زیارت : مجموعه مقالات هم انديشى 1 و 2

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : زیارت : مجموعه مقالات هم انديشى 1 و 2/ تالیف جمعی از نویسندگان؛ تهیه کننده پژوهشکده حج و زیارت.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1392.

مشخصات ظاهری : 203 ص.

فروست : مجموعه مقالات در رد وهابیت؛ 2.

شابک : 978-964-540-488-6

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه.

موضوع : زیارت و زائران

موضوع : زیارت و زائران -- فلسفه

موضوع : زیارت و زائران -- احادیث

شناسه افزوده : حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت. پژوهشکده حج و زیارت

رده بندی کنگره : BP262/ز93 1392

رده بندی دیویی : 297/76

شماره کتابشناسی ملی : 3405968

ص: 1

مجموعه مقالات هم انديشى 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

يادداشت كميته علمى

داشتن ارتباط با انسان هاى بزرگ و اسوه، يكى از بهترين راه ها و شيوه هاى تربيتى به شمار مى رود. روح و جان آدمى، در جريان اين ارتباط، صيقل و صفا مى يابد و از كدورت ها و ناپاكى ها خلاص مى گردد. اين تأثيرپذيرى، در پرتو الگوبردارى از رفتار، منش، خُلق و خوى و حَسَنات و تمايلات انسان هاى بزرگ است.

از سوى ديگر، تأثير معنوى و اشراف ارواح بزرگ بر ديگران نيز قابل انكار نيست.

انبيا و اولياى الهى، بهترين الگوهايى هستند كه انسان ها مى توانند از ارتباط با آنان، در مسير رشد و تكامل خود، بهره برند. اين ارتباط، در قالب «زيارت» مطرح شده است. زيارت قبور اولياى الهى مى تواند به شناخت بيشتر آن بزرگواران و الگوبردارى از خصلت هاى الهى آنان بينجامد و يا از طريق اشراق معنوى، بر روح و جان آدمى تأثيرگذار باشد.

استقبال انسان ها از اماكن زيارتى در تمامى اديان آسمانى و بشرى و نيز اشتياق مسلمانان به زيارت اماكن و مزارات مقدّس، بر كسى پوشيده نيست. به عنوان نمونه، تنها از ميان ايرانيان، سالانه ميليون ها زائر به مكان هاى زيارتى سفر مى كنند و از آنها بهره معنوى مى گيرند؛ مكان هايى از قبيل:

1. خانه خدا و مزار پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه بقيع عليهم السلام در عربستان

2. عتبات مقدّس در عراق

3. حَرَم امام رضا عليه السلام در مشهد

4. حرم امامزادگان در قم، شهررى و شيراز.

ص: 8

5. مزار ساير امامزادگان، صحابه و اولياى الهى.

جايگاه معنوى و بلند زيارت از يك سو و گستردگى و فراوانى زيارت و استقبال از آن از سوى ديگر، اين الزام را به ميان مى آورد كه مسأله زيارت، از ابعاد مختلف، مورد كاوش و پژوهش قرار گيرد و در كنار آن، به بررسى آفت ها و آسيب هاى اين پرونده نيز پرداخته شود. چنين پژوهشى، از يك سو براى متولّيان امر زيارت، مفيد است تا در برنامه ريزى ها از آن بهره گيرند و از ديگر سو براى زايران، تا بهره معنوى خويش را بالا برند.

معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى، با همكارى سازمان اوقاف و امور خيريه و دفتر امور حج و زيارت سازمان صدا و سيما، با انگيزه تحقق چنين آرمانى، در سال 1385، تصميم به برگزارى هم انديشى «زيارت» گرفت تا صاحب نظران و عالمان و محققان بتوانند ابعاد اعتقادى، اجتماعى و اخلاقى زيارت را مورد پژوهش قرار داده، دستاوردهاى خود را در اين موضوع، ارائه نمايند.

در اين راستا، در سال 1386، فراخوان مقاله و آثار ادبى، در محورهاى هفتگانه زير، اعلام گرديد:

1. كليات

2. مبانى فكرى و اعتقادى زيارت

3. آداب زيارت

4. آثار زيارت

5. آسيب شناسى زيارت

6. مباحث مرتبط با زيارت

7. آثار هنرى مرتبط با زيارت.

نتيجه اين فراخوان، دريافت 290 مقاله و نوشته ادبى بود كه كميته علمى هم انديشى، به بررسى آنها در دو مرحله پرداخت و از آن ميان، 49 اثر برگزيده شد:

ص: 9

42 مقاله كه در مجموعه مقالات هم انديشى منتشر مى شوند. دو نوشته ادبى كه در خبرنامه نشر مى يابند و پنج سفرنامه كه در كتابى مستقل با عنوان سفرنامه هاى زيارتى در دسترس علاقه مندان و اهل نظر قرار خواهند گرفت.

در كنار آن، كميته علمى، دو برنامه ديگر را نيز در دستور كار قرار داد: يكى سفارش تهيه كتابشناسى زيارت و ديگرى تهيه خبرنامه هم انديشى زيارت.

اينك به يارى خداوند و ارواح بزرگ پيامبر و ائمه عليهم السلام محصولات هم انديشى در قالب چهار عنوان و شش مجلد، در اختيار پژوهشگران و علاقه مندان قرار مى گيرد.

1. مجموعه مقالات هم انديشى زيارت 2 جلد

2. كتابشناسى زيارت 1 جلد

3. سفرنامه هاى زيارتى 1 جلد

4. خبرنامه هم انديشى زيارت 2 شماره

گفتنى است مجموعه مقالات برگزيده- كه در دو جلد، نشر مى يابد-، در شش عنوان كلى به شرح زير، سامان يافته است:

1. كليات 8 مقاله

2. مبانى فكرى و اعتقادى زيارت 6 مقاله

3. نقد و بررسى شبهات زيارت 5 مقاله

4. آداب زيارت 2 مقاله

5. آثار و فوايد زيارت 14 مقاله

6. زيارت در فرهنگ و ادب فارسى 7 مقاله.

اميد است اين حركت علمى، با يارى خداوند، گامى راه گشا براى نشست هاى تخصصى و همايش هاى ديگر باشد تا در آنها زواياى زيارت بيش از پيش مورد پژوهش و تبيين، قرار گيرد.

ص: 10

ص: 11

بخش يك: كليات

1. مفهوم زيارت

اشاره

ص: 12

ص: 13

خديجه نعمتيان

چكيده

خداوند متعال ما را به زيارت محبوبانش و منتخبانش هدايت نمود و زيارت آنان را راهى براى وصول به برترين منازل فوز و فلاح قرار داد. در اين مختصر كه نگرش ابتدايى و متوسط به مقوله با ارزش زيارت دارد، سعى شده تا به لايه هايى از اين حقيقت والا اشاره شود و در اين پرده بردارى و تفسير از مواقف و منازل برج رفيع زيارت، به ساحت هاى نو و عرصه هاى تازه اى پرداخته شود. شناخت زيارت و مفهوم شناسى زيارت به معناى واقعى آن، مى تواند جلو راه هرگونه خرافات، تحريفات و انحرافات را بگيرد. به ويژه در دورانى كه راه شهوات باز و باب شبهات گشوده و قلم هاى تحريف روان و قدم هاى انحراف دوان است.

در اين نوشتار مباحث زيارت در آيات و روايات، زيارت در فقه، زيارت با معرفت مورد بررسى قرار گرفته است، سپس به اهميت و ضرورت زيارت، اركان زيارت و اهداف زيارت پرداخته و در آخر با ذكر نتيجه و خلاصه، مقاله را به پايان رسانده است.

كليدواژه ها: زيارت، زاير، زيارتنامه، معرفت، اهل بيت عليهم السلام.

مقدّمه

زيارت حضور زاير است در پيشگاه معشوق، اتصال قلبى است با مبدأ فيض، كسب نور است از سرچشمه انوار الهى، زيارت آرامش است، آرامشى پريشانى زدا و اضطراب شوى و آرامشى گوارا. زيارت سعادت و خوشبختى است، و چه خوشبختى بالاتر از حضور در كنارمعصوم. حضور فقط «بودن» نيست، بلكه همنفس

ص: 14

شدن با فرشتگان، همصدايى با نيازمندان و همدعايى با دعاگويان است، يك حضور روحانى، ويك پرواز معنوى، بال گشودن تا حريم قدس، گويى از اين جا راه آسمان نزديك تر است و رسيدن به عرش ساده تر، اين جا سوخته دلان مى آيند تا شفاعتى نزد خالق يابند، اين جا بى كسان مى آيند تا با «كس بى كسان» انس گيرند. پاكان مى آيند تا صفا افزون كنند و آلودگان مى آيند تا زنگار از دل بشويند، گناهكاران مى آيند تا توبه كنند و توبه كنندگان مى آيند تا عهد خويش تقويت كنند.

حضور پيدا كردن در مقابل امام معصوم يا مرقد مطهر او فيضى است كه مرحله اى از زيارت با آن تحقق مى يابد، اما در هر زيارتى اين گونه است كه بعد از ديدار ظاهرى و تعارف متداول به گفت وگو با مزور و معشوق مى نشينند تا ديدار را طولانى تر و لذت وصال را بيشتر كنند.

كليم حق تعالى در آن وادى مقدس، به سوى آتشى رفت تا شعله اى برگيرد، ناگهان صداى محبوب خود را شنيد كه با وى سخن مى گويد. در آن ميان از او پرسيد: «وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يمُوسَى»؛ (1) اى موسى! آن چيست كه در دست توست؟ «قَالَ هِىَ عَصَاىَ أَتَوَكَّؤُاْ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِى وَ لِىَ فِيهَا مَارِبُ أُخْرَى»؛ (2) موسى عليه السلام در جواب گفت:

اين، عصاى من است كه بر آن تكيه مى كنم، براى گوسپندانم از درخت برگ مى ريزم و منفعت هاى ديگرى نيز براى من دارد. برخى از مفسران گفته اند: با آن كه حضرت موسى عليه السلام مى توانست به يك جمله «هِىَ عَصَاىَ» اكتفا كند، بقيه جملات را براى طولانى تر كردن مناجات و مذاكره با خدا بر زبان آورد. (3) بهترين عامل براى اطاله گفت وگو، اظهار عشق و ارادت به معشوق و ذكر كمالات و نيكويى هاى اوست. امام صادق عليه السلام به يكى از اصحاب خود، به نام هشام بن سالم فرمود: «إذا أحببت رجلًا فأخبره بذلك فإنّه أثبت للمودّة بينكما»؛ (4) اگر به كسى علاقه مند


1- سوره طه، آيه 17.
2- همان، آيه 18.
3- الميزان، ج 14، ص 143.
4- كافى، ج 2، ص 644، باب اخبار الرجل اخاه بحبه.

ص: 15

هستى و وى را دوست مى دارى، دوستى و محبت خود را به او اعلام كن، زيرا اين اعلام، موجب تثبيت مودت بين شما مى شود. اظهار عشق و ارادت همراه با ثناگويى و ذكر كمالات معشوق، از يك سو تكليف، بلكه تشريف عاشق را روشن مى كند و به اومى فهماند كه در برابر چنين محبوبى چه وظيفه سنگينى دارد و از سوى ديگر معشوق را دلگرم مى كند كه ارادت عاشق، صورى و ناپايدار نيست. در نتيجه ثناگويى و ذكر اوصاف و كمالات، حضور و ديدار را پرشورتر، گرمابخش تر و شيرين تر مى گرداند و به اوج خود مى رساند. متن اين ثنانامه، مثنوى و منشور ارادت است كه اصطلاحاً زيارتنامه خوانده مى شود و عاشق صادقى با خواندن آن از يك سو نهايت محبت و علاقه خود را به محبوب اعلام مى دارد و از سوى ديگر يكى از نيازهاى فطرى خود، يعنى ثناخوانى و تمجيد از كمالات را برآورده مى كند.

معناى زيارت

يكى از راه هاى بزرگداشت مفاخر و صاحبان كمال، زيارت آنان است كه در حقيقت موجب بقا و استمرار حيات علمى، هنرى و معنوى آنان مى گردد. افزون بر اين كه عامل پيوند نسل حاضر و نسل هاى آينده با نسل هاى گذشته و وسيله ارتباط روحى با آنان و كمالاتشان است.

زيارت از ريشه «زور» به معناى ميل و عدول از چيزى است. دروغ را از آن جهت، زور گفته اند كه از راه حق مايل و منحرف مى گردد. (1) احمد بن فارس در ادامه مى گويد:

زاير را بدين جهت زاير مى گويند كه وقتى به زيارت تو مى آيد از غير تو عدول مى كند و رو برمى گرداند. (2) از اين رو برخى معتقدند: زيارت، به معناى قصد و توجه است. (3)


1- الزاء والواو والراء اصل واحد يدل على الميل والعدول. من ذلك الزور: الكذب؛ لانه مائل عن طريقه الحق ... يقال: ازور عن كذا: اى مال عنه(مقاييس الغة، ج 3، ص 36، «زور») راغب اصفهانى ريشه ديگرى براى اين واژه ذكر كرده است.
2- و من الباب: الزائر لانه اذا زارك فقد عدل من غيرك(همان).
3- زاره، يزروه، زيارة وزورا: قصد فهو زائر(المصباح المنير، «زور»).

ص: 16

فيومى سپس مى گويد: زيارت، در عرف آن است كه انسان با انگيزه بزرگداشت و انس گرفتن با كسى به وى روى آورد. (1) نيز برخى گفته اند: اين كه بر ملاقات اوليا و بزرگان، اطلاق زيارت شده، از آن جهت است كه اين كار، انحراف از جريان مادى و عدول از عالم طبيعت و توجه به عالم روحانيت است، در حالى كه در محيط طبيعى حضور دارد و جسمانيت خويش را حفظ مى كند. در اصطلاح دينى زيارت تمايلى است كه افزون بر ميل و حركت حسى، قلب هم گرايش جدى پيدا كرده و نسبت به مزور و زيارت شونده هم با اكرام و تعظيم قلبى و انس روحى همراه باشد. (2) اين معنا در مرتبه برين و كامل خود همانا اقبال قلبى، روحى، فكرى، اخلاقى و عملى نسبت به مزور را با خود دارد.

گويا تنها موردى كه قرآن كريم اين واژه را در اين معنا استعمال كرده،(زرتم) در آيه كريمه «أَلْهَلكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» است. مفسران در تفسير اين آيه گفته اند:

دو طايفه از قريش، يعنى «بنى عبد مناف» و «بنى سهم بن عمرو» به مفاخره با يكديگر پرداختند و هر كدام، بزرگان و افراد قبيله خويش را به رخ ديگرى مى كشيد كه در نهايت بنو عبد مناف در اين مفاخره برترى يافت. گروه مقابل، يعنى بنى سهم براى جبران شكست خويش گفتند: در جاهليت بسيارى از افراد طايفه ما بر اثر بغى و ستم نابود شدند كه اگر زنده مى بودند، بر شما غلبه مى كرديم، از اين رو به قبرستان رفتند و به شمارش قبرهاى قبيله خويش پرداختند. بنابراين قرآن كريم به سراغ كسى يا چيزى رفتن و ديدار كردن با او را زيارت ناميده است.

زيارت در آيات قرآن

از آن جا كه زيارت، شريعه ورود به درياى ولايت، و ظهور تمسك و نمود اعتصام به مستمسك امامت است، و با توجه به اين نكته كه توصيه هاى قرآنى به اعتصام و


1- والزيارة فى العرف قصد المزور اكراما له و استيناسا به(همان).
2- مجمع البحرين، ج 1، ربع 2، ص 305.

ص: 17

تمسك به حبل الهى از طريق زيارت تحقق مى يابد، شايسته است در حد گذرا و مختصر به برخى از آياتى كه بر اين ارتباط تأكيد دارد، اشاره كنيم. خداى سبحان در قرآن كريم از سه طريق عمده هدايتگرى مى كند و راه پيوند و قرب به اولياى الهى را توصيه مى كند:

يكم. بيان جايگاه و موقعيت والاى آنان در نظام تكوينى و عالم تشريع و نيز برشمارى اوصاف و كمالات شايسته و خصايص زنده، كامل و مؤثر آنها در نظام بشرى، و عصمت و مصونيت آنان از هر نوع رجس و پليدى مادى و معنوى. چنين كمالاتى به دلالت التزامى لزوم تبعيت و اطاعت و محبت و مودت به آنها را به همراه دارد.

دوم. پرهيز دادن از اعراض و دورى از آنها كه هم موجب انحطاط و سقوط بوده و هم حرمان از كمالات انسانى و الهى است. خداوند متعال با اين گونه بيان راه هرگونه گسست و سهل انگارى در مقابل عترت طاهره عليهم السلام را مى بندد، بلكه همه آن راه ها را اعوجاج و انحراف مى داند.

سوم. آياتى مستقل، صريح و روشن در جهت همراهى، مصاحبت و بلكه مسئوليت در مقابل اهل بيت عليهم السلام كه با عبارات مختلف قرآن اين معنا را تذكر مى دهد.

به نمونه هايى از اين آيات اشاره مى كنيم:

1. از جمله آياتى كه با تصريح و با فعل امر، همراهى با سفراى الهى و اوصياى معصوم از هر گونه خطا و لغزشى را توصيه مى كند، اين آيه است: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ كُونُواْ مَعَ الصدِقِينَ»؛ (1) اى انسان هاى مؤمن ضمن كسب تقوا، همواره با صادقين همراه باشيد. در اين آيه توصيه به تقوا بيانگر اين معناست كه اين مصاحبت، تبعيت، اطاعت و ملازم بودن بايد با قدرت، عزم و تصميم جدى همراه باشد؛ زيرا تقوا در مصاحبت، اين پيام را دارد كه هم صادقين را درست بشناسيد و هرگز غير


1- سوره توبه، آيه 119.

ص: 18

صادقين را با صادقين اشتباه نكنيد و هم بعد از شناخت، لحظه اى درنگ نكرده و همواره با كمال جديت و با همه وجود همراهى با صادقين را رعايت كنيد؛ همان گونه كه رسول مكرم صلى الله عليه و آله نيز در اين معيت و مصاحبت به حدى در عبوديت و بندگى به پروردگار عالم مداومت و همراهى مى كرد كه احدى در اين مسير با او يار نبود، از اين رو فرمود: «لى معى اللَّه وقت لايسعه ملك مقرّب ولا نبىّ مرسل»؛ (1) براى من نسبت به خداوند حالاتى است كه هيچ فرشته مقرب و هيچ نبى فرستاده اى ياراى قدم نهادن در آن عرصه را ندارد، و از فرط اين مصاحبت خداوند او را به عنوان حبيب خود اتخاذ كرد: «واتّخذتك حبيباً». (2) و به تبع آن حضرت، امام على عليه السلام نيز نسبت به آن حضرت همين حد از متابعت را داشت، كه اولًا خود را به عنوان بنده اى از بندگان حضرت محمد صلى الله عليه و آله معرفى كرده:

«... إنّما أنا عبد من عبيد محمد صلى الله عليه و آله» (3) و در خطبه «قاصعه» كيفيت اين تبعيت و همراهى را ياد مى كند: «ولقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امّه يرفع لى فى كل يوم من أخلاقه علما و يأمرنى بالاقتداء به»؛ (4) تبعيت من از پيامبر گرامى به حدى بود كه از لحظه اى او جدا نمى شدم و هر روز نكته اى از اخلاق نيك وپسنديده به من مى آموخت و به من فرمان مى داد كه پيروى كنم.

اين مصاحبت به حدى بود كه در بين همه مؤمنان تنها او برادر و همتاى حقيقى پيامبر شد و طبعاً او نيز محبوب الهى و به منزله جان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله معرفى شد: «يا على أنت منّى و أنا منك و أنت اخى». (5) بايد توجه داشت كه اين معيت و همراهى، وقتى به اوج رسيد و انسان در مسير عبوديت و اطاعت الهى ميادين، مواقف و منازل را طى كرد. اين معيت كه همراهى و مصاحبت ويژه بوده و متضمن هدايت، كمال و آشنايى با اسرار عالم است، از ناحيه


1- بحارالأنوار، ج 18، ص 360.
2- همان، ص 383.
3- همان، ج 3، ص 283.
4- نهج البلاغه، خطبه 192.
5- بحارالأنوار، ج 51، ص 108.

ص: 19

پروردگار عالم نيز به انسان خواهد رسيد، و اگر خداوند در قرآن مى فرمايد: با صادقين همراه باشيد، در آيه ديگر نيز مى فرمايد: «وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»؛ (1) خداوند با محسنين است.

در اين مورد نيز اگر انسان با اهل بيت عليهم السلام باشد و رابطه با آنها را جدى گرفته، اعتصام، اتصال و تمسك را رعايت كرده باشد، يعنى تولى صورت پذيرفته و دوستى و ولاى آنان در قلب و اركان وجودى آدمى نشسته باشد، از آن سوى ولايت و سرپرستى اهل بيت عليهم السلام نسبت به انسان ها، كه خود برترين و مؤثرترين نعمت است، نيز ظاهر مى شود.

بديهى است كه با مولويت و حاكميت عترت عليهم السلام بر قلمرو وجود انسانى، زمينه هاى رشد و بالندگى انسان شكوفا مى شود و همراهى و مصاحبت به معيت و حضور دائم مبدل مى گردد: «وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْللِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مّنَ النَّبِيّينَ وَالصّدّيقِينَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصلِحِينَ وَحَسُنَ أُوْللِكَ رَفِيقًا»؛ (2)

و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در گروه كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته،(يعنى) با پيامبران و صديقان و شهيدان و شايستگانند و آنان چه نيكوهمدمانند. اين همراهى و حشر با اولياى الهى در سخت ترين مراحل با انسان بوده است و طبق احاديث فراوان، در مواقف و مهالك دشوار، اين معيتِ شفاعت آفرين، موجب گشايش و آسودگى است.

در زيارت شب و روز عرفه آمده كه هدف از زيارت آن است كه معيت و همراهى دنيا و آخرت را از شما مسئلت كنم: «أسال اللَّه بالشأن الذى لك عنده و بالمحلّ الذى لك لديه أن يصلّى على محمّد و آل محمّد و أن يجعلنى معكم فى الدنيا و الآخرهَ بمنّه و جوده و كرمه». (3) اساساً يكى از بهره هاى انسان در زيارت همين همراهى و مرافقت است.


1- سوره عنكبوت، آيه 69.
2- سوره نساء، آيه 69.
3- بحارالأنوار، ج 98، ص 361.

ص: 20

در زيارت عسكريين(امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام) نيز مى خوانيم: «أسال اللَّه ربّى و ربّكما أن يجعل حظّى من زيارتكما الصلاه على محمّد و أهل بيته و أن يرزقنى مرافقتكما فى الجنان مع آبائكما الصالحين». (1) از همين رهگذر زيارت نقش مهم و اساسى خودرا در فراهم آوردن زمينه مصاحبت و همراهى تام دارد.

يكى از بهترين و مؤثرترين آثار زيارت همانا پذيرش و تأييد افكار و آرمان هاى مزور و زيارت شونده است. اگر انسان بر مبناى بيانات اعتقادى و رواياتى همانند آنچه جابربن عبداللَّه انصارى، اولين زاير حرم حسينى از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بيان داشته، اين معنا را بيابد كه زيارت نماد همفكرى و همدلى است و كسى كه به زيارت مى رود، خود را از نظر اعتقادى، اخلاقى و رفتارى با زيارت شونده هماهنگ ساخته و نيت همراهى همه جانبه را دارد و خود نيز به اين گرايش مايل و اميدوار است. اين جاست كه موفق به كسب همراهى و مصاحبت شده و آيه «وَ كُونُواْ مَعَ الصدِقِينَ» (2) را تحقق بخشيده است. با توجه به حديث جابر اين نكته روشن تر مى شود.

جابربن عبداللَّه انصارى به عطيه كوفى مى گويد: «من أحبّ قوماً حشر معهم و من أحبّ عمل قوم أشرك فى عملهم»؛ (3) دوستم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كسى مردمى را دوست داشته باشد، با آنها محشور مى شود و هر كسى عمل و كار مردم و ملتى را علاقه مند باشد، با آنها در عملشان شريك است. از اين رهگذر كسانى كه به هر نحو نتوانستند در عرصه كربلا حاضر شوند، با اظهار همدردى و همراهى، خود را از نظر فكرى و روحى نزديك كرده و با تدارك كردن آن نقيصه همراهى خود را اعلام مى دارند؛ چنان كه در زيارت امام حسين عليه السلام به آن حضرت عرض مى كنيم: «لبّيك داعى اللَّه إن كان لم يجبك بدنى عند استغاثتك و لسانى عند استنصارك فقد أجابك قلبى و سمعى و بصرى، سبحان ربّنا إن كان وعد ربّنا لمفعولًا»؛ (4) اى حسين عزيز كه در دعوت به كمك،


1- تهذيب الأحكام، ج 6، ص 94.
2- سوره توبه، آيه 119.
3- بحارالأنوار، ج 65، ص 131.
4- همان، ج 98، ص 337.

ص: 21

به خدا دعوت داشتى، اگر هنگام استغاثه و كمك طلبى تو، نتوانستم شما را با بدن و زبانم كمك كنم، هر آينه قلب، گوش و چشمم شما را اجابت كرده است. منزه است خداى ما و وعده خداى ما هر آينه محقق است.

البته اين اعتراف و تصديق به همراهى و تبعيت، شايستگى همراهى با آنان را نيز افزون مى گرداند؛ از اين رو در نوع زيارتنامه ها آرزوى مصاحبت آمده است: «يا ليتنى كنت معكم فأفوز فوزاً عظيماً»؛ (1) اى كاش با شما بودم و به رستگارى عظيمى نايل مى شدم. يا در زيارت حضرت امام حسين عليه السلام در شب عرفه آمده است: «أسأل اللَّه ... أن يصلّى على محمّد وآل محمّد و أن يجعلنى معكم فى الدنيا و الآخرة»؛ (2) از خدا مى خواهم كه بر محمد صلى الله عليه و آله و آلش درود فرستد و مرا با شما در دنيا و آخرت همراه دارد. اين خصيصه در زيارت وداع و دعاى آن برجسته است و بر آن تأكيد شده است؛ زيرا يكى از خواسته هاى جدى در زيارت وداع همين مصاحبت و همراهى است: «... اللهم لاتجعله آخر العهد من زيارتى إياهم و أشركنى معهم فى صالح ما أعطيتهم على نصرتهم ابن نبيك و حجتك على خلقك و جهادهم معه»؛ (3) بارالها اين زيارت را آخرين عهد و زيارت من قرار مده و مرا با اين شهيدان در عطاى ولايت شريك گردان؛ عطايى كه به پاس يارى كردن فرزند رسولت و حجتت بر خلق و جهاد آن شهيدان همراه با او به آنها عطا كرده اى.

2. حل مشكلات علمى و اخلاقى و بيرون آمدن از ورطه ضلالت و جهالت، تنها در سايه ارتباط و اتصال علمى با آشنايان و عالمان حقيقى دين، يعنى اهل بيت عليهم السلام ممكن است و بدون ارتباط و سؤال از آنها نه علمى ايجاد مى شود ونه هدايتى ممكن است؛ از اين رو خداى سبحان به صورت صريح توصيه مى كند: «فَسَلُواْ أَهْلَ الذّكْرِ إِن كُنتُمْ لَاتَعْلَمُونَ»؛ (4)

پس اگر نمى دانيد از دانايان كتاب هاى آسمانى جويا شويد. اين آيه


1- همان، ص 166.
2- همان، ص 361.
3- همان، ص 204.
4- سوره نحل، آيه 43؛ سوره انبياء، آيه 7.

ص: 22

در دو سوره مستقل تكرار و تأكيد شده كه از اهل ذكر سؤال كنيد. هدف از پرسش، رهيدن از جهل و ظلم و مشكلات فكرى، روحى، اخلاقى و عملى در مسايل فردى و اجتماعى است و مناسب ترين بستر براى آن زيارت است؛ چه در حال حضور اولياى الهى و چه در حال غيبت و ممات آنان.

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در پاسخ اين پرسش كه اهل ذكر در آيه شريفه چه كسانى هستند، فرمود:

«الذكر أنا و الأئمة عليهم السلام أهل الذكر»؛ (1)

من ذكر هستم و امامان عليهم السلام اهل ذكر هستند.

حضرت امام رضا عليه السلام نيز در پاسخ همين سؤال فرمود:

«نحن اهل الذكر و نحن المسئولون»؛ (2)

ما اهل ذكر و پرسش شوندگان هستيم.

در بيانى ديگر از امام رضا عليه السلام آمده است:

«الذكر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و نحن اهله و ذلك بين فى كتاب اللَّه حيث يقول فى سورة الطلاق

«فَاتَّقُواْ اللَّهَ يأُوْلِى الْأَلْببِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا رَّسُولًا يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايتِ اللَّهِ مُبَيّنتٍ»

فالذكر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و نحن أهله».

در ذيل آيه «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسُولُونَ» (3)

نيز در برخى احاديث آمده است كه مورد سؤال، ولايت اهل بيت و مودت به آنهاست؛ (4) بنابراين، چيزى كه با اين اصرار و تأكيد درخواست شده و چنين نقش و تأثير عمده اى در دنيا و عقبى دارد، ضرورت آن حتمى و اهميت آن قطعى است.

3. نمونه بارز و آشكار ديگر، توصيه و فرمان الهى به اطاعت و تبعيت از اهل بيت عليهم السلام مطابق آيه شريفه «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» (5)

است. در اين كريمه به همان صورتى كه به اطاعت از رسول گرامى صلى الله عليه و آله توصيه شده بدون تكرار امر، به همان وجه تبعيت از صاحبان حقيقى امر و ولايتمداران دستور داده شده است.


1- بحارالأنوار، ج 16، ص 359.
2- كافى، ج 1، ص 210.
3- سوره صافات، آيه 24.
4- بحارالأنوار، ج 36، ص 78.
5- سوره نساء، آيه 59.

ص: 23

كسانى كه در كنار پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله اطاعت از آنها الزامى شناخته شده، قطعاً مواليان و واليان راستين هستند و اساساً بدون اطاعت واليان امر، اطاعت از خدا و رسول امكان ندارد. از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند:

«إنّه من أتى البيوت من أبوابها اهتدى و من أخذ فى غيرها سلك طريق الردى وصل اللَّه طاعة ولى أمره بطاعة رسوله و طاعه رسوله بطاعته فمن ترك طاعة ولاة الأمر لم يطع اللَّه و لا رسوله و ...»؛ (1)

تنها كسانى كه از باب ولايت به بيوت هدايت و سعادت گام نهاده اند، هدايت يافته اند و كسانى كه در غير اين مسير راه مى پيمايند، در راه ضلالت و پستى گام مى نهند و در واقع اطاعت اولواالامر و اطاعت رسول در پرتو اطاعت الهى خواهد بود و اگر كسى اطاعت اولواالامر را ترك كند، در واقع خدا و پيامبرش را اطاعت نكرده است.

تولى، تبعيت و اطاعت از اولواالامر به همان حدى معتبر است كه اطاعت از رسول گرامى صلى الله عليه و آله داراى ارزش و بهاست و خداوند اين اطاعت را اطاعت از خود دانسته و فرموده است:

«مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ»

و طاعت آنها را مقرون به طاعت خود دانسته است: «و قرن طاعتكم بطاعته» با چنين اهميت و ارزشى طبعاً اتصال و اعتصام به آنها يك ضرورت براى كمال وجودى انسان ها خواهد بود و بديهى است كه زيارت با شاخصه هاى برجسته و دلنشين آن جلوه هاى اطاعت و تبعيت را در دل ها مى نشاند.

4. مودت و دوستى اهل بيت عليهم السلام به قدرى عظيم و ارزشمند است كه تنها اجر رسالت شمرده شده است: «قُل لَّآأَسَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى». (2)

و تنها كسانى مى توانند در مقابل رسول اكرم صلى الله عليه و آله روسفيد و سرفراز باشند كه با معرفت و مودت نسبت به خويشاوندان آن حضرت حركت انسان و الهى خويش را تصحيح كرده و به اين حسنه دنيا و عقبى رسيده باشند؛ «وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ و فِيهَا حُسْنًا»؛ (3)

قطعاً كسانى كه خير و نيكى، يعنى مودت به اهل بيت عليهم السلام را تحصيل كرده باشند، براى آنها


1- بحارالأنوار، ج 66، ص 10.
2- سوره شورى، آيه 23.
3- همان.

ص: 24

احسان و انعام الهى افزون خواهد بود. ترديدى نيست كه از بهترين راه هاى ايجاد محبت و دوستى و تحصيل ارادت و معرفت اهل بيت عليهم السلام حضور در مشاهد آنان و خواندن زيارتنامه هاى جامع و زيباى آنان است.

5. ندامت و خسران همواره بر كسانى است كه در دنيا توانايى خود را در جهت پيوند با اهل بيت عليهم السلام به كار نگرفتند. خداى سبحان حال اين افراد را اين گونه حكايت مى كند: درحالى كه دو دست خود را از سر ندامت و حسرت به دندان گرفته، واحسرتا سر داده و با خود مى گويند: اى كاش پيوند خود را با پيامبر صلى الله عليه و آله تحكيم كرده و راه به رسالت را كه همان ولايت عترت عليهم السلام است، اتخاذ مى كرديم:

«وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يلَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا».

طبق بيان پيامبر صلى الله عليه و آله تنها طريق و راهى كه به رسالت ختم مى شود، راه ولايت است؛ زيرا وقتى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله سؤال شد «جنب اللَّه» چيست؟ فرمود: همان چيزى است كه به رسالت منتهى مى شود و انسان ظالم در روز قيامت به سبب ترك ارتباط با آن، دو دست حسرت به دندان مى گيرد؛ فقالوا: «يا رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و ما جنب اللَّه هذا؟» فقال: «هوالذى يقول اللَّه فيه: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يلَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا» فوصيّى السبيل إلى من بعدى». (1) 6. انسان هاى دور افتاده از طريق هدايت و منقطع شده از مسير ولايت، در وادى حسرت با صد افسوس و آه از تفريط و كوتاهى، و از قصور و تقصير خود پشيمان و نادم هستند كه چرا در دنيا به «حبل اللَّه»، «نور اللَّه» و «جنب اللَّه» نزديك نشده و از آن دور و جدا مانده اند: «أَن تَقُولَ نَفْسٌ يحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللَّهِ»؛ (2)

نيكوترين چيزى را كه از جانب پروردگارتان به سوى شما فرود آمده است، پيروى كنيد تا اين كه(مبادا) كسى بگويد: «دريغا بر آنچه در حضور خدا كوتاهى ورزيدم». شيخ صدوق رحمه الله فرموده است: جنب در لغت عرب به معناى طاعت است؛ گفته مى شود:


1- بحارالأنوار، ج 36، ص 17.
2- سوره زمر، آيه 56.

ص: 25

«هذا صغير فى جنب اللَّه، يعنى فى طاعة اللَّه عزوجل؛ پس معناى قول اميرالمؤمنين عليه السلام كه فرمود: «أنا جنب اللَّه» يعنى «أنا الذى ولايتى طاعة اللَّه». (1) مرتبه جنب اللهى ويژه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و اوصياى معصوم آن حضرت است؛ چنان كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به حضرت على عليه السلام فرمود: «خلت أنا و أنت يا على من جنب اللَّه تعالى فقال: يا رسول اللَّه ما جنب اللَّه تعالى؟ قال صلى الله عليه و آله: سر مكنون و علم مخزون لم يخلق اللَّه منه سوانا فمن أحبّنا وفى بعهد اللَّه و من أبغضنا فإنّه يقول فى آخر نفس: «يحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنبِ اللَّهِ»؛ (2) خلقت من و تو يا على از جنب اللَّه است. از حضرت پرسيدند: جنب اللَّه چيست؟ رسول اكرم صلى الله عليه و آله در جواب فرمود: سِرّ الهى و علم پنهان ربوبى است كه جز ما اهل بيت از آن سرشته نشده و نمى شود و كسانى كه عهد امامت و ميثاق رسالت را وفا كردند با ما مى باشند و آنها كه آن را گسستند و رابطه با ما را نپسنديدند در حسرت و نگرانى باقى مى مانند.

بنابراين، تنها مصداق جنب اللَّه، عترت طاهره عليهم السلام هستند و انسان مقصر، همواره به سرزنش درونى و عذاب بيرونى معذب است.

در زيارت پنجم اميرالمؤمنين عليه السلام آمده: «وأشهد أنّك جنب اللَّه و بابه و أنّك حبيب اللَّه و وجهه الذى منه يؤتى و أنّك سبيل اللَّه»؛ (3) من گواهى مى دهم كه تو جنب اللهى و طريق اهلى و حبيب و وجه خدايى كه راه و طريق ارتباط با خدايى. و امام باقر عليه السلام فرمود:

«معنى جنب اللَّه أنّه ليس شى ء أقرب إلى اللَّه من رسوله و لا أقرب إلى رسوله من وصيّه»؛ معناى جنب اللَّه اين است كه هيچ چيزى از رسول اللَّه به خدا نزديك تر نيست و هيچ كسى هم از وصى او به رسول اللَّه نزديك تر نيست. (4) نيز آن حضرت فرمود: «نحن جنب اللَّه»؛ ما جنب اللَّه هستيم. (5) امام حسن عسكرى عليه السلام طى نامه اى گلايه آميز به اسماعيل بن اسحاق نيشابورى ضمن اشاره به كوتاهى كردن شيعيان در امر امامت، آنها را از وادى حسرت و صحراى


1- بحارالأنوار، ج 4، ص 9.
2- مصباح الهدايه، ص 281.
3- بحارالأنوار، ج 97، ص 379.
4- همان، ج 4، ص 9.
5- همان، ج 24، ص 191.

ص: 26

ندامت پرهيز مى دهد: «و إيّاكم أن تفرطوا فى جنب اللَّه فتكونوا من الخاسرين»؛ (1) از كوتاهى نسبت به جنب اللَّه(كه همان ولايت اولياى الهى است) بپرهيزيد كه از خسارت ديدگان خواهيد شد.

بديهى است كه زيارت با شاخصه ها، آداب و شرايط ويژه اى كه دارد، از عاطفى ترين و در عين حال نزديك ترين راه حضور و تقرب به آنهاست و خروج از وادى تحسر و برهوت تأسف و نيز عدم سقوط در آن مهالك جز از اين طريق و با اين شيوه امكان پذير نيست.

زيارت در روايات اهل بيت

عبداللَّه، پسر خليفه دوم از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده است كه فرمود: «من جائنى زائراً لا تحمله إلّازيارتى كان حقاً علىّ أن أكون له شفيعاً يوم القيامة»؛ (2) هر كس به زيارت من بيايد و انگيزه اى جز زيارتم نداشته باشد، بر من لازم است كه شفيع او در روز قيامت باشم.

متتبع بزرگ، علامه امينى اين حديث را از شانزده تن از محدثان و حفاظ اهل سنت نقل كرده است. همچنين آورده است: چهل و يك نفر از بزرگان آنان از عبداللَّه بن عمر نقل كرده اند كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «من زار قبرى وجبت له شفاعتى»؛ (3) هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعت من بر او واجب مى شود. آن عالم امين افزون بر اين دو روايت، بيست روايت ديگر نيز در اين زمينه از منابع اهل سنت نقل كرده است. (4) اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود: «مرّوا بالمدينه فسلّموا على رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و إن كانت الصلاه تبلغه من بعيد»؛ (5) به مدينه برويد و بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سلام بدهيد، هر چند كه سلام و درود از راه دور نيز به آن حضرت مى رسد. زيارت از دور نيز گرچه مورد قبول و توصيه است، اما اين حديث، نشان مى دهد كه حضور زاير


1- تحف العقول، ص 496.
2- الغدير، ج 5، ص 97.
3- همان، ص 93.
4- همان.
5- وسائل الشيعة، ج 14، كتاب الحج، ابواب المزار، باب 4، ص 338، ح 14.

ص: 27

در كنار مزور و قبر وى خصوصيتى دارد، لذا مورد توصيه و سفارش قرار گرفته است.

از جمله اين خصوصيت ها عبارت است از:

1. بهره مند شدن از فضاى معنوى حرم هاى شريف- كه محل رفت و آمد فرشتگان، ارواح انبيا و اوليا و محل تردد و تعلق ويژه روح بلند آن مزور است- و دعا كردن در مظان استجابت دعا. چنان كه بهره مندى از فضاى معنوى مسجد الحرام و مسجد النبى صلى الله عليه و آله و دعا كردن در آن فضا را حتى وهابيان حجاز نيز قبول دارند و به آن عمل مى كنند.

2. گسترش فرهنگ توحيدى و ولايت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در بين راه ها و شهرهاى مسير مشاهد مشرفه.

3. نشانه صداقت زاير در دوستى و علاقه به مزور و زيارت شونده.

4. ارتباط ملت ها و مليت هاى مختلف و آگاهى از مشكلات، مشقات و امكانات يكديگر.

5. عمل به توصيه كلى قرآن بر سير در اقطار زمين و تماشاى فرجام مجرمان: «قُلْ سِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ». (1)

6. وفادارى به رهبر و مقتدا و تعهد به پيمانى كه با اوبسته است. (2) 7. حرم هاى شريف امامان معصوم عليهم السلام در طول تاريخ مراكز علم، تبليغ و ترويج دين، مبدأ قيام ها و نهضت ها، محل پيمان بستن و هم قسم شدن براى انقلاب هاى رهايى بخش، جنبش هاى انتقام آميز و ... بوده است. اين بركات، جملگى از اياب و ذهاب و مراوده زايران ناشى مى شود.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «من زارنى أو زار أحداً من ذرّيتى زرته يوم القيامه فأنقذته من أهوالها»؛ (3) كسى كه من يا يكى از فرزندانم را زيارت كند، در روز قيامت به زيارت و


1- سوره نمل، آيه 69.
2- ر. ك: روايت امام رضا عليه السلام.
3- وسائل الشيعة، ج 14، كتاب الحج، ابواب المزار، باب 2، ص 332، ح 23.

ص: 28

ديدار او خواهم رفت و از هراس ها و وحشت هاى آن روز نجاتش خواهم داد؛ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام فرمود: «يا على! من زارنى فى حياتى أو بعد موتى أو زارك فى حياتك أو بعد موتك أو زار ابنيك فى حياتهما أو بعد موتهما ضمنت له يوم القيامة أن اخلّصه من أهوالها و شدائدها حتى أصيره معى فى درجتى»؛ (1) اى على، هر كس مرا يا تو و فرزندانت را در زمان حيات يا پس از مرگ زيارت كند، من ضمانت مى كنم كه او را از سختى ها و شدايد روز قيامت نجات دهم، تا آن كه او را مانند درجه خودم مى گردانم.

اين روايت و امثال آن نشان مى دهد كه حيات و مرگ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام يكسان است؛ زيرا زيارت دوران حيات و مرگ آنها، اجر و آثار يكسان دارد. از اين جهت لازم است كه زاير به گونه اى در حرم شريف آنان حضور پيدا كند كه اگر زنده مى بودند، همان طور در كنارشان حضور پيدا مى كرد و زيارت در دوران مرگ بايد همان آثار و سازندگى زيارت در دوران حيات را براى او داشته باشد. چنان كه هم درجه شدن با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بدون حساب و برنامه نيست، بلكه سنخيت روحى، اخلاقى و معنوى لازم دارد و اين سنخيت، بايد در دنيا كسب شود. اصل زيارت، توجه به مقام مزور، تأمل در متن زيارتنامه و تلاش در تهذيب و تزكيه نفس، مى تواند در ايجاد اين سنخيت و تتميم و تكميل آن كمك كند.

زيد شحّام از صادق آل محمد صلى الله عليه و آله پرسيد: ثواب كسى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را زيارت كند، چيست؟ فرمود:

«كمن زار اللَّه عزوجل فوق عرشه»؛

همانند كسى است كه در برتر از عرش با خدا ملاقات كند. پرسيد: كسى كه يكى از شماها را زيارت كند، ثوابش چيست؟ فرمود:

«كمن زار رسول اللَّه صلى الله عليه و آله». (2)

مانند كسى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را زيارت كند.

شيخ مفيد رحمه الله در معناى اين حديث گفته است: مراد اين است كه ثواب و تكريم زاير آن حضرت صلى الله عليه و آله در روز قيامت، همانند كسى است كه خداوند او را به آسمان برده


1- همان، ص 328، ح 16.
2- كافى، ج 4، ص 585.

ص: 29

و به عرش خود كه ملائكه حامل آن هستند نزديك مى كند و فرشتگان برگزيده خود را به او مى نماياند، به گونه اى كه موجب تأكيد بر تكريم او مى گردد. (1) مشابه اين تعبير را مجلسى اول رحمه الله نيز آورده است. (2) از امام كاظم عليه السلام نقل شده است: «من زار قبر ولدى على كان له عند اللَّه كسبعين حجّة مبرورة»؛ هر كس كه فرزندم امام رضا عليه السلام را زيارت كند، از ثواب هفتاد حج قبول شده برخوردار است. راوى با تعجب پرسيد: ثواب هفتاد حج؟ فرمود:

«ربّ حجّة لاتقبل ...»؛ (3)

بلكه هفتاد هزار حج. راوى دوباره با تعجب پرسيد: هفتاد هزار حج؟

فرمود: چه بسا حج كه مورد قبول واقع نمى شود.

فقيه فيلسوفان و فيلسوف فقيهان، ملامحسن فيض كاشانى رحمه الله مى گويد: رواياتى كه ثواب زيارت ائمه اطهار عليهم السلام را بيشتر از حج، عمره و جهاد در راه خدا مى داند، بيش از آن است كه شمارش شود و سرِّ آن همه ثواب آن است كه:

اولًا، هر كسى كه ادعاى مسلمانى مى كند- حتى اگر ناصبى باشد- اهل حج، عمره، جهاد و امثال آن است، در حالى كه زيارت ائمه اطهار عليهم السلام فقط اختصاص به كسانى دارد كه آشناى به قدر و منزلت آنان هر چند ناقص و معتقد به ايشان باشند.

ثانياً، حرم هاى شريف ائمه عليهم السلام مشهد ارواح بلند و مقدس آنان و محل حضور اشباح برزخى نوريشان است. آن ارواح بلند در حالى كه زنده، خوشحال و روزى خورنده از فضل پروردگارشان هستند، در آن مكان هاى شريف حضور پيدا مى كنند(و زاير در فضايى كه روح امام معصوم عليه السلام حضور دارد نفس مى كشد، عبادت و راز و نياز مى كند و ...).

ثالثاً، زيارت اهل بيت، صله و نيكى به خود آنان، رسول خدا صلى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا، شيعيان، دوستدارانشان و بلكه نيكى به ساير انبيا و اوصياى الهى است و


1- تهذيب الأحكام، ج 6، ص 4.
2- روضة المتقين، ج 5، ص 363.
3- كافى، ج 4، ص 585، كتاب الحج، باب فضل زيارة أبى الحسن الرضا عليه السلام.

ص: 30

موجب خوشحالى آنان، اجابت دعا، تجديد عهد با ولايت، زنده نگه داشتن مرام آنها و غلبه بر دشمنانشان مى گردد كه بدون ترديد همه اينها عبادت خداست و سبب مى شود كه انسان به فضايل و بركاتى كه نزد خداست برسد و به رضاى او دست يابد؛ زيرا خوشحال كردن مؤمن عادى اگر آن همه فضيلت و ثواب دارد، فضيلت و ثواب خوشحال كردن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام و حضرت زهرا كه از خطا و گناه معصوم هستند و خداوند آنان را پيشواى مؤمنان و مولاى متقيان قرار داد، آسمان و زمين را براى آنان آفريد، صراط، سبيل و راهنماى به سوى او، دروازه رحمت الهى، وسيله ارتباط بين او و بندگانش هستند و ... غير قابل توصيف است.

اما حج، عمره، جهاد و عباداتى مانند آنها اگرچه موجب انفاق مال، ترك وطن، تحمل مشقت ها و ... مى گردد، اما فضيلت اين امور در حد زيارت نيست؛ زيرا با آن كه عبادت الهى، اجابت امر او و موجب خشنودى خدا و اولياى او مى شود، اما آن فضايل ديگر را كم تر مى توان در اينها يافت. (1) امام على بن موسى الرضا عليه السلام فرمود:

«إن لكل امام عهداً فى عنق اوليائه و شيعته و إن من تمام الوفاء بالعهد و حسن الاداء زياره قبورهم. فمن زارهم رغبه فى زيارتهم و تصديقا بما رغبوا فيه كان ائمتهم شفعائهم يوم القيامه»؛ (2)

شيعيان نسبت به هر يك از امامان معصوم پيمان و تعهدى دارند كه كمال وفاى به آن عهد، در زيارت مشتاقانه و عارفانه قبور آن وجودهاى نورانى عليهم السلام است.

اين حديث بيانگر نكاتى است كه ذيلًا ذكر مى گردد:

1. زيارت قبر امام نشانه وفادارى و تعهد به مقتدا و پيشواست؛ «إن من تمام الوفاء بالعهد و حسن الأداء زيارة قبورهم». سخنگوى نهضت پيامبر، بلال حبشى در دوران اقامت خويش در شام، رسول اكرم صلى الله عليه و آله را در خواب ديد كه به او فرمود: اى بلال! اين چه جفايى است؟ آيا هنگام آن نرسيده است كه به زيارت من نايل آيى؟ در اين رؤيا،


1- الحقايق، ص 287.
2- كافى، ج 4، ص 567.

ص: 31

ترك زيارت قبر مطهر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جفا ناميده شده، طبعاً زيارت آن، وفاى به عهد خواهد بود.

2. زيارت بايد همراه با رغبت، شوق، علاقه و عشق قلبى به مزور(امام) باشد؛ «رغبة فى زيارتهم».

3. زيارت بايد همراه با تصديق قلبى به چيزهايى باشد كه مزور بدان رغبت داشته، مورد علاقه وى بوده و در راه آن فداكارى كرده است؛ «و تصديقاً بما رغبوا فيه».

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به امام على عليه السلام خبر داد كه تو در سرزمين عراق كشته و دفن خواهى شد. على عليه السلام پرسيد: كسى كه قبر ما را زيارت و عمران كند و تعهد خويش را با آن حفظ كند، چه اجرى دارد؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند قبر تو و قبر فرزند تو را بقعه اى از بقعه هاى بهشت و قطعه اى از قطعه هاى آن قرار داده است. قلب جوانمردان و برگزيدگان از بندگانش را مشتاق به سوى شما قرار داده، به گونه اى كه سختى اذيت در راه شما را تحمل مى كنند و قبرهاى شما را آباد مى سازند و با انگيزه تقرب به خدا و دوستى رسول او، فراوان به زيارت قبور شما مى شتابند. اى على! تنها آنان از شفاعت من برخوردار، وارد شونده بر حوضم و زايران من در بهشت هستند.

اى على! كسى كه قبر شما را آباد كند و به تعهد خويش پاى بند باشد، مانند آن است كه سليمان بن داود را در ساختن بيت المقدس يارى رساند. كسى كه قبر شما را زيارت كند، ثواب هفتاد حج- غير از حجة الاسلام كه واجب است- دارد و از گناهان خود بيرون مى آيد، همانند روزى كه از مادرش متولد مى شود. پس بشارت باد تو را و به دوستانت نيز بشارت بده به نعمت ها و لذت هايى كه نه چشمى ديده، نه گوشى شنيده و نه به قلب كسى خطور كرده است. اما نابخردانى، زايران قبور شما را سرزنش مى كنند، آن گونه كه زنان بدكار را بر اثر نابكاريشان سرزنش مى كنند. اينها اشرار امت من هستند، شفاعت من به آنها نرسد و بر حوض من وارد نشوند. (1)


1- تهذيب الأحكام، ج 6، ص 22، ح 50، باب فضل زيارة امير المؤمنين عليه السلام؛ بحارالأنوار، ج 97، ص 120.

ص: 32

توجه به اين نكته ضرورى است كه ثواب هاى مورد اشاره در اين گونه روايات، بيانگر مقام و عظمت و جايگاه معنوى امام است، چنان كه از آثار مثبت فردى و اجتماعى زيارت نيز حكايت مى كند.

زيارت در فقه

فقهاى شيعه و اهل سنت با استناد به توصيه ها و تأكيدات فراوانى كه درباره زيارت شده است، فتوا به استحباب زيارت داده اند. فقيه نامور اماميه، مرحوم محقق حلى گفته است: بر حج گزار مستحب مؤكد است كه به زيارت پيامبراكرم صلى الله عليه و آله بشتابد. (1) وى حتى مى گويد: اگر مردم زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را ترك كردند، حاكم اسلامى بايد آنها را بر زيارت اجبار كند؛ زيرا ترك زيارت آن حضرت موجب جفاى به اوست. (2) مرحوم شيخ طوسى نيز گفته است: «... و كذلك إن تركوا زيارة النبى كان على الإمام إجبارهم عليها». (3) اين بزرگان به حديثى استناد كرده اند كه اين گونه از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است: كسى كه براى حج گزاردن به مكه عزيمت كند و مرا زيارت نكند، به من جفا كرده است. (4) اگرچه برخى از فقها در وجوب اين احاديث خدشه كرده اند، (5) ليكن شهيد ثانى رحمه الله گفته است: اگر همگان زيارت آن حضرت را ترك كنند، بزرگ ترين سنت الهى تحقير و بى ارزش مى شود. از اين جهت به مقدارى كه اين تحقير و تهاون رفع گردد، بر آن اجبار مى شود. (6) عالم بزرگ اهل سنت، ابن قدامه مى گويد: زيارت قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مستحب است؛ زيرا از خود آن حضرت روايت شده است:

«من حجّ فزار قبرى بعد وفاتى فكانّمأ زارنى فى حياتى»؛ (7)

كسى كه حج بگزارد و قبر مرا بعد از وفاتم زيارت كند همانند آن


1- شرايع الاسلام، ج 1، ص 278؛ جواهر الكلام، ج 20، ص 79.
2- شرايع الاسلام، ج 1، ص 277.
3- النهايه، ص 285؛ المبسوط، ج 1، ص 385.
4- جواهر الكلام، ج 20، ص 52.
5- همان، ص 52؛ مسالك الافهام، المستحبات بعد الحج، المسئلة الخامسه، ج 2، ص 374.
6- مسالك الافهام، ج 2، ص 374.
7- المغنى والشرح الكبير، ج 3، ص 588.

ص: 33

است كه در حياتم مرا زيارت كرده باشد. و در روايت ديگر از آن حضرت رسيده است:

«من زار قبرى وجبت له شفاعتى»؛ (1)

كسى كه قبر مرا زيارت كند، شفاعت من بر او واجب مى شود. ابن هبيره مى گويد: پيشوايان چهارگانه اهل سنت(مالك، شافعى، ابوحنيفه و احمد حنبل) بر استحباب زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اتفاق نظر كرده اند. (2) برخى از فقهاى شيعه گفته اند: با ادله اربعه، يعنى كتاب، سنت، عقل و اجماع مى توان رجحان و فضيلت داشتن زيارت قبور صلحا، ابرار، متقيان و نيكان را نيز اثبات كرد تا چه رسد به زيارت انبيا، اوصياى معصوم عليهم السلام و علماى بزرگ. آن گاه به اثبات ادعاى خويش پرداخته است. (3) فقيه نامدار اماميه در جواهر كلام خود هنگام شرح كلام محقق حلى رحمه الله، استحباب زيارت صديقه كبرا، فاطمه زهرا عليها السلام و امير مؤمنان، على عليه السلام و فرزندان معصوم آن دو بزرگوار عليهما السلام را مورد كاوش و بررسى قرار داده است. (4) افزون بر اين، در جاى خود ثابت شده است كه ائمه اطهار عليهم السلام يك نور در چهارده رواق هستند:

«و أنّ أرواحكم و نوركم و طينتكم واحدة» (5)

زيد شحّام از امام صادق عليه السلام پرسيد: امام حسن عليه السلام افضل است يا امام حسين عليه السلام؟ آن حضرت در جواب فرمود:

«... إنّ فضل أوّلنا يلحق بفضل آخرنا و فضل آخرنا يلحق بفضل أولنا ... خلقنا واحد و علمنا واحد و فضلنا واحد و كلّنا واحد ... أوّلنا محمد و أوسطنا محمّد و آخرنا محمد»

؛ (6) فضل اول ما به آخر ما و فضل آخر ما به اول ما برمى گردد ... خلقت ما يكى است، علم ما يكى است، فضل ما يكى است، همه ما در نزد خدا يكى هستيم ... اول ما محمد است، وسط ما محمد است، آخر ما نيز محمد است.

شبيه اين مطلب را عبدالرحمن بن مسلم از امام كاظم عليه السلام پرسيد و گفت: زيارت


1- همان.
2- الغدير، ج 5، ص 110.
3- ر. ك: مهذب الاحكام، ج 15، ص 33.
4- ر. ك: جواهر الكلام، ج 20، ص 85- 100.
5- مفاتيح الجنان، زيارت جامعه.
6- بحارالأنوار، ج 25، ص 363.

ص: 34

اميرالمؤمنين عليه السلام افضل است يا زيارت امام حسين عليه السلام يا زيارت فلان امام، فلان امام ...؟ و يك يك امامان را نام برد. امام كاظم عليه السلام در جواب فرمود: «يا عبدالرحمن بن مسلم! من زار أوّلنا فقد زار آخرنا و من زار آخرنا فقد زار أوّلنا و من تولى أوّلنا فقد تولّى آخرنا و من تولّى آخرنا فقد تولّى أوّلنا، و من قضى حاجة لأحد من أوليائنا فكأنّما قضاها لجميعنا ...»؛ (1) اى عبدالرحمان! هر كس اولين نفر ما را زيارت كند، آخرين نفر ما را زيارت كرده است، چنان كه اگر آخرين ما را زيارت كند، اولين نفر ما را زيارت كرده است. هر كس ولايت اولين نفر ما را بپذيرد، ولايت آخرين نفر ما را پذيرفته است، همان طور كه اگر ولايت آخرين نفر ما را بپذيرد، ولايت اولين نفر ما را پذيرفته است، كسى كه حاجت يكى از دوستان ما را برآورد، گويا حاجت همه ما را برآورده است ....

از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز نقل شده است: «إنّ اللَّه قد وكّل بفاطمة رعيلا من الملائكة يحفظونها من بين يديها و من خلفها و عن يمينها و عن يسارها و هم معها فى حياتها و عند قبرها بعد موتها، يكثرون الصلاة عليها و على أبيها و بعلها و بنيها، فمن زارنى بعد وفاتى فكأنّما زار فاطمة و من زار فاطمة فكأنّما زارنى و من زار على بن أبى طالب فكأنّما زار فاطمة و من زار الحسن و الحسين فكأنّما زار عليّاً و من زار ذرّيتهما فكأنّمّا زارهما»؛ (2) خداى سبحان گروهى از فرشتگان را مأمور كرده تا فاطمه زهرا عليها السلام را از پيش رو، پشت، سمت راست و چپ محافظت كنند، در مدت حياتش با او باشند و بعد از مرگ نيز وى را در قبر همراهى كنند، بر او، پدرش، شوهرش و فرزندانش بسيار صلوات بفرستند.

پس كسى كه مرا بعد از وفاتم زيارت كند، گويا فاطمه را زيارت كرده است و كسى كه فاطمه را زيارت كند، مرا زيارت كرده است، كسى كه على بن ابى طالب عليه السلام را زيارت كند، گويا فاطمه را زيارت كرده است(در نتيجه مرا زيارت كرده است) كسى كه حسن و حسين را زيارت كند گويا على را زيارت كرده است(در نتيجه فاطمه و مرا زيارت كرده است) هر كس كه ذريه حسن و حسين را زيارت كند، گويا خودشان را زيارت كرده است(در واقع على و فاطمه و مرا زيارت كرده است).


1- همان، ج 97، ص 122.
2- همان، ح 28.

ص: 35

بنابراين، زيارت هر كدام در حقيقت زيارت همه آنان است و از نظر فضيلت نيز يكسان هستند، اما برخى عوارض خارجى، مانند دورى راه، غربت، فشار و سخت گيرى هاى حاكمان ستمگر و ... سبب شده كه به زيارت برخى از امامان، مانند امام حسين و امام رضا عليهما السلام توصيه ويژه اى نموده اند، يا ثواب مخصوصى ذكر كرده اند.

چنان كه ممكن است فداكارى و ايثار ويژه امام حسين عليه السلام براى حفظ دين سبب توصيه ويژه به زيارت آن حضرت شده باشد.

بدين ترتيب مى توان گفت: دلايل اثبات فضيلت و استحباب زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى اثبات فضيلت و ثواب زيارت ساير امامان و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام، كفايت مى كند، حتى اگر دليل خاصى درباره زيارت آن بزرگواران نداشته باشيم.

زيارت، كلاس درس و مدرسه تعليم و تربيت و زيارتنامه ها متون آموزشى اين كلاس ها و مدرسه هاست. ائمه عليهم السلام كه همواره به تعليم و تربيت پيروان حق و بيان حقايق و معارف دين همت داشتند، مباحثى در توحيد و صفات الهى، نبوت و پيامبرشناسى، امامت و رهبرى، تاريخ زندگى و بيان مظلوميت ها و رنج هاى ائمه عليهم السلام، افشاى ستم هاى حاكمان جنايت پيشه در برابر حق طلبى ياران عدالت خواه و حقيقت جو، لزوم همگرايى در فكر، موضع، اقدام و عمل و ... را در اين زيارتنامه ها بيان كرده اند. در اين زيارتنامه ها، اوصاف معصومين هنگام سلام دادن تكرار مى گردد و به ذكر اسم بسنده نمى شود. اين، از آن جهت است كه مقام مرتبت شخص زيارت شونده براى زاير روشن تر گردد و توجه پيدا كند كه محبوب او براى اعلاى كلمه توحيد، اقامه نماز، اداى زكات، احياى امر به معروف و نهى از منكر، تلاوت كتاب خدا و ... چه رنج هايى كشيده است.

زيارتنامه هاى مأثور دو گونه است:

1. زيارت نامه هاى اختصاصى كه معصومى خاص با آن زيارت مى شود و زاير به سلام و اظهار ارادت به يكى از آن پيشوايان نور مى پردازد؛ مانند: «السلام عليك يا رسول اللَّه و رحمة اللَّه و بركاته، السلام عليك يا محمد بن عبداللَّه ...» (1) «السلام عليك يا ممتحنة


1- مفاتيح الجنان، ص 114، زيارت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در روز شنبه.

ص: 36

امتحنك الذى خلقك قبل أن يخلقك و كنت لما امتحنك به صابرة ...». (1) «السلام على أبى الأئمة و خليل النبوّة و المخصوص بالاخوّة ...»؛ (2) «السلام عليك يا أبا عبداللَّه و على الأرواح التى حلّت بفنائك ...»؛ (3) «اللهم صلّ على علىّ بن موسى الرضا المرتضى الامام التقى النقى ...»؛ (4) «السلام على محى المؤمنين و مبير الكافرين، السلام على مهدى الامم و جامع الكلم ...». (5) 2. زيارتنامه هايى كه مضمونى عام و محتوايى كلى دارد و هر معصوم و امامى را با آن مى توان زيارت كرد، مانند زيارت امين اللَّه، (6) زيارت جامعه كبيره، (7) زيارت مخصوص ماه رجب «الحمد اللَّه الذى أشهدنا مشهد أوليائه فى رجب ...»، (8) زيارت جامعه صغيره (9) و .... (10)

زيارت با معرفت

معرفت امام و آگاهى از منزلت او مورد سفارش و تأكيد بسيارى از روايات است. از امام كاظم عليه السلام رسيده است: «... فمن زاره مسلماً لأمره عارفاً بحقّه كان عند اللَّه جل و عز كشهداء بدر»؛ (11) ... هر كس امام رضا عليه السلام را(كه در شهر غربت از دنيا مى رود) زيارت كند، در حالى كه تسليم امر او و عارف به حقش باشد، در پيشگاه الهى از منزلت شهداى


1- همان، ص 115، زيارت حضرت زهرا عليها السلام در روز يكشنبه.
2- همان، ص 601، زيارت چهارم امير المؤمنين على عليه السلام.
3- همان، ص 765، زيارت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا.
4- همان، ص 834، زيارت امام رضا عليه السلام.
5- همان، ص 874، زيارت حضرت بقية اللَّه(عج).
6- همان، ص 597.
7- همان، ص 898.
8- همان، ص 257.
9- همان، ص 897.
10- . علامه مجلسى چهارده زيارت جامعه ذكر كرده است(بحارالأنوار، ج 99، ص 126- 209).
11- . بحارالأنوار، ج 99، ص 41، جنگ بدر، نخستين جنگ رسمى مسلمانان با مشركان بود كه مشركان دركمال قدرت و مسلمانان در قلت عِدّه و عُدّه قرار داشتند. پيروزى يا شكست در اين جنگ تأثيرى شگرف در سرنوشت اسلام و مسلمانان داشت و شركت صادقانه در آن، حكايت از صداقت در ايمان مى كرد. از اين رو، عنوان «بدريون» عنوانى پرافتخار براى شركت كنندگان در آن جنگ بود و در برخى موارد معيار سنجش اعمال، مقايسه عمل با شركت در جنگ بدر بود.

ص: 37

بدر برخوردار است؛ امام صادق عليه السلام فرمود: «زوروا الحسين ولو كلّ سنة فإنّ كلّ من أتاه عارفاً بحقّه غير جاحد لم يكن له عوض غير الجنه و رزق رزقاً واسعاً و أتاه اللَّه بفرج عاجل ...»؛ (1) امام حسين عليه السلام را زيارت كنيد، هر چند كه سالى يك بار باشد؛ زيرا هر كس عارف به حق او باشد و زيارتش كند، پاداشى جز بهشت ندارد، از رزق واسعى بهره مند مى شود و خداوند گشايشى در كار او ايجاد مى كند.

امام صادق عليه السلام فرمود:

«وكّل اللَّه بقبر الحسين عليه السلام أربعة آلاف ملكاً شعثاً غبراً يبكونه إلى يوم القيامة، فمن زاره عارفاً بحقّه شيّعوه حتّى يبلّغوه مأمنه و إن مرض عادوه غدوه و عشيه و إن مات شهدوا جنازته و استغفروا له إلى يوم القيامة»؛

خداوند چهار هزار فرشته ژوليده موى و غبار غم گرفته را موكل قبر امام حسين عليه السلام كرده كه تا روز قيامت براى او گريه مى كنند. پس كسى كه عارف به حق آن حضرت باشد و زيارتش كند، آن ملائكه، وى را همراهى مى كنند تا به مأمنش برسانند، اگر مريض شود صبح هنگام و شبانگاهان عيادتش مى كنند و اگر بميرد تشييع جنازه اش كرده، تا روز قيامت براى وى استغفار مى كنند؛ همچنين به بشير فرمود:

«يا بشير! من زار قبر الحسين بن على صلوات اللَّه عليه عارفاً بحقّه كان كمن زاراللَّه فى عرشه»؛ (2)

هر كه قبر حسين بن على عليه السلام را همراه با معرفت زيارت كند، همانند كسى است كه خدا را در عرش زيارت كرده است؛ اين گونه روايات درباره ساير ائمه عليهم السلام نيز وارد شده است.

سرّ اين كه توصيه كرده اند زيارت زاير با معرفت باشد، اين است كه آنچه مايه كمال زيارت مى گردد، معرفت و شناخت مقام و موقعيت امام مزور است، نه اعمالى بى روح و همراه با غفلت، همانند بوسيدن صرف و ناآگاهانه ضريح يا در و ديوار، گردش كوركورانه در اطراف ضريح، تماشاى آثار هنرى، معمارى، ستون ها، چراغ ها، شمعدان ها، درها، پنجره ها و ... اين كارها، به سياحت شباهت بيشترى دارد تا زيارت.

ثواب هاى اخروى و آثار دنيوى كه در روايات آمده، بر زيارت واقعى مترتب است،


1- همان، ج 98، ص 2.
2- كامل الزيارات، باب 77، ص 349، ح 1.

ص: 38

يعنى جايى كه ارتباط قلبى با مزور برقرار شود و منشأ تحول در زاير گردد، نه بر سياحت و زيارت جسمى و صورى.

شاهد اين ادعا كلام بزنطى است كه مى گويد: در نامه حضرت ثامن الحجج، على بن موسى الرضا عليه السلام خواندم كه فرمود:

«أبلغ شيعتى إنّ زيارتى تعدل عند اللَّه عزّوجلّ ألف حجّه»؛

اين پيام را به شيعيان ما برسانيد كه زيارت من در پيشگاه الهى با هزار حج برابر مى كند.(تعجب كردم، از اين رو) به امام جواد عليه السلام گفتم: واقعاً با هزار حج برابرى مى كند؟ فرمود: «أى واللَّه ألف ألف حجّة لمن زاره عارفاً بحقّه»؛ (1) آرى، به خدا سوگند! با هزار هزار(يك ميليون) حج برابرى مى كند، اما براى كسى كه با معرفت زيارتش كند.

معرفت و آگاهى، نه تنها شرط كمال زيارت ائمه اطهار عليهم السلام است، بلكه درباره طواف كعبه نيز اين تعبير آمده است. ابراهيم تيمى گويد: در حال طواف كعبه بودم كه امام صادق عليه السلام با تكيه زدن بر من فرمود:

«ألا اخبرك يا إبراهيم مالك فى طوافك هذا؟»؛

اى ابراهيم! آيا مى خواهى تو را از فضيلت اين طوافى كه انجام مى دهى آگاه سازم؟ گفتم:

بله قربانت گردم. فرمود:

«من جاء إلى هذا البيت عارفاً بحقّه فطاف به اسبوعاً و صلّى ركعتين فى مقام إبراهيم عليه السلام كتب اللَّه له عشرة آلاف حسنة ورفع له عشرة آلاف درجة ...»؛ (2)

هر كس به زيارت اين خانه بيايد و در حالى كه عارف به حق آن است، هفت مرتبه دور آن طواف كند و سپس دو ركعت نماز در مقام ابراهيم عليه السلام بگزارد، خداوند ده هزار حسنه براى او مى نويسد و ده هزار درجه وى را بالا مى برد.

درباره مؤمن نيز در حديث صادقين عليهما السلام آمده است:

«أيّما مؤمن خرج إلى أخه يزوره عارفاً بحقّه كتب اللَّه له بكل خطوة حسنة و محيت عنه سيئة و رفعت له درجة فإذا طرق الباب فتحت له أبواب السماء فإذا التقيا و تصافحا و تعانقا أقبل اللَّه عليهما بوجهه ثمن باهى بهما الملائكه فيقول: انظروا إلى عبدى تزاورا و تحابّا فىّ حقّ علىّ إلّااعذّبهما بالنار بعد ذا الموقف ...»؛ (3)

هر كه براى زيارت برادر مؤمنش از خانه خارج شود، در حالى كه عارف


1- بحارالأنوار، ج 99، ص 33.
2- همان، ج 71، ص 319.
3- همان، ج 73، ص 34.

ص: 39

به حق وى باشد، براى هر قدمى كه برمى دارد حسنه اى براى او نوشته مى شود و گناهى از او محو مى گردد و درجه اى بالا مى رود. هنگامى كه در خانه او را به صدا در مى آورد، درهاى آسمان به رويش گشوده مى شود. وقتى كه با يكديگر ملاقات، مصافحه و معانقه مى كنند، خداوند به آنها توجه كرده، بر ملائكه مباهات مى كند و مى گويد: بنگريد به دو بنده من كه براى رضايت من يكديگر را زيارت مى كنند و همديگر را دوست مى دارند. بر من لازم است كه آنان را عذاب نكنم ... بنابراين، نقش اصلى را در فضيلت و كمال زيارت، معرفت و آگاهى حق مزور ايفا مى كند.

اين كه امام معصوم عليه السلام چه شخصيتى است، دستيابى به معرفت او چگونه ممكن است؟ حق او چيست؟ حق معرفت او چيست و ... مطالبى است كه بحث هاى طولانى طلب مى كند، (1) اما به طور خلاصه مى توان گفت:

امام، جامع كلام تكوين و تدوين، واجد كتاب حقيقت و شريعت و شامل نشئه حقيقى و اعتبارى است، چنين جامعيتى نه در خور نظام سه گانه هستى(عالم عقل، عالم مثال و عالم طبيعت) است؛ زيرا هر كدام از مراحل سه گانه نظام هستى، تكوين صرف است و غير از بود و نبود، چيزى ندارد؛ و نه در وسع نظام تدوينى قرآن كريم؛ زيرا همه مضامين آن، اعم از اخبار و انشا از حوزه لفظ، مفهوم و حكايت هاى علم حصولى است، هر چند مخازن برين آن حقايق تكوينى نظام هستى است. اما انسان كامل كه مثل اعلاى آن اسره عصمت و طهارت عليهم السلام هستند، افزون بر حوزه فراگير تكوين، از منطقه گسترده اعتبار نيز برخوردارند؛ زيرا انسان، موجود متفكر و مختارى است كه صرف نظر از قوانين نظام هستى، از قوانين اعتبارى نيز پيروى مى كند، گرچه پشتوانه اين مقررات اعتبارى همان قوانين تكوينى است و اصول آن نظام عينى، پرتوافكن بر فروع اين منطقه اعتبارى است. از اين جهت هيچ موجودى


1- اين سؤال را ابوذر از سلمان فارسى- رضوان اللَّه عليهما- پرسيد. سلمان گفت: نزد امير المؤمنين عليه السلام مى رويم و از خود آن حضرت مى پرسيم. براى آگاهى از جواب مبسوط آن حضرت به اين دو صحابى، ر. ك: بحارالأنوار، ج 26، ص 1- 7.

ص: 40

به جامعيت انسان كامل نخواهد بود و اوست كه مى تواند «كون جامع» باشد.

جامعيت عينى و علمى اهل بيت نبوت و امامت عليهم السلام به اين معناست كه اولًا، واجد هر كمال ممكن را مى باشند. ثانياً، هر چه را دارا هستند، مصون از عيب و نقص است.

ثالثاً، هر چه را در مرحله حدوث واجد بودند، در مرحله بقا نيز دارا خواهند بود. اين مقام جمع الجمعى را مى توان از عديل بودن آنان با كتاب بى بديل الهى، يعنى قرآن، استنباط كرد؛ زيرا رسول اكرم صلى الله عليه و آله طبق نقل محدثان شيعه و سنى فرمود:

«إنّى تارك فيكم الثقلين ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدى، أحدهما أعظم من الآخر: كتاب اللَّه، حبل ممدود من السماء إلى الأرض، وعترتى أهل بيتى، ولن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض، فانظروا كيف تخلفونى فيهما». (1)

مخاطبان اين پيام، وارثان تمدن غنى و قوى اسلام در پهنه زمان و گستره زمين اند، يعنى نه نسل هيچ عصر و زمانى از آن توصيه سعادت آفرين مستثناست و نه مردم هيچ مصر و ديارى از آن جدا خواهند بود.

چنين وصيت فراگيرى نشان از هماهنگى كامل تكوين انسانى و تدوين الهى است، به طورى كه همه مردم روى زمين تا بامداد معاد، در بخش علم و عمل، نيازمند به رهنمود و رهبرى قرآن و عترت هستند و هيچ مكتبى تا شامگاه تاريخ بشرى پديد نمى آيد جز آن كه لازم است جهان بينى و جهان آرايى آن بر قرآن و عترت عليهم السلام عرضه شود و پاسخ نفى يا اثبات آن از ثقلين استنباط گردد.

چنين كارى عزم جامعه انسانى و جزم امت اسلامى را طلب مى كند، تا اولًا، توان استنطاق از آن دو وزنه وزين را در هاضمه فكرى خويش احيا كنند. ثانياً، گوش هوش را براى اصغاى آواى حيات بخش آن دو وزنه وزين آماده سازند. ثالثاً، نقدهاى صاحب نظران و نيز تحليل هاى سودمند صاحب بصران را پس از جمع بندى براى تنفيذ نهايى به بارگاه ثقلين معروض دارند، تا از اين صعود و هبوط و از آن سؤال


1- سنن ترمذى، ج 5، ص 663؛ بحارالأنوار، ج 2، ص 100، و ج 23، ص 108.

ص: 41

و جواب، كام فكر بشر شيرين و گام عمل او استوار گردد و به دام تدليس بيگانه و تلبيس اهريمن گرفتار نشود. چنين آگاهى و معرفت به مقام و منزلت امام مى تواند زمينه اطاعت و تسليم در مقابل اوامر و نواهى مزور را- كه همان فرمان خداست- فراهم كند.

روزى امام صادق عليه السلام از فضيلت زيارت عارفانه امام رضا عليه السلام سخن گفت. حمزة بن حمران پرسيد: قربانت گردم منظور از معرفت حق او چيست؟ فرمود: «يعلم أنّه مفترض الطاعة غريب شهيد ...»؛ (1) اين كه بداند او واجب الاطاعه و غريب و شهيد است(و براى تبليغ دين و هدايت مردم و پايدارى و استقامت در راه حق، غريبانه به شهادت رسيده است). امام صادق عليه السلام فرمود: «من زار الحسين عليه السلام عارفاً بحقّه يأتم به غفر اللَّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر»؛ (2) هر كس زيارت كند حسين عليه السلام را در حالى كه عارف به حق وى باشد و او را امام خود برگزيند، خداوند گناهانش را مى آمرزد.

امام كاظم عليه السلام نيز كم ترين پاداش زيارت قبر حسين عليه السلام را آمرزش گناهان معرفى كرده است، اما به شرط آن كه زاير، عارف به حق امام، احترام و ولايت وى باشد؛ «أدنى ما يثاب به زائر الحسين عليه السلام بشط الفرات إذا عرف حقّه و حرمته و ولايته إن يغفر له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر». (3) در روايت ديگرى آمده است: يك درهم خرج كردن در راه زيارت قبر امام واجب الاطاعه هفتاد هزار حسنه دارد، هفتاد هزار سيئه را محو مى كند و نام او در ديوان صديقين و شهدا ثبت مى شود؛ «من نوى من بيته زيارة قبر إمام مفترض طاعته و أخرج لنفقته درهماً واحداً كتب اللَّه جل ذكره له سبعين ألف حسنة و محى عنه سبعين ألف سيئة و كتب اسمه فى ديوان الصديقين و الشهداء ...». (4) از ديدگاه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام- كه تجلى گاه اسلام راستين نبوى صلى الله عليه و آله و علوى عليه السلام است- انسان، آزاد خلق شده و طوق طاعت كسى به گردن او نيست: «لاتكن


1- بحارالأنوار، ج 99، ص 35، ح 17.
2- كامل الزيارات، باب 54، ص 264، ح 7.
3- همان، باب 54، ص 263، ح 4.
4- بحارالأنوار، ج 97، ص 124، ح 34.

ص: 42

عبد غيرك و قد جعلك اللَّه حرّاً». (1) حتى اختيار خودش نيز در اين زمينه محدود است، يعنى همان گونه كه حق ندارد سلامتى خود را به خطر بيندازد، دست و پاى خودش را قطع سازد، چشم خود را كور و گوش خود را كر كند و ... عزت، آبرو و آزادى خود را نيز نمى تواند به خطر بيندازد. سرّش آن است كه عزت مؤمن اكتسابى نيست كه چوب حراج بر آن بزند، بلكه امانتى ويژه الهى به دست وى است. اختيار چنين امانتى به دست خداست و تصرفات مؤمن نبايد فراتر از تصرفات امانت دارى پارسا باشد: «إنّ اللَّه فوّض إلى المؤمن أمره كلّه ولم يفوّض أن يكون ذليلًا. أما تسمع اللَّه عزوجل يقول: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» فالمؤمن يكون عزيزاً و لا يكون ذليلًا». (2) بنابراين، مردم سالارى و دموكراسى در نظام سياسى اسلام، زمانى قابل قبول است كه بر محور دين و در چارچوب شرع باشد و با حفظ چنين شرطى، آراى مردم براى حاكمان تعهد شرعى مى آورد. از اين رو نقض كردن و زيرپا گذاشتن آن حرام شرعى است، نه اين كه يك قرارداد عرفى محض باشد و تخلف از آن يك كار غير اخلاقى به شمار آيد.

نتيجه اين كه اختيار انسان به دست خداست و اطاعت و انقياد او بر همگان واجب است و اطاعت ديگران(پيامبر، امام، پدر، مادر، حاكم و ...) از آن جهت بر انسان واجب مى شود كه خداى سبحان چنين اطاعت و تبعيتى را واجب كرده است و بدون در نظر گرفتن دستور او هيچ كس حق حاكميت و حكومت بر ديگرى ندارد.

بنابراين، زاير زمانى عارف به حق امام است وبه ولايت و حرمت وى آگاهى دارد و از او پيروى مى كند كه او را معصوم، افضل و اعلم از ديگران، جانشين رسول خدا صلى الله عليه و آله و منصوب از جانب خدا بداند، اوامر و دستورهايش را اوامر الهى بشمارد، تبعيت از وى را در تمام امور زندگى واجب بداند، با اقتدا و پيروى از سيره و سنت او خط سير زندگى خود را ترسيم كند و ... چنين معرفت و شناختى هر چند كه مقول به


1- نهج البلاغه، نامه 31، بند 87.
2- بحارالأنوار، ج 64، ص 72.

ص: 43

تشكيك و داراى مراتب فراوانى است و هركس به مقدار ظرفيت وجودى خود بهره مند مى گردد، اما مبتنى بر مقدمات بسيارى است تا مستدل و برهانى شود.

زيارتنامه هاى مأثور يكى از منابع شناخت و آگاهى از مقام مزور است.

ضرورت و اهميت زيارت

چنان كه گذشت، روح زيارت ارتباط و اتصال زاير با مزور است و اين ارتباط زنده، مؤثر و حيات بخش مى باشد. اكنون بايد ديد اين ارتباط چه پيامدهايى دارد و آثار و لوازم آن چيست و ترك آنچه مفاسد و مشكلاتى را در پى خواهد داشت تا با شناخت آن به ميزان ضرورت و اهميت اين ارتباط و زيارت پى برده شود.

گرچه هيچ شأن و حقيقتى به عظمت توحيد نيست و طبعاً هيچ انسانى هم به ارزش موحد نيست و نيز اگرچه رسالت و امامت، دو جلوه الهى و ربانى است كه ظهور قدرت الهى در هدايتگرى، ولايت و سرپرستى است و اين دو حقيقت نيز به نوبه خود معادل ندارد، اما آنچه راه وصول به جلوه ها و مظاهر الهى و در پرتو آن قرب به حق و توحيد را تأمين و تضمين مى كند تنها، ارتباط و اتصال به رسول خدا صلى الله عليه و آله و عترت آن حضرت است و بدون اين طريق راهى نيست و هيچ كمال انسانى و الهى جز از اين راه حاصل نمى شود:

«فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقّ إِلَّا الضَّللُ»؛

«پس از حق چيزى جز گمراهى نيست».

اين معنا در سوره مباركه «رعد» به اين صورت آمده است: «أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْببِ* الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لَايَنقُضُونَ الْمِيثقَ* وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ ى أَن يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ* أُوْللِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ»؛ (1)

پس آيا كسى كه مى داند آنچه از جانب پروردگارت به تونازل شده، حقيقت دارد، مانند كسى است كه كوردل است؟ تنها خردمندانند كه عبرت مى گيرند. همانان كه به پيمان خدا وفا دارند و عهد(او) را نمى شكنند. و آنان كه آنچه


1- سوره رعد، آيات 19- 22.

ص: 44

را خدا به پيوستنش فرمان داده مى پيوندند و از پروردگارشان مى ترسند و از سختى حساب بيم دارند ... براى ايشان است فرجام خوش سراى باقى».

در اين آيه براساس اولويت و اهميت، ابتدا به عهد و ميثاق الهى، يعنى توحيد اشاره شده: «يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ» و پس از آن به ميثاق و پيمان رسالت و امامت تذكر داده شده: «وَ لَايَنقُضُونَ الْمِيثقَ» سپس به مسأله ارتباط و اتصال به حقايقى كه همه خير و نيكى از آنها نشئت مى گيرد و مستقيماً هم مورد توصيه و امر الهى واقع شده، توجه داده شده است: «الَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ» كه اين همان «بِحَبْلٍ مّنَ اللَّهِ» يعنى قرآن و «وَحَبْلٍ مّنَ النَّاسِ» (1) يعنى اهل بيت عليهم السلام است: عن ابى عبداللَّه عليه السلام قال:

«الحبل من اللَّه كتاب اللَّه و الحبل من الناس هو على بن ابى طالب عليه السلام»

. (2) اين چينش و ترتيب نشانگر اهميت و ارزش هر يك از آنهاست و بدون توجه به آن، كه حلقه اصلى ارتباط است، خير و سراى ابد و دار رضوان نصيب كسى نخواهد شد؛ از اين رو بر هيچ حقيقتى پس از توحيد و رسالت، به اندازه ارتباط و اتصال با آنان، بلكه محبوب داشتن آن، تأكيد و اصرار نشده است؛ چنان كه هيچ عداوت و دشمنى هم در مقياس الهى بيش از خصومت و دشمنى به سفراى الهى و اوصياى آنها نبوده و نيست.

زيارت تفسير اين ارتباط و تبيين و تحقق آن اتصال است و به همان ميزانى كه ايجاد آن اتصال و تحكيم آن رابطه در هندسه معرفتى اسلام ضرورت دارد و مهم است، زيارت هم چون تنها طريق عملى و راه تحقق آن رابطه است، ضرورى و مهم خواهد بود؛ از اين رو همان طور كه ايجاد و تحكيم اين رابطه موجب خردمندى در دنياست: «إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْببِ» سبب نيك بختى در آخرت نيز هست: «لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ». در مقابل آنها، كسانى كه رابطه و اتصال به جريان رسالت و ولايت را گسستند و اتصال آن رابطه اى كه به امر الهى بوده قطع كرده و بريدند: «وَ الَّذِينَ ... يَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ


1- سوره آل عمران، آيه 112.
2- نورالثقلين، ج 1، ص 383.

ص: 45

اللَّهُ بِهِ ى أَن يُوصَلَ» آنها هم در دنيا از رحمت الهى محرومند و هم در آخرت تيره بختى و شقاوت دامن گير آنهاست: «أُوْلَئكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ». (1)

با توجه به همين نكته است كه خداى سبحان شمارى از آيات قرآن را به ايجاد و تثبيت و تحكيم رابطه و ضرورت و اهميت آن اختصاص داده و در شمار ديگرى از آيات در جهت مذمت گسستن اين رابطه سخن گفته است: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ و مَعِيشَةً ضَنكًا وَ نَحْشُرُهُ و يَوْمَ الْقِيمَةِ أَعْمَى»؛ (2)

و هر كس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت، زندگى تنگ وسختى خواهد داشت، و روز رستاخيز او را نابينا محشور مى كنيم. «مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ و يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيمَةِ وِزْرًا* خلِدِينَ فِيهِ وَ سَآءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ حِمْلًا»؛ (3)

هر كس از(پيروى) آن(قرآن) روى برتابد، روز قيامت بار گناهى بر دوش مى گيرد، پيوسته در آن(حال) مى ماند، و چه بد بارى روز قيامت خواهد داشت.

سرّ مذمت و راز نگون بختى اين افراد اين است كه اين اعراض و روى گرداندن موجب مى شود تا انسان از ذكر خدا و هر آنچه كه مايه كمال و خير است در غفلت بماند. و شناخت لازم و كافى به آن را از دست بدهد، يا به دست نياورد و آن گاه رابطه خود با آن حقيقت مؤثر و سودمند را قطع كرده و مى گسلد. اين گسستن رابطه، خطرات و مهالك فراوانى را در پى دارد؛ زيرا وقتى انسان از خير جدا شد يا به شر مى پيوندد و با آن ارتباط و اتصال وجودى پيدا مى كند، يا در وادى حيرت و سرگردانى كه خود شر مضاعف است سقوط مى كند «ظُلُمتُ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»؛ (4)

تاريكى هايى كه بعضى روى بعضى ديگر قرار گرفته است.

مهم تر از همه اين كه خداى مهربان و رئوف نيز چون اين انسان را فاقد قابليت و ظرفيت مى بيند هم خود از او اعراض كرده و لطفش را ممنوع مى كند و هم به پيامبرش دستور مى دهد كه او را به حال خود واگذارد تا در حيرت و سرگردانى خود باقى باشد:


1- سوره رعد، آيه 25.
2- سوره طه، آيه 124.
3- سوره طه، آيات 100 و 101.
4- سوره نور، آيه 40.

ص: 46

«قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ»؛ (1)

بگو: خدا، آن گاه بگذارشان تا در ژرفاى باطل خود به بازى سرگرم باشند». زيرا چنين شخصى به مثابه درخت خشكيده اى است كه سودى نخواهد داد: «سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَايُؤْمِنُونَ»؛ (2)

چه آنها را بترسانى و چه نترسانى، آنها ايمان نمى آورند. «سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ». (3)

بنابراين، نه تنها زيارت موجب ارتباط و وابستگىِ وجودى با اهل بيت عليهم السلام است، كه خود منشأ خيرات و بركات و نزول فيض و اجر و ثواب است، بلكه انصراف از آن و بى ميلى به آن موجب انصراف رحمت و برگشت نعمت خواهد بود. كسى كه چنين علقه و علاقه اى را در جان خود نپروراند و تقويت نكند، از چشم رحمت و لطف خدا و رسولش صلى الله عليه و آله خواهد افتاد.

يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام به حضرت عرض كرد: به فداى شما گردم، به حضور شما رسيدم در حالى كه توفيق نداشتم كه به زيارت قبر اميرالمؤمنين بروم حضرت در پاسخ فرمود: «بئس ما صنعت! لولا أنك من شيعتنا ما نظرت إليك، ألا تزور من يزوره اللَّه تعالى مع الملائكه و يزوره الأنبياء عليهم السلام، و يزوره المؤمنون؟!» كار بسيار ناپسندى انجام دادى، اگر نبود كه تو از پيروان و شيعيان مايى، هرگز به تو نگاه نمى كردم! چگونه زيارت نكردى شخصيتى را كه خداوند با فرشتگان آسمان و همه انبيا و مؤمنان او را زيارت مى كنند، آن شخص گفت: اين مطلب را من نمى دانستم. حضرت فرمود: «فأعلم أنّ أميرالمؤمنين عليه السلام عند اللَّه أفضل من الأئمة كلّهم وله ثواب أعمالهم و على قدر أعمالهم فضلوا»؛ (4) بدان كه در نزد خداوند اميرالمؤمنين عليه السلام از همه ائمه برتر و افضل است و براى اوست پاداش تمامى اعمال، و برترى هر كسى به ميزان اعمال و عملكرد اوست.

بنابراين، زيارت به عنوان شاخصى روشن براى كسب فيض و دور نيفتادن از وادى


1- سوره انعام، آيه 91.
2- سوره بقره، آيه 6.
3- سوره منافقون، آيه 6.
4- تهذيب الأحكام، ج 6، ص 20.

ص: 47

رحمت ضرورى است. حديث مزبور موقعيت والا و عظيم و برترى اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به ساير ائمه عليهم السلام و همچنين زيارت خداوند، انبيا و مؤمنان نسبت به آن حضرت عليه السلام را بيان مى كند. البته تفاوت مراتب زيارت خداوند متعال با زيارت پيامبران و زيارت مؤمنان، از ديد صاحب نظران مخفى نيست.

براساس آنچه گفته شد، انسان همواره بايد آرزوى زيارت اولياى الهى و اميد وصال و دوستى مشاهد آنان را در دل زنده دارد و از خداوند به طور جدى طلب كند:

«اللهم ... و حبّب إلىّ مشاهدهم و ألحقنى بهم و اجعلنى معهم فى الدنيا و الآخرة يا أرحم الراحمين». (1) از اين رو وقتى توفيق زيارت نصيب شد، جاى سپاس و ثناى الهى است؛ انسان شاكر و ثناگوى خدايى است كه در وادى نظر او را هدايت كرده و در وادى عمل توفيق حضور به او داده است؛ چنان كه در زيارت روز عرفه و عيد قربان پيش از زيارت امام حسين عليه السلام اين جملات آمده است: «الحمد للَّه الذى هدانى لولايتك و خصّنى بزيارتك و سهّل لى قصدك»؛ (2) سپاس خدايى را كه مرا به ولايت شما هدايت كرد و توفيق ديدار و حضور داد و قصد زيارت به سوى شما را آسان كرد.

در زيارت ائمه بقيع عليهم السلام و زيارت امام حسين عليه السلام در روز عيد فطر نيز اين عبارت آمده است: «والحمد للَّه الفرد ... الذى من تطوّله سهّل لى زياره مولاى بإحسانه و لم يجعلنى عن زيارته ممنوعاً و لا عن ذمّته مدفوعاً بل تطوّل و منح»؛ (3) سپاس و حمد از آن خداست؛ خدايى كه عطا و بخشش دارد، پروردگارا در سايه احسانت زيارت مولايم را براى من آسان بگردان و مرا از زيارت او محروم و ناكام مفرما و مرا از ذمه او وامرهان، بلكه تفضل و انعامت را بر من دريغ مفرما.

يكى از آموزه هاى جدى فرهنگ زيارت همين نكته است كه وقتى انسان موفق


1- همان، ص 58.
2- مصباح كفعمى، ص 666؛ مفاتيح الجنان، زيارت امام حسين عليه السلام در روز عرفه.
3- همان، زيارت امام حسين عليه السلام در عيد فطر و قربان.

ص: 48

شد در ميدان معرفت ها حجاب ها را كنار زده و خود را به حوزه معرفتى امام نزديك كند و در سايه اين معرفت كرامت بيابد و از نظر ارادت نيز توانسته سختى ها و مشكلات سفر را تحمل كرده، فاصله ها را پشت سر بگذارد و خود را به آنها نزديك كرده و در پرتو اين قرابت ولايت و مودت تحصيل كند، قطعاً به يكى از بهترين توفيقات و بزرگ ترين نعمت هاى الهى دست يافته است.

اين معنا در زيارات فراوانى و به صورت برجسته در زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است: «الحمد للَّه الذى أكرمنى بمعرفة رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و من فرض طاعته رحمة منه و تطوّلًا منه علىّ بالايمان، الحمد للَّه الذى سيّرنى فى بلاده و حملنى على دوابّه، وطوى لى البعيد و دفع عنّى المكروه حتى أدخلنى حرم أخى رسوله صلى الله عليه و آله فأرانيه فى عافية. الحمد للَّه الذى جعلنى من زوّار قبر وصى رسوله. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى هَدَلنَا لِهذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلآَ أَنْ هَدَلنَا اللَّهُ»؛ (1)

سپاس خدايى را كه در پرتو معرفت خود و رسولش و كسانى كه طاعت آنها واجب است مرا كرامت بخشيد و اين رحمت و زيادتى نعمت بر من است و بر من به جهت ايمان و باور به اين معرفت ها منت نهاد. شكر خدايى را كه مرا در شهرها گرداند و قدرت سوار شدن بر مركب هاى خود را داد تا مقصد دور نزديك شود، و سختى ها و دشوارى هاى سفر را از من دور داشت تا توفيق ورود به حرم برادر رسول گرامى صلى الله عليه و آله نصيبم شد. خدا را سپاس كه مرا از زايران قبر وصى پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داد. خدا را سپاس كه تنها اين هدايت از اوست و اگر هدايت او نبود چنين هدايت و توفيقى نصيب من نمى شد.

در ذيل زيارت آن حضرت آمده است: «اللهم أنت مننت علىّ بزيارة مولاى و ولايته و معرفته»؛ (2) خدايا تو بر من به سبب زيارت مولايم و ولايت و معرفت او منت نهادى و نعمت عظيم عطا كردى.

از اين گونه تعابير پرشمار اين پيام قطعى حاصل مى شود كه اولًا، زيارت و تشرف


1- تهذيب الأحكام، ج 6، ص 25.
2- همان، ص 28.

ص: 49

به مشاهد اوليا، توفيق بزرگ الهى است. ثانياً، اين توفيق نصيب نمى شود مگر از ناحيه لطف الهى. ثالثاً، زيرا در مقابل اين توفيق و نعمت همواره بايد ثناگوى حق و شاكر نعمت هايش باشد و بالأخره بايد بداند كه نه تنها تشرف به محضر اوليا توفيقى مهم است، بلكه باريابى به بارگاه و زيارتگاه آنان كرامتى ويژه و شرافتى خاص است؛ از اين رو در زيارت بارگاه حسينى عليه السلام مى گوييم: «اللهم هذا مقام كرّمتنى و شرّفتنى به». (1) حاصل سخن اين كه، زيارت ضرورتى دينى و الهى مى باشد و از اهميت والايى برخوردار است.

اهميت و ضرورت زيارت از منظر اسلام به حدى فراوان است كه خداوند عالم تعبيرهاى گونه گون و مؤكدى به كار گرفته است؛ به اين بيان كه بعد از امر به اصل اتصال: «مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ»، (2)

با تعبير تمسك كه «أخذ با قدرت» است از آن ياد مى كند: «فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِى أُوحِىَ إِلَيْكَ»؛ (3)

پس به آنچه به سوى تو وحى شده است، محكم چنگ بزن. از اين حد هم فراتر رفته، واژه اعتصام را كه «چنگ زدن و رها نكردن» است به كار برده است: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا». (4)

از اين گونه تعابير و اصرار قرآن بر ارتباط و اتصال اين كه همگى با هم به ريسمان خدا چنگ بزنيد، روشن مى شود كه اين، تنها طريق ارتباط با حقايق علوى و تسخير جلوه هاى روحانى و معنوى است و غير از آن راهى نيست؛ چنان كه تلاش دشمنان انسانى خواه درونى همانند نفس و خواه بيرونى، يعنى شياطين انس و جن در گسستن همين ارتباط است.

تذكر: براى راهيابى و وصول به يك حقيقت و دست يابى به آثار آن تماس و ارتباط تنگاتنگ و وثيق لازم است و بر اين پايه مسأله تقرب، نيل، وصول و نظاير آن در فرهنگ دينى رايج است و ضرورت تلقى مى شود؛ همان گونه كه از ناحيه خداوند متعال نيز وقتى بحث ارتباط با بنده و اعطاى الهى مطرح است، خداوند در بهترين و


1- همان، ص 56.
2- سوره رعد، آيه 21.
3- سوره زخرف، آيه 43.
4- سوره آل عمران، آيه 103.

ص: 50

عالى ترين شكل و در عين حال بليغ ترين وجه عطيه خود را عرضه مى كند؛ به گونه اى كه هيچ مانع و حجابى براى وصول تام وجود ندارد.

خداى سبحان درباره قرآن كريم كه عطيه الهى به انسان هاست مى فرمايد: «وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»؛ (1)

و به راستى، اين گفتار را براى آنان پى در پى و به هم پيوسته نازل ساختيم، اميد كه آنان پند پذيرند. اگر انسان بخواهد به مرحله تذكر برسد و آثار و علايم يك حقيقت را در خود زنده كند، بايد يك اتصالى تام و ارتباطى وثيق پيدا كند. اين همان ارتباط قلبى و عقلى است كه زمينه تذكر و فراگيرى تام را فراهم مى آورد، وگرنه آشنايى از دور و ارتباط با فاصله به جهت وجود غبار ماديت و كدورت ها و تيرگى هاى طبيعت زمينه تماس صحيح و لقاى كامل را مهيا نمى سازد.

شايد سِرّ برخى از آداب زيارت، مانند نزديك شدن به قبر، گذاردن دست يا صورت بر روى قبر، بوسيدن قبر و نزديك ساختن بدن به قبر، همه و همه نمادهاى آن ارتباط وثيق قلبى و روحى و فكرى باشد كه به صورت اين اعمال استحبابى ظاهر شده است.

زيارت، زنده ترين راه ارتباط

بعد از آن كه دانسته شد اصل اتصال و ارتباط با اهل بيت عليهم السلام ضرورتى انسانى و الهى است و بدون آن انسان بى معنا و بى هويت بوده و هيچ گونه كمالى بر او مترتب نيست، بايد به شيوه ها و راهكارهاى اين ارتباط انديشيد و نزديك ترين، مؤثرترين و در عين حال زنده ترين راه ارتباطى را جست وجو كرد.

از آن جا كه دين مجموعه اى كامل و به هم پيوسته است، طريق تماس و ارتباط وثيق را از ناحيه زيارت معرفى مى كند. زيارت با شرايط و آداب خاص، به ويژه معارف زيارتنامه اى آن، بهترين، سودمندترين و در عين حال شاداب ترين راه ارتباط است و به گونه اى حس حضور در محضر امام عليه السلام را در انسان ايجاد مى كند كه گويا با


1- سوره قصص، آيه 51.

ص: 51

امام عليه السلام حضوراً گفت وگو مى كند و نياز وجودى خود را در هر زمينه اى از او مى طلبد.

خطاب هاى زيارتى گاهى به حدى صريح و شفاف ادا مى شود كه گويا هيچ حجاب و فاصله اى بين زاير و امام او نيست؛ با هر سلامش، جوابى و با سؤالش، پاسخى را به همراه دارد. خواسته اش بى اجابت نيست و نيازش بدون جواب نمى ماند و اين ارتباط ملموس و زنده جز در سايه زيارتى با معرفت حاصل نمى شود. درباره عرفان و معرفت زيارت بحثى را در پيش خواهيم داشت.

زيارت و زيارتنامه كتاب وجود انسان را در محضر ولى خدا باز مى كند و به نقاط نقص و ضعف و به فقر و عجز زاير اشاره مى كند، راه كمال و سعادت را مى نماياند و امام را به شفاعت مى طلبد و ده ها و صدها نكته حياتى و تربيتى را تذكر مى دهد. انسان را از غفلت و سهو درآورده، به وادى تنبه و تذكر مى كشاند. خصلت هاى ممدوح و پسنديده اورا برجسته و احيا مى كند و خصلت هاى زشت و ناپسند او را با استغفار و طلب رحمت از خداوند برطرف كرده و با نظر مرحمت الهى جبران مى كند و بالأخره در كنار چشمه امامت كه عين الحيات است، انسان را شست وشو مى دهد و پاك و پاكيزه از ميخانه طهور امامت خارج مى شود و اين همان اثر زيارت است.

اين نگرش كه زيارت ارتباطى وثيق و زنده است، اقتضا مى كند كه انسان فاصله هاى زمانى ومكانى را پشت سر گذاشته و خود را در عصر ولى خدا و در زمان حضور او ببيند و كاملًا به محيط و فضاى حضور آن ولى درآيد و او را در تنهايى و غربتش حس و ادراك كند و در سختى ها و مشكلات مطيع و ياور او باشد. تنها با چنين تلقى از زيارت است كه حضور و نقش امام را در عرصه اجتماع با همه وجود مى يابد، دعوت و نداى او را لبيك مى گويد، امرش را اطاعت و نهيش را تبعيت مى كند و اجتماع را آن گونه كه او خواسته و اراده كرده مى سازد.

سرّ بيان خصايص و نيز رويكردها، نقطه نظرها، سيرت ها و سنت هاى آن مواليان كريم در زيارتنامه ها نيز همين است كه انسان خود را با خواسته ها و ارادات آنها تطبيق دهد و از مسير ترسيمى آنها فاصله نگيرد. تنها كسى از زيارت بهره كامل مى برد كه

ص: 52

حس حضور امام عليه السلام در صحنه زندگى را پيدا كند، خود را مخاطب سخنان او بداند و او را نيز مخاطب بداند، نه مغايب؛ از اين رو زيارتنامه ها همه در قالب تخاطب و گفت وگوى طرفينى و متقابل ايراد شده است؛ سلام ها، تحيت ها و صلوات ها همه به صورت خطابى انشا شده و حتى بيان اوصاف و ويژگى ها نيز به صورت خطاب است؛ چنان كه مثلًا مى گوييم: «السلام عليك يا رسول اللَّه»، «صلى اللَّه على روحك الطيّب»، «أنت الذى ...» و اين گونه گفتمان هاى حضورى در القاى حس حضور كمال تأثير را دارد. نيز طرح نيازهاى دنيوى و اخروى همه به صورت حضورى و تخاطب است و اين نيز در جهت حضور بخشيدن نقش مؤثرى دارد.

از نمونه هاى بارز احساس حضور در زيارتنامه ها، زيارت بارگاه حسينى عليه السلام است كه در ادب آن چنين آمده است: «دست چپ را روى قبر مى گذارى و با دست راست اشاره مى كنى و مى گويى: «السلام عليك يا ابن رسول اللَّه إن لم أكن أدركت نصرتك بيدى فها أناذا وافد إليك بنصرتى قد أجابك قلبى و سمعى و بصرى وبدنى و رأيى و هواى على التسليم لك و الخلف الباقى من بعدك الأدلّاء على اللَّه من ولدك، فنصرتى لكم معدّة حتّى يحكم اللَّه بأمره و هو خير الحاكمين»؛ (1) درود بر تو اى فرزند پيامبر خدا، اگر زمان شما را درك نكردم تا شما را با دستم نصرت كنم، اما اكنون با همه وجودم، قلبم، گوش و چشمم، بدن و رأيم و همه خواسته هايم تسليم امر شما هستم و در راه نصرت شما و جانشينان شما، يعنى راهنمايان به سوى خدا از فرزندان شما هستم. اكنون تمام نصرت و يارى من براى شما آماده است تا به هنگامى كه خداوند اراده و حكم كند و او بهترين حاكم است.

از همين بخش از زيارتنامه معناى انتظار و كيفيت آمادگى براى ظهور امام عليه السلام روشن مى شود، جان و دل، عقل و سر، رأى و هوا، همه را در راه دوست مهيا داشتن و بر اراده و خواست آنان خود را همسو كردن، روح انتظار است كه جمله «والخلف الباقى من بعدك» به اين معنا هم اشاره دارد.


1- تهذيب الأحكام، ج 6، ص 58.

ص: 53

براى اعتصام به حبل الهى قرآن، شيوه هاى مختلفى، مانند تلاوت، تدبر، تفكر، تعقل، حفظ، انس و حشر با قرآن مطرح شده، تا حس حضور قرآن در صحنه وجود انسانى ايجاد شود و انسان قرآن را همانند طبيبى دوّار همواره به همراه داشته باشد، تا اخلاق و روحيات و نيز منش و روش او قرآنى شود و به جايى برسد كه با همه وجود بگويد: «قُلْ إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبّ الْعلَمِينَ». (1)

و اين همان تحقق تمسك و اعتصام به حبل الهى و اتصال به حقيقتى است كه به پيوند با آن امر شده است: «مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ». (2)

همچنين در مورد حبل الهى اهل بيت عليهم السلام بايد آنها را نيز شناخت و به همان صورت با آنان مأنوس و محشور شد. اين حبل الهى كه از منظر ديگر به «وَحَبْلٍ مّنَ النَّاسِ» (3)

لقب گرفته، همان حقيقتى است كه به اعتصام و تمسك به آن نيز امر شده است؛ از رسول اكرم صلى الله عليه و آله سؤال شد كه مراد از «حبل من الناس» چيست؟ فرمود: مراد از آن وصى من است: «فقالوا: يا رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و من وصيك؟ فقال: هو الذى أمركم اللَّه بالاعتصام به فقال عزوجل: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا ولا تَفَرقوا». (4)

فقالوا: يا رسول اللَّه بين لنا ما هذا الحبل؟ فقال صلى الله عليه و آله هو قول اللَّه: «الا بِحَبْلٍ مّنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مّنَ النَّاسِ» (5)

فالحبل من اللَّه كتابه و الحبل من الناس وصيّى». (6) در زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است: «وأنت ممّن أمرنى اللَّه بصلته و حثّنى على برّه و دلّنى على فضله و هدانى بحبّه»؛ (7) شما كسى هستيد كه خداوند مرا امر فرموده تا با شما ارتباط و اتصال برقرار كنم و خداوند مرا به نيكى و رعايت ادب نسبت به شما دعوت كرده و بر فضل شما و محبت به شما راهنمايى و هدايت نموده است.


1- سوره انعام، آيه 162.
2- سوره رعد، آيه 25.
3- سوره آل عمران، آيه 112.
4- همان، آيه 103.
5- همان، آيه 112.
6- بحارالأنوار، ج 36، ص 112.
7- تهذيب الأحكام، ج 6، ص 27.

ص: 54

پروردگار عالم، ذلت و مسكنت را از آن قومى مى داند كه از «حبل من اللَّه» و «حبل من الناس» بگسلند. آنان به هر جا بروند و پناه بگيرند، هرگز سايه عزت را نمى بينند: «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذّلَّةُ أَيْنَ مَاثُقِفُواْ إِلَّا بِحَبْلٍ مّنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مّنَ النَّاسِ». (1)

همين آيه مى تواند سند قرآنى حديث ثقلين نيز محسوب شود.

بنابراين، تا احساس حضور و درك واقعى محضر حاصل نشود، دل و ديده سپردن و تبعيت را با افتخار پذيرفتن، به راحتى به دست نمى آيد؛ از اين رو انسان بايد تلاش و جديت كند تا خود را به زيارتگاه اولياى الهى برساند و از فيض زيارت آنان بهره مند شود؛ و اگر سختى راه و دشوارى روزگار اجازه نداد، لااقل از دور زيارت و سلام به اهل بيت عليهم السلام را فراموش نكند.

امام صادق عليه السلام فرمود:

«إذا بعدت بأحدكم الشقة و نأت به الدار فليعل على منزله و ليصل ركعتين و ليؤم بالسلام إلى قبورنا فإنّ ذلك يصل إلينا و تسلّم على الائمة عليهم السلام من بعيد كما تسلّم عليهم من قريب غير انك لا يصح ان تقول: «أتيتك زائراً» بل تقول فى موضعه: «قصدت بقلبى زائراً اذ عجزت عن حضور مشهدك و وجهت اليك سلامى لعلمى بأنه يبلغك صلى اللَّه عليك فاشفع لى عند ربك جل و عز» و تدعوا بما أحببت»؛ (2)

زمانى كه دورى راه بر شما عارض شد، به قسمت مرتفع و بالاى منزل برويد و دو ركعت نماز گزارده و با سلام به قبر ما اشاره كنيد، حتماً سلام شما به ما مى رسد و همان گونه كه از راه نزديك به ائمه عليهم السلام سلام مى كنيد، همان گونه از راه دور به آنها سلام كنيد، اما نگوييد: به سوى شما آمدم براى زيارت، بلكه در همان محلى كه هستيد بگوييد: من با قلبم و جانم قصد زيارت شما را كردم؛ زيرا اكنون ناتوان از زيارت شما از نزديك هستم، و سلامم را تقديم حضورتان مى كنم؛ زيرا مطمئنم كه سلامم به شما خواهد رسيد. حال از شما مى خواهم كه در نزد خدا از من شفاعت كنيد و نيز در حق ما دعا كنيد.


1- سوره آل عمران، آيه 112.
2- تهذيب الأحكام، ج 6، ص 103؛ بحارالأنوار، ج 98، ص 370.

ص: 55

اركان زيارت

زيارت كه واقعيتى اصيل، عينى و خارجى است، نه پندارى، ذهنى و خيالى، آثار و بركات فراوان وجودى دارد و از سه ركن و پايه اصيل مركب است.

يكم. زاير، يعنى شخصى كه ميل و گرايش به چيزى يا كسى دارد.

دوم. مزور، يعنى زيارت شونده، شخص يا چيزى كه زاير ميل به سوى او دارد.

سوم. خصيصه اى نفسانى به نام گرايش قلبى كه با تكريم و تعظيم و انس گرفتن با مزور همراه است. روشن است كه هر يك از اين اركان سه گانه مختل شود يا از واقعيت و عينيت تهى باشد، زيارت تحقق نمى يابد و تنها پندارى از زيارت باقى مى ماند؛ از اين رو در جايى كه مزور امرى موهوم و پندارى باشد و زاير خود را با امرى خرافى و به دور از واقعيت سرگرم كرده و بدان قصد و ميل پيدا كند، قطعاً زيارت راستين تحقق نيافته، آثار عينى و واقعى آن هم مترتب نخواهد شد؛ گرچه نبايد تأثير زيارت خيالى را انكار كرد.

بديهى است هر چه اركان سه گانه فوق از بنيان و اساس محكم ترى برخوردار باشد، حقيقت زيارت وآثار آن نيز عينى تر و ظاهرتر خواهد بود. به عبارت ديگر، اگر زاير از معرفت و ايمان و كمالات وجودى والاترى برخوردار باشد، و همچنين اگر مزور شخصيتى ربانى و مؤثر در نظام هستى باشد، يا اگر تصميم و قصد با كمال معرفت و جديت و اراده جزمى همراه باشد، قطعاً جلوه كامل ترى از زيارت عرضه مى شود و حتماً تأثيرات چشمگير و گسترده اى خواهد داشت. و برعكس، هر چه اين اركان سه گانه به ضعف و سستى گرايد و از توان و صلابت لازم برخوردار نباشد، معنا و حقيقت زيارت وآثار آن نيز ضعيف و سست خواهد بود.

بنابراين، زيارت واقعيتى اصيل است و هرگز يك پندار خيالى و تهى از واقعيت نيست و اساساً همين نگاه هستى شناسانه به معنا و حقيقت زيارت است كه راه درست فهم چيستى زيارت و ماهيت پيچيده آن را هموار مى كند؛ زيرا گرچه معناى شرح الاسمى زيارت آسان و گفتن آن روان است، اما معناى حقيقى آن با حقايق و معارفى

ص: 56

همراه است كه بايد به تدريج آنها را آموخت؛ زيرا به صورت يك اصل و قاعده كلى، هر حقيقتى كه ميزان تأثير كمى و كيفى آن گسترده و عميق باشد، ضرورتاً از معنا و حقيقت بيشترى برخوردار است و زيارت از اين مقوله است.

پس از آن كه دانسته شد زيارت ارتباط زنده و مؤثرى است كه از دو طرف زنده ايجاد مى شود، اكنون مناسب است اين معنا را با منطق و عقل و زبان برهان تبيين كنيم؛ از مهم ترين مباحث معرفتى دين اسلام بحث معرفت نفس و احكام آن است. بزرگان حكمت و كلام، ادله فراوانى را در خصوص تجرد نفس و نزاهت آن از شوب ماده و طبيعت بيان داشته و مبرهن ساخته اند. از احكام اولى موجود مجرد، بقا، ثبات و پايدارى است. هرگز فنا و نيستى در حوزه نفس راه ندارد، بلكه زوال و نابودى در دايره طبيعت و عالم ماده است.

تعبير رسا و حكيمانه قرآن درخصوص نفس اين است كه هر نفسى طعم مرگ را مى چشد: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآلِقَةُ الْمَوْتِ»؛ (1)

هر جاندارى چشنده طعم مرگ است. نه اين كه مرگ نفس را بچشد و چون مرگ انتقال از عالمى به عالم ديگر است و نفس با چشيدن مرگ به عالم برتر رفته، حيات كامل تر و قدرت وجودى و كمالات برترى يافته و دايره شمول و احاطه او بيش تر و وسيع تر مى شود، گرچه بدن و جسم مى ميرد و زايل مى گردد. از اين رهگذر انسان مرده به لحاظ جان و نفس زنده تر از انسان زنده است و شدت حيات او حجاب رؤيت حيات برتر اوست؛ از اين رو انسان هايى كه از روح قوى تر برخوردارند قدرت مشاهده نفوس و ارواح را دارند. اين پندار و گمان انسان است كه زندگان واقعى را مرده مى پندارد. براساس همين منطق است كه على عليه السلام دانشمندان و عالمان را باقى و ماندگار مى داند: «والعلماء باقون ما بقى الدهر». (2) و هر چه نفس در عالم طبيعت از كمال و قدرت بيشترى برخوردار باشد، اين توان مضاعف شده و در آن نشئه ظهور مى كند و اين معنا به صورت روشن در سخنان ارباب حكمت


1- سوره آل عمران، آيه 185.
2- نهج البلاغه، حكمت 147، بند 6.

ص: 57

و عرفان آمده است.

حكيم بزرگ ابوعلى سينا در جوابيه اى كه براى جناب شيخ عارف ابوسعيد ابوالخير مى نويسد، در پاسخ سؤال از زيارت و تأثير آن، از زاير، مزور و زيارت، تحليلى عميق و عالى ارائه مى كند. او مى نويسد: زاير كه با همه وجودش اعم از بدن و نفس به سمت مزور مى رود، از نفس و جان مزور استمداد مى طلبد تا خيرى را تحصيل يا زيان و اذيتى را دفع كند و همه وجودش در سلك استعداد و استمداد در مى آيد. از آن سوى نفس مزور نيز به جهت مشابهت و مجاورتى كه با عقول يافته، منشأ تأثير و اثربخشى فراوان و كامل ترى خواهد بود و چون زاير با جسم و جان به سمت مزور روى آورده، هم بهره هاى جسمانى مى برد و هم بهره هاى روحانى و نفسانى.

اما بهره جسمانى اين است كه همان طور كه اگر مزاج و جهاز جسمانى انسان در حال اعتدال و تساوى باشد، تأثير ارادات نفسانى در آن راحت تر و آسان تر است، نفوس مجرد و عارى از ماده در اين مزاج هاى مستعد و مستمد بيشتر و بهتر تأثير گذاشته و موجب رفع يا حتى دفع آفات و مضرات مى شوند و در خصوص حالتى كه زاير با شوق و رغبت و با ميل و اراده به زيارت مزارى مى رود، آمادگى و توجه او بهتر و بيشتر بوده و جهت گيرى نفس دقيق تر و عميق تر است. در اين حالت نفس با داشتن قوت و شرافت افزون، به ويژه در مواضع و مكان هايى كه بارگاه و زيارتگاه مزار است، ذهن و حواس انسان از كدورت و تيرگى هاى روزمره پاك و صاف شده و شواغل و خواطر هم وجود ندارد، با ذهنى صاف و آماده و خاطرى جمع و آرام، استعداد و آمادگى بيشترى پيدا مى كند تا از مزور بهره برترى بگيرد؛ مثلًا در زيارت بيت اللَّه تعالى انسان به لحاظ موقعيت ويژه اى كه براى او حاصل شده، نزديك است كه به ساحت ربوبى و حضرت الهى راه بيابد و به جهتى روى آورد كه حضور حضرت الهى فراهم آيد. در اين جاست كه انسان از عذاب هاى دنيوى رهايى مى يابد و در واقع اين نفس است كه با درمان جسم و شفاى تن راحت مى شود؛ زيرا بدن نه احساس درد دارد و نه احساس لذت.

ص: 58

اما بهره هاى نفسانى كه از رهگذر زيارت نصيب انسان مى گردد، بسيار ارزشمندتر است؛ مانند اعراض و بى توجهى به متاع دنيا، حتى طيبات و حلال دنيا و همچنين دور ساختن شواغل و موانعى كه او را از مسير كمال باز مى دارد و در نتيجه فكر به ساحت قدس جبروت منصرف شده و در پرتو نور و اشراق ربانى در جان و سويداى وجود، تمامى اندوه ها و نگرانى ها و خوف ها و حزن ها برطرف شده و اين نيز خلاصى جان و آزادى دل است كه اميد است خدا ما و شما(خطاب به ابوسعيد ابوالخير) را به اين امر هدايت كرده و نفس را از شوائب اين عالم فانى و زايل رها سازد. (1) از اين رو در امر زيارت بايد دو مسأله خاص مورد توجه و دقت قرار گيرد:

اول، انسان پس از مرگ از حياتى برتر و كامل تر برخوردار است و ارتباط و تعلق او به عالم بالا و انس و حشر او با جواهر قدسى موجب گسترش وجود و ميدان احاطه و شمول وى مى شود و طبعاً آثار وجودى او قوى تر و گسترده تر است. و تفسير زيارت به ارتباطى زنده ميان دو حقيقت زنده بدين معناست كه نفس زاير با نفس و جان مزور ارتباط برقرار مى كند، و هرگز زيارت ارتباط زاير با بدن مدفون مزور نيست، بلكه بدن تنها به لحاظ تعلق و وابستگى شديد وجودى بين جان و تن مزور است كه علامت گويا و نشانه اى رسا از مزور را به همراه دارد.

دوم، ارتباط و توجه خاص مزور به بدن موجب مى شود كه بدن و جسد اويك نوع مركزيت و محوريتى پيدا كند و همين مايه توجه و زيارت قبر و بدن مى شود. گرچه روح و جان انسانى زمان و مكان ندارد و انسان در هر شرايطى و در هر مكان و زمانى با درود فرستادن و اهداى سلام و صلوات و ... مى تواند مزور را شادمان كند، يا خود از او اثر وجودى بپذيرد، اما به لحاظ توجه و عنايت خاصى كه آن نفس، به هر جهت، به شى ء دارد موجب مى شود در آن فرصت زمانى ومكانى موقعيت ويژه ايجاد شود. از باب تمثيل، خداوند متعال فراتر از همه چيز است و هيچ چيزى او را محدود


1- رسائل ابن سينا، ص 338.

ص: 59

نمى سازد؛ چنان كه امام صادق عليه السلام فرمود:

«ان اللَّه تبارك و تعالى لايوصف بزمان و لا مكان و لا حركة و لا انتقال و لاسكون، بل هو خالق الزمان و المكان و الحركة و السكون، تعالى اللَّه عمّا يقولون علوّاً كبيراً» (1)

و انسان در هر زمان و مكان و در هر شرايط و موقعيتى مى تواند به سمت خداوند روى آورد: «فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»؛ (2)

پس به هر سو رو كنيد آن جا روى(به سوى) خداست؛ اما خداوند متعال به لحاظ ظرفيت، شأنيت و به هر دليلى به مكانى مانند كعبه، يا به زمانى مانند ليلة القدر و ... يا حتى به اشخاصى مانند دل شكستگان: «و سئل رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:

أين اللَّه؟ فقال: عند المنكسرة قلوبهم» (3)

و ... توجه ويژه دارد. لذا از دو جهت انسان مى تواند به آن مكان يا زمان يا اشخاص يا ... دل ببندد و تعلق وجودى پيدا كند:

جهت اول اين كه، آن مكان يا زمان، مورد توجه و عنايت محبوب و حقيقت مورد علاقه است و انسان با توجه به آن، قطعاً مولا و محبوبش را تعظيم و تكريم كرده و ارادت و عشق خود را، كه نوعى سپاس و شكر است، اظهار داشته و از اين راه تعلق و پيوند خود را نسبت به اومى نماياند و متعهد به پايدارى دو تا مى شود؛ مانند اين كه با عبادت در مسجد يا ليلة القدر به امر الهى توجه كرده كه احيا و تعظيم شعاير الهى در واقع تعظيم و تكريم خداوند كريم و عظيم است.

جهت دوم اين كه، با حضور در اين گونه مكان ها و زمان ها، به مراتب فرصت تقرب فراهم تر است. بديهى است كه انسان مؤمن و عاقل اين فرصت ها را از دست نمى دهد و با توجه به موقعيت هاى ويژه، با تلاش اندك به اجر بيشترى دست يافته، از خير كثير و مباركى بهره مى برد.

در خصوص ابدان و قبور پاك صالحان و معصومان گرامى نيز همين گونه است؛ يعنى گرچه مى شود در هر شرايط و در هر مكان و زمانى براى آنها هداياى معنوى و


1- التوحيد، ص 184.
2- سوره بقره، آيه 115.
3- بحارالأنوار، ج 70، ص 157، ح 3.

ص: 60

الهى تحفه داد، اما بدن و جسم آنان كه محل نشو و نماى جان شريف آنان و بسيار مورد علاقه و تعلق جان آنها بوده و هست و چيزى براى روح، عزيزتر از بدن نيست، از اين رو توجه به آن فرصت مناسبى است كه انسان مى تواند به آن روح بزرگ و عالى نزديك شود. با اين تحليل عقلى، رفتن به سوى قبور و مزار اهميت خاص خود را مى يابد.

امام خمينى رحمه الله كه روحش در ملكوت اعلى با عليين قرين باد، همين مضمون را در تعليقات خود بر شرح فصوص الحكم قيصرى در ذيل فص عزيرى از استاد عارف كامل خود، آيت اللَّه شاه آبادى رحمه الله نقل مى كنند: استاد عارف كامل ما كه سايه اش مستدام باد، فرمود: ممكن است گفته شود كه علاقه روح به بدن بعد از مرگ باقى است؛ زيرا بدن محل قرار و جايگاه رشد و پرورش اوبوده است.

من مى گويم آنچه را كه استادم فرمودند، محقق بزرگ ميرداماد در رساله فارسى كه منسوب به ايشان است، راجع به سِرّ زيارت اموات تذكر داده اند و آنچه من از آن نوشته به خاطر دارم اين است كه فرمود: براى نفس دو نوع علاقه به بدن وجود دارد:

علاقه صورى و علاقه مادى. البته مرگ موجب قطع علاقه صورى مى شود، اما علاقه مادى همچنان پايدار است و از همين جهت زيارت قبور تشريع و جايز شمرده شده است. (1) بنابراين، بدن مزور از آن جهت كه مورد تعلق و توجه روح و جان است و تنها علامت مادى و شاخص بعد از حيات انسان همانا بدن و قبر اوست، لذا توجه به آن ضرورت دارد.

اما در خصوص نحوه تعلق ممكن است اقوالى وجود داشته باشد؛ برخى معتقدند كه ارواح قوى، گرچه هنگام مرگ از بدن مفارقت مى كنند، اما چون به بدن علاقه و تعلق دارند، همواره بدن را تدبير و آن را از آفت زدگى و پوسيدگى و نظاير آن محفوظ


1- تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، ص 174 و 175.

ص: 61

مى دارند؛ همان گونه كه در حال حيات اين تدبير و حفاظت روح از بدن موجب صيانت و سلامت بدن است. بديهى است كه ارواح ضعيف بر اثر اشتغال به مصائب خود، به بدن توجهى نداشته و در اندك زمانى بدن پوسيده و از بين مى رود و سِرّ ماندگارى ابدان صالحان و عالمان كه در تاريخ شواهد و نمونه هاى فراوانى دارد، در همين نكته است. اما عده اى از بزرگان حكمت و كلام در خصوص چگونگى تدبير روح نسبت به بدن بعد از مفارقت، بيانى دارند كه لازم است در محل خود مورد بحث قرار گيرد و از حوصله اين نوشتار بيرون است.

اهداف زيارت

زيارت كلاس تربيت است، زيارت مى خواهد آلودگى هاى وجود ما را بشويد.

زيارت مى خواهد ما را از حضيض ذلت به اوج عزت برساند. زيارت واقعى آن است كه وقتى آمدم كنار قبر امام على بن موسى الرضا عليه السلام و برگشتم احساس كنم نورانيت و روحانيت تازه اى پيدا كرده ام، احساس كنم از بار گناه سبك شده ام، احساس كنم آن نورانيتى كه از قبر امام على بن موسى الرضا عليه السلام پيدا كرده ام تا يك ماه دو ماه، يك سال دو سال در وجود من هست، البته اين بستگى دارد كه عمق زيارت من چقدر باشد.

هدف زيارت تربيت است، تمام اين برنامه ها و تعاليم دينى، آمدن يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر، آموزه هاى قرآن و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و از آن جمله زيارت براى تربيت انسان است، اگر اين برنامه ها انسان را تربيت نكند خالى از محتوا مى شود، مصداق «ربّ تال القرآن و القرآن يلعنه» (1) كسانى كه قرآن را مى خوانند و آيه آيه قرآن آنها را لعن مى كند. به حج خانه خدا رفته است از زيارت خانه خدا برگشته است، اما تمام تعريفى كه از حج مى كند اين است كه در آن جا ميوه هاى گوناگون چه رقم بود، وسائل سوغات چگونه بود، وسائلى كه بار حجاج را سنگين تر مى كند، پس تو به زيارت خانه خدا نرفتى، به زيارت آن ميوه ها و وسائل صنعتى و ابزارها رفته اى؟! چرا


1- بحارالأنوار، ج 92، ص 184.

ص: 62

تعريف نمى كنى در اولين لحظه اى كه چشمت به خانه خدا افتاد چه حالى به تو دست داد؟ در اولين طواف كعبه چه حالى داشتى؟ در آن بيابان عرفات در زير آن خيمه ها وقتى دعاى عرفه امام حسين عليه السلام را مى خواندى چه حالى داشتى؟ شب مشعر چه حالى داشتى؟

در روايت آمده است كسى كه از زيارت خانه خدا برمى گردد مانند انسانى است كه تازه از مادر متولد شده است (1) آيا در بازگشت از حج احساس مى كنى تولد دومى پيدا كرده اى؟ آدم تازه اى شده اى؟ اگر احساس مى كنى، حج تو حج است والا حج نيست.

حج آن است كه انسان را تربيت كند، تا انسان به حج نرود نمى داند حج چيست؟

هر نويسنده توانا و هر گوينده توانا محال است بتواند بيان كند كه در آن جا چه احساسى براى انسان پيدا مى شود، كنار خانه خدا، عرفات، مشعر و منى، مگر اين كه لمس كند، ببيند و احساس كند.

چهار برنامه و يك هدف

اسلام چهار منبع براى برنامه تربيتى و دستورالعمل زندگى دينى دارد كه تمام آنها يك هدف را دنبال مى كنند:

1. قرآن، 2. نهج البلاغه و روايات معصومين عليهم السلام، 3. ادعيه، دعاهايى مانند صحيفه سجاديه، 4. مجموعه زيارات، مانند زيارت هاى عاشورا، امين اللَّه، جامعه كبيره. اين چهار برنامه به سوى يك هدف حركت مى كنند، اما از چهار بعد.

قرآن از سوى خداوند نازل شده است، دعاها قرآن صاعد است و به سوى خدا مى رود، نهج البلاغه همان محتواى قرآن است، در لباس خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار. زيارتنامه ها هم همان محتواى قرآن و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه است، اما در غالب زيارت.

هر چهار راه، به سوى يك هدف يعنى تربيت انسان و تهذيب نفوس و قرب الى اللَّه حركت مى كند.


1- وسائل الشيعة، ج 8، ص 5.

ص: 63

براى اين كه مطلب روشن شود به تناسب موضوع مقاله چند نمونه از زيارت ها را ذكر مى كنم، ببينيد زيارت ها به ما چه مسايلى آموزش مى دهند و تلقين مى كند.

از جمله مسايلى كه زيارتنامه ها به ما تلقين مى كند، ارزش هاى وجودى امام عليه السلام است. مى گوييم: اى امام اگر به زيارت شما مى آييم به خاطر اين ارزش ها و مقاماتى است كه در وجود شما است. مثلًا هنگامى كه به زيارت امام حسين عليه السلام مى رويم و مطابق بعضى از روايات هر قدمى كه برمى داريم ثواب حج و عمره دارد، يعنى اگر مى خواهى ارزش پيدا كنى، بيا و اين چنين باش. در زيارت امام حسين عليه السلام مى گويم:

«أشهد أنّك قد أقمت الصلوه و آتيت الزكوه وأمرت بالمعروف و نهيت عن المنكر».

تو داراى چهار ارزش وجودى بالا بودى:

1. اقامه نماز كردى، نه تنها نماز خواندى، نماز را بپا كردى، نماز را زنده كردى.

2. زكات دادى، در معناى وسيع كلمه كه «لكل شى ء زكوة» (1) همه چيز زكات دارد، تو از تمام هستيت زكات دادى.

3. امر به معروف كردى، دعوت به سوى نيكى ها.

4. نهى از منكر كردى.

اينها ارزش وجودى امام حسين عليه السلام است كه به خاطر آن به زيارتش مى رويم، ما به زيارت امامى مى رويم كه اين ارزش ها را دارد، آيا من به سوى او نروم؟ من اقامه نماز و ايتاء زكات و امر به معروف و نهى از منكر نكنم؟ اگر نكنم پس دروغ مى گويم، اين زيارت نيست، اگر اينها ارزش وجودى اوست، پس چگونه اين ارزش ها در من نباشد؟

نمونه ديگر زيارت امين اللَّه كه از زيارت هاى بسيار مهم معصومين عليهم السلام است، از كجا شروع مى شود؟ اولين جمله اى كه مى گوييم: «السلام عليك يا امين اللَّه فى ارضه»؛ سلام بر تو اى امين خدا در سرتاسر كره زمين، اگر امين اللَّه بودن خوب است، پس چرا


1- بحارالأنوار، ج 2، ص 25.

ص: 64

تو امانت دار نيستى؟ اگر راستى زيارت مى كنى معنايش اين است كه مهم ترين ارزش وجودى يك انسان كه اولين صفت امام معصوم قرار داده ايم مسأله امانت است، همين يك درس تربيت است كه من هم به سوى امانت عهدم حركت كنم.

«أشهد أنك جاهدت فى اللَّه حقّ جهاده»؛ شهادت مى دهم تو حق جهاد را انجام دادى، يعنى نه تنها جهاد كردى، بلكه آخرين درجه جهاد را انجام دادى، جهاد با نفس، جهاد با دشمن، جهاد در طريق علم، جهاد با جان، با مال، همه انواع جهاد در اين كلمه جمع است، يعنى ارزش مقام امام از اين جاست، اما اگر من قدمى به سوى جهاد برندارم، نه جهاد با نفس، نه با دشمن، نه جهاد از طريق علم، نه جهاد از طريق عمل، آيا من زاير هستم؟ اگر قدمى برندارم، اين زيارت، دروغ است، قلابى است.

«وأتبعت سنن نبيّك»؛ افتخار تو اى امام معصوم اين است كه تابع سنت هاى رسول اللَّه بودى، تو تابع بودى. اما اگر من كه زاير تو هستم تابع هيچ يك از سنت ها نباشم، آيا اين قابل قبول است؟

اين است كه مى گويند: زيارت ها بايد انسان را تربيت كند و مى كند، زيارت كار قرآن و نهج البلاغه و دعا را مى كند و همه اينها بار تربيتى دارد.

سه هدف در زيارت

زيارت سه هدف عمده دارد:

هدف اول: تعليم معارف دينى و الهى: يعنى خدا را معرفى كردن، زيارتنامه ها درباره خدا و اوصاف او چه مى گويد، همچنين معرفت رسول اللَّه و معرفت مقام ولايت، در همين زيارت جامعه كبيره كه پنج سلام در آغاز آن هست، در هر كدام از اين سلام ها مقدارى از مقامات امامان معصوم بيان شده است، در اين پنج سلام حدود شصت صفت براى امام ذكر مى شود يعنى مقام ولايت را با شصت صفت بيان مى كند.

بنابراين زيارت معرفى مقام ولايت است، البته گاهى ما در هنگام خواندن زيارت توجهى به محتواى آن نداريم كه در اين صورت قطعاً آن اثر تعليم معرفت الهى و

ص: 65

معرفت پيامبر و مقام ولايت در آن نيست.

هدف دوم: بيان ارزش ها: زيارت ها بيان مى كند كه چه چيزهايى از نظر اسلام داراى ارزش است. به عنوان نمونه به اين جملات از زيارت جامعه كبيره توجه كنيد:

«السلام على الدعاة إلى اللَّه»؛ سلام بر شما اى دعوت كنندگان به سوى خدا، معلوم مى شود دعوت الى اللَّه يك ارزش مهم اسلامى است. «والأ دلاء على مرضاة اللَّه»؛ سلام بر شما اى كسانى كه جامعه انسانيت را به سوى خشنودى خدا رهنمون شديد.

«والمستقرّين فى أمر اللَّه»؛ سلام بر شما اى كسانى كه در امر الهى استقرار داريد، شما در انجام اوامر الهى باوفا بوديد، نه اين كه انسان يك روز به سوى خدا حركت كند و يك روز غرق در گناه شود. «والتأمين فى محبّة اللَّه» شما در محبت خدا كامل بوديد، يعنى كامل بودن در محبت خدا يك ارزش والا است و ما به خاطر اين ارزش امام معصوم را زيارت مى كنيم. «والمخلصين فى توحيد اللَّه»؛ توحيد شما خالص از هر گونه شرك است، يعنى توحيد خالص داشتن يك ارزش است. «والمظهرين لأمر اللَّه و نهيه»؛ شما اوامر و نواحى الهى را اظهار كرديد. «و عباده المكرمين»؛ شما بنده خدا بوديد، افتخار شما در بندگى خدا بود. «الذين لايسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون» يك گام از اوامر خدا جلو نمى افتاديد، يك گام عقب نمى افتاديد، تسليم خدا بوديد. ارزش هاى الهى اسلامى و عقايد شيعه اينها است، وقتى من امام را با اين ارزش ها مى ستايم، مى دانم چه چيزهايى ارزش دارند و چه چيزهايى ارزش ندارند.

هدف سوم: تلقينات: سومين هدفى كه زيارت ها دارد يك سلسله تلقين ها است، روايات به ما تلقين مى كند كه اين چنين باشيد، روحيات شما افكار شما، خواسته ها و حاجات شما بايد اين گونه باشد. البته بايد اين تلقين ها را در وجودمان پياده كنيم. در زيارت امام رضا عليه السلام مى خوانيم: «يا مولاى أتيتك زائراً وافداً، عائذاً ممّا جنيت على نفسى و احتطبت على ظهرى»؛ مولاى من، من به عنوان زاير به محضر تو، مهمانم آمده ام، پناه آورده ام از آن جناياتى كه بر ضد خودم كرده ام. گناه من جنايت بر خودم است گناهانى

ص: 66

كه انجام داده ام، بار هيزمى بود بر دوشم به سوى جهنم، چقدر اين تعبير آموزنده است؟ اين تعبير چه چيزى را تلقين مى كند؟ اولًا آمده ام و مهمانم، ثانياً كارم چيست؟

آمده ام پناه ببرم به شما از گناه، كدام گناه؟ گناهى كه اولين ضربه را به من مى زند.

وقتى انسان در اين چند جمله دقت مى كند، مى بيند اين زيارت چه پيام عميقى دارد، چه تلقينى به زاير مى كند، اين است كه گفتيم يك سوم زيارتنامه ها بحث هاى تلقينى است كه زاير را تربيت مى كند.

نتيجه

هر يك از ائمه معصومين عليهم السلام مثل يك دريا هستند. درياى آب شيرين و زلال، آب حيات، افرادى كه به سراغ اين دريا مى روند، هر كدام پيمانه اى دارند و به اندازه پيمانه خود مى توانند برداشت كنند، بعضى همراه با يك استكان مى روند و آب برمى دارند، دريا بخيل نيست، پيمانه وجودى ما كوچك است، برخى يك كف آب برمى دارد، اما بعضى استخر وجودخود را به اين دريا متصل مى كنند، نگوييد با وجود زيارت هر يك از ائمه معصومين پس چرا ما اين چنين هستيم؟ او كامل است، من كه مى روم بايد استعداد دريافت داشته باشم، قرآن مى گويد: «أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُم بِقَدَرِهَا». (1)

آب باران كه نازل مى شود محدوديتى در آن نيست، اما اين زمين ها هستند كه هر كدام به اندازه گنجايش خود از آب باران استفاده مى كنند، هر دره و هر وادى به اندازه گنجايش خود بهره مى گيرد.

بنابراين هنگامى كه به كنار قبر هر يك از ائمه معصومين عليهم السلام مى رويم بايد با اين سه نيت باشيم: 1. كامل كردن معارف الهى. 2. آشنايى با ارزش هاى اسلامى، چه چيزى ارزش است و چه چيزى ضد ارزش، در زيارتنامه ها صفات دشمنان هم گفته مى شود، در زيارت عاشورا بيشتر ضد ارزش ها بيان شده است، يعنى صفات دشمنان.

3. تلقين ها؛ اگر واقعاً بفهميم در اين زيارات چه مى گوييم، يك جلسه زيارت، ما را


1- سوره رعد، آيه 17.

ص: 67

عوض مى كند، تا چه رسد به اين كه مثلًا ده روز در كنار مزار يكى از ائمه معصومين عليهم السلام بمانيم، اگر اين مدت بگذرد، برگرديم و ببينيم همان آدم سابق هستيم، نه نورانيتى، نه روحانيتى، نه صفايى، نه معنويتى، نه سبك شدن از بار گناهان، نه تربيتى، مثل كسى كه تشنه به كنار چشمه آب برود و تشنه برگردد، بايد خودش را نفرين كند، چشمه آب حيات چيزى كم ندارد.

خلاصه

1. زيارت حضور زاير در پيشگاه معشوق، اتصال قلبى با مبدأ فيض، كسب نور از سرچشمه انوار الهى است. زيارت آرامش است، آرامشى پريشانى زدا، اضطراب شوى. زيارت سعادت و خوشبختى است، پاكان مى آيند تا صفا افزون كنند و آلودگان مى آيند تا زنگار از دل بشويند، گنه كاران مى آيند تا توبه كنند و توبه كنندگان مى آيند تا عهد خويش تقويت كنند.

زيارت به معناى عدول از چيزى است. دروغ را از آن جهت، زور گفته اند كه از راه حق منحرف مى گردد. زيارت، در عرف آن است كه انسان با انگيزه بزرگداشت كسى و انس گرفتن با او به وى روى آورد. زيارت در اصطلاح دينى تمايلى است كه افزون بر ميل و حركت حسى، قلب هم گرايش جدى پيدا كرده و به مزور هم با اكرام و تعظيم قلبى و انس روحى همراه باشد. و اين معنا در مرتبه برين و كامل خود همانا اقبال قلبى، روحى، فكرى، اخلاقى و عملى به مزور را با خود دارد.

2. قرآن كريم از سه طريق هدايتگرى مى كند و راه پيوند و قرب به اولياى الهى را توصيه مى نمايد. اول: بيان جايگاه والاى آنان در نظام تكوينى و عالم تشريع و نيز برشمارى اوصاف و كمالات شايسته و خصايص زنده كامل و مؤثر آنها در نظام بشرى. دوم: پرهيز از دورى از آنها كه موجب انحطاط بوده و حرمان از كمالات انسانى و الهى است. سوم: آياتى مستقل و روشن در جهت همراهى، مصاحبت و بلكه مسئوليت در مقابل اهل بيت عليهم السلام كه با عادات مختلف اين معنا را تذكر مى دهد.

ص: 68

نمونه اى از اين آيات، كه با فعل امر همراهى با سفراى الهى و اوصياى معصوم را توصيه مى كند، آيه «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ كُونُواْ مَعَ الصدِقِينَ» است.

3. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعت من بر او واجب مى شود. كسى كه من يا يكى از فرزندانم را زيارت كند، روز قيامت به ديدار او خواهم رفت و از وحشت هاى آن نجاتش خواهم داد.

4. علماى شيعه و سنى با استناد به توصيه ها و تأكيدات فراوانى كه درباره زيارت شده است، فتوا به استحباب زيارت داده اند.

5. معرفت مزور و آگاهى از منزلت او مورد سفارش و تأكيد بسيارى از روايات است. سرّ اين كه توصيه كرده اند زيارت با معرفت باشد، آن است كه آنچه مايه كمال زيارت مى گردد، معرفت و شناخت مقام مزور است، نه اعمالى بى روح و همراه با غفلت، كه به سياحت شباهت بيشترى دارد تا زيارت و ثواب هاى اخروى و آثار دنيوى كه در روايات آمده، بر زيارت واقعى مترتب است.

6. زيارت به عنوان شاخصى براى كسب فيض و دور نيفتادن از وادى رحمت ضرورى است. اهميت اين ارتباط به حدى است كه خداوند تعبيرهاى گوناگون و مؤكدى به كار گرفته است. به اين بيان كه بعد از امر به اصل اتصال «مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ» با تعبير تمسك كه اخذ با قدرت است از آن ياد مى كند: «فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِى أُوحِىَ إِلَيْكَ»؛ پس به آنچه به سوى تو وحى شده است، محكم چنگ بزن. و از اين حد هم فراتر رفته، واژه اعتصام را كه در چنگ زدن و رها نكردن است به كار برده است:

«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا».

7. زيارت كه واقعيتى اصيل و خارجى است، نه ذهنى و خيالى، آثار و بركات فراوان وجودى دارد و از سه ركن مركب است، اول: زاير به معنى شخصى كه ميل به چيزى يا كسى دارد. دوم: مزور يعنى شخص يا چيزى كه ميل به سوى اوست. سوم:

خصيصه اى نفسانى به نام گرايش قلبى كه با تكريم و تعظيم و انس گرفتن با مزور همراه است.

ص: 69

8. هدف زيارت تربيت است، تمام برنامه هاى دينى، آمدن يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر، قرآن، نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و زيارت براى تربيت انسان است. سه هدف در زيارت است: اول: تعليم معارف دينى و الهى. دوم: بيان ارزش ها، به عنوان نمونه در زيارت جامعه كبيره است: «السلام على الدعاة إلى اللَّه» سلام بر شما اى دعوت كنندگان به سوى خدا، معلوم مى شود دعوت الى اللَّه يك ارزش است. سوم: تلقينات:

روايات به ما تلقين مى كنند كه اين چنين باشيد، روحيات و افكار شما، خواسته ها و حاجات شما بايد اين گونه باشد. چهار فايده زيارت: 1. اخلاق ما را پاكيزه مى كند، 2. آلودگى هايى كه بر نفس ما نشسته پاك مى نمايد، 3. ما را تزكيه مى كند، 4. كفاره گناهان ماست.

در نتيجه هر يك از ائمه معصومين عليهم السلام مثل يك دريا هستند، افرادى كه به سراغ اين دريا مى روند، هر كدام به اندازه پيمانه خود مى توانند برداشت كنند. دريا بخيل نيست، پيمانه وجودى ما كوچك است، نگوييد با وجود زيارت ائمه اطهار عليهم السلام پس چرا ما اين چنين هستيم؟ او كامل است من بايد استعداد داشته باشم. اگر واقعاً بفهميم در اين زيارات چه مى گوييم، يك جلسه زيارت ما را عوض مى كند.

ص: 70

فهرست منابع

1. ادب فناى مقربان، آيت اللَّه عبداللَّه جوادى آملى.

2. امثال و حكم، محمّد غروى.

3. بحار الأنوار، علامه محمد باقر مجلسى.

4. تحف العقول، حسن بن على بن الحسين بن شعبه الحرانى.

5. فلسفه زيارت و آيين آن، مرتضى واعظ جوادى.

6. الكافى، محمد بن يعقوب كلينى.

7. المراقبات، جواد بن شفيع ملكى تبريزى.

8. معراج السعاده، ملّا احمد نراقى.

9. نهج البلاغه، گردآورى محمد بن حسين بن موسى(سيد رضى).

10. وسائل الشيعه، محمدبن حسن حر عاملى.

ص: 71

2- بازشناسى مفهوم زيارت

اشاره

محمدهادى فلاح

چكيده

زيارت، واقعيتى است اصيل و عملى است حسى، عبادى، با آداب خاص و حالات متعالى، در زمان فراخ يا اندك، با موضوع ويژه و با زبان دينى كه از اهل بيت عليهم السلام به ما رسيده است. زيارت، با خاستگاه دينى و مذهبى، از ويژگى هاى برجسته و متعارف حساب شده و شكل گرفته است و اركان ويژه را به ذهن مى رساند، مانند زمان، زبان، موضوع، آداب و حالات، كه هر كدام از اينها در بازشناسى مفهوم زيارت كارگر مى باشند. بار معرفتى و آثار وجودى زيارت در فرد و جامعه بسيار فراوان است و بايد ذهن را از تفسيرهاى نادرست و برداشت هاى غير منطقى از معنا و مفهوم زيارت، نهى ساخت و با نگاه واقعى و درست، اين معنا را تعقيب كرد. از آن جا كه زيارت مفهومى بسيار گسترده دارد و نمى شود آن را در يك حدّ فراگير محدود ساخت، از اين رو تعريف جامع آن ناممكن است و تنها بايد به ويژگى هاى برجسته و متعارف آن پرداخت.

كليدواژه ها: مفهوم زيارت، زاير، مزور، زيارت مأثور، زيارتگاه.

معناى واژگانى

«زيارت»، (1) كه به زبان انگليسى، آن را() گويند، واژه اى است عربى كه استفاده از آن در زبان فارسى نيز با همين ماده و شكل، معمول است؛ پژوهندگان


1- Ziarat

ص: 72

واژه شناس، معناى حقيقى زيارت را با قيود گوناگون چنين ياد كردند:

1. «ديدار و ملاقات، به ديدار كسى رفتن»، (1) «سرزدن، ديدن، ديدن كردن، ديدار»؛ (2) «زارَ: بازديد كرد، سر زد». (3) 2. حاضر شدن نزد مزور: «البته مزور در اين معنا، مشخص نشده است كه كدام است! شى ء، شخص يا مكان؟». (4) 3. «به معنى گرامى داشت احترام آميز، (5) ديدار كردن از چيزى، كسى، يا جايى كه داراى ارزش و اهميت است». (6) 4. «به معنى برگرديدن و برگشتن از چيزى و مايل شدن از آن». (7) «زيارت در لغت، ديدار كردن با قصد را گويند كه در ريشه اين واژه، مفهوم ميل و گرايش نهفته است، گويى زيارت كننده از ديگران روى گردانده و به سوى زيارت شونده تمايل و قصد كرده است». (8) زيارت در لغت، عدول از جانبى و گرايش به جانب ديگر است. ابن فارس گويد:

زور يك چيز است كه هم بر ميل و هم بر عدول دلالت دارد، و زاير از اين سنخ است؛ زيرا هرگاه تو را رو كند از ديگرى برگشته است. (9) و غير از اين معنا، معناى قصد نيز ياد شده است و اين با معناى پيشين، مخالفت ندارد؛ زيرا گرويدن به جانبى، از قصد، جدا نيست. طريحى گويد: قصد كرد او را، پس زاير است. در حديث، ياد شده است:

هر كس برادرش را در كناره شهر، زيارت كند؛ يعنى قصد كند. و در دعا آمده است: بار


1- معارف و معاريف، ج 6، ص 113.
2- فرهنگ واژه هاى فارسى سره.
3- فرهنگ بزرگ جامع نوين(عربى به فارسى)، ص 790.
4- دائرة المعارف الاسلامية الشيعه، ج 13، ص 106.
5- المنجد فى اللغة، ص 310.
6- فرهنگ بزرگ سخن، ص 3921.
7- فرهنگ بزرگ جامع نوين، ص 790؛ مفردات الفاظ القرآن الكريم، ص 386 و 387، ماده الزَّور(فتح واو).
8- دايرة المعارف تشيع، ج 3، ص 36.
9- الزيارة فى الكتاب و السنة(تحليل لمفهوم الزيارة و آثارها وأحكامها)، ص 73. به نقل از ابن فارس، مقاييس اللغة، ج 3، ص 36.

ص: 73

خدايا، مرا از زايران خويش قرار ده؛ (1) يعنى از كسانى قرار ده كه تو را قصد كرده اند و به تو پناه جسته اند. (2) زيارت، قصد مزور است، از جهت گرامى داشت، ارج گذارى و انس گيرى با او. (3) از كلام ابن فارس و آنچه ياد كرده پيداست كه معناى زيارت، فقط قصد خالى نيست، بلكه قصدى است كه(به سبب يكى از اهداف ياد شده: اكرام، تعظيم و استئناس) به حضور زاير نزد مزور، سپرى مى شود. (4) زيارت،(به سبب يكى از اهداف ياد شده: اكرام، تعظيم و استئناس) حضورى است از روى قصد نزد مزور، (5) كه بر پايه شأن و مقام و منزلت مزور، متفاوت مى شود. (6)

يادسپارى
اشاره

«الزَّور»، به معنى برگرديدن و برگشتن است، و از آن جهت كه گشتن از جهتى، رويارو شدن با جهت ديگر را در پى دارد، اين لازم را معناى واژه زيارت دانستند، اما با اندك تأمل، روشن مى شود كه اين، معناى حقيقى و واژگانى زيارت نيست، بلكه يكى از


1- بحار الأنوار، ج 18، ص 377. «در خصوص زيارت خداوند نيز كه در دعاى «اللهم اجعلنى من زوّارك» آمده است به معناى قصدكنندگان به سوى او و پناه آورندگان به درگاهش تفسير شده است.(مجمع البحرين، ج 1، ربع 2، ماده زور، ص 304). بديهى است كه چنين معنا و حقيقتى حضور واقعى و اصيل زاير در نزد مزور را به همراه دارد و از اين رو، اگر زيارت به «حضور زاير در نزد مزور» معنا شد، اين تعريف به لازم معناست؛ البته لازم بيّن و حتمى آن معنا». ر. ك: فلسفه زيارت و آيين آن. البته در لازم بيّن و حتمى بودن آن، تأمّل است. نگارنده.
2- ر. ك: مفتاح الفلاح، ص 42.
3- الزيارة فى الكتاب و السنة، ص 73. به نقل از مجمع البيان، ج 1، ص 305.
4- ر. ك: الزيارة فى الكتاب و السنة، ص 73.
5- براى نمونه، در زيارت جناب رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، چهار هدف ياد كردند: براى ياد كرد مرگ و آخرت؛ به خاطر دعا براى آن حضرت؛ براى متبرك شدن به وجود آن جناب كه از اعظم بركات است؛ براى اداى حق آن جناب صلى الله عليه و آله. ر. ك: همان، ص 74.
6- همان، ص 73.

ص: 74

معانى(البته معناى لازم) است كه براى آن ياد كردند، چنان كه برخى از پژوهندگان معاصر همين يك معنا را معناى واژگانى و حقيقى زيارت پنداشته و البته با تكلّف و افزودن قيودى، آن را به معناى لغوى، نزديك دانسته اند:

«زيارت در لغت عبارت از تمايل و ميل كردن است؛ خواه از دور باشد يا از نزديك و خواه با گرايش قلبى و قصد هم همراه باشد يا نه؛ و اعمّ از اين كه با اكرام و تعظيم مزور همراه باشد يا نه». (1) يعنى تمايلى همراه با حركت حسى(دور يا نزديك)، بى آن كه داشتن و نداشتن نيت و قصد قلبى(حركت باطنى)، و نيز پاسداشت و كُرنش در آن شرط شده باشد.

از اين رو، به كارگيرى زيارت به معنى يادشده، درباره انسان و غير انسان حتى عناصر مادّى هم رواست؛ چنان كه قرآن كريم درباره اصحاب كهف فرمود: «وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَ وَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشّمَالِ»؛ (2)

و آفتاب را مى بينى كه چون برمى آيد، از غارشان به سمت راست مايل است، و چون فرو مى شود از سمت چپ دامن برمى چيند. (3) 5. برخى از پژوهندگان در ارتباط زاير و زيارت با عمره و عمارت، گزارشى را ياد كردند كه از آن، معنى «آبادسازى» بر مى آيد: «زاير با حضور در زيارتگاه، موجب آبادى و عمران آن مكان مى شود و از اين رو، عمل زاير را از اين رهگذر «عمره» مى نامند كه موجب آبادى آن مكان مى شود؛ از اين جهت صاحب جواهر در ابتداى كتاب العمرة در تعريف عمره مى فرمايد: عمره در لغت به معنى زيارت است و از عمارت گرفته شده است؛ زيرا زاير با زيارت خود، مكانِ زيارت را آباد مى سازد. (4) گرچه از منظر ديگر مى توان گفت: در واقع اين زاير است كه به سبب زيارتش آباد


1- فلسفه زيارت و آيين آن، ص 19.
2- سوره كهف، آيه 17.
3- ترجمه آيات اين مقاله از استاد فولادوند است.
4- جواهر الكلام، ج 2، ص 441.

ص: 75

مى شود و جانش از ويرانى و خرابى خارج مى گردد». (1)

اشاره

معانى يادشده را مى توان كوتاه در سه دسته، رده بندى كرد: 1. ديدارِ حضورى از كسى با هدف گرامى داشت او؛ 2. رويكردى قصد شده و حضورى، به منظور گرامى داشت، ارج گذارى و انس گيرى با زيارت شونده، كه بر پايه شأن و مقام و منزلت مزور، متفاوت است. 3. آبادسازى(شى ء، جا و يا شخص)؛ يعنى عملى است كه مكان، شى ء، شخص و يا آرمان و فرهنگ ويژه اى را آباد و جاودان مى سازد، و البته در آباد شدن جان زيارت كننده نيز كارگر است. از نظر نگارنده، معناى دوّم، يعنى «رويكرد قصدشده و حضورى ...»، نزديك ترين معنا به واژه زيارت است.

معانى گرته بردارى شده
اشاره

برخى نيز در واژه شناسى زيارت و معناى لغوى آن، با گرته بردارى و گزينش از مفهوم اصطلاحى آن، چنين نوشتند:

1. «الزيارة: رؤية الشى ء، زيارة الأولياء و الأماكن المقدسة». (2) زيارت، ديدن رو در رو است؛ مانند زيارت اوليا و مكان هاى مقدس.

2. «الإتيان بقصد الإلتقاء» آمدن با هدف ديدار و رسيدن به هم: «زارَ يكى از معانى اش زارَ- زيارةً و مزاراً و زوراً و زُواراً و زُوارَةً: أتاه بقصد الإلتقاء بِهِ». (3) 3. «الزيارة: مصدر زارَ يزورَ المكانَ أو الشخص: به آن مكان يا نزد آن شخص رفت به خاطر انس و الفت به آن يا براى انس دادن او». (4) 4. برخى زاير را ديدار كننده مكان مقدس دينى و آن را مقابل مجاور و مقيم دانستند:


1- فلسفه زيارت و آيين آن، ص 20.
2- المنجد فى اللغة، ص 310.
3- همان، ص 310؛ يادداشت هاى استاد مطهرى، ج 5، ص 413، به نقل از المنجد.
4- فرهنگ لغات و اصطلاحات فقهى، ص 249.

ص: 76

«كسى كه به زيارت/ ديدار مكان مقدسى دينى مى رود(مقابل مجاور و مقيم)». (1) 5. «(احترام آميز) ديدار كردن از چيزى، كسى، يا جايى كه داراى ارزش و اهميت است». (2) اين تعريف، زيارت را شامل ديدار از اشيا و اشخاص و اماكن ارزشمند و با اهميت، دانسته است.

6. «بازديد كردن، ديدار كردن از شخص بزرگ، رفتن به مشاهد متبركه». (3) 7. الف) «حج و سفر به مشاهد متبرك و كسب فيض از قبر منور آن حضرت صلى الله عليه و آله و قبور ائمه هدى عليهم السلام و تشرف در عتبات عرش درجات آنها». ب) «ديدار كردن از آرامگاه هاى ائمه و بزرگان دين يا مكان هاى مقدس به قصد كسب ثواب و تبرك». (4) اين دو تعريف، با يادكرد مصداق زيارت(حج و مسافرت به مشاهد متبرك) و نيز هدف زيارت(كسب فيض از قبر شخصيت هاى متعالى و يا كسب ثواب و تبرك)، آن را با نگاهى درون دينى و مذهبى، معرفى كرده است.

8. «به مشاهد متبرك و بقعه ها رفتن و دعاهايى كه به عنوان تشرف باطنى براى امام ها و امامزاده ها و اوليا است خواندن». (5) اين تعريف نيز، زيارت را علاوه بر رفتن به مشاهد متبرك و بقعه ها، همراه با خواندن دعا «به عنوان تشرف باطنى براى شخص مزور»، دانسته است.

اشاره

معانى گرته بردارى شده، از مفاهيم اصطلاحىِ متعارف گرفته شده اند، اما در حقيقت نه اين هستند و نه آن، بلكه چيزى بين معناى لغوى و اصطلاحىِ متعارف اند و البته به زعم گروهى كه آن را ياد كردند، معناى لغوىِ حقيقى محسوب مى شوند. اين معانى با بهره جويى از تعريف هاى گوناگون اصطلاحىِ متعارف، هر كدام با قيود متفاوت،


1- دايرة المعارف فارسى، ص 1197.
2- ر. ك: فرهنگ بزرگ سخن، ص 3921.
3- ر. ك: فرهنگ عميد.
4- فرهنگ بزرگ سخن، ص 3921.
5- لغت نامه دهخدا به نقل از فرهنگ فارسى معين.

ص: 77

متنوّع ياد شدند كه من براى راحت تر شدن دقّت و قضاوت خوانندگان، به گونه كوتاه از آنها ياد مى كنم:

1. ديدن رو در رو(حضورى)؛ مانند زيارت اوليا و مكان هاى مقدس؛ به سبب انس و الفت به آن يا براى انس گرفتن با او؛

2. آمدن با هدف ديدار و رسيدن به هم؛

3. ديدار غيرمجاور و غيرمقيمى است كه به ديدن مكان مقدس دينى آمده باشد؛

4. ديدار احترام آميز از شى ء، مكان يا شخصى كه داراى ارزش و اهميت است؛

5. ديدار از شخص بزرگ يا مشاهد متبركه؛

6. حج و مسافرت به مشاهد متبرك با هدف كسب فيض از قبر امامان معصوم عليهم السلام يا شخصيت هاى بزرگ دينى و يا به منظور كسب ثواب و تبرّك؛

7. رفتن به مشاهد متبرك و بقعه ها، همراه با خواندن دعا «به عنوان تشرف باطنى براى شخص مزور».

چنان كه ياد شد، در جست و جو و بازكاوى حقيقت معناى واژگانى، اين معانى به مفهوم اصطلاحى آن، نزديك تر است تا معناى دقيق كلمه.

معناى لغوى، همواره به حقيقت معنايى كه از ساختار و بافتار شكلى و ماده اى كلمه بر مى آيد بدون پيش فرض و پيش زمينه ذهنى و علمى و اعتقادى مى پردازد و جز ارائه معناى حقيقى كلمه، هدفى را دنبال نمى كند و على القاعده، فروتر از مفهوم اصطلاحى است و بيرون از علم و اعتقاد دينى و مذهبى و يا باور و فرهنگ عرفى، تنها به حقيقت لغوى كلمه اشاره دارد.

در بازشناسى معناها و مفاهيم سره از ناسره، اين خرده گيرى رواست كه: شمارى از دانشوران علم لغت، در ترجمه دسته اى از لغات، گاه معانى لغوى و مفاهيم اصطلاحى آن را خلط كرده، معناهايى را براى يك واژه، باز مى نويسند كه از مفهوم و يا مفاهيم اصطلاحى آن، گرته بردارى و گزينش شده است و دقيقاً معناى حقيقى آن

ص: 78

واژه نيست! و چنان كه ياد كردم، در ترجمه لغت «زيارت» از مفهوم اصطلاحى آن گرته بردارى و گلچين شده است! در صورتى كه در بازشناسى واژگانى و مفهومى يك كلمه، اگر بناست از مفهوم اصطلاحى آن ياد شود، بايسته و شايسته اين است كه مفهوم اصطلاحى، مجزا از معناى حقيقى كلمه، مطرح شود. از اين رو، من نيز در نگاشتة پيش رو، بر آنم تا اين روال را رعايت كنم.

مفهوم اصطلاحى

مفهوم اصطلاحى معمولًا در ساحت علمى يا دينى و مذهبى و يا در باور و فرهنگ عرفى، با سبقه ذهنى خاص مطرح مى شود و فراتر از معناى حقيقى كلمه، و البته در محدوده برگزيده، مقصود ويژه اى را دنبال مى كند. مفهوم اصطلاحى، در نگاه درون دينى، ناظر به يك حقيقت شرعى است و خواست آيين گزار در آن دخالت دارد.

چنان كه در خصوص زيارت چنين است. زيارت يك اصطلاح دينى است و مفهوم آن، همواره بار دينى و مذهبى داشته و با قصد آيين گزار همراه بوده است؛ مثلًا «زاير بيت اللَّه، مسلمانى است كه بنابر بر وجوب دينى، يا از روى استحباب، به زيارت خانه خدا مى رود و حاجى مى شود ... غالب مسلمانان به زيارت قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله و قبور ائمه عليهم السلام نيز مى روند و با خواندن زيارتنامه، اداى احترام مى كنند». (1) اكنون به چند تعريف اصطلاحى اشاره مى گردد:

1. «زيارت، برقرار كردن ارتباط روحى و به وجود آوردن پيوند قلبى است». (2) 2. «زيارت در عرف شيعه، حضور در يكى از مشاهد مقدس است». (3) 3. «زيارت نزد شيعه، حضورى روحى است. و روحانيت بزرگ تر از آن مزور است و نفسيت ممتاز و صفات قدسى او بر نفس زاير، افاضه مى شود و او از آن بهره مى جويد تا بعد از اضطراب به اطمينان و پس از شقاوت به سعادت و بعد از نا اميدى


1- دايرة المعارف فارسى.
2- مفاتيح نوين، ص 203.
3- دائرة المعارف الاسلامية الشيعة، ج 13، ص 106.

ص: 79

به اميدوارى و پس از رويكردن به روشنى برسد». (1) 4. «زيارت به كسرِ زاء به معنى قصد و ملاقات، و قصد مزور به جهت گرامى داشت و ارجمندى و انس با اوست. در حديث آمده است: يكديگر را زيارت و ملاقات و امر ما را ياد و احيا كنيد. و باز در حديث آمده است: هر كس چنان كند، همانا خدا را در عرشش زيارت كرده است. شيخ صدوق گويد: زيارت خداى تعالى، زيارت پيامبران و حجت هاى اوست؛ هركس آنان را زيارت كند همانا خداى عزّوجلّ را زيارت كرده است، چنان كه هر كس آنان را پيروى كند، همانا خدا را پيروى كرده و هر كس آنان را نافرمانى كند، خدا را نافرمانى كرده است». (2) زيارت در عرف، به ديدار كسى به جهت تكريم و تعظيم يا انس گيرى رفتن. حج خانه خدا را زيارت بيت گويند.

چنان كه به كنار قبور معصومين به قصد تعظيم و توسّل و دعا رفتن زيارت آن بزرگواران، و به كنار قبر مردگان جهت استرحام نيز زيارت آنها گويند. (3) امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«إِذَا بَعُدَتْ بِأَحَدِكُمُ الشُّقَّةُ وَ نَأَتْ بِهِ الدَّارُ فَلْيَعْلُ أَعْلَى مَنْزِلٍ لَهُ فَيُصَلِّى رَكْعَتَيْنِ وَ لْيُومِ بِالسَّلَامِ إِلَى قُبُورِنَا فَإِنَّ ذَلِكَ يَصِيرُ إِلَيْنَا»؛ (4)

هر گاه منزل و وطن يكى از شما به ما دور بود بالاترين مكان منزل را انتخاب كند و در آن جا دو ركعت نماز خوانده و با اشاره به قبور ما سلام دهد، سلام وى حتماً به ما خواهد رسيد. (5) 5. برخى از واژه شناسان نيز، بر اين باورند كه زيارت در اصطلاح دينى، تمايلى است همراه با حركت حسى(دور يا نزديك) و البته با شرط نيت و قصد قلبى(حركت باطنى)، و نيز انس روحى و پاسداشت و كرنش زيارت شونده. (6)


1- همان.
2- دائرة المعارف المسماة بمقتبس الأثر و مجدّد مادثر، ج 19، ص 62.
3- معارف و معاريف، ج 6، ص 113.
4- كامل الزيارات، ص 286 و 287.
5- همان، ص، 868.
6- مجمع البحرين، ج 17، ص 305 «زور».

ص: 80

در تعاريف يادشده اصطلاحى، قيودى كه ياد شدند عبارت اند از:

1. رو در رو:(حضورى)؛

2. حركت حسى؛

3. نيت؛

4. موضوع:(به آن مكان يا نزد آن شخص رفتن)،(بازديد كردن، ديدار كردن از شخص بزرگ، رفتن به مشاهد متبرك)؛(ديدار كردن از اشيا و اشخاص و اماكن ارزشمند و با اهميت)؛

5. هدفمندى:(كسب فيض از قبر شخصيت هاى متعالى و يا كسب ثواب و تبرك)؛(به سبب انس و الفت به آن يا براى انس دادن او)؛

6. زبان:(خواندن دعا «به عنوان تشرف باطنى براى شخص مزور»).

زيارت در اديان
اشاره

زيارت در يهوديت و مسيحيت با معنا و مفهوم خاص، مثل نيايش و گاه نيز مشترك با اسلام، وجود داشته و دارد.

«در بين غير مسلمين نيز زيارت مقابر و مشاهد رواج داشته است؛ از جمله بيت المقدس زيارتگاهى است كه در نزد مسلمانان و يهود و مسيحيان هر سه محترم است.

در ايران يهوديان را نيز پس از زيارت آن جا حاجى مى نامند». (1) «به دستور پاپ، مسيحيان هر چند سال يك بار به عنوان زيارت به شهر رم مى روند؛ از جمله زيارتگاه هاى مسيحيان پيرو كليساى كاتوليك رومى در اروپا، لورتو، سانتياگو دكومپوستلا، لورد، فاطمه، و كنتربرى ... را مى توان نام برد». (2) زيارتگاه هاى هندويى، انواعى دارد. (3) هفت مكان مقدس/ هفت رودخانه مقدس. (4) «از ديد هندوان، هر مكان زيارتى ويژگى هايى دارد و بركات مخصوصى را به


1- دايرة المعارف فارسى، ص 1197.
2- همان.
3- ر. ك دانش نامه دين، زيارت در آيين هندو، هفت آسمان، فصلنامه تخصصى اديان و مذاهب، ص 179.
4- همان، ص 178.

ص: 81

زايرانش ارزانى مى كند؛ براى مثال زيارتگاه هاى منطقه اى هست كه به داد نابينايان مى رسد، يا مخصوص بى فرزندان است، و يا حتى برخى زيارتگاه ها به امور جزيى ترى مثل شفاى عارضه هاى پوستى شهرت دارد». (1) «برخى ديگر از اماكن زيارتى چنان اند كه به زعم هندوها اگر كسى در آن بميرد از تولد مكرّر(سَمساره يا تناسخ) نجات مى يابد، و به اين سبب برخى هندوهاى متدين مايل اند اواخر عمر را در وارانَسى، يا همان بنارس، در ساحل رود گنگ در ايالت اوتّرپرادِش مجاور گردند». (2) در آيين هندو، (3) «بنابه مهابهارته، سفر زيارتى، يا همان تيرتهه ياترا، در گذشته مجاهده اى بود براى كسب و انباشتن ثواب، كه به ويژه كسانى كه توان اهداى قربانى هاى پرهزينه را نداشتند، آن را بر خود هموار مى كردند. اما هم اكنون اين واژه معناى عامى پيدا كرده است، به طورى كه شامل ديدارهايى نيز مى شود كه شايد بيشتر آميزه اى از سير و سياحت و تفريح و زيارت است». (4) شايد به سبب ماهيتِ تلفيقى، جذب كننده و همگون سازنده آيين هندو، و نيز تكثر و گوناگونى سنّت هاى خداباور در اين آيين، زيارت هندويى از بساطت اوليه درآمده و نظام پيچيده اى پيدا كرده است. در حالى كه در متون پورانه اى، زيارت اغلب وسيله اى براى انباشتن ثواب كه الزامى هم نبوده تلقى شده است». (5) «زيارت براى هندوها، همه خواصِ دينى و معنوى مورد انتظار از اين مؤلفه مهم دينى را در بر دارد. تقريباً همه آثار و بركاتى را كه مسيحيان و مسلمانان از زيارت مى طلبند، هندوها نيز در نظر دارند. اما علاوه بر آن، و شايد بيشتر از ساير اديان،


1- همان، ص 182.
2- همان، ص 183.
3- همان.
4- البته اين ديگرگونى در زيارت شيعيان نيز رخ داده است؛ يعنى آميزه اى از سير و سياحت و تفريح و زيارت، و گويا آخرين آنها، زيارت شده است. نگارنده.
5- دانش نامه دين، زيارت در آيين هندو، ص 178.

ص: 82

هندوها به وسيله زيارت به بُعد ديريابى از آيين هندو راه مى برند كه مشكل مى توان آن را با چيز ديگرى تبيين كرد. در آيينى مثل آيين هندو، با آن همه تنوع و تكثر، خودآگاهى هندويى، يا آگاهى به آنچه يك نفر به وسيله آن خود را در چارچوب اين آيين حس مى كند، امرى است ديرفهم و پيچيده، اما در اجتماعات بزرگِ هندويى، به ويژه كومب مِلاها، چنين مايه وحدت و هم بستگى اى به خوبى ادراك مى شود». (1) البته «درون مايه اصلى اعمال دينىِ ميليون ها هندو ترس از خدايان خيرخواه و بدخواهى است كه به همه چيز آگاه اند و همواره بر وقايع زندگى همه كس ناظرند.

لازم مى دانند هر خدايى را به نحو شايسته اى دلجويى كنند تا از بدبختى امان يابند و امنيت شان تضمين شود». (2) «معمولًا هندوهاى روستايى، دو آرزوى دينى يا معنوى بزرگ در دل دارند: رفتن به زيارت يكى از اماكن مقدس، و شركت در جشنواره هاى معبدى. مكان هاى مقدس زيارتى در سرتاسر هند به وفور يافت مى شود. كوه ها، غارها، رودها، و مكان هايى كه وقايع اساطيرى(مانند جنگ ها يابازى هاى خدايان) در آنها رخ داده است، مكان مقدس و زيارتى محسوب مى شود. بر روى اين زمين ها يا در كنار آنها معبد و ضريح ساخته و به زيارت آن مى روند. مكان هايى مانند هَردوار (3) در كوه هاى هيماليا، ساحل بِنگال، و وَرَنسى (4)(بِنارس) از جمله سرزمين هاى مقدس شمرده مى شود. از سرتاسر هند عازم زيارت اين مكان ها مى شوند». (5) در آيين بود: «زيارت به شهرهاى مقدس(مكان هاى مقدس) كار پسنديده محسوب مى شود و يك فرد هر چه زيارت هاى بيشترى را كامل كند، خيرات بيشترى به دست مى آورد. چهار مقصد بيشترين زيارت بوداييان را به خود اختصاص مى دهد:


1- همان، ص 183.
2- آشنايى با اديان(آيين هندو)، ص 66.
3- Hardwa r
4- Varanasi
5- همان، ص 68.

ص: 83

محل تولد بودا، مكان روشن شدگى او، بستانى كه او اولين موعظه خود را ايراد كرد، و جايى كه او مُرد. ميليون ها زاير در طول قرون- راهبان، راهبه ها، و توده هاى مردم از تمام خاور دور- در سفرى طولانى به اين چهار مكان بسيار دور مسافرت كرده و مى كنند. آنها اغلب پياده به اين سفر مى روند و بسيارى مواقع با خطرهاى زيادى روبه رو مى شوند و به ندرت اتفاق مى افتد كه اين سفر بدون مشقت باشد». (1)

اشاره

اما از نظر اين كم ترين: زيارت، با خاستگاه دينى و مذهبى(شرعى)، از ويژگى هاى برجسته و متعارف(جنس و فصل مانند)، حساب شده و شكل گرفته است و اركان ويژه را به ذهن مى رساند؛ مانند زمان، زبان، موضوع، آداب و حالات، كه هر كدام از اينها در بازشناسى مفهوم زيارت، كارگر مى باشند و بايد ديده شوند.

چنان كه برخى نوشته اند: «گرچه معناى شرح الإسمى زيارت آسان و گفتن آن روان است، ليكن معناى حقيقى آن با حقايق و معارفى همراه است كه بايد به تدريج آنها را آموخت؛ زيرا به صورت يك اصل و قاعده كلى، هر حقيقتى كه ميزان تأثير كمّى و كيفى آن گسترده و عميق باشد، ضرورتاً از معنا و لبّ بيشترى برخوردار است و زيارت از اين مقوله است». (2) «به هر تقدير، بار معرفتى و آثار وجودى زيارت در فرد و جامعه بسيار فراوان است و بايد از همين آغاز، ذهن را از تفسيرهاى نادرست و برداشت هاى غيرمنطقى از معنا و مفهوم زيارت، تهى و با نگاه واقعى و درست، اين معنا را تعقيب كرد». (3) من در اين مقالت، با آراستگى و پيوند فراخور، هر كدام از ويژگى هاى متعارف در


1- همان، ص 173.
2- ر. ك: فلسفه زيارت و آئين آن، ص 22.
3- همان، ص 19 و 20. با اين كه نويسنده محترم در كتاب خود از برخى ويژگى هاى تعريف زيارت با دقت ياد كردند، اما معلوم نيست كه با اين اعتقاد، چرا از ارائه مفهومِ فراگير، غفلت كردند و معنا و مفهوم زيارت را نارس باز گفتند!

ص: 84

مفهوم زيارت را پسِ يكديگر، روشن خواهم ساخت، و مرحله به مرحله، همچنين در پايان، تحت عنوان «نتيجه پژوهش»، از نظرِ به دست آمده ياد خواهم كرد، اما نخست بايد گفت: زيارت، عملى ديدارى است كه بين زيارت كننده(زاير) و زيارت شونده(مزور) رخ مى دهد، اما نه از نوع عيادت؛ عيادت، ديدن تن درست از رنجورى است كه ناخوش و دردزده در بستر افتاده است، ولى زيارت، ديدن دردمندِ دلخسته آزرده آرزومند از شى ء و جا و وجود متعالى و تن (1) و جان راست و درستى است كه در گشايش گِره هاى خواهش، كارگر است.

هدف در عيادت، تقويت روح طرف مقابل و رساندن او به سلامتى است، اما در زيارت، مقصودْ بيشتر، تقويت روح زيارت كننده، واسطه زيارت شونده و بازشدن گِره ها و رسيدن به خواسته ها توسط اوست. زيارت، تأثيرپذيرى، و عيادت، تأثيرگذارى است.

زيارت، واقعيت اصيل

«زيارت از جمله حقايق ارزشمند و حياتى است». (2) «زيارت، واقعيتى اصيل است». (3) واقعيت اصيل است، يعنى زنده و عينى است و با موضوعى زنده و واقعى سروكار دارد و نيز با آثار عينى، رو در رو در خواهش ها و آرزوهاى زاير، كارگر است؛ به ديگر بيان: هرچند بر آن خرافه بسته اند، ولى امرى جعلى و با اساس خرافى نيست، موضوع و آثار خيالى و ذهنى و سرگرم كننده ندارد. از اين رو، نوشته اند: «ارتباط و پيوند با مزور، حقيقى و عينى است و اساساً از آن جهت كه اين پيوندِ زاير با مزور، حقيقى، عينى، زنده و مؤثر است، لزوماً طرفين اين پيوند كه زاير و مزور هستند نيز بايد حى و زنده باشند، وگرنه نمى شود كه رابطه بين دو شى ء نا؟ پايدار، زنده و منشأ اثر باشد و طرفين يا يكى از دو طرف موهوم يا معدوم و فانى باشد؛ از اين جهت زيارت در واقع


1- جان درست، بعد از مرگ هم مى تواند از جسم خود نگهدارى كند.
2- فلسفه زيارت و آئين آن، ص 180.
3- همان، ص 21.

ص: 85

ارتباط حى و زنده با حى و زنده ديگر است». (1) استاد شهيد مطهرى، زيارت را فراتر از رابطه ديدارى زنده هاى مادى دانسته است: «در مذهب با اولياء اللَّهِ از دنيا رفته هم چنين عمل مى شود كه با زنده، بلكه زنده تر از زنده هاى معمولى. چون در آنِ واحد هزارها نفر با او سخن مى گويند و درود مى فرستند و در عالم ضمير خود يك ارتباط واقعى برقرار مى كنند». (2) «به طور كلى بزرگان و خدمتگزاران پس از مرگشان به نوعى تجليل مى شوند، ولى تجليل غير دينى صرفاً جنبه اعتبارى و تشريفاتى دارد، در حقيقت نوعى تلاعب است ...؛ مانند «زنده ياد» نوشتن براى به ياد ماندن وجود ذهنى يك شخصيت، و از اين قبيل است دسته گل نثار قبر كردن، يك دقيقه سكوت كردن، از برابر عكسش رژه رفتن». (3) «احياناً ارتباط متقابل؛ از شكل امر تشريفاتى و قراردادى و اعتبارى و در حقيقت از شكل بازى- كه صرفاً فرض و اعتبار است- خارج مى شوند. به طور كلى اعياد مذهبى و سوگوارى هاى مذهبى همه از صورت قرارداد و تشريفات خارج است». (4) پس زيارت، واقعيتى است اصيل.

عمل حسى

مقصود از عمل حسى در اين جا عملى است كه واسطه جسم، انجام مى گيرد و توسط چشم، ديده مى شود؛ به ديگر بيان: عمل حسى، از جنس تفكر كه به طور مطلق، عمل عقلى است و از دستة نيت كه مطلقاً، عمل قلبى است به شمار نمى آيد.

پس زيارت، واقعيتى است اصيل و عملى است حسى.

عبادت

از نگاه دينى، اعمال انسان باورمند به دو دسته رده بندى مى شود: الف) اعمال عبادى؛ ب) اعمال غير عبادى.


1- همان، ص 33.
2- يادداشت هاى استاد مطهرى، ج 5، ص 413 و 414.
3- همان.
4- همان.

ص: 86

از جمله تفاوت اعمال عبادى از غير عبادى در اين است كه غير عبادت، بيشتر رابطه انسان، با جهان هستى، همنوع و خويشتن است، اما عبادت، رابطه اى ويژه با خداى سبحان و تنها براى او است؛ اساساً جز براى او، روا و پذيرفته نيست. تفاوت ديگرشان، يكى از ويژگى هاى عبادت است؛ يعنى قصد قربت يا همان نيت؛ عبادت بايد با قصد نزديك شدن به خداوند انجام شود وگرنه علم فقه، صحتش را اعلام نمى كند و آسمان، آن را نمى پذيرد. بر خلاف اعمال غيرعبادى كه اين مهم در آنها شرط نيست. نيت در عبادت، دميدن روح در كالبد عمل است؛ بال رهايى از ناسوت به لاهوت و از ملك به ملكوت است. زيارت نيز از سنخ عبادت دانسته شده است. از اين رو، نيت بايد در شراشر ويژگى هاى برجسته و متعارفِ زيارت، سريان و جريان داشته باشد.

مرحوم شهيد ثانى، تحت چهاردهمين آداب زيارت نوشته است: زيارت از روى نيت در زمان هاى مشهور- مناسبت هاى ويژه- مستحب است». (1) در حديث آمده است:

«مَنْ أَتَى الْحُسَيْنَ عَارِفاً بِحَقِّهِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ»؛ (2)

هر كس، نزد مزار سيدالشهدا عليه السلام با معرفت به حق آن حضرت برود، خداوند گناهان گذشته و آينده اش را بيامرزد.

همچنين روايت شده است:

«وَ مَنْ زَارَهُ يَوْمَ عَاشُورَاءَ فَكَأَنَّمَا زَارَ اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ»؛ (3)

هر كس او سيدالشهدا عليه السلام را در روز عاشورا زيارت كند، مانند زيارت كسى است كه خداوند را بالاى عرشش زيارت كرده باشد.

امام رضا عليه السلام دوستداران و شيعيان را وامدار امامشان دانسته و زيارتشان را با شرايط «تمام الوفاء بالعهد و حسن الأداء» و «رغبةً» و «تصديقاً لما رغبوا فيه»، زيارت


1- الدروس الشرعيّة فى فقه الإماميّة، ج 2، كتاب المزار، ص 24.
2- الكافى، ج 4، ص 582، ح 10.
3- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 292، ح 12041- 12045.

ص: 87

نتيجه مند برشمرده اند. ايشان مى فرمايند:

«إِنَّ لِكُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِى عُنُقِ أَوْلِيَائِهِمْ وَ شِيعَتِهِمْ وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الْأَدَاءِ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ فَمَنْ زَارَهُمْ رَغْبَةً فِى زِيَارَتِهِمْ وَ تَصْدِيقاً لِمَا رَغِبُوا فِيهِ كَانَ أَئِمَّتُهُمْ شُفَعَاءَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ (1)

هر امامى، پيمانى بر گردن دوستداران و شيعيانش دارد، وفاى كامل اين پيمان و اداى نيكوى آن، زيارت مزار آنان است. پس هر كس در زيارت شان از روى رغبت، و بر آنچه رغبت شان است از روى تصديق، آنها را زيارت كند، امامان شان در روز قيامت، شفيع شان خواهند شد.

استاد شهيد مطهرى مى گويد: «در زيارت ابا عبداللَّه عليه السلام مى گوييم: يا ليتنا كنا معك فنفوز فوزاً عظيماً كه يك وِرد شده براى ما و به معناى آن هم توجه نمى كنيم، يعنى يا ابا عبداللَّه! اى كاش، ما با تو بوديم و رستگارى عظيم پيدا مى كرديم. معنايش اين است كه اى كاش ما در خدمت تو بوديم و شهيد مى شديم و از راه شهادت رستگارى عظيم پيدا مى كرديم. آيا اين ادعاى ما از روى حقيقت است؟ افرادى هستند كه از روى حقيقت ادعا مى كنند، ولى اكثر ما كه در زيارتنامه ها مى خوانيم، لقلقه زبان است». (2) «زيارت، نوعى عبادت و موجب تقرب به خداست، لزوماً بايد زاير نيت كند؛ چون روح عبادت نيت است و عبادت بدون نيت جسد بى روح است؛ از اين رو، علامه حلى رحمه الله در كتاب شريف تذكرة الفقهاء در مقدمه بحث مزار مى فرمايد: در همه زيارات نيت(قربة الى اللَّه) شرط است؛ زيرا زيارت، عبادت است». (3) پس زيارت، واقعيتى است اصيل و عملى است حسى، عبادى.

آداب

پاى ويژگى بالا، به ترتيب از حقيقت ادب و آداب زيارت و آداب عرفى مى نويسم:

1. مقصود از آداب در اين جا، همان شرايط ظاهرى يك عمل است. ادب، كرانه تشخص يك عمل و جلال و شكوه و جمال و زيبايى آن است. جامه زيورين و آبروى


1- التهذيب، ج 6، ص 79.
2- ر. ك: گفتارهاى معنوى، ص 272.
3- فلسفه زيارت و آئين آن، ص 181.

ص: 88

آن به شمار مى آيد. بروزگاه ارزش يك عمل و آيين پيوند دادن بيرون با درون و گذرگاه رسيدن به بارگاه باطن است. از اين رو، فرجام پاييدن راست و درست مرز آداب، راه يافتن به اندرونى و سرسراى يك عمل كامل، قلمداد مى شود.

2. آداب زيارت، درآمدى براى درك بايسته و شايسته خود زيارت است؛ پيش آهنگ عجز و نياز زاير است؛ بار عام و نيز ورودگاه خلوتيان خاص و خاص الخاص است؛ ايجاد سنخيت و انتقال از ظاهر خودى به ظاهر خدايى است؛ مثال طهارت ظاهرى براى مس ظاهر يك حقيقت متعالى؛ اساساً در رسومات آسمانى، براى تماس با هر لايه از يك حقيقت، طهارتى متناسب، شرط است؛ براى تماس با ظاهر، طهارت ظاهر، و براى تماس با باطن، طهارت باطن. رسماً به همه اعلام شده است: «لَّايَمَسُّهُ و إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»؛ (1)

يعنى ساختار و بافتار حقايق فراسويى به گونه اى است كه جز با طهارت نمى توان بدان دست رساند، و هر كه بام طهارتش بيش، نزول فرشتگان سپيد پوش و نزولات نورانى بر آن بيشتر. «إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَللِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَ لَاتَحْزَنُواْ وَ أَبْشِرُواْ بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ»؛ (2)

در حقيقت، كسانى كه گفتند:

«پروردگار ما خداست» سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مى آيند و مى گويند: «هان، بيم مداريد و غمين مباشيد، و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد».

آن كه از گذار آداب زيارت، شايسته نگذرد، از فيض رب، محروم مى ماند و در گلستان دِهِش، بادبه دست مى ميرد. شايد اين مختصر، فلسفه تأكيد دين بر استحباب آداب زيارت را اندكى روشن ساخته باشد.

آداب زيارت، مختلف يادشده است: چهارده(شهيد در دروس)، هفده(علامه مجلسى در تحفة الزائر) و نيز افزون بر چهل(محدث نورى در تحية الزائر): غسل


1- سوره واقعه، آيه 79:(كه جز پاك شدگان بر آن دست نزنند).
2- سوره فصلت، آيه 30.

ص: 89

زيارت، اذكار غسل زيارت، پوشيدن لباس تميز، اذن دخول، بوسيدن عتبه، آهسته سخن گفتن، تكبير، نزديك شدن به ضريح و بوسيدن آن، استقبال قبله حقيقى، خواندن زيارت مأثور، نماز زيارت، دعاى پس از نماز زيارت، تلاوت قرآن، تكريم حرم و خادمان آن، زيارت وداع، كمك به تهى دستان (1) كه البته برخى از آنها مانند غسل و پوشيدن لباس پاكيزه، بين بيشتر اعمال عبادى، مشترك است و بعضى از آنها نيز به حالات و شرايط باطنى مربوط است؛ يعنى كار درونى و قلبى زاير است؛ مانند خضوع و خشوع، حضور قلب و توبه، دگرگونى منش و روش.

3. ادب عرفى، كه بيشتر به زيست و روابط اجتماعى مربوط است، به طور مسلّم از آداب زيارات بيرون است و افزودن و دخالت دادن آن در آداب پرمغز متعالى، نوعى بدعت محسوب مى شود.

پس زيارت، واقعيتى است اصيل و عملى است حسى، عبادى، با آداب خاص.

حالات

در اين بخش، كوتاه از حالات منفى و حالات مثبت و كاركرد اين دو و نيز از حقيقت و فلسفه حالات مثبت مى نويسم و از مرتبه مزور و مراتب زيارت ياد مى كنم:

1. انسان، موجودى است آزاد با گزينش هاى دلخواه؛ از اين رو، حالات او، گمارده خود اوست و بر همين پايه، درونگاه او، يا فرودگاه فضايل است و يا انبارى انباشته از رذايل. رذايل، شرايط باطنى انسان را فوق العاده مى سازد و سو به سستى و نيستى مى برد، اما فضايل، شرايط باطنى را رو به روال و سمت سامان، سوق مى دهد؛ در واقع دل انسان را به گستره عوالم وجود، گشاده و فراخ مى سازد و او را سزاوار به عالم اكبر، رهنمون مى شود.

مرحوم شهيد ثانى، در دومين آداب زيارت نوشته است: كسى كه قصد زيارت


1- فلسفه زيارت و آئين آن، ص 179- 219.

ص: 90

دارد اگر خشوع و نازك دلى يافت، وارد شود و الّا بهتر آن است كه زيارت را به زمان دل نازكى واگذارد. چون مهم ترين هدف در زيارت، حضور قلب براى دريافت رحمتى است كه از سوى پروردگار نازل مى شود: و چون خشوع و رقّت قلب يافت وارد شود و گرنه بهتر، جست وجوى زمان رقّت قلب است؛ زيرا مهم ترين هدف، حضور قلب به منظور رسيدن به رحمتى است كه از سوى پروردگار نازل است. (1) همچنين نهمين آداب زيارت را اين دانسته است: قلب را در تمام احوال هرجور كه مى تواند حاضر كند. (2) و نيز پنجمين آداب زيارت را اين دانسته است: زيارت به زبان مأثور است و سلام و حضور، كفايت مى كند. (3) البته شايد مقصود از حضور در اين جا، حاضر شدن در مزار باشد كه بعيد به نظر مى رسد. چون مى بايست حضور بر سلام، مقدم ياد مى شد.

2. مقصود از حالات در اين جا، شرايط مثبت باطنى است كه طهارتى است از جنس باطن براى مس باطن حقيقت متعالى؛ گريزى است از خودخواهى به سوى خداخواهى؛ اذن دخول است براى تشرف به اندرونى حقيقت؛ درآمدى است براى گذر از پوسته و رسيدن به هسته و درك ژرفاى حقيقت و حضور در محضر مزور و دريافت رضايت از دستان انسان كامل؛ «مهديا، پيشتر و بيشتر از زيارت، رضايتت را آرزو دارم كه بى زيارت مى توانم سربلند و دل آرام بگذرانم، ولى بى رضايت تو، روزگارى هرچند هزاران بار به زيارت كعبه و عتبات عاليات حضور يافته باشم، سرافكنده و بدفرجام خواهم بود». (4) اساساً زاير واقعى و بهره مند كسى است كه جانش را مالامال از فضايل كرده و با جانبخشى به زندگى اش، بين خود و مزور، سنخيت تام و تمام را براى رسيدن به


1- الدروس الشرعيّة في فقه الإمامية، ج 2، كتاب المزار، ص 23.
2- همان، ص 24.
3- همان، ص 23.
4- زمزمه هاى انتظار، ص 79.

ص: 91

آرزوهايش پديد آورده باشد. بوعلى، اتصال زاير با مزور را به نوعى پيش زمينه استمداد ياد كرده است. (1) قصور و تقصير زاير در اين مهم، جز او را محروم نمى سازد:

«گر گدا كاهل بود تقصير صاحب خانه چيست؟»

يادسپارى

1. البته مرتبه و كمال زيارت شونده در تحرك حسى و حالات باطنى زيارت كننده و نگهداشت حرمت و حريم او دخالت دارد؛ زيرا «هر چه مزور برتر و كامل تر باشد، قصد جدى تر و درجه تكريم و تعظيم نيز برتر بوده كه شاهد آن اظهار محبت و مودت جوانحى و ابراز طاعت و تبعيت جوارحى است؛ آن گونه كه در زيارت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و اهل بيت گرامى آن حضرت مشاهده مى شود». (2) 2. باز البته اين به معناى جواز ترك زيارت براى برخى از افراد نيست، بلكه به معناى ذومراتب بودن زيارت است. از اين رو، اگر كسى به هر دليلى بر زيارت متعالى و رو در رو، قدرت نداشت، نبايد خود را از مراتب پايين تر زيارت و از راه دور، محروم سازد. پيامبر صلى الله عليه و آله در ترغيب و تشويق مسلمانان به زيارت مرقدشان فرمودند:

«مَنْ زَارَ قَبْرِى بَعْدَ مَوْتِى كَانَ كَمَنْ هَاجَرَ إِلَىَّ فِى حَيَاتِى فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوا فَابْعَثُوا إِلَيَّ بِالسَّلَامِ فَإِنَّهُ يَبْلُغُنِى»؛ (3)

هر كس بعد از مرگم، مزارم را زيارت كند، مانند كسى است كه در زمان حياتم به سوى من مهاجرت كرده است؛ و اگر نتواند مزارم را زيارت كند، پس به سويم سلام گسيل دارد؛ زيرا به من مى رسد. و نيز امام صادق عليهم السلام فرمود:

«مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى صِلَتِنَا فَلْيَصِلْ صَالِحِى مَوَالِينَا وَ مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى زِيَارَتِنَا فَلْيَزُرْ صَالِحِى مَوَالِينَا يُكْتَبْ لَهُ ثَوَابُ زِيَارَتِنَا»؛ (4)

كسى كه نتواند به ما بپيوندد، با دوستان شايسته ما بپيوندد، و هر كه


1- «ان النفوس الزائرة المتصلة بالبدن الغير المفارقة تستمدّ من تلك النفوس المزور جلب خير أو دفع ضررو أذى» ر. ك: رسائل ابن سينا، ص 338.
2- فلسفه زيارت و آئين آن، ص 20.
3- التهذيب، ج 6، ص 79.
4- آثار الصادقين، ج 8، ص 51، ح 10917، به نقل از بحارالأنوار، ج 71، ص 354.

ص: 92

نتواند به ديدار ما آيد، با دوستان شايسته ما ديدار كند، تا پاداش ديدار كردن ما براى او نوشته شود.

پس زيارت، واقعيتى است اصيل و عملى است حسى، عبادى، با آداب مخصوص و حالات متعالى.

زمان
اشاره

اين بخش را در دو نگاه ياد مى كنم:

نگاه اول

زمان در گذار ظاهرى، ابر مانند بر بلنداى همه اعمال، يكسان مى گذرد، اما در گذار باطنى و مقدّر و بر پايه نگاه درون دينى و مذهبى، مثال ابرى كه آبستن رحمت است بر بالاى زمين و اهل آن مى گذرد، چنان كه امير سخن، آن تيزهوش بى مانند عليه السلام، گذار زمان را به گذار ابر، و خود زمان را به ابر، همانند فرمود:

«الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَاب». (1)

فرصت، مثال گذار ابر، مى گذرد. از اين رو، دسته اى از اوقات با بعضى از اعمال، در فرود آمدن رحمت الهى، نقش و پيوند ويژه دارند، گويا ازدواجى است كه پنهانى و رازگونه بين شان صورت يافته و از پس آبستن شدن زمان، فرزند استجابت و تعالى و تقرب، زاييده مى شود. به تعبير دانشور بلندپايه، مرحوم سيد بن طاوس: همانا وقت هاى پذيرش، اسرارى دارد كه از آن خداوند است و جز با آيات و روايات شناخته نمى شوند. (2) و البته برابر با نظريه نوشته شده علامه حسن زاده آملى: «برخى به معقول نيز شناخته و با شعورى مرموز ادراك مى شود»؛ (3) براى نمونه از عيد مبعث ياد مى كنم كه فرجام پاييدن هاى مناسبت هاى زمانيه، واسطه جناب رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و آغازگاه


1- وسائل الشيعه، ج 6، ص 84، ح 21044.
2- اقبال الأعمال، ص 527.
3- رساله نور على نور، فصل 5، ص 58.

ص: 93

دريافت هاى ويژه به شمار مى آيد. مبعث، پربارترين زمانه اعتناى خداوند به بشر و جلوه سزاوارى انسان كامل براى همكلام شدن ذات اقدس يگانه با اوست.

شايد پس از اين توضيح كوتاه، تكيه قرآن كريم و توصيه عالى جنابان عصمت عليهم السلام به برخى از اوقات، بيشتر فهميده و قدرشناخته شود:

«وَاذْكُرُواْ اللَّهَ فِى أَيَّامٍ مَّعْدُودَ تٍ»؛ (1)

و خدا را در روزهايى معيّن ياد كنيد.

«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بَايتِنَآ أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكّرْهُم بِأَيَّلمِ اللَّهِ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيتٍ لّكُلّ صَبَّارٍ شَكُورٍ»؛ (2) و در حقيقت، موسى را با آيات خود فرستاديم و به او فرموديم كه قوم خود را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آور، و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن، كه قطعاً در اين يادآورى، براى هر شكيباى سپاسگزارى عبرت هاست.

«قُل لّلَّذِينَ ءَامَنُواْ يَغْفِرُواْ لِلَّذِينَ لَايَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِىَ قَوْمَام بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ»؛ (3)

به كسانى كه ايمان آورده اند بگو: تا از كسانى كه به روزهاى پيروزى خدا اميد ندارند درگذرند، تا خدا هر گروهى را به سبب آنچه مرتكب مى شده اند به مجازات رساند.

ماه هاى ذى قعده، ذى حجه، رجب، شعبان، رمضان، شب هاى قدر، شب ها و روزها و عصرهاى جمعه، هنگام غروب، همه از اوقات ويژه دانسته شدند و ويژه تر از همه، گاه سحر كه جناب رسول اللَّه صلى الله عليه و آله فرمود:

«خَيْرُ وَقْتٍ دَعَوْتُمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ الْأَسْحَار»؛ (4)

بهترين و سودمندترين زمانى كه خداى عزوجل را در آن بخوانيد، اوقات سحر است. هرچه مى خواهى خبر، وقت سحر.

«روى ... أنّ زيارته الإمام الشهيد أبو عبداللَّه الحسين عليه السلام يوم عرفة بعشرين حجّة و عشرين عمرة مبرورة وعشرين غزوة مع النبى صلى الله عليه و آله أو الإمام عليه السلام» (5) بل روى: (6) «أنّ مطلق


1- سوره بقره، آيه 203.
2- سوره ابراهيم، آيه 5.
3- سوره جاثيه، آيه 14.
4- الكافى، ج 2، ص 478، ح 6.
5- ثواب الأعمال، ح 24، ص 115 لم اعتر على غير هذا.
6- وسائل الشيعة، باب 45، من ابواب المزار، ج 10، ص 348، ح 5.

ص: 94

زيارته خير من عشرين حجّة، و أنّ زيارته (1) يوم عرفة مع المعرفة بحقّه بألف ألف حجّة و ألف ألف عمرة متقبّلات و ألف غزوة مع النّبى أو الإمام»؛ (2) روايت شده است ... زيارت امام حسين عليه السلام در روز عرفه، با بيست حج و بيست عمره و بيست غزوه همراه با پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام محسوب مى شود. بلكه روايت شده: زيارت امام حسين عليه السلام در هر زمانى باشد، از بيست حج، بهتر است، و زيارت آن حضرت در روز عرفه، از سر شناخت حق آن جناب، با هزاران حج و هزاران عمره قبول و هزار غزوه همراه پيامبر صلى الله عليه و آله و امام عليه السلام به شمار مى آيد.

«روى ... أن الجمع فى سنة واحدة بين زيارته ليلة عرفة و الفطر و ليلة النصف من شعبان بثواب ألف حجّة مبرورة و ألف عمرة متقبّلة و قضاء ألف حاجة للدنيا و الآخرة»؛ (3) گزارش شده است ... جمع(انجام) زيارت امام حسين عليه السلام بين زيارت شب عرفه و فطر و شب نيمه شعبان در يك سال، با ثواب هزار حج مبرور و هزار عمره قبول و برآورده شدن هزار حاجت دنيايى و آخرتى، برابر است.

«وَ مَنْ زَارَهُ يَوْمَ عَاشُورَاءَ فَكَأَنَّمَا زَارَ اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ»؛ (4)

هر كس او سيدالشهدا عليه السلام را در روز عاشورا زيارت كند، مانند زيارت كسى است كه خداوند را بالاى عرشش زيارت كرده باشد.

«روى ... زيارته يوم عاشوراء مع معرفته بحقّه كمن زار اللَّه فوق عرشه»؛ (5) روايت شده ... زيارت با معرفت حق امام حسين عليه السلام مانند زيارت كسى است كه خدا را بالاى عرشش زيارت كرده باشد.


1- همان، باب 49، من ابواب المزار، ج 10، ص 359، ح 2.
2- الدروس الشرعيّة فقه الإماميّة، ج 2، كتاب المزار، ص 10.
3- همان، باب 54، من ابواب المزار، ج 10، ص 371، ح 2.
4- همان، باب 55، من ابواب المزار، ج 10، ص 371، ح 1.
5- همان.

ص: 95

اين يادشده ها، مناسبت هاى زمانيه اند و مناسبت هاى زمانيه، از تمام ترين مناسبات اند و بى شك در خواستن و احوال و حالات نمازگزار و دعا و زيارت كننده، بسيار تأثيرگذار مى باشند و فرصت تقرّب در آن، فراهم تر است. (1) مرحوم شهيد ثانى، در چهاردهمين آداب زيارت نوشته است: زيارت از روى نيت در زمان هاى مشهور- مناسبت هاى ويژه- مستحب است. (2) امام رضا عليه السلام به بزنطى فرمود:

«احضر يوم الغدير عند أميرالمؤمنين عليه السلام ...»؛ (3)

روز غدير نزد مزار اميرالمؤمنين عليه السلام حاضر شو. و بر همين پايه، «خداوند متعال به لحاظ ظرفيت، شأنيت و به هر دليلى به ... زمانى مانند ليلة القدر ... توجه دارد». (4)

ابن الوقت/ ابوالوقت

معناى واژگانى «ابن الوقت» يعنى پسر وقت و معناى لغوى «ابوالوقت» يعنى پدر وقت، اما در اصطلاح اهل عرفان، خصوصيت جنسى ندارد، بلكه كسى(مرد يا زن) را گويند كه فرصت ها را غنيمت بشمارد و با هوشيارى و راستى و به زيبايى و درستى از زمان هاى پيش آمده براى تقرب به پروردگار سود ببرد و براى همين منظور، همواره در كمين اوقات پيش آينده باشد.

اگر زايرى بتواند «ابن الوقت» و يا برتر از آن «ابوالوقت» بشود و بماند؛ يعنى همواره در خواستن، چه خواستن، چگونه خواستن و احوال خويش هوشمندانه و يكدله، مناسبت ها و اولويت هاى زمانى آن را با راستى و درستى بپايد، بى شك دست به استجابت و تعالى و تقرب پروردگار رسانده و از صراط احوال ناپايدار، گذشته و در بهشت حال و مقام ماندگار، آرام يافته است.


1- فلسفه زيارت و آئين آن، ص 27.
2- الدروس الشرعيّة فى فقه الإماميّة، ج 2، كتاب المزار، ص 24.
3- وسائل الشيعة، باب 28، من ابواب المزار، ج 10، ص 302، ح 1.
4- فلسفه زيارت و آئين آن، ص 26.

ص: 96

نگاه دوم

زيارت هم مانند همه اعمال، از چنته و سيطره زمان، بيرون نيست و ناچار در آن، انجام مى شود. به همين اعتبار، زيارت را مى توان در سه دسته، رده بندى كرد:

الف) زياراتى كه هيچ، وقت ويژه اى ندارند؛ مثل زيارت مشاهد متبركه.

ب) زياراتى كه در وقت فراخ، توصيه شده اند؛ مثل زيارت خانه خدا(حج عمره).

ج) زياراتى كه بايد در زمان تنگ و اندك، انجام گيرند؛ مثل زيارت خانه خدا در ماه معين(حج تمتع) يا زيارت سيدالشهدا عليهم السلام در روز معين(اربعين يا شب جمعه).

پس زيارت، واقعيتى است اصيل و عملى است حسى، عبادى، با آداب مخصوص و حالات متعالى، در زمان فراخ يا اندك(كه به آن توصيه شده است).

موضوع
اشاره

از آن جهت كه موضوع زيارت، شى ء، مكان و شخص را در بر مى گيرد، درباره ويژگى يادشده با ترتيب به هر سه مى پردازم:

1. شى ء

در برخى از باورها، شى ء نيز زيارت مى شود، در آيين هندو مجسمه هايى كه نمادى از خدايان آنها به شمار مى آيند؛ در آئين بودا، مجسمه بودا؛ در اسلام(حجر الأسود)؛ در مسيحيت مجسمه مريم و عيسى مسيح، و ....

البته در غير آيين اسلام، گويا به قصد حاجت و ثواب، زيارت مى شوند، ولى در اسلام، حجر الأسود، تنها به قصد تبرّك و ثواب زيارت مى شود و كسى به قصد روا شدن حاجت دنيايى اش آن را زيارت نمى كند.

2. مكان

زيارتگاه، مرقد، گور، آرامگاه و مزار، «زيارت جا، زيارتكده، زيارتگه». (1) كلماتى اند


1- فرهنگ بزرگ سخن، ج 5، ص 3921.

ص: 97

كه براى مكان زيارت، كاربرد دارند؛ براى نمونه:

- زيارتگاه، واژه اى است تركيبى از عربى- فارسى، به معنى:

«جاى زيارت، مزار، مرقد امام يا امامزاده يا شخص بزرگ كه مردم به زيارت آن بروند». (1)- مزار: «گور، آرامگاه». (2) «جاى زيارت، زيارتگاه، در فارسى گور يا آرامگاه نيز مى گويند. مزارات جمع». (3) البته چنان كه مى بينيد جامع ترين ترجمه براى واژگان يادشده، محل و جاى زيارت است؛ زيرا برخى از امكنه، زيارتگاه، مرقد، گور، آرامگاه و مزارِ كسى نيست، ولى با اين حال، موضوع رسمى زيارت مردم است؛ مثل خانه خدا در باور مسلمانان.

چنان كه برخى نوشتند: «زيارت گاه، زيارتگاه: مكانى مقدس(مانند آرامگاهِ بزرگان دين) كه به زيارت آن مى روند». (4)

يادسپارى

1. امروزه بر پايه علوم جديد و كشفيات تازه، آثار وضعى و طبيعى مكان، غيرقابل انكار است و به همين سبب است كه «همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا». (5) البته آثار وضعى و طبيعى مكان ها يكسان نيست؛ زيرا برخى از آنها به انسان، آرامش مى دهند و بعضى از آنها دلگيرند.

2. مكان گرايى در دعا و زيارت، به صورت مقدس و خرافه، در فرهنگ هاى آيينى و بشرى وجود داشته است:

الف) «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ رَبّ اجْعَلْ هذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا ...»؛ (6)

و ياد كن هنگامى را كه ابراهيم گفت: پروردگارا، اين شهر را ايمن گردان ....


1- فرهنگ عميد.
2- فرهنگ واژه هاى فارسى سره.
3- فرهنگ عميد.
4- فرهنگ بزرگ سخن، ج 5، ص 3921.
5- فصيح الزّمان شيرازى.
6- سوره ابراهيم، آيه 35.

ص: 98

«رَّبَّنَآ إِنّى أَسْكَنتُ مِن ذُرّيَّتِى بِوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ»؛ (1)

پروردگارا، من يكى از فرزندانم را در دره اى بى كِشت، نزد خانه محترم تو، سكونت دادم.

ب) «إِذْ قَالَتْ رَبّ ابْنِ لِى عِندَكَ بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ»؛ (2)

ياد آر زمانى را كه همسر فرعون گفت: پروردگارا ...، پيش خود در بهشت، خانه اى برايم بساز.

ج) زيارت قبور، پيش از اسلام با قصد فخرفروشى، در ميان مردم حجاز، مرسوم بوده است: «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»؛ (3) تا اين كه به زيارت گورستان رفتيد.

3. آثار معنوى و روحى مبارك و شگفت آور برخى از امكنه، از اراده اى فراسويى برمى آيد؛ مثلًا «خداوند متعال به لحاظ ظرفيت، شأنيت و به هر دليلى به مكانى مانند كعبه ... توجه دارد». (4) همچنين وقتى كسى به نام و ياد خداى متعال، اماكن عبادى مانند مسجد را بنا مى كند، انسان با حضور در آن جا آرامش ويژه اى مى يابد و از آن لذت مى برد. مكان مقدس، دل و جان پيروان يك آيين را بيشتر به هم پيوند مى دهد و نيز كالبدشان، همچنين دل و جسم حاجتمندانى از ديگر اديان و مذاهب را نيز گرد خود جمع مى كند. علاوه بر اين، با حضور در اين گونه مكان ها، فرصت تقرّب، فراهم تر است. (5)


1- سوره ابراهيم، آيه 37.
2- سوره تحريم، آيه 11.
3- سوره تكاثر، آيه 2.
4- فلسفه زيارت و آئين آن، ص 26. «المواضع التى تجتمع فيها أبدان الزوّار و المزورين فإنّ فيها تكون الأذهان أكثر صفاءً و الخواطر أشدّ جمعاً و النفوس أحسن استعداداً كزيارة بيت اللَّه تعالى و اجتماع العقائد على أنّه الموضع الذى يزدلف به الى الحضرة الرّبوبيّة و يتقرّب به الى الجهه المعدّة الالهيّة و فيه حكم عجيبة فى خلاص النفوس من العذاب الأدنى دون العذاب الأكبر». در مواضع و مكان هايى كه بارگاه و زيارتگاه مزار است، ذهن و حواس انسان از كدورت و تيرگى هاى روزمره پاك وصاف شده و شواغل و خواطر هم وجود ندارد، با ذهنى صاف و آماده و خاطرى جمع و آرام، استعداد و آمادگى بيشترى پيدا مى كند تا از مزور بهره برترى بگيرد؛ مثلًا در زيارت بيت اللَّه تعالى انسان به لحاظ موقعيت ويژه اى كه براى او حاصل شده نزديك است كه به ساحت ربوبى و حضرت الهى راه بيابد و به جهتى روى آورد كه حضور حضرت الهى فراهم آيد.
5- فلسفه زيارت و آئين آن، ص 27.

ص: 99

اين اعتنا در قرآن كريم نيز زياد به چشم مى آيد و البته برخى از آنها، رمزآلود به نظر مى رسد:

الف) «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لّلْعلَمِينَ». (1)

در حقيقت، نخستين خانه اى كه براى عبادت مردم، نهاده شده، همان است كه در مكه است و مبارك و براى جهانيان مايه هدايت است.

«وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَ هِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ ....» (2)

به خاطر بياور زمانى كه براى ابراهيم جاى خانه را معين كرديم ....

«جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ ...»؛ (3) خدا كعبه را خانه حرام قرار داد ....

«فَلْيَعْبُدُواْ رَبَّ هذَا الْبَيْتِ»؛ (4)

پس بايد خداوندِ اين خانه را بپرستيد.

«وَلْيَطَّوَّفُواْ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ»؛ (5)

بايد بر گرد آن خانه كهن كعبه طواف به جاى آرند.

«وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ»؛ (6)

سوگند به آن خانه آباد خدا.

«وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ»؛ (7)

سوگند به اين شهر امن و امان.

ب) «وَ الطُّورِ»؛ (8)

سوگند به طور.

«وَ التّينِ وَ الزَّيْتُونِ* وَ طُورِ سِينِينَ»؛ (9)

سوگند به تين و زيتون، و طور سينا.

«فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى»؛ (10)

پاى پوش خويش بيرون آور، كه تو در وادى مقدس «طوى» هستى.

«إِذْ نَادَلهُ رَبُّهُ و بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى»؛ (11)

آن گاه كه پروردگارش او را در وادى مقدس «طوى» ندا در داد.


1- سوره آل عمران، آيه 96.
2- سوره حج، آيه 26.
3- سوره مائده، آيه 97.
4- سوره قريش، آيه 3.
5- سوره حج، آيه 29.
6- سوره طور، آيه 4.
7- سوره تين، آيه 3.
8- سوره طور، آيه 1.
9- سوره تين، آيه 1 و 2.
10- . سوره طه، آيه 12.
11- . سوره نازعات، آيه 16.

ص: 100

ج) «سُبْحنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ ى لَيْلًا مّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى برَكْنَا حَوْلَهُ و لِنُرِيَهُ و مِنْ ءَايتِنَآ ...»؛ (1)

منزه است آن خدايى كه بنده اش را شبانگاه از مسجد الحرام به سوى مسجد الأقصى- كه پيرامون آن را بركت قرار داده ايم- سير داد، تا از نشانه هاى خود به او بنمايانيم ....

پس برخى از امكنه به صورت وضعى و طبيعى و نيز فراطبيعى و رمزگونه در روحيات و رسيدن به آمال و خواسته هاى انسان، اثر مثبت يا منفى دارند.

4. نكته درخور توجه اين كه: در همه باورها، چه زيارت از اشياء باشد، چه از اشخاص، ناچار در يك مكان ويژه خواهد بود. از اين رو، بايد قيد مكان را در تعريف زيارت، قيد دائم الحضور دانست.

5. چنان كه خوانده ايد، مقصود از ويژگى مكان، امكنه مقدس و داراى بنيه اعتقادى- آسمانى است. از اين رو، مكان هايى كه از خيال و خرافه هاى پوچ و بى اساس بشرى برآمده، از مفهوم زيارت بيرون دانسته شد.

6. برخى از نويسندگان، وجود بقاع و مشاهد در ايران و نيز معمارى و تزيينات آنها را مديون تفكر فضيلت مندى و ثواب دارى زيارت قبور ائمه عليهم السلام و امامزاده ها دانستند: «بسيارى از بقاع و مشاهد در ايران، كه هر يك از جهت معمارى و تزيينات نيز در جاى خود قابل توجه است، مديون اين طرز تفكر بوده است». (2) 7. «چه بسا كارهاى بزرگى كه از نظر ما بزرگ است و در نزد خدا پشيزى نمى ارزد.

شايد بسيارى از بناهاى عظيم از معابد و مساجد و زيارتگاه ها و بيمارستان ها و پل ها و كاروانسراها و مدرسه ها چنين سرنوشتى داشته باشند، حسابش با خداست». (3)

شخص

مزور: «مزور مَ ع ص نعت مفعولى از زيارت. زيارت شده و ديده شده». (4)


1- سوره اسراء، آيه 1.
2- دايرة المعارف فارسى.
3- عدل الهى، ص 279.
4- لغت نامه دهخدا به نقل از منتهى الأرب، اقرب الموارد، ناظم الأطباء.

ص: 101

«آن كه به زيارت او شده اند. زيارت كرده شده». (1)

شد تمام، القصه مسجد بى فتور بُد سليمان زاير و مسجد مزور (2)

در اين بخش به ترتيب بايسته هايى را ياد مى كنم:

1. همواره، اصالت با پاك گهرى انسان است. از اين رو، ارجمندى مكان، شاخه اى از ارزشمندى انسان پاك نهاد، شمار مى آيد. اماكن خجسته، شرافت شان را وامدار ارج و آبروى كسانى هستند كه در آن جا قرار گرفته اند و يا اثرى در آن جا از آنها به جاى مانده است، چنان كه گفته شده: «شرف المكان بالمكين». بى شك اثر مكان، از اثر وجودى مكين است كه در تار و پود مكان به جاى مانده و مثال انرژى مثبت، از آن ساطع مى شود و در روحيات و آرامش و خواهش ديگران اثر مى گذارد.

«لَآ أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ* وَ أَنتَ حِلُ م بِهذَا الْبَلَدِ»؛ (3)

سوگند به اين شهر و حال آن كه تو در اين شهر جاى دارى.

مرحوم علامه مجلسى پاى دو آيه يادشده نوشته است: خداى سبحان به مكه، سوگند ياد كرده و سوگندش را به درآمدن رسولش صلى الله عليه و آله در آن، مقيد نموده است، تا افزونى فضليت آن جناب را آشكار كرده باشد و تا آگهى دهد كه شرف مكان، شرف اهل آن است. (4) 2. خداگرايى مخلصانه انسان كامل، با نگاه زمينى، همواره زمان را جلوتر بوده و اين مهم همواره به نامش ثبت است، و با نگاه آسمانى، بيرون از درازناى وقت و طاقت مكان مى باشد؛ بالاتر اين كه: زمان و مكان در قبضه يداللهى اوست و ملك طلق او محسوب مى شود، حتى ارج و ارجمندى او از مكان و زمان خدايى نيز بيشتر است؛ او مى تواند ماه، اين ويژگى زمان ساز را به دو نيم، شكاف دهد و يا خورشيد را فرمان براند و زمان را تازه كند؛ مكان نيز زير پاى اراده و تصرف اوست؛ اوست كه در مكان


1- لغت نامه دهخدا.
2- مولوى.
3- سوره بلد، آيات 1 و 2.
4- بحار الأنوار، ج 18، ص 173.

ص: 102

موات، تازگى و شكوه مى دمد و شگفت آور، دل هاى مرده را احيا مى كند و آنان را مالك مى شود، حتى مى تواند آثارى را كه در زمان و مكان خويش به جاى گذارده است، به همه زمان ها و مكان ها تسرى داده، در پهناى هستى و درازناى زمان و در همه جان ها تزريق كند. شايد اكنون روشن شده باشد كه چرا امام صادق عليه السلام فرمود:

«زِيَارَةَ أَبِى عَلِىٍّ عليه السلام تَعْدِلُ حَجَّتَيْنِ وَ عُمْرَتَيْنِ»؛ (1)

زيارت امام على عليه السلام معادل دو حج تمتع و دو عمره است.

و نيز چرا دانشور شيعه، مرحوم بحرالعلوم رحمه الله در مقايسه بين كربلا و كعبه سروده بود:

و من حديث كربلا و الكعبة لكربلا بان علوّ الرتبة (2)

درباره كربلا و كعبه بايد گفت: برترى رتبه كربلا از كعبه، آشكار است.

انسان كامل با دست كشيدن بر سر بشر، خِردشان را افزون مى كند، انديشه و عمل شان را سامان مى دهد و روحيات و زندگى شان را رونق و رمق مى بخشد و زمان و مكان را دلكش و گيرا مى سازد.

دليل بر كاركرد نفوس قدسيه در نظام هستى

بدان كه نفوس نيرومند قدسى، ويژه نفوس پيامبران و امامان عليهم السلام زمانى كه بدن هاى شريف شان بر زمين مى افتد و از آن جدا مى شوند و به عالم تجرّد بالا مى روند، در نهايت احاطه و استيلا بر اين عالم، ديده وَر مى شوند و اين عالم در نظرشان پيداى بى پرده مى گردد. از اين رو، بر آنان كه سرِ مزارشان براى زيات حاضر مى شوند آگاهى دارند، به ويژه كه مزارشان مشهد ارواح قدسىِ بلندپايه آنها و محل حضور كالبد برزخىِ نورى شان است؛ زيرا آنان در آن جا شاهدند «بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبّهِمْ يُرْزَقُونَ». (3)

بلكه زنده اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. و به آنچه خداى شان داده، شاداند. پس آنها نسبت به زايران و حاضران مزارشان، و خواهش و توسّل و شفيع خواهى و ناله و زارى آنها، تمام علم و اطلاع را دارند. از اين رو، دَمِش الطاف شان را بر


1- التهذيب، ج 6، ص 21، ح 5.
2- مفاتيح الجنان، آداب زيارت.
3- سوره آل عمران، آيه 169.

ص: 103

آنان مى بخشند و رشحات انوارشان را بر آنها افاضه مى كنند و در قضاى حوايج شان، نزد خداوند شفيع مى شوند و درخواست مقاصد و غفران گناهان و رفع اندوه شان را بر عهده مى گيرند. (1)

يادسپارى

1. در برابر اين كرامت، برخى از انسان هاى توحيد گريز با واپس گرايى، سامانى دل و جان و روان بشر را برهم مى زنند و او را از فراز بر فرود مى كشانند و زمان و مكان را دلگير مى سازند؛ مثال چشم زخمِ شور چشمى كه سلامتى را از ما بستاند.

2. شخصيت هايى كه مورد اهتمام و احترام در زيارت هستند را مى توان در سه دسته، رده بندى كرد:

الف) پيامبران و پيشوايان دين؛

ب) علما و انديشمندانى كه براى روشنى بخشيدن به ديگران مانند شمع سوختند؛

ج) مجاهدانى كه در راه مبارزه با ستم و برپايى عدالت، جان باختند. (2) 3. «حضور در پيشگاه شخص به جسم و جان، با توجه قلبى و حضور دل نسبت به اولياى خدا، زيارت است». (3)

زيارت فُجّار (جان هاى منفى)

امام صادق عليه السلام به پسر خود فرمود:

«يَا بُنَيَّ إِذَا زُرْتَ فَزُرِ الْأَخْيَارَ وَ لَا تَزُرِ الْفُجَّارَ فَإِنَّهُمْ صَخْرَةٌ لَا يَنْفَجِرُ مَاؤُهَا وَ شَجَرَةٌ لَا يَخْضَرُّ وَرَقُهَا وَ أَرْضٌ لَا يَظْهَرُ عُشْبُهَا ....»؛ (4)

پسرم، اگر مى خواهى زيارت كنى، خوبان را زيارت كن و فاجران را زيارت نكن؛ زيرا آنان صخره اى را مى مانند كه از آن، آب نمى جوشد و درختى را مى مانند كه برگ آن سبز نمى شود و زمينى را شبيه اند كه گياهى بر آن، ظاهر نمى شود ....


1- الزيارة فى الكتاب والسنة، ص 13 و 14.
2- همان، ص 12.
3- دايرة المعارف تشيع، ج 8، ص 564.
4- آثار الصادقين، ج 8، ص 52، ح 10919، به نقل از بحار الأنوار، ج 71، ص 354.

ص: 104

پس امكنه هم به خاطر شخصى كه در آن جا زيسته يا مدفون است و يا اثرى از او در آن جا به جاى مانده، فرحبخش يا دلگير مى شود. اما مقصود از ويژگى مكان در مفهوم زيارت، مكانى نيست كه اثر وضعى و طبيعى مثبت يا منفى دارد، همچنين مكان خرافى و مكانى كه به خاطر فردِ دور از رحمت الهى، داراى اثر منفى است، از مفهوم حقيقى زيارت، بيرون است، و تنها مكانى در تعريف زيارت، دخالت دارد كه به خاطر اراده الهى، داراى آثار واقعى و كارگر است؛ مانند كعبه، و نيز جايى كه شخصيت آسمانى در آن زيسته و يا كالبدش در آن جا مدفون است، مانند شهر مدينه و مزار رسول اعظم صلى الله عليه و آله.

يادسپارى

«از سنت هاى پسنديده در همه اقوام متمدّن، رفتن كنار قبور اموات و تجديد عهد با آنان است». (1) استاد شهيد مطهرى مى نويسد: «من هر وقت به قم مشرف مى شوم آرزو دارم قبر اين مرد بزرگ عارف بزرگ مرحوم حاج ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى از بزرگان اهل معرفت زمان را زيارت كنم». (2) پس زيارت، واقعيتى است اصيل و عملى است حسى، عبادى، با آداب مخصوص و حالات متعالى، در زمان فراخ يا اندك(كه به آن توصيه شده است) با موضوع خاص(شى ء، مكان يا شخص).

زبان

زبان، كليد و ابراز ارسال پيام است. ابزار ويژه اى است براى انتقال جَوَلان نوپديد ذهنى و تحولات فزاينده و كاهنده روحى. بروزگاه پويه هاى انديشه اى و نمايشگاه ديگرگونى درونگاه انسانى است. گستره وجودى انسان و رمزآلودى و تودرتويى


1- دائرة المعارف تشيع، ج 8، ص 566.
2- فلسفه اخلاق، ص 211.

ص: 105

و توبرتويى او، هزاران زبان بازگفته دارد، اما زبان سربسته و نهفته، بيشتر است. زبان، پركارترين عضو انسانى است كه هيچ گاه خسته نمى شود و با سودمندى فراوان و آسيب بسيار، اتوبان بهشت و بزرگراه دوزخ است. از اين رو، هر جورى، همه جا جاى او نيست، به ويژه در دعوات و زيارات، هر زبانى را ياراى

«لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»

(و نام هاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد) و پديدارسازى هر پيام و نياز درونى نيست؛ پيام و نياز مخصوص، زبان ويژه مى خواهد. اين ويژگى، در دعاها و زيارت ها با شرايط مخصوص، نقش ويژه اى را عهده دارد. وقتى «در روزگار كنونى مسأله زبان به طور خاصى موضوعيت يافته و فلسفه هاى تحليل منطقى زبان در دستور كار متفكران قرار گرفته است». روا نيست كه ما از ويژگى زبان در بازشناسى مفاهيم دينى، از جمله مفهوم زيارت، فراموشكار بمانيم.

زبان عرفى

مقصود از زبان عرفى در اين جا، زبان خودساخته و اختراعى كسانى است كه براى خواسته هاى شخصى، از پيش خود، ادعيه و زيارات عمومى مى سازند و فرافكنانه به ديگران مى آموزند. معمولًا دعاهاى ذهن ساخت، دور از شناخت بايسته و ادب شايسته، حرمت و حريم درخواست شونده را پاس نمى دارد. اين زبان در ادعيه و زيارات جوركرده و گردآورى شده، دور از آگاهى و در دامن نادانى، با بافته هاى خيالى، پايه و اساس آموزه هاى دينى را در باور مردم سست مى كند؛ زيرا هيچ در آرامش و تعالى و برآورده شدن درخواست هايشان اثر ندارد. علاوه اين كه آنان را نسبت به دعاها و زيارات وارده از اهل بيت عليهم السلام بى رغبت مى سازد و اين زبان متعالى را در نظرشان خوار مى كند. زبان عرفى در ادعيه و زيارات به كليد نادرست و خرابى مى ماند كه براى بازكردن درهاى بسته، عمداً به دست فرد مستأصلى سپرده باشند.

«عبدالرحيم قصير گويد: وارد بر امام صادق عليه السلام شدم و گفتم: فدايت شوم از پيش

ص: 106

خود دعايى اختراع كردم، امام فرمود: واگذار اختراع خود را! هرگاه تو را حاجتى باشد پناه به حضرت رسول صلى الله عليه و آله بياور و دو ركعت نماز بخوان و آن را به حضرتش هديه كن ...». (1) اين زبان در مفهوم زيارت، جايى ندارد و از آن بيرون است.

زبان دينى

مقصود از زبان دينى در اين جا، زبانى است كه از اهل بيت عليهم السلام براى ادعيه و زيارات، به ما رسيده است. وقتى اسم هرچيز، كليد آن است و هر اسمى از اسماى الهى، درهاى ويژه اى را باز مى كند، و اين همه از سوى بارى تعالى به اهل بيت عليهم السلام سپرده شده است، شايسته نيست، بلكه روا نيست كه از اسم و كليد ديگر، آن هم از بيگانه اين راه، استفاده كنيم.

كسى كه بر لب كوثر چشيد جام مراد دهان خويشتن از آب شورتر نكند

زبان خواستن بايد به زبان كسى باشد كه بلد اين راه است و از راه هاى تودرتو و توبرتوى خواهش هاى انسانى، آگاهى دارد. آن كه از قفل هاى وجودى انسان خبر دارد، مى داند چه كليدى براى گشايش كدام در بسته به كار مى آيد. و تنها دست زبان اوست كه مى تواند درهاى بسته پيش روى ما را باز كند.

بر در شهر اميد، دست تو راز كليد دير رسيدم اگر مانده خجولم بده (2)

و اوست كه از نيازها، خواسته ها، چه خواستن، چه وقت خواستن، كجا خواستن، چگونه خواستن بشر و از راز و رمز دعا و زيارت، آگاهى دارد، و مهم تر از همه اين كه:

نسبت به برآورده ساز(قاضى الحاجات) كمال معرفت را داراست. «وَلِلَّهِ الأْسْمَآءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»؛ (3)

و نام هاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد.

اوست كه مى داند زبان دعا و زيارت، زبان عجز و تضرع است، نه زبان غرور و لاف و بادسرى و پرافادگى. «ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ و لَايُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ»؛ (4)

پروردگار خود


1- مفاتيح نوين، ص 217، به نقل از كافى، ج 3، ص 276، ح 1.
2- نگارنده.
3- سوره اعراف، آيه 180.
4- همان، آيه 55.

ص: 107

را به زارى و نهانى بخوانيد كه او از حد گذرندگان را دوست نمى دارد.

زبان زيارت

زيارتنامه، واژه اى است عربى- فارسى. «دعاهايى كه در وقت زيارت آرامگاه امام يا امامزاده اى از روى نوشته يا از بر مى خوانند». (1) شهيد ثانى نيز چنان كه ياد كردم، پنجمين آداب زيارت را: زيارت به زبان مأثور و سلام و حضور. (2) دانسته و همچنين نوشته است: با زبان مأثور، زيارت كند. (3) و يا اين كه: متن دعا و اذن دخول، با زبان مأثور باشد. (4) و نيز در يازدهمين آداب زيارت نوشته است: و چون زمان خروج فرا رسيد، وداع كند و با زبان مأثور، دعا بخواند. (5) پس در باور درون دينى و درون مذهبى ما، زبان دعا و زيارت، يك زبان دينى و مذهبى و اهل بيتى است. و اين زبان رسمى است كه در مفهوم زيارت، ويژگى نقش آفرين قلمداد مى شود.

يادسپارى

1. گاه زبان زيارت، درباره موضوع خاص، زمان ويژه اى را مى طلبد، و گاه نيز على رغم داشتن موضوع خاص، فرازمانى و فرامكانى است. از اين رو، در مذهب ما واسطه عترت رسول صلى الله عليه و آله اين ويژگان و خبرگان مناجات، زيارتنامه ها دو جور ياد شده اند:

الف) زيارات مخصوص: زيارت هايى كه در موضوع خاص وارد شده اند و بايد در وقت معيّن خوانده شوند؛ مثل زيارت عاشورا، عرفه، اربعين و ....

ب) زيارات مطلقه: زياراتى كه در موضوع خاص وارد شده اند و مى توان آنها را در


1- فرهنگ عميد.
2- الدروس الشرعيّة فى فقه الإماميّة، ج 2، ص كتاب المزار، ص 23.
3- همان، ص 12.
4- همان، ص 23.
5- همان، ص 24.

ص: 108

هر جا و هر وقت خواند؛ مانند زيارت وارث و امين اللَّه و ....

2. از ويژگى هاى يادشده در مفهوم زيارت، زمان و مكان و زبان، براى زاير، به ويژه در اديان آسمانى، معقول تعيين شده است، اما تحقق نيت و عمل حسى، شرايط ظاهرى و حالات را با ارائه آن، دور از اختراع از او خواسته اند.

پس زيارت، واقعيتى است اصيل و عملى است حسى، عبادى، با آداب مخصوص و حالات متعالى، در زمان فراخ يا اندك(كه به آن توصيه شده است) با موضوع خاص(شى ء، مكان يا شخص) و با زبان دينى(وارده از اهل بيت عليهم السلام).

هدف

زيارت از جنس و سنخ خواستن به نظر مى آيد. چون ديدارى است پر از خواهش، ولى يك كشش و نياز نفسانى با اهداف متفاوت و پرمراتب است. در بيان هدف زيارت كه آن را ركن اساسى زيارت مى دانم مى نويسم: مقصد و مقصود زاير را مى توان در سه دسته، رده بندى كرد:

الف) مكانى كه جسم مزور در آن به خاك شده و يا به دليل ديگر از او قدسيت يافته است.

ب) نياز به خير يا دفع ضرر و اذيت(به تعبير بوعلى). (1) ج) نفس مزور.

سه رده يادشده، از اهداف زيارت، به شمار مى آيند و به استعداد و بينش و آگاهى زاير باز مى گردند. بيان رده نخست، در ويژگى موضوع، ياد شد؛ نياز به خير و دفع


1- برخى با توجه به اهداف زيارت، آن را در دو رده ياد كردند: زيارت اهل قبور و زيارت اولياى الهى، كه اولى با هدف سودرسانى است؛ چون آنان نيازمند و رنجوراند، و دومى به نيتِ سودبرى است؛ چون آنها دارنده و گنجوراند. «مطلق زيارت اهل قبور براى طلب رحمت و نثار فاتحه و دعا براى مغفرت آنهاست، ولى زيارت اوليا شكل طلب رحمت و مغفرت ندارد، بلكه نوعى ستايش و درود است. سلام است؛ تمجيد و ثناست». ر. ك: يادداشت هاى استاد مطهرى، ج 5، ص 413.

ص: 109

ضرر و اذيت (1) نيز همه فهم است، اما در بيان رده سوم بايد بنويسم: معمولًا زيارت، التقا و مصب دو نفس است؛ زاير و مزور در بيشتر زيارات، دو نفس انسانى است؛ (2) جسم زاير در زيارت به منزله مركبى است كه بر آن سوار مى شود تا به مقصد و مقصود خود برسد و مرسوماً جسم مزور نيز هدف زيارت نيست، حتى براى زايران عوام و خواص كه به خاطر نياز به خير يا دفع ضرر و اذيت به زيارت آمده اند، نفس مزور و مزار او هم هدف نمى باشد، بلكه معمولًا از قرار گرفتن در كنار خاك و نفس او، بيشتر مؤثر بودنش در نظام هستى و قدرتش در رواسازى خواهش ها را هدف قرار مى دهند كه البته شايد كمى خودخواهانه به نظر برسد؛ و اين بدان خاطر است كه وضعيت به هم ريخته موجودشان، يعنى نياز به خير يا دفع ضرر و اذيت، حجاب شان شده و آنها را از نفس مزور بى خبر ساخته است. از اين رو، جز اين نمى خواهند. چون خواستن، فرع بر دانستن است و آنها از خير بالاتر بى خبراند و چون نمى دانند، نمى خواهند. به همين سبب، هم سطح و هم سنخ با استعداد و بينش و آگاهى شان، استمداد دارند و طلبى جز خير يا دفع ضرر و اذيتى كه مى فهمند ندارند! كه البته از نگاه عشق بازانِ دلداده، مزور متعالى در اين سطح از استعداد و بينش و آگاهى و استمداد، فقط عمله اجابت دانسته و به زير كشانده شده است! اما در استعداد و بينش و آگاهى متعالى، استمداد هم متعالى است و رنگ و بوى محبوب گرايى دارد.

هر كس ز درِ تو حاجتى مى خواهد من آمده ام از تو، تو را مى خواهم

زاير عشق بازِ دلداده در اين رده از زيارت و در يك كشش نفسانى، بر مركب جسم مى نشيند و خاطرخواهانه بدون چشم داشت مادى، با گذشت از خود و به قصد


1- ر. ك: رسائل ابن سينا، ص 338.
2- «الموت يوجب سلب العلاقة الصورية لا المادية ولهذا شرّع زيارة الأموات». مرگ موجب قطع علاقه صورى مى شود، اما علاقه مادى همچنان پايدار است و از همين جهت زيارت قبور تشريع و جايز شمرده شده است. ر. ك: تعليقات على شرح فصوص الحكم ومصباح الأنس، ص 174 و 175.

ص: 110

وصال مزور، آگاهانه آهنگ او مى كند و وضعيت موجودش هرچه باشد(نياز به خير يا دفع ضرر و اذيت)، حس حضورش را نمى دزد، و نگاهش را به زمين نمى دوزد و از دِهِش هاى جمالى دلبر و دلدار باز نمى ماند. از اين رو، استعداد نفسانى و بينش و آگاهى اش را با استمداد آسمانى در مى آميزد و طلبى جز اين مطلوب ندارد. اساساً او چون از خيرات فرازين باخبر است مى طلبد و چون مى داند، مى خواهد. بدين جهت، بسنده كردن به خواهش هاى فرودين، با استعداد و بينش و آگاهى اش سازگار نيست و برايش به زندگى اجبارى زير خط فهم و گرفتارى در دوزخ مى ماند.

ديدار پرآب و مشوب كجا و زيارت نابِ محبوب كجا؟! گوارا اين زيارت به كام كسانى كه تنها به قصد اتصال با نفس مزور، گام برداشته اند و چونان قطره، يكى شدن با دريا را آرزو مى كنند و با گرفتن صد در دامن، نود را نيز پيش رو دارند؛ الحق و الانصاف، زيارت حقيقى، همين است؛ بلكه نزديك به بالاترين مرتبه غير معمول زيارات و از سنخ و جنس زيارت اللَّه است: «اللّهم اجعلنى مِن زُوّارك»؛

(1) بار خدايا، مرااز زايران خويش قرار ده.

زيارت بيت اللَّه كجا و زيارت اللَّه كجا؟

حضرت فاطمه عليها السلام فرمود: «شغلنى عن مسألته لذّة خدمته، لا حاجة لى غير النظر إلى وجهه الكريم»؛ (2) لذّتى كه از خدمت حضرت حق مى برم مرا از هر خواهشى بازداشته است: حاجتى جز اين ندارم كه پيوسته ناظر جمال زيبا و والاى خداوند باشم.


1- بحارالأنوار، ج 18، ص 377. «در خصوص زيارت خداوند نيز كه در دعاى «اللهم اجعلنى من زوّارك» آمده است به معناى قصدكنندگان به سوى او و پناه آورندگان به درگاهش تفسير شده است.(مجمع البحرين، ج 1، ربع 2، ماده زور، ص 304). بديهى است كه چنين معنا و حقيقتى حضور واقعى و اصيل زاير در نزد مزور را به همراه دارد و از اين رو، اگر زيارت به «حضور زاير در نزد مزور» معنا شد، اين تعريف به لازم معناست؛ البته لازم بيّن و حتمى آن معنا». ر. ك: فلسفه زيارت و آئين آن، ص 20. البته در لازم بيّن و حتمى بودن آن، تأمّل است. نگارنده.
2- نهج الحياة(فرهنگ سخنان فاطمه عليها السلام)، ص 99، ح 56.

ص: 111

روزى كه برفتند حريفان پى هر كار زاهد سوى مسجد شد و من جانب خمار

من يار طلب كردم و او جلوه گه يار حاجى به ره كعبه و من طالب ديدار

او خانه همى جويد و من صاحب خانه (1)

كى نوبت ما مى شود، اللَّه داند كى اين قفس وا مى شود، اللَّه داند

كى طور دل از آن اناالحق نام گيرد كى سينه سينا مى شود، اللَّه داند

در صحنه ام، اميدوارم، انتظارم كى صبر معنا مى شود، اللَّه داند

جانم به جان آيد در آن هنگامه بزم وقتى كه برپا مى شود، اللَّه داند (2)

دست يابى به حقيقت يادشده كه كامل ترين مرتبه زيارت است، مشروط به پشت پا زدن به همه رذايل و روى آوردن به تمامى فضايل و نيز منوط به همگونى و همراهى فكر و خيال و قلب و زبان و عمل با آموزه هاى شريعت است: در اين جا سزاوار اشاره است كه خطيبان و عالمان مى بايست مسلمانان را به آداب درست زيارت، ارشاد و توجيه كنند و آنان را به آنچه در دنيا و آخرت سودشان مى بخشد يادآور شوند، تا زاير دريابد كه حضور در مزارِ شريف، وسيله اى براى يادكرد است و از عمل به شريعت و دين و سنت و تخلق به اخلاق، جدا نيست. (3) و اگر جز اين باشد، مردود و به خودخواهى و فريب، محكوم است:

برو اين دام بر مرغ دگر نه كه عنقا را بلند است آشيانه

شهيد ثانى، دوازدهمين آداب زيارت را اين مى داند: زاير مى بايست پس از زيارت، بهتر از قبل باشد؛ زيرا اگر او به قبول دست رسانده باشد، بارهاى سنگين را به زمين گذاشته است. (4)


1- ديوان كامل شيخ بهايى، ص 161.
2- نگارنده.
3- الزيارة فى الكتاب والسنة، ص 86.
4- الدروس الشرعيّة فى فقه الإماميّة، ج 2، كتاب المزار، ص 24.

ص: 112

پس، زيارت آن است كه در انديشه و عمل، كارگر بيفتد و زيست فردى و اجتماعى را محتوا ببخشد. زيارت، نفخه اى نو در كالبد زيستن و ترجمانى از «نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى» (1) است. زيارت آن است كه كاسه كسبِ دل و جان و عقيده زاير را پر كند و بركت را بر دامن زندگى عمل او سرازير سازد.

زيارت آن است كه حظّ حضور زاير را با محضر مزور در آميزد.

زيارت آن است كه برات رضايت حق را به دست زاير، هديه دهد.

حرف هاى آخر
اشاره

در پايان، از خاستگاه و فلسفه زيارت همراه با نكته هايى و نيز از نتيجه پژوهش، هموند و همگون با آنچه نگاشته ام ياد مى كنم كه البته برخى از اينها براى پژوهندگان علاقه مند، جهت پژوهشى تازه، به ويژه در نگاه درون دينى و مذهبى، دست مايه خوبى به نظر مى رسد:

1. خاستگاه زيارت

زيارت انسان از دوست صميمى يا از كسى كه با او پيوند روحى يا مادى داشته است، از امورى شمار مى آيد كه دل و جان سالم بدان اشتياق دارد. (2) از اين رو، روا نيست دينى كه اساسش بر فطرت استوار است، با اين عمل مخالفت ورزد يا انسان را از نزديك شدن و رودرويى با دوستانش باز بدارد، بلكه بر عهده اسلام است كه آن را تعريف و آدابش را ياد كند و از برخى امورى كه در نهاد زيارت، وارد نيست ممانعت ورزد. (3) انسان نسبت به معشوق و محبوبش، علاقه اى دارد كه با مرگ آن معشوق و محبوب، قطع نمى شود، بلكه بعد از فراق او هم به شكلى خاص آن را نگه مى دارد؛ و


1- سوره حجر، آيه 29.
2- الزيارة فى الكتاب و السنة، ص 9.
3- همان.

ص: 113

اين، نكته اى است كه انسان از صميم قلبش آن را حس مى كند. از اين رو، بر شريعت آسمانى كه پاسخ فطرت است روا نيست كه انسان را از چنين علاقه اى منع كند، بلكه عهده اوست كه آن را ميانه و حدّ دار سازد و اضافات را از آن ازاله كند. (1) كوتاه سخن اين كه: زيارت، نماىِ عشقى پايدار است.

2. فلسفه زيارت

زيارت شخصيت هاى بزرگ و قديسان صاحب رساله، آثار مثبتى است كه گاه به زاير و گاه مزور باز مى گردد:

اما نخست: همانا زيارت پيوست بين كامل و كسى است كه كمال را مى خواهد.

پس ماندگارى اين پيوستگى به اين است كه او چشم خود را براى تخلق به اخلاق كامل، تيز كند و راه و روش او را پيروى كند و عهد با او را تجديد سازد. (2) و دوم، يعنى آثار مثبتى كه به مزور باز مى گردد، اين است كه زيارت شخصيت هاى بزرگ، جاودان سازى يادشان و برجسته سازى رساله هاى آنان در اذهان است. (3) پس اگر ما زيارت را از قاموس زندگى مان حذف كنيم و مزار بزرگان و قديسان را رها سازيم و بر خانه هايشان قفل بزنيم و سال ها درباره آثارشان تلاشى نكنيم، همانا آثارشان را در معرض نابودى و تباهى قرار داده ايم! (4) در صورتى كه زيارت، بخشى از نيازهاى روحى و زندگى معنوى و اجتماعى است. در زيارت، تلقين و تعليماتى است كه انسان زاير را از جهل و گمراهى نجات مى دهد و او را به سمت و سوى زندگى شايسته فردى و اجتماعى رهنمون مى شود.

چنان كه «زيارت آن بزرگواران(معصومان) به شكلى كه در بالا گفته شد و به عنوان «اولياء اللَّه» و درخواست از آنان به عنوان «شفيعان درگاه الهى» و «عباد صالحين


1- همان، ص 15.
2- همان، ص 83.
3- همان، ص 84.
4- همان.

ص: 114

پروردگار» عين توحيد و يكتاپرستى است، و سبب پرورش روح تقوا و ايمان است». (1) «كسى كه كم ترين آشنايى با مسايل روانى و روحيه الگوپذيرى انسان داشته باشد، تصديق خواهد كرد كه اگر زايرى با توجه و حضور قلب و با عنايت به «محتواى بلند كلمات و جملات زيارات» در حرم آن بزرگواران حضور يابد، در هر جمله اى از اين زيارات يك درس مهم تربيتى و انسان ساز نهفته است». (2) از اين رو، با صراحت و افتخار مى توان نوشت: پرمحتواترين، زيباترين، واقعى ترين و متعالى ترين زيارات، زيارات مأثوره شيعى اند.

زيارتِ متعارف در تشيّع

كوتاه اشاره مى كنم كه زيارتِ متعارف در مذهب تشيّع، شرك نيست. استاد شهيد مطهرى در اين خصوص مى نويسد: «انبيا و اوليا راه هاى خدا هستند: أَنْتُمُ السَّبِيلُ الْأَعْظَمُ وَ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ؛ (3) شماييد راه بزرگ و صراط پايدار. آنان علامت ها و نشانه هاى سير الى اللَّه هستند: وَ أَعْلَاماً لِعِبَادِهِ وَ مَنَاراً فِى بِلَادِهِ وَ أَدِلَّاءَ عَلَى صِرَاطِه؛ (4) و نماينده خود براى بندگان و علامت روشن در بلاد عالم و راهنمايان صراط مستقيم خود گردانيد.

هاديان و راهنمايان به سوى حق مى باشند: ... الدُّعَاةِ إِلَى اللَّهِ وَ الْأَدِلَّاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّه؛ (5) داعيان به سوى خدا، راهنمايان بر خشنودى خداوند.

پس مسأله اين نيست كه توسل و زيارت و خواندن اوليا و انتظار، كارى مافوق الطبيعى از آنها شرك است، مسأله چيز ديگر است. اولًا بايد بدانيم انبيا و اوليا چنين صفودى در مراتب قرب الهى كرده اند كه از ناحيه حق تا اين حد مورد موهبت واقع شده باشند يا نه؟ از قرآن كريم استفاده مى شود كه خداوند به پاره اى از بندگان خود


1- مفاتيح نوين، ص 207.
2- همان.
3- «انْتُمُ الصّراطُ الأقْوَمُ(السَّبِيلُ الأعْظَمُ)» بخشى از زيارت جامعه كبيره.
4- همان.
5- همان.

ص: 115

چنين مقامات و درجاتى عنايت كرده است». (1) مسأله ديگر اين است كه آيا مردمى كه توسلات پيدا مى كنند و به زيارت مى روند و حاجت مى خواهند، از نظر توحيدى درك صحيحى دارند يا ندارند؟ آيا واقعاً با نظر(به سوى اويى) به زيارت مى روند يا با فراموشى(او) و مقصد قرار دادن شخص زيارت شده كه بدون شك اكثريت مردم با چنان توجه غريزى به زيارت مى روند.

ممكن است اقليتى هم باشند كه فاقد درك توحيدى- ولو در حد غريزى- باشند، به آنها بايد توحيد آموخت، نه آن كه زيارت را شرك دانست». (2)

نتيجه پژوهش

پس از بازشناسى ويژگى هاى برجسته و متعارفِ رُكنى و نقش آفرين در مفهوم زيارت، به اين نظر، دست رسانده ام كه: زيارت در يك نگاه آزادِ برون دينى و مذهبى و دور از جانبدارى، مفهومى بسيار گسترده دارد و نمى شود آن را در يك حدِّ فراگير، محدود ساخت. از اين رو، بر اين باورم كه زيارت، داراى مجموعه اى بى شمار از ويژگى هاى گوناگونِ متعارف و غير متعارف است كه در يك حدّ نمى گنجد؛ زيرا هم شامل آفريدگار مى شود: «اللهم اجعلنى من زوّارك»، هم شامل آفريده ها: ذوى العقول و غير ذوى العقول، عناصر مختلف، اهريمنى و غير اهريمنى، زنده و مرده، زمينى و آسمانى، فيزيكى و متافيزيكى، جسم و روح، خوراكى و غير خوراكى و ... در سطوح متفاوت و مراتب مختلف.

از اين رو، تعريفِ جامعِ زيارت، ناممكن به نظر مى رسد، و به همين سبب من در اين وجيزه، تنها به ويژگى هاى برجسته و متعارف آن پرداخته ام.


1- ر. ك: رساله ولاءها وولايتها.
2- مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى(جهان بينى توحيدى)، ج 2، ص 79 و 80.

ص: 116

فهرست منابع

1. قرآن كريم، ترجمه آقاى فولادوند.

2. آثارالصادقين، حاج شيخ صادق احسانبخش، روابط عمومى ستاد برگزارى نماز جمعه گيلان، رشت، چاپ اول، تابستان، 1369.

3. اديان شرق، محمدعلى رستميان و على موحديان، در دست چاپ.

4. التهذيب، شيخ طوسى، دار الكتب الإسلاميه، تهران، 10 جلد، 1365.

5. إقبال الأعمال، سيدبن طاوس، دار الكتب الإسلاميه، تهران، 1367.

6. بحارالأنوار، علامه محمدباقر مجلسى، مؤسسة الوفاء، بيروت- لبنان، 1404 ق.

7. تعليقات على شرح فصوص الحكم و مصباح الأنس، روح اللَّه الموسوى(امام خمينى)، پاسدار اسلام، قم، 1416 ق.

8. ثواب الأعمال، شيخ صدوق، شريف رضى، قم، 1364.

9. دائرةالمعارف الأسلامية الشيعة، حسن الأمين، دار التعارف للمطبوعات، لبنان، بيروت، الطبعة السادسة، 1422 ق/ 2002 م.

10. دائرةالمعارف المسماة بمقتبس الأثر و مجدّد مادثر، الشيخ محمد حسين الشيخ سليمان الأعلمى المهرجانى الحائرى، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، كربلا، الطبعة الأولى، 1388 ق- 1968 م.

11. دانش نامه دين، زيارت در آيين هندو، هفت آسمان، فصلنامه تخصصى اديان و مذاهب، قم، سال هشتم، شماره بيست و نهم، بهار 1385.

12. دايرةالمعارف تشيع،(نويسنده مقاله: مهدى حائرى) زير نظر احمدصدر حاج سيدجوادى، بهاءالدين خرمشاهى، كامران فانى، نشر شهيد سعيد محبى، تهران، چاپ اول، 1379.

13. دايرةالمعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسين مصاحب، اميركبير، تهران، 1380.

14. الدروس الشرعية فى فقه الإمامية، الشيخ شمس الدين محمد بن مكى العاملى(الشهيد الأول)، مؤسسة النشر الإسلامى، الطبعة الاولى، 1414 ق.

ص: 117

15. ديوان كامل شيخ بهايى(شامل اشعار و آثار فارسى)، با مقدمه استاد سعيد نفيسى، چكامه، تهران، 1362.

16. رسائل ابن سينا، ابو على حسين بن عبداللَّه سينا معروف به شيخ الرئيس، بيدار، قم، 1400 ق.

17. رساله نور على نور، علامه حسن حسن زاده آملى، تشيع، قم، 1375.

18. زبان قرآن، مسعود فراستخواه، علمى و فرهنگى، تهران، چاپ اول، 1376.

19. زمزمه هاى انتظار، محمدهادى فلاح، مركز مهدويت، قم، چاپ اول، بهار 1385.

20. الزيارة فى الكتاب و السنة(تحليل لمفهوم الزيارة و آثارها و أحكامها)، جعفر سبحانى، بى نا، بى جا، بى تا.

21. عدل الهى، شهيد مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، چاپ هفتم، 1372.

22. فرهنگ بزرگ جامع نوين(عربى به فارسى)، ترجمه المنجد، لويس معلوف، مترجم: احمد سياح، اسلام، تهران، چاپ پنجم، 1384.

23. فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستى دكتر حسن انورى، انتشارات سخن، تهران، چاپ دوم، 1381.

24. فرهنگ عميد، حسن عميد.

25. فرهنگ لغات و اصطلاحات فقهى(عربى به فارسى همراه با معادل انگليسى)، سيدمحمد حسينى، سروش، تهران، چاپ اول، 1382.

26. فرهنگ واژه هاى فارسى سره(براى واژه هاى عربى در فارسى معاصر)، فريده رازى، نشر مركز، تهران، چاپ چهارم، 1380.

27. فلسفه اخلاق، شهيد مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، چاپ يازده، 1372.

28. فلسفه زيارت و آئين آن، مرتضى واعظ جوادى، مركز نشر اسراء، قم، چاپ سوم، 1385.

29. الكافى، ثقةالإسلام كلينى، دارالكتب الإسلامية، تهران، 1365.

30. كامل الزيارات، ابن قولويه قمى، مرتضويه، نجف اشرف، 1356.

ص: 118

31. گفتارهاى معنوى، شهيد مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، چاپ چهاردهم، 1373.

32. لغت نامه دهخدا، على اكبر دهخدا.

33. مجمع البحرين، شيخ فخر الدين طريحى، تحقيق: احمد حسينى، انتشارات ايران، تهران، 1375.

34. مستدرك الوسائل، محدث ميرزا حسين نورى، مؤسسة آل البيت، قم، 1408 ق.

35. معارف و معاريف، سيدمصطفى حسينى دشتى، مؤلف، چاپ دوم، 1376.

36. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى.

37. مفاتيح نوين، مكارم شيرازى و همكاران(احمد قدسى و سعيد داودى)، مدرسة الإمام على بن ابى طالب عليه السلام، چاپ ششم، 1386.

38. مفتاح الفلاح، شيخ بهايى، دارالأضواء، بيروت، 1405 ق.

39. مفردات الفاظ القرآن الكريم، راغب الأصفهانى، تحقيق صفوان عدنان داوودى، طليعةالنور، چاپ الأولى، بى جا، 1426 ق.

40. مقدّمه اى بر جهان بينى اسلامى(جهان بينى توحيدى)، شهيد مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، چاپ ششم، 1372.

41. المنجد فى اللغة، لويس معلوف، انتشارات اسلام، چاپ سوم، 1383.

42. نهج الحياة(فرهنگ سخنان فاطمه عليها السلام)، محمد دشتى، مؤسسه تحقيقاتى اميرالمؤمنين عليه السلام، قم، 1372.

43. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، مؤسسه آل البيت، قم، 29 جلدى، 1409 ق.

44. يادداشت هاى استاد مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، چاپ دوم، 1383.

ص: 119

3. صفاى زيارت

اشاره

غلامرضا گُلى زواره

چكيده

در منابع روايى ما آمده است كه براى هر امامى پيمانى برگردن پيروانش مى باشد.

وفاى به اين ميثاق هنگامى كامل مى گردد كه مراقد آن بزرگواران زيارت شود. از اين رو زيارت تجديد ديدار و عهد و پيمان زاير با امام معصوم و انسان كامل است. زيرا زاير به وسيله زيارت، رشته مودت خود را محكم مى كند و ميزان اطاعت از دستورات امام خويش را افزايش مى دهد. و با تكيه بر مضامين آموزنده زيارتنامه مأثور و مستند كه از اهل بيت رسيده است با مقام معصومين و يا اولاد كرام آنان ارتباط قلبى و معنوى برقرار مى كند.

برخى ديگر از مباحث اين نوشتار مطالبى است كه در ذيل اين عناوين آمده است:

معناى زيارت، متون زيارتى، زيارت در قرآن، سيره پيامبر اكرم و ائمه اطهار در زيارت، روش علما و حكما و عرفا، حكمت زيارت، نقش تربيتى زيارت، بصيرت زاير، آداب زيارت، آفات زيارت و ...

كليدواژه ها: زاير، زيارت، ائمه اطهار، معصومين، ادب زيارت.

معناى زيارت

زيارت در لغت ديدار كردن با قصد را گويند كه در ريشه اين واژه مفهوم ميل و گرايش نهفته است، گويى زاير از ديگران روى گردانيده و به سوى زيارت شونده قصد كرده است. (1) در عُرف عموم مردم، قصد زيارت كننده يك نوع اكرام و تعظيم


1- معجم مقابيس اللغة، ج 3، ص 36.

ص: 120

مى باشد. (1) همچنين زاير با نوعى اميدوارى به سوى زيارت شونده مى رود و در صدد است بر اثر ارتباطى معنوى، يا از بار گناهان و خطاهاى خود كم كند، يا آن كه با اين حضور روحانى از گرفتارى هاى خويش بكاهد. در هر حال زاير در اين برنامه با بركت و معنوى يك نوع ترقى و تعالى را طالب است و مى خواهد ظرفيت هاى خويش را به سوى خوبى ها و خصلت هاى ارزنده ارتقا دهد. (2) زيارت معصومين در حال حيات يا پس از شهادت تفاوتى ندارد؛ چنانچه قرآن مى فرمايد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الّذينَ قتلوا فى سَبيلِ اللَّه امْواتاً بَلْ احْياءٌ عِنْدَ رَبَّهُمْ يُرْزَقونَ» (3)

و كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپنداريد، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند.

مقصود اصلى زيارت اين است كه انسان مسلمان و معتقد، به مشاهد متبرك و بقاع مقدس برود و با تكيه بر متون مأثور و مستند كه از اهل بيت رسيده است با مقام معصومين يا اولاد آنان ارتباط قلبى و معنوى برقرار كند، امّا گاهى اين اتصال روحانى از راه دور برقرار مى گردد. در اعمال عبادى سياسى حج نيز خانه خدا طى اعمال خاصى توسط حاجيان زيارت مى شود.

علاوه بر اين، زيارت قبور مؤمنين و مؤمنات نيز در اين مقوله مى گنجد كه استحباب آن در منابع روايى مورد سفارش و تأكيد قرار گرفته است و فوايد اخلاقى و مزاياى عبرت انگيزى دارد. نوع ديگر زيارت، ديدار مؤمنان در حال زنده بودنشان، هنگام سلامتى يا بيمارى است كه از جمله آداب مهم دينى و اجتماعى است و در احاديث معتبر به آن تأكيد شده و پاداش هاى فراوانى براى اين عمل خير بيان گرديده است، زيارت برادران دينى نيز آدابى دارد و بايد براى ميزبان تكلّف و زحمت به


1- مجمع البحرين، ج 2، ص 305؛ المصباح المنير، ص 354.
2- كشف الارتياب، ص 459؛ دائرة المعارف الاسلاميه الشيعيه، ج 12، ص 67.
3- سوره آل عمران، آيه 169.

ص: 121

وجود نياورد، ميزبان بايد به استقبال زيارت كننده بيايد و در تكريم او بكوشد و در حد توان از وى پذيرايى كند. (1) گاهى ديدار با مشاهير و علما و شخصيت هاى برجسته دينى نيز مفهوم زيارت را در ذهن متبادر مى كند. (2)

متون زيارتى

در بسيارى از منابع شيعى متون ارزشمندى به عنوان زيارتنامه از امامان نقل شده است. متن هايى كه به كمك آنها مى توان يكى از ائمه اطهار يا اولادشان را زيارت كرد، از متون معتبر و مستند هستند كه امام معصوم نقل نموده و يا توسط ائمه هدى به خواندن آنها تأكيد گرديده است. عبارت هاى فصيح، جمله بندى هاى ظريف، معانى دقيق، محتواى سازنده و رشد دهنده، مضامينى كه عقايد شيعه را مطرح مى كند، جبهه گيرى در برابر ستمگران و دفاع از مظلومان و محرومان، همراهى با حماسه آفرينان و تقاضاى همگامى با نوريان و پاكان و نفرت از اهل شرارت، از ويژگى هاى مهم متون زيارتى مى باشد. شيوايى كلام، والايى مضمون و معارف و كمالاتى كه در زيارتنامه هاى مستند موج مى زند خود گوياى اصالت و مُعرّف دانش ارجمند و الهى گوينده آن است.

زيارت جامعه كبيره از جمله متون بسيار معتبرى است كه هر يك از ائمه اطهار را مى توان با آن زيارت كرد، اين زيارتنامه به سندهاى موثق از امام هادى عليه السلام روايت شده و جمع بسيارى از علما و مؤمنين به خواندن آن مداومت داشته و دارند. سند آن به موسى بن عبداللَّه نخعى مى رسد كه امام هادى عليه السلام وى را به اين متن بليغ و كامل براى زيارت هر كدام از امامان تعليم فرموده است. (3) زيارت آل يس، زيارت رجبيه و


1- دائرة المعارف تشيع، ج 8، ص 566.
2- لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 13054.
3- اين زيارت در من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 3؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 277؛ تهذيب الاحكام، ج 6، ص 95 و ديگر منابع روايى نقل شده است.

ص: 122

زيارت عاشورا نيز شهرت فراوانى دارند. در كتاب هايى چون كامل الزيارات ابن قولويه، مصباح المتهجد شيخ محمّد بن جعفر مشهدى، مهج الدعوات ابن طاووس، المزار الكبير شيخ محمّدبن بهايى، تحفة الزائر علامه مجلسى و نيز مصباح المنير و مفاتيح الجنان، متون زيارتى متعددى درج گرديده است. (1)

زيارت در قرآن

در قرآن كريم درباره اصحاب كهف مى خوانيم: «قالَ الّذين غَلَبُوا عَلى امرِهم لَنَتخّذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجداً» (2)

(آنان كه از رازشان آگاهى يافتند و ماجراى آنها را دليلى بر روز رستاخيز ديدند) گفتند: ما در كنار(مدفن) آنها مسجدى بنا مى كنيم(تا ياد و خاطره آنان فراموش نگردد). اين موضوع نشان مى دهد كه ساختن عبادتگاه، مرقد و بارگاه به احترام بزرگان دين، نه تنها خلاف شرع نمى باشد- و آن چنان كه فرقه منحرف وهّابى حرام مى پندارند نيست- بلكه جايز و كار خوب و شايسته اى خواهد بود. اصولًا بناهاى ياد بود كه خاطره افراد برجسته را احيا مى كند، يك نوع قدردانى از تلاش آنان و نيز تشويقى براى آيندگان است.

علامه طباطبايى ذيل آيه فوق حديثى را نقل كرده است كه ترجمه آن چنين مى باشد: «ملك گفت: سزاوار است اين جا مسجدى ساخته شود تا آن را زيارت كنيم.

از اين آيه و نيز روايت استفاده مى شود كه محل دفن افراد مؤمن و مُوحّد و مجاهدان در راه اعتلاى توحيد را مى توان زيارت كرد و حتى بر مزارشان مسجدى بنا نمود كه در آن ذكر پروردگار گفته شود و سازندگان مسجد نيز خداپرست و عابد بوده اند». (3) در آيه ديگرى آمده است: «وَ لَوْ انَّهُمْ اذْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ جاؤكَ فاسْتَغْفَرُاللَّه و استغفر لَهُمْ


1- موسوعة زيارت المعصومين كه توسط مؤسسه امام هادى تدوين گرديده، درباره سند و مدرك اين متون پژوهش هاى ارزنده و جالبى دارد.
2- سوره كهف، آيه 21.
3- تفسير الميزان، ج 13، ص 30 و 385؛ تفسير نمونه، ج 12، ص 388.

ص: 123

الرسول لوجدوا اللَّه تواباً رحيماً» (1)

هنگامى كه به خود ستم مى كردند(اى پيامبر) نزد تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى نمودند و پيامبر هم برايشان استغفار مى كرد،(پس) خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند. اين آيه با صراحت مى گويد: پيامبر را مى توان به درگاه خدا شفيع قرار داد و توسط او رحمت و مغفرت الهى را جلب كرد.

همچنين از اين كلام وحى بر مى آيد كه توسّل جستن به پيامبر و امام، شرك نمى باشد و رواست. و در زيارت ها مؤمنين از مقام معصوم مى خواهند براى قبول توبه آنان در پيشگاه خداوند واسطه باشند و نيز از منزلت معنوى ائمه براى مغفرت و بخشش خطاهاى خود استفاده مى كنند. نورالدين فرزند سمهودى از سبكى نقل مى كند: اين آيه علاوه بر اين كه به طلب استغفار نزد پيامبر تأكيد دارد مُبَيّن آن است كه چنين حالتى با رحلت آن حضرت قطع نمى گردد. وى اضافه مى كند: با اين وصف مى توان بر كنار مرقد آن حضرت از پيشگاه حق تعالى، طلب استغفار كرد. (2) قرآن مى فرمايد: «ذَ لِكَ وَ مَن يُعَظّمْ حُرُمتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ ... (3)

و هر كس برنامه هاى الهى را بزرگ دارد برايش نزد پروردگار بهتر است. روشن است كه منظور از «حرمات» در اين آيه اشاره به اعمال و مناسك حج است، اما در منابع تفسيرى و تاريخى اهل سنت و شيعه مراعات احترام و تكريم مقام نبى اكرم صلى الله عليه و آله جزء حرمات الهى است و هر گونه تعدى به اين حريم مقدس در ايمان و تقواى آدمى خلل ايجاد مى كند، چرا كه آيه ديگرى مى فرمايد: «ذَ لِكَ وَ مَن يُعَظّمْ شَعلِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ» (4)

و نيز قرآن تأكيد مى فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةِ» (5)

و نيز خداوند فرموده است: «وَأَذَ نٌ مّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ى إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجّ


1- سوره نساء، آيه 64.
2- وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفى، ج 4، ص 1360 و 1364.
3- سوره حج، آيه 30.
4- همان سوره، آيه 32.
5- سوره احزاب، آيه 57.

ص: 124

الأْكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِى ءٌ مّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ». (1)

طبيعى است وقتى چنين حرمتى براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله اثبات گرديد، تكريم شئونات اهل بيت عليهم السلام او نيز ملازم و مقرون با آن است، چرا كه قرآن مى فرمايد: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (2)

و نيز آيه مودّت دليلى براى چنين ادعايى است: «قُل لَّآأَسَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى». (3)

و مگر نه اين است كه طبق قول پروردگار، خداوند و فرشتگان بر پيامبر درود مى فرستند و از مؤمنان خواسته شده است چنين كنند: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَللِكَتَهُ و يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىّ يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيْهِ وَ سَلّمُواْ تَسْلِيمًا»

(4) در منابع مستند روايى آمده است كه خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مقام و فضلى داده كه اين ويژگى به ديگر پيامبران اختصاص داده نشده است، از جمله آن كه خداوند در قرآن بر نوح، ابراهيم، موسى و هارون عليهم السلام درود مى فرستد: «سَلمٌ عَلَى نُوحٍ فِى الْعلَمِينَ»، (5) «سَلمٌ عَلَى إِبْرَ هِيمَ»، (6) «سَلمٌ عَلَى مُوسَى وَ هرُونَ». (7)

در اين آيات به خاندان نوح، ابراهيم، موسى و هارون درود فرستاده نشده، امّا در روايت معتبرى آمده است منظور از يس، رسول اكرم صلى الله عليه و آله است و «سَلمٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ» (8)

يعنى درود بر خاندان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله. اين حديث را حضرت امام رضا عليه السلام در يك اجتماع بزرگى كه مأمون و عده اى از دانشمندان عراق و خراسان حضور داشتند نقل كرده اند. (9) سيوطى در تفسير خويش ذيل آيه: «فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» (10)

گفته است: وقتى پيامبر اين آيه را تلاوت فرمود، مردى از جاى برخاست و پرسيد:

منظور كدام خانه هاست. رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بيوت انبياست. و چون آن مرد پرسيد:


1- سوره توبه، آيه 3.
2- سوره احزاب، آيه 33.
3- سوره شورى، آيه 23.
4- سوره احزاب، آيه 56.
5- سوره صافات، آيه 79.
6- همان سوره، آيه 109.
7- همان سوره، آيه 120.
8- همان سوره، آيه 130.
9- تحف العقول، ص 323.
10- . سوره نور، آيه 36.

ص: 125

آيا مصداق آن بيت، خانه حضرت على عليه السلام و فاطمه است، پيامبر فرمود: آرى، از افضل آنهاست و بر حرمت آن تأكيد فرمود و افزود: رعايت احترام آن همان است كه خداوند به آن امر كرده است. (1) و نيز ابو سعيد خدرى گفته است: رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: حُرُمات الهى سه تاست، حرمت اسلام، حرمت من و حرمت عترت من. (2)

در سيره و سخن حضرت محمّد صلى الله عليه و آله

در منابع روايى و كتب حديث معتبر آمده است: رسول اكرم صلى الله عليه و آله به زيارت قبر مادرش آمنه بنت وهب مى رفت و مى گريست و مسلمين از گريه آن حضرت، مى گريستند. (3) نقل نموده اند هنگام بازگشت از نبرد بدر، اولين كس از مهاجرين كه در مدينه فوت كرد، عثمان بن مظعون بود كه پيامبر به زيارت قبرش رفت. (4) همچنين آن حضرت بر مزار شهداى احُد حاضر مى گرديد و اين آيه را تلاوت مى فرمود: «سَلمٌ عَلَيْكُم بِمَاصَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» (5)

و چون آن حضرت به زيارت قبور بقيع مى رفت مى فرمود:

السلام عليكم دار قوم مؤمنين و اتاكم توعدون غداً مؤجّلون، و إنّا إن شاء اللَّه بكم لاحقون، اللهم اغفر لأهل البقيع الغر قد. (6) عايشه نقل مى كند پيامبر فرمود: جبرئيل نزدم آمد و گفت: پروردگارت به تو امر مى كند در قبرستان بقيع حاضر گردى و براى درگذشتگان طلب آمرزش كنى. (7) انس بن مالك از پيامبر نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: هر كس بعد از وفاتم مرا زيارت كند چنان است كه در حال حيات مرا زيارت كرده باشد و هر كس قبرم را زيارت كند، در روز رستاخيز شفاعتم بر او واجب مى گردد. (8) آن حضرت فرمود: هر كس به زيارت من آيد و هيچ قصدى غير از آن نداشته


1- الدر المنثور، ج 5، ص 50.
2- خصال، ص 146؛ بحار الأنوار، ج 24، ص 185.
3- طبقات الكبرى، ج 1، ص 78.
4- موسوعة زيارت المعصومين، مقدّمه، ص 96.
5- سوره رعد، آيه 24.
6- موسوعة زيارت المعصومين، ص 96.
7- الغدير، ج 5، ص 148.
8- همان، ص 170؛ احياء علوم الدين، ج 1، ص 81.

ص: 126

باشد، بر خداى سبحان سزاوار است كه من در روز قيامت شفيع او باشم، غزالى كه اين روايت ها را در كتابش آورده است، در آن هنگام از بزرگان اهل سنت بوده، ولى بعد به مذهب اهل بيت مشرّف گرديده است، او در همان زمان و قبل از شيعه شدن در اثر معروفش نوشته است: يكى از آداب حج اين است كه به مدينه بروى و مرقد پيامبر را زيارت كنى و اين زيارتنامه را بخوانى. و سپس متن زيارتى را آورده و افزوده است:

مستحب مى باشد كه به قبرستان بقيع رفته و قبر چهار امام را زيارت كنى. (1) امام صادق عليه السلام از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل نموده است: كسى كه براى زيارت خانه خدا به مكه برود و مرا در مدينه زيارت نكند، در قيامت به او اعتنايى نمى كنم(او را مشمول شفاعت خود قرار نمى دهم.) (2) رسول اكرم صلى الله عليه و آله خطاب به حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

آنان كه قبور شما را زيارت كنند مانند كسانى هستند كه بعد از حج واجب، هفتاد حج به جاى آورده باشند و به هنگام بازگشت از زيارت شما همانند روزى هستند كه از مادر متولد شده اند و از گناهان پاك مى گردند. اى على دوستانت را بشارت باد به نعمت هايى كه چشمى نديده، گوشى نشنيده و بر قلب بشرى خطور نكرده است، ولى افراد فرومايه زايران قبر شما را نكوهش مى كنند؛ گويى به گناه و عمل ناشايستى دست يازيده اند، آنها بدترين امّت من هستند، شفاعت من به آنان نمى رسد و در كنار حوض كوثر بر من وارد نمى گردند. (3) رسول اكرم صلى الله عليه و آله تأكيد نموده است: زيارت اهل قبور عموماً تذكرى براى آخرت و موجب زهد ورزى در دنياست، قلب را رقت مى دهد و اشك را جارى مى سازد. آن حضرت فرمود: قبور مُردگان خود را زيارت كنيد و بر آنان سلام بفرستيد كه ياد آنها مايه پند شماست. و نيز فرمود: هر كس هر جمعه قبر پدر و مادر خود يا يكى از آنان را زيارت كند، خداوند او را مورد آمرزش قرار مى دهد و در شمار كسانى خواهد بود كه


1- احياء علوم الدين، ج 1، ص 82 و 83.
2- التهذيب، ج 6، ص 4، ح 5.
3- بحار الأنوار، ج 100، ص 121؛ سفينة البحار، ج 3، ص 516.

ص: 127

درباره والدين خود نيكى و وظيفه فرزندى را ادا كرده باشد. (1)

در سيره و سخن معصومين عليهم السلام

حضرت فاطمه زهرا عليها السلام هر روز به زيارت مرقد پدرش مى رفت و مى گريست و مى فرمود: پدر جانم بر من مصائبى نازل شد كه اگر بر روزها وارد مى شد، به شب تبديل مى گرديد. (2) حضرت على عليه السلام براى همسرش حضرت زهرا عليها السلام مكانى به نام بيت الاحزان ساخت كه در آن به گريه و زارى مى پرداخت و نيز در اوقات بسيارى آن بانوى دو سرا براى زيارت قبور به قبرستان بقيع مى رفت. آن بانو مرقد شهداى احُد را نيز مورد زيارت قرار مى داد و در آن جا مى گريست. (3) حضرت على عليه السلام نيز قبر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و فاطمه زهرا عليها السلام را زيارت مى نمود، او بر سر مزار پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: گريستن جز بر فقدان آن حضرت روا نمى باشد، آن گاه صورت خويش را بر خاك مى نهاد و مى گريست و ناله مى كرد. حضرت امام حسين عليه السلام هنگام غروب هر جمعه قبر برادرش امام حسن مجتبى عليه السلام را در بقيع زيارت مى نمود. ساير ائمه نيز مرقد رسول اكرم صلى الله عليه و آله، حضرت على عليه السلام و امام حسين عليه السلام را زيارت مى كرده و اصحاب و ياران و ساير مؤمنين را بر اين امر توصيه مى نموده اند. (4)

روش دانشمندان شيعه

زيارت پيامبر اكرم و ائمه اطهار سيره مستمر تمام عالمان تشيع و مراجع عظام بوده و مى باشد. امام خمينى در تمام ايّام اقامت در نجف، جز موارد استثنايى، برنامه زيارت حضرت امير المؤمنين عليه السلام را در هر شب ترك نكرد. و در اغلب ايّام زيارتى در كنار


1- بحار الأنوار، ج 102،(كتاب المزار) باب زيارة المؤمنين و آدابها.
2- تاريخ الخميس، ج 2، ص 173.
3- موسوعة زيارت المعصومين، ص 99، مقدّمه.
4- درباره اهتمام ائمه هدى به زيارت مشاهد معصومين، بنگريد به مأخذ قبل، ص 102 و 103.

ص: 128

بارگاه امام حسين عليه السلام در كربلا به سر مى برد و هر روز زيارت عاشوراى معروفه را با صد مرتبه سلام و صد مرتبه لعن مى خواند. (1) وحيد بهبهانى زمانى كه براى زيارت به حرم سيدالشهدا مشرّف مى شد، اوّل آستان كفش كن آن جناب را مى بوسيد، روى و محاسن خويش را بدان مى ماليد، پس از آن با خضوع و خشوع و رقت قلب، به اندرون حرم مشرّف مى شد و زيارت مى كرد. (2) شهيد قدوسى مى گفت: علامه طباطبايى در ايام محرم و صفر خواندن زيارت عاشورا را ترك نمى كرد و به زيارت جامعه هم اهتمام داشت و معتقد بود از نسخه اى معتمد استفاده كند. (3) شهيد قدوسى خود نيز به اين امور تقيّد زيادى داشت. شهيد مصطفى خمينى هر سال به مناسب هايى از جمله در روزهاى نيمه شعبان، عرفه، اربعين، اول و نيمه رجب كه مردم از نجف به كربلا مى رفتند، با پاى پياده به اين مكان مقدس مى رفت، و گاهى مى شد كه بر پايش تاول هايى مى زد و از آنها خون به راه مى افتاد و كاملًا مجروح مى شد، ولى باز هم براى زيارت با پاى پياده مصمم بود. (4) مرحوم ميرزا حسين نورى صاحب مستدرك الوسائل هم اين گونه بود. و اصولًا پياده روى از نجف به كربلا در دوران شيخ انصارى متداول بود ولى پس از چندى ترك شد.

مرحوم نورى چون وضع را بدين منوال ديد، بدين شيوه شايسته همت گماشت و به آن ملتزم گرديد و در عيد اضحى براى حمل اثاث و بار سفر حيوان كرايه مى كرد، ولى خود و يارانش پياده راه مى رفتند و چون دچار ضعف مزاج گرديد اين مسير را در سه شب طى مى كرد. (5) ملاصدرا عالم عرفانى و فلسفى بود، گاه از اين ديار به قم مى آمد و ضمن زيارت


1- فرازهاى فروزان، ص 157 و 158.
2- قصص العلماء، ص 202.
3- جرعه هاى جانبخش، ص 265.
4- سيماى فرزانگان، ص 190.
5- همان، ص 193.

ص: 129

بارگاه حضرت فاطمه معصومه، از روح مقدس آن بانو براى رفع معضلات علمى و اجتماعى استمداد مى جست. (1) البته از اين نمونه ها در سيره علما بسيار زياد است و ما به همين مقدار بسنده مى كنيم.

حكمت زيارت

محبوب ترين بندگان نزد خداوند همان انسان هاى كامل و برگزيدگانى هستند كه قلّه هاى بلند تقوا و فضيلت را به وجود آورده اند. چهارده نور مقدسى كه به انسان و فرشتگان پرستش ذات بارى تعالى را آموختند، معصومانى كه خداوند ايشان را از هر لغرش، اشتباه، خطا، نادرستى و .... پاك و دور نگاه داشته است. محبت ورزيدن به اين وجودهاى مبارك يك دستور الهى است و نيز كسى كه آنها را دوست بدارد، خدا را دوست داشته و دشمنان آنان در رديف دشمنان خداوند هستند. (2) خداوند خطاب به حضرت آدم مى فرمايد: اهل بيت پيامبر بهترين مخلوقات من مى باشند كه به سبب وجود آنان به بندگان ثواب و عقاب داده مى شود و بايد در درگاه من به آنان توسّل جُست و هر گاه به تو ابتلائات دست دهد اين وجودها را نزدم شفيع قرار ده و به وسيله آنان طلب حاجت نما و من سوگند ياد كرده ام هر كس ايشان را در درگاه من شفيع خود قرار دهد و به وسيله آنان نياز خود را مطرح كند، درخواستش را اجابت كرده و شفاعت آنان را بپذيرم. (3) رسيدن به مقامات معنوى و كمالات ملكوتى، بدون دوستى اولياى الهى امكان پذير نمى باشد و پذيرش اعمال هر مسلمان در گرو محبت و ولايت اهل بيت خواهد بود؛ به قول مولوى:

هر كه خواهد همنشينى با خدا او نشيند در كنار اوليا

و به قول شاعرى ديگر:

ما بدان مقصد عالى نتوانيم رسيد هم مگر پيش نهد لطف شما گامى چند

زيارت از بهترين طريقه هاى ارتباط با پيشوايان معصوم است كه موجب جلب معنويت خواهد شد. زيارت حضور عارفانه در ديار معشوق، ديدار عاشقانه زاير از سراى زيارت شونده، اظهار ارادت نسبت به محبوب و دل دادن صميمانه در كوى دلدار است.

زاير در برنامه زيارت در برابر پارسايان برگزيده فروتنى مى نمايد، وفادارى صادقانه مريد نسبت به مراد در زيارت آشكار مى گردد، زاير خود را فراموش مى كند تا مبادا ديانت و ارزش ها فراموش گردند و يا به حاشيه رانده شوند. يكى از راه هاى تكريم مفاخر و صاحبان كمال، زيارت آنان است كه در حقيقت موجب استمرار راه و مسير معنوى آنان خواهد شد.

حرم هاى شريف و مشاهد متبرك محل تردد فرشتگان، ارواح انبيا و اوليا و محل حضور روح زيارت شونده است، به همين دليل در اين فضاى معنوى زاير يك نوع پالايش و پاكى را در خود احساس مى كند و دعايش در مظان استجابت قرار مى گيرد، وجود انبوه زايران در اين گونه مكان ها موجب ترويج فرهنگ يكتا پرستى، گسترش فرهنگ اهل بيت، افزايش مودّت و رحمت بين مؤمنين و ايجاد اتحاد و انسجام بين مسلمانان خواهد شد و افراد با آگاهى از برخى دشوارى هاى يكديگر اولًا از بار مشكلات هم مى كاهند و كم تر دچار فشار روحى مى شوند. ثانياً براى برداشتن بارى از دوش ديگران مصمم تر مى گردند و اين روند كار نامه اعمال آنان را درخشان مى نمايد. به علاوه حرم هاى شريف امامان در طول تاريخ از مراكز مهم گسترش و نشر علم، تبليغ و ترويج دين، مبدأ قيام ها و نهضت ها و محل رويش و شكل گيرى انقلاب هاى رهايى بخش و جنبش هاى ضد ستم و استكبار بوده است.

زاير در برنامه مذكور احساس مى كند در فضايى قرار گرفته كه مى تواند با زيارت


1- فوائد الرضويه، ص 380.
2- مفاتيح الجنان، فرازى از زيارت جامعه كبيره.
3- تفسير جامع، ج 1، ص 148.

ص: 130

ص: 131

انسانى كامل يك نوع ارتباط قلبى برقرار كند و از اين رهگذر در يك حالت آرام بخش و نويد دهنده، قادر است با امام درد دل كند، گرفتارى ها و نا بسامانى هاى خود را نزد او مطرح نمايد و با زبان سر و دل با او به گفت وگو بنشيند و با زمزمه كردن با او به زيباترين گويش عاطفى سخن گويد. و به دليل آن معرفتى كه در اين مكان ها احساس مى گردد و بر آن فضاى روحانى حاكم است، زايران به قدر ظرفيت هايى كه دارند مى توانند از سرچشمه زلال معارف ناب خاندان عترت بهره مند شوند.

مكان هاى زيارتى، پناهگاه امنى براى بندگانى هستند كه مى خواهند به درگاه حق تعالى استغفار كنند، تضرع نمايند و ميثاق خويش را با خداى خود تجديد كنند، قلب زاير همچون لامپى با يك منبع توليد كننده انرژى، چنان ارتباط برقرار مى كند كه نوعى انس معنوى با بوستان ملكوتى در خود احساس كرده و بدين گونه از تاريكى هاى خلاف و گناه فاصله مى گيرد و صفحه دل را براى تابش نور حق مهيّا مى كند، در اخلاق و رفتار خود تجديد نظر كرده، محاسباتى در زندگى خود انجام مى دهد و موازين شرع مقدّس را بيش از گذشته رعايت مى كند. راستى كجا بهتر از اين فضاهاست كه در آنها آدمى متوجه آخرت مى گردد، به خود مى آيد، پوسته هاى غفلت و نسيان را دور مى ريزد و خود را براى اعمال صالح و تقويت ايمان و پارسايى آماده تر مى بيند:

در بارگهت به صد اميد آمده ام با موى سيه رفته سپيد آمده ام

نقش تربيتى زيارت

زايرين در كنار مراقد مقدس به خواندن متونى روى مى آورند كه محتوايى عميق و سازنده دارند و از باورهاى دينى، كمالات معصومين، اوليا، صالحين و فرزندان اهل بيت حكايت دارند. در اين زيارتنامه ها آن چنان مضامين بكر و عبارات جاويدان و بارقه هاى معنوى ديده مى شود كه با وجود آن كه زاير بارها اين متون معتبر و موثق را

ص: 132

مى خواند خسته نمى شود، بلكه چشمه هاى شوق، صفا و معرفت در اعماق روح و ذهنش به جوشش در مى آيد و هر چه بيشتر در اين نوشته هاى نورانى دقت نمايد، معانى و نكات لطيف ترى را به دست مى آورد؛ گويى در اقيانوسى از حكمت و فضيلت غوّاصى مى كند و مشغول به دست آوردن مرواريدها و گوهرهاى گرانبها مى باشد.

نقش پرورشى و هدايتى اين گونه متن هاى مقدس براى شخص زاير بسيار قابل توجه و در خور تعمق و بررسى است، چرا كه در زيارات معتبر مباحث اعتقادى، امامت و ولايت و ارتباط آن با توحيد به شيوه اى محكم و متين مطرح مى شود، كه اوّلين ثمرات آن، اين است كه زندگى انسان را هدف دار و جهت دار مى نمايد و در قلب و روح او نوعى اطمينان، آرامش و اميدوارى ايجاد مى كند. اين كه زاير در چنين مكان هاى منوّرى به درگاه خداوند التماس مى كند تا به اذن الهى آن وجودهاى مقدس برايش شفاعت كنند و يا از خداوند مى خواهد كه شفاعت اين پاكان را شامل حال او كند او به رحمت الهى اميدوارتر مى گردد. و اين ويژگى است كه مسلمين و مؤمنين زاير را از غم هاى جانكاه، نگرانى هاى فرساينده و آشفتگى هاى روانى مى رهاند.

زيارت هم به عنوان دعا و سخن گفتن با معبود است، اما به طور غير مستقيم و با واسطه انسان كامل و از اين روى مى تواند درهاى رحمت الهى را به سوى زاير بگشايد. در هنگام زيارت افراد احساس مى كنند در فضايى ملكوتى اوج گرفته اند و فيوضات ربّانى از هر سو به طرف آنان جارى است. سنّت مسافرت براى زيارت و نيز برنامه هاى گوناگون زيارتى از چنان غناى فكرى و فرهنگى و بركات فراوان معنوى و حتى مادى برخوردار است كه در طول زمان نه تنها كهنه و فرسوده نشده، بلكه با كنار رفتن حجاب هاى جهل، غفلت و خرافات، مفاهيم والاى آنها روز به روز روشن تر، رساتر و كامل تر شده است.

اعتقاد به اين مسأله اختصاص به شيعه نداشته و در گذشته در انجام اين اعمال

ص: 133

مستحبى تفاوتى بين شيعيان و اهل سنت نبوده است، زيرا همه مسلمانان به زيارت مرقد معصومين و افرادى از خاندان آنان مى شتافته اند، اما متأسفانه از زمان پيدايش فرقه گمراه كننده وهابيت، عليه اين سنت نيكو و مصداق بارز شعاير الهى تبليغات منفى گسترده اى راه اندازى شد و برخى افراد كم بهره از خرد و منطق فريب شايعات اين گروه منحط را خورده و تصور كرده اند كه زيارت از مسايل مختص به شيعه است و نا دانسته و گاهى هم مغرضانه آن را مورد هجوم تبليغات مسموم خود قرار داده اند و مسلمانان را از مزاياى فراوان يك برنامه تربيتى و رشد دهنده محروم كرده اند.

به قول ابن سينا وقتى به زيارت اهل قبور مى رويم، چون روح زيارت شونده فارق از دنيا و ماده است، مى تواند بر زاير اثرات زيادى بگذارد و خيرات و بركات بسيارى را براى وى به ارمغان آورد و مزاجش را به سوى خوبى ها و فضايل راغب تر سازد. (1) شيخ شهاب الدين سهروردى هم تأكيد مى نمايد وقتى اهل سلوك معنوى با خلوص نيت و نوعى استقامت و بردبارى درب بيوت نورانى را مى كوبند، فرشتگان با هداياى آسمانى از آنان پذيرايى مى كنند و بديهى است نفوس كاملى كه در مراتب معرفتى ترقى كرده اند، با انوار و اشراق هاى خود نفس هاى ناقص را به فيض مى رسانند. (2) فخر الدين رازى مى گويد: وقتى انسان در كنار قبرى حاضر مى گردد، روح زاير با آن تربت ارتباط برقرار مى كند و چون روح فرد در گذشته با آن خاك در اتصال است، در اين هنگام اين دو روح يكديگر را ملاقات كرده و مثل دو آيينه در برابر هم قرار مى گيرند و تابش هر كدام به ديگرى سرايت مى كند و معارف و مكارم هر كدام به فرد ديگر مى رسد. (3)


1- رسايل ابن سينا، ج 1، ص 338.
2- مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، ص 244 و 245.
3- ر. ك: المطالب العالية من العلم الالهى، ج 7، ص 275- 277.

ص: 134

عرفا، عالمان و اهل حكمت معتقدند هيچ چيزى براى دل هاى غافل مفيدتر از زيارت اهل قبور نمى باشد، دل هايى كه به زنگار دنيا آلوده شده اند و از مكارم معنوى فاصله گرفته اند، با حضور در اين مكان ها موعظه مى شوند، عبرت مى گيرند و با مشاهده امور در گذشتگان بسيارى از امراض اخلاقى آنان، چون حسد، طمع، حرص و آرزوهاى دراز دنيايى معالجه مى گردد. آدمى با زيارت اهل قبور از خواب غفلت بيدار مى شود، فريب دنيا را نمى خورد و متوجه مى شود از امكانات اين سراى فانى بايد سرمايه اى براى آخرت خود تدارك ببيند. ياد مرگ در اين مواقع در دل انسان زنده مى شود و اين پديده آرزوهاى غير الهى را كوتاه مى كند، قساوت دل بر اثر اين برنامه بر طرف مى گردد. حضرت على عليه السلام پس از تلاوت آيه «أَلْهَلكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» (1)

فرمود: شگفتا! چه مقصد بسيار دورى و چه زيارت كنندگان بى خبرى و چه كار دشوار و مرگبارى. (2) وقتى انسان قبرى را مشاهده مى كند به ياد احوال در گذشته مى افتد و متوجه مى شود صاحب آن مدتى در اين دنيا زيسته و اكنون بدنش اسير خاك شده و روحش در عالم برزخ است، اين تفكر توأم با يك بيدارى بوده و مانع دنيا زدگى و عافيت طلبى او مى شود. همچنين وقتى آدمى مشاهده مى كند مردم به مرقد يك انسان برجسته، پاك و پارسا اقبال فراوانى نشان مى دهند و مقام او را تكريم كرده و به او توسل جُسته و نذر و نياز برايش اختصاص مى دهند و بر عكس به مردگان دنيا طلب و دور از معنويت هيچ رغبتى نشان نمى دهند، مى فهمد خوب زيستن و درست زندگى كردن، حتى در زندگى دنيايى اثر دارد، چه رسد به سراى جاويد، به همين دليل در ديندارى و پروا پيشگى اهتمام مى ورزد و از تشريفات دنيايى روى گردان مى شود و اين روند در خودسازى و رهايى وى از خسران آشكار بسيار مؤثّر است. (3)


1- سوره تكاثر، آيه 1 و 2.
2- تفصيل كلام حضرت در خطبه 221 نهج البلاغه آمده است.
3- ترجمه و شرح رساله زيارة القبور فخر رازى(فلسفه زيارت)، ص 29 و 30.

ص: 135

بصيرت زاير

انسان زاير بايد قبل از هر چيز تهذيب و طهارت ظاهرى و باطنى داشته باشد، بعد از آن سعى كند با برداشتن گام هاى كوتاه، تمركز حواس و ذكر گفتن، قلبش را به سوى مكان زيارتى متوجّه نمايد. مسلمان مشتاق زيارت بايد بداند آن جا محل حضور عالم ملكوت است و لذا ضرورت دارد با حالتى وارد آن مكان مبارك گردد كه متناسب با زيارتگاه باشد. زاير بايد تلاش كند بين خود و شخصيتى كه مى خواهد او را زيارت كند، حالت متناسبى برقرار كند، يعنى يك نوع تحول در رفتار، خصال، انديشه و باورهاى خود پديد آورد و توجه داشته باشد كه مى خواهد با انسانى پاك، شايسته و صالح و عبد پروردگار ملاقات كند و بديهى است اين ديدار محتاج يك توازن و معرفتى است. زاير قبل از انجام زيارت بايد وظايف شرعى و دينى خود را انجام داده و نسبت به اداى حقوق مردم كوشا باشد. آگاهى و ميزان معرفت زاير نيز در اين برنامه اهميتى به سزا دارد و در صورتى كه آدمى تسليم امر و عارف به حق در امر زيارت باشد، قطعاً در پيشگاه پروردگار منزلت والايى به دست مى آورد. بى ترديد اعمال بدون شناخت و عارى از هر گونه كمالات ايمانى، همچون پيكرى بى روح هستند كه فاقد خاصيت مى باشند؛ از اين روى در منابع روايى تأكيد شده كه زيارت ائمه با چندين حج برابرى مى كند؛ البته اين در صورتى است كه توأم با بصيرت درونى و يك ارتباط معرفتى باشد، زاير بداند اگر چه انسان كاملِ معصومى كه مشهدش را زيارت مى كند بر حسب ظاهر از دنيا رفته است، امّا كاملًا از نيت و حالات زاير آگاهى دارد، به خواسته هاى او توجه مى كند و براى بر آوردن حاجتش دعا مى نمايد.

بزنطى مى گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم كه آن حضرت فرمود:

«ما زارنى من أوليايى عارفاً بحقّى إلّاتشّفعت فيه يوم القيامة»

يعنى هر يك از اوليا و پيروان، مرا با معرفت زيارت كند، در روز قيامت او را شفاعت مى كنم. (1)


1- بحار الأنوار، ج 97، ص 44.

ص: 136

اذن دخول

يكى از آداب مهم در امر زيارت اذن دخول است، اين برنامه قبل از ورود به حرم مطهّر صورت مى گيرد. شهيد اول تأكيد مى نمايد: زاير در كنار درب حرم توقف نمايد و اذن دخول بخواند، اگر در خود رقت قلب و خشوع احساس كرد، داخل شود. نشانه اذن دخول، دل شكستگى و يك نوع دگرگونى در درون مى باشد. اذن دخول در حرم هاى معصومين يك معناى صورى و ظاهرى ندارد، بلكه در واقع بدين مفهوم است كه آيا اجازه دارم به محفل نورانى و مركز اسرار شما راه يابم؟ اين اجازه از حريم الهى آغاز مى گردد، سپس اجازه ورود از حريم سرّ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و معصومين عليهم السلام تقاضا مى شود. هر كسى به اندازه ظرفيت، لياقت و توانايى درونى خود به اين فضاى معطر و بوستان با صفا گام مى نهد، اجازه خواستن و آداب ورود به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله نكته اى است كه قرآن بدان اشاره دارد: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَدْخُلُواْ بُيُوتَ النَّبِىّ إِلَّآ أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ» (1)

يعنى اى كسانى كه ايمان آورده ايد در خانه هاى پيامبر داخل نشويد، مگر اين كه به شما اجازه داده شود. در ادامه همين آيه، قرآن مى فرمايد: «وَ مَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُواْ رَسُولَ اللَّهِ» يعنى شما هرگز نبايد پيامبر خدا را آزار دهيد. پس بى مقدّمه و بى موقع به حريم اين خاندان وارد شدن، خود يك نوع اذيت به شمار مى رود. از آيات ديگرى كه گوياى اذن دخول در خانه پيامبران و ائمه است، اين آيه شريف مى باشد:

«فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ و يُسَبّحُ لَهُ و فِيهَا بِالْغُدُوّ وَ الْأَصَالِ» (2)

آن نور در خانه هايى است كه خداوند رخصت داده كه ارجمندش دارند و نامش در آن جا ياد شود و او را هر بامداد و شبانگاه تسبيح گويند.

نور خداوند مى تواند قرآن كريم، هدايت الهى، ايمان، آيين اسلام، معرفت درونى و پيامبر و ائمه هدى باشند، خداوند خود پيامبر را سراج منير معرفى مى كند (3) و در


1- سوره احزاب، آيه 53.
2- سوره نور، آيه 36.
3- سوره احزاب، آيه 46.

ص: 137

زيارت جامعه درباره پيشوايان معصوم و انسان هاى كامل آمده است: «خلقكم اللَّه أنواراً فجعلكم بعرشه محدقين» خداوند شما را از نورهايى آفريد كه گرد عرش او حلقه زده بوديد، در همان زيارت مى خوانيم: «و أنتم نور الأخيار و هداة الأبرار» شما نور خوبان و هدايت كننده نيكوكاران هستيد. اين نور در خانه هايى است كه اهل آن هر صبح و شام و هر لحظه خدا را تسبيح مى گويند، اين مكان ها مركز ياد خداست و حقايق و معارف اسلام از آنها نشر مى يابد و در يك معناى گسترده مساجد، خانه هاى انبيا و اوليا، شامل اين آيه هستند. امام باقر عليه السلام فرمود:

«هى بيوت الأنبياء و بيت على منها» (1)

يعنى اين آيه به خانه پيامبران اشاره دارد و بيت حضرت على عليه السلام هم در اين زمره محسوب مى گردد.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز مصداقش را خانه هاى فرستادگان الهى معرفى كرد و خانه حضرت على عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام را از برترين اين بيوت دانست. (2) امام باقر عليه السلام با قتاده(فقيه اهل بصره) گفت وگويى داشت. وى از حضور در مجلس امام و ابهت خاص آن حضرت اظهار شگفتى كرد، امام به وى فرمود: مى دانى كجا نشسته اى؟ در برابر همان ها كه خداوند درباره آنها فرموده است: «فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ ...»، سپس فرمود: تو آن هستى كه گفتى(فقيه اهل بصره) و ما اين هستيم كه قرآن معرفى مى نمايد. قتاده در جواب گفت: راست گفتى فدايت شوم، به خدا سوگند منظور آيه خانه هاى سنگى و گلى نمى باشد(بلكه هدف خانه هاى وحى و ايمان و هدايت است.) (3) مشاهد ائمه هدى همان مكان هايى است كه در آنها كسانى آرميده اند كه وجودشان يك پارچه ذكر، عبادت و توحيد بوده و هدفى جز تقوا و پارسايى و تقرب به خداوند نداشته اند و نيز در اين مكان ها مردم زاير خدا را عبادت مى كنند، خدا را ياد مى نمايند و آنان كه لياقت دارند هدايت مى شوند، پس اذن دخول براى چنين اماكنى كه مخصوص انسان كامل است ضرورت دارد.


1- تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 607.
2- تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 53، سوره احزاب.
3- تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 603.

ص: 138

آداب زيارت

زاير علاوه بر جنبه هاى معرفتى و معنوى و آمادگى هاى روحى و طهارت درونى، لازم است آداب زير را در امر زيارت در نظر گيرد و مراعات نمايد:

1. نيت خالصانه و انگيزه الهى.

2. غسل زيارت.

3. در بر كردن جامه پاك و دورى از پوشيدن لباسى كه ديگر زايران را اذيت مى كند.

4. استفاده از مال حلال براى سفر زيارتى.

5. معطر نمودن با خوشبو كننده هاى طبيعى.

6. ذكر و تسبيح در هنگام عزيمت به اماكن زيارتى.

7. داشتن وضو.

8. توبه و استغفار از گناهان و اعراض از لغزش هاى اخلاقى و رفتارى.

9. توقف بر باب مشهد معصوم و خواندن اذن دخول از روى متون مأثور.

10. توقف در برابر ضريح با حالت فروتنى، خشوع و رقت قلب.

11. زيارت كردن شخص مورد نظر با توجه به معناى متن هاى معتبر و موثق كه از معصوم رسيده است.

12. اقامه نماز زيارت و خواندن دعا پس از آن.

13. تلاوت قرآن در كنار مرقد و اهداى ثواب آن به زيارت شونده.

14. صدقه دادن و رسيدگى به محرومان و بينوايان.

15. رعايت حرمت حرم مُطهر و پرهيز از امورى كه هر گونه بى احترامى و خدشه اى به ساحت آن مكان مبارك وارد مى كند.

16. تضرع همراه با ادب در جوار بارگاه معصومين.

17. صلوات فرستادن بر پيامبر و آل او كه بايد با وقار توأم باشد و براى ديگران

ص: 139

مزاحمت فراهم نكند و از هياهو و سر و صداى آزار دهنده در حضور اين جايگاه معنوى بپرهيزد. قرآن مى فرمايد: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَرْفَعُواْ أَصْوَ تَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىّ وَ لَاتَجْهَرُواْ لَهُ و بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْملُكُمْ وَ أَنتُمْ لَاتَشْعُرُونَ إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَ تَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْللِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌعَظِيمٌ» (1)

: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صداى خود را از صوت پيامبر بلندتر مكنيد، چنان كه با يكديگر بلند سخن مى گوييد، با او به آواز بلند سخن مگوييد كه اعمالتان ناچيز شود و آگاه نشويد. كسانى كه نزد پيامبر صداى خود را پايين مى آورند همان هايند كه خداوند دل هاى آنان را به تقوا آزموده است، براى آنهاست آمرزش و اجر بسيار. بنابراين در هنگام انجام اعمال اسلامى بايد ادب و احترام رعايت گردد و اگر بلند كردن صدا در كنار مرقد پيامبر و ائمه نوعى هتك و بى احترامى باشد، بدون شك جايز نمى باشد، مگر اين كه به صورت اذان نماز، تلاوت قرآن يا ايراد خطابه و امثال آن باشد.

در حديثى از امام باقر عليه السلام درباره ماجراى دفن امام حسن مجتبى عليه السلام و ممانعتى كه در خصوص دفن آن حضرت به عمل آمد و سر و صداهايى كه بلند شد، آمده است:

حضرت امام حسين عليه السلام اين آيه را تلاوت و به آن استدلال فرمود و از رسول اكرم صلى الله عليه و آله اين جمله را نقل نمود كه فرمود: «ان اللَّه حرم من المؤمنين امواتاً ما حرم منهم احياء»:

خداوند آنچه را از مؤمنان در حال حيات تحريم كرده، در حال مرگشان نيز تحريم كرده است. (2) حتى برخى مفسران آيات مورد بحث را توسعه داده و گفته اند: در مراحل پايين تر يعنى نزد علما و رهبران فكرى و اخلاقى بايد مسلمانان آداب را رعايت كنند و البته در برابر امامان معصوم اين مسأله روشن تر است. يكى از ياران با حالت جنابت


1- سوره حجرات، آيات 2 و 3.
2- تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 80 به نقل از اصول كافى.

ص: 140

خدمت يكى از ائمه رسيد، آن حضرت بدون مقدّمه فرمود: آيا نمى دانى سزاوار نيست با حالت جُنُب وارد بيوت پيامبران شوى!؟ (1) 18. ترك امور بيهوده و لغو و پرهيز از گفت وگوهاى بى جا و سخنان نامناسب.

19. سلام دادن به هنگام مشاهده مرقد مطهر به اين گونه: «السلام عليكم يا اهل بيت النبوة». (2) 20. وارد شدن به حرم با پاى راست و بيرون آمدن از حرم با پاى چپ.

21. خواندن زيارت در حال ايستاده و رو به حضرت و پشت به قبله. (3) 22. در نظر گرفتن بستگان و دوستان هنگام زيارت و دعا. (4) 23. در هنگام اعمال زيارتى چون بوسيدن ضريح و ساير مسايل به ديگران فشار نياورد، حقوق زايران ديگر را ضايع نكند و مراقب چشم و نگاه هاى خود باشد.

24. هنگام فراغت از زيارت، از مقام مقدس معصومِ زيارت شونده شفاعت طلب كند و از خداوند بخواهد براى دفعات بعدى چنين توفيقى را نصيب او كند. (5)

آفات زيارت
اشاره

زيارت بركات و مزاياى فراوان و گسترده اى دارد، اما پيروان راستين مكتب اهل بيت و دست اندركاران اماكن زيارتى و برنامه ريزان فرهنگى و تبليغى نبايد اجازه دهند اين سنت با ارزش و شعار شعور آفرين، پويا و اثر بخش دچار برخى آفت ها و آسيب هاى فرساينده گردد و از هدف اصلى خود كه ايجاد تحول روحى در انسان ها و گرايش آنان به سوى خير و صلاح، تقوا، معرفت و هدايت است باز ماند. در اين زمينه محورهاى ذيل مى تواند قابل تأمّل باشد:


1- بحار الأنوار، ج 27، ص 255.
2- وسائل الشيعة، ج 1، ص 304.
3- بحار الأنوار، ج 97، ص 134.
4- همان، ص 134.
5- همان

ص: 141

1. محروميت از معرفت و جهالت باطنى

حالات معنوى، راز و نياز راستين و نوشيدن جرعه هاى جان بخشى از سرچشمه فياض امام و انسان كامل موقعى به دست مى آيد كه اين ويژگى ها با شناختى ارزشمند توأم گردد. محروميت از چنين معرفتى و نا آگاهى درونى، غفلت و خود فراموشى با محروم گرديدن از فضايل و مكارم قرين خواهد بود. وقتى اشتياق ما به ساحت مقدس معصوم از نوعى بصيرت بى بهره باشد، آن وقت چگونه مى توانيم او را از طرف خداوند مفترض الطاعة بدانيم، اطاعت از دستوراتش را در برنامه زندگى فردى و اجتماعى و جهت گيرى هاى فكرى و سياسى خود وارد كنيم. آيا مى توان با جهالت و غفلت خود نصايح، تعليمات و توصيه هاى هشدار دهنده امام را از عمق وجود پذيرفت و آن را در مسير حيات فرهنگى خويش جارى ساخت.

2. غفلت از ارزيابى خود

زاير بايد هنگام حضور در بارگاه معنوى، سرمايه هاى ايمانى و اخلاقى خود را مورد بررسى قرار دهد و به اين واقعيت برسد كه آيا با تحمّل رنج سفر و پشت سر نهادن مشقّات فراوان و تشرّف به بارگاهى مبارك چه چيزى را به دست آورده است. آيا اين جاذبه معنوى توانسته است خواهش هاى نفسانى او را تعديل نمايد. و نيز آيا موفق گرديده است برخى عادات مذموم و رفتارهاى ناروا و زشت را از خود دور كند؟

اين گونه فضاهاى معنوى همچون آيينه هاى صاف و شفاف هستند كه مى توان به وسيله آنها كاستى ها و عيوب خود را تشخيص داد و درباره رفع آنها اقدام كرد، ارمغان مهم سفرهاى زيارتى بايد اين باشد كه ضعف ها را به قوت و ضلالت ها را به انوار هدايت تبديل كند و آنچه را در زيارت خوانده و مرور كرده، بدان عمل نمايد و دل و زبان را با هم هماهنگ كند.

چقدر خسران و زيان دارد كسى كه در مقابل مرآتى فضيلت نما قرار گيرد و به

ص: 142

دليل فرو رفتن در خواب غفلت و غافل شدن از خويشتن اصيل، از برطرف كردن نقص ها و گرايش به كمالات عاجز باشد و براى انكسار درونى و زنگارهايى كه قلبش را دچار كدورت كرده فكرى نكند. زاير خود را به ميزان حق عرضه مى كند و توسط مقام معنوى امام توانايى خود را در معرض محك قرار مى دهد. او در برابر انسانى كامل، تنديس عصمت، فضيلت و جلوه اى از نور الهى و مشعلى از فيض ربانى، تجسمى از عبوديت، اخلاص و ايمان قرار مى گيرد و حال كسى كه از اين پرتو افشانى ها حداكثر استفاده را نكند، مثل اين است كه انوار فراوانى به جسمى بتابد، ولى تيرگى و تاريكى و سياهى هاى درونى آن به قدرى زياد است كه نمى تواند اين تابش معنوى را از خود عبور دهد.

چقدر غافل اند آنهايى كه زحمت پيمودن رنج سفرهاى طولانى را تحمل مى كنند و به اوج قلّه معرفت دست مى يابند، امّا صرفاً وجود فيزيكى شان اين مسير را در نورديده است و وجود راستين آنان همچنان در درهّ هاى جهل و غفلت آرميده اند و در مرداب ضلالت و باتلاق گمراهى فرو افتاده اند، در دام ابليس و قَفَس نَفْس گرفتارند و با وجود اين عروج معنوى، در بيابان بى ايمانى سقوط كرده اند.

پس بايد در بارگاه نور و ايمان انسان هاى وارسته، به محاسبه و سنجش خود بپردازيم، فرازها را فروزان و فرودها را هموار سازيم و براى زدودن غبارهاى خطا و لغزش اقدام كنيم و اين است معناى اصلى زيارت و الّا اگر صدها بار هم به زيارت برويم و اين ارزيابى فكرى و معنوى را در برنامه خود قرار ندهيم، در موجى از غفلت و جهالت گرفتار شده ايم و بدين گونه خود را از فيض مكرّر امام بى بهره ساخته ايم.

3. انجماد روحى و تصلّب فكرى

در جوار تربت اسوه هاى تقوا و پارسايى انسان هاى كامل، بايد خاك وجود ما كيميا و مس درونمان به طلاى ناب و خالص تبديل شود، ائمه اطهار همان طور كه ميزان

ص: 143

اعمال هستند، مقلّب احوال هم مى باشند، البته اين ويژگى در درجه اوّل مختص ذات پاك خداوند است، ولى پروردگار متعال چنين امتيازى را به ولىّ خويش اعطا مى نمايد تا او بتواند دل ها را دگرگون كند. در منابع روايى تأكيد شده است و متون زيارتى هم بر اين واقعيت اصرار مى ورزد كه زاير پس از زيارت بايد با قبل از آن فرق داشته باشد و اصولًا يكى از تقاضاهاى زيارت كننده بايد اين باشد كه امام با قدرت معنوى خود، وى را از انجماد روحى، تصلّب فكرى و ايستايى و ركود كه فضيلت سوز است برهاند.

نمونه هاى زيادى بوده اند كه با كوله بارى از گناه و عصيان به اين بارگاه هاى مبارك روى آورده اند و با توجهى خالصانه، التماس و تضرّعى صادقانه از پيشگاه پاكان و نيكان تقاضا كرده اند، آنان را از اين وضع مرارت بار و جاهليت زدگى و پريشانى فكرى نجات دهد، كه خواسته آنان اجابت گرديده و به ندامت رسيده اند و سرطان ايمان و تقوا را از ذهن خويش دور ساخته اند و اجازه نداده اند بعد از فيض حضور در اين گلستان با طراوت پيچك هاى گناه و انحراف و علف هاى هرز و خطرناك از رويش و شكوفايى آنان جلوگيرى كند. زيارت هم مى تواند چون آتشى سوزان تمام ناخالصى ها را بسوزاند و هم چون چشمه اى مصفا بر شعله هاى گناه ريخته شود و آنها را براى هميشه خاموش سازد.

4. عدم مراعات ادب حضور

زيارت با انصراف قلب به غير و عدم توجه به حق سبحانه و تعالى عين بى ادبى است و اين گونه زيارت نه تنها قرب و اتصال روحانى پديد نمى آورد، بلكه فاصله ها را افزايش مى دهد. ادب اقتضا مى كند كه در مطرح كردن تقاضاها، نيازها و آلام خويش، شئونات مقام با قداست امام را در نظر داشته باشيم و خواستار مواردى نباشيم كه با هدف امام، سيره و سخن آن وجود مقدس مغايرت داشته باشد.

ص: 144

شخصى كه بار سفر براى زيارت بر بسته و عزم خويش را جزم نموده تا مشهدى مطهر را زيارت كند. بايد در تمام برنامه هاى مسافرتى و ايام اقامت در جوار بارگاه امام همت و تلاشش زيارت باشد و محور تمامى تكاپوهاى او اين موضوع قرار گيرد، نه اين كه دائم در حرم باشد، بلكه به هر جاى شهر كه مى رود، و در ارتباطها، تصميم گيرى ها اصل ماجرا و حكمت زيارت را در نظر بياورد. بداند كه امام ناظر بر اعمال و رفتارش مى باشد و پيروى از فرامين آن حضرت بر هر كار ديگرى مقدم است. در پارك ها، مراكز تفريحى، بازار و مراكز تجارتى، زمينه هاى خلاف فراهم مى گردد، پس به خود اجازه ندهد چنين عفونت هايى را سدّ راه معنوى خويش كند.

بايد براى زيارت حسابى ويژه بگشايد و حتى از سرگرمى هاى غفلت آور كه مانع رسيدن به هدف اصلى است پرهيز نمايد.

اگر آداب و شرايط زيارت رعايت نگردد، ما اگر چه حضور فيزيكى در جوار آستانى با بركت را داريم، ولى از نظر فكرى و قلبى غايب هستيم و اين سنّت پسنديده به عملى بدون روح و گشت و گذارى تفنّنى و ديدن ديوارها، گچ برى ها، مقرنس ها، كاشى كارى ها، چراغ ها، لوسترها و رفت و آمد مردم تبديل مى شود. اگر چه در ادب ظاهرى، زاير بايد غسل كند، وضو سازد و خود را خوشبو نمايد و لباس پاكيزه بر تن كند، امّا آمادگى روحى و صفاى دل براى ديدار با چنين شخصيتى مقدّس و كسب فيض از حضورش ضرورت افزون ترى دارد. قصد قربت و پيروى از موازين شرعى، اجتناب از خود نمايى، تفنّن و گرايش هاى نفسانى، بايد اصل برنامه زاير باشد. ديده ها بايد از نگريستن هاى معصيت زا و مخرّب اعراض كنند كه چشم آلوده قادر نخواهد بود نور و ملكوت را ملاقات كند. به قول حافظ:

چشم آلوده نظر از رُخ جانان دور است بر رُخ او نظر از آينه پاك انداز

5. فراموش كردن ميثاق با امام

در منابع روايى آمده است: براى هر امامى پيمانى بر گردن پيروانش مى باشد، وفاى به اين ميثاق وقتى كامل مى گردد كه مراقد آن بزرگواران زيارت شود. پس كسى كه مزار ائمه را با شوق درونى و ميل باطنى زيارت كند، و به آنچه خواست آنان بوده، تصديق داشته باشد، امام در روز قيامت شفيع چنين زايرى خواهد بود. (1) در واقع زيارت تجديد ديدار و عهد و پيمان با انسان كامل است، زاير مشتاق ديدار يار است و براى رسيدن به اين مقصد، سختى را بر خويش هموار مى كند تا به وصال مذكور نائل گردد. بر اثر زيارت آن رشته مودّت و ميزان اطاعت از دستورات امام بايد افزايش يابد و نيز عميق تر شود. پس زاير وقتى از سفر زيارتى بر مى گردد بايد بر ميثاقى كه هنگام زيارت آن را استوار نموده است، باقى بماند. اين ميثاق پيامى مهم در بر دارد و آن اين است كه در ابلاغ هدف امام قصور نورزد، به خصال و فضايلى كه امام بر آنها اصرار داشته روى آورد، به امورى فردى اكتفا نكند و براى دور كردن جامعه از انحراف، نفاق و ريا بكوشد، با طاغوت ها سازش نكند كسى كه غير از اين عمل نمايد، ميثاقى را كه در موقع زيارت مرقد امام تجديد نموده، فراموش كرده است.

6. روى آوردن به امور خرافى

ائمه هدى نمونه هاى متعالى از عابدان و پرهيزگارى اند و در بُعد عملى نخستين كسانى هستند كه حتى براى لحظه اى از ياد خدا غافل نبوده اند، آستان هايى كه به اين بزرگان اختصاص دارد نيز آراسته به نور حق و جلوه هاى ملكوتى هستند و به بركت آن ذوات مقدّس زايران از بام تا شام به دعا و عبادت مشغولند و تجارت و شغل و امور شخصى را رها و فراموش كرده اند تا بهتر بتوانند در اين مراكز معنوى با خداوند ارتباط بر قرار كنند و اصولًا اساس تربيت اسلامى ياد حق است و ريشه تمام تباهى ها


1- بحار الأنوار، ج 100، ص 116؛ وسائل الشيعة، ج 10، ص 53.

ص: 145

ص: 146

و ضلالت ها اعراض از ذكر خداست.

سازندگى زيارت وقتى محقّق مى گردد كه تقرب به حق و عبودت در آن جلوه اى برجسته داشته باشد و اصولًا مقام و منزلتى كه ائمه هدى نزد خداى متعال به دست آورده اند به بركت بندگى آنان در برابر پروردگار متعال است و ما وقتى مى خواهيم سلام نماز را به جاى آوريم، اوّل در مورد خاتم پيامبران و برگزيده انبياى الهى لفظ «عبده» را به كار مى بريم و سپس مى گوييم «و رسوله». زاير بايد مراقب باشد كه از چنين مسيرى خارج نشود و براى رسيدن به مقاصد و اميال خويش و نيز حلّ مشكلات نبايد دستگاهى جداى از يكتا پرستى در ذهن خود ترسيم نمايد. يكى از افكار خطرناك كه آفت بزرگى براى زيارت است، اين مى باشد كه هر كارى با قيافه خوب و معيار حق، ثواب دارد؛ اگر چه روح پاك آن معصوم از اين حركت بيزار باشد و خاطر مباركش را برنجاند. دستگاه ائمه اطهار جداى از توحيد و عبوديت نمى باشد و هيچ گاه معصومين در عرض قدرت الهى قرار نمى گيرند، بلكه آن وجودهاى مقدّس از پرتو مشكات الهى نور گرفته اند و به بركت مصباح منير پروردگار مظهر لطف و رحمت حق تعالى هستند. اين نكته اعتقادى آموزه اى رفيع است كه خود ائمه بر آن تأكيد داشته اند، هيچ گاه بزرگان شيعه نخواسته اند همچون تفكرات زردشتى ها ثنويت را ترويج كنند. آنان همواره از عقايد شرك آميز كه برخى مكاتب و فرق به ترويج آنها مبادرت مى ورزند، نفرت خود را اعلام كرده اند.

پرهيز از امور وهن انگيز و خرافى و آغشته به بدعت بايد در دستور كار زاير باشد، چه بسا افرادى كه در جوار بارگاه امام به روح مقدس آن حضرت درود مى فرستند، اما از لحاظ فكر و باور در صف كسانى قرار مى گيرند كه ائمه از آنان بيزارند.

تأييد اهل تقوا و پويندگان مسير حق اگر چه مفيد و اثر بخش است، ولى كافى نمى باشد و آدمى را در رديف اهل سعادت قرار نمى دهد و چنين افرادى كه صرفاً با لسان از خوبى ها سخن مى گويند و يا به دفاع از ابرار در لفظ بسنده مى كنند، از جرگه

ص: 147

بدكاران بيرون نمى روند، مگر آن كه به اعمال صالح، ذكر، عبادت و اجتناب از منكرات روى آورند. امكان ندارد كسى با دورى از خدا و ناديده گرفتن موازين شرع مقدس كه ائمه هدى براى حفظ و حراست و ترويج آنها اهتمام ورزيده اند و حتى در اين راه به شهادت رسيده اند، به امام نزديك گردد و با خشم پروردگار امام را خشنود سازد.

برخى با وجود چنين سرمايه هاى ارزشمند دينى، دستگاهى در مقابل حرام و حلال و ثواب و عقاب پروردگار به راه انداخته اند. واى بر حال زايرى كه در اقامه نماز قصور ورزد و كاهلى كند و به دستورات قرآنى، سنت محمّدى و فرهنگ عترت پيامبر بى اعتنا باشد، حقوق مردم را رعايت نكند و مرتكب امور ناروا گردد و آن گاه دل خود را به اين خوش كند كه بله من زاير مثلًا امام رضا عليه السلام هستم، چندين بار مشرف شده ام، زيارت كربلا نصيبم گرديده و عتبات ائمه را بوسيده ام. بايد از اين فرد پرسيد تو چگونه خود را در زمره زوّار ائمه قرار داده اى در حالى كه نه اعمال صالح امام و نصايح او را خوش مى دارى و نه حضرت از كارنامه اعمالت راضى است. امام حامى راستى و درستى است، اما تو در ارتباط با مردم، معاملات و مانند آنها به دروغ، تزوير و كم فروشى روى مى آورى. او امانت دار بوده تو خيانت مى كنى. او دائم در حال نماز، دعا، استغفار، ذكر، تلاوت قرآن، رسيدگى به امور مردم، حمايت از نيكان و صالحان و مبارزه با متجاوزين و ستم كاران بوده و در راه خدا از بذل هر چه داشته دريغ ننموده است، ولى تو به خلاف ها و نارواها راغب ترى.

البته زايرى كه مقام امامت را به درستى مى شناسد، گرفتار اين انحرافات و خسران هاى آشكار نمى گردد و براى وجود مبارك امام در مقابل دستگاه خداوند حسابى جداگانه باز نمى كند و به خوبى واقف است كه رفعت، عظمت و ابهت امام بر پايه عبوديت، تقوا و مكارم اخلاقى استوار است و جز از اين راه نمى توان از فيض امام بهره گرفت.

ص: 148

همچنين زاير راستين هيچ گاه اعمال صالح، سنت هاى درست و مبتنى بر روايات ائمه را با خرافات، ترشحات فكرى و ذهنى افراد منحرف و عقيده هاى مخلوط به عُقده نمى آميزد. زيارت بايد ناب و خالصانه با همان آداب و موازينى كه در منابع روايى و كتب معتبر حديث آمده است انجام گردد.

زيارت مصداق بسيار خوبى براى تولى و تبرّى است؛ يعنى زاير بايد نفرت خود را از كارگزاران فساد، ظلم و بى عدالتى اعلام كند و از جبهه حق و مجاهدان راه اعتلاى فضيلت دفاع كند.

ص: 149

فهرست منابع

1. احياء علوم الدين(احياء العلوم)، ابو حامد محمد غزالى، بيروت، دار الكتب العربى.

2. بحارالأنوار، علامه محمّد باقر مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء، چاپ سوم، 1403 ق.

3. تاريخ الخميس، الديار بكرى.

4. تفسير جامع(تفسير قرطبى) ابو عبد اللَّه قرطبى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1422 ق.

5. تفسير مجمع البيان، شيخ طبرسى، تهران، مؤسسة الهدى، طبع اول، 1417 ق.

6. تفسير نور الثقلين، عبد على حويزى، تحقيق سيد على عاشور، بيروت، مؤسسة تاريخ العربى، طبع اول، 1422 ق.

7. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1366.

8. تهذيب الاحكام، شيخ طوسى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1365 ق.

9. جرعه هاى جان بخش، غلامرضا گلى زواره، قم، حضور، چاپ چهارم، 1383.

10. خصال، ابو جعفر محمد بن بابويه قمى(صدوق)، دفتر انتشارات اسلامى، 1403 ق.

11. دائرة المعارف الاسلاميّة الشيعية، سيد حسن امين، بيروت، 1395 ق/ 1975 م.

12. دائرة المعارف تشيع، تهران، نشر شهيد محبى، 1379.

13. الدرالمنثور، جلال الدين سيوطى، قم، مكتبة المرعشى، 1404 ق.

14. رسائل ابن سينا، ابو على حسين بن عبد اللَّه بن سينا، قم، بيدار، 1400 ق.

15. سيماى فرزانگان، رضا مختارى، قم، بوستان كتاب، چاپ پنجم، 1372.

16. طبقات الكبرى، محمد بن سعد، بيروت، دار الطباعة والنشر، 1404 ق/ 1994 ق.

17. عيون أخبار الرضا، شيخ صدوق، نجف اشرف، مطبعة الحيدرية، 1390 ق.

18. فرازهاى فروزان، غلامرضا گلى زواره، قم، حضور، چاپ اول، 1379.

19. فلسفه زيارت(شرح و تحقيق زيارت القبور فخر رازى)، احمد عابدى، قم، زائر، 1376.

ص: 150

20. فوائد الرضويه، حاج شيخ عباس قمى، تهران، بى جا، بى تا.

21. قصص العلماء، ميرزا محمد تنكابنى، تهران، اسلاميّه، چاپ دوم، 1364.

22. كشف الارتياب، سيد محسن امين، بى جا، چاپ پنجم، 1347 ق.

23. لغت نامه دهخدا، على اكبر دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم از دوره جديد، 1377.

24. مجمع البحرين، فخرالدين طريحى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ سوم، 1408 ق.

25. المطالب العاليه من العلم الالهى، فخر رازى، تحقيق احمد حجازى، بيروت، دار الكتب العلميه.

26. معجم مقاييس اللغة، ابو الحسين احمد بن فارس القزوينى الهمدانى.

27. من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، چاپ سوم، 1404 ق.

28. موسوعة زيارات المعصومين، قم، مؤسسة الامام الهادى، چاپ اول، 1383.

29. الميزان فى تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبايى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ چهارم، 1414 ق.

30. وسايل الشيعه، شيخ حُرّ، بيروت(لبنان)، مؤسسة الوفاء، چاپ چهارم، 1391 ق.

31. وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، نور الدين على بن احمد السمهورى، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ چهارم، 1404 ق/ 1984 م.

ص: 151

4. پيشينه زيارت در آموزه هاى دينى ايرانيان

اشاره

حسين قاسم نژاد

چكيده

مردم ايران از دير باز، تا آن جا كه مرز اسطوره به تاريخ مدوّن تبديل مى شود، به يگانگى ذات اقدس اله آشنايى داشتند و فرهنگ پرستش با تمام سستى و فطور در ميان شان جريان داشت. بنابر شواهد تاريخى مردم ايران را بايد خدا باورترين انسان هاى روى زمين ناميد. چرا كه از ابتدا به نوعى يگانگى و خداى واحد معترف بوده اند.

بايد پذيرفت كه تفسير غلط از دين سبب شده بود كه بسيارى از زرتشتيان ايران با اعمال سياست حكومت هاى ساسانيان به سمت ثنويت گرايش پيدا كنند. كه اتفاقاً ظهور دين اسلام سبب شد تا موبدان اصيل و درستكار رنگ سياست را از دين زدوده و آرام آرام يكتاپرستى در دين زرتشتى نمود بيشترى يابد و امروزه ركن ركين اين دين همان يكتاپرستى است. در واقع مباحث دينى زرتشتى و يهودى و مسيحى و مانوى و مزدكى و ساير اديان زمينى و آسمانى ايرانيان جهت بررسى مفهوم و رسوم زيارت در آن اديان است. سعى شده است تا حد مقدور در نهايت ايجاز بحث درباره زيارت ايرانيان در اين متن مطرح شود. ضمن اين كه خود واژه زيارت داراى ابعاد و تعاريف مختلفى است و معنى كاربردى زيارت در اين متن همان توسل قلبى از راه دور و يا بازديد معنوى و دينى از يك يا چند جايگاه مقدس نورانى و در واقع همان تعريف عامه از زيارت است كه در بين مردم مسلمان و مؤمن متداول است.

كليدواژه ها: زيارت، زيارت حضورى، زيارت باطنى، اسلام، زرتشت، مسيحيت، يهوديت، تاريخ.

... خداوندان امروزى چه دانند؟ خداخواهان از روز الستيم

ص: 152

اگر چه با شراب تلخ گرمند ولى ما مى نخورده مست مستيم

تمام حسن ما اخلاق نيكوست دَرِ اخلاق نيكو را نبستيم

و در علم است از حضرت اشارت كه از مرز ثريا هم سَرَستيم

زِما ايرانيان جز عشق و وحدت نمى بينند چون يكتاپرستيم (1)

تعريف زيارت

زيارت در لغت يعنى: «ديدار كردن شخص بزرگ و محترم، بازديد كردن، به مشاهد متبرك و بقعه ها رفتن، دعايى كه به عنوان تشرف باطنى براى امامان و امامزاده ها و اوليا خوانند». (2) زيارت در تعريف عامه و در مطالب علمى به دو صورت باطنى و قلبى از راه دور و زيارت از نزديك كه با حضور شخص امكان پذير است معنى مى يابد. بنابراين در اين متن هم زيارت به دو صورت قلبى و بازديد از مكان معنوى مورد بررسى قرار مى گيرد. براى نمونه ما در مذهب تشيع زيارت عاشورا داريم كه نمونه زيارت باطنى و قلبى است. و علاقه مندان به حضرت امام حسين عليه السلام از هر جاى دنيا كه هستند به خصوص در ايران در منزل خود و يا هفته اى يك بار در مساجد به صورت دسته جمعى اين زيارت را مى خوانند و سلام مى دهند و در پايان آن دو ركعت نماز براى هديه به امام مى خوانند. از طرف ديگر رفتن كاروان هاى زيارتى به عراق و بازديد مرقد مطهر و تجديد عهد ائمه از نزديك هم زيارت است كه در واقع زيارت شهودى و حضورى است.

فلسفه زيارت

فلسفه زيارت در عالم مادى را مى توان نوعى دلدادگى ناميد كه انسان متعهد نسبت به اعتقادات خود از مكان هاى متبرك يا دعاهاى قلبى از راه دور ابراز مى دارد و اين رسم


1- قسمتى از يك غزل، سروده نويسنده.
2- فرهنگ معين، ص 520؛ فرهنگ عميد، ص 742.

ص: 153

از دير باز، حداقل از زمانى كه انسان نمادهايى را به عنوان مظاهر الهى در امر پرستش پذيرفت جريان داشته است. بنابراين قدمت آيين زيارت به قدمت تاريخ بشريت است. چنان كه در اسطوره ها كه هنوز رد شفافى از تاريخ نيست، نيز زيارت از مكان هاى مقدس يا افراد بزرگ ديده مى شود. به همين دليل زيارت همواره در فلسفه يك نماد مشخص است و در مكاتبات وآثار فيلسوفان زيارت واژه اى پر كاربرد است.

به عنوان مثال قبر كورش كبير تا ساليان درازى توسط ايرانيان و يهوديان مورد بازديد معنوى قرار مى گرفت كه با حمله اسكندر مقدونى معلوم شد قبر كورش در آن جايگاه نيست. و تاريخ مسير حركت رو به مرگ كورش را در آخرين لشگر كشى به شمال ايران منطقه اى حايل بين تالشات و اردبيل مى داند. (1) در رم باستان هم مكان ها و نمادهاى خدايان در معبدهاى گوناگون مورد زيارت روميان قرار مى گرفت و اين مسأله در مورد مصريان و هندوان و چينيان باستان نيز صدق مى كند. اكنون هم در كشورهايى كه دين بودا بر آن حاكم است، مثل چين و قسمتى از هندوستان و كشورهاى آسياى شرقى، مردم براى زيارت معابد كه مجسمه هاى بودا در آن قرار دارد مى شتابند، و نذرها و نيازهاى خود را مى بندند. اين روش در اديان آسمانى هم ادامه پيدا كرد. در آيين يهود مردم به زيارت كنيسه ها مى روند و ساليان درازى مردم براى زيارت هيكل سليمان مى رفتند و كورش كبير وقتى به بابل حمله كرد و يهوديان را آزاد نمود، به آنها اجازه داد تا كما فى السابق به زيارت هيكل سليمان بروند. در آيين مسيحيت هم مردم به زيارت كليساهاى رم باستان و مقبره شهادت اسقف هاى اعظم مثل ژوستين مقدس و ... مى روند. اكنون هم به زيارت پاپ در واتيكان مى روند و علاوه بر آن از مزار پاپ هاى گذشته نيز ديدن مى كنند و حاجت مى بندند.


1- ر. ك: كورش كبير، تعليقات و مقدّمه.

ص: 154

البته در دين اسلام هم زيارت يك اصل انكارناپذير است و برترين مؤلفه آن كه در قرآن كريم هم به آن اشاره شده است، زيارت از مكه مكرمه و طواف آن و برگزارى مراسم حج است. و تمامى فرق اسلامى به آن اعتقاد راسخ دارند. در مذهب شيعه اثنى عشرى و مذاهب شيعى كه تا كنون پويا مانده اند، مثل زيديان و اسماعيليان و ... نيز زيارت از مرقد فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله مثل زيارت از ائمه بقيع و كربلا جريان دارد.

پيروان مذهب شيعه امامى علاوه بر امامان و امامزاده هاى نسل اول تا پنجم به زيارت ساير امامزاده ها و اولياى الهى و مرقد و مزار دانشمندان و اديبان بزرگى چون حافظ و سعدى شيرازى و مولانا جلال الدين محمد بلخى نيز مى روند.

بنابراين فلسفه زيارت در انديشه هاى بشرى با نيل به آرزوهاى خداپرستى و فطرت خداگرايى انسان آغاز شد و همچنان ادامه دارد. كسى به معنى درست و واقعى زمانِ مشخص اولين زاير و زيارت كننده را نمى داند. خداوند در قرآن كعبه را اولين خانه مقدس مى داند كه مردم با اديان مختلف براى زيارتش اقدام مى كردند و طبعاً به غير از كعبه، مكان هاى مقدس ديگرى هم وجود داشته كه توسط مردم نقاط ديگر جهان به عنوان نماد مقدس مورد زيارت قرار مى گرفت. (1)

بررسى رسم زيارت در ايران قبل از اسلام

در آيين نيايش ايرانيان و در كهن ترين كتاب مقدس مردم ايران كه همان كتاب اوستاست، زيارت به دو صورت قلبى و حضورى جريان داشته. با توجه به اين كه در رد پاى اساطير ايرانى نيز زيارت مشهود و مبرهن است، در كهن ترين يادداشت و زنده داشت اساطير ايرانى كه همان شاهنامه فردوسى است، قهرمانان و بزرگان ايرانى براى تقويت نيروى معنوى خود به زيارت عبادتگاه هاى خويش مى رفتند و هميشه در دل خود ارادت قلبى خويشتن را به اهورا مزدا و نيروهاى مقدس كه همان نفوس


1- ر. ك: سوره آل عمران، آيه 96.

ص: 155

مطهر انسانى مقرب درگاه الهى است، ابراز مى داشتند. در شاهنامه اين يكتاپرستى به چشم مى خورد و تنها اسباب پرستش متفاوت است، چنان كه مسلمان سنگ را در محراب مى گذارد، نياكان ما آتش را نماد پرستش قرار دادند:

نيا را همى بود آيين و كيش پرستيدن ايزدى بود پيش

بدآن گه بدى آتش خوبرنگ چو مر تازيان است محراب سنگ

به سنگ اندر آتش از او شد پديد كز او روشنى در جهان گستريد ... (1)

بنابراين آتش خود نماد پرستش و آتشگاه محل زيارت ايرانيان باستان بوده است.

البته مردم ايران داراى اديان مختلف اوليه اى چون ميترائيسم و باورهاى توتمى و تابويى بودند. و بيشتر به سمت مرزهاى شرقى ايران باستان يعنى هندوستان و پاكستان امروزى سكونت داشتند كه بسيارى از اين مردم هنوز هم بر همان اعتقادات ميترايى و هندو و باورهاى توتمى وتابويى، مثل اعتقاد به عظمت گاو و مار و ... دارند.

اما بحث درباره اكثريت مردم ايران است كه در فلات مركزى ايران بين دو رشته كوه زيباى البرز و زاگرس تا حوالى بين النحرين امتداد داشت. اين اقوام به شواهد تاريخى و به دليل رفت و آمد مصلحان و پيامبران بزرگ دينى «از جمله تعداد زيادى از پيامبران بنى اسرائيل مانند دانيال نبى، حزقيال نبى، ميكاه نبى و ... كه همگى داراى كتابند و مزارشان نيز در ايران است و محل زيارت مردم منطقه و مسلمانان و ساير اديان الهى قرار دارند» بر يكتاپرستى خود استوار بوده اند. بنابراين آتشگاه يا همان محل عبادت مردم ايران، محل زيارت ايرانيان بوده است. اما به غير از اين در اسطوره ها هم دعاى قلبى و زيارت باطنى بين مخلوق و خالق جريان داشته كه در نوع خود بى نظير است. چنان كه در شاهنامه مى خوانيم:

شنيدم كه رستم از آغاز كار چنان يافت نيرو زپروردگار


1- شاهنامه، دفتر اول، ص 19.

ص: 156

كه گر سنگ را او به سر بر شدى همى هر دو پايش بدو در شدى

از آن زور پيوسته رنجور بود دل او از آن آرزو دور بود

بناليد بر كردگار جهان به زارى همى آرزو كرد آن

كه لختى ز زورش ستاند همى به زارى همى آرزو كرد آن

بر آن سان كه از پاك يزدان بخواست ز نيروى آن كوه پيكر بكاست ... (1)

البته از نوع ديگر تعريف زيارت يعنى به ملاقات اشخاص مهتر يا دانشمندان رفتن نيز در شاهنامه بسيار نقل شده است. چنان كه فردوسى در مورد ملاقات رفتن سام نزد دانشمندان براى مطالعه ستاره شناسان از وضعيت تولد كودك و چگونگى حالات فرزند نو رسيده آورده است:

چو برخاست از خواب با موبدان يكى انجمن كرد و با بخردان

كشاد آن سخن بر ستاره شمر كه فرجام اين بر چه آيد بسر

دو گوهر چو آب و چو آتش بهم بر آميختن باشد از بن ستم

همانا كه باشد به روز شمار فريدون و ضحاك را كارزار

ز اختر بجوييد و فرمان دهيد سر خامه بر بخش فرّخ نهيد

ستاره شناسان به روز دراز همى زآسمان باز جستند راز

بديدند و با خنده پيش آمدند چو شادان دل از بخت خويش آمدند

به سام نريمان ستاره شمر چنين گفت كه اى گر زرّين كمر

تو را مژده از دخت مهراب وزال كه باشند هر دو دو فرّخ همال

از اين دو هنرمند پيل ژيان بيايد ببندد به مردى ميان ... (2)

از اسطوره كه بگذريم، در كهن ترين كتاب دينى ايرانيان كه به اوستا معروف است و خود شامل چند بخش يا در واقع چند كتاب جدا گانه به نام هاى «يشت ها، يسنا


1- همان، ج 2، ص 369(نبرد رستم وسهراب).
2- همان، ج 1، ص 140(ابيات 806 تا 815).

ص: 157

ويسپرد، ونديداد، خرده اوستا» است. و كتاب گاثه ها كه سروده هاى زرتشت را در خود دارد، به عنوان نماد افكار ايرانيان سرشار از روح تعبد و زيارت هاى باطنى و قلبى است. متأسفانه اين كتاب هم مانند بسيارى از كتب دينى دستخوش حملات گوناگون قرار گرفته است ولى با وجود اين، به عنوان سندى ماندگار براى بررسى آرا و عقايد دينى ايرانيان تا كنون مانده و بسيار هم قابل ارزش و در نوع خود داراى احترام است. چون بعد از قرآن تنها كتابى است كه خدا را مجسم نمى كند.(مانند تورات كه در سفر پيدايش، خدا در باغ بهشت قدم مى زد و از آدم و حوا كه دچار گناه ميوه ممنوعه شده بودند خبر نداشت و يا اناجيل اربعه كه در آنها خدا به شكل انسان ظهور مى يابد.) (1) علاوه بر آن بر يكتاپرستى و عظمت اهورامزدا اعتقاد راسخ دارد و در حكم خداوندى او شريكى قايل نيست. و اهريمن ساخته اى از خود اوست كه بر او متمرد شده است. اما همان طور كه گفته شد، اين كتاب دستخوش تغييراتى هم شد؛ از جمله بسيارى از آرا و افكار ميترايى و چند خدا پرستى در بخش هايى از يشت ها رسوخ پيدا كرد كه مطمئناً مربوط به سياست هاى شاهنشاهى ايران قديم بوده است، تا بتوانند در اين راستا عظمت كروبى براى شاهان در نظر بگيرند. البته تفاوت هاى ساختارى متون به خوبى تغييرات را نشان مى دهد؛ ولى در كل، ما ايرانيان بايد به خودمان بباليم كه همواره يكتاپرستان روى زمين بوده ايم. چنان كه در گاثه ها كه سروده هاى زرتشت است مى خوانيم:

«اوست خداوندى كه در آغاز پيدايش، درباره بهترين سرزمين و نور انديشيد و چون چنان كرد، زمين و نور پديد آمد، و اين پيدايش از پرتو خرد او بود و اين است نيرويى كه همچنان است كه در آغاز بود و هيچ دگرگونى درش راه ندارد. آن گونه تو را


1- ر. ك: سفر پيدايش، آيات 17 به بعد.

ص: 158

شناختم اى مزدا، كه از روى خرد، به درون انديشه كردم، سپس دريافتم كه تويى خرد كل جهان، و چون در انديشه تو را يافتم، در سراسر هستى نيز تو را ديدم، تويى كه آغازى و تويى كه انجامى و تويى كه خداوند جان و خرد و سرور راستى هستى». (1) بنابراين اگر گستره دينى مردم ايران را زرتشتى بدانيم، مردم ايران يك زيارتگاه به نام آتشگاه داشتند كه در آن عبادت مى كردند و توسل مى جستند و از موبدان و دانشمندان يارى مى طلبيدند. كه در واقع همان زيارت از مكان هاى زيارتى است و در نوع ديگر زيارت كه همان زيارت قلبى يا باطنى است، نيز در اوستا مشهود ديده مى شود. و قسمت يشت ها از كتاب اوستا سرشار از اين زيارت باطنى به ارواح مطهر يا انسان هاى پاك و آبرومند درگاه خداوند است:

«فروهرهاى نيرومند پاكان را مى ستايم كه آب ها را كه پس از آفرينش ساكن بودند، روان كردند به سوى سرزمين هاى مزدا آفريده تا خشنود گردانند اهورامزدا وامشاسپندان را». (2) و يا در جايى ديگر در يشت ها مى خوانيم:

«مى ستايم اشى وَنگوهى را كه زيبا اندام است و گردونه اش به استوارى روان است، كه بخشنده ثروت و بركت است، و درمان بخش نيرومند و بسيار هوشمند. از مزداست، همچنان كه امشاسپندان از اويند. داننده است، همچون سوشيانت ها، چون خوب ستايش شود، به ستايشگر دانايى و شناسندگى بخشد، خواه اين آيين گزارى از سرزمين هاى دور باشد يا نزديك، و هر كه بستايد وى را، چونان است كه مهر را ستوده باشد». (3) بنابراين افراد چه دور باشند و چه نزديك، مى توانند آيين عبادى را انجام دهند كه


1- گاثه ها- يسنا- هات، 31(اوستا، ص 31).
2- اوستا- يشت ها- كرده، 14- 16 بخش هفتم(اوستا، ص 302).
3- همان، ارت يشت(اوستا، ص 324).

ص: 159

همان تداعى كننده زيارت قلبى است. چون در ادامه مى فرمايد كه زيارت او در واقع همان زيارت مزداست.

و از اين دست زيارت ها بسيار است كه در جاى جاى اوستا قرار دارد. البته در ادامه يشت ها بندهاى «مهر نيايش» و «ماه نيايش» و ... هم وجود دارند كه ستايش از آفريده هاى خداوند كريمند و به نظر مى آيد كه اين بندها مربوط به دخل و تصرفات گوناگون در يشت ها و در اوستا است. كه هم همخوانى با بندهاى ديگر ندارد و هم در ستايش جمادات و نباتات، گاه غلو ديده مى شود كه بيشتر مى توان آن را مداخله افكار ميترائيسم در انديشه هاى زرتشت ناميد. در اين بندها رگه هايى از ثنويت هنوز باقى مانده است.

زيارت در آيين يهود

قوم بنى اسرائيل علاوه بر اين كه از مزار و مقبره پيامبران خود و كنيسه هاى مقدس زيارت مى كنند، داراى زيارتنامه ها و سرودهاى مقدسى هستند كه از جانب پيامبران خود به يادگار دارند. مانند سرود موسى در تورات و مزاميرهاى حضرت داود و حضرت سليمان و سرودهاى پيامبران بنى اسرائيل كه در نوع خود بى نظيرند. زيارت حضرت موسى در كوه نور و ملاقات او با نماد الهى و صحبت كردن با حضرت حق، خود نمايى از زيارت در اين آيين است. بررسى زيارت در آيين يهود از اين نظر كه دين بسيارى از مردم ايران بوده وهست قابل ارزش است. در تورات در سفر خروج زيارت موسى عليه السلام است كه به نوعى زيارت قلبى با خداى كريم است:

«آن گاه موسى و بنى اسرائيل در ستايش خداوند اين سرود را خواندند:

خداوند را مى سراييم كه شكوهمندانه پيروز شده است

او اسب ها و سواران شان را به دريا افكنده است

خداوند قوت و سرود و نجات من است

او خداى من است، پس ستايش مى كنم

ص: 160

او خداى نياكان من است، پس او را تجليل مى نمايم

او جنگاور است و نامش خداوند است

خداوند لشكر و عرابه هاى فرعون را به دريا سرنگون كرد

مبارزان برگزيده مصر در درياى سرخ غرق شدند

آب هاى دريا آنها را پوشاندند

و آنها مانند سنگ به اعماق دريا فرو رفتند

دست راست تو اى خداوند قدرت عظيمى دارد

به نيروى دستت، دشمنانت را در هم كوبيدى

با عظمت شكوهت دشمنان را نابود ساختى

آتش خشم تو، ايشان را همچون كاه سوزانيد ...». (1) در جايى ديگر كه خداوند دستور ساختن قربانگاه مى دهد تا مردم براى زيارت به آن جا بروند و قربانى هاى خود را تقديم خداوند كنند، آمده است:

«قربانگاهى كه براى من مى سازيد بايد از خاك زمين باشد. از گله و رمه خود قربانى هاى سوختنى و هداياى سلامتى روى اين قربانگاه قربانى كنيد. در جايى كه من براى عبادت تعيين مى كنم، قربانگاه بسازيد تا من آمده شما را در آن جا بركت دهم ...». (2) البته اين زيارت و عبادت به اشياء مقدس مثل صندوق عهد، ميز نان مقدس، چراغدان با هفت چراغ، خيمه عبادت و قربانگاه و ... نيز تعلق مى گيرد كه ابزار مقدسى براى عبادت يهوه يا همان خداى يهود هستند. بنابراين زيارت در آيين يهود نيز به صورت حضورى و مشاهده جريان دارد. مثل زيارت از هيكل سليمان و كنيسه هاى قديمى و قربانگاه ها و چراغدان هاى عبادت و مزار پيامبران شان. و هم زيارت به صورت ارادت قلبى و باطنى جريان دارد


1- تورات، سفر خروج، فصل 15، بند 1- 8.
2- تورات، سفر خروج، فصل 20، بند 24.

ص: 161

كه بهترين نمونه هاى آن سرودهاى حضرات موسى و داود و سليمان در مزامير هستند كه به زبور حضرت داود معروفند. در حالى كه «هفتاد و دو مزمور را حضرت داود نوشته، دو مزمور را حضرت سليمان، دوازده مزمور را آساف، نه مزمور را خاندان قورح و بالأخره يك مزمور را حضرت موسى به رشته تحرير در آورده است». (1) در مزمور سه داود در برابر بد عهدى هاى زمانه و قوم بنى اسرائيل چنين مى سرايد:

«اى خداوند، دشمنانم چقدر زياد شده اند، بسيارى بر ضد من بر مى خيزند

بسيارى مى گويند كه خدا به داد من نخواهد رسيد

اما اى خداوند، تو سپر من هستى

و از هر سو مرا محافظت مى نمايى

تو مرا پيروز و سربلند مى سازى

و شهامت مرا به من باز مى گردانى

به سوى خداوند فرياد بر مى آورم و او از كوه مقدس خود مرا اجابت مى كند

با خيال آسوده به خواب مى روم و از خواب بيدار مى شوم، زيرا خداوند از من مراقبت مى نمايد

از هزاران دشمنى كه مرا از هر سو احاطه كرده اند ترسى ندارم ...». (2) بنابراين در آيين يهود، زيارت ريشه اى استوار دارد و درخت تناور اعتقادات آنها را تشكيل مى دهد. امروزه هم صهيونيست ها در اسرائيل تمام هدف شان ساخت و احياى مجدد هيكل سليمان در جنب يا در جايگاه مسجد الاقصى براى جلب تمام يهوديان و زيارت از آن مكان مقدس است، تا بدين وسيله و با عوام فريبى از اعتقادات مردم يهود سوء استفاده كرده و مهاجرت يهوديان را روز افزون كنند.


1- كتاب مقدس، مزامير، توضيحات ابتداى كتاب.
2- كتاب مقدس، مزامير، زمور 3.

ص: 162

زيارت در آيين مسيحيت

آيين مسيحيت يكى از اديان مردم ايران در قبل از اسلام بوده وهست. در اين دين نماد اصلى پرستش بر پايه زيارت است. زيارت از كليسا و پاپ و اسقف ها و همچنين زيارت خواندن براى مسيح و پاپ هاى شهيد و ارواح مطهر از آداب عبادى اين دين به شمار مى رود. زيارت با هر دو تعريف كاربردى آن، يعنى زيارت قلبى و باطنى و مشاهده كردن مكان هاى مقدس در آيين مسيح جريان دارد. چنان كه در انجيل متى از زبان عيسى آمده است:

«اى تمامى كسانى كه زير يوغ سنگين، زحمت مى كشيد، نزد من آييد و من به شما آرامش خواهم داد، يوغ مرا به دوش بكشيد و بگذاريد من شما را تعليم دهم، چون من مهربان و فروتن هستم ...». (1) در واقع زيارت يا نوعى عبادت قلبى در دين مسيح مستقيماً به خود مسيح و مادر او بر مى گردد. در واقع هر چه در مورد مسيح باشد عبادت است و هرچه در مورد مادر مسيح و حواريون و استمداد يارى از ارواح مطهر شهدا و قديسان دين مسيح باشد، زيارت است. چه اين زيارت با حضور بر مقبره شهداى دين باشد، كه زيارت شهودى و حضورى است، و چه زيارت باطنى و قلبى باشد. در هر صورت زيارت زير بنايى ترين تفكر دين مسيح است و حتى ابزار وجودى ارتباط با خود مسيحى كه در باورشان خداى بزرگ آسمان ها هست و داراى اقانيم سه گانه است، با زيارت آغاز مى شود. چنان كه در مكاشفه يوحنا در مورد پيام مسيح با كليساها به عنوان مجمع زيارت مسيحيان آمده است:

«هر كه پيروز شود، او را در خانه خود ستونى محكم خواهم ساخت تا همواره در حضور خدا باشد و ديگر هرگز بيرون نرود. نام خداى خود را نيز بر او خواهم نهاد تا


1- انجيل متى، باب 11، بند 28.

ص: 163

متعلق به شهر خدايم يعنى اورشليم جديد گردد كه از آسمان از جانب خدايم مى آيد.

همچنين نام جديد خود را بر او خواهم نهاد. هر كه اين را مى شنود، خوب توجه كند كه روح خدا به كليساها چه مى گويد». (1) از اين رو كليساها ركن ركين زيارتگاه هاى مردم و محل عبادت خداوندند. از طرفى ديگر كليساهاى قديس شامل كليساهاى قديمى از اعتبار ويژه اى برخوردارند و كليساى واتيكان هر ساله محل زيارت ده ها ميليون مسيحى است كه از سراسر دنيا براى زيارت كليساهاى قديمى و متعدد اين شبه كشور دينى موجود در كشور ايتاليا مسافرت مى كنند و يا براى حضور در عشاى ربانى و مراسم هاى دينى مسيحيان با حضور پاپ شركت مى كنند. مسيحيان ايران نيز همان رسم و رسوم مسيحيان ديگر جهان را بر اساس فرق شان كه ارتودكس يا كاتوليك ويا پروتستان و ... باشند انجام مى دهند؛ با اين تفاوت كه برخى از مسيحيان كشورمان بر اساس نذرها و نيازهاى خود در روزهاى عاشورا براى حضرت عباس و امام حسين عليهما السلام نذر مى كنند و زيارت مى خوانند، بدون اين كه از دين خود خارج شده باشند. اين كار تنها نشانه ارادت قلبى شان است و يا حاجاتى كه با نام اين عزيزان دريافت كرده اند كه در نوع خود بى نظير است.

نمونه ارادت قلبى مسيحيان به آداب و سنن مسلمانان را در لبنان هم مى توان به عينه ديد البته قرآن كريم هم مسيحيان را بهترين دوستان مسلمانان معرفى مى نمايد كه در دل شان به مسلمانان نزديكند. (2) حال شايد به دلايل سياسى وساير مؤلفه هاى اجتماعى و دينى در ظاهر نشان ندهند. ارادت قلبى بالاتر از اين كه جرج جرداق


1- انجيل، مكاشفه يوحنا، باب 3، بند 12.
2- ر. ك: آيه 82 سوره مائده كه مى فرمايد: «به طور مسلّم، دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود ومشركان خواهى يافت و نزديك ترين دوستان به مؤمنان را كسانى مى يابى كه مى گويند: «ما نصارا هستيم» اين به خاطر اين است كه در ميان آنها، افرادى عالم و تارك دنيا هستند، و آنها تكبر نمى ورزند».

ص: 164

مسيحى لبنانى بالغ بر چهارصد بار نهج البلاغه را خوانده و يكى از حافظان آن است.

زيارت در آرا و افكار مانى

مانى بعد از اين كه دين مسيح در درگيرى هاى ميان روميان و كشت و كشتارهاى پراكنده مؤمنان نجات يافت و آخرين قيصر روم علناً كيش مسيحيت را پذيرفت، كم كم جايگاه مسيحيت تقويت شد و كار به جايى رسيد كه مسيحيت ابزارى براى نيل به اهداف پادشاهان شد كه به غلط به حكومت كليسا و تفتيش عقايد در تاريخ معروف شد؛ چون كليسا نبود كه حكومت مى كرد. همان روميان با نرمش در مقابل دين مسيحيت و آميخته كردن آن با انواع خدايان خود مسيحيت را پذيرفتند. چنان كه ساليان درازى مسيح را اوزيريس يعنى همان خداى رم باستان كه براى نجات بشر خود را فدا مى كرد مى ناميدند. اتفاقاً تفتيش عقايد و كشتارها براى كفار نبود، بلكه مؤمنان حقيقى مسيح عليه السلام را مى گرفتند و مى كشتند، تا يكتاپرستى براى هميشه از اين دين رخت بندد. با وجود چند قرن كشتار و از بين بردن مؤمنان حقيقى، اكنون بالغ بر پنجاه هزار نفر مسيحى در كشورهاى پرتقال و اسپانيا و اندكى به صورت پراكنده در ساير كشورهاى دنيا زندگى مى كنند كه به خداى يگانه اعتقاد كامل دارند و مسيح را جلوه و نشانه عظمت خدا مى دانند، نه خود خدا. البته از طرف كليساى واتيكان مورد نفرت قرار داشته و مطرودند، ولى مؤمنان حقيقى هستند كه معجزه فاطيما كه در اوايل قرن بيستم در محلى كه بعدها فاطيما ناميده مى شود، اتفاق افتاد و مردم آن ديار براى هميشه بسيارى از اعتقادات گذشته را كنار گذاشته و اندك رابطه اى كه با كليساى كاتوليك واتيكان داشتند بهم زدند و براى خود به صورت مستقل عبادت مى كنند.

آنها به شدت در اقليتند و از بسيارى از مواهب اجتماعى محروم هستند.

مانى در زمانى متولد شد كه امپراطورى روم توانسته بود دين مسيح را با تخريب بسيار به دين رسمى خود تبديل كند و در اين راه مخالفان حقيقى كه همان مؤمنان به مسيح بودند را به وحشيانه ترين روش به مجازات برساند. بنابراين مسيحيت دين

ص: 165

سياسى و ابزار توسعه امپراطورى رم قرار گرفت و تنها نامش به امپراطورى رم مقدس تغيير كرد كه بعدها انشعابات گسترده اى پيدا نمود و القاب و عناوين مختلفى را از آن خود كرد. مانى در ايران متوجه شد كه دين زرتشت مورد بازيچه پادشاهان ساسانى قرار گرفته و از طرفى ديگر گرايش مردم ايران به سمت اديان بودايى و يهودى و مسيحى، روز به روز بيشتر مى شود. پس با مطالعه بسيار زياد بر اديان مختلف، روش جديدى را بنيان نهاد كه بر اساس محور ثنويت يعنى خداى خير و خداى شر صدق مى كرد. او توانست در كوتاه ترين زمان طرفداران زيادى را جذب كند. جذبه مانى كه هنرمندى تمام عيار بود و با ذوق بليغ خود سخن مى گفت، سبب وحشت دربار و موبدان شد كه البته مرگ او نتوانست از تعداد پيروان او بكاهد.

امروزه اگر چه دين مانى به نام مانى وجود ندارد، ولى بسيارى از فرق ثنويت هندو و چينى را مى توان وارثان پيچ و تاب خورده دين مانى ناميد كه هنوز هم در ميان مردم رواج دارند. در آيين مانى زيارت از مكان هاى مقدس مورد تأييد است. و زيارت قلبى كه همان عبادتنامه خواندن و يا زيارتنامه خواندن با تصور حضور باطنى است نيز جريان دارد. مطالعه بيشتر افكار و آراى مانى با پيدا نمودن بسيارى از كتب او در غارهاى چين ادامه دارد. قتل مانى به دستور مستقيم بهرام نوه شاپورساسانى، در سال 277 ميلادى بوده و او داراى كتاب هاى زيادى از جمله: 1. شاپورگان، 2. انجيل زنده، 3. گنجينه زندگى، 4. پراگماتيا(يا همان كتاب اعمال)، 5. كتاب رازها، 6. كتاب ديوها و .... بود، كه امروزه تعدادى از اين كتب پيدا شده و در حال بررسى اند. (1)

زيارت در آرا و افكار مزدك

مزدك به تمام معنى يك دان كيشوت ايرانى بود كه براى نجات مردم قيام كرد.

مشكلات مردم ايران سبب شد تا تاريخ مردى با نام مزدك را بپروراند كه با ديدگاهى


1- ر. ك: تاريخ اديان، جان بى ناث؛ تاريخ اديان، عبداللَّه مبلغى آبادانى.

ص: 166

آنارشيستى و ضد حكومتى براى غلبه بر بحران زندگى حياتى مردم حركتى را آغاز كند. در مورد دين و آرا و تفكرات مزدك حرف هاى متناقض زياد است. ولى او از طرفداران مانى بوده و بسيارى از آداب او را در دين خود گنجانده بود. كشتار شديد مزدك و يارانش سبب شد كه مزدك و آيينش براى هميشه ابتر بماند و آنچه كه در مورد آيين او توسط مورخان بيان شده است، فقط در حد اما و اگر و شايد و احتمالًا مى باشد. در واقع مزدك نتوانست مثل مانى به تبليغ رسالت خود بپردازد. مثل او داراى مطالعه و قريحه خوش نبود. بيشتر يك طغيانگر و يك آشوبگر براى نجات مردم بود. كه گاه دچار افراط، يا تفريط در فرمان هايش نيز مى شد. كه از جمله فرامين او حتى تقسيم زنان بود. و شرايط زمانه مجال ارائه آثار و افكار او را فراهم نساخت.

مزدك در سال هاى حدود 300 ميلادى قيام خود را آغاز نمود و چند سال بعد به دستور مستقيم انوشيروان، او و تمام يارانش يك جا قتل عام شدند. باقى ياران مزدك نيز از اعتقادات خود توبه كردند و به زرتشت ايمان مجدد آورند و از مرگ نجات يافتند. (1)

زيارت در آرا و افكار بودا

آيين بودا در قسمتى از كشور ايران باستان شامل هند و پاكستان و افغانستان كه در ايران قديم جزو قلمرو ايران محسوب مى شدند، جريان داشته و دارد. در آيين بودا زيارت از مجسمه هاى بودا عبادت تلقى مى شود. علاوه بر اين كه از تمامى مكان هاى مقدس، مثل معبد زيارت به عمل مى آيد. زيارت با حضور قلبى هم با استفاده از نيايش هاى موجود در كتاب هاى منشعب شده از دين بودا جريان دارد. بودا پادشاه زاده اى نجيب بود كه بالغ بر سى سال از عمر خود را در رياضت به سر برد و با ارائه يك متد و روش نيك، دينى جديد را پايه گذارى نمود. البته بسيارى از مواردى


1- همان.

ص: 167

كه به بودا نسبت داده مى شود، خرافاتى بيش نبود كه اكنون هم جريان دارد، مثل معجزاتى كه به او نسبت مى دهند و نحوه تولد اساطير گونه او كه چگونه بود و چه اتفاقى افتاد. در دين بودا مظاهر يكتاپرستى بيشتر به چشم مى خورد. هر چند خرافات و دستبردهاى گوناگون اين آموزه ها را به شدت آلوده كرده، ولى با شعارهاى زيبايى كه دارد و بى آلايشى و صميميتِ زاهدانه اى كه در اين دين جريان دارد، هنوز هم بسيارى از مردم دنيا را به سمت خود مى كشاند. امروزه يكى از بزرگ ترين مشكلات كليساهاى جهان، به خصوص واتيكان، گرايش بيش از حد جوانان به آيين بودا و اسلام است.

بررسى زيارت در قرآن

در قرآن زيارت خانه خدا به عنوان يكى از فضايل معنوى و دينى بيان شده و سوره اى از قرآن هم نام حج را به خود گرفته است. اين خود نشان دهنده جايگاه معنوى زيارت در ساختار دين مبين اسلام است. در واقع اسلام با اصلاح خرافات از آيين زيارت در طول تاريخ، مردم را به سمت پاكى و روشنايى سوق مى دهد. كسى كه به زيارت مكه مى رود، در حقيقت به زيارت خدا مى رود و براى اين كار بايد تمام پل هاى مادى اطراف خود را بشكند. زاير خدانه خدا از همه حلاليت مى طلبد و با عزمى راسخ قدم در وادى عشق مى گذارد. در طواف خانه دوست مى چرخد تا هرچه كه از خود دارد دور كند و از من به ما برسد. سپس در آخرين مرحله از پرستش خدا نفس خود را به قربانگاه منا مى برد تا با قربانى كردن، ارادت قلبى خود را نشان دهد و با تراشيدن موهاى خود، آخرين حلقه زيبايى هاى مادى را از خود دور كند. او به زيارت عشق رفته و پاك است، آن چنان كه فرزند از مادر زاده شده است. از آن پس بايد مراقب احوال و نفوس خود باشد.

در الميزان ذيل آيه شريفه: «قَالَ الَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا» (1)

آمده


1- سوره كهف، آيه 21.

ص: 168

است: از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه محل دفن افراد مؤمن و موحّد را مى توان زيارت نمود و بلكه نزد قبر آنان مسجد بنا كرد و ذكر خداى متعال در آن جا نمود. و در حديث آمده كه افرادى پيشنهاد ساختن مسجد بر قبر اصحاب كهف را ذكر كردند همه آنان موحّد بودند، همان گونه كه علامه طباطبايى نيز فرموده است. (1) طبق آيه شريفه قرآن مردم موحد خواستند تا در محل غار اصحاب كهف مسجد و جايگاه عبادتى بسازند و ضمن زيارت از قبور متبركه به عبادت خداوند بپردازند.

در قرآن نيز بارها دعاهاى قلبى و باطنى به قرب الى اللَّه يافت مى شود كه از زبان و بيان پيامبران و اولياى الهى نقل شده است. ولى بزرگ ترين مؤلفه زيارت همان حج است كه خداوند در قرآن مى فرمايد: «وَ إِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَ هِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّاتُشْرِكْ بِى شَيًا وَطَهّرْ بَيْتِىَ لِلطَّآلِفِينَ وَ الْقَآلِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»؛ (2)

زمانى را كه جاى خانه را براى ابراهيم آماده ساختيم چيزى را همتاى من قرار مده، و خانه ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجودكنندگان پاك ساز.

و در ادامه مى فرمايد مردم را براى زيارت خانه من دعوت كن: «وَ أَذّن فِى النَّاسِ بِالْحَجّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَ عَلَى كُلّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلّ فَجّ عَمِيقٍ»؛ (3)

و مردم را دعوت عمومى به حج كن، تا پياده و سواره بر مركب هاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند.

مردم براى زيارت خانه خدا بروند تا در اين راه انفاق كنند و به يتيمان و مسكينان برسند و آلودگى هاى شان را پاك كنند و دور خانه خدا بچرخند.(براى زيارت طواف كنند).

«ثُمَّ لْيَقْضُواْ تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُواْ نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُواْ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ»؛ (4)

سپس بايد آلودگى هايشان را برطرف سازند؛ وبه نذرهاى خود وفا كنند؛ و بر گرد خانه گرامى كعبه، طواف نمايند.


1- ر. ك: الميزان، ج 13، ص 30.
2- سوره حج، آيه 26.
3- همان، آيه 27.
4- همان، آيه 29.

ص: 169

البته حج از شعاير الهى است و جزء پايه هاى نمادين و عبادى دين اسلام است كه بايد پاس داشته شود:

«وَ مَن يُعَظّمْ شَعلِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»؛ (1)

و هر كس شعاير الهى را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواى دل هاست.

و البته خداوند براى هر قوم قربانگاه هايى براى عبادت و قربانى نمودن نفس مكاره قرار داده است. و براى مسلمين همان جايگاه نمادين و مقدس قربانى نمودن اسماعيل در كوه منى است كه خداوند آن را مكانى زيارتى معرفى مى نمايد:

«وَ لِكُلّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا لّيَذْكُرُواْ اسْمَ اللَّهِ عَلَى مَا رَزَقَهُم مّن م بَهِيمَةِ الْأَنْعمِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ وَ حِدٌ فَلَهُ و أَسْلِمُواْ وَ بَشّرِ الْمُخْبِتِينَ»؛ (2)

براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم، تا(هنگام قربانى) نام خدا را بر چهارپايانى كه به آنان روزى داده ايم ببرند، و خداى شما معبود واحدى است؛ در برابر او تسليم شويد و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان را.

در جاى جاى قرآن كريم علاوه بر زيارت عظيم كعبه و مسجد الحرام، براى عبادت معنوى حج، نكاتى وجود دارد كه در مورد آداب زيارت است. از جمله اين كه به هر جا مى رويد ابتدا در بزنيد. در زدن يا دق الباب كردن تنها يك امر اخلاقى نيست، بلكه يكى از مصاديق آن آداب زيارت افراد مختلف و به خصوص افراد كريم و بزرگ روزگار است و اين كه در هر جايى كه مى رويد نمايانگر اخلاق نيكو باشيد.

زيارت در حديث

در روايات نيز جايگاه خاصى براى زيارت در نظر گرفته شده است. حديث مشهور امام حسن عسكرى عليه السلام در مورد امامزاده عبدالعظيم حسنى عليه السلام مشهور و متواتر است كه: «من زار عبدالعظيم برى كمن زار حسين بكربلاء»؛ كسى كه در رى مزار امامزاده عبدالعظيم حسنى را زيارت كند، مانند آن است كه حسين 7 را در كربلا زيارت كرده باشد».


1- همان، آيه 32.
2- همان، آيه 34.

ص: 170

امام رضا عليه السلام درباره زيارت خواهر بزرگوارشان فرمود: «من زارها فله الجنلة»؛ (1) كسى كه حضرت فاطمه معصومه را زيارت كند پاداش او بهشت است.

همچنين از امام رضا عليه السلام نقل شده است: «هر كس نتواند به زيارت من بيايد، برادرم را در رى يا خواهرم را در قم زيارت كند كه ثواب زيارت مرا در مى يابد». (2) از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است: «ألا إنَّ حرمى و حرم ولدى بعدى قم»؛ (3) آگاه باشيد كه حرم من و حرم فرزندان بعد از من، قم است.

همچنين امام جواد عليه السلام در مورد زيارت قبر عمه مكرمه خود مى فرمايد: «من زار قبر عمّتى بقم فله الجنة»؛ (4) كسى كه عمّه ام را در قم زيارت كند، پاداش او بهشت است.

اصولًا زيارت از قبور در مذهب تشيع يكى از موهبات خداوند است، چون مى تواند سبب رهايى بسيارى از بندهاى شيطانى شود و از نظر روان شناسى هم اين مسأله صدق مى كند.

ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام نقل كرده است: «كانت فاطمة بنت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله تزور قبر حمزة بن عبد المطلب كلّ جمعة و علّمته بصخرة»؛ (5) فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله در هر جمعه اى قبر حمزه را زيارت مى نمود و آن را با سنگى علامت نهاده بود.

در بعضى از روايات آمده است كه امام حسين عليه السلام در شام هر جمعه به زيارت قبر امام حسن عليه السلام مى رفت. چنانكه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام اسراى كربلا بعد از آزادى از شام به زيارت قبور مطهّر آمدند و يا زيارت تاريخى صحابى بزرگ رسول خدا جابر از مزار شهداى كربلا كه مشهور است. در نهج الفصاحه و بحار الأنوار آمده است:

«مردى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و از قساوت دل شكايت نمود، حضرت فرمود: به قبرستان برو و از قيامت عبرت گير».


1- عيون أخبار الرضا عليه السلام، ص 234.
2- همان.
3- همان؛ بحار الأنوار، ج 6 ص، 31.
4- بحار الأنوار، ج 48، ص 307.
5- الجامع لاحكام القرآن، ج 10، ص 381؛ تفسير منير، ج 15، ص 251.

ص: 171

بنابراين زيارت قبور عادى مسلمين هم ثواب دارد. علاوه بر اين كه تأثير معنوى و روانى زيارت از قبرستان بسيار بر شخص زاير اثر مى گذارد و اگر ضميرها آماده باشد زاير براى هميشه آگاه شده و ترك گناه مى كند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله در حديثى، اهميت زيارت مزار خود را پس از رحلتشان چنين بيان مى نمايد:

«مَنْ زارنى بَعدَ وفاتى فكأنّما زارنى فى حياتى»؛ (1)

هركس پس از وفاتم مرا زيارت كند، گويا در زمان حياتم مرا زيارت كرده است.

و در جايى ديگر فرمود:

«مَنْ وَجَدَ سعةً ولم يَفد إلىّ فقد جفانى»؛ (2)

هر كس توانايى مالى داشته باشد و به زيارت من نيايد به من جفا نموده است.

عظمت و جايگاه زيارت تنها منوط به روايات شيعه نيست. بلكه در روايات و مستندات اهل سنت مانند صحيح بخارى و صحيح مسلم نيز جريان دارد. منتها افكار وهابى ها بزرگ ترين مانع تفهيم اين مسأله است، به طورى كه برخى از علماى اهل سنت به خود جرأت نمى دهند در اين مبحث سخن بگويند. چون به حد زياد تبليغ منفى وهابيت بر اين مسأله سيطره يافته است. ولى علماى گذشته اهل سنت متفق القول زيارت از قبور و قبرستان ها را داراى ثواب دانسته و اقدام آن را مقدم و برتر از ترك آن معرفى نموده اند. در سنن ابو داود و شرح صحيح مسلم هم زيارت از قبور مسلمين داراى ثواب دانسته شده و زيارت قبر پيامبر را ثوابى بزرگ مى دانند. تنها مسح و بوسيدن و سجده بر ديوارها و ضريح قبر پيامبر را جايز نمى دانند. (3) بنابراين علما و دانشمندان تمامى مذاهب اسلامى زيارت را متفق القول قبول دارند، ولى نمود عينى زيارت در انديشه هاى اماميه بيشتر است و آثار و مكارمى را كه بر آن در نظر گرفته اند نيز در احاديث شيعه بيشتر به چشم مى خورد.


1- احياء علوم الدين، ج 1، ص 81.
2- همان.
3- براى گسترده تر نشدن مبحث وخارج نشدن از موضوع اصلى به همين درجه از ايجاز كفايت شده است. و پژوهشگران مى توانند به كتاب هاى صحيح سنن مصطفى نوشته ابوداود و صحيح بخارى و صحيح مسلم و شرح صحيح مسلم نوشته نووى و احياء علوم الدين غزالى و .... مراجعه نمايند.

ص: 172

بررسى زيارت در ايران بعد از اسلام

مردم ايران بعد از اين كه به دين اسلام گرويدند، بلافاصله برخى از احكامى را پذيرفتند كه براى سردمداران روزگار مناسب نبود. از جمله بسيارى از مردم ايران در شمال كشور بعد از قيل و قال اندكى كه زيديان كردند و با حضور سادات امامى مذهب اولين پايه هاى حكومت مستقل را در گيل و ديلم و تا دارالمرز چالوس گستراندند. در اين حكومت كه به مدت چند قرن توسط سادات كياييان كه همگى از فرزندان امام موسى كاظم عليه السلام بودند فرهنگ تشيع به آسانى جا گرفت و محل رفت و آمد دانشمندان بزرگ علوى شد. به گونه اى كه رى از بزرگ ترين خاستگاه هاى اجتماعى علوى گرديد. بنابراين فرهنگ شيعى از گيل و ديلم و از مركز فرهنگى شان يعنى شهر رى به اقصا نقاط ايران صادر مى شد.

از طرف ديگر مردم ايران به تدريج اسلام را پذيرفتند، آنها در افكارشان، حتى زمانى كه اكثريت مردم ايران مذهب تسنن را پذيرفته بودند، باز هم دوستدار خاندان نبوت بودند. بسيارى از دانشمندان با وجود اين كه اهل سنت بودند در عقايدشان نسبت به فقه جعفرى و نسبت به ارادت قلبى به ائمه در جهان معروف شدند. اين به مذاق حكومت عباسى بغداد خوش نبود. بنابراين ايران عزيز هميشه درگير حوادث خونين بود و ايرانيان هم به هيچ وجه اهل باج دادن به خلفاى عباسى نبودند. به همين دليل تركان اهل سنت همواره مورد قبول دستگاه عباسى قرار مى گرفتند، حتى اگر آدم كُش شيادى چون محمود غزنوى باشد كه افتخارش بريدن بيش از حد سرهاى علويان و يا به قول خودش رافضيان است.

ايرانيان به لطف خداوند و على رغم ميل باطنى خليفه عباسى ميزبان ميهمان عزيزى بزرگوار و نور چشم رسول خدا صلى الله عليه و آله و امير المؤمنين عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام شدند. و او امام هشتم شيعيان عالم، حضرت امام رضا عليه السلام است. مصادف با حضور امام رضا عليه السلام در ايران و به علت تنگناى زندگى در مدينه و مكه و بصره و بغداد، شيعيان و

ص: 173

سادات علوى كه شامل برادران و خواهران و پسر عموهاى امام عليه السلام بودند، به ايران آمدند و به دلايلى مورد يورش دشمنان قرار گرفتند و بيشترشان شهيد شدند. و برخى هم به شمال ايران كه خاستگاه قيام شيعيان بود، رفتند تا نهضتى آزادانه و شيعى را تشكيل دهند. يكى از اين مردان خدا امامزاده حسن اطروش است(كه زيديان او را امام خود مى دانند ولى او در آثار مكتوب و در اشعارش ارادت خود را به ائمه ثابت مى كند و علناً مى سرايد كه امامى مذهب است و به آن مفتخر است) او كه از نوادگان امام زين العابدين عليه السلام است، مزارش به نام امامزاده عبداللَّه در آمل محل زيارت عاشقان است. عظمت وى به حدى بود كه به شواهد اسناد تاريخى، در يك روز بالغ بر چهار هزار نفر از اديان قبلى خود كه شامل يهوديت و زرتشتى و ... بودند، به اسلام گرويدند. (1) به علت درگيرى هاى بى شمارى كه سادات علوى با ايادى دست نشانده قدرت حاكم و دستگاه عباسى در ايران داشتند، بسيارى از امامزاده ها شهيد شدند و بسيارى ديگر به سبب بيمارى و حزن و اندوه فراوان وفات نمودند كه در اقصى نقاط ايران مدفون شدند. بسيارى از اين امامزاده ها داراى نشان هستند و بسيارى ديگر براى هميشه مزارشان مانند مزار مادرشان حضرت زهراى مرضيه ناپيدا ماند. و هنوز هم كسى نمى داند كه در كجاى ايران چه تعداد مقبره قرار دارد. تنها رد پاى تاريخى است كه مسير حركت و انتهاى حركت را نشان مى دهد و مى شود حدس زد كه در آن حدود و در آن بلد يا شهر يا روستا مزار مطهر فلان امامزاده مدفون است. اما ساير مزارها و زيارتگاه ها كه داراى نشانند و امروزه به عنوان زيارتگاه محل آمد و شد عاشقان به خاندان عصمت و طهارت هستند و از دير باز مورد زيارت سيل عاشقان قرار گرفته اند، اكنون هم مورد زيارت مردم ايران قرار مى گيرند.


1- ر. ك: پيشينه تاريخى لاهيجان، محمد على و زين العابدين قربانى.

ص: 174

پايان سخن

زيارت و فرهنگ زيارت در تمام اديان آسمانى و زمينى وجود دارد. همچنين عقلا و علماى تمامى مذاهب اسلامى زيارت را تأييد مى كنند. حال ممكن است اين فرهنگ در ميان برخى از عوام شيعه گاهى همراه با خرافات باشد و يا از طرف عوام اهل سنت شرك و گناه محسوب شود. ولى وقتى كه خداوند كريم خانه خود را مكانى براى زيارت مردم معرفى مى كند. و از طرفى ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله در احاديثى مستند و متواتر بيان مى فرمايد كه هر كسى به زيارت من بيايد شبيه آن است كه در زنده بودن من مرا ديده است و يا كسى كه به ديدن من بيايد و مزارم را زيارت نكند به من ظلم نموده است، خود به خود اين تلقى را ايجاد مى كند كه خداوند كريم به اين وسيله از مردم مى خواهد كه ضمن طواف خانه خود و زيارت مسجد الحرام، به مزار شهدا و مرقد مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز بروند. چون بارها در قرآن آمده است كه شهدا زنده اند و روزى داده مى شوند.

از طرف ديگر ارواح مطهر انسان هاى پاك قدرت فراوانى در دربار الهى دارند و مى توانند شفاعت و شفاى بيماران را از حضرت حق دريافت نموده و عيناً به اذن خداوند كريم و با حمايت روح مطهر انسان مستأصل و بيمار را نجات دهند. و اين همه نشانه قدرت ارواح ملكوتى است، كه جزء مقربان درگاه الهى و از دوستان حضرت حقند. بنابراين زيارت از مكان هاى زيارتى كريم و كريمه بيش از همه سبب جلاى روحى و معنوى افراد مى شود. در بسيارى از موارد هم مردم به اذن خدا خواسته هاى خود را از توجه و توسل به آن آبرودار درگاه الهى به دست مى آورند. اين مسأله مخصوص مسلمانان نيست كه عده اى بخواهند آن را خرافات بدانند. امروزه در بسيارى از كليساها نجات مردم از ارواح خبيث انجام مى شود و در مورد شفاى بيماران لاعلاج هم تلاش هايى انجام شده و مى شود. اما مطمئناً جايگاهى كه مردم مسلمان و مذهب شيعه نسبت به ائمه دارد تا آنها كه به واسطه كشيش يا اسقف با

ص: 175

مسيح مقدس ارتباط برقرار مى كنند، تفاوت شان از زمين تا آسمان است.

بنابراين فرهنگ زيارت امرى پذيرفتنى و قابل قبول است و از نظر علم روان شناسى و متافيزيك و روح شناسى اين مسأله مورد تأييد است. چون خود به خود آرامشى به انسان مى دهد كه او را در برابر سختى ها صبور نگه مى دارد. در آيين ها و اديان آسمانى و زمينى هم اين رسومات پذيرفتنى هستند و اسلام يكى از شعاير دين را زيارت خانه خدا معرفى مى نمايد. از طرفى در احاديث هم به شدت اين مسأله مورد حمايت قرار دارد، تا آن جا كه ابعادى از مباحث اخلاقى ما را نيز به خود اختصاص داده است. اكنون بايد ديد مسأله مهم در اين باره چيست؟ چه چيزى در اين ميان حلقه مفقوده است؟ و چه كسانى متولى برخورد با آن هستند؟

حقيقت اين است كه بزرگ ترين مسأله آسيب پذيرى فرهنگ زيارت و زيارت به معنى عام كه گاه حتى عزادارى ها و ساير آداب و سنن را نيز در بر مى گيرد.(چون عزادارى ها به قصد قلبى زيارت انجام مى شود و به نوعى زيارت باطنى محسوب مى گردد). وجود خرافات و خرافه پذيرى در برخى آيين هاى مذهبى است كه بايد هر چه زودتر حد و مرز زيارت و خرافه توسط مسئولين امر روشن شود و از طريق رسانه ها به سمع و نظر مردم عزيز ايران برسد. چون به اين واسطه جلوى بسيارى از موج حملات خرافه پذيرى كه از طرف فركانس هاى غربى به سمت مردم ايران نازل مى شوند خنثى مى شود و مردم هم به خواسته قلبى خود نزديك تر مى گردند و جوانان پرسشگر هم جواب سؤالات شان را دريافت مى كنند.

ص: 176

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. احياى علوم الدين، امام محمد غزالى.

3. انجيل لوقا(مجموعه كتاب مقدس).

4. انجيل متى(مجموعه كتاب مقدس).

5. انجيل مرقس(مجموعه كتاب مقدس).

6. انجيل يوحنا(مجموعه كتاب مقدس).

7. اوستا(يشت ها، يسنا، ونديداد، ويسپرد، خرده اوستا) و گاثه ها، نوشته و تحقيق:

هاشم رضى.

8. بحار الأنوار، علامه محمدباقر مجلسى.

9. پيشينه تاريخى لاهيجان، محمد على قربانى.

10. تاريخ اجتماعى ايران، سعيد نفيسى.

11. تاريخ اديان، عبداللَّه مبلغى آبادانى.

12. تاريخ اديان، جان بى ناث، ترجمه فريدون بدره اى.

13. تاريخ ايران، دكتر عبدالحسين زرين كوب.

14. تاريخ تفسير قرآن كريم، محمّد رضا آشتيانى.

15. تاريخ تمدن اسلامى، جرجى زيدان.

16. تاريخ تمدن جهان، ويل دورانت، ترجمه احمد آرام.

17. تاريخ قرآن، آيت اللَّه محمّد هادى معرفت.

18. تاريخ قرآن، دكتر محمود راميار.

19. تفسير نمونه، آيت اللَّه مكارم شيرازى و همكاران.

20. تورات(شامل سفر پيدايش، سفر خروج، لاويان، تثنيه و اعداد).

21. چون ابر در انتظار جارى شدنم(مجموعه شعر)، حسين قاسم نژاد.

22. ديوان شمس، جلال الدين محمد مولوى بلخى.

ص: 177

23. زيارت قبور، امام فخر رازى، ترجمه احمد عابدى.

24. سادات گيل و ديلم و طبرستان، مير ظهير الدين مرعشى.

25. سفينة البحار، شيخ عباس قمى.

26. سنن صحيح، مصطفى ابوداوود.

27. شاهنامه فردوسى، فردوسى، تصحيح: ژول مول.

28. صحيح بخارى، بخارى.

29. صحيح مسلم، مسلم.

30. فرهنگ عميد، تك جلدى، حسن عميد.

31. فرهنگ معين، تك جلدى، محمد معين.

32. كتب اسرائيليات(غزل هاى سليمان، اول تواريخ، دوم تواريخ، اول سموئيل، دوم سموئيل، كتاب زكريا، كتاب دانيال، كتاب صفنيا، كتاب حزقيال، كتاب ميكاه، كتاب عذرا و ...).

33. كورش كبير، ابوكلام آزاد، ترجمه دكتر ابراهيم باستانى پاريزى.

34. گلستان سعدى، شيخ مصلح الدين سعدى شيرازى.

35. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى.

36. من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق.

37. الميزان فى تفسير القرآن، علامه سيد محمد حسين طباطبايى.

38. نهج الفصاحه، سخنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، گردآورى و ترجمه ابوالقاسم پاينده.

39. وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملى.

ص: 178

ص: 179

5. زيارات و نيايش ها در متون مقدس

اشاره

دكتر مرتضى بدخشان

چكيده

خداجويى و ارتباط با خدا همواره از دغدغه هاى مهم بشر در طول تاريخ بوده است.

راه هاى رسيدن به خدا در زمان ها و مكان هاى گوناگون، شكل ها و نيز قالب هاى خاصى داشته است. از جمله نمادهاى ارتباط با خدا نيايش و نماز و زيارت بوده است كه از مشتركات تمام اديان الهى به شمار مى رفته است. در متون مقدس، دعا و نماز و زيارت چه به صورت انفرادى و چه به صورت جمعى، جزء ضروريات دين محسوب مى شده است. نويسنده در اين نوشتار به بررسى آيين ها و نيايش ها و زيارات قبور و نذورات در متون مقدس پرداخته و خاطرنشان كرده است كه مقصود از متون مقدس، كتب عهد عتيق و نيز كتب عهد جديد مى باشد كه هر كدام شامل چندين رساله و كتاب و صحيفه است.

كليدواژه ها: دعا، زيارت، آيين ها، متون مقدس، تورات، انجيل، اپوكريفا.

تعاريف

1. هيكل: معبد يهوديان در اورشليم كه بناى آن به دست حضرت سليمان آغاز و به دست حضرت داود به اتمام رسيد.

2. مذبح: محلى بود براى قربانى كردن حيوانات كه گاهى انسان ها را نيز در آن قربانى مى كردند.

3. تابوت مقدس، تابوت عهد، تابوت شهادت: صندوقى بود كه حضرت موسى به امر حق تعالى از چوب شطيم ساخت. و حقّه مَنّ(نان آسمانى) و عصاى هارون را كه

ص: 180

شكوفه نموده بود و دو لوح عهد كه احكام بر آنها مكتوب بود، در كنار كتاب تورات داخل آن گذاشته بودند.(حقّه مَنّ و عصاى هارون در زمان سليمان در آن نبود).

مقدّمه

خداوند پس از خلقت حضرت آدم و حوا جايگاه آنان را باغ عدن قرار داد و آن را برايشان پربركت ساخت. آنها را نسبت به حسادت ها و شرارت هاى شيطان آگاه كرد.

اما آنها فريب خوردند و از باغ رانده شدند. آدم و همسرش از عملى كه مرتكب شده بودند توبه كردند و خداوند توبه آنها را پذيرفت، زيرا كه او توبه پذير مهربان است. (1) اما به سبب اين غفلت، آنها را به روى خاك فرستاد تا در آن جا توالد و تناسل كنند و براى اين كه نسل او نيز مورد آزمايش قرار گيرد، براى هدايت آنان پيامبرانى را فرستاد تا احكام الهى را بر آنها بيان كنند و آنها را از طغيان و سركشى بازدارند. سلسله اين انبيا از حضرت آدم شروع شده و تا حضرت خاتم به پايان رسيده است.

حس خداجويى و ارتباط داشتن با خداى يكتا همواره در نسل آدم بوده است و انسان پيوسته بازگشت به اصل خود را جست وجو مى كرده است. آنچه باعث فلاح و رستگارى يا ضلالت و عقوبت بشر گرديده، انتخاب راه درست يا نادرست در اين بازگشت بوده است. از آن پس بعضى راهى را كه انبيا راهنماى آن بوده اند انتخاب و طى كرده اند، و جماعت كثيرى كه هواى نفس بر آنها غلبه داشت، كالاى دنيا را برگزيدند و راهنمايشان شيطان شد.

آنچه كه بشر در طول تاريخ به دنبال آن بوده است، راه هاى رسيدن به خداست كه اين راه ها در زمان ها و در مكان هاى مختلف، شكل و قالب خاصى داشته است.

از جمله فرايضى كه ايجاد كننده اين ارتباط بوده و از آدم عليه السلام تا خاتم صلى الله عليه و آله اهميت خاص خود را داشته، راز و نياز با خداوند بوده است كه به شكل هاى مختلفى، چون دعا و نماز و زيارت و ... تجلى يافته است.


1- سوره بقره، آيه 37.

ص: 181

در اين تحقيق به بررسى زيارات، آيين ها و نيايش ها در متون مقدس پرداخته شده است، و مقصود از متون مقدس، كتب عهد عتيق و عهد جديد مى باشد.

كتب عهد عتيق شامل موارد زير مى باشد: اسفار خمسه، صحيفه يوشع بن نون، كتاب داوران، كتاب روت، كتاب اول سموئيل نبى، كتاب دوم سموئيل نبى، كتاب اول پادشاهان، كتاب دوم پادشاهان، كتاب اول تواريخ، كتاب دوم تواريخ، كتاب عزرا، كتاب نحميا، كتاب استر، كتاب ايوب، زبور داود، امثال سليمان، جامعه سليمان، غزل غزل هاى سليمان، صحيفه اشعياء، صحيفه ارميا، صحيفه مرائى ارميا، صحيفه حزقيال، صحيفه دانيال، صحيفه هوشع، صحيفه يوئيل، صحيفه عاموس، صحيفه اوبديا، صحيفه يونس، صحيفه ميكاه، صحيفه ناحون، صحيفه حبقوق، صحيفه صفنيا، صحيفه حجى، صحيفه زكريا و صحيفه ملاكى ء.

كتب عهد جديد شامل موارد زير بوده است: انجيل متى، انجيل مرقس، انجيل لوقا، انجيل يوحنا، كتاب اعمال رسولان، رساله هاى پولس رسول(چهارده رساله)، رساله يعقوب، رساله اول بطرس، رساله دوم بطرس، رساله اول يوحنا، رساله دوم يوحنا، رساله سوم يوحنا، رساله يهودا و مكاشفه يوحنا.

دعا و زيارت در متون مقدس

دعا به معنى صدا زدن و كمك طلبيدن است و دعا له يعنى براى او دعا كرد و دعا عليه يعنى بر او نفرين كرد. (1) واژه زيارت يعنى مَيل. و زاير اسم فاعل است. (2) زيارت يك ديدار ارادى و خواست عقلى است كه با علاقه و تمايل همراه است، نه يك موضوع غير ارادى يا تصادفى. يعنى زاير به كسى گفته مى شود كه با عشق و علاقه و ميل و رغبت به زيارت كسى يا محلى برود. پس ديدارهاى تصادفى يا غير ارادى از مقوله اين تعريف خارج است.


1- المنجد.
2- لسان العرب.

ص: 182

با مرورى در زندگى انبياى الهى به روشنى پى خواهيم برد كه آن بزرگواران بيش از سايرين، دعا كرده اند و در استجابت آن اصرار بيشترى ورزيده اند.

دعا يكى از عوامل مؤثر در تهذيب و تزكيه انسان است كه اعتماد به نفس، صبر و پايدارى در هنگام مصايب و مشكلات بخشى از ثمره طيبه آن است.

نيايش و نماز همواره در ميان امت ها مرسوم بوده و نمادى از رابطه مستقيم انسان با خداى خود بوده است. انبيا و پيامبران الهى پيوسته اين دو فريضه را خود انجام داده و امت هاى خويش را نيز به انجام آنها ترغيب نموده اند. دعا و نماز كه موجب تقويت روحى نوع بشر بوده اند، انسان را از سردرگمى ها نجات داده و در حل مشكلات يارى كرده اند، يأس و نااميدى را از انسان دور ساخته و اميد و نشاط را در حيطه زندگى او گسترش داده اند.

در متون مقدس، دعا، نيايش و نماز، چه به صورت انفرادى و چه به صورت جمعى، جزءِ ضروريات دين بوده است.

آنچه كه از متون عهد قديم استفاده مى شود اين است كه زمان نماز و دعا مشخص بوده است و مؤمنين بايد اين فرايض را در ساعت و روزهاى خاص بجا آورند. مثلًا آنچه كه در مزامير داوود عليه السلام و كتاب دانيال نبى عليه السلام مورد تأكيد قرار داشته است، انجام فريضه دعا و نماز در ساعت هاى 3 و 6 و 9 روز و اوايل شب و انتهاى آن و وقت غذا خوردن بوده است. (1) نماز در ميان يهوديان مقدماتى داشت كه يك فرد يهودى بايد انجام مى داد.

يهوديان براى نماز به پيشانى يا بازوى چپ خود «عصابه» مى بستند و آن عبارت بود از قطعه چرم مكعبى شكل كه داراى چهار آيه بود و هر آيه بر قطعه اى از پوست يا كاغذ نوشته شده در عصابه قرار داده مى شد. اين چهار آيه عبارت بودند از: 1. آيات 2 تا 10 باب 12 سفر خروج؛ 2. آيات 11 تا 21 باب 12 سفر خروج؛ 3. آيات 4 تا 9 باب 6


1- مزامير 55: 17 و كتاب دانيال نبى 6: 11.

ص: 183

سفر تثنيه؛ 4. آيات 18 تا 21 باب 11 سفر تثنيه. (1) مراسم نيايش و نمازهاى جمعى در بين يهوديان به شيوه هاى خاص انجام مى گرفت. در اين مراسم افراد براساس رتبه و مرتبه شخصيتى و خانوادگى بر يكديگر تقدم و برترى داشتند و بر همين اساس در مجمع مى نشستند.

«اول جايگاه مخصوص مشايخ بودند» (2) بعد «رؤساى مجلس كه مركب از بزرگان و صاحب منصبان بود و سپس خادمان» (3) پس از آن جايگاه شماسان بود كه صدقه ها را تقسيم مى كردند و بعد كسى كه دعا را مى خواند قرارداشت.

مراسم نيايش و نماز اين گونه شروع مى شد كه واعظ بر منبرى مى رفت و همه حاضرين به پا مى خاستند و پس از دعا همگى نماز اقامه مى كردند كه در آن برخى از آيات، قرائت گرديد. (4) در دعا شخص داعى همان طور كه براى خود دعا مى كرد، براى ديگران نيز دعا مى كرد. على الخصوص براى سلاطين و صاحبان منصب (5) اين دعا حتى مى تواند براى دشمنان و قاتلان خود هم باشد، همان گونه كه «استيفانِ» يهودى بعد از اين كه كليساى اورشليم او را تعيين كرد تا به حواريون در خدمت رسانى به فقرا مساعدت نمايد، باعث اشتعال غيرت و ضديت و تعصب يهود گرديد. لذا نسبت كفرگويى به وى داده، دستگيرش نمودند و پس از محاكمه او را سنگسار كردند و در حين سنگسار شدن زانو زد و ندا سر داد كه «خداوندا اين گناه را بر اينها مگير» اين را گفت و خوابيد. (6) بعدها حواريون نيز در مراسم با يهوديان مشاركت مى كردند و اين مشاركت در انجام فرايض بين يهوديان و مسيحيان وجود داشت، تا زمانى كه حواريون مورد كينه


1- برگرفته از قاموس كتب مقدس تحت كلمه عصابه.
2- انجيل متى 23: 6.
3- انجيل لوقا، 4: 20.
4- سفر اعداد 15: 37- 41.
5- رساله اول تيموس 2: 2.
6- كتاب اعمال رسولان 7: 59 و 60.

ص: 184

قرار گرفتند و از مجامع يهود رانده شدند. پس از آن مسيحيان ناچار بودند مراسم دعا و نماز را در خانه ها به صورت جمعى برگزار كنند.

البته امروزه بسيارى از آيين ها و مراسمى كه در گذشته بين يهوديان و مسيحيان معمول بوده است، رو به افول گذاشته است، زيرا نياز فطرى آنها كه همانا خداجويى و ارتباط با خدا بوده را اقناع نكرده است.

«به جرأت مى توان گفت كه عشاى ربانى، ديگر محور آيينى زندگى غالب مسيحيان غربى، چه كاتوليك و چه پروتستان نيست و آيين هاى اعتراف و توبه اكنون بيشتر به گذشته تعلق دارند». (1) امروزه در جوامع مسيحى گرايش مردم به نماز، آن هم به صورت انفرادى و در خانه ها گسترش يافته كه شايد به خاطر اين است كه نماز بهترين و بى واسطه ترين راه ارتباط با خداست.

زيارتگاه ها در متون مقدس

يهوديان در عهد عتيق غالب مراسم و عبادات رسمى و بزرگ خود را در هيكل ها يا معابد برگزار مى كردند و زيارت هيكل ها در نزد آنان، از اهميت بالايى برخوردار بود.

هيكل عبارت بود از چادر جماعت بزرگى كه مراسم مذهبى و ذبح و قربانى نيز در آن جا انجام مى گرفت. اين چادر بزرگ در اطراف خود، ايوان ها و ستون ها داشت و خانه ها و حجره هاى كاهنان در آن جا بود.

ساختن يك هيكل كارى بسيار دشوار، طاقت فرسا و زمان بر بود، مثلًا هيكلى را كه حضرت داود عليه السلام بناى آن را شروع كرد، با بيش از يكصد هزار نفر كارگر پس از مدت چند سال به دست سليمان عليه السلام به پايان رسيد (2) مقصود از هيكلى كه در بيشتر مواضع كتاب مقدس از آن نام برده شده است، هيكل اورشليم است كه بر كوه «موريا»


1- اديان جهان، ص 146.
2- كتاب اول تواريخ 17: 1 و 12.

ص: 185

بنا شده بود. در كتاب مقدس از سه هيكل نام برده شده است كه عبارت اند از: 1. هيكل سليمان؛ 2. هيكل زرُو بابل؛ 3. هيكل هيروديس.

تابوت مقدس را كه حضرت موسى به امر خداوند ساخته بود در هيكل اورشليم(هيكل سليمان) قرار داشت. تابوت عهد(مقدس) صندوقى بودكه موسى به امر حق تعالى از چوب شطيم ساخت. طولش سه قدم و نه قيراط و عرض و ارتفاعش دو قدم و سه قيراط بود و بيرون و اندرونش به طلا پوشيده بر اطراف سر آن تاج هاى طلايى ساخت و سرپوشى از طلاى خالص بر آن گذارده و دو كروب(فرشته) بر زير آن قرار دارد كه با دو بال خود بر سرپوش آمرزش سايه افكن بودند و بر هر يك از طرفين آن دو حلقه طلايى براى عصاهاى چوبى كه به طلا پوشيده شده براى برداشتن تابوت بود ساخت و حقّه مَنّ(نان آسمانى) (1) و عصاى هارون را كه شكوفه نموده بود و دو لوح عهد كه احكام بر آنها مكتوب بود در كنار كتاب تورات داخل آن گذاشته بودند (2) همچنان آن را تابوت شهادت هم گفته اند. (3) لازم به تذكر است كه حقّه مَنّ و عصاى هارون در زمان سليمان در آن نبوده اند. (4) زمانى كه قوم بنى اسرائيل كوچ مى كردند تابوت عهد را برداشته و به دنبال آن حركت مى كردند. امورات مخصوص به تابوت عهد منحصر بود به هارون و پسرانش. آن گونه كه از متون مقدس برداشت مى شود، به نظر مى رسد كه چون بنى اسرائيل در دوران حضرت موسى در انجام دستورات الهى تعلل ورزيده و وارد جزئيات شده، زياد بهانه مى آوردند، خداوند نيز در اجراى فرايض از آنها مى خواست كه جزئيات را نيز رعايت كنند؛ مثلًا در سفر اعداد باب چهارم آيات 5 تا 15 در مورد تابوت عهد مى فرمايد: «هنگامى كه اردو كوچ مى كند هارون و پسرانش داخل خيمه اجتماع شده و پوشش حجاب را پايين بياورند و تابوت شهادت را با آن بپوشانند و


1- سفر خروج 16: 4.
2- رساله عبرانيان 9: 3 و 4 و سفر تثنيه 31: 26.
3- سفر خروج 25: 16 و 40: 21.
4- كتاب اول پادشاهان 8: 9.

ص: 186

بر آن پوشش پوست خز آبى بگذارند و جامه اى كه تمام آن لاجوردى باشد بالاى آن پهن نموده، چوب دسته هايش را بگذارند و بر ميز نان تقدمه جامه لاجوردى بگسترانند و بر آن بشقاب ها و قاشق ها و كاسه ها و پياله هاى ريختنى را بگذارند و نان دائمى بر آن باشد و جامه قرمز بر آنها گسترانيده، آن را با پوشش پوست خز بپوشانند و چوب دسته هايش را بگذارند و جامه لاجوردى گرفته، شمعدان روشنايى و چراغ هايش و گل گيرهايش و سينى هايش و تمامى ظروف روغنش را كه با آنها خدمتش مى كنند بپوشانند و آن را و همه اسبابش را در پوشش پوست خز گذاشته بر چوبدستى بگذارند و بر مذبح زرين جامه لاجوردى گسترانيده، آن را به پوشش پوست خز بپوشانند و چوب دست هايش را بگذارند و تمامى اسباب خدمت را كه با آنها در قدس خدمت مى كنند گرفته، آنها را در جامه لاجوردى بگذارند و آنها را به پوشش پوست خز بپوشانند و بر چوب دست بنهند و مذبح را از خاكستر خالى كرده، جامه ارغوانى بر آن بگسترانند و جميع اسبابش را كه به آنها خدمت آن را مى كنند، يعنى مجمرها و چنگال ها و خاك اندازها و كاسه ها، همه اسباب مذبح را بر روى آن بنهند و بر آن پوشش پوست خز گسترانيده، چوب دست هايش را بگذارند و چون هارون و پسرانش در هنگام كوچ كردنِ اردو از پوشانيدن قدس و تمامى اسباب قدس فارغ شوند، بعد از آن پسران «قهات» براى برداشتن آن بيايند، اما قدس را لمس ننمايند مبادا بميرند». (1) اين قانون سخت و پيچيده اى بود كه خدا بر بنى اسرائيل نازل كرد و اگر كوچك ترين خطايى در انجام امور فوق الذكر اتفاق مى افتاد، خاطى فوراً عقوبت مى شد؛ مثلًا «عزّه» پسر ابى ناداب وقتى تابوت عهد كه بر روى عرابه در نزديك خانه اش توقف نموده بود، چون گاوان حمل كننده تابوت لغزيدند و او دستش را دراز كرد تا جلو لغزش تابوت عهد را بگيرد. چون دستش به تابوت خورد فوراً خداوند او را كشت، زيرا او از خانواده اى نبوده كه مجاز به دست زدن به تابوت


1- سفر اعداد 4: 15.

ص: 187

هستند (1) و خداوند انجام امورات خاصه تابوت عهد را به دست هارون و پسرانش واگذار كرده بود و گفته بود و ديگران اجازه دست زدن به آن را نداشتند. و يا «عزّيا» پسر «امصيا» در سن شانزده سالگى به تخت سلطنت مى نشيند و پنجاه و دو سال بر قوم خود حكومت مى كند و در اين مدت همواره بر دشمنان خود پيروز شده، شهرت فراوانى به دست مى آورد. آن گونه كه در كتاب دوم پادشاهان، باب 15، آيه 1 تا 7 آمده است، وى روزى بر پيروزى هايش مى بالد و جسارت مى ورزد و مى خواهد كارى را انجام دهد كه مختص كاهنان است، يعنى سوزاندن بخور. خداوند پس از اقدام او به اين كار و به خاطر جسارتش، وى را به بيمارى «برص» مبتلا مى كند و تا آخر عمرش در خانه اى كه مخصوص اين بيماران است زندگى مى كند.

اگر چه در اين چند قرن گذشته آيين هاى مذهبى از رونق افتاده بود؛ يا به سخن ديگر، به خاطر رفتار نامناسب كليساها با مسايل جديد علمى و مقابله با عقل گرايى بشر، نوعى دين گريزى در جوامع مسيحى گسترش يافته بود، ولى امروزه جمعيت مسيحيان و يهوديان، در زيارتگاه ها موج مى زند.

«در سال 1992 ميلادى، بقعه لورد در فرانسه پنج و نيم ميليون زاير داشت كه يك و نيم ميليون نفر بيشتر از ده سال قبل بود. از زيارتگاه هاى ديگرى مانند سانتياگو، كمپوستلا در اسپانيا و فاتيما در پرتغال نيز افزايش مشابهى گزارش شده است.

بسيارى براى شفا جويى به اين بقاع مى آيند ... با اين كه از زمان جنبش اصلاح دينى در اروپا زيارت به كلى منع شده است، پروتستان هاى اروپا نياز درونى خود را به احساس حضور قدسى در زيارتگاه هاى كاتوليك برآورده مى سازند». (2)

تدفين مردگان و زيارت اهل قبوردر متون مقدس

آنچه كه از مطالعه متون مقدس به دست مى آيد، آن است كه قوم يهود در طول تاريخ نسبت به مراسم غسل، تكفين و تدفين اموات عنايت و دقت خاصى داشته اند و


1- برگرفته از كتاب دوم سموئيل، باب ششم، آيه 3 تا 7.
2- دين مسيح، ص 151.

ص: 188

عدم دفن ميت نشانه بى احترامى به احكام شرع بوده و همواره يكى از نشانه هاى تدين افراد، دفن اموات بوده است.

در شرع يهوديان حتى اموات دشمنان هم مى بايست دفن شود (1) همچنين يهوديان وصيت مى كردند كه در قبرستان يا محلى كه پدرانشان در آن جا مدفون بودند، به خاك سپرده شوند (2) يعقوب در وصيت خود مى گويد: مرا با پدرانم در مغاره اى كه در صحراى «عفرون حتى» است دفن كنيد(ابراهيم آن را با آن صحرا از عفرون حتى براى ملكيت مقبره خريده بود؛ ابراهيم و زوجه اش ساره را در آن جا دفن كردند.

اسحاق و زوجه اش رفقه را دفن كردند و من در آن جا «ليه» را دفن نمودم ... چون يعقوب وصيت را با پسران خود به پايان برد، پاهاى خود را به بستر كشيد، جان بداد و به قوم خويش ملحق گرديد (3) و در همان جايى كه وصيت كرده بود به خاك سپرده شد.

مصريان مردگان خود را بزرگ مى داشتند و براى جلوگيرى از فساد، آنان را موميايى مى كردند و با عطر درخت «بلسان» آنان را تدهين كرده، معطر مى ساختند(س پ 37: 25) همچنين براى خوشبو كردن خود يا مداوا كردن بيماران يا معطر ساختن اجساد از «پاتيلچه» كه روغن مقدس و تركيبى مطبوع بود كه از چند ماده تركيب مى شد استفاده مى كردند. (4) چون شخصى به حالت احتضار مى رسيد، رسم بود خويشان وى و اطرافيان چشم هاى او را ببندند و آخرين بوسه ها را بر سر و روى او بزنند و بر بالين او گريه و زارى كنند. (5) و اين عزادارى و ماتم و سوگوارى تا مدت ها بعد از دفن ميت ادامه داشت (6) و گاه مى شد كه زنان تعزيه خوان و نوحه سرا را براى داغ تر كردن مجلس و گريانيدن حاضران اجير مى كردند. (7) و گاه اين عزادارى ها با اصوات موزيك هاى غم انگيز همراه بود. (8) بعد از دفن ميت خانواده او ناهار يا شامى را به شركت كنندگان مى دادند و تا مدت ها بعد از دفن ميت دوستان و خويشاوندان هر


1- سفر تثنيه 21: 22 و 23
2- كتاب اول پادشاهان 11: 43.
3- سفر پيدايش، باب 49.
4- ايوب 41: 31.
5- سفر پيدايش 46: 4 و 50: 1.
6- يوحنا 11: 19.
7- كتاب ارميا 9: 17.
8- كتاب حزقيل 24: 17.

ص: 189

روزه به قبرستان مى رفتند و بر قبر گل مى ريختند و گريه و زارى مى كردند.

يهوديان عادت داشتند كه بر سر قبور و زيارتگاه هاى اموات خود رفته، بر سر مزار مورد نظر نماز بخوانند. آنها بر ميت مى گريستند و هر چه فرد فوت شده به شخص نزديك تر مى بود يا جايگاه والاترى مى داشت، مراسم عزادارى و ايام آن بيشتر مى بود. ايام نوحه گرى هفت روز بود، ولى براى بزرگان اين ايام تا سى روز يا بيشتر ادامه داشت. (1) آنچه كه در آخرين آيات سفر پيدايش درباره وفات حضرت يعقوب آمده است، اين است كه چون يعقوب چشم از جهان فرو بست، بنى اسرائيل بسيار گريستند، حضرت يوسف بر روى پدر خود افتاد، بر وى گريست و او را بوسيد و طبيبانى را كه از بندگان او بودند فرمود تا پدر او را حنوط كنند و طبيبان اسرائيل(يعقوب) را حنوط كردند و چهل روز در كار وى سپرى شد، زيرا كه اين قدر روزها در حنوط كردن صرف مى شد و اهل مصر هفتاد روز براى وى ماتم گرفتند. (2) يوسف پس از فوت پدر جسدش را در همان جايى كه وصيت كرده بود دفن كرد.

امروز نيز يهوديان از اول تا هشتم ماه «آب» براى شهادت زكريا عزادار هستند و روز هشتم به زيارت اموات رفته و به مستمندان كمك مى كنند. همچنين يك روز قبل از عيد «كيپور» به زيارت قبور رفته و به فقرا صدقه مى دهند و فرداى آن روز كه دهمين روز ماه «تشرى» است و عاسور يعنى عاشورا ناميده مى شود را روزه مى گيرند و تمام روز به عبادت و استغفار مشغول مى شوند. (3) بنى اسرائيل، قبرها و معابد خود را همچون مصريان باستان و آشوريان باصُوَر و تماثيل رنگارنگ منقش مى ساختند. (4) حزقيل نبى آنان را از اين كار منع مى كرد و


1- سفر اعداد 20: 29.
2- سفر پيدايش 50: 1- 3.
3- اصل و نسب و دين هاى ايران باستان، ص 425 و 426.
4- سِفر اعداد 33: 52.

ص: 190

مى فرمود كه خدا مرا گفت: اى پسر انسان آيا آنچه را كه مشايخ خاندان اسرائيل در تاريكى و هركس در حجره هاى بت هاى خويش مى كند ديدى. زيرا مى گويند كه خدا ما را نمى بيند و خدا اين زمين را ترك كرده است. (1) در متون مقدس مواردى از شفاعت كه ذكر شده است و آن درخواست نمودن عفو از شخصى كه تقصير درباره او واقع شده مى باشد و شخص شافع، هم مدعى و هم مدعى اليه را مستخلص مى سازد و گاهى خود شافع براى دشمن خود شفاعت مى نمايد، چنانچه در رساله پولس رسول به رومانيان در حق مردم مكتوب است كه مى گويد: «خدا قوم خود را كه از قبل شناخته بود، رد نفرموده است، آيا نمى دانيد كه كتاب در باره الياس چه مى گويد، چگونه بر اسرائيل از خدا استغاثه مى كند». (2) و يا در باب هشتم، آيه بيست و ششم همين رساله گويد: «و همچنين روح نيز، ضعف ما را مدد مى كند، زيرا كه آنچه دعا كنيم به طورى كه مى بايد نمى دانيم لكن خود روح براى ما شفاعت مى كند ...» شايد مقصود اين باشد كه آن گونه كه مى پذيرد به ما مى آموزد كه چنين كنيم يعنى به ما الهام مى كند.

يهوديان در زياراتشان براى اجابت درخواست هاى خود، اظهار عجز و تواضع نموده و انابه مى كردند و براى بخشش گناهان خود روزه مى گرفتند و به خطاهاى خويش اقرار مى كردند، تا رضايت ذات اقدس الهى را به دست بياورند و درون خويش را آرام سازند. (3)

ارسال سلام ها و درودها براى صالحان

سلام و درود به بندگان صالح، چه آنانى كه از دنيا رفته اند و چه حاضرين در ميان امت ها، امرى معمول بوده است. در متون مقدس به خصوص در رساله هاى پولس رسول، اين سلام ها و درودها براى درگذشتگان و حاضران زياد به چشم مى خورد:


1- كتاب حزقيل 8: 12.
2- رساله پولس رسول به روميان باب يازدهم، آيه 2.
3- مستفاد از سفر داوران 20: 26 و كتاب اول سموئيل 7: 5 و 6.

ص: 191

«از قيامت مردگان يعنى خداوند ما، عيسى مسيح، كه به او فيض و رسالت را يافتيم براى اطاعت ايمان در جميع امت ها به خاطر اسم او، كه در ميان ايشان، شما نيز خوانده شده عيسى مسيح هستيد، به همه كه در روم محبوب خدا و خوانده شده و مقدسيد، فيض و سلامتى از جانب پدر، خدا و عيسى مسيح خداوند بر شما باد. اول شكر مى كنم خداى خود را به وساطت عيسى مسيح درباره همگى شما كه ايمان شما در تمام عالم شهرت يافته است، زيرا خدايى كه او را به روح خود در انجيل پسرش خدمت مى كنم مرا شاهد است كه چگونه پيوسته شما را ياد مى كنم و دائماً در دعاهاى خود مسئلت مى كنم كه شايد الآن به اراده خدا سعادت يافته نزد شما بيايم. (1) در ميان همين سلام ها و دعاها گاه «پولس» افرادى را كه نام يهودى دارند، ولى اعمالشان نشان آن است كه بهره اى از تعاليم الهى نبرده اند را مؤاخذه و مورد خطاب و عتاب قرار مى دهد و از آنها مى خواهد كه در باطن و روح و عمل يهود با شند نه در حرف و ظاهر. (2)

زيارت اماكن مقدس و قربانى كردن براى خدايان

زيارت اماكن مقدس و قربانى كردن براى خدايان در بسيارى از اقوام معمول بود و در مراسم خاص كه به مناسبت هاى مختلف برگزار مى گرديد، براى اداى دين و نذرى كه داشتند، قربانى مى آوردند و معمول اين بود كه قربانى از ميان حيواناتى همچون گاو، ميش، بز، بره و يا پرندگان باشد. آنچه كه براى قربانى آورده مى شد غالباً دو نوع بود:

1. قربانى خونى؛ 2. قربانى غير خونى. قربانى خونى آن بود كه از حيوانات اهلى پاك، مانند گاو و گوسفند و ... يا پرندگان باشد. قربانى غير خونى عبارت بود از نوبرهاى مواسم هاى مختلف و شراب و آرد و روغن و ....

چنانچه قربانى، خونى مى بود، شخص قربان گذار دست خود را بر قربانى مى گذاشت و سپس توسط كاهن يا لاوى ذبح مى شد. كاهنان كه محرمانه ترين امور


1- رساله پولس رسول به روميان 1: 5 تا 10
2- رساله پولس به روميان 2: 28 و 29.

ص: 192

مربوط به هياكل يا بت ها را به عهده داشتند، افرادى بودند كه با استفاده از كلام سجع و پرداختن به برخى امور و رياضت ها، اطلاعات ناقصى از بعضى امور ساده غيب را از طريق شياطين به دست بياورند. «لا يقوى الكاهن على الكمال فى إدراك المعقولات لأنّ وحيه من وحى الشيطان». (1) كاهنان، آنچه را كه مأمور به سوزانيدن آن بودند، پس از كندن پوست و قطعه قطعه كردن گوشت حيوان در قربانگاه مى سوزاندند. (2) انتخاب نوع قربانى، با توجه به وضع مالى قربانى گذار بود، مثلًا افراد فقير از براى قربانى حيوانات كوچك تر يا از پرندگانى همچون كبوتر و قمرى كه نوعى پرنده مانند كبوتر بود و در اراضى مقدسه فراوان يافت مى شد را مى آوردند. (3) در هر صورت قربانى ها يا از حيوانات بود كه به مذبح آورده مى شد و يا آرد و روغن و مواد ديگر ....

تمام مراسمات مذهبى يهوديان اعم از زيارات، دعاها، نيايش ها و قربانى كردن ها، همراه با موسيقى و آوازهاى مختلف بود.

يهوديان با وجود خلف وعده هاى بى شمارشان نسبت به انجام تعهداتشان در برابر خداوند،- كه تورات و انجيل و قرآن پر است از اين نمونه ها- گاه نذوراتى غير معمول و غير معقول مى كردند و بر اجراى آنها پافشارى مى نمودند، حتى اگر نذرشان به ضرر و زيان آنها مى بود، مثل قربانى كردن بهترين نزديكان و خويشاوندانشان.

در متون مقدس موارد زيادى از قربانى كردن انسان ها براى خدايان آورده شده است، در زير چند نمونه از نذورات غير مرسوم بنى اسرائيل را كه در متون مقدس مذكور است، آورده ايم.

«يفتاح» وقتى پيشواى مشايخ جلعاد گرديد، در جنگى كه با بنى عمون در پيش داشت نذر كرد اگر خداوند او را در جنگ پيروز كند، هنگام مراجعت هرچه را كه به


1- مقدّمه ابن خلدون،، ص 108.
2- مستفاد از سفر خروج 29: 22 و سفر لاويان 3: 9 و 7: 3.
3- سفر پيدايش 15: 9 و سفر لاويان 5: 7 و 12.

ص: 193

استقبال او از در خانه اش بيرون بيايد از آن خداوند باشد و آن را براى قربانى سوختنى بگذارد. وى فقط يك دختر داشت و او اولين كسى بود كه پس از مراجعت پدر از جنگ به استقبال پدر آمد. وقتى «يفتاح» چشمش به دختر افتاد، پيراهن چاك كرده، نذر خود را آشكار كرد و دختر نيز پذيرفت تا قربانى شود و چنين شد. پس از آن دختران بنى اسرائيل هر سال چهار روز را براى دختر يفتاح عزادارى مى كردند. (1) پادشاه موآب كه از مقاومت در برابر «يهورام» و «يهوشافات» عاجز و درمانده شد، به جهت تحريك غيرت قوم خود يا دشمن خود، نخست زاده خود يعنى پسر بزرگ خود را قربانى سوختنى قرار داد. (2) «عمّونيان» بتى داشتند به نام «مولك» يا «ملكون» اين بت از مس تو خالى ساخته شده و سر گوساله داشت كه بر صندلى نشسته بود. معمولًا براى اين بت كه خداى عمّونيان بود، قربانى هاى انسانى به خصوص از ميان بچه تقديم مى شد. روش قربانى كردن به اين شكل بود كه در درون اين بت آتش روشن مى كردند تا زمانى كه بازوهاى اين بت مسى، قرمز مى شد، آن گاه قربانى مورد نظر را بر روى دست هاى بت مى گذاشتند تا فوراً بسوزد.

در همين حين طبل ها نواخته مى شد تا صداى داد و فرياد قربانى شنيده نشود.

در كتاب دوم پادشاهان چنين آورده شده كه: «اهل سَفَروايم پسران خود را براى «ادرمَّلك» و «عنَّملك» كه خدايان سفروايم بودند به آتش مى سوزانيدند». (3) انبياى بنى اسرائيل بارها و بارها يهوديان را از اين نوع كارها منع كرده بودند، ولى «آنها به مواعظ انبيا توجه نكردند، تا اين كه خشم يهُوه بر آنها افروخته شد». (4)

از پرستش يهوه (خداى يكتا) تا شرك و بت پرستى

بت پرستى پس از اسارت، در ميان بنى اسرائيل شيوع گسترده اى يافت و با اين كه مواعظ انبيا را مى شنيدند، اما از كار خود دست بر نمى داشتند، تا اين كه گرفتار غضب


1- سفر داوران 11: 30- 40.
2- كتاب دوم پادشاهان 3: 6- 27.
3- باب هفدهم آيه 31.
4- كتاب عاموس 5: 25 ج 27 و كتاب دوم پادشاهان 23: 10.

ص: 194

الهى مى شدند. آنچه كه از كتب مقدس به دست مى آيد نشان مى دهد كه بنى اسرائيل براى خدايان خود هيكل ها(مجسمه ها) و نمادها يا تماثيلى مى ساختند و آنها را پرستش كرده، براى آنها قربانى مى كردند. اين مجسمه ها و تماثيل كه خدايان اقوام بودند، گاه به شكل هاى پادشاهان و يا حيوانات و يا ممزوجى از انسان و حيوان يا فرشتگان ساخته مى شدند.

با اين كه خداوند گفته بود «هيچ شكلى از آنچه در آسمان و زمين و درياست براى خود مساز و نزد آنها سجده مكن و آنها را عبادت منما» (1) ولى پرستش و عبادت يهُوَه(خداى يكتا) كم كم به پرستش اوثان و تماثيل تبديل شد و اين نوع پرستش كم كم حالت رسمى گرفت تا آن جا كه «تمثال غيرت» را بر سردر دروازه اورشليم نصب كردند تا دلالت نمايد براى اين كه عبادت تماثيل در اين شهر آشكار و واضح گشته است. (2) «هر امت خدايان خود را ساختند و در خانه هاى مكان هاى بلند كه سامريان ساخته بودند گذاشتند، يعنى هر امتى كه در شهر خود ساكن بودند، پس اهل بابل «سكّوت بنوت» را و اهل كوت «نَرجَل» و اهل حمات «اشيما» را ساختند و عِوّيان «نِبحَز» و «تَرتاك» را ساختند». (3) انسان امروزى كه در قرن بيست و يكم بعد از ميلاد زندگى مى كند نيز گرفتار شرك و بت پرستى است و در بعضى از كشورها هنوز مردمى هستند كه براى خود بت هايى ساخته اند و شب و روز به عبادت آنها مشغول و براى آنها ركوع و سجود و قربانى مى كنند.

در قاموس كتاب مقدس تحت كلمه ميمون آمده است: «فعلًا در هندوستان بت ميمون مورد پرستش مى باشد، چه كه در آن جا هيكلى و معبدى براى آن حيوان برقرار دارند مى باشدكه داراى هفتصد ستون است».

در رساله پولس به روميان آمده است: (4) اى كسى كه ديگران را تعليم مى دهى، چرا


1- سفر خروج، باب 20.
2- حرقيال 8: 3 و 5.
3- كتاب دوم پادشاهان 29: 17- 31.
4- رساله پولس 2: 21- 24.

ص: 195

خود را نمى آموزى؟ وعظ مى كنى كه دزدى نبايد كرد، آيا خود دزدى نمى كنى؟ و از زنا كردن نهى مى كنى، آيا خود زانى نيستى؟ از بت ها نفرت دارى، آيا به تجاوز از شريعت، خدا را اهانت نمى كنى؟ زيرا كه به سبب شما در ميان امت ها اسم خدا را كفر مى گويند، چنان كه مكتوب است.

البته هرگاه احكام الهى از جامعه طرد مى شد و ستمگران ستمگرى مى كردند و مانع مى شدند كه قوم خدا، او را عبادت كنند، خداوند وعيد عذاب به آنها مى داد؛ از جمله عذاب هايى كه بر مصريان رفت، عذاب هاى ده گانه بود كه عبارت بودند از:

1. تلخ شدن رود نيل 2. هجوم وزغ ها، 3. هجوم پشه ها، 4. هجوم مگس ها، 5. بيمارى وبا، 6. بيمارى پوستى(دمل)، 7. سرما و تگرگ، 8. هجوم ملخ ها 9. تاريكى مطلق هوا، 10. قتل نخست زادگان(اولين مولود پسر) مصريان. (1)

نتيجه گيرى

نتيجه اين كه آيين ها و فرايض مذهبى همچون دعا، نماز و زيارات از مشتركات تمام اديان الهى بوده است كه در تمام دوره هاى تاريخى در ميان امت ها وجود داشته، فقط شكل و نوع و شدت ضعف و قوت آن متفاوت بوده است. در متون مقدس نمونه هاى پايبندى مردم به اين آيين ها به وفور يافت مى شود. و هر گاه انسان خواسته است از نمادهاى ارتباط با خدا فاصله بگيرد، فوراً اين حصار را شكسته و دوباره مراجعت كرده است، مانند آنچه كه مى بينيم امروزه در جوامع مسيحى و يهودى جهان گرايش به دعا و زيارت به شدت رو به گسترش است و اين نشان دهنده آن است كه دين گريزى در ميان آنان در قرون گذشته كه به خاطر عملكرد نامناسب متوليان دينى بوده، نه اين كه مشكل را حل نكرده كه مشكلات عديده اى براى آنان به وجود آورده است. لذا حل بسيارى از معضلات و ناهنجارى هاى موجود در جوامع خود را در روى آورى به دعا، نماز و زيارات مى دانند.


1- سفر خروج ابواب 7- 10.

ص: 196

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. دين مسيح، برايان ويلسون، ترجمه حسن افشار تهران، مركز، 1384.

3. قاموس كتاب مقدس، هاكس، تهران، اساطير، 1383.

4. كتب عهد جديد(27 مورد، انجيل ها و كتاب ها و رساله ها به غير از انجيل برنابا)، انجمن پخش كتب مقدس، 1980 م.

5. كتب عهد عتيق(39 كتاب و رساله و صحيفه بدون رساله هاى اپوكريفايى)، انجمن پخش كتب مقدس، 1980 م.

6. لسان العرب، ابن منظور.

7. مقدّمه، ابن خلدون، دار الفكر، بيروت، چاپ اول، 1998 م.

8. المنجد فى اللغه، لويس معلوف.

ص: 197

6. نذر و نياز در دين زرتشت و ايران باستان

اشاره

دكتر سيد حسين اميديانى (1)

چكيده

از مطالعات انسان شناختى استنباط مى شود كه نذورات و زيارت اماكن مقدس از ديرپا، بنيادين و كهن ترين صور رفتارها و تجربه هاى دينى فرهنگ ها و جامعه ها بوده است. ثروتى را كه در گذشته زايران از طريق اهداى نذرها براى زيارتگاه ها هزينه مى كرده اند با توجه به امكانات محدود مادى و تنگناهاى معيشتى، شگفت آور بوده است. يكى از سنت هاى پسنديده مردم ايران باستان كه پيرو آيين يكتاپرستى دين رزتشت بوده اند، نيكى و نيكوكارى و كمك به همنوع و اهداى نذرها به معابد و اماكن زيارتى بوده است. زرتشتيان اين عمل نيك را از جمله وظايف ملى و مذهبى آيين خود مى دانسته و به آن عمل مى كردند. دين زرتشت با توجه به نمونه هايى كه در كتاب مقدس «اوستا» به آنها اشاره شده، به موضوع نذر و نياز، چه براى اهورا مزدا(خداى يكتا) و چه براى انجام مراسم مذهبى در آتشكده ها و اهدا به آن جا و يا پيشكش نمودن به همنوعان پرداخته شده است. هم اكنون نيز هموطنان زرتشتى ما در كرمان و يزد، نذورات و موقوفاتى دارند كه نذر و وقف برگهنبار شده و همه ساله درآمد آنها در محل صرف نيات نذر كننده و واقف مى شود.

كليدواژه ها: اهورا مزدا، زرتشت، اوستا، گات ها، نذر و نياز، يسنا.

مقدّمه

شناخت فرهنگ هر ملت، براى مردم آن مرز و بوم، در حقيقت نوعى خودشناسى و آگاهى به منابع فرهنگى و ريشه هاى موجوديت و شناسنامه آن قوم و ملت محسوب


1- عضو پيوسته انجمن فيزيك ايران، عضو پيوسته انجمن نجوم ايران و عضو هيئت علمى دانشگاه علوم قرآنى تهران.

ص: 198

مى شود. براى ما ايرانيان كه خوشبختانه وارث فرهنگى بسيار غنى و سرشار، چه از عهد باستان و قبل از اسلام و چه بعد از ظهور دين پر بركت اسلام هستيم، شناخت و آگاهى از مدنيت و فرهنگ، ضرورى و واجب است.

شناسانيدن ايران و جلوه هاى گوناگون عناصر با ارزش تاريخ و تمدن ايرانى به مردم و آگاه ساختن آنان از ويژگى هاى ظريف و عشق به زيبايى و روش ها و سنت هاى نيك اجتماعى، از جمله مهم ترين وظايفى است كه ايران دوستان و پژوهشگران و اهل قلم و مربيان و معلمان بر عهده دارند.

از شواهد باستان شناختى و منابع تاريخى و مطالعات انسان شناختى چنين استنباط مى شود كه اهداى نذور و زيارت اماكن مقدس از ديرپا، بنيادين و كهن ترين صور رفتارها و تجربه هاى دينى فرهنگ ها و جامعه ها و جمعيت ها بوده است. همه تجربه هاى دينى به طريقى با زيارت و اعمال زايرانه جمعيت هاى متدين درپيچيده اند. به ديگر سخن دينى را بدون زيارت و اعمال و آداب آن و نذر و نياز سراغ نداشته و نمى شناسيم. اصولًا هر اندازه فرهنگ ها، جامعه ها و جمعيت ها دينى تر زيسته و هستى را متدينانه و آيينى تر تجربه كرده اند، با ادب و آدابى زايرانه تر نيز زندگى را تشكّل داده اند. لايه هاى باستانى تر فرهنگ ها، پرمايه و غنى از تمثيل هاى آيينى و كنش ها و رفتارهاى زايرانه و آداب عميقاً معنوى جمعيت هاى زاير بوده است.

سرمايه و ثروتى را كه در گذشته جمعيت هاى زاير از طريق اهداى نذرها براى زيارتگاه ها و اماكن متبرك خود هزينه مى كرده اند، با توجه به امكانات محدود مادى و تنگناهاى معيشتى كه با آن دست و پنجه مى فشرده اند، شگفت آور بوده است. امر اتفاقى نيست كه زنده، غنى، معنوى و فعال ترين محوطه ها و مكان ها در گذشته زيارتگاه ها بوده اند. معمارى، هنر، ادبيات و آداب زيارت و اهداى نذور را بى اغراق مى توان از گرانمايه ترين ذخاير معنوى و ميراث جمعيت هاى زاير دانست.

ص: 199

باستان شناسان و مورخان اديان اطلاعات مهمى را از ميراث زايران و سنت و معنويت و آداب و ادبيات زيارت در فرهنگ ها و آيين هاى مختلف در دوران هاى گذشته در اختيار ما مى نهند. از مطالعات تطبيقى- تاريخى و پديدار شناختى زيارت و زايرى و مناسبات آن با ديانت و ديندارى نيز چنين استنباط مى شود كه نسبت، رابطه يا مواجه زايرانه با «چيزها» با امرالوهى، قدسى و متعالى كه هر سه از عناصر بنيادين تجربه هاى دينى هستند سخت و استوار درتنيده است. (1) يكى از سنت ها و خصلت هاى پسنديده مردم ايران باستان، نيكى و نيكوكارى و كمك به همنوع و اهداى نذور به معابد و اماكن مقدس بوده است و اين عمل را جزء وظايف ملى و مذهبى خود مى دانسته اند. در هر دين الهى، نذر و نياز و داد و دهش و خير و خيرات و نيكوكارى از وظايف عمده پيروان آن دين به شمار مى رود و پيامبران الهى بر اين مطلب تأكيد فراوانى نموده اند.

ايرانيان باستان پيرو آيين يكتاپرستى زرتشت بوده اند و در كتاب مذهبى آنان يعنى" اوستا" در بخش گات ها چنين آمده است:

اوستا با نويسه فارسى

ات راتوم زرتوشترو تنوس چيت خوخياو اوتنم ددائيتى پئوروتات مننگهس چاونگهوش مزدا شيوتنهيا اشايى ياچا اوخذ خياچا سروشم خشتروم چا(يسنا- هات 33- بند 14)

14. زرتشت همه جسم و جان خود را با گزيده ترين منش پاك خود چون پيشكشى بى ارزش به خداوند خرد(هديه- فديه) نيازمى كند و با فرمانبردارى از دستورات الهى و سرسپردگى كردار و گفتار و همه نيروى خود را به اشا ارمغان مى آورد. (2)


1- «زيارت و ديانت يا جهانگردى و سياحت؟»، فصلنامه وقف ميراث جاويدان، شماره 52، ص 66 و 67.
2- ترجمه و تفسير گات ها سرودهاى زرتشت، ج 1، ص 441- 444.

ص: 200

1. «اى مزدا رفتار و گفتار نيك و پرستش بى ريايى كه در پرتو آنها مردم از بخشايش جاودانى و پارسايى و نيروى معنوى و رسايى برخوردار مى گردند همه را نخست به تو اى خداوند هستى بخش پيشكش(نياز) مى نماييم». (1)(يسنا- هات 34- بند 1)

دين زرتشت

خداوند متعال براى هر امتى پيامبرى فرستاده كه مردم را به راه راست هدايت كند، به طور مثال مى فرمايد: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلّ أُمَّةٍ رَّسُولًا ...». (2)

و همانا ما در ميان هر امتى پيغمبرى فرستاديم تا به خلق ابلاغ كند كه خداى يكتا را بپرستيد ....

در كتاب آسمانى قرآن هميشه از پيامبران گذشته با احترام و نيكى ياد نموده و به مؤمنين نيز توصيه مى كند، ضمن احترام به همه پيامبران و رسولان به تمام آنها ايمان داشته باشند. از جمله فرموده: «ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبّهِ ى وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَمَللِكَتِهِ ى وَكُتُبِهِ ى وَرُسُلِهِ ى لَانُفَرّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مّن رُّسُلِهِ ...». (3)

رسول خدا به آنچه خدا بر او نازل كرد ايمان آورده و مؤمنان نيز همه به خدا و فرشتگان خدا و كتب و پيغمبران خدا ايمان آوردند و(گفتند) ما ميان هيچ يك از پيامبران خدا فرق نگذاريم.

زرتشت پيامبر الهى، طبق نظر پژوهشگران و محققين، بين حدود 1700- 1400 سال پيش از ميلاد يعنى 3700- 3400 سال پيش ظهور نموده است. كتاب مقدس پيروان زرتشت اوستا مى باشد كه مجموعه شعاير، آداب و رسوم، برداشت ها و معتقدات مذهبى آنان در آن آمده است. در كتب مقدس آسمانى تورات و انجيل و قرآن، هر گاه خواسته اند از مذهب باستانى ايران سخنى به ميان آورند، تنها به نام" مجوس" بسنده كرده اند. در قرآن مجيد كلمه مجوس يك بار به كار رفته است: «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ


1- همان، ص 445- 447.
2- سوره نحل، آيه 36.
3- سوره بقره، آيه 285.

ص: 201

وَ الَّذِينَ هَادُواْ وَ الصبِينَ وَ النَّصرَى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ ...». (1)

مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان ذيل آيه مذكور مى نويسد: «منظور از مجوس قوم معروفى هستند كه به زرتشت گرويده و كتاب مقدسشان اوستا نام دارد .... و در قديم الايام مجوسيان در ايران و چين و هند وغير آنها آتشكده هايى داشتند و وجود همه عالم را مستند به اهورامزدا دانسته و او را ايجاد كننده همه مى دانستند». (2) از اين آيه شريفه و ترجمه و تفسير آن كه در الميزان خيلى مفصل نقل شده معلوم مى شود كه قرآن كريم ملت مجوس را اهل كتاب دانسته و آن طايفه را با يهود و نصارى كه از امم خداپرست و داراى احكام و شريعت متقنى بودند، در يك دريف آورده و كلمه مجوس را با واو وصل به ايشان مى پيوندد و به توسط حرف موصول دوم(كلمه الّذين)؛ آنان را از مشركين جدا مى سازد. در ضمن ذكر حديثى از ابا عبداللَّه عليه السلام راجع به مجوس در انتهاى آن از قول پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «مجوس را پيغمبرى بوده است كه او را بكشتند و كتابى آورد كه آن را بسوزانيدند و بر دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بود». (3) مى دانيم كه كافران و دشمنان زرتشت او را به شهادت رسانيدند و كتاب اوستا نيز در حمله اسكندر به ايران به آتش كشده شد. در اين جا به ذكر چند نمونه از سروده هاى خود زرتشت كه در بخش گات هاى اوستا آمده، مى پردازيم كه دليلى است بر يكتاپرستى ايرانيان باستان كهن ترين و مطمئن ترين قسمت اوستا بخش گات مى باشد.

«اوست نخستين انديشه گرى كه با نور خود افلاك را درخشان ساخت و با نيروى خرد خويش راستى بيافريد تا نيك انديشان را يار و پشتيبان باشد. اى هستى بخش و داناى بزرگ؛ اى كسى كه هميشه در هر حال يكسانى، با روح مقدست فروغ ايمان را در قلب ما بر افروز». (4)


1- سوره حج، آيه 17.
2- ترجمه تفسير الميزان، ج 14، ص 505 و 506.
3- بحار الأنوار، ج 5، ص 379.
4- اوستا، بخش يسنا، 31، بند 7.

ص: 202

«اى مزدا، هنگامى كه تو را با ديده دل نگريستيم در انديشه خود دريافتيم كه تويى سرآغاز، كه تويى سرانجام، كه تويى پدرمنش پاك، كه تويى آفريننده راستى، كه توى داور دادگر كارهاى جهانى». (1) گر مسلمان، گر نصارى هم مجوس و هم يهود

ذاكر درگاه او هريك همى گويد خدا

همه جا خانه يار است چه مسجد چه كنشت.

آتشكده

«لّكُلّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنزِعُنَّكَ فِى الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلَى رَبّكَ إِنَّكَ لَعَلَى هُدًى مُّسْتَقِيمٍ»؛ (2)

ما براى هر امتى پرستشگاهى مقرر كرديم تا به خدا توجه كنند(و آن جا سبب وحدت و انس و الفت آن امت شود) پس(اى رسول) نبايد مردم(در امر كعبه و قربانگاه و ساير دستورهاى الهى) با تو به منازعت برخيزند و تو خلق را به سوى خدا دعوت كن كه خود به راه راست و هدايت كامل هستى.

اولين آتشكده هايى كه در ايران باستان شناخته شد، به منظور حفظ و نگهدارى آتش مقدس براى رفع احتياجات روزمره مردم بود، ولى با گذشت زمان احترام اين عنصر درخشان و گرمابخش و بزرگداشت آن چنان در مردم ريشه دواند كه از هر گوشه و كنار به زيارت آن مى آمدند و در برابر آتش به ستايش و پرستش خداوند بزرگ مى پرداختند. پس از ظهور زرتشت نيز مغان و موبدان، بسيارى از سنت هاى قبل از زرتشت را به مرور وارد آيين زرتشت نمودند و مجدداً آتشكده ها محلى شد براى اجتماع مؤمنين به منظور اداى نماز و ستايش اهورامزدا و به تدريج به مقتضاى زمان تغييراتى در آتشكده ها راه يافت. آتشكده ها كه تا آن زمان تنها محل زيارت و عبادت و نيايش به درگاه ايزد يكتا به شمار مى رفت، به لحاظ فعاليت هاى موبدانى كه


1- اوستا، بخش يسنا، بند 8.
2- سوره حج، آيه 67.

ص: 203

اهل فضل و دانش بودند و نيز در كانون توجه افراد عادى و دولتى و حكومتى قرار داشت، به تدريج به محل آموزش، كتابخانه و موزه مجهز گرديد و نيز از محوطه آن براى برگزارى مراسم و جشن ها استفاده مى گرديد.

نور و روشنايى، قبله زرتشتيان

پيامبران بزرگ هر يك قبله يا سويى جهت پرستش پيروان خود تعيين نموده اند، تا آنها بتوانند هنگام پرستش خدا رو به سوى قبله نموده، با خداى بزرگ راز و نياز نمايد، در قرآن آمده: «وَ لِكُلّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّيهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَ تِ ...». (1)

و براى هر جمعيتى وجهه و قبله اى است كه بدان رو مى كنند، پس هر جا كه بوديد در خيرات سبقت بگيريد. مرحوم علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مى فرمايد: «كلمه وجهه به معناى چيزى است كه آدمى رو به آن مى كند، مانند قبله، كه آن نيز به معناى چيزى است كه انسان متوجه آن مى شود. در اين آيه بيان سابق را خلاصه نموده، عبارت اخرايى مى آورد تا مردم را هدايت كند به اين مسأله كه قبله را تعقيب نكنند، و بيش از اين درباره آن بگومگو راه نياندازند و معنايش اين است كه هر قوم براى خود قبله اى دارند كه بر حسب اقتضاى مصالحشان برايشان تشريع شده است. خلاصه، قبله يك امر قراردادى و اعتبارى است، نه يك امر تكوينى ذاتى، اين حرف ها را بگذاريد و به دنبال خيرات شتاب بگيريد و از يكديگر سبقت بجوييد كه خداى تعالى همگى شما را در روزى كه شكى در آن نيست جمع مى كند، ولو هر جا كه بوده باشيد كه خدا بر هر چيزى تواناست». (2) بر اين اساس همان طور كه ملاحظه مى فرماييد، قبله در اديان مختلف متفاوت است. قبله مسلمين خانه كعبه است و قبله كليميان، اورشليم يا بيت المقدس مى باشد و نيز كليسا طورى ساخته شده است كه محراب آن هميشه در سمت مشرق واقع شده،


1- سوره بقره، آيه 148.
2- ترجمه تفسير الميزان، ج 1، ص 492.

ص: 204

به طورى كه عيسويان مؤمن كه به كليسا مى روند، الزاماً رو به سوى محراب كه در خاور واقع شده نماز مى خوانند.

قبله زرتشتيان نيز نور است به هر شكلى كه جلوه نمايد، خواه اين نور از شعله آتش يا شمع فروزان باشد و خواه از خورشيد يا هر شيئى نورانى ديگر. در اوستا فقره اول از كرده دوم هفتن يشت آمده است: «اى خداى هستى بخش داناى بى همتا كه بخشاينده همه چيز و از ديده ظاهربين ما ناپديدى، اين آتش را كه در برابر گذاشته ايم، نور آفرينش تو مى دانيم و آن را به منزله قبله مى شناسيم و به وسيله اين نور كه ذره اى از ذرات انوار تو است، خواستاريم كه خود را به نور حقيقت تو برسانيم».

و در فقره اول ارديبهشت يشت به زرتشتيان صريحاً دستور داده شده كه هنگام پرستش اهورامزدا در برابر نور و روشنايى قرار گيرند. و به پيروى از اين دستور، هنگامى كه زرتشتيان به آتشكده مى روند، در آن جا روبه روى آتش فروزان قرار مى گيرند و با خدا راز و نياز مى نمايند.

در قرآن مجيد چنين مى فرمايد: «اللَّهُ نُورُ السَّموَ تِ وَالْأَرْضِ ...» (1)

خدا نور آسمان ها و زمين است ....

مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان در اين مورد مى فرمايد: «خداى تعالى نورى است كه آسمان ها و زمين با اشراق او بر آنها ظهور يافته اند ... خداى تعالى كامل ترين مصداق نور مى باشد ...».

در انجيل، رساله اول ژان، باب اول، آيه پنجم آمده است: «اين پيغامى است كه ما از او شنيده و اينك بازگو مى كنيم كه خداوند نور محض است و ظلمت و تيرگى در او وجود ندارد».

متأسفانه برخى مردم ناآگاه و حتى بعضى از مستشرقين سطحى نگر، اين احترام به آتش در ميان زرتشتيان را دليل آتش پرستى آنها دانسته و تهمت بزرگى را به آنها روا


1- سوره نور، آيه 35.

ص: 205

داشته اند. در صورتى كه همان طور كه در توضيحات بالا اشاره شد، زرتشتيان، اهل كتاب و يكتاپرست هستند و نور و آتش، در هنگام نماز و عبادت قبله آنها مى باشد.

فردوسى، شاعر نامدار نيز، در اين باره سروده است:

نگويى كه آتش پرستان بدند پرستنده پاك يزدان بدند

كه آتش بدانگاه محراب بود پرستنده را ديده پرآب بود

وجود آتشكده هاى مختلف در اقصى نقاط ايران باستان، خود دليلى بر مؤمن بودن و يكتاپرستى ايرانيان بوده است. هر يك از آتشكده ها نيز به نوبه خود و با توجه به وسعت و اهميت و موقعيتى كه داشته اند، داراى موقوفات و نذوراتى بوده اند و اداره امور آنها توسط موبدان و هيربدان از محل درآمد همان نذرهاى اهدايى و موقوفات بوده است.

مؤمنان همواره قسمتى از نذور و هدايايشان را به صورت چوب ها و گياهان خوشبو چون، هذانئپت(چوب انار) (1) اورواسن(چوب صندل) (2) و هوگئون(لبان) (3) و .. وهوكرتى(عود) (4) نذر و به آتشكده ها تقديم مى كردند. (5).

روز سوم از ماه ارديبهشت كه ارديبهشتگان خوانده مى شود، مرسوم بوده است كه زرتشتيان به آتشكده رفته و مراسم ستايش بجاى آورند. زراتشت بهرام پژدو در شرح حال زرتشت موسوم به زرتشت نامه، از نصايح امشاسپند ارديبهشت به زرتشت آورده است:

به پيش آمدش فرخ ارديبهشت بدانگه كه همراه زو درگذشت

به زرتشت گفتا كه اى پاك تن پذيرفته ايزد ذوالمنن

پيامى بر از من به گشتاسب شاه بگو كاى خداوند ديهيم و گاه


1- .Hazanaepata
2- .Urvasan .
3- .Vohugaona
4- .Vohukereti
5- فرهنگ نام هاى اوستا، كتاب ا و ب، ص 6- 8.

ص: 206

به هر شهر بنهند آتشكده فراموش مكن رسم هاى سده

چو ما واگهش را پديد آورند برو بر بسى وقف ها گسترند

كه تا كار او را بود برگ و ساز نگيرند اين گفته ما مجاز

كه آن نور از نورهاى خداست كزآن گونه رخشان به پيش شماست (1)

همان گونه كه در شعر ملاحظه مى شود، توصيه شده كه در هر شهرى آتشكده اى بنا شود و پس از احداث آن نذور و موقوفات زيادى را برايش منظور كنند تا مايحتاج و مخارج آتشكده تأمين شود. ليست برخى آتشكده هاى ايران در كتاب جغرافياى تاريخى ايران باستان آمده است. (2)

نذر و نياز در آيين زرتشت

پس از شرحى كه در مورد وضعيت اجتماعى ايران باستان داده شد، اينك در ابتدا به طور مختصر به ذكر قسمت هايى از اوستا مى پردازيم كه در آنها راجع به نذر و نياز مطالبى بيان شده است.

بخش گات ها

در حقيقت مى توان گفت: گات ها كهن ترين، مقدس ترين، مطمئن ترين و پرمغزترين مدرك اوستايى است كه از دستبرد زمان محفوظ مانده و شامل چكيده آيين زرتشت است. چون به شعر سروده شده، بهتر در حافظه ها مانده و از سينه به سينه نقل گرديده است. گات ها از سخنان خود زرتشت بوده و مسلّم است كه براى بيان افكار و پيام او از هر منبع ديگرى قابل اعتمادتر است.

برخى از انواع نذر و نياز و داد و دهش و خيرات

نذر و نياز و نيكوكارى و دهشمندى زرتشتيان از روزگاران كهن تاكنون بر سه گونه است:

1. نياز: در اين گونه دهش، نيكوكاران زرتشتى آنچه را مى خواستند بدهند در


1- همان، ص 7 و 8.
2- جغرافياى تاريخى ايران باستان.

ص: 207

دسترس گردانندگان نيايشگاه ها و آتشكده ها كه در روزگاران كهن سازمان هاى دينى و كشوردارى، هر دو به شمار مى آمد قرار مى دادند تا موبدان موبد، موبدان و يا هريك از سامانگران كه ويژه انجام كارهاى دهشى و نيكوكارى و خيرات بوده است، برابر با خواست شخص نيكوكار و خير دهشمند و در پاره اى از زمان ها بسته به نياز نيايشگاه و آتشكده به انجام كارهاى نيك و امور عام المنفعه برساند. نياكانمان باور داشتند كه دهش بايد به گونه اى همگانى انجام شود، نه دست به دست كه بى گمان فراگرد(جامعه) را به يك گونه تنبلى و گداپرورى وا مى دارد.

اگر با موشكافى چگونگى دهش و به ويژه دهش ها و كمك هاى دست به دست(فردى) را بررسى كنيم، مى بينيم كه دستورهاى داده شده در انجام اين گونه دهش ها تا چه اندازه دشوار بوده است. به اين بخش از ونديداد(كتاب قانون) بنگريد كه در آن آمده است: «... هرگاه خوراك به كسى دهى تا شكمش را از آن سير كنى، هرگونه(ثواب) و گناهى كه آن كس كند، دهشمند هم بهره اى از آن خواهد داشت». و يا در پوزش نامه زرتشتيان آمده است: «خورش اگر خورم و به ناكاران(بيكاران) دادم، پشيمانم و پوزش مى خواهم ...». همچنين در اندرز گواه(خطبه عقد) به هنگام بستن پيمان زناشويى، زن و مرد هريك چنين گويد: «اگر خوراك به ناارزانيان دادم پوزش مى خواهم».

بنابراين شايد مى توان اين گونه داورى كرد كه اين دشوارى ها براى آن است كه دهش ها، نذرها و كمك هاى دست به دست گسترش نيابد، مگر آن زمان كه دهشمند بى چون و چرا نيازمندى و ارزانى بودن تنگدستى را بداند. پس آن زمان كه اين گونه دهش در ميان نبود، دهشمندان و نيكوكاران به كمك هاى همگانى روى مى آوردند و موبدان و روحانيون آتشكده ها با روشن بينى ويژه اى كه داشتند، در انجام هدف دهشمند و شخص نيكوكار به كارهاى نيك و امور عام المنفعه مى پرداختند. بايد يادآورى كنيم همين نذرها و نيازها كه گاه ارزش چندى اش چندان زياد نبود، روى هم

ص: 208

انباشته مى گشت و به راه خير و سازندگى هاى نيك چون بنيان گذارى و احداث نوانخانه ها، آموزشگاه ها و يا بيمارستان ها، يعنى بناهاى موقوفه اى كه واقف آن همگان بودند مى انجاميد. (1) 2. اشوداد: اين گونه دهش و كمك را بخشش در راه پارسايى و نيكى گفته اند، چه دهشمند و شخص نيكوكار به هنگام اين گونه بخشش تنها به پاس نيكى و نيكوكارى و عمل صالح اين كار را انجام مى دهد. به گفته ديگر، شايد بتوان گفت: اشوداد، دهش و كمك از چيزهاى جابه جا شدنى نيست. همواره خانه، زمين، بوستان، كشتزار يا از اين گونه دارايى را به نيايشگاه و آتشكده واگذار مى كرده اند، يعنى در واقع املاك مذكور را نذر و وقف مى نموده اند. گردانندگان نيايشگاه ها يا موبدان و روحانيونى كه كارشان سامان دادن به اشودادها(اين گونه نذورات و موقوفات) بوده است، نمى توانستند دارايى هايى كه از راه اشوداد به نيايشگاه داده شده(وقف گرديده) را به فروش برسانند. اشوداد درباره پارسايان و يا موبدان گاهى شده است. حتى آنان نيز پروانه فروش اشوداد(وقف) را نداشته اند. همان طور كه ملاحظه مى شود، مى توان اشوداد را گونه اى از پيوسته نيكى يا وقف دانست. (2) 3. گاهنبار: يكى از سنن ايرانيان باستان كه براى داد و دهش و خير و خيرات برگزار مى شد، مجالس شش گاهنبار يا گهنبار بود. اين آيين بسيار قديمى است. در زمان، يا پس از ظهور زرتشت، تغييراتى در روش برگزارى گهنبار داده شد. در ابتدا بخش هايى از اوستا را موبدان مى خواندند، آن گاه سفره عام مى كشيدند و هركس- اعم از فقير و غنى- بر سر سفره گهنبار مى نشستند و از آن استفاده مى كردند. اين روش تا زمان انوشيروان ساسانى ادامه يافت. در زمان او به علت اوج گرفتن فاصله طبقاتى بين مردم، تغييراتى در آيين گهنبار به وجود آمد.


1- نيكوكارى و داد و دهش در ايران باستان، ص 35 و 36.
2- همان، ص 36 و 37.

ص: 209

شش گاهنبار يا گاهان بار- به طور كلى- اشاره به شش گاه يا شش هنگام از اوقات مختلف سال دارد كه موقع آفرينش عالم و عالميان مى باشد. در آيين مزديسنى(يكتاپرستى) زرتشت، اين شش گاه يا شش هنگام كه به شكرانه نعمت هاى خداوند متعال جشن مى گيرند و زرتشتيان- مانند ايرانيان قديم- در اين جشن ها بذل و بخشش و نذر و نياز و داد و دهش و خير و خيرات و انفاق مى نمايند و احسان مى كنند و سپاس اهورامزدا را بجا مى آورند. درآمد و منافع حاصله از موقوفات و نذور گهنبار نيز در اين ايام صرف نيات خيرخواهانه و نيكوكارانه واقف يا نذركننده مى شود.

شش جشن گاهان بار مربوط به اوقات شش گانه آفرينش جهان و جهانيان است.

در تورات و قرآن مجيد نيز آمده است كه خداوند متعال آسمان و زمين و مخلوقات و موجودات را در شش روز(مرحله) آفريده است.

اوستا نيز آفرينش جهان را در شش وقت قرار مى دهد. به همين لحاظ در آيين ايران باستان، اين شش هنگام به ياد اوقات شش گانه عالم خلقت جشن گرفته مى شد. نام اين جشن ها به ترتيب عبارت اند از:

1. ميديوزرم: (1) ميان بهار كه زمين سبز و خرم است. براساس اعتقاد كهن ايرانيان در اين روز آسمان آفريده شده است.

2. ميديوشم: (2) ميان تابستان. در اين هنگام آب آفريده شد ..

3. پيتى شهيم: (3) وقتى كه گندم مى رسد. در اين گاه زمين خلق شده است ..

4. اياثرم: (4) يعنى آغاز سرما. در اين هنگام نباتات خلق شده اند ..

5. ميديارم: (5) حدوداً ميانه فصل سرد. در اين روز جانداران آفريده شده اند ..

6. همس پت ميديم: (6) در اين روز انسان آفريده شده است و با خلق شدن او كار آفرينش پايان يافته است.


1- Maidyo Zaram
2- .Maidyo Shem .
3- .Paity Shahim .
4- .Ayatheram .
5- .Maidyarem .
6- Hamas Path Maidyam

ص: 210

در همه گاهان بارها به طور كلى نماز آفرينگان گاهان بار مى خوانند. شش گاهان بار سال نزد زرتشتيان ايران و هند، اوقات عبادت و انفاق و احسان و نيكى و خيرات و مبرات و كمك به مستمندان است. از وجوهات مربوط به اوقات گاهانبار و از محل درآمد و منافع نذورات موقوفاتى كه بر گهنبار نذر و يا وقف شده اند، مراسم و جشن هاى بزرگ مى آرايند، توانگر و بى نوا، هر دو در آن شركت مى كنند، آنانى كه خود از عهده مخارج اين مراسم برنمى آيند، بايد در مراسم دينى كه ديگران بانى آن هستند، يا از نذورات و موقوفات مربوطه داير مى شود شركت كنند و از خوان نعمت توانگران كه در همه جا گسترده مى شود بهره مند گردند. در كتاب صد در بندهش، باب 94 مى گويد: «اگر كسى در سال يك بار به گاهانبار نرود، يك سوم از ثواب هايى كه كرده بكاهد و يك سوم به گناهانش بيفزايد».

هم اكنون نيز هم وطنان زرتشتى ما در كرمان و يزد، نذورات و موقوفاتى دارند كه نذر و وقف بر گهنبار شده و همه ساله درآمد آنها در محل صرف نيات نذركننده و واقف مى شود. (1)

نذر و نياز و زيارت در دوره هاى مختلف ايران باستان

از زمان پيدايش اديان و معابد و پرستشگاه ها و زيارتگاه ها در روى زمين، موضوع نذر و نياز و زيارت نيز وجود داشته است، زيرا امور معابد و زيارتگاه ها معمولًا از طريق هدايا و نذورات پيروان آن اديان و معابد و يا از محل درآمد اراضى موقوفه اى بوده كه وقف يا نذر بر آن معبد يا پرستشگاه يا زيارتگاه مى شده است و روحانيون مخصوصى تصدى انجام اين امور را به عهده داشته اند.

در ايران باستان نيز نذر و وقف، ريشه اى ديرينه دارد و از زمان ورود آرياها به فلات ايران و هندوستان، نذورات و موقوفات معابد و زيارتگاه ها وجود داشته است.


1- «گاهنبار در ايران باستان»، فصلنامه وقف ميراث جاويدان، شماره 3، ص 46 و 47.

ص: 211

در كتاب هاى ريگ وداى هندوها و اوستا، از نذر و نياز صحبت شده است. البته آنها مربوط به دين و آيين آرياهاى قبل از ظهور زرتشت بوده است، براى اين كه تا حدودى به چگونگى نذر و نياز آن دوران آشنا شويم، به توضيح مختصرى مى پردازيم:

«ريگ ودا» كتاب مقدس هندوها

«ريگ ودا» كتاب مقدس هندوها (1)

تاريخ فرهنگ و مذهب ايران باستان، با تاريخ فرهنگ و مذهب قديم هندوستان ريشه و اصل واحد و نزديكى كامل دارد و اين قرابت و شباهت با مطالعه ودا و اوستا نمايان مى شود. فرهنگ باستانى ايران و هند را نمى توان از يكديگر جدا شناخت، و اين موضوع بايد هم همين طور باشد. زيرا هر دو از يك فرهنگ هندوايرانى منشأ گرفته و از يك سرچشمه سيراب شده اند. (2) واژه «ودا»،(/ بيد) در زبان سانسكريت (3) از ريشه «ويد»(/ دانستن) مشتق شده و به معنى «دانش» است. اما به طور اخص به معنى «دانش الهى» يا «علم مُنزَل» است.

كتاب ودا در نظر غالب «هندوان» در حكم وحى مُنّزَل است و از نظر دين باوران «هندو» تعليمات آن كامل و بالاترين سند و مدرك مذهب است. اين تعليمات حاكم بر جميع شئون زندگانى هر فرد مى باشد و وظايف او را در هر وضع و شكل و در هر مرحله اى از مراحل حيات، از تولد و كودكى و جوانى و پيرى و مرگ معيّن مى كند. به عبارت ديگر اين تعليمات وظيفه هر هندويى را از گهواره تا گور زير نظر دارد.

«ودا» ها مرجع كليه آداب و سنن است. همه قوانين و مقررات در چهارچوب تعليمات و تفسيرهاى آنها به وجود آمده و مراسم و تشريفات مذهبى، مانند دعا و نماز و نذر و نياز و زيارت و آداب و رسوم اجتماعى هندو از آنها سرچشمه گرفته اند.


1- ترجمه گزيده ريگ ودا، قديمى ترين سرودهاى آريايى هند، ص 7- 10.
2- در بمبئى اردشير خبردار از زرتشتيان هند، گات ها را به زبان انگليسى ترجمه كرده است و در آخر آن كتاب فرهنگى ترتيب داده و لغات مشتركى را كه در گات ها و ريگ ودا به كار برده شده، با نشان دادن تلفظ «وداى» و «اوستايى» استخراج كرده است.
3- Sanskrit.

ص: 212

همان گونه كه در عالم اسلام روح «قرآن» مجيد در كتاب هاى اسلامى جلوه گر شده و زبان قرآن در «فرهنگ اسلام» بنياد نوين و استوارى به وجود آورده است، و كم تر كتاب اسلامى را مى توان يافت كه از روح قرآن الهام نگرفته باشد. به همين مقياس هيچ كتابى در قلمرو «فرهنگ هندو» تأليف و تدوين نشده، مگر آن كه تعليمات وداها كم و بيش نويسنده را تحت تأثير و نفوذ خود قرار داده باشد. با اين تفاوت كه اسلام دين جهانى الهى است و از سرزمين عربستان به كشورهاى دور و نزديك ديگر هم گسترش يافته است، ولى حوزه مذهب هندو در طول تاريخ بشر محدود به همان شبه جزيره هند بوده و جنبه مذهب بومى و ملّى دارد. (1) راجع به قدمت اين كتاب در ميان محققان هندى و غير هندى اختلاف نظر است.

در قرن نوزدهم برخى از دانشمندان هندى مانند تيلك (2) بعضى از قسمت هاى ريگ ودا را از روى محاسبات ارقام نجومى مربوط به پنج تا شش هزار سال پيش از ميلاد مسيح و حتى قديمى تر دانسته اند، ولى ماكس مولر (3) تاريخى را در حدود 1200 سال پيش از ميلاد در نظر گرفته است.

آنچه مسلّم است به وجود آمدن اين سرودها قرن ها پيش از بودا و تبليغ عقايد بودايى بوده و از طرف ديگر شروع آن همزمان يا كمى قبل و يا بعد از ورود قوم آريايى به هندوستان است. ژاكوبى (4) براساس اطلاعات نجومى چنين نتيجه مى گيرد كه تاريخ دو تا از سرودهاى ريگ ودا در هزاره پنجم پيش از ميلاد است. به هر حال آنچه قطعى به نظر مى رسد، ريگ ودا قديم ترين اثر قوم آريايى هند است، و بى شك تاريخ به وجود آمدن آن قبل از تاريخ تمدن يونان و پيش از تدوين كتب مذهبى موجود قوم يهود است. (5)


1- همان، ص 47- 49.
2- Tilk
3- Max Muller.
4- Jacobi
5- دين قديم ايرانى، ص 25- 93.

ص: 213

دين آريايى هاى هند

پيش از آن كه از دين آريايى هاى ايرانى سخن بگوييم، لازم است از چگونگى احوال آريايى هاى هندى در آغاز ورود به هندوستان و اخلاق و فرهنگ و ديانتشان اطلاع حاصل نماييم، چه اين آگاهى كمكى است بسيار شايسته به شناخت بهتر فرهنگ و ديانت آرياهاى ايرانى كه در ابتدا، و زمان نزديكى مشتركاً مى زيسته و بعد بر اثر حوادثى از يكديگر جدا گشته و هريك در منطقه اى استقرار يافته و دو فرهنگ بزرگ جهانى بنياد نهادند.

در زمانى كه آرياها به هند هجوم آوردند، قديم ترين مردم تاريخى هند يعنى ناگاها (1) بر قسمت شمالى آن سرزمين تسلط داشتند. اينان مطابق با يافته هاى باستانى درّه سند براى مار احترام زيادى قايل بودند و آن را ستايش مى نمودند و هنوز بازماندگانشان در كوهستان هاى دورافتاده هند زندگى مى كنند. در قسمت جنوبى نيز مردمى سياه پوست با بينى هاى پهن زندگى مى كردند كه آنها را دراويدى (2) مى نامند.

اينها ظاهراً از فرهنگ و تمدنى در زمان هجوم آرياها برخوردار بوده اند. بيشتر مردمانى تاجرپيشه بودند كه به وسيله درياگردى تا بابل و سومر راه داشته و از ذوق هنرى بهره فراوانى داشته اند. چنان كه به نظر مى رسد آرياها پس از استقرار تحت تأثير اين قوم قرار گرفته اند.

غلبه آرياها بر اين طوايف بومى و انقيادشان از رويدادهاى تاريخى است كه منجر به تفوق آرياها بر دراويدى ها شد. آرياها از ناحيه درياى خزر مهاجرت كردند، يعنى همان محلى كه پسرعموهاى ايرانى شان آن را «يا خانه آريايى ها» (3) مى ناميدند.

آرياهاى هندى تقريباً زمانى كه كاسيان (4) بابل را فتح كردند، داخل هند شدند.


1- Nagas
2- Dravidian
3- Ariyana- Vaeyo
4- (Kassites) در قسمت مركزى زاگرس Zagros قسمتى برآمده وجود دارد كه به سوى غرب و در بين النهرين پيش مى رود. اين قسمت لرستان كنونى بوده كه در حدود هزاره دوم پيش از ميلاد ساكنان آن جا، يعنى كاسيان بابل را فتح كرده و مدت پنج قرن در آن جا حكمروايى داشتند.

ص: 214

دسته ها و گروه هاى كوچك آريايى، با جذب بوميان اوليه كم كم مراكزى پر جمعيت با قدرت مركزى به وجود آوردند. هريك از اين مراكز كه به وسيله گرد آمدن عده اى از گروه هاى پراكنده تشكيل شده بود، به وسيله شاهى اداره مى شد. (1)

نذر و نياز و قربانى در وداها

قربانى و اهداى آن به خدايان چون جمله مذاهب باستان در آيين ودايى نيز انعكاس دارد.

همچون ايرانيان آريايى گاه اسب را به عنوان قربانى براى خدايان نذر مى كرده اند. در مورد اجراى مراسم و آداب قربانى به وسواسى بسيار قايل بودند، هرگاه مراسم درست، صحيح و مطابق با خواست خدايان انجام مى شد، تقاضا و درخواست صاحب قربانى اجابت مى شد، و اگر نه پاداشى وجود نداشت. مجرى اين رسوم كاهنان بودند كه در سرودهاى «ريگ ودا» عمل قربانى براى جلب توجه خدايان اهميت شايان دارد.

در وداها خدايان موجودات مهربان و خيرخواهى اند كه در ميان مردم آمد و شد مى كنند و از بشر والاتر و قوى ترند و به مناسبت عظمت و نيرومندى سزاوار ستايش و احترام مى باشند. علاقه به نذر و قربانى دارند، به همين سبب قربانى و نذور برجسته ترين مشخصات مذهب ودايى است. در اين قربانى ها حيوانات ذبح و تقديم و يا مواد خوراكى و غير حيوانى نذر و اهدا مى شود. در مراسم قربانى، نذور و تقديمى ها و نيازها با ترانه ها و خواندن آيات بيد، مقدس مى گردد. خدايانى كه خوانده مى شوند در محل قربانى حضور مى يابند.

آگنى واسطه انتقال قربانى به خدايان ديگر است. آب و باد نيز گاهى وسيله انتقال قربانى مى باشند. عمل قربانى و اهداى نذور خدايان را وامى دارد كه خورشيد را طالع نمايند و باران را به زمين برسانند، و دانه ها را برويانند و به ثمر برسانند و حيوانات را


1- همان.

ص: 215

از گزند محفوظ بدارند و آنها را زياد كنند. قربانى و نذر و نياز قدرت كامله خدايان و نيروى بشر را براى انجام دادن كارهاى بزرگ افزايش مى دهد، و از تجاوز افراد به حقوق يكديگر جلوگيرى مى كند. (1)

پيدايى جهان

در اين جا به عنوان نمونه به موضوع نذر در سرود پيدايى جهان در ريگ ودا مى پردازيم:

1. در آغاز «هرن گربهه» بود، چون به وجود آمد يگانه خداوند آفرينش بود. او زمين و آسمان را نگاه مى داشت. پس ستايش و نذر خود را به سوى چه خدايى تقديم نماييم؟

2. بخشنده روح و دهنده نيرو است، و فرمان او را(حتى خدايان ديگر) بجا مى آورند. خداوند مرگ است، و سايه او ابديّت است. پس ستايش و نذر خود را به سوى چه خدايى تقديم نماييم؟

3.(به او) كه به بزرگى خويش يگانه پادشاه جهان نفس كشنده و بيننده است. و بر مجموع دوپايان و چهارپايان حكم مى راند. پس ستايش و نذر خود را به سوى چه خدايى تقديم نماييم؟

4. آن كه به عظمت او اين كوه هاى پوشيده از برف موجود است. آن كه مردم او را مالك درياها و رودخانه ها مى دانند. آن كه اين قسمت هاى فضا از اوست، و آن كه بازوان به او تعلق دارد. پس ستايش و نذر خود را به سوى چه خدايى تقديم نماييم؟

5. آن كه به او آسمان محكم و زمين پابرجاست، و آن كه به آسمان ها و كره آفتاب ثابت اند، و آن كه اندازه آب در افلاك است. پس ستايش و نذر خود را به سوى چه خدايى تقديم نماييم؟

6. آن كه آسمان و زمين به حمايت او به وجود آمدند، و به روشنى درخشان است.

با فكر خود او را مى نگرد، و خورشيد طالع در او مى درخشد. پس ستايش و نذر خود را به سوى چه خدايى تقديم نماييم؟


1- همان، ص 101- 104.

ص: 216

7. هنگامى كه آب هاى بى پهنا جهان را كه شامل جرئومه بود فراگرفت، و آگنى را به وجود آورد، و در آن زمان تنها نفس خدايان پيدا شد. پس ستايش و نذر خود را به سوى چه خدايى تقديم نماييم؟

8. آن كه به قدرت خويش آب ها را در اطراف نگاه داشت، و شامل نيروى خلاقه بود، و قربانى را به وجود آورد. آن كه در ميان خدايان بالاترين خداى يكتا بود. پس ستايش و نذر خود را به سوى چه خدايى تقديم نماييم؟

9. او كه پدر زمين است، و بى اشتباه جهان بر او متكى است، و آسمان را به وجود آورده و آب هاى بى پهنا و ژرف و دل انگيز را آفريده است، باشد كه او ما را گزندى نرساند. پس ستايش و نذر خود را به سوى چه خدايى تقديم نماييم؟

10. هيچ كس جز تو اى «پر جاپتى» وجود را به همه اين موجودات نداده است.

باشد كه حاجات ما كه به منظور آنها براى تو قربانى مى كنيم، روا گردد. باشد كه صاحب ثروت شويم (1). (2)

قيام زرتشت

پس از اين دوران بود كه زرتشت به عنوان پيامبر الهى ظهور نمود و عليه كاهنان و خدايان متعدد آنان قيام كرد و گفت: خداوندِ تمام جهانيان يكى است و او «اهورامزدا» خداى يكتاست كه آفريدگار همه جهان مى باشد و تنها اوست كه شايسته پرستش و عبادت و نذر و نياز مى باشد.

نذر و نياز و نيكوكارى (امور خيريه) در اوستاى كنونى
الف) بخش يسنا

اوستاى كنونى پنج بخش است: بخش نخست يسنا، دوم ويسپرد، سوم يشت ها، چهارم خرده اوستا، پنجم ونديداد. ذيلًا به قسمت هايى از يسنا كه در آنها درمورد نذر


1- ماندلاى دهم، سرود 121.
2- گزيده ريگ ودا(منبع شماره 12)، ص 6- 8.

ص: 217

و نياز و نيكوكارى اشاره شد مى پردازيم:

يسنا بيشتر جنبه تقدس دارد و حاوى سرودهاى ستايش است كه براى ايزدان در معنى وسيع كلمه، هر چيز نيكو و سودرسان و زندگى بخش سزاوار ستايش است. ايزد در اوستا يزت (1) مى باشد، يعنى هرچيز شايسته ستايش. كاربرد پهلوى واژه يزد و يزدان به معنى شايسته ستايش و سزاواران ستايش، مفهوم ايزد يا فرشته را پيدا كرد. از لحاظ دستورى يزدان جمع يزد است در پهلوى، و در فارسى جديد عنوانى عام براى خداوند شده است.

آب پاك نيالوده، باران سودرسان زندگى بخش، ماه گوى چهره زيبا، خورشيد تابنده بركت بخش، ستارگان فروغمند، آسمان، رودها، درياها، چشمه ها، گياهان سودمند، زمين گهواره سان براى انسان، چارپايان و دام هاى سودرسان، سال و ماه و روز، گاه ها وقت ها، شهرها و روستاها، خان و مان، بزرگان و پارسايان، فَروَشى ها و روانان نيك، ايزدان و امشاسپندان سى و سه گانه، دين مزدايى زرتشتى، قوانين نيك زندگى ساز، كوه هاى آسايش بخش، داد و دهش(انفاق و صدقات)، علم و دانش، نعمت و ثروت و بركت، دليرى و زورمندى، راستى و درستى و بسيارى ديگر كه همه سزاوار ستايش و نيايش هستند. اهورامزدا خود خير محض، دانش محض، نيكى محض، خرد محض، جوهر اولاى زيبايى و نيكى و سودمندى است. ستايش و نيايش هر پديده نيك و سودرسان در واقع ستايش و پرستشى است براى خود اهورامزدا و همه ايزدان جلوه هاى بى شمار از ذات خداوندى او به شمار مى روند.

در مراسم دينى كه بدين شكل ميان زرتشتيان چندين قرن است ادامه دارد، سرودهاى يسنا را دو موبد با هم تلاوت كرده و مى خوانند. اين دو موبد زوت (2) و راسپى (3) ناميده. مى شوند. اما پيش از آن، در زمان ساسانيان و حتى سده هاى اوليه تسلط تازيان، مراسم ستايش و يسناخوانى و آداب مربوط به آن به وسيله هفت موبد انجام مى شد. (4)


1- Yazata
2- Zut
3- Raspi
4- اوستا، سرودهاى زرتشت، ص 150- 153.

ص: 218

در اين جا ناچار از توضيح و شرح بسيار كوتاه براى چند اصطلاح مى باشيم:

زور (1) در اوستا زَاثرَ (2) در پهلوى زور (3) و زوهر (4) آمده است. امروزه زرتشتيان آن را ... «آبزور» مى نامند و آن عبارت است از دهش و نذر آشاميدنى و مايع كه برابر با مراسم و آيين انجام مى شد و هنگام برگزارى مراسم دينى و خواندن يسنا در سفره مى نهادند.

نوعى ديگر نذر خوراكى، مَيزدَ (5) در اوستا و ميزد (6) در پهلوى است. زَور كه نذر مايع و. آشاميدنى است، مى زد، نذر غير مايع عبارت از نان و ميوه و گوشت و غيره ... مى باشد.

در اوستا بَرسَمن (7) و در پهلوى بَرسَم (8) عبارت است از شاخه هاى صاف و بدون گره. انار يا گز كه به شمارى چند آنها را دسته كرده، هنگام اجراى مراسم دينى و خواندن سرودها به دست مى گيرند. برسم از ريشه (9) به معنى رشد كردن، باليدن و نمو است.

شايد منظور از به دست گرفتن شاخه هاى گياهى در مراسم دينى و ستايشى، بجاى آوردن سپاس جهت نباتات و روييدنى ها و گياهان باشد كه موجب نعمت و بركت و پرورش و باليدن و تغذيه انسان و چارپايان قرار مى گيرد.

درون (10) نيز خوراكى ديگرى است كه در سفره چنين مراسم ستايشى نهاده مى شود. در اوستا درَاننَگه (11) درَانه (12) و در پهلوى درون (13) نام دارد و عبارت است از نان .. گرد و كوچكى كه تهيه آن داراى آداب و تشريفات ويژه اى بوده كه آن مراسم و تشريفات را «درون يشتَن» (14) مى نامند ..

هوم در اوستا هَئُومَه (15) و در سنسكريت سومَه (16) نام گياهى مقدس بوده است كه. شيره آن را با مراسم و تشريفاتى بسيار با آب و شير آميخته و شربت آن را


1- .Zavr
2- .Zaothra
3- .Zavr
4- .Zohr
5- Myazda
6- .Myazd
7- Baresman
8- .Barsam
9- Barez
10- . .Drun
11- . .Draonangh
12- . .Draona
13- . .Drun
14- . .Drun -Yashtam
15- . Haoma
16- . .Sona

ص: 219

پراهوم (1) مى خواندند و در مراسم دينى، مؤمنان هر يك جرعه اى مى نوشيدند ..

هنگام انجام مراسم سرود خواندن و اجراى تشريفات و ستايش اهورامزدا، گياهان خوشبو و چوب هاى ويژه در آتشدان نهاده مى شد. كلمه «هاونى» نيز معنى بامداد را مى دهد و هاون گاه يعنى بامدادان. واژه رتو (2) / رد يعنى سرور، جمع آن ردان مى شود سروران، مثلًا رد خانواده، يعنى سرور خانواده. همچنين رد معنى روحانى و موبد را هم مى دهد. (3)

واژه هايى كه در اوستا به مفهوم نذر، بخشيدن و وقف است
دا

دا (4).

دا در فرس هخامنشى مصدر است به معنى دادن، بخشيدن، بخشودن، ارزانى داشتن، ساختن، آفريدن، نهادن، گماشتن و فرونهادن، كه در پهلوى داتن و در فارسى دادن شده است. دا گاهى به معنى نگهدارى و پرستارى كردن، و نيز در راه خدا بخشودن هم آمده است. دا به عنوان صفت به معنى داده شده يا دهنده و بخشنده نيز ديده مى شود.

از همين بنياد است داترز، در پهلوى داتارو در فارسى دادار كه به معنى بخشنده يا بخشايشگر و آفريدگار است. در برخى از جاها نيز به معنى انديشيدن و شناختن آمده است. به طور كلى منظور نذر و وقف كردن و در راه خداوند انفاق كردن است. (5)

مثال:
يسنا هات 4:

بند 1. اين پندارهاى نيك و گفتارهاى نيك و كردارهاى نيك، اين هوم ها و ميزدها و زورها و به رسم از روى راستى گسترده شده و گوشت خوشى دهنده، رسايى


1- Prahum
2- Ratu
3- همان، ص 157 و 158.
4- Da
5- دانشنامه مزديسنا، واژه نامه توضيحى آيين زرتشت، ص 296.

ص: 220

(خرداد) و بيمرگى(امرداد) و شير خوشى دهنده و هوم و پراهوم، هيزم و بوى را، اين بهره از زندگى(ديگر سرا) و پاكى و نماز ردپسندردان و سرود گات ها و فرمان ايزدى نيك بجاى آورده شده(همه اينها را) تقديم مى كنيم و نذر مى كنيم.

بند 2. افعالى كه به پيشكش(تقديم كردن و نذر كردن) ترجمه شده، اولى از مصدر دا (1) كه به معنى دادن و بخشيدن مى باشد مشتق است(و مربوط است به واژه دَدِمَ هى) كه مصدر به پئيرى (2) به معنى پيشكش نمودن و تقديم كردن و در راه خدا بخشودن است ..

دومين فعل وَيديم هى، از مصدر وَئِذ (3) مى باشد كه در اين جا مصدر به «آ» كه پيشوند است شده و به معنى نذر كردن و وقف نمودن و در راه خدا انفاق كردن است.

(ترجمه استاد پور داوود).

در بند 1 مى بينيم برخى نام ها و فروزه ها را ياد مى كند و در پايان مى گويد: همه اينها را مى دهيم و مى بخشيم و پيشكش و نذر مى كنيم. از اين گفته ها چنين برمى آيد سخنان اين بخش را درباره نذر و نياز كردن و به درگاه خدايا به جهان زندگى پيشكش نمودن و ارمغان فرستادن است. آنچه كه در اين بند ياد شده و از سوى سراينده يسنا پيشكش و نذر مى شود بر دو گونه است: يكى از راه انديشه و گفتار و كردار و برترى و بزرگى و برخى فروزه هاى ديگر مينوى است. جور ديگر از آنها چيزهايى است كه مى توان آنها را به ديگران داد و بخشيد و انفاق كرد. مانند خوردنى ها و آشاميدنى ها و هوم و پراهوم و به جز آنها.

اين هر دو جور نذر و نياز كردن و بخشش و پيشكش و انفاق نمودن، بسيار بجا و درست است و هردو پسنديده و شايسته مى باشند. نذر و نياز و پيشكش و انفاق، تنها اين نيست كه آدم چيزى به ديگران بدهد، بلكه روى هم رفته نتيجه سودمند از خود نشان دادن و يادگارهاى خوب بجا گذاشتن(الباقيات الصالحات) است. اين نتيجه ها


1- Da
2- Pairi
3- Vaedh

ص: 221

و سودها و يادگارها مى تواند از راه انديشه و گفتار و كردار نيك و اعمال صالح و كارهاى خير و راهنمايى هاى مينوى و كار و كوشش براى آبادى جهان و آسايش مردم آن و يا از راه داد و دهش و انفاق و خيرات و مبرّات باشد. ساختن و وقف نمودن يك مدرسه، يك بيمارستان و يا يك درمانگاه، يك پل و ... و آن را براى استفاده عموم به خداوند متعال نذر و پيشكش و تقديم نمودن، از مصاديق همين كارهاى نيكى است كه در اين بند به آن اشاره شده است.

تمام انبيا و اوليا و صلحا و شهدا كه جانشان و عمرشان را براى خدمت به خلق خدا و در جهت ارشاد و هدايت جامعه بشرى مصروف داشته اند، معلمينى كه عمر خود را وقف آموزش و پرورش فرزندان مردم مى كنند، دانشمندانى كه تمام لحظات زندگيشان را صرف پيشرفت علم و دانش براى خدمت به بشريت مى كنند و مثلًا نتيجه تحقيقاتشان باعث نجات جان ميليون ها انسان مى گردد و عالمى كه با نوشتن كتاب هاى آموزنده و ارزنده روح و روان جوانان را به سوى تكامل و انسان شدن اعتلا مى دهد و بالأخره تمام كسانى كه در هر شغلى با انجام وظايف خود، به نوعى خيرشان به جامعه مى رسد و در گمنامى مطلق با ايثار و فداكارى ثمره كارشان خير و صلاح جامعه و به خصوص خدمت به محرومين مى باشد، در واقع همه زندگى خود را وقف و عمرشان را براى خدمت به مردم به درگاه خداوند متعال نذر و تقديم داشته اند.

بند 2 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به اهورامزدا و به سروش پاك و امشاسپندان و به فروهرهاى پاكدينان و به روان هاى پاكدينان و به آذر اهورامزدا و به روان بزرگوار و به سراسر آفرينش پاك ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 3 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: اين پندار نيك و گفتار نيك و كردار نيك، اين هوم ها و ميزدها و زورها و برسم از روى راستى گسترده شده و جاندار نيك، خرداد و امرداد و شير خوب و هوم و پراهوم و هيزم و بوى را، اين بهره زندگى(ديگر سرا) و پاكى و نماز ردپسندردان و سرود گات ها و فرمان(ايزدى) نيك به جاى آورده شده

ص: 222

(همه اينها را) تقديم مى كنيم و نذر مى دهيم.

بند 4 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به امشاسپندان، شهرياران نيك خوب كنش(حاكم عادل و نيكوكار) جاودان زنده، جاودان سوددهنده كه در منش نيك بَسربرند و زن هاى آنان نيز.(همچنين زنان نيك انديش.)

بند 5 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: از براى افزايش اين خان و مان، و از براى فزونى اين خان و مان از رمه ها و مردان پاك زاييده شده و آنانى كه زاييده خواهند شد كه از آن(خانه) هستند.

بند 6 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به فروهرهاى نيك پاكان كه نيرومندان و پيروزگران و ياور پاكانند.

بند 7 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به دادار اهورامزداى رايومند فرهمند، نيروى مينوى، به امشاسپندان ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 8 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به(فرشتگان) گاه ها، ردان پاكى، به هاوى پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به ساونگهى(ايزد نگهبان چارپايان) و ويسنه پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 9 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به رپيتون پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به فرادت فشووزنتوم پاك و ردپاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به ارديبهشت و به آذر اهورامزدا ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 10 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به ازيرين پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى وآفرين.

ص: 223

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به فرادت وير دخيوم پاك و رد پاكى ستايش ونيايش وخشنودى وآفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به سرور بزرگوار نپات اپم و آب هاى مزدا داده ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 11 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به اويسر و تربم ائيبى گيته پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به فرادت و يسپم هوجيايى و به زرتشت پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به فروهرهاى پاكدينان و به زنان با گروه فرزندان و به يائيريه هوشتى و به امَ خوب ساخته شده خوب رَسته(خوب بالا) و به بهرام اهورا داده و به اوپرتات شكست دهنده ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 12 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به اشهين(سپيده دم) پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به برجيه و نمانيه پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به سروش مقدس پاداش دهنده پيروزگر جهان افزا، به رشن راست ترين، و به ارشتاد جهان افزا و بالنده(پروراننده) جهان.

بند 13 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به(فرشتگان) ماه، ردان پاكى به اندرماه پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به پُرماه و ويشپتت پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى وآفرين.

بند 14 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به(فرشتگان) گهنبارها، ردان پاكى به ميديوزرم پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

ص: 224

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به پتيه شهيم پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به اياسرم پاك و رد پاكى(هنگامى كه گله) فرودآينده و گوسفند نر رهاشده، ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به ميدريام پاك و رد پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به همسپتم پاك و ردپاكى ستايش ونيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به(فرشتگان) سال، ردان پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 15 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به همه اين كه سى وسه ردان پاكى هستند نزديك پيرامون هاونى، آنان از بهترين اشا(راستى و پاكى) هستند كه مزدا آموخته، زرتشت گفته، ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 16 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به اهورا و مهر، بزرگواران آسيب نيابندگان پاكان و به ستارگان آفريدگان خرد مقدس(سپند مينو) و به ستاره تشتر رايومند و خرهمند و به ماه در بردارنده تخمه گاو(چارپايان) و به خورشيد تيز اسب، ديد، اهورامزدا، به مهر دهخداى(شهريار) ممالك ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم:(روز) به هرمزد(روز) را يومند و خرهمند ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم:(ماه) به فروهرهاى(فروردين ماه) پاكدينان ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 17 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به آب هاى نيك و به همه آب هاى مزدا داره و به همه گياه هاى مزدا داده ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

ص: 225

بند 18 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به ماراسپندپاك كارگر(ورزيده) به قانون ضدّ ديوها، به قانون زرتشتى، به سنّت كهن، به دين نيك مزديسنا ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 19 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به كوه اوشيدرنَ مزدا داده و رفاهيت راستى بخشنده و به همه كوه هاى رفاهيت راستى بخشنده و بسيار رفاهيت بخشنده مزدا داده، به فرّ كيانى مزدا داده فرّ به دست نيامدنى مزدا داده ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به ارت نيك، به چيستى(علم) نيك، به رسستات نيك، به فرّ و سود مزدا داده ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 20 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به آفرين نيك پارسا و به خود(پارسا)، بن مرد پاكدين و به داموئيش اوپَمنَ ايزد چير دلير ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 21 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به اين جاها و روستاها و چراخورها و ميهن ها و آبخورها و آب ها و زمين ها و گياه ها(رستنى ها) و اين زمين و آن آسمان و باد پاك، به ستاره و ماه و خُروانيران جاودانى و به همه آفريدگان خرد مقدس(سپند مينو)، و به همه مقدسين و مقدسات كه روان پاكى(تقدس) اند ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 22 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به رد بزرگوار پاكى، به ردان روز و گاه ها و ماه گهنبارها و سال كه ردان پاكى هستند و در وقت هاونى(بامداد) ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 23 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم:(رسپى) به خشنودى سروش مقدس دلير تن فرمان قوى سلاح اهورايى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به خشنودى فروهر زرتشت سپنتمان پاك ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

بند 24 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به فروهرهاى چير پيروزگر پاكدينان، به فروهرهاى نخستين آموزگاران كيش، به فروهرهاى نياكان ستايش ونيايش و خشنودى و آفرين.

ص: 226

بند 25 اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به همه ردان پاكى ستايش و نيايش و خشنودى و آفرين.

اينك آنها را چنين نذر مى كنيم: به همه نيكى دهندگان ايزدان مينوى و جهانى كه به ستايش و نيايش(برازنده) هستند، از روى بهترين راستى امشاسپندان شهرياران خوب كنش را ما مى ستاييم.

بند 26 «ينگهه هاتم» مزدااهورا آگاه است از آن كسى كه(چه مرد و چه زن) در ميان موجودات ستايش بهتر است، به حسب راستى، اين چنين مرد و اين چنين مرد و اين چنين زنان را ما مى ستاييم. (1) همچنين در بخش ويسپرد و بخش يشت ها(هرمز يشت، بهرام يشت، زامياد يشت، هوم يشت) نيز مطالب فراوانى در مورد نذر و نياز مى باشد كه به علت محدوديت مقاله از ذكر آنها خوددارى مى شود.

نذر و نياز در دوره هاى مختلف تاريخى

الف. دوره هخامنشيان: در اين دوره از چهار نوع اراضى مزروعى و كشاورزى از نظر نوع مالكيت، يك دسته از آنها مربوط به اراضى موقوفه مى باشد كه درآمد آنها نذر شده بوده كه به مصرف هزينه هاى پرستشگاه ها و آتشكده ها و روحانيون و مغ ها و موبدان مى رسيده است. (2) م. م دياكونوف مى نويسد: «قسمتى از اراضى به معابد(پرستشگاه ها و آتشكده ها) و شهرها نيز اختصاص داشت». (3) معابد و آتشكده ها در دوره هخامنشى داراى نذورات و املاك موقوفه فراوانى بوده اند كه درآمد آنها صرف هزينه ها و امور معابد و روحانيون و موبدان مى گشته است و اين درآمدها علاوه بر


1- تفسير و تأليف يسنا(جلداول) جزئى از نامه مينوى اوستا، ص 138- 144.
2- تاريخ اقتصادى زندگى روستاييان و طبقات اجتماعى ايران، ص 233 و 234.(به نقل از: تاريخ ايران باستان، كتاب ششم، قطع جيبى، ص 1500. و ايران در زمان ساسانيان، كريستين سن، ص 29.)
3- ايران از آغاز تا اسلام، ص 175.

ص: 227

نذورات جنسى و نقدى بوده كه به معابد اهدا مى گرديده است.

ب. دوره سلوكيان: در اين دوره همه زمين ها به حكم فتوحات متعلق به شاه بود.

معابد نيز داراى زمين هايى بودند و هرچند ما اطلاعى از املاك آنها در ايران نداريم، از پيش بايد قبول كنيم كه معابد مهمى مانند معابد هگمتانه(همدان)، كنگاور يا نهاوند، مى بايست داراى متصرفاتى بزرگ يا دهكده هايى باشند، اين معابد ثروت هاى بسيار داشتند و داراى موقوفات و نذورات زيادى بودند. (1) ج. دوره پارتيان يا اشكانيان: استرابون نوشته كه روحانيون اين زمان را محافظين آتشكده مى گفتند و اين عبارت ترجمه آثروان است كه به فارسى امروزى آتشبان مى شود. (2) از عمده ترين زمين ها، املاك خالصه و وقفى بود. پرستشگاه ها همچون دوران هخامنشيان بر املاك وسيع با روستاهاى فراوان و سرف هاى بى شمار تسلط داشته و فرمانروايى مى كردند و سلوكيان و اشكانيان قلمرو آنان را محترم مى شمردند. اين زمين ها يا از طرف پادشاه و يا به وسيله بزرگان در هرجا به منظور جلب رؤساى موبدان به پرستشگاه ها اعطا مى شد، نذر و وقف آنها مى گرديد.

د. دوره ساسانيان: پروفسور آرتور كريستين سن در مورد دين اين دوره مى نويسد: «مغان در اصل قبايل ماد يا طبقه اى از قوم مذكور بودند كه رياست روحانى دين مزدينى(غير زرتشتى) به آنان تعلق داشته است. آن گاه كه شريعت زرتشت بر نواحى غرب و جنوب ايران، يعنى ماد و پارس مستولى شد و دين باستانى را اصلاح كرد، مغان رييس ديانت جديد شدند. در كتاب اوستا نام طبقه روحانى را به همان عنوان قديمى كه داشته اند، يعنى آثروان مى بينيم، اما در عهد اشكانيان و ساسانيان، معمولًا اين طايفه را مغان مى خوانده اند و افراد اين طايفه خود را از يك ريشه مى دانستند. امين مارسان مى گويد: در اين عهد اهل ايران مغان را از يك قبيله


1- همان، ص 265 و 266.
2- تاريخ ايران، ص 173 و 174.

ص: 228

مى شناختند كه تكليفشان اجراى اعمال دينى است. (1) رييس همه موبدان كه منزلت پاپ زرتشتيان را داشت، موبدان موبد بود. اولين دفعه كه ما نام چنين صاحب مقامى را مى شنويم، آن جايى است كه اردشير شخصى را كه ظاهراً ماهداد نام داشته، به مقام موبدان موبدى نصب كرده است. شايد اين مقام پيش از اردشير هم بوده است، لكن اهميت آن را از وقتى بالا گرفت كه دين مزديسنى در ايران صورت رسمى يافت.

نذر و نياز و تشريفات مذهبى كه مستلزم اطلاع و تجربه مخصوص بود در معابد(آتشكده ها) به وسيله هيربدان اجرا مى شد. هيربد همان است كه در اوستا ائراپائيتى (2) خوانده شده است. خوارزمى معنى لفظ هيربد را «خادم آتش» گفته است. طبرى حكايت مى كند كه خسرو دوم آتشكده هايى بنا كرد(وقف نمود) و دوازده هزار هيربد براى «زمزمه» ادعيه و سرودن اغانى در آن آتشكده ها برگماشت. (3) همان طور كه قبلًا اشاره شد اداره امور معابد و آتشكده ها در مناطق مختلف كشور، علاوه بر نذورات و هداياى مردم احتياج به تأمين هزينه هاى مربوط داشته و مى بايست منابع مالى تأمين اين مخارج و هزينه ها مشخص باشد. لذا از طرف پادشاهان و حكام و بزرگان، چه براى رضاى خدا به عنوان انجام يك وظيفه دينى و مذهبى و چه براى جلب نظر و حمايت موبدان زرتشتى و توده مردم و تثبيت موقعيت و مقام خود، املاك فراوانى را وقف و نذر بر معابد و پرستشگاه ها و آتشكده ها كرده و معمولًا توليت آنها را به يكى از روحانيون و موبدان برجسته واگذار مى كردند.

به طور مثال مى توان به متن كتيبه كعبه زرتشت واقع در نقش رستم در چند


1- ايران در زمان ساسانيان، ص 70.
2- Aeura Paiti
3- همان، ص 74.

ص: 229

كيلومترى تخت جمشيد اشاره كرد كه در آن كريتر كه از روحانيون برجسته و متنفذ دربار ساسانيان بود مى گويد: «تمام اين چندين آتش هاى وقفى و خدماتى كه در اين كتيبه ذكر گرديده(منظور كتيبه شاپور) حتى بيش از اينها بوده، مخصوصاً توسط شاپور شاهنشاه(با فرمان مربوطه) به اين جانب واگذار گرديده. متن فرمان شاپور چنين است: و اين خانه بنيادى تعلق به شما خواهد داشت و به بهترين وجهى كه صلاح مى دانيد عمل كنيد كه موجب رضاى خاطر خدا و خاطر ما باشد». (1) گذشته از پولى كه معابد(آتشكده ها) از خزانه مركزى مى گرفته اند و خوارزمى حساب آنها را آتش هماره دبير به معناى حسابدار آتشكده ياد كرده است. خراج برخى ديه ها وقف برخى از معابد(آتشكده ها) بوده است كه موبدان درآمد آن ديه ها را خود مى گرفته و خرج مى كرده اند. (2) به طور كلى مى توان گفت: در زمان ساسانيان ديوان موقوفات بر اموال وقفى نظارت داشته است. (3) اما صدقات و اوقاف و نذر و نيازهايى كه از طرف طبقات مختلف به آتشگاه ها هديه مى شد، احتياج به دفاتر و اسناد(ثبت اسناد و املاك موقوفه و تنظيم وقفنامه ها) داشت و به سازمان هاى منظم روحانى. طبقه روحانى مخصوصاً در اواخر دوره ساسانى كه اوج قدرت خود را در اتحاد بين دين و دولت به دست آورد، مشتمل بود بر دو دسته موبدان و هيربدان كه البته دسته نخست به علت ارتباط مستمر با حكومت و عامه، بر دسته اخير كه كارش بيشتر جنبه علمى و تربيتى داشت مقدم شمرده مى شد. (4) ريچارد. ن. فراى نيز در كتاب ميراث باستانى ايران مى نويسد: «چنين مى نمايد كه واگذارى يك آتشكده كارى بس پر ثواب بوده، همچنان كه در ميان پارسيان امروزى


1- گزارش هاى باستان شناسى، ج 4، ص 186- 194.
2- ايران از آغاز تا اسلام، ص 411 و 412.
3- تاريخ اجتماعى ايران، ج 5، ص 51 و 440.
4- تاريخ مردم ايران، ص 490.

ص: 230

نيز چنين است. بسيارى از اين آتشكده ها به نام نذركننده و وقف كننده خويش نامگذارى شده بودند. شك نيست كه زمين هاى فراوان و خواسته ها و ثروت هاى بى كران نذر و وقف آتشكده ها مى شد ...». (1) قبل از اين كه در مورد چگونگى اداره امور موقوفات و تشكيلات ديوان اوقاف در دوره ساسانيان بحث كنيم، خلاصه اى از وضعيت طبقاتى و ديوانى و سازمان هاى ادارى اين دوره را بيان مى نماييم. اهميتى كه ديوان و كاركنان آن- دبيران- در حفظ و ايجاد تمركز و وحدت داشتند، از نقشى كه ديوان بعدها در دوران عباسيان در اداره امور پيدا كرد، به خوبى برمى آيد.

عنوان پاره اى از صاحب منصبان ادارى اين عصر كه در روايات اسلامى هست و البته در طى اصلاحات ادارى وظايف آنها نيز مكرر عرصه تحول شده است، به هر حال تصورى از تنوع و وسعت وظايف ادارى آنها را به دست مى دهد. اين عنوان ها از جمله شامل مشاغل؛ شهر آمار دبير، كذك آمار دبير، گنج آمار دبير، داد آمار دبير، آخور آمار دبير، آتش آمار دبير، روانگان دبير؛ مى شد كه از اين جمله دو عنوان اخير شامل شغل متصدى آتشگاه ها و امور خيريه، و دو عنوان نخست شامل مسئول درآمدهاى دولتى و سلطنتى بود. (2) مشخص است كه اداره امور نذورات و موقوفات آتشگاه ها و نظارت بر درآمد اراضى موقوفه مربوطه و هزينه آنها با متصدى آتشگاه ها بوده است.

در واقع مى توان شغل مذكور را به وزير اوقاف يا رييس سازمان اوقاف در دوران معاصر مشابه دانست.

كريستين سن هم از قول خوارزمى، دبيران دولتى را چنين مى شمارد: «داد ديبهر(دبير عدليه)، شهر آمار ديبهر(دبير عوايد دولت شاهنشاهى)، كذك آمار ديبهر(دبير عايدات دربار سلطنتى)، كنز آمار ديبهر(دبير خزانه)، آخور آمار ديبهر(دبير اسطبل شاهى)، آتش آمار ديبهر(دبير عايدات آتشكده ها، درآمد نذورات و موقوفات


1- ميراث باستانى ايران، ص 379.
2- تاريخ مردم ايران، ص 502 و 503.

ص: 231

مربوطه)، روانگان ديبهر(دبير امور خيريه). يك نفر دبير امور عرب نيز در دربار شاهنشاه ايران بود كه سمت مترجمى هم داشت و مزد و حقوق او را عرب حيره به جنس مى پرداختند.

غالباً طبرى كلمات وزيران و دبيران را چنان به كار مى برد كه گويى دو دسته از بزرگان هستند كه قائم مقام يكديگر مى شده اند. براى مثال اين عبارت طبرى را ذكر مى كنيم كه گويى گاهى همه وزيران و دبيران هنگام جلوس شاهنشاه جديد تغيير و تبديل مى يافته اند. (1) اشخاصى كه همواره جزء اين طبقه به حساب مى آمده اند از اين قرارند: وزرگ فرماذار، موبذان موبذ، اران سپاهبذ، اران ديبهربذ، و استرپوش بذ. در بعضى ادوار هيربذان هيربذ(رييس كل آتشكده ها، تقريباً مشابه رئيس كل سازمان اوقاف) نيز عضو هيأت وزرا بوده و گاهى استبذ(رييس تشريفات) هم در زمره آنان قرار مى گرفته است. (2) طبقه دبيران شامل اصنافى مانند محاسبان، نويسندگان محاكم و قراردادها، مورخان، پزشكان، شعرا و منجمان مى شد. خوارزمى در مفاتيح العلوم، هفت نوع خط فارسى برشمرده است كه هر كدام را كمينه بايد معرف يك ديوان دانست؛ داد دفيره(خطى كه احكام دادگسترى را با آن مى نوشتند)، شهر همار دفيره(خطى كه براى نوشتن حساب هاى شهرى بوده است)، كده همار دفيره(خطى كه براى نوشتن حساب هاى كشورى بوده است)، گنج همار دفيره(خطى كه براى نوشتن حساب هاى خزانه بوده است)، اهر(آخور) هماره دفيره(خطى كه براى نوشتن حساب هاى اصطبل بوده است)، آتش همار دفيره(خطى كه براى نوشتن حساب هاى آتش و نذورات مربوطه بوده است)، روانگان دفيره(خطى كه براى نوشتن حساب هاى اوقاف و امور خيريه بوده است). (3)


1- ايران در زمان ساسانيان، ص 84.
2- همان، ص 84 و 85.
3- تاريخ مدارس ايران، ص 27.

ص: 232

همچنين پطروشفسكى نيز در كتاب خود از ديوان موقوفات در زمان ساسانيان نام مى برد كه وظيفه آن نظارت بر نذورات واموال وقفى بوده است. (1) با توجه به مواردى كه از كتب مختلف به عنوان نمونه ذكر شد، ملاحظه مى گردد كه تشكيلات ادارى سازمان اوقاف و امور خيريه در ايرانِ زمان ساسانى بسيار گسترده و حايز اهميت بوده است، زيرا همان طور كه اشاره شد، اولًا، از هفت ديوان دولتى، تصدى دو ديوان آن يعنى آتش آمار دبير و روانگان دبير مربوط به تشكيلات ديوانى نحوه اداره معابد و آتشكده ها و چگونگى درآمد و هزينه نذورات و موقوفات و همچنين امور دينى و خيريه بوده است. ثانياً، از هفت نوع خط فارسى كه در اين دوره نام برده اند، دو نوع خط آن مربوط به حساب هاى آتشكده ها و معابد و نذورات و موقوفات بوده است. ثالثاً، علاوه بر اين كه دو نفر از دبيران ديوان هاى دولتى مربوط به امور اوقاف و نذورات آتشكده ها بوده اند. گاهى نيز متصدى شغل رييس كل آتشكده ها كه در واقع رييس كل اوقاف معابد و آتشكده ها نيز بوده و مسئوليت اداره امور اراضى موقوفه متعلق به معابد و آتشكده ها و نذورات آنها و ساير امور مربوطه با او بوده(يعنى هيربدان هيربد) عضو هيأت وزرا نيز بوده است و اين موارد ناشى از اهميت و موقعيت ويژه تشكيلات اوقاف در اين دوران مى باشد.

از طرف ديگر همان طور كه ملاحظه شد در دين زرتشت نيز با توجه به نمونه هايى كه از كتاب مقدس اوستا به آنها اشاره گرديد، به موضوع نذر و نياز، چه براى اهورامزدا(خداى يكتا) و چه براى انجام مراسم مذهبى در آتشكده ها و اهدا به آن جا و يا پيشكش نمودن به همنوعان پرداخته شده است. وجود اعتقاد و انجام نذر و زيارت در مورد ساير اديان الهى مثل مسيحيت و يهود نيز صدق مى كند كه خود مقاله اى مستقل را طلب مى نمايد.


1- گزارش هاى باستان شناسى، ج 4، ص 352- 357.

ص: 233

فهرست منابع

1. ايران از آغاز تا اسلام، گيرشمن، ترجمه دكتر محمد معين.

2. ايران در زمان ساسانيان، كريستين سن آرتور، ترجمه رشيد ياسمى.

3. تاريخ اجتماعى ايران، مرتضى راوندى.

4. تاريخ اقتصادى زندگى روستاييان و طبقات اجتماعى ايران، غلامرضا انصافپور.

5. تاريخ ايران، حسن پيرنيا و عباس اقبال.

6. تاريخ ايران باستان، كتاب ششم، قطع جيبى.

7. تاريخ مدارس ايران، حسين سلطانزاده.

8. تاريخ مردم ايران،.

9. ترجمه و تفسير گات ها سرودهاى زرتشت، موبد فيروزآذرگشسب.

10. ترجمه تفسير الميزان، علامه سيد محمّد حسين طباطبايى، ترجمه سيدمحمدباقر موسوى همدانى.

11. ترجمه گزيده ريگ ودا، قديمى ترين سرودهاى آريايى هند، دكتر سيد محمدرضا جلالى نايينى(با پيشگفتار دكتر تاراچند مورخ و فيلسوف بزرگ هند).

12. تفسير و تأليف يسنا(جلد اول) جزئى از نامه مينوى اوستا، پورداوود، انجمن زرتشتيان ايرانى بمبئى و ايران، بمبئى از نفقه يشوتن ماركز.

13. جغرافياى تاريخى ايران باستان، محمدجواد مشكور.

14. دانشنامه مزديسنا، دكتر جهانگير اوشيدرى، واژه نامه توضيحى آيين زرتشت، شركت نشر مركز، چاپ اول، 1376.

15. دين قديم ايرانى، هاشم رضى، مؤسسه انتشارات آسيا، 1343.

16. زيارت و ديانت يا جهانگردى و سياحت؟، دكتر حكمت اللَّه ملاصالحى، فصلنامه وقف ميراث جاويدان، شماره 52، 1384.

17. سرودهاى زرتشت، اوستا، هاشم رضى، فروهر، 1363.

ص: 234

18. فرهنگ نام هاى اوستا، كتاب ا و ب، هاشم رضى.

19. گاهنبار در ايران باستان، سيدحسين اميديانى، فصلنامه وقف ميراث جاويدان، شماره 3، 1372.

20. گزارش هاى باستان شناسى، جلد چهارم، حفارى و خاكبردارى و تعميرات پاسارگاد و تخت جمشيد از سال 1331 تا 1338، على سامى.

21. ميراث باستانى ايران، ريچارد. ن فراى، ترجمه مسعود رجب نيا.

22. نيكوكارى و داد و دهش در ايران باستان، برهان ابن يوسف، فروهر.

ص: 235

7. استفاده ابزارى از زيارت در مكه و مدينه

اشاره

محمدمهدى رادمند (1)

چكيده

زيارت قبور صالحين، در بين مسلمانان در دو گروه متفاوت شكل گرفته است كه عبارتند از گروه اول، شيعيان كه ضمن تأكيد بر امكان گفت وگو با ارواح پاك آنها، امكان شفاعت طلبى و دعاى خيرخواهى از آنان را نيز ميسر مى دانند، گروه دوم، اهل سنت كه فقط قبور را وسيله تذكر مرگ و يادآورى و عبرت گرفتن از سرنوشت گذشتگان دانسته و هرگونه شفاعت طلبى و گفت وگو با اموات و ارواح آنها را عملى عبث و مظهر شرك و حرام مى پندارند. ضمن تأكيد بر خطا بودن برخى از سوء استفاده هاى ناآگاهان و غلوكنندگان شيعه كه متأسفانه باعث هجمه به فرهنگ شيعى شده است، به دليل تأكيدى كه برادران اهل سنت در دو شهر مكه و مدينه بر اين مهم دارند و در واقع با استفاده ابزارى از تسلط خود بر اين اماكن مقدس، از زوار نيز استفاده ابزارى نموده و با نشر جزوات و تبليغ نزد قبور ائمه بقيع عليهم السلام، اقدام به تبليغات فرقه اى مى كنند، اين نوشتار با هدف بررسى انحرافات در اين زمينه به رشته تحرير درآمده است.

كليدواژه ها: زيارت، استفاده ابزارى، اهل سنت، وهابيت، بدعت.

مقدّمه

مقوله زيارت از ديرباز در مفاهيم و گفتمان دينى بشر داراى جايگاه خاصى بوده است. با عنايت به ابهامات فراوانى كه فرا روى بشر قرار داشته است و با توجه به


1- كارشناس ارشد مديريت.

ص: 236

ماهيت مفاهيم دينى كه به صورت اجتناب ناپذيرى با مقوله زيارت در ارتباط مى باشد، اين مقوله حايز اهميت دو چندان بوده است.

زيارت كه همان ديدار و ملاقات آگاهانه است، در خصوص انسان هاى مقدس و صالحين در دو گروه قابل تقسيم است: زيارت در زمان حيات شخص مقدس، زيارت پس از رحلت يا شهادت شخص مقدس.

در خصوص زيارت صالحين در زمان حيات، طبق روايتى كه نقل شده است، امام رضا عليه السلام به محول سيستانى فرمود: من را خوب زيارت كن، من از كنار قبر جدم خارج مى شوم و در غربت از دنيا خواهم رفت و .... (1) درباره زيارت صالحين پس از رحلت آنها، طبق روايتى از حاكم نيشابورى- كه خود از علماى اهل سنت مى باشد- چنين نقل شده است: حضرت سلطان الامام ابوالحسن على بن موسى الرضا صلواة اللَّه و سلامه على رسول اللَّه و على ائمة المعصومين و أبنائهم اجمعين فرمود: يكى از سادات و از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله(منظور امامزاده محمّدمحروق در نيشابور) در اين شهر مدفون است، به زيارت ايشان رويم و نيز به روضه سلطان محمّد در تلاجرد تشريف برد و آن روضه مقدس را زيارت نمود .... (2) همچنين به نقل از امام رضا عليه السلام آمده است: اين تربت من است، من در اين جا مدفون خواهم شد. بعد از اين خداوند اين محل را مكان ورود دوستان من خواهد گردانيد. به خدا سوگند هر كس از دوستان من مرا در اين مكان زيارت كند، يا به من سلام كند، البته حق تعالى مغفرت و رحمت خود را به شفاعت ما اهل بيت بر او واجب مى گرداند. (3) البته از ديدگاه ديگرى زيارت به دو گونه ديگر نيز قابل تقسيم است: زيارت اماكن


1- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 217؛ بحار الأنوار، ج 49، ص 117.
2- تاريخ نيشابور، ص 211.
3- وسائل الشيعة، ج 14، ص 559.

ص: 237

مقدس، مانند مكه و بيت المقدس؛ و زيارت قبور مقدس و مربوط به اشخاص صالح.

در اين خصوص مثلًا به روايت مشهور پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: بين خانه من و منبر من باغى از باغ هاى بهشت قرار دارد، يا اين كه فرمود: يك نماز در مسجد النبى بهتر از هزار نماز در غير آن است، به جز مسجد الحرام(روايتى كه در صحيح مسلم آمده) و يا يك نماز در مسجد النبى بهتر از هزار نماز در غير آن است و يا يك نماز در مسجد الحرام بهتر از يكصد نماز در مسجد النبى مى باشد كه از عبداللَّه بن زبير روايت شده و در مسند احمد و صحيح ابن خزيمه و صحيح ابن حبّان نقل گرديده است، در اين زمينه هزاران روايت در منابع شيعى و سنى مى تواند مورد استفاده قرار گيرد.

زيارت اماكن مقدس مثل زيارت مسجد الحرام يا بيت المقدس يا مسجد قبا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تأكيد داشتند و به طور كلى هر مكانى كه مشمول آيه شريفه «فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ ...» (1) مى باشند، يعنى اماكنى كه خداوند براى برپاداشتن نام و ياد خود برگزيده است. زيارت قبور صالحين در بين مسلمانان در دو گروه متفاوت شكل گرفته است كه عبارتند از:

1. شيعيان كه ضمن تأكيد بر امكان گفت وگو با ارواح پاك آنها، امكان شفاعت طلبى و دعاى خيرخواهى از آنان را هم ميسر مى دانند و حتى گاهى بى اعتنايى به قبور بزرگان و والدين خود را موجب عاق والدين شدن و خشم ارواح آنها مى دانند.

2. اهل سنت كه فقط قبور را وسيله تذكر مرگ و يادآورى و عبرت گرفتن از سرنوشت گذشتگان مى دانند و هرگونه شفاعت طلبى و گفت وگو با اموات و ارواح آنها را اولًا عملى عبث و بيهوده مى دانند و ثانياً آن را مظهر شرك و بى توجهى به خداوند قلمداد مى كنند.

ضمن تأكيد بر خطا بودن برخى از سوء استفاده هاى ناآگاهان و غافلان جوامع شيعى از مقوله زيارت و حتى غلو كنندگان كه متأسفانه باعث تهاجم به فرهنگ دينى


1- سوره نور، آيه 36.

ص: 238

و شيعى شده اند، به دليل تأكيدى كه برادران اهل سنت در دو شهر مدينه و مكه بر اين مهم دارند و در واقع با استفاده ابزارى از تسلط خود بر اين اماكن مقدس از زوار هم استفاده ابزارى مى كنند و با نشر جزوات و تبليغ بر سر قبور ائمه بقيع عليهم السلام اقدام به تبليغات فرقه اى مى كنند، اين نوشتار در اين راستا نوشته شده است.

بديهى است آسيب شناسى مقوله زيارت در داخل جوامع شيعى و بهره بردارى ها و خواستگاه هاى سياسى و حضور سياستمداران و قدرتمندان در طول تاريخ براى بهره بردارى ابزارى از زيارت و زوار بايد در نوشتار مستقلى مورد بحث قرار گيرد.

آفات عمومى زيارت

قبل از ورود به بحث از باب منافعى كه تذكر دادن براى مؤمنين در بر دارد، لازم است آفات عمومى يك زيارت را مورد اشاره قرار دهيم. اهم عناوين اين آفات عبارتند از:

1. تظاهر و رياكارى در زيارت.

2. غرور و تكبر به خاطر توفيق يافتن براى زيارت.

3. عدم ايمان به خالق هستى.

4. عدم انجام كارهاى نيك و پسنديده و احساس كفايت كردن زيارت از انجام واجبات يا ساير كارهاى نيك.

5. شرك به خداوند در حين زيارت.

6. توبه نكردن از گناهان در قبل و حين زيارت در پيشگاه خداوند.

7. بدون توجه و علم به زيارت پرداختن(زيارت كور كورانه).

8. عدم اسرار و پافشارى در دعاهايى كه در هنگام زيارت از خداوند خواسته مى شود.

9. بى توجهى به گناهانى كه زاير قبلًا انجام داده است و اقرار نكردن به آنها براى طلب بخشش از خداوند.

ص: 239

10. عدم انتفاع و قطع اميد از همه چيز به جز خداوند بارى تعالى در هنگام زيارت و نخواندن دعاهاى وارد شده در هنگام زيارت.

اركان زيارت

همان گونه كه در تعريف زيارت مشاهده شد، بهره بردارى و انتفاع از مقوله زيارت، اعم از استفاده صحيح يا استفاده ابزارى از آن در سه جنبه كلى قابل مطالعه و بررسى مى باشد:

1. استفاده از زيارت شونده(مكان زيارتى).

2. استفاده از زاير(زيارت كننده).

3. استفاده از تجهيزات و لوازم زيارت.

در هر نوع مكان زيارتى، اعم از مبارك بودن مكان زيارتى به صورت مطلق(مثل مكه مكرمه كه قرآن آن را مبارك مى خواند) يا به علت وجود مزار يكى از اولياى خدا و بندگان صالح خداوند(مثل قبور ائمه اطهار) خود به خود داراى مزايايى هستند كه البته در اسلام استفاده بهينه از آنها مورد تأكيد قرار گرفته است.

مثلًا مبارك بودن كعبه فى نفسه براى همگان اثرات خاص خود را دارد. يا وجود پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در زمان حيات كه ايشان به تنهايى و فى نفسه مبارك است، چرا كه خداوند مى فرمايد: «لَآأُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنتَ حِلُ م بِهذَا الْبَلَدِ» (1)

يا در مورد حضرت عيسى عليه السلام كه مى فرمايد: خداوند مرا مبارك قرار داد .... در اين موارد، منافع مكان زيارتى بدون اراده بشر داراى ثمرات و بركاتى است كه هر مجاورى را بهره مند مى سازد.

نكته دوم در مورد زاير است كه آن نيز وجود زيارت كنندگان به خودى خود داراى بركات و ثمراتى است كه مورد توجه قرآن مجيد هم قرار دارد. زمانى كه ابراهيم عليه السلام خانواده اش را در كنار كعبه مستقر مى كند در دعايى مى فرمايد: «رَّبَّنَآ إِنّى أَسْكَنتُ مِن


1- سوره بلد، آيات 1 و 2.

ص: 240

ذُرّيَّتِى بِوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَوةَ فَاجْعَلْ أَفِدَةً مّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُم مّنَ الثَّمَرَ تِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ»؛ (1)

خداوندا من فرزندانم را در سرزمين غير قابل كشاورزى نزديك خانه كعبه سكونت دادم تا نماز را بپا دارند، پس قلوب مردم را به آنها مهربان گردان و به آنها روزى برسان تا شكرگزار تو باشند.

ملاحظه مى شود استفاده صحيح زاير از محل زيارت در اين آيه شريفه مورد اشاره قرار گرفته است و دعا براى بهره مند شدن آنها از نعمت هاى الهى و داشتن ارتباط حسنه و دوستانه با مردم محل زيارتى، از جمله دعاهايى است كه حضرت ابراهيم عليه السلام از خداوند خواسته است.

نكته سوم استفاده از تجهيزات و لوازم زيارت است. در مطالعه تاريخ كعبه با دو موضوع مهم مواجه مى شويم كه در قرآن مجيد نيز مورد اشاره قرار گرفته اند:

1. پرده بردارى كعبه؛ 2. آب دادن به حاجيان. علاوه بر اين دو مقوله حايز اهميت، در خصوص انجام برخى مناسك خاص- اعمال دينى ويژه- در قربانگاه، عرفات، مشعر الحرام و حتى پوشيدن لباس خاص در اماكن مقدس(لباس احرام) و ... از جمله مسايلى است كه در حاشيه زيارت اماكن مقدس مى تواند مورد توجه قرار گيرد.

تعريف استفاده ابزارى از زيارت

هرگونه استفاده درست از اين سه عنصر اساسى در مقوله زيارت كه مطابق با قانون خدا «قرآن مجيد» و شيوه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله «سنت» باشد، همانا استفاده شرعى از زيارت قلمداد مى شود. و هرگونه استفاده نادرست از اركان و عناصر زيارت، به گونه اى كه موجبات ايجاد منافع خاص براى بهره بردار گردد را استفاده ابزارى از زيارت مى نامند.

با اين تعريف مى توان انحراف هاى ايجاد شده در مقوله زيارت را در بين جوامع


1- سوره ابراهيم، آيه 37.

ص: 241

اسلامى، به ويژه در دو گروه شيعيان و اهل سنت مورد تحقيق و بررسى قرار داد.

در جوامع شيعى، به دليل شبهاتى كه سايرين ايجاد كرده اند و نيز به دليل خصلت اسطوره سازى و اسطوره پرستى كه در ايران باستان وجود داشته است، اين اغراق ها مشهودتر است.

نمونه هاى استفاده ابزارى از زيارت در جوامع شيعى

هر چند اين نوشتار با هدف بررسى انحرافات در عربستان سعودى تنظيم شده است، اما به عنوان نيم نگاهى گذرا به اين پديده به صورت تيتر وار به برخى از آنها به دليل لزوم رعايت اعتدال در كارهاى پژوهشى اشاره مى شود.

1. استفاده كردن از اماكن زيارتى به عنوان وسيله تجارى، مثل فروش قبور و غرفه هاى تجارى حاشيه اماكن با قيمت هاى گزاف.

2. استفاده كردن از اماكن زيارتى به عنوان وسيله اى براى جمع آورى پول و هدايا كه اخيراً توسط يكى از مراجع در خصوص محراب مسجد جمكران با قاطعيت برخورد شد.

3. تأكيد و تبليغ بر برخى خواب هاى ديده شده و مبناى اعتقادى بعضى از زايران را با خواب ها تدوين كردن و به تدريج اصول را فراموش نمودن.

4. جلوگيرى نكردن از سجده ناآگاهان در آستانه اماكن مباركه و تعظيم برخى زايران به قبور كه موجبات هتك حرمت شيعه را فراهم كرده است.

5. ترويج حالت حاجت خواهى از قبور متبركه كه آفت اتهام به شرك را در بعضى از فرق اسلامى به شيعه به همراه داشته است.

6. تكيه به زينت و زيور دادن قبور و آينه كارى هاى طلاگونه، به نحوى كه معنويت فداى تجملات در اماكن متبركه شده است.

7. تبليغ و ترويج روايات ساختگى و فاقد سند معتبر درباره اماكن متبركه و ثواب زيارت و ... كه موجبات تزلزل اعتقادى عده اى را فراهم آورده است.

ص: 242

8. تشكيل گروه هايى از انسان هاى كاسب تحت عنوان روضه خوان حرم يا مداح حرم كه اغلب در حد زمزمه و تحت عنوان نذر، روضه ... مى باشد و سوق دادن مردم براى نذر پرداخت وجه به آنها در اين اماكن.

9. نگاه وسيله اى به اماكن متبركه با همان نگاه «هدف وسيله را توجيه مى كند» براى جلب مردم، كه البته اثرات تخريبى به همراه داشته است.

10. استناد و هدايت زايران به احاديثى كه بعضاً فاقد سند معتبر در منابع اسلامى هستند و اين امر موجبات سوء استفاده فرصت طلبان را فراهم آورده است.

11. در جوامع شيعى سوء استفاده از كتاب هاى دعا كه به عنوان جزئى از زيارت مطرح هستند هم رايج است. چاپ زيارتنامه هاى خاص با رنگ هاى متنوع و اسامى گوناگون و ثبت حقوق معنوى آنها به نام اشخاص و حق نشر گرفتن ها و ... از جمله استفاده هاى ابزارى از زيارت مى باشد كه بايد درباره اصلاح آن اقدام كرد.

مثل اقدام مثبتى كه در حرم امام رضا عليه السلام انجام شد و زيارتنامه هاى متحدالشكل مستند و از طريق خود آستانه، بدون هدف مادى چاپ مى گردد.

جايگاه سنت در زيارت
اشاره

قبل از ورود به اين بحث لازم است به دو نكته اساسى توجه شود:

1. با عنايت به اقتدار گروه وهابى ها در عربستان سعودى، فقط رفتار و كردار آنها را در مقوله زيارت مورد مطالعه قرار مى دهيم و ساير گروه هاى اهل سنت در اين نوشتار مورد مطالعه قرار نگرفته اند.

2. هرگونه اطلاعات مورد استفاده در اين بخش، از منابع اهل سنت است كه خود منتشر كرده اند و صحت سندهاى مربوطه به عهده مروجان اين افكار در جامعه، به ويژه كتب منتشر شده در بين حجاج به زبان هاى مختلف مى باشد.

با توجه به اين دو مقوله لازم است دو نكته اساسى را در مباحث دو طرفه با برادران اهل سنت مورد بررسى قرار گيرد.

ص: 243

الف) تكيه بر قرآن به عنوان محور اساسى و اصلى مشترك بين مسلمانان، اقدامى پسنديده و صحيح است و آنچه بر مبناى قرآن باشد، توسط هيچ يك از مسلمانان قابل انكار نيست. البته بايد موضوع ناسخ و منسوخ بودن برخى آيات را با شفافيت مورد كنكاش قرار داد و سپس استنباط فقهى به عمل آورد.

ب) تكيه به سنت پيامبر صلى الله عليه و آله در بين شيعه و سنى، مطلوب و مورد تأكيد است. براى روشن شدن مطلب، عين نوشته علامه عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز در كتاب وجوب عمل به سنت رسول اللَّه و كفر كسى كه آن را انكار كند، چاپ دار القاسم للنشر را نقل و بررسى مى كنيم:

سخن علامه بن باز درباره سنت پيامبر صلى الله عليه و آله

«چگونه خداوند بيان قرآن نازل شده را به رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم واگذار مى كند، اگر سنت وجود نداشته باشد، يا اين كه حجت و ثابت نباشد!

مثال اين آيه سوره نور مى باشد كه بارى تعالى مى فرمايد: «قُلْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمّلَ وَ عَلَيْكُم مَّا حُمّلْتُمْ وَ إِن تُطِيعُوهُ تهْتَدُواْ وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلغُ الْمُبِينُ»؛ (1)

اى رسول خدا بگو: از خدا و رسول خدا اطاعت كنيد، اگر به فرمان آنها پشت كرديد، و از دستورات روى گردانى نموديد، و راه نفاق را در پيش گرفتيد، و فرمان پيامبر خدا را اجرا نكرديد، بدانيد كه وظيفه پيامبر فقط تبليغ وحى و رسالت است، و او وظيفه خود را انجام داد و رسالت خود را تبليغ نمود، و وظيفه شما است كه از او اطاعت كنيد و در آن مخلص باشيد، اما شما عقب نشينى كرديد و وظيفه خود را انجام نداديد، اگر از پيامبر صلى الله عليه و سلم فرماندارى مى كرديد به راه راست مى رسيديد، وظيفه پيامبر صلى الله عليه و سلم فقط بيان واضح و آشكار است، اگر شما روى گردانى كنيد وى مسئول ايمان نياوردن شما نيست.


1- سوره نور، آيه 54.

ص: 244

و همچنين در همان سوره مى فرمايد: «وَ أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَءَاتُواْ الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ». (1)

در اين آيات دليل واضحى است كه هدايت و رحمت در إتباع و پيروى از رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم مى باشد. و اين چگونه ممكن است با عمل نكردن به سنت او؟ يا اين كه گفته شود سنت او صحيح نيست! و يا گفته شود نمى توان بر آن سنت اعتماد كرد!

و بارى تعالى در سوره نور مى فرمايد: «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ ى أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛ (2)

كسانى كه با أمر رسول خدا مخالفت مى كنند بايد بترسند از اين كه مبادا دچار فتنه و مصيبتى شوند، يا اين كه عذابى دردناك در دنيا يا آخرت به سبب نافرمانى به آنها برسد.

و خداوند متعال در سوره حشر مى فرمايد: «وَ مَآ ءَاتَلكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَلكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ»؛ (3)

(در اين جا يك قاعده مهم مقرر داشته و آن تبعيت رهبر مسلمين از نصوص شريعت) كه هر چه پيامبر به شما داد آن را بگيريد، و هر چه پيامبر شما را از آن منع كرد از آن دور شويد.

آيات در اين موضوع بسيار است و همه آنها بر وجوب اطاعت رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم و بر پيروى از آنچه او آورده دلالت مى كنند، چنان كه قبلًا دليل وجوب إتباع كتاب خدا و تمسك به آن طاعت و أوامر و نواهى ذكر كرديم، و اين دو اصل و اساس ملازم و وابسته به هم هستند و از هم جدا شدنى نيستند، هر كس يكى از آن دو را انكار كند، مانند اين كه ديگرى را انكار و دروغ دانسته، و اين به إجماع اهل علم و ايمان كفر و ضلالت و گمراهى و خروج از دايره اسلام مى باشد.

احاديث در وجوب اطاعت رسول خدا صلى الله عليه و سلم و اتّباع و پيروى از آنچه آورده و تحريم معصيت او به طور متواتر وارد شده است؛ آن هم در حق كسى كه در زمان او بوده و


1- سوره نور، آيه 56.
2- سوره نور، آيه 63.
3- سوره حشر، آيه 7.

ص: 245

بعد از او تا روز قيامت خواهد آمد.

از جمله اين احاديث، حديثى است كه در صحيحين از أبى هريره رضى الله عنه ثابت است كه پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند:

«من أطاعنى فقد أطاع اللَّه و من عصانى فقد عصى اللَّه»؛

كسى كه از من اطاعت كند، مانند اين كه از خدا اطاعت كرده، و كسى كه از من نافرمانى كند، مانند اين كه خدا را معصيت و نافرمانى كرده است.

و در صحيح بخارى نيز از أبى هريره روايت است كه رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم فرمودند:

«كل امتى يدخلون الجنة إلا من أبى قيل يا رسول اللَّه و من يأبى قال: من أطاعنى دخل الجنة و من عصانى فقد أبى»؛

همه امت من داخل بهشت خواهند شد، مگر كسى كه خود از دخول از آن امتناع ورزد، گفته شد: اى رسول اللَّه چه كسى است كه از دخول آن امتناع مى ورزد؟

فرمود: كسى كه از من اطاعت كند داخل بهشت خواهد شد، و كسى كه از من نافرمانى كند او همان كسى است كه خود از دخول آن امتناع ورزيده است.

أحمد و أبوداود و حاكم با إسناد صحيح از مقدام بن معدى كرب از رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم روايت مى كنند كه فرمودند:

«ألا إنّى أوتيت الكتاب و مثله معه، ألا يوشك رجل شبعان على أريكته يقول عليكم بهذا القرآن فما وجدتم فيه من حلال فأحلّوه و ما وجدتم من حرام فحرّموه»؛

همانا به من قرآن و مثل و مانند آن قرآن (1)، داده شده است، همانا به زودى مردى سير خورده و تكيه زده بر متكا و بالشت خود كه بگويد: بر شماست كه فقط پيرو قرآن باشيد، و هر چه در آن از حلال يافتيد پس آن را حلال بدانيد، و آنچه در آن از حرام يافتيد آن را حرام بدانيد. (2) أبوداود و ابن ماجه با سند صحيح از ابن أبى رافع و او از پدرش روايت كرده كه رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم فرمودند:

«لا ألفين أحدكم متكئا على أريكته يأتيه الأمر من أمرى مما أمرت به أو نهيت عنه فيقول لا ندري، ما وجدنا في كتاب اللَّه اتبعناه»؛

نبينم كه يكى از شما بر بالشت خود تكيه زده و امرى از اوامرى كه من به آن امر كرده ام و يا از آن نهى كرده ام بر او آيد


1- يعنى حديث رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم.
2- يعنى حديث و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله را قبول نكنيد.

ص: 246

و او گويد نمى دانم! فقط آنچه در كتاب خدا پيدا كرديم قبول خواهيم كرد.

از حسن بن جابر رواست است كه گفت: شنيدم از مقدام ابن معدى كرب رضى الله عنه كه مى گويد: «حرم رسول اللَّه يوم خيبر أشياء ثم قال يوشك أحدكم أن يكذبني و هو متكى يحدث بحديثي فيقول بيننا و بينكم كتاب اللَّه فما وجدنا فيه من حلال استحللناه، و ما وجدنا فيه من حرام حرمناه، ألا إن ما حرم رسول اللَّه مثل ما حرم اللَّه»؛ رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم روز غزوه خيبر چيزهايى را حرام كرده، سپس فرمود: پيدا مى شود يكى از شما كه مرا تكذيب كند در حالى كه بر بالشت خود تكيه زده و از سخنان من صحبت مى كند، سپس مى گويد: بين ما و شما كتاب خدا است، هر چه در آن حلال يافتيم، آن را حلال مى دانيم، و آنچه در آن حرام يافتيم آن را حرام مى دانيم، بدانيد كه همانا آنچه رسول اللَّه حرام كرده مانند آن چيزى است كه خداى تعالى آن را حرام فرموده است.

و أحاديثى به طور متواتر از رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم ثابت است كه در خطبه خود وصيت مى فرمود: حاضرين به غايبين ابلاغ كنند، و مى فرمود: ممكن است كسى كه به او ابلاغ شده برداشت بيشتر و دقت و توجه بهترى از شنونده داشته باشد.

از آن أحاديث متواتر: حديثى در صحيحين است كه رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم در حجة الوداع در خطبه خود در روز عرفه و روز عيد قربان براى مردم چنين فرمود: افراد حاضر به افراد غايب برسانند، زيرا ممكن است كسى كه به او ابلاغ شود دقت و توجه بهترى از شنونده داشته باشد.

پس اگر سنت او بر شنوندگان و ابلاغ شدگان حجت نبود، و اگر سنت او تا روز قيامت باقى نمى ماند، به آنها دستور تبليغ داده نمى شد.

پس معلوم مى شود كه دليل بودن و حجت بودن سنت او همچنان پا بر جاست، بر شنونده اى كه از زبان رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم شنيده، و بر كسى كه براى او با اسانيد صحيحه نقل شده است.

اصحاب و ياران پيامبر صلى الله عليه و سلم سنت قولى و فعلى او را حفظ كرده اند و همچنين

ص: 247

تابعين، سپس تابعين آن را ابلاغ كرده اند به نسل بعدى خود، و همچنين علما و دانشمندان ثقه كه گفتار آنان مورد اعتماد مى باشد، نسل بعد از نسل، و قرن بعد از قرن نقل كرده اند.

آن را در كتاب هاى خود جمع آورى و بيان كرده اند و صحيح و ضعيف آن را بيان كرده اند. براى شناخت صحيح و ضعيف قوانين و ضوابط معينى بين خود قرار داده اند، تا به وسيله اين قوانين، صحيح و ضعيف احاديث شناخته شوند.

علما و دانشمندان، كتاب هاى سنت أعم از صحيح بخارى و مسلم و كتاب هاى ديگر را به خوبى و به طور كامل حفظ كرده اند، همچنان كه خداوند كتاب خودش(قرآن) را طبق وعده اش از بازيچه قرار گرفتن، و الحاد، و كفر كافران، و تحريف و تغيير ياوه گويان حفظ نموده است، چنان كه مى فرمايد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ و لَحفِظُونَ»؛ (1)

ما قرآن را نازل كرديم و ما حافظ و نگهدارنده آن هستيم.

جاى هيچ شك و ترديدى نيست كه سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم وحى نازل شده است و خداوند آن را حفظ فرموده، چنان كه كتاب خود قرآن را حفظ نموده، و بارى تعالى براى آن سنت علمايى نقاد و جدا كننده خوب از بد برانگيخته كه تحريف و تغيير و تبديل باطل انديشان و ياوه گويان، تعبير و تفسير جاهلان را از آن دور مى كنند و هر آنچه را كه دروغگويان و نادانان و ملحدان به آن چسبانيده اند دور مى كنند، زيرا بارى تعالى آن را تفسيرى براى قرآن كتاب خود و بيان آنچه مبهم و مشكل است از احكام قرار داده، و ضمن آن احكام ديگرى است كه نص آن در قرآن وارد نشده، مانند تفصيل و شرح احكام دوران شيرخوارگى بچه ها و بعضى از احكام ميراث، و تحريم جمع بين زن و عمه او و بين زن و خاله او و غير از اين از احكام كه در سنت صحيح رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم وارد شده و در قرآن از آن ذكرى نيست.

ذكر بعضى از آنچه از صحابه و تابعين و اهل علم و دانش در تعظيم سنت


1- سوره حجر، آيه 9.

ص: 248

رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم و وجوب عمل به آن وارد شده، در صحيحين از أبوهريره رضى الله عنه روايت است كه گفت: وقتى رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم دنيا را وداع گفتند، بعضى از عرب كافر شدند، أبوبكر رضى الله عنه گفت: به خدا قسم كه جنگ خواهم كرد با كسى كه بين نماز و زكات فرق گذارد، پس عمر بن الخطاب رضى الله عنه به او گفت: چگونه با آنان جنگ مى كنى در حالى كه رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم فرمودند:

«أمرت أن أقاتل الناس حتى يقولوا لا إله إلا اللَّه فإذا قالوها عصموا منّى دماءهم و أموالهم إلا بحقها».

متفق عليه

مأمور شده ام با مردم بجنگم تا اين كه بگويند: لا إله إلا اللَّه: معبود به حقى به جز خداى يكتا نيست، پس اگر آن را گفتند، خون، و جان، و اموال آنها، به جز به حق آن (1) از من حفظ مى شود.

أبوبكر صديق رضى الله عنه گفت: آيا زكات از حق آن نيست؟ به خدا قسم اگر گردنبند شترى كه به رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم مى دادند از من منع كنند به خاطر منع آن، با آنان جنگ خواهم كرد، عمر رضى الله عنه گفت: در نتيجه دانستم كه خداوند سينه و قلب أبوبكر را براى جنگ روشن كرده و دانستم كه او بر حق است.

و صحابه رضى اللَّه عنهم رأى و مشورت أبوبكر رضى الله عنه براى قتال اهل ردت را قبول كردند و با او به جنگ پرداختند تا اين كه آنان را به اسلام برگردانند، و كسى كه بر آن اصرار كرد او را كشتند. و اين قصه براى تعظيم و بزرگداشت سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم و وجوب عمل به آن واضح ترين دليل است.

مادر بزرگى به سوى أبوبكر آمد و از ميراث خود سؤال كرد، أبوبكر رضى الله عنه به او جواب داد كه در كتاب خدا حقى براى تو در اين باره وارد نشده، و نمى دانم كه رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم در اين مسأله قضاوتى كرده باشد، و از مردم سؤال خواهم كرد، سپس از صحابه رضى اللَّه عنهم سؤال كرد و بعضى از آنها شهادت دادند كه رسول اكرم صلى الله عليه و سلم مادر بزرگ را سهم يك ششم داده، پس أبوبكر رضى الله عنه به آن قول قضاوت كرد.


1- يعنى به جز اين كه كارهايى انجام دهند و آن كار موجب شود با آنها به جنگ بپردازم.

ص: 249

عمر رضى الله عنه عاملان خود را وصيت مى كرد كه بين مردم با كتاب خدا قضاوت و حكم كنند، و اگر در كتاب خدا آن حكم را نيافتند به سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم رجوع كنند، و وقتى درباره سقط جنين كه در شكم مادر مرده است به سبب تعدى و ظلم به او اشكال پيدا كرد، از صحابه رضى اللَّه عنهم سؤال كرد، پس محمّد بن مسلمه و المغيرة بن شعبه رضى اللَّه عنهما نزد او شهادت دادند كه رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم در باره اين به آزاد كردن كنيزى و يا برده اى قضاوت كرده، پس عمر رضى الله عنه به آن حكم قضاوت كرد.

و وقتى عثمان رضى الله عنه حكم عزادارى زنى كه شوهرش فوت كرده را نمى دانست كجا بايد عزادار باشد، فريعة دختر مالك بن سنان خواهر أبو سعيد الخدرى رضى اللَّه عنهما به او خبر داد كه رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم به او امر فرمودند بعد از وفات شوهرش در خانه اش عزادارى كند تا اين كه حداد و عزاى او تمام گردد، پس عثمان رضى الله عنه به همان حكم قضاوت كرد.

همچنين در اجراى حد و عقوبت و مجازات و شلاق زدن بر شراب خوارى وليد بن عقبه به سنت پيامبر صلى الله عليه و سلم قضاوت كرد.

وقتى به على عليه السلام خبر رسيد كه عثمان رضى الله عنه از حج تمتع منع مى كند، على عليه السلام حج تمتع انجام داد- يعنى به حج و عمره با هم لبيك گفت- و فرمود: سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم را به خاطر قول و سخن يك نفر ترك نمى كنم.

وقتى بعضى از مردم بر عبداللَّه بن عباس رضى اللَّه عنهما در مورد حج تمتع اعتراض كردند و گفتند: أبوبكر و عمر به حج إفراد تشويق كرده و آن را مقدم مى دانستند، عبداللَّه بن عباس رضى اللَّه عنهما گفت: مى ترسم كه سنگ هايى از آسمان بر شما پرتاب شود، مى گويم رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم چنين فرمود، و شما مى گوييد أبوبكر و عمر رضى اللَّه عنهما چنين گفتند!

پس كسى كه به خاطر قول أبوبكر و عمر با سنت مخالفت نمايد بيم آن مى رود كه دچار عذاب شود، پس حال كسى كه به خاطر قول غير أبوبكر و عمر رضى اللَّه عنهما

ص: 250

مجرد به رأى و اجتهاد خود با سنت مخالفت مى كنند چه خواهد شد؟

و وقتى بعضى از مردم با عبداللَّه بن عمر بن الخطاب رضى اللَّه عنهما در مورد سنت ها اختلاف كردند، عبداللَّه رضى الله عنه گفت: آيا ما مأموريم كه تابع عمر باشيم؟

مردى به عمران بن حصين رضى اللَّه عنهما گفت: ما را از كتاب خدا قرآن سخن بگو، و او داشت سخن از سنت و حديث رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم مى آورد، عصبانى شد و گفت:

سنت بيان كننده و تفسير كننده كتاب خداست، اگر سنت نبود نمى دانستيم كه نماز ظهر چهار ركعت است و مغرب سه ركعت است، و صبح دو ركعت است، و تفصيل و شرح احكام زكات و غير اينها كه در سنت است نمى دانستيم.

اخبار بسيارى از صحابه رضى اللَّه عنهم در تعظيم شأن سنت و وجوب عمل به آن و تحذير از مخالفت به آن وارد شده است.

همچنين عبداللَّه بن عمر رضى اللَّه عنهما وقتى روايت كردند كه رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم فرمودند: «لا تمنعوا إماء اللَّه مساجد اللَّه». متفق عليه. كنيزان خدا (1) را از رفتن به مساجد منع مكنيد. بعضى از پسران او گفتند: به خدا قسم كه آنان را منع مى كنيم، پس بر آنها عصبانى شد و به آنان بدى گفت، و گفت: مى گويم رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم فرمود و مى گوييد به خدا قسم آنان را منع مى كنيم!

و وقتى عبداللَّه بن المغفل المزنى رضى الله عنه(و او از صحابه رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم مى باشد) ديد يكى از نزديكانش سنگريزه را بر يكديگر پرتاب مى كنند، از آن عمل منع كرد و به او گفت: رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم از پرتاب كردن سنگريزه و ريگ نهى فرمود و فرمود: اين سنگريزه ها چيزى را صيد نمى كند، و دشمنى را شكست نمى دهد، و او را باز نمى دارد، وليكن دندانى را مى شكند، و چشمى را بيرون مى آورد و كور مى كند، سپس او را در وقت ديگرى ديد كه همان كار را انجام مى دهد، گفت: به خدا قسم كه تا أبد با تو سخن نمى گويم، از رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم تو را با خبر مى كنم كه از آن نهى فرمود، سپس


1- يعنى زنان مسلمان.

ص: 251

دوباره آن را انجام مى دهى؟

امام بيهقى در كتاب خود سنن الكبرى از أيوب السختيانى تابعى جليل روايت مى كند كه گفت: اگر سنت رسول را براى مردمى به سخن و گفتار آوردى و او گفت: ما را از اين واگذار و از قرآن سخن بگو، بدان كه آن شخص گمراه است.

و امام اوزاعى رحمت اللَّه عليه گويد: سنت حكم كننده و شرح دهنده كتاب خدا است و مطلق هاى كتاب را مقيد مى كند و يا به احكامى كه در قرآن ذكر نشده مى پردازد.

چنانكه بارى تعالى مى فرمايد: «وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذّكْرَ لِتُبَيّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (1). (2)

قبلًا گفتار رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم را ذكر كرديم كه فرمود: «ألا إنى اوتيت الكتاب و مثله معه».

راجع شود به ص 17 همانا به من قرآن و مانند آن داده شده است.

امام بيهقى از عامر الشعبى رحمت اللَّه عليه روايت مى كند كه به بعضى از مردم گفت: «إنما هلكتم في حين تركتم الآثار». البيهقى. به راستى شما هلاك شديد و از بين رفتيد، وقتى اثر و سنت صحيح رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم را ترك كرديد.

امام بيهقى رحمه الله از امام اوزاعى رحمت اللَّه عليه روايت مى كند كه به بعضى از دوستان و ياران خود گفت: اگر از رسول اكرم صلى الله عليه و سلم حديث و سنتى به تو رسيد، مبادا به غير از آن سخن بگويى، زيرا رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم ابلاغ كننده اى از جانب بارى تعالى بود.

و إمام بيهقى از إمام سفيان بن سعيد الثورى رحمه اللَّه روايت مى كند كه گفت: همانا همه علم و دانش علم به سنت و آثار رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم مى باشد.

و إمام مالك رحمت اللَّه عليه به طرف قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم رو كرد و فرمود: سخن و گفتار همه ما قابل رد است، مگر سخن و گفتار صاحب اين قبر كه قابل رد نيست. (3)


1- سوره نحل، آيه 44.
2- در تفسير آن راجع شود به ص 12 همين كتاب(وجوب عمل به سنت ...).
3- يعنى قول صحيح او واجب القبول است.

ص: 252

و إمام أبوحنيفه رحمه اللَّه گويد: اگر حديث و سنتى از رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم آمد، آن را بر سر و چشم مى گذاريم.

و إمام شافعى رحمه اللَّه گويد: هر گاه از رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم حديث صحيحى روايت كردم و آن را نگرفتم و عمل نكردم، شما را گواه مى دانم كه عقلم را از دست داده ام.

و همچنين مى گويد: اگر سخن و گفتارى گفتم و حديث رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم بر خلاف گفتار من بود، پس قول و گفتار مرا به ديوار بزنيد.

و إمام أحمد بن حنبل رحمه اللَّه به بعضى از ياران خود گفت: مرا تقليد مكنيد، و إمام مالك را تقليد مكنيد، و إمام شافعى را تقليد مكنيد، و بگيريد از آن جايى كه ما آن را گرفتيم،(يعنى از احاديث پيامبر اكرم صلى الله عليه و سلم).

و همچنين مى گويد: تعجب كردم از اقوامى كه إسناد و صحت إسناد حديث رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم را دانستند، سپس مى روند و رأى سفيان را مى گيرند.

و بارى تعالى مى فرمايد: «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ ى أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (1). (2)

سپس گفت: آيا مى دانى فتنه چيست، فتنه شرك است، ممكن است اگر بعضى از گفتار رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم را رد كرده، قبول نكند، در قلب او گمراهى افكنده شود و هلاك گردد.

و إمام بيهقى از مجاهد بن جبر تابعى جليل روايت مى كند در قول خداوند: «فَإِن تَنزَعْتُمْ فِى شَىْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ»؛ (3)

اگر در باره چيزى اختلاف نموديد، براى رفع اختلاف به كتاب خدا و سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم مراجعه كنيد تا حل اختلاف از كتاب و سنت بيابيد.

گفت: برگردانيدن به سوى خدا، يعنى: به سوى كتاب او، و برگردانيدن به سوى رسول، يعنى: به سوى سنت اوست. پس اگر در چيزى اختلاف كرديد آن را به سوى خدا و رسول خدا برگردانيد.


1- سوره نور، آيه 63.
2- در تفسير آن راجع شود به ص 15 همين كتاب.
3- سوره نساء، آيه 59.

ص: 253

و إمام بيهقى از محمّد بن شهاب زهرى رحمه اللَّه روايت مى كند كه گفت: كسانى كه از علما و دانشمندان ما رفتند و فوت كردند، مى گفتند: اعتصام و پيروى از سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم نجات و پيروزى است.

و موفق الدين بن قدامه رحمه اللَّه در كتاب خود: روضة الناظر در بيان اصول احكام چنين مى گويد: اصل و اساس دوم از دلايل، سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم مى باشد و گفتار رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم حجت است، زيرا از دلايل معجزات بر صدق و راستى اوست، و بارى تعالى به طاعت او و تحذير از مخالفت او أمر فرموده است.

و إمام ابن كثير رحمه اللَّه در تفسير اين آيه گويد: «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ ى أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (1). يعنى: از اوامر رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم، آن هم طريقه و راه و روش و سنت و شريعت اوست، پس گفتار و كردار بنى آدم با گفتار و كردار رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم مقايسه و مطابقت مى شود، و آنچه موافق آن بود قبول، و آنچه مخالف آن بود مردود و بر قائل و گوينده او برگردانيده مى شود، و آن هم هر كه خواهد باشد.

چنانكه بخارى و مسلم در صحيح خود و ديگران از رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم روايت كرده اند كه رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم فرمودند:

«من عمل عملًا ليس عليه أمرنا فهو رد».

متفق عليه. هر كس عمل و كردارى انجام دهد كه راه و روش ما بر آن نيست آن عمل و كردار مردود و غير قابل قبول است.

پس بترسد و برحذر باشد، كسى كه ظاهراً و باطناً مخالف شريعت رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم باشد «أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ» كه به آنان مصيبتى در قلب هايشان از كفر و نفاق و بدعت به وجود آيد. «أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» يعنى در دنيا به كُشتن و يا مجازات و يا زندان و غير از اينها مبتلا شوند.

إمام أحمد بن حنبل از عبدالرزاق از معمر از همام ابن منبه روايت كند كه أبوهريره گويد: رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم فرمودند:

«مَثَلى و مَثَلُكم كمثل رجلٍ إسْتَوقَدَ ناراً فلمّا أضاءت ما حولها


1- سوره نور، آيه 63، تفسير آن در ص 15 گذشت.

ص: 254

جعل الفراشُ و هذِهِ الدواب اللائى يقعْنَ فى النّار يقعْنَ فيها و جعلَ يحجُزُهُنَّ و يَغلبْنَهُ فَيقْتَحِمْنَ فيها قال فذلك مثلى و مثلكم أنا آخذُ بحجزكم عن النّار هلمَّ عن النّار فتغلبونى و تقتحمون فيها».

متفق عليه

مَثَلِ من و مَثَلِ شما مانند مردى است كه آتشى روشن كرده، وقتى اطراف خود را نورانى و روشن كرد و پروانه ها و حشرات كه اطراف آن مى گردند در آتش مى افتند، آن مرد جلوگيرى مى كند و نمى گذارد كه پروانه ها و حشرات در آتش بيفتند، ولى بر او غلبه كرده، خود را در آتش مى اندازند، فرمود: پس اين مَثَلِ من و شماست، من كمربند شما را گرفته، از آتش دور مى كنم، و شما بر من غلبه كرده و هجوم مى كنيد و خود را در آتش مى اندازيد.

و إمام سيوطى رحمه اللَّه در كتاب خود مفتاح الجنة فى الاحتجاج بالسنة (1) چنين گويد:

«بدانيد- خدا شما را رحمت كند- هر كس حجيت حديث رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم قولى و فعلى با شروط معروف آن در اصول دين را انكار كند كافر مى باشد و از دايره اسلام خارج است و روز قيامت با يهود و نصارى و با فرقه ها و طايفه هاى گمراه و كافر محشور خواهد شد».

و اخبار از صحابه و تابعين و كسانى كه بعد از ايشان آمده اند از علما و دانشمندان در تعظيم سنت و وجوب عمل به آن و تحذير از مخالفت آن بسيار زياد وارد شده است.

و اميدوارم آنچه در اين جا ذكر كرديم از آيات و احاديث و اخبار كافى و قانع كننده باشد براى كسى كه حق طلب است، و از بارى تعالى براى خود و تمامى مسلمانان توفيق به آنچه خداوند رضايت آن را دارد مسئلت دارم، و سلامت از اسباب خشم و غضب او، و اين كه تمامى ما را به راه مستقيم هدايت فرمايد، زيرا او شنونده و نزديك است. و صلى اللَّه على عبده و رسوله نبينا محمّد و على آله و أصحابه و أتباعه بإحسان.


1- كليد بهشت در احتجاج به سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم.

ص: 255

عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز مفتى عام عربستان سعودى و رئيس كبار علماء و رئيس دايره بحث هاى علمى و فتوى شرعى. (1)

سؤال هاى اساسى در سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله

اينك در اين قسمت چند سؤال اساسى مطرح است:

1. از زمان رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله تا سال 96 هجرى(حدود 86 سال) طبق دستور حكام، نقل هرگونه حديث و روايت تحت هر عنوان ممنوع اعلام شد. يعنى نوشتن حديث و بيان آن جرم بود و حتى كسانى در اين ميان محاكمه و تنبيه شدند كه مراجعه به كتب مرجع اهل سنت هم اين مهم را تأكيد مى كند.

2. تنها گروهى كه حفظ و نقل و نوشتن روايات رسول اللَّه را تأكيد داشتند و عمل كردند، شيعيان بودند. معروف ترين آنها مصحف على عليه السلام در موضوع جمع آورى قرآن بود كه تمام مطالب نقل شده از پيامبر صلى الله عليه و آله را در خود داشت، اما به دلايلى از جامعه حذف شد و به اعتقاد شيعه، نسل به نسل بين امامان تاكنون حفظ شده است.

3. انحراف هاى زيادى از سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در اهل سنت رواج دارد كه در محل خود مطالعه و بررسى مى شود.

4. در سنت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله فقط سنت ايشان ملاك عمل است و خلفاى راشدين، حق قانون گذارى نداشته اند. لذا استناد به عمل آنها در تدوين قوانين جفاى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است.

5. شيعه شاخصى كلى دارد. هر قانونى كه خلاف قرآن و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله باشد محكوم است و قابل اجرا نيست. اين مهم جامعه اسلامى را از هرگونه انحراف محفوظ مى دارد.

6. اگر حديث و روايتى از امامان شيعه مطرح مى شود، در بررسى سلسله راويان سند همان امام تأكيد كرده اند كه با واسطه از پدرانشان كه در صداقت و راست گويى


1- پايان سخن علامه بن باز.

ص: 256

مشكلى در آنها وجود نداشته است- و حتى برادران اهل سنت نيز به صداقت و صالح بودن آنها اقرار دارند- تأكيد شده است كه تمامى آنها استناد اصل صدور حكم يا سنت پيامبر صلى الله عليه و آله را در سلسله سند بيان كرده اند.

7. مشكل خاصى كه وجود دارد، علماى اهل سنت فقط روايات و احاديثى را كه خود آنها جمع آورى كرده اند مورد قبول مى دانند و احاديث جامعه شيعى را مورد غفلت قرار داده اند، اين امر موجب ايجاد شكاف بين فرقه هاى گوناگون اسلامى شده است.

استفاده ابزارى از زيارت در اهل سنت

با شكافته شدن مبانى بحث، اينك مى توانيم وارد اصل مطلب مورد مطالعه گرديم.

مقوله اى كه مى تواند در صورت طرح صحيح و نگرشى اصولى و اصلاحات جدى، اثرات قابل توجهى را در ايجاد وحدت و همدلى در جامعه اسلامى به همراه داشته باشد. اين بخش در سه زير مجموعه كلى مورد بررسى قرار مى گيرد: 1. استفاده ابزارى از اماكن زيارتى، 2. استفاده ابزارى از زاير، 3. استفاده ابزارى از لوازم و تجهيزات.

استفاده ابزارى از اماكن زيارتى
اشاره

مهم ترين اماكن زيارتى جهان اسلام در دو شهر مكه و مدينه واقع هستند. همان گونه كه در روايات مذكور در صحيحينِ اهل سنت آمده است، سفر زيارتى جايز نيست مگر به سه مسجد كه عبارتند از:

1. مسجد الحرام در مكه.

2. مسجد النبى در مدينه.

3. مسجد الاقصى در بيت المقدس.

هر چند طبق روايات شيعى، هر جا كه رايحه اى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و خاندان آن حضرت وجود داشته باشد، به شرط اين كه آن ذريه پاك پيامبر از صالحين باشد،

ص: 257

مى تواند مكان مقدس و قابل احترامى قرار بگيرد كه قبلًا برخى از اين روايات مورد اشاره قرار گرفت.

از آن جا كه به دلايلى سياسى از حدود يكصد سال پيش، اين دو مكان مقدس با مديريت آل سعود كه از فرقه وهابيت پيروى مى كنند اداره مى شود، اين گروه از اين اماكن چندين استفاده ابزارى مى كنند كه در اين جا مورد بحث قرار مى گيرد:

1. تبليغ به نفع يك فرقه خاص

همان گونه كه مى دانيم برداشت از پيام هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به چندين گروه و طبقه منجر شده است. اعتقاد شيعه به حقانيت عقايد خويش است و دلايل و مدارك و مستنداتى دارد كه قابل مطالعه است. همان طور كه اهل سنت و حداقل چهار فرقه اصلى آن هم داراى ملاك و دلايلى هستند.

كنكاش پيرامون حقانيت هر كدام با اين كه تقريب اساسى بين مذاهب گوناگون وجود دارد، امرى تخصصى و محتاج استدلال علما و كارشناسى مى باشد. كشانيدن اين بحث ها در سطح كوچه و خيابان و پخش جزوات فراوان با ضعف هاى كارشناسى و استدلالى زياد، موضوعى است كه اخيراً توسط علماى وهابيت به شدت مورد توجه قرار گرفته و اين مهم يكى از جلوه هاى بارز استفاده ابزارى از پديده قداست زيارت اماكن مقدس مكه و مدينه مى باشد.

2. نصب تابلوها در اماكن مقدس

بسيارى از تابلوهاى منصوب در اماكن مقدس كه نقش تبليغ عقايد يك فرقه را دارند، مورد قبول تمام مسلمانان نيست. هر چند گاهى بيان واضحاتى است كه يك فرقه قصد پنهان شدن زير چتر آن امر بديهى و واضح را دارد تا ساير عقايد غلط و خطاهاى خود را بپوشاند.

مثلًا تابلوهاى با اين عنوان: برادر مسلمان از پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ روايتى براى قداست اين محل نقل نشده است ...- مانند تابلوى مقابل غار حرا- را مى توان مثال زد. شيعه و

ص: 258

سنى يك پارچه درباره اين كه اگر بدعتى در دين پديد آيد، نامطلوب و حرام است، اتحاد نظر دارند، اما بررسى روايات و تعيين قسمت و سهم آنها را نبايد فرقه اى كرد.

يا اين كه «سحر و جادو باطل و حرام است» اين امور بديهى است و تمام مسلمانان به آن واقف هستند. حال پشت اين بديهيات پنهان شدن براى اثبات خيلى از خطاها، امرى است كه به عنوان استفاده ابزارى از مكان هاى زيارتى بايد مورد توجه قرار گيرد.

3. تحريف ها

همان گونه كه مى دانيم نقل روايات از پيامبر صلى الله عليه و آله- على رغم تأكيد حضرت نبوى- در ميان خلفاى اول و دوم و سوم به شدت محكوم بود و بارها ورقه هاى حاوى روايات را در مقابل خليفه اول شست وشو داده اند تا روايتى از سنت نبوى نقل نشود. اين پديده شوم تا حدود يكصد سال پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان اهل سنت ادامه داشت؛ اما شيعيان از همان ابتدا روايات پيامبر را سينه به سينه نقل كردند و روى حفظ آن كوشيدند. هيچ يك از امامان شيعه از سوى خود مطلبى را بيان نكرده اند، مگر اين كه به سنت پيامبر صلى الله عليه و آله منتهى شده باشد.

حال به روايتى از امام مالك(كه فرقه وهابيت شعبه اى از آن مذهب مى باشد) توجه مى كنيم.

در صفحه 23 آداب زيارت مسجد نبوى به قلم علامه عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز چنين آمده است: «امام مالك رحمه اللَّه كه تمام عمرش را در مسجد النبى به نشر علم و سنت مشغول بود، تا جايى كه او را امام دارالهجرة مى نامند گفته است: آخر اين امت را اصلاح نمى كند، مگر آنچه اول آن را اصلاح كرده است و اول امر اين امت حركت در مسير منهج نبوى صلى الله عليه و آله و خلفاى راشدين و صحابه مرضيين- كسانى كه خداوند از آنان اعلان رضايت و خشنودى نموده است- و پيروان نيكوكار آنان بوده است ...».

ص: 259

در همين يك صفحه مى توان تحريف هاى گوناگونى را به وضوح ديد.

الف) آيا مالك طبق سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله آن قدر در مسجد اقامت داشت كه امام دارالهجرة ناميده شود؟ اگر اين كار ثواب داشت، چرا پيامبر صلى الله عليه و آله چنين نكرد؟!

ب) آيا فرمول مالك در كلام پيامبر صلى الله عليه و آله يا مرام ايشان بوده و بيان شده؟! ايشان چگونه خودسرانه و بدون استناد به قرآن و سنت، فرمولى را ارائه داده اند كه وهابيت بر اساس آن شكل بگيرد و در جهان اسلام تفرقه و نزاع به وجود آيد. اگر اين كلام صحيح است، چرا پيامبر صلى الله عليه و آله يا قرآن مجيد به آن اشاره نكرده است؟!

ج) آيا در اول اسلام خلفاى راشدين اجازه اظهار نظر يا ابراز وجود در مقابل پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را داشتند كه ايشان اول اسلام را مرام آنها معرفى كند؟!

د) اتفاقاً خلفاى راشدين به سر اسلام آن آوردند كه مالك و فرقه وهابيت در حال حاضر دفاعى عقلانى از آنها ندارند. وقتى مشكلات عدول آنها از سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و اوامر قرآن مجيد مطرح مى شود و امام على عليه السلام را كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را حق ناميده، به عنوان شاخص معرفى مى كنيم، مى گويند: آنها هر كدام طبق فتواى خود از دين عمل كرده اند و پيش خدا مأجور هستند؟! آيا اين شيوه آخر كار امت را اصلاح مى كند؟!

ه) اگر پيروى از پيروان خلفا راه اصلاح امت است، از آقايان وهابى مى پرسيم: آيا پيروى از معاويه، يزيد، مروان و ... كه پيرو سه خليفه اول بودند به اصلاح امت نزديك تر است يا پيروى از امام حسن و امام حسين و امام سجاد عليهم السلام و ...؟!

ملاحظه مى شود كه بدون استناد به تاريخ صحيح و روشن و با چشم پوشى از خطاهاى بزرگى كه بزرگان وهابيت و امامانِ امام مالك عمل كرده اند كه هر دو تحريف تاريخ مى باشد، سعى در تبليغ عقايد خود با روش استفاده ابزارى از اماكن زيارتى كه موجب جلب مسلمانان و عزيمت آنان به حوزه تحت حكومت آنها شده است به گمراه كردن امت مشغول هستند.

در پايان اين قسمت اعلام مى داريم كه از نظر امامان شيعه براى اصلاح امت، عمل

ص: 260

به حديث ثقلين كافى است و زمانى كه با مجاهدت بى سابقه امام على عليه السلام و تلاش ده ساله امام حسن عليه السلام و سپس ده سال مجاهدت امام حسين عليه السلام، امكان بازگردانيدن امت به راه پيامبر صلى الله عليه و آله فراهم نشد. همان گونه كه امام حسين عليه السلام فرمود:

«إن كان دين محمّد لم يستقم إلا بقتلى فيا سيوف خذينى»؛

اگر پايدارى دين پيامبر صلى الله عليه و آله جز با قيام من و كشته شدنم در راه خدا امكان پذير نيست، پس اى شمشيرها مرا دريابيد.

4. تبليغ در مجاورت قبور

مستقر كردن افرادى كه با زبان فارسى به عدم فهم و درك و شعور مردگان تأكيد مى كنند، در قبرستان بقيع و حرم نبوى از ديگر استفاده هاى ابزارى مى باشد. در بيانات اين مبلغان تناقض هايى است كه مورد اشاره قرار مى گيرد.

آنها مى گويند: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هنگام مراجعه به قبرستان، مى فرمود:

«السلام عليكم أهل الديار من المؤمنين و المسلمين و إنّا إن شاء اللَّه بكم لاحقون نسأل اللَّه لنا و لكم العافية».

يا اين كه ترمذى از ابن عباس نقل كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به قبور كرده و مى فرمود:

«السلام عليكم يا أهل القبور يغفر اللَّه لنا و لكم أنتم سلفنا و نحن بالأثر».

و همان گونه كه ابن ماجه طبق حديث 1569 اشاره كرده است، پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است:

«زوروا القبور فإنّها ذكركم الآخرة»؛

قبرها را زيارت كنيد كه اين كار شما را به ياد آخرت و قيامت مى اندازد.

و طبق تأكيد شيخ عبدالعزيز بن عبداللَّه بن باز(فقيه بزرگ وهابى ها) در صفحه 29 كتاب بيان ما تشرع زيارته من المساجد المدينة اشاره دارد كه: سنت پيامبر صلى الله عليه و آله زيارت قبور بقيع و قبور شهدا و قبر حمزه بوده و ....

حال با اين مقدمه چندين سؤال مطرح مى شود:

1. اگر اموات نمى فهمند و درك و شعور ندارند، چرا پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها سلام مى كند و خطاب به قبور آنها سخن مى گويد؟! آيا پيامبر صلى الله عليه و آله كار عبث و بيهوده اى را انجام داده است؟!

ص: 261

2. پيامبر صلى الله عليه و آله براى اهل قبور عافيت طلب مى كند، مگر براى جسم بى شعور و بى درك مى توان دعا كرد؟!

3. اگر سفر براى زيارت قبور جايز نيست، چرا پيامبر مرتباً به مزار شهداى احد براى زيارت تشريف مى بردند؟!

4. اگر فقط هدف ديدن قبور بود و اهل قبور اهميتى نداشتند، چرا پيامبر صلى الله عليه و آله فقط به بقيع براى متذكر شدن به آخرت تشريف نمى بردند و با پاى پياده به كرات تا محل شهادت شهداى احد براى زيارت تشريف مى بردند؟

5. اگر فقط هدف تذكر مرگ و آخرت بود، چرا پيامبر صلى الله عليه و آله زيارتنامه و دعاى خاص براى زيارت اهل قبور تعيين كرده و تأكيد داشتند كه اين گونه زيارت كنيد؟! مگر با سكوت بهتر نمى شود تمركز و تفكر كرد ....

6. كدام شيعه قبر صالحين و ائمه اطهار را سجده گاه يا محل شادى و جشن و تبرك قرار داده است كه در كتاب هاى وهابيت اين قدر در نكوهش اين عمل تأكيد مى شود؟!

7. اگر عده اى از اهل سنت خطاى خاصى مثل آنچه در شهر رياض از كشف حجاب و شرب خمر و تداخل زن و مرد نامحرم و ... انجام مى دهند، آيا جفا نيست كه اين خطا را به پاى همه اهل سنت گذاشت؟!

8. اگر هدف تخريب شيعيان نيست و استفاده ابزارى از زيارت نمى شود، طبق آيه شريفه «بشارت باد به بندگان صالح كه سخن ها را مى شنوند و بهترين آنها را مى پذيرند ...». چرا به شيعيان در همان محل اجازه پاسخ گويى و حتى طرح سؤالات خود را نمى دهند؟!

5. قداست لباس پيامبر صلى الله عليه و آله

هر زيارت كننده مكه و مدينه با خاطراتى كه از كتاب هاى دينى درباره لباس پيامبر صلى الله عليه و آله دارد، وقتى اين لباس را بر تن عرب هاى اين دو شهر مى بيند، ناخواسته احترامى به پاس بزرگداشت پيامبر صلى الله عليه و آله براى افراد ملبس به اين لباس قايل مى شود(همان گونه كه

ص: 262

در ايران هم براى علما به لحاظ پوشيدن لباس پيامبر صلى الله عليه و آله حرمت قايل مى شوند)، اين حرمت و احترام در كنار تشابه سازى ذهنى قيافه پيامبر، زبان پيامبر، محل زندگى پيامبر و ... همگى باعث مى شود كه حرمت خاص براى اعراب قايل شوند. گماشتن افرادى با پوشش لباس پيامبر صلى الله عليه و آله براى تبليغ و ترويج عقايدى كه انتساب آن به پيامبر صلى الله عليه و آله قطعيت ندارد، نوعى ديگر از جلوه استفاده ابزارى از زيارت قلمداد مى شود.

6. تكيه بر ظواهر

ساماندهى فقط دو شهر مكه و مدينه بر اساس آموزه هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اعم از پوشش زنان و مردان، انجام فرايض پنج گانه و اخلاق خوب داشتن، ريش گذاشتن مردان و ... اين در حالى است كه در فاصله نزديك مكه، شهر بندرى جده با مدنيت مورد نظر پيامبر سال ها فاصله دارد و شهر رياض كه پايتخت عربستان سعودى است وضعى بدتر و ناهنجارترى دارد.

اسلام دينى جامع با اهداف بلند مدت مى باشد و آن را فقط در حد ظواهرى مثل پوشش و اداى نماز(كه فقط يكى از پنج ركن اسلام است) آن هم فقط در دو شهر زيارتى خلاصه كردن از جلوه هاى بارز استفاده ابزارى از زيارت مى باشد.

7. قوانين خشك

هر تازه واردى به دو شهر زيارتى مكه و مدينه، تعطيلى مغازه ها در هنگام وقت هاى نماز را به عنوان يك نماد پسنديده ملاحظه مى كند، اما وقتى چند روزى در اين دو شهر اقامت گزيد، ملاحظه مى كنيد كه بسيارى از كسبه فقط از ترس قانون درب مغازه ها را مى بندند و مشغول صرف غذا و مرتب كردن مغازه و جور كردن جنس و استراحت و ... مى شوند و كم تر در نماز جماعت شركت مى كنند و پوشش زنان در اين دو شهر تابع همين گردن نهادن به قانونى خشك مى باشد و از آن استفاده ابزارى مى شود.

ص: 263

8. تظاهر و ريا

از جمله موارد استفاده هاى ابزارى، مى توان به تظاهر و ريا اشاره كرد. در اين ميان فقط در چهار شاخه مطالبى را مورد بررسى قرار مى دهيم:

1. اذان؛

2. مُهر؛

3. تداخل زن و مرد در مسجد الحرام؛

4. صلوات.

1. اذان: چگونگى اذان در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مشخص است. هر چه بوده باشد، اولًا «الصلاة خير من النوم» را نداشته و خليفه دوم در آن بدعت ايجاد كرده است. ثانياً پيامبر صلى الله عليه و آله براى نماز صبح فقط يك اذان را امر فرموده اند و تقسيم آن به سه اذان صبحگاهى از مصاديق بدعت در سنت نبوى و تظاهر و ريا در عبادت خلايق به عنوان يك استفاده ابزارى از فضاى زيارتى مى باشد.

2. مهر: استفاده از مُهر در سجده نماز هر چه باشد حتماً شرك نيست. يعنى اگر سجده بر فرش و لباس و سجاده و ... مجاز باشد، در جايى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حكم بر حرام بودن سجده بر خاك(مُهر) را ندانسته اند، پس نهى شيعيان از اين عمل به گونه اى كه گويا حرامى مؤكد را عمل كرده اند، نوعى جفا به زاير و استفاده ابزارى از زيارت است.

در حالى كه طبق روايات صحيح مسلم،(ج 1، ص 371) و صحيح بخارى(ج 1، ص 91) و مسند احمد(ج 1، ص 250) و الوسائل ج 2، ص 969 و ارشاد السارى(ج 1، ص 435) همگى تأكيد دارند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«جُعِلت في الارض مساجداً وطهوراً»

يعنى زمين براى من سجده گاه و پاك كننده قرار داده شده است.

3. تداخل زن و مرد در مسجد الحرام: همان گونه كه مى دانيم سنت نبوى، يعنى عمل كردن به اوامر رسول اكرم صلى الله عليه و آله. ايشان تداخل زن و مرد در حال طواف و در صحن

ص: 264

مسجد الحرام را نهى نكرده است. يعنى كل فضاى مسجد الحرام، حرم امن الهى است. پس گماردن اشخاصى با اخلاق تند و رفتارى زننده و توهين مكرر به مسلمانان، با عبارت هاى حرام ... حرام ... براى دور كردن زنان از مقام ابراهيم عليه السلام كه تأكيد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر نزديكى اقامه نماز طواف به اين محل مقدس مى باشد، چه معنايى دارد؟! آيا اين رفتار براى تخريب روحيه شيعيان و آنها را ناآشنا به قوانين الهى وانمود كردن و توهين به آنها و رفتار خلاف سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيست؟!

4. ذكر صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله: در اين ميان هم چهار فعل خطا به نام اسلام و در تركيبى تظاهركارانه و رياكارى انجام مى شود:

نوع صلوات؛

مكان صلوات؛

بلند فرستادن صلوات؛

تحريف صلوات.

1. طبق روايات متعدد، پيامبر صلى الله عليه و آله امر به فرستادن صلوات به اين گونه «اللهم صل على محمّد و آل محمّد» فرموده است. مثلًا ابى مسعود البدرى طبق روايت احمد در صحيح مسلم و كعب بن عجرة در البخارى و مسلم و ابى حميد الساعدى در همان مدرك و طلحة بن عبيداللَّه به نقل از احمد و ابى هريره در الطحاوى و حسن در النسائى، همه آنها اين مطلب را مورد تأكيد قرار داده اند. به راستى با اين همه تأكيد، چرا:

عبارت «و آل محمد» را ترك مى كنيد؟

عبارت «و على صحبه و ...» را اضافه مى كنيد؟

براى انجام اين فريضه تبليغ نمى كنيد؟

از انجام اين فعل حسنه توسط سايرين جلوگيرى مى كنيد؟

آيا همه اينها استفاده ابزارى از زيارت و انحراف آن به واسطه قدرت هيئت حاكمه نيست؟!

ص: 265

2. طبق نوشته محمد بن جميل زينو(مدرّس دارالحديث مكه) در كتاب فضائل الصلاة والسلام على محمد خير الأنام در نُه فصل صلوات توصيه شده است:

در تشهد آخر نماز طبق روايت مسلم.

در نماز ميت طبق روايت شاخصى از ابى امامة بن سهل.

بعد از اذان(اذا سمعتم المؤذن فقولوا ...) طبق روايت مسلم.

هنگام دعا كردن طبق روايت ابن مخلد در المغنى.

هنگام ورود به مسجد و خروج از آن طبق روايت صحيح النسائى.

هنگام تشكيل جلسه(اجلسوا قوم مجلساً ...) به روايت الترمذى.

هنگام بردن نام پيامبر صلى الله عليه و آله طبق روايت احمد و غيره.

روز جمعه(فأكثروا علىّ من الصلاة ...) به روايت احمد.

در ابتدا و انتهاى روز به روايت حسن الطبرانى.

در اين موارد ملاحظه مى شود كه از فعل جمع استفاده شده است و فعل جمعى بايد نمود و شاخص جمعى داشته باشد و در اين زمينه ضمن اين كه شائبه لزوم بلند گفتن ذكر صلوات وجود دارد، ولى حتى اگر اين استنباط هم نباشد، قطعاً نهى و يا تحريم آن انجام نشده است؛ در حالى كه تا كسى اقدام به فرستادن صلوات با صداى بلند مى كند، بلافاصله با ترمز حرام ... حرام او را نهى مى كنند(بر خلاف سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله) و اين استفاده ابزارى از اقتدارى است كه در سرزمين وحى به دست آورده اند.

3. همان گونه كه گفته شد، بلند فرستادن صلوات اگر چه از مصاديق تعظيم شعاير الهى است و طبق دستور صريح پيامبر صلى الله عليه و آله به شكل صحيح آن يعنى «اللّهم صل على محمّد و آل محمّد» انجام مى شود، اما هيچ روايت و حكايتى دال بر لزوم آهسته فرستادن آن حتى در نماز وجود ندارد اما ....

4. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مواقف گوناگون و مجالس متعدد، روش صحيح صلوات را

ص: 266

گفته اند. اما آقايان وهابى، اولًا: بخشى از آن را حذف مى كنند(... و آل محمد ...) ثانياً:

بر سبيل بدعت گذارى «وعلى أصحابه و ...» را به كلام و دستور پيامبر صلى الله عليه و آله افزوده اند.

و جالب اين كه بر اين بدعت و گناه خود تأكيد هم مى ورزند. آيا اين موارد نيز استفاده ابزارى از زيارت و اماكن زيارتى تحت سلطه آنها نيست؟!

استفاده ابزارى از زاير در زيارت
اشاره

در تقسيم بندى اوليه مبحث استفاده ابزارى از زيارت را در سه گروه اساسى مورد مطالعه قرار داديم. اينك به استفاده هاى ابزارى از زاير مى پردازيم:

1. عدم تسلط زاير به زبان عربى

همان گونه كه مى دانيم درصد زيادى از زايران مكه و مدينه يا بى سواد هستند يا به زبان عربى تسلط كامل ندارند. اين موضوع به عنوان ابزارى در دست كسانى كه مى خواهند قرائت خود از قرآن و سنت را بر حق جلوه دهند درآمده است و هر گونه كه مى خواهند به تفسير و تأويل مى پردازند.

مثلًا در شرح آيه شريفه «... فَاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ ...» (1) كه معنى كلمه «الى» سبب استنباط متفاوت در شستن دست در هنگام وضو واقع شده است. با اين معنى تحت اللفظى كلمه مورد نظر، به تصديق روش وضوى اهل سنت مى پردازند و اين در حالى است كه معانى متفاوتى براى «الى» در كتاب هاى لغت بيان شده است و مى بايست از مفسران خبره در اين ميان كمك گرفت.

2. عدم دسترسى به منابع

هر زايرى امكان مطالعه جامع منابع را ندارد؛ چون اولًا به زبان عربى است. ثانياً در منابع متعدد و متفاوت وجود دارد. ثالثاً هر روايت بايد از لحاظ سند و متن به صورت كارشناسى مطالعه شود. رابعاً راويان احاديث بايد در علم رجال مورد بررسى قرار


1- سوره مائده، آيه 6.

ص: 267

گيرند تا صدق و كذب گوينده خبر مشخص شود.

مثلًا ابو هريره كه اهل سنت گفتارش را قبول دارند، آن قدر روايت ساختگى بيان كرد كه عمر بن خطاب، خليفه دوم، به دروغگو بودن او شهادت داد و اين موضوع در منابع اهل سنت موجود است، اما آنها مورد غفلت قرار مى دهند.

3. فرصت محدود

اغلب زايران خانه خدا و مسجد نبوى شايد در طول عمر فقط يك بار و در زمان محدود به اين افتخار شرف حضور پيدا كنند. بديهى است زاير ترجيح مى دهد بيشتر به مناسك و مستحبات اعمال بپردازد و فرصت بحث و مجادله و ارائه سند و مدرك را ندارد.

از اين فرصت نداشتن زاير به عنوان ابزارى براى تبليغ يك سويه و ناعادلانه بهره بردارى ابزارى مى شود.

4. دلهره سفر

هر زايرى به علت ناآشنا بودن به كوچه و خيابان ها و لزوم تهيه سوغات و ناآشنا بودن به زبان كشور ميزبان و دورى از خانواده و احياناً خطر مفقود شدن مال و اموال خود يا سرقت آنها و ... مواجه است. اين امور براى زاير دلهره سفر ايجاد مى كند و فرصت تعمق و تأمل در شنيده ها و تبليغات يك جانبه را ندارد و طرف مقابل از اين محدوديت زاير به عنوان يك فرصت براى خود بهره بردارى ابزارى مى كند.

5. ندانستن قوانين قضايى كشور ميزبان

زايران مكه و مدينه در صورت دانستن زبان عربى و تسلط به منابع فقهى و عدم دلهره سفر، به هر حال از محاكم كشور ميزبان و مافياى وهابيانى كه به دنبال قرار دادن علماى شيعه در ليست ممنوع شده هاى سفر به حج مى باشند، نگران هستند.

تاكنون افراد زيادى از دانشمندان زاير را به بهانه هاى واهى و در قالب پروژه

ص: 268

پرونده سازى براى جلوگيرى از حضور آنها در مكه و مدينه مورد آزار و اذيت قرار داده اند.

نگارنده به كرات دانشجويان حساس و انقلابى كه تحمل ياوه گويى ها را نداشته اند مشاهده كرده است كه توسط عوامل حكومتى دستگير و راهى دادگاه هاى سعودى شده اند.

در چنين فضاى آلوده حقوقى آيا امكان استدلال و ارشاد طرفينى وجود دارد؟

در جايى كه ذكر صلوات با صداى بلند در مسجد الحرام و مسجد النبى حرام قلمداد مى شود.(به بهانه آيه شريفه «لَاتَرْفَعُواْ أَصْوَ تَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىّ» (1) مشاهده مى شود كه شيخى بر كرسى انحصارى نشسته و با بلندگو و داد و فرياد به فحاشى به شيعيان مى پردازد، آيا اين استفاده ابزارى از زايران و عدم تسلط آنها به قوانين سعودى نيست؟!

6. كعبه آرايى و ناآگاهى زايران

تأكيد بر سنت پيامبر صلى الله عليه و آله شعار اساسى برادران اهل سنت است. از آنها سؤال مى شود:

الف) آيا زمان پيامبر صلى الله عليه و آله كعبه ناودان طلا داشت؟!

ب) آيا زمان پيامبر صلى الله عليه و آله درب كعبه از طلا بود؟!

ج) مگر زمان پيامبر صلى الله عليه و آله كعبه داراى دو درب نبود؟!

د) آيا زمان پيامبر صلى الله عليه و آله پرده كعبه داراى اين همه تشريفات و طلاكارى بود؟!

ه) چه كسى آيات را براى طلا دوزى روى پرده كعبه انتخاب مى كند؟!

و) آيا جاى مقام ابراهيم عليه السلام همين جا بود، يا به دستور خليفه دوم اين مقام الهى كه در قرآن از آن نام برده شده است جابه جا شد؟! تكليف وظايف شرعى طواف كنندگان را چه كسى تعيين مى كند؟!


1- سوره حجرات، آيه 2.

ص: 269

ملاحظه مى شود كه به علت عدم آشنايى زايران با تاريخ كعبه و انحراف هاى به وجود آمده از آنها استفاده ابزارى مى شود و هيچ سخنى از اين همه انحراف از سنت نبوى به ميان نمى آيد.

7. انحصارطلبى

زايرى كه وقت محدود دارد، قوانين را نمى داند، از تخصص علم رجال و درايه و ...

برخوردار نيست، دلهره سفر دارد و ... بايد الزاماً كتاب هايى را بخواند كه دچار انحراف هستند، يا سخنان و خطابه اى را بشنود كه حق دفاع از خود را ندارد و حتى نسبت يك درصد هم براى او ارزش قايل نمى شوند كه جوابى بگويد، آيا اين انحصارطلبى در تبليغ و ترويج عقايد يا قرائت يك فرقه خاص از قرآن و سنت، از مصاديق بارز استفاده ابزارى از زاير نمى باشد؟!

8. محو آثار باستانى

زاير با آموخته هاى خود از احاديث و روايات، وارد مسجد النبى يا خانه كعبه مى شود.

او در تاريخ اسلام، كوچه بنى هاشم، نخلستان هاى على عليه السلام، مسجدى كه سدّ الأبواب إلّا بابه را در روايات درباره اش ديده است، مسجد ذوقبلتينى كه داراى دو قبله بوده است ... و صدها آثار باستانى ديگرى كه در ذهن دارد، وارد مكه و مدينه مى شود.

در آن جا هيچ نشانه اى از منزل حضرت زهرا عليها السلام را نمى يابد، اما با پلاك قبر عمر و عثمان مواجه مى شود. آيا اين تلاش در راستاى ستم هاى جديد به فاطمه زهرا عليها السلام نيست؟! آيا اينها استفاده ابزارى از زاير نمى باشد؟!

9. زيارتنامه جعلى!

در تمام ايام سفر و اماكن زيارتى مثل قبرستان بقيع، كوه احد، غار حرا و غار ثور و ... با تابلوهايى مواجه مى شويم كه چون از پيامبر صلى الله عليه و آله روايتى نداريم كه در اين جا آمده باشند و كارى انجام داده باشند، پس ما هم اين اعمال را روا نمى دانيم.

ص: 270

بعد به شدت تبليغ مى شود كه مرده هيچ فهم و شعورى ندارد و لذا سخن گفتن با مرده خرافات و كارى حرام است، اما وقتى وارد مبحث زيارت مى شويم، مى گويند:

عبداللَّه بن عمر- پسر عمر بن خطاب- بعد از سلام براى پيامبر- كه پيامبر فرموده ملكى هست كه آن سلام را در برزخ به من مى رساند- مى گفت: «السلام عليك يا ابوبكر السلام عليك يا عمر»! حال مى پرسيم:

الف. آيا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود به اين دو نفر سلام كنيد؟

ب. آيا آنها نمرده اند و مى فهمند! آيا اين بدعت نيست!

ج. آيا شأن آنها را در رديف پيامبر صلى الله عليه و آله قرار دادن جفا بر پيامبر صلى الله عليه و آله نيست؟

د. اگر سلام بر عشره مبشّره يا خلفاى راشدين روا هست، چرا به ساير آنها مثل على عليه السلام سلام و درود نمى فرستيم؟!

10. كسب درآمد از زاير

مكه و مدينه متعلق به همه مسلمانان است. هر زاير كه به نحوى يك جهانگرد هم هست در مطالعات اقتصادى جهان داراى مزيت هاى فراوانى براى كشور مقصد مى باشد. اهم اين منافع وارد كردن ارز، مبادلات فرهنگى، ايجاد اشتغال، زمينه سازى سرمايه گذارى هاى كلان در ساخت هتل و فروشگاه هاى بزرگ و ... مى باشد كه منافع آن مستقيم يا غير مستقيم به هيئت حاكمه مى رسد. آيا همه اين موارد استفاده ابزارى از زاير نمى باشد؟!

استفاده ابزارى از لوازم و تجهيزات
اشاره

آخرين گروه از مجموعه هاى مربوط به زيارت را كه به وسيله وهابيت مورد استفاده ابزارى قرار گرفته است مورد مطالعه و بررسى قرار مى دهيم.

1. استفاده از پليس (نيروى قهريه) براى ارشاد

همان گونه كه در تاريخ ثبت شده است، حكومت بر شهرهاى مقدس مكه و مدينه در طول سال هاى گذشته هر از چند گاهى بين حاكمان داراى مذاهب مختلف دست به

ص: 271

دست گشته است. گاه شيعيان و گاه اهل سنت؛ اما هميشه حرمت كعبه حفظ شده و آراى تمام مذاهب در اداره اين اماكن محترم شمرده شده است. از ايجاد حكومت آل سعود بيش يكصد سال نگذشته و چه مقدار دوام داشته باشد هم جز بر خدا بر كسى معلوم نيست. آيا استفاده از پليس براى امر به معروف و نهى از منكر منطقى است؟ آيا وجود سربازان در اطراف مسجد النبى، آن جا را به يك پادگان نظامى به جاى مكان امن الهى تبديل نكرده است؟!

آيا مردمى كه براى زيارت آمده اند و همان گونه كه طبق روايات اهل سنت پيامبر صلى الله عليه و آله به بقيع تشريف مى بردند، به آن محل مى روند، شايسته تهديد و توهين و تحقير هستند؟! آيا اين رفتار، استفاده ابزارى از زيارت نيست؟!

2. داخل شدن در كعبه مشرفه

ساليانه در ايام خاص و با تشريفات خاص علماى وهابيت و حاكمان سعودى به داخل كعبه مشرف مى شوند و نماز مى خوانند و اين را براى خود سعادتى و امتيازى ويژه مى دانند. حال بايد پرسيد:

الف. اگر اين عمل سنت است چرا ساير مردم را محروم مى داريد؟

ب. اگر اين عمل شرافتى است چرا ديگران به آن مشرف نشوند؟

ج. اگر حق حاكمان است، پس چرا ساير حكام جهان اسلام سهمى ندارند؟

د. اگر هيچ كدام نيست، پس آيا نوعى بدعت قلمداد نمى شود؟!

3. پرده دارى كعبه

تشريفات پرده دارى كعبه به جايى رسيده است كه كارخانه اى عظيم با پرسنل و تجهيزات خاص براى پرده دوزى ايجاد شده و در طول سال به كار مشغول است. اگر كعبه يك سنگ نشان است كه ره گم نشود ... آيا براى قطعه پارچه اى كه مثلًا يك سال به كعبه ماليده شود اين همه تشريفات لازم است؟!

پس از تعويض پرده، قطعات آن به رسم هديه به بزرگان و حاكمان جهان اسلام و

ص: 272

غير اسلام اهدا مى شود. اين پارچه ابزارى براى بزرگنمايى حاكمان سعودى تبديل شده است كه مراسمى خاص و تشريفاتى ويژه دارد.

البته اگر يك حاجى در طول سال و در حالى كه اين پارچه پوششى براى كعبه است، اقدام به بوسيدن آن پارچه يا لمس آن نمايد يا خداى ناكرده رشته نخى از آن را بخواهد بردارد با برخوردهاى ركيك و عبارات حرام، حرام ... چنان بلايى را به سر خويش خواهد ديد كه به كافر و مشرك و ... متهم خواهد شد. به راستى اين استفاده ابزارى از پرده كعبه نيست؟!

4. حج بزرگان

در طول سال حاكمان و علماى بزرگ برخى كشورهاى اسلامى به مكه و مدينه مشرف مى شوند. حكومت سعودى در سكوت نابجاى علماى خود، به ايجاد فضاى امنيتى خاص و اسكورت بزرگان تا كنار حرم و آزار و اذيت ساير مسلمانان و ...

مى پردازد تا مثلًا تكريم مهمان كرده باشد و البته اين امكانات براى آن دسته از سران است كه حكومت سعودى مى خواهد به آنها امتيازى داده باشد. آيا اين استفاده ابزارى از اماكن مقدس مكه و مدينه و زيارت آنها نمى باشد؟!

5. نوشته هاى روى پرده كعبه

هر ساله طرح هاى خاصى براى روى پرده كعبه انتخاب مى شود. اگر چه از آيات قرآن استفاده مى شود، اما مثلًا سوره قريش(اشاره به عربيت پيامبر) و آياتى از اين دست انتخاب مى شود. اينك سؤال هايى مطرح مى شود:

الف. آيا نوشتن آيات روى پرده كعبه سنت است يا بدعت؟!

ب. آيا نوع آيات نوشته شده داراى منشأ سنت است يا سليقه و انتخاب افراد خاص؟!

ج. اگر كعبه فضايى داراى كاربرد تبليغاتى است، چرا از آن استفاده بهينه نمى شود؟

مثلًا از كل سطح پرده فقط كم تر از 5% آن با نوشته ها اشغال شده است.

ص: 273

د. آيا رنگ سياه پرده و نوشته هاى از جنس طلا سنت است يا بدعت؟!

ه. تعويض دوره اى(ساليانه) پرده كعبه سنت است يا بدعت؟ چرا چند ساله نباشد؟ چرا ماهيانه نباشد؟

و. اگر پرده كعبه محل هنرنمايى هنرمندان است، چرا هر سال به وسيله يك ملت مسلمان و با هنرهاى ملل مختلف جهان تزيين نمى شود؟!

اين سؤالات همگى نشان دهنده اين است كه از پرده كعبه به عنوان يك ابزار در جهت اهداف فرقه اى استفاده مى شود.

6. جابجايى نمادهاى حج

همان گونه كه مى دانيم محل مقام ابراهيم عليه السلام در زمان خليفه دوم جابه جا شد. سپس در بازسازى مسجد الحرام در طى سال ها نيز تغييراتى- هر چند كم- در صحن مسجد الحرام داده شد.

اخيراً به علت ازدحام جمعيت در صحن مسجد، نماد چشمه زمزم كه يكى از آيات الهى است به كلى از بين رفته و فقط آب آن لوله كشى شده است. آن هم آبى كه از درياى سرخ منتقل مى شود. آيا اين عمل بدعت است يا سنت؟!

اگر سنت نيست آيا طبق فتواى علماى فرقه اى خاص از مذاهب اسلام جفا به دين پيامبر صلى الله عليه و آله، استفاده ابزارى از تجهيزات و لوازم زيارت نمى باشد؟!

7. حضور كفار در مكه و مدينه

حرمت حضور كفار در اين دو شهر مقدس در قرآن به صراحت بيان شده است. از طرفى مى دانيم كه صنعت گردشگرى در جهان يكى از رشته هاى پول ساز و پردرآمد است.

نگاهى به اطراف مسجد الحرام و مسجد نبوى ما را با هتل هاى خاصى مواجه مى كند. مانند هتل اينتر كنتيننتال به نام دار التوحيد، هتل شرايتون، هتل هيلتون، هتل ...

اينها هتل هاى معروف جهانى هستند كه سهامداران اصلى آنها كفار، به ويژه يهوديان

ص: 274

مى باشند. سؤال اين جاست كه:

آيا هدف قرآن حذف حضور فيزيكى آنها در اين دو شهر بود، يا اين كه اسلام مى خواهد منافع كفار، به ويژه از قِبَل مسلمانان را قطع كند؟

آيا اسم هتل را عوض كردن(مثلًا دار التوحيد) باعث حذف منابع سرشار كفار از اين مكان هاى مقدس مى شود؟

آيا تغافل از كافر بودن سهامداران و اجازه فعاليت اقتصادى سودآور كلان در حاشيه اين اماكن مقدس، موجب رضاى خدا و تقويت امت اسلامى است؟!

مطالعه در ساختار هتل هاى موجود، استفاده ابزارى از كعبه و قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را برملا مى سازد.

8. قصر امير

در نزديك ترين نقطه به كعبه معظمه و در كنار كوه صفا كه از آيات الهى است، قصرى با عظمت كه چيزى از عظمت كعبه(نعوذ باللَّه) كم ندارد، خودنمايى مى كند. اين كاخ ملك فهد بوده و مشابه اين كاخ در منى و در كنار محل رمى جمرات وجود دارد. بر همه واضح است كه منى محلى مقدس و مورد توجه قرآن براى انجام مناسك الهى مى باشد.

آيا به واسطه حكومت به كشور سعودى، ساخت و ساز كاخ هايى اين گونه در اماكن مقدس كه هر روز فضاى آن براى انجام مناسك مسلمانان تنگ تر و تنگ تر مى شود، جفا بر جهان اسلام و استفاده ابزارى از اين اماكن مقدس نمى باشد؟!

9. نماز ميت

در اين راستا نيز سه موضوع مهم قابل توجه است كه به بررسى آن مى پردازيم:

الف. در مكه و مدينه مؤسساتى هستند كه با پول گرفتن از خانواده ميت آن جنازه را كفن و دفن مى كنند كه البته رانت هاى وابستگى به حاكمان در اخذ مجوز اين گونه فعاليت ها قابل انكار نمى باشد. آنها اگر خانواده ميت پول ويژه اى بدهند، ميت را به

ص: 275

طواف كعبه يا مسجد نبوى برده و در آن جا به ميت اقامه نماز مى شود. پس همه اموات شهر به ويژه فقرا از اين نعمت برخوردار نيستند.

ب. اصل نماز ميت عملى از نوع واجبات كفايى است. يعنى اگر تعدادى اين كار را كردند، به سايرين تكليفى نيست. اين عمل مستحب را بر واجباتى چون نمازهاى يوميه وصل كردن، آيا نوعى بدعت قلمداد نمى شود؟ آن هم بدعتى كه عملًا همه را مجبور به حضور در اين نماز مى كند.

ج. در طول ايام برگزارى مراسم حج و در كتب اداره امر به معروف و نهى از منكر سعودى در مكه و مدينه بر اين كه طلب شفاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار شيعه عملى عبث و بيهوده است تأكيد مى شود.

در نماز ميت(صلاة الجنازة) وقتى تكبير سوم را مى گويند طبق روايت ابى هريره از پيامبر صلى الله عليه و آله كه شيخان اهل سنت صحت آن را گواهى كرده اند، آمده است: «اللّهم إنّا جئناك شفعاء له فشفعّنا فيه»؛ يعنى خدايا ما به عنوان شفاعت از اين مرده آمده ايم، پس شفاعت ما را قبول كن ...

سؤال اين است كه اگر شفاعت هر بنده خدا براى بنده ديگر او پسنديده و سنت است، چرا شما با اين پديده به شدت برخورد حذفى داريد؟!

به راستى اين استفاده ابزارى از زيارت مسلمانان قلمداد نمى شود؟!

10. برخورد با مُهر
اشاره

به نظر مى رسد كه امامان شيعه براى جلوگيرى از پرستش هر چيز غير از خداى متعال، سجده بر طلا و جواهر و مصنوعات بشرى را به پيروى از سنت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حرام دانسته اند.

از طرفى علماى اهل سنت براى جلوگيرى از مورد پرستش قرار گرفتن چيزى غير از خدا صِرف اتصال به زمين را براى سجده كفايت دانسته اند و لذا بر هر چيزى سجده را روا مى دانند.

ص: 276

پس اصل موضوع و هدف هر دو گروه شيعه و سنى نيل به خلوص در عبوديت حضرت احديت و اجتناب از هر گونه انحراف به سوى بت پرستى جديد مى باشد كه هدف هر دو محترم و قابل توجه است.

براى حل اين مشكل بهترين كار مراجعه به سنت نبوى است. لذا چندين روايت مستند اهل سنت را در اين زمينه از كتاب آغاز و اتمام سجده، اثر آيت اللَّه احمدى ميانجى به شرح ذيل مطالعه مى كنيم.

سجده بر گياهان زمين

از تمامى ادلّه قطعى كه تا بدين جا ذكر شد، اعمّ از اقوال، افعال، تصريح ها و اشاره هاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و عمل و سيره صحابه- رضى اللَّه عنهم- و آراء و نظريه هاى آنان و فتاواى فقها، به خوبى روشن شد كه «سجده» در آغاز تشريع خود تنها بر زمين بوده و انجام مى شده است، مگر در موارد ضرورت و اضطرار.

ولى بايد توجه داشت كه از دسته اى ديگر از ادله قطعى متواتر مى توان چنين استنباط نمود كه پيامبر صلى الله عليه و آله سجده بر گياهان غير خوراكى و پوشيدنى را در زمان هاى بعد اجازه فرمود. و به تعبيرى ديگر: پيامبر صلى الله عليه و آله در مسأله سجده، گياهان زمين را به خود زمين ملحق نموده و آنها را از اجزاى زمين به حساب آورد و بدين ترتيب بود كه مسأله سجده آسان شده و مشكلات و سختى هايى كه تحمل آنها براى مسلمانان دشوار مى نمود، مرتفع گرديد. و حتى بالاتر از اين، به مسلمانان اجازه داده شد تا از گياهان چيزى به نام «خمره» تهيه كرده و در خانه و مسجد، همراه خويش داشته باشند.

«خمره» از شاخ و برگ خرما و به اندازه صورت بافته مى شد كه در خانه ها و مساجد گذاشته و در نماز بر آن سجده مى كردند و اين كار به تدريج شيوع پيدا كرد و زياد شد.

گر چه در اين زمينه روايات زيادى وجود دارد، ولى ما در اين جا تنها بخشى از آنها

ص: 277

را نقل مى كنيم:

1. انس بن مالك مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله بر خمره نماز مى خواند. (1) 2. ابن عباس روايت مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر خمره نماز مى خواند. (2) 3. از ابن عمر روايت شده است كه مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله بر خمره نماز مى گزارد. (3) 4. از عايشه چنين روايت شده است: رسول خدا صلى الله عليه و آله بر خمره نماز مى گزارد. (4) 5. از امّ سلمه روايت شده كه گفته است: رسول خدا صلى الله عليه و آله بر خمره نماز مى خواند. (5)


1- «كان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يصلّى على الخمرة». تاريخ اصبهان، أبى نعيم، ج 2، ص 141؛ المصنف، ج 1، ص 394؛ السنن الكبرى، بيهقى، ج 2، ص 421؛ سيرتنا، ص 130؛ مجمع الزوائد، ج 2، ص 56- 57؛ به نقل از طبرانى در الأوسط والصغير با سندهايى كه رجال بعضى از آنها موثق هستند.
2- «انّ النبى كان يصلّى على الخمرة». السنن الكبرى، بيهقى، ج 1، ص 421؛ مسند احمد، ج 1، ص 269، 309، 320، 358، با سندهاى متعدّد؛ ترمذى، ج 2، ص 151 كه اين دو، بابى را براى خمره گشوده اند؛ سيرتنا، ص 129؛ منحة المعبود، ج 1، ص 85؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج 1، ص 398؛ در مجمع الزوائد، ج 2، ص 56 و 57، از جابر نقل مى كند كه وى گفته است: رسول خدا صلى الله عليه و آله بر خمره نماز مى خواند. راوى خبر هم بزّاز است.
3- «كان النبى صلى الله عليه و آله يصلّى على الخمرة». مسند احمد، ج 2، ص 92 و 98 با دو سند، و در ج 6، ص 111 چنين آمده است: «انّ النبى صلى الله عليه و آله سجد على الخمرة؛ يعنى: همانا پيامبر صلى الله عليه و آله بر خمره سجده مى كرد». الطبقات، ج 1، ص 160، ق 2؛ ترمذى، ج 2، ص 151؛ شرح عون المعبود، ج 1، ص 108؛ مجمع الزوائد، ج 2، ص 56- 57، به نقل از احمد و بزّاز و طبرانى در الكبير والأوسط، و اين عبارت به آن اضافه شده است: «يسجد عليها؛ و بر آن سجده مى كرد»؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج 1، ص 399.
4- «انّ النبى صلى الله عليه و آله كان يصلّى على الخمرة». مسند احمد، ج 6، ص 149، 179، 209، 248 و 334، با سندهاى متعدد الطبقات، ج 1، ص 160، رقم 2 با سندهاى متعدد. و در بابى كه به همين عنوان گشوده است، ترمذى بعد از نقل اين حديث از ابن عباس مى گويد: در اين باب رواياتى از امّ حبيبه و ابن عمر و امّ سليم و عايشه و ميمونه و امّ كلثوم- دختر ابى سلمه- نيز وارد شده است. و سپس مى افزايد: حديث ابن عباس صحيح بوده و بعضى از اهل علم به آن فتوا داده اند. و احمد و اسحاق گفته اند: نماز خواندن بر خمره از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است(منحة المعبود، ج 1، ص 85؛ مجمع الزوائد، ج 2، ص 56- 57).
5- مسند احمد، ج 6، ص 302؛ ترمذى، ج 2، ص 151؛ سيرتنا، ص 130؛ بحار الأنوار، ج 85، ص 157 از امام صادق و حضرت على عليهما السلام است كه: «ان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله كان يصلّى على الخمرة».

ص: 278

6. از ميمونه هم روايت شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر خمره نماز مى گزارد. (1) 7. امّ ايمن مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: از مسجد براى من خمره بياور.

عرض كردم: من حايض هستم. حضرت فرمود: حيض تو به دستت نيست. (2) 8. ابى قلابه مى گويد: وارد خانه امّ سلمه شدم، سپس در مورد مكان نماز رسول خدا صلى الله عليه و آله از دختر پسر او سؤال كردم. او مسجد را به من نشان داد كه خمره اى در آن وجود داشت، خواستم آن را بردارم و از آن جا دور كنم كه امّ سلمه گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله بر خمره نماز مى خواند. (3) 9. از امّ سليم نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله پيوسته نزد او مى رفته و در آن جا خواب قيلوله مى كرده و امّ سليم براى حضرتش پوستى مى گسترانيده تا پيامبر صلى الله عليه و آله بر روى آن بخوابد. رسول خدا بسيار عرق مى كرده و ام سليم عرق او را جمع نموده و آن را در عطر و شيشه عطر مى ريخته است. ام سليم گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله بر خمره نماز مى خواند. (4)


1- «كان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يصلّى على الخمرة» مسند احمد، ج 6، ص 330، 331 و 335 با سندهاى متعدد؛ منحة المعبود، ج 1، ص 85؛ ترمذى، ج 1، ص 151؛ سيرتنا، ص 126؛ الطبقات، ج 1، ص 160، ق 2؛ فتح البارى، ج 1، ص 364 و 413؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 328؛ سنن نسائى، ج 2، ص 57؛ سنن دارمى، ج 1، ص 319؛ بخارى، ج 1، ص 107؛ مسند ابى عوانه، ج 2، ص 80؛ و المصنف، ابن ابى شيبه، ج 1، ص 398.
2- الإصابة، ج 4، ص 433؛ در شرح حال نامبرده: «قالت: قال لى رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: ناولينى الخمرة من المسجد. قلت: انّى حائض. قال: إنّ حيضتك ليست في يدك».
3- الطبقات، ج 1، ص 160، ق 2: «دخلت بيت امّ سلمة، فسألت ابنة ابنها عن مصلّى النبى صلى الله عليه و آله، فأرتنى المسجد، فاذا فيه خمرة فأردت أن انحيّها، فقالت: انّ النبىّ صلى الله عليه و آله كان يصلّى على الخمرة».
4- «انه كان يأتيها فيقيل عندها فتبسط له نطعاً فيقيل عندها و كان كثير العرق فتجمع عرقه فتجعله في الطيب والقوارير. قالت: وكان يصلّى على الخمرة». مسند احمد، ج 6، ص 477 به دو سند و ج 3، ص 103؛ سيرتنا، ص 129؛ در بحار الانوار، ج 85، ص 157 به نقل از دعائم الاسلام، از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه آن حضرت بر خمره نماز مى خواند. مجمع الزوائد، ج 2، ص 56- 57، به نقل از احمد، طبرانى در الكبير، و ابى يعلى غير از اين كه او گفته است: پيامبر صلى الله عليه و آله خمره و حصيرى داشت كه بر آنها نماز مى خواند(كان لرسول اللَّه صلى الله عليه و آله حصير وخمرة يصلّى عليهما). از ام حبيبه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر خمره نماز مى خواند، كه ابويعلى و طبرانى در الكبير و المصنف، ابن ابى شيبه، ج 1، ص 398، آن را نقل كرده اند و رجال ابى يعلى رجال صحيح هستند.

ص: 279

در عبارت احمد آمده است: رسول خدا صلى الله عليه و آله به منزل ام سليم مى رفت و او براى آن حضرت پوستى را مى گستراند تا حضرت بر روى آن بخوابد و ام سليم عرق پيامبر صلى الله عليه و آله را مى گرفت و آن را به عطر خويش مى افزود. و نيز براى آن حضرت، خمره اى پهن مى نمود و حضرت بر آن نماز مى خواند. (1) 10. عايشه مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: براى من خمره اى بياور، عرض كردم:

من حايض هستم. حضرت فرمود: حيض تو در دستت نيست. (2) در عبارتى ديگر از وى نقل شده است كه گفته است: رسول خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: خمره اى براى من بياور. من گفتم: حايض هستم. و حضرت فرمود: آن را بياور، همانا حيض زن در دست و زبان او نيست. (3) و در نقل ديگرى آمده است: پيامبر صلى الله عليه و آله به عايشه فرمود:

خمره اى از مسجد براى من بياور. عايشه گفت: من حايض هستم. حضرت فرمود: آيا حيض تو در دست تو مى باشد؟ (4) 11. از عايشه چنين روايت شده است: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد بود كه به كنيزى فرمود: خمره اى براى من بياور. جاريه عرض كرد كه من حايض هستم.

حضرت فرمود: حيض او در دستش نيست. عايشه مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله


1- مسند احمد، ج 3، ص 103: «كان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يدخل على امّ سليم، فتبسط له نطعاً فيقيل عليه، فتأخذ من عرقه فتجعله في طيبها وتبسط له الخمرة فيصلّى عليها».
2- «ان النبى صلى الله عليه و آله قال لها: ناولينى الخمرة. قالت: أنا حائض. قال: إنّها ليست في يدك». صحيح مسلم، ج 1، ص 245؛ المصنف، ج 1، ص 327؛ ترمذى، ج 1، ص 90؛ سنن نسائى، ج 1، ص 192؛ ابن ماجه، ج 1، ص 207؛ ابوداوود، ج 1، ص 197؛ السنن الكبرى، بيهقى، ج 1، ص 186 و 189؛ مسند احمد، ج 2، ص 70 و 86 و ج 6، ص 101، 110، 112، 114، 173، 214، 229 و 245؛ تاريخ اصبهان، ابى نعيم، ج 2، ص 12؛ شرح عون المعبود بر سنن ابى داوود، ج 1، ص 108، به نقل از ابوهريره و ابن عمر و عايشه؛ سنن دارمى، ج 1، ص 248؛ منحة المعبود، ج 1، ص 62؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج 1، ص 398.
3- «قالت: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: ناولينى الخمرة. قلت: إنّى حائض. قال: ناولينيها، فإنّ حيض المرأة ليس في يدها ولافمها».
4- «إنّ النبى صلى الله عليه و آله قال لعائشة: ناولينى الخمرة من المسجد. فقالت: إنّى أحدثت. فقال: أو حيضتك في يدك؟».

ص: 280

مى خواست تا خمره را پهن كند و روى آن نماز بجا آورد. (1) 12. عايشه مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خمره اى از مسجد براى من بياور. من به حضرتش گفتم: حايض هستم و حضرت فرمود: حيض تو در دست تو نيست. (2) 13. ميمونه- همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله- مى گويد: رسول خدا نماز مى خواند و من مقابل او بودم، گاهى در هنگام سجده لباس حضرت به من برخورد مى كرد و آن حضرت بر خمره نماز مى گزارد. (3) 14. نيز از ميمونه منقول است: يكى از ما زن ها- در حالى كه حايض بود- خمره را به مسجد برده و پهن مى كرد. (4) 15. و نيز از ميمونه روايت شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به منزل او وارد مى شد، در حالى كه وى حايض بود، سپس او براى حضرت خمره اى را در محلّ نماز پهن كرده و


1- «إن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله كان في المسجد، فقال للجارية: ناولينى الخمرة. فقالت: إنّها حائض. فقال: إنّ حيضتها ليست في يدها. فقالت عائشة: أراد أن تبسطها فيصلّى عليها». الطبقات، ج 1، ص 160، ق 2؛ سنن دارمى، ج 1، ص 247 و 197؛ سنن ترمذى، ج 1، ص 242؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 207؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 245؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 68؛ سنن نسائى، ج 1، ص 146 و 192؛ مسند احمد، ج 6، ص 45، 106، 179، 214، 229 و 245؛ و با اندكى تفاوت در مسند ابى عوانه، ج 1، ص 313- 314، با سندهاى متعدد.
2- «قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: ناولينى الخمرة من المسجد. قالت، قلت: إنّى حائض. فقال: إنّ حيضتك ليست في يدك». الطبقات، ج 1، ص 160، ق 2؛ سنن دارمى، ج 1، ص 247 و 197؛ سنن ترمذى، ج 1، ص 242؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 207؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 245؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 68؛ سنن نسائى، ج 1، ص 146 و 192؛ مسند احمد، ج 6، ص 45، 106، 179، 214، 229 و 245؛ و قريب به اين مضمون در مسند ابى عوانه، ج 1، ص 313- 314، با سندهاى متعدد.
3- «عن ميمونة- زوج النبى صلى الله عليه و آله- قالت: كان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يصلّى وأنا خداؤه وربما أصابنى ثوبه اذا سجد وكان يصلّى على الخمرة». صحيح مسلم، ج 1، ص 458؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 328؛ سنن بيهقى، ج 2، ص 421؛ ارشاد السارى، ج 1، ص 405- 406؛ صحيح بخارى، ج 1، ص 90 و 106؛ سنن ابى داوود، ج 1، ص 176؛ شرح عون المعبود، ج 1، ص 248؛ سنن دارمى، ج 1، ص 319؛ فتح البارى، ج 1، ص 364 و 410؛ تيسير الوصول، ج 1، ص 315(چاپ هند)؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج 1، ص 286 و ج 2، ص 360.
4- سنن نسائى، ج 2، ص 147 و 192؛ تراتيب الاداريه، ج 1، ص 81: «تقوم أحدنا بالخمرة إلى المسجد فتبسطها وهى حائض».

ص: 281

رسول خدا صلى الله عليه و آله در منزل او و بر آن خمره نماز مى خواند. (1)(روايت را مختصر كرديم)

16. و نيز از او چنين نقل شده است: رسول خدا صلى الله عليه و آله سر خود را بر دامن يكى از زن هاى خويش مى گذارد و قرآن تلاوت مى كرد، در حالى كه آن زن، حايض بود. يا اين كه يكى از ما زن ها در حالى كه حايض بود، خمره آن حضرت را به مسجد برده و پهن مى كرد. (2) 17. از عثمان بن حنيف نقل شده كه مى گويد: اى كنيز! خمره ام را بياور و كنيز در جواب مى گويد: من حايض هستم و وى در جواب كنيز مى گويد: همانا حيض تو، در دست تو نيست. (3) 18. ابن عمر در غير مسجد، روى خمره ايستاده و بر آن سجده مى كرد، در حالى كه حصير خانه او، زير آن پهن بود. (4) 19. در مورد ابن عمر نقل شده است كه كنيزان او پاهايش را مى شستند در حالى كه حايض بودند و خمره براى او مى آوردند. (5) 20. عمر بن عبدالعزيز روى خمره نماز مى خواند. (6) 21. بعضى از زنان پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام وضو بر دست پيامبر صلى الله عليه و آله آب مى ريختند و


1- المصنف، عبدالرزاق، ج 1، ص 325: «إنّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يدخل عليها قاعدة وهى حائض، فتسبط له الخمرة في مصلّاه، فيصلّى عليها في بيتى(فى حديث طويل، اختصرناه).
2- سنن نسائى، ج 1، ص 192: «كان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يضع رأسه في حجر إحدانا، فيتلوا القرآن وهى حائض. وتقوم إحدانا بخمرته إلى المسجد فتسبطها وهى حائض».
3- الطبقات، ج 8، ص 313؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج 2، ص 360: «إنّ عثمان بن حنيف قال: يا جارية ناولينى الخمرة. قالت: لست أصلّى. قالت: إنّ حيضتك ليست في يدك».
4- المصنف، عبدالرزاق، ج 1، ص 394: «إنّ ابن عمر كان يصلّى على خمرة تحتها حصير بيته في غير مسجد، فيسجد عليها ويقوم عليها».
5- الموطأ، مالك، ج 1، ص 73؛ المصنف، عبدالرزاق، ج 1، ص 327 و 396؛ سنن دارمى، ج 1، ص 246؛ و قريب به آن در ص 249: «إنّ جواربه يغسلن رجليه وهنّ حيض ويلقين إليه الخمرة».
6- الطبقات، ج 1، ص 366، ق 2: «كان عمر بن عبدالعزيز يصلّى على الخمرة».

ص: 282

خمره براى او مى آوردند، در حالى كه حايض بودند. (1) 22. اشكالى ندارد كه زن حايض بر دست وضو گيرنده آب ريخته و براى او خمره بياورد. (2) 23. در مورد ابن عمر گفته شده است كه وى روى خمره، نماز مى گزارد. (3) 24. از ابوذر نيز نقل شده است كه او نيز بر خمره، نماز مى گزارده است. (4) 25. روايت شده كه ابن عمر به كنيز خود گفت: خمره اى از مسجد براى من بياور. كنيز در پاسخ او گفت: من حايض هستم. ابن عمر به او گفت: حيض تو در دست تو نيست. (5) احاديث مذكور در كتاب هاى وسائل الشيعه و المحاسن برقى و بحار الأنوار نيز آمده است. (6) شيخ حرّ عاملى در وسائل الشيعه، رواياتى را كه بر جواز سجده بر خمره دلالت مى كنند جمع آورى كرده است كه ذكر بخشى از آنها گذشت. (7) وى به نقل از «كافى» از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه از ايشان درباره نماز بر روى خمره اى كه در مدينه بافته مى شود، سؤال شد و حضرت در پاسخ چنين مرقوم فرمود: روى آنچه نخ در آن به كار رفته است، نماز بخوان و بر آنچه پوست، در آن به كار رفته است، نماز نخوان. (8)


1- كافى، ج 3، ص 110(چاپ جديد)؛ التهذيب، ج 1، ص 397(چاپ جديد): «قد كان بعض نساء النبىّ تسكب عليه الماء وهى حائض وتناوله الخمرة».
2- من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 95(چاپ جديد): «ولا بأس أن تسكب الحائض على يد المتوصّى وتناوله الخمرة».
3- المصنف، ابن ابى شيبه، ج 1، ص 399: «عن ابن عمر: انّه كان يصلّى على الخمرة».
4- همان مدرك: «عن أبى ذر: انّه كان يصلّى على الخمرة».
5- المصنف، ابن ابى شيبه، ج 2، ص 360: «عن ابن عمر: انّه كان يقول لجاريته: ناولينى الخمرة من المسجد. فتقول: إنّى حائض. فيقول: إنّ حيضتك ليست فى يدك».
6- ر. ك: وسائل الشيعة، ج 1، ص 595 كه از مشايخ سه گانه و المحاسن برقى نقل كرده است. و بحار الأنوار، ج 81، ص 108.
7- وسائل الشيعة، ج 3، ص 603.
8- «صلّ على ما كان معمولًا بخيوطة ولا تصلّ على ما كان معمولًا بسيورة». «سيور» چيزى است از پوست كه به طول بريده مى شود. و شايد تفاوت حصيرى كه نخ در آن به كار رفته با حصيرى كه در آن از پوست استفاده شده است- على رغم اين كه هر دو در داخل شاخه هاى خرما پوشيده شده و مخفى هستند- اين است كه گاهى از اوقات، كارگران از مردار پرهيز نمى كنند و يا اين كه معتقدند كه پوست مردار به وسيله دبّاغى پاك و طاهر مى شود، چنان كه الوافى، در حاشيه كافى به اين مطلب اشاره دارد.(ر. ك: كافى، ج 3، ص 331 حاشيه آن).

ص: 283

مطالب فوق عيناً از كتاب آغاز و اتمام سجده، نوشته آيت اللَّه على احمدى ميانجى نقل شده است.

ملاحظه مى شود كه در اين ميان دو استفاده ابزارى مهم انجام مى شود:

1. كار شيعه نه تنها انحراف از سنت نبوى نيست كه عيناً انجام سنت است.

2. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و حتى خلفا هيچ گونه نهى از سجده بر خاك نكرده اند، يعنى اگر فعل اهل سنت خلاف شرع نباشد و قابل اغماض باشد(ان شاء اللَّه) فعل شيعه با هيچ گونه نهى مواجه نشده است.

با اين تفاصيل آيا برخورد با استفاده شيعه از مُهر نوعى استفاده ابزارى از قدرت حكومت بر مكه و مدينه قلمداد نمى شود؟!

11. مفاتيح و كتب ادعيه

اصل دعا مورد قبول اهل سنت هم قرار دارد. خواندن دعا بعد از دعاهاى قرآنى در اهل سنت نيز داراى آداب و رسومى است و كتاب هاى بسيارى از علماى اهل سنت در اين زمينه چاپ شده است.

مشكل كتاب مفاتيح الجنان، وجود زيارت عاشورا و لعن هاى پنجگانه در اين زيارت است كه غضب حاكمان سعودى و علماى آنها را به همراه دارد. اين در حالى است كه:

اولًا: اين پنج نفر شامل كسانى هستند كه حق پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را نقض كرده و حقوق فرزندان شان را غصب نموده اند. اگر خلفاى راشدين اهل سنت شامل اين افراد نيستند پس اين تعصب بى جا و غير منطقى است.

ص: 284

ثانياً: در مفاتيح هيچ اسمى از خلفا برده نشده است كه تأكيدى باشد و اين گونه با آن برخورد حذفى كردن كارى غير معقول است.

ثالثاً: طبق نقل مجموع الفتاوى شيخ الاسلام(40/ 437) كه از بزرگان علماى اهل سنت و مورد قبول وهابيت مى باشند: «و أمّا من قتل الحسين أو أعان على قتله أو رضى بذلك فعليه لعنة اللَّه والملائكة والناس أجمعين»؛ يعنى هر كس حسين عليه السلام را به شهادت رسانيد يا در قتل او كمك كرد يا به آن راضى بود لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد. وقتى علماى وهابيت قاتل امام حسين عليه السلام و زمينه ساز اين قتل(حتى اگر چهار نفر باشند) را مورد لعنت قرار مى دهند، پس زيارت عاشورا كه افراد مورد لعن را هم نام نمى برد هيچ اشكالى ندارد.

رابعاً: طبق روايات متعدد صحيح مسلم در باب فضائل على عليه السلام (1) به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«اذكركم اللَّه فى أهل بيتى. اذكركم اللَّه في أهل بيتى ...»؛ خيلى سفارش مى كنم شما را به خدا درباره اهل بيتم. خيلى سفارش مى كنم شما را به خدا درباره اهل بيتم ... حال اگر شيعه آنهايى كه به پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام او جفا كرده اند را لعن كند، آيا فعل حرامى انجام داده است؟

خامساً: طبق روايتى كه اهل سنت نقل مى كنند: روزى عباس عموى پيامبر صلى الله عليه و آله از جفاى اعراب به خاندان نبوى شكايت كرد، سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: قسم به خدا هرگز مؤمن نمى شويد تا اين كه شما من را و اهل بيتم را به خاطر خدا و به خاطر خويشاوندى با من دوست بداريد.

آيا لعن كسانى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بى ايمانى آنها را در اين حديث شريف گواهى داده است كارى خلاف شرع است؟!

با اين اوصاف آيا برخورد با كتاب مفاتيح الجنان در گمرك و در مشاهد شريفه به


1- ج 15، ح 188.

ص: 285

گونه اى كه گويا شيعه كالاى قاچاقى همراه دارد، استفاده ابزارى از لوازم و تجهيزات زيارت نمى باشد؟!

12. مصحف على عليه السلام و فاطمه عليها السلام

از تبليغ عليه شيعه در خطبه هاى نماز جمعه و نيز در كتب منتشر شده و همچنين در سخنرانى هاى داخل حرم هاى شريف و متهم ساختن آنها به داشتن مصحف فاطمه عليها السلام و مصحف على عليه السلام به عنوان آخرين استفاده ابزارى از لوازم زيارت نام مى بريم.

در جوامع شيعى هيچ قرآنى به اين نام وجود ندارد. تمام شيعيان همان قرآن و مصحف محمدى را قبول دارند كه در زمان عثمان خليفه سوم جمع آورى شده است و امام صادق عليه السلام تأكيد فرمود كه اين قرآن بى هيچ كم و زياد مورد نظر اسلام است.

نتيجه گيرى

در اين نوشتار به علت سعى در رعايت اختصار، به طور كلى در سه گروه استفاده هاى ابزارى به ترتيب ذيل، مورد مطالعه و بررسى قرار گرفت:

1. در گروه استفاده ابزارى از اماكن زيارتى، تعداد هشت مورد.

2. در گروه استفاده ابزارى از زاير، تعداد ده مورد.

3. در گروه استفاده ابزارى از ابزار و تجهيزات زيارتى، تعداد دوازده مورد.

ص: 286

فهرست منابع

1. قرآن مجيد.

2. آغاز و اتمام سجده، آيت اللَّه على احمدى ميانجى، دفتر انتشارات اسلامى.

3. ايمان به فرشتگان، دكتر صالح بن فوزان الفوزان، عضو كميته فتاواى عربستان سعودى، ترجمه ابو عبداللَّه، رياض.

4. بيان ما تشرع زيارته و ...، عبدالعزيز بن باز، چاپ سوم، مكه مكرمه، 1427 ق.

5. پناهگاه توحيد، عبدالرحمن السعدى عبدالعزيز بن باز، ترجمه اسحاق بن عبداللَّه العوضى، 1384 ق.

6. التحرير من البدع، عبدالعزيز بن باز، مكه مكرمه، چاپ چهارم، 1426 ق.

7. تحفة الأبرار فى الأدعية والآداب والأذكار، محمد بن جميل زينو، چاپ سوم، 1427 ق.

8. زيارت مسجد نبوى و احكام و آداب آن، علامه عبدالعزيز بن عبدالدين باز، ترجمه اريس مسلم نژاد.

9. سخنرانى و اندرزهاى پيامبر در حجة الوداع، عبدالرزاق بن عبدالحسن البدر، ترجمه فتح اللَّه مطيع، چاپ اول، مكه مكرمه، 1427 ق.

10. فضائل الصلاة والسلام على محمد خير الانام، محمد بن جميل زينو، مدرّس دارالحديث مكه، 1427 ق.

11. مسائل توحيد از طريق سؤال و جواب، دكتر ابراهيم بن صالح الخضرى، قاضى محكمه بزرگ رياض، 1424 ق.

12. نبذة فى العقيدة الاسلاميه، محمد بن صالح العثمين، چاپ عنيزه، 1428 ق.

13. الواسطه بين الحق والخلق، ابن تيميه(شيخ الاسلام)، مدينه منوره.

14. وحدت و شفقت صحابه و اهل بيت، صلح درويش از علماى اهل سنت.

ص: 287

8. جامعه شناسى زيارت

اشاره

فاطمه بطيار

چكيده

زيارت مراقد مطهر معصومين گامى در مسير تزكيه زاير است. اين ديدارها، مقدّمه قرب معنوى است. زمينه را براى همسو شدن با آن انسان هاى والا و اسوه هاى كمال فراهم مى سازد. اماكن زيارتى مهم در شاخه شيعه دين اسلام، مكه، آرامگاه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان شيعه عليهم السلام از جمله عتبات عاليات در عراق و آرامگاه امام رضا عليه السلام در مشهد است. زيارت در معنى مذهبى به يك سفر طولانى به منظور انجام دستور مذهبى گفته مى شود. زيارت اكثراً براى انجام يك كردار يا فريضه دينى و به اماكن مذهبى انجام مى گيرد، اماكنى كه براى پيروان آن دين مقدس به شمار مى آيند. پديده زيارت كمابيش در بيشتر دين هاى جهان وجود دارد. زيارتگاه ها، محيطهايى پاك است كه صداقت و كمال را به ياد مى آورد و بازدارنده از رذايل اخلاقى و افزاينده فضايل است. هر چه ميزان خداشناسى، پيغمبرشناسى و ولى شناسى بيشتر باشد، به همان اندازه نصيب زاير از بركات اين قبور نورانى و مزارهاى متبرك بيشتر خواهد بود.

كليدواژه ها: زيارت، ائمه، امامزاده، جامعه شناسى، شيعه.

مقدّمه

زيارت، خود را با الگو سنجيدن است. زاير هر كه باشد، زيارت، هر گاه كه انجام شود ... مزار در هر جا و هر سرزمين كه باشد، كانونى براى رشد معنويات و زمينه اى براى رشد ارزش هاى الهى در انسان هاست، چه زيارت خانه خدا باشد، چه زيارتِ

ص: 288

مرقد رسول اللَّه، چه زيارت قبور اولياى دين و مدفونين مظلوم بقيع، و چه شهداى احد، مدفونين قبرستان ابوطالب(در مكه) و به خاك آرميدگان در شهرهاى مختلف و زيارتگاه هاى دور و نزديك، مشهور و گمنام.

اينها همه، دل و جان را روشن ساخته و اميد مى بخشند، حتى زيارت قبور مؤمنان و صالحان نيز انسان را به ياد آخرت و صلاح مى اندازد و ياد خدا را در دل ها بيدار مى سازد. از قبور اوليا اللَّه، نور معرفت و هدايت مى درخشد.

مكان هاى مقدس و مذهبى، انسان را به خدا نزديك مى كند و حالت خضوع و آرامش ايجاد كرده، روح را سرشار از خلوص، دل را پر از اميد، جان را لبريز از صفا و عشق مى سازد. (1).

همت زاير در اين مكان هاى مقدس بايد توجه به اين موارد باشد:

استفاده هر چه بيشتر از فضاى پرنور اين مكان مقدس با استغفار و طلب آمرزش و دعا براى خود و برادران دينى و قرائت قرآن كريم و خواندن دعاها و زيارت هاى وارد از ائمه عليهم السلام مانند زيارت جامعه و زيارت امين اللَّه و دعاى عالية المضامين و دعاى مكارم الأخلاق و مناجات خمسه عشر امام سجاد عليه السلام. (2).

نگاه به ديدگاه جامع زيارت

1. سلام، 2. شهادت، 3. توسل. هر يك از اين محورها، مضامين بلندى دارد در «معنا و محتوا»؛

«سلام»، معرفت، محبت و اطاعت پاكان را صلا مى زند و تولّاى آنان را بازخوانى مى كند. انسان با بيان سلام هاى خود مانند «السلام عليك يا سبيل اللَّه الذى من سلك غيره هلك»، مهر و عشق خود را به تنها راه اظهار مى كند و به راه مى افتد.

«شهادت»، حضور يافتن در ساحت «معرفت»، «محبت» و «اطاعت» و بار يافتن در


1- .http ://aftab .ir
2- .www .masoumeh .com /far /page .php ?page 2 id 1

ص: 289

ساحل «تولّاى پاكان و پاكى ها» است. اين حضور و گواهى، در گلزار سخن و كلام و دامنه سرسبز بيان، جلوه مى كند و زيبايى ها را در «أشهد أنّ بولايتك تقبل الأعمال و ...»، اين گونه به تماشا مى گذارد.

با توسل به قامت بلند تنها راه، روح خود را به سوى دشت و دمن پاكان روانه مى سازد و زمينه هاى درخواست و اجابت آن را از معبود خود فراهم مى كند و اين سان ناله و نجوا سر مى دهد: «و أتوسل بك و ... و أسئله ... أن تجعل لى كثرةً فى ظهورك و رجعةً فى أيّامك لأبلغ من طاعتك و مرادى» و «اللّهم أنصره نصراً عزيزاً و أفتح له فتحاً يسيراً» و ظهور، نصرت، فتح و ... را براى تنها راه از خدا، دعا و طلب مى كند.

جامعه شناسى زيارت

جامعه شناسى زيارت (1).

پيش از آن كه مقصود از اصطلاح «جامعه شناسى زيارت» را توضيح دهيم، ابتدا هر يك از دو واژه «جامعه شناسى» و «زيارت» را تعريف مى كنيم تا مدخل بحث فراهم آيد و از ابهامات احتمالى آن بكاهد.

«جامعه شناسى» را مى توان علم شناخت زندگى اجتماعى، گروه ها و جوامع انسانى تلقى نمود؛ (2) يعنى هنگامى كه گروه ها، قشرها و طبقات بزرگ و كوچك يك جامعه را به طور نظام مند مطالعه مى كنيم، در واقع، به جامعه شناسى آن جامعه پرداخته ايم. در اين زمينه، نيازهاى اساسى آنها و راه هاى جمعى را كه آنها به برآورده ساختن نيازهاى خود مى پردازند، مورد توجه قرار مى دهيم و اعمال و رفتار و كنش هاى جمعى الگودار آنها را مطالعه مى كنيم. حال فرقى نمى كند كه كل واقعيت اجتماعى و يا جامعه كل را مورد بررسى قرار دهيم(جامعه شناسى كلان) و يا تنها يك گروه، يك فرقه، يك اقليت قومى و مذهبى را تحقيق نماييم(جامعه شناسى خرد).


1- http:// www. hawzah. net/ Per/ Magazine/ MR/ 540/ mr 90540. Asp
2- polity Giddens, Anthony, Sociology

ص: 290

اما «زيارت» اگر چه در اصل، به معناى قصد كردن و ملاقات نمودن است، (1) ولى در معناى اصطلاحى متداول آن، به هرگونه ديدار و ملاقاتى زيارت اطلاق نمى شود.

بلكه زيارت ملاقات با اشخاص و ديدار از اماكنى است كه از نظر زيارت كنندگان داراى احترام، شرافت، برترى و خارق العادگى مى باشند. همين مفهوم را نيز مى توان در متون دينى مشاهده نمود؛ مثلًا، در متون دينى به ما تأكيد مى شود كه به زيارت عالمان دين برويم (2) و يا خانه خدا و قبر شريف پيغمبر صلى الله عليه و آله و قبور شريف امامان شيعه عليهم السلام را زيارت كنيم. (3) بدين روى، افراد به زيارت چهره هاى علمى و معنوى مى روند و يا زاير اماكن عاليه و مشاهد مشرفه مى شوند تا از اعتبار، قدسيت، فضيلت، معنا و روحانيتى كه در شخص و يا مكان مزبور وجود دارد، بهره مند گردند.

حال با اين توضيح، هنگامى كه اصطلاح «جامعه شناسى زيارت» را به كار مى بريم، مقصود عبارت از مطالعه آن دسته از رفتارهاى گروهى، جمعى و جامعه اى است كه عرفاً به عنوان عمل «زيارتى» (4) ناميده مى شود. مطالعه منظم و روشمند رفتار يك گروه كوچك، كه به زيارت امامزاده روستاى خود مى رود «جامعه شناسى زيارت» است، مطالعه جامعه شناسانه اعمال يك جمع چند هزار نفرى كه به زيارت امام رضا عليه السلام مى روند هم «جامعه شناسى زيارت» است. همچنين مطالعه حالات، حركات و سكنات و رويه و رفتار يك جمع چند ميليونى كه سالانه به زيارت خانه خدا مشرف مى شوند نيز «جامعه شناسى زيارت» است. در اين زمينه، كوچكى يا بزرگى عرصه عمل اجتماعى و مطالعه آن، تفاوتى در صدق عنوان اصطلاح مورد بحث پديد نمى آورد، هرچند ممكن است تفاوت هاى عمقى را براى يك جامعه شناس ظاهر سازد.

همين معنا را با عبارت ديگرى نيز مى توان توضيح داد. هنگامى كه پديده زيارت را


1- زاره، يزوره، زيارة، زوراً أى قصده، فهو زائر، و هم زوار. ر. ك: المفردات، ماده «زور»؛ المصباح المنير.
2- اصول كافى، ج 1، ص 39.
3- وسائل الشيعة، ج 8، ص 15.
4- زيارت از راه دور نيز اگر چه زيارت است، ولى در كانون بحث ما قرار ندارد.

ص: 291

چه در قالب زيارت يك گروه كوچك و يا در قالب يك جمع بسيار بزرگ با راه ها و روش هاى جامعه شناسانه مورد تحقيق قرار مى دهيم، در واقع، به جامعه شناسى زيارت مبادرت ورزيده ايم. پس «جامعه شناسى زيارت» عبارت از شاخه اى و يا حوزه اى از جامعه شناسى است كه به رفتار زيارتى جمع(به عنوان يك كنش جمعى و اجتماعى) مى پردازد. در عين حال، از آن جا كه زيارت مشاهد مشرفه و اماكن مذهبى خود يك عمل دينى است، جامعه شناسى زيارت در واقع، عرصه اى خاص از جامعه شناسى دين را تشكيل مى دهد و در زير مجموعه هاى آن قرار مى گيرد.

به هر تقدير، آنچه تاكنون گفته شد در واقع، شرحى متداول و متعارف و در عين حال، «آكادميك» و همساز با ضوابط و قواعد جامعه شناسى از اصطلاح جامعه شناسى زيارت است، ولى اين اصطلاح را مى توان به شيوه اى گسترده تر و عميق تر نيز توضيح داد و آن هنگامى است كه در مطالعه پديده زيارت، از ايده اى كه جامعه شناس معروف معاصر سى رايت ميلز در اثر بديع خود به نام تخيل جامعه شناسانه (1) پيشنهاد كرده استفاده كنيم. آنتونى گيدنز يكى از برجسته ترين جامعه شناسان حاضر نيز در كتاب جامعه شناسى خود، اين ايده را بسط داده و به طور نمونه، در مطالعه عمقى خود درباره «قهوه» به كار گرفته است. (2).

تخيل جامعه شناسانه به معناى فاصله گرفتن از شيوه متداول تفكر و انديشيدن، و دور ساختن انديشه از جريان هاى عادى زندگى روزانه، براى از نو نگريستن به آنهاست. حال اگر بخواهيم تخيل خلاق جامعه شناسانه را در مطالعه پديده «زيارت» به كار گيريم، بايد زيارت را نه تنها در رابطه با زايران، بلكه در شبكه وسيعى از روابط اجتماعى انسان هايى كه به نحوى درگير پديده زيارتند، مورد مطالعه قرار دهيم. در اين صورت، همه آنها كه در تعامل مشترك با يكديگر قرار مى گيرند تا زيارت جمع


1- Mills, C. Wright The Sociological( 0791. Penguim )Imagination
2- Giddens ,Anthony ,Op .cit ,p

ص: 292

شكل گيرد، در محدوده تحقيق و بررسى ما قرار مى گيرند.

به توضيح بيش تر، جامعه براى انجام زيارت(در سطح كلان)، كارهاى متعدد و متنوعى را تدارك ديده است، طيف وسيعى از نقش هايى را پديد مى آورد كه همگى در تحقق زيارت، سهيم مى باشند، به گونه اى كه بدون اين كارها و بدون ايفاى اين نقش ها، زيارت جمعى تحقق نمى يابد. از اين رو، جامعه شناسى زيارت با استفاده از اين انديشه خلاق، كه از سى رايت ميلز فرا گرفته، پديده زيارت- مثلًا، زيارت حضرت امام رضا عليه السلام- را تنها در سطح زيارت كنندگانى كه به راحتى قابل مشاهده اند، محصور نمى بيند، بلكه مجموعه اى از ارتباطات و پيوستگى متقابلى را مورد ملاحظه قرار مى دهد كه مى تواند به صورت ذيل دسته بندى گردد:

1. در بدو امر، مجموعه انسان هاى بزرگ و كوچك، پير و جوان، زن و مردى قرار دارند كه عرفاً به عنوان «زوار» و يا «زايران» ناميده مى شوند.

2. سپس دسته اى از انسان هايى كه به كار ساختن، بازسازى، تعمير و مرمت قبر و ضريح و حرم و بناى لازم براى زيارت جمع مشغولند.

3. دسته اى از افرادى كه به آماده سازى فضاى زيارتى مشغولند؛ مثلًا، نور، سرما، گرما، تهويه، نظافت زيارتگاه و امثال آن را آماده مى كنند.

4. دسته اى از انسان هايى كه به خدمات رسانى به زايران اشتغال دارند؛ آنها را به حرم راهنمايى مى كنند، به هدايت گم شدگان مى پردازند، نذورات و هدايا را دريافت مى كنند، هدايايى به زايران مى دهند، براى زايران زيارتنامه و روضه مى خوانند، براى آنها مراسم سخنرانى برپا مى كنند و ده ها كار ديگر شبيه اين انجام مى دهند.

5. دسته وسيعى از كارها و شغل ها كه به آماده سازى غذاى زيارت كنندگان مى پردازند؛ مواد خام مى آورند، پخت و پز مى كنند و معمولًا به طور مجانى بين زايران توزيع مى كنند و يا به آنها مى فروشند.

6. بسيارى از كارها و شغل ها براى تأمين سرپناه زايران شكل مى گيرد؛

ص: 293

مجموعه اى از هتل ها، مسافرخانه ها، خانه هاى اجاره اى، چادرها، حسينيه ها، زايرسراها و نظاير آن كه هزاران نفر را به يكديگر مربوط مى سازد.

7. دسته اى از افراد كه به تأمين پاركينگ براى اتومبيل زايران مشغولند.

8. گروهى كه براى زايران، قرآن و دعا و زيارتنامه چاپ مى كنند و دسته اى كه آنها را به فروش مى رسانند.

9. دسته اى كه براى زايران سوغات تدارك مى بينند؛ آنهايى كه مهر و تسبيح و نبات و نقل و نخود و كشمش و پرچم و انگشتر و عطر توليد مى كنند و كسانى كه آنها را به فروش مى رسانند.

10. دسته اى كه به امر بيمارى و ناخوشى زايران مى پردازند و بيمارستان و درمانگاه و داروخانه را سرپا نگه مى دارند.

11. گروهى كه براى پركردن ساعات خالى زايران و سرگرمى آنها، كارهايى را در نظر مى گيرند و اماكن و برنامه هاى تفريحى، موزه ها، نمايشگاه ها و امثال آن را مى چرخانند.

12. دسته اى كه وسايل سفر را مهيا مى كنند و به امر اياب و ذهاب و جابه جايى زايران از اطراف و اكناف كشور و گاه بيرون از كشور در سطحى بين المللى اشتغال دارند. انواع وسايل نقليه(اتوبوس، قطار، هواپيما، اتومبيل شخصى) و درصد افرادى كه از آنها استفاده مى كنند نيز مورد ملاحظه قرار مى گيرند.

و ده ها مورد كارهايى از اين قبيل. پس ملاحظه مى كنيد كه شبكه بسيار وسيع و گسترده اى از عمل جمعى و تعامل گروهى در شكل گيرى پديده «زيارت» وارد عرصه مى شوند كه ذهن خلاق و چشم تيزبين جامعه شناس بايد به دقت آنها را ملاحظه و محاسبه نمايد تا بتواند شناخت دقيق و جامعى از آن به دست آورد. با اين حساب، مى توان حدس زد كه اگر به طور مثال، سالانه سه ميليون نفر به زيارت مشهدالرضا عليه السلام مى روند، احتمالا سى ميليون انسان به نحوى از انحا در شكل گيرى اين امر دخيل

ص: 294

بوده، بافت ارتباطى فوق العاده عظيمى از عمل و عكس العمل، كنش و واكنش، نقش ها و وظيفه ها را پديد مى آورند كه جامعه شناسى زيارت از بررسى و توصيف و تفسير و تبيين آنها ظاهر مى گردد.

نكته اى را كه در اين جا بايد متذكر شويم اين است كه تمامى شبكه ارتباطى وسيعى كه در سطور فوق به آنها اشاره شد، در حول يك كانون نمادين يك حرم، يك زيارتگاه(مثلًا، حرم حضرت رضا عليه السلام) شكل گرفته و تداوم مى يابد كه جزءجزء آن مكان براى شبكه ارتباطى مذكور محترم و مكرم بوده، ايجاد حالات معنوى و طراوت روحى مى كند.

با اين توضيح، اكنون تخيل جامعه شناسانه بهتر شناخته شد و ديد وسيع و نگرش جامع الاطراف ناشى از آن به طور خرد و ريز بيان گرديد. در واقع، پس از فراغت از اين مرحله از بررسى و توصيف است كه به مرحله ديگر- يعنى تفسير و يا تبيين عمل جمعى زيارت- وارد مى شويم و از خود مى پرسيم كه چرا و به چه خاطر، چنين جمع وسيعى از انسان ها به چنين كارى، كه «زيارت» ناميده مى شود، اقدام كرده، همواره آن را تكرار مى كنند. آنها چه هدف و يا چه اهدافى را از عملشان منظور مى دارند و زيارت چه كاركردى براى آنها دارد و چه نيازى از نيازهاى انسانى، روانى و اجتماعى آنها را برآورده مى سازد.

در پاسخ بدين سؤال، در ابتدا به حدس مى پردازيم:(طرح فرضيه) و عامل و يا عواملى را كه از نظر ما قادر است عمل زيارت را توجيه و تفسير نمايد، نامزد مى كنيم(مثلًا معناخواهى، معنويت جويى) و سپس به ارزيابى آن پرداخته، توانايى، استحكام و جامعيت و اعتبار آن را مجدداً بازبينى مى كنيم:

(ارزيابى فرضيه) و سرانجام، تفسيرى از عمل زيارت ارائه مى دهيم:(ارائه نظريه) كه در واقع، ديدگاه ما نسبت به سؤال فوق در زمينه چرايى و چگونگى پديده «زيارت» را بازگو مى كند.

ص: 295

جامعه شناسى امامزادگان در ايران

هر كدام از ما در اطراف محل زندگى خود با زيارتگاه امامزادگان زيادى مواجه شده ايم. اگر به مسافرتى نيز برويم در مسير راه، ده ها امامزاده مشاهده مى كنيم. در مسيرهاى صعب، بالاى كوه، در روستاهاى كوچك و بسيارى جاهاى باور نكردنى، مقبره هايى به نام امامزاده مشاهده كرده ام. اين مكان ها كه اكثراً مقبره فرزندان و نوادگان ائمه معصومين است، كاركرد و نقش فراوانى در زندگى اجتماعى ما ايرانيان ايفا كرده اند. در اكثر روستاها، در كنار امامزاده، قبرستان روستا نيز بنا شده است.

فعاليت هاى جمعى روستا، اعياد و عزاداراى ها، خصوصاً عزادارى روز عاشورا از امامزاده آغاز مى شود و يا در آن پايان مى يابد. مسافران و گذرى ها نيز معمولًا از امكانات امامزاده استفاده مى كنند. بسيارى از مريض ها، حاجتمندان و ... براى امامزاده نذر و نياز مى كنند. و حاجات خويش را از طريق امامزاده از خداوند طلب مى كنند. در يك كلام امامزاده ها هويت خاصى به مذهب شيعه و پيروان آن داده اند كه در هيچ جامعه اى يافت نمى شود. وقايع تاريخى و سياسى و اجتماعى خاص، كتاب ها، فيلم ها، داستان ها و مقالات مختلفى بر اين مبنا شكل گرفت. (1).

نتيجه گيرى

زيارت، يك عمل تكرارى و بى روح نيست. زاير، نبايد به ظواهر، شكل ها، ساختمان ها، در و ديوار و نور و رواق بنگرد و از عظمت و معنويت معصومين غافل شود. سختى سفر جهت زيارت ائمه اطهار باعث ديدار ائمه از زاير در قيامت و كاهش گناهان او مى شود. از ديدگاه سنت اسلامى، زيارت مؤمن در هر دو حال حيات و مرگ ثواب و اجر فراوان دارد، به ويژه اگر او، امام و پيشواى مؤمنان باشد.

به علاوه زيارت قبور انبيا و اوصياى آنان ترويج شعاير دين و زنده نگاه داشتن


1- http:// khodayeman. blogfa. com/ post- 31. aspx.

ص: 296

آيين و جاودانگى نام ايشان و توجه دادن دل ها به سويشان و تشويق و ترغيب مردم به پيروى از مرام و دينشان مى باشد، و اين كارى است كه همه عقلاى جهان آن را مى پسندند و هر قوم در احياى آثار بزرگانشان و زنده نگاه داشتن نام و نشانشان و رواج دادن مرامشان مى كوشند.

آرى، ديدار مزار پيغمبر و ائمه اطهار عليهم السلام تعظيم و بزرگداشت شعاير دينى است و تعظيم شعاير الهى از نشانه هاى تقواى دل هاست.

هنگام تشرف به آستان رفيع ائمه عليهم السلام و فرزندانشان از انجام كارهايى كه باعث سوء استفاده دشمنان دين مى شود، خوددارى نماييم، مثل سجده كردن هنگام مشاهده ضريح و قبر منور، چرا كه اين قبيل اعمال نه مورد رضاى خداست و نه صاحب اين بارگاه نورانى آن را مى پسندد؛ بلكه موجب تهمت افتراى دشمنان شيعه به پيروان مكتب حياتبخش اهل بيت عليهم السلام مى شود.

بانوان و خواهران مسلمان، هنگام شرفيابى به محضر اولياى دين، بايد رعايت حجاب كامل را نموده و از پوشيدن لباس هاى بدن نما و زيارت با چهره اى نامناسب و يا خلاف شئون اسلامى خوددارى نمايند، و حرمت آن حريم مقدس الهى را حفظ كنند، كه در غير اين صورت زيارت آنها خودنمايى و سياحتى بيش نخواهد بود، و نه تنها از فضيلت و پاداش برخوردار نخواهند شد، بلكه براى خود عذابى دردناك تدارك خواهند ديد.

ص: 297

فهرست منابع

1. المفردات، راغب اصفهانى.

2. المصباح المنير، فيومى.

3. اصول كافى، محمدبن يعقوب كلينى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388 ق.

4. الحياة، محمدرضا حكيمى و ...، قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1360.

5. زيارة العلماء؛ الجلوس عندالعلماء.

6. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى، بى تا.

7. بينش جامعه شناختى؛ نقدى بر جامعه شناسى امريكايى، سى. رايت ميلز، ترجمه عبدالمعبود انصارى، شركت سهامى انتشار، 1360 ..

8.://. 9...//. 2 1. 01.://..//// 540/ 90540..

11.،،. 21.،.) 0791.(. 31.،،.،. 41.://../- 31...

ص: 298

ص: 299

بخش دو مبانى فكرى و اعتقادى

1. زيارت

اشاره

ص: 300

ص: 301

على پناه اشتهاردى (1)

چكيده

در اين نوشتار پس از بررسى مفهوم واژه زيارت و برشمارى وجوه معنى زيارت، تحت عنوان اقسام زيارت هاى ثواب دار، به ده نوع زيارت كه در احاديث آمده، اشاره شده است بدين قرار: زيارت بيت اللَّه با حج يا عمره، زيارت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله، زيارت امير المؤمنين عليه السلام، زيارت قبور ائمه اطهار، زيارت امامان از راه دور، زيارت قبر فاطمه بنت موسى بن جعفر عليه السلام، زيارت قبر عبد العظيم حسنى، زيارت مؤمنين، زيارت مؤمن بيمار، و زيارت قبور مؤمنين. سپس در ادامه مقاله درباره نقش و اثرات و ثواب زيارت، مستندات و شواهد زيارت از ديدگاه احاديث سخن به ميان آمده است.

كليدواژه ها: زيارت، حج، عمره، زيارت قبور، زيارت در احاديث.

مفهوم كلمه زيارت

زيارت به چهار معنى اطلاق مى شود:

1. به معنى ديدار(به زبان فارسى) چنانچه در فرهنگ معين آمده است. لكن به اين معنى نمى شود اكتفا و بسنده كرد، در اكثر مواردى كه اين كلمه به كار زده شده:

مثل «من زارنى(يعنى محمد صلى الله عليه و آله) كمن زار اللَّهَ فى عرشه» ديدار نيست.

بلكه زيارت هر يك از معصومين عليهم السلام «من زار فاطمة بقم وجبت له الجنّة». «من زار


1- با تأسف بسيار، هم زمان با ارسال اين كتاب براى چاپ، حضرت آيت اللَّه على پناه اشتهاردى استاد برجسته حوزه و اسوه و نمونه اخلاق در ماه مبارك رجب و بعد از خواندن نماز مغرب به ديدار حق شتافت. روحش شاد و با اولياى طاهرين قرين باد. كميته علمى همايش.

ص: 302

عبدالعظيم برى كمن زار الحسين عليه السلام بكربلاء».

بلكه در قرآن مجيد: «ألْهاكُمُ التَّكاثُرُ* حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ».

در خيلى از مقامات ديدار به معنى رؤيت به بصر و مردمك چشم يا محال عقلى است، مثل «زار اللَّه فى عرشه» (1) يا محال عادى است، مثل زيارت ائمه معصومين عليهم السلام يا غير معصومين و يا بى فايده است، مثل زيارت اهل قبور، چنانكه در «زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» آمده است.

2. زيارت به معنى قصد(زار، يزور، زوراً و زيارةً، قصده) مجمع البحرين «من زار أخاه فى المصر أى قصده ابتغاء وجه اللَّه فهو زوّره». (2) و در دعا آمده است: «اللهم أجعلنى من زوّرك(بالواو المشدّدة) أى من القاصدين لك». (3) 3. زيارت به معنى عرفى عمومى: «و الزيارة فى العرف قصد المزور إكراماً له و تعظيماً له و استيناساً به»؛ (4) يعنى زيارت در عرف مردم قصد كردن زاير است شخص مزور را براى گرامى داشت او و بزرگ شمردن او و براى انس با او.

4. زيارت بيت شريف در عرف فقها، قصد بيت اللَّه شريف است براى تقرب، يعنى در عرف فقها و مجتهدين زيارت بيت اللَّه شريف وقتى گفته مى شود كه فقط براى تقرب معنوى به بارى تعالى باشد، نه تجارت و نه افتخار و نه عناوين ديگر غير از تقرب به خداوند.

معنى چهارم زيارت به چند وجه است

1. حج: و لفظ زيارت و حِج(به كسر حاء) به يك معنى است و لذا آيه شريفه «وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» (5) تفسير شده است به قصد بيت(أى قصده و سعى اليه) (6) «... و الحج فى


1- چه زيارت خداوند در عرش باشد يا در فرش، يكسان است و اين نه چنان است كه طايفه اى از مسلمين گمان كرده اند كه خداوند در عرش برقرار است. رجوع شود به كتاب عقيدة اهل السنة و الجماعة، تاليف محمد بن صالح، ترجمه اسحاق بن عبدالله دبيرى العوضى باللغة الفارسية) ص 28، 30 و 42 و لازمه اين تجسم است و مجسمه كافرند ..
2- مجمع البحرين، ج 2، ص 304.
3- همان.
4- همان، ص 305.
5- سوره آل عمران، آيه 97.
6- مجمع البحرين، ج 1، ص 458.

ص: 303

اللغة القصد و فى عرف الفقهاء قصد البيت للتقرب». (1) 2. عمره: كلمه زيارت و كلمه عمره هم به معنى واحد است، عمره بجا آورد، يعنى زيارت بيت اللَّه را كرد.

«اعتمر الرجل زار البيت و المعتمر الزائر، و من هنا سميت العمرة عمرة لأنّها زيارة البيت»؛ (2) يعنى عمره بجا آورد، زيارت كرد بيت را، و معتمر يعنى زاير و از اين جهت عمره ناميده شده است براى اين كه عمره، زيارت بيت است.

«و يقال اعتمر فهو معتمر اى زار وَ قَصَد، و فى الشرع زيارة البيت الحرام بشروط مخصوصة مذكورة فى محلها»؛ (3) يعنى گفته مى شود عمره بجا آورد، پس او معتمر است، يعنى زيارت كرد و قصد كرد و در شرع مقدس: زيارت بيت الحرام با شرايط مخصوصى كه در محل خود(كتاب الحج) ذكر شده است.

از مجموع مطالب گذشته استفاده مى شود: زيارت، حج، عمره به معنى قصد است.

بلى در ترتب ثواب در نزد فقها شرط است كه در اين مفاهيم سه گانه انگيزه اش خدا باشد و اگر انگيزه تقرب به خداوند نباشد، هر چند ديدار بصرى فقط يا حضور زاير نزد مزور كافى نيست در ترتب ثواب و اجر، هر چند از حيث لغت صدق زيارت مى كند و شايد كسانى كه زيارت را ديدار معنى كردند(هر چند در اكثر استعمالات منطبق نمى شود) مرادشان صرف صدق لغوى است.

اقسام زيارت هاى ثواب دار
1. زيارت بيت اللَّه شريف

آنچه كه از بررسى احاديث اهل بيت عليهم السلام به دست مى آيد اين است كه حقيقت حج همان طواف بيت شريف بوده است تا زمانى كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله حجة الوداع را انجام


1- همان.
2- همان، ج 3، ص 249.
3- همان.

ص: 304

داد (1) و قبل از انجام اعلام فرمود: «خُذُوا عَنّى مَناسِكَكُم». (2) پس كسانى كه قبلًا در خود مكه معظمه يا حوالى مكه بودند، زيارت البيت آنها خودِ طواف بوده و صرفِ وجودشان در بيت حتى يا نظر به بيت فقط زيارتِ بيت نبوده و نيست، هر چند بعد از اسلام براى اهتمام اين بيتِ شريف، معصومين فرمودند: «النظر الى بيت اللَّه عبادة»، لكن زيارة البيت نبوده است.

زيارت بيت اللَّه با حج يا عمره

اصل مشروعيت هر دو از ضروريات اسلام است و در ضروريات نيازى به ذكر دليل ديگر نيست، بلكه از اول بنياد اين بيت شريف مورد نظر و توجه همه انبياى عظام بوده و امت هر پيغمبرى كه خود را امت آن پيغمبر مى دانستند قهراً تبعيّت مى كردند، پس ضرورى همه افراد بشر مؤمنِ به خدا و رسول خودشان بود.

و هر كدام از امم سالفهِ مؤمن به پيغمبر زمان خود با اعمال مخصوص احترام مى گذاشتند. براى تيمّن به بعض روايات اشاره مى كنيم.

حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود: كشتى نوح در هنگامى كه زمين را آب فرا گرفته بود مأمور طوافِ بيت شد، پس از آن كشتى در ايام منى(ايام البيض) آمد پس از آن برگشت و مأمور طواف نساء بيت شد. (3) و در حديث ديگر حضرت صادق عليه السلام فرمود: كشتى نوح خانه خدا را طواف كرد و در صفا و مروه هفت دور سعى كرد. (4) و در حديث ديگر از امام باقر عليه السلام: حضرت موسى بن عمران با همراهى بقباد پيغمبر از درّه هاى زمين روحاء با عباى قطوانيّه مى گفتند: «لبيك عبدك ابن عبدك». (5) و در حديث ديگر(سنداً اصحّ روايات ديگر است) حضرت موسى به صفحه


1- فروع كافى، باب يدء الحجر و باب يدء البيت و بابان اول ما خلق اللَّه من الارضين موضع البيت.
2- مستدرك الوسائل، ج 9، ص 420.
3- كافى، باب حج الأنبياء، ج 4، ص 212، ح 1.
4- همان، ح 2.
5- همان، ص 213، ح 3.

ص: 305

زمين روحاء (1) بر شتر قرمز رنگ عبور كرد، دهنه آن شتر از ليف بود و دو عباى قطوانيّه همراه داشت و در آن حال مى گفت: «لبيك يا كريم لبيك». راوى مى گويد: يونس بن متى به همين سرزمين رفت و عيسى بن مريم و محمد صلى الله عليه و آله (2) به صفائح الرَّوحاء رفتند و همه اينها لبيك گويان به الفاظ مختلف. (3) و در حديث ديگر حضرت باقر عليه السلام فرمود: سليمان بن داود حج بيت كرد همراه جن و انس و پرنده ها و بادها و پوشش قباطى (4) به خانه خدا پوشاند. (5) و در حديث ديگر حضرت باقر عليه السلام فرمود: هفتصد پيغمبر در مسجد خيف نماز خوانده اند و بين ركن و مقام پر از قبور انبيا و قبر حضرت آدم در حرم خداوند است. (6) و از مجموع اين احاديث استفاده مى شود كه تمام انبياى عظام مأموريت طواف بيت شريف كه همان زيارت است را داشتند و همه هم به امر الهى بود، حتى كشتى حضرت نوح عليه السلام چون در بردارنده نوح و مؤمنين به نوح عليه السلام بود. در زيارت اين بيت معظم، همين قدر اكتفا مى كنم.

2. زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله

زيارت كردن پيغمبر گرامى خاتم صلى الله عليه و آله كه دو صورت دارد:

الف. در حال حيات آن وجود مبارك، حضرت ابى عبداللَّه امام حسين عليه السلام مى فرمايد: به پدرم عرضه داشتم: اى پدر چه اجر و ثوابى است براى كسى كه زيارت كند تو را؟ رسول خدا فرمود: اى پسرك من هر كس زيارت كند مرا در حال زنده بودن و مرده بودن من يا زيارت كند پدر تو را(على عليه السلام) يا برادرت را(حسن عليه السلام) يا تو را(حسين عليه السلام) بر من حق است كه او را در روز قيامت زيارت كنم و خلاصى دهم او را از گناهان. (7)


1- روحاء بر وزن قمراء شهرى است در چهل ميلى(80 كيلومتر) مدينه و همچنين است و صفائح الروحاء(مضمون بيان مجمع البحرين).
2- قبل از بعثت.
3- همان، ح 4.
4- پارچه سفيد مصرى.
5- همان.
6- همان، ح 7.
7- فروع كافى، كتاب الحج ابواب الزيارات، باب زيارة النبى، ح 4.

ص: 306

مؤلف گويد: هدف از نقل اين حديث شريف همان جمله اولى است كه هر كس زيارت كند مرا در حال حيات، و اما بقيه مذكورات، پيغمبر اسلام تفضلًا بيان كرده است، به اعتبار اين كه اينها منسوبين آن حضرت بودند.

ب. بعد از وفات آن حضرت، در حديث شريف آمده است: ابن ابى نجران مى گويد: به حضرت باقر عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم چه اجرى است براى كسى كه رسول اللَّه را متعمداً زيارت كند؟ فرمود: براى او است بهشت.

و در حديث ديگر نقل شده كه فضيل بن يسار گفته است: (1) زيارت قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و زيارت قبور شهدا و قبر حسين عليه السلام، برابر با انجام حج است با رسول خدا (2) و در حديث ديگر از امام صادق عليه السلام نقل شده كه: رسول خدا فرموده است: هر كس براى زيارت من بيايد من روز قيامت شفيع او هستم. (3) و اخبار ديگر كه تواتر معنوى دارد و همين چند حديث براى تبرّك نقل كرديم.

اصل تأكيد در استحباب زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از مسلّمات است و فرقى نيست بين اين كه براى حج برود و بعد از اعمال حج يا قبل از آن باشد، هر چند صاحب الوسائل خصوصيّت را بعد از اعمال حج عنوان كرده است. (4)

3. زيارت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام

در حديث آمده است كه يونس ابى وهب القصرى، مى گويد: وارد مدينه شدم و به محضر حضرت صادق عليه السلام رسيدم، عرض كردم: محضر شما رسيدم و زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام نكردم، حضرت فرمود: بد كارى كردى، اگر نه اين بود كه تو از شيعيان ما هستى به تو نگاه نمى كردم، چرا زيارت نكردى كسى را كه خدا و ملائكه و


1- در وسائل الشيعة، ج 10، ص 255(20 جلدى)، ح 13: فضيل بن يسار از امام صادق عليه السلام(از كافى) و اين صحيح است شايد در نسخه كافى اين جانب سقط شده است و اللَّه العالم.
2- كافى، همان، ح 1.
3- كافى، همان، ح 3.
4- وسائل الشيعة، باب 2، من ابواب المزار، ج 10، ص 252.

ص: 307

انبيا و مؤمنين او را زيارت كرده اند؟ عرض كردم: نمى دانستم اين را، فرمود:

بدان اميرالمؤمنين عليه السلام با فضيلت تر است در نزد خدا از همه ائمه عليهم السلام و براى او است ثواب اعمال تمام ائمه، يعنى به مقدار اعمال ائمه به او فضيلت داده مى شود. (1) مؤلّف گويد: از اين حديث ظاهر الصدق استفاده مى شود كه اعمال اميرالمؤمنين عليه السلام به تنهايى مطابق همه اعمال ائمه است و هر يك از ائمه هم بر طبق اعمال خود بر همديگر برترى دارند.

4. زيارت همه ائمه عليهم السلام

در حديث شريف آمده است كه حسن بن على الوشّا مى گويد: از حضرت رضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: هر امامى عهدى و پيمانى در گردن دوستان و شيعيان خود دارد، و از جمله خوب ادا كردنِ آن، زيارت قبور آنهاست؛ پس هر كس زيارت كند آنها را براى ميل و رغبت در زيارت آنان و براى تصديق كردن به چيزى كه آنها راغبند، ائمه معصومين همگى شفعاء او هستند در روز قيامت. (2) و در حديث ديگر نقل شده است كه زيد شحّام، مى گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: چه چيز است براى كسى كه زيارت كند يكى از شما را؟ فرمود: مثل كسى است كه رسول خدا را زيارت كرده است. (3)

5. زيارت هر يك از امامان از راه دور

ابن ابى عمير به نحو ارسال(كه حكم اسناد به راوى آخرى را دارد) مى گويد: حضرت صادق عليه السلام فرمود: هرگاه براى يكى از شما شيعه ها زحمتِ آمدنِ نزد قبور ما و خانه او دور بود و در اثر دورى به زحمت مى افتد، پس بالا برود به بلندترين جاى منزل خود


1- كافى، كتاب المزار، باب فضل الزيارات و ثوابها، ح 3.
2- همان باب، بدون عنوان(بعد از باب مسجد غدير)، ح 2.
3- همان، ح 1.

ص: 308

يعنى پشت بام و دو ركعت نماز بگزارد و به سوى قبور ما اشاره كند و بگويد: «السَّلامُ عَلَيْكَ يا فلان»، اين سلام به ما مى رسد. (1)

6. زيارت قبر فاطمه بنت موسى بن جعفر عليها السلام

در حديث شريف آمده است كه سعد بن سعد مى گويد: از حضرت رضا عليه السلام درباره زيارت فاطمه بنت موسى بن جعفر عليها السلام در قم پرسيدم، فرمود: كسى كه زيارت كند او را پس براى او است بهشت. (2) و در حديث ديگر نقل شده است كه ابن الرضا عليه السلام فرمود: كسى كه قبر عمه ام را در قم زيارت كند پس براى اوست بهشت. (3)

7. زيارت قبر عبدالعظيم بن عبداللَّه الحسنى در رى

در حديث شريف آمده است كه محمد بن يحيى نقل مى كند از كسى كه به نزد امام هادى عليه السلام رفت، و آن كس از اهل رى بود، مى گويد: نزد ابى الحسن العسكرى عليه السلام وارد شدم، حضرت فرمود: كجا بودى؟ عرض كردم: زيارت حسين عليه السلام بودم، فرمود: آگاه باش اگر زيارت كرده بودى قبر عبدالعظيم را كه در نزد شما اهل رى است، هر آينه مثل كسى است كه زيارت كرده باشد حسين عليه السلام را. (4)

8. زيارت مؤمنين خصوصاً صلحا

در حديث است كه يعقوب بن شعيب گفت: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: كسى كه برادرى را كه در شهرى ديگر دارد براى خدا زيارت كند، حكم زاير خدا را دارد و بر حق تعالى است كه گرامى بدارد زاير خود را. (5)


1- كافى، كتاب المزار، باب النوادر، ح 1، مؤلف گويد: درباره زيارت فاطمة الزهرا عليها السلام رجوع شود به وسائل الشيعة، كتاب الحج، ج 10، ابواب المزار، باب 96، ح 1، چون طولانى بود نقل نكرديم، ص 453.
2- وسائل الشيعة، كتاب الحج، ابواب المزار، ج 10، ص 452، ح 1.
3- همان، ح 2.
4- وسائل الشيعة، كتاب الحج، ابواب المزار، باب 93، ح 1.
5- وسائل الشيعة، باب 97، ح 1.

ص: 309

امام صادق عليه السلام فرمود: هر مسلمانى برادر مسلمان خود را در راه خدا و براى خدا زيارت كند، به او ندا مى شود: اى كسى كه اين چنين زيارت كردى، پاكيزه شدى و پاكيزه باد براى تو بهشت. (1) حضرت باقر عليه السلام فرمود: سه طايفه اند كه براى خدا داخل بهشت مى شوند: 1. كسى كه بر عليه خود حكم كند به حق؛ 2. مردى كه زيارت كند برادر مؤمن خود را در راه خدا؛ 3. كسى كه برادر مؤمن خود را بر خود مقدم بدارد در راه خدا. (2) حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود: كسى كه توانايى صله ما را ندارد، صله كند فقراى شيعيان ما را و كسى كه توانايى زيارت ما را ندارد، زيارت كند برادران صالح ما را. (3) مؤلف گويد: اخبار در اين باب زياد است و همه، زيارت برادران را مقيد فرموده اند به اين كه اگر ديدار صرفاً براى خدا باشد ثواب دارد، نه براى دنيا. بنابراين همه بايد مواظب باشند كه زيارت علما براى همين جهت باشد، نه براى اغراض مادى و دنيايى.

9. زيارت مؤمن هر چند مريض يا دور باشد

در حديث است كه ابى غرّه مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: هر كس زيارت كند برادر خود را در راه خدا، چه در مرض و چه در صحّت و به قصد خدعه و گول زدن او نباشد و به قصد اين كه چون او هم به زيارت او آمده بود، هم نباشد، خداوند متعال هفتاد هزار ملائكه را وادار مى كند كه ندا كنند در پشت سر آن مؤمن زاير كه پاك شدى و پاك باد براى تو بهشت، شما(زوار مؤمن) زايرين خداوند و واردين بر رحمان هستيد، تا به منزل خودش برگردد، بشير مى گويد: فدايت شوم هر چند راه دور باشد؟ فرمود: اى بشير هر چند به اندازه يك سال راه باشد، خداوند جواد است و ملائكه مشايعت مى كنند او را تا به منزل خود برگردد. (4)


1- وسائل الشيعة،، همان، ح 2.
2- همان، ح 4.
3- همان، ح 5.
4- همان، باب 99، ح

ص: 310

مؤلف گويد: نظاير اين اخبار بسيار زياد است و به جهت رعايت اختصار به همين اكتفا مى شود.

10. زيارت قبور مؤمنين و دعا براى آنها

صدوق رحمه الله به نحو ارسال از حضرت رضا عليه السلام نقل كرد، فرمود: «ما من عبدٍ زار قبر مؤمن فقرء عليه انا انزلناه فى ليلة القدر سبع مرات الا غفر اللَّه له و لصاحب القبر»؛ (1) هيچ عبدى نيست كه زيارت كند قبر مؤمنى را و پس از آن قرائت نمايد سوره انا انزلناه فى ليلة القدر را هفت مرتبه، مگر اين كه خداوند مى آمرزد براى او صاحب قبر را.

مؤلف گويد: اين ثواب مخصوص براى قرائت آن سوره است نه صرف زيارت.

و روايات متعدد ديگرى هم در همان باب 57 وسائل به اين مضمون وارد شده كه علاقه مندان مى توانند مراجعه فرمايند. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: زيارت كنيد مردگان خود را، چون آنها به واسطه زيارت شما خوشحال مى شوند و بايد طلب كنند حاجت خود را نزد قبر پدر و مادر، با آنچه كه دعا مى كنيد براى پدر و مادر. (2) مؤلف گويد: چون حضرت در اين حديث امر كرده به زيارت قبور، پس اصل زيارت آنها مطلوب است مستقلًا هر چند چيزى نگويد و نخواهد.

از مجموع اين اخبار شريف به دست مى آيد كه اصل زيارت مطلقاً جنبه عقلايى دارد، اما ثواب آخرتى متوقف است بر اين كه به قصد قربت باشد تا اين كه از عبادات محسوب شود.

نقش زيارت

چنانچه تذكر داده شد، زيارت يك امرى عقلايى جهانى است و هر گروهى و هر مذهبى عملًا و قولًا به كار مى زنند.

نقش زيارت در تأثيرگذارى روحيه انسان ها پيرو انگيزه هاست، به حكم «إنّما


1- همان، باب 57، ح 5.
2- همان، باب 54، ح 5.

ص: 311

الأعمال بالنيّات» (1) پس انگيزه و نيّت فقط ارتباط صورى مادى است و جز اين اثرى ندارد.

و اگر با قطع نظر از جهات مادى است، به اين معنى كه زاير مى خواهد با مزور محبت پيدا كند، بلا اشكال همين مقدار كه انگيزه اش بوده است مرتب است و اگر با قطع نظر از هر دو(مادى- ايجاد محبّت) يعنى چون خداوند امر فرموده است زيارت كنيد چه مزور معصومين عليهم السلام باشند يا برادران دينى يا احياناً، غير دينى(چنانچه در مقام تقيّه باشد) يعنى فقط نيّت و انگيزه، فرمانبردارى باشد، نتيجه و اثرش فقط تقرب زاير به فرمانده است.

از اين جهت است كه شرع مقدس هم انواع و اقسام زيارت را مقيد كرده است كه فى اللَّه يا للَّه باشد، يعنى چون خداوند فرموده است برود به زيارت معصوم عليهم السلام يا غير معصوم از ساير برادران دينى يا مذهبى، بلكه زيارت بشر و اين انگيزه(للَّه و فى اللَّه) تمام آثار را در بر دارد. مثل ارزش هاى معنوى، بهداشت روانى، نشاط درون، اميد به آينده، تقويت باورهاى مذهبى، تبلور عواطف، سلامت خانواده، ظلم ستيزى، توسعه فرهنگى و اجتماعى، بلكه جايگاه اقتصادى، اما آن اقتصادى كه مبتنى بر موازين شرعى باشد، همان شرعى كه زيارت را امر كرده، همان اقتصاد را امر كرده نه اقتصاد غربى يا شرقى و به عبارت واضح تر غير خدايى. بلكه ويژگى هاى زاير، مزور، رفتارهاى مطلوب.

مستندات زيارت

1. عمل نيكان عالم وجود، مانند انبيا، اوليا، معصومين و غير معصومين.

2. دستور اهل بيت عليهم السلام، صاحب وسائل بابى را عنوان كرده به عنوان(باب استحباب زيارة المؤمنين خصوصاً الصلحاء) كه در اين باب دوازده روايت نقل فرموده، حقير


1- وسائل الشيعة، ج 1، باب 5، من ابواب مقدمة العبادات، ح 6 و 7.

ص: 312

حديث دوازدهم را نقل مى كنم. عباد بن صهيب مى گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام حديثى را بيان مى فرمود: و در آن سه كلمه است و هر سه تعبير شده به مهمان خدا

1. فرمود: مردى كه حج يا عمره انجام مى دهد، پس او مهمان خداست تا به منزلش برگردد.

2. كسى كه در نماز است، او در حفظ خداوند است تا از نماز فارغ شود.

3. مردى كه زيارت كند برادر مؤمن خود را براى خدا، پس او زائر خداست و اجر و ثواب او به سرعت به او مى رسد و او در خزاين رحمت خداست. (1) خواننده محترم ملاحظه مى كند كه در اين حديث، خداوند زاير برادر مؤمن را زاير خود دانسته است و اما حاج و معمر و نمازگزار را در حفظ خود قرار داده است.

شايد سرّ اين اختلاف تعبير، اين باشد كه آنها واجب مى باشند، اما زيارت برادر مؤمن مستحب است، شبيه سلام و جواب سلام، با اين كه سلام كردن مستحب است و جوابش لازم بلكه جواب سلام چند برابر جوابش است، چنانچه در بعضى اخبار است. (2) و اما در رابطه با تعمير قبور كسانى كه مورد توجه هر گروهى بودند، به نظر مى رسد كه حسن اين، جزء امور بين المللى امم گذشته هم بوده است.

چند شاهد

1. خداوند متعال در قرآن مجيد در داستان اصحاب كهف بنابر قولى كه شيخ طريحى در مجمع البحرين نقل كرده كه اينها پسران سلاطين روم بودند، خداوند اسلام را روزى اينها كرد و در زمان دقيانوس كه يك نحوه فترت و فاصله بود بين زمان عيسى بن مريم و محمد صلى الله عليه و آله. (3)


1- وسائل الشيعة،، ج 10، كتاب الحج، باب 97، ص 458، ح 12.
2- ر. ك: وسائل الشيعة، باب 33، من ابواب احكام العشرة من كتاب الحج، ص 437.
3- مجمع البحرين، مادّه كهف.

ص: 313

بعد از آن كه خداوند متعال آنها را بيدار كرد و به عين اليقين مردم آن زمان ديدند كه وعده خداى به بعث و حشر راست است و ديگر بدانند كه در قيامت هيچ شك نيست، و در امكان و وقوع آن. (1) عده اى از مردم آن زمان گفتند: ساختمان درست كنيم مثل ديوار تا مردم نبينند و اينها كسانى بودند كه منكر حشر بودند، (2) دسته ديگر كه غالب بودند در امر دين گفتند:

بايد مسجدى فرا گيريم كه در آن نماز بخوانند، يعنى بر قبور آنها مسجد بسازيم، در نتيجه مردم به ياد اينها باشند.

معلوم مى شود كه متدينين آن زمان، حفظ قبور اصحاب كهف را به اين مى دانستند كه در آن جا مسجد ساخته شود تا مردم به زيارت آنها نايل گردند و بدين وسيله مثاب و مأجور شوند.

2. حضرت زينب عليها السلام (3)(در مسير اسارت وقتى كه مشاهده كرد لشكريان طاغوت كشته هاى خود را دفن كردند، ديد حضرت زين العابدين صلوات اللَّه عليه خيلى ناراحت است، به طورى كه نزديك است جان خود را از دست بدهد) خطاب به برادرزاده كرده اظهار داشت: به جزع و فزع نيندازد تو را به خدا قسم اين يك عهدى و پيمانى بود از جانب خداوند به جد تو(پيغمبر) و پدرت(على) و عموى تو(حسن) و به تحقيق خداوند عهد و ميثاقى از مردمان اين امت گرفته كه نمى شناسند آنها را فرعون هاى روى زمين كه خودشان شناسايى شده اند بين آسمانى ها(ملائكه و جنود معنوى). و آنها مى آيند براى جمع اين اعضاى متفرقه(شهداى كربلا) پس پنهان


1- اين عبارت مأخوذ از تفسير زواره اى استاد ملا فتح اللَّه كاشى مى باشد.
2- «قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلى أمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا» سوره كهف، آيه 21. مفسرين گفتند مراد از غلبوا دراين آيه يعنى اكثريت دين دارهاى آن زمان.
3- صدوق، على بن الحسين بابويه فرمود: اعتقاد من اين است كه حضرت زينب عليها السلام ولايت موقته داشته است از جانب خداوند براى حفظ امام زين العابدين تا از كشته شدن به دست دشمنان محفوظ بماند تا نسل امامت تا ظهور حضرت مهدى(عج) باقى بماند.

ص: 314

مى كنند اين اجساد به خون آغشته را و برافراشته مى كنند در اين مكان طفّ(شهادت) نشانه هايى براى قبر پدر تو(حسين بن على عليهما السلام، سيد الشهداء) هيچ گاه كهنه نخواهد شد و هيچ گاه آثار او از بين نخواهد رفت هر چند روزگار سپرى شود چه شب ها و روزهاى زيادى هر چه كوشش و جد و جهد كنند سَرْدَمداران كفر و شيعيان رؤساى گمراه در محو و از بين بردن(بلكه به عكس و وارونه اثر دارد) و آن اين كه ظهور او آشكارتر مى شود و بالا مى گيرد. (1) مؤلّف مى گويد: اساساً شيطان كه دشمن قسم خورده هميشگى است، از روز اول قسم خورده است كه همه بندگان خدا را اغوا كند، راه را منحصر به اين دانسته است كه كسانى كه راهنما و هدايت كننده به طرف خداوند هستند را متهم كند يا به سحر يا به جنون يا به سفاهت و بى عقلى و لذا هيچ وقت خداوند پيغمبرى نفرستاده است مگر اين كه اين گونه افسانه ها را به آنها مى گفتند، «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إلاّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ». (2) 3. حديث شريف ابى عامر الواعظ كه در تهذيب شيخ الطائفه، ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسى رحمه الله است(تهذيب يكى از كتب چهارگانه، كه مدار فقه اماميه بر اين چهار كتاب است).

و چون اين حديث شريف در دو جاى كتاب مزار تهذيب: 1. نسب مولانا اميرالمؤمنين عليه السلام حديث 7، 2. باب من الزيارات حديث 5 نقل شده است و سند هر دو جا هم مفصل بود اكتفا مى كنم به ذكر راوى آخرى كه از معصوم عليه السلام نقل نموده است.

ابى عامر السابى(البنانى خ) واعظ اهل الحجاز مى گويد: آمدم به محضر حضرت صادق جعفر بن محمد عليهما السلام، عرضه داشتم: اى فرزند رسول خدا چه چيز است(از اجر


1- نفس المهموم، فصل 5، فى رحلة عمر بن سعد من كربلا الى الكوفه، ص 340، طبع السيد احمد الكتابجى صاحب المكتبة الاسلاميه، 1368 ه. ق نقل به معنى.
2- سوره يس، آيه 30.

ص: 315

و ثواب) براى كسى كه زيارت كند اميرالمؤمنين عليه السلام و معموره كند تربت و خاك آن قبر شريف را؟

فرمود: اى اباعامر حديث كرد مرا پدرم(محمد باقر عليه السلام) او از پدرش(امام سجاد عليه السلام) او از جدش حسين بن على (1) از على عليهم السلام: پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا قسم محققاً تو را مى كشند و كشته مى شوى در زمين عراق و در همان جا دفن مى شوى، عرض كردم: اى رسول خدا چه پاداشى است براى كسى كه زيارت كند قبور ما را و معموره كند و بر عهده خود بداند اين امور را(يعنى مكرّر كند)؟

پيغمبر خدا در پاسخ على عليه السلام فرمود: اى ابوالحسن خداوند متعال محققاً قبر تو را و قبرهاى فرزندان تو را، بقعه اى (2) از بقعه هاى بهشت و ميدانى از ميدان هاى بهشت قرار داده و خداوند متعال قرار داده دل هاى نجيب ها از مخلوقات خود را و برگزيدگان از بندگان خود را مايل به سوى شما، و همين نجيب ها و برگزيده ها، بار ذلّت و اذيّت را تحمل مى كنند و در نتيجه اين تحمّل اذيت معموره مى كنند قبور شما را و زياد به زيارت اين قبور مى آيند براى تقرب به پروردگار و براى محبت و دوستى كه با پيغمبر دارند، اينها هستند كه شفاعت ما اختصاص به اينها دارد و اينها هستند كه وارد بر حوض من مى شوند و اينها زايرين من هستند و اينها همسايگان من هستند، اينها زيارت مى كنند مرا فرداى قيامت در بهشت.

يا على كسى كه معموره كند قبور شما(اهل بيت عليهم السلام) را و ملازم آن قبور باشد يعنى بر عهد خود بداند تكرار در حضور را، مثل اين است كه كمك كرده حضرت سليمان بن داود على نبيّنا و آله و عليهما السلام را بر ساختن بيت المقدس(كه قبله اوّل مسلمين بوده است) و كسى كه زيارت كند قبور شما(اهل بيت عليهم السلام) را مساوى و هم عِدل است با ثواب هفتاد حج بعد از حجّة الاسلام و بيرون مى آيد از گناهان تا برگردد


1- هكذا فى التهذيب.
2- بقعه قطعه اى از قطعات زمين است(مجمع البحرين)

ص: 316

از زيارت شما و نحوه بيرون آمدن از گناه مثل آن روزى كه از مادر متولد شده.

پس مژده باد تو را و مژده بده يا على دوستان خود را و كسانى كه در ولايت با شما هستند، به سوى نعمت ها و چشم روشنايى ها، به امورى كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بر دل هيچ بشرى خطور نكرده. ولكن يك دسته از مردم شبيه آشغال ها و مردمان پستى هستند و هيچ خيرى در آنها نيست، سرزنش مى كنند زايرين قبور شما را و منشأ سرزنش همين زيارت كردن است و نحوه سرزنش آنها مثل سرزنش كسى كه زنا داده است و به وسيله زنا او را سرزنش مى كنند. اين دسته از مردم كه سرزنش شما را مى كنند بدترين و پست ترين امتى هستند(يعنى ادعا مى كنند از امت منند و خود را مسلمان معرفى كرده اند) و اينها به شفاعت من نمى رسند و بر حوض من وارد نمى شوند. (1) مؤلف گويد: هيچ باكى و ترسى و هولى نبايد از اين قبيل افراد پست داشت چون بالعيان و قابل مشاهده است كه با همه بذله گويى و ترّهات روز به روز مقام اهل بيت عليهم السلام در نزد علاقه مندان، اعم از شيعه و غير شيعه افزوده مى شود، روزى خواهد آمد كه به بركت انفاس قدسيه حضرت ولى عصر(عج) و به بركت خون شهداى والامقام و به بركت انقلاب اسلامى ايران و بيدارى جوانان و انديشمندان كه محسوس است روزبه روز رو به پيشرفت است چه از جهات مادى و چه معنوى و توجه متفكران و انديشمندان و هوشيارى علماء باللَّه و فى اللَّه و للَّه.


1- تهذيب شيخ طوسى، كتاب الحج، باب فضل زيارة اميرالمؤمنين عليه السلام، ح 7 و باب من الزيارات، ح 5.

ص: 317

2. دعا از ديدگاه قرآن و معصومين عليهم السلام

اشاره

على كريمى

چكيده

مقاله حاضر نگاهى كوتاه دارد به بررسى آيات و رواياتى كه در مورد دعا و نيايش مى باشد. خداوند دعا را وسيله ارتباطى بين خود و بنده خويش قرار داده است، تا بلكه بنده بتواند خود را به معبود خويش نزديك كند. دعا به انسان ارزش و اعتبار مى دهد و انسان را به باورهاى دينى نزديك تر مى كند. دعا مى بايست همراه با شناخت و آگاهى كامل از خداوند باشد. دعا باعث كاهش جرم و جنايت در اجتماع شده، و سبب پيشرفت انسان، هم در بُعد معنوى و هم در بُعد مادى مى شود. دعا موجب از بين بردن تشويش ها و هيجان هاى انسان مى گردد. دعا يا به اجابت مى رسد يا ذخيره آخرت مى شود و يا باعث دفع بلا مى گردد.

دعا كشتى اى است كه انسان را از گرداب طوفان هاى بلا حفظ كرده، و او را صحيح و سالم به ساحل نجات مى رساند.

دعا خشنودى خداوند را به همراه دارد، و ذكر آن بالاتر از تلاوت قرآن است. دعا تكيه گاهى است كه ناراحتى هاى روحى انسان را برطرف كرده، و اميد را در دل او روشن مى سازد.

كليدواژه ها: قرآن، عترت، دعا، خدا، انسان.

مقدّمه

دعا به انسان قوت قلب مى دهد. همان طورى كه انسان در بُعد جسمانى تلاش مى كند تا غذاى سالم و نشاطآورى مصرف كند، روح انسان هم نياز به غذاى سالم دارد،

ص: 318

چنانچه اگر روح ناسالم باشد از ادامه زندگى باز مى ماند و وى را گرفتار بيمارى هاى روانى خواهد كرد. غذايى كه بايد به روح داده شود، دعا و مناجات با پروردگار خويش است. اگر نگاهى به قرآن و روايات اسلامى بيفكنيم، مى بينيم كه پيامبران الهى و ائمه معصومين عليهم السلام توجه خاصى به دعا مى نمودند، چراكه خداوند فرمود: «ادْعُونى أسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ (1)

«بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را». بنابراين بدون هيچ ترديدى بايد دانست كه دعا و نيايش يك چيز بى معنى نمى تواند باشد.

تمام انبياى الهى از طريق دعا و وحى با خدا ارتباط برقرار مى كردند، و ما انسان ها هم براى رفع مشكلاتى كه از دست بنده ساخته نيست، توسط دعا از خدا يارى مى طلبيم. همان طور كه در احاديث آمده است، خداوند مى فرمايد: اگر شما يك قدم به طرف من(خدا) برداريد، من ده قدم به سوى شما خواهم آمد.

دعا ريسمانى است كه همه اهل عالم براى نجات خود بايد آن را بگيرند. سوره حمد يك نوع دعاست و مناجات با پروردگار است. وقتى مى گوييم: «إيَّاك نَعْبُدُ وَ إيَّاك نَستَعينُ»؛ يعنى خدايا ما فقط تو را مى پرستيم و تنها از تو كمك مى گيريم.

خداوند از همان ابتدا بنده اش را با دعا و نيايش- كه در نماز است- تربيت كرده، چنانچه مى فرمايد: «إنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أكْبَرُ»؛ (2)

نماز انسان را از زشتى ها و منكرات باز مى دارد و ذكر خدا از آن هم برتر و بالاتر است.

پس ما بايد بيش از پيش به دعا توجه كنيم، انسانى كه از خدا چيزى مى طلبد، خداوند از او خشنود مى شود، نه از باب اين كه خداوند نياز به دعاى ما دارد، بلكه نتيجه و عصاره دعا به خود ما بر مى گردد، و وجود ما را از عطش درونى رفع تشنگى مى دهد.

دعا داراى كليدى است، كليد دعا صلوات بر پيامبر و آلش مى باشد. در دعا از همه كس قطع اميد كرده و فقط به خداوند اميدوار باشيد. يكى از موقعيّت هايى كه دعا اثر


1- سوره غافر، آيه 60.
2- سوره عنكبوت، آيه 45.

ص: 319

بيشترى دارد، در نيمه هاى شب است. مناجات در شب زياد سفارش شده، زيرا توجه و خلوص بنده بيشتر است.

شب خيز كه عاشقان به شب راز كنند گرد دَرِ بام دوست پرواز كنند

هر جا كه درى بود به شب دربندند الّا درِ دوست كه به شب باز كنند

مفهوم و ماهيت دعا

دعا به معنى خواندن است. در قرآن اين واژه تقريباً در هفت معنا و مفهوم به كار رفته است:

1. معنى ندا و صدا، سوره آل عمران مى فرمايد: «إذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فى اخْراكُمْ ...»؛ (1)

هنگامى كه از كوه بالا مى رفتيد، به عقب ماندگان نگاه نمى كرديد و پيامبر از پشت شما را صدا مى كرد.

در اين آيه دعا به معنى صدا زدن به كار برده شده و همچنين است در آيه ديگر مى فرمايد: «وَ أمّا مَنْ اوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ* فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُورًا»؛ (2)

اما آن كس كه كارنامه اش از پشت سر(به دست چپ) او دهند، او برنامه خود تأسّف مى خورد.

2. به معنى دعوت به مكتب: «قالَ رَبِّ إنّى دَعَوْتُ قَوْمى لَيْلًا وَ نَهارًا* فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائى إلاّ فِرارًا»؛ (3)

پروردگارا! من شب و روز قوم خود را به سوى توحيد دعوت كردم، آنان را سودى نبخشيد، مگر فرار و دورى.

3. دعا به معنى جعل و قرارداد، مى فرمايد: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إلهاً آخَرَ»؛ (4)

و هرگز با خداى يكتا كه جز او هيچ خدايى نيست ديگرى را به خدايى مخوان.

4. دعا به معنى درخواست و طلب: «وَ لَكُمْ فيها ما تَشْتَهى أنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فيها ما تَدَّعُونَ»؛ (5)

تدّعون به معنى درخواست است براى شما در بهشت آنچه دلتان


1- سوره آل عمران، آيه 153.
2- سوره انشقاق، آيات 10 و 11.
3- سوره نوح، آيات 5 و 6.
4- سوره قصص، آيه 88.
5- سوره فصلت، آيه 31.

ص: 320

مى خواهد و آنچه درخواست مى كنيد هست. «وَ يَدْعُ اْلإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ»؛ (1)

انسان بدى ها را مى طلبد آن گونه كه نيكى ها را مى طلبد.

5. دعا به معنى به سوى خود خواندن: «قالَتْ إنَّ أبى يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أجْرَ ما سَقَيْتَ»؛ (2)

دختر شعيب گفت: پدرم تو را مى طلبد كه اجرت كار تو را بدهد.

«قالَ رَبِّ السِّجْنُ أحَبُّ إلَيَّ مِمّا يَدْعُونَني إلَيْهِ»؛ (3)

خداوندا زندان برايم محبوب تر از كارى است كه اين زن ها مرا به سوى خود مى خوانند. معلوم است كه زن ها او را براى چه به سوى خود دعوت مى كردند.

6. دعا به معنى سؤال و پرسش: «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها»؛ (4)

بنى اسرائيل به موسى گفتند: از خدا بپرس توضيح دهد به ما رنگ اين گاو چيست؟

7. دعا به معنى نيايش و ابتهال: «قُلْ مَنْ يُنَجّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً»؛ (5)

بگو كيست كه شما را از تاريكى هاى بيابان ها و درياها نجات دهد كه مى خوانيد او را با حالت خشوع و پنهانى؟ «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً»؛ (6)

پروردگارتان را با حالت تضرع و پنهانى بخوانيد. آيات ديگرى كه دعا در آنها به معناى ابتهال است كم نيست. (7) دعا در مورد نارسايى هاى قدرت ماست، نه درباره توانايى و قدرت. به عبارت ديگر دعاى مستجاب دعايى است كه به مضمون آيه «أمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ»؛ (8) مفهوم دعا درخواست فراهم شدن اسباب و عواملى است كه از دايره قدرت انسان بيرون باشد، آن هم از كسى كه قدرتش بى پايان و هر امرى براى او آسان است.

ولى اين درخواست بايد از تمام وجود او برخيزد تا به اقيانوس بى پايان بپيوندد و


1- سوره اسراء، آيه 11.
2- سوره قصص، آيه 25.
3- سوره يوسف، آيه 33.
4- سوره بقره، آيه 69.
5- سوره انعام، آيه 63.
6- سوره اعراف، آيه 55.
7- شرح دعاى عرفه، ص 6.
8- سوره نمل، آيه 62.

ص: 321

اتصال معنوى برقرار كند. به عبارت ديگر مفهوم آن توجه به اين حقيقت است كه اسباب و عوامل طبيعى، هر چه دارند از ناحيه او دارند، و به فرمان او هستند، اگر به دنبال دارو مى رويم، و از آن شفا مى طلبيم، به خاطر آن است كه او اثر بهبودى را به دارو بخشيده(اين نوع ديگرى از دعاست كه در احاديث اسلامى به آن اشاره شده است). رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«الدّعاءُ مُخُّ الْعبادةِ وَ لا يُهْلَكُ مَعَ الدّعاء احَد»؛ (1)

دعا مغز و هسته عبادت است و با وجود دعا كسى هلاك نمى شود. در حديثى ديگر دارد:

«الدّعاء سلاحُ المؤمِنِ وَ عَمدُ الدّينِ وَ نُورُ السّماواتِ وَ الْارَضيِنَ»؛ (2)

دعا سلاح مؤمن و ستون و اساس دين و نور آسمان ها و زمين ها است.

دعا يك نوع آگاهى و بيدارى دل و انديشه و پيوند باطنى با مبدأ همه نيكى ها و خوبى هاست، لذا اميرالمؤمنين مى فرمايد:

«لا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّوَجَّلَ دُعاءَ قَلبٍ لاه»؛ (3)

خداوند دعاى غافل دلان را مستجاب نمى كند. نبايد خدا را از روى بى ميلى ياد كرد. خداوند به داود فرمود: «اذْكُرْنى فى ايّامِ سَرّائِكَ حَتّى أسْتَجِيبُ لَكَ فى ايّامِ ضَرّائِكَ»؛ (4)

مرا در روزهاى خوشى و آسايش هم ياد كن، تا من دعاى تو را در روزهاى گرفتارى و سختى اجابت كنم.

قرآن كريم مى فرمايد: «ألا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»؛ (5)

دل ها فقط با ياد خدا آرام مى گيرد. البته ذكرى كه مقدمه فكر، و فكرى كه انگيزه عمل باشد. چنانچه امام صادق عليه السلام فرمود:

«ذِكرُ اللَّهِ عِنْدَ ما أحَلَّ وَ حَرَّمَ»

ياد خدا كردن به هنگام انجام كارهاى حلال و حرام، يعنى به ياد خدا بيفتد تا به سراغ حلال برود و از حرام چشم بپوشد. (6) در حديث ديگرى امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «انَ اللَّه عَزّوَجَّلَ لا يَسْتَجيبُ دُعاءَ بظهر قلبٍ ساهٍ». (7)

در حديثى ديگر دارد: دعا سپر مؤمن است و هر زمانى كه بسيار در را كوبيدى به


1- بحار الأنوار، ج 93، ص 300.
2- همان، ص 294.
3- تفسير نمونه، ج 1، ص 643.
4- بحار الأنوار، ج 93، ص 381.
5- سوره رعد، آيه 28.
6- رساله حقوق امام سجاد عليه السلام، ص 160.
7- تفسير نمونه، ج 1، ص 643.

ص: 322

روى تو باز مى شود. (1) در جاى ديگر مى فرمايد:

«الدّعاءُ هُو الْعبادَةُ الْتى قال عزَّوَجَلَّ»؛ (2)

به راستى دعا، همان عبادت است كه خداوند عزّوجل فرمود: «وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونى أسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ (3)

مرا بخوانيد شما را اجابت كنم، كسانى كه از عبادت من تكبّر مى ورزند به زودى با ذلت وارد دوزخ مى شوند. رسول مكرّم اسلام مى فرمايد:

«عَمَلُ البِرِّ كلّهُ نِصْفُ الْعِبادَةِ وَ الدُّعاءُ نِصْفٌ فَاذا أرادَ اللَّهُ تَعالى بِعَبْدٍ خَيْراً انتَحى قَلْبَهُ لِلدُّعاءِ»؛ (4)

همه اعمال خير يك نيمه عبادت است و دعا نيمه ديگر و چون خدا براى بنده اى خير خواهد، قلب او را به دعا متمايل كند.

فلسفه دعا و نيايش

آنها كه حقيقت و روح دعا و اثرات تربيتى و روانى آن را نشناخته اند ايرادهاى گوناگونى به مسأله دعا دارند، گاه مى گويند: دعا عامل تخدير است، چراكه مردم را به جاى فعاليت و كوشش و استفاده از وسايل پيشرفت و پيروزى، به سراغ دعا مى فرستد و به آنها تعليم مى دهد كه به جاى همه اين تلاش ها دعا كنند! و گاه مى گويند: اصولًا آيا دعا كردن فضولى در كار خدا نيست؟! خدا هر چه را كه مصلحت بداند انجام مى دهد، او به ما محبت دارد، مصالح ما را بهتر از خود ما مى داند، پس چرا ما هر ساعت مطابق دلخواه خود از او چيزى بخواهيم؟! و زمانى مى گويند: از همه اينها گذشته آيا دعا منافات با مقام رضا و تسليم در برابر اراده خداوند ندارد؟

كسانى كه چنين ايرادهايى را مطرح مى كنند از آثار روانى، اجتماعى، و تربيتى و معنوى دعا و نيايش غافلند؟ زيرا انسان براى تقويت اراده و برطرف كردن ناراحتى ها به تكيه گاهى مطمئن نياز دارد. دعا چراغ اميد را در درون انسان روشن مى سازد.

انسان هايى كه دعا و نيايش را فراموش كنند، با عكس العمل هاى نامطلوب روانى و اجتماعى مواجه خواهند شد.


1- كافى، ج 6، ص 21.
2- همان، ج 6، ص 18.
3- سوره غافر، آيه 60.
4- رهنماى انسانيت، ص 282.

ص: 323

يكى از روان شناسان معروف به نام الكسيس كارل مى گويد: جامعه اى كه در آن دعا و نيايش نباشد، آن جامعه سقوط مى كند، وقتى مردم آن اجتماع نيايش را در خود كشته اند از فساد و جرم و جنايت مصون نخواهد بود.

البته نيايش بايد پيوسته باشد، تا اثر خود را در انسان از دست ندهد. آنان كه براى دعا اثر تخديرى(سست شدن) قائلند، معنى دعا را نفهميده اند، زيرا معنى دعا اين نيست كه از وسايل و علل طبيعى دست بكشيم و به جاى آن دست به دعا برداريم؛ بلكه مقصود اين است كه نهايت كوشش خود را در استفاده از همه وسايل به كار ببنديم، تا آن جا كه دست ما كوتاه شد و به بن بست رسيديم، به سراغ دعا برويم.

دعا به انسان صفاى روح و متانت رفتار و انبساط و شادى درونى مى دهد. و حتى به انسان هاى عقب مانده و كم استعداد نيز مى تواند نيروى عقلى و اخلاقى خويش را بهتر به كار بندند و از آن بيشتر بهره گيرند. اما متأسفانه در دنياى ما كسانى كه نيايش را در چهره حقيقى اش بشناسد بسيار كم است. (1) از آنچه كه گفتيم، پاسخ اين ايراد كه مى گويند دعا برخلاف «رضا و تسليم» است نيز روشن شد، زيرا دعا همان طور كه در بالا شرح داده شده يك نوع كسب قابليت براى تحصيل سهم زيادتر از فيض بى پايان پروردگار است. انسان به وسيله دعا توجه تازه اى به ذات خداوند پيدا مى كند، همان طورى كه عبادات اثر تربيتى دارد، دعا هم چنين اثرى خواهد داشت.

كسانى كه مى گويند: «دعا فضولى در كار خداست! خدا هر چه مصلحت باشد انجام مى دهد» توجه ندارند كه مواهب الهى بر حسب استعدادها و لياقت ها تقسيم مى شود، هر قدر استعداد و شايستگى بيشتر باشد سهم بيشترى از آن مواهب نصيب انسان مى گردد.

لذا امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«انّ للَّه عَزّوجلَّ منزِلة لا تنالَ إلّابمسألة»؛

در نزد خداوند


1- تفسير نمونه، ج 1، ص 641.

ص: 324

مقاماتى است كه بدون دعا كسى به آنها نمى رسد. (1) دانشمندان مى گويند: امروزه جديدترين علم يعنى روانپزشكى همان چيزهايى را تعليم مى دهد كه پيامبران تعليم مى دادند، چرا؟ به علت اين كه پزشكان روانى دريافته اند كه دعا و نماز و داشتن يك ايمان محكم به دين، نگرانى و تشويش و هيجان و ترس را كه موجب نيم بيشترى از ناراحتى هاى ماست برطرف مى سازد.

اهميت دعا و شرايط استجابت

روايات متعددى كه از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و ساير پيشوايان بزرگ، نقل شده است، اهميت دعا را كاملًا روشن مى سازد. در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آمده است:

«مَنْ سَرَّهُ أنْ يُسْتَجابَ لَهُ دَعْوتُهُ فَلْيُطِبْ مَكْسَبَهُ»؛ (2)

كسى كه دوست دارد كه دعايش مستجاب گردد بايد غذا و كسب خود را پاك كند.

يكى از ياران امام صادق عليه السلام از ايشان سؤال كرد؟ «ما تَقول فى رجلين دَخلا المَسجد جميعاً كان أحدهما اكْثر صلاة، و الآخر دعاء فأيّهما أفضل؟ قال: كلّ حسن»؛ دو نفر وارد مسجد شدند، يكى از آنها مشغول نماز شد و ديگرى مشغول دعا خواندن، كدام يك از اين دو افضلند؟

آن حضرت فرمود: هر دو خوبند، ولى آن كس كه بيشتر دعا مى كند افضل است، مگر سخن خداوند را نشنيده اى كه فرمود: «ادْعُونى أسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را، سپس افزود: «هى العِبادة الكُبرى»؛ دعا عبادت بزرگ است.

هم دعا از تو اجابت هم ز تو ايمنى از تو مهابت هم ز تو

گر خطا گفتم اصلاحش تو كن مصلحى تو اى تو سلطان سخن (3)

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: چيزى نزد خدا افضل از اين نيست كه از او تقاضا كنند و از آنچه نزد او است بخواهند، و هيچ كس نزد خداوند مبغوض تر و منفورتر از كسانى


1- همان.
2- كافى، ج 6، ص 68.
3- تفسير و نقد و تحليل مثنوى، دفتر دوم، ص 365.

ص: 325

نيست كه از عبادت او تكبُّر مى ورزند و از مواهب او تقاضا نمى كنند.

در جاى ديگر مى فرمايد: نزد خدا مقامى است كه جز با دعا و تقاضا نمى توان به آن رسيد. و اگر بنده اى دهان خود را از دعا فرو بندد و چيزى تقاضا نكند چيزى به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو عطا شود.

امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

«الدعاء افْضَل مِن قرائة القُرآن»؛ (1)

دعا كردن از تلاوت قرآن هم افضل شمرده شده است. دعا به انسان اعتماد به نفس مى دهد، و از يأس و نوميدى باز مى دارد و به تلاش و كوشش بيشتر دعوت مى كند. انسان نبايد دعا را جانشين تلاش و كوشش كند، زيرا قطعاً مستجاب نخواهد شد. مثلًا كار و كوشش نكند و بگويد خدا روزى رسان است، خدا كمك مى كند، اين با نظام الهى منافات دارد. (2) يكى از مردان خدا گفت: براى دعا كردن و عرض حاجت كافى است كه سر را به سوى آسمان بالا كرده، آن هم نه از نظر آن كه خدا در آسمان است، بلكه از آن نظر كه حضرت سجّاد عليه السلام عرض كرد:

«وَالى جُودِكَ وَ كَرَمَكَ ارْفَعُ بَصَرى»

از اين جهت سر را به آسمان بالا كند، در حالى كه بداند خدا به او نزديك است و سپس دل را متوجه عالم اعلا نمايد، چون او سبحانه و تعالى از راه هر كس آگاه است «وَ عالِمُ السّرِ وَ الْخَفيّات» (3) است. براى اجابت دعا خوب است انسان قبل از اين كه گرفتار سختى شود به دعا مشغول باشد.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«مَنْ سرَّهُ أنْ يُسْتجابَ لَهُ فِى الشِّدَّةِ فَلْيُكْثِرِ الدُّعاءَ فِى الرَّخاء»؛ (4)

هر كه دوست دارد كه در حال سختى دعايش به اجابت رسد، بايد در حال راحتى بسيار دعا كند. در ادامه مى فرمايد: يكى ديگر از راه هاى اجابت دعا اين است كه كسب خود را پاك و حلال كند. (5)


1- تفسير نمونه، ج 20، ص 149.
2- همان.
3- بيان حقيقت، ص 100.
4- كافى، ج 6، ص 33.
5- همان، ص 69.

ص: 326

مولاى موحدان على عليه السلام مى فرمايد: هرگز از تأخير اجابت دعا نااميد مباش، زيرا بخشش الهى به اندازه نيّت است. گاهى در اجابت دعا تأخير مى شود تا پاداش درخواست كننده بيشتر و جزاى آرزومندان يا در وقت مشخص، به تو خواهد بخشيد، يا به جهت اعطا بهتر از آنچه خواستى، دعا به اجابت نمى رسد، زيرا چه خواسته هايى دارى كه اگر داده شود مايه هلاكت دين تو خواهد بود. پس خواسته هاى تو به گونه اى باشد كه جمال و زيبايى تو را تأمين، و رنج و سختى را از تو دور كند، پس نه مالِ دنيا براى تو پايدار است، و نه تو براى مال دنيا باقى خواهى ماند. (1) اجابت دعا در زمان مشخص است. امام صادق عليه السلام فرمود: دعا را در چهار زمان بخوانيد. موقع وزيدن بادها، هنگام ظهر، هنگام فرود آمدن باران، هنگام ريختن خون مؤمن در راه خدا(جبهه جنگ) زيرا در اين زمان ها درهاى آسمان گشوده است. (2) در حديثى ديگر از رسول اكرم آمده: هنگام نزول باران و هنگام ديدار كعبه. (3) امام سجاد عليه السلام مى فرمايد:

«المُؤمن مِنْ دُعائِهِ عَلى ثَلاثٍ امّا يُدَّخَرُ لَهُ وَ امّا يُعَجَّلُ لَهُ وَ امّا يُدْفَعُ عَنْهُ البَلاءُ يُريدُ انْ يُصِيبَهُ»؛ (4)

مؤمن نسبت به دعاى خود از سه حال خارج نيست: يا براى او ذخيره مى شود و در آينده دور يا نزديك و حتى در آخرت به او داده مى شود، و يا با شتاب به او خواهد رسيد و يا مانع بلايى مى گردد كه مى خواهد او را فرا گيرد.

تأثير دعا و مناجات در دلِ شب

قرآن مى فرمايد: «إنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أشَدُّ وَطْئاً وَ أقْوَمُ قيلًا»؛ (5)

يعنى مسلماً برنامه(عبادت) شبانه پابرجاتر و با استقامت تر است.

عبادت شبانه، نيايش و مناجات در سحرگاهان، و راز و نياز و نجواى با محبوب، در تهذيب نفس و پرورش روح و جان اثر فروانى مى گذارد. در آيه بعد مى افزايد: «إِنَ


1- نهج البلاغه، نامه 31، ص 379.
2- كافى، ج 6، ص 45.
3- رهنماى انسانيت، ص 284.
4- بحار الأنوار، ج 78، ص 138.
5- سوره مزمل، آيه 6.

ص: 327

لَكَ فِى النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا»؛ (1)

اين به خاطر آن است كه در روز تلاش و كوشش مستمر و فراوانى خواهى داشت. (2) رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: نيمه شب درهاى آسمان را مى گشايند و يكى ندا مى كند: آيا كسى هست كه دعا كند تا مستجاب شود، آيا كسى هست كه چيزى بخواهد تا به او داده شود، آيا غم زده اى هست كه غمش تخفيف يابد، در اين هنگام هر مسلمانى چيزى بخواهد خداوند خواهش او را مى پذيرد. (3)

سوز دل، اشك روان، آه سحر ناله شب اين همه، از نظرِ لطف شما مى بينم

آرى نخستين ويژگى داعيان شب اين است كه آنها كسانى هستند هنگامى كه آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شود به خاك مى افتند و سجده مى كنند و گريه شوق سر مى دهند. (4) از امام صادق روايت شده است كه آن حضرت فرمود: در شب ساعتى است كه اگر بنده مؤمنى در آن دعا كند، قطعاً مستجاب مى شود. راوى مى گويد: فدايت شوم اين چه ساعتى از شب است. فرمود: هنگامى كه نيمى از شب گذشته، و يك ششم اول نيمه شب فرا رسيده است. (5) امام صادق عليه السلام به يكى از ياران خود فرمود: مى خواهى تمام ابواب خير را به تو معرفى كنم. گفت: بفرماييد فدايت شوم. امام فرمود: «الصوم جُنّة، و الصدقة تذهب بالخطيئة، و قيام الرجل فى جوف الليل بذكر اللَّه، ثّم قرأ: «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ»؛ (6)

روزه سپرى است در مقابل آتش و صدقه محوكننده گناهان است، و برخاستن انسان در دل شب او را به ياد خدا مى اندازد، سپس آيه «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» (7) را تلاوت فرمود.


1- سوره مزمل، آيه 7.
2- تفسير نمونه، ج 25، ص 175.
3- رهنماى انسانيت، ص 281.
4- سوره مريم، آيه 58.
5- المراقبات، ص 254.
6- تفسير نمونه، ج 17، ص 155.
7- سوره سجده، آيات 16 و 17.

ص: 328

دعا درمان دردها

علاء بن كامل مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: بر تو باد به دعا كردن، زيرا دعا درمان هر دردى است. دعا پايگاه اجابت است، چنانچه ابر پايگاه باران است. هيچ بنده اى دست به درگاه خداى عزيز جبّار برنياورد جز اين كه خداوند عزّوجل حيا دارد از اين كه آن را تهى برگرداند، تا از فضل و رحمت خود در آن بنهد و هرگاه يكى از شماها دعا كرد، دستش را برنگرداند تا آن را به روى و سر خود بكشد.

هشام بن سالم گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: آيا مى دانيد بلا طولانى است يا كوتاه است؟ گفتم: نه، فرمود: چون به هر كدام كه شما مبتلا شويد، الهام شد كه دعا كنيد، بدانيد كه مدت بلا كوتاه است. ابى ولّاد گويد: امام كاظم عليه السلام فرمود: هيچ بلايى بر بنده مؤمن نازل نشود كه خداى عزوجل بدو الهام بخشيد تا دعا كند، جز اين كه برطرف شدن آن بلا نزديك است و هيچ بلايى بر بنده مؤمن نازل نشود كه از دعا كردن خوددارى كند، جز اين كه بلا طولانى باشد، پس هرگاه بلا نازل شد، بر شما باد كه دعا و زارى كنيد به درگاه خداوند عزوجل. (1) مولاى موحدان على عليه السلام مى فرمايد: آن كس كه به شدت گرفتار دردى است، نيازش به دعا بيشتر از تندرستى كه از بلا در امان است، نمى باشد. (2) زيرا دعا درمان هر دردى است. لذا مى بينيم امام در دعاى كميل مى فرمايد: «يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفاءٌ و طاعَتُهُ غِنى ...» اى كسى كه به جز دعا و تضرّع به درگاهت چيزى نداريم، اى كه نامت دواى دردمندان عالم، و يادت شفاى بيماران است، و طاعتت بى نيازى از هر چه در عالم است را به همراه دارد، ترحّم كن به كسى كه تمام اميدش تو هستى.

امام صادق عليه السلام فرمود:

«عَلَيْكَ بِالدُّعاءِ، فَإنَّ فيهِ شِفاءً مِنْ كُلِّ داءٍ»؛ (3)

بر تو باد به دعا كردن، زيرا كه شفاى هر دردى است. قرآن كريم مى فرمايد: «وَ إذا مَسَّ اْلإِنْسانَ الضُّرُّ


1- كافى، ج 6، ص 31 و 32.
2- نهج البلاغه، حكمت 302، ص 501.
3- ميزان الحكمه، ج 4، ص 1648.

ص: 329

دَعانا لِجَنْبِهِ أوْ قاعِدًا أوْ قائِماً فَلَمّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأنْ لَمْ يَدْعُنا إلى ضُرِّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»؛ (1)

و هنگامى كه به انسان زيان و(ناراحتى) برسد ما را(در همه حال) در حالى كه به پهلو خوابيده، يا نشسته، يا ايستاده است مى خواند. امّا هنگامى كه ناراحتى او را برطرف ساختيم چنان مى رود كه گويى هرگز ما را براى حل مشكلى كه به او رسيده نخوانده، اين گونه براى اسرافكاران اعمالشان زينت داده شده است.

چه خوب گفته مولوى:

آن زمان كه مى شوى بيمار تو مى كنى از جرم استغفار تو

مى نمايد بر تو زشتى گنه مى كنى نيّت كه باز آيم به ره

عهد و پيمان مى كنى كه بعد از اين جز كه طاعت نبودم كارى گزين

پس يقين گشت اين كه بيمارى تو را مى ببخشد هوش و بيدارى تو را

هر كه او بيدارتر، پردردتر هر كه او آگاه تر، رخ زردتر (2)

بلى انسان فطرتاً خداجوى است و نور فطرت در روح دميده شده، ولى بر اساس مسايلى كه در اجتماع به وجود مى آيد، گرفتار گناه و زيان كارى مى شود. لذا خداوند باب توبه را باز گذاشته و وسيله نزديكى به خود را دعا و نيايش قرار داده است.

بنابراين مى بينيم مولا على عليه السلام مى فرمايد:

«ادْفَعُوا أمواج البَلاءِ بِالدُّعاءِ ...»؛ (3)

امواج بلا را با دعا دور كنيد. بلا ديده اى كه بلا جانش را به لب رسانده است، نيازش به دعا بيشتر از عافيت چشيده اى نيست كه از بلا در امان نيست.

امام سجاد عليه السلام مى فرمايد: خدايا مرا از آنان قرار مده كه خوشى سرمستشان مى كند و بلا و گرفتارى از پايشان در مى آورد. اينان فقط زمانى تو را مى خوانند كه گرفتار شوند و تنها هنگامى به ياد تو مى افتند كه به مصيبتى گرفتار آيند؛ در اين هنگام در برابر تو به خاك مى افتند و دست خواهش به سويت بر مى دارند. (4)


1- سوره يونس، آيه 12.
2- مثنوى، دفتر اول، استعلامى، ص 123.
3- ميزان الحكمه، ج 4، ص 1650.
4- همان، ص 1653.

ص: 330

مراعات ادب دعا

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: دعاكننده بايد ادب دعا را رعايت كند و بنگرد كه چه كسى را، چگونه و براى چه مى خواند؟ عظمت و بزرگى خداوند را باور داشته باشد، با ديده دل آگاهى او از باطن و اسرار و اعتقادات خود را بنگرد و راه نجات و هلاكت خود را دريابد، مبادا چيزى از خدا بخواهد كه باعث هلاكت او شود. (1) در واقع عجول بودن انسان براى كسب منافع بيشتر و شتابزدگى او در تحصيل خير و منفعت، سبب مى شود كه تمام جوانب مسايل را مورد بررسى قرار ندهد، و چه بسا كه با اين عجله، نتواند خير واقعى خود را تشخيص دهد، بلكه هوى و هوس هاى سركش چهره حقيقت را در نظرش دگرگون سازد و به دنبال شر برود.

در حديثى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: «و اعرف طريق نجاتك و هلاكك، كى لا تدعوا اللَّه بشى ء عسى فيه هلاكك، و أنتَ تظنّ أن فيه نجاتك، قال اللَّه تعالى: «وَ يَدْعُ الْإِنسنُ بِالشَّرّ دُعَآءَهُ و بِالْخَيْرِ وَ كَانَ الْإِنسنُ عَجُولًا»؛ (2)

انسان نمى تواند راه نجات و هلاكت خود را بشناسد و مبادا از خدا چيزى طلب كند كه نابودى او در آن باشد؛ در حالى كه خود انسان گمان مى كند نجاتش در آن است، خداوند متعال مى گويد: انسان دعاى شرّ مى كند، آن گونه كه دعاى خير مى كند، چرا كه انسان عجول است.

در عين حال از خدا بخواهيد «فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِى وَلْيُؤْمِنُواْ بِى»؛ (3)

(با تمام وجود) مرا اجابت كنيد و به من ايمان بياوريد. در دعاهاى معصومين عليهم السلام آمده است: خداوند! ظاهر ما را با فرمانبرداريت، باطن ما را با شناختت، و دل هاى ما را با دوستيت و جان هاى ما را با ديدارت روشن فرما. (4)

پنهان كردن دعا

قرآن كريم مى فرمايد: «قُلْ مَنْ يُنَجّيكُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً لَئِنْ


1- المراقبات، ص 452.
2- تفسير نمونه، ج 12، ص 41.
3- سوره بقره، آيه 186.
4- المراقبات، ص 451.

ص: 331

أنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرينَ»؛ (1)

بگو چه كسى شما را از تاريكى هاى خشكى و دريا(به هنگام درماندگى) رهايى و نجات داد؟ در حالى كه او را آشكارا و در پنهانى مى خوانيد و(مى گوييد) اگر خداوند ما را از اين ظلمت رهايى دهد، از شكرگزاران خواهيم بود.

حال اگر همين ظلمت و تاريكى در يك سفر دريايى همراه با بيم موج و گردابى حايل محاصره شود، در چنين لحظاتى است كه انسان همه چيز را فراموش كرده و جز نور تابناكى كه در اعماق جانش مى درخشد كه او را به سوى مبدأيى مى خواند كه تنها اوست مى تواند چنان مشكلات را حل كند، در چنين حالتى از درون دل و جان خود او را مى خواند اين جاست كه انسان دست به دعا بر مى دارد، و همه اميدش به اوست و به غير از او دل به كسى نبسته است.

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «خير الدعاء الخفى و خير الرزق ما يكفى»؛ بهترين دعا آن دعايى است كه پنهانى و از روى اخلاص صورت گيرد و بهترين روزى آن است كه به قدر كافى باشد. (2) امام حسن عليه السلام فرمود: خداوند از دل پرهيزگار و دعاى پنهان آگاه است، چه بسا كسى قرآن را جمع كرده است و همسايه اش از وى خبر ندارد، چه بسا كسى فقه را بسيار مى داند و مردم بدان آگاهى ندارند و چه بسا شخصى نمازهاى طولانى مى گزارد و حتى نزد او ديداركننده هم هست و آنها بدان آگاهى ندارند. در مقابل، ما به دسته هايى برخورده ايم، اگر در يك نگاه عملى امكان سرّى انجام دادن آن باشد، آنها آن را مخفيانه انجام نمى دهند، و هميشه آن عمل را آشكارا، انجام مى دهند، آن عمل افشا نخواهد شد. (3) امام رضا عليه السلام فرمود: يك دعاى پنهانى برابر با هفتاد دعاى آشكار است و در روايت


1- سوره انعام، آيه 63.
2- تفسير نمونه، ج 5، ص 281.
3- فرهنگ سخنان امام حسن عليه السلام، ص 332.

ص: 332

ديگر نقل شده است: يك دعا در پنهانى، بهتر است نزد خدا از هفتاد دعا كه آشكار باشد. (1) در جايى ديگر آمده است: با ديگران دعا كنيد كه دعاى جمع باعث اجابت مى شود. بهترين جمعيت براى دعا چهل نفر است و به جاى آن چهار نفر هم مى شود هر كدام ده بار دعا كنند. اگر نتوانست در جمع دعا كند، خود مى تواند يك نفره چهل بار دعا كند.

قرآن كريم مى فرمايد: «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فى نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ وَ لا تَكُنْ مِنَ الْغافِلينَ»؛ (2)

و پروردگارت را از روى خوف و تضرّع، آهسته و آرام در دل خود و در هر صبح و شام ياد كن و از غافلان مباش.

امام صادق عليه السلام فرموده است: عظمت ثواب دعا و تسبيحى را كه بنده در خلوت خويش گويد، جز خداى تبارك و تعالى كس نداند. (3) خداوند به عيسى عليه السلام وحى نمود:

اى عيسى مانند غريق غمزده اى كه ياورى ندارد، به درگاه من دعا و دلت را برايم خوار كن و در خلوت بسيار به ياد من باش و آگاه باش من با چاپلوسى تو خوشحال مى شوم. با خوشحالى و نشاط اين عمل را انجام بده و صداى غمناك خود را به من برسان. و خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد: يا موسى هنگامى كه مرا مى خوانى ترسان باش، صورت خود را خاك آلود كن و با اعضاى مهم بدنت برايم سجده كن. و با ايستادن در مقابل من به اطاعت من مشغول شو و با ترسى كه از قلبى ترسان برخاسته است، با من مناجات كن، قلبت را با ترس از من بميران، زنده دل و كهنه لباس باش، در ميان زمينيان ناشناس و در آسمان معروف باش، همنشين خانه و چراغ شب باش. (4)

شب هجران خدا روز جهان افروز است روشنان را به حقيقت شب ظلمانى نيست

قرآن كريم اثبات كننده اين ادّعاست كه مى فرمايد: «إنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنا الَّذينَ إذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّدًا وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ»؛ (5)

تنها كسانى به آيات ما ايمان


1- كافى، ج 6، ص 43.
2- سوره اعراف، آيه 205.
3- ميزان الحكمه، ج 4، ص 1669.
4- المراقبات، ص 242 و 243.
5- سوره سجده، آيه 15.

ص: 333

مى آورند كه هر وقت اين آيات به آنها يادآورى شود به سجده مى افتند، و تسبيح و حمد پروردگارشان را به جاى مى آورند و تكبر نمى كنند.

اگر دعاى شما نبود ارزشى نداشتيد

قرآن مى فرمايد: «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبّى لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً»؛ (1)

بگو اگر دعا نكنيد پروردگار من براى شما ارزشى قائل نيست، شما(آيات خدا و پيامبران را) تكذيب كرديد و سرانجام دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد.

درباره معنى دعا در اين جا احتمالات زيادى داده شده است. (2) بعضى گفته اند: دعا به همان معنى دعا كردن معروف است. و بعضى ديگر به معنى عبادات و توحيد، و بعضى به معنى شكر و ....

امام على عليه السلام در فرازى مى فرمايد: در دعا پروردگارت را با اخلاص بخوان، كه بخشيدن و محروم كردن به دست اوست و فراوان از خدا درخواست خير و نيكى داشته باش. (3) آنچه كه به انسان ارزش مى دهد ارتباط با خداوند است.

مولاى متقيان على عليه السلام ضمن سفارش به يكى از اصحاب خود به نام نوف فرمود:

اى نوف! خوشا به حال آنان كه از دنياى حرام چشم پوشيدند، و دل به آخرت بستند؛ آنان مردمى هستند كه زمين را تخت، خاك را بستر، آب را عطر، قرآن را پوشش زيرين، و دعا را لباس رويين خود قرار دادند. (4)


1- سوره فرقان، آيه 77.
2- تفسير نمونه، ج 15، ص 172.
3- نهج البلاغه، نامه 31، ص 371.
4- همان، حكمت 104، ص 461.

ص: 334

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. اصول كافى، محمّد بن يعقوب كلينى، ترجمه محمد باقر كمره اى، تهران، اسوه، چاپ دوم، 1372.

3. بحار الأنوار، محمدباقر مجلسى، تهران، المكتبة الاسلامية.

4. بيان حقيقت، احمد زمرديان، شيراز، انتشارات نويد، 1376.

5. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، قم، مدرسه اميرالمؤمنين عليه السلام، چاپ پانزدهم، 1376.

6. رساله حقوق امام سجاد عليه السلام، على محمّد حيدرى نراقى، قم، اعتماد، 1384.

7. رهنماى انسانيت، مرتضى فريد تنكابنى، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، چاپ دوم، 1376.

8. شرح دعاى عرفه، محمّدباقر مدرس بستان آبادى، تهران، گوهر انديشه، 1379.

9. فرهنگ سخنان امام حسن عليه السلام، ترجمه محمّد دشتى، قم، محدث، 1382.

10. مثنوى مولانا، محمّد استعلامى، تهران، قلم، چاپ ششم، 1379.

11. المراقبات، حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى، ترجمه ابراهيم محدث، قم، اخلاق، 1376.

12. ميزان الحكمة، محمّد محمدى رى شهرى، ترجمه حميدرضا شيخى، قم، دارالحديث، چاپ پنجم، 1384.

13. نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مؤسسه فرهنگى تحقيقاتى اميرالمؤمنين عليه السلام، چاپ هجدهم، 1383.

ص: 335

3. مبانى فكرى و اعتقادى زيارت

اشاره

ياسر آقايى

چكيده

زيارت داراى ابعاد گوناگون اعتقادى، سياسى و اجتماعى است. زاير هركه باشد، زيارت مى تواند آثار تربيتى و جنبه هاى سازندگى براى او داشته باشد و عاملى براى رشد معنويات و زمينه اى براى تقويت ارزش هاى الهى او باشد. هر چه معرفت زاير بيشتر، به همان ميزان نصيب او از بركات و فيوضات مزارهاى معصومان افزون تر خواهد بود. نويسنده در نوشتار حاضر پس از نگارش مقدّمه، به بررسى مستندات دينى زيارت پرداخته، سپس زيارت را در سيره و روش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و نيز در مكتب اهل بيت عليهم السلام مورد ارزيابى قرار داده و آن گاه به بررسى تطبيقى زيارت و بناى قبور از ديدگاه شيعه و مذاهب چهارگانه اهل سنت پرداخته است. در خلال مباحث اين مقاله، با اشاره به برخى انتقادات فرقه وهابيه درباره زيارت و احداث بنا بر قبور، اقدام به پاسخگويى آنها نموده است.

كليدواژه ها: زيارت قبور، فرقه وهابيت، مبانى زيارت، آثار زيارت.

مقدّمه

زيارت، حضور عارفانه در ديار دوست، ديدار مشتاقانه زاير از سراى مزور، اظهار ارادت محبّ به محبوب، دل دادن صميمانه دلداده در كوى دلدار، سرسپردن سرباز فداكار در پيش پاى سردار، اعلان فروتنى دين دار در برابر دين و پيشوايان دينى و اذان ايمان و دين دارى است.

زيارت، اعلام وفادارى صادقانه مريد است به مراد؛ ابراز علاقه مطيع است به

ص: 336

مطاع؛ و اعلام خودفراموشى جان بركف مخلص است نسبت به جانان. زيارت، عرضه خويشتن بر ترازو و ابزار سنجش است؛ ايستادن در برابر آينه و معيار كمال و نشانى كوى كمال به انسان تعالى طلب است كه به كجا مى توان رسيد.

زيارت، سفرى مشتاقانه، آگاهانه است كه از سراى دل آغاز مى شود؛ از راه دل عبور مى كند و سرانجام نيز در منزل دل به مقصد و مقصود مى رسد و بار بر زمين مى نهد.

معرفت، پاى را به رفتن مى گشايد و «دوستى» به «ديدار» مى انجامد. و گاهى جريان، بر عكس اين است. يعنى «ديدن»، «دوست داشتن» را به دنبال دارد و ديدار، شور و شوق مى آفريند و «زيارت» سبب حصول معرفت مى گردد.

وقتى كه ديدار، بذر عشق بپاشد، «ملاقات»، «محبت» مى آورد و نزديك شدن جسم، نزديك شدن روح را به دنبال دارد و از قرب مادى مى توان به قرب معنوى رسيد و از رفتن به خانه اى محبت صاحبخانه را مى توان به دل گرفت.

چه بسيار پيوندها و محبت ها كه مولود يك برخورد بوده است. چه بسيار انس ها و الفت ها، كه در سايه حضور و ديدار فراهم شده است. يعنى گاهى موتور محرك انسان در ديدار و زيارت، شناخت و علاقه و انس قلبى است- كه از آن ياد كرديم- و گاهى زيارت و ديدار، باعث محبت باطنى مى گردد. چرا كه از نزديك، جمال معنى را مى بيند و به مشاهده ارزش هاى متعالى مى رسد و علاقه مند مى شود.

و زيارت، از اين مقوله است. يعنى اگر انسان برود و ببيند و خود را در فضاهاى خاطره آميز قرار دهد و در شعاع يك پرتو قرار بگيرد، چه بسا كه حرارت معنى، وجود يخزده زاير را گرم كند و فروغ ديدار، خانه دل را روشن سازد و ديده اهل نظر، مس وجودش را كيميا كند.

منتهى، صرفِ رفتن كافى نيست؛ «ديدن» هم لازم است. تا به شهود جمال حق، نايل نشود؛ آتشگيره عشق، وجودش را مشتعل نمى سازد. اگر رفت و ديد و به شهود

ص: 337

رسيد و زيبايى حقيقت و جمال فضيلت را دريافت، به طور طبيعى، معرفت هم مى يابد. آن كه شور و شوق داشته باشد، به زيارت هم مى رود. براى عاشق شايد، نه تنها خود محبوب، جالب و جاذب است، بلكه هر چيزى هم كه به گونه اى رنگ تعلق و رايحه انتساب به او را داشته باشد، مطلوب و جاذبه دار است و دلداده را به سوى خود مى كشد.

در زيارت چنين است. چگونه مى شود كه عاشق خدا و دوستدار پيامبر و اهل بيت، و محب صالحين و صديقين و شهدا و اولياء اللَّه، شوق ديدار خانه خدا و بيت اللَّه و مزار و مرقد و خانه و شهر و ديار معشوق را نداشته باشد و شيفته ديدار كعبه و مدينه و مزار ائمه و قبور صالحين و شهرهاى خاطره آميز و شوق انگيزى كه ريشه در فرهنگ دينى ما دارد نباشد؟!

به گفته مرحوم علامه امينى: «اگر مدينه منوره، حرم محترم الهى شمرده شده و در سنت نبوى، براى مدينه و خاكش و اهلش و مدفونين آن جا ارزش هاى فراوان بيان شده است، به خاطر همان انتساب به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله است. بر مبناى همين اصل، هر چيز ديگرى هم كه نوعى تعلق و انتساب به پيامبران و اوصيا و اولياى الهى و صديقين و شهدا و افراد مؤمن دارد، ارزش پيدا مى كند و شرافت مى يابد ...». (1) زيارت مى تواند نمودى از احساس شوق درونى انسان باشد. نشانى از محبت و دليلى بر محبوب و علامتى از تعلق خاطر باشد. زيارت، زبان علاقه و ترجمان وابستگى قلبى است.

براى عاشق، حتى خانه اى كه روزى معشوق در آن ساكن بوده، كوچه اى كه روزى دلبر از آن گذشته، زمينى كه بر آن قدم نهاده، شهرى كه روزى در آن جا مى زيسته، سنگى كه دست محبوب به آن رسيده، لباسى كه بر اندام او بوده، كفشى كه در پايش داشته، دلربا و جاذب است، دوست داشتنى و شوق انگيز است.


1- سيرتنا و سنّتنا، ص 160 و 161.

ص: 338

در زيارت و مزار، مسأله در ظاهر سنگ و چوب و آجر و آهن و ضريح و ساختمان و صحن و سرا و گنبد و گلدسته و رواق و ... خلاصه نمى شود، تا به زيارت و بوسيدن و تقديس اينها اشكال شود. بلكه نقش عمده با آن محبت و شناخت و معنويت و عشقى نهفته است كه در وراى اينهاست كه حتى به اينها، معنى و جهت و قداست و حرمت بخشيده است. وقتى قلب، در گرو يك عشق بود، صاحب آن دل، از نام و ياد و لباس و كوچه و شهر محبوب، خوشش مى آيد و لذت مى برد و همه اينها برايش جاذبه دارد و در هر يك از اينها عكس رخ يار را مى بيند.

ما با محبت وافر و علاقه و احساسى كه به حضرت محمد صلى الله عليه و آله داريم، اگر باخبر شويم كه در جايى رد پايى و نشانى از آن حضرت باقى است، آيا شوق ديدنش را نخواهيم داشت؟ «مقام ابراهيم» در مسجد الحرام، براى حاجى چرا آن قدر خاطره به همراه دارد؟ جز اين است كه سنگى است كه حضرت ابراهيم در بالا بردن ديواره كعبه، به كمك فرزندش اسماعيل، آن را زير پا مى گذاشته است و جاى قدم او بر سنگ باقى است؟!

مى بينيم كه وادى زيارت، وادى عرفان است. در قلمرو دل، گاهى پاى عقل هم مى لنگد و وقتى عشق فرمان مى دهد، عقل چاره اى جز تسليم و فرمانبردارى ندارد.

مرحوم علامه امينى نقل مى كند: «... فقيه و اديب بزرگوار اهل سنت، تاج الدين فاكهانى(م 734 ق) به دمشق رفت به قصد زيارت كفش پيامبر صلى الله عليه و آله، كه در «دار الحديث الاشرفيه» نگهدارى مى شد. وقتى كفش را ديد، افتاد و شروع به بوسيدن كرد و صورتش را بر آن مى ماليد و اشك شوق از ديدگانش جارى بود و شعرى به اين مضمون را مى خواند: اگر به مجنون گفته شود: ليلى و وصال و ديدار او را مى خواهى، يا دنيا را و آنچه را در آن است؟ او در جواب خواهد گفت: غبارى از خاك كفش ليلى برايم محبوب تر است و شفابخش تر براى دردهاى من ...». (1)


1- الغدير، ج 5، ص 155.

ص: 339

آرى ... وقتى عشق در كار باشد، خاك ره دوست را بايد سرمه چشم نمود. و براى عاشق، آنچه ارزشمند است، محبوب و ديدار او و هر چيزى كه منسوب به اوست.

برادرانه بيا قسمتى كنيم، رقيب جهان و هر چه در آن است از تو، يار از من. اين يك طرف قضيه است كه محبت، انسان را به زيارت وا مى دارد. سوى ديگر قضيه آن است كه «زيارت»، محبت و شناخت مى آورد و از آن جهت، عامل سازنده و تربيت كننده است. زيارت، تجديد عهد با خط امامت است، ميثاق با خون شهيد است، پيمان با محور توحيد و بيعت با رسالت و وحى است.

امام رضا عليه السلام فرموده است:

«إنّ لكلّ إمام عهداً فى عنق أوليائه و شيعته و إنّ مِن تمام الوفاء بالعهد زيارة قبورهم فمن زارهم رغبة فى زيارتهم و تصديقاً بما رغبوا فيه كان أئمّتهم شفعائهم يوم القيامة»؛ (1)

براى هر امامى بر گردن شيعيان و هوادارانش پيمانى است و از جمله وفا به اين پيمان، زيارت قبور آنان است. پس هر كس از روى رغبت و پذيرش، آنان را زيارت كند، امامان در قيامت شفيع آنان خواهند بود.

بر اساس همين وفاى به عهد است كه شيعه، همواره در احياى نام و ياد و زيارت و مزار اولياى دين، چه رنج ها كه كشيده و چه شهيدها كه داده است و هم اكنون نيز اين خط ايثار و شهادت تداوم دارد.

مستندات دينى زيارت

تعظيم، تكريم، گرامى داشت و يادكرد انسان هاى شايسته، فرهيخته، فرهنگ ساز، نقش آفرين، مصلح، متحوّل كنندگان تاريخ و ... و نيز زنده نگه داشتن نام و ياد آنان پس از مرگ، لازمه محبت، عشق و ارادت انسان به نيكى ها و كمالات است و ريشه در فطرت و سرنوشت آدمى دارد. (2)


1- وسائل الشيعة، ج 10، ص 253، ح 5.
2- امور فطرى به چيزهايى گفته مى شود كه: 1. همگانى باشد و اختصاص به رنگ، نژاد، تاريخ، مليت يا سرزمين خاصّى نداشته باشد؛ 2. همانند علوم حصولى نياز به تعليم و تعلّم نداشته باشد، بلكه در نهان و نهاد آدمى تعبيه شده باشد؛ 3. تبليغات منفى، تحميل و فشار نتواند آن را ريشه كن كند، اگر چه ممكن است از شدت و حرارت آن بكاهد. اين تبليغات، شبيه غبار روى آيينه شفاف است كه نسيمى آن را برطرف نموده و چهره آيينه را آشكار مى كند. توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه امور فطرى به لحاظ هماهنگى آن با طبيعت انسان و نظام خلقت اگر در مسير صحيح قرار گيرد و به شيوه پسنديده از آن استفاده شود قطعاً موجب كمال انسان خواهد بود.(ر. ك: فطرت در قرآن، ص 26).

ص: 340

امروزه شاهديم كه ملت ها و مليّت هاى مختلف، بزرگان علم، ادب و هنر خويش را با برگزارى سمينارها، همايش ها، كنفرانس ها گرامى مى دارند، فضايل و كمالاتشان را برمى شمارند، به وجود آنان افتخار مى كنند. اين نكوداشت ها اختصاص به عصر حاضر ندارد؛ بلكه در طول تاريخ همواره ادامه داشته، هرچند كه در كيفيت و كمّيت مختلف بوده است.

تلاش جوامع گوناگون بر حفظ آثار نيكان و احياى ميراث گذشتگان و رواج موزه ها، نمونه اى از نكوداشت مفاخر نياكان است. بدين ترتيب در تكريم و تعظيم صاحبان كمال، تفاوتى بين زندگان و مردگان نيست. گرچه در كيفيت و شكل نكوداشت ها هر روز تغييراتى حاصل مى شود ولى ريشه اين بزرگداشت ها، تكريم ها و تعظيم ها، زيبا دوستى انسان و عشق و ارادت فطرى او به كمال است. هر كسى با كشش درونى و خداداد خويش، زيبايى را دوست مى دارد، به كمال عشق مى ورزد، صاحبان كمال و زيبايى را مى ستايد و در مقابل آنان از خود فروتنى نشان مى دهد.

چنان كه از عوامل و انگيزه هاى عبادت آدمى در پيشگاه كمال مطلق(جل جلاله) نيز همين كمال دوستى است.

در مقابل، شخصيت هاى صالح با توجه به پايگاهى كه در عقايد، احساسات و عواطف ملت ها دارند، نام و يادشان همواره زنده مى ماند و علاقه مندان به آنان براى زنده نگه داشتن يادشان تا پاى دار پايدارى مى كنند و تا قطع قدم، ثابت قدم مى مانند و براى نيل به كام معنا گام به دام بلا مى نهند.

ص: 341

ذكر مناقب و فضايل آل طاها و ياسين، احساس شادمانى و سرور در مواليد و تألّم و اندوه در مصايب آنان از يك سو موجب تقرّب به خداست؛ زيرا ارتباط عقلى و عاطفى با آن ذوات نورى كه انسان هاى كامل اند مايه بهره ورى از معارف قرآن و استفاده از سنت معصومان عليهم السلام مى گردد و سبب تحكيم پيوند با خليفه خدا مى شود.

سندهاى دينى در مورد زيارت

زيارت از ريشه «زَور»، به معناى ميل و عدول از چيزى است. دروغ را از آن جهت، زُور گفته اند كه از راه حق منحرف مى گردد. (1) زاير را از آن جهت زاير مى گويند كه وقتى به زيارت تو مى آيد، از غير تو، رو برمى گرداند. (2) از اين رو برخى گفته اند:

زيارت، به معناى قصد و توجه است. (3) زيارت، در عرف آن است كه انسان با انگيزه بزرگداشت كسى و انس گرفتن با او، به وى روى آورد. (4) نيز برخى گفته اند: اين كه بر ملاقات اوليا و بزرگان، اطلاق زيارت شده، از آن جهت است كه اين كار، انحراف از جريان مادى و عدول از عالم طبيعت و توجه به عالم روحانيت است، در حالى كه در محيط طبيعى حضور دارد و جسمانيت خويش را حفظ مى كند.

تنها موردى كه قرآن كريم اين واژه را در اين معنا استعمال كرده، «زرتم» در آيه كريمه «أَلْهَلكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» (5)

است. مفسران در تفسير اين آيه گفته اند: دو طايفه از قريش، يعنى «بنى عبد مناف» و «بنى سهم، بن عمرو» به مفاخره با يكديگر پرداختند (6) و هر كدام، بزرگان و افراد قبيله خويش را به رخ ديگرى مى كشيد كه در نهايت بنو عبد مناف در اين مفاخره برترى يافت. گروه مقابل، يعنى بنى سهم براى


1- مقاييس اللغة، ج 3، ص 36(زور). راغب اصفهانى ريشه ديگرى براى اين واژه ذكر كرده است.
2- همان.
3- المصباح المنير.
4- همان.
5- سوره تكاثر، آيه 1 و 2.
6- برخى نيز گفته اند: دو طايفه از يهود بودند(مجمع البيان، ج 9- 10، ص 811، ذيل آيه).

ص: 342

جبران شكست خويش گفتند: در جاهليت بسيارى از افراد طايفه ما بر اثر بغى و ستم نابود شدند كه اگر زنده مى بودند، بر شما غلبه مى كرديم. از اين رو به سراغ قبرستان ها رفتند و به شمارش قبرهاى قبيله خويش پرداختند. (1)

باورهاى ابن تيميه در مورد زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله

در مورد زيارت قبر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، سندهايى وجود دارد كه در زير به آن اشاره مى شود. وهابيت، به عنوان يكى از تأثير گذارترين باورها در دو دهه اخير، تفسير جديدى از اسلام سنى است كه عبدالوهاب سردمدار آن بود. وى طرفدار و بسط دهنده انديشه هاى ابن تيميه بود كه بر اساس بنيان هاى فكرى او، مكتب وهابيت بنا گشته است.

ابن تيميه در سال 1263 ميلادى در حران از شهرهاى تركيه كنونى به دنيا آمد و در سال 1328 ميلادى وفات يافت. از جمله ويژگى هاى ابن تيميه، جسارتش در ارائه عقايد و باورهايش بود. وى نقش بسيارى در پيروزى سپاه مماليك مصر بر خيل مغولان بر عهده داشت. ابن تيميه در فقه حنبلى به مقام اجتهاد رسيد، ولى در ارائه فتاوا هرگز خود را محدود به فقه حنبلى نمى كرد و حتى بسيارى از فتاواى وى مطابق هيچ يك از مذاهب اربعه اهل تسنن نبود. يكى از نخستين آثار او كتاب العقيدة الحموية الكبرى بود كه به نوعى خرق عادت در ميان سنيان محسوب مى شد. وى در اين كتاب، به نقد و رد بسيارى از عقايد كلامى اشاعره پرداخته و نسبت به سستى و ضعف آن باورها، معترض بوده است.

ابن كثير در شرح باورهاى وى پيرامون زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گويد:

ابن تيميه زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله را به كلى منع نكرده، بلكه مجرد قصد رفتن به


1- تفسير صافى، ج 5، ص 369. البته تفسير ديگرى نيز براى اين آيه ذكر شده است(الميزان، ج 20، ص 351، ذيل آيه)، اما «زرتم» به همان معناى ملاقات است.

ص: 343

زيارت را منع كرده است، يعنى اگر كسى بدون قصد زيارت به مسجد النبى برود تا نماز بخواند و در آن جا قبر را زيارت كند، مانعى ندارد.

افكار نادرست و اعمال ننگين وهابيت

تا قرن دوازدهم، مسلمين، خاطره بزرگان اسلام را گرامى مى داشتند؛ آنها را به درگاه الهى شفيع قرار مى دادند؛ روى قبور آنان، قبه و بارگاه مى ساختند؛ براى زيارت قبور آنان از راه دور و نزديك مى شتافتند؛ به آنها توسل مى جستند و براى آنها نذر مى كردند و قربانى مى نمودند؛ قبور و ضريح آنها را مى بوسيدند و به آنها احترام مى گذاشتند.

در اين قرن، شخصى به نام محمد بن عبد الوهاب(1111- 1207 ق) كه از اهالى عينية از شهرهاى نجد بود، با حمايت استعمار، در عربستان ظهور كرد و همه امور ياد شده را به عنوان مظاهر شرك، قدغن و تحريم نمود و هر كس را كه با عقيده او موافق نبود، كافر و واجب القتل دانست و در اين راه محمد بن سعود جدّ آل سعود را كه در آن وقت امير دراعية از شهرهاى معروف نجد بود، به كمك طلبيد. به اين جا و آن جا حمله كرده قتل و غارت راه انداختند و از آن جمله بارها به كربلا و نجف، لشكركشى كردند و بسيارى از مردم بى گناه را شهيد و قبر امام حسين عليه السلام و ساير شهدا را خراب و مورد هتك قرار دادند و اموال گران بهاى حرم و خانه هاى مردم را غارت كرده، ميان خود و سربازانشان به عنوان غنيمت تقسيم كردند. همچنين بارها به مكه و مدينه حمله كرده، گنبدها و ساختمان هاى گورستان خبة العلى و قبور ابو طالب و عبد المطلب و خديجه و فرزندان پيغمبر و گنبد زادگاه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و ابوبكر و على و حضرت خديجه را خراب كردند و در مدينه نيز همه گنبدها و زيارتگاه ها و قبور صالحان را ويران كرده و با خاك يكسان نمودند، مانند مزار حمزه، شهداى احد، ائمه چهارگانه بقيع(امام حسن، امام زين العابدين، امام باقر، امام صادق عليهم السلام)، مرقدهاى عباس عموى پيغمبر، عبداللَّه و آمنه پدر و مادر آن حضرت، همسران آن بزرگوار، قبر اسماعيل امام اسماعيليه، قبر مالك و ... اگر ترس از امت اسلام نبود، قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

ص: 344

را نيز خراب مى كردند!

وهابى ها بدون توجه به همه ابعاد كتاب و سنت و بدون توجه به سيره مستمره مسلمين كه تا زمان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، امتداد داشته و بدون تعميق در مسايل بنيادى اسلام و تجمد به ظواهر برخى از آيات و روايات، بسيارى از مقدسات مسلمين را كه قرن ها مورد احترام بود، احترام گذاران به آن مقدسات را مشرك، كافر و واجب القتل دانستند.

در عروة آمده است: «و المراد بالكافرمن كان منكر الاهية أو التوحيد أو الرسالة أو المعاد أو ضرورياً من ضروريات الدين مع الالتفات إلى كونه ضرورياً»؛ (1) مراد از كافر كسى است كه منكر الوهيت يا توحيد يا نبوت يا معاد باشد و يا منكر يكى از ضروريات دين با توجه به ضرورى بودن آن باشد.

بنابراين، كسى كه به همه اصول و ضروريات دين باور دارد و قبور صالحان را به جهت شايستگى و خدمتشان گرامى مى دارد؛ در كنار آنها براى خدا عبادت مى كند، روى آنها گنبد و بارگاه مى سازد؛ آنها را به درگاه الهى به خاطر مقامى كه نزد خدا دارند، شفيع قرار مى دهد؛ به زيارت آنها مى رود؛ نمى شود چنين فردى را كافر و مهدور الدم دانست.

از اين رو، توحيد كه به معناى خدا را در ذات و صفات و افعال، يكتا دانستن و هرگونه شريك و انباز را از او نفى كردن و در مقام عبادت، تنها او را پرستش كردن است، هدف همه انبياى الهى به ويژه حضرت محمد صلى الله عليه و آله بوده و هست؛ ولى وهابى ها به قدرى دايره شرك را وسيع گرفته اند كه هر گاه كسى قبر عبد صالح و شهيدى را كه در راه خدا گام برداشته و جانش را در راه پيشبرد دينش گذاشته است، ببوسد و احترام بگذارد، مشرك مى دانند. در صورتى كه زاير در اين كار، نظرى جز تكريم به خاطر بندگى خاص او براى خدا و فداكاريش در راه دين او نداشته و هرگز او را از مرز بندگى فراتر نبرده است.


1- عروة الوثقى، محشى با توجه به حاشيه آيت اللَّه خوئى، ص 24.

ص: 345

زيارت در سيره پيامبر صلى الله عليه و آله

رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از فتح مكّه و به هنگام مراجعت، در ابواء قبر مادرش آمنه را زيارت كرد و در كنار آن نشست و عاطفه سرشار و روح لطيفش موجب گرديد كه خاطرات گذشته و زحمات طاقت فرساى مادرش را تداعى كند و گريه شديد سردهد؛ به طورى كه صحابه آن حضرت نيز شديداً متأثّر گشته و گريه كردند.

همه صحابه و ياران پيامبر صلى الله عليه و آله در آن روز، آن تكريم و احترام را از سوى آن حضرت نسبت به مادرش مشاهده نمودند. زيارت كردن قبر مادر و گريه شديد كردن در مرئى و منظر عموم، چيزى نبود كه در آن شرايط و با وجود چند هزار نفر كه در اين سفر به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، به فراموشى سپرده شود و حادثه اى باشد كه بتوان از اصل انكارش نمود. لذا با حفظ اصل اين جريان تاريخى، در كيفيت آن دخل و تصرف كردند و از همان شيوه اى كه در ماجراى غدير و در تصرف و تحريف در لفظ «مولا» استفاده نمودند، در اين جريان نيز بهره گرفته و چنين گفتند: «اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله قبر مادرش را زيارت و در كنار آن گريه كرد و صحابه نيز گريه كردند، درست است، اما اين عملكرد رسول خدا صلى الله عليه و آله دليل بر ايمان و توحيد مادر آن حضرت نيست؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله پس از اين مراسم جمله اى فرموده است كه شرك و كفر مادر او را به اثبات مى رساند! و آن اين كه: «از خداوند براى مادرم اجازه طلب مغفرت كردم، ولى چنين اجازه اى به من داده نشد؛ امّا براى زيارت قبرش اجازه خواستم كه خداوند اين اجازه را به من داد!».

اين حديث كه ناقل آن ابوهريره است، در صحيح مسلم، (1) سنن نسائى، (2) سنن ابن ماجه، (3) سنن ابى داود (4) و تاريخ المدينة ابن شَبّه (5) آمده است. در سه سنن ياد شده، با مضمون آن، بر


1- ج 1، كتاب الإيمان، باب مَن ماتَ على الكُفرِ فَهُوَ فى النّار.
2- ج 4، كتاب الجنائز، باب زيارة قبر المشرك.
3- ج 1، كتاب الجنائز، باب ما جاء فى زيارة قبور المشركين.
4- ج 2، ص 195.
5- ج 1، ص 118.

ص: 346

جواز زيارت قبور مشركان، استدلال گرديده است و براى اين حديث، باب مستقلّى به عنوان: «جواز زيارة قبر المشرك» اختصاص يافته است.

ديدگاه پيامبر در مورد زيارت قبور

برخى از محققين معتقدند كه مسأله استحباب زيارت قبور اوليا و صلحا، چيزى است كه قرآن و سنت و اجماع و عقل بدان دلالت دارد كه ما ذيلًا تنها به چند حديث از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در باب زيارت به آن اشاره مى كنيم:

الف. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «من زار قبرى وجبت له شفاعتى»؛ (1) هركس قبرم را زيارت كند، شفاعتم براى او واجب خواهد شد.

ب. «من جائنى زائراً لا تحمله حاجة إلا زيارتى كان حقاً علىّ أن يكون له شفيعاً يوم القيامة»؛ (2) هر كس به زيارتم بيايد و جز زيارتم قصد ديگرى نداشته باشد، بر من فرض است كه در قيامت شفاعتش نمايم.

ج. «من حجّ فزار قبرى بعد وفاتى كان كمن زارنى فى حياتى»؛ (3) كسى كه خانه خدا را زيارت كند آن گاه قبرم را زيارت نمايد، همانند اين است كه در زمان حياتم زيارتم كرده باشد.

د. «من زارنى بعد موتى فكأنّما زارنى فى حياتى»؛ (4) كسى كه بعد از مرگم مرا زيارت كند، همانند اين است كه در حياتم زيارتم كرده باشد.

ه. «زوروا القبور فإنّها تذكّركم الآخرة»؛ (5) قبرها را زيارت كنيد كه شما را به ياد آخرت مى اندازد.

و. «إنّى نهيتكم عن زيارة القبور فمن شاء أن يزور قبراً فليزره فإنّه يرقّ القلب و يدمع


1- وفاء الوفاء سمهودى، ج 4، ص 1336- 1348؛ الغدير، ج 5، ص 93- 108؛ كشف الارتياب، ص 460- 471؛ منهج الرشاد، ص 140- 143.
2- همان منابع.
3- همان منابع.
4- همان منابع.
5- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 500.

ص: 347

العين و يذكر الآخرة و لا تقولوا هجراً»؛ (1) من قبلًا شما را از زيارت قبور، نهى مى كردم، ولى اكنون هركس مى خواهد قبرى را زيارت كند، چرا كه دل را نرم و چشم را گريان مى كند و آخرت را به ياد مى آورد پس حرف هاى بيهوده نگوييد.

از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز نقل شده است: خداى سبحان، گروهى از فرشتگان را مأمور كرده تا فاطمه را از پيش رو، پشت سر، سمت راست و چپ محافظت كنند؛ در مدت حياتش با او باشند و بعد از مرگ نيز وى را در قبر همراهى كنند؛ بر او، پدرش، شوهرش و فرزندانش صلوات فراوان بفرستند. پس كسى كه مرا بعد از وفاتم زيارت كند، گويا فاطمه را زيارت كرده است و كسى كه فاطمه را زيارت كند، مرا زيارت كرده است. كسى كه على بن ابى طالب را زيارت كند، گويا فاطمه را زيارت كرده است در نتيجه مرا زيارت كرده است. كسى كه حسن و حسين را زيارت كند گويا على را زيارت كرده است در نتيجه فاطمه و مرا زيارت كرده است. هر كس كه ذريّه حسن و حسين را زيارت كند، گويا خودشان را زيارت كرده است در واقع على و فاطمه و مرا زيارت كرده است. (2) بنابراين، زيارت هر كدام در حقيقت زيارت همه آنان است و از نظر فضيلت نيز يكسان هستند، اما برخى عوارض خارجى، مانند دورى راه، غربت، فشار و سخت گيرى هاى حاكمان ستمگر و ... سبب شده كه به زيارت برخى از امامان، مانند امام حسين و امام رضا عليهما السلام توصيه ويژه اى نموده اند يا ثواب مخصوصى ذكر كرده اند. چنان كه ممكن است فداكارى ويژه امام حسين عليه السلام براى حفظ دين، سبب توصيه ويژه به زيارت آن حضرت شده باشد. بدين ترتيب اثبات فضيلت و استحباب زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى اثبات فضيلت و ثواب زيارت ساير امامان و حضرت فاطمه زهرا عليهم السلام، كفايت مى كند، حتى اگر دليل خاص درباره زيارت آن بزرگواران نداشته باشيم.

روايت هايى كه در مورد حجاجى كه مشرّف مى شوند به زيارت روضه مطهر و


1- صحيح مسلم، ج 1، ص 388.
2- بحار الأنوار، ج 97، ص 122، ح 28.

ص: 348

آستانه منور حضرت سيد المرسلين محمد بن عبد اللَّه صلى الله عليه و آله و ترك زيارت آن حضرت باعث آن مى شود كه جفا شود در حق او در روز قيامت. و شيخ شهيد فرمود: اگر مردم زيارت آن حضرت را ترك كنند، بر امام است كه آنان را مجبور كند به رفتن زيارت آن حضرت؛ زيرا ترك زيارت آن حضرت، موجب جفاى محرم است. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: اى على، هر كس كه مرا در زمان حيات يا مرگم زيارت كند، يا تو و فرزندانت را در زمان حيات يا پس از مرگ زيارت كند، من ضمانت مى كنم كه او را از اهوال و شدايد روز قيامت نجات دهم تا آن كه او را هم درجه خودم مى گردانم. (1) همچنين فرمود: كسى كه من يا يكى از فرزندانم را زيارت كند، در روز قيامت به زيارت و ديدار او خواهم رفت و از هراس ها و وحشت هاى آن، نجاتش خواهم داد. (2) در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است: كسى كه از راه دور به من سلام دهد، به من ابلاغ مى شود و هر كس كه نزد قبرم به من سلام دهد، مى شنوم. (3) و در روايت ديگرى تصريح شده كه اين سلام، به وسيله فرشتگان به آن حضرت ابلاغ مى شود. (4) بنابراين، سلامى كه در قالب زيارت بر پيشوايان نور و امامان هدايت عليهم السلام مى فرستيم، چيزى جز پيروى از سنت قرآن كريم نيست؛ زيرا اصل سلام بر صالحان را تجويز كرده و سلام بر مردگان را نيز جايز دانسته است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام خبر داد كه تو در سرزمين عراق كشته و دفن خواهى شد.

على عليه السلام پرسيد: كسى كه قبر ما را زيارت و تعمير كند و تعهد خويش را با آن حفظ كند، چه اجرى دارد؟ پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اى ابا الحسن! خداوند قبر تو و قبر فرزند تو را بقعه اى از بقعه هاى بهشت و زمينى از زمين هاى آن قرار داده است. قلب جوانمردانى از مخلوقات خود و برگزيدگان بندگانش را مشتاق شما قرار داده، به


1- وسائل الشيعه، ابواب المزار، باب 2، ج 14، ص 328، ح 16.
2- همان، ص 332، ح 23.
3- بحارالأنوار، ج 97، ص 182.
4- همان، ص 181.

ص: 349

گونه اى كه در راه شما آزار و اذيت ها را تحمل مى كنند و قبرهاى شما را آباد مى سازند و با انگيزه تقرّب به خدا و دوستى رسول او، فراوان به زيارت قبور شما مى شتابند. اى على! آنان از شفاعت من برخوردار، و بر حوضم وارد مى شوند و زايران من در بهشت هستند. اى على! كسى كه قبرهاى شما را آباد كند و به تعهد خويش پاى بند باشد، مانند آن است كه سليمان بن داود را در ساختن بيت المقدس يارى رساند. كسى كه قبرهاى شما را زيارت كند ثواب هفتاد حج غير از حَجّةُالاسلام كه واجب است دارد و از گناهان خود بيرون مى آيد، همانند روزى كه از مادرش متولد مى شود. پس بشارت باد به تو و به دوستانت نيز بشارت بده به نعمت ها و چشم روشنى هايى كه نه چشمى ديده، نه گوشى شنيده و نه به دل كسى خطور كرده است. اما نابخردانى از مردم، زايران قبور شما را سرزنش مى كنند، آن گونه كه زنان نابكار را بر اثر نابكاريشان سرزنش مى كنند. اينها اشرار امت من هستند كه شفاعت من به آنها نرسد و بر حوض من وارد نشوند. (1) توجه به اين نكته ضرورى است كه ثواب هاى مورد اشاره در اين گونه روايات، بيانگر عظمت و جلالت قدر زيارت شونده است، چنان كه حكايت از آثار مثبت فردى و اجتماعى زيارت مى كند.

جنبه هاى مختلف زيارت از زبان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله

1. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره شهادت حسين عليه السلام و زيارت قبر آن حضرت به ابن عباس فرمود:

«من زاره فقد زارنى و من زارنى فكأنّما زار اللَّه و حقّ على اللَّه أن لا يعذّبه بالنار»؛ (2)

هر كس او را زيارت كند، مرا زيارت كرده است و هر كه مرا ديدار كند، گويى خدا را ديدار كرده است و خداوند او را به آتش دوزخ عذاب نكند.

2. همچنين ايشان درباره زيارت قبر امام حسن عليه السلام در بقيع فرمود:

«من زار الحسن


1- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 22، ح 50، باب فضل زيارة اميرالمؤمنين عليه السلام؛ بحارالأنوار، ج 97، ص 120.
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 352.

ص: 350

فى بقيعه ثبت قدمه على الصراط يوم تزلّ فيه الأقدام»؛ (1) هر كس امام حسن را در بقيع او زيارت كند، در روزى كه قدم ها مى لغزد، گام او بر صراط، استوار خواهد بود.

3. «من زار أخاه فى اللَّه قال اللَّه عزوجل له: أنت ضيفى و زائرى، على قراك و قد أوجبت لك الجنّة بحبّك إيّاه»؛ (2)

هر كس برادر دينى خود را خالصانه ديدار كند، خداى متعال به او مى فرمايد: تو مهمان و زاير منى؛ پذيرايى از تو بر عهده من است و من به خاطر اين كه برادر دينى ات را دوست مى دارى، بهشت را بر تو واجب ساختم.

4. «الزيارة تنبت المودّة»؛ (3) زيارت، مودت و دوستى پديد مى آورد.

5. «من أتانى زائراً كنت شفيعه يوم القيامة»؛ (4) هر كس به زيارت من آيد، در روز قيامت شفيع او خواهم بود.

زيارت در مكتب اهل بيت عليهم السلام
آثار و سازندگى زيارت

حضور پيدا كردن در مقابل امام معصوم يا مرقد مطهر او، فيضى است كه مرحله اى از زيارت با آن تحقق مى يابد؛ اما در هر زيارتى اين گونه است كه بعد از ديدار ظاهرى و تعارف متداول به گفت وگو با مزور و محبوب مى نشينند تا ديدار را طولانى تر و لذت وصال را بيشتر كنند. و ذكر كمالات معشوق، از يك سو تكليف، بلكه تشريف عاشق را روشن مى كند و به او مى فهماند كه در برابر چنين محبوبى چه وظيفه سنگينى دارد و از سوى ديگر معشوق را دلگرم مى كند كه ارادت عاشق، صورى و ناپايدار نيست.

اين حديث، بيانگر نكاتى است كه ذيلًا ذكر مى گردد:

اين روايت و امثال آن، نشان مى دهد كه حيات و مرگ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام يكسان است؛ زيرا زيارت دوران حيات و مرگ، اجر و آثار يكسان دارد.


1- بحار الأنوار، ج 97، ص 141.
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 457.
3- بحار الأنوار، ج 71، ص 355.
4- وسائل الشيعة، ج 10، ص 261.

ص: 351

از اين جهت لازم است كه زاير به گونه اى در حرم شريف آنان حضور پيدا كند كه اگر زنده مى بودند، همان طور در كنارشان حضور پيدا مى كرد و زيارت در دوران مرگ بايد همان آثار و سازندگى زيارت دوران حيات را براى او داشته باشد. چنان كه هم درجه شدن با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بدون حساب و برنامه نيست، بلكه سنخيّت روحى، اخلاقى و معنوى لازم دارد و اين سنخيّت، بايد در دنيا كسب شود. اصل زيارت، توجه به مقام مزور، تأمل در متن زيارتنامه و تلاش در تهذيب و تزكيه نفس، مى تواند در ايجاد اين سنخيّت و تتميم و تكميل آن كمك كند. امام رضا عليه السلام فرمود: شيعيان نسبت به هر يك از امامان معصوم پيمان و تعهدى دارند كه كمال وفاى به آن عهد، در زيارت مشتاقانه و عارفانه قبور آن ذوات نورانى عليهم السلام است. (1) اين حديث، بيانگر نكاتى است كه ذيلًا ذكر مى گردد:

1. زيارت قبر امام، نشانه وفادارى و تعهد به مقتدا و پيشواست. سخنگوى نهضت پيامبر صلى الله عليه و آله، بلال حبشى در دوران اقامت خويش در شام، رسول اكرم صلى الله عليه و آله را در خواب ديد كه به او مى گويد: اى بلال! اين چه جفايى است؟ آيا هنگام آن نرسيده است كه به زيارت من نايل آيى؟ (2) در اين رؤيا، ترك زيارت قبر مطهّر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جفا ناميده شده، طبعاً زيارت آن، وفاى به عهد خواهد بود.

2. زيارت بايد همراه با رغبت، شوق و علاقه قلبى به مزور باشد.

3. زيارت بايد همراه با تصديق قلبى به چيزهايى باشد كه مزور بدان رغبت داشته، مورد علاقه وى بوده و در راه آن فداكارى كرده است.

تولّى و تبرّى در زيارت عاشورا

ظهور تولّى و تبرّى در زيارت عاشورا نسبت به زيارت هاى ديگر، حالت ويژه و استثنايى دارد؛ زيرا زاير اين زيارت نه تنها بر مقتدا و مراد خويش و سردار و ساقى


1- كافى، ج 4، ص 567.
2- ر. ك: همان، ص 67.

ص: 352

عشق، يعنى حسين بن على عليهما السلام صد مرتبه سلام مى دهد، بلكه بر فرزندان او و بر پروانه هاى عاشقى كه گرداگرد شمع وجود سالار خويش گرديدند، و در آتش ارادت به او سوختند و در آستان آن امام همام آرميدند، نيز صد مرتبه سلام مى دهد.

از سوى ديگر، نه تنها بر يزيد كه دست ناپاك ستم از آستين وى به درآمد و گلوى حق را به انگيزه نابودى فشرد، نفرين مى فرستد؛ بلكه بر تمام مشايعت كنندگان، همراهان، بيعت كنندگان، تابعان و خلاصه اولين كسى كه بر پيشوايان نور، ستم روا داشت و آخرين كسى كه در اين ستم پيشگى، آنان را تبعيت كرد، صدمرتبه نفرين دارد. سرّ اين سلام و لعن ويژه، آن است كه ستيغ نبرد امامت علوى و سلطنت اموى- كه استمرار نبرد اسلام و كفر است- عاشوراست.

تذكر: همان طور كه تخليه، مقدم بر تحليه است تبرّى قبل از تولّى است. پس در زيارت عاشورا نخست تبرّى و لعن صورت مى پذيرد. سپس تولّى؛ هر چند ممكن است نسبت به دلباختگان ولايت، تبرّى از دشمنان ولايت به منظور غبارروبى و گردگيرى از چهره شفاف مرآت ولايت باشد. نظير نفى آلهه دروغين در كلمه طيّبه «لا إله إلا اللَّه» كه به منظور غبارروبى شرك است تا توحيد مستقرّ و ثابت و اصيل، روشن و هويدا گردد.

ثواب زيارت ائمه اطهار عليهم السلام

فقيه و فيلسوف بزرگ، ملا محسن فيض كاشانى رحمه الله مى گويد: رواياتى كه ثواب زيارت ائمه اطهار عليهم السلام را بيشتر از حج، عمره و جهاد در راه خدا مى داند، بيش از آن است كه شمارش شود. و سرّش آن است كه:

اولًا، هر كسى كه ادعاى مسلمانى مى كند- حتى اگر ناصبى باشد- اهل حج، عمره، جهاد و امثال آن است، در حالى كه زيارت ائمه اطهار عليهم السلام اختصاص به كسانى دارد كه آشناى به قدر و منزلت آنان- هر چند ناقص- و معتقد به ايشان باشند.

ثانياً، حرم هاى شريف ائمه عليهم السلام مشهد ارواح بلند و مقدس آنان و محل حضور

ص: 353

اشباح برزخى نوريشان است. آن ارواح بلند در حالى كه زنده، خوشحال و روزى خورنده از فضل پروردگارشان هستند، در آن مكان هاى شريف حضور پيدا مى كنند و زاير در فضايى كه روح امام معصوم عليه السلام حضور دارد، نفس مى كشد؛ عبادت و راز و نياز مى كند و ....

ثالثاً، زيارت ائمه عليهم السلام صله و نيكى به خود آنان، رسول خدا صلى الله عليه و آله، اميرالمؤمنين عليه السلام، فاطمه عليها السلام، شيعيان، دوستدارانشان و بلكه نيكى به ساير انبيا و اوصياى الهى است و موجب خوشحالى آنان، اجابت دعوت، تجديد عهد با ولايت، زنده نگه داشتن مرام و غلبه بر دشمنانشان مى گردد. همه اينها عبادت خداست و سبب مى شود كه انسان به فضايل و بركاتى كه نزد خداست برسد و به رضاى او دست يابد؛ زيرا خوشحال كردن مؤمن عادى اگر آن همه فضيلت و ثواب دارد، فضيلت و ثواب خوشحال كردن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام غير قابل وصف است. زيرا كه آنان از خطا و گناه معصوم هستند و خداوند آنها را امام مؤمنان و پيشرو پرواپيشگان قرار داد؛ آسمان و زمين را براى آنان آفريد. آنها صراط، سبيل و راهنماى به سوى او، دروازه رحمت الهى، وسيله ارتباط بين او و بندگانش هستند.

اما حج، عمره، جهاد و مانند آن، اگرچه موجب انفاق مال، ترك وطن، تحمل مشقت ها و ... مى گردد، ولى فضيلت اين امور در حدّ زيارت نيست؛ زيرا با آن كه عبادت الهى، اجابت امر او و موجب خشنودى خدا و اولياى او مى شود، اما آن فضايل ديگر را كم تر مى توان در اينها يافت. (1) از امام كاظم عليه السلام نقل شده است: «هركس كه فرزندم امام رضا عليه السلام را زيارت كند، از ثواب هفتاد حج قبول شده برخوردار است. راوى با تعجب پرسيد: ثواب هفتاد حج؟

فرمود: آرى، هفتاد هزار حج. راوى دوباره با تعجب پرسيد: هفتاد هزار حج؟ فرمود:

چه بسا حج كه مورد قبول واقع نمى شود. (2)


1- الحقايق، ص 287.
2- كافى، ج 4، ص 585، كتاب الحج، باب فضل زيارة أبى الحسن الرضا عليه السلام.

ص: 354

شاهد اين ادعا، كلام بزنطى است كه مى گويد: در نامه حضرت ثامن الحجج، على بن موسى الرضا عليه السلام خواندم كه فرمود: اين پيام را به شيعيان ما برسانيد كه زيارت من در پيشگاه الهى با هزار حج برابرى مى كند. تعجب كردم، از اين رو به امام جواد عليه السلام گفتم: واقعاً با هزار حج برابرى مى كند؟ فرمود: آرى، به خدا سوگند! با هزار هزار يك ميليون حج برابرى مى كند ليكن براى كسى كه همراه با معرفت زيارتش كند. (1)

زيارت با معرفت و آگاهى

معرفت مزور و آگاهى از منزلت او، مورد سفارش و تأكيد بسيارى از روايات است. از امام كاظم عليه السلام رسيده است: «... هر كس امام رضا عليه السلام را كه در شهر غربت از دنيا مى رود زيارت كند، در حالى كه تسليم امر او و عارف به حقّش باشد، در پيشگاه الهى از منزلت شهداى بدر برخوردار است». (2) امام صادق عليه السلام فرمود: «امام حسين عليه السلام را زيارت كنيد، هرچند كه سالى يك بار باشد؛ زيرا هر كس عارف به حقّ او باشد و زيارتش كند، پاداشى جز بهشت ندارد، از رزق واسعى بهره مند مى شود و خداوند گشايشى در كار او ايجاد مى كند». (3) امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند چهار هزار فرشته ژوليده موى غبار غم گرفته را موكّل قبر امام حسين عليه السلام كرده كه تا روز قيامت براى او گريه مى كنند. پس كسى كه عارف به حق آن حضرت باشد و زيارتش كند، آن ملائكه، وى را همراهى مى كنند تا به مأمنش برسانند، اگر مريض شود، صبح هنگام و شبانگاهان عيادتش مى كنند و اگر بميرد، تشييع جنازه اش كرده، تا روز قيامت براى وى استغفار مى كنند». (4) همچنين به بشير فرمود: «كسى كه قبر حسين بن على عليهما السلام را همراه با معرفت زيارت كند، همانند كسى است كه خدا را در عرش زيارت كرده است». (5) اين گونه


1- بحارالأنوار، ج 99، ص 33.
2- همان، ج 99، ص 41.
3- همان، ج 98، ص 2.
4- كامل الزيارات، ص 349، باب 77، ح 1.
5- بحارالأنوار، ج 98، ص 77.

ص: 355

روايات درباره ساير ائمّه عليهم السلام نيز وارد شده است.

سرّ اين كه توصيه كرده اند زيارت زاير با معرفت باشد، آن است كه آنچه مايه كمال زيارت مى گردد، معرفت و شناخت مقام و موقعيت امام است، نه اعمالى بى روح و همراه با غفلت، همانند بوسيدن صِرف و ناآگاهانه ضريح يا در و ديوار، گردش كوركورانه در اطراف ضريح، تماشاى آثار هنرى، شمارش ستون ها، چراغ ها، شمعدان ها، درها، پنجره ها و .... اين كارها، به سياحت شباهت بيشترى دارد تا زيارت. ثواب هاى اخروى و آثار دنيوى كه در روايات آمده، بر زيارت واقعى مترتب است، يعنى جايى كه ارتباط قلبى با مزور برقرار شود و منشأ تحول در زاير گردد، نه بر سياحت و زيارت صورى.

معرفت و آگاهى، نه تنها شرط كمال زيارت ائمه اطهار عليهم السلام است، بلكه درباره طواف كعبه نيز اين تعبير آمده است. ابراهيم تيمى گويد: در حال طواف كعبه بودم كه امام صادق عليه السلام با تكيه زدن بر من فرمود: اى ابراهيم! آيا تو را از فضيلت اين طوافى كه انجام مى دهى، آگاه سازم؟ گفتم: قربانت گردم، مايل هستم. فرمود: هر كس به سراغ اين خانه بيايد و در حالى كه عارف به حق آن است، با هفت شوط دور آن طواف كند و سپس دو ركعت نماز در مقام ابراهيم عليه السلام بگزارد، خداوند ده هزار حسنه براى او مى نويسد و ده هزار درجه وى را بالا مى برد. (1) افزون بر اين، در جاى خود ثابت شده است كه ائمه اطهار عليهم السلام يك نور در چهارده رواق هستند:

«و أنّ أرواحكم و نوركم و طينتكم واحدةٌ». (2)

زيد شحّام از امام صادق عليه السلام پرسيد: امام حسن افضل است يا امام حسين؟ آن حضرت در جواب فرمود: فضل اول ما به آخر ما و فضل آخر ما به اول ما برمى گردد ... خلقت ما يكى است، علم ما يكى است، فضل ما يكى است، همه ما در پيش خدا يكى هستيم ... اول ما محمد است، وسط ما محمد است، آخر ما نيز محمد است. (3)


1- همان، ج 71، ص 319.
2- مفاتيح الجنان، زيارت جامعه.
3- بحارالأنوار، ج 25، ص 363.

ص: 356

شبيه اين مطلب را عبدالرحمن بن مسلم از امام كاظم عليه السلام پرسيد و گفت: زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام افضل است يا زيارت امام حسين عليه السلام يا زيارت فلان امام، فلان امام ...؟

و يك يك امامان را نام برد. امام كاظم عليه السلام در جواب فرمود: هر كس كه اولين ما را زيارت كند، آخرين ما را زيارت كرده است، چنان كه اگر آخرين ما را زيارت كند، مانند اولين نفر ما را زيارت كرده است. هركس ولايت اولين نفر ما را بپذيرد، ولايت آخرين نفر ما را پذيرفته است؛ همان طور كه اگر ولايت آخرين نفر ما را بپذيرد، ولايت اولين نفر ما را پذيرفته است. كسى كه حاجت يكى از دوستان ما را برآورد، گويا حاجت همه ما را برآورده است .... (1)

بررسى تطبيقى زيارت از ديدگاه شيعه و اهل سنت
اشاره

زيارت قبور مؤمنان، خصوصاً زيارت بستگان و آشنايان، يكى از اصول اسلامى است كه براى خود آثار سازنده اى دارد؛ زيرا مشاهده وادى آرام قبرستان كه چراغ زندگى انسان ها در آن جا به خاموشى گراييده، دل و جان را تكان مى دهد، و براى انسان هاى عبرت آموز درس عبرت مى شود. اين گروه با خود مى گويند: اين زندگى موقت كه پايان آن، پنهان شدن در زير خروارها خاك است، ارزش تلاش هاى ناروا را ندارد. و سرانجام اين افراد در برنامه زندگى خود تجديد نظر مى كنند و تحولى در روح و روان آنها پديد مى آيد.

گذشته از اين، زيارت بزرگان دين، نوعى ترويج از دين و مقامات معنوى است، و توجه مردم به مدفن بزرگان، اين فكر را تقويت مى كند كه معنويت آنان مايه اين گرايش هاست؛ و گرنه صاحبان قدرت و ثروت ولى فاقد معنويت، زير خاك خفته و كسى به آنها توجهى ندارد.

رسول گرامى صلى الله عليه و آله در آخرين روزهاى عمر خود، به قبرستان بقيع رفت و درباره اهل


1- همان، ج 97، ص 122.

ص: 357

قبور، طلب آمرزش كرد و فرمود: پروردگارم دستور داده است كه به سرزمين بقيع بيايم و براى آنان طلب مغفرت كنم. آن گاه فرمود: هر گاه به زيارت آنان شتافتيد بگوييد:

«السلام على أهل الديار من المؤمنين و المسلمين يرحم اللَّه المستقدمين منّا و المستأخرين و إنّا إن شاء اللَّه بكم لاحقون»؛ (1) درود بر ساكنان اين وادى از مؤمنان و مسلمانان، رحمت خدا بر گذشتگان از ما، و بازماندگان و ما به خواست خدا به شما مى پيونديم.

در كتاب هاى حديثى، زيارت قبور اولياى الهى و پيشوايان دين به صورت يك مستحب مؤكد آمده و پيوسته ائمه اهل بيت عليهم السلام به زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله، و ديگر امامان متقدم بر آنها مى رفتند و پيروان خود را بر انجام آن دعوت مى نمودند.

پيامبران ديگر هم يادآوران بزرگى بودند كه انسان را به «ميثاق فطرت» يادآورى مى كردند و با تذكر به «هويت» انسان ها، آنها را در مسير حركت از «هست» ها به «بايد» ها يارى و راهنمايى مى كردند. علماى اهل سنت نقل كرده اند كه ابن منكدر، از بزرگان تابعين(م 130 ق)، با اصحابش در مجلسى كه مى نشست و تشنگى شديدى بر او عارض مى شد، برخاسته و صورت بر قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى نهاد و بر مى گشت. وقتى مورد سؤال قرار مى گرفت، مى گفت: حالت خطرناكى به من دست مى دهد كه در اين حالت، به وسيله قبر پيامبر صلى الله عليه و آله شفا مى طلبم. و نيز به محلى در صحن مسجد مى آمد و در آن جا خود را به خاك مى افكند. وقتى علت را مى پرسيدند، مى گفت: در خواب، پيامبر صلى الله عليه و آله را در اين مكان ديدم. (2) يا وقتى پيراهن حضرت يوسف عليه السلام، چشم نابيناى يعقوب فراق كشيده و هجران ديده را بينا مى كند، مرقد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نمى تواند كرامت نشان دهد؟ وقتى بنا به روايات، غبار مدينه، شفابخش جذام باشد، تربت پيامبر صلى الله عليه و آله و امام حسين و قبر امام رضا عليهما السلام شفا نمى دهد؟ مگر نه اين كه دختر آن رسول پاك، حضرت فاطمه عليها السلام پس از


1- صحيح مسلم، ج 3، باب ما يقال عند دخول القبور، ص 64؛ منشور عقايد اماميه، ص 250.
2- الغدير، ج 5، ص 150.

ص: 358

وفات پيامبر، كنار قبر پدر ايستاد و مقدارى از خاك قبر را برداشت و بر ديدگان خويش نهاد و گريست و گفت: چه باك! آن كس را كه تربت محمد را بوييده، هرگز در طول زمان، مُشك و بوهاى خوش را نبويد؟

اين گونه احترام ها و محبت ها و شفاطلبى ها و تبرك جويى ها، از عقيده و ايمان سرچشمه مى گيرد. (1) وقتى امام احمد حنبل، پيراهنى را كه متعلق به شافعى بوده، مى شويد و آب آن را مى نوشد تا از مقام علم، تجليل كرده باشد، (2) پس ارزش صحابه پيامبر و تكريم آثار بر جاى مانده از انبيا و ائمه عليهم السلام، جاى خود دارد.

نمونه هايى از اسوه هاى عملى در باب زيارت

زيارت، تكريم اين گونه ارزش هاست، و احياى قداست منسوب به اولياى خداوند است. حال چند نمونه از سيره عملى اسوه هاى خود را ياد مى كنيم تا معلوم گردد كه چگونه پيشوايان دينى ما اين «حق» را ادا مى كردند و آن فرهنگ را زنده نگه مى داشتند.

حضرت فاطمه عليها السلام قبر حمزه سيد الشهدا را زيارت مى كرد؛ اصلاح مى نمود؛ علامت مى گذاشت و هر دو سه روز يك بار، قبور شهداى احد را زيارت مى كرد؛ كنار مزار، نماز مى خواند؛ مى گريست و دعا مى كرد و هر جمعه، قبر حضرت حمزه را ديدار كرده، نزد آن مى گريست. (3) «حضرت زهرا عليها السلام، بعد از رسول خدا، هفتاد و پنج روز زيست. در اين مدت، هرگز شاد و خندان ديده نشد. در هفته دو روز(روزهاى دوشنبه و جمعه) سر خاك شهدا مى آمد و مى گفت: رسول خدا اين جا بود، و مشركان آن جا ...». (4)


1- همان، ص 147.
2- همان، ص 151.
3- وسائل الشيعة، ج 10، ص 279، ح 1 و 2؛ كشف الارتياب، ص 481.
4- وسائل الشيعة، ج 10، ص 279؛ بحار الأنوار، ج 43، ص 195.

ص: 359

يعنى نوعى گزارش مى داد از صحنه هاى درگيرى حق و باطل، و ترسيم ميدان نبرد و يادآورى خاطره جنگ احد و غيره ... آموزش تاريخ در صحنه! بيان واقعه در محل وقوع! مرحوم صدوق، حضور بر مزار شهيدان احد را به عنوان زيارت، مستحب مى داند. (1) در روايات، ضمن آن كه براى زاير مدينه، زيارت و دعا نزد قبور شهدا مستحب به شمار آمده است، نقل شده كه: پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، هر گاه به زيارت شهيدان مى رفت، خطاب به آنان مى فرمود:

«السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار». (2)

امام صادق عليه السلام نيز در مورد زيارت شهداى احد، سفارش فرموده است كه خطاب به آنان گفته شود: «السلام عليكم يا أهل الديار، أنتم لنا فرط و إنّا بكم لاحقون»؛ (3) سلام بر شما اى اهل اين ديار! شما پيشاهنگ ماييد و ما هم به شما خواهيم پيوست. حضرت زهرا عليها السلام كه اولين شهيد عترت پيامبر صلى الله عليه و آله در راه دفاع از حق بود، طبق وصيت خويش، مخفيانه به خاك سپرده شد و حضرت على عليه السلام صورت چند قبر را هنگام دفن وى ساخت تا جاى دفن آن مظلومه مشخص نباشد. (4) آن گاه، به طور مكرر به زيارت قبر آن بانوى بزرگوار مى رفت و طبق بعضى نقل ها: «امير المؤمنين عليه السلام هر روز قبر فاطمه زهرا عليها السلام را زيارت مى كرد؛ يك روز كه به زيارت آمده بود، خود را بر قبر افكند و گريست و شعرى را به اين مضمون خواند: چه جانگداز است هنگامى كه بر قبر حبيبم عبور مى كنم و سلام مى دهم و جوابى نمى شنوم. اى قبر! چه شده كه جواب مرا نمى دهى؟ آيا بعد از من، ديگر دوستى با كسان، ملالت آور شده است؟». (5) حسين بن على عليه السلام هنگام غروب هر جمعه، تربت برادرش امام مجتبى عليه السلام را زيارت مى كرد. (6) محمد حنفيه را براى زيارت قبر امام حسن در بقيع مى آمد و


1- من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 229.
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 276.
3- همان، ج 10، ص 277.
4- بحار الأنوار، ج 43، ص 193.
5- مالى مررت على القبور مسلما/ قبر الحبيب، فلا يرد جوابى يا قبر، مالك لا تجيب مناديا امللت بعدى خلة الاحباب؟(الغدير، ج 2، ص 16).
6- وسائل الشيعة، ج 10، ص 317.

ص: 360

مى گفت: سلام بر تو اى بازمانده مؤمنان و اى فرزند اولين مسلمان. چرا چنين نباشد، در حالى كه تو سلاله هدايت و هم پيمان با تقوا و پنجمين نفر از اهل كسايى. دست رحمت، تو را تغذيه كرده و در دامان اسلام تربيت شدى و از پستان ايمان، شير خوردى. تو در حال حيات و مرگ پاكيزه اى .... (1) زيارت مرقد سيد الشهدا عليه السلام بيش از همه مورد توجه و عنايت ائمه بود و به زايران آن كوى حق احترام زيادى مى كردند.

حمران بن اعين نقل مى كند كه: از زيارت قبر حسين بن على عليه السلام برگشتم. امام باقر عليه السلام به ديدنم آمد و فرمود: «اى حمران! بشارتت باد ... هر كس قبر شهداى آل محمد را زيارت كند و هدفش از اين زيارت، خدا و پيوند با پيامبر صلى الله عليه و آله باشد، همچون روز تولد از مادر، از گناهانش بيرون آمده، پاك مى شود». (2) اولين زاير قبر حسين شهيد، صحابى والاقدر پيامبر، جابر بن عبد اللَّه انصارى بود كه به همراه عطيه، به زيارت نايل شد. نقل شده است كه اسيران اهل بيت عليهم السلام، پس از ماجراهاى كربلا و بازگشت از سفر شام، در مسيرشان به مدينه از مأموران نگهبان خواستند تا آنان را از كربلا عبور دهند تا با قبرسيد الشهدا تجديد عهد نمايند. در اربعين شهادت حسين بن على بوده كه به آن محل رسيدند. هنگام گذر از آن دشت خونين، زن هاى علويه با گريه و فريادهاى دردمندانه، به سوى قبر شتافتند و اشك ها ريخته شد و سه روز در آن جا گذراندند. در همان موقعيت بود كه امام سجاد عليه السلام با جابر ديدار نمود. امام با جابر در اين ديدار، كه بر تربت شهيدان كربلا انجام گرفت، درباره حوادث تلخى كه بر آنان گذشته بود، سخن ها گفت، سپس به سوى مدينه رهسپار شدند. (3)


1- بحارالأنوار، ج 97، ص 205.
2- وسائل الشيعة، ج 10، ص 259، ح 22؛ امالى، شيخ طوسى، ج 2، ص 28.
3- حياة الامام الحسين بن على، ج 3، ص 422؛ وسائل الشيعة، ج 10، ص 374، ح 3. البته اين نكته كه اين زيارت، در اربعين همان سال بوده يا سال بعد، بين مورخين دو نظراست. براى تحقيق بيشتر، به كتاب اربعين از شهيد قاضى طباطبايى مراجعه كنيد.

ص: 361

دعبل خزاعى، شاعر متعهد شيعه كه در زمان امام رضا عليه السلام مى زيست، هنر خويش را در راه احياى حق آل محمد، و ذكر شهداى عترت پيامبر و بيان فضايل اهل بيت عليهم السلام قرار داده بود و نزد ائمه شيعه منزلتى داشت. آن گاه، از قبرهايى ياد مى كند كه از اين دودمان، در سرزمين كوفه، مدينه، مكه، فخ، جوزجان، بغداد، طوس، كربلا ... قرار دارد و از شهدايى چون شهيد فخ، يحيى بن زيد، ابراهيم بن عبد اللَّه، موسى بن جعفر، و شهداى كربلا ياد مى كند. (1) نقل شده است كه وقتى دعبل، در شمارش اين زمين هاى نورانى و مرقدهاى پاك، به آن جان مطهر و ارزشمندى كه در بغداد مدفون است، رسيد(يعنى امام كاظم عليه السلام) حضرت رضا عليه السلام فرمود كه اين را هم اضافه كند: «و قبر بطوس يا لها من مصيبة»، كه يادى بود از قبر مصيبت بار و اندوه آور كه در خاك طوس است. دعبل پرسيد: اين قبر، قبر كيست كه در طوس است؟ امام فرمود: قبر من است؛ مدتى نمى گذرد كه طوس، محل رفت و آمد شيعيان و زايران من مى گردد. هر كس مرا در غربتم در سرزمين طوس زيارت كند، با من خواهد بود و گناهش در قيامت بخشوده خواهد شد. آن گاه امام برخاست و صله و هديه هايى به عنوان تقدير، به دعبل عطا كرد. (2) امام هم، براى تكميل قصيده بلند او، كه تمام قبور و مزار شهداى مظلوم فرزندان فاطمه عليها السلام را دارد، از قبر خويش كه در طوس خواهد بود، ياد مى كند و دو بيت به قصيده اش مى افزايد.

اين خط كلى و درخشان ائمه عليهم السلام است كه مردم را با اين مزارها و مدفونين آنها آشنا كنند تا از اين طريق، مردم راه هدايت و نجات را بيابند و در بيراهه هاى ظلمانى نيفتند.


1- قصيده دعبل، كه با بيت «مدارس آيات خلت من تلاوة ...» معروفيت دارد، به صورت هاى گوناگون، كم و زياد، در منابع مختلفى نقل شده است كه مفصل ترين صورت نقل اين قصيده، در كتاب كشف الغمه، ج 3، ص 108 به بعد نقل شده است كه حدود 121 بيت مى باشد.
2- الغدير، ج 2، ص 361.

ص: 362

خصوصيات زيارت در فضاهاى معنوى

اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود:

«مرّوا بالمدينة فسلّموا على رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و إن كانت الصلاة تبلغه من بعيد»؛ (1)

به مدينه برويد و بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سلام بدهيد، هر چند كه سلام و درود از راه دور نيز به آن حضرت مى رسد. زيارت از دور نيز هر چند مورد قبول و توصيه است، ليكن اين حديث، نشان مى دهد كه حضور زاير در كنار قبر وى خصوصيتى دارد، لذا مورد سفارش قرار گرفته است. از جمله اين خصوصيت ها عبارت است از:

1. بهره مند شدن از فضاى معنوى حرم هاى شريف- كه محل تردد فرشتگان، ارواح انبيا و اوليا به ويژه روح بلند آن مزور است- و دعا كردن در مظانّ استجابت دعا.

چنان كه بهره مندى از فضاى معنوى مسجدالحرام و مسجدالنبى صلى الله عليه و آله و دعا كردن در آن فضا را وهابيان حجاز نيز قبول دارند و به آن عمل مى كنند.

2. گسترش فرهنگ توحيدى و ولايت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در بين راه ها و شهرهاى مسير مشاهد مشرفه.

3. نشانه صداقت زاير در دوستى و علاقه به مزور.

4. ارتباط ملت ها و مليت هاى مختلف و آگاهى از مشكلات، مشقّات و امكانات يكديگر.

5. عمل به توصيه كلى قرآن بر سير در اقطار زمين و تماشاى فرجام مجرمان: «قُلْ سِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ». (2) 6. وفادارى به مقتدا و تعهد به پيمانى كه با او بسته است. (3) 7. حرم هاى شريف امامان معصوم عليهم السلام در طول تاريخ مراكز علم، تبليغ و ترويج دين، مبدأ قيام ها و نهضت ها، محل پيمان بستن و هم قَسَم شدن براى انقلاب هاى


1- وسائل الشيعة، كتاب الحج، ابواب المزار، باب 4، ج 14، ص 338، ح 3.
2- سوره نمل، آيه 69.
3- ر. ك: روايت امام رضا عليه السلام.

ص: 363

رهايى بخش، جنبش هاى انتقام آميز و ... بوده است. اين بركات، جملگى از اياب و ذهاب و مراوده زايران ناشى مى شود.

عالم بزرگ اهل سنت، ابن قُدامه مى گويد: زيارت قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مستحب است؛ زيرا از خود آن حضرت در اين باره روايت شده است. ابن هبيره مى گويد:

پيشوايان چهارگانه اهل سنت(مالك، شافعى، ابوحنيفه و احمد بن حنبل) بر استحباب زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اتفاق نظر دارند. (1) برخى از فقهاى شيعه گفته اند: با ادله اربعه، يعنى كتاب، سنت، عقل و اجماع مى توان رجحان و فضيلت داشتن زيارت قبور صلحا، ابرار، متقيان و نيكان را نيز اثبات كرد تا چه رسد به زيارت انبيا، اوصياى معصوم عليهم السلام و علما. آن گاه به اثبات ادعاى خويش پرداخته است. (2) فقيه نام دار اماميه در جواهر الكلام هنگام شرح كلام محقق حلّى، استحباب زيارت صديقه كبرا، فاطمه زهرا عليها السلام، اميرمؤمنان على عليه السلام و فرزندان معصوم آن دو بزرگوار عليهم السلام را مورد كاوش و بررسى قرار داده است. (3)

فضيلت و اجر و سازندگى زيارت

هر زيارتى داراى فضيلت، اجر، سازندگى و ... است، اما ترديدى نيست كه اگر با مقدماتى همراه باشد- به ويژه مقدمات مشقت آور- دليل روشن ترى بر صداقت، محبت و ارادت زاير است و اجر، فضيلت و سازندگى آن نيز بيشتر خواهد بود. از اين جهت سفر كردن از راه دور و نزديك براى زيارت و ديدار دلدار و حضور در حرم او مورد تأكيد و سفارش ائمه اطهار عليهم السلام است. چنان كه فقيهان اهل سنت نيز به استحباب زيارت شهداى احُد و به ويژه سيد شهيدان، حضرت حمزه- كه امروزه نيز بيرون شهر مدينه واقع شده است- فتوا داده اند. (4) چنان كه فاطمه زهرا عليها السلام هر جمعه، براى زيارت


1- الغدير، ج 5، ص 110.
2- ر. ك: مهذب الاحكام، ج 15، ص 33.
3- جواهر الكلام، ج 20، ص 85- 100.
4- الغدير، ج 5، ص 160.

ص: 364

قبر عمّ بزرگوار خود به سوى احُد بار مى بست، در آن جا نماز مى خواند و در كنار قبر وى گريه مى كرد. (1)

ساختن بنا و تعمير قبور

يكى ديگر از امورى كه مورد انتقاد فرقه وهابيه قرار گرفته، موضوع احداث بنا، روى آن قبور و زيارت و دعا و نماز، كنار آن و نذر و ذبح حيوانات براى آنهاست.

وهابى ها خيال مى كنند كه اين گونه امور كه از ناحيه گروه هاى مختلف اسلامى در طول تاريخ صورت مى گرفته، يك نوع بت پرستى است كه بايد با تمام مظاهر آن، مبارزه كرد و توحيد خالص را تحقق بخشيد. بدين جهت، قبور صالحان و ائمه بقيع را در مكه و مدينه ويران كرده، آثارشان را از بين برده اند و همواره از مراسم مذهبى كنار قبور آنان جلوگيرى مى نمايند!

در صورتى كه اين نوع كارها از موحدينى صورت مى گيرد كه جز خداى يكتا را نمى پرستند و آنها را به عنوان تعظيم شعاير و تجليل از نيكان و ترغيب مردم به ادامه راه آنان، انجام مى دهند و صاحبان آن قبور را عباد صالح و بندگان شايسته خداوند مى شناسند.

در اين جا توضيح دو نكته لازم به نظر مى رسد:

1. كسانى كه قبور را تعمير و يا روى آنها ساختمان مى كنند(اكثريت قاطع مسلمانان)، براى صحت عمل خود به عمومات كتاب و سيره مسلمين، بدين شكل استدلال مى كنند: احداث بنا روى قبور، يكى از راه هاى زنده نگاه داشتن ياد و راه الهى و ابراز محبت و ارادت نسبت به آنهاست وگرنه به مرور زمان، كم رنگ شده و شكوه و شادابى خود را از دست مى دهد و چه بسا شك و ترديد در آن راه مى يابد و بدين جهت است كه همواره قبور رجال دين و سياست را گرامى مى دارند. از اين رو، اين كار مصداق تعظيم شعاير است كه قرآن بر آن تأكيد دارد. (2)


1- همان، ص 169، ح 26.
2- ر. ك: سوره حج، آيه 32.

ص: 365

اما سيره مسلمين، هنگامى كه اسلام جزيرة العرب و كشورهاى مجاور را فتح كرد، قبور پيامبران و صالحانى با قبه و تشريفات، در آنها وجود داشت از قبيل: قبر اسماعيل و مادرش هاجر در مكه و در «حِجر»، قبر دانيال در شوش، هود و صالح و يونس و ذوالكفل در عراق، قبور ابراهيم و اسحاق و يعقوب و يوسف در بيت المقدس، قبر حوا در جده و ... و اگر هدم آنها واجب بود، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مسلمين آنها را خراب مى كردند. در صورتى كه دست به تركيب آنها نزدند و اين نشان مى دهد كه ايجاد بناى روى قبور، به طور كلى حرام نبوده و جنبه بت پرستى نداشته است.

و از صدر اسلام تاكنون، مسلمين براى تجليل از پاكان و ترغيب مردم به ادامه راه آنان، قبور آنان را مورد احترام قرار مى دادند و روى آنها ساختمان مى ساختند و در كنار آنها مساجد و مرافق عمومى تأسيس مى كردند و در آن مكان ها، عبادت خدا و تبليغ و ترويج از آيين محمدى مى نمودند كه قبور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مدينه طيبه و ائمه بقيع و امامان در عراق و ايران و مشاهد مشرفه بلاد اسلامى گوياى اين واقعيت روشن است و اگر اين كار، حرام و مصداق بت پرستى بود به هيچ وجه عالمان و سنگرداران دين كه جانشان را در راه حفظ آثار دين گذاشتند، تحمل يك چنين خلاف بنيادى را نمى كردند. (1) 2. احاديث ابى الهياج و ...

وهابى ها بدون توجه به دلايل ياد شده در مورد جواز تعمير قبور و ساختن بنا روى آنها و نيز بدون توجه به نظرات مذاهب اربعه اهل سنت كه وضع بيت يا قبه يا مدرسه و مسجد را روى قبر جايز دانسته اند، (2) حكم به حرمت و وجوب تخريب آن داده اند و در اين راه به رواياتى از قبيل: حديث ابى الهياج، جابر و ناعم و امثال اينها تمسك جسته اند. در صورتى كه آن روايات، هم از لحاظ سند، به خاطر افرادى مانند:

وكيع، سفيان ثورى، حبيب بن ابى ثابت، ابى وائل، ابن جريحفوهبفابن لهيعه و ...


1- كشف الارتياب، ص 357- 393؛ الوهابيه فى الميزان، ص 53- 122؛ آيين وهابيت، ص 39- 95.
2- يكره أن يبنى على القبر بيت أو قبة أو مدرسة أو مسجد.(الفقه على المذاهب الاربعة، ج 1، ص 536)

ص: 366

نادرست است و هم از لحاظ دلالت مربوط به مدعاى وهابى ها نيست و نيز مربوط به قبور كفار و كسانى است كه قبور افرادى را براى خود قبله اتخاذ مى كردند و همانند بت پرست ها آنها را پرستش مى نمودند كه براى بررسى جزييات اين بحث، لازم است به كتب مربوطه مراجعه شود. (1)

نظر مرحوم كاشف الغطا

آيت اللَّه العظمى حاج شيخ جعفر كاشف الغطا، در رساله اى كه در جواب نامه سلطان عبد العزيز بن محمد بن سعود دومين حاكم آل سعود، نوشت درباره تعمير قبور و ساختن بنا روى آنها مى نويسد: زمان ها و شرايط در مورد افعال و اعمال مردم تأثير دارد و بر همين اساس، مسلمين به خصوص پيشوايانشان در صدر اسلام از لحاظ لباس و غذا و مسكن و حتى تعمير قبور رعايت اضعف مردم را مى كردند، ولى بعدها كه رفاه نسبى پديد آمد و گشايشى در اعمال آنان در اين زمينه ها آشكار گرديد، از اين رو اگر در صدر اسلام در مورد مساجد و مشاهد مشرفه تجليل زياد نمى كردند، دليل آن نمى شود كه در اعصار بعد كه زندگى عمومى رونق گرفته، تجليل كامل صورت نگيرد و مجاز نباشد. و چون تجليل از آن قبور از عوامل حفظ آنها از اندراس و احترام به صاحبان آنها و ادامه راه آنهاست، از اين رو به مرور زمان، در تجليل و رونق آنها افزودند و صرف نظر از عمومات آيات و سيره مسلمين در طول تاريخ، روايات فراوانى نيز از طريق ما در استحباب اين كار رسيده كه تنها به روايت زير اكتفا مى شود: (2) ابو عامر تبانى واعظ اهل حجاز مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و عرض كردم: اى فرزند رسول خدا پاداش كسى كه قبر امير المؤمنين عليه السلام را زيارت و تعمير كند، چيست؟ فرمود: اى ابا عامر پدرم از پدرش و او از پدرش، على عليه السلام روايت كرده


1- به مصادر ياد شده مراجعه شود.
2- منهج الرشاد، ص 153- 155.

ص: 367

كه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله به او فرموده است: به خدا قسم كه تو در زمين عراق كشته مى شوى.

امير از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: پاداش كسى كه قبور ما را زيارت و تعمير كند، چيست؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى ابا الحسن، خداوند قبر تو و فرزندانت را بقعه اى از بقعه هاى بهشت و عرصه اى از عرصات آن قرار داده و خداوند قلوب نجيبان و برگزيدگانش را متوجه شما ساخته و در اين راه تحمل رنج و همه نوع گرفتارى مى نمايند تا قبور شما را تعمير و به جهت تقرب به خدا و علاقه شان به رسول خدا زياد آنها را زيارت كنند، اينان مخصوص به شفاعتم هستند و در حوضم وارد مى شوند و اينان فردا زايرانم در بهشت خواهند بود. (1)

مبانى پرورشى و تربيتى زيارت
اشاره

آثار تربيتى و نقش سازنده زيارت اولياى خدا عبارت اند از: توجه به خدا، تقرب به خدا، تحول روحى و توبه و گناه زدايى كه به گونه اختصار، به بحث و بررسى آن مى پردازيم.

توجه به خدا

اساس تربيت روحى مسلمان، «ذكر خدا» است، و ريشه تباهى اخلاق، «غفلت» و «دورى» و «نسيان» مى باشد. اگر از «سازندگى زيارت» سخن مى گوييم، بايد آن را در ارتباط با «ياد خدا» بشناسيم كه در مزار معصومين و شهيدان پديد مى آيد. اگر ائمه معصوم، مقرب درگاه پروردگارند، به خاطر آن است كه «عبوديت خدا» را در اوج متعاليش دارا بودند. اگر آنها اسوه و الگوى مايند، براى آن است كه در تقوا و طاعت خدا، سرآمد اهل روزگار بودند. اگر سخن و عملشان براى ما سند و ملاك است، از آن روست كه «حجت» هاى خدايند. اگر نزد خداوند، مقام و مرتبه اى والا دارند، رازش در ارتباط عميق و همواره و عاشقانه آنان با خداى عالم است.


1- بحار الأنوار، ج 97، ص 120.

ص: 368

نتيجه آن كه: زايرى كه در مرقد پاكشان، آستانه ادب مى بوسد و به تكريم و احترام مى پردازد، بايد به ياد خدا افتد. چرا كه ائمه عليهم السلام، واسطه خالق و خلق اند؛ راه منتهى به خدايند؛ آينه حق نمايند؛ زيارتشان، يادآور خداوند است. وقتى توجه به خدا، نقش تربيتى و سازنده و بازدارنده از گناه دارد، قطعاً اين توجه، در كنار مزار اولياى خدا بيشتر و شديدتر است.

پس زيارت بايد بازدارنده از گناه باشد، چرا كه در زيارتگاه، به اداى احترام امامى مى ايستيم كه عظمت و قداستش را مديون بندگى خداست. مگر مى شود كسى مدعى عشق و محبت دوستان خدا باشد، ولى راه و روش و عمل و زندگى او برخلاف رضا و خواست آنان باشد؟

چه بسا كه به ديدار كسانى برويم، ولى به ياد خدا نيفتيم. چه بسيار جاهاى ديدنى و اماكن باستانى و آثار هنرى و موزه ها و بناها، كه ديدارش يادآور خدا نيست. اما زيارت معصومين و مزار ائمه و قبور اولياى خدا و امامزادگان، جدا از ياد خدا و منفصل از معنويت و روحانيت نيست.

مزارها، جلوه هاى ربوبى دارند و «صبغة اللَّه» در آنها مشهود است. زيرا «آن» كه به ديدارش آمده ايم، با «او» پيوند داشته است.

زاير هم، از اين رهگذر، غنچه فطرتش را مى شكوفاند و با ياد خدا و توجه به معبود، دل را صفا مى بخشد. احساس كششى به سوى مبدأ مى كند. پاك و زلال مى شود و از گناه دور مى گردد. و دورى از گناه، يعنى نزديكى به خدا. نزديكى به خدا هم، يكى ديگر از آثار سازندگى زيارت است.

تقرب به خدا
اشاره

والاترين هدف خلقت، الهى شدن انسان و قرب به خداوند است. منظور، نزديك شدن مكانى نيست، كه خدا مكان ندارد. و مقصود، نزديك شدن خدا به ما نيست، چرا كه خداوند، به ما نزديك است:

از رگ گردن به ما باشد خدا نزديك تر هر چه ما دوريم از او، او به ما نزديك تر

اين نص قرآن كريم است كه: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ». (1)

دوست، نزديك تر از من به من است وين عجب تر كه من از وى دورم

بلكه هدف، نزديك شدن ما به خداوند است، از طريق كسب فضايل، از راه آراسته شدن به مكارم اخلاق، از راه تخلق به اخلاق اللَّه، به وسيله بندگى و طاعت و اخلاص و تقوا.

«زيارت»، چون پيوند و تجديد عهد با بندگان خالص خداوند است، زمينه كسب صفات شايسته و عامل رشد معنوى، و در نتيجه تقرب به خدا مى گردد.

وقتى در زيارت، انسان ناقص، در برابر انسان كامل قرار مى گيرد و به آن مدل و الگو توجه مى كند، انگيزه كمال يابى، او را به قرب معنوى به خدا مى كشد و زيارت، مايه تقرب مى گردد.

تقرب به اولياى خدا، راهى است براى تقرب به خداوند. چرا كه اينان، وسيله و صراط و راهنما و مشعل هدايت اند. آشنايى و انس با اينان، زاير را با خداوند بيشتر مأنوس و آشنا مى سازد. تا انسان نخواهد كه تقرب بجويد، نزديك هم نمى شود. بايد «تقرب» جست، تا به «قرب» رسيد.

به همين جهت، تعبير «أتقرّب» در زيارتنامه ها زياد است و ديدار مرقد ولىّ خدا، سبب نزديك شدن به خدا به حساب آمده است.

از موارد فراوان، به چند نمونه اشاره مى شود: در زيارت امام على عليه السلام مى گوييم:

خدايا! بنده و زاير تو، با زيارت قبر برادر پيامبرت، به تو تقرب مى جويد: «اللّهم عبدك و زائرك، متقربّ إليك بزيارة قبر أخى رسولك». (2) و در زيارت موسى بن جعفر عليه السلام مى خوانيم: «متقرّبا بزيارتك إلى اللَّه تعالى» (3) و در زيارت ائمه معصومين عليهم السلام، خطاب به آنان مى گوييم: «متقرب بكم إليه». (4)


1- سوره ق، آيه 16.
2- محجة البيضاء، ج 4، ص 87.
3- مفاتيح الجنان، زيارت موسى بن جعفر عليه السلام.
4- همان، زيارت جامعه كبيره.

ص: 369

ص: 370

زيارت امام، وسيله نزديك شدن به خداوند است و آراسته شدن به اوصاف و اخلاقيات معصومين آراستگى به اوصاف الهى است و در همين قرب به خدا، كمال وجودى انسان نهفته است.

ابو سعيد ابو الخير، از شيخ الرئيس بو على سينا، نابغه دوران، درباره تشرف به زيارت، پرسشى مى كند. ايشان در پاسخ مى گويند: «در اين هنگام(هنگام تشرف به زيارت) اذهان، صفاى زيادترى پيدا كرده، خاطره ها با تمركز شديدترى جلوه نموده و باعث نزديكى به خداوند مى گردد». (1) زاير، حتى اين قرب را «احساس» هم مى كند.

جلوه اى از فيوضات را در خويش مى يابد و احساس «تصعيد وجودى» مى نمايد، خود را به خدا نزديك تر مى يابد؛ دلش شكسته تر مى شود؛ با فطرت خدا آشناى خود، صميمى تر و در گوشى تر به نجوا مى پردازد، و تصميم بر توبه ها و انابه ها، از رهگذر همين توجه ها و تقرب ها پديد مى آيد.

تحول روحى

دگرگونى، از حالات روحى انسان است. عواملى چند، انسان را «متحول» مى كند.

خدايى كه «محوّل الحال» است، اين اعجاز را و اين تأثير شگفت را و اين كيمياى دگرگون ساز را، گاهى در يك «تربت» مى نهد؛ گاهى در يك «زيارت» قرار مى دهد؛ گاهى به بركت يك «شهيد» فراهم مى سازد، گاهى در فيض يك «نگاه» و فوز يك «نظر» مى بخشد؛ گاهى «حال» را در يك «ديدار» مى بخشد و «حضور»، منشأ اين تحول مى شود.

آرى، «زيارت»، نقش دگرگون ساز و تحول آفرين در انسان دارد. در زيارت مولاى متقيان عليه السلام مى خوانيم: «السلام على ميزان الأعمال و مقلّب الأحوال». (2) گر چه مقلّب القلوب بودن و دگرگون سازى دل ها و حال ها، كار خداست، ولى خداوند، اين ولايت را به


1- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 2، ص 37.
2- مفاتيح الجنان، زيارت امير المؤمنين عليه السلام(پايين پا).

ص: 371

«ولىّ خود» هم مى بخشد، و امام على عليه السلام هم مى تواند احوال را دگرگون كند و فيض نظرش خاك را كيميا و مس دل را طلا سازد.

اگر در زيارت، اين تحول روحى پديد نيايد، چه سود؟ آن كه از زيارت برمى گردد، بايد همراه با تحول و تغيير و توبه و انابت باشد؛ بايد فرقى كرده باشد؛ وگرنه از زيارت بهره نگرفته است.

گر گدا كاهل بود، تقصير صاحبخانه چيست؟! گنهكار، از محيط پاك زيارتگاه اثر مى پذيرد و در فضاى ديگرى قرار مى گيرد.

اين تحول، چه بسا از دور فراهم نگردد. بايد بيايد؛ رنج سفر ببيند؛ پاى به راه نهد؛ با شوق و درد، وادى ها را بپيمايد؛ تا در كنار مرقد، «قرار» گيرد. آن گاه اين «حضور»، تأثير تربيتى دارد.

توبه و گناه زدايى

بار معنوى زيارت تا حدى است كه گاهى يك انقلاب روحى، يك تحول حال، يك «توجه» در مزار معصوم، منشأ اثر در يك عمر است. لحظات «شب قدر گونه» اى كه براى زاير در كنار قبر اولياى پاك خدا حاصل مى شود، گاهى بركاتى دارد كه پيش از سال ها مراقبت و مواظبت، بازدهى دارد و مى توان ره صد ساله را يك شبه پيمود. چه توبه هاى عظيم، چه تطهير قلب هاى جدى، چه تصميم هاى بزرگ، چه اصلاح درون هاى سرنوشت ساز، كه از آثار «زيارت» است. در عتبات ائمه حضور يافتن و به «حساب» خود رسيدن، به گذشته خويش و اعمال خود توجه كردن و تصميم به «پاك بودن» و «خوب زيستن» گرفتن، از آثار ديگر زيارت است. گناه، زايده اى است روييده بر تنه اخلاق انسان؛ غفلت، آفتى است افتاده به جان «قلب»؛ هواپرستى، باد مسمومى است وزيده بر گلستان «فطرت»؛ دنيازدگى، كرمى است ساقه خوار، چسبيده به شاخه «وجود»؛ شهوات، آتشى است هستى سوز، افتاده به خرمن «ايمان».

«زيارت» چه مى كند؟ ... زيارت، مؤمن را در آستانه ايمان مجسم و در عتبه اسوه هاى

ص: 372

اخلاق، مى نشاند، فطرت را زير اشراق ملكوت مرقد معصومين عليهم السلام، آفت زدايى مى كند. زيارت، آبى ابراهيمى است كه بر آتش شهوت نمروديان ريخته و آن را سرد و سلامت مى كند. زيارت، انسان را به خطاهايش «متوجه» و «معترف» مى سازد و در او، بارقه «اميد» و «مغفرت» مى آفريند. زاير، بايد خود را در چنين جايگاه و مقامى احساس كند.

در زيارت امامان مدفون در قبرستان بقيع مى خوانيم: «هذا مقام من أسرف و أخطأ و استكان و أقرّ بما جنى و رجى بمقامه الخلاص»؛ (1) اين جا، محل ايستادن و جايگاه كسى است كه اسراف و خطا كرده است، اين جا كسى در حضورتان ايستاده كه شكسته و خاكسار، به جرم خويش اقرار مى كند و به خاطر حضورش در اين مقام، اميد «نجات» دارد.

تا انسان خود را اسرافكار و بزهكار نداند، خاكسار نمى شود و تا خاكى نشود، به گناه اعتراف نمى كند و تا اقرار به اشتباه نكند، اميد نجات در او نيست.

مزار ائمه عليهم السلام، يكى از بهترين جاها براى «محاسبه نفس» و رسيدگى به پرونده اعمال خويش است. در زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله مى خوانيم: «إنّى أتيتك مستغفراً تائباً من ذنوبى و إنّى أتوجّه بك إلى ربّى و ربّك ليغفر لى ذنوبى». (2) استغفار و توبه از گناهان و توجه به خدا و اميد مغفرت، در زاير رسول اللَّه لازم است. بدين گونه، زيارت، عامل تزكيه نفس و خودسازى و تربيت است.

همچنان كه درياها و گياهان و عالم طبيعت، سموم و گاز كربنيك هاى هوا را مى گيرند و به تطهير و پالايش جو و محيط و هوا مى پردازند، در عالم معنويات هم، انسان هاى نمونه و روح هاى متعالى و مظاهر كمال، چنين خاصيتى دارند و جان ها را پاكسازى مى كنند و اخلاق ها را اصلاح و دل ها را از رذايل شست وشو مى دهند. (3) اين


1- مفاتيح الجنان، زيارت ائمه بقيع.
2- همان، زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله.
3- با استفاده از بيان شهيد مطهرى در عدل الهى، با عنوان «اصل تطهير»، ص 274.

ص: 373

وساطت در فيض است كه از خداوند، اما از كانال اوليايش، به ما مى رسد.

وقتى كه زيارت ائمه عليهم السلام و پيوند با آنان در تطهير جان ها و اصلاح اخلاق و تربيت نفوس مؤثر است، اين خود، نوعى هدايت و امامت و رهبرى ائمه را مى رساند. اين هم نوعى شفاعت است كه در همين دنيا اثرش روشن مى شود و به تعبير شهيد مطهرى: «شفاعت رهبرى» و «شفاعت عمل» است. (1) براى وجودهاى گريزان از مركزيت توحيد و فطرت و پاكى، نيروهاى جاذبه معنوى لازم است تا اين تعادل و حركت در «خط سير» و شناورى در «فلك فوز و فلاح» را هماهنگ و برقرار سازد. با كار گريز از مركز و جاذبه، تعديل فراهم مى شود.

مزارهاى معصومين عليهم السلام، كانون هاى جاذبه دار، براى كشش فطرت ها و دل هاى مستعد، به خير و صلاح است.

و بالأخره زيارت، عامل «توجه به خدا»، «تقرب به خدا»، «تحول روحى» و «توبه و گناه زدايى» است. اينهاست آثار تربيتى و نقش سازنده زيارت اولياى خدا. به شرط آن كه زاير، عارف باشد؛ عارف به حق ائمه و مقام و شخصيتشان، عارف به وظيفه خود در مقابل امامان. اين چشم انداز را در حيات شخصيت هاى برجسته و انسان هاى نمونه مى توان يافت و به محدوده اين قلمرو وسيع با توجه به عظمت مقام ائمه عليهم السلام مى توان پى برد.

امامان، كه «انسان هاى برتر» اند، شخصيتى دارند كه حد و مرز تعالى انسان را نشان مى دهند. آنان، چون «انسان» اند، الگوى انسان ها هستند، وگرنه قابل تأسى نبودند.

انسان كامل بودن آنان، به ما نشان مى دهد كه تا كجاها مى توان پر كشيد و طيران كرد و كمال يافت.

به زيارت اين اسوه ها رفتن، ما را به آن قله اى كه بايد برسيم، به آن حد و مرزى كه بايد قدم بگذاريم، و به آن مرتبه اى كه بايد نايل شويم، «راهنمايى» مى كند.


1- ر. ك: همان، ص 268، تحت عنوان «شفاعت رهبرى».

ص: 374

گفتيم كه اين، منحصر به ائمه عليهم السلام نيست؛ در مراتب مختلف، همه انسان هاى والا، اين هدايت و امامت را براى ما دارند.

به راستى هم، اولياى دين كه زيارتشان بر ما فرض و لازم است، بيان كننده اين حد و مرز سير صعودى انسان ها در مسير پاكى و طهارت و كمال اند. و اين، خود، يكى از شيوه هاى امامت و خواص رهبرى آنان است.

در تعبيراتى كه در زيارتنامه ها به كار رفته است، به وضوح اين نشان دادن حد و مرز را مى توان ديد. از امامان معصوم، با كلمات و عناوينى ياد شده كه در اين باب، بسيار راهگشاست.

تعبيراتى همچون «آيه»، «بينه»، «حجت»، «گواه»، «شهيد»، «صراط»، «راه»، «نشانه»، «راهنما»، «منار»، «امام»، «در»، «چراغ»، «نور»، «ستاره»، «ماه»، «خورشيد»، «دليل»، «پرچم»، «علامت»، و ... كه در متون زيارتى ديده مى شود، مبيّن اين نكته است. (1) نمونه ها، هميشه معيار و ميزان اند و محدوده و گستره و ميدان رشد انسان ها را نشان مى دهند. به همين جهت، در برنامه هاى تربيتى اسلام، تأكيد فراوانى روى نشان دادن الگو شده است.

استاد حكيمى مى نويسد: «... از حقيقت هايى كه در انعقاد شخصيت انسان و ساختن آن سخت مؤثر است، توجه انسان است به نمونه هاى والاى فكر و اعتماد و اقدام و عظمت و حماسه و جهاد. اگر اين نمونه هاى والا در ميان زندگان باشند، چه بهتر، ولى انسان به گونه اى ويژه، به اشخاص تاريخى و گذشتگان اعتقاد دارد و كمالات و عظمت هاى آنان را- تا سر حد اساطير- تقديس مى كند و بزرگ مى دارد. بنابر اين، بشر به طور فطرى، از توجه به آثار باقيمانده، ابزار كار، محل سكونت و قبور بزرگان تاريخ و تأمل در احوالات آنان، چيزها مى آموزد و به عظمت ها مى رسد». (2)


1- به زيارتنامه ها و كتب ها مراجعه و در تعبيرات، دقت كنيد. از جمله: زيارت جامعه و دعاى ندبه و ....
2- حماسه غدير، ص 302.

ص: 375

ايستادن در برابر آيينه هاى فضيلت نما، «رذيلت» ها را هم خود به خود مى نماياند و قرار گرفتن در مقابل آينه هاى كمال، «نقص» ها را نشان مى دهد. «زيارت»، نوعى حضور در برابر آينه است. زيارت، خود را به «ميزان» عرضه كردن است، زيارت، خود را «محك» زدن است، زيارت، خود را با «الگو» و «مدل» سنجيدن است. وقتى ما در برابر يك معصوم و امام شهيد قرار مى گيريم، و در مزار پيشوايان دين، با شناخت و بصيرت حضور مى يابيم و مى دانيم كه اينان، كمال مجسم و عينيت فضيلت، و جلوه هايى از نور خدا و چشمه اى از فيض رب، و تبلورى از ايمان و خلوص و عبوديت و پاكى اند، در اين صورت، عظمت آنان، ما را متوجه نقايصمان مى كند؛ و پاكى آنان، ما را به آلودگى هايمان آشنا مى سازد؛ معنويت و روحانيت آنان، ما را به ماديت و دنياگراييمان واقف مى گرداند؛ «طاعت» آنان، معصيت ما را روشن مى نمايد؛ نورانيت آنان، تيره جانى و تاريكدلى ما را؛ صفاى آنان، غل و غش ما را؛ خدا ترسى آنان، هواپرستى ما را؛ تعالى روح و رتبه والايشان، تنزل مقام و پستى منزل ما را.

حضور در مزار امامان پاك، ما را آگاه مى كند كه: اگر آنان در «قله» اند، ما هنوز به «دامنه» هم نرسيده ايم؛ اگر آنان «مطهر» اند، ما هنوز در فكر طهارت هم نيستيم؛ اگر آنان «معصوم» اند، ما گرفتار معصيتم؛ اگر آنان «برگزيده خدا» يند، ما هنوز در دام ابليس و هواى نفس اسيريم؛ اگر آنان در اوج «معراج معنوى» اند، ما در «هبوط مادى» مانده ايم؛ اگر آنان «بنده خدا» يند، ما در بند «خود» يم.

زيارت، زمينه ساز اين تقابل و تقارن و مقايسه و محاسبه است و تا اين سنجش انجام نگيرد، به كاستى هاى اخلاقى و ضعف هاى معنوى خود واقف نخواهيم شد.

اين است كه زيارت را قرار گرفتن در برابر آيينه مى دانيم. در عظمت زيارت عاشورا همين بس كه از احاديث قدسيه بوده و ظاهر خبر صفوان بن جمّال مهران آن است كه خداوند متعال، اين زيارت را به جبرئيل امين القا كرده و او به رسول اكرم صلى الله عليه و آله رسانده است.

ص: 376

مبانى فرهنگى و اجتماعى زيارت

تباهى و فساد، در ميان جوانانى كه ريشه و تبار صحيح و معلومى ندارند، بيشتر است.

فرزندان نامشروع و بى پدر و مادر، براى بزهكارى و جرم و جنايت، زمينه مساعدترى دارند. انقطاع فرهنگى يك نسل از گذشته درخشان خويش، زمينه ساز بردگى فكرى و استعمار فرهنگى آنان، از سوى تاراجگران فكر و انديشه و استقلال ملت هاست.

غرض اين كه: در مسايل اخلاقى و تربيتى هم، پيوند با نيكان و رابطه با صالحين و آشنايى با خانواده هاى ريشه دار و صاحب كرامت و شرف، سازنده است، به همان شكل كه گسيختگى از تبار پاكان و بريدگى از ريشه هاى فرهنگى و اخلاقى، زمينه ساز فساد و گناه و بى مبالاتى و عدم تعهد است.

زيارت، عاملى در جهت پيوند زدن با صالحان، يا تقويت رابطه معنوى با وارستگان است. ايجاد رابطه(اگر نيست) و تحكيم پيوند(اگر هست).

هر كس، در يك جامعه و امت، ريشه هاى عقيدتى، فرهنگى و معنوى دارد. براى ما مسلمانان اين ريشه ها همان «عترت» پيامبر است. و ... زيارت، عاملى براى تحكيم اين پيوند است.

زايرى كه به ديدار يك ولى از اولياى خدا مى رود، يا بر مزار امامى از ائمه يا پيامبرى از انبيا حاضر مى شود، يا بوسه بر آستان پاك پيشواى شهيدى مى زند، و سلام مى دهد، يا به ادب و احترام، در پيش روى مرقد معصومين و صالحين و صديقين و شهدا مى ايستد، به ياد گذشته فرهنگى و ميراث فكرى و ريشه هاى معنوى خويش مى افتد و اهل صلاح و سداد مى شود.

همچنان كه انتساب به يك پدر خوشنام و نياكان شريف، انسان را از غلتيدن در دامان بدنامى و هتاكى و هرزگى، تا حدودى نگاه مى دارد و عامل كنترل حركات و رفتار است، انتساب به دودمان پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عصمت عليهم السلام و شهيدان راه خدا نيز چنين نقشى دارد.

ص: 377

مگر نه اين كه از خانواده شهدا توقعى و انتظارى بيش از ديگران است؟ مگر نه اين كه از ذريه پيامبر عليهم السلام، چشمداشت ديگرى است؟ مگر نه اين كه به خانواده يك عالم مذهبى و پيشواى دينى، به چشم ديگرى مى نگرند و توقع ديگرى دارند؟! ...

خود اين پيوندها و نسبت ها و رابطه ها، انسان را در بسترى از نيكى و عفاف و تعهد قرار مى دهد. همه خويشاوندى ها نسبى و سببى نيست.

پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام پدران اين امت اند. شيعه، فرزندان فكرى ائمه اند. هر مسلمان، خويشاوندى معنوى با اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و اولياى دين دارد. حال، زايرى كه به زيارت امامى از ائمه مى رود، اين صله رحم و تجديد ديدار با يك خويشاوند معنوى و با نياكان مكتبى است. زاير، مدعى است كه به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله عشق مى ورزد؛ با آنان رابطه و آشنايى دارد؛ از آنان است؛ با آنها است؛ آنان را مى شناسد، با آنان هم ريشه و هم خانواده است و اهل يك مملكت و آبادى و خاك و خون اند.

نشانه اين پيوند هم، همين «زيارت» است، چرا جاى ديگر نرفت؟ ... چرا كار ديگر نكرد؟ ... چرا دل را برداشت و به عتبه بوسى يك امام آمد؟ آيا اين نشانه ريشه در يك «آب» داشتن نيست؟ اين نشانه، هم خانه و هم خوشه و هم ريشه و همخون بودن نيست؟ ....

- چرا.

گر بر كنم دل از تو و مهر از تو بگسلم اين مهر بر كه افكنم اين دل كجا برم؟

نامم زكارنامه عشاق محو باد گر جز محبت تو بود ذكر ديگرم

اى عاشقان كوى تو از ذره بيشتر من كى رسم به وصل تو، كز ذره كم ترم

با اين حال، آن كه عشق و محبت اولياى خدا را در سينه دارد، آن كه از ديگران گسسته و به ائمه عليهم السلام پيوسته است، آن كه زيارت را شاهد صدقى بر ارادت خويش به پاكان مى داند، آن كه خود را مرتبط با دودمان طهارت و عصمت مى شناسد، آن كه خود را با معصومين هم خانواده مى بيند، آيا سزاست كه ناپاك باشد و تبهكار؟

ص: 378

آيا پذيرفتنى است كه نسبت به اهل بيت تقوا و پاكى، ناخلف باشد؟! آيا شرمندگى ندارد كه در ارتباط با صالحان باشد و ناصالح باشد؟! اين است كه زيارت، يادآورى پيوندهاى معنوى و خويشاوندى فكرى و فرهنگى يك مؤمن، با اولياى خدا و پيشوايان دينى خود است و سازنده است. چرا كه يادآور است. و بسيارى از تقواها در سايه تذكرها پديد مى آيد. در زيارتنامه ها هم جزء درخواست ها، تداوم اين رابطه و تكرار اين ديدار و تقويت اين پيوند در دنيا و آخرت مى باشد.

به عنوان نمونه، زاير امام رضا عليه السلام از خداوند در لحظه وداع آن حضرت، چنين مى طلبد: «خدايا! اين بار را آخرين بار زيارت من، قبر فرزند پيامبر و حجت خودت قرار مده! خدايا! ميان من و او در بهشت، جمع كن. مرا با او محشور ساز. مرا در حزب او قرار بده. مرا با شهيدان و صالحان قرار بده كه اينان، رفقاى شايسته و نيكويند ...». (1) علاقه به ديدار مجدد، و قول و قرار با خدا و حجت خدا براى زيارتى ديگر هم، در اصلاح نفس مؤثر است. جلوه هاى حبّ و بغض در اشكال و صور گوناگون، ظهور و بروز مى كند كه حضور در جمعِ مشخص يا مكان معيّن از جمله آنهاست. امروزه نيز شركت در تظاهرات، راهپيمايى، ميتينگ و تجمعات حزبى به معناى اعلام موضع، وفادارى، ارادت و علاقه به گروه يا فكر و فرهنگ خاص و بيزارى از گروه مقابل است.

بدين ترتيب زيارت، يكى از شيوه هاى اعلام موضع است؛ زيرا زاير با حضور خود در مقابل مزور يا در حرم او و ترنّم عاشقانه متن زيارت، جايگاه خود را روشن مى كند كه از جهت فكرى، اعتقادى، سياسى، اخلاقى، اجتماعى و ... به كدام جبهه وابستگى دارد و اگر در زمان مزور حضور مى داشت، در كجا، كنار چه كسانى و با چه كسانى نبرد مى كرد. اين جبهه گيرى و اعلام موضع در قالَب لعن و سلام جلوه مى كند.


1- مفاتيح الجنان، زيارت امام رضا عليه السلام(اللهم لا تجعله آخر العهد ...).

ص: 379

مبانى عقلى و روان شناختى زيارت
ارتباط عقل و دل در مورد زيارت

در بحث زيارت، پيش از آن كه استدلال شود كه چرا بايد رفت و رفتن به زيارت را چه سود؟ اگر شناختى محبت آور، نسبت به صاحبان مزار باشد، جايى براى اين سؤال و استدلال باقى نمى گذارد. در زيارت، بيش از فلسفه و برهان، اشتياق و شور و محبت نهفته است. بيش از آن كه عقل، محاسبه كرده و در يابد كه چرا؟ دل، فرمان داده و زاير را به مزار رسانده است.

وادى زيارت، بيش و پيش از آن كه وادى معقولات و محاسبات عقلى باشد، وادى دل و جذبه درون است. زاير، اگر بداند و بشناسد كه مورد زيارت كيست؟، ديگر نمى پرسد: كجاست؟. به راه مى افتد و همچون خضر، به دنبال آب حيات، و همچون موسى عليه السلام در پى عبد صالح روان مى گردد تا برسد و بيابد و بهره برگيرد و كامياب شود.

زيارت، از اين مقوله است؛ پيوند قلبى است، محبت و علاقه است.

آنچه زاير را به پيمودن راه ها و طى مسافت ها و تحمل رنج سفر و بيم باديه و استقبال از خوف و خطر وا مى دارد، كشش درونى و علاقه قلبى اوست. و اگر عشق آمد، خستگى رخت بر مى بندد و اگر محبت در كار بود، ملال متوارى مى شود.

آنچه در راه طلب خسته نگردد هرگز پاى پر آبله و باديه پيماى من است

فيض حضور و كيمياى نظر

وقتى كسى در مدار عشق قرار گرفت و در حيطه و قلمرو محبت اللَّه و اولياء اللَّه وارد شد، خود اين محبت چاره ساز است. مگر مى شود انسانى خدا را دوست داشته باشد، ولى خدا او را دوست ندارد؟ مگر مى شود كسى شيفته پيامبر باشد، ولى پيامبر صلى الله عليه و آله به او بى توجه باشد؟ مگر مى شود كسى خدا را ياد كند، ولى خداوند او را ياد نكند؟ خداوند فرموده است:

«فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ»؛ (1)

مرا ياد كنيد تا من هم به ياد شما باشم.


1- سوره بقره، آيه 152.

ص: 380

وقتى مزور، در خاطر زاير باشد، زاير هم در خاطر مزور است. هنگامى كه انسان به پيامبر و امام معصوم سلام مى دهد، آنها نيز جواب مى دهند و توجه دارند. در زيارتنامه ها، در موارد متعددى چنين تعبيرى وجود دارد كه خطاب به مزور گفته مى شود: «أشهد أنّك تشهد مقامى و تسمع كلامى و تردّ سلامى»؛ يعنى شهادت مى دهم كه تو شاهد اين مقام و موقعيت زيارتى من هستى و سخنم را شنيده و سلامم را پاسخ مى گويى.

از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده است: «خداوند فرشتگانى دارد كه در روى زمين مى گردند و سلام هاى امت مرا به من مى رسانند». (1) و در روايت ديگر فرموده است:

«هر كه در هر جا بر من سلام دهد، به من رسانده مى شود و اگر كنار قبرم سلام بدهد، مى شنوم». (2) وقتى چنين است كه زيارت پيامبر در حال مرگ و حيات، يكسان است و آنان در هر دو حال مى دانند و مى فهمند و پاسخ مى دهند، خود سلام دادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله و معصومين ديگر چه از دور، چه از نزديك، يك رابطه روحى و معنوى است. آيا فكر مى كنيد اگر سلام و تحيت شما را به پيامبر برسانند، پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ نظر لطفى نخواهد داشت؟ آرى در اين جا محبت، يك طرفه نيست. به قول مولوى:

هر كه عاشق ديديش، معشوق دان كو به نسبت هست، هم اين و هم آن

تشنگان گر آب جويند از جهان آب هم جويد به عالم، تشنگان

چونكه عاشق اوست، تو خاموش باش او چو گوشت مى كشد، تو گوش باش

اين جاست كه دست زاير را گرفته و بالا مى برند و به مهمان سراى فيض حضور برده و بر مائده هاى معنويت، مى نشانند. اين جاست كه غير ممكن ها ممكن مى شود، ناديدنى ها مشهود مى گردد، نگاه ها حرف مى زند، توجه ها تربيت مى كند. و اين، فيض شگفت نظر است. اين، بركت توجه كسانى است كه خاك را به نظر كيميا كنند.


1- وسائل الشيعة، ج 10، ص 264.
2- همان.

ص: 381

اقبال لاهورى، در خطاب به خدا و رسول و مددخواهى از توجه آنان، مى گويد:

فقيرم، از تو خواهم هر چه خواهم دل كوهى خراش، از برگ كاهم

مرا درس حكيمان، درد سر داد كه من پرورده فيض نگاهم

آنچه اين نظرها و توجه ها در پى دارد، خواندنى نيست، چشيدنى است. كه اين، وادى عشق است كه با كاغذ و دفتر سر و كار ندارد. در اين صورت، «يافتن» ها به جاى «بافتن» ها مى آيد. و آنچه بر دل تابيده، بسيار كارساز است، كه:

يا تو گو آنچه كه عقلت «يافته» است يا بگويم آنچه بر من «تافته» است

زيارت، زمينه ساز چنين ارتقاى روحى است. زيارت، چه ديدار از خانه خدا باشد و مناسك حج، چه زيارت مرقد رسول اللَّه باشد، چه زيارت انبياى بزرگ و ائمه معصومين و اولياى دين، چه حضور بر تربت خونين و لاله خيز شهيدان، چه رفتن به مزار صالحان و نيكان ... همه و همه، هم دليل عشق و محبت است، هم نشانه جهت گيرى انسان است، الهام بخش و آموزنده است. الهام گرفتن از اسوه هاست؛ خط دهنده است. تعظيم شعاير است؛ تقدير از فداكارى ها و تجليل گرامى داشت فضيلت هاست؛ زمينه ساز شناخت و تربيت است؛ بالا برنده و تعالى بخش است؛ و پرورش يافتن از «فيض نگاه» است.

به قول حافظ:

بلبل از فيض گل آموخت سخن، ور نه نبود اين همه قول و غزل، تعبيه در منقارش

و به قول مولوى:

از محبت، تلخ ها شيرين شود وز محبت، مس ها زرين شود

از محبت دردها صافى شود وز محبت، دردها شافى شود

از جمله مطالبى كه از سوى خداوند به حضرت داود عليه السلام وحى شده، اين است:

«اى داود! به اهل زمين برسان كه من دوست كسى هستم كه مرا دوست بدارد.

ص: 382

همنشين كسى مى باشم كه همنشين من باشد، مونس كسى هستم كه با ياد من انس گيرد. هر كه مرا برگزيند، من هم او را برمى گزينم. كسى كه مطيع من باشد، من هم مطيع او مى شوم؛ هر كه را صاحب محبتى از صميم قلب بيابم؛ من او را براى خودم مى پذيرم و چنان دوستش مى دارم كه پيش از آن، كسى از بندگانم آن گونه دوستش نداشته باشد؛ هر كه به حق مرا بطلبد، مرا مى يابد ... پس اى زمينيان! غرورها را رها كرده و به كرامت و مصاحبت و انس با من روى آوريد تا من هم با شما انس گرفته و به محبت شما بشتابم ...». (1) اين طبيعت حالت «جذب و انجذاب» است كه در عالم، وجود دارد و پيوند دهنده كائنات به يكديگر است و بايد رفت و رفت تا به وادى محبت رسيد و مقيم كوى دوست گرديد. كدام كيميايى دگرگون كننده تر از محبت مى توان يافت؟! ....

قطره، درياست اگر با درياست

بلال، مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله، آن حضرت را در خواب ديد، كه به او مى گويد: «اى بلال! اين چه جفايى است؟ ... آيا هنوز وقت آن نرسيده است كه به زيارت من آيى؟» بلال، هراسان و غمگين از خواب بيدار شد، بر مركب خويش سوار شده، آهنگ مدينه كرد.

وقتى به مدينه رسيد، نزد قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله رفت و شروع كرد به گريستن و چهره خود را به مرقد مطهر آن حضرت مى ساييد كه در اين حال، امام حسن و امام حسين عليه السلام آمدند. بلال، آن دو بزرگوار را هم به سينه چسبانيد و بوسيد. (2) آرى! كهرباى محبت نبوى صلى الله عليه و آله بلال را به سوى خود مى كشد و جذب مى كند.

استعداد و آمادگى بلال را ببين كه محمد صلى الله عليه و آله مشتاق ديدار اوست و در خواب، از او گله و شكوه مى كند كه چرا به ديدنم نمى آيى؟

در واقع اين زيارت ها، زاير را شارژ كرده، باطرى وجود است، الهام گرفتن


1- ميزان الحكمه، ج 2، ص 222.
2- الغدير، ج 5، ص 147.

ص: 383

از ارواح طيبه و ملكوتى اولياى خدا است، تطهير «جان» در زمزم ايمان و معنويت است، اتصال دو روح همگون و آشنا و هم سنخ است، به دريا پيوستن قطره است، عمل به مقتضاى عقل و انديشه است ... نه ... بلكه عقل را هم تحت فرمان محبت دل در آوردن است.

كلام آخر

ديديم كه زيارت، هم جنبه اعتقادى داشت، هم بعد سياسى و اجتماعى، و هم از سازندگى و تربيت برخوردار بود. با اين وصف، نه زيارت كهنه شدنى است، و نه آثار تربيتى و جنبه هاى سازندگى آن كم مى شود.

زاير، هر كه باشد و زيارت، هر گاه كه انجام شود و مزار در هر جا و هر سرزمين كه باشد، كانونى براى رشد معنويات و زمينه اى براى تقويت ارزش هاى الهى در انسان هاست.

چه زيارت خانه خدا باشد، چه زيارت مرقد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، چه زيارت قبور اولياى دين و مدفونين مظلوم بقيع، و چه شهداى احد، مدفونين قبرستان ابو طالب، به خاك آرميدگان در شهرهاى مختلف و زيارتگاه هاى دور و نزديك، مشهور و گمنام.

اينها همه، دل و جان را روشن ساخته و اميد مى بخشد. حتى زيارت قبور مؤمنان و صالحان نيز انسان را به ياد آخرت و صلاح مى اندازد و ياد خدا را در دل ها بيدار مى سازد. از قبور اولياء اللَّه، نور معرفت و هدايت مى درخشد. مكان هاى مقدس و مذهبى، انسان را به خدا نزديك مى كند و حالت خضوع و خشوع و آرامش ايجاد كرده، روح را سرشار از خلوص، دل را پر از اميد، جان را لبريز از صفا و صميميت مى نمايد.

با زيارت مراقد مطهر معصومين عليهم السلام، بايد گامى در مسير تزكيه برداريم و اين گونه ديدارها را، مقدّمه اى براى قرب معنوى و هم جهت شدن با آن انسان هاى والا و اسوه هاى كمال بسازيم.

ص: 384

نبايد زيارت، تنها يك عمل تكرارى و بى روح باشد. زاير نبايد به ظواهر و شكل ها و ساختمان ها و در و ديوار و نور و رواق بنگرد و از عظمت معنويت معصومينى كه در اين زيارتگاه ها آرميده اند، غافل شود. زيارتگاه ها، بايد محيطى پاك، معنوى، يادآور صداقت و كمال، بازدارنده از گناه ها و رذايل و زنده كننده ارزش هاى اسلامى باشد. اين جاست كه انسان از راه زيارت، به خدا نزديك مى شود، چرا كه با نيتى خالص، «ولى خدا» را زيارت كرده است.

زمينه ساز اين قرب، «معرفت» است. هر چه ميزان خداشناسى، پيغمبرشناسى و ولى شناسى ما بيشتر باشد، به همان اندازه، نصيب ما از بركات اين قبور نورانى و مزارهاى متبرك بيشتر خواهد شد.

ص: 385

4. زيارت در سيره معصومين و علما

اشاره

سيدحسين اسحاقى

چكيده

علماى اسلامى در طول تاريخ اسلام بر جواز، بلكه استحباب زيارت قبور اولياى الهى اجماع داشته اند، تنها مخالف اين امر ابن تيميه بود كه بعدها محمد بن عبدالوهاب هم به پيروى از او برخاست. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نه تنها به زيارت قبور امر نموده، بلكه خود نيز به زيارت قبور مى رفت تا عملًا استحباب و جواز اين مسأله را تثبيت كند. بزرگان دين و اولياى الهى، در حيات و ممات خود در حقيقت الگوهايى هستند كه با اقتداى به آنان به كمال و سعادت در دنيا و آخرت مى رسيم. زيارت تجديد عهد با آنان است و حضور در كنار قبر اولياى خدا انسان را از نظر معنوى زنده كرده و روح معنوى به آدمى مى بخشد، زيارت قبور اولياى الهى در حقيقت اعلان عملى به ادامه دادن راه آن بزرگان و انزجار و تبرى از دشمنان آنان است. اين نوشتار در بردارنده سيره و سخن معصومين عليهم السلام و صحابه و علماى بزرگ اسلام در جهت زيارت مى باشد. در پايان مقاله قلم را متوجه كريمه اهل بيت عليهم السلام حضرت معصومه عليها السلام ساخته ايم.

كليدواژه ها: زيارت قبور، سيره معصومين، سيره علما، اولياى الهى.

بى شك اولياى الهى انسان هاى بزرگى هستند كه هر چند انگشت شمارند، اما وجودشان سرچشمه حيات طيبه و فيض و بركت است. آنان مجارى فيض حق و واسطه بين خالق و مخلوقند. چه بسيار انسان هايى كه از كانال وجود آنان به حق رسيده و از كوثر وجودشان سيراب شده اند. از اين رو هر چه پيوند با اولياى الهى

ص: 386

بيشتر باشد، بهره هاى معنوى، اخلاقى و علمى بيشتر و بهترى نصيب انسان خواهد شد.

بديهى است كه اين ارتباط به دوره زندگى معصومين و اولياى الهى محدود نمى شود، چنان كه پيروى از آنان نيز چنين است. مرگ تنها ارتباط ظاهرى را از بين مى برد، اما ارتباط باطنى و معنوى و پيروى از دستورات و سيره آنان جاودان است.

به عبارت ديگر هر يك از اولياى الهى را با مردم عهدى است كه پس از مرگ نيز استمرار دارد و وفاى به عهد آن با ارتباط و زيارت قبور آنان تكميل مى شود.

چنان كه امام رضا عليه السلام مى فرمايد: «هر امامى را بر دوش پيروانش عهد و پيمانى است كه بايستى به آن وفا كنند. به درستى كه تكميل و وفاى كامل به آن عهد با زيارت قبور آنان، پس از مرگ انجام مى گيرد. هر كس كه با ميل و علاقه امامان عليهم السلام را زيارت كند و آنچه مورد علاقه و اراده آنان است، بپذيرد، در قيامت مشمول شفاعت آنها خواهد شد». (1) بر اين اساس زيارت، استمرار وفاى به عهد و تكميل كننده آن است. زيارت محدود به مردم نيست، بلكه منابع اسلامى نشان مى دهد كه ملائكه و پيامبران عليهم السلام نيز هماره به زيارت امامان مى شتابند. امام صادق عليه السلام به نقل از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «خداوند بزرگ هيچ آفريده اى به اندازه ملائكه نيافريده است، در هر روز و شب هفتاد هزار ملك به طواف خانه خدا رفته، از آن جا به زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام مى شتابند و سلام و درود مى فرستند؛ سپس در حرم حسين بن على عليه السلام حضور يافته، تا هنگام سحر در برابر قبر آن حضرت مى ايستند؛ آن گاه به آسمان عروج كرده و بر مى گردند». (2) در زيارت اولياى الهى اسرارى وجود دارد كه با بررسى گفتار و سيره معصومين،


1- بحار الأنوار، ج 97، ص 116.
2- همان، ص 117.

ص: 387

پرتوى از آن كشف خواهد شد. آنان با گفتار و كردار خويش زيارت اوليا و امامان را به مردم مى آموختند، حتى گاهى آن را لازم مى شمردند. از اين رو در مى يابيم كه مسلمانان، از صدر اسلام تا كنون، قبور پيامبران، امامان و بزرگان دين را زيارت مى كردند و با خواندن نماز و دعا و توسل به آنان به خدا تقرب مى جستند.

مخالفان زيارت مى كوشند تا ساحت قدس مكتب اهل بيت عليهم السلام را به اتهام كفر و شرك خدشه دار ساخته و اثرات سازنده زيارت اولياى خدا را از بين ببرند. بنابراين يكى از مواردى كه شايسته است در سيره معصومين عليهم السلام به آن پرداخته شود و مورد بررسى قرار گيرد، مسأله زيارت است. بايد دانسته شود كه سبك آنان در زيارت چگونه بوده است؟ آيا از اين كار جلوگيرى مى كردند يا خود بدان مى پرداختند؟

زيارت بقيع در سيره معصومين عليهم السلام

بقيع، شخصيت هاى بزرگى را در خود جاى داده است، امام حسن بن على، امام زين العابدين، امام باقر و امام صادق عليهم السلام، همچنين عباس عموى پيامبر صلى الله عليه و آله، ابراهيم فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله، برخى از همسران و عمه آن حضرت، شهداى احد و بسيارى ديگر از صحابه در گورستان بقيع حضور دارند. از اين رو رسول خدا صلى الله عليه و آله و ساير معصومين عليهم السلام قبور بقيع را زيارت مى كردند. فقها بر استحباب زيارت آن تأكيد كرده و آن را وسيله تقرّب به خداوند متعال دانسته اند. در اين جا به نمونه هايى از سيره معصومين اشاره مى كنيم:

صفوان جمّال مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله در هر شامگاه پنجشنبه همراه گروهى از ياران خود به زيارت بقيع قبرستان مدينه مى شتافت، آن گاه سه بار درود مى فرستاد و سه مرتبه طلب رحمت مى كرد». (1) عايشه از رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين نقل كرده است: «جبرئيل نزدم آمد و گفت:


1- وسايل الشيعه، ج 3، ص 224.

ص: 388

پروردگارت دستور داده است به بقيع بروى و براى آنان درخواست آمرزش كنى.

عايشه پرسيد: اى رسول خدا چگونه دعا كنم؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: بگو درود بر مؤمنان و مسلمانانى كه در اين ديار آرميده اند، خداوند متعال پيشينيان را بيامرزد و ما ان شاءاللَّه به شما ملحق خواهيم شد». (1) رسول خدا صلى الله عليه و آله با گروهى از مردم به سوى قبرستان رفت و چگونگى زيارت و دعا به مؤمنان را اين گونه آموزش داد: «السلام على أهل الديار من المؤمنين و المسلمين و إنا أن شاء اللَّه بكم لا حقون أسأل اللَّه لنا و لكم العافيه»؛ «درود بر شما مؤمنان و مسلمانان كه در اين ديار آرميده ايد. ما نيز اگر خدا بخواهد، به شما ملحق خواهيم شد، شما پيشرو قافله ما هستيد و ما نيز پيروتان خواهيم بود، از خداوند بزرگ عافيت مى خواهيم». (2) ابوالبخترى از امام سجاد عليه السلام چنين روايت مى كند: «امام حسين عليه السلام در هر شامگاه جمعه قبر برادرش امام حسن عليه السلام را زيارت مى كرد». (3) از اين همه در مى يابيم كه زيارت معصومين عليهم السلام با تصميم قلبى و با برنامه ريزى بوده و همراه يارانشان به زيارت مى شتافتند، بنابراين سخن كسانى كه مى گويند سفر جز براى سه مسجد روا نيست، نادرست و با سيره معصومين ناسازگار است.

زيارت شهداى احد در سيره معصومين عليهم السلام

مشهور است كه شهيدان احد هفتاد نفرند و زيارت آنها به ويژه در روزهاى پنجشنبه، مستحب است. حمراوى يكى از علماى اهل سنت مى گويد: «شهداى احد وسيله رسيدن به آرزوهاى ما هستند، زيرا آن جا محل فرود آمدن رحمت هاى الهى بوده است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: براى پروردگارتان در دوران زندگى نسيم هاى روح بخشى است، خود را در برابر آن قرار دهيد، بدون ترديد اين مكان محل فرود


1- الغدير، ج 9، ص 879.
2- همان، ص 283.
3- وسائل الشيعه، ج 10، ص 317.

ص: 389

آمدن رحمت هاى الهى است. پس شايسته است زايران از اين نسيم هاى ربانى بهره مند شوند. چگونه چنين نباشد در حالى كه آنان دوستان خدا و وسيله هاى بزرگ، به سوى پروردگار و رسولش هستند، از اين رو سزاوار است كسى كه به آنها متوسل شده، به آرزوهايش نايل و به درجات عالى فايز شود، چون آنان كريمان زنده اند و كسى كه به مقام بزرگ شهدا توجه كند، محروم بر نمى گردد». (1) ابن شبه مى گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله در آغاز هر سال به زيارت قبور شهداى احد مى آمد و مى گفت: درود بر شما به خاطر صبر و مقاومتى كه از خود نشان داديد، پس خانه عاقبت شما نيكوست». (2) امام صادق عليه السلام فرمود: «فاطمه زهرا عليها السلام در هر صبحگاه شنبه به زيارت شهدا مى رفت، آن گاه نزد قبر حمزه مى رفت و براى او درخواست رحمت و استغفار مى كرد». (3) حاكم نيشابورى از حضرت على عليه السلام چنين روايت كرده است: «فاطمه زهرا عليها السلام هر جمعه، قبر عمويش حمزه را زيارت مى كرد و پس از زيارت، در كنار قبر، به نماز و گريه مى پرداخت». (4)

پيامبر صلى الله عليه و آله و زيارت قبر مادر

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چندين بار به زيارت قبر مادرش آمنه رفته است. در روايات آمده است:

«پيامبر صلى الله عليه و آله قبر مادرش را زيارت مى كرد و مى گريست و اطرافيانش نيز گريه مى كردند». (5) ابن سعد در طبقات مى گويد: «رسول خدا صلى الله عليه و آله در عمره حديبيه هنگامى كه از ابواء(محل دفن مادرش آمنه) گذشت فرمود: خداوند متعال به پيامبر صلى الله عليه و آله خود اجازه داده است قبر مادرش را زيارت كند. آن گاه به زيارت آمد و قبر مادر را اصلاح و ترميم كرد


1- الغدير، ج 9، ص 269.
2- وفاء الوفاء، ج 2، ص 930.
3- وسائل الشيعة، ج 3، ص 224.
4- وفاء الوفاء، ج 2، ص 932.
5- مسند احمد، ج 2، ص 441.

ص: 390

و گريست، پس مسلمانان نيز گريه كردند. گريه آن حضرت بر برخى از اصحاب گران و سخت آمد؛ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: رحمت و مهربانى مادرم را در خود يافتم و گريه كردم». (1)

زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله در سيره معصومين عليهم السلام

رفتار و كردار معصومين عليهم السلام براى تمامى مسلمانان حجت و الگوست، چنان كه گفتار و سخنان آنان نيز سرمشق و هدايتگر است. با بررسى و تحقيق در تاريخ و روايات در مى يابيم كه تمامى معصومين عليهم السلام قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را زيارت مى كردند. آنان نه تنها با سيره و سنت خويش بر عظمت و ارزش زيارت افزودند، بلكه پاداش و ثواب آن را، با پاداش حج و عمره برابر دانسته اند. بدين سبب بر پيروان و شيعيان آنان است كه چگونگى زيارت را از سيره و سنت امامان عليهم السلام بياموزند تا هيچ دستاويزى جهت خدشه دار كردن ساحت مقدس مكتب اهل بيت به دست بدخواهان و معاندان ندهند.

سيره حضرت فاطمه عليها السلام

از امام على عليه السلام روايت شده است كه وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله را دفن كردند، حضرت فاطمه عليها السلام كنار قبر ايستاد، مقدارى از خاك قبر را برداشت و بر چشمش گذاشت.

آن گاه گريه كرد و شعرى را خواند كه ترجمه آن چنين است: «چه باك كسى را كه خاك كوى احمد را ببويد و هرگز در طول زمان مشك و عنبرى را نبويد. مصيبت هايى بر من وارد شد كه اگر بر روزها وارد مى شد، شب تار مى گرديد». (2)

سيره امام حسين عليه السلام

آن حضرت شبى از منزل بيرون آمد، نزد قبر جدش رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت و چنين گفت: «درود بر تو اى رسول خدا صلى الله عليه و آله، من حسين فرزند تو و فرزند دخترت هستم، يكى از دو گوهرى كه در ميان امت به جاى گذاشتى، پس گواه باش اى پيامبر خدا، كه


1- موسوعة الى النبى، ص 172 به نقل از نشريه كوثر، ش 3.
2- وفاء الوفاء، ج 2، ص 444 به نقل از نشريه، كوثر، ش 1.

ص: 391

امت تو چگونه مرا خوار و ضايع كردند، از گوهرت نگهدارى نكردند، اين شكواييه اى است به سوى شما تا هنگام ديدار فرا رسد». (1) بار ديگر امام حسين عليه السلام به زيارت آمد و پس از بجا آوردن نماز فرمود: «خدايا اين قبر پيامبرت محمد صلى الله عليه و آله است و من پسر دختر پيامبرت هستم، براى من مشكلى پديد آمده كه خود آگاه هستى، خدايا من معروف را دوست دارم و منكر را انكار مى كنم، اى صاحب جلالت و بزرگى، از تو درخواست دارم به حق اين قبر و كسى كه در آن جاى گرفته، آنچه مورد پسند خود و رسول و مؤمنين است، براى من اختيار نمايى». (2) مخالفان زيارت مى گويند: نمى توان خداوند متعال را با جمله «بحق هذا القبر» سوگند داد و از او درخواست كرد، زيرا در پيشگاه خداوند كسى حقى ندارد و حق تنها ويژه مقام الوهيت است، در صورتى كه امام حسين عليه السلام با عمل خويش امور اشتباه را بر طرف نمود، به اين معنا كه خداوند متعال، گرچه حق مطلق را دارد، ولى بخشى از آن را به افراد خاصى واگذار كرده است.

سيره امام سجاد عليه السلام

امام باقر عليه السلام فرمود: پدرم امام سجاد عليه السلام هنگامى كه به زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله تشريف مى برد؛ در كنار قبر ايستاده، سلام مى داد، سپس به قبر نزديك شده، آن را لمس مى كرد، پشت خود را به قبر تكيه مى داد و رو به سوى قبله چنين مى فرمود: «خدايا، كار و مشكل خود را نزد تو آوردم؛ پشت خود را بر قبر محمد صلى الله عليه و آله بنده و رسولت تكيه دادم، رو به سوى قبله اى كردم كه براى محمد صلى الله عليه و آله پسنديده اى، خدايا صبح كردم در حالى كه خوبى هايى را براى خودم اميد دارم، مالك نيستم و توان دفع بدى هايى كه بر خود ترس دارم، در خود نمى يابم، صبح كردم در حالى كه امور به دست توست، هيچ فقيرى نيازمندتر از من نيست و به آنچه از خوبى فرو فرستى نيازمندم». (3)


1- مقتل خوارزمى، ص 186.
2- بحار الأنوار، ج 97، ص 153.
3- كامل الزيارات، ص 17.

ص: 392

سيره امام صادق عليه السلام

محمد بن مسعود مى گويد: امام صادق عليه السلام را در كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله ديدم، در حالى كه دست مباركش را بر قبر گذاشته بود، مى گفت: «از خدايى كه تو را برگزيد و هدايتت كرد و به وسيله تو مردم را هدايت نمود مى خواهم كه بر تو درود فرستد؛ همانا خدا و فرشتگانش بر پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله درود مى فرستند، پس اى كسانى كه ايمان آورده ايد شما نيز درود فرستيد و بر او سلام مخصوص بدهيد». (1) از اين روايت استفاده مى شود كه بهترين دعا هنگام زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله درود و صلوات بر آن حضرت است.

سيره امام كاظم عليه السلام

ابن فضال مى گويد: «امام ابوالحسن عليه السلام را، هنگام وداع براى رفتن به عمره، مشاهده كردم، امام پس از غروب به سوى قبر پيامبر صلى الله عليه و آله تشريف مى برد، آن گاه بالاى سر مبارك ايستاده سلام كرد، نزديك قبر رفته، آن را در آغوش گرفت، پس از آن كنار قبر ايستاد، نماز بجا آورد، آن گاه شانه چپ را به قبر چسباند و شش يا هشت ركعت نماز گزارد.

مقدار ركوع و سجده آن حضرت سه تسبيح يا بيشتر بود، زمانى كه فارغ شد، سجده طولانى بجاى آورد، به گونه اى كه سنگريزه ها از عرق آن حضرت خيس شد». (2)

سيره امام رضا عليه السلام

مرحوم شيخ صدوق از محوّل سجستانى چنين روايت كرده است: «هنگامى كه مأمون درخواست كرد تا امام رضا عليه السلام را از مدينه به خراسان بياورند، حضرت براى وداع و زيارت قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله وارد مسجد شد، به طور مكرر با قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله وداع مى كرد؛ پيوسته بيرون مى آمد و نزد قبر باز مى گشت، در هر بار صداى مباركش به گريه بلند بود؛ نزد آن حضرت رفتم و سلام كردم؛ جواب داد؛ به خاطر سفرى كه در پيش داشت، حضرت فرمود: مرا زيارت كن، همانا از جوار جدم بيرون مى روم و در


1- وسائل الشيعة، ج 10، ص 268.
2- بحار الأنوار، ج 97، ص 151.

ص: 393

غربت مى ميرم و دفن مى شوم». (1)

سيره امام جواد عليه السلام

محمد بن ابى العلا مى گويد: «يك روز وارد مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله شدم، در حالى كه پيرامون قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله به طواف مشغول بودم، امام جواد عليه السلام را ديدم كه بر قبر آن حضرت طواف مى كند؛ از فرصت استفاده كرده، مسايل فراوانى را با آن حضرت در ميان گذاشتم، آن حضرت پاسخ تمام آنها را روشن فرمود». (2) البته روايات مذكور گوشه اى از احاديث بسيارى است كه در اين زمينه نقل شده است. در اين جا ذكر اين نكته نيز لازم است: با نگاهى به سيره معصومين مى آموزيم كه اصالت در همه كارها، از جمله زيارت و عبادات، فقط پرستش خداوند متعال است. اگر به زيارت اهميت داده مى شود، بدين جهت است كه توحيد در آن جلوه گر است و مى توان از كانال شناخت حجت هاى خداوند متعال، خدا را بهتر شناخت.

زيارت قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در سيره صحابه

بلال حبشى- او بعد از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله به شام هجرت نمود، شبى از شب ها رسول خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديد كه به من فرمود: اى بلال اين چه جفايى است كه در حق ما نمودى؟ آيا وقتش نشده كه به زيارت ما بيايى؟ بلال سراسيمه از خواب بيدار شد و سوار مركب شده به قصد زيارت آن حضرت، وارد مدينه شد و مستقيماً بر سر قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت، شروع به گريه كرد و صورت خود را بر قبر مبارك ماليد. (3) عبداللَّه بن عمر- سمهودى نقل مى كند كه هرگاه عبداللَّه بن عمر از سفرى باز مى گشت نزد قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمد و به آن حضرت سلام مى داد. (4) ابوايوب انصارى- حاكم نيشابورى نقل مى كند كه مروان روزى به بقعه رسول


1- منتهى الآمال، ص 283.
2- زيارت در سيره عترت، حسين رجبى، كوثر، ش 3.
3- شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ص 302 به نقل از اسد الغابه، ج 1، ص 307.
4- همان به نقل از: وفاء الوفاء، ج 4، ص 1340.

ص: 394

خدا صلى الله عليه و آله وارد شد، مشاهده كرد شخصى صورت خود را بر قبر رسول خدا نهاده است، مروان گردن او را گرفت و بلند نمود و به او گفت: آيا مى دانى چه مى كنى؟ ناگهان مشاهده كرد كه او ابوايوب انصارى از صحابه بزرگوار پيامبر است. در جواب فرمود:

آرى، من به جهت اين سنگ نيامده ام، بلكه به جهت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده ام. (1) روايت سفيان- سفيان بن عنبر از عتبى كه هر دو از مشايخ شافعى اند نقل مى كند:

كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بودم كه اعرابى اى وارد شد و خطاب به رسول خدا عرض كرد: سلام بر تو اى رسول خدا، خداوند متعال فرمود: «وَ لَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحيماً» من به نزد تو آمده ام و از گناهان خود استغفار مى نمايم و تو را شفيع نزد خداوند آورده ام، آن گاه گريه كرد و اشعارى درباره پيامبر صلى الله عليه و آله سرود. (2) سمعانى شبيه همين قصه را از امام على عليه السلام نقل مى كند (3) اگر اين عمل جايز نبود چرا صحابه، خصوصاً امام على عليه السلام كه در آن مكان حاضر بود از آن منع نفرمود. (4) انس بن مالك- او از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: هر كس مرا بعد از وفاتم زيارت كند، مانند آن است كه در حال حياتم زيارت كرده است و هر كه قبر مرا زيارت كند، شفاعتم در روز قيامت بر او واجب مى شود و هر كس از متمكنين امتم به زيارت قبر من نيايد عذرى ندارد. (5)

سيره و سخن علماى بزرگ براى زيارت
اشاره

از آن جا كه زيارت اهل بيت اطهار عليهم السلام يكى از آموزه هاى مكتب انسان ساز تشيع است، بدين جهت تمام علما خود را موظف و مقيد مى دانستند كه همواره به زيارت اهل بيت عليهم السلام مشرف شوند.


1- همان، به نقل از مستدرك حاكم، ج 4، ص 560.
2- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1361.
3- همان، ج 2، ص 612.
4- همان.
5- شيعه شناسى، ص 302 به نقل از شفاء السقام، ص 37.

ص: 395

امام خمينى قدس سره

حضرت آيت اللَّه العظمى امام خمينى در سال هاى پيش از تبعيد، هر روز بعد از درس غروب تا موقع نماز، يك تشرف مختصر به زيارت حضرت معصومه عليها السلام داشتند و اين كار به طور مداوم بود. (1) معظم له در نجف اشرف هم هر شب به حرم مطهر و منور مولاى متقيان اميرمؤمنان على عليه السلام مشرف مى شدند.

علامه طباطبايى رحمه الله

وى در ماه رمضان هر روز پيش از افطار به حرم مشرف مى شد و با بوسه به ضريح مطهر حضرت معصومه روزه خود را مى گشود.

حكيم عارف، ملاصدراى شيرازى رحمه الله

او سال ها در روستاى كهك قم به سر مى برد، هرگاه يك مشكل علمى و گِرِه فلسفى برايش پيش مى آمد، يا از حل يك مسأله فلسفى در مى ماند، آهنگ زيارت دختر موسى بن جعفر عليه السلام مى كرد و فاصله چهار فرسخى تا قم را مى پيمود و با زيارت و استمداد از روح بلند حضرت معصومه عليها السلام مشكل علمى خود را حل مى كرد و به محل اقامت خود باز مى گشت.

اين بزرگواران، از زيارت چه مى ديدند و مى يافتند كه ما نمى يابيم؟ بى شك معرفت آنان بيشتر بود، در نتيجه بهره روحى شان هم از زيارت افزون تر بود. (2)

آيت اللَّه مرعشى نجفى رحمه الله

اومى فرمود: پدرم مرا سفارش مى كرد كه من قادر به زيارت ايشان نيستم، اما تو به زيارت آن حضرت برو، لذا من به خاطر همين سفارش، براى زيارت فاطمه معصومه عليها السلام و ثامن الائمه عليه السلام به ايران آمدم و به اصرار مؤسس حوزه علميه قم، حضرت آيت اللَّه حائرى در قم ماندگار شدم.


1- نگين قم، ص 26 و 27.
2- همان، ص 24 و 25.

ص: 396

آيت اللَّه مرعشى در آن زمان مى فرمود: شصت سال است كه هر روز من اول زاير حضرتم. آقاى شيخ عبداللَّه موسيانى از حضرت آيت اللَّه مرعشى نجفى رحمه الله نقل مى كند:

شب زمستانى بود كه من دچار بى خوابى شدم، خواستم حرم بروم، ديدم بى موقع است، آمدم خوابيدم، دست خود را زير سرم گذاشتم كه اگر خوابم برد خواب نمانم، در عالم خواب خانمى وارد اطاق شد و به من فرمود: سيد شهاب! بلند شو و به حرم برو، عده اى از زوّار من پشت در حرم از سرما هلاك مى شوند، آنها را نجات بده.

ايشان مى فرمود: من به طرف حرم راه افتادم، ديدم پشت درِ شمالى حرم، اطراف ميدان آستانه عده اى از زوار اهل پاكستان يا هندوستان(با لباس هاى مخصوص خودشان) در اثر سردى هوا، به خود مى لرزند، در زدم، حاج آقا حبيب(كه جزء خدّام حضرت بود) با اصرار من در را باز كرد، من از مقابل و آنها پشت سر من وارد حرم شدند و آنها در كنار ضريح آن حضرت مشغول زيارت و عرض ادب بودند، من هم آب خواستم و براى نماز شب و تهجّد وضو ساختم.

آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى در جلد اول الرافد در مورد عالم جليل القدر حاج محمد ابراهيم كلباسى مى فرمايد: «علامه كلباسى كه از عالمان اصفهان بود، آن گاه كه به زيارت حضرت معصومه عليها السلام مى آمد، به مسجد امام حسن عسكرى عليه السلام كه مى رسيد از كنار پُل، كفش از پاى بيرون مى آورد و پاى برهنه به طرف صحن مطهر حركت مى كرد! هنگامى كه از او سؤال شد كه چرا پاى برهنه مى رويد؟ در پاسخ گفت: محدثان و عالمان احاديث خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله در اين منطقه دفن شدند و اين جا گورستان بزرگى بوده است و من دوست ندارم بر اين ابدان پاك گام بگذارم و كفش در پاى داشته باشم!» مى گويند: حدود هفتصد تن از محدثان بزرگ و روايت شناسان اهل بيت عليهم السلام در اين منطقه دفن شده اند، از اين رو مؤمنان در اين منطقه آب دهان بر زمين نمى انداختند. (1) آيت اللَّه مرعشى نجفى به عادت شصت ساله در زمستان و تابستان، صبح قبل از


1- حضرت معصومه عليها السلام و شهر قم، ص 35.

ص: 397

اذان، عبا را بر سر افكنده و پشت در صحن(طرف خيابان موزه) خود را به صحن چسبانده و با كمال تواضع در انتظار آمدن خدّام براى باز كردن در نشسته؛ تو گويى شخص نيازمند و دردمندى به در خانه حضرت معصومه عليها السلام پناهنده شده است.

او در وصيت نامه خود چنين سفارش نموده است: جنازه مرا روبه روى مرقد مطهر بى بى فاطمه معصومه عليها السلام قرار داده و در اين حال يك سر عمامه ام را به ضريح مطهر و سر ديگر را به تابوت بسته،(به عنوان دخيل و توسل) در اين هنگام مصيبت وداع مولاى من حسين مظلوم با اهل بيت طاهرينش عليهم السلام را بخوانند. (1)

آيت اللَّه بروجردى رحمه الله

نقل شده روزى شاه عربستان سعودى به ايران آمد و هدايايى براى مرجع كل، حضرت آيت اللَّه العظمى بروجردى رحمه الله فرستاد، آقا در ميان آن هدايا، چند قرآن و مقدارى از پرده كعبه را پذيرفت و بقيه را باز گردانيد. در ضمن شاه عربستان تقاضاى ملاقات با آقاى بروجردى كرده بود(و اين تقاضا توسط سفير عربستان به آقا ابلاغ شد) ولى آقاى بروجردى اين تقاضا را رد كردند. وقتى كه از علت اين امر سؤال شد، آقا فرمود: اين شخص(شاه عربستان) اگر به قم بيايد به خاطر اين كه وهابى است به زيارت مرقد مطهر حضرت معصومه عليها السلام نمى رود و اگر به زيارت حضرت معصومه عليها السلام نرود، به مقام ارجمند حضرت معصومه عليها السلام توهين خواهد شد و من به هيچ وجه چنين امرى را- كه توهين غير مستقيم به حضرت معصومه عليها السلام است- نمى پذيرم و تحمل نمى كنم. (2)

آيت اللَّه بهجت

ايشان نيز از جمله مراجع تقليدى است كه هر روز پس از نماز صبح با پاى پياده به


1- بر ستيغ نور، شرح حال مرحوم آيت اللَّه العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى، ص 70 و 71 و 131.
2- حضرت معصومه فاطمه عليها السلام دوم، ص 13، به نقل از آيت اللَّه شيخ لطف اللَّه صافى گلپايگانى.

ص: 398

زيارت حضرت معصومه عليها السلام مشرف شده و مدت طولانى به ذكر و دعا و زيارت مشغول مى باشد.

آيت اللَّه فاضل لنكرانى رحمه الله

ايشان فرمود: حضرت فاطمه معصومه عليها السلام از طرف مادر، عمه حقير است و براى من محرم هستند و از اين رو من خطاب به ايشان عمه جان مى گويم. روزى تشرف پيدا كردم به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه عليها السلام و بعد از اين كه زيارت را خواندم، خدمت عمه جان عزيز عرض كردم كه من امروز آمده ام و هيچ حاجتى مثل پول و منزل و امثال ذلك ندارم. فقط يك حاجت دارم و آن اين است كه در فهم آيه تطهير مورد عنايت شما واقع شوم. آيه تطهير را درست بفهمم و بنويسم و حل مشكل بكنم.

بعد آمديم و شروع كرديم به نوشتن آيه تطهير. يك مسائلى و يك مطالبى به بركت حضرت فاطمه معصومه عليها السلام براى ما روشن شد كه شايد اگر پنجاه سال ديگر درس مى خواندم، آن مطالب براى ما روشن نمى شد. به جايى رسيد كه براى ما روشن شد جاى آيه تطهير حتماً در بين آيات مربوط به زن هاى پيامبر بوده، لكن حرف خداوند متعال اين بوده كه با پرانتز آيه تطهير اهل بيت عليهم السلام را جدا كند و فضيلتى را براى اهل بيت عليهم السلام ثابت كند و بفرمايد كه اين فضيلت به زن هاى پيامبر مربوط نيست، بلكه مربوط به اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و همين طور امامان بعدى است. (1)

محدث بزرگوار حاج شيخ عباس قمى رحمه الله

وى نوشته است: افضل دختران حضرت موسى بن جعفر عليه السلام، سيده جليله معظمه فاطمه بنت امام موسى عليه السلام معروف به حضرت معصومه عليها السلام است كه مزار شريفش در بلده طيبه قم است و داراى قبه عاليه و ضريح و صحن هاى متعدد و خدمه بسيار و


1- نشريه كوثر، ش 5، ص 9.

ص: 399

موقوفات است و روشنى چشم اهل قم و ملاذ و معاذ عامه خلق است و در هر سال، جماعات بسيار از بلاد بعيده شدّ رحال كنند و تعب سفر كشند به جهت درك فيوضات از زيارت آن معظمه عليها السلام. (1)

آيت اللَّه گلپايگانى رحمه الله

در روز شهادت حضرت فاطمه زهرا عليها السلام قرار شد از بيت آيت اللَّه العظمى گلپايگانى رحمه الله هيئتى از طلاب براى عرض تسليت به مقام والاى دختر موسى بن جعفر عليه السلام، به حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام مشرف شوند، وقتى طلاب وارد صحن مطهر شدند.

ديدند آيت اللَّه العظمى گلپايگانى وسط صحن حضرت معصومه عليها السلام روى زمين نشسته اند، هر چه خواستند فرشى براى آقا بياورند، آقا قبول نكرد و فرمود: روى زمين نشستم جهت عرض ادب و اخلاص به بى بى حضرت معصومه عليها السلام و اشك چشمش را با دستمال پاك مى كرد.

ايشان مى فرمود: طلاب عزيز بر شماست كه قصد را خالص كنيد و ارتباط مداوم خود را با ائمه اطهار عليهم السلام مخصوصاً حضرت صاحب و مولايم، حضرت ولى عصر عليه السلام تداوم بخشيد و كثرت تلاوت قرآن كريم و ادعيه صالحه و عرض اخلاص و ادب به دخت حضرت موسى بن جعفر عليه السلام داشته باشيد و اينها همه رمز موفقيت و توفيق در راه ادامه تحصيل ماست. (2)

فضيلت زيارت حضرت معصومه عليها السلام

بعد از زيارت چهارده معصوم عليهم السلام، براى زيارت حضرت معصومه عليها السلام ترغيب و تشويق فراوانى صورت گرفته است. در پاداش زيارت زايران حضرت معصومه عليها السلام تعبيرات ارزشمندى چون؛ اهل بهشت، بهشت از آنِ اوست و بهشت بر او واجب است، وارد شده و ارزش زيارت آن كريمه اهل بيت، معادل بهشت و همسنگ زيارت


1- منتهى الآمال، ص 844.
2- متن وصيت نامه آيت اللَّه العظمى گلپايگانى، ص 2.

ص: 400

امام هشتم عليه السلام قرار داده شده است.

امام رضا عليه السلام مى فرمايد:

«مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَّةُ»؛

هر كس او را زيارت كند، بهشت از آنِ اوست. (1) امام جواد عليه السلام فرمود:

«مَنْ زار عَمَّتى بِقُمْ فَلَهُ الْجَنَّةُ»؛

هر كس عمه ام را در قم زيارت كند، بهشت از آنِ اوست. (2) همچنين امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«انَّ للَّه حَرَمَاً وَ هُوَ مَكَّةُ وَ لِرَسُولِهِ حَرَمَاً وَ هُوَ المَدينَةُ و لِاميرِ الْمُؤمِنينَ حَرَماً وَ هُوَ الكُوفَةُ وَ لَنا حَرَماً وَ هُوَ قُمْ وَ سَتُدْفَنُ فيهِ امْرَأَةٌ مِنْ وُلدى تُسَمّى فاطِمَةَ مَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»؛

براى خدا حرمى است و آن مكه است، براى رسول خدا حرمى است و آن مدينه است، براى اميرمؤمنان نيز حرمى است و آن كوفه است، اهل بيت را حرمى است و آن قم است. به زودى بانويى به نام فاطمه از فرزندان من در آن جا دفن مى شود كه هر كس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب مى شود.

راوى مى گويد: امام صادق عليه السلام اين سخن را زمانى فرمود كه هنوز مادر حضرت موسى بن جعفر او را به دنيا نياورده بود. (3) باز هم از امام صادق عليه السلام روايت شده است:

«انَّ زيارَتَها تُعادِلُ الجَنَّةَ»؛

زيارت حضرت معصومه همسنگ بهشت است. (4) همچنين امام صادق عليه السلام فرمود:

«تُقبَضُ فيها امْرأَةٌ مِنْ وُلْدى اسْمُها فاطِمَةُ بِنْتُ مُوسى تُدخَلُ بِشَفاعَتِها شِيعَتى الجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِمْ»؛

در قم بانويى كه از فرزندان من است و نام گراميش فاطمه دختر موسى عليه السلام است، رحلت مى كند، با شفاعت او همه شيعيانم(چنانچه شرايط شفاعت را داشتند) وارد بهشت مى شوند. (5) امام رضا عليه السلام خطاب به سعد بن سعد احزم مى فرمايد:

«يا سَعْدُ! مَنْ زارَها فَلَهُ الجَنَّةُ او


1- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 271.
2- كامل الزيارات، ص 324.
3- بحار الأنوار، ج 99، ص 267.
4- بحار الأنوار، ج 48، ص 317.
5- بحار الأنوار، ج 57، ص 228.

ص: 401

«هُوَ مِنْ اهلِ الجَنَّةِ»؛

اى سعد! هر كس او را زيارت كند، بهشت از آن اوست و يا «او اهل بهشت است». (1) باز هم از امام رضا عليه السلام رسيده است:

«مَنْ زارَ الْمَعْصُومَةَ بِقُمْ كَمَنْ زارَنى»؛

هر كس حضرت معصومه عليها السلام را در قم زيارت كند، همانند كسى است كه مرا زيارت كرده باشد. (2) هم ايشان است كه مى فرمايند: هر كس نتواند به زيارت من بيايد، برادرم را در رى يا خواهرم را در قم زيارت كند كه همان ثواب زيارت مرا در مى يابد. (3)

شوق زيارت

نخست اشتياق ديدار و زيارت در دل احساس مى شود، آن گاه انسان از كسب و تجارب چشم مى پوشد، به موانع سفر و مشكلات دست و پاگير زندگى اعتنا نمى كند و آهنگ سفر مى نمايد. براى پيمودن راه هاى دور و دراز مهيا مى شود و ساز و برگ سفر را آماده مى سازد و به اميد گوشه چشمى از محبوب به سوى كعبه مقصود عزيمت مى كند تا در فضاى معنوى و ملكوتى قرار گيرد. مهم ترين گامى كه يك زاير بر مى دارد، تلاش بى امان براى اصلاح خويشتن است. او مى كوشد كه خود را از هرگونه عيب و نقصى پاك سازد و زنگار گناه را با اشك ندامت بزدايد، تا شايسته ديدار شود.

زاير با تمام قدرت در تقويت كمالات خويش مى كوشد تا در حريم يار مَحرَم شود. از همه مى برد تا به يار بپيوندد. كوله بارش را بر زمين مى نهد و سر به آستان محبوب مى گذارد، اشك شوق چون سيل از ديدگانش فرو مى ريزد. و آن گاه چشمانش پر فروغ مى گردد، آتش محبت زبانه مى كشد، هر چه تلاش مى كند كه شرط


1- همان.
2- ناسخ التواريخ، ج 3، ص 68.
3- زبدة التصانيف، ج 6، ص 159، از اين حديث مقام حضرت حمزة بن موسى بن جعفر عليه السلام كه در جوار حضرت عبدالعظيم در رى مدفون مى باشد، نيز روشن مى شود.

ص: 402

ادب بجاى آورد و از دور عرض ارادت نمايد، دل اجازه نمى دهد و شور نمى گذارد، سرانجام شور نشأت گرفته از شعور، او را به كنار ضريح مى كشاند.

سعى مى كند كه صورتش را بر ضريح نگذارد كه گَرد گناه بر چهره اش نشسته و تيرگى گناه بر رويش سايه انداخته است، ولى بارقه اميد بر دلش نورافشانى مى كند و نويد و رحمت پروردگار بر سرش بال مى گستراند، با يك دنيا اميد صورت بر ضريح مى گذارد و باران اشكش جارى مى شود و زير لب زمزمه مى كند: «بَلْدَةٌ طَيَّبَةٌ وَ رَبٌ غفُورٌ». (1) آن گاه تصميم جدى به انجام خير در تمام سلول هاى مغزش نقش مى بندد و دلش به مغفرت خداوند غفور گواهى مى دهد و خود را شايسته ديدار مى بيند و در انتظار عنايت محبوب مى نشيند كه گرامى داشتِ مهمان، سيره اين خاندان است. (2)

آداب زيارت

شايسته است زاير حريم خاندان عصمت و طهارت نكات زير را در زمينه آداب زيارت بجا آورد:

1. در طول مسافرت از كارهاى لغو و بيهوده و انجام كار ناصواب به شدت پرهيز كند كه چه بسا مانع قبولى زيارت و ديگر اعمال انسان بشود.

2. به هنگام تشرف به زيارت حتماً با وضو باشد و پيش از ورود غسل زيارت كند.

3. لباس هاى پاكيزه بپوشد و خود را خوشبو سازد.

4. در آستانه بايستد و اذن دخول بخواند، هر وقت دلش رقّت پيدا كرد، آن را نشانه اذن بشمارد و با توجه به اين كه حرم يكى از بيوتات رسول اكرم صلى الله عليه و آله و محل نزول فرشتگان است، با خضوع و خشوع و توجه كالم وارد حرم شود.

5. براى ديگر زايران ايجاد مزاحمت ننمايد.

6. در احترام به زوّار و خدّام تلاش كند، زيرا احترام به آنها، احترام به امامان و امامزادگان است.


1- سوره سبأ، آيه 15.
2- كريمه اهل بيت، ص 135- 137.

ص: 403

7. در حرم امامزادگان در طرف بالاى سر، رو به قبله بايستد و زيارتنامه بخواند.

سعى كند متن زيارت را با توجه كامل و تلفّظ صحيح بخواند.

8. بعد از زيارت دو ركعت نماز زيارت در بالاى سر يا مسجد متصل به حرم بخواند، در اين نماز بهتر است كه در ركعت اول بعد از حمد، سوره مباركه «يس» و در ركعت دوم، سوره مباركه «الرحمن» بخواند.

9. در قنوت نماز زيارت، حاجت هاى مؤمنان ديگر و خود را از خدا بخواهد كه يكى از موارد استجابت دعاست و در رأس همه حوايجش براى فرج حضرت بقية اللَّه(عج) دعا كند.

10. بعد از زيارت و نماز، در دعا و مناجات تلاش و اصرار كند.

11. بعد از نماز و دعا، با حفظ ادب و رعايت حق تقدم ديگران و عدم ايذاى زايران، خود را به كنار ضريح مقدس برساند و صورت بر ضريح مطهر نهاده، با خداى خود راز و نياز كند و موقع مراجعت پشت به حرم نكند.

12. از طرف پدر، مادر، خويشان، دوستان، حق داران، سفارش كنندگان و همه شيعيان اميرمؤمنان عليه السلام نيز به نيابت زيارت كند.

13. در حرم مطهر مقدارى از قرآن را با دقت تلاوت كند و به امامزاده اى كه در حضورش هست اهدا نمايد.

14. در مدت اقامتش در مشاهد مشرّفه، زياد به حرم تشرف يافته و سعى كند نمازهايش را در حرم مطهر و در صورت امكان با جماعت بخواند.

15. به هنگام توديع حرم، زيارت وداع بخواند و از خدا بخواهد كه آخرين زيارت او نباشد.

16. بعد از مراجعت از زيارت سعى كند تا نورانيت به دست آمده همچنان در او باقى بماند. (1)


1- بحار الأنوار، ج 100، ص 124- 138 با تلخيص.

ص: 404

مجاورين حرم مطهر نيز بايد سعى كنند كه حق مجاورت را بجا آورده و در تشرف به حرم مطهر و حفظ شئون اين سرزمين مقدس كوشا باشند، در ايام زيارتى، شب هاى جمعه و ديگر مناسبت ها، از زيارت غفلت نكنند، در اعياد قبل از ديدار هر كسى به زيارت اين گوهرهاى اهل بيت بشتابند، تبريك بگويند و عيدى بخواهند، در روزهاى وفات نيز به قصد عرض تسليت به حضورشان بشتابند.

فرجام سخن

آگاهى از فرهنگ و روش زندگى پر افتخار خاندان پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله و آل على عليه السلام يكى از اصيل ترين راه هاى شناخت اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله و بهره مندى از آن است. زيرا آنها از سرچشمه زلال اسلام سيراب گشته و تبلورى از مكتب حيات بخش اسلام مى باشند. بى گمان بقاى مذهب راستين تشيع به وجود اهل بيت عصمت و طهارت و ذريه گران قدر آنها گره خورده است. هر انسانى كه دست تمسك و نياز به سوى آن خاندان دراز كرد، نجات يافت و هر كس كه از صراط آنها سر پيچيد در ورطه نابودى افتاد.

اساساً براى شيعيان و دوستداران اهل بيت عليهم السلام زيارت حرم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام يك آرزوى بزرگ است و هرگاه فرصتى دست دهد و امكاناتى فراهم آيد، خود را موظف مى دانند به اين اماكن مقدس مشرف شوند و به ثوابى كه در روايات و احاديث معصومين عليهم السلام آمده، دست يابند. براى ما ايرانيان كه در جوار پيشواى مهر حضرت ثامن الحج، امام رضا عليه السلام و كريمه اهل بيت زندگى مى كنيم، دستيابى به اين ثواب ها آسان تر است. از همان اجر و پاداش هايى كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«سَتُدْفَنُ فيها إمْرَأَةٌ مِنْ أَوْلادى تُسَمَّى فاطِمَةَ فَمنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»؛ (1)

به زودى در آن جا(قم) زنى از اولاد من دفن مى شود كه نام او فاطمه است پس هر كس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب مى شود.


1- بحار الأنوار، ج 60، ص 216.

ص: 405

همچنان كه درباره برادر بزرگوارشان امام رضا عليه السلام نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه: مردى از فرزندان پسرم موسى به دنيا مى آيد كه نامش نام اميرالمؤمنين عليه السلام است و در ديار طوس كه در خراسان است، با زهر كشته مى گردد و غريبانه در همان جا به خاك سپرده مى شود، هر كس وى را در حالى كه عارف به حق اوست، زيارت كند، خداوند متعال به او پاداش كسى را كه پيش از فتح مكه انفاق كرده و جنگيده است، عطا خواهد كرد. (1) بنابراين اهل بيت عليهم السلام آرمان هاى هميشه زنده شيعيان مى باشند و هماره از زبان دل آنان سخن گفته و نسبت به آنان عاطفه هاى بسيار نشان داده و در تنگناها به كمك آنان شتافته اند و آنگاه كه آنان را واسطه فيض و حوايج قرار داده اند، خداوند به احترامشان گره گشايى نموده است آنان همه از نور واحد و از شجره طيبه طوبى هستند. اميد آن كه در دنيا توفيق زيارت و در عقبى به شفاعت آنان نائل آييم.


1- همان، ج 49، ص 284.

ص: 406

فهرست منابع

1. ارشاد، شيخ مفيد، قم، 1413 ق.

2. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، بيروت.

3. اعلام الورى، امين الاسلام طبرسى، قم، 1399 ق.

4. انوار المشعشعين، شيخ محمد على بن حسين كاتوزيان، چاپ سنگى، تهران.

5. بحار الأنوار، علامه محمدباقر مجلسى، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ق.

6. بر ستيغ نور، شرح حال مرحوم آيت اللَّه العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى، قم، كتابخانه آيت اللَّه مرعشى، 1373.

7. تاريخ قم، حسن بن محمد قمى، ترجمه حسن بن على قمى، تهران، 1361.

8. تذكرة الخواصّ، سبط ابن جوزى، نجف، 1383 ق.

9. حضرت معصومه، فاطمه دوم، محمد محمدى اشتهاردى، علامه، قم، 1375.

10. حضرت معصومه عليها السلام و شهر قم، محمد حكيمى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1380.

11. دارالسلام، ميرزا حسين نورى، چاپ سوم، قم.

12. زبدة التصانيف، مولى حيدر خوانسارى، قم، 1415 ق.

13. زندگانى حضرت معصومه، سيد مهدى صحفى، قم، 1378 ق.

14. زندگى و كرامات حضرت معصومه عليها السلام، احمد بانپور، الف، قم، 1374 ق.

15. شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، على اصغر رضوانى، تهران، مشعر، 1382.

16. عيون اخبار الرضا عليه السلام، شيخ صدوق، انتشارات جهان، 1378.

17. فروع كافى، محمد بن يعقوب كلينى، بيروت.

18. فروغى از كوثر، الياس محمد بيگى، امور فرهنگى آستان مقدسه، قم، 1374.

19. كامل الزيارات، ابى القاسم جعفر بن محمد، بن قولويه، نجف اشرف، انتشارات مرتضويه، 1356 ق.

ص: 407

20. كريمه اهل بيت عليهم السلام، على اكبر مهدى پور، حاذق، قم، 1374.

21. گنجينه آثار قم، عباس فيض، قم، 1349.

22. اللّؤلؤة الثّمينة، محمد بن محمد بن احمد چشتى داغستانى، مصر، 1306 ق.

23. ماهنامه كوثر، آستانه مقدسه حضرت معصومه عليها السلام، ش 1 و 3، 1376.

24. مجالس المؤمنين، قاضى نور اللَّه شوشترى، تهران، 1019 ق.

25. مستدرك وسائل الشيعه، ميرزا حسين نورى، قم، 1407 ق.

26. مقتل خوارزمى، موفق بن اخطب خوارزمى، قم، انوار الهدى، 1418 ق.

27. مسند احمد، احمد بن حنبل، قاهره، دار الجيل، 1410 ق.

28. منتهى الآمال، شيخ عباس قمى، مشهد، هاتف، 1379 ق.

29. ناسخ التواريخ، ميرزا محمد تقى خان سپهر، چاپ سنگى، 1297 ق.

30. نگين قم(آشنايى با شخصيت حضرت معصومه عليها السلام)، جواد محدثى، معروف، قم، 1374.

31. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، بيروت، مؤسسه آل البيت، 1409 ق.

32. وفاء الوفاء، نور الدّين سمهودى، بيروت، 1401 ق.

ص: 408

ص: 409

5. زيارت از ديدگاه عقل و نقل

اشاره

5. زيارت از ديدگاه عقل و نقل (1)

عليرضا حاجيان (2)

چكيده

در اين مقاله نخست به معناى زيارت و فلسفه قداست زيارتگاه هاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام پرداخته شده، سپس با بررسى دلايل جايز بودن زيارت قبور بزرگان دين و اهميت آن از ديدگاه آيات و احاديث به طور مفصل اثبات اهميت بى نظير زيارت در تقويت روح و بعد معنوى زاير و ايجاد محبت و عشق در قلب او، ارائه مى گردد. در ادامه به بررسى زيارت از ديدگاه فيلسوفان بزرگى نظير ارسطو، ابن سينا، فخر رازى، امام محمد غزالى، شيخ سيد حيدر آملى، مير داماد، صدرالمتألهين، ملا هادى سبزوارى و امام خمينى رضوان اللَّه تعالى عليهم پرداخته شده است و به دليل سادگى بيان و كلام روان فخر رازى در باب دلايل فلسفى زيارت، خلاصه اى از فصل چهارم رساله زيارت قبور او ذكر شده است. همچنين در مورد دلايل قلبى و روحانى و تأثيرات زيارت در وادى محبت و قلمرو دل به گونه مبسوط مورد بحث واقع شده است.

كليدواژه ها: زيارت، فلسفه، ائمه اطهار، اهميت زيارت، زاير.

مقدّمه

زيارت ديدارى مشتاقانه و حضور در خدمت محبوب است. در زيارت يك ارتباط قلبى بين زاير و مزور- زيارت شونده- ايجاد مى شود كه آن ارتباط هر چه محكم تر


1- اين مقاله با يارى و همكارى آقايان على و مهدى حاجيان نگارش يافته است.
2- عضو هيئت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد نجف آباد.

ص: 410

باشد اجر و پاداش و نتيجه آن زيارت عالى تر و پاك تر است.

زيارت امام يعنى تجليل و تكريم از مقام شهيد، يعنى اداى احترام به پيكره دين و اسوه تقوا، زيارت يعنى ايجاد ارتباط معنوى با محبوب و بالأخره از دست دادن خودى و خودبينى و در پايان فانى شدن در سر هستى و پرده وار حبيب.

يكى از دستورات اكيد در اسلام زيارت قبور ائمه اطهار عليهم السلام است كه براى آن ثواب عظيمى ذكر شده است، زيرا حقيقت زيارت، ديدار مشتاقانه محبوب است.

شك نيست كه «زيارت» در اسلام، به خصوص در فرهنگ شيعه، جايگاه والايى دارد. امامان و اولياى خدا، تا حد بسيارى دعوت و تشويق به زيارت كرده اند.

پاداش ها و ثواب هاى فراوانى براى «زاير» بيان شده است. زيارت، در ارزش و پاداش، همپاى بسيارى از عبادات، بلكه برتر از آنها حتى جهاد و شهادت به حساب آمده است. مزارها در اسلام، از اعتبار خاصى برخوردار است.

مزورها، مورد تكريم فراوان قرار گرفته اند و «زيارتنامه» ها، يك دنيا تعليمات و فرهنگ و آموزش و تربيت را شامل است. راستى اين همه دعوت و تشويق به زيارت، چرا؟ اين همه پاداش و اجر و ثواب، براى هر قدم زيارت، براى چه؟ چه تناسبى ميان عمل زاير با آن پاداش هاى عظيم و خيره كننده و بهت آور است؟ مگر نه اين كه «اجر»، در مقابل «عمل» است؟ و مگر نه اين كه تناسبى بايد بين «كار» و «مزد» باشد؟

اساساً چرا بايد به زيارت رفت؟ فايده زيارت براى زاير چيست؟ زيارتگاه ها چه نقش تربيتى و تهذيبى دارند و بايد داشته باشند؟ زيارتنامه ها چه متن هايى است و چه آموزش هايى دارد؟

در زيارت، بايد به «دل» پرداخت يا به «عقل»؟ زيارت، ريشه در منطق و برهان دارد، يا خاستگاه آن، وادى شور و شوق و جذبه و عرفان است؟ زيارت فقط در صدر اسلام، مهم و مفيد بوده، يا هميشه و هم اكنون هم سازنده و تعهد بار و رسالت

ص: 411

آشناست؟ در زيارت، به «منفعت» بايد انديشيد يا به «معرفت»؟ زاير، «عاشق» است يا «جهانگرد»؟

زيارت، «دخل» است يا «خرج»؟ زيارت، عملى عبادى است، يا جنبه «سياسى» هم دارد؟ زيارت، ساخته و پرداخته شيعيان است، يا اصلى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، منادى آن است و ريشه در متن دين دارد و عقل، پشتوانه آن است و عرف، حامى آن و ملت ها و اقوام بشرى عامل به آن؟!

تمام اينها و مطالب و مسايل ديگرى، انگيزه آن است كه از ميان آن همه زمينه ها و دستورالعمل ها و برنامه ها كه اشاره مى شود و در فضاى تربيتى دين و مكتب وجود دارد، در اين مقاله به مقوله «زيارت» از ديدگاه عقلى و قلبى و نيز روايات ائمه اطهار بپردازيم.

معناى زيارت

زيارت يعنى در حوزه اشراقات الهى قدم گذاردن و در درياى رحمت و فيض رحمانى غوطه ور شدن.

زيارت يعنى تجليل و تكريم از مقام شهيد جان باخته در راه حق؛

زيارت يعنى اداى احترام به پيكره دين و مجسمه تقوا؛

زيارت يعنى دلدادگى و دلباختگى به محبوب، و از دست دادن خودى و خودبينى و فانى شدن در راه هستى حبيب.

زيارت يعنى آيينه تمام نماى خدا را ديدن و به ديدار جمال يار مشرّف شدن.

اهميت فلسفى تقدس زيارتگاه ائمه
1. زيارتگاه ائمه محل نزول ملائكه

زيارتگاه ائمه اطهار، محل نزول ملائكه رحمت الهى است. آن جا عبادتگاه صالحان و درياى پاكى است. آن جا خلوتگه راز است. خلوتى براى تفكر و انديشه، خلوتى براى توبه و انابه.

ص: 412

قبور شريف ائمه اطهار، يادآور شمع سوختگانى است كه تا ابد نورافشانى مى كنند. لذا دشمنان دين آن مكان هاى مقدّس را خراب مى كردند يا حتى المقدور آنها را مخفى نگه مى داشتند، همان طور كه قبر حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام تا حدود زمان امام صادق عليه السلام مخفى و بدون زاير مانده بود.

2. فلسفه زيارت قبور

سؤالى كه در ذهن بسيارى از ما خطور مى كند اين است كه اگر روح با بدن مثاليش اصالت دارد و جسدى كه در دل خاك سپرده شده هيچ هويت و شخصيتى، جز «مشتى خاك» بودن، ندارد؛ پس چرا بر مزار آنها حاضر مى شويم و برايشان فاتحه مى خوانيم و حتى آنها را چنان مورد خطاب قرار مى دهيم كه گويى آنها در قبورشان حاضرند و ما را مى بينند؟ در پاسخ بايد گفت: ترديدى نيست كه آنچه در درون حفره خاك قرار دارد، نه تنها خود انسان نيست، بلكه جسد و ابزار جسمانى انسان هم نيست، البته زمانى بود ولى اينك، مشتى اندك و ناچيز از توده عظيم طبيعت و ماده است، نه چشمى كه ببيند و نه گوشى كه بشنود و نه قلبى كه بتپد و نه ...، اما بر اساس روايات فراوان، نبايد در اين ترديد داشت كه روح، به قبر و مدفن جسم خويش توجه و عنايت خاصى دارد و علتش چند چيز مى تواند باشد:

1. محل دفن، آخرين مرحله از نشئه دنيا و اولين مرحله از سفر اخروى است، بدين جهت روح اين خاطره را هرگز فراموش نمى كند و به اين نقطه حساس(محل دفن) عنايت خاصى دارد.

2. اين نقطه محل اجتماع ياران و خويشان متوفى است كه به ياد او گرد هم جمع آمده و كارهاى خيرى نظير خيرات و مبرات و صدقات و تلاوت قرآن و ... انجام مى دهند. هر چند كه آثار اين كارهاى مفرح، روح متوفى را از فاصله دور هم تحت تأثير قرار مى دهد، اما انجام اين كارها در كنار قبر متوفى آثار شديدترى دارد.

3. همان گونه كه خانه كعبه نزد خداوند از اعتبار ويژه اى برخوردار است و خداوند

ص: 413

بندگانش را در كنار خانه خود بيشتر مورد عنايت و لطف خويش قرار مى دهد، متوفى- به ويژه اين كه از اولياء اللَّه باشد- نيز عنايت بيشترى به زايران قبرش دارد. بنابراين مردگان از آنچه كه بر بندگان مى گذرد بى خبر نيستند، به خصوص هنگامى كه زندگان به نزد مزارشان آمده و آنها را با كارهاى خير شادمان مى سازند. حضور در كنار قبر اموات يكى از مسلمات دين مبين اسلام است كه قرآن كريم بدان تصريح فرموده است: «وَلَا تُصَلّ عَلَى أَحَدٍ مّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ ى إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ى وَمَاتُواْ وَهُمْ فسِقُونَ»؛. (1)

يعنى بر هيچ كدام از آنها(كافرين و منافقين) كه مرده اند نماز مگزار و بر سر قبرش نه ايست، زيرا آنها به خدا ورسولش كفر ورزيدند و در حالى مردند كه فاسق بودند. البته ميعادگاه اموات با زندگان تنها در كنار مزار آنها نيست، بلكه اموات(ارواح برزخى) به نقاط مخصوصى در روى زمين توجه دارند، از جمله جاهايى كه ارواح مؤمنين حضور دارد، مشاهد متبرك و اماكن زيارتى است. محل اجتماع اصلى ارواح دو وادى مهم شبه جزيره عربى، كه يكى در شهر نجف اشرف است به نام وادى السلام، و ديگرى در يمن به نام برهوت.

وادى السلام محل اجتماع ارواح سعادتمند و محبين اهل بيت عليهم السلام است، و برهوت محل تجمع شقاوتمندان و دشمنان اهل بيت است. امام صادق عليه السلام فرمود: «بنا به منزلتى كه مؤمن نزد خدا دارد، هر هفته يا هرماه و يا هر سال يك بار از خانواده خود ديدار مى كند ... و هرگاه آنان را در خير و خوبى ببيند غرق در شادى و سرور مى شود، اما اگر آنان را در سختى و حاجتى ببيند غمگين و اندوهناك گردد. (2) بدون ترديد احترام به بزرگان و رهبران دين در نهاد و سرشت هر شخص متدين و آزاده اى وجود دارد، به اين جهت پيش از اسلام و پس از آن هميشه قبور صالحان و اولياى الهى مورد توجه خاص و زيارت مردم بسيارى بوده است. تا قرن يازدهم


1- سوره توبه، آيه 84.
2- بحار الأنوار، ج 6.

ص: 414

هجرى در اين مسأله هيچ اختلافى بين شيعه و اهل سنّت وجود نداشته است. علماى هر دو مذهب كتاب ها و رساله هايى در اين موضوع نگاشته اند.

برخى از اين آثار به جنبه هاى نقلى مسأله پرداخته و آداب زيارت و كيفيت آن را با استناد به احاديث و آثار بيان كرده اند، و تعدادى نيز به بحث هاى عقلى آن پرداخته و با نگاهى فيلسوفانه آن را مورد تجزيه و تحليل قرار داده اند. يكى از اين آثار رساله ارزشمند زيارة القبور امام فخر الدين رازى است. اين رساله از آن جهت كه مؤلّفش سنّى مذهب و امام المشككين بوده و در هر مسأله عقلى دچار شك و ترديد شده- اما در اين مسأله هيچ ترديدى به خود راه نداده و آن را مورد بحث عقلى و فلسفى قرار داده است- از اهميت ويژه اى برخوردار است. در قرن يازدهم هجرى محمد بن عبد الوهاب پديد آمد و در شك و ترديد گوى سبقت را از فخر رازى ربود و اين مسأله را مورد انكار قرار داد، و تصور نمود كه زيارت قبور از اختصاصات شيعيان است. شايد اگر او اين رساله زيارة القبور را كه از دانشمندان بزرگ خودشان است ديده بود، گرفتار اين انحرافات نمى گرديد.

مسأله زيارت قبور اهل بيت عصمت عليهم السلام و نيز زيارت قبر مؤمنان و صالحان، يكى از شعاير دين مقدس اسلام است، و آيات شريفه اى از قرآن مجيد و روايات زيادى بر آن دلالت دارد كه در اين مقاله به آنها اشاره خواهيم نمود. اعتقاد به اين مسأله اختصاص به شيعه نداشته و در زمان قديم در اين مسأله هيچ تفاوتى بين شيعه و سنى نبوده است، زيرا همه مسلمانان به زيارت اموات و مخصوصاً زيارت قبر سادات و اولاد رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رفته اند. چنان كه زيارت قبر مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله همواره به عنوان شعار اصلى دين بوده و آرزوى هر زن و مرد مسلمان از سراسر جهان مى باشد.

اما متأسفانه از زمان پيدايش مذهب وهابيت، تبليغات گسترده اى عليه زيارت قبور راه اندازى شده و برخى از افراد ساده لوح و دور از عقل و منطق فريب وهابيت را خورده و گمان كرده اند اين مسأله اختصاص به شيعه داشته و نادانسته آن را مورد

ص: 415

هجوم تبليغات مسموم خود قرار داده اند. جديدترين اين افتراءات كتاب سراسر دروغ دكتر قفارى است. جهل نويسنده اين كتاب به اصول اسلامى و بيگانگى او از ضوابط و معيارهاى تحقيق علمى از سراسر كتاب نمايان است. زمانى كه مسلمانان بيش از هر چيز به اتحاد نياز دارند، اين نويسنده براى جلب رضايت صهيونيست هاى غاصب تلاش كرده است كه خشم مسلمانان را از اسرائيل دور نموده و مذهب اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله را به عنوان مهم ترين خطر و دشمن معرفى نمايد و به اين وسيله رضايت خاطر امريكا را به همراه غضب خدا بر خود خريده است.

اينان براى اصول دين و اعتقادات جبرى و اشعرى خود در مسأله توحيد و امامت و تفسير قرآن چيزى بهتر از كتاب هاى فخر رازى ندارند، و او را امام تحقيقات خود مى دانند. هرگز كسى از آنان در صحّت عقايد فخر رازى شك و ترديد ننموده است.

در عين حال فخر رازى مسأله زيارت قبور را به صورت عقلى مورد بحث قرار داده و آن را برهانى كرده است، و انصافاً از عهده اين بحث دقيق فلسفى به خوبى برآمده است. با مطالعه اين كتاب به چند دليل، روشن مى شود كه چرا وهابيان با زيارت قبور مخالفت مى كنند: اولًا از مسايل علمى و عقلى دور بوده و از منطق و استدلال آگاهى ندارند. ثانياً به دين و مذهب خودشان نيز پاى بند نيستند، زيرا فخر رازى كه از علماى بزرگ و بلكه مجدّد مذهب آنان در ابتداى قرن هفتم است، معتقد به زيارت قبور بوده است، و فقط وهابيان با آن مخالفت مى كنند. و ثالثاً آنان نصوص دينى و روايات و اسناد تاريخى را نيز ناديده مى گيرند.

3. راز قداست قبور ائمه و بزرگان

گر چه زمان ها و مكان ها از نظر ذات با هم تفاوت ندارند، ولى به خاطر تعلقى كه به كسى يا چيزى و انتسابى كه به امر مهم يا شخص محترم يا حادثه اى خاص دارند، كرامت و قداست پيدا مى كنند.

مرحوم سيد محسن امين، در قصيده بسيار بلند و والا و عميق و زيباى خود كه در

ص: 416

رد اشكالات وهابى ها سروده است، به نام «العقود الدريه»، در قسمتى از آن مى گويد:

«خداوند بين آفريده هايش تفاوت هايى قرار داده است، خاك با طلا برابر نيست. ماه رمضان بر ماه هاى ديگر فضيلت دارد. از ايام هفته و ساعت هاى روز، برخى برترند.

خورشيد بر ستاره «سها» و ماه بر ستاره «فرقد» برترى روشن دارد. شير مثل خرگوش نيست و باز شكارى با هدهد برابر نمى باشد. سرزمين ها هم همين گونه متفاوت هستند. شرافت مكه بيش از صرخد شهرى در شام است و مسجد الاقصى در فضيلت مانند ديگر جاها نيست. قبرها هم به اعتبار كسانى كه در آن آرميده اند، در فضل و شرف متفاوت اند». (1) مرحوم سيد محسن امين، در بيان راز قداست مقابر و مدفن هاى اولياى دين و لزوم احترام آنها مى نويسد: «... همچنان كه يك فرد- كه مثل ديگران است- با مبعوث شدن به رسالت، واجب الاطاعه مى شود و موقعيت ويژه اى پيدا مى كند، يك قطعه زمين هم در اصل، با زمين ديگر تفاوتى ندارد، اما وقتى در آن پيامبر يا ولى خدا دفن مى شود، به واسطه آن، شرافت و فضيلت و بركتى پيدا مى كند كه از قبل نداشته است، از اين رو، احترامش لازم و اهانتش حرام مى گردد. از جمله احترامات، آهنگ زيارت آن كردن و بناى قبه و بارگاه و ضريح و ... است. و از جمله اهانت ها، ويران كردن و با خاك يكسان نمودن و آلوده ساختن و ... است. وقتى خداوند، يك سنگ را(مقام ابراهيم) كه هنگام بناى كعبه زير پاى ابراهيم خليل الرحمن قرار داشته محترم شمرده و آن را «مصلا» قرار مى دهد، (2) آيا براى مدفن جسد ابراهيم يا محل دفن سرور و سالار انبيا احترامى قرار نخواهد داد؟ ...». (3) آرى ... بزرگداشت آن كه خدا او را اكرام كرده،


1- قصيده مذكور در كتاب كشف الارتياب ايشان(در فصل پايانى) نقل شده است با مطلع:
2- «وَ اتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَ هِيمَ مُصَلًّى» سوره بقره، آيه 125.
3- كشف الارتياب، ص 108.

ص: 417

طاعت و عبادت و تعظيم خداوند و خضوع در برابر اوست. اگر مدفن انبيا و اوليا، شرافت يافته، به سبب آن است كه اجساد پاك و اجسام مطهر و شريف اين پاكان و معصومين را در بر گرفته است.

زيارت قبور از نظر آيات و روايات
1. مقدّمه

گر چه اگر عقل به طور مستقل و قطعى بر حكم يك مسأله دلالت كند، اعتماد به آن جايز بوده و نيازى به دليل ديگر نيست، ولى شرع مقدس با آيات شريفه و روايات به كمك عقل آمده و آن را تأييد نموده اند. در بحث زيارت قبور چنان كه عقل بر صحت و حسن آن دلالت مى كند- و در آينده بيان خواهد شد- روايات زيادى نيز بر استحباب آن دلالت مى كند. ما در اين جا قسمتى از آنها را از كتاب هاى اهل سنت و شيعه نقل مى كنيم.

علامه طباطبايى ذيل آيه شريفه: «قَالَ الَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا» (1)

اين حديث را نقل كرده است: «قال الملك ينبغى أن نبنى هيهنا مسجداً نزوره فإنّ هؤلاء قوم مؤمنون» (2) پادشاه گفت: سزاوار است اين جا مسجدى ساخته و آن را زيارت كنيم.

از اين آيه شريفه و روايت مذكور استفاده مى شود كه محل دفن افراد مؤمن و موحّد را مى توان زيارت نمود و بلكه نزد قبر آنان مسجد بنا كرد و ذكر خداى متعال در آن جا نمود. افرادى كه پيشنهاد ساختن مسجد بر قبر اصحاب كهف را ذكر كرده بودند، همه آنان موحّد بوده اند، همان گونه كه علامه طباطبايى نيز فرموده است. (3) فخر رازى نيز ذيل همان آيه مربوط به اصحاب كهف گويد: آنان مى گفتند مسجدى نزد قبر اصحاب كهف بسازيم تا خدا را در آن عبادت كنيم و آثار اصحاب


1- سوره كهف، آيه 21.
2- تفسير الميزان، ج 13، ص 300.
3- ر. ك: همان، ص 285.

ص: 418

كهف را نيز به وسيله آن مسجد حفظ كنيم. (1) صابونى نيز در تفسير خود شبيه اين كلام را بيان كرده است. (2) قرطبى در تفسير خود آيه مذكور را طورى تفسير نموده كه به روشنى دلالت دارد بر آن كه مؤمنان و موحدان واقعى در آن زمان نزد قبر اصحاب كهف مسجدى ساختند، ولى وقتى ديده است كه عقيده اهل سنت بر خلاف اين آيه است، و براى آن كه با عقيده اهل سنت مخالفت نكند، دست از معناى ظاهر آيه شريفه برداشته و چند روايت ضعيف السند را نقل كرده مبنى بر اين كه آن روايات خلاف نظر قرآن مجيد هستند، اما او آن روايات را بر قرآن مجيد مقدم داشته است!! (3) و عجيب تر آن كه خود قرطبى از ابان بن تغلب از امام جعفر بن محمد عليهما السلام نقل كرده است كه: «كانت فاطمة بنت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله تزور قبر حمزة بن عبدالمطلب كلّ جمعة وعلّمته بصخرة» (4) يعنى فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله در هر جمعه اى قبر حمزه را زيارت مى نمود و آن را با سنگى علامت نهاده بود.

آقاى وهبه زحيلى گويد: «مسلمانان و پادشاه آنان تصميم گرفتند كه بر درب غار اصحاب كهف مسجدى ساخته تا آن كه مسلمانان در آن نماز بخوانند و به آن مكان تبرك جويند». (5) وى در اين كلام صريحاً تبرك جستن به مكان و محلّ اصحاب كهف را مورد تأييد قرارداده است. و در جاى ديگر از كتاب خود گويد: «ينتفع الانسان بصحبة الأخيار ومخالطة الصلحاء و الأولياء» (6) يعنى انسان از همراهى نيكان و معاشرت با افراد صالح و اولياى خدا بهره مى برد، او سپس حديثى درباره آن نقل كرده است. ضمناً آقاى زحيلى براى تصحيح و تطبيق كلمات گذشته با مذهب وهابيان گويد: «ساختن مسجد و نماز خواندن در آن در شرع اسلام جايز نيست و حديثى


1- تفسير الكبير، ج 21، ص 105.
2- ر. ك: صفوة التفاسير، ج 2، ص 187.
3- ر. ك: الجامع لاحكام القرآن، ج 10، ص 379.
4- همان، ص 381، و در بعضى از روايات آمده است كه امام حسين عليه السلام در شام هر جمعه به زيارت قبر امام حسن عليه السلام مى رفت(كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 651).
5- التفسير المنير، ج 15، ص 226.
6- همان.

ص: 419

درباره آن نقل كرده است». (1) غافل از آن كه اگر اين حديث درست باشد، تمام زايران قبور مورد لعن واقع شده اند، زيرا اين حديث نگفته است كه زايران قبور در زمان هاى گذشته و اديان سابق مورد استثنا هستند، بلكه تمام زايران را چه آن كه مربوط به شرع اسلام يا اديان ديگر باشند مورد لعن قرار داده است. در اين صورت اين حديث خلاف قرآن مى باشد و اعتبارى نخواهد داشت، زيرا قرآن مجيد عمل زايران قبر در زمان هاى گذشته را مورد تأييد قرار داده است.

2. رواياتى در باب اهميت زيارت قبور

در اين جا چند روايت ديگر از طريق اهل سنت نقل مى شود:

الف: مردى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و از قساوت دل شكايت نمود، حضرت فرمود:

«به قبرستان برو و از قيامت عبرت گير». (2) ب: حضرت على عليه السلام هرگاه نزد قبرى مى رفت مى فرمود:

«السلام على أهل الديار من المؤمنين والمسلمين». (3)

اين حديث به خوبى بر زيارت قبور و سلام به صاحبان آنها دلالت دارد.

ج: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به قبرستان مى رفته و مى فرمود:

«السلام عليكم أيها الأرواحُ الفانية، والأبدانُ البالية، والعظامُ النخرة، التى خرجت من الدنيا وهى مؤمنةٌ، اللهم أدخل عليهم رَوحاً منك وسلاماً منّى». (4)

د: على عليه السلام مجاورت قبرستان بقيع را انتخاب كرده و مى فرمود: «اينان را همسايگان راستين يافتم، بدى نمى كنند و ما را به ياد آخرت مى اندازند». (5) ه: عن النبى صلى الله عليه و آله قال:

«كنت نهيتُكم عن زيارة القبور، ثمّ بدا لى، فزوروها فإنّها ترقّ


1- همان، ص 235.
2- كنزالعمال، ج 15، ص 762، ح 42999.
3- همان، ص 761، ح 42997.
4- همان، ح 42995.
5- همان، ص 759، ح 42989.

ص: 420

القلوب وتُدْمِعُ العينَ وتذكّر الآخرةَ، فزوروا ولا تقولوا هُجراً» (1)

يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

من قبلًا شما را از زيارت قبور برحذر مى داشتم، اما اكنون تصميم من عوض شد(برايم بداء حاصل شد) پس قبور را زيارت كنيد، زيرا سبب نرمى دل ها شده و چشم را به گريه مى اندازد و آخرت را يادآورى مى كند، آنها را زيارت كنيد و سخنى كه موجب دورى شود نگوييد.

اين حديث از جهات مختلف مورد توجه و دقت است، زيرا اولًا صريحاً «بداء» را پذيرفته است و اهل سنت بر خلاف اين حديث بداء را انكار مى كنند. ثانياً اين حديث دوبار امر به زيارت قبور نموده است و امر دلالت بر وجوب و يا لااقل بر استحباب دارد. و اين جا ربطى به بحث امر عقيب حظر ندارد و با دقت روشن است. ثالثاً اين حديث فوايد مختلف زيارت قبور را بيان كرده است و چيزى كه اين فايده ها را داشته باشد قبلًا نيز مورد نهى نمى تواند واقع شده باشد.

و: در بعضى احاديث نيز نقل كرده اند كه عمر بن خطاب به قبرستان مى رفت و با مردگان صحبت مى نمود. (2) گرچه آنان كلامى را كه از امير المؤمنين عليه السلام نقل شده است به عمر نسبت داده اند، (3) اما به هرحال اين گونه احاديث دلالت بر مشروعيت زيارت قبور و خواندن زيارتنامه مى نمايد.

در اين جا توجه به اين نكته نيز لازم است كه مهم ترين دليل برخى از علماى اهل سنت بر حرمت زيارت قبور اين حديث است: «لعن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله زائرات القبور». (4) و اين حديث اولًا اختصاص به زنان دارد (5) و شامل مردها نمى شود و بسيار جاى تعجب


1- همان، ص 761، ح 42998، در كتاب ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، ص 285، نيز حديثى درباره اين موضوع نقل شده است.
2- ر. ك: همان، ص 751، ح 42977.
3- ر. ك: همان، ص 756، ح 42983.
4- همان، ص 758، ح 42986.
5- زيرا اولًا جمع مؤنث است و ثانياً در روايات ديگر نيز صريحاً زنان را نهى كرده، مثل حديث 42986 دركنزالعمال، و ثالثاً ابن ماجه اين حديث را در باب «النهى عن زيارة النساء القبور» نقل كرده است.

ص: 421

است كه آنها حكمى كه اختصاص به زنان دارد در مورد مردها نيز جارى كرده اند. ثانياً حديثى كه صفحه قبل نقل شد دلالت بر نسخ اين حكم دارد. ثالثاً اين حديث سند صحيح و قابل اعتماد ندارد.

ز: عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:

«مَنْ زارنى بَعدَ وفاتى فكأنّما زارنى فى حياتى» (1)

يعنى هر كس من را پس از وفاتم زيارت كند، گويا در زمان حياتم زيارت كرده است.

ح: عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:

«مَنْ وَجَدَ سعةً ولم يَفد إلىّ فقد جفانى» (2)

هركس توانايى مالى داشته باشد و به زيارت من نيايد به من جفا نموده است.

ط: عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله:

«مَنْ جاءنى زائراً لا يَهُمّه إلّا زيارتى كان حقّاً على اللَّه سبحانه أن أكونَ له شفيعاً» (3)

يعنى هر كس به زيارت من آيد و هيچ قصدى غير از زيارت من نداشته باشد، بر خداى سبحان سزاوار است كه من در روز قيامت شفيع او باشم.

مسلم نيز فقط احاديث جواز زيارت قبور را نقل كرده است. (4) نووى در شرح صحيح مسلم پس از نقل حديثى كه بر جواز زيارت قبور دلالت مى نمايد، گويد: «اين حديث در روايت ابو العلاء بن ماهان مغربى و نيز در آخر كتاب الجنائز و بسيارى از اصول موجود است. و نيز ابو داود در سنن خود و نسايى و ابن ماجه آن را نقل كرده اند و اينان ثقه هستند، پس اين حديث صحيح مى باشد». وى پس از نقل حديث ديگرى گويد: «اين حديث صراحت دارد در اين كه نهى مردها از زيارت قبور نسخ شده است، بلكه اجماع داريم بر اين كه زيارت قبور براى مردها سنّت است و اما زيارت قبور براى زنان اختلافى است، برخى آن را حرام مى دانند و برخى آن را مكروه و بعضى مباح مى دانند». (5) ابن حزم زيارت قبور را مستحب و بلكه يك بار را واجب مى داند و گويد: زن و


1- احياء علوم الدين، ج 1، ص 81.
2- همان.
3- همان.
4- ر. ك: صحيح مسلم بشرح النووى، ج 7، ص 45.
5- همان.

ص: 422

مرد در اين حكم مساوى مى باشند. وى پس از نقل چند حديث صحيح درباره زيارت قبور، گويد: تنها عمر از آن نهى كرده و حديث آن نيز صحيح نمى باشد. (1) عسقلانى نيز جواز زيارت قبور را پذيرفته و پس از شرح حديث گويد: تفاوتى نمى كند كه زاير مرد باشد يا زن و مزور مسلمان باشد يا كافر. (2) ابن قدامه از فقهاى بزرگ حنبليان پس از ذكر لزوم احترام به اموات مسلمانان و اين كه ميّت حتى صداى پاى مردم را مى شنود، گويد: «بين اهل علم هيچ اختلافى در مباح بودن زيارت قبور براى مردها نيست و از احمد حنبل نقل شده است كه زيارت قبور افضل از ترك آن مى باشد و مستحب است هنگام زيارت قبور بگويد: «السلام عليكم أهل الديار من المؤمنين و المسلمين ...» وى سپس استحباب قرائت سوره يس را نزد قبر والدين و دعا و استغفار بر آنها را نقل كرده است». (3)

3. زيارت قبور در آثار فيلسوفان

چون رساله زيارت قبور فخر رازى به بحث فلسفى درباره زيارت قبور پرداخته و از ديد يك فيلسوف آن را مورد بحث قرار داده است، ما در اين جا به نقل كلمات تعدادى از فلاسفه بزرگ در مورد زيارت قبور مى پردازيم تا به اين وسيله علاوه بر كمك به فهم مقصود و مراد جدى فخر رازى، ميزان نوآورى و ابداعات او نيز در اين رساله روشن گردد.

1. ارسطو: ارسطو در لغت به معناى انسان كامل فاضل است. (4) و ارسطاطاليس بن نيقوماخس كه در قرن چهارم پيش از ميلاد مى زيسته است، به حق انسان كامل فلسفه مشّاء است، وى با پى ريزى فلسفه مشّاء و منطق نام خود را جاودانه تاريخ بشريت ساخت.


1- المحلّى بالأثار، ج 3، ص 388، مسأله 600.
2- فتح البارى، ج 3، ص 115.
3- المغنى والشرح الكبير، ج 2، ص 424.
4- نزهة الارواح و روضة الافراح، معروف به تاريخ الحكماى شهروزى، ص 186.

ص: 423

در تاريخ الحكما آمده است: «پس از مرگ ارسطو مردم شهر اصطاغيرا استخوان هاى او را در ظرفى از مس نهاده و در موضعى كه معروف به ارسطاطاليس بود دفن كردند، و آن را مجمعى ساختند كه همگى در آن جا جمع مى شدند و براى كارهاى بزرگ مشورت و از قبر او طلب استراحت و آسايش مى نمودند، و به استخوان او آرام مى گرفتند، و هر گاه ايشان را حلّ مسأله اى از حكمت دشوار مى شد به آن موضع مى آمدند و مى نشستند و شروع در مناظره مباحثه مسأله مطلوبه مى نمودند، تا آن كه مشكل روشن مى گشت، و اختلاف ايشان برطرف مى شد، و مى يافته در خود كه آمدن ايشان به آن موضع كه استخوان آن حكيم بزرگوار بود باعث تزكيه عقول و تصحيح اذهان و تلطيف افكار ايشان مى شود، و نيز به جهت تعظيم او بعد از موت، و تأسف بر جدايى، اين اجتماع بر سر قبر او منعقد مى گشت». (1) فخر رازى نيز در المطالب العاليه دوبار داستان حضور شاگردان ارسطو را بر قبر استاد خود نقل كرده و گويد: به وسيله اين زيارت مشكلات علمى بر آنان حل مى گرديد. (2) 2. ابن سينا: شيخ رييس معتقد است انسانى كه به زيارت قبور مى رود، نفس او همراه با بدن مادى است، ولى چون نفس صاحب قبر مفارق از ماده است، شباهت به عقول داشته و مى تواند تأثير زيادى داشته باشد. به همين جهت وقتى به زيارت قبور مى رويم، روح شخص زيارت شده تأثير بسيارى بر روح زيارت كننده مى گذارد، و خيرهاى زيادى را متوجه او و ضررهايى را از او دور مى سازد، و زاير را به مزاج بدن و زيارت شده را به روح مؤثّر در بدن تشبيه مى كند، و روشن است كه وقتى مزاج معتدل باشد، روحِ معتدل ترى در او حادث مى شود، و اين روح چقدر بر مزاج اثر مى گذارد.

به همين جهت است كه در مكان هاى زيارت، نفوس مردم آمادگى بيشترى براى پذيرش عقايد صحيح را دارند. اما فوايد معنوى و نفسانى زيارت قبور، مثل تذكّر آخرت و اعراض از دنيا، بسيار بوده و قابل مقايسه با فوايد مادى آن نيست.


1- همان، ص 190.
2- المطالب العاليه، ج 7، ص 131 و نيز ص 228.

ص: 424

ضمناً از فصل 16 و 17 در نمط 9 اشارات نيز مى توان براى مسأله زيارت قبور از كلام شيخ استفاده نمود. به اين تقرير كه شخص زاير مى تواند سرّ خود را همانند آيينه اى در برابر روح شخص زيارت شده قرار دهد و كاملًا خود را فراموش كند، در اين صورت لذت هاى معنوى و حقيقى در نهان او نقش خواهد بست. (1) 3. شيخ شهاب الدين سهروردى: وى در حكمة الاشراق در وصف كسانى كه سير الى اللَّه دارند گويد: «اينان با خلوص نيت و صبر درب خانه هاى نور را مى كوبند و فرشتگان با تحفه هاى ملكوتى از آنان استقبال مى كنند ... خود از نور خدا بهره برده و به افراد پايين نيز بهره مى رسانند». (2) محمد شريف نظام الدين احمد بن هروى در ترجمه و شرح كلام شيخ اشراق گويد: «از آن نفوس كاملان- كه به آن مراتب عقليه عروج نموده اند- انوار و اشراقات بر نفوس ناقصان فايض مى شود. از اين عبارت معلوم شد كه توجه به مرشد و استاد كامل در حال حيات و ممات او نافع است. و توسل به ارواح اوليا وعلماى متورّع نيز مفيد است البته». (3) وى در اين عبارت صريحاً توجه به ارواح اوليا و علما را- حتى در حال ممات آنان- مفيد دانسته و براى كسب فيض از آنان مؤثّر مى داند.

4. فخر الدين رازى: وى بهتر از هر فيلسوفى به بحث درباره اين مسأله پرداخته و با دليل هاى دقيق آن را برهانى نموده است، گرچه ريشه استدلال هاى او در كتاب هاى ابن سينا و نيز سهروردى مشاهده مى شود، اما به هر حال تقرير و تفسير فخر رازى خود بسيار عالى است و جاى تحسين دارد.

وى براى تفسير فلسفى زيارت قبور ابتدا اين سه مقدّمه را بيان كرده است:

«مقدمه اوّل: با فنا شدن بدن روح فانى نمى شود. مقدمه دوم: روحى كه از بدن جدا شده چون از جهتى قوى تر از روحى است كه متعلق و وابسته به بدن است، همه علوم


1- ر. ك: الاشارات والتنبيهات، با شرح خواجه نصير، ج 3، ص 386.
2- مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، ص 246.
3- انواريه، ص 232.

ص: 425

و معارف را فرا مى گيرد. و از طرف ديگر روحِ وابسته به بدن، از يك جهت ديگر قوى تر از روحى است كه وابسته به بدن نيست، زيرا مى تواند تكامل پيدا كند و علوم جديدى را تحصيل نمايد.

مقدمه سوم: ارتباط روح و بدن ارتباط عاشقانه است و پس از مرگ فوراً اين ارتباط قطع نمى شود.

او پس از اين سه مقدمه گويد: وقتى انسان نزد قبرى مى رود، روح زاير با آن تربت و خاك قبر ارتباط پيدا مى كند، و چون روح ميت نيز با آن تربت ارتباط دارد، در اين هنگام اين دو روح با يكديگر ملاقات نموده و مثل دو آيينه متقابل مى باشند كه شعاع و نور از هر كدام به ديگرى سرايت مى كند و علوم و اخلاق و معارف هر كدام به ديگرى مى رسد، به اين جهت زيارت قبور هم براى زاير مفيد است و هم براى زيارت شده».

5. امام محمد غزالى: قبلًا كلام او را از كتاب إحياء علوم الدين نقل كرديم، و از تكرار آن خوددارى كرده خواننده محترم را به آن ارجاع مى دهيم. وى در كتاب الأدب فى الدين ضمن آداب دخول مدينه منوره گويد: «يكى از آداب مسجد النبى صلى الله عليه و آله آن است كه نزد قبر آن حضرت برود، گويا كه آن حضرت را مى بيند و آهسته با او تكلم نمايد. ابتدا سلام نمايد ... و هنگام بيرون رفتن پشت خود را به قبر نكند». (1) 6. شيخ سيد حيدر آملى: وى پس از آن كه مى گويد: تمام قوانين الهى مبتنى بر رعايت زمان و مكان و برادران است، فرموده است: «وعند التحقيق ما وضعت صلاة الجماعة والجمعة والحج والاعياد وزيارة الأنبياء والرسل والأئمة عليهم السلام إلّا لأجل اجتماع هذه الثلاثة، لأنّ الصلاة فى الجماعة مثلًا مشتملة على هذه الثلاثة، لأنّ المكان الذى يصلون فيه الجماعة هو مكان مخصوص موسوم ببيت اللَّه تعالى. والزمان هو الوقت المعيّن الذى لا تحصل الصلاة بدونه. والإخوان هم المسلمون المجتمعون فى هذا المكان. وإذا حصلت هذه


1- المطالب العاليه من العلم الإلهى، ج 7، ص 228.

ص: 426

الثلاثة فلابدّ من إجابة دعائهم وقبول طاعتهم، وقس على ذلك الحج والأعياد والزيارات وجميع العبادات». (1) 7. ميرداماد: ايشان معتقد است: نفس ناطقه از دو جهت علاقه تدبيرى با بدن دارد:

يكى از جهت ماده بدن و ديگرى از جهت صورت جوهرى آن، و با مرگ ارتباط تدبيرى روح با بدن از جهت صورت جوهرى آن قطع مى شود، به همين روى صورت آن بدن عوض مى شود. اما ارتباط روح با ماده آن محفوظ مى ماند. به همين جهت روح به وسيله همين بدنى كه متلاشى شده است مى تواند كسب خير نمايد، و روح زوّار هنگام زيارت قبور مثل آيينه صيقلى داده شده است كه نور از هر كدام به ديگرى منعكس خواهد شد.

8. صدر المتألّهين: ملا صدرا كه به حق بزرگ ترين حكيم و فيلسوف جهان اسلام به شمار مى رود، ابتكارات زيادى در فلسفه دارد، و هر كدام از آن نظرات منشأ تحول و نقطه عطفى در فلسفه اسلامى به شمار مى روند. يكى از اين نظرات جديد او، اثبات اتحاد عاقل به معقول است. وى روز جمعه هفتم جمادى الاولى سال 1037 قمرى از روستاى كهك قم به زيارت حضرت فاطمه معصومه عليها السلام مشرف مى شود و اين مسأله براى او روشن مى گردد.

وى در حاشيه كتاب اسفار گويد: «كنت حين تسويدى هذا المقام بكهك من قرى قم، فجئت إلى قم زايراً لبنت موسى بن جعفر سلام اللَّه عليهما مستمداً منها وكان يوم جمعة فانكشف لى هذا الأمر بعون اللَّه تعالى». (2) 9. ملا هادى سبزوارى: صدر المتألّهين در فصل سوم باب اول سفر نفس مى فرمايد:

«وقتى نفس از بدن مفارقت نمود، گاهى آن بدن باطل و مضمحل شده و گاهى نفس يك صورتى در آن باقى مى گذارد كه طبيعت آن ماده را حفظ مى نمايد». حاج ملا هادى سبزوارى در تعليقات خود بر اسفار گويد: «حق آن است كه نفس چنين صورتى را در


1- جامع الأسرار و منبع الأنوار، ص 284 و 285.
2- دروس اتحاد عاقل به معقول، ص 108.

ص: 427

بدن باقى مى گذارد و علت زيارت قبور نيز چيزى جز اين نيست». (1) شاهدى كه براى كلام اين دو فيلسوف مى توان آورد، بدن برخى از اولياى خداست كه پس از گذشت چند قرن از وفات آنان هنوز بدنشان سالم است، مثل آنچه كه درباره بدن هاى اصحاب كهف، حرّ بن زياد رياحى، شيخ صدوق، علامه مجلسى و ... رضوان اللَّه تعالى عليهم نقل شده است.

10. امام خمينى: ايشان در تعليقات خود بر شرح فصوص الحكم قيصرى مى فرمايند:

«استادم عارف كامل شاه آبادى مدّ ظلّه فرمود: مى توان گفت پس از مرگ علاقه روح به بدن هنوز باقى است، زيرا بدن خانه و محلّ نشو و نموّ آن بوده است و به همين جهت مردگان را در همين دنيا نيز مى توان زنده نمود، مثل داستان عُزير كه در قرآن مجيد آمده است، گرچه مى توان ادعا نمود كه زنده كردن به معناى تمثّل به بدن حسى يا مثالى نيز مى باشد». سپس امام خمينى مى فرمايد: «آنچه را ايشان ابتداءً بيان كردند، مرحوم ميرداماد در رساله فارسى كه منسوب به ايشان است نيز اشاره نموده است، و سرّ زيارت اموات در آن نهفته است، وى آن گونه كه به ذهنم است فرموده: نفس داراى دو علاقه و ارتباط با بدن است: ارتباطى صورى، و ارتباطى مادى. و مرگ باعث مى شود كه ارتباط صورى آن قطع شود، اما ارتباط مادى آن محفوظ مى ماند و به همين جهت زيارت اموات تشريع شده است». (2) ضمناً در كتاب هاى عرفان نظرى نيز بحث زيارت قبور عنوان شده و مورد تأييد همه عرفاى بزرگ است؛ مثلًا محى الدين ابن عربى زيارت قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله را لازم شمرده و گويد: ايمان بدون آن كامل نيست. (3) و در جاى ديگر اين شعر را نقل كرده است كه:

ولولا زيارة قبر النبى لكنتم كسائر من قد ترا

(4)


1- الحكمة المتعالية، معروف به اسفار، ج 8، ص 49.
2- تعليقات على شرح فصوص الحكم، ص 175.
3- الفتوحات المكيه، ج 11، ص 230، باب 72.
4- همان، ص 241.

ص: 428

اين شعر كه داستانى زيبا و خواندنى دارد، درباره توليت داود بن عيسى بن موسى و مقايسه بين دو شهر مدينه منوره و مكه مكرمه، و سراينده شعر عيسى بن عبد العزيز سعلبوس است. براى اطلاع از آن به فتوحات رجوع شود. (1)

4. خلاصه اى از گفتار فخر رازى در فوايد زيارت قبور

در اين بخش از مقاله خلاصه اى از استدلالات فلسفى فخر رازى درباره فوايد زيارت ارائه مى گردد. وى در فصل چهارم رساله خود سه فايده براى زاير و سه فايده براى زيارت شده بيان مى نمايد، كه ترجمه آن در زير خواهد آمد.

اولين فايده اى كه از زيارت قبور به زاير مى رسد، يك فايده اخلاقى است. حب دنيا منشأ همه مفاسد و گناهان است و زيارت قبور براى از بين بردن حب دنيا بسيار مؤثر بوده و انسان را متوجه آخرت و دورى از دنيا مى كند.

آرى، ياد مرگ موجب زهد در دنيا و توجه به آخرت مى گردد. كسى كه به ياد مرگ و قبر باشد همه سختى هاى دنيا بر او آسان مى گردد، زيرا متوجه مى شود كه: اولًا اين سختى ها ماندنى نيستند. ثانياً مرگ از همه اين مصيبت ها سخت تر است. ياد مرگ دل ها را سوزانده، چشم ها را گريان و شهوت ها را مى ميراند. كسى كه به زيارت قبور مى رود، اگر با حالت فكر و تأمّل باشد و غفلت را از خود دور كند، مى فهمد كه ثروت اندوزان ثروتشان براى آنان سودى نداشته و هرگز مرگ را از آنان دور ننموده، و از اهوال و سختى هاى قبر و قيامت رهايى نيافتند.

فراموش نكنيم كه تنها نصيب و بهره ما از دنيا يك كفن است، بنابر اين دنيا آن قدر ارزش ندارد كه همه تلاش و همت خود را متوجه آن سازيم. ورّام بن ابى فراس كه از علماى بسيار بزرگ اخلاق است گويد: «جنازه و مقبره بهترين موعظه هستند به شرط آن كه تصور كنيد كه خود شما در آن هستيد». (2) روزى عمر بن عبد العزيز از قبرستانى


1- ر. ك: همان، ص 232- 246.
2- تنبيه الخواطر و نزهة النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج 1، ص 283.

ص: 429

مى گذشت، وقتى قبرها را ديد گريه كرد و گفت: اينها قبر پدران و مادران ماست كه در دنيا اسير لذت هاى فريبنده آن بودند و اكنون همنشين خاك مى باشند، سپس به قدرى گريست كه غش نمود و پس از به هوش آمدن گفت: به خداى سوگند كسى را سعادتمندتر از آن نمى دانم كه در قبر گرفتار عذاب الهى نشود، و كفنى كه در اين خاك پوسيده و تباه نمى شود عمل صالح و تقواى الهى است. (1) مرحوم شيخ عباس قمى نيز در بعضى آثار خود بحث مفصلى درباره عبرت گرفتن از قبر مطرح نموده است. (2) غزالى گويد: به امير المؤمنين على عليه السلام گفته شد: چرا مجاور و همنشين قبرستان شده اى؟ حضرت فرمود: اينان را بهترين همسايگان يافتم، اينان همنشينان درستى هستند، زبان خود را باز داشته غيبت نمى كنند، و انسان را به ياد آخرت مى اندازند».

سپس گويد: ربيع بن خثيم در خانه خود قبرى ساخته بود و هرگاه احساس قساوت در دل خود مى نمود، مدتى داخل آن قبر مى خوابيد و سپس اين آيه شريفه را تلاوت مى كرد «رَبّ ارْجِعُونِ لَعَلّى أَعْمَلُ صلِحًا فِيمَا تَرَكْتُ» (3) و چند بار آن را تكرار مى نمود، سپس مى گفت: اى ربيع تو را بر گردانديم پس اكنون عمل كن». (4) به هر حال هدف اصلى از زيارت قبور بايد عبرت گرفتن از احوال مردگان باشد، غزالى گويد: «زيارة القبور مستحبة على الجملة للتذكر والاعتبار، وزيارة قبور الصالحين مستحبة لأجل التبرك مع الاعتبار». (5) فيض كاشانى نيز فرموده است: «مقصود از زيارت قبور براى زيارت كنندگان عبرت گرفتن است، و براى شخص زيارت شده سود بردن به دعاى زايرين است، پس سزاوار است كه زايرين از دعاى بر خود و بر ميت غافل نشوند. و راه تحصيل عبرت آن است كه در دل خود تصور كند كه مرده است و در يكى از اين قبرها قرار دارد و اجزاى بدنش متلاشى شده و چگونه از آن خارج خواهد


1- همان، ج 2، ص 238.
2- ر. ك: منازل الآخرة، ص 21.
3- سوره مؤمنون، آيات 99 و 100.
4- احياء علوم الدين، ج 6، ص 169.
5- همان، ص 174.

ص: 430

شد و به زودى گرفتار اين سرنوشت مى شود». (1) قرطبى كه از فقهاى بزرگ مالكى در قرن هفتم بوده است، پس از نقل دو حديث درباره آن كه زيارت قبور موجب زهد در دنيا و ياد آخرت مى گردد، گويد: «عالمان معتقدند هيچ عزتى براى دل ها بهتر و مفيدتر از زيارت قبور نيست، مخصوصاً اگر آن دل ها داراى قساوت باشند و بايد آن را با حضور در مجالس موعظه و ياد مرگ و مشاهده مردگان معالجه نمود. اما تأثير زيارت قبور از همه اينها بيشتر است، و سود بردن به آن سزاوارتر است. پس بايد زيارت قبور را با همه آداب و سنّت هايش انجام داد، تنها به فكر طواف بر قبرها نباشد، بلكه قصد قربت واصلاح فساد قلب خود و سود رساندن به ميت به وسيله قرآن خواندن را داشته باشد، به صاحب آن قبرها سلام كرده و بداند كه سرنوشت او نيز مثل صاحبان همان قبرهاست». (2) با توجه به آنچه گذشت معلوم شد كه زيارت قبور:

اولًا موجب عبرت است، و انسان را از خواب غفلت بيدار كرده كه فريب دنيا را نخورد و بداند زهد در دنيا بهترين سرمايه براى آخرت است.

ثانياً ياد مرگ را در دل انسان زنده مى كند، و توجه به مرگ آثار تربيتى بسيار زيادى در زندگى انسان ها دارد، و شايد در دين مقدس اسلام پس از توجه به حضور دايمى خداوند و اين كه عالم محضر خداست، هيچ عاملى براى جلوگيرى از گناه مهم تر از توجه به مرگ و معاد نباشد.

ثالثاً موجب كوتاه شدن آرزوهاى غير الهى مى گردد. در برخى روايات اسلامى از طول امل و آرزوهاى بلند نكوهش شده است. زيارت قبور و توجه به مرگ اين آرزوهاى باطل را از ذهن و خاطر انسان پاك مى نمايد.

رابعاً باعث دور شدن قساوت دل از انسان مى گردد. به همين جهت دين اسلام


1- المحجة البيضاء، ج 8، ص 292.
2- التذكرة فى أحوال الموتى و امور الآخرة، ج 1، ص 25- 27.

ص: 431

سفارش زياد نموده است كه عيادت مريض، تشييع جنازه، ياد مرگ و آخرت و قبر و سؤال نكير و منكر و تلقين و زيارت قبور داشته باشيد و ثواب بسيارى را براى آن نقل نموده است. (1) ضمناً اهميت فوق العاده خطبه 221 نهج البلاغه را نبايد فراموش كرد كه امام عليه السلام پس از تلاوت آيه شريفه: «أَلْهَلكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» آن خطبه را ايراد نمود. (2) ابن ابى الحديد گويد: «به خداى سوگند من پنجاه سال است كه اين خطبه را بيش از هزار بار خوانده ام، و در هر مرتبه اى كه آن را خواندم آثار آن در تمام وجودم ظاهر گرديده، و هيچ سخنى مثل اين سخن داراى تأثير نبوده است». (3) او سپس برخى از اشعار و حكايت ها درباره مردگان را نقل كرده است.

يكى ديگر از فايده هاى بسيار مهم زيارت قبور كه به زاير برمى گردد ايجاد رغبت در دين است، زيرا وقتى زاير به قبرستان مى رود مى بيند هيچ كس نزد قبر افراد ثروتمند و پادشاهان نمى رود، و قبر آنان مندرس بوده و كسى براى آنان دعا يا ترحمى ندارد. اما قبور علما و افراد صالح و متدين مورد توجه و رغبت مردم بوده و به زيارت آنها مى روند. پس معلوم مى شود كه دين و عمل صالح حتى در اين دنيا بر حكومت و پادشاهى دنيا ترجيح دارد تا چه رسد به آخرت. نتيجه آن كه شخص زاير رغبت به دين و علم پيدا كرده و علاقه به دنيا از دل او كنده مى شود.

فخر رازى نيز در تفسير خود گويد: مردم هميشه قبور شهدا را زيارت نموده و به آنها تعظيم و تكريم مى نمايند. (4) سومين فايده اى كه فخر رازى براى زيارت قبور ذكر نموده است يك فايده اعتقادى است. توضيح اين فايده آن است كه انسان با دليل هاى عقلى مى داند كه خداوند متعال واجب الوجود و علت بر تمام موجودات بوده و قدرت او عام است و


1- جامع الأخبار، فصل 132، ص 193.
2- نهج البلاغه، خطبه 221، ص 338.
3- شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 153.
4- التفسير الكبير، ج 4، ص 165.

ص: 432

شامل تمام موجودات مى شود، به طورى كه «لا مؤثّر فى الوجود إلّااللَّه تعالى». تمام موجودات ديگر ممكن الوجود و معلول او هستند، و هر معلولى ربط محض و كاملًا وابسته به خداى متعال است. پس دليل عقلى مى گويد تمام موجودات مقهور قدرت و ربوبيت الهى هستند. ولى در عين حال مى بيند بسيارى از مردم فريفته مال و قدرت و حكومت هاى دنيا شده و در برابر خداوند متعال هيچ گونه تواضع و فروتنى ندارند، و آنچه انسان مى بيند بر خلاف آن چيزى است كه دليل عقلى بر آن راهنمايى مى كرد.

اما وقتى انسان به زيارت قبور مى رود مى بيند همه طاغوت ها و پادشاهان و ظالمان كه خود را تحت قدرت الهى ندانسته و مطلق العنان بوده اند اكنون اسير خاك شده و همه آنان مقهور قدرت الهى هستند.

پس زيارت قبور باعث مى شود كه آنچه انسان با دليل عقلى به دست آورده بود تقويت شود، و حسّ انسان به كمك و تأييد دليل عقلى و اعتقادات بشتابد.

فخر رازى سپس سه فايده براى اموات ذكر كرده است. او مى گويد: با زيارت قبور علاوه بر فايده ها و نتايجى كه متوجه زيارت كننده مى گردد، سه فايده نيز شامل ميت يا شخص زيارت شده مى شود.

فايده اول آن است هنگامى كه زاير مشغول دعا و تضرع به خداست همه حجاب هاى ظلمانى از او برطرف مى گردد و نور جمال و جلال الهى را مشاهده مى كند. چون اين دعا و تضرع زاير نزد قبر ميت مى باشد، پس نفس زيارت كننده ارتباط محكمى با نفس آن ميت پيدا مى كند و در اين صورت انوارى كه از عالم قدس الهى به روح زاير مى رسد به روح آن ميت نيز منعكس شده و او نيز از آن بهره مى برد، مثل آن كه نور خورشيد به آيينه بتابد و از آن به محل خاصى از سقف منعكس گردد. در حديث آمده است: «إنّ أعمالكم تعرض على عشائركم وأقاربكم من الموتى»؛ (1) اعمال شما بر امواتى كه خويشاوندان شما هستند عرضه مى گردد. بنابر اين وقتى زاير نزد قبر يك


1- التذكرة فى أحوال الموتى و امور الآخرة، ج 1، ص 79.

ص: 433

ميت مشغول دعا باشد، حتى اگر چه براى خودش دعا كند نه براى ميت باز هم آن دعا براى ميت مفيد بوده و او از آن دعا بهره مند خواهد شد.

فايده دوم اين است كه وقتى نفس زاير با نفس ميت ارتباط پيدا كرد، همانند دو آيينه متقابل خواهند بود كه شعاع هر كدام در ديگرى منعكس خواهد شد و هر چه در يكى از آنها تجلى كند در ديگرى نيز متجلى مى گردد.

سومين فايده اى كه فخر رازى ذكر كرده اين است كه نفس مزور مفارق از ماده است، و نفس زاير مقارن ماده مى باشد و هر كدام از اين دو نفس، از جهتى كامل تر از ديگرى مى باشد.

اما نفس مفارق از اين جهت كه مشغول به تدبير بدن نمى باشد، هيچ مانعى از فراگيرى همه علوم و معارف ندارد و معارف در آن نفس نقش مى بندند، و در آن تجلى مى نمايند، در اين دنيا ماده حجاب مى باشد، اما وقتى كه نفس از بدن جدا مى شود، حجابى نداشته و لذا معارف در آن متجلى مى شوند.

و اما نفس زاير چون همراه با ماده است هنوز مى تواند تكامل پيدا كند، زيرا تكامل نوعى حركت است و هر حركتى احتياج به قوه و استعداد و حامل حركت دارد و اين از خصوصيات ماده است. لذا در عالم قيامت اگر ماده به معناى حامل قوه و استعداد وجود نداشته باشد حركت نيز نخواهد بود، گرچه تكامل برزخى از مسلمات بوده و آن هم به جهت اين كه نوعى بدن مثالى يا برزخى كه حامل قوه باشد در آن جا قابل تصور است. به هر حال چون نفس زاير مقارن با ماده است مى تواند تكامل پيدا كند و كمالات كسبى را به دست آورد كه نفس مزور نمى تواند به دست آورد، زيرا نفس مزور مفارق از ماده بوده و اين تكاملى را كه نفس زاير دارد او ندارد، هر چند شايد تكامل ديگرى براى او قابل تصور باشد.

همان طور كه اشاره شد، در فلسفه اثبات مى شود كه نفس به جزئيات عالم است، بنابر اين نفس مفارق حتى پس از مرگ نوعى ارتباط با ماده بدن داشته و عالِم به آن

ص: 434

مى باشد. پس وقتى كه زاير نزد آن قبر برود آن نفس مفارق از آمدن اين شخص زاير با خبر شده و اين دو نفس هر دو با اين اجزاى خاكىِ داخلِ قبر ارتباط پيدا مى كنند، و بدن ميتى كه در قبر است وسيله ارتباط و جمع شدن اين دو نفس مى باشد، پس كمالات هر كدام به ديگرى سرايت مى كند.

5. زيارت زمينه ساز معرفت و محبت

معرفت و عشق، پاى را به رفتن مى گشايد و «دوستى» به «ديدار» مى انجامد. و گاهى جريان، بر عكس اين است. يعنى «ديدن»، «دوست داشتن» را به دنبال دارد و ديدار، عشق مى آفريند و «زيارت» سبب حصول معرفت مى گردد.

وقتى كه ديدار، بذر عشق بپاشد، «ملاقات»، «محبت» مى آورد و نزديك شدن جسم، نزديك شدن روح را به دنبال دارد و از قرب مادى مى توان به قرب معنوى رسيد و از رفتن به خانه اى محبت صاحب خانه را مى توان به دل گرفت.

چه بسيار پيوندها و محبت ها كه مولود يك برخورد بوده است. چه بسيار محبت ها و انس ها و الفت ها، كه در سايه حضور و ديدار فراهم شده است. يعنى گاهى موتور محرك انسان در ديدار و زيارت، شناخت و علاقه و انس قلبى است و گاهى زيارت و ديدار، باعث محبت باطنى مى گردد. چرا كه از نزديك، جمال معنى را مى بيند و به مشاهده ارزش هاى متعالى مى رسد و علاقه مند مى شود، و زيارت، از اين مقوله است. يعنى اگر انسان برود و ببيند و خود را در فضاهاى خاطره آميز قرار دهد و در شعاع يك پرتو قرار بگيرد، چه بسا كه حرارت معنى، وجود يخ زده زاير را گرم كند و فروغ ديدار، خانه دل را روشن سازد و ديده اهل نظر، مس وجودش را كيميا كند. منتهى صرف رفتن كافى نيست، ديدن هم لازم است. تا به شهود جمال حق نايل نشود، آتشگيره عشق، وجودش را مشتعل نمى سازد. اگر رفت و ديد و به شهود رسيد و زيبايى حقيقت و جمال فضيلت را دريافت، به طور طبيعى، «معرفت» هم مى يابد.

ص: 435

6. زيارت، فيض حضور و كيمياى نظر

وقتى كسى در مدار عشق قرار گرفت و در حيطه و قلمرو محبت اللَّه و اولياء اللَّه وارد شد، خود اين محبت چاره ساز است. مگر مى شود انسانى خدا را دوست داشته باشد، ولى خدا او را دوست نداشته باشد؟ مگر مى شود كسى شيفته پيامبر باشد، ولى پيامبر به او بى توجه باشد؟ مگر مى شود كسى خدا را ياد كند، ولى خداوند او را ياد نكند؟ خداوند فرموده است: مرا ياد كنيد تا من هم به ياد شما باشم «فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ». (1) وقتى مزور، در خاطر زاير باشد، زاير هم در خاطر مزور است. وقتى انسان به پيامبر و امام معصوم سلام مى دهد، آنان جواب مى دهند و توجه دارند. در بسيارى از زيارتنامه ها چنين تعبيرى وجود دارد كه خطاب به مزور گفته مى شود: «اشهد انك تشهد مقامى و تسمع كلامى و ترد سلامى». يعنى شهادت مى دهم كه تو شاهد اين مقام و موقعيت زيارتى من هستى و سخنم را شنيده و سلامم را پاسخ مى گويى. از پيامبر اسلام نقل شده است: «خداوند فرشتگانى دارد كه در روى زمين مى گردند و سلام هاى امت مرا به من مى رسانند». (2) در روايت ديگر فرموده است: «هر كه بر من سلام دهد در هر جايى از زمين كه باشد، به من رسانده مى شود و اگر كنار قبرم سلام بدهد، مى شنوم». (3) وقتى چنين است كه زيارت پيامبر و ائمه در حال مرگ و حيات يكسان است و آنان در هر دو حال مى دانند و مى فهمند و پاسخ مى دهند، بنابراين سلام دادن بر پيامبر و معصومين ديگر چه از دور، چه از نزديك، يك رابطه روحى و معنوى است. آيا فكر مى كنيد اگر سلام و تحيت شما را به پيامبر برسانند، پيامبر هيچ


1- سوره بقره، آيه 152.
2- إنّ للَّه ملائكة سيّاحين فى الأرض يبلغونى عن امّتى السلام.(وسائل الشيعة، ج 10، ص 264)
3- من سلّم علىّ فى شى ء من الأرض أبلغته و من سلّم علىّ عند القبر سمعته.(وسائل الشيعة، ج 10، ص 264).

ص: 436

نظر لطفى نخواهد داشت؟ آرى اين جا محبت، يك طرفه نيست. به قول مولوى:

هر كه عاشق ديديش، معشوق دان كو به نسبت هست، هم اين و هم آن

تشنگان گر آب جويند از جهان آب هم جويد به عالم تشنگان

چونكه عاشق اوست، تو خاموش باش او چو گوشت مى كشد، تو گوش باش.

اين جاست كه آنها دست زاير را گرفته و بالا مى برند و به مهمانسراى فيض حضور برده و بر مائده هاى معنويت مى نشانند. اين جاست كه غير ممكن ها ممكن مى شود، ناديدنى ها مشهود مى گردد، نگاه ها حرف مى زند، توجه ها تربيت مى كند و اين، فيض شگفت «نظر» است. اين بركت توجه كسانى است كه خاك را به نظر كيميا كنند. اقبال لاهورى، در خطاب به خدا و رسول و مددخواهى از توجه آنان، مى گويد:

فقيرم، از تو خواهم هر چه خواهم دل كوهى خراش، از برگ كاهم

مرا درس حكيمان، درد سر داد كه من پرورده فيض نگاهم

آنچه اين نظرها و توجه ها در پى دارد، خواندنى نيست، چشيدنى است. كه اين، وادى عشق است و عشق با كاغذ و دفتر سر و كار ندارد.

بشوى اوراق، اگر همدرس مايى كه علم عشق، در دفتر نباشد

در اين صورت، «يافتن» ها به جاى «بافتن» ها مى آيد. و آنچه بر دل تابيده، بسيار كارساز است، كه:

يا تو گو آنچه كه عقلت «يافته» است يا بگويم آنچه بر من «تافته» است (1)

«زيارت»، زمينه ساز چنين ارتقاى روحى است. زيارت، چه ديدار از خانه خدا باشد و مناسك حج، چه زيارت مرقد رسول اللَّه باشد، چه زيارت انبياى بزرگ و ائمه معصومين و اولياى دين، چه حضور بر تربت خونين و لاله خيز شهيدان، چه رفتن به مزار صالحان و نيكان ... همه و همه، هم دليل عشق و محبت است، هم نشانه


1- مولوى.

ص: 437

جهتگيرى انسان است، الهام بخش و آموزنده است. الهام گرفتن از اسوه هاست، خط دهنده است. تعظيم شعاير است، تقدير از فداكارى ها و تجليل گرامى داشت فضيلت هاست، زمينه ساز شناخت و تربيت است، بالا برنده و تعالى بخش است، و پرورش يافتن از «فيض نگاه» است.

پيامبر اسلام از خداوند مى خواهد كه «محبت خدا» در نزدش «محبوب ترين» چيزها باشد. در نيايش ديگرى از خداوند مى طلبد: «خدايا من محبت تو را مى خواهم و نيز محبت كسى كه تو را دوست دارد و هر كارى كه مرا به محبتت برساند. خدايا عشق خودت را در نظرم از جان و اهلم و از آب گواراى سرد، محبوب تر گردان ...

«اللّهم إنّى أسئلك حبّك و حبّ من يحبّك و ...». (1) اگر شعله عشق خدا و رسول و اهل بيت، خرمن جان را سوزاند و دل را مشتعل ساخت ... دل بر صراط مستقيمى مى رود كه اولياى دين رفته اند.

براى يافتن اين شعله، بايد به كانون حرارت و روشنايى، به منبع نور و ضيا نزديك شد. بايد به زيارت رفت، بايد زاير شد، تا عشق فراهم آيد. و بايد عاشق شد تا زيارت فراهم گردد. سخن از اين است كه زيارت اولياى خدا و توجه به آنان، باعث توجه آنان به زاير مى گردد و اين «توجه»، توفيق الهى را فراهم مى كند و وسيله قرب به خدا مى شود.

7. قطره، درياست اگر با درياست

بلال، مؤذن پيامبر صلى الله عليه و آله، آن حضرت را در خواب ديد، كه به او مى گويد: «اى بلال! اين چه جفايى است؟ آيا هنوز وقت آن نرسيده است كه به زيارت من آيى؟».

بلال، هراسان و ترسان و غمگين از خواب بيدار شد. بر مركب خويش سوار شده، آهنگ مدينه كرد. وقتى به مدينه رسيد، نزد قبر رسول اللَّه آمد و شروع كرد به گريستن


1- ميزان الحكمه، ج 2، ص 214.(به نقل از كنز العمال).

ص: 438

و چهره خود را به مرقد مطهر آن حضرت مى ساييد كه در اين حال، امام حسن و امام حسين عليه السلام آمدند. بلال، آن دو بزرگوار را هم به سينه چسبانيد و بوسيد. (1) آرى! كهرباى محبت نبوى صلى الله عليه و آله بلال را به سوى خود مى كشد و جذب مى كند.

استعداد و آمادگى بلال را ببين كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مشتاق ديدار اوست و در خواب، از او گله و شكوه مى كند كه چرا به ديدنم نمى آيى؟ اين زيارت ها، شارژ كننده وجود است، الهام گرفتن از ارواح طيبه و ملكوتى اولياى خدا است، تطهير «جان» در زمزم ايمان و معنويت است، اتصال دو روح همگون و آشنا و هم سنخ است، به دريا پيوستن قطره است، عمل به مقتضاى عقل و انديشه است ... نه ... بلكه عقل را هم تحت فرمان محبت دل در آوردن است.

8. زيارت، مائده شرف و فضيلت

آب، از سرچشمه بايد خورد، ميوه را از شاخه بايد چيد، نامه را سربسته بايد خواند، چهره را بى پرده بايد ديد. تشنه به دنبال آب مى دود و عاشق، در پى معشوق. جان، اگر از كوثر شرافت سيراب شده باشد، جوياى مائده هاى آسمانى است، كه سرشار از فضيلت و حق و خير و معنويت باشد. دل اگر طالب فيض باشد، سالك راه پاكان خواهد شد و خود را به نيكان متصل خواهد ساخت. اين اقتضاى هماهنگى و تجانس و الفت روح هاست.

علامه امينى قدس سره در الغدير، درباره اين كه بلال حبشى هنگام زيارت قبر پيامبر، صورت بر آن مى نهاد، از منابع اهل سنت آورده كه پس از بيان اين مطلب گفته اند:

«بدون شك، عشق و محبت فراوان، چنين عملى را اجازه مى دهد، چرا كه مقصود و هدف از تمام اينها بزرگداشت و احترام است و مردم به حسب اختلاف مرتبه محبتشان در اين مورد فرق مى كنند. چنان كه در زمان حيات آن حضرت هم چنين


1- الغدير، ج 5، ص 147.

ص: 439

بود. بعضى از مردم وقتى آن حضرت را مى ديدند، نمى توانستند خويشتندارى كنند و به سوى او مى شتافتند و برخى هم تأخير و درنگ مى كردند و هر كدام محل خير است ...». (1) آنچه در فرهنگ دينى ما، با عنوان «توسل»، «شفاعت»، «تبرك» و ... وجود دارد، شيوه هاى بهره ورى از مائده معنويت و بركت اهل بيت عليهم السلام و فيض بردن از «كوثر» اين پاكان است. در هر حال، پيامبر و ائمه و صالحان و صديقان، بندگان مقرب درگاه خدايند، و براى تقرب جويى بايد با مقربين، انس و آشنايى داشت و خود را در زمره آنان قرار داد تا نمى از يم رحمت خدا به «زاير» هم برسد. بايد با خضر، همراه و همسفر شد تا به معرفت و فضيلت رسيد و آب حيات را چشيد. زيارت، گامى در اين تقرب جويى و سنخيت يابى است.

مرحوم نراقى مى نويسد:

«نفوس نيرومند قدسى، به خصوص انبيا و ائمه، پس از آزادى از قفس تن و صعود به عالم تجرد، در نهايت احاطه و استيلا بر امور جهان اند. امور جهان نزد آنان آشكار است و قدرت تأثيرگذارى در مواد عالم را دارند و هر كس كه به زيارتشان برود، از آن آگاه و بر او شاهدند و اطلاع كامل از زايران مرقدشان و از درخواست ها و توسل ها و تضرع ها و شفاعت طلبى هايشان دارند. پس نسيم لطف اين اوليا بر زايران مى وزد و رشحاتى از فروغ آنان بر زايرين مى تابد و در رفع نياز و برآورده شدن حاجت ها و رسيده به مقصودشان و بخشش گناهانشان و رفع گرفتارى هايشان، در پيشگاه خداوند شفاعت مى كنند. اين است رمز اين همه تأكيد در زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام.

علاوه بر اين كه در اين زيارت ها، اجابت دعوت ائمه و پيوند با آنان و خشنود كردنشان و تجديد عهد با «ولايت» شان و احياى امرشان و بالا بردن و اعتلاى


1- الغدير، ج 5، ص 151.

ص: 440

سخنشان و نابودى و ذلت دشمنانشان نهفته است ... و همه اينها اجرى بزرگ و پاداشى فراوان دارد ...». (1) از اين رو، زاير، مهمان مائده معنوى اولياى خداست و با زيارت، شايستگى و موقعيت آن را مى يابد كه مورد توجه و عنايت قرار بگيرد. هم از سوى خدا، و هم از سوى معصومين بزرگوار عليهم السلام.

9. زيارت عاملى تأثيرگذار در اتصال به واسطه هاى فيض

به درگاه خدا شفيع بايد برد. شفيع هاى ما، واسطه هاى فيض الهى اند. درست است كه بى واسطه هم خداوند سميع و عليم و مجيب است و مى توان او را خواند، ولى شرمندگى ما را چه توان كرد كه روى آن نداريم كه بى واسطه از خدا فيض بجوييم! حتى در مورد استغفار و توبه هم بى نياز از توسل به اوليا و استشفاع آنان نيستيم. در زيارت، به وسيله اين واسطه هاى فيض است كه از خداوند حاجت مى طلبيم. وقتى بار سنگين خطاها، انسان را از رفتن باز مى دارد و گناهان بسيار، انسان را گرانبار مى سازد، براى سرعت سير در طريق عبوديت و طيران در فضاى معنويت، بايد از «توبه» استفاده كرد تا با ريختن گناهان، سبكبار و سبكبال شد. حالت تضرع و نياز، شكسته دلى، پشيمانى، ندامت و انابت، خوف و رجا و بيم و اميد لازم است. انكسار قلب در پيشگاه خداوند قادر قاهر ميسر است و دلشكستگى و شرمندگى در برابر «عظمت» خدا و «عصمت» رسول فراهم مى گردد. با واسطه قرار دادن چهره هايى چون پيامبر و اولياى خدا در برابر پروردگار، درياى رحمت و كرم او، زودتر گنهكار را فرا مى گيرد و استحقاق غفران و توبه پذيرى فراهم مى آيد. اين رهنمود خداوند است كه فرموده: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا». (2)

يعنى آنان كه به خود ستم نموده اند، اگر پيش تو آيند و از


1- جامع السعادت، ج 3، ص 398.
2- سوره نساء، آيه 64.

ص: 441

خدا مغفرت بخواهند و پيامبر هم براى آنان از خداوند آمرزش بطلبد، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت.

تاريخ، بسيارى از زايران مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله را مى شناسد كه در مزار و مرقد پيامبر به پيشگاه خداوند توبه و التجا نموده و رضاى الهى را كسب كرده اند و يا حتى از بيمارى هاى سخت، شفا گرفته اند.

علماى اهل سنت نقل كرده اند كه ابن منكدر، از بزرگان تابعين(م 130 ق)، با اصحابش در مجلسى كه مى نشست، هرگاه تشنگى شديدى بر او عارض مى شد، برخاسته و صورت بر قبر پيامبر مى نهاد و بر مى گشت. هنگامى كه مورد سؤال قرار مى گرفت، مى گفت: حالت خطرناكى به من دست مى دهد كه در اين حالت، به وسيله قبر پيامبر شفا مى طلبم. و نيز به محلى در صحن مسجد مى آمد و در آن جا خود را به خاك مى افكند. وقتى علت را مى پرسيدند، مى گفت: در خواب، پيامبر را در اين مكان ديدم. (1) آيا وقتى پيراهن حضرت يوسف عليه السلام، چشم نابيناى حضرت يعقوبِ فراق كشيده و هجران ديده را بينا مى كند، مرقد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله نمى تواند كرامت نشان دهد؟ وقتى بنا به روايات، غبار مدينه، شفابخش جذام باشد، تربت پيامبر صلى الله عليه و آله و امام حسين و قبر امام رضا عليهما السلام شفا نمى دهد؟ مگر نه اين كه دختر آن رسول پاك، حضرت فاطمه عليها السلام پس از وفات پيامبر، كنار قبر پدر ايستاد و مقدارى از خاك قبر را برداشت و بر ديدگان خويش نهاد و گريست و گفت:

ما ذا على من شمّ تربة أحمد أن لا يشمّ مدى الزمان غواليا (2)

چه باك! آن كس را كه تربت محمد را بوييده، هرگز در طول زمان، مشگ و بوهاى خوش را نبويد؟


1- الغدير، ج 5، ص 150.
2- همان، ص 147.

ص: 442

اين گونه عشق ها و احترام ها و محبت ها و شفا طلبى ها و تبرك جويى ها، از عقيده و ايمان سرچشمه مى گيرد. وقتى امام احمد حنبل، پيراهنى را كه متعلق به شافعى بوده مى شويد و آب آن را مى نوشد تا از مقام علم، تجليل كرده باشد، (1) پس ارزش صحابه پيامبر و تكريم آثار بر جاى مانده از انبيا و ائمه، جاى خود دارد. و زيارت، تكريم اين گونه ارزش هاست، و احياى قداست منسوب به اولياى خداوند است.

10. زيارت سيره سلف صالح

زيارت، تجليل از فضيلت هاى بزرگان و احياى ارزش هاى آنان و گرامى داشت خاطره آن اسوه هاى انسانيت و نمونه هاى پاكى هاست. خردمندان عالم را هم بنابر اين بوده و هست كه از بزرگان خود، به شيوه هاى گوناگون تجليل كنند. زيارت هم يكى از اين روش هاست. تجليل از روح هاى متعالى، نشان تعالى روح انسان است.

مسلمانان نيز، از صدر اسلام تاكنون، نسل در نسل، از همه طبقات و اقشار، قبرهايى را كه در بردارنده پيامبرى يا امام پاكى يا ولى صالحى يا بزرگى از بزرگان دين بوده، زيارت مى كرده و گرامى مى داشته اند. به خصوص نسبت به زيارت قبر رسول گرامى اسلام بيش از همه شرافت قايل بوده و با صرف پول ها و تحمل هزينه ها و مشقت ها و پيمودن راه هايى به زيارت مى رفتند و نزد مرقد آن پيامبر دعا كرده و توسل مى نمودند و از اين طريق، به خداوند تقرب مى جستند. البته اين، اختصاص به شيعه ندارد، علماى بزرگ اهل سنت هم در قرن هاى متمادى در تأليفات خود پيرامون زيارت، بحث هاى فراوان كرده اند.

علامه امينى در دائرة المعارف عظيم الغدير(در جلد پنجم) به عنوان نمونه، كلمات بيش از 40 نفر از علماى مذاهب اربعه سنت را در مورد زيارت پيامبر و دعا نزد قبر آن حضرت و آداب زيارت و ورود به مدينه و ادب ديدار و كيفيت سلام بر آن حضرت و


1- همان، ص 151.

ص: 443

پيوند دادن زيارت پيغمبر با اعمال حج و عمره و ... نقل كرده و حتى نام برخى از تأليفات علماى اهل سنت را كه به گونه مستقل در باب زيارت و آداب آن نگاشته اند، در كتاب خود آورده است.

زيارت، اگر زيارت شهيد است، احياى فرهنگ شهادت است، اگر زيارت عبد صالح خداوند است، تجليل از صلاح ها و اصلاح ها و عبوديت هاست، و اگر زيارت پيامبر و امام است، تجديد عهد و تحكيم ميثاق با «ولايت» و مقام رهبرى است.

زيارت، يا تجديد عهد با «خط امامت» است، يا ميثاق با «خون شهيد» است، يا پيمان با «محور توحيد» و بيعت با «رسالت» و «وحى» است. امام رضا عليه السلام فرموده است: «إنّ لكلّ إمام عهداً فى عنق أوليائه و شيعته و إنّ من تمام الوفاء بالعهد زيارة قبورهم فمن زارهم رغبة فى زيارتهم و تصديقاً بما رغبوا فيه كان أئمتهم شفعائهم يوم القيامة». (1) يعنى براى هر امامى بر گردن شيعيان و هوادارانش پيمانى است و از جمله وفادارى به اين پيمان، زيارت قبور آنان است. پس هر كس از روى رغبت و پذيرش، آنان را زيارت كند، امامان در قيامت شفيع آنان خواهند بود.

بر اساس همين وفاى به عهد است كه شيعه همواره در احياى نام و ياد و زيارت و مزار اولياى دين، چه رنج ها كشيده و چه شهيدها داده است و هم اكنون نيز اين خط ايثار و شهادت تداوم دارد.

وقتى زيارت بزرگان و قهرمانان و چهره هاى برجسته فكرى و علمى و اصلاحى و انقلابى و گرامى داشت آنان و تجليل از فداكارى ها و خوبى ها و خدماتشان، سيره عقلاى هر ملت و مذهب است، روشن است كه زيارت سرور آدميان و اسوه سعادت بشر، حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه تمام فرشتگان زاير مرقد اويند جاى خود دارد و از ارزش و تعهد و سازندگى بيشترى برخوردار است.


1- وسائل الشيعة، ج 10، ص 253، ح 5.

ص: 444

روح دلباخته به پاكان و قلبى كه مفتون محبت خداست و با خداييان پيوند باطنى دارد، اين گونه محبت خود را ابراز مى كند. اين شيوه اى جديد و بدعتى نوظهور نيست، بلكه در زمان خود پيامبر اسلام هم معمول بوده است. حتى درباره خود پيامبر اسلام، آمدن اويس قرنى به مدينه براى ديدن پيامبر اكرم معروف است.

عروة بن مسعود ثقفى در سال حديبيه ديده است كه چگونه اصحاب پيامبر، آب وضو و غسل او را به عنوان تبرك برمى داشتند و تار موى حضرت را نگه مى داشتند.

پس از فراغت از نماز، دست حضرت را بوسيده و بر سر و صورت خويش مى كشيدند. وقتى بلال حبشى مازاد آب وضوى آن حضرت را آورد، مردم براى برداشتن آن، بر سر او ريختند و حتى اگر آب به كسى نمى رسيد، از رطوبت آبى كه در دست مسلمانان ديگر بود، بر خود مسح كرده، تبرك مى نمود .... (1) زيارت، تداوم همين خط است و تبرك و توسل و استشفا و استشفاع، فيض گيرى از آن معنويات است، كه سيره و روش گذشتگان صالح ما نيز همين بوده است.

11. زيارت، قلمرو دل و وادى محبت

توجه به اين نكته لازم است كه وادى زيارت، بيش و پيش از آن كه وادى معقولات و محاسبات عقلى باشد، وادى دل و جذبه درون است. زاير اگر بداند و بشناسد كه مورد زيارت كيست؟ هرگز نمى پرسد: كجاست؟ به راه مى افتد و همچون حضرت خضر، به دنبال آب حيات، و همانند حضرت موسى عليه السلام در پى «عبد صالح» روان مى گردد تا برسد و بيابد و بهره برگيرد و كامياب شود. زيارت از اين مقوله است. پيوند قلبى است، محبت و علاقه است.

آنچه زاير را به پيمودن راه ها و طى مسافت ها و تحمل رنج سفر و بيم باديه و استقبال از خوف و خطر وامى دارد، كشش درونى و علاقه قلبى اوست. اگر عشق آمد،


1- كشف الارتياب، ص 443.

ص: 445

خستگى رخت برمى بندد و اگر محبت در كار بود، ملال متوارى مى شود.

آنچه در راه طلب خسته نگردد هرگز پاى پر آبله و باديه پيماى من است

شوق، انسان راكد را حركت مى بخشد و ساكن را مهاجر مى كند و عافيت طلب را باديه پيما مى سازد.

براى تحليل زيارت، مى توان سراغ برهان علمى رفت، زيرا راه علمى مى تواند روشنگر باشد، ولى راه معنى و دل و عشق، هم روشنى بخش است و هم گرما بخش.

به خصوص اگر عشق راستين به خدا باشد كه معشوق كامل و محبوب مطلق است و پيوند با او، سوزنده و سازنده است. به فرموده امير المؤمنين عليه السلام:

«حبّ اللَّه نار لا تمرّ على شى ء إلّااحترق و نور اللَّه لا يطلع على شى ء إلّااضاء» (1)

يعنى محبت خدا آتشى است سوزان و نور خدا، فروغى است روشنگر.

مى بينيم كه در بيان امام، محبت هم سوزاننده و هم روشنى بخش معرفى شده است.

«پرورده فيض نگاه»، از آتشى شعله ور است كه بيان كردنى نيست. به گفته اقبال:

«سخن از تاب و تب شعله، به خس نتوان گفت ...» و به قول امرسن: «يك قلب مى تواند هزار سال فكر خود را به كار برد، ليكن به قدر آنچه عشق، يك روز ياد مى دهد، كسب نتواند كرد». (2) عشق، معلم انسان است. عشق، معمار عالم است. عشق، آباد كننده دل است. عشق، وسيله اى است كه تمام دردسرهاى كوچك را به يك دردسر بزرگ تبديل مى كند.

عشق، تحمل را مى افزايد.

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد

داغ محبت خدا و رسول و اهل بيت را بر سينه داشتن، همراه است با رنج ها و


1- ميزان الحكمه، ج 2، ص 226.
2- چكيده انديشه ها، ج 1، ص 251.

ص: 446

مشقت هايى كه در راه اين محبت است. مگر مى توان از دشت ها به سوى خانه و ديار محبوب گذر كرد و تيغ بيابان و خار مغيلان را در پاى نديد؟!

اين خصيصه عشق است ... و صد البته كه همه اينها در راه «دوستى»، روا و شيرين مى باشد كه گفته اند: «هر چه از دوست مى رسد نيكوست».

بعضى ها خدمت ائمه مى رسيدند و ابراز مى كردند: ما، شما اهل بيت را دوست مى داريم. و آنان پاسخ مى دادند: پس آماده سختى باشيد و تن پوشى از فقر و محروميت براى خود آماده سازيد. «من أحبّنا أهل البيت فليعد للفقر- أو للبلاء- جلباباً» (1) به قول معروف: «البلاء للولاء».

12. محبت، پشتوانه زيارت

آن كه عشق و شوق داشته باشد، به زيارت هم مى رود. براى عاشق شايق، نه تنها خود محبوب، جالب و جاذب است، بلكه هر چيزى هم كه به گونه اى رنگ تعلق و رايحه انتساب به او را داشته باشد، مطلوب و جاذبه دار است و دلداده را به سوى خود مى كشد. در زيارت چنين است. چگونه مى شود كه عاشق خدا و دوستدار پيامبر و اهل بيت، و محب صالحين و صديقين و شهدا و اولياء اللَّه، شوق ديدار خانه خدا و بيت اللَّه و مزار و مرقد و خانه و شهر و ديار معشوق را نداشته باشد و شيفته ديدار كعبه و مدينه و مزار ائمه و قبور صالحين و شهرهاى خاطره آميز و شوق انگيزى كه ريشه در فرهنگ دينى ما دارد نباشد؟!

به گفته مرحوم علامه امينى: «اگر مدينه منوره، حرم محترم الهى شمرده شده و در سنت نبوى، براى مدينه و خاكش و اهلش و مدفونين آن جا ارزش هاى فراوان بيان شده است، به خاطر همان انتساب به خدا و پيامبر است. بر مبناى همين اصل، هر چيز ديگرى هم كه نوعى تعلق و انتساب به پيامبران و اوصيا و اولياى الهى و صديقين و


1- ميزان الحكمه، ج 2، ص 240.

ص: 447

شهدا و افراد مؤمن دارد ارزش پيدا مى كند و شرافت مى يابد ...». (1) زيارت مى تواند نمودى از احساس شوق درونى انسان باشد. نشانى از محبت و دليلى بر عشق و علامتى از تعلق خاطر باشد. زيارت، زبان علاقه و ترجمان وابستگى قلبى است. براى عاشق، حتى خانه اى كه روزى معشوق در آن ساكن بوده، كوچه اى كه روزى از آن گذشته، زمينى كه بر آن قدم نهاده، شهرى كه روزى در آن جا مى زيسته، سنگى كه دست محبوب به آن خورده، لباسى كه بر اندام او بوده، كفشى كه در پايش داشته، دلربا و جاذب است، دوست داشتنى و شوق انگيز است.

اين شعر منسوب به مجنون است كه درباره ليلى سروده است:

أمرّ على الديار، ديار ليلى اقبل ذا الجدار و ذالجدارا و ما حب الديار شغفن قلبى و لكن حب من سكن الديارا (2)

يعنى از ديار ليلى مى گذرم، همه ديوارها را مى بوسم، علاقه به ديار ليلى دلم را تسخير نكرده است، بلكه آن كسى كه در آن سكونت دارد، مرا مفتون خود ساخته است. مى بينيم كه جاذبه شهر، به خاطر حضور ليلى در آن است.

در زيارت و مزار، مسأله در ظاهر سنگ و چوب و آجر و آهن و ضريح و ساختمان مزار و گنبد و گلدسته و رواق و ... خلاصه نمى شود، تا به زيارت و بوسيدن و تقديس اينها اشكال شود، بلكه نقش عمده با آن محبت و شناخت و معنويت و عشقى نهفته است كه در وراى اينهاست كه حتى به اينها، معنى و جهت و قداست و احترام بخشيده است. وقتى قلب، در گرو يك عشق بود، صاحب آن دل، از نام و ياد و لباس و دستمال و كفش و كوچه و شهر محبوب، خوشش مى آيد و لذت مى برد و همه اينها برايش جاذبه دارد و در هر يك از اينها عكس رخ يار را مى بيند.

ما با محبت وافر و علاقه و احساسى كه به حضرت محمد صلى الله عليه و آله داريم، اگر باخبر شويم كه در جايى رد پايى و نشانى از آن حضرت باقى است، آيا شوق ديدنش را


1- سيرتنا و سنتنا، ص 160 و 161.
2- الغدير، ج 5، ص 151.

ص: 448

نخواهيم داشت؟ «مقام ابراهيم» در مسجد الحرام، براى حاجى چرا آن قدر خاطره به همراه دارد؟ جز اين است كه سنگى است كه حضرت ابراهيم در بالا بردن ديوار كعبه، به كمك پسرش اسماعيل، آن را زير پا مى گذاشته است و جاى قدم او بر سنگ باقى است؟!

مى بينيم كه وادى زيارت، وادى عشق و علاقه و عرفان است. در قلمرو دل، گاهى پاى عقل هم مى لنگد و وقتى عشق فرمان مى دهد، عقل چاره اى جز تسليم و فرمانبردارى ندارد.

مرحوم علامه امينى نقل مى كند: «... فقيه و اديب بزرگوار اهل سنت، تاج الدين فاكهانى(م 734 ق) به دمشق رفت به قصد زيارت كفش پيامبر كه در «دار الحديث الاشرفيه» نگهدارى مى شد. وقتى كفش را ديد، افتاد و شروع به بوسيدن كرد و صورتش را بر آن مى ماليد و اشك شوق از ديدگانش جارى بود و شعرى به اين مضمون را مى خواند: اگر به مجنون گفته شود: ليلى و وصال و ديدار او را مى خواهى، يا دنيا را و آنچه را در آن است؟ او در جواب خواهد گفت: غبارى از خاك كفش ليلى برايم محبوب تر و شفابخش تر براى دردهاى من است». (1) آرى وقتى عشق در كار باشد، خاك ره دوست را بايد سرمه چشم نمود. براى عاشق، آنچه ارزشمند است، محبوب و ديدار او و هر چيزى است كه منسوب به اوست.

اين يك طرف قضيه است كه محبت، انسان را به زيارت وا مى دارد. سوى ديگر قضيه آن است كه زيارت، محبت و شناخت مى آورد و از آن جهت، عامل سازنده و تربيت كننده است.


1- همان، ص 155.

ص: 449

فهرست منابع

1. احياء علوم الدين، امام محمد غزالى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.

2. از آگاهان بپرسيد، ترجمه استاد محمدجواد مهرى، بنياد معارف اسلامى، قم.

3. الاشارات والتنبيهات، با شرح خواجه نصير، ابن سينا.

4. بحار الأنوار، علامه محمد باقر مجلسى، المكتبة الاسلامية.

5. بررسى نقش زيارتگاه هاى بزرگ جهان اسلام.

6. بوستان سعدى، تصحيح غلامحسين يوسفى، انتشارات سهامى، 1381 ش.

7. التذكرة فى أحوال الموتى وامور الآخرة، محمد ابن أحمد ابن فرح الأنصارى القرطبى، ترجمه و تحقيق: محمد عبد السلام إبراهيم.

8. ترجمه و شرح حكمت الاشراق سهروردى، ترجمه كامران رحيميان، اميركبير، چاپ اول.

9. جامع الأسرار ومنبع الأنوار، حيدر بن على الآملى، تصحيح هنرى كوربان و عثمان يحيى، ترجمه جواد طباطبايى، علمى فرهنگى، طهران، 1989 م.

10. الجامع لأحكام القرآن، الإمام أبو عبد اللَّه محمد بن أحمد الأنصارى القرطبى، نداء الايمان.

11. چكيده انديشه ها(خلاصه اى از شش كتاب دكتر تيجانى)، بنياد معارف اسلامى، قم.

12. دروس اتحاد عاقل به معقول، حسن حسن زاده آملى، ايران، قم، قيام، چاپ اول.

13. شرح صحيح مسلم، أبى زكريا يحيى بن شرف النووى، دار الكتب العلمية، 2000 م.

14. شرح نهج البلاغة، ابن أبى الحديد.

15. كشف الارتياب، سيد محسن امين، چاپ پنجم.

16. كنز العمال، علاء الدين على بن حسام الدين المتقى الهندى البرهان فورى(م 975 ق)، مؤسسة الرسالة، 1409 ق/ 1989 م.

17. مجموعه مصنفات شيخ اشراق، شهاب الدين يحيى سهروردى، تصحيح نجفقلى حبيبى، پژوهشگاه علوم انسانى.

ص: 450

18. المحجة البيضاء، ملا محسن فيض كاشانى، جامعه مدرسين، قم، 1361 ش.

19. المحلّى بالآثار، ابن حزم الأندلسى، دار الفكر، 2001 م.

20. المطالب العالية، ابو الفضل أحمد بن على بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلانى(م 852 ق).

21. المطالب العالية من العلم الإلهى، فخر الدين محمد بن عمر الرازى، وضع الحواشى:

محمد عبد السلام شاهين التوفر، 1999 م.

22. مفاتيح الغيب التفسير الكبير، فخر الدين رازى، دار إحياء التراث العربى، بيروت، 1420 ق.

23. مفاتيح الغيب(تفسير كبير)، فخر رازى، طهران، دار الكتب العلميه، چاپ دوم، بى تا.

24. ميزان الحكمه، محمّد محمدى رى شهرى، دارالحديث، بيروت، چاپ دوم، 1419 ق.

25. الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417 ق.

26. نزهة الارواح وروضة الأفراح، معروف به تاريخ الحكماء شهرزورى.

ص: 451

6. تأملى بر مبانى اجتماعى و فرهنگى زيارت

اشاره

محمد حسن شربتيان (1)

چكيده

زيارت موجب تحريك احساسات عاطفى، انسانى و تقويت انسجام و وحدت دينى مى شود، و ابزارى براى بيان احساسات فردى و گروهى است. اين پديده به عنوان يك فعاليت مشترك در ميان گروه هاى مذهبى از اهميت بسيار بالايى برخوردار است. زيارت داراى خصوصيت فرهنگى، اكتسابى است؛ كه از طريق مناسك و آداب و رسوم و متون خاص مى توان آن را به ديگران آموزش داد. اين پديده از طريق سمبل ها، احساس تعلق و هويت فرهنگى جامعه را نشان مى دهد. زيارت در واقع بخشى از اعتقادات و گرايشات مذهبى و هنجارهاى دينى هر جامعه اى است؛ كه از همان اوان كودكى به فرد آموزش داده مى شود. در كسب اين هويت خانواده، مدرسه، رسانه هاى همگانى، مؤثرند. فرايند جامعه پذيرى زيارت از لحاظ عينى، آن است كه جامعه فرهنگ معنوى خود را از نسلى به نسل ديگر انتقال داده است؛ هنگامى كه در رفتارهاى زيارتى بايدها و نبايدها رعايت شود، زيارت به عنوان هنجارى درونى، خود به خود و با ميل و بدون اجبار بيرونى در انسان ها به وجود مى آيد؛ زيرا اين مسأله از فطرت دينى انسان ناشى مى گردد. زيارت از نمادهاى جامعه شناختى ملموس و آشكار دين باورى و هويت دينى هر جامعه اى محسوب مى شود. و در واقع به عنوان نماد جمعى و دينى براى بيان ارزش ها و باورهاى مذهبى يك گروه به عنوان يك كل به حساب مى آيد.

كليدواژه ها: ارزش اجتماعى، جامعه شناسى، زيارت، فرهنگ، گروه اجتماعى، هنجار اجتماعى، نشانه، نياز اجتماعى.


1- مدرس دانشگاه و عضو باشگاه پژوهشگران دانشگاه آزاد اسلامى.

ص: 452

پيشگفتار

زيارت به عنوان يك واقعيت اجتماعى و دينى امرى قدسى است؛ كه در زندگى انسان از ابعاد جامعه شناسى و انسان شناختى بر ساختار فرهنگ دينى جامعه تأثيرگذار است. اين پديده در قالب نياز اجتماعى و به صورت جمعى در تقويت نگرش هاى اعتقادى افراد در جامعه مؤثر است. در بعد گروه هاى اجتماعى، زيارت با توجه به كنش و فعاليت مشترك و احساسات جمعى در جامعه شناسى قابل بررسى است؛ همچنين در قالب گروه هاى نخستين كه داراى اهداف مشترك همراه با فاصله اجتماعى نزديك و صميميت است قابل مطالعه مى باشد. از بعد ديگر، زيارت در فرهنگ معنوى هر جامعه اى داراى خصوصيت اكتسابى، عام، خاص و قابل انتقال است؛ و به عنوان ميراث اجتماعى سينه به سينه اشاعه فرهنگى پيدا مى كند. در فرايند جامعه پذيرى، زيارت در واقع بخشى از اعتقادات و گرايشات مذهبى و هنجارهاى دينى هر جامعه اى است كه از همان اوان كودكى به فرد آموزش داده مى شود. در كسب اين هويت، خانواده، مدرسه، رسانه هاى همگانى، نقش مؤثرى دارند.

در قالب ارزش اجتماعى، پديده زيارت مورد احترام و تقدس قرار مى گيرد؛ كه اين مسأله ريشه در فطرت دينى و اجتماعى انسان دارد. از سوى ديگر زيارت به عنوان پديده هنجارى، همراه با الگوها و معيارهاى مشتركى است كه در قالب الگوهاى رفتارى «بايدها و نبايدها» قابل مطالعه است. در بعد نماد شناختى از ديدگاه جامعه شناسى، زيارت بيان كننده معانى است؛ اين نمادها در جامعه به رسميت شناخته شده است؛ و به عنوان نماد جمعى و دينى براى بيان ارزش ها و باورهاى مذهبى يك گروه به عنوان يك كل به حساب مى آيد.

زيارت به عنوان پديده اى در انسان شناسى دينى در قالب امر قدسى در حوزه نيايش و مناسك مذهبى قابل بررسى است، در حوزه انسان شناسى نمادين از خلال شبكه هاى نمادى و نشانه هاى معنادار در مفهوم اجتماعى و دينى قابل توجه است؛ در

ص: 453

بعد انسان شناسى شناختى در قالب انديشه ها، نگرش ها و احساسات به عنوان يك امر اجتماعى و مقدس قابل پژوهش و ارزيابى است.

طرح مسأله
اشاره

زيارت به عنوان يكى از مؤلفه هاى ساختار نظام دينى، در هر فرهنگى داراى آثار متفاوتى است. اين عنصر در انديشه هاى انسان شناسى و جامعه شناختى قابل بررسى است. از منظر علوم اجتماعى مى توان در ابعاد مختلف اين پديده را مورد توجه قرار داد. در اين مقاله به صورت موجزء به تشريح جايگاه زيارت براساس مبانى فرهنگى و اجتماعى مى پردازيم.

زيارت و نياز اجتماعى

زيارت در بعد نياز اجتماعى و روان شناختى در يك جامعه انسانى به صورت فردى و جمعى مى تواند نقش داشته باشد؛ اين نقش همان برقرارى وجود ارتباط ميان اعضا است. از بعد جامعه شناختى «وجود ارتباط ميان اعضاى يك جامعه ضرورتى اجتناب ناپذير است، چون اگر جامعه قادر به برقرارى ارتباط نباشد، رفتار اجتماعى اصولًا مفهومى نخواهد داشت، به همين سبب است كه هر جامعه انسانى حداقل يك زبان گفتارى كه ارتباط انسان ها را آسان مى سازد، دارا مى باشد». (1) زيارت كه به عنوان يك واقعيت دينى در انديشه هاى اسلامى باعث ارتباط ميان اعضاى يك جامعه شده است، منجر به برقرارى ارتباط جمعى ميان انسان ها در اماكن مقدس مى گردد. زيارت از طريق برقرارى ارتباط به رفتار اجتماعى و دينى معنا و مفهوم مى دهد. از طريق زيارت كردن با يك زبان گفتارى خاص، انسان ها با معبود خود و با ائمه اطهار عليهم السلام ارتباط برقرار مى كنند؛ اين زبان، يك زبان احساسى و خشوع و خضوع با پروردگار است. اين مقوله از بعد كاركردگرايى قابل بررسى است؛ در واقع زيارت در اين مفهوم


1- مفاهيم كليدى جامعه شناسى، ص 62.

ص: 454

پديده اى ايده آل مى باشد، كه نتيجه مناسب و مطلوب و سودمند براى افراد جامعه و تقويت دين دارد. انسان ها با خداوند از طريق زيارت كردن و خواندن متون زيارتى در زمان و مكان خاص رابطه معنوى برقرار مى كنند؛ اين نياز، يك نوع نياز به عزت نفس و احترام مى باشد كه به صورت معنوى در انسان هميشه وجود دارد؛ و انسان به دنبال پرورش آن است.

زيارت در قالب يك نياز اجتماعى(احترام) مى تواند در جامعه انسانى نمو پيدا كند؛ در اين بعد، اين نياز نوعى قدرشناسى از خداوند متعال و صالحانش است، اين نياز و انگيزه آن در انسان بسيار قوى است؛ هر قدر كه در جامعه مقياس هاى ارزشى رنگ و بوى معنوى داشته باشد و تقويت گردد، اين نياز از منزلت خاصى در ساختار فرهنگ دينى جامعه برخوردار است؛ با توجه به اين مسأله در جامعه اسلامى بايد به صورت متعادل به آن پرداخت.

زيارت در انديشه هاى اسلامى و تشيع همراه با يك نياز دينى است، كه در انسان از طريق روابط معنوى برقرار مى شود؛ براى اين كه بتوان با خدا ارتباط برقرار كرد، از طريق زيارت به اين مسأله مى توان دست يافت. بنابراين زيارت يك وسيله است براى رسيدن به ارتباط با خداوند و كمال معنوى و اخلاقى. به عبارتى ديگر زيارت مى تواند به عنوان يك پديده اجتماعى و دينى بر زندگى انسان اثر گذارد.

زيارت اماكن قدسى در واقع نوعى ارتباط اجتماعى يك سويه را به وجود مى آورد كه انسان ها در تمام مراحل عمر نيازمند عبادت و ستايش خداوند متعال و محبت به پيامبر و اهل بيتش مى باشد. اين واقعيت اجتماعى و دينى به رفتارهاى دينى و اخلاقى انسان جهت گيرى معنوى مى دهد.

از بعد جامعه شناختى در بحث زيارت، بايد اشاره كنيم كه زيارت در قالب روابط اجتماعى ميان انسان ها و خداوند، پيامبر و ائمه اطهار نوعى علاقه قلبى و الفت به وجود مى آورد؛ شيعيان در هنگام زيارت در اماكن مقدس با خواندن ادعيه هاى

ص: 455

زيارتى بدون چشمداشت هاى مادى با جان و دل در جهت رسيدن به سعادتمندى، دين خود را تقويت مى كنند.

زيارت و گروه اجتماعى

در جامعه شناسى گروه اجتماعى شامل «عده اى افراد است كه داراى: يك وجه مشترك مهم، فعاليت مشترك و كنش متقابل و احساس تعلق خاطر يا احساس ما مى باشد.» (1) از بعد وجه مشترك تمام افرادى كه در اماكن مقدس حضور پيدا مى كنند؛ داراى اهداف مشترك هستند؛ اين هدف سعادتمندى و خيرخواهى و استغاثه از درگاه احديت است. زيارت به عنوان يك فعاليت مشترك در ميان گروه هاى مذهبى از اهميت بسيار بالايى برخوردار است، تمام اعضاى گروه در اماكن مقدس با خواندن زيارتنامه از طريق صاحب آن حرم شريف با خداوند ارتباط برقرار مى كنند. و طلب سعادتمندى و گره گشايى و ديدار مجدد مى نمايند. اين پيامدها در گروه هاى دينى و اجتماعى در ايام حج در بين تمام مسلمين مشاهده مى شود؛ مسلمين به عنوان يك گروه مذهبى با هرگونه سليقه و تفكر و گرايش، به دنبال بجا آوردن اعمال حج مى باشند؛ كه يك فعاليت مشترك را با راز و نياز به درگاه خداوند متعال هدف مشترك خود را يعنى سعادت و كمال جويى را دنبال مى كنند. بر اين اساس «وجوه اشتراك و فعاليت مشترك در گروه اجتماعى از اهميت بيشترى برخوردار است و در صورت تازه نگه داشتن اين وجوه پايدارى و استحكام پيوندهاى گروهى تقويت مى شود.» (2) از ديگر ابعاد گروه اجتماعى بر اساس فعاليت مشترك زيارت؛ احساس تعلق خاطر يا احساس مشترك دارد. زيارت در انديشه اسلامى موجب تحريك احساسات عاطفى، انسانى و تقويت انسجام و وحدت مى گردد. زيارت ابزارى براى بيان احساسات فردى و گروهى است؛ كه مى توان در برگزارى مناسك و مراسم هاى


1- آناتومى جامعه، ص 109.
2- همان، ص 111.

ص: 456

معنوى و روحانى مشاهده كرد؛ در جامعه اسلامى تشيع، ادعيه هاى زيارتى ائمه اطهار عليهم السلام يك نوع سرود جمعى و معنوى است كه با آن امام مورد نظر و انسان كامل مى توان ارتباط معنوى بر قرار كرد. تمام افرادى كه در آن مكان حضور مستقيم يا غير مستقيم دارند با خلوص نيت با معبود خود از طريق امام رئوف شان ارتباط برقرار مى كنند؛ اين ارتباط با خواندن زيارتنامه و ادعيه هاى مخصوص آن مكان و زمان مقدس شكل مى گيرد. در ايام حج، با توجه به زمان و مكان مقدس، اين احساس جمعى و تعلق خاطر، كه در جهت انسجام و وحدت روحيه دين باورى است به وجود مى آورد.

از ديگر ابعاد ارتباطى بين مفهوم زيارت با گروه اجتماعى در تقويت دين باورى و پرورش اخلاقى، خصوصيات ظاهرى است. به عنوان مثال در هنگام زيارت خانه خداوند، لباس احرام بر تن تمام زيارت كنندگان نشانه انسجام و وحدت است.

همچنين در كتب اسلامى و احاديث شيعى آمده است، كه زايران با لباس آراسته و شكيل به زيارت اماكن مقدس حضور يابند.

از ديگر مقوله هاى ارتباط زيارت با گروه اجتماعى، وجود تبليغات مختلف در شهرها و روستاهاى كشورمان است، كه در زمان هاى خاص، عموم شهروندان را براى حضور معنوى و انسجام بخش در مراسم هاى زيارتى دعوت مى كنند، اين دعوت در واقع نوعى تقويت دين پرورى و سازمان يافتگى در جهت ارتباط با معبود و گرامى داشت مقام شامخ ائمه عليهم السلام است.

ارتباط زيارت با گروه نخستين

گروه نخستين اصطلاحى است كه چارلز هورتن كولى در جامعه شناسى به كار برده است. «گروه هاى نخستين براى توصيف گروه هايى نظير خانواده، همسايگى، آشنايان، دوستان، و ... به كار برده شده است. به اعتقاد كولى احساساتى نظير وفادارى، صميميت، و پيوستگى با ديگران در اين گروه ها آموخته مى شود. صفات مشترك

ص: 457

گروه هاى نخستين عبارت اند از رابطه چهره به چهره وفادارى، پيوستگى عاطفى، همكارى نزديك، روابط دوستانه». (1) وجود گروه هاى زيارتى در ارتباط با خصوصيات گروه هاى نخستين، نوعى هدف تلقى مى گردد؛ زيارت در اين گروه ها به عنوان هدف و منبع مهمى در تأمين احساس و آرامش خاطر فرد از نظر عاطفى محسوب مى شود. زيارت در گروه هاى اجتماعى نخستين كه داراى صميميت، وفادارى، و ... رنگ و بوى قوى داشته، باعث پيوندهاى عاطفى نزديك و محكم مى شود، چون در اين گروه ها هدف معنوى است، خصايص خوب و مثبت انسان ها رشد بسيارى مى كند و تمام افراد باهم برابر مى باشند، تمام اعضا از هر طبقه اجتماعى كه باشند در برابر خضوع و خشوع خداوند با هم برابر هستند، يكدلى و يكرنگى در اين گروه ها حرف اول را مى زند. وجود گروه هاى زيارتى به عنوان نوعى از گروه هاى نخستين منجر به انتقال ايده آل ها و ارزش هاى مهم دينى جامعه مى گردد.

از بعد ديگر گروه هاى زيارتى به عنوان گروه نخستين كه فاصله اجتماعى در آن بسيار نزديك است، نوعى ضرورت براى حيات جمعى انسان تلقى مى شود؛ كه در بهبود روابط انسانى و كيفيت و بازده تقويت روحيه اجتماعى افراد بسيار تأثيرگذار است. به عبارت ديگر زيارت به دليل اين كه با سنت ها و مناسك جمعى بيشتر پيوند خورده است؛ نوعى گروه خودى هم به حساب مى آيد. در اين گروه هاى اجتماعى افراد به يكديگر احساس تعلق مى كنند و خود را عنصرى مؤثرى در اين گروه مى دانند.

زيارت و فرهنگ

فرهنگ به عنوان يك واژه محاوره اى به فراورده هاى متعالى ذهن و سلايق دقيق و ظريف هنرى، ادبى، و ... گفته مى شود. «فرهنگ ميراثى اجتماعى است كه افراد از


1- مقدمات جامعه شناسى، ص 122.

ص: 458

گروه خود دريافت مى كنند، راهى براى انديشيدن، احساس كردن، و رفتار نمودن است. به عبارت ديگر فرهنگ مجموعه اى از ويژگى هاى رفتارى و عقيدتى اكتسابى اعضاى يك جامعه خاص كه از نسلى به نسل ديگر انتقال مى يابد». (1) زيارت به عنوان يك ميراث دينى و اجتماعى در يك جامعه وجود دارد؛ كه نسل به نسل انتقال يافته و مورد احترام و ارزشگذارى قرار گرفته است. در واقع زيارت يك الگوى رفتار دينى است؛ كه در هر فرهنگى با توجه به ساختار آن به صورت هاى متنوع يافت مى شود. از بعد ديگر زيارت يك نوع عقيده يا رفتار عقيدتى است؛ كه در جامعه به آن احترام گذاشته مى شود و از طرف افراد مؤمن آن جامعه آموزش داده مى شود؛ و سينه به سينه براى حفظ شدن و ارج گذارى آن اشاعه مى يابد.

زيارت به عنوان يك كالاى فرهنگ معنوى در هر جامعه اى با توجه به ساختار دينى توليد مى شود؛ و به صورت هنجار خاص از طرف افراد آن جامعه در ساختار فرهنگى پيروى مى گردد. خواندن زيارتنامه و انجام دادن اعمال زيارتى، شيوه اى از فرهنگ دينى و تقويت دين باورى در جامعه است؛ زيارت به عنوان پديده اى از عناصر فرهنگ دينى است؛ كه خاص زندگى انسان است؛ زيرا انسان از طريق بكار گيرى عناصر فرهنگى از ساير موجودات زندگيش جدا مى گردد. به عبارت ديگر با توجه به عنصر تفكر و انديشيدن در انسان زيارت و تدوين مناسك و اعمال زيارتى جزء خصايص فرهنگ آفرينى انسان تلقى مى شود. زيارت به عنوان عنصرى در فرهنگ دينى در خلال زمان حالت انباشتگى يافته است، براين اساس قابل اعتلا و تكامل است.

از بعد ديگر، زيارت در هر فرهنگى پديده اى نسبى است؛ يعنى در هر فرهنگى با توجه به ساختار آن، زيارت و مناسك زيارتى معنا، مفهوم و اشكال خاصى دارد كه با ساير ساختارهاى فرهنگ زيارتى متفاوت است؛ بر اين اساس نمى توان گفت كه اين


1- درآمدى بر مبانى انسان شناسى، ص 247.

ص: 459

واقعيت دينى در جامعه اى بر جامعه ديگر رجحان دارد. زيارت به عنوان يك پديده فرهنگ معنوى در هر جامعه اى قابل انتقال و آموختنى است و به صورت يك ميراث معنوى به نسل هاى ديگر منتقل مى شود. زيارت به عنوان يك پديده آموختنى و اكتسابى در جامعه باعث ثبات دوام مى شود، هر قدر ساختار فرهنگى جامعه از نظر دينى قوى تر باشد؛ كم تر عناصر فرهنگ معنوى تغيير مى كند.

با توجه به اين كه فرهنگ داراى خصوصيات عام است به اين معنا كه «تفكر يا عمل هنگامى فرهنگى است كه به طور مشترك در برخى از جمعيت هاى يا گروه هاى وجود داشته باشد ... هنگامى كه درباره آداب و رسوم مشترك در يك جامعه صحبت به ميان مى آيد، در حقيقت به فرهنگ آنها توجه مى شود. وقتى درباره آداب و رسوم مشترك زير گروهى در يك جامعه صحبت مى كنيم- كه جامعه شناسى بدان توجه دارد- به زير فرهنگ و نه فرهنگ توجه كرده ايم ...» (1) زيارت يك عنصر فرهنگ دينى است كه صورت عام دارد؛ و در تمام اديان الهى مشاهده مى گردد. در اديان ديگر زيارت از مناسك و آداب و رسوم خاصى برخوردار است، با توجه به ساختار دينى هر فرهنگى آداب و رسوم و مناسك زيارتى شكل و اعمال ويژه اى به همراه دارد.

همان طور كه گفته شد فرهنگ امر آموختنى است. «خصوصياتى فرهنگى است كه گذشته از مشترك بودن، اكتسابى نيز باشند؛ اكتسابى بودن فرهنگ گوياى آن است كه فرهنگ بايد در فرايند اجتماعى شدن به فرد منتقل شود و بنابراين نقش آموزش در تداوم فرهنگى نقشى اساسى و غير قابل چشم پوشى است». (2) زيارت داراى خصوصيت فرهنگى اكتسابى است، كه از طريق مناسك و آداب و رسوم و متون خاص مى توان آن را به ديگران آموزش داد. زيارت از بعد ديگر داراى خصوصيات فرهنگى خاص است، يعنى اين كه هر فرهنگى با توجه به هويت دينى خود مناسك و آداب زيارتى خاصى دارد، كه جزء نشانه هاى فرهنگ دينى آن جامعه


1- انسان شناسى عمومى، ص 237.
2- درآمدى بر مبانى انسان شناسى، ص 248.

ص: 460

تلقى مى شود؛ كه احساس تعلق و هويت فرهنگى آن جامعه را نشان مى دهد.

از ديگر خصوصيات فرهنگ اين است كه فرهنگ وابسته به نشانه ها يا سمبول ها است؛ زيارت و مناسك زيارتى كه در هر جامعه اى وجود دارد، داراى يك سرى از نشانه هاى كاربردى است؛ كه فرهنگ زيارتى آن قوميت را از ساير اقوام و جوامع متمايز مى كند. به عنوان مثال در متون زيارتى فرهنگ شيعه از زبان عربى استفاده شده است، كه از مهم ترين نشانه هاى زيارتى و دينى است كه جانشين اعتقادات و معنويات فرهنگى شده است.

زيارت و اجتماعى شدن (جامعه پذيرى)

جامعه پذيرى يا اجتماعى شدن، فرآيندى است كه انسان از بدو تولدش با جامعه و فرهنگ جامعه اش كه همان ارزش ها و هنجارهاست انطباق مى يابد. «اجتماعى شدن فرآيندى است كه انسان ها از طريق آن اعتقادات، گرايش ها، ارزش ها، هنجارها، و عادات را از فرهنگ اخذ مى كنند. اين فرايند همچنين به فرد امكان مى دهد تا شخصيت ويژه اى را براى خويش كسب كند. فرد از طريق اجتماعى شدن درباره فرهنگ مى آموزد(انتقال فرهنگى). هر فرد دانش ها، اعتقادات، هنجارها، و انتظارات جامعه را از اين طريق كسب مى نمايد. از طريق يادگيرى(درونى كردن) فرهنگ انسان موفق مى شود براى خويش هويت خاص كسب نمايد. در پرتو تكامل اجتماعى موجود در فرايند اجتماعى شدن شخص مى تواند يك موجود انسانى باشد. به عنوان نتيجه اى از اين فرايند انسان داراى «خود» يا احساس هويت مى گردد.» (1) زيارت در واقع بخشى از اعتقادات و گرايشات مذهبى و هنجارهاى دينى هر جامعه اى است كه از همان اوان كودكى به فرد آموزش داده مى شود؛ در واقع آموزش هنجارها و ارزش هاى زيارتى از همان دوران طفوليت در هر جامعه اى نوعى انتقال


1- مقدمات جامعه شناسى، ص 105.

ص: 461

فرهنگ معنوى محسوب مى شود. از طريق آموزش، زيارت كردن و ... انسان ها هويت دينى خود را كسب مى كنند. در اين زمينه خانواده، مدرسه، رسانه هاى همگانى، از طريق برگزارى مراسم هاى زيارتى نقش بارزى دارند. «از طريق اجتماعى شدن انسان نظامى از الگوهاى رفتارى مكتسب را مى آموزد كه همه افراد متعلق به يك فرهنگ در آن سهيم اند. اين الگوهاى رفتارى مشترك يا معيارهاى رفتار هنجار ناميده مى شوند.

انسان از همان سنين كودكى هنجارهاى تصويب شده فرهنگى را فرا مى گيرد و در فراگرد اجتماعى شدن مى افتد». (1) زيارت داراى الگوهاى رفتارى دينى است، كه به صورت معيار مشترك رفتارى تمام افراد جامعه آن را انجام مى دهند. اين الگوهاى دينى هنجارهاى فرهنگى تصويب شده اى است كه افراد يك جامعه آن را پذيرفته اند.

فرايند جامعه پذيرى زيارت از لحاظ عينى، آن است كه جامعه فرهنگ معنوى خود را از نسلى به نسل ديگر انتقال داده است؛ و فرد را با شيوه هاى پذيرفته شده و تأييد شده زندگى كه سازمان يافته، سازگار مى كند. بنابراين، كاركرد جامعه پذيرى زيارت اين است كه فرد را با نظام ارزش هاى دينى و آرمان هاى اخلاقى كه فرد نياز دارد پرورش دهد. از بعد ذهنى اجتماعى شدن از طريق زيارت، فرايندى است كه فرد خود را با آرمان هاى دينى و اخلاقى كه در محيط اجتماعى خود كه زندگى مى كند، سازگارى دهد.

زيارت و ارزش اجتماعى

ارزش در حقيقت در مفاهيم جامعه شناختى و فرهنگ شناسى مفهوم جمعى است.

اين پديده از نظر فرهنگى خوب، مطلوب و مناسب و يا اين كه غير مطلوب است. در هر اجتماعى ارزش هاى اجتماعى، تعيين كننده براى مردم آن جامعه هستند كه چه چيز مهم است، يا چه چيز از نظر اخلاقى درست است. ارزش ها به عنوان ضابطه اى


1- درآمدى بر جامعه شناسى، ص 74.

ص: 462

جهت ارزيابى اعمال ديگران نيز مورد استفاده قرار مى گيرند. «در بررسى ارزش اجتماعى سه عنصر بايد مدنظر باشد: 1. خود" شى ء" يك ارزش باشد، 2." توانايى" شى ء در تأمين نيازهاى اجتماعى، 3." ارزيابى" كه در ذهن اشخاص از اين شى ء و از توانايى اش در تأمين نياز مى شود». (1) زيارت به عنوان يك پديده جامعه شناختى در هر ساختار فرهنگ دينى پديدهاى مطلوب و سودمند براى افراد در جهت ابراز احساسات عاطفى، آرامش، اميد، رضايت خاطر و لذت بردن به كار مى رود. در واقع زيارت يك ارزش دينى و شى ء مهم است كه در جهت تقويت دين باورى و انسجام اجتماعى به كار مى رود. و از نظر اخلاقى ريشه در احترام به مقدسات و اعتقادات را به همراه دارد.

زيارت جزء ارزش ها و معيارهايى است كه به فرهنگ دينى معنا مى بخشد؛ اين ارزش اجتماعى- دينى در ميان تمام افراد مؤمن و معتقد به خدا مشترك مى باشد، اكثر افراد جامعه در باره اهميت آن به توافق رسيده اند؛ اين توافق به نوعى وفاق اجتماعى به حساب مى آيد. از سوى ديگر زيارت به عنوان ارزش اجتماعى يك نوع قضاوت جمعى است؛ به اين معنا كه ارزيابى جمع كثيرى از افراد مؤمن و معتقد به دين، به پديده زيارت و خواندن زيارت احترام مى گذارند. از منظر ديگر زيارت يك نوع ارزش اجتماعى است كه همراه با عواطف و احساسات است؛ و افراد مؤمن و دين باور به حفظ و صيانت از اين پديده مى پردازند؛ به عنوان مثال در طى 1430 سال كه از ظهور اسلام مى گذرد، در جامعه اسلامى هنوز مناسك و آداب زيارت اماكن مقدس حفظ گرديده است.

منبع ارزش گذارى اجتماعى پديده زيارت، انسان هاى جامعه هستند؛ در جامعه اسلامى، خصوصاً در بين امت شيعه، مكان هاى مقدس كه مرتبط با خداوند، پيامبر و خاندانش باشد از اهميت والايى براى احترام و مناسك زيارتى بر خوردار است؛ شأن


1- مبانى جامعه شناسى، ص 280.

ص: 463

مقدس پيامبر و ائمه اطهار عليهم السلام در شكل گيرى زيارت به عنوان يك ارزش دينى و اجتماعى بسيار مهم بوده است.

الگوهاى رفتارى كه در مناسك زيارتى در اماكن مقدس از افراد سر مى زند؛ نشان از اعتبار ارزشى است كه در يك جامعه براى آن پديده مقدس قائل هستند. در واقع اين رسوم معنوى و اخلاقى با توجه به ارزش هايى كه در فرهنگ آن جامعه معنا يافته، قابل درك است. الگوهاى رفتارى در زيارت، به سبب ارزش هاى والاى نهاد دينى در جامعه در تراز بالاى رسوم اخلاقى جا دارد و با ضمانت اجرايى صحيح همراه است و در جامعه شناسى اين الگوى رفتارى با توجه به ساختار فرهنگى براى اعضاى آن جامعه معنادار است.

زيارت و الگوهاى رفتارى آن به صورت يك خط پيوستارى از ارزش هاى اجتماعى بر روى شخصيت اجتماعى اثر مى گذارد؛ در اين خط پيوستار زيارت به عنوان ارزش اخلاقى نيرومند در افراد مؤمن و معتقد درونى شده است. نقض اين ارزش در نزد افراد جامعه نوعى خطا و شرم تلقى مى گردد. در اين الگوى رفتارى شخص تعهد وجدانى دارد؛ كه آنها را محترم شمارد و جامعه نيز فعالانه شرايط ايفاى اين تعهد را تأمين مى كند. در مقابل افرادى كه به اين مسأله اهميت نمى دهند، در آن سوى خط پيوستار مورد نكوهش قرار مى گيرند. در اين طبقه بندى از ارزش ها، الگوهاى رفتارى زيارت براى احترام گذاشتن و انجام دادن با يك فشار وجدانى همراه است، اين مسأله درونمايه اخلاق شخصى فرد را مى سازد.

زيارت و الگوهاى رفتارى آن به نوعى از لحاظ كاركردى كه در تقويت انسجام و دين پرورى در جامعه اسلامى دارند، از اهميت در طبقه بندى ارزش هاى اجتماعى برخوردارند. در جامعه اسلامى براى اين كه دين باورى و اعتقادات دينى در جامعه تقويت گردد؛ برپايى مراسم ها و مناسك زيارتى با توجه به مكان و زمان خاص در اماكن مقدس، تبليغ و ترغيب مى شود. اين فرايند در واقع ارزش اجتماعى زيارت را

ص: 464

در جهت انسجام و يگانگى دينى مى رساند. در واقع فرايند تشويق و ترغيب افراد جامعه به مشاركت در مراسم هاى زيارتى و دينى يك پديده سودمند و مطلوب است.

در اين فرايند روابط اجتماعى كه از فطرت دينى و از عشق الهى الهام مى گيرد؛ بسيار كارساز است. بنابراين زيارت به عنوان ارزش اجتماعى- دينى در قطب پيوستار مثبت دينى با همسازى، همكارى و مانند گردى همراه است.

زيارت و هنجار اجتماعى

هنجار از مفاهيم مركزى و هسته اى جامعه شناسى است، در كليه شئون زندگى وجود دارد. هنجار يك نوع شيوه رفتار اجتماعى در فعاليت هاى مشترك و كنش هاى متقابل و همچنين زندگى فردى به حساب مى آيد. هنجارها در تنظيم روابط اجتماعى و ايجاد نظم اجتماعى بسيار مهم هستند. هنجار اجتماعى داراى چند مشخصه است:

«1. قاعده و استاندارد رفتار اجتماعى(تنظيم روابط اجتماعى، فعاليت مشترك و كنش اجتماعى)، 2. رعايت كردن اكثريت، 3. مجازات در صورت عدم رعايت». (1) زيارت به عنوان يك رفتار دينى از نرم يا مقياسى براى انجام برخوردار است، كه در تنظيم روابط اجتماعى با ديگران بسيار مهم است. اين رفتار به صورت معقول مورد قبول اكثريت براى پيروى است؛ بر اين اساس چنين پديده اى در ساختار فرهنگ دينى داراى كاركردهايى در تنظيم روابط اجتماعى و نظم دينى است؛ به اين معنى كه نظم اجتماعى عامل مؤثرى در حيات زندگى افراد مى باشد؛ هنگامى كه در رفتارهاى زيارتى، بايدها و نبايدها رعايت شود، افراد بهتر مى توانند نيازهاى عاطفى، آرامش، اميد، رضايت خاطر، لذت بردن از زيارت، و ... را برآورده نمايند.

اين نوع رفتار دينى داراى اهميت و الزام آورى است؛ به اين معنا كه در هنگام انجام مناسك زيارتى در اماكن مقدس با توجه به احترامى كه براى اين فضاها قائل هستيم


1- آناتومى جامعه، ص 182.

ص: 465

بايد آداب زيارت را رعايت كنيم؛ اين رعايت، نوعى الزام آورى را در هنجارهاى زيارتى به عنوان سودمندى و مطلوبى به وجود مى آورد، كه جزء كاركردهاى هنجارى زيارت تلقى مى گردد. انجام آداب و مناسك زيارتى در اماكن مقدس نوعى پيروى و همشكلى را به وجود مى آورد. اين همشكلى، همان چيزى است كه ديگران آن را ارزيابى مى كنند و برايشان مهم است كه ما چگونه رفتارهاى زيارتى را انجام مى دهيم. اين مسأله از ديگر كاركردهاى هنجارى مناسك زيارتى است؛ كه همان احساس تعلق خاطر ما را به انجام آداب زيارت مى رساند. زيارت در اماكن مقدس نوعى از هنجارهاى آداب و رسوم دينى در نظر گرفته مى شود.

در جامعه شناسى آداب و رسوم را مى توان اين گونه تعريف كرد: «مدل هاى اساسى و مهم رفتار كه افراد به اجبار در يك محيط اجتماعى مى پذيرند. يا مجموعه رفتارهايى كه به صورت عادت در آمده اند و افراد متعلق به يك طبقه به انجام مى رسانند و جامعه نيز در ترتيب ارزش هايش، براى آنان معنايى نهان قايل است». (1) زيارت جزء هنجارهاى است كه در فضاهاى دينى به صورت آداب و رسوم خاص بايد اجرا گردد؛ اين اجرا در واقع نوعى پيروى و احساس تعلق خاطر به آن گروه وابسته را مى رساند.

از بعد ديگر در جامعه شناسى بايد زيارت را نوعى هنجار درونى در نظر گرفت؛ اين هنجارها درون ما نهادينه و درونى شده اند. زيارت به عنوان هنجارى درونى، خود به خود و با ميل و بدون اجبار بيرونى در انسان ها به وجود مى آيد؛ زيرا اين مسأله از فطرت دينى انسان ناشى مى گردد. احترام به اماكن مقدس(سلام كردن، تعظيم و احترام گذاشتن، صلوات فرستادن، لباس آراسته و پاك پوشيدن، طهارت داشتن با وضو بودن و ...) جزء هنجارهاى درونى زيارت مى تواند تلقى گردد. اين هنجارهاى درونى در زيارت بيشتر نانوشته مى باشد و به صورت شفاهى به يكديگر انتقال يافته


1- فرهنگ علوم اجتماعى، ص 233.

ص: 466

است. بر اين اساس «هنجارهاى درونى براساس مكانيسم همشكلى به وجود مى آيد و داراى نيروى پتانسيل بسيار قوى هستند، اين نيرو مى تواند جامعه را بسازد». (1) از بعد ديگر در جامعه شناسى، زيارت به عنوان يك هنجار پايدار در رفتارهاى دينى كه با مناسك و آداب و رسوم خاصى همراه است در هر دينى عمر طولانى يافته است و به صورت يك سنت در فرهنگ آن جامعه در آمده است. مناسك زيارتى حج تمتع- عمره، آداب زيارتى ائمه اطهار عليهم السلام و ... تمام جز هنجارهاى پايدارى است كه از ابتداى بناى دين اسلام مورد توجه قرار گرفته و در فرهنگ شيعه و ايران به صورت سنت اجتماعى و دينى حفظ گرديده است؛ اين مسأله به ثبات اجتماعى و انسجام دينى فرهنگ زيارتى در شيعه كمك فراوانى نموده است.

زيارت و نشانه

در هر فرهنگى در ابعاد مختلف آن، علايم و نشانه هاى مشخصى به طور ملموس و آشكار وجود دارد؛ كه بيان كننده واقعيتى اجتماعى يا مجرد را در اعمال و افعال و انديشه به تصوير مى كشد. «نماد عبارت است از يك تصوير، صورت يا علامت و حاوى اين ارزش كه مى تواند مظهر چيزى غير مادى شود. نماد با واقعيت اخلاقى و يا واقعيت مربوط به جهان انديشه كه براى نشان دادن آن پديد آمده، به جهت معنايى و يا از طريق ارتباطى مبتنى بر شباهت طبيعى پيوند مى يابد. نمادها، از نقطه نظر جامعه شناسى، از آن رو كه بيان كننده معنايى هستند، مورد قبول جامعه اند و از جانب آن به رسميت شناخته شده، به عنوان مظاهرى ملموس(در معناى اول) به حساب مى آيند. در واقع، براى آن كه نمادها در جريان ارتباطهاى انسانى، ارزش يابند، بايد از نظر اجتماعى مورد پذيرش همگان باشند.» (2) زيارت در فرهنگ دينى يكى از نمادهاى ملموس و آشكار دين باورى و هويت


1- درآمدى بر جامعه شناسى، ص 233.
2- فرهنگ علوم اجتماعى، ص 414.

ص: 467

دينى هر جامعه اى محسوب مى گردد. در واقع نماد زيارتى، واقعيتى دينى است كه به صورت انتزاعى در قالب الفاظ و متون خاص آن فضا و شخصيت تدوين شده است.

از سوى ديگر داراى نمادها و نشانه هاى عملى است كه با انجام دادن آن افراد پايبندى و هويت دينى خود را تثبيت تر مى كنند. در واقع زيارت در قالب نماد و نشانه هاى دينى حاوى ارزش هاى اخلاقى و اجتماعى است؛ و نشانگر فرهنگ معنوى در جامعه مى باشد. زيارت در قالب نمادهاى اخلاقى و يا واقعيت مربوط به جهان انديشه دينى را كه براى نشان دادن آن پديد آمده؛ به جهت معنايى اجتماعى و يا از طريق ارتباط مبتنى بر شباهت طبيعى شكل گرفته است.

زيارت در قالب نمادهاى جامعه شناختى، بيان كننده معانى اى هستند كه مورد قبول جامعه مى باشند؛ اين نمادها از طرف جامعه به رسميت شناخته شده و مورد پذيرش همگان قرار گرفته اند. زيارت به عنوان نماد جمعى و دينى براى بيان ارزش ها و باورهاى مذهبى يك گروه به عنوان يك كل به حساب مى آيد.

زيارت و انسان شناسى

انسان شناسى شاخه اى از علوم اجتماعى است كه به كليت فرهنگ انسانى توجه مى كند و از اين رو انسان را در تمام ابعادش مورد مطالعه قرار مى دهد. زيارت جزء پديده هاى انسان شناسى دينى قرار دارد. انسان شناسى يكى از قديمى ترين شاخه هاى انسان شناسى فرهنگى است. «انسان شناسى دينى را مى توان بخشى از انسان شناسى نمادين دانست كه تمامى ابعاد نمادين زبان، هنر و فرهنگ را پوشش مى دهد.

انسان شناسى دينى، انسان را به مثابه موجودى مورد مطالعه قرار مى دهد كه با آنچه خود با مافوق طبيعى يا امر قدسى مى پندارد، وارد رابطه شده و از خلال اين رابطه دست به ساختن و دگرگون ساختن نمادها مى زند». (1) زيارت به عنوان عنصر دينى در


1- درآمدى بر مبانى انسان شناسى، ص 248.

ص: 468

فرهنگ هر جامعه اى به صورت امر اجتماعى كاركردهايى به همراه دارد، اين كاركردها در قالب انسان شناسى و جامعه شناسى دينى قابل تحقيق و بررسى است.

اين امر اجتماعى در بعد روانى با آرامش و رضايت خاطر و اميد و ... همراه است.

هنگامى كه مؤمنان در فضاهاى قدسى قرار مى گيرند و با خداى خود با خواندن متون زيارتى ارتباط برقرار مى كنند، به نوعى رضايت خاطر و آرامش روحى كسب مى نمايند. در بعد اجتماعى زيارت با تقويت دين پرورى و انسجام و همبستگى اجتماعى روبه رو است؛ افراد با شركت در مراسم هاى زيارتى و انجام دادن اعمال و آداب و رسوم زيارتى در زمان و مكان قدسى خاص به نوعى روحيه جمعى و وجدان جمعى شان را در جهت اتحاد و انسجام با يكديگر بودن و پايبند بودن به معتقدات دينى مستحكم تر مى كنند.

زيارت در قالب انسان شناسى دينى جزء مناسك جمعى هر فرهنگى محسوب مى شود. «واژه منسك خود ريشه اى مذهبى دارد و به مجموعه اى از اعمال تكرارپذير، رمزگذارى شده و اغلب رسمى اطلاق مى شود كه براى دست يافتن به اهدافى مشخص به صورت كلامى، يا با حركات و موقعيت هاى كالبدى بسيار نمادين و با تكيه بر اعتقاد و به قدرت عمل موجودات يا نيروى هاى قدسى انجام مى گيرند، نيروهايى كه انسان تلاش مى كند با آنها وارد رابطه شود». (1) زيارت در واقع در حوزه مناسك مربوط به رابطه انسان با خدا مى باشد. در اين رابطه حوزه نيايش مطرح است كه در اين حوزه متخصصان دينى حضور مستمر در تدوين و تهيه و تقويت مناسك زيارتى را دارند. در واقع مناسك زيارتى به صورت كلامى و عملى، نوعى رابطه با نظم دينى را برقرار مى كنند. مناسك زيارتى در اماكن مقدس يك نوع حالت گذار يا تغيير را به همراه دارد. «اين مناسك به باور وان جنپ در لحظه هاى حساس زندگى


1- همان، ص 248.

ص: 469

انسان كه گذار از يك وضعيت به وضعيت ديگر انجام مى گيرد، به منظور تثبيت اين گذار انجام مى گيرند. وان جنپ در مناسك گذار سه مرحله قابل تفكيك را مشاهده كرد: نخست، مرحله «گسست» يا «پيش گذار» كه فرد از موقعيت يا وضعيت قبلى خود جدا مى شود. دوم، مرحله «گذار» يعنى مرحله اى كه فرد از حالت قبلى جدا شده، اما هنوز به موقعيت جديد وارد نشده است؛ و سرانجام سوم، مرحله «پيوند دوباره» يا «پسا گذار» كه در آن فرد به موقعيت يا وضعيت ثانوى خود وارد شده و در آن پذيرفته شده است. (1) در مناسك زيارتى، مؤمنانى كه به مكه معظمه و مدينه منوره و يا كربلاى معلا و ...

مشرف مى شوند، داراى چنين حالتى هستند؛ در مرحله اول كه هنوز به آن جا مشرف نشده اند، در زندگى و حالات درونى شان شكاف و بى نظمى مشاهده مى شود.

احساس و انديشه آنها معطوف ديدار معشوق است؛ پس در حالت گسست قرار دارند. هنگامى كه آماده رفتن به سمت زيارتگاه هستند، زندگى روزمره را فراموش مى كنند و عطش آنان براى زيارت بيشتر مى شود. اين همان مرحله دوم است. سومين مرحله زيارت معبود است كه پيوندى دوباره و نظمى جديد در خود به وجود مى آورند و خود را با اين نظم تطبيق مى دهند. بر اين اساس مناسك زيارتى به عنوان نظم جديد، در زندگى معنوى و اعتقادى و نيز در تقويت و انسجام دينى و هويت اخلاقى افراد بسيار تأثيرگذار است.

زيارت به عنوان نمادهايى از فرهنگ دينى در انسان شناسى نمادين قابل بررسى است. «انسان شناسى نمادين و تفسيرى گرايشى است كه عمدتاً درون انسان شناسى فرهنگى به وجود آمده است. و به طور كلى از اين باور حركت مى كند كه فرهنگ مجموعه اى از معانى است كه از خلال نمادها و نشانه ها درك و تفسير مى شود و


1- تاريخ انديشه ها و نظريات انسان شناسى، ص 261.

ص: 470

بنابراين براى درك آن بايد ابتدا به سراغ تحليل اين نمادها رفت». (1) زيارت به عنوان مجموعه اى از فرهنگ معنوى در جامعه داراى نمادها و نشانه هاى اخلاقى و اجتماعى است؛ بايد اين نشانه ها را در متون و مناسك زيارتى تحليل و تفسير نمود. از بعد انسان شناسى، فرايند دينى زيارت علاوه بر امر اجتماعى و قدسى، امرى است كه داراى مناسك و اعمال مى باشد. بايد در اين بعد فرد و گروه اجتماعى كه به انجام اين مناسك مى پردازند و در شرايط روحانى و دراماتيك قرار دارند؛ نشانه هاى دينى، اخلاقى و اجتماعى آنها را تفسير كرد. در اين بعد از بررسى انسان شناختى، زيارت، بايد شبكه هاى معنايى كه از خلال نمادها و نشانه ها شكل مى گيرند و با يكديگر ارتباط برقرار مى كنند و فرآيندهايى را براى درك و محيط و جهان بيرونى براى فرد و گروه ايجاد مى كنند مطالعه كرد.

از بعد ديگر در انسان شناسى، زيارت، در قالب انديشه انسان شناختى هم قابل بررسى است. «اين شاخه از انسان شناسى، فرهنگ را به مثابه مجموعه اى از ذهنيت ها، ارزش ها، تصاوير و احساس ها در نظر مى گيرد كه در ذهن انسان پرداخته شده و به صورت ابزارى به وسيله او براى انجام دادن فعاليت هاى اجتماعى اش به كار گرفته مى شود. بنابراين در اين شاخه از انسان شناسى، هدف آن است كه محتواى شناخت انسان ها از جهان بيرونى، فرايندهاى اين شناخت، رابطه شناخت، با رفتارهاى اجتماعى و ميزان اشتراك شناخت در بين انسان ها در يك جامعه و در جوامع مختلف، مورد مطالعه قرار گيرند». (2) زيارت در اين بعد از فرهنگ دينى در قالب برداشت ها و نگرش ها مى تواند مورد مطالعه قرار گيرد؛ در واقع افرادى كه به اماكن مقدس(مكه، مدينه و ...) مشرف مى شوند و مدتى براى زيارت در آن جا حضور دارند، چه تصوير و ذهنيتى از اين


1- همان، ص 251.
2- همان، ص 241.

ص: 471

فضاهاى قدسى دارند. از سوى ديگر چگونه مى توانند احساسات درونى خود را در هنگام زيارت براى ديگران بيان كنند. در واقع اين شاخه از انسان شناسى درباره زيارت، به بررسى شناخت رفتارهاى اجتماعى و ميزان اشتراك شناخت نگرش ها و احساسات از زيارت مى پردازد.

نتيجه گيرى

زيارت به عنوان يك پديده دينى در فرهنگ معنوى هر جامعه اى از اهميت اعتقادى، اخلاقى و والايى برخوردار است. زيارت از بعد نياز اجتماعى در يك جامعه انسانى به صورت جمعى، نقش مؤثرى در برقرارى ارتباط ميان اعضا دارد. زيارت به عنوان يك واقعيت دينى در انديشه هاى اسلامى به برقرارى رابطه بين رفتار اجتماعى و دينى معنا مى دهد. اين پديده با يك زبان احساسى و خشوع و خضوع همراه است و از بعد كاركردگرايى قابل بررسى مى باشد. در واقع زيارت در اين مفهوم پديده اى ايده آل است كه با نتايج مناسب و مطلوب و سودمند منجر به تقويت بنيادهاى دينى در جامعه مى گردد. زيارت با يك نوع نياز به عزت نفس و احترام همراه است، كه به صورت معنوى در انسان هميشه وجود دارد.

زيارت به عنوان يك فعاليت مشترك در ميان گروه هاى مذهبى از اهميت بسيار بالايى برخوردار است. تمام زايران در اماكن مقدس با زيارت كردن به دنبال طلب سعادتمندى و گره گشايى مى باشند. اين پديده در انديشه هاى اسلامى موجب تحريك احساسات عاطفى و انسانى و تقويت انسجام و وحدت مى گردد؛ و نيز ابزارى براى بيان احساسات جمعى و گروهى است. وجود گروه هاى زيارتى به نوعى مرتبط با خصوصيات گروه هاى نخستين است؛ در اين گروه ها زيارت كردن به عنوان هدف و منبع مهمى در تأمين احساس و آرامش خاطر فرد محسوب مى شود. زيارت در گروه هاى اجتماعى نخستين با نوعى صميميت و وفادارى و فاصله اجتماعى نزديك بين افراد همراه است. اين پديده باعث پيوندهاى عاطفى نزديك و محكم

ص: 472

مى شود؛ چون در اين گروه ها هدف معنوى است، خصايص خوب و مثبت انسان ها رشد بسيارى مى كنند.

در واقع زيارت يك الگوى رفتار دينى است كه در هر فرهنگى با توجه به ساختار آن به صورت هاى متنوع يافت مى شود. زيارت به عنوان يك عنصر فرهنگ معنوى در هر جامعه اى با توجه به ساختار دينى آن جامعه توليد مى شود؛ و به صورت هنجار خاص از طرف افراد آن جامعه در ساختار فرهنگى رشد مى كند؛ و سينه به سينه انتقال و اشاعه پيدا خواهد كرد. زيارت به عنوان يك عنصر از فرهنگ دينى، صورت عام دارد؛ و در تمام اديان الهى مشاهده مى گردد؛ و در هر جامعه اى با توجه به ساختار فرهنگى از مناسك و آداب و رسوم معنوى خاصى برخوردار است. زيارت داراى خصوصيت فرهنگى، اكتسابى است؛ از طريق مناسك و آداب و رسوم و متون خاص مى توان آن را به ديگران آموزش داد. زيارت در واقع بخشى از اعتقادات و گرايشات مذهبى و هنجارهاى دينى هر جامعه اى است كه از همان اوان كودكى به فرد آموزش داده مى شود. در واقع آموزش هنجارها و ارزش هاى زيارتى از همان دوران خردسالى در هر جامعه اى نوعى انتقال فرهنگ معنوى محسوب مى شود. از طريق آموزش، زيارت كردن و ... انسان ها هويت دينى خود را كسب مى كنند. در كسب اين هويت، خانواده، مدرسه، رسانه هاى همگانى، از طريق برگزارى مراسم هاى زيارتى نقش بارزى دارند. فرايند جامعه پذيرى زيارت از لحاظ عينى، آن است كه جامعه فرهنگ معنوى خود را از نسلى به نسل ديگر انتقال داده است؛ و فرد را با شيوه هاى پذيرفته شده و تأييد شده زندگى سازمان داده است.

از بعد ذهنى، اجتماعى شدن از طريق زيارت، فرايندى است كه فرد خود را با آرمان هاى دينى و اخلاقى كه در محيط اجتماعى اش نقش مؤثر دارند، سازگارى مى دهد. زيارت به عنوان يك پديده جامعه شناختى در فرهنگ دينى، عملى مطلوب و سودمند براى افراد در جهت ابراز احساسات عاطفى، آرامش، اميد، رضايت خاطر و

ص: 473

لذت بردن به كار مى رود. اين پديده از نظر اخلاقى ريشه در احترام به مقدسات و اعتقادات را داشته؛ جزء ارزش ها و معيارهايى است كه به فرهنگ دينى معنا مى بخشد. اين ارزش اجتماعى- دينى در ميان تمام افراد مؤمن و معتقد به خدا مشترك مى باشد، اكثر افراد جامعه در باره اهميت آن به توافق رسيده اند؛ اين توافق به نوعى وفاق اجتماعى به حساب مى آيد.

از سوى ديگر زيارت به عنوان ارزش اجتماعى يك نوع قضاوت جمعى است؛ به اين معنا كه ارزيابى جمع كثيرى از افراد مؤمن و معتقد به دين، به پديده زيارت، از طريق خواندن زيارت و احترام گذاشتن است. زيارت و الگوهاى رفتارى آن به صورت يك خط پيوستارى از ارزش هاى اجتماعى بر روى شخصيت اجتماعى اثر مى گذارد؛ در اين خط پيوستار زيارت به عنوان ارزش اخلاقى نيرومند در افراد مؤمن و معتقد درونى شده است. نقض اين ارزش در نزد افراد جامعه نوعى خطا و شرم تلقى مى گردد. اين پديده به عنوان يك رفتار دينى از نرم يا مقياسى براى انجام برخوردار است، كه در تنظيم روابط اجتماعى با ديگران بسيار مهم است. اين رفتار به صورت معقول مورد قبول اكثريت است؛ بر اين اساس چنين پديده اى در ساختار فرهنگ دينى داراى كاركردهايى در تنظيم روابط اجتماعى و نظم دينى دارد. هنگامى كه در رفتارهاى زيارتى بايدها و نبايدها رعايت شود، افراد بهتر مى توانند نيازهاى عاطفى، آرامش، اميد، رضايت خاطر، لذت بردن از زيارت، و ... بر آورده نمايند.

زيارت به عنوان هنجارى درونى، خود به خود و با ميل و بدون اجبار بيرونى در انسان ها به وجود مى آيد؛ زيرا از فطرت دينى انسان ناشى مى گردد. احترام به اماكن مقدس جزء هنجارهاى درونى زيارت مى تواند تلقى گردد.

زيارت در فرهنگ دينى يكى از نمادهاى ملموس و آشكار دين باورى و هويت دينى هر جامعه اى محسوب مى شود. در واقع نماد زيارتى واقعيتى دينى است كه به صورت انتزاعى در قالب الفاظ و متون خاص آن فضا و شخصيت تدوين شده است؛

ص: 474

زيارت در قالب نمادهاى جامعه شناختى، بيان كننده معانى اى هستند كه مورد قبول جامعه باشند؛ زيارت به عنوان نماد جمعى و دينى براى بيان ارزش ها و باورهاى مذهبى يك گروه به عنوان يك كل به حساب مى آيند. اين پديده به عنوان عنصر دينى در فرهنگ هر جامعه اى به صورت امر اجتماعى كاركردهايى به همراه دارد، اين كاركردها در قالب انسان شناسى و جامعه شناسى دينى قابل تحقيق و بررسى است.

زيارت به عنوان مجموعه اى از فرهنگ معنوى در جامعه، داراى نمادها و نشانه هاى اخلاقى و اجتماعى است؛ بايد اين نشانه ها را در متون و مناسك زيارتى تحليل و تفسير نمود.

از بعد انسان شناسى، فرايند دينى زيارت علاوه بر امر اجتماعى و قدسى، امرى است كه داراى مناسك و اعمال مى باشد. زيارت در واقع در حوزه مناسك مربوط به رابطه انسان با خدا قرار دارد. در اين رابطه زيارت در حوزه نيايش قابل بررسى است؛ در واقع مناسك زيارتى به صورت كلامى و عملى، نوعى رابطه را با نظم دينى برقرار مى كنند. از بعد ديگر در انديشه انسان شناسى زيارت در قالب برداشت ها و نگرش هاى افراد مى تواند مورد مطالعه قرار گيرد؛ از سوى ديگر بررسى احساسات درونى در هنگام زيارت براى بيان كردن قابل بررسى است.

ص: 475

فهرست منابع

1. آناتومى جامعه، فرامرز رفيع پور، سهامى نشر، تهران، 1378.

2. انسان شناسى عمومى، عسگرى خانقاه، شريف كمالى، محمد اصغر، سمت، تهران، 1380.

3. تاريخ انديشه ها و نظريات انسان شناسى، ناصر فكوهى، نى، تهران، 1381.

4. درآمدى بر جامعه شناسى، بروس كوئن، ترجمه محسن ثلاثى، معاصر، تهران، 1380.

5. درآمدى بر جامعه شناسى، بروس كوئن، ترجمه غلام عباس توسلى رضا فاضل، سمت، تهران، 1382.

6. درآمدى بر مبانى انسان شناسى، كلود ريوير، ترجمه ناصر فكوهى، نى، تهران، 1379.

7. فرهنگ علوم اجتماعى، آلن بيرو، ترجمه باقر ساروخانى، كيهان، 1375.

8. مبانى جامعه شناسى، عبدالحسين نيك گهر، رايزن، تهران، 1375.

9. مفاهيم كليدى جامعه شناسى، منصور قنادان و همكاران، آواى نور، تهران، 1375.

10. مقدمات جامعه شناسى، منوچهر محسنى، دوران، تهران، 1378.

11. نظريه هاى جامعه شناسى، غلام عباس توسلى، سمت، تهران، 1377.

12. نظريه هاى جامعه شناسى در دوران معاصر، جرج ريتزر، ترجمه محسن ثلاثى، علمى، تهران، 1377.

ص: 476

سفيد

ص: 477

بخش سه: نقد و بررسى شبهات زيارت

1. زيارت، سنت يا بدعت

اشاره

ص: 478

ص: 479

محمدحسن شريعت زاده خراسانى

چكيده

نويسنده ابتدا به بيان معناى لغوى و اصطلاحى زيارت پرداخته و سپس اشاره اى نموده به زيارت در منظر تاريخ اسلام. آن گاه زيارت را از ديدگاه قرآن و حديث مورد بررسى قرار داده و احاديثى از منابع اهل سنت درباره جواز زيارت نقل كرده است.

فصل دوم اين نوشتار پاسخ به شبهاتى درباره زيارت است كه از سوى برخى منحرفان مطرح شده است، مبنى بر اين كه زيارت بدعت مى باشد. نگارنده براى پاسخ به اشكال مذكور، نخست بدعت را از نظر لغت و اصطلاح معنى كرده و به عنوان نمونه به صلاة تراويح اشاره نموده و سرانجام به اثبات اين موضوع پرداخته كه زيارت، سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله بوده و طبق دستور قرآن بر مسلمانان لازم است كه از سنت آن حضرت پيروى نمايند. سپس با بحث درباره جايگاه اهل بيت و امام به عنوان حافظ دين مقاله پايان مى پذيرد.

كليدواژه ها: زيارت، سنت، بدعت، قرآن، حديث.

پيشگفتار

زيارت درك حضور محضر اولياى الهى است. زيارت حضورى از روى اراده در مشاهد مشرّفه است. يعنى زاير با شوقى عظيم از كوى خود حركت مى كند تا بر آستان جانان صورت نهد. اين خضوع و تواضع فقط در برابر حق جايز است و آنچه كه عنوان الهى حجت اللَّه بر او صدق كند. نوع ارتباط قلبى و شاهد آن، چشمانى اشك آلود و مشتاق است. حقيقت زيارت نه فقط قلب خاشع و چشمانى اشكبار

ص: 480

است، بلكه فرازهايى والاتر از اين عرصه خاكى بايد رفت و آن معرفت و شناخت امام است، زيرا آنها مصاديق بارز جلوه الهى هستند كه در معرفى آن پاكان، خداى عزوجل فرموده است: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ كُونُواْ مَعَ الصدِقِينَ». (1)

با اين توصيف مى توان درك كرد كه دستور به خواندن زيارتنامه مأثور و وارد از خاندان عصمت و طهارت است، زيرا «اهل البيت ادرى بما فى البيت» و چون: «كلامكم نور و أمركم رشد». آنچه مى گوييد چه در مشاهد مشرّفه و چه در مكان هاى ديگر با اراده الهى خودتان سخن مى رانيد: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهّرَكُمْ تَطْهِيرًا». (2)

اين زيارت ا ز آدم عليه السلام تا خاتم صلى الله عليه و آله مورد سفارش بوده است و خودشان اهل حضور و درك محضر زيارت بودند. از آن جايى كه در اين ايام شبهات گوناگونى به اين بحث مهم وارد كردند، آن هم از جانب كسانى كه خود را به ظاهر پيرو واقعى شريعت مقدس و در خط نبى اكرم مى دانند، لازم به نظر آمد اين مسأله با دقت بيشترى مورد نظر قرار گيرد.

معناى لغوى و اصطلاحى زيارت

زيارت از ريشه زور، به معناى ميل و عدول از چيزى به چيز ديگر است و ظاهراً دروغ را از همين باب قول الزور مى گويند، زيرا منحرف از حق گرديده است. (3) و زاير را از آن جهت زاير گويند كه هنگامى كه به زيارت تو آمد، از غير به تو عدول كرده و شده است زاير و لذا بعضى از اهل فن زيارت را به معناى قصد و توجه گرفته اند. مانند صاحب المصباح المنير در ماده زور.

قرآن كريم خود نيز همواره از منابع اصلى ادبيات عرب بوده و هست و ظاهراً تنها موردى كه در قرآن از واژه زيارت استفاده شده است، در سوره تكاثر است:


1- سوره توبه، آيه 119.
2- سوره احزاب، آيه 33.
3- مقاييس اللغه، ج 3، واژه زور.

ص: 481

«أَلْهَلكُمُ التَّكَاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» (1)

شأن نزول قرآن در مورد فخرفروشى دو طايفه بنى عبد مناف و بنى السهم بن عمرو به يكديگر بوده است كه بنى عبد مناف پيروز شدند و بنى سهم براى جبران شكست خود گفتند: از طايفه ما در قديم بر اثر ستم و ظلم از بين رفتند، از اين رو به قبرستان ها رفتند و به شمارش قبرهاى قوم و قبيله خويش پرداختند. (2) در واقع اين واژه به طور دقيق به معناى ملاقات است. يعنى قرآن هم همين معنى را مورد تأييد قرار مى دهد و مى فرمايد: آنها به سراغ و يا به ديدن و ديدار كردن و ملاقات قبرهاى قوم خود رفتند.

زيارت در اصطلاح دقيق ملاقات كردن و ديدن و ديدار كردن از مشاهد مشرّفه، اعم از قبور اولياى الهى و مساجد و مكان هاى مورد عبادت حضرت حق جلّ و علا را زيارت گويند. زيارت حضور در مشهد است و تجليل و تكريم شهيد، يعنى جان باخته در راه خدا و زنده به حيات ابد. (3)

زيارت در بُعد تاريخى

پايه گذار زيارت قبور مسلمانان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى باشد؛ كه كتب سيره به گونه مبسوط آن را آورده اند. لازم به تذكر است اين نمونه ها كه تعدادى از آنها بيان مى شود، معناى واقعى واژه سنت است. در صفحات آينده كه اين واژه را دقيق معنا مى كنيم، تطبيق آن بر افعال خاص و عام رسول مكرم اسلام به وضوح قابل رؤيت است.

الف) سال ششم از هجرت نبوى سال صلح حديبيه است كه پيامبر در بين راه مدينه و مكه در قريه ابواء بر سر قبر مادر خود جناب آمنه بنت وهب آمد و جالب اين كه بنا بر تصريح محمد بن سعد صاحب طبقات رسول خدا گريست و بر مرمت و تجديد بناى آن قبر پرداخت (4) كه جناب شيخ مفيد اعلى اللَّه مقامه نيز ناقل اين خبر است و همچنين پس از حجة الوداع در سال دهم هجرت به زيارت قبر مادر شتافت


1- سوره تكاثر، آيه 1 و 2.
2- تفسير صافى، ج 5، ص 369.
3- شوق ديدار، ص 18.
4- بحار الأنوار، ج 10، ص 441.

ص: 482

و در ابواء كنار مزار پاكش با تجديد خاطرات كودكى و يتيمى و دوران محنت بى مادرى، آن رسول رحمت و شفقت در آن مكان گريست. (1) ب) سال سوم از هجرت نبوى سالى دردناك براى رسول خدا صلى الله عليه و آله بود، زيرا يكى از جنگ هاى پيامبر اكرم در آن سال روى داد، اين جنگ در نزديكى شهر مدينه و در كنار كوه احد واقع شد. در جريان اين نبرد جناب حمزه، عموى رسول خدا با هفتاد تن از مسلمانان به شهادت رسيدند.

از روزى كه خبر شهادت جناب حمزه به رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد، تا زنده بود همگان را تشويق به زيارت مرقدش در احد مى كرد و همواره به اهل بيت خويش، مخصوصاً صديقه حضرت فاطمه عليها السلام زيارت قبر جناب حمزه را تأكيد مى كرد.

از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه حضرت فاطمه عليها السلام قبر حمزه را زيارت مى كرد و آن را مرمت و اصلاح مى نمود و با نهادن سنگى بر آن نشان مى گذاشت. يحيى بر اين خبر مى افزايد: بعد آن جا نماز مى خواند و دعا مى كرد و مى گريست و اين برنامه بود تا زمانى كه آن بانو وفات يافت. (2) حاكم نيز همين خبر را از قول امام على بن ابى طالب عليه السلام آورده و مى گويد:

فاطمه عليها السلام هر جمعه قبر عمويش حمزه را زيارت مى كرد. (3) از جمله ديگر اخبار اين كه رسول خدا در كنار قبور شهداى احد زيارتنامه مى خواند، مى فرمود: «سَلمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» (4)

راوى اين روايت مى گويد: ابوبكر و عمر و عثمان هم به زيارت شهيدان احد مى شتافتند. (5) ج) مسأله زيارت قبر رسول خدا كه روايت در باب زيارت آن بقعه شريف و آن مسجد نورانى از حد تواتر در بين فريقين افزون گشته است.


1- دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 5، مدخل ابواء.
2- وفاء الوفاء، ج 3، ص 933.
3- همان.
4- سوره رعد، آيه 24.
5- وفاء الوفاء ج 3، ص 933.

ص: 483

عبداللَّه بن عمر از رسول خدا نقل مى كند: «من جائنى زائراً لا تحمله إلّازيارتى كان حقّاً علىّ انه أكونَ له شفيعاً يوم القيامة. (1) علامه امينى رحمه الله اين حديث را از شانزده تن از محدثان و حفاظ اهل سنت نقل مى كند و مى افزايد: چهل و يك نفر از علماى عامه از عبداللَّه بن عمر نقل كرده اند كه رسول خدا فرمود:

«من زار قبرى وجبت له شفاعتى». (2)

امينى افزون بر اين روايت بيست روايت ديگر از منابع اهل سنت نقل كرده است.

صاحب كامل الزيارات جناب ابن قولويه رحمه الله روايات متعددى در اين باب از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله ذكر مى كند كه اين مجال فرصت ذكر آنها نيست. (3) از جمله: عن صفوان بن سليم عن ابيه عن النبى صلى الله عليه و آله: قال:

«من زارنى فى حياتى أو بعد موتى كان فى جوارى يوم القيامة» (4)

سمهودى در وفاء الوفاء نقل مى كند كه از جمله افرادى كه براى زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سفر كرده، بلال بن رياح حبشى، مؤذن آن حضرت مى باشد كه ابن عساكر با سندى صحيح آن را نقل نموده و علتش را خوابى مى داند كه بلال ديده بوده، او رسول خدا را در رؤيا مى بيند كه خطاب به وى مى فرمايد: اى بلال اين جفا چيست؟ آيا وقت آن نرسيده كه به ديدارم آيى؟ بلال ترسان و غمگين بر مركبش سوار شد و از شام قصد مدينه كرد. چون به مرقد مطهر رسيد، صورتش را بر قبر نبى اكرم مى ماليد و مى گريست و درد دل مى كرد تا حسن و حسين عليهما السلام به سويش رفتند او آن دو را در بر گرفته مى بوسيد. (5)

آداب زيارت

فخر المحدثين شيخ عباس قمى در مقدّمه كتاب زيارت(باب سوم كتاب) نكات مهم و برجسته اى را ذكر مى كند كه بيان مى كنيم.

1. داشتن طهارت(وضو و غسل).


1- الغدير، ج 5، ص 97.
2- همان، ص 93.
3- كامل الزيارات باب 2، ص 40.
4- التهذيب، ج 6، ص 3؛ المقنعه، ص 71.
5- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1355.

ص: 484

2. لباس پاك و معطر پوشيدن، ظاهراً در زيارت حضرت سيد الشهدا معطر كردن بدن و لباس لازم نيست، بلكه مستحب است با همان غبار راه كه بر سر و روى زاير نشسته وارد حرم مطهر و حاير حسينى شود.

3. زبان را با ذكر الهى نورانى كردن.

4. داشتن وقار و خضوع ظاهر و باطن.

5. اذن دخول خواندن.

6. سجده به پيشگاه الهى از اين كه نعمت زيارت اعتاب مقدسه و مشاهد مشرّفه نصيب او شده است.

7. ذكر تكبير و اللَّه اكبر گفتن هنگامى كه قبر مطهر را ديد كه جلوگيرى از مبالغه مى نمايد.

8. زيارات مأثوره يعنى منقول از ائمه معصومين را بخواند و از غير آن بپرهيزد.

9. هنگام زيارت با صداى خود و يا با كيفيت نشستن و يا راه رفتن و يا در ازدحام جمعيت نزد ضريح مطهر رفتن، مزاحمت براى ديگر زايران به وجود نياورد.

10. دو ركعت نماز زيارت بخواند و دعاهاى بعد از زيارت را فراموش نكند و به برادران و خواهران و به ويژه حق داران خود دعا كند و از آنچه درخواست دارد در پيشگاه خدا غفلت نكند.

11. در خواندن قرآن مجيد به قدر توان و به ويژه نماز اول وقت در حرم مطهر دقت فراوان كند.

قرآن و زيارت

قرآن براى زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله شرايطى را براى مؤمنين بيان مى كند، از جمله:

1. اذن گرفتن: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَدْخُلُواْ بُيُوتَ النَّبِىّ إِلَّآ أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ» (1)

يعنى مؤمنين


1- سوره احزاب، آيه 53.

ص: 485

را موظّف مى كند كه موقع ورود به خانه رسول خدا اجازه و اذن بگيرند.

2. در حضور رسول خدا ادب سخن را رعايت كردن و صداى خود را بلند نكردن: «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَاتَرْفَعُواْ أَصْوَ تَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىّ وَ لَاتَجْهَرُواْ لَهُ و بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ». (1)

3. زينت كردن و پاك بودن هنگام زيارت: «يبَنِى ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمْ عِندَ كُلّ مَسْجِدٍ». (2)

اين حكم مطلق است و عام و صاحب وسائل بنابر نقل مرحوم علامه طباطبايى در الميزان رواياتى در استحباب غسل در زيارت هر امام از اين آيه مى آورد.

4. احترام فوق العاده به بيوت وحى و خاندان پاك آنها. «فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ و يُسَبّحُ لَهُ و فِيهَا بِالْغُدُوّ وَ الْأَصَالِ». (3)

5. صلوات بر رسول خدا. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَللكَتَهُ و يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىّ يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيْهِ وَ سَلّمُواْ تَسْلِيمًا». (4)

كه طبيعتاً بهترين مكان جهت اجراى اين دستور الهى، مضجع شريف نبوى صلى الله عليه و آله است و در روايات صلوات كامل دستور داده شده مبنى بر رسول خدا و آل پاك او. (5)

روايات و زيارت

در روايات منقول از خاصه و عامه آمده است كه مسأله زيارت مورد تأكيد شخص رسول خدا و ائمه هدى مى باشد. مثلًا «عن على بن ابى طالب عليه السلام قال: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: من زارنى بعد وفاتى كان كمن زارنى فى حياتى و كنت له شهيداً و شافعاً يوم القيامة». (6) براى روشن تر شدن عنوان كلى بحث، روايتى از جناب ابوايوب انصارى صحابى رسول خدا بيان مى كنيم، بنا بر نقل مرحوم علامه امينى كه در الغدير ذكر مى كند و سند


1- سوره حجرات، آيه 2.
2- سوره اعراف، آيه 31.
3- سوره نور، آيه 36.
4- سوره احزاب، آيه 56.
5- الميزان، ج 16، ص 366؛ مجمع البيان، ج 8، ص 369.
6- بحارالأنوار، ج 100، ص 142.

ص: 486

آن را مستدرك حاكم و ذهبى در تلخيص خود آن را صحيح مى دانند؛ روايتى كه داوود بن ابى صالح راوى آن است اين گونه است.

روزى مروان در مسجد پيامبر بود، ديد مردى صورت بر قبر مطهر نبوى نهاده است. گردنش را گرفت و گفت: مى دانى چه مى كنى؟ زاير به سوى مروان برگشت، او ناگهان مطّلع شد كه صحابى محبوب و بزرگ رسول خدا جناب ابو ايوب انصارى است. گفت: آرى چون نزد سنگ نيامدم و پيش رسول خدا آمدم.

آن گاه اين صحابى جمله اى بس ارزشمند در علل انحطاط جامعه مسلمين از رسول خدا نقل كرد و گفت: از رسول خدا شنيديم كه مى گفت: «لا تبكو على الدين إذا وليه أهله و لكن ابكوا على الدين إذا وليه غير أهليه». (1) زمانى كه انسان هاى درستكارى بر دين ولايت يافتند گريه نكنيد براى اين دين، بلكه بگرييد بر آن زمانى كه غير اهل بر دين خدا دست يافتند. علامه امينى در شرح و بيان اين روايت مى فرمايد: اين روايت به ما مى گويد كه منع از توسل به قبرهاى پاك اهل البيت همانا از بدعت هايى است كه امويان از زمان صحابه برپا كردند و كسى تاكنون اين را جايى نيافته كه كسى به اين قبر طاهر متوسل شود و اموى زاده اى او را منع كند، فقط و فقط اين كار اين خانواده است. (2)

سنت يعنى چه؟

ما در علم منطق آموختيم كه ابتدا موضوع و تعريف دقيق آن را بيان كنيم تا بدون خدشه علمى بحث گسترش يابد. اكنون ببينيم سنت يعنى چه؟

صاحب مجمع البحرين كه از كتب مهم لغت است در تعريف سنت مى گويد: سنت در لغت طريقه و سيره است و جمع آن سنن است. و در اصطلاح راه و روش نبى اكرم صلى الله عليه و آله


1- الغدير، ج 5، ص 148؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1359.
2- الغدير، ج 5، ص 149.

ص: 487

اعم از قول و فعل و تقرير آن بزرگوار، چه اصالتاً و يا نيابتاً كه اين را سنت مى گويند. (1) لسان العرب نيز در تعريف لغوى و اصطلاحى آن مى گويد: اصل در اين لغت(سنت) به معنى طريقت و سيره است و در اصطلاح هنگامى كه در شرع سخن از سيره و سنت مى آيد، مراد از سنت آنچه را كه نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله به آن امر كرده و يا نهى كرده و يا آن را نيكو و مستحب شمرده چه از قول و چه از فعل آن حضرت فهميده شود، در مواردى كه قرآن كريم به آن نپرداخته است و لذا در ادله شرع گفته شده است الكتاب و السنه يعنى قرآن و حديث. (2)

سنت در زيارت

اكنون كه دانستيم سنت چيست و مراد از آن از بعد لغوى و اصطلاحى چه مى باشد، بايد ديد آيا سنت و طريقه رسول خدا كه اعم از قول و فعل و تقرير آن حضرت است، در زيارت وارد است يا خير؟ سراغى از حديث و تاريخ بگيريم تا حقايق بيشتر روشن شود. من سعى مى كنم از طرفين روايات صحيحى را بياورم و قضاوت با شما باشد كه سنت چه بوده است؟ مسلم در صحيح خود از ابوهريره مى آورد كه پيامبر خدا كه درود خدا بر او و خاندان پاكش باشد، قبر مادرش را زيارت كرد، بعد گريست و اطرافيانش را گرياند و فرمود براى زيارت قبر وى از پروردگارم اذن گرفتم كه اين اذن به من داده شد، پس قبرها را زيارت كنيد، زيرا يادآور مرگ است. (3) در اين باب سمهودى در وفاء الوفاء لأخبار دار المصطفى روايات صحيح را آورده است، (4) از جمله از جناب امام ابو جعفر محمد بن على بن الحسين عليه السلام روايت مى كند كه جناب فاطمه عليها السلام قبر حمزه را زيارت مى كرد. و در فراز ديگر يحيى گويد: بعد آن جا نماز مى خواند و دعا مى كرد و مى گريست و تا زمانى كه آن حضرت فوت كرد اين


1- مجمع البحرين، ج 6، ص 268.
2- لسان العرب، ج 13، ص 225.
3- صحيح المسلم شرح النووى، ج 4، ص 64.
4- وفاء الوفاء، ج 3، ص 932.

ص: 488

برنامه او بود. و از اخبار ديگر استفاده مى شود كه آغاز اين برنامه از زمان شهادت جناب حمزه سيد الشهدا بوده است و حتى رسول خدا كنار قبور شهداى احد زيارتنامه مى خواند و ايضاً كنار مرقد مسلمين و شهداى مدفون در بقيع. (1) عالم بزرگ اهل سنت ابن قدامه مى گويد: زيارت قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مستحب است، زيرا از خود آن حضرت روايت شده است كسى كه حج بگزارد و قبر مرا بعد از وفاتم زيارت كند، همانند آن است كه در حياتم مرا زيارت كرده باشد. «من حجّ فزار قبرى بعد وفاتى فكأنّما زارنى فى حياتى» (2) و ايضاً عن النبى صلى الله عليه و آله: «من زار قبرى وجبت له شفاعتى»: هر كس قبر مرا زيارت كند شفاعتم براى او واجب مى شود. (3) ابن هبيره مى گويد: پيشوايان چهارگانه اهل سنت(مالك، شافعى، ابوحنيفه و احمد حنبل) بر استحباب زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اتفاق نظر دارند. (4) اين مقال بيش از اين گنجايش اشاره به مسأله زيارت و سنت رسول خدا در اين مورد را ندارد.

امر قرآن به پيروى از سنت و فرمان رسول وحى

قرآن كريم بارها مردم مؤمن و مسلمان را با خطابات عام و خاص خود دستور مى دهد كه از فرمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سرپيچى نكنيد و آن كس كه باعث شود رسول خدا از او آزرده خاطر شود مورد لعن و نفرين خداست.

الف) «قُلْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ لَايُحِبُّ الْكفِرِينَ». (5) اولًا اطاعت رسول خدا در رديف اطاعت پروردگار آمده است و ثانياً هر كه از آن روگردان شود جزء دسته كافرين است.


1- همان، ص 933.
2- المغنى فى الشرح الكبير، ج 3، ص 588.
3- همان.
4- الغدير، ج 5، ص 110.
5- سوره آل عمران، آيه 32.

ص: 489

ب) شعار اهل ايمان چيست؟ «رَبَّنَآ ءَامَنَّا بِمَآ أَنزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشهِدِينَ». (1) د) «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنزَعْتُمْ فِى شَىْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ ذَ لِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا». (2) ه) «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا». (3) «وَ مَآ ءَاتَلكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَلكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» (4) چرا پروردگار عالم اين گونه مى فرمايد، زيرا رسولش را قبلًا به گونه كامل معرفى نموده است كه او وجودى است كه: «وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى». (5)

شبهات درباره زيارت
اشاره

پيش از بحث در مورد شبهات وارد شده بر زيارت، لازم است معناى بدعت روشن شود.

بدعت از ريشه بدع است. بدع يعنى به وجود آوردن چيزى كه قبلًا نبوده است؛ مانند لغت قرآن در آيه شريفه: «بَدِيعُ السَّموَ تِ وَالْأَرْضِ» (6)

يعنى آنها را به وجود آورد، در حالى كه قبلًا نبودند. بدعت يعنى آنچه بعد از رسول خدا در اعمال و برنامه هاى دين به عنوان دين وارد شده است. (7) و يا اين كه صاحب لسان العرب مى گويد: آنچه را كه بعد از اكمال دين به آن اضافه كنند، يعنى براى دين بسازند آن را بدعت گويند. (8) صاحب مجمع البحرين نيز مى گويد: بدعت يعنى امرى ساختگى در دين، يعنى آنچه كه اصلى براى او در كتاب خدا و سنت رسولش نيست و آن را بدعت نام نهادند، زيرا


1- سوره آل عمران، آيه 53.
2- سوره نساء، آيه 59.
3- سوره احزاب، آيه 57.
4- سوره حشر، آيه 7.
5- سوره نجم، آيه 3 و 4.
6- سوره بقره، آيه 117.
7- كتاب العين، ج 22، ص 55.
8- لسان العرب، ج 8، ص 6.

ص: 490

قائل به آن، آن را از پيش خود ساخته است. (1) فارغ از بحث لغوى مثالى را مطرح مى كنيم كه بهتر مراد معلوم گردد.

صلاة تراويح

تراويح: عبارت از نمازهايى است كه در شب هاى ماه رمضان پس از نماز عشا توسط اهل سنت به جماعت خوانده مى شود. اين نماز از نظر مذاهب اسلامى فرض و واجب نيست، بلكه از نظر شافعيه و حنفيه و حنابله سنت مؤكد است و خواندن آن به جماعت نيز سنت مى باشد، ولى از نظر مالكيه مستحب مؤكد است و برگزارى آن نماز به جماعت مستحب مى باشد. (2) شيعه اين نمازها را مستحب مى شمارد، ولى كلمه تراويح را درباره آنها به كار نمى برد و خواندن آن را به جماعت جايز نمى داند و بدعت مى شمرد، زيرا معتقد است كه فقط نمازهاى واجب و نماز استسقا(باران) را مى توان به جماعت خواند و در زمان رسول خدا هم نمازهاى نافله رمضان به صورت فرادى خوانده مى شده است. اين روش تا زمان خليفه دوم ادامه داشت، تا اين كه شبى خليفه وارد مسجد شده، مى بيند هر كسى در گوشه اى مشغول نماز است، دستور مى دهد كه يك يك از نمازگزاران به امامت ايستاده و بقيه به او اقتدا نمايند و از آن پس تراويح به صورت جماعت خوانده شده است. (3) اين نمونه واضح يك بدعت آشكار است. حال آيا بايد گفت: اين بدعت هدايت است و نه ضلالت؟ آيا اين توجيه نيست؟ آيا اين سپردن دين و احكام الهى به دست مردم نيست؟ بنابراين بدعت: آوردن حكمى است در مسايل شرع كه در زمان شارع، يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله داخل در برنامه هاى شريعت نبوده است.


1- مجمع البحرين، ج 4، ص 298.
2- الفقه على مذاهب الاربعه، ج 1، ص 342.
3- صحيح بخارى، ج 1، ص 223، كتاب الصلوه؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 283، باب الترغيب فى قيامه رمضان.

ص: 491

حرمت به چه چيز متعلق است؟

اكنون كه معلوم شد زيارت يك سنت است و بدعت نيست، خوب است دقتى كنيم تا محدوده حلال و حرام را بفهميم كه آيا زيارت كردن قبر و مضجع نورانى اولياى الهى و يا دست كشيدن بر ضريح مطهر آنان چه حرمتى دارد؟ و چگونه حرمت تحقق مى يابد لغتاً و اصطلاحاً؟

صاحب كتاب العين در تعريف واژه حرام مى گويد: اصل آن از حرام است و حرام ضد حلال است (1) و همين اعتقاد صاحب لسان العرب است؛ (2) يعنى تصريح مى كند «و الحرامُ ما حَرَّم اللَّه» حرام آن چيزى است كه پروردگار عالم آن را حرام كرده باشد و نه برداشت و فهم كسى از كارى باشد. بنابراين هيچ كس نمى تواند خودبه خود و خودسرانه بگويد اين حلال است و اين حرام است، بلكه دليل لازم دارد.

مثلًا فقها درباره تكبيرة الاحرام نماز مى گويند: «تحريمها التكبير، كان المصلى بالتكبير و الدخول فى الصلاة صادر ممنوعاً فى الكلام و الافعال الخارجه عن كلام الصلاة و افعالها فقيل للتكبير تحريمٌ لمنعه المصلى من ذلك و انما سميت تكبيرة الاحرام اى الاحرام بالصلاة». يعنى فقها از اين جهت تكبير در ابتداى نماز را تكبيرة الاحرام مى گويند كه با گفتن آن از ابتداى نماز ارتكاب هر كارى غير از برنامه نماز حرام است، اعم از قول و فعل باشد. يعنى هر حركتى و هر سخنى غير از امور مربوط به نماز حرام است. اين معناى واقعى حرام است. قرآن هم همين را تأييد مى كند و مى فرمايد: «ذَ لِكَ وَ مَن يُعَظّمْ حُرُمتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ و عِندَ رَبّهِ». (3)

بنابراين آنچه را كه از جانب خدا براى مؤمن حرام شده، از ترك واجبات و فعل حرام پس براى او از جهت رعايت اين حق الهى خيرى نزد پروردگار است.


1- كتاب العين، ج 3، ص 223.
2- لسان العرب، ج 12، ص 119.
3- سوره حج، آيه 30.

ص: 492

جايگاه اهل بيت و امام به عنوان حافظ دين

امام على بن موسى الرضا عليه آلاف التحية و الثناء در سال 201 ق وارد ايران شدند و در مسجد جامع مرو خطبه اى قرائت فرمودند كه يكى از زيباترين تعريف ها از اصل و اساس امامت به عنوان ولايت كليه الهيه مى باشد. (1) حاصل اين خطبه شريف سه نكته مهم است كه در بحث امامت هر سه آنها با قرآن هماهنگ است:

الف) امامت عهده دار تبيين، تعليل، اجرا، حمايت و دفاع از احكام و حكم الهى در دايره تشريع و تنظيم كننده رابطه اسماء حسناى الهى و برخوردارى از ولايت كليه الهيه در مدار تكوين است.

ب) چنين مسئوليتى مستلزم داشتن برترين علم و والاترين قدرت عادلانه است.

ج) چنين مقامى اكتشافى و درخواست كردنى نيست، بلكه موهبت الهى است(عصكمم اللَّه من الزلل) بنابراين او حجت ويژه الهى بر مردم است، لذا اطاعت از او بى قيد و شرط واجب على الامه است. و لذا يكى از شيعيان زمان امام صادق عليه السلام به نام حمزه الطيار به آن حضرت گفت:

اگر شما انارى را نصف كنى و بگويى كه نصف آن حلال و نصف آن حرام است، بدون چون و چرا مى پذيرم. (2) آن وقت ميان ما و برادران اهل سنت بسيار متفاوت است. آن جا كه صاحب شرح المقاصد ضمن بر شمردن شرايط امامت مى گويد: «لا ينعزل الامام بالفسق». (3) اين ادعاهايى كه اكنون از طرف عده اى بى خبر از آيات و روايات، همانند وهابيت مطرح شده است، اولًا مسموع نيست، چون مخالف قرآن است. ثانياً امام كامل شامل رسول خدا و اهل البيت و ائمه هدى تا حضرت ولى عصر عجل اللَّه فرجه الشريف


1- بحار الأنوار، ج 25، ص 122.
2- قاموس الرجال، ج 4، ص 31.
3- شرح المقاصد، ج 5، ص 233.

ص: 493

والاترين مفسر و مبيّن براى كتاب اللَّه هستند، زيرا «أهل البيت أدرى بما فى البيت» است.

ثالثاً همان طور كه در بحث عنوان شد از زمان مروان اين عقايد براى اين كه مردم را از محور محبت رسول و آلش دور كنند مطرح بوده است. اگر نتوانند در مورد رسول خدا اين كار را انجام دهند، در مورد اهل بيتش به طريق اولى خواهند توانست، اما اين كارها نتيجه ندارد، بلكه اين عنايات خدا به اين خاندان است كه به اراده او انجام شده است و حافظ و نگهبانش هم خود او و دوستانش و خدمتگزاران صادق اين مكتب هستند. «ذَ لِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَآء».

ص: 494

فهرست منابع

1. تحفة الزائر، ملا محمد باقر مجلسى(متوفى 1111).

2. شوق ديدار(مباحثى پيرامون زيارت)، محمد مهدى ركنى(معاصر).

3. فلاح السائل، سيد بن طاووس(متوفى 664).

4. كامل الزيارات، ابى القاسم جعفر بن محمد بن قولويه القمى(متوفى 3680).

5. مصباح الزائر و جناح المسافر، رضى الدين على بن طاووس حلّى(متوفى 664).

6. مقدّمه زيارت جامعه، آيت اللَّه عبداللَّه جوادى آملى(معاصر).

7. هدية الزائرين، شيخ عباس قمى(متوفى 1359 ق).

ص: 495

2. زيارت قبور پاكان رسم انسانى، سنت رحمانى

اشاره

زهراسادات موسوى (1)

چكيده

نگارنده در ابتدا ضمن بيان مطلبى در خصوص اهميت موضوع بيان داشته كه در فرهنگ پويا و بالنده شيعه اين مسأله از اهميت و جايگاه والايى برخوردار است و آن همپاى بسيارى از عبادات، بلكه برتر از حتى جهاد و شهادت به حساب آمده است و زيارتگاه ها داراى نقش تربيتى و تهذيبى است.

در ادامه، مباحث و مطالب مقاله تحت عناوين زير مورد بررسى و تبيين مشروح توسط نويسنده قرار گرفته است: زيارت قبور عالمان، حضور و زيارت در حرم پيامبر صلى الله عليه و آله، زيارت قبور مؤمنان از ديدگاه كتاب و سنت، زيارت قبور در سنت پيامبر اكرم، زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله از ديدگاه دانشمندان مسلمان، از ديدگاه قرآن و از ديدگاه احاديث عترت طاهره عليهم السلام زنان و زيارت قبور سرانجام در پايان نگارنده به جمع بندى و نتيجه گيرى مباحث و موارد مطرح شده، پرداخته است.

كليدواژه ها: زيارت، پيامبر اسلام، سنت، شيعه، حديث.

زيارت از ديدگاه كتاب

زيارت قبور مؤمنان بالاخص آنها كه با انسان پيوند خونى دارند، يك رسم فطرى و جهانى است كه ملل دنيا عملًا بر آن اتفاق نظر دارند و از آيه زير نيز مى توان تأييد آن را استنباط كرد. قرآن به پيامبر صلى الله عليه و آله درباره منافقان چنين خطاب مى كند:


1- فوق ليسان الهيات و معارف اسلامى.

ص: 496

«وَ لا تُصَلِّ عَلى أحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أبَدًا وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ إنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ»؛ (1)

هرگز بر احدى از آنان(منافقان) آن گاه كه بميرد نماز مگزار، و هيچ زمان بر سر قبرشان نايست، زيرا آنان به خدا و پيامبر او كفر ورزيده اند و در حال فسق و معصيت مرده اند.

اين آيه مباركه به پيامبر دو دستور مى دهد:

1. بر مرده آنان نماز مگزار: «لا تُصَلِّ عَلى أحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أبَدًا».

2. در كنار قبر آنها براى دعا توقف مكن: «وَ لا تَقُمْ عَلى قَبْرِهِ».

بخش دوم آيه براى ما اهميت خاصى دارد، و آن اين كه آيا مقصود از ايستادن در كنار قبر، صرفاً توقف در هنگام دفن است، يا مفهومى گسترده تر از اين دارد؟ مفسران معنى دوم را تأييد مى كنند كه به اختصار، كلام برخى از آنان را يادآور مى شويم.

بيضاوى مى گويد: «و لا تقف عند قبره للدفن أو الزياره»؛ (2) بر سر قبر منافقان توقف مكن، خواه براى دفن و خواه براى زيارت. همين نظريه را جلال الدين سيوطى در تفسير جلالين، (3) و عارف بورسى در تفسير روح البيان، (4) و آلوسى بغدادى در روح المعانى (5) آورده اند.

بنابراين خدا پيامبرش را از هر نوع توقف بر سر خاك منافق(چه هنگام دفن، و چه پس از آن) باز داشته است و اين خود حاكى از آن است كه پيامبر اكرم در حالات مختلف(اعم از دفن يا پس از آن) در كنار قبور مؤمنان توقف مى كرده و در حق آنان دعا مى نموده، والّا نهى از اين امر، وجهى نداشت. در اين صورت از آيه استفاده مى شود كه منافقان از چنين فيضى محرومند. طبعاً جامعه با ايمان مشمول چنين لطف الهى خواهند بود و پيامبر اكرم هم به هنگام دفن و هم در مواقع ديگر، بر سر قبر هر مسلمانى مى تواند بايستد و دعا كند.


1- سوره توبه، آيه 84.
2- تفسير بيضاوى، ج 1، ص 416.
3- تفسير جلالين؛ ذيل سوره توبه، آيه 84.
4- روح البيان، ج 3، ص 378.
5- روح المعانى، ج 10، ص 155.

ص: 497

زيارت قبور در سنت پيامبر

آن حضرت، خود نيز به قبرستان بقيع مى رفت و به زيارت مسلمانان مى پرداخت.

ذيلًا به گواهى تاريخ در اين باره توجه كنيد.

1. مسلم در صحيح خود از عايشه نقل مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آخرين بخش شب، خانه را به قصد زيارت بقيع ترك مى كرد و هر موقع وارد اين قبرستان مى شد به آنان چنين خطاب مى نمود: «السلام عليكم دار قوم مؤمنين و آتاكم ما توعدون غداً، موجلون، و انا ان شاء اللَّه بكم لاحقون، اللهم اغفر لاهل بقيع الغرقد»؛ (1) درود بر شما اى ساكنان خانه افراد با ايمان، آنچه به وقوع آن در آينده وعده داده مى شديد، سراغ شما آمد و شما ميان مرگ و روز رستاخيز به سر مى بريد، ما نيز به شما خواهيم پيوست. پروردگارا! اهل بقيع «فرغد» را بيامرز.

2. مسلم در صحيح از عايشه نقل مى كند كه پيامبر به او چنين فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و گفت خدايت فرمان مى دهد كه به زيارت اهل بقيع برويد و براى آنان طلب آمرزش كنيد. عايشه مى گويد: از پيامبر پرسيدم چگونه براى آنان طلب آمرزش كنم فرمود: بگو «السلام عليكم اهل الديار من المؤمنين و المسلمين و يرحم اللَّه المستقدمين منّا و المستأخرين و إنا إن شاء اللَّه بكم لاحقون»؛ (2) درود بر ساكنان مؤمن و مسلمان اين ديار.

خداوند همه مؤمنان را- چه آنها كه قبلًا در گذشته اند و چه آنها كه بعداً در خواهند گذشت- رحمت كند، و ما نيز به خواست خدا به شما خواهيم پيوست.

3. مسلم همچنين از بريده نقل مى كند كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله به ياران خود آموزش


1- در صحيح مسلم، ج 3، ص 63، كتاب جنائز، باب «ما يقال عند دخول القبر» شارحان جمله «و آتاكم ماتوعدون غداً» را چنين تفسير مى كنند: «أى جائكم ما توعدون بوقوعه فى الغد». همچنان كه جمله «موجلون» را چنين تفسير مى كنند: «أى و أنتم موجلون و الأجل هنا مدّة ما بين الموت إلى النشور». در اين صورت معنى جمله همان خواهد بود كه در بالا گذشت و «غرقد» درختى است كه در سرزمين بقيع فراوان مى روييد، از اين جهت نام بقيع، بقيع الغرقد ناميده مى شد.
2- صحيح مسلم، ج 3، ص 64، باب ما يقال عند دخول القبور و الدعاء لأهلها، كتاب الجنائز.

ص: 498

مى داد كه به هنگام زيارت قبور چنين بگويند: «السلام على أهل الديار من المؤمنين و المسلمين و إنّا إن شاء اللَّه بكم لاحقون أسأل اللَّه لنا و لكم العافيه»؛ (1) درود بر ساكنان مؤمن و مسلمان اين ديار، ما نيز به خواست خدا براى خود و شما عافيت مى طلبيم.

زيارت مرقد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از ديدگاه دانشمندان

با مرورى بر سخنان محدثان و فقيهان، روشن مى شود كه علماى اسلام زيارت مرقد شريف پيامبر اسلام را مستحب مؤكد دانسته و مردم را به زيارت حرم مطهر او دعوت مى كرده اند.

تقى الدين سبكى شافعى(م 756 ق) يكى از فقيهان چيره دست قرن هشتم است.

او در نقد سخن ابن تيميه(م 728 ق) كه استحباب زيارت قبر پيامبر را انكار كرده بود، كتابى به نام شفاء السقام فى زيارة خير الأنام نوشت و با پژوهشى گسترده، آراى فقيهان اهل سنت را از قرن چهارم تا روزگار خويش در آن كتاب گرد آورد و مبرهن ساخت كه استحباب زيارت قبر آن حضرت، از مسلمات فقه اسلامى است، و محدثان و فقيهان بزرگ، روايات گوناگونى در استحباب زيارت مزبور نقل كرده و به آن فتوا داده اند. (2) علامه آيت اللَّه امينى(1320- 1390) در كتاب شريف الغدير به تكميل موضوع پرداخته و توانسته است نظريات بيش از چهل عالم و دانشمند مسلمان، اعم از فقيه و محدث را در اين زمينه تا عصر خويش گرد آورد. (3) نگارنده با كاوش ناچيز خود بر فتاواى ديگرى نيز كه در آن دو كتاب وارد نشده، دست يافته و در رساله اى كه در اين موضوع به زبان عربى تأليف كرده آمده است.

حتى مفتى سابق عربستان سعودى «عبدالعزيز بن باز» نيز بر اين خيل پيوسته و صريحاً به استحباب زيارت قبر مطهر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فتوا داده است. (4)


1- همان، ص 65.
2- ر. ك: شفاء السقام، ص 65- 79.
3- ر. ك: الغدير، ج 5، ص 109- 125.
4- ر. ك: جريده الجزيره مورخ 24 ذى القعده، سال 1411، شماره 6826.

ص: 499

نقل سخن عالمان فوق، از گنجايش اين نوشته و حوصله خوانندگان بيرون است و لذا نمونه وار، به سخنان برخى از آنان اكتفا مى كنيم:

1. ابوعبداللَّه حليمى جرجانى شافعى(م 403) پس از آن كه درباره تعظيم و تكريم پيامبر اسلام سخن مى گويد، يادآور مى شود كه در اين زمان تعظيم او، زيارت مرقد شريف اوست. (1) 2. ابوالحسن ماوردى(م 450) مى نويسد: راهنماى حج پس از پايان مراسم، كاروان را به راه مدينه سوق دهد تا زايران ميان دو زيارت: زيارت خانه خدا و زيارت قبر رسول خدا، جمع كنند. و از اين طريق احترام پيامبر صلى الله عليه و آله را رعايت كرده و حقوق اطاعت او را ادا كنند. زيارت قبر پيامبر، جزء فريضه حج نيست، اما از مستحبات به شمار مى رود. (2) 3. غزالى(م 505) درباره زيارت قبر پيامبر به صورت گسترده سخن گفته و آداب زيارت را نيز بيان كرده است. او مى گويد: پيامبر فرموده است: زيارت من در حال ممات، به سان زيارت من در حال حيات است، و هر كس قدرت جسمانى و مالى داشته باشد و مرا زيارت نكند، بر من جفا كرده است.

غزالى مى افزايد: كسى كه قصد زيارت پيامبر كند، بايستى در راه بر او درود بفرستد و آن گاه كه چشمش به ديوارها و درختان مدينه افتاد بگويد: «اللّهم هذا حرم رسولك فاجعله لى وقاية من النار، و أماناً من العذاب و سوء الحساب»؛ خدايا اين حرم رسول تو است، آن را براى من سپرى از آتش و امانى از عذاب و بدى حساب قرار بده. غزالى سپس آداب زيارت پيامبر و كيفيت آن را يادآور شده و مى نويسد: «زاير قبر پيامبر بعداً به سرزمين بقيع برود و قبر حسن بن على را زيارت كند و در مسجد فاطمه نماز بگزارد ...». (3)


1- شفاء السقام، ص 65 نقل از المنهاج فى شعب الايمان.
2- الأحكام السلطانيه، ص 109.
3- احياء علوم الدين، ج 1، ص 305 و 306.

ص: 500

4. قاضى عياض مالكى(م 544 ق) مى نويسد: زيارت قبر پيامبر اكرم، سنتى مورد اتفاق همگان است. سپس به نقل چندين حديث درباره زيارت قبر پيامبر پرداخته و مى افزايد: زاير قبر او، به روضه پيامبر و منبر و قبر و جايگاه او و ستونى كه بر آن تكيه مى كرد و نقطه اى كه جبرئيل بر او فرود مى آمد، تبرك بجويد. (1) 5. ابن الحاج محمد عبدى قيروانى مالكى(م 738 ق) پس از آن كه درباره لزوم و كيفيت زيارت پيامبران و نحوه توسل به آنان و درخواست حاجت از ايشان سخن مى گويد، درباره قبر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله چنين يادآور مى شود: «آنچه درباره ديگران گفتيم، در مورد زيارت سرور پيشينيان و آيندگان- سلام بر او- دو چندان بايد گفت:

شايسته است انسان با تواضع و فروتنى در حرم پيامبر حاضر شود، زيرا او شفيعى است كه شفاعتش رد نمى شود، و كسى كه آهنگ او كند نا اميد باز نمى گردد، و كسى كه به حرم او وارد شود و از او استعانت بجويد و استغاثه كند، محروم نمى گردد».

سپس مى گويد: «علماى ما، رحمت خدا بر آنان باد، مى گويند: شايسته است كه زاير قبر پيامبر در خود چنين احساس كند كه آن حضرت را در حال حياتش زيارت مى كند».

6. ابن حجر هيثمى مكى شافعى(م 973 ق) در استدلال بر استحباب زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله به دلايلى همچون «اجماع» متمسك شده و مى افزايد: «مخالفت يك نفر مانند ابن تيميه با اين امر، مضر به اجماع نيست، زيرا او كسى نيست كه رأى او در اين مورد، مضر باشد و بسيارى از علما سخنان ناموزون او را تعقيب كرده و اشكالات او را جواب داده اند، يكى از آنان عز بن جماعه است». به گفته ابن حجر: ابن تيميه فردى است كه خدا او را گمراه كرده و لباس خوارى و پستى بر او پوشانده است و شيخ تقى الدين سبكى كه جلالت مقام و اجتهاد وى مورد قبول همگان است، كتابى مستقل در ردّ فتواى او نوشته است. (2)


1- الشفاء، ج 2، ص 194- 197.
2- الجوهر المنظم فى زيارة المكرم، ص 22.

ص: 501

7. عبدالرحمن جزيرى نويسنده كتاب الفقه على المذاهب الأربعه كه در آن فتاواى فقهاى چهار مذهب را گرد آورده است، مى نويسد: «زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله از بالاترين مستحبات بوده و در مورد آن احاديثى وارد شده است». سپس به نقل شش حديث پرداخته و آداب زيارت را بيان مى كند. (1) نظر به اين كه هيچ يك از فقيهان مذاهب چهارگانه، بر ادعاى فوق، تعليقه اى نزده است، در مى يابيم كه فتواى ياد شده، مورد پذيرش همه فقهاى ائمه اربعه در عصر حاضر قرار دارد.

8. شيخ عبدالعزيز بن باز مى گويد: كسى كه مسجد پيامبر را زيارت كرد، مستحب است در روضه پيامبر دو ركعت نماز بگزارد، سپس بر پيامبر سلام بگويد، چنان كه مستحب است به زيارت بقيع و شهيدان مدفون در آن رفته و سلام بگويد. (2) ما در اين جا به همين چند گفتار اكتفا مى نماييم. كسانى كه علاقه مندند از گفتارهاى ديگر آگاه شوند به رساله اى كه در اين مورد نوشته ايم مراجعه نمايند. (3)

زيارت مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله از ديدگاه قرآن

قرآن مجيد به مسلمانان دستور مى دهد كه به حضور پيامبر رسيده، در محضر او استغفار كنند و از آن حضرت بخواهند كه درباره آنان طلب آمرزش كند: «وَ لَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحيماً»؛ (4)

هرگاه آنان كه بر خويش ستم كرده اند(مرتكب خلاف و گناه شده اند) نزد تو(اى رسول خدا) بيايند و استغفار كنند، و پيامبر نيز براى آنان طلب آمرزش نمايد، خداوند را توبه پذير و رحيم خواهند يافت.

در آيه ديگر، خداوند منافقان را نكوهش مى كند كه هرگاه به آنان گفته مى شود به


1- ر. ك: الفقه على المذاهب الأربعه، ج 1، ص 59.
2- جريده الجزيره، مورخ 24 ذى قعدة الحرام 1411 ه، شماره 6826.
3- ر. ك: الزيارة فى الكتاب و السنة، ص 22- 24.
4- سوره نساء، آيه 64.

ص: 502

حضور رسول خدا برسند تا درباره آنان طلب آمرزش كند، از اين امر سرباز مى زنند:

«وَ إذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ»؛ (1)

آن گاه كه به آنان گفته شود بياييد تا رسول خدا براى شما طلب مغفرت كند، روى خود را به عنوان(استنكار) بر مى گردانند و آنان را مى بينى از سخن تو اعراض كرده و كبر مى ورزند.

تقى الدين سبكى، محقق اهل سنت، معتقد است: مسلمانان، در حال حاضر نيز به حكم اين آيه مى توانند به حضور رسول خدا برسند و در ضمن استغفار، از او بخواهند كه درباره آنان از خداوند طلب آمرزش كند. به گفته وى هر چند اين آيه مربوط به دوران حيات پيامبر است، ولى درخواست آمرزش از او، اختصاص به زمان حيات او ندارد، زيرا اين مقامى است كه به رسول خدا(به نشانه عظمت او) داده شده است و با مرگ او از ميان نمى رود. (2) ممكن است گفته شود: آنچه در آيات فوق آمده، حاكى از شئون پيامبر و نشانه عظمت اوست، ولى انجام اين عمل از سوى پيامبر، تنها در حال حيات او امكان پذير است، نه در حال ممات، كه رابطه ما با او قطع شده است.

پاسخ اين است: ايراد فوق وارد نيست و حق با محقق ياد شده است. دلايل زير روشن مى كند كه مرگ رسول خدا در اين مورد تأثيرى نداشته و حيات و ممات او از اين نظر، يكسان است:

1. مرگ از نظر قرآن پايان زندگى انسان نيست، بلكه دريچه اى است به جهان ديگر و بسيار گسترده تر و همه چيز آن برتر از جهان پيشين بوده، و انسان در آن جهان زنده و بينا و شنواست. به ويژه شهدا و صالحان، پس از مرگ نزد خدا روزى مى خورند و از لذات روحى خاصى بهره مندند. (3)


1- سوره منافقون، آيه 5.
2- شفاء السقام، ص 81.
3- سوره آل عمران، آيات 169 و 171؛ سوره بقره، آيه 154؛ سوره يس، آيات 26 و 27 و غيره.

ص: 503

2. در روايات فروان از رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شده است كه فرشتگان، درودى را كه مسلمانان بر پيامبر مى فرستند، به او مى رسانند و انسان در هر نقطه اى به آن حضرت درود بفرستد به وى مى رسد. چنان كه مى فرمايد:

«صلوا علىّ فإنّ صلاتكم تبلغنى حيثما كنتم»؛ (1)

بر من درود بفرستيد، درود شما در هر جا باشيد به من مى رسد.

3. مسلمانان در تشهد نماز مأمورند به پيامبر سلام كنند و درود بفرستند و بگويند:

«السلام عليك أيّها النبى و رحمة اللَّه و بركاته» اين سلام، جنبه تشريفاتى نداشته و سلامى است كاملًا واقعى، از زنده اى به زنده ديگر كه مثل او شنواست.

امور فوق، حاكى از اين است كه پيامبر در جهان برزخ زنده بوده و ارتباط او با ما برقرار است، سخن ما را مى شنود و درخواست ما را در شرايط خاصى انجام مى دهد.

در اين صورت جا دارد كه بگوييم: دو آيه مورد نظر، از وسعت خاصى برخوردار بوده و هم اكنون ما را به حضور در حرم شريف رسول اكرم دعوت مى كنند و دستور مى دهند كه به حرم پيامبر وارد شويم و استغفار كنيم و از او بخواهيم در حق ما استغفار كند. لذا در زيارتنامه رسول خدا نيز كه همگان در آن حرم مطهر مى خوانند، وارد شده و زاير قبر آن حضرت با توجه به اين آيه از ايشان درخواست مى كند كه در حق او طلب آمرزش كند. اصولًا زيارت جز حضور زاير در محضر مزور، و فرستادن درود و درخواست دعا، چيز ديگرى نيست. بنابراين، دو آيه مذكور مى توانند گواه قرآنى بر استحباب زيارت مرقد پيامبر باشند.

نكته مهم همان است كه در كلام سبكى وارد شده و آن اين است كه دعوت مسلمانان به رفتن در حضور رسول خدا و درخواست طلب آمرزش از وى براى خويش، نشانه تعظيم و تكريم پيامبر اكرم است، و مسلماً اين تكريم اختصاص به زمان حيات آن حضرت ندارد، زيرا عظمت روحى وى و مقام و منزلتش نزد خداوند،


1- التاج الجامع للاصول فى احاديث الرسول، ج 2، ص 189، در اين كتاب روايات صحاح پنج گانه گردآورى شده است.

ص: 504

امرى ثابت و جاودان بوده و محدود و مخصوص به زمان خاصى نيست.

به همين علت، مفسران معتقدند: احترام به رسول خدا، به دوران حيات او اختصاص ندارد و پس از مرگ نيز احترام او بايد محفوظ شود. حتى آيه اى كه مسلمان را به آهسته سخن گفتن در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله دعوت مى كند، هم اينك به قوت خود باقى است، آن جا كه مى فرمايد: «يا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ»؛ (1)

اى افراد با ايمان بلندتر از رسول خدا سخن نگوييد.

لذا در حرم آن حضرت، نبايد داد و فرياد كرد. و اين آيه مباركه بر بالاى ضريح آن حضرت نوشته شده و قرن هاست كه نصب العين زوّار مسلمان قرار دارد.

زيارت پيامبر از ديدگاه احاديث

داورى قرآن درباره زيارت قبر پيامبر اكرم را ديديم. اكنون وقت آن رسيده است كه از داورى احاديث در اين مورد آگاه شويم.

روايات مربوط به زيارت مرقد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در كتب حديث وارد شده است و جمعى از علماى مسلمان به گردآورى و تصحيح اسانيد آنها همت گمارده اند كه به عنوان نمونه برخى از آنان را يادآور مى شويم:

1. تقى الدين سبكى(م 756 ق) در كتاب شفاء السقام در اين باره پانزده روايت با ذكر سند نقل كرده و به تصحيح سند آنها پرداخته است. (2) 2. نور الدين على بن احمد سمهودى(م 911 ق) در كتاب ويژه خود درباره تاريخ مدينه، هفده روايت در اين مورد نقل كرده و اسانيد آنها را تصحيح كرده است. (3) 3. محمد فقى از علماى ازهر با حذف اسانيد، متون روايات مربوط به زيارت آن حضرت را نقل كرده و در اين مورد به بيست و دو روايت دست يافته است. (4)


1- سوره حجرات، آيه 2.
2- شفاء السقام، ص 5- 35.
3- وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى، ج 4، ص 1336- 1348.
4- التوسل و الزيارة فى الشريعة الاسلاميه، ص 48- 50.

ص: 505

4. علامه امينى با تتبعى شايان تقدير، روايات مربوط به زيارت را گردآورى كرده و تنها روايت نخست را كه به آن اشاره خواهيم كرد، از چهل و يك كتاب نقل نموده است. (1) نقل همه اين روايات با اسانيد و تصحيح آنها، در اين مختصر نمى گنجد، لذا فقط به نقل برخى از روايات اكتفا كرده و علاقه مندان به تفصيل را به مدارك ياد شده در بالا ارجاع مى دهيم.

حديث نخست: دار قطنى، به طور مستند، از عبداللَّه بن عمر نقل مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«من زار قبرى وجبت له شفاعتى»؛ (2)

هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعت از او، بر من لازم مى گردد.

حديث دوم: طبرانى در معجم كبير و غزالى در احياء علوم از عبداللَّه بن عمر نقل مى كنند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«من جائنى زائراً لا تحمله حاجة الّا زيارتى كان حقاً علىّ أن أكون له شفيعاً يوم القيامه؛ (3)

هر كس صرفاً به انگيزه زيارت من، به زيارتم بيايد، بر من فرض و لازم است كه در روز قيامت شفيع او باشم».

حديث سوم: دار قطنى از عبداللَّه بن عمر نقل مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«من حجّ فزار قبرى بعد وفاتى فكأنّما زارنى فى حياتى»؛ (4)

هر كس پس از درگذشت من، قبر مرا در هنگام حج زيارت كند، مثل اين است كه در حال حيات مرا زيارت كرده است.

حديث چهارم: دار قطنى از ابن عمر نقل مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «من زارنى بعد


1- الغدير، ج 5، ص 93- 96.
2- السنن دار قطنى، ج 2، ص 278، باب المواقيت، حديث 194؛ الأحكام السلطانيه، ص 105، اين حديث راعلامه امينى از چهل و يك مصدر حديثى و فقهى نقل كرده است.
3- طبرانى، معجم كبير؛ غزالى، احياء العلوم، ج 1، ص 306؛ سبكى در شفاء السقام، ص 16؛ سمهودى در وفاءالوفاء، ج 4، ص 1340 نقل كرده اند و علامه امينى آن را از شانزده مصدر نقل كرده است، الغدير، ج 5، ص 97 و 98.
4- سنن دار قطنى، ج 2، ص 278، باب المواقيت، حديث 192؛ بيهقى در سنن، ج 5، ص 246 و سبكى در شفاءالسقام، ص 21؛ سمهودى در وفاء الوفاء، ج 4، ص 1340 نقل كرده اند و علامه امينى آن را از بيست و پنج مصدر نقل نموده است. الغدير، ج 5، ص 98.

ص: 506

موتى فكأنّما زارنى فى حياتى»؛ (1) هر كس پس از مرگم، مرا زيارت كند، بسان اين است كه در حال حياتم مرا زيارت كرده است.

اكنون لازم است زيارت پيامبر را از ديدگاه عترت طاهره عليه السلام بررسى كنيم.

زيارت پيامبر در احاديث عترت طاهره عليهم السلام

1. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«من زارنى حيّاً و ميّتاً كنت له شفيعاً يوم القيامة»؛ (2)

هر كس مرا در حال حيات و ممات زيارت كند، روز قيامت شفيع او خواهم بود.

2. اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد:

«أتمّوا برسول اللَّه حجّكم إذا خرجتم إلى بيت اللَّه، فإنّ تركه جفاءٌ و بذلك امِرتُم و أتمّوا بالقبور الّتى ألزمكم اللَّه زيارتها و حقّها»؛ (3)

زمانى كه آهنگ زيارت خانه خدا كرديد، حج خود را با زيارت پيامبر به پايان برسانيد، زيرا ترك زيارت او جفا به آن حضرت است و شما به اين كار مأمور شده ايد، و با زيارت قبورى كه به زيارت آنها ملزم شده ايد حج خود را به پايان برسانيد.

3. امام صادق عليه السلام از رسول گرامى صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود:

«من أتى مكّة حاجّاً و لم يزرنى إلى المدينة جفوته يوم القيامة، و من جاءنى زائراً وجبت له شفاعتى و من وجبت له شفاعتى وجبت له الجنّة»؛ (4)

هر كس براى انجام وظيفه حج، آهنگ مكه كند و مرا در مدينه زيارت نكند، در روز قيامت به او جفا مى كنم. شايد مقصود اين است كه در حق او شفاعت نمى كنم و آن كس كه به زيارت من مى آيد، شفاعت من بر او واجب شده و هر كس كه شفاعت من بر او واجب شود وارد بهشت مى شود.


1- سنن دار قطنى، ج 2، ص 278، باب المواقيت، ج 193؛ شفاء السقام، ص 23؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1344؛ علامه امينى در الغدير، ج 5، ص 101، حديث را از سيزده مصدر نقل كرده است.
2- قرب الاسناد، ص 31؛ بحار الأنوار، ج 97، ص 139.
3- خصال، ج 2، ص 406؛ بحار الأنوار، ج 97، ص 139.
4- علل الشرائع، ص 460؛ بحار الأنوار، ج 97، ص 140.

ص: 507

4. امام صادق عليه السلام به نقل از پيامبر فرمود:

«من أتانى زائراً كنت شفيعه يوم القيامة»؛ (1)

هر كس به زيارت من بيايد، در روز قيامت شفيع او خواهم بود.

رواياتى كه فريقين در اين مورد نقل كرده اند، از حيث مضمون كاملًا با يكديگر موافق و هم آهنگ است و محتواى همه روايات بر محور دو چيز مى گردد.

الف) هر كس آهنگ مكه كند و پيامبر را زيارت نكند آن حضرت در حق او شفاعت نمى كند.

ب) هر كس به زيارت پيامبر برود، پيامبر در حق او شفاعت مى كند.

به منظور رعايت اختصار، به هشت روايت فوق(4 روايت از اهل سنت و 4 روايت از كتب شيعه) اكتفا كرده و طالبين تفصيل بيشتر را به مآخذ ياد شده ارجاع مى دهيم.


1- كامل الزيارات، ص 12؛ بحار الأنوار، ج 97، ص 142.

ص: 508

فهرست منابع

1. قرآن كريم

2. سنن ابن ماجه

3. كنز العمال

4. ديوان صادق سرمد

5. وسائل الشيعه

6. الدرر السنيه

7. تفسير بيضاوى

8. تفسير جلالين

9. روح البيان

10. روح المعانى

11. صحيح مسلم

12. شفاء السقام

13. الغدير

14. جريده «الجزيره»

15. الاحكام السلطانيه

16. احياء علوم الدين

17. الشفاء

18. الجوهر المنظم فى زيارة القبر المكرم

19. الفقه على المذاهب الاربعه

20. التاج الجامع للاصول فى احاديث الرسول

21. وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى

22. التوسل و الزياره فى الشريعه الاسلاميه

23. سنن دار قطنى

ص: 509

3. زيارت و شبهات مخالفان

اشاره

سيد محمد مرتضوى هشترودى

چكيده

فرقه وهابيت كه به وسيله محمّد بن عبد الوهاب تأسيس يافت و تحت تأثير عقايد ابن تيميه قرار داشت، معتقد است كه نماز خواندن و دعا كردن نزد قبور حرام بوده و شرك است. و نيز تبرك جستن به قبور و دست ساييدن و بوسيدن آنها حرام مى باشد. وهابيت به هر مسلمانى كه اين اعمال را انجام دهد نسبت شرك و كفر مى دهد و آنها را عبادت كنندگان قبرها مى نامد و عمل آنها را همانند عمل مردم دوران جاهليت با بت هاى خود مى داند.

در اين نوشتار با اشاره به برخى از عقايد وهابيت كه ذكر شد، با استفاده از منابع حديثى و كتب اهل سنت به اشكالات آنها پاسخ داده شده و سپس به اثبات عقايد شيعه پيرامون جواز زيارت قبر نبى اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار و قبور صالحين و اموات پرداخته شده است.

كليدواژه ها: زيارت قبور، وهابيت، ابن تيميه، شرك.

زيارت در منظومه كلى تفكر اسلامى جايگاه خاصى دارد و يكى از برنامه هاى عبادى- سياسى اسلام است كه در مكتب تشيع جلوه زيباتر و پرشكوه ترى دارد و از محتواى بسيار فنى اى برخوردار است. در اين نوشتار هدف ما ابتدا اثبات مشروعيت زيارت مى باشد و سپس به بيان برخى اشكالات و پاسخ آنها مى پردازيم.

ص: 510

دلائل مشروعيت زيارت
اشاره

زيارت به طور مطلق و بنابر چهار دليل، امرى مشروع مى باشد:

1. قرآن

خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا» (1)

هر گاه آنان زمانى كه بر خويش ستم كرده اند نزد تو(اى رسول خدا) بيايند و استغفار كنند و پيامبر براى آنان طلب آموزش كند، خداوند را توبه پذير و رحيم خواهند يافت.

زيارت نوعى حاضر شدن نزد زيارت شونده است، خواه براى استغفار باشد يا غير آن. وقتى رجحان چنين عملى در حيات پيامبر صلى الله عليه و آله ثابت شود، همين امر بعد از رحلت او نيز ثابت است، چون پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله داراى حيات برزخى است و سلام زاير را مى شنود و اعمال او نزد آن حضرت عرضه مى شود.

2. روايات

درباره زيارت احاديث بسيارى به طريق مختلف و با مضمون هاى گوناگون وارد شده است. (2) حديث اول: از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعتش بر من لازم مى گردد». (3) اين حديث داراى چهل منبع از كتاب هاى اهل سنت است. مؤلفان اين كتاب ها از حافظان و ائمه حديث مى باشند، از جمله:

1. عبيد بن محمد الوراق نيشابورى(م 255 ق)؛

2. ابن ابى الدنيا ابوبكر القريشى(م 281 ق)؛


1- سوره نساء، آيه 64.
2- الغدير، ج 5، ص 125- 144.
3- بحارالأنوار، ج 97، ص 142، ح 18.

ص: 511

3. ابو احمد بن عدى(م 360 ق) در كتاب الكامل؛

4. دار قطنى(م 385 ق) در سنن خود؛

5. الماوردى(م 450 ق) در كتاب الأحكام السلطانيه؛

6. تقى الدين سبكى(م 756 ق) در كتاب شفاء السقام (1) اين روايت را نقل كرده اند.

سبكى شواهدى بر صحت سند اين روايت ذكر كرده و در ادامه گفته است: با اين دلايل و بلكه با كم ترين دلايل، دروغ هاى كسى كه مدعى است تمام احاديثى كه در مورد زيارت آمده جعلى است، روشن مى شود. آيا او از خدا و رسولش در سخنانى كه قبل از او نه عالم و نه جاهل و نه اهل حديث و اصلًا هيچ يك از مسلمين به زبان نياورده اند شرم نمى كند.

حديث دوم: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس حج گزارد و قبر مرا بعد از وفاتم زيارت كند، مانند كسى است كه در حياتم مرا زيارت نموده است». (2) اين حديث داراى 25 منبع از كتاب هاى اهل سنت است كه به بعضى آنها اشاره مى شود: 1. شيبانى(م 303 ق)، 2. ابو يعلى(م 307 ق)، در مسند خود، 3. ابن عدى(م 365 ق) در كتاب الكامل، 4. بيهقى(م 458 ق) در كتاب السنن، 5. ابن عساكر(م 571 ق) در تاريخ خود آورده اند.

حديث سوم: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس حج خانه خدا را انجام دهد و مرا زيارت نكند، به من جفا كرده است». (3) بسيارى از حافظان اين حديث را نقل كرده اند از جمله آنهاست: 1. سمهودى(م 911 ق) در كتاب وفاء الوفاء 2. قسطلانى(م 923 ق) در المواهب الدنيه.

3. عمل اصحاب

1. عمر بن خطاب بعد از فتوحات شام، وقتى وارد مدينه شد، اولين اقدامش اين بود


1- ر. ك: الغدير، ج 5، ص 165.
2- الغدير، ج 5، ص 146؛ بحارالأنوار، ج 97، ص 139.
3- شفاء السقام، ص 27؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1342؛ بحارالأنوار، ج 97، ص 140؛ علل الشرائع، ص 460.

ص: 512

كه به مسجد آمد و بر رسول خدا صلى الله عليه و آله سلام و درود فرستاد. (1) 2. ابن عمر هر وقت از سفر بر مى گشت، نزد قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمد و مى گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى ابوبكر! سلام بر تو اى پدر! (2) 3. ابن اعثم كوفى در كتاب الفتوح (3) مى گويد: شبى امام حسين بن على عليه السلام نزد قبر جد بزرگوارش آمد و فرمود: سلام بر تو اى رسول خدا، من حسين پسر فاطمه هستم، من از ريشه تو هستم و پسر دختر تو مى باشم و من نوه تو از ناحيه كسى هستم كه تو او را جانشين خود بر امت قرار دادى. پس عليه امت خود شاهد باش اى پيامبر خدا كه آنها مرا رها و تباه كردند و حفظ ننمودند. اين شكوه من به تو است تا اين كه تو را ملاقات نمايم.

و نيز شب دوم نزد قبر آمد و دو ركعت نماز خواند، وقتى از نمازش فارغ گرديد، شروع به گفتن اين دعا نمود: خدايا، اين قبر پيامبر تو محمد است و من پسر دختر محمد هستم. برايم امرى پيش آمده كه تو خود آن را مى دانى. من دوستدار معروف هستم و از منكر بيزارم و من از تو مسألت مى نمايم اى ذى الجلال و الاكرام، به حق اين قبر و كسى كه در آن مدفون است، آنچه كه انجام مى دهم، رضاى تو در آن باشد. (4) اينها نمونه اى از عمل اصحاب بود. مرحوم علامه امينى بيش از چهل قول از علما و فقهاى اهل سنت در استحباب زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز آداب زيارت آن حضرت در كتاب خود آورده است.

4. عقل

عقل مى گويد: تعظيم و بزرگداشت و احترام كسى كه خداوند تبارك و تعالى او را بزرگ داشته، نيكو است و زيارت هم نوعى تعظيم است، زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه


1- شفاء السقام، ص 44.
2- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1340.
3- الفتوح، ج 5، ص 181.
4- همان، ص 18.

ص: 513

نوعى احترام به آن حضرت است، از شعاير الهى جايز و نيكو است، چرا كه اين عمل بر خلاف ميل دشمنان و مخالفان است.

علامه مولى مهدى نراقى در كتاب جامع السعادات پيرامون زيارت مى فرمايد:

بدان كه نفوس قومى و قدسى، به خصوص نفوس پيغمبران و امامان عليهم السلام چون از بدن هاى شريف خود رحلت نمودند و از آنها مجرد گشتند، و به عالم تجرد بالا رفتند، و نهايت احاطه و استيلا بر اين عالم حاصل كردند، امور اين عالم در نزد ايشان ظاهر و منكشف مى گردد، و ايشان را توانايى و امكان تأثير و تصرف در مواد اين جهان خواهد بود، پس هر كه به جهت زيارت ايشان نزد قبورشان حاضر شود، بر او آگاهى و اطلاع دارند، به خصوص كه مقابرشان محضر ارواح مقدس و والاى ايشان و جايگاه حضور اشباح برزخى و نورانى ايشان است، پس در آن جا حاضرند. چنان كه قرآن مى فرمايد: «بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبّهِمْ يُرْزَقُونَ». (1)

بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

و به آنچه خداوند از فضل و كرم خود به ايشان داده است شادمانند، پس به زايران قبور خود و حاضران آرامگاه خويش علم و اطلاع تام دارند، و سؤال و توسل و تضرع و درخواست شفاعت را مى شنوند، و نسيم الطاف ايشان بر آنان مى وزد، و تراوش هاى انوارشان بر آنان فرو مى ريزد، و از خدا در روا شدن حاجات و برآمدن مطالب و آمرزش گناهان و برطرف شدن گرفتارى و اندوهشان شفاعت مى كنند. اين است راز اين كه زيارت پيغمبر و ائمه عليهم السلام مستحب مؤكد است.

علاوه بر اين كه زيارت نمودن ايشان، پيوند با آنها و نيكى در حق ايشان و اجابت آنان است، و باعث سرور ايشان و تجديد عهد ولايت و احياى امر و بلند آوازه كردن كلمه ايشان و سركوب ساختن دشمنانشان است و پوشيده نيست كه هر يك از اين امور ثواب بسيار دارد.

چگونه زيارت ايشان بهترين مايه تقرب و شريف ترين طاعات نباشد، و حال


1- سوره آل عمران، آيه 169.

ص: 514

آن كه زيارت مؤمن به تنهايى از اين جهت كه مؤمن است اجر و ثواب بسيار دارد، و در شريعت پاك تأكيد و ترغيب بسيار به آن شده است، از اين رو زندگان به زيارت مردگان خود مى روند. اين طريقه چنان ميان ايشان متعارف است كه سنتى طبيعى به شمار مى رود. و نيز جلالت مؤمن در نزد خدا و ثواب پيوند با او و احسان به او و شاد ساختن او ثابت شده است، و چون حال مؤمن از اين جهت كه مؤمن است چنين است، پس چه گمان مى كنى درباره كسى كه خدا او را از هر خطايى محفوظ داشته و از پليدى و گناه مطهر ساخته و او را بر همه خلايق برگزيده و برانگيخته و حجت بر عالميان قرار داده، و او را پيشواى مؤمنان و مقتداى مسلمانان پسنديده و به خاطر او آسمان ها و زمين ها را آفريده، و او را صراط و ديده بان و دليل خود قرار داده، و درى كه از آن در آيند، و نورى كه از آن روشنى گيرند، و امين كشور خود، و ريسمانى كه مايه پيوند ميان او و بندگان اوست، از رسولان و پيامبران و امامان و اوليا. (1) بر همين اساس است كه در روايات اهل بيت عليهم السلام با مضامين و تعابير مختلف به زيارت و تعمير قبور آن بزرگواران اهميت زيادى داده شده است كه بخشى از آن عام است و مربوط به همه ائمه مى باشد و بعضى از آن خاص است. در اين جا چند روايت را در اين مورد ذكر مى كنيم:

1. از روايات متعددى به دست مى آيد كه اگر انسان بخواهد كاملًا به عهد و پيمانش نسبت به هر كدام از ائمه وفا كند، بايد به زيارت قبورشان رود و بداند كه هر كس با ميل و رغبت به زيارتشان رود و مكتب آنان را تصديق نمايد مشمول شفاعتشان در روز قيامت قرار مى گيرد «إنّ لكلّ إمام عهداً فى عنق أوليائه و شيعته و إنّ من تمام الوفاء بالعهد و حسن الأداء زيارة قبورهم، فمن زارهم رغبة فى زيارتهم و تصديقاً بما رغبوا فيه كان أئمّتهم شفعائهم يوم القيامة». (2)


1- علم اخلاق اسلامى، ص 496 و 497.
2- بحار الأنوار، ج 97، ص 116، ح 1، به نقل از عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 260، ح 24؛ علل الشرائع، ص 459.

ص: 515

در روايت ديگرى امام صادق عليه السلام از اجدادش و آنها از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه خطاب به امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: «يا اباالحسن، خداى تعالى قبر تو و قبر فرزندان تو را خانه اى از خانه هاى بهشت و عرصه اى از عرصه هاى آن قرار داده است، و دل هاى برگزيدگان بندگان خود را مايل به شما ساخته، تا خوارى و اذيت در راه شما را تحمل كنند، و قبور شما را آباد سازند، و براى تقرب به خدا و دوستى رسول او به زيارت آنها آيند. يا على شفاعت من مخصوص آنهاست و بر حوض من وارد مى شوند، و ايشانند زايران من و همسايگان فرداى من در بهشت. يا على هر كه قبرهاى ايشان را تعمير و نگهدارى كند، مانند كسى است كه سليمان پسر داوود را بر ساختن بيت المقدس يارى كرده است، و هر كه قبور شما را زيارت كند، معادل است با هفتاد حج بعد از حجة الاسلام(حج واجب)، و از گناهانش بيرون آيد تا بازگشت از زيارت شما، مانند روزى كه از مادر متولد شده، بشارت باد تو را، و بشارت ده دوستان خود را به نعمت هايى كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به خاطر هيچ انسانى خطور نكرده است. اما اشرار مردم زيارت كنندگان قبور شما را سرزنش مى كنند، چنان كه زن بدكار را سرزنش مى كنند، ايشان بدترين امت من هستند، كه شفاعت من به آنها نمى رسد و بر حوض من وارد نمى شوند». (1)

وهابيت و برخى عقايد آنها

در سال 1115 هجرى قمرى در شهر عيينه از توابع نجد شخصى چشم به جهان گشود به نام محمد بن عبد الوهاب كه پدرش عبدالوهاب بن سليمان، قاضى شهر عيينه و پيرو مذهب امام احمد بن حنبل بود، محمد بن عبد الوهاب در ضمن كسب علم و فراگيرى علوم اسلامى، به شدت تحت تأثير عقايد ابوعباس احمد بن عبد العليم، معروف به ابن تيميه قرار گرفت و در عقايدش براى خداوند جسم قايل شد و كارهاى


1- بحار الأنوار، ج 97، ص 120، ح 22؛ علم اخلاق اسلامى، ج 3، ص 498.

ص: 516

سنتى مسلمانان را بدعت و شرك دانست و تمام آنان را مشرك و كافر قلمداد كرد. وى به تدريج بعد از چند سال به كمك محمد بن مسعود كه از قبيله عنيزه و حاكم شهر عيينه بود، عقايد خود را منتشر كرد و فرقه گمراه و ضاله وهابيت را به وجود آورد و در همان زمان فتوايى داد كه تمامى اماكن متبرك بايد تخريب شود و چندين بار دستور حمله به شهرهاى كربلا و نجف و مدينة الرسول و غيره را صادر نمود و خون تمام مسلمينى كه مخالف عقيده او بودند را حلال شمرد، و دستور قتل آنان را صادر كرد.

ما در اين مقاله به قسمت هايى از عقايد وهابيت پيرامون زيارت قبور، تبرك جستن به قبور و استغاثه و طلب حوايج و زيارت قبور زنان و نماز و دعا در كنار قبر را از كتب اهل سنت پاسخ مى دهيم و عقايد حقه شيعه پيرامون زيارت قبر نبى اكرم و ائمه اطهار و قبور صالحين و اموات را ثابت مى نماييم.

تبرك جستن به قبور، استغاثه و طلب حوايج
اشاره

ابن تيميه و پيروان او تبرك جستن به قبور و دست ساييدن و بوسيدن آنها را حرام مى دانند و به مسلمانان نسبت شرك و كفر مى دهند و آنها را «قبوريون» و «عبادت كنندگان قبرها» مى نامند و عمل مسلمانان را همانند عمل مردم دوران جاهليت با بت هاى خود مى دانند.

در رد سخنان آنها مى گوييم:

اول: اگر نصى هم بر جواز تبرك جستن و بوسيدن قبور وارد نشده باشد، باز اين اعمال رجحان شرعى دارد، چون تعظيم شعاير است. انبيا داراى احترام و مقام هستند و اين احترام با مرگ آنها از بين نمى رود، امام مالك بن انس به منصور مى گويد:

«احترام به پيامبر در حالى كه از دنيا رفته، مثل احترام در دوران حياتش مى باشد». (1)


1- كشف الارتياب، ص 343.

ص: 517

پس احترام به نبى اكرم صلى الله عليه و آله و صالحين با مرگ آنان از بين نمى رود و همواره واجب است.

دوم: اگر تعظيم شعاير «عبادت شمرده شود» و حرام باشد و نيز احترام به قبور و بوسيدن آنها عبادت و شرك دانسته شود، پس احترام و تعظيم كعبه و طواف كعبه هم بايد شرك باشد و همچنين تعظيم حجر الاسود و بوسيدن آن، تعظيم خانه و مقام ابراهيم و تعظيم مساجد پيامبر و مشاعر و تعظيم و احترام به پدر و مادر و به سجود ملائكه در برابر حضرت آدم و سجده برادران و پدر در برابر حضرت يوسف، احترام سربازان به فرماندهان خود، تعظيم و احترام اصحاب نبى براى پيامبر صلى الله عليه و آله، تعظيم خلفا براى پيامبران و حتى تعظيم وهابيت براى رؤساى خود، همگى بايد شرك باشد! در حالى كه هيچ يك از وهابيان به اين امر اذعان ندارند.

سوم: عمل صحابه و صالحان در اين زمينه خلاف نظر وهابيت است، آنان قبرها را مس مى كردند و مى بوسيدند و خود را به آن مى ساييدند و به خاكش تبرك مى جستند.

نمونه هايى چند در اين زمينه نقل مى شود:

1. تبرك جستن حضرت فاطمه زهرا عليها السلام به خاك قبر پدرش

حضرت على عليه السلام نقل مى كند: وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله دفن گرديد، فاطمه عليها السلام كنار قبر وى ايستاد و مقدارى از خاك قبر را برداشت و بر صورت نهاد و اشك ريخت و اين دو شعر را سرود: «چه مى شود آن كس را كه خاك قبر احمد را ببويد و تا زنده است از بوييدن مُشك هاى گران قيمت بى نياز شود! مصيبت هايى بر من وارد شد كه اگر به روزهاى روشن فرود مى آمد، با شب تار تبديل مى گشت». (1)


1- ما ذا على من شم تربة احمد أن لا يشمّ مدى الزمان غوالياً

ص: 518

2. تبرك جستن ابو ايوب انصارى به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله

داوود بن ابى صالح مى گويد: مروان بن حكم روزى وارد مسجد شد، ديد مردى صورت خود را بر قبر پيامبر نهاده است، مروان گردن او را گرفت و به او گفت:

مى دانى چه مى كنى؟ آن مرد رو به مروان كرد(و معلوم شد كه ابو ايوب انصارى است) و گفت: آرى، من به سوى سنگ نيامده ام، من نزد پيامبر آمده ام، از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: «زمانى كه دين را اهل دين رهبرى كنند براى دين گريه نكنيد، آن گاه گريه كنيد كه رهبرى دين را نا اهل بر عهده گيرد». (1) اين حديث را حاكم نيشابورى در مستدرك و ذهبى صحيح دانستند.

سبكى مى گويد: اگر اسناد چنين حديثى درست باشد ديگر لمس كردن ديوار قبر مكروه نيست. (2) از جمله چيزهايى كه جاى شگفتى دارد اين است كه حتى بنى اميه با آن همه الحاد و كفر باطنى و با آن همه دشمنى با اهل بيت، به شرافت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله اعتقاد داشتند.

وقتى كه امام حسن مجتبى عليه السلام به شهادت رسيد، به سفارش آن امام، براى تجديد عهد با پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواستند جسم شريف وى را نزد جدش ببرند، بنى اميه به خيال اين كه مى خواهند امام را كنار قبر جدش دفن كنند، لباس سلاح بر تن كردند و با شديدترين وجه مانع شدند و دليل آنها اين بود كه آيا عثمان در دورترين جاى بقيع دفن شود و امام حسن عليه السلام در كنار جد خودش؟! اگر براى قبر احترام و شرف و بركت نبود، براى چه بنى هاشم مى خواستند جنازه امام حسن عليه السلام را بنا به وصيت حضرت، براى تجديد عهد با جدش نزد قبر پيامبر ببرند؟ آيا اين جز توسل و تبرك جستن به پيامبر صلى الله عليه و آله چيز ديگرى هست؟ و شگفت اين جاست كه اصلًا چرا بنى اميه از اين كه عثمان در


1- مستدرك حاكم نيشابورى، ج 4، ص 560، ح 8571؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1406؛ مسند احمد، ج 5.
2- الغدير، ج 5، ص 149. علامه امينى مى گويد: اين حديث مطلبى را براى ما روشن مى كند و آن اين كه منع از توسل به قبور پاكان، از بدعت هاى اموى ها مى باشد.

ص: 519

دورترين جاى بقيع دفن شده اظهار تأسف مى كردند و از دفن امام حسن عليه السلام ممانعت مى كردند؟ آيا اين جز شرف و فضل قبر پيامبر صلى الله عليه و آله نزد عموم مسلمين، چيز ديگرى بود؟». (1) اين سخن را شبراملى از شيخ ابى ضياء(م 1087) در حاشيه المواهب اللدنية نقل نمود و كنز المطالب(اثر حمزاوى) نيز در ج 33، ص 219 حكايت آن است.

(2)

نظر تعدادى از فقهاى اهل سنت

1. فتواى ابن حنبل: ابن جماعه شافعى مى گويد: عبد اللَّه بن احمد حنبل اين روايت را از پدرش نقل كرده است: «از پدرم در باره مردى كه منبر و قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله را براى ثواب مس مى كرد و تبرك مى جست و مى بوسيد پرسيدم، در جواب گفت: اشكالى ندارد». (3) 2. فتواى رملى شافعى: اگر به قبر نبى يا ولى يا عالمى دست بكشد و يا ببوسد، آن هم به قصد تبرك اشكال ندارد. (4) 3. شيخ عدوى حمزاوى مالكى مى گويد: شكى نيست كه بوسيدن قبر شريف پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، غير از تبرك جستن به خدا چيز ديگرى نيست و اين از حديث جواز، سزاوارتر از بوسيدن قبر اوليا آن هم به قصد تبرك است. (5)

زيارت قبور و مشاهد
اشاره

زيارت ساير قبور، مثل زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد و درباره مشروعيت آن اختلاف نظرى نيست و خود پيامبر صلى الله عليه و آله به زيارت قبور مى شتافت و مسلمين را بر اين عمل توصيه و ترغيب مى كرد. آن حضرت به زيارت قبر مادرش آمنه بنت وهب مى رفت و


1- كشف الارتياب، ص 344، به نقل از استاد نجم الدين طبسى در مجموعه آشنايى جوانان با معارف اسلامى
2- ، ج 2، ص 24.
3- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1414.
4- اين سخن را شبراملى از شيخ ابى ضياء(م 1087) در حاشيه المواهب اللدنية نقل نمود و كنز المطالب(اثر حمزاوى) نيز در ج 33، ص 219 حكايت آن است.
5- كنز المطالب، ص 20؛ الغدير، ج 5، ص 196؛ مشارق الأنوار، ج 1، ص 140.

ص: 520

سيره مسلمانان نيز چنين بود كه به زيارت قبور مسلمين مى شتافتند. در اين جا براى اثبات موضوع به بعضى از رواياتى كه پيرامون زيارت قبور وارد شده است مى پردازيم.

1. سليمان بريده از پدرش، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده است: «شما را از زيارت قبور نهى كردم، آگاه باشيد كه اين به بعد قبور را زيارت كنيد (1) كه آخرت را به ياد مى آورد». (2) شيخ منصور مى گويد: عموم علما از امر پيامبر صلى الله عليه و آله «قبور را زيارت كنيد»؛ استحباب را فهميده اند و ابن حزم معتقد است: «امر در اين روايت دال بر وجوب است كه آدمى در طول عمرش يك بار هم كه شده، بايد به زيارت نبى صلى الله عليه و آله برود». (3) تذكر: علت اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله به طور موقت از زيارت قبور نهى كرده بود و بعد از آن اجازه فرمود: احتمال دارد نهى آن حضرت به جهت كفر اموات گذشتگان باشد كه اكثراً بت پرست بوده اند و پيامبر صلى الله عليه و آله با نهى خود مى خواست به مسلمانان بياموزد كه علاقه و پيوندى ميان جهان اسلام و جهان شرك نيست. (4) 2. ابن مسعود از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند: «آگاه باشيد! از اين پس قبور را زيارت كنيد، چرا كه شما را به دنيا بى اعتنا مى سازد و آخرت را به ياد مى آورد». (5) 3. امام على عليه السلام در مورد زيارت قبور اموات مى فرمايد: «زوروا موتاكم؛ فإنّهم يفرحون بزيارتكم، و ليطلب الرجل حاجته عند قبر أبيه و أمه بعد ما يدعو لهما». (6) اموات خود را زيارت كنيد، زيرا آنان از ديدار شما خوشحال مى شوند، انسان بايد بعد از آن كه بر سر قبر پدر و مادر خود برايشان دعا كرد، حاجت خود را از خدا بخواهد.


1- سنن نسائى، ج 4، ص 89؛ مستدرك حاكم نيشابورى، ج 1، ص 630، ح 1385.
2- سنن ابن ماجه قزوينى، ص 501، ح 1569- 1572.
3- التاج الجامع للاصول، ج 1، ص 381؛ جامع الاصول، ج 11، ص 438.
4- آيين وهابيت، ص 107 به نقل از استاد نجم الدين طبسى، ج 3، زيارت قبور.
5- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 501، ح 1571.
6- الخصال، ص 618، ح 10.

ص: 521

4. در روايتى داوود رقى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: انسان سر قبر پدر خود و خويشاوندان و غريبه مى رود. آيا اين كار براى او سودى دارد؟ فرمود: آرى، همان طور كه اگر به يكى از شما هديه اى داده شود خوشحال مى گردد، مرده نيز از كار خير شما خوشحال مى شود. (1) 5. مولا على عليه السلام هنگام عبور از گورستانى فرمود: سلام بر شما اى خفتگان در گور، شما رفتيد و ما مانديم و اگر خدا بخواهد به شما خواهيم پيوست. در خانه هاى شما ديگران مى نشينند و همسرانتان ازدواج كرده اند و اموالتان تقسيم شده است. اين خبرى است كه ما داريم. كاش مى دانستم شما چه خبر داريد؟ آن گاه فرمود: بدانيد كه اگر آنها زبان داشتند، مى گفتند: ما تقوى را بهترين ره توشه يافتيم». (2)

آيا براى زنان جايز است به زيارت قبور بروند؟

در مورد حضرت فاطمه عليها السلام نقل شده است: ايشان هميشه قبر حمزه سيد الشهدا و ساير شهداى احد را هر جمعه يا هفته اى دو روز زيارت مى كرد. اين عمل در زمان حيات مبارك پيامبر صورت مى گرفت و حتى بعد از رحلت پدر بزرگوارشان تا زمانى كه از دنيا رفت ادامه مى داد و هيچ گاه از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام و حتى از هيچ يك از صحابه، اين عمل نهى نشده است.

در حالى كه وى دست پرورده پدر گرامى خود بود و علم آن حضرت از ديگران نيز بيشتر بود. پس اگر اين عمل اشكالى داشت، خود جناب فاطمه عليها السلام آن را انجام نمى داد و نيازى نبود كه از طرف پدر گرامى و همسر گران قدرش نهى شود.

در اين زمينه روايات بسيارى از علماى اهل سنت نقل شده است كه به ذكر دو حديث اكتفا مى شود:

1. حضرت فاطمه عليها السلام هر روز جمعه قبر عموى گرامى اش حمزه عليه السلام را زيارت


1- بحارالأنوار.
2- همان، ج 75، ص 71، ح 35.

ص: 522

مى كرد و در آن جا نماز بجاى مى آورد و گريه مى نمود. (1) 2. حضرت فاطمه عليها السلام قبور شهداى احد را هر روز يا هر سه روز يك بار زيارت مى كرد و در آن جا نماز بجاى مى آورد و گريه و دعا مى نمود. (2)

نماز و دعا نزد قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و ساير قبور

وهابيت نماز و دعا نزد قبور را منع كرده و آن اعمال را شرك و كفر و حرام دانسته است. ابن تيميه مى گويد: «صحابه هر زمان كه نزد قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمدند بر او سلام مى فرستادند و وقتى قصد دعا داشتند و رو به روى قبر شريف نبوى بودند، خداوند را نمى خواندند، بلكه از قبر برگشته و روى خود را به طرف قبله مى كردند و سپس خداوند را مى خواندند. چنان كه در ساير بقعه ها، همين عمل را انجام مى دادند. به همين دليل هيچ كس از پيشوايان گذشته نگفته است كه نماز نزد قبور و مشاهد اوليا مستحب است و نيز نگفته اند كه نماز و دعا در آن جا افضل از جاهاى ديگر است، بلكه همگى اتفاق نظر دارند كه نماز در مساجد و خانه ها افضل از برگزارى آنها در نزد قبور اوليا و صالحان است». (3) در پاسخ به آنان بايد گفت:

اولًا: عموم رواياتى كه مى گويد نماز و دعا در هر مكانى جايز است، دلالت مى كند بر اين كه نماز و دعا نزد قبر پيامبر صلى الله عليه و آله و قبور انبيا و صالحان نيز جايز است، لذا حكم به جواز به جهت آن عمومات و اطلاقات است.

ثانياً: آنچه كه از دين فهميده مى شود اين است كه نماز و دعا و حتى مطلق عبادات در هر مكانى كه شرف و احترامش از شرع رسيده باشد، رجحان دارد. از طرفى شرف


1- مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 572 و 574؛ سنن الكبرى، ج 4، ص 131.
2- سنن الكبرى، ج 4، ص 131؛ مستدرك حاكم نيشابورى، ج 1، ص 533.
3- رساله زيارة القبور، ص 159 به نقل از ترجمه كتاب: روافد الايمان إلى عقائد الإسلام، استاد نجم الدين طبسى، ج 4، ص 33.

ص: 523

هر مكانى به كسى است كه در آن مكان قرار دارد و شرف و احترام قبر به آن جسد مبارك و پاكى است كه در آن جاى گرفته است. آيا از نظر شرع مقدس قبر پيامبر صلى الله عليه و آله شرفى ندارد؟!

ثالثاً: آيه 64 سوره نساء «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ ...» دلالت مى كند كه دعا نزد قبر پيامبر صلى الله عليه و آله رجحان دارد، چون كلمه «جاءُوك» هم شامل حيات حضرت مى شود و هم شامل ممات آن حضرت و حرمت احترام پيامبر صلى الله عليه و آله پس از درگذشت او، بسان احترام او در حال حيات است.

امام مالك در برخورد با منصور به اين نكته تصريح كرده است كه تفصيل قضيه بدين قرار است:

قاضى عياض، سخنان بين منصور دوانيقى و مالك بن انس را اين گونه نقل مى كند:

«وقتى منصور وارد حرم پيامبر صلى الله عليه و آله شد، بلند، بلند سخن مى گفت، مالك بن انس(فقيه مدينه) رو به وى كرد و گفت: اى امير المؤمنين! صدايت را در مسجد بلند نكن، خداوند گروهى را ادب نمود و به آنان دستور داد كه «لَاتَرْفَعُواْ أَصْوَ تَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىّ» (1) و نيز گروهى را تشويق كرد كه هنگام سخن گفتن با پيامبر صلى الله عليه و آله صداى خود را پايين مى آوردند: «إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَ تَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُوْللِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى». (2) خداوند از كسانى كه از پشت درب، فرياد مى كشيدند و مى گفتند:

«اى پيامبر! هر چه زودتر از اتاق بيرون بيا» نكوهش كرده، و مى فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ الْحُجُرَ تِ أَكْثَرُهُمْ لَايَعْقِلُونَ». (3) بعد مالك گفت: احترام پيامبر پس از درگذشت او همانند احترام او در حال حيات است. وقتى سخن مالك به اين جا رسيد، منصور دوانيقى به خود آمد و به مالك گفت:

به هنگام دعا رو به قبله بايستيم يا رو به حجره رسول خدا؟ مالك در جواب گفت: چرا


1- سوره حجرات، آيه 2.
2- همان، آيه 3.
3- همان، آيه 4.

ص: 524

از رسول خدا رو بر مى گردانى در حالى كه او وسيله تو و وسيله پدرت آدم تا روز قيامت است. رو به حجره رسول خدا كن، خدا شفاعت او را مى پذيرد، چرا كه مى فرمايد: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» (1). (2) شمس الدين جزرى مى گويد: اگر دعا نزد قبر نبى صلى الله عليه و آله مستجاب نشود، پس در كدامين مكان به استجابت خواهد رسيد؟! (3) رابعاً: سيره حضرت فاطمه عليها السلام بر خلاف رأى وهابيت است، او قبر عمويش حمزه را در هر روز جمعه زيارت مى كرد و در كنار آن نماز مى گزارد و گريه مى كرد. (4) حاكم نيشابورى از علماى بزرگ اهل سنت، در باره اين روايت مى گويد:

راويان اين حديث تا آخر، افرادى ثقه اند و من در باره احاديثى كه تشويق به زيارت قبور مى نمود، عميقاً جست و جو كردم تا مشاركتى در امر ترغيب به زيارت قبور داشته باشم(و ثوابى برايم منظور گردد). انسان فرومايه بايد بداند كه زيارت قبور، سنتى حتمى است و بايد توجه كرد كه حضرت حمزه سيد الشهدا عليه السلام در سال سوم هجرى شهيد شد و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در سال يازدهم هجرى از دنيا رفت و فاطمه زهرا عليها السلام در اين فاصله(مدت هفت سال) هر روز جمعه مدينه را ترك مى كرد و به احد مى رفت و قبر حضرت حمزه عليه السلام را زيارت مى كرد.

اين عمل در منظر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و او عمل فاطمه زهرا عليها السلام را نهى نفرمود.

فاطمه زهرا عليها السلام بعد از پدرش(بنا بر قول اهل سنت) (5) شش ماه زندگى نمود و در اين


1- سوره نساء، آيه 64.
2- الشفاء، ج 2، ص 1 و ج 2، ص 206؛ كشف الارتياب به نقل از سمهودى. اين ماجرا در كتب ديگر هم آمده است: الصارم المنكى، ص 244 ابن حجر در تحفة الزوار آن مطلب را صحيح دانسته و ناقلين آن را به وثاقت تأييد كرده است.
3- رويكرد عقلانى بر باورهاى وهابيت، ج 4، ص 36؛ الغدير، ج 5، ص 186.
4- مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 574؛ مستدرك حاكم نيشابورى، ج 1، ص 377؛ سنن الكبرى، ج 4، ص 131؛ سنن بيهقى، ج 4، ص 788.
5- سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 127.

ص: 525

مدت كوتاه نيز به زيارت قبر حضرت حمزه عليه السلام مى رفت و عملش در ديد صحابه و حضرت على بن ابى طالب عليه السلام بود و آنان او را از اين عمل نهى نكرده اند. در روايتى آمده است: حضرت صديقه طاهره عليها السلام قبور شهداى احد را هر دو روز و سه روز زيارت مى كرد و در آن جا نماز مى گزارد و دعا و گريه مى كرد. (1) آيا سنت پيامبر صلى الله عليه و آله بر فاطمه عليها السلام(كه پيامبر فرمود: خداوند با خشنودى او، خشنود مى شود و به غضب او غضبناك مى گردد) (2) مخفى بود؟ آيا زيارت قبورى كه انجام مى داد، مخالف با سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله بود؟

آيا اين امر واقعاً بر ابن تيميه مخفى ماند تا جرأت كند و مدعى شود: احدى از پيشوايان گذشته نگفته اند: نماز نزد قبور و مشاهد مستحب است؟!. (3) پيرامون زيارت قبور و مشاهد شريف و آداب آن، احاديث و روايات فراوانى در كتب شيعه و سنى وجود دارد كه ما به طور خلاصه به قسمتى از اين روايات اشاره كرديم و اگر كسى اهل دقت و نظر باشد درس يابد كه زيارت قبور و مشاهد مشرفه، آثار و بركات فراوانى دارد و در زندگى دنيوى و اخروى ما تأثير مى گذارد. لذا براى نشان دادن اهميت اين زيارات در بعضى از روايات وارد شده است كه مثلًا زيارت قبر امام حسين عليه السلام ثواب هزار حج و هزار عمره مقبول را دارد (4) و يا امر مى فرمايد كه حداقل سالى يك بار به زيارت قبر حسين عليه السلام برويد. (5) در روايتى از امام رضا عليه السلام آمده است كه مى فرمايد: برترى و فضيلت قبر امير مؤمنان بر زيارت قبر حسين عليه السلام همچون برترى و فضيلت خود امير المؤمنين عليه السلام بر امام حسين عليه السلام است. (6)


1- وفاء الوفاء، ج 2، ص 932؛ كشف الارتياب، ص 377. در اوايل قرن دوم روى قبر حضرت حمزه عليه السلام مسجدى بنا كردند و اين مسجد همچنان آباد بود تا اين كه وهابيان آن را ويران ساختند. وفاء الوفاء، ج 3، ص 922.
2- فتح البارى، ج 7، ص 131.
3- زيارة القبور، ص 159.
4- بحارالأنوار، ج 97، ص 257، ح 1.
5- همان، ج 98، ص 13، ح 5.
6- همان، ج 97، ص 262، ح 14.

ص: 526

از اين قبيل روايات پيرامون زيارت قبور ائمه معصومين و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و فاطمه زهرا عليها السلام و اوليا و صالحين فراوان است.

حتى امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هر كس كه نتواند قبرهاى ما را زيارت كند، قبور برادران صالح ما را زيارت نمايد. (1) علاقه مندان براى اطلاع بيشتر و تحقيقات گسترده تر مى توانند به كتب ادعيه و زيارات و نيز كتب حديثى مانند بحار الأنوار(ابواب زيارات و قبور)، كامل الزيارات، وسائل الشيعه همچنين كتاب گران سنگ الغدير علامه امينى و ... و كتب برادران اهل سنت به خصوص صحاح سته و مستدرك حاكم نيشابورى و وفاء الوفاء و ... مراجعه نمايند.


1- همان، ج 71، ص 354، ح 29.

ص: 527

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. الاخلاق، علامه شبر، ترجمه محمد رضا جهاران، هجرت، قم.

3. بحار الأنوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسة التاريخ العربى و احياء التراث العربى، بيروت.

4. رويكرد عقلانى بر باورهاى وهابيت، ترجمه كتاب روافد الايمان إلى عقائد الاسلام، استاد نجم الدين طبسى، بخش فرهنگى دفتر آيت اللَّه فاضل لنكرانى، قم.

5. زيارات، سيد محمد حسينى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

6. سنن، ابن ماجه قزوينى، دار الكتاب المعمرى قاهره و دار الكتاب البنانيه، بيروت.

7. سنن، أبى داوود، المكتبه العصريه، بيروت.

8. شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحديد، دار احياء التراث العربى.

9. صحيح، مسلم، دار ابن حزم، بيروت.

10. صحيح، بخارى، احياء التراث العربى بيروت.

11. علم اخلاق اسلامى(ترجمه كتاب جامع السعادات)، علامه مولى مهدى نراقى، ترجمه دكتر سيد جلال الدين، چاپ دوم 1370، حكمت، تهران.

12. الغدير فى الكتاب و السنه و الأدب، علامه عبد الحسين امينى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بيروت.

13. كشف الارتياب، سيد محسن امين، چاپ پنجم.

14. مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل، حاج ميرزا حسين نورى، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث.

15. المسند، احمد بن محمد حنبل، دار الجبل، بيروت.

16. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى.

ص: 528

17. مفاتيح نوين، آيت اللَّه مكارم شيرازى، مدرسه امام على بن أبى طالب عليه السلام، قم.

18. ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى، دار الحديث، قم.

ص: 529

4. زيارت مشاهد مشرفه و ناقدان

اشارة

سارا رضايى

چكيده

در اين نوشتار، نخست به فلسفه و اهداف زيارت اشاره شده و آن گاه ديدگاه وهابيان درباره زيارت و نيز برخى فتاواى آنها در اين زمينه، مورد بررسى قرار گرفته است.

سپس با استناد به آيات و روايات اهل سنت و سيره صحابه، به اثبات جواز و استحباب زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام پرداخته شده است. زيرا وهابيان به طور عموم، زيارت قبور را حرام دانسته و فرد زاير را مشرك مى دانند. آنها همچنين احداث بنا و ساختن گنبد و ضريح را بر روى قبور اهل بيت عليهم السلام جايز ندانسته و بر حرمت آنها پافشارى مى كنند. آنان مى گويند: خواندن دعا و نماز نزد قبور اهل بيت عليهم السلام شرك است. نيز اشكال و ايراد ديگرى كه مورد توجه قرار داده و روى آن اصرار كرده اند، موضوع تبرك جستن و استشفا به آثار اولياى خداست كه مظهر شرك و نشانه عمل مشركين پنداشته اند. نگارنده پس از بررسى و نقد ديدگاه وهابيان، در بخش پايانى مقاله چشم اندازى دارد به تأثيرات زيارت قبور ائمه اطهار عليهم السلام و سرانجام با چند توصيه به زايران و مسئولان زيارتگاه ها، نوشته خود را خاتمه مى دهد.

كليدواژه ها: زيارت، وهابيان، قبور اهل بيت، شرك، مشروعيت زيارت.

مقدمه

در مكتب جامع و همه جانبه اسلام، برنامه هاى مختلفى منظور گشته است كه از هر جهت سازنده و آموزنده است. از معارف عقلى قرآن و اسلام كه بگذريم- كه اين خود، زيربناى برنامه هاى اسلامى است- در برنامه هاى عملى و اخلاقى، همه جا نظر

ص: 530

اين بوده است كه انسان راه اصلى زندگى را پيدا كند و سعادت دنيا و آخرت خود و همنوعانش را به دست آورد.

آرى! مكتب اسلام مكتبى است كه دنيا را پلى براى آخرت قرار داده است و در اين جهت كوشيده است كه انسان ها دنيا را با عزّت تمام گذرانده و به مقصد اصلى برسند.

از اين رو مى طلبد كه برنامه هاى اسلام جامع باشد و انسان را در اين گذرگاه خطرناك(مرز دنيا و آخرت)، كاملًا حافظ باشد و او را از انحراف دور بدارد و مى بينيم كه چنين است.

زيارت، كه اين نوشتار بر گرد اين محور مى چرخد، خود يكى از برنامه هاى عبادى- سياسى اسلام است كه از طرفى انسان را به سوى آخرت مى خواند و او را آماده سفر آخرت مى كند و از سويى او را به مقام امامت و رهبرى اولياى الهى آشنا مى سازد و اطاعت پيشوا را در همه ابعاد زندگى به زايرين مى آموزد.

با توجه به اين نكات درمى يابيم كه يكى از عمده مسائل مهم جامعه مسلمين كه شرف و كمال آنها به آن بستگى دارد، «زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام» است.

چنانچه در حديث اربعمأة آمده است:

«أتِمّوا بِرسولِ اللَّه صلى الله عليه و آله حجَّكُم إذا خَرَجتُم إلى بيت اللَّه الحرام، فإنّ تَركَهُ جفاءٌ وبذلك أمِرتُم، وأتِمّوا بِالقُبورِ الّتى ألزَمَكُمُ اللَّه حقَّها وزيارَتَها واطلُبوا الرّزقَ عندها»؛ (1)

زمانى كه به سمت بيت اللَّه الحرام حركت كرديد، پس از انجام مناسك، حج را با زيارت رسول اللَّه تمام كنيد، زيرا ترك زيارت او، جفاى به آن حضرت است. نيز حجّ خود را به قبورى كه خداوند عالم، حق آنها را بر عهده شما نهاده و زيارت آنهارا بر شما الزام كرده كه همان امامان معصوم عليهم السلام هستند، خصوصاً ائمه طاهرين بقيع عليهم السلام به پايان برسانيد و از نزد آنها رزق و روزى دنيا و آخرت طلب كنيد.

گرچه تقرّب به اين باب، كار آسانى نيست، امّا با توجّه به ضرورت و اهمّيت بحث


1- وسائل الشيعة، ج 14، ص 325؛ الخصال، ص 616.

ص: 531

و شناخت هر چه بهتر و بيشتر اين حقّ عظيم، مرا بر آن داشت كه با حول و قوّه الهى بحث زيارت را كه طريق عام الهى و راه رساى وصول و نيل به ساحت ربوبى است، در حدّ خود، آغاز كنم.

واژه زيارت

زيارت، آن چنان كه در كتاب هاى لغت آمده، به معناى ديدار كردن و قصد چيزى نمودن است. راغب مى گويد: «زور: الزورا على الصدر وزدت فلاناً تلقيته بزورى أو قصدت زوره نحو جهته». (1) يعنى زور(ريشه كلمه زيارت) به بالاى سينه(سر) مى گويند، و فلانى را زيارت كردم يعنى با بالاى سينه ام او را ملاقات كردم. يا اين كه قصد نمودم بالاى سينه او را ببينم(چرا كه انسان هميشه سر مخاطب را زيارت مى كند و به پاى او كارى ندارد). همچنين در فرهنگ فارسى، زيارت اين طور معنا شده است:

1. ديدار كردن(شخص بزرگ و محترم)، بازديد كردن؛ 2. به مشاهد متبرك و بقعه ها رفتن؛ 3. دعائى كه به عنوان تشرف باطنى براى امام ها، امامزاده ها و اوليا خوانند. (2) امّا در اصطلاح دينى، زيارت تمايلى است كه افزون بر ميل و حركت حسّى، قلب هم گرايش جدّى پيدا كرده و نسبت به مزور و زيارت شونده هم با اكرام و تعظيم قلبى و انس روحى همراه باشد. (3)

فلسفه زيارت

يكى از الطاف بيكران و موهبت هاى بزرگ الهى كه شامل ما مسلمانان به خصوص ما شيعيان شده است، اين است كه خداوند ما را به سوى آشنايى با اهل بيت و مودّت آنها و ارتباط با ايشان، سوق داده است. در باب مودّت همين بس كه خداوند ما را به دوستى و محبّت به ايشان دعوت نموده و مودّت خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله را اجر رسالت آن


1- المفردات، ص 217.
2- فرهنگ فارسى معين، ص 1767.
3- مجمع البحرين، ج 1، ربع 2، ص 305، ماده «زور».

ص: 532

حضرت، قرار داده است. (1) از اين رو زيارت، قدردانى از زحمات آنهاست. انسان با زيارت اولياى الهى، اعلام وفادارى مى كند و نيز محبّت و دوستى خود را به ايشان ابراز مى دارد. در حقيقت زاير با حضور هر چه بهترش مى گويد راه مستقيمى كه خدا به من مرحمت كرده، از طريق رنج ها و زحمات شماست.

آرى! با سفارش مؤكّد خداوند در قرآن در مى يابيم كه مودّت اهل بيت عليهم السلام، وفادارى به ايشان است و وفادارى به اهل بيت عليهم السلام وفادارى به حق است. (2) اگر اين همه تشويش و تأكيد در باب وفادارى به حق اهل بيت عليهم السلام نبود، باز هم وظيفه داشتيم كه در خانه آنان رويم و پروانه وار گرد اين شمع ها بگرديم و از فروغ اين مشعل هاى خورشيدسان هدايت، بهره مند شويم.

زيارت، قرار گرفتن در اين مدار، و چرخيدن بر گرد اين محور، و آموختن از اين مكتب و سيراب شدن از اين زمزم است. (3) از سويى سوق دادن امّت به سوى پيشوايان حق و فرهنگ تشيع و خطّ اهل بيت عليهم السلام يكى از تلاش هاى فرهنگى و اجتماعى امامان است؛ تا با يادشان و احياى نامشان و ... هدفشان روشن تر گردد. اين، حقّ هر شهيد بر جامعه است و شهداى آل محمّد به ويژه ائمه شهيد، بيش از ديگران بر گردن امّت پيامبر صلى الله عليه و آله حق دارند؛ چون با مرگ سرخ خويش دين را زنده نگاه داشتند. پس زيارت اهل بيت عليهم السلام حق بزرگى است كه بر گردن امّت پيامبر صلى الله عليه و آله نهاده شده است و چه خوب است كه روز به روز سعى بر بهتر شناختن اين حقّ گران و بهتر ادا كردن آن باشيم.


1- سوره شورى، آيه 23. «قُل لَّآأَسَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ».
2- غرر الحكم، ج 1، ص 263، ش 6169. «عليكم بحبّ آل بيتكم فإنّه حق اللَّه عليكم و الموجبُ على اللَّه حقّكم، ألا ترون إلى قول اللَّه تعالى: «قل لا أسئلكم ...»».
3- زيارت، ص 120.

ص: 533

حال چند نمونه از سيره عملى اسوه هاى خود را ياد مى كنيم تا معلوم گردد كه چگونه اين پيشوايان دينى ما، اين حق را ادا مى كردند و آن فرهنگ زيارت را زنده نگاه مى داشتند:

1. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به زيارت قبر مادرش آمنه، مى رفت و براى او به شدّت متأثر گشته و اشك مى ريخت. (1) 2. خَبّاب بن ارت- كه از سابقين در اسلام است- با امام على عليه السلام در كوفه بود. وى به جهت مرض سختى كه داشت با امام على عليه السلام در جنگ صفّين شركت نكرد. وقتى امام از صفّين برگشت و خبر وفات او را شنيد، بر سر قبر او حاضر شد و او را زيارت نمود. (2)

اهداف زيارت

زيارت، اهداف فراوان و ارزشمندى دارد كه در اين مجال، با بهره گيرى از مآثر ارزشمند قرآن و عترت، به موارد عمده آن اشاره خواهيم داشت.

قبل از هر چيز، بايد دانست همان طور كه در ناحيه مبدأ و فاعلى تنها يك مبدأ اولى، حقيقى و مستقل وجود دارد و هرگز براى انسان و جهان بيش از يك مبدأ كه همان مبدأ المبادى است، وجود ندارد و ديگر فاعل ها و مبادى به اذن و اراده او فاعلند و در تحت تسخير او فاعليت دارند، در ناحيه غايت و هدف نيز تنها يك هدف و مقصد اصيل، براى همه هستى وجود دارد و همه به سوى او در حركتند و غاية الغايات تنها همان حقيقت است و ديگر غايات به اذن و اراده او مقصد و هدف مى باشند و اين، همان توحيد در مبدأ و غايت است. (3) آياتى در قرآن وجود دارد كه شهادت بر اين دو نحوه توحيد دارد.

«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ»؛ (4) ما از آنِ خدا هستيم و به سوى او برمى گرديم. بنابراين،


1- المستدرك، حاكم، ج 1، ص 375.
2- اسد الغابة، ج 2، ص 143.
3- فلسفه زيارت و آيين آن، ص 74.
4- سوره بقره، آيه 156.

ص: 534

يك مبدأ براى جهان و يك مقصد براى عالم است كه آن مبدأ همان مقصد و آن مقصد همان مبدأ است.

چنانچه در قرآن اين گونه ياد مى شود: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْأَخِرُ وَ الظهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ»؛ (1)

اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست. آرى تنها يك مبدأ و يك مقصد و در نهايت، يك هدف حقيقى براى انسان و جهان وجود دارد و آن هم ذات اقدس احديّت است. پس همه فعاليت ها و تلاش ها و اعم كارهاى انسانى در مسير الهى و مصير الى اللَّه قابل توجه است. «أَلَآ إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ»؛ (2) آگاه باش كه همه كارها به خدا باز مى گردد. مگر نه اين است كه خداوند در جاى ديگر مى فرمايد:

«يأَيُّهَا الْإِنسنُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبّكَ كَدْحًا فَمُلقِيهِ»؛ (3)

پس همه هدف ها با تلاش ها و فعاليت هاى انسانى در مسير الهى به نهايت ختم مى شود: «وأنّ إلى ربِّكَ المُنتَهى». (4) حال كه مبدأ و مقصد انسان و جهان آفرينش، چيزى نيست جز هدف حقيقى كه همان ذات اقدس الهى است، ببينيم زيارت، چه اهدافى را به دنبال دارد. زاير در زيارت در پى به دست آوردن چه چيزى است؟ هدف غايى زاير در زيارت چيست؟

با توجه به مطالبى كه اشاره شد و به خصوص با استناد به آيات قرآن مى توان به خوبى دريافت كه هدف غايى زاير در زيارت نيز خدا و تقرّب به ساحت مقدسش است و «هدف زيارت» زنده شدن فضايل و خصلت هاى والاى آن مزور و زيارت شونده در زاير و دورى جستن و برائت از بدى و بدى هاست. بنابراين تمامى فعاليت هاى عبادى كه به انسان، جهت الهى مى دهد، خود زيارت اللَّه است. (5) از اين روست كه در زيارتنامه ها ملاك و مبناى حقيقى معرفتى را متذكر شده و همواره زاير را به مزور حقيقى متوجه مى كند. در اين جا به دو نمونه اشاره مى شود:


1- سوره حديد، آيه 3.
2- سوره شورى، آيه 53.
3- سوره انشقاق، آيه 6.
4- سوره نجم، آيه 42.
5- فلسفه زيارت و آيين آن، ص 76.

ص: 535

1. در زيارت امير المؤمنين عليه السلام عرض مى كنيم: «اللهمّ عبدكَ وزائرُك متَقرّبٌ إليك بزيارة قَبرِ أخى رسولِك وعلى كلِّ مَأتى حقُّ لِمَن أتاهُ وزارَه وأنت خيرُ مأتى وأكرَمُ مَزورٍ»؛ بارالها بنده و زايرت به سوى تو، به واسطه زيارت قبر برادر پيامبر تو، به تو نزديك مى شود و بر هر ميزبان حقى است براى كسى كه بر او وارد شده و به زيارتش آمده است و در حقيقت تو بهترين و باكرامت ترين زيارت شده هستى. (1) 2. در زيارت امام رضا عليه السلام به خداوند عرض مى كنيم: «اللهمّ إليك صَمَدتُ مِن أرضى وقَطَعتُ البِلادَ رَجاءَ رحمتِكَ فَلا تُخَيّبنى ولا تَرُدَّنى بِغَير قَضاء حوائجى وارحم تَقَلُّبى على قَبرِ ابن رَسولِكَ صَلَواتُكَ عليه وآله»؛ بارالها از سرزمين خود به سوى تو آمدم و طى مسير و تحمّل سختى ها، به اميد رحمت توست؛ پس مرا نااميد مكن و بدون برآورده شدن نيازهايم مرا باز نگردان و بر رفت و آمدم بر سر قبر پسر برادر رسولت رحمت فرما. (2)

مشروعيت زيارت قبور
اشاره

از صدر اسلام تاكنون همواره علما و دانشمندان اسلام به پيروى از آيات قرآن و احاديث، قبور انبيا، امامان، اولياى الهى و مخصوصاً قبر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را زيارت مى كردند و براى آن فضيلتى و كرامتى خاص قايل شده اند و با رفتن به سوى اين مشاهد، و خواندن نماز و دعا در نزد آنها و تبرّك و توسّل به آنها به خدا تقرّب مى جستند. اين كار مورد اتفاق همه مذاهب و فرقه هاى اسلامى بوده است.

الف) قرآن و زيارت قبور

حال در اين جا با استناد به آيات مختلف قرآن كه مضامين گوناگونى را دارا هستند، مى توان حكم جواز يا استحباب زيارت قبور اولياى الهى را ثابت كرد. در ذيل به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. «وَلَا تُصَلّ عَلَى أَحَدٍ مّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ ى إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ى وَمَاتُواْ


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 588.
2- همان، ص 406.

ص: 536

وَهُمْ فسِقُونَ»؛ (1)

براى كسى از آنان(منافقان) اگر بميرد، نماز نگزار و بر قبر آنان(براى طلب مغفرت) نايست، آنان به خدا و پيامبر او كفر ورزيده و در حالى كه فاسق و بدكارند، مرده اند.

بسيارى از علماى اهل سنت مانند بيضاوى در أنوار التنزيل (2) و آلوسى در روح المعانى (3) و ديگران به اين نكته اشاره كرده اند كه مراد از اين آيه، نهى از توقّف در كنار قبر منافق در هنگام دفن يا براى زيارت است. با توجّه به اين كه مى فرمايد درباره منافق اين كار نهى شده، پس مفهوم آيه اين است كه توقف براى زيارت قبر مؤمن و مسلمانان، مشروع بوده و اشكالى ندارد. (4) 2. خداوند متعال در مورد اصحاب كهف و نزاع مردم در كيفيت تعظيم و تكريم از آنان مى فرمايد: «إِذْ يَتَنزَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُواْ ابْنُواْ عَلَيْهِم بُنْينًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُواْ عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا»؛ (5)

تا مردمى كه ميانشان تنازع و اختلاف در امر آنها بود، رفع نزاعشان بشود. با اين همه بعضى گفتند: بايد گرد آنها حصار دنيايى بسازيم. خدا به احوال آنها آگاه تر است. آنان كه بر واقع احوال آنها اطلاع يافتند، گفتند: البته بر ايشان مسجدى بنا كنيم. مفسرين مى گويند: از اين كه برخى پيشنهاد ساختن مسجد داده اند، كشف مى شود كه آنان مسلمان و موحّد بوده اند. لذا واضح است كه پيشنهاد مسجد به اين جهت است كه به طور مدام بر آن وارد شده تا مرقد اصحاب كهف، مزار و محل زيارت مردم گردد. (6)

ب) احاديث و زيارت قبور

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نه تنها به زيارت قبور امر نمود، بلكه خود نيز به زيارت آنها مى رفت تا عملًا استحباب و جواز اين مسأله را تثبيت كند. در اين جا به چند حديث اشاره مى شود:


1- سوره توبه، آيه 84.
2- أنوار التنزيل، ج 4، ص 499.
3- روح المعانى، ج 10، ص 155.
4- آيين وهابيت، ص 108.
5- سوره كهف، آيه 21.
6- شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 295.

ص: 537

1. بريده اسلمى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: «من پيش از اين، شما را از زيارت قبور نهى كردم؛ ولى به محمّد اجازه داده شده تا به زيارت قبر مادرش برود.

شما نيز قبور را زيارت كنيد؛ زيرا شما را به ياد آخرت مى اندازد». (1) 2. طلحة بن عبيد اللَّه مى گويد: «ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله از مدينه براى زيارت قبور شهدا خارج شديم. همين كه به منطقه «حرّ واقم» رسيديم، قبورى را مشاهده كرديم، از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيديم: آيا اين قبور برادران ماست؟ فرمود: اين قبور اصحاب ماست و هنگامى كه به قبور شهدا رسيديم، فرمود: اين قبور برادران ماست». (2) 3. مسلم از عايشه نقل مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آخر شب ها، به طرف بقيع مى رفت و بر اهل بقيع اين گونه سلام مى كرد: «السلام عليكم دار قوم مؤمنين». (3) از احاديث رسيده در اين زمينه، اين گونه به دست مى آيد كه شخص پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت به زيارت قبور، ممارست مى ورزيده است. امّا در بين احاديث اسلامى، احاديثى به چشم مى خورند كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله به علّت موقّتى، از زيارت قبور نهى كرده بودند ولى سپس اجازه دادند كه مردم به زيارت قبور بشتابند.

«شايد علّت نهى قبلى، اين باشد كه در آن زمان، مردگان غالباً مشرك و بت پرست بودند و پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواست هر گونه رابطه اى را ميان مسلمانان و مشركان قطع كند.

شايد علّت ديگرى داشته باشد و آن اين كه گروه تازه مسلمان بر سر خاك مردگان خود، سخنان باطل و شرك آميزى به زبان مى آوردند. ولى پس از گسترش اسلام و پابرجايى نهال ايمان در دل افراد، اين نهى برداشته شد و پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر منافع تربيتى كه در زيارت قبور است، اجازه داد مردم به زيارت قبور بشتابند». (4) حال به چند حديث كه در اين زمينه وارد شده، مى پردازيم.


1- المعجم الكبير، ج 11، ص 202، ح 11653.
2- سنن أبى داود، ج 2، ص 319، كتاب المناسك.
3- صحيح مسلم، ج 2، ص 669، ح 102، كتاب الجنائر.
4- آيين وهّابيت، ص 111.

ص: 538

البته اين نكته را خاطرنشان مى كنيم كه در اين احاديث كه «امر» بعد از «نهى» آمده، تنها براى اباحه و رفع ممنوعيت نيست، بلكه به حكم اين كه منافع زيارت قبور را بيان فرموده، دليل بر ممدوحيت و استحباب موضوع نيز مى باشد. (1) 1. بريده مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«قد كُنتُ نَهَتُكُم عن زيارة القبور فَزُورُوها فإنّها تُذَكِّرُ الآخِرة»؛ (2)

پيش از اين، شما را از زيارت قبور نهى كرده بودم؛ از اين پس زيارت كنيد كه آخرت را به ياد شما مى آورد.

2. انس مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها فإنّها تُذَكِّركم الموت»؛ (3)

شما را از زيارت قبور نهى كرده بودم، از اين پس زيارت كنيد؛ زيرا كه شما را به ياد مرگ مى اندازد.

ج) زيارت قبور در سيره گذشتگان

با رجوع بر سيره صحابه و تابعين و علماى امت اسلام، پى مى بريم كه زيارت قبور، سيره همه آنان بوده است. اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1. حاكم نيشابورى نقل مى كند: «إنّ فاطمة بنتَ النبى كانت تزور قبر حمزة كلّ جمعة فتصلّى و تبكى عنده»؛ (4) فاطمه زهرا عليها السلام در زمان حيات پدرش، روزهاى جمعه به زيارت قبر عمويش حمزة بن عبد المطلب مى رفت و در آن جا نماز مى خواند و گريه مى كرد.

2. نيز حاكم نيشابورى مى نويسد: روزى عايشه از زيارت قبور باز مى گشت. به او گفته شد كه مگر رسول خدا صلى الله عليه و آله از زيارت قبور نهى نكرد؟ پاسخ داد: «نعم كان نهى ثمّ أمر بزيارتها»؛ (5) بلى نهى كرد، ولى بعداً بدان امر نمود.

3. ابو خلال شيخ حنابله در عصر خود مى گويد: «هيچ گاه مشكلى برايم پيدا


1- بزرگداشت اولياء خدا، ص 49.
2- سنن الترمذى، ج 3، ص 370.
3- المستدرك، ج 1، ص 531.
4- همان، ج 1، ص 533، ح 1396.
5- همان، ج 1، ص 376.

ص: 539

نمى شد، مگر آن كه قصد زيارت قبر موسى بن جعفر عليه السلام را مى كردم و در آن جا به حضرت متوسل مى شدم و خداوند نيز مشكلم را آسان مى نمود». (1)

عقايد وهابيان درباره زيارت

عقايد وهابيان درباره زيارت (2)

مسلمانان در طول تاريخ اسلام بر جواز، بلكه استحباب سفر براى زيارت قبور اولياى الهى اجماع داشته اند. امّا از ناحيه ابن تيميه ممنوع شد. وى اولين كسى است كه از اين مسأله جلوگيرى كرده و شديداً با آن مقابله نمود و به حرمت آن، فتوا داد. بعد از او شاگردانش، افكار و نظريه هاى او را دنبال كرده و تا زمان محمد بن عبد الوهاب و ديگر وهابيون- كه همگى به حرمت زيارت قبور معتقدند- ادامه داشت. (3) البتّه نكته قابل توجّه اين است كه وهابيان و در صدر آنها ابن تيميه، زيارت هر قبرى را حرام مى دانند؛ اعم از زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام و ديگران. و در خصوص نظرات خود درباره حرمت زيارت قبور به طور عموم، بسيار پافشارى مى كند.

1. زيارت قبور اهل بيت و سفر به سوى آن
اشاره

اولين كسى كه از رفتن به زيارت قبور جلوگيرى كرد و به حرمت آن فتوا داد، ابن تيميه بود. بعد از او شاگردانش، افكار و نظريه هاى او را دنبال كرده و تا زمان محمد بن عبد الوهاب و ديگر وهابيون- كه همگى به حرمت زيارت قبور معتقدند ادامه داشت.


1- تاريخ بغداد، ج 1، ص 120.
2- نخستين كسى كه مذهب وهابى را پديد آورد و در راه ترويج آن، به شدّت كوشش كرد، محمد بن عبد الوهّاب از علماى نجد در قرن دوازدهم هجرى بود؛ مسلك وهابى منسوب به اوست كه اين نسبت از نام پدر او عبد الوهاب گرفته شده كه وهّابيان اين نسبت را قبول ندارند و مى گويند نام وهابى را دشمنان به آنان اطلاق كرده اند و درست اين است كه ايشان را «محمّديه»(در نسبت به شيخ محمّد) بنامند. ولى با همه اينها اين جريان، ريشه در قرن هفتم و هشتم دارد و يكى از بزرگ ترين علماى حنبلى ابن تيميه حرّانى است كه محمد بن عبد الوهاب در قرن دوازدهم عقايد خود را از او گرفته است. ر. ك: تاريخ نجد آلوسى، ص 111- 113.
3- شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 293.

ص: 540

ابن تيميه و بعدها وهابيان در خصوص نظرات خودشان، درباره حرمت زيارت قبور به طور عموم و نيز در مورد زيارت قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله و ديگر اهل بيت بالاخص، بسيار پافشارى مى كنند. همچنين او احاديثى را كه مربوط به مشروع بودن و مستحب بودن زيارت قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله مى باشد، ضعيف و مجعول مى داند و مى گويد:

1. تمام احاديثى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله درباره زيارت قبرش وارد شده است، ضعيف بلكه جعلى است. (1) همچنين دست گذاشتن روى قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله و بوسيدن قبر جائز نيست و مخالف توحيد است. (2) او از جمله حديثى را كه از طرق گوناگون اهل تسنّن از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه:

«من زار قبرى وجبت له شفاعتى»؛ (3)

هر كه قبر مرا زيارت كند، شفاعت از او، بر من واجب است، را صحيح نمى داند. از مستندات عمده ابن تيميه، عمل سَلَف يعنى صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و تابعين مى باشد. امّا در مواردى از جمله در خصوص زيارت قبور و نزديك شدن به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله، عمل سَلَف را قبول ندارد و مى گويد: عمل سلف، كافى نيست و دليل ديگرى لازم مى باشد. وى حتّى مشاهده قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله را ممنوع مى داند. (4) 2. محمد بن عبد الوهاب در كتابُ التّوحيد خويش از مالك روايتى نقل كرده كه چنين است: «امام مالك درموطّأ روايت كرده است كه آن رسول خدا صلى الله عليه و سلم ارشاد مى فرمايد:

اللهمَّ لاتَجعل قبرى وثناً يعبد. أشتَدَّ غَضبُ اللَّه على قومٍ اتَّخذوا قُبورَ أنبيائِهم مساجِد»؛

اى پروردگار، قبرم را بُت مساز كه از آن، پرستش به عمل آيد. ملّتى كه قبر پيامبرشان را به سجده گاه درآورند، مورد خشم شديد خداوند قرار گرفته اند. (5)


1- منهاج السنه، ج 1، ص 133؛ الفتاوى الكبرى، ج 2، ص 428.
2- الرد على الافنائى، ص 30 و 31.
3- احياء العلوم، ج 4، ص 449؛ وفاء الوفا، ج 4، ص 1336.
4- همان، ص 99.
5- كتاب التوحيد، ص 144.

ص: 541

3. عبد العزيز بن باز مى گويد: «امّا مردان: براى آنان زيارت قبور و زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و سلم و دو صاحبش مستحب است، البتّه بدون شدّ رحال و قصد حركت براى زيارت؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمود: «قبور را زيارت كنيد به جهت آن كه شما را به ياد آخرت مى اندازد»، ولى قصد حركت براى زيارت قبور، جايز نيست». (1)

دلايل وهابيان بر حرمت زيارت قبور

ابن تيميه احاديثى را كه برخلاف نظرات و معتقدات وى مى باشد، تضعيف و تخطئه مى كند؛ همان طور كه حديث:

«مَن حَجَّ فَزارَ قَبرى بَعدَ موتى، كان كَمَن زارنى فى حياتى»؛

هر كس پس از رحلت من حج بگزارد، آن گاه قبر مرا زيارت كند، همانند كسى است كه مرا در زمان حيات زيارت كرده است را نادرست دانسته و گفته است كه حفص بن سليمان، راوى حديث مزبور، مؤمن نيست. همچنين حديث «من حَجَّ ولم يزُرنى فقد جفانى»؛ هر كس حج بگزارد و مرا زيارت نكند به من ظلم كرده است و نيز حديث «مَن زارَ قبرى وَجَبَت لَه شَفاعتى»؛ هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعت من از او واجب است راويان اين دو حديث را تخطئه كرده است. (2) ابن تيميه در مورد ديگرى چنين مى گويد: هر كه معتقد باشد كه وجود پيغمبر صلى الله عليه و آله بعد از وفات، مانند وجود او در زمان حيات است، غلط مرتكب شده است. (3) اين در حالى است كه او در ضمن فتاواى خود، گفته است كه مردگان در قبر سخن مى گويند و سخن ديگران را مى شنوند و در قبر، مورد سؤال و جواب قرار مى گيرند. (4) امّا با اين حال، احاديث مربوط به زيارت پيغمبر صلى الله عليه و آله را مجعول دانسته و گفته است: اگر كسى معتقد باشد كه وجود آن حضرت، بعد از وفات مانند وجود او در زمان حيات است، غلط بزرگى مرتكب شده است.


1- مجموع فتاواى بن باز، ج 2، ص 754 و 755.
2- الرد على الافنائى، ص 27 و 28.
3- همان، ص 55 و 54.
4- الفتاوى الكبرى، ج 2، ص 217.

ص: 542

شايد مهم ترين دليل و اشكالى كه از جانب آنها بر حرمت زيارت قبور وارد شده است، همين مسأله باشد كه وجود حضرات را بعد از وفات، منقطع با اين عالم مى دانند و از ظاهر برخى آيات استفاده كرده اند كه اموات چيزى نمى شنوند؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايند: «فَإِنَّكَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لَاتُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ»؛ (1)

پس تو اى رسول ما اين مردم دلمرده را نتوانى با سخن حق بشنوانى، و دعوت خود را به گوش اين كران كه عمداً روى گردانند، برسانى. و در آيه ديگر آمده است: «وَ مَا يَسْتَوِى الْأَحْيَآءُ وَ لَاالْأَمْوَ تُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَآءُ وَ مَآ أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِى الْقُبُورِ»؛ (2)

و ابداً زندگان با مردگان مساوى نيستند. خدا هر كه را بخواهد شنوا سازد و تو آن كس را كه در گورستان است، شنوا نتوانى كرد.

دليل بر حرمت سفر براى زيارت قبور

وهابيون به حسب ظاهر، اصل زيارت قبور را تجويز مى كنند، ولى هرگز مسافرت براى زيارت قبور را جايز نمى دانند. عمده دليل وهابيون بر حرمت سفر براى زيارت قبور- حتّى قبر پيامبر صلى الله عليه و آله- روايت ابو هريره از رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود:

«لا تُشَدُّ الرِّحال إلّاإلى ثلاثة مساجِدَ مَسجِدى هذا ومسجدِ الحرام ومَسجد الأقصى»؛ (3)

قصد مسافرت و بار سفر بستن جايز نيست، مگر به سوى سه مسجد: مسجد خودم(مسجد النبى) و مسجدالحرام و مسجد الاقصى.

ابن تيميه مى گويد: سفر به عنوان زيارت قبور، به قصد عبادت انجام مى يابد و عبادت يا واجب است يا مستحب و چون علما اتفاق نظر و اجماع دارند بر اين كه سفر براى زيارت قبر نه واجب است و نه مستحب، ناگزير اين سفر بدعت خواهد بود. او سپس مى گويد: هيچ يك از صحابه پيغمبر صلى الله عليه و سلم، در زمان خلفاى اربعه و تا زمانى كه يك نفر از صحابه در قيد حيات بود، به زيارت قبرى از قبور پيغمبران و صلحا نرفت.


1- سوره روم، آيه 52.
2- سوره فاطر، آيه 22.
3- صحيح البخارى، ج 2، ص 136، كتاب الصلوة؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 126، كتاب الحج.

ص: 543

و اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و سلم به بيت المقدس مى رفتند، ولى قبر خليل اللَّه را زيارت نمى كردند و هيچ كدام براى زيارت قبر پيغمبر صلى الله عليه و سلم، به مدينه مسافرت نمى كرد. (1) همچنين او معتقد است: مسافرت به قصد زيارت قبور، گناهش از قتل نفس بزرگ تر است؛ زيرا اين عمل، گاهى موجب شرك و بيرون رفتن از ملّت اسلام مى شود. (2)

زنان و زيارت قبور

وهابيون، اگر چه زيارت قبور را براى مردان بدون قصد زيارت اجازه مى دهند، ولى به زنان به طور مطلق، اجازه زيارت قبور را نمى دهند. آنها در اين مورد به برخى روايات استناد كرده اند كه ما در اين جا به نمونه اى از آنها اشاره مى كنيم.

روايتى كه آنها نقل مى كنند چنين است:

«لَعَن رَسولُ اللَّه زَوّاراتِ القبور»

؛ (3) پيامبر صلى الله عليه و آله، زنان بسيار زيارت كننده قبور را لعن كرد. ما در توضيح و پاسخ به اين نظريه در آينده بحث خواهيم كرد.

2. ساختن بارگاه و ضريح بر فراز قبور اهل بيت

از جمله موضوعات مورد اختلاف مسلمانان با وهابيان، موضوع احداث بنا و ساختمان و گنبد و بارگاه و گلدسته بر روى قبور است. مسلمانان در طول تاريخ به اين سنّت عمل كرده و بر جواز و استحباب آن، به ادلّه اى از كتاب و سنّت، تمسّك جسته اند. خصوصاً اين عمل، موافق با منطق عقل و روش عقلا است. ولى همان طور كه قبلًا اشاره شد، از زمان ابن تيميه مخالفت با اين عمل شروع شد و بناها و گنبد و گلدسته ها از مظاهر شرك شناخته شد. تا زمان آل سعود اين عقيده به حدّى اوج گرفت


1- وهابيان، ص 66؛ برگرفته از كتاب الجواهر الباب، ص 19- 14.
2- الردّ على الافنائى، ص 155.
3- صحيح ابن ماجه، كتاب الجنائز، ج 1، ص 502، ح 1576.

ص: 544

كه آل سعود عملًا به مخالفت با آن پرداختند و با فتوايى كه از علماى وهّابى صادر شد، به تخريب گلدسته ها و بارگاه ها و بناهاى قبور، دستور داده شد. تمام آنها به جز بارگاه پيامبر صلى الله عليه و آله آن هم از خوف مسلمين، تخريب گشت و با اين عمل، خساراتى بزرگ بر اسلام و مسلمين وارد شد. (1) در اين بخش به چند مورد از فتاواى آنها مى پردازيم.

1. ابن تيميه مى گويد: «مشاهدى كه روى قبور انبيا و صالحين از عامّه و اهل بيت عليهم السلام بنا شده، همه از بدعت هاى حرامى است كه در دين اسلام، وارد شده است». (2) 2. او همچنين در جاى ديگر مى گويد: «شيعه بر مشاهدى كه روى قبور ساخته اند، تعظيم مى كنند؛ بيشتر مشركين در آنها اعتكاف مى كنند، براى آنها حج بجا مى آورند؛ همان گونه كه حجاج به سوى بيت عتيق حج انجام مى دهند». (3) 3. ابن قيم شاگرد معروف ابن تيميه چنين مى گويد: «يجِبُ هَدمُ المَشاهد الّتى بُنِيت على القبور، ولا يجوزُ إبقاءُها بَعد القُدرَة عَلى هَدمِها وإبطالها يوماً واحداً»؛ (4) ويران كردن بنايى كه بر روى قبور ساخته شده، واجب است و پس از قدرت بر هدم و ويران كردن آن، ابقاى آنها به همان صورت حتّى يك روز هم جايز نيست.

«در واقع آنها بنا و ساختن گنبد را به منزله بت مى دانند كه در زمان جاهليت به اسم وثن و صنم وجود داشته و اسم آن را تغيير داده اند و تغيير نام، بت را از بت بودن و بت پرستى خارج نمى كند و همان گونه كه مردم جاهليت بت ها را عبادت مى كردند، بناها و مشاهد نيز عبادت مى شوند؛ بلكه شرك اينها اعظم از بت ها است و بايد ساختمان ها و تمام مشاهد و گنبدها و ... تخريب شوند». (5) با اين همه، ديگر فرقه هاى اسلامى معتقدند: ساختن مزار اولياى الهى و


1- شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 315.
2- منهاج السنه، ج 2، ص 435- 437.
3- همان، ج 1، ص 247- 248.
4- زاد المعاد فى هدى خير العباد، ص 661.
5- چرا؟ چرا؟، پرسش و پاسخ در مدينه منوره، ص 134.

ص: 545

نگاهدارى و قرار دادن ضريح بر روى قبور، از نظر شريعت اسلام جايز است و بزرگداشت شعاير دينى به شمار مى رود كه بررسى بيشتر آن در آينده مى آيد. اكنون توجه خوانندگان را بر چند حديث درباره ساختن بارگاه، از ديد وهابيان جلب مى كنيم:

1. ابو الهياج مى گويد: على بن ابى طالب به من گفت: «ألا أبعثك ما بعثنى عليه رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم أن لا تدع تمثالًا إلّاطمسته ولا قبراً مشرفاً إلّاسوّيته»؛ (1) آيا تو را به كارى برنيانگيزم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و سلم مرا به آن برانگيخت؟ تصويرى را ترك نكن مگر اين كه آن را محو كرده باشى و نه قبر بلندى را مگر اين كه آن را مساوى زمين كنى.

2. ابو زبير از جابر نقل مى كند كه: «نهى رسول اللَّه صلى الله عليه و سلم أن يجصص القبر و أن يقعد عليه وأن يبنى عليه»؛ (2) پيامبر صلى الله عليه و سلم از گچكارى قبر و اين كه روى قبر بنشينند و بر آن بنايى بسازند، نهى كرد.

3. امّ سلمه مى گويد: «نهى رسول اللَّه أن يبنى على القبر أو يجصص»؛ (3) پيامبر صلى الله عليه و سلم از اين كه روى قبر بنايى ساخته شود يا گچكارى شود، نهى نمود.

3. برگزارى نماز و دعا نزد قبور اولياى الهى

از جمله مسائلى كه در كتاب وهابيان، مورد بحث و گفت و گو و در نتيجه باعث اختلاف نظر شده است، مسأله خواندن نماز و دعا در كنار قبور اوليا است. مسلمانان با توجه به اين كه وجود اولياى الهى را در حيات و مرگشان و نيز بقعه و بارگاه و قطعه زمينى كه آنها را در خود دارد، متبرك مى دانند، نمازشان را در كنار قبور اولياى الهى مى خوانند تا خداوند متعال لطف كرده، به بركت آنان شيطان و وسوسه هايش را از آنها دور كند و تمام توجهشان مشغول خدا گردد، و نمازى با اخلاص و توجّه از آنها صادر گردد. در مقابل اين نظر، تنها وهابيون هستند كه با اين عمل مخالفت كرده


1- صحيح مسلم، ج 2، ص 666، ح 93.
2- همان، ص 667، ح 94.
3- مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 299.

ص: 546

و آن را تحريم كردند. (1) اينك به چند مورد از فتاواى وهابيون مى پردازيم.

1. ابن تيميه مى گويد: «صحابه عادتشان بر اين بود هنگامى كه كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمدند، بر او سلام مى دادند؛ ولى هنگامى كه مى خواستند دعا كنند، رو به قبر شريف دعا نمى كردند؛ بلكه از قبر منحرف شده و رو به قبله دعا مى نمودند، مانند ساير بقعه ها. از همين رو هيچ يك از ائمه سلف ذكر نكرده اند كه نماز، كنار قبور و در مشاهد مستحب و افضل است؛ بلكه همه اتفاق نظر نموده اند بر اين كه نماز در مساجد و خانه ها، افضل از كنار قبور انبيا و صالحين است». (2) او در جايى ديگر چنين مى گويد: هر كس گمان برد كه نماز و دعا و ذكر در مشاهد، افضل از مساجد مى باشد، چنين كسى كافر است. (3) 2. همچنين محمد بن عبد الوهاب مى گويد: «هيچ يك از ائمه پيشين، ذكر نكرده اند كه نماز، كنار قبور و مشاهد مستحب و افضل است؛ بلكه همه اتّفاق نظر دارند بر اين كه نماز در مساجد و خانه ها، افضل از مقابر اوليا و صالحين است». (4) اين مسأله به مرور زمان از مرحله ممنوعيت به مرحله «شرك» رسيده است، و هم اكنون در ميان آنان، چنين كارى رنگ شرك دارد و انجام دهنده آن، مشرك شمرده مى شود. (5) 3. ابن قيم جوزى مى گويد: «پيامبر صلى الله عليه و آله نهى كرده از نماز خواندن در كنار قبور، ولى اكثر مردم در كنار قبور نماز مى خوانند ...». (6) ما در پاسخ به فتاواى آنهادر آينده، ثابت خواهيم كرد كه برگزارى نماز و دعا نزد قبور اهل بيت عليهم السلام نه تنها جايز است، بلكه با توجّه به گواهى كتاب و سنّت مستحب


1- شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 426.
2- همان، به نقل از رساله زيارة القبور، ص 159.
3- الفتاوى الكبرى، ج 2، ص 431.
4- همان. «لم يذكُر أحدُ مِن أئمَّة السَّلَف أنَّ الصَّلوة عند القبور وفى مَشاهدِها مستحبَّة ولا أنّ الصّلوة والدّعاءهناك أفضل بل إتّفقوا كلّهم على أنّ الصلوة فى المساجِد والبيوت أفضَلُ منها عند قبور اولياء والصّالحين».
5- آيين وهابيت، ص 137.
6- شيعه شناسى، ج 2، ص 427، به نقل از اغاثه اللهفان، ج 1، ص 214.

ص: 547

مى باشد، زيرا مدفن و مشاهد اولياى الهى از شرافت و فضيلت خاص برخوردار است.

4. تبرك و استشفا به آثار اوليا

«تبرّك به صالحين و أخيار از امّت و اماكن و مشاهد مقدس و آثار وابسته به آنان، از ناحيه وهابيون به شدّت انكار شده و آن را از مصاديق شرك شمرده اند و با كسانى كه قصد تبرك جستن از آثار اوليا و صالحين را داشته باشند، مقابله و مبارزه مى كنند. از همين رو، تبرك به آثار اوليا يكى از مسائل اختلاف برانگيز بين وهابيون و مسلمين است» (1) به همين جهت جا دارد كه چند مورد از فتاواى وهابيون را در حرمت تبرك جستن بيان كنيم.

1. ابن عيثمين مى گويد: «تبرك جستن به پارچه كعبه و مسح آن از بدعت هاست؛ زيرا در اين باره از پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى نرسيده است». (2) 2. گروه دائمى مفتيان وهابيون مى گويند: «... توجه پيدا كردن مردم به اين مساجد و مسح نمودن ديوارها و محراب ها و تبرك به آنها، بدعت و نوعى شرك و شبيه به عمل كفار در جاهليت است». (3) 3. ابن عيثمين در جايى ديگر مى گويد: «برخى از زايرين دست به محراب و منبر و ديوار مسجد مى كشند، تمام اينها بدعت است». (4) اين هم يكى ديگر از ايرادهاى وهابيون و وهابى مسلكان است كه تبرك جستن و بوسيدن قبر و ضريح را شرك مى دانند و اين، در حالى است كه برخلاف وهابيت، تمامى فرقه هاى اسلامى از شيعه و سنّى عملًا قبور بزرگان را محترم دانسته، مى بوسند و از آن تبرك مى جويند.


1- همان، ج 1، ص 169.
2- همان، به نقل از مجموع الفتاوى لابن عيثمين، رقم 366.
3- همان، به نقل از اللجنة اللائمة البحوث العلمية، ح 3019.
4- دليل الاخطاء، ص 107.

ص: 548

اكنون به بحث درباره نقد و بررسى ديدگاه وهابيان مى پردازيم:

1. مشروعيت زيارت قبور اهل بيت و سفر به سوى آن
اشاره

چنانچه اشاره شد، وهابيان رفتن به زيارت قبور را حرام دانسته و حتى احاديثى را كه مربوط به مستحب بودن زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله است، جعلى مى دانند و در واقع زيارت را مخالف با توحيد مى پندارند. همچنين وهابيان و در صدر آنها ابن تيميه، در بيان ادله حرمت زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام مهم ترين دليل را اين مى دانند كه ارتباط حضرات بعد از وفات با اين عالم قطع مى گردد. به طور مثال، او معتقد است كه وجود پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از وفات مانند وجود او در زمان حيات نمى باشد. (1) آنها در بيان اثبات عقيده شان به دو آيه از قرآن تمسّك كرده اند كه به بررسى آنها مى پردازيم.

1. «فَإِنَّكَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لَاتُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ»؛ (2) پس تو اى رسول ما، اين مردم مرده دل را نتوانى سخن حق بشنوانى، و دعوت خود را به گوش اين كران كه عمداً روى گردانند، برسانى.

2. «وَ مَا يَسْتَوِى الْأَحْيَآءُ وَ لَاالْأَمْوَ تُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَآءُ وَ مَآ أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِى الْقُبُورِ»؛ (3) و ابداً زندگان با مردگان مساوى نيستند. خدا هر كه را خواهد شنوا سازد؛ و تو آن كس را كه در گورستان است، شنوا نتوانى كرد.

جواب: «اولًا ممكن است كه آيه، ناظر به اجسادى باشد كه در قبرهاست؛ زيرا آنها تبديل به خاك مى شوند و چيزى درك نمى كنند.

ثانياً مراد از نفى سماع، نفى انتفاع است كه از آن به كنايه، تعبير به نفى سماع شده است؛ يعنى اين مشركان آيات تو را مى شنوند، ولى از آنها نفع نمى برند؛ همان گونه كه اهل قبور كلام شما را مى شنوند، ولى از آن نفع نمى برند؛ زيرا وقتش گذشته است». (4) 3. «ابن قيم جوزى در تفسير آيه «وَ مَآ أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِى الْقُبُورِ» مى گويد: آيه


1- الرد على الافنائى، ص 54.
2- سوره روم، آيه 52.
3- سوره فاطر، آيه 22.
4- شيعه شناسى، ص 291.

ص: 549

دلالت بر كافرى دارد كه قلبش مرده است، به نحوى كه نمى توانى حقايق را به او برسانى تا از آن بهره مند شود؛ همان گونه كه نمى توانى به كسانى كه در قبر هستند، چيزى بشنوانى به حدّى كه نفع برند.

وى نيز در تفسير آيه «فَإِنَّكَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لَاتُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ» مى گويد: «مراد از آيه، نفى اهليت سماع است؛ به اين معنى كه قلب هاى مشركان از آن جا كه مرده است، تو نمى توانى حقايق را به آنان برسانى؛ همان گونه كه اموات نيز چنين هسند». (1) آرى! وهابيان با تمسّك به اين آيات كه از ظاهرشان استفاده كرده اند، براى حرمت قبور دليل آورده اند.

در قرآن، آياتى وجود دارد كه به روشنى بر بقاى ارواح پس از جدايى از بدن، گواهى مى دهد. براى يادآورى به دو نمونه از آنها اشاره مى كنيم:

1. «وَلَا تَقُولُواْ لِمَن يُقْتَلُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ تُ م بَلْ أَحْيَآءٌ وَ لكِن لَّاتَشْعُرُونَ»؛ (2)

به كسانى كه در راه خدا كشته مى شوند، نگوييد مرده اند؛ بلكه آنان زندگانند، ولى شما ادراك نمى كنيد.

2. «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَ تَام بَلْ أَحْيَآءٌ عِندَ رَبّهِمْ يُرْزَقُونَ ولا تحسَبَنَّ الَّذين قُتِلوا فى سبيل اللَّه أمواتاً بل أحياءٌ عند ربِّهِم يرزَقونَ (3)؛ گروهى را كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده مپنداريد؛ بلكه آنان زندگانند كه نزد خدايشان روزى مى خورند.

البته لازم به تذكر است كه اين حيات برزخى، اختصاصى به شهدا ندارد؛ بلكه شامل تمام صالحان و كسانى كه مطيع دستورات خداوند هستند، نيز مى شود. «اگر شهدا نزد خدا زنده اند و روزى مى خورند، پس هر كس مطيع خدا و رسول است- به دليل آن كه رسول نيز تابع دستورات رسالت خويش است، شامل خود حضرت نيز مى شود- او نيز با شهداست، اگر شهدا زنده اند، پس اينان نيز زنده اند و حيات برزخى دارند». (4)


1- الروح، ص 57 و 58.
2- سوره بقره، ص 154.
3- سوره آل عمران، آيه 169.
4- شيعه شناسى، ج 2، ص 278.

ص: 550

حال كه با استناد به آيات قرآن دريافتيم ارواح پس از جدايى از بدن، حيات برزخى دارند، چگونه صداى ما را نشنوند و چگونه با جهان خارج، ارتباط ندارند.

هنگامى كه بقاى ارواح پس از جدايى براى عموم اثبات شد، قطعاً بقاى ارواح و اولياى الهى اثبات مى شود. آن هم جايى كه قرآن كريم از پيامبران و خصوصاً پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله با احترام خاصّى ياد مى كند و براى پيامبر صلى الله عليه و آله يك رشته كمالات معنوى، متذكر مى گردد كه همگى از برترى روحى و تجلّى به كمالات معنوى، حكايت مى كند.

اين آيات كه بر بقاى ارواح اولياى خدا دلالت مى كند از سويى، و مشروعيت زيارت از نظر ادله اسلامى از سويى ديگر كه در گذشته به آن پرداختيم، پاسخ روشنى است بر شبهات و ايرادها و دلايلى كه ابن تيميه و ديگر وهابيان، بر حرمت زيارت قبور وارد كرده اند.

افزون بر اينها، شواهد ديگرى نيز بر وجود ارتباط بين حيات برزخى و حيات مادّى وجود دارد. اين كه ابن تيميه به راحتى مى گويد: وجود پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از وفات مانند وجودش در زمان حيات نيست، خود، بررسى جداگانه اى مى طلبد.

وجود ارتباط بين حيات برزخى و حيات مادّى

از مجموع آيات و روايات استفاده مى شود كه بين حيات برزخى و انسان، در عالم برزخ، با حيات مادى و انسان هاى زنده ارتباط برقرار است. به اين معنا هنگامى كه در عالم مادّى، آنها را صدا مى زنند، مى شنوند و هنگامى كه از آنان سؤال و درخواست مى كنند، به اذن خداوند متعال جواب مى دهند. اينك به برخى از آيات و روايات در اين مورد اشاره مى كنيم. (1) الف) آيات: 1. حضرت صالح با ارواح قوم خويش سخن مى گويد: «فَأَخَذَتْهُمُ


1- شيعه شناسى، ج 2، ص 280.

ص: 551

الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِى دَارِهِمْ جثِمِينَ* فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلكِن لَّاتُحِبُّونَ النصِحِينَ»؛ (1)

پس زلزله اى آنان را فرا گرفت و در خانه هاى خويش، بى جان افتادند. آن گاه(صالح) از آنان روى برگردانيد و سر برتافت و گفت:

اى قوم من! پيام هاى خداوند را رسانيدم و شما را اندرز دادم ولكن شما ناصحان را دوست نمى داريد». اين آيه گواه اين است كه حضرت صالح پس از مرگ و نابودى آنان، با آنها سخن مى گويد.

2. خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد با ارواح انبيا سخن گويد: «وَسَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمنِ ءَالِهَةً يُعْبَدُونَ»؛ (2)

از پيامبران پيشين بپرس: آيا غير از خداى رحمان، خدايى قرار داديم كه مورد پرستش قرار گيرد؟

ظاهر آيه اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى تواند از همين عالم و نشئه طبيعى، با پيامبران كه در نشئه ديگر به سر مى برند، ارتباط برقرار كند و تماس بگيرد تا روشن شود كه دستور خداوند در تمام قرن ها و اعصار به تمام پيامبران اين بود كه جز خداى يگانه را نپرستيد.

3. قرآن بر پيامبران گذشته درود مى فرستد: «سَلمٌ عَلَى نُوحٍ فِى الْعلَمِينَ»، «سَلمٌ عَلَى إِبْرَ هِيمَ»، «سَلمٌ عَلَى مُوسَى وَ هرُونَ»، «سَلمٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ»، «وَ سَلمٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ». (3)

از اين آيات استفاده مى شود: بين اين عالم مادى و عالم برزخ ارتباط برقرار است، بدين شكل كه گفته ها، سؤال ها و درودها را مى شنوند و جواب نيز مى دهند.

شيخ محمود شلتوت مى گويد: «آنچه از آثار دينى استفاده مى شود، اين است كه هنگام خروج روح از بدن، مرگ حاصل مى شود و او در حالى كه داراى ادراك است، باقى مى ماند. كسى كه بر او درودى فرستد، مى شنود. زايرين قبرش را مى شناسد و


1- سوره اعراف، آيات 78 و 79.
2- سوره زخرف، آيه 45.
3- سوره صافات، آيات 79، 109، 120، 130، 181.

ص: 552

لذت نعمت ها و درد عذاب را در عالم برزخ درك مى كند». (1) ب) روايات: 1. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هر مسلمانى بر قبر برادر مؤمنش عبور كند، در حالى كه او را در دنيا مى شناخته و از او سؤال كند، خداوند روحش را برمى انگيزد تا جواب او را بدهد. (2) 2. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: علم من بعد از مرگم، همانند علم من در حال حياتم است. (3) 3. دارمى در سنن خود به سندش از سعيد بن عبد العزيز نقل مى كند: او وقت نماز را به سبب همهمه اى كه از قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى شنيد، مى شناخت. (4) 4. حافظ هيثمى به سند صحيح از عبد اللَّه بن مسعود روايت كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «حيات من براى شما بهتر است؛ حديث مى گوييد و حديث مى شنويد. و نيز وفات من براى شما بهتر است؛ زيرا اعمالتان بر من عرضه مى شود و هر چه از اعمال خير شما ببينم، خدا را بر آن شكر مى گويم؛ و آنچه از اعمال شر ببينم، براى شما استغفار مى نمايم». (5) بعد از اثبات بقاى ارواح پس از جدايى از بدن به وسيله آيات قرآن و همچنين اثبات وجود ارتباط بين حيات برزخى و حيات مادّى از منظر قرآن و روايات، جا دارد در اين قسمت از نوشتار، به اثبات استحباب زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله از ديدگاه قرآن و روايات و سيره صحابه و همچنين استحباب زيارت قبر ائمه عليهم السلام از نظر روايات بپردازيم، تا پاسخى باشد به ايرادهاى وهابيان، از جمله ابن تيميّه كه با كمال صراحت مى گويد: «تمام احاديثى كه مربوط به مشروع بودن و مستحب بودن زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد، ضعيف، بلكه جعلى است». (6)


1- شلتوت الفتاوى، ص 19. «الذى ترشد إليه الآثار الدينيه إنّها تخرج من بدن الانسان، فيكون الموت، و إنّها تبقى ذات ادراك، ...».
2- الروح، ص 7.
3- كنز العمّال، ج 1، ص 507، ح 2242؛ وفاء الوفاء، ج 4، ص 1352.
4- سنن الدارمى، ج 1، ص 44، ح 93.
5- مجمع الزوائد، ج 9، ص 24؛ الخصائص الكبرى، ج 2، ص 281.
6- منهاج السنه، ج 1، ص 133؛ الرد على الافنائى، ص 27.

ص: 553

زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله

الف) در قرآن: در خصوص زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى توان به برخى از آيات تمسّك نمود: خداوند متعال مى فرمايد: «وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا»؛ (1)

و اگر هنگامى كه گروه منافق، بر خود به گناه ستم كردند، از كردار خود به خدا توبه كرده و به تو رجوع مى كردند كه بر آنها استغفار كنى، البته در اين حال خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.

اگرچه ظاهر آيه شريفه، مربوط به زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله بوده، ولى به دلايلى كه قبلًا اشاره شد، مى توان از اين آيه يك حكم كلى استفاده كرد. زيرا رتبه و مقام حضرت به گونه اى است كه با فوت او قطع نمى شود. لذا مى توان آن را به عموم علّت تعميم داد؛ لذا علما از اين آيه عموم فهميده اند. پس مستحب است هر كس به زيارت قبر آن حضرت مى آيد، اين آيه را قرائت نمايد.

سفيان بن عنبر از عتبى- كه هر دو از مشايخ شافعى اند- نقل مى كند: كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بودم كه اعرابى اى وارد شد و خطاب به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد:

سلام بر تو اى رسول خدا. خداوند متعال فرمود: «وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا». (2)

من به نزد تو آمده ام و از گناهان خود استغفار مى نمايم و تو را شفيع نزد خداوند آورده ام. آن گاه گريه كرد و اشعارى را درباره پيامبر صلى الله عليه و آله سرود. (3) سمعانى شبيه همين قضيه را از امام على عليه السلام نقل مى كند. (4) اگر اين عمل جايز نبود، چرا صحابه، خصوصاً امام على عليه السلام كه در آن زمان حاضر


1- سوره نساء، آيه 64.
2- سوره نساء، آيه 64.
3- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1361.
4- همان.

ص: 554

بود، از آن منع نفرمود. (1) اصولًا مسلمانان عملًا آياتى كه پيرامون احترام پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شده است، به حيات او مخصوص نمى دانند.

در موقع دفن جنازه حسن بن على برخى در كنار قبر سر و صدايى به راه انداختند، فوراً حسين بن على براى ساكت كردن آنها اين آيه را خواند: (2) «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرْفَعُواْ أَصْوَ تَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىّ»؛ (3)

اى افراد باايمان، از صداى خود بكاهيد، و بلندتر از پيامبر صلى الله عليه و آله سخن نگوييد. هيچ كس حتّى امويان نگفتند كه اين آيه و اين احترام، مخصوص دوران زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله است. بنابراين از اين آيات، يك معنى وسيع فهميده مى شود و آن اين است كه اكنون مسلمانان مى توانند به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله برسند و ايشان را زيارت نمايند.

ب) در روايات: پيرامون مشروع بودن و همچنين استحباب زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله در كتب اهل سنّت روايات زيادى وجود دارد كه از حيث سند صحيح هستند. اينك به چندى از آنها اشاره مى كنيم:

1. ابن عدى از عبد اللَّه بن عمر نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«من حَجَّ ولم يزُرنى فقد جفانى»؛

هر كس حج خانه خدا را بجا آورد، ولى مرا زيارت نكند، به من جفا نموده است. (4) 2. عبد اللَّه بن عمر از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت مى كند:

«مَن حَجَّ فَزارَ قَبرى بَعدَ موتى، كان كَمَن زارنى فى حياتى»؛ (5)

هر كس حج كند آن گاه قبر مرا پس از مرگم زيارت كند، مانند اين است كه مرا در حال حياتم زيارت كرده است.

3. همچنين وى در روايتى ديگر از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند:

«من زارَ قبرى وَجَبَت لَه شَفاعتى»؛

هر كسى قبر مرا زيارت كند، شفاعتم بر او واجب مى شود.


1- همان.
2- آيين وهابيت، ص 125.
3- سوره حجرات، آيه 2.
4- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1342.
5- السنن الكبرى، ج 5، ص 246.

ص: 555

نقل همه احاديث در اين زمينه از مدارك اصيل اسلامى، مايه گستردگى سخن است و حاكى از آن است كه زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله يكى از مسلّمات بوده است.

ج) سيره صحابه: با مراجعه به سيره پيشينيان اعم از صحابه، تابعين و ديگران، پى مى بريم كه زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله، همواره شيوه آنان بوده است كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى كنيم.

1. امام على عليه السلام مى فرمايد:

«لمّا رمس رسول اللَّه صلى الله عليه و آله جائت فاطمة فوقفت على قبره وأخذت قبضة من تراب القبر ووضعت على عينيها وبكت»؛ (1)

بعد از دفن رسول خدا صلى الله عليه و آله، فاطمه زهرا عليها السلام در كنار قبر پدر ايستاد و مشتى از خاك قبر را بر چشم خود نهاد و گريه كرد و اين شعر را سرود:

ماذا على من شمَّ تربة أحمد أن لا يشمَّ مدى الزمان غواليا

صبّت علىّ مصائب لو أنّها صبّت على الأيام صرن لياليا

2. ابو درداء مى گويد: «أنّ بلالًا رأى فى منامه النبى صلى الله عليه و آله وهو يقول به: ما هذه الجفوة يا بلال امّا آن لك أن تزورنى يا بلال؟ فانتبه حزيناً وجلًا خائفاً فركب راحلته وقصد المدينة وأتى قبر النبى صلى الله عليه و آله فجعل يبكى عنده ويمرّغ وجهه عليه وأقبل الحسن و الحسين فجعل يضمّهما على صدره ويقبّلهما»؛ (2) بلال، پيامبر صلى الله عليه و آله را در خواب ديد كه به او مى گويد: اين چه جفايى است اى بلال، آيا وقت آن نرسيده كه مرا زيارت كنى؟ بلال از خواب بيدار شد، در حالى كه محزون و غمگين بود. پس مركب خود را سوار شد و آهنگ مدينه كرد و به قبر پيامبر صلى الله عليه و آله آمد. آن جا گريه مى كرد و صورت خود را با خاك قبر، آغشته نمود. حسن و حسين آمدند، آنها را به سينه چسبانيد و بوسيد.

3. داود بن ابى صالح مى گويد: «أقبل مروان يوماً فوجد رجلًا واضعاً وجهه على القبر فقال: أتدرى ما تصنع؟ فأقبل عليه فاذاً هو أبو أيّوب. فقال: نعم جئت إلى رسول اللَّه ولم آت الحجر. سمعت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يقول: لاتبكوا على الدين اذا وليه أهله ولكن أبكوا على الدين إذا


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405.
2- تهذيب تاريخ دمشق، ج 2، ص 259.

ص: 556

وليه غير أهله»؛ (1) روزى مروان مردى را ديد كه صورت خود را بر قبر پيامبر صلى الله عليه و آله گذاشته است. به او گفت: مى دانى چه مى كنى؟ آن مرد، متوجّه مروان شد و او ابو ايوب بود، گفت: آرى مى دانم؛ من به سوى رسول خدا آمده ام و به سوى سنگ نيامده ام. از رسول خدا شنيدم كه فرمود: وقتى افراد شايسته متصدّى دين شدند، بر حال دين گريه نكنيد؛ ولى اگر نااهلان، متصدّى آن شدند، بر دين گريه كنيد.

از مجموع آيات و رواياتى كه دلالت بر بقاى ارواح پس از جدايى از بدن و وجود ارتباط بين حيات برزخى و حيات مادّى مى كند و همچنين آيات و روايات و سيره صحابه كه قبلًا در باب مشروعيت زيارت قبور به خصوص زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بيان كرديم درمى يابيم كه نه تنها زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام جايز است، بلكه نشان دهنده استحباب زيارت نيز مى باشد.

استحباب زيارت قبور ائمه اطهار

علاوه بر احاديث فراوانى كه راجع به اهميت و استحباب زيارت قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وارد آمده است، رواياتى بس فراوان نيز درباره استحباب زيارت قبور امامان عليهم السلام وارد شده است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم.

1. شيخ طوسى از امام رضا عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: «همانا براى هر امامى عهدى بر گردن اوليا و شيعيان آنان است؛ از تمامى وفا و حسن اداى به اين عهد، زيارت قبور آنان است». (2) 2. محمد بن مسلم از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: «شيعيان ما را به زيارت قبر حسين بن على سفارش نماييد؛ زيرا بجاى آوردن آن، بر هر مؤمنى كه اقرار به امامت حسين از جانب خداوند عزّ و جل دارد، واجب است. (3) 3. على بن ميمون مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: «اگر كسى از شما


1- مجمع الزوائد، ج 5، ص 245.
2- تهذيب الأحكام، ج 6، ص 78 و 79، ح 3.
3- بحار الأنوار، ج 98، ص 3.

ص: 557

هزار حجّ انجام دهد، ولى به زيارت قبر امام حسين نرود، حقى از حقوق خداوند را ترك كرده است. از علت آن سؤال شد؟ حضرت فرمود: حقّ حسين بن على بر هر مسلمانى واجب است. (1) اينك به بررسى فتاواى ديگر وهابيان كه سفر به سوى زيارت قبور را حرام مى دانند، مى پردازيم.

مشروعيت سفر به سوى زيارت قبور

قبلًا در فتاواى وهابيون اشاره نموديم كه متأخرين از آنان، قائل به عدم مشروعيت سفر يا بدعت بودن سفر براى زيارت قبور، حتى قبر پيامبرند،(اگر چه ابن تيميه مطلقاً زيارت را تحريم كرده است.) حال درصدديم تا مشروعيت سفر براى زيارت، خصوصاً زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله را بررسى كنيم. همان طور كه در قسمت دليل وهابيان بر حرمت سفر به زيارت قبور اشاره شد، مهم ترين دليل وهابيان، همان روايت ابو هريره به نقل از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد كه متن اين حديث چنين است:

«لا تُشَدُّ الرِّحال إلّا إلى ثلاثة مساجِدَ مَسجِدى هذا ومسجدِ الحرام ومَسجد الأقصى». (2)

در جواب از استدلال به اين حديث مى گوييم: در مستثنى منه حديث، دو احتمال وجود دارد:

1. لا تُشَدُّ إلى «مسجد مِنَ المساجد» الا إلى ثلاثة مساجدَ ...

2. لا تُشَدُّ إلى «مكانِ من الأمكنة» الا إلى ثلاثة مساجدَ ....

هر گاه مفاد حديث، فرض اول باشد، در اين صورت مفاد آن، اين مى شود كه به هيچ مسجدى از مساجد بار سفر بسته نمى شود مگر به اين سه مسجد؛ نه اين كه شدّ رحال(قصد سفر)، براى زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله نيست؛ زيرا قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مسجد نيست.

اگر مفاد حديث فرض دوم باشد، در اين صورت تمام سفرهاى معنوى جز سفر به


1- همان، ص 5.
2- صحيح مسلم، ج 2، ص 1014، ح 511، كتاب الحج.

ص: 558

اين سه نقطه، ممنوع خواهد بود؛ خواه سفر براى زيارت باشد يا براى زيارت نقاط ديگر». (1) «وانگهى نهى از قصد سفر براى زيارت غير از اين سه مسجد، نهى تحريمى نيست، بلكه ارشادى است؛ زيرا در هر شهرى، مسجد وجود دارد و سفر براى زيارت مسجد در شهرى ديگر ضرورتى ندارد». (2) و اين برخلاف زيارت قبور اولياى الهى است كه آثار و بركاتى عظيم بر آن، مترتّب است كه در جاى خود اشاره خواهيم كرد.

«ولى با توجّه به قرائن، روشن خواهد شد كه مفاد حديث بر فرض صحت سند، همان اولى است. اولا: مستثنى، مساجد سه گانه است؛ از آن جا كه استثنا، استثناى متصّل است، قطعاً «مستثنى منه» لفظ مساجد خواهد بود نه مكان.

ثانياً: هر گاه هدف، ممنوع ساختن تمام مسافرت هاى معنوى است، حصر، صحيح نخواهد بود. زيرا در اعمال حج، انسان براى «عرفات» و «مشعر» و «منى»، بار سفر مى بندد، هر گاه مسافرت مذهبى، جز براى غير اين سه مورد جايز نيست، پس چرا سفر به اين نقاط سه گانه جايز شمرده شده است.

ثالثاً: مسافرت براى جهاد در راه خدا، و آموزش علم و دانش و صله رحم و زيارت والدين، از جمله مسافرت هايى است كه در آيات و روايات بدانها تصريح گرديده است». (3) آن جا كه مى فرمايد: «فَلَولا نَفَر مِن كُلِّ فِرقَةٍ طائِفةٌ لِيتَفَقَّهوا فى الدّينِ ولِينذِرُوا قَومَهُم اذا رَجَعُوا الَيهِم لَعَلَّهُم يحذَرُونَ»؛ (4)

چرا از هر قبيله اى، گروهى كوچ نمى كنند كه دين را بياموزند و قبيله خود را پس از بازگشت بترسانند؛ شايد آنان بترسند.

همچنين غزالى به اين نكته توجه پيدا كرده و مى گويد: «مسافرت، امرى مستحب است؛ از جمله مسافرت به جهت زيارت قبور انبيا، صحابه، تابعين و ساير علما و


1- همان، ص 132.
2- شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 307.
3- آيين وهابيّت، ص 133.
4- سوره توبه، آيه 122.

ص: 559

اوليا. پس به طور كلى هر كس كه در حال حيات، به او تبرك جسته مى شود، در حال ممات نيز مى توان به زيارتش تبرك جست. بنابراين شدّ رحال براى تحقّق اين غرض، جايز مى گردد. اين موضوع با حديث پيامبر صلى الله عليه و آله «لاتشدّ الرحال إلّا إلى ثلاثة مساجد» منافات و تعارض ندارد؛ زيرا حديث مربوطه به مساجد از آن جا كه همه در فضيلت يكسان اند، ترجيحى در سفر براى آنها نيست، مگر اين سه مسجد كه به جهت خصوصيتى كه دارند، سفر به خاطر آنها اشكالى ندارد و اين مسأله غير از سفر براى زيارت قبور و اولياى الهى است». (1) بعد از اثبات جواز سفر براى زيارت اولياى الهى و همچنين استحباب سفر به سوى آنها، جا دارد در اين مورد، به احاديث متعدّدى كه در اين زمينه وجود دارد و به روشنى مشروعيت سفر براى زيارت قبور را ثابت مى كند، نيز توجه فرماييد:

1. طلحة بن عبيد اللَّه مى گويد: «خرجنا مع رسول اللَّه يريد قبور الشهداء ... فلمّا جئنا قبور الشهداء قال: هذه قبور إخواتنا»؛ (2) با پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون رفتيم و آن حضرت، قبور شهدا را اراده كرده بود .... وقتى به قبور شهدا رسيديم، فرمود: اين قبور برادران ماست. منظور از قبور شهدا در اين جا قبور شهداى احد است كه چند كيلومتر با مدينه فاصله دارد.

2. عن أبى الدرداء أن بلالًا رأى فى منامه النبى صلى الله عليه و آله و هو يقول له: «ما هذه الجفوة يا بلال امّا آن لك أن تزورنى يا بلال؟ فانبته حزيناً وجلًا خائفاً فركب راحلته و قصد المدينة وأتى قبر النبى ...». (3)(اين حديث را در ذيل عنوان زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله در سيره اصحاب نقل كرديم).

3. «كان النبى يأتى مسجد قباء كلّ سبت ماشياً وراكباً»؛ (4) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر روز شنبه به


1- احياء العلوم، ج 2، ص 228، كتاب آداب السفر.
2- سنن ابى داود، ج 1، ص 319.
3- تهذيب تاريخ دمشق، ج 2، ص 259.
4- صحيح البخارى، ج 2، ص 137.

ص: 560

مسجد قبا مى رفت، گاهى پياده و گاهى سواره. همان گونه كه در قبل گفتيم، زيارت قبور مؤمنين و اولياى خدا و به خصوص قبر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، يك امر استحبابى است كه در روايات صحيحه به آن امر شده است. بنابراين اگر كسى براى زيارت قبور، از شهرى به شهرى سفر كند، اين سفر نيز استحبابى خواهد بود؛ زيرا كه براى يك امر مستحب انجام مى گيرد.

زنان و زيارت قبور

همان طور كه گذشت، وهابيان مؤيد حرمت زيارت قبور براى زنان را همان حديثى كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده اند، مى دانند كه مى گويد: «لَعَن رسولُ اللّهِ زَوّاراتِ القبور». (1)

در جواب اين اشكال بايد بگوييم:

اولًا: اين حديث، خلاف سيره اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله است؛ زيرا:

- فاطمه زهرا عليها السلام در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله روزهاى جمعه به زيارت قبر حمزه مى رفت. (2) در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام او را نهى نمى كردند. (3) عايشه حديث مفصلى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه او فرمود: «پروردگارم به من دستور داد كه به بقيع بروم و براى قبور آنها طلب آمرزش كنم. گفتم: من چه بگويم اى رسول خدا؟ فرمود: بگو سلام بر اهل ديار از مؤمنين و مسلمين. خداوند، گذشتگان و بازماندگانِ از ما را رحمت كند و ما به خواست خدا به شما ملحق خواهيم شد». (4)- انس بن مالك مى گويد: «روزى پيامبر صلى الله عليه و آله از كنار زنى گذشت كه بر سر قبرى گريه مى كرد، به او فرمود: از خدا بترس و صبر داشته باش. او گفت: مرا رها كن، تو به مصيبتى كه من گرفتار شده ام، نشده اى و آن زن، پيامبر صلى الله عليه و آله را نشناخته بود. وقتى به او گفتند كه او پيامبر است، به در خانه پيامبر آمد و دربانى را پيش او نديد. پس گفت: تو


1- سنن ابن ماجه، كتاب الجنائز، ج 1، ص 502.
2- السنن الكبرى، ج 4، ص 78؛ المصنف، ابن أبى شيبه، ج 3، ص 572.
3- همان، ص 131.
4- سنن النسائى، ج 4، ص 93.

ص: 561

را نشناختم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: صبر در هنگام مصيبت، بهتر است». (1) مى بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله، آن زن را فقط به صبر دعوت نمود و او را از زيارت كردن قبر، منع نكرد. اين حديث و احاديث ديگر، به روشنى دلالت مى كند كه زن ها هم مى توانند به زيارت قبور بروند.

ثانياً: اين حديث(لعن اللَّه زوّارات القبور) از حيث سند ضعيف است؛ چون از سه طريق وارد شده است: حسان بن ثابت، ابن عبّاس و ابو هريره كه در طريق هر سه سند، ضعف وجود دارد. (2) ثالثاً: اين فتوا با حديث عايشه كه «قبلًا پيامبر صلى الله عليه و آله زيارت قبور را نهى كرده بود، ولى بعداً اجازه داد» معارض است. ابن ابى مليكه مى گويد: «روزى عايشه از طرف قبرستان مى آمد. به او گفتم: اى ام المؤمنين از كجا مى آيى؟ گفت: از زيارت قبر برادرم عبد الرحمن. گفتم: آيا پيامبر صلى الله عليه و آله از زيارت قبور نهى نكرده بود؟ گفت: آرى، نهى كرده بود؛ اما بعدها به زيارت قبور امر كرد». (3) بنابراين منظور پيامبر صلى الله عليه و آله در حديث شايد زن هايى است كه زيارت قبور را كار هميشگى خود قرار داده و در مظان تهمت و فتنه انگيزى و ايجاد فساد اخلاقى بودند. اما اگر زنى صرفاً براى كسب ثواب و عبرت آموزى و تذكر عالم آخرت و دادن سلام به اهل قبور، به زيارت آنها برود و خوف فتنه نباشد، كارى مشروع و مستحب انجام داده است و لعن پيامبر صلى الله عليه و آله شامل آنها نمى شود. (4) رابعاً: «نهى زنان از زيارت قبور به خاطر كمى صبرشان است. حال اگر زنى طاقتش زياد باشد و شكوه نكند، زيارتش اشكالى ندارد؛ زيرا بر فرض اين كه مقدمه حرام، حرام است، اين قاعده اطلاق ندارد، بلكه مقدمه موصوله حرام است، يعنى اگر كار


1- صحيح البخارى، ج 1، ص 541، باب زيارة القبور؛ المستدرك، حاكم، ج 1، ص 374.
2- المصّنف، ابى أبى شيبه، ج 3، ص 32، ح 11812 و 11813.
3- نيل الأوطار، ج 2، ص 810.
4- بزرگداشت اولياى خدا، ص 58.

ص: 562

مباحى قطعاً انسان را به حرام برساند، حرام است. لذا بزرگان اهل سنّت، زيارت اهل قبور را به شرط صبر، جايز شمرده اند». (1)

2. ساختن بارگاه و ضريح
اشاره

همان طور كه در گذشته اشاره شد، از جمله موضوعاتى كه وهابيان، آن را مورد ايراد قرار داده اند، مسأله ساختن زيارتگاه و قرار دادن ضريح روى قبور اهل بيت عليهم السلام مى باشد. همچنين فتاواى آنها را از نظر گذرانديم كه آنها نه تنها اين موضوع را جايز نمى دانند، بلكه كارى شرك آميز مى پندارند و انجام دهنده آن را مشرك مى دانند. آنها در ادّعاى خود بر حرمت بناى قبور، به مواردى استدلال كرده اند كه به آنها پاسخ مى دهيم:

الف. پاسخ به شبهه بناى قبور
اشاره

در پاسخ به شبهه اول(احداث بنا بر قبور از مظاهر شرك و از اعمال مشركين است) جا دارد كه به سراغ ادله شرعى رفته و جواز، بلكه رجحان بناى قبور را از اين ديدگاه، مورد بررسى قرار دهيم.

قرآن كريم به مسأله احداث بناى بر قبور، به طور صريح و خاص پرداخته است؛ اما مى توان حكم آن را از ضمن آيات قرآن استفاده نمود:

خداوند متعال در قرآن كريم امر به تعظيم شعاير الهى كرده و آن را دليل بر تقواى قلوب مى داند. آن جا كه مى فرمايد: «وَ مَن يُعَظّمْ شَعلِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»؛ (2)

و هر كس شعاير دين خدا را بزرگ و محترم دارد، اين صفت دل هاى باتقواست.

«مقصود از بزرگداشت شعاير الهى چيست؟ شعاير جمع «شعيره» به معنى علامت و نشانه است. منظور در آيه، نشانه هاى وجود خدا نيست؛ زيرا همه عالم نشانه وجود خداست و هيچ كس هم نگفته است كه تعظيم آنچه در عالم هستى است، نشانه


1- شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 308.
2- سوره حج، آيه 32.

ص: 563

تقواست. بلكه مقصود، نشانه هاى دين اوست». (1) «يعنى امورى كه دليل و علامت و نشانه به سوى خداست و هر كسى كه مى خواهد به خدا برسد، با آن نشانه و علامت مى تواند به خدا برسد. يعنى هر كس كه مى خواهد به حقيقت دين خدا رهنمون شود، برخى از امور راهنماى اويند، كه بايد آنهارا تعظيم كرد». (2) اگر در قرآن كريم، صفا و مروه از شعاير الهى شمرده شده است، آن جا كه مى فرمايد: «إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَآلِرِ اللَّهِ»؛ (3)

همانا صفا و مروه از شعاير خداست. و اگر كه شترى براى نحر به منى برده مى شود «وَ الْبُدْنَ جَعَلْنهَا لَكُم مّن شَعلِرِ اللَّهِ»؛ (4)

و نحر شتران فربه را از شعاير دين خدا مقرّر گردانيديم. به خاطر اين است كه اين امور، از نشانه هاى دين حنيف ابراهيم است. اگر مجموع مناسك حج، شعاير ناميده شده اند، به اين دليل است كه نشانه هايى به سوى توحيد و دين حنيف است.

«اگر اين امور از شعاير دين خدايند، و مردم را متذكر به توحيد و دين حنيف مى كنند، شكى نيست كه وجود انبيا و اولياى الهى از بزرگ ترين و بارزترين نشانه هاى دين خداوند است كه وسيله ابلاغ دين و مايه گسترش آن در ميان مردم بوده اند. هيچ فرد باانصافى نمى تواند منكر اين مطلب گردد كه وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام از دلايل اسلام و نشانه هاى اين آيين مقدس مى باشد». (5) حال اگر وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و اوصياى او و اولياى الهى چنين خصوصيتى دارند، حفظ و صيانت آثار آنان و حفظ قبورشان و بناى قبر و گلدسته براى آنها نيز در راستاى همين اهداف است. همچنين يكى از طرق بزرگداشت آن بزرگواران، حفظ آثار و قبور آنان و صيانت آن از فرسودگى و محو و نابودى است.

قرآن كريم به صراحت، به مودّت و محبت اقرباى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله امر نموده، آن جا


1- آيين وهابيت، ص 43.
2- شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ص 317.
3- سوره بقره، آيه 158.
4- سوره حج، آيه 32.
5- آيين وهابيت، ص 44.

ص: 564

كه مى فرمايد: «قُل لَّآأَسَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»؛ (1)

بگو از شما تقاضاى اجر و مزدى نمى كنم مگر مودت ذوى القربى را. واضح است كه يكى از طرق ابراز علاقه و مودت به اقرباى پيامبر صلى الله عليه و آله، احداث بنا بر قبور و تعمير قبور ايشان مى باشد؛ زيرا مودّت و محبّت بروز و ظهور دارد.

خداوند متعال در قرآن كريم اجازه داده كه خانه هايى كه در آنها ياد خدا شده، رفعت پيدا كند، آن جا كه مى فرمايد: «فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ و يُسَبّحُ لَهُ و فِيهَا بِالْغُدُوّ وَ الْأَصَالِ* رِجَالٌ لَّاتُلْهِيهِمْ تِجرَةٌ وَ لَابَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ»؛ (2)

در خانه هايى كه خدا رخصت داده، رفعت يابد و در آن، ذكر خدا شود و صبح و شام در آن تسبيح ذات پاك او كنند. پاك مردانى كه هيچ كسب و تجارت آنان را از ياد خدا غافل نگرداند.

استدلال به آيه فوق متوقف بر بيان دو امر است:

الف) مقصود از بيوت چيست؟

در بيان لفظ «بيوت» يادآور مى شويم كه مفاد لفظ ياد شده منحصر به «مساجد» نيست؛ بلكه اعم از مساجد و اماكنى است كه در آنها ياد خدا مى شود، همانند بيوت انبيا و ائمه عليهم السلام. بلكه مى توان مراد از بيوت را غير از مساجد دانست؛ زيرا بيت به معناى بنايى است كه داراى چهار ديوار و سقف باشد، همانند بيت اللَّه الحرام. (3) همچنين در قرآن مى خوانيم: «وَ لَوْلَآ أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَ حِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مّن فِضَّةٍ»؛ (4)

و اگر نبود كه همه مردم يك نوع و يك امّت اند، ما سقف خانه آنان كه به خدا كافر مى شوند از نقره خام قرار مى داديم». از اين ادله استفاده مى شود كه بيت در لغت عرب، منحصر به مساجد نيست؛ بلكه به اين معناست: «بنايى كه داراى سقف باشد».


1- سوره شورى، آيه 23.
2- سوره نور، آيات 36، 37.
3- آيين وهابيت، ص 49.
4- سوره زخرف، آيه 33.

ص: 565

ب) مقصود از رفع در آيه شريفه چيست؟

در اين جا دو احتمال وجود دارد:

1. مقصود از «رفع»، تعظيم و ترفيع قدر بيوت است كه همان رفع معنوى است. (1) همان گونه كه در قرآن مى خوانيم: «وَ رَفَعْنهُ مَكَانًا عَلِيًّا»؛ (2)

و ما مقام او را بلند و مرتبه اش را رفيع گردانيديم.

2. «مقصود از رفع بالا بردن ساختمان قبر و بالا بردن پايه ها و ديوارها و صيانت آن از فرو ريختن آن است». (3) چنانچه قرآن مى فرمايد: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَ هِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمعِيلُ ...». (4)

زمخشرى در تفسير اين آيه مى گويد: «رفع بيوت، يا به معناى بناى بيوت است، همانند آيه شريفه «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَ هِيمُ ...» و يا به معناى تعظيم بيوت و بالا بردن قدر و منزلت بيوت است. (5)

سيره سلف و بناى بر قبور

با مراجعه به تاريخ مسلمين بعد از ظهور اسلام پى مى بريم كه احداث بناى بر قبور، سيره عملى مسلمين در طول تاريخ بوده و هرگز مورد اعتراض هيچ يك از صحابه و تابعين تا اين زمان واقع نشده است و تنها گروهكى به نام وهابيون، در عمل و گفتار با اين كار مخالفت نموده اند. اكنون به نمونه هايى كه در اين مورد از احاديث استخراج شده است، توجّه فرماييد:

1. ابو جعفر گفته است: «فاطمه زهرا عليها السلام، قبر حمزه را زيارت مى كرد و آن را تعمير و اصلاح مى نمود و با سنگ، علامتگذارى كرده بود». (6) 2. بخارى در صحيح خود روايت كرده است: «بعد از وفات حسن بن حسن بن


1- شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 319.
2- سوره مريم، آيه 57.
3- آيين وهابيت، ص 49.
4- سوره بقره، آيه 127.
5- الكشّاف، ج 3، ص 242.
6- وفاء الوفاء، ج 3، ص 932. «إنّ فاطمة عليها السلام كانت تزور قبر حمزة ترمه وتصلحه وقد تعلمته بالحجر».

ص: 566

على عليه السلام همسر او تا يك سال قبّه اى بر قبر او زد و به عزادارى پرداخت». (1) 3. انس مى گويد: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قبر عثمان بن مظعون را با صخره اى علامت گذارى كرد». (2) 4. ابن شهاب مى گويد: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سنگ تراشيده اى را به عنوان علامت بر قبر عثمان بن مظعون قرار داد و چون معاويه، مروان را والى مدينه كرد، او آن سنگ را از قبر عثمان بن مظعون به قبر عثمان بن عفان انتقال داد».

آرى! از اين نمونه ها در احاديث و تاريخ بسيار است و همه بيانگر اين معناست كه در عهد پيامبر صلى الله عليه و آله و صحابه و تابعين، تعمير قبور در حدّ و وضع اقتصادى آن زمان معمول بوده است و اين كه قبور انبيا و اولياى الهى، داراى ديوار و يا سقفى باشد، امر منكرى نبوده است. همچنين خود آنها در مواردى به چنين كارى اقدام مى كردند و آن را نوعى تعظيم و تكريم براى اولياى الهى مى دانستند. حال با توجه به ادله شرعى از آيات قرآن و سيره مسلمين، نه تنها به جواز ساختن بارگاه و ضريح بر قبور اهل بيت عليهم السلام، بلكه به استحباب آن پى مى بريم.

ب. پاسخ به شبهه موقوفه بودن زمين بقيع

از جمله ادّعاهايى كه وهابيان براى توجيه تخريب قبور ائمه بقيع دارند، اين است كه مى گويند: زمين بقيع موقوفه است و اين بناها مخالف با نظر واقف است؛ پس بايد ولى امر مسلمين آنها را خراب كند. در پاسخ مى گوييم:

اولًا در هيچ كتابى، حديثى يا تاريخى اشاره نشده كه زمين بقيع موقوفه است، خصوصاً آن كه زمين حجاز و مدينه، چندان ارزشى نداشته كه كسى آن را وقف نمايد. (3)


1- صحيح البخارى، ج 7، كتاب الجنائز، ص 112. «لمّا مات الحسن بن الحسنُ بن على ضَرَبت إمرأتُه القُبّة على القبر سَنَة ...».
2- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 914. «إنّ رسول اللَّه جعل أسفل مهراس علاقه على قبر عثمان بن مظعون ليدفن الناس حوله فلما استعمل معاوية مروان بن الحكم على المدينة حمل المهراس على قبر عثمان».
3- شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 330.

ص: 567

ثانياً «بنا بر نقل سمهودى، بقعه اى كه در بر گيرنده اجساد ائمه طاهرين در بقيع است، خانه شخصى عقيل بن ابى طالب بوده است. لذا سمهودى مى گويد: عبّاس بن عبدالمطلب كنار قبر فاطمه بنت اسد بن هاشم در اوّل مقابر بنى هاشم در خانه عقيل دفن شد». (1) حال با اين وضع آيا مى توان به صرف ادعاى وقف، بناى بر قبور اولياى الهى را خراب نمود؟!

ج. بررسى روايات نهى

در قسمت ايرادهاى وهابيون ديديم كه يكى از ايرادهاى آنها، استدلال به برخى از روايات كرده اند كه آن روايات را دليلى بر حرمت تعمير قبور انبيا و اوليا دانسته اند.

در پاسخ مى گوييم: اين روايات از لحاظ سند ضعيف هستند؛ زيرا در سند حديث اول، افرادى قرار دارند كه در كتب رجال ذم شده اند، مانند «وكيع» كه ابن حَجر درباره او از احمد بن حنبل نقل مى كند كه وكيع در پانصد حديث اشتباه كرده (2) و نيز مانند حبيب بن ابى ثابت كه باز ابن حجر از ابو حيان نقل مى كند كه او در حديث تدليس مى كرد. (3) ضمناً در تمام كتب احاديث از ابوالهياج حديثى جز اين يك حديث نقل نشده است. (4) در سند حديث دوم نيز افراد مذمومى قرار گرفته اند، مانند ابن جريح كه احمد بن حنبل مى گويد: او احاديث منكر، نقل كرده است. (5) مالك بن انس در شأن او مى گويد:

ابن جريح مانند كسى است كه در شب، به دنبال جمع هيزم است. كنايه از اين كه هر نوع حديثى را نقل مى كند. (6) و مانند ابوالزبير كه ذهبى از ابو زرعه و ابو حاتم نقل مى كند كه با حديث او نمى توان احتجاج كرد و از افراد ديگرى نقل مى كند كه او تدليس مى كرد. (7)


1- وفاء الوفاء، ج 2، ص 96.
2- تهذيب التهذيب، ج 11، ص 125.
3- همان، ج 3، ص 179.
4- حاشيه سيوطى بر سنن النسائى، ج 4، ص 89.
5- تهذيب التهذيب، ج 6، ص 406.
6- همان، ص 404.
7- تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 127.

ص: 568

در سند حديث سوم ابن لهيعه است كه ذهبى مى گويد: با حديث او نمى توان احتجاج كرد. (1) و نيز از ابن مُعين نقل كرده كه او ضعيف است و به احاديثش احتجاج نمى شود. (2) اكنون ما از ضعف سند اين احاديث، به خاطر ورود آنها در كتب صحاح صرف نظر مى كنيم و درباره دلالت آنها سخن مى گوييم: حديث ابوالهياج «مربوط به هدم و خراب كردن قبور همه عالم نيست؛ بلكه مورد خاصى بوده كه حضرت او را مأمور به آن كرده است. شايد برخى از قبور مشركين بوده كه مورد پرستش آنان قرار گرفته بوده است و بر فرض كه مطلق قبور بوده، چه ربطى به قبور انبياى الهى دارد كه به جهت توجه مردم به خدا از طريق آنان و اقامه شعاير الهى، بدون هيچ توجه شرك آلود به آنان بنا شده است». (3) «همچنين اهل لغت و عرف به اين نكته توجه كرده اند كه ماده تسويه، در صورتى كه قرين مساوى با او ذكر نشود، به معناى صاف كردن آن است فى نفسه. و اين حديث اين چنين است؛ زيرا در آن نيامده كه آن را مثلًا با زمين مساوى كنيد پس معناى آن اين است كه هر قبرى كه به مانند كوهان شتر است، آن را صاف كن». (4) زيرا در روايات آمده كه تمام قبور شهدا همانند سنام و كوهان شتر بوده است. (5) لذا بعد از آوردن اين دلايل در مى يابيم كه اگر حرام بودن احداث و تعمير قبور شامل قبور انبيا و اوليا هم مى شد و اين مسأله از مسلّمات اسلام بود، هرگز سيره مسلمين بر ساختن بنا روى قبور آنان، جارى نمى شد و اين امر واضحى است.

3. برگزارى نماز و دعا نزد قبور اولياى الهى
اشاره

همان طور كه در گذشته بيان شد، وهابيان خواندن نماز و دعا را نزد قبور اهل بيت عليهم السلام نه تنها ممنوع دانسته اند، بلكه اين مسأله را از مرحله ممنوعيت به مرحله شرك


1- همان، ص 239.
2- ميزان الاعتدال، ج 2، ص 476.
3- شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 2، ص 327.
4- همان.
5- كنز العمال، ج 15، ص 736، ح 42932.

ص: 569

رسانده اند و براى اثبات عقايدشان فتاوايى را نقل كرده اند. در اين قسمت به بررسى آن فتاوا مى پردازيم، و سپس جواز بلكه رجحان آن را با گواهى از كتاب و سنّت، به اثبات مى رسانيم.

در ابتدا بايد يادآور شويم كه انگيزه مسلمانان از گزاردن نماز و دعا نزد قبور اوليا، به هيچ عنوان چنين نمى باشد كه قبر آن بزرگواران را قبله قرار داده و به سوى آن نماز بخوانند كه با اين عمل شرك به حساب آيد و در واقع اين خود تهمتى بس بزرگ است به مسلمانان به خصوص شيعيان. زيرا هيچ مسلمان و هيچ شيعه اماميه اى رو به سوى هيچ قبرى هرگز نماز نمى گزارد و هر جا كه نماز بگزارد، چنانچه بخواهد نيت را بر زبان آورد مى گويد: نماز مى خوانم «قربة إلى اللَّه» و هرگز به ذهن شان خطور نمى كند كه- العياذ باللَّه- «نماز مى خوانم قربة إلى صاحب القبة». همچنين هنگامى كه آنها نماز زيارت مى خوانند «قربة الى اللَّه» نيت مى كنند و سپس ثواب آن را به صاحب قبر، هديه مى كنند. واقعاً چگونه مى توان مسلمان بود و قبله را كعبه دانست، آن گاه قبرى يا جايى را قبله قرار داد! مؤيد اين مطلب را كافى است در دعاهايى كه بعد از نماز زيارات اهل بيت عليهم السلام آمده جست وجو نماييم. همان گونه كه مثلًا در دعاى بعد از نماز زيارت امام حسين عليه السلام وارد شده است:

«اللهمّ إنّى صلّيتُ وركعتُ وسجدتُ لك وحدك لا شريك لك لأنّ الصّلوة والرّكوع والسّجود لا يكون إلا لك ... اللهمّ وهاتان الرّكعتان هدية منّى الى مولاى الحسين بن على عليهما السلام». (1)

بنابر اين انديشه شرك از طرف وهابيان، پندارى بيش نخواهد بود. زيرا اين مسأله زمانى شرك خواهد بود كه كسى در نزد قبور، بر صاحب قبر نماز بگزارد و او را بپرستد، يا او را قبله خود قرار دهد، كه به طور مسلّم اين عمل شرك خواهد بود. اين در حالى است كه «انگيزه مسلمانان از گزاردن نماز و دعا نزد قبور اوليا، همان انديشه تبرك به مكانى است كه محبوب خدا در آن جا به خاك سپرده شده است و تصوّر


1- مفاتيح الجنان، زيارت مطلقه امام حسين عليه السلام.

ص: 570

مى كنند كه چون آن مكان، به خاطر در بر گرفتن جسد عزيزى از عزيزان خدا از شرافت خاصى برخوردار است، در نتيجه عمل شان ثواب بيشترى خواهد داشت». (1)

شرافت مدفن اولياى خدا در قرآن

1. درباره مدفن اصحاب كهف قرآن چنين مى فرمايد: «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا»؛ (2)

ما مدفن آنان را مسجد قرار مى دهيم. زمخشرى در تفسير آيه مذكور چنين مى گويد:

«يصلّى فيه المسلمون ويتبرّكون بمكانهم»؛ (3)

هدف از مسجد قرار دادن مدفن آنان، جز اين نبود كه فرايض خود را در آن جا انجام بدهند. به اصطلاح در آن جا به نماز و نيايش بپردازند. مطمئناً آنان اين چنين تصور مى كردند كه اين مكان با در نظر گرفتن اجساد بندگان صالح خدا، فضيلت خاصى دارد و بايد از فضيلت اين مكان خاص، تبرك بجوييم و ثواب بيشترى را كسب نماييم.

لازم به تذكر است كه قرآن اين مطلب را از گروه موحد نقل مى كند و در برابر آن سكوت مى كند. اگر چنانچه اين كار، يك عمل خلافى بود، هرگز قرآن در برابر آن سكوت نمى كرد؛ اين خود دليل بر مشروعيت عمل و پيشنهاد آنان است.

2. قرآن كريم به حجاج امر مى كند كه «نزد مقام ابراهيم عليه السلام» (4) نماز بجاى آورند.

چنانچه مى فرمايد: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لّلنَّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَ هِيمَ مُصَلًّى»؛ (5)

و به ياد آور زمانى كه كعبه را مقام امن و مرجع امر دين گردانيديم و امر شد كه مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خدا قرار دهيد. از اين آيه قطعاً فهميده مى شود دستور خداوند براى عبادت كردن و نماز خواندن در اين مكان به خاطر فضيلت و شرافتى است كه اين نقطه دارد و نماز خواندن در اين مكان براى تبرك به مقام ابراهيم عليه السلام است.


1- آيين وهابيت، ص 137.
2- سوره كهف، آيه 21.
3- الكشاف، ذيل آيه 21 سوره كهف.
4- مقام ابراهيم عليه السلام همان صخره اى است كه آن حضرت، روى آن براى ساختن كعبه مى ايستاده است.
5- سوره بقره، آيه 125.

ص: 571

وقتى قيام و ايستادن ابراهيم عليه السلام در نقطه اى موجب شرافت و مباركى آن جا مى گردد، آيا دفن اجساد شهيدان راه حق و مردان با فضيلت، مايه شرافت و فضيلت نمى گردد، و طبعاً نماز در آن جا از قداست بيشترى و نيز دعا از استجابت بهترى برخوردار نمى شود؟

شرافت مدفن اولياى خدا در سنت

در باب جواز خواندن نماز و دعا نزد قبور اولياى الهى احاديث و رواياتى بس معدود به چشم مى خورد. در اين جا به نمونه هايى از آنها اشاره مى كنيم:

1. سيوطى در باب احاديث معراج مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مدينه، طور سينا و بيت اللحم شد و در آن مكان ها نماز گزارد. جبرئيل به او عرض كرد: اى رسول خدا! آيا مى دانى كجا نماز مى گزارى؟ تو در شهر طيبى نماز خواندنى كه هجرتت به سوى آن بود، تو در طور سينا نماز گزاردى؛ مكانى كه خداوند با موسى سخن گفت، تو در بيت اللحم نماز گزاردى؛ مكانى كه عيسى متولد شد. (1) آرى! طور سينا به دليل سخن گفتن خداوند با حضرت موسى عليه السلام و بيت اللحم به دليل ولادت حضرت عيسى عليه السلام داراى فضيلت و قداست خاص شده است. حال از نظر فضيلت بين زادگاه و مقبره چه فرقى مى تواند باشد؟ از اين حديث استفاده مى شود كه نماز گزاردن در نقاطى كه با بدن پيامبر صلى الله عليه و آله تماس داشته است، داراى فضيلت خاصّى مى باشد.

2. اگر نماز خواندن در كنار قبر اشكال دارد، چرا دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله كه به حكم احاديث صحاح خشنودى او، خشنودى خدا و رسول او و نيز خشم او، خشم خدا و رسول اوست، هر جمعه به زيارت قبر عموى خود حمزه مى رفت و در كنار قبر نماز بجا مى آورد و گريه مى كرد:

«كانت فاطمة تزور قبر عمّها حمزة كُلُّ جمعة فتُصلّى وتبكى عنده». (2)


1- الخصائص الكبرى، ج 1، ص 154.
2- سنن الكبرى، ج 4، ص 78.

ص: 572

به راستى اگر مدفن پيامبر صلى الله عليه و آله شرافت خاصى ندارد، چرا عايشه تا آخر عمر در كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله به زندگى خود ادامه داد و در آن جا نماز بپا داشت؟ چرا شيخين اصرار كردند كه جنازه آنان را در آن نقطه دفن كنند؟

اين دلايل- به ضميمه سيره مسلمين كه پيوسته در مكان هاى مقدس كه اوليا و بزرگان الهى به خاك سپرده شده اند، نماز مى گزارند و به دعا و عبادت مى پردازند-، مى رساند كه نماز و دعا در كنار قبور اين عزيزان و بزرگواران، نه تنها هيچ اشكالى ندارد، بلكه با توجه به فضيلت و شرافت بسيار زيادى كه اين قبور دارد، داراى ارزش و ثواب بالاترى نيز مى باشد و هدف جز اين نمى باشد كه از آن محل، تبرك جسته و عمل خود را در محلى انجام دهند كه مورد توجه خداست.

4. تبرك و استشفا به آثار اهل بيت
اشاره

همان طور كه قبلًا نيز گفتيم، يكى از راه هاى اظهار محبت به اولياى خدا و پاكان و مقربان درگاه او، زيارت قبور ايشان مى باشد. اما در اين گفتار مى خواهيم با يكى ديگر از راه هاى اظهار محبت به اولياى الهى آشنا شويم كه شارع مقدس هم از آن نهى نكرده است، و آن تبرك جويى از آثار و نشانه هاى آنان و احترام به هر چيزى است كه انسان را به ياد آنها مى اندازد.

نظر به اين كه وهابيان تبرك جستن به آثار اوليا را شرك مى دانند و كسى كه محراب و منبر پيامبر صلى الله عليه و آله را ببوسد، مشرك مى خوانند و در اين نظريه فتاوايى را بيان كردند، اكنون ما در پاسخ به ايرادهاى آنان بحثمان را در اين قسمت بر روى بررسى آيات، روايات و سيره مسلمين متمركز مى كنيم:

تبرك در آيات

كلمه بركت در قرآن، با الفاظ گوناگونى به كار رفته است؛ كه خداوند به جهات خاصّى برخى از اشخاص، يا مكان ها و يا زمان ها را بركت افاضه كرده است.

ص: 573

الف. بركت در اشخاص: 1. خداوند درباره حضرت عيسى عليه السلام مى فرمايد: «وَ جَعَلَنِى مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَ أَوْصنِى بِالصَّلَوةِ وَ الزَّكَوةِ مَا دُمْتُ حَيًّا»؛ (1)

و مرا هر جا باشم براى جهانيان مايه رحمت و بركت گردانيد و تا زنده ام به عبادت و نماز و زكات سفارش كرد.

2. همچنين درباره اهل بيت پيامبرمان عليهم السلام يا اهل بيت ابراهيم عليه السلام مى فرمايد:

«رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكتُهُ و عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ و حَمِيدٌ مَّجِيدٌ»؛ (2)

رحمت و بركات خدا، مخصوص شما اهل بيت رسالت است؛ زيرا خداوند بسيار ستوده و بزرگوار است.

ب. بركت در زمان و مكان: 1. خداوند متعال راجع به مكه مكرمه مى فرمايد: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لّلْعلَمِينَ»؛ (3)

همانا اولين خانه اى كه براى مكان عبادت مردم بنا شده، مكه است كه در آن، بركت و هدايت خلايق است.

2. درباره شب قدر مى فرمايد: «إِنَّآ أَنزَلْنهُ فِى لَيْلَةٍ مُّبرَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ»؛ (4)

كه ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم، زيرا كه ما هشداردهنده بوديم.

تبرك در روايات

با مراجعه به روايات، با طيف بسيارى از كلمات گهربار نبوى و اهل بيت عليهم السلام مواجه مى شويم كه سخن از تبرك به ميان آورده و محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله را اشخاص مبارك معرفى نموده اند:

1. پيامبر صلى الله عليه و آله در كيفيت صلوات، چنين دستور داده كه بگوييد: «اللهمّ صلّ على محمّد وعلى آل محمّد كما صلّيت على إبراهيم، وبارك على محمد وعلى آل محمد، كما باركت على إبراهيم في العالمين إنّك حميدٌ مجيد والسلام كما قد علمتهم». (5) 2. در صحيح بخارى در كيفيت صلوات به رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين آمده است: «اللهم صلّ على محمد عبدك ورسولك كما صلّيت على ابراهيم وبارك على محمد وآل


1- سوره مريم، آيه 31.
2- سوره هود، آيه 73.
3- سوره آل عمران، آيه 96.
4- سوره دخان، آيه 3.
5- صحيح مسلم، كتاب الصلوة، باب الصلوة على النبى صلى الله عليه و آله بعد التشهد، ج 1، ص 350، ح 65.

ص: 574

محمد كما باركت على ابراهيم». (1)

تبرك در سيره مسلمين

وقتى در اين باب به سيره مسلمين مراجعه مى كنيم، مى بينيم صحابه نه تنها در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله بلكه بعد از وفات آن حضرت هم از ايشان تبرك مى جستند و خود را به آثار پيامبر صلى الله عليه و آله متبرك مى كردند.

الف. سيره صحابه در تبرك به پيامبر صلى الله عليه و آله در زمان حياتش: 1. عايشه نقل مى كند:

صحابه دائماً فرزندان خود را نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله مى آوردند تا آنان را تحنيك كرده (2) و مبارك گرداند. (3) 2. عون بن ابى جحيفه از پدرش نقل مى كند كه پيش پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم و او در خيمه اى از پوست دباغى شده، قرار داشت و بلال را ديدم كه آب وضوى پيامبر صلى الله عليه و آله را مى گيرد.

مردم به آب وضوى پيامبر صلى الله عليه و آله مى شتابند. هر كس از آن آب مى گيرد، آن را بر سر خود مى كشد و هر كس كه نمى تواند از آن آب بگيرد، از رطوبت دست رفيقش اخذ مى كند. (4) 3. از ابراهيم بن عبدالرحمن نقل شده كه «او ديده است كه ابن عمر دست خود را به محل نشستن پيامبر صلى الله عليه و آله بر منبر، قرار مى داد، سپس آن را بر صورت خود مى كشيد. (5) ب. تبرك صحابه و تابعين به آثار پيامبر صلى الله عليه و آله: 1. بخارى در صحيح بابى را به اين مضمون ذكر كرده است: «آنچه از زره، عصا، شمشير، ظرف، انگشتر، مو، كفش و ... از چيزهايى كه صحابه و ديگران به آنها بعد از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله تبرك مى جستند». (6) 2. از على بن ابى طالب عليه السلام نقل شده كه «چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دفن شد، فاطمه آمد و


1- صحيح البخارى، ج 6، ص 218؛ كتاب التفسير، تفسير سوره احزاب.
2- تحنيك، عبارت است از اولين خوردنى كه به طفل مى خورانند از تربت يا چيز ديگرى.
3- مسند احمد، ج 7، ص 303، ح 25243.
4- صحيح البخارى، ج 7، ص 238، ح 77.
5- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1404.
6- صحيح بخارى، ج 4، ص 184. «باب من ذكر من درع النبى صلى الله عليه و آله وعصاه وسيفه وقدمه وخاتمه وما استعمل الخلفاء بعده ...».

ص: 575

مقابل قبر ايستاد و مشتى از خاك قبر را گرفت و بر چشمانش نهاد و گريه كرد». (1) 3. عبداللَّه بن احمد بن حنبل مى گويد: از پدرم درباره مردى پرسيدم كه منبر پيامبر خدا را مسّ مى كند و از آن تبرك مى جويد و آن را مى بوسد و با قبر نيز همين گونه رفتار مى كند و اين كارها را به اميد ثواب خدا انجام مى دهد. گفت: اشكالى ندارد. (2) از مجموع اين احاديث، روشن مى شود كه تبرك جويى از آثار انبيا و اولياى خدا در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و صحابه و تابعين، امر معمول و مرسومى بوده و هرگز پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحاب از آن، نهى نكرده اند و اين يك نوع تكريم و تعظيم و احترام نسبت به آنان بوده است.

در واقع هدف اصلى ما در اين قسمت از نوشتار اين است كه ثابت كنيم مسأله تبرك جستن، يك مسأله عمومى و مسلّم است. حال با توجه به آيات قرآن و احاديث و سيره صحابه، چرا يك گروه كج فكر به عنوان شرك، مانع بوسيدن ديوار مسجد يا قبر مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله مى شوند؟ آنان چه دليلى از قرآن و حديث دارند؟ ولى الحمدللَّه ما صدها حديث در اين زمينه از كتاب هاى معتبر اهل سنت داريم. اى كاش به جاى اين كه در شركِ تبرك به بهترين افراد اهل توحيد، وسوسه كنند، كمى در فكر خود تجديد نظر مى كردند كه شرك چيست؟

1. ترسيدن از شيطان ها و ابرقدرت ها شرك است. (3) 2. خودخواهى و خودپرستى ها و پيروى از هوس ها شرك است. (4) 3. ايجاد تفرقه در مكتب اسلام و مسلمين شرك است. (5)


1- وفاء الوفاء، ج 4، ص 1405. عن على عليه السلام: «لما رمس رسول اللَّه صلى الله عليه و آله جائت فاطمه فوقفت على قبره وأخذت قبضه من تراب القبر ووضعت على عينيها وبكت».
2- همان. «سألت ابى عن الرجل يمسّ منبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله ويتبرّك بمسه ويقبله ويفعل بالقبر مثل ذلك رجاء ثواب اللَّه تعالى. قال: لا بأس به».
3- سوره انعام، آيه 121. «وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ»؛ اگر از شيطان ها فرمانبرى كنيد، حتماً مشرك هستيد.
4- سوره جاثيه، آيه 23. «أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَلهُ ...».
5- سوره روم، آيات 32 و 31. «وَ لَاتَكُونُواْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ ...».

ص: 576

پس با توجه به مطالب ياد شده، در مى يابيم كه اساس بوسيدن قبر و ضريح و در و ديوار مشاهد مشرفه را محبوبيت و دوستى صاحب قبر و تبرك جستن به چيزى كه مربوط به اولياى الهى را تشكيل مى دهد و بر خلاف آنچه توهم شده، پرستش صاحب قبر نبوده و شرك نيست.

آرى! به همين دليل است كه مسلمانان و شيعيان چون عشق و علاقه زيادى به اولياى الهى دارند و دسترسى به شخص آنها ندارند، قبر و ضريح و در و ديوار و بالأخره هر چه را متعلق به آن است مى بوسند.

تأثيرات زيارت

روح زيارت، ارتباط و اتصال زاير با مزور است و اين ارتباط زنده، مؤثر و حياتبخش است. اكنون بايد ديد برقرارى اين رابطه، چه پيامدهايى دارد و آثار و لوازم آن چيست؟ تنها راه ارتباط و باب ملاقات با خداوند متعال، اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام هستند: «اللهمّ إنّى لا أجد سبيلا إليك سواهم»؛ (1) بارالها جز راه اهل بيت طريقى به سوى تو نمى يابم. همچنين براى تحصيل آمادگى در محضر ربوبى و تشرف به حرم الهى، تنها راه اهل بيتند كه باب ارتباط الهى هستند.

توجه و تذكر مدام به اين نكته مهم و باور ايمانى موجب مى شود كه زاير همه اعمال و گفتارها را بر مبناى اين اعتقاد پايه ريزى كند و شخصيت مزور يعنى اهل بيت عليهم السلام را زنده و داراى همه آثار و توابع حياتى بداند و دقيقاً همه رفتارى كه در حال حيات و حضور آنان، مناسب است انجام شود، عيناً در حال غيبت و ممات ظاهرى انجام دهد. (2) پس با توجه به حقيقت مطالب بالا مى توان به خوبى دريافت كه آنچه راه وصول به جلوه ها و مظاهر الهى و در پرتو آن، قرب به حق و توحيد را تأمين مى كند، تنها همين طريق اهل بيت عليهم السلام است و بدون اين طريق راهى نيست و هيچ كمال انسانى و الهى


1- بحار الانوار، ج 97، ص 162.
2- فلسفه زيارت و آيين آن، ص 41.

ص: 577

جز از اين راه حاصل نمى شود: «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقّ إِلَّا الضَّللُ»؛ (1)

پس بعد از حق، چيزى جز گمراهى نيست.

زيارت، تفسير اين ارتباط و تبيين آن اتصال است. همان طور كه ايجاد و تحكيم اين رابطه، موجب خردمندى در دنياست: «إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْببِ»، (2)

سبب نيكبختى در آخرت نيز هست. «لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ».

بنابر اين زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام، آثارى را به دنبال دارد كه اعم از آثار دنيوى و اخروى است. گر چه بيان كردن آن همه عظمت از آثار زيارت، كارى بس عظيم و دشوار است و از عهده اين نوشتار خارج است؛ اما با همه اينها با عنايت و الطاف الهى براى تبرك، به چندى از آنها اشاره مى كنيم.

حضور در كنار قبور اولياى الهى و بندگان صالح خداوند متعال، انسان را به ياد ارزش ها و اصالت ها و فضيلت ها و تعليماتى مى اندازد كه اين بندگان شايسته الهى، همواره منادى آن بوده اند.

1. اداى حقوق اولياى الهى: بى ترديد اولياى الهى كه با رنج و زحمت فراوان و همچنين با خون هايى كه نثار مكتب اسلام كردند، حقوقى خاص بر گردن ما(كه خود را پيروان و دوستان ايشان مى خوانيم) دارند كه بخشى از اين حقوق، مقتضى زيارت ايشان بعد از فوتشان است. چنانچه امام رضا عليه السلام مى فرمايند: «همانا براى هر امامى، عهدى بر گردن اوليا و دوستان اوست و از تمام وفاى به عهد و حسن اداى آن، زيارت قبور آنهاست. (3) 2. دعا براى اولياى الهى: اين سلوك، يكى از روش هاى بلند اخلاقى است كه بر حفظ كرامت اولياى الهى، حتى بعد از وفاتش دلالت دارد. علاوه بر آن روحيه محبت، دوستى و اداى حقوق آنها را نيز زنده مى كند. چنانچه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: شما را از زيارت


1- سوره يونس، آيه 32.
2- سوره رعد، آيه 19.
3- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 79 و 78، ح 3.

ص: 578

قبور نهى كردم، ولى بعد از اين، قبرها را زيارت كنيد و براى آنها دعا و استغفار نماييد. (1) 3. زيارت اولياى الهى يعنى ارزيابى: «در زيارت همين كه انسان در برابر كامل قرار گرفت و خود را با آن بزرگواران كه به حق ميزان انسانيت هستند، مقايسه كرده، متوجه فاصله ها مى شود آنها كجا بودند و ما كجا هستيم». (2) اين جاست كه احساس شرمندگى كرده و سعى بر آن داريم كه اين فاصله ها را به وسيله تقرب به ذات احديت و اولياى الهى، كم تر نماييم تا بتوانيم خود را در طريق آنها قرار داده و آنها را در سر لوحه كردار و رفتار در زندگى خويش قرار دهيم. از اين رو است كه در زيارتنامه ها مى خوانيم و از خدا مى خواهيم كه ما را در زمره آنها قرار دهد.

4. هشدار به ستمگران: در واقع ستمگران تاريخ، با ريختن خون اولياى الهى و زندانى و تبعيد كردن آنها، مى خواستند آن بزرگواران را به دستِ فراموشى بسپارند و حضور پر شور و هر چه بهتر مردم بر مزار ايشان، مُشت محكمى است بر دهان ستمگران، عكس العملى است تا خيال نشود با شهيد كردن مى توان فكر و هدف آنان را هم محو نمود. در زيارتنامه ها بر ستمگران تاريخ، انواع نفرين ها و لعنت ها شده است و به همين دليل بود كه سال ها از رفتن به كربلا جلوگيرى مى شد. چون كربلا جغرافى نيست؛ تاريخ نيست؛ شهر نيست؛ كتابخانه نيست؛ زمين نيست. زمينه است؛ مكتب است؛ انديشه است؛ حزب است. اين شهر جماد نيست؛ بلكه پيام است.

مسافرت به كربلا، مبارزه با طاغوت است؛ و زيارتنامه ها، قطعنامه و مرامنامه است؛ اشك ها تيرهاست؛ ناله ها، فريادهاست. (3) 5. ياد مرگ و آخرت: يكى ديگر از آثار تربيتى زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام كه بالتبع مهم ترين اثر زيارتى به شمار مى رود، يادآورى عالم آخرت است. زيرا زيارت قبور پرده هاى غفلت را كنار زده و به انسان فرصت مى دهد كه درباره مرگ و عالم آخرت


1- المعجم الكبير، ج 2، ص 94، ح 1419؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 58.
2- روزنامه اطلاعات، سال 1370، ص 3، مورخ 22 خرداد.
3- همان.

ص: 579

بينديشد و روز قيامت را به ياد آورد.

يادآورى عالم آخرت و روز جزا، در تقويت ايمان و عمل به دستورات الهى و دورى از گناهان، انگيزه بسيار نيرومندى است و انبيا و اوليا هميشه با ياد آخرت زندگى مى كردند. چنانچه خداوند در قرآن كريم از ابراهيم و اسحاق و يعقوب- سه تن از پيامبران عالى قدر- نام مى برد و در مقام تعريف از آنها مى فرمايد: «وَ اذْكُرْ عِبدَنَآ إِبْرَ هِيمَ وَ إِسْحقَ وَيَعْقُوبَ أُوْلِى الْأَيْدِى وَ الْأَبْصرِ* إِنَّآ أَخْلَصْنهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ»؛ (1)

به يادآور بندگان خاص ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه صاحبان دست ها و ديده ها بودند. ما آنها را به اين ويژگى مخصوص شان كرديم كه آخرت را ياد مى كردند.

چنانچه احاديث متعددى از پيامبر صلى الله عليه و آله در اين مورد نقل شده است كه همه بيانگر اهميت اين مسأله است؛ زيرا انسان را به ياد آخرت مى اندازد و باعث عبرت آموزى است. در اين جا به يك نمونه از آنها اشاره مى كنيم: انس مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«كنت نهيتم عن زيارة القبور ألا فزوروها فإنّها ترقّ القلب وتدمع العين وتذكّر الآخرة ولا تقولوا هجراً»؛ (2) شما را از زيارت قبور، نهى كرده بودم؛ از اين پس قبرها را زيارت كنيد كه قلب را نرم و چشم را گريان مى كند و آخرت را به ياد شما مى آورد. اما در آن جا سخن بيهوده نگوييد.

لذا به خاطر همين آثار تربيتى و معنوى است كه از نظر اسلام، زيارت قبور يكى از مستحبات به شمار آمده و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به آن دستور داده است و خود، به زيارت قبور مى رفت و آداب زيارت و كيفيت سلام دادن به اموات را به اصحاب خود تعليم مى كرد.

نتيجه

اسلام به عنوان يك مكتب جامع و مترقى، در طريق پيشبرد اهداف و ايجاد زمينه تلاش و سازندگى، برنامه هاى مختلفى را منظور داشته كه از هر جهت، سازنده و


1- سوره ص، آيه 45- 46.
2- كنز العمال، ج 15، ص 646؛ سنن الترمذى، ج 3، ص 370.

ص: 580

آموزنده است. زيرا اسلام به اهداف عالى كه همان رسيدن به مقصد اصلى يعنى كمال مى باشد، ارزش بس والايى قايل است و لذا بايد زمينه حركت و جنبش و مسير به سوى مقصد، بر اساس اين برنامه هاى مورد نظر باشد.

در اين رهگذر، زيارت يكى از برنامه هاى مهم و مورد نظر اسلام است كه خود، يك شاخصه مهم در بحث برنامه عبادى و سياسى آن، به شمار مى رود.

بى شك مسلمانان كه ايدئولوژى اسلامى را پذيرفته اند، زيارت به عنوان محور اصلى در بين برنامه هاى مختلف و متنوع اسلام باور داشته و به اين مسأله مهم پافشارى مى نمايند. به خصوص زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام كه همواره جايگاه ويژه اى در بين مسلمانان، خاصه شيعيان باز كرده است. اين خود مى تواند ريسمان محكم و مطمئنى باشد براى رسيدن به قله كمال بندگى. اين ريسمان محكم را بايد به عنوان وسيله محكم و مطمئنى به چنگ گرفته تا به صعودى موفقيت آميز همراه با دلى آرام و قلبى مطمئن دست پيدا كنيم و اين خود دست نايافتنى است مگر با تمسك به اين ريسمان الهى. (1) به دنبال همين مسأه، اهداف و فلسفه زيارت را در اين طريق مهم اشاره كرديم و بعد مشروعيت زيارت قبور را از نظر ادله شرعى به اثبات رسانيديم كه مبحث زيارت، هم در آيات قرآن به طور غير مستقيم و در روايات و سيره صحابه نيز جايگاه خاصى داشته و دارد.

سپس ديدگاه وهابيان را كه به طور عموم زيارت قبور را حرام مى دانند، مورد نظر قرار داده و به برخى فتاواى آنها اشاره شد و دلايل آنها از اين فتاوا و در كل عقايدشان نيز مورد اشاره قرار گرفت. آن گاه به بررسى فتاوا و همچنين عقايد آنها پرداخته شد.

چنانچه از نظر گذشت، وهابيان زيارت قبور را حتى زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام را مورد اشكال قرار داده و بر اين ديدگاه خود، به آيات و همچنين برخى احاديث رجوع كرده تا اين مطلب خود را به اثبات برسانند. تمسك آنها در اين مورد به اين مطلب


1- سوره آل عمران، آيه 103. «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا».

ص: 581

است كه مى گويند: انبيا و اولياى الهى، بعد از مرگ، هيچ اراده و احاطه اى بر اين دنيا نداشته و زندگى بعد از مرگ شان مانند دوران حيات شان نيست و با رفتن از اين دنيا ارتباطشان كاملًا با اهل دنيا قطع مى شود. آنها همچنين سفر به سوى زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام را حرام دانسته و فردى را كه چنين كارى انجام دهد، مشرك مى دانند. ما به دنبال اين فتاوا، با استناد به آيات قرآن و احاديث اهل سنت و سيره صحابه به اثبات جواز و استحباب زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام پرداختيم. اشكال ديگر آنها، ساختن بنا و گنبد و ضريح بر روى قبور اهل بيت عليهم السلام مى باشد كه ما به اين اشكالات نيز پاسخ داده و بلكه فتاواى آنها را مورد ايراد قرار داديم.

آنها مى گويند: «نماز و دعا نزد قبور اهل بيت عليهم السلام شرك است» كه ما در بررسى اين نظريه، به چندى از آيات قرآن و روايات در سيره مسلمين استناد كرده و جواز اين مطلب را به اثبات رسانيديم. باز اشكال ديگرى كه آنها مورد توجه قرار داده و روى اين اشكال پافشارى كرده اند. «تبرك و استشفا» به آثار اهل بيت عليهم السلام مى باشد كه در اين خصوص فتاوايى داده و از اين طريق به اثبات عقايدشان پرداخته اند. در باب بررسى فتاواى آنها و اثبات جواز تبرك به آثار اولياى الهى، نه تنها به آيات و روايات مراجعه كرديم؛ بلكه تبرك را در سيره صحابه، هم در زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله و همچنين بعد از ممات ايشان مورد توجه قرار داده و حتى استحباب اين امر را به اثبات رسانيديم.

و در آخر، چشم اندازى داشتيم به تأثيرات بسيار زيبا و روح افزاى زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام كه به طور اجمالى آنها را مورد نظر قرار داده و به پايان رسانيديم.

توصيه و پيشنهاد

شايان ذكر است با تمام اهميت اين مسأله و تأثيرات زيادى كه زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام بر روى روح و روان انسان مى گذارد و صيقل بخش روحيات و افكار زنگار گرفته انسان مى باشد، اما با اين حال مى بينيم كه بعضى از مسائل كه بايد در زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام مورد نظر و دقت باشد، به باب كم توجهى و يا اصلًا فراموشى و

ص: 582

غفلت سپرده مى شود. گر چه استحباب زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام، براى ما امرى ثابت شده مى باشد و همچنين تأثيرات تربيتى آن را مهم و زندگى ساز مى دانيم. اما با توجه به مسائل مهمى كه بايد در نظر گرفته شود، ولى همواره مورد غفلت قرار مى گيرد و مطمئناً ثمرات بهره هايى كه بايد از زيارت به دست آيد، حاصل نمى گردد.

چه خوب است در باب اين مسأله مهم هم، زايران قبور اهل بيت عليهم السلام به تمام ضوابط و قوانين اسلامى اهميت داده و آن را ملاك و مبناى واقعى در سر لوحه زيارت قرار دهند. به طور مثال، گاهى اوقات مشاهده مى شود كه بعضى از واجبات، فداى مستحبات مى گردد و در نتيجه بعضى از امور واجب، كم كم جاى خود را به مستحبات داده و اهميت اعمال و مسائل واجب مورد سؤال قرار مى گيرد. كه اين خود از جمله نكات و قوانين شرعى مهم است و بايد بهتر و بيشتر مورد توجه زايران قرار گيرد.

يكى از نمونه هاى شايان توجه كه ذكرش بسيار حايز اهميت است، رعايت ضوابط و اخلاق اسلامى در زيارتگاه هاست. اهميت رعايت اين مسأله تا بدان جا است كه در باب زيارات، آدابى را براى ما بر شمرده اند تا با رعايت آن آداب، زيارتى مملو از صفا و صميميت، عشق، اخلاص و در نتيجه پربار داشته باشيم. گر چه در جهت رعايت ضوابط اسلامى اقداماتى صورت گرفته است، اما هنوز اين مسأله به طور كامل در همه جا پياده نشده و در نتيجه، آن تأثيرات لازمه اى كه بايد از زيارت به دست آيد، حاصل نمى گردد.

جدا شدن محيط زن و مرد در زيارتگاه ها و رعايت پوشش اسلامى زنان و پوشاندن زينت ها و خوددارى كردن از سر و صداها كه بعضاً حرام و بعضاً مكروه است و رعايت ساير جهات شرعى و اخلاقى، از جمله مسائل مهمى است كه بايد هم مسئولين و هم افراد جامعه اسلامى دست به دست هم بكوشند كه كاملًا ضوابط اسلامى در همه جاى اجتماع، به ويژه در مزارها و زيارتگاه ها خاصه زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام رعايت گردد و در اين جهت، با امر به معروف و نهى از منكر و دعوت همديگر به خير و توصيه يكديگر به حق، اجتماعى اسلامى به وجود آورند.

ص: 583

فهرست منابع

1. آيين وهابيت، جعفر سبحانى، انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

2. احياء العلوم، محمد بن محمد الغزالى، بيروت، دار القلم.

3. اسد الغابة في معرفة الصحابه، ابى الحسن على بن محمد الجزرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1417 ق/ 1996 م.

4. انوار التنزيل، حاشيه محيى الدّين شيخ زاده على تفسير القاضى البيضاوى، بيروت، دار الكتب العلميه.

5. ايده ها، عقيده ها، سيد محمد شفيعى، بنياد معارف اسلامى، چاپ عترت، 1379.

6. بحار الانوار، علامه محمد باقر مجلسى، دار الاحياء التراث العربى، بيروت، 1403 ق.

7. بررسى كوتاه پيرامون زيارت، سيد محمد حسينى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1364.

8. بزرگداشت اولياء خدا، يعقوب جعفرى، نشر مشعر، چاپ اول، 1372.

9. تاريخ بغداد، ابوبكر احمد بن على الخطيب البغدادى، بيروت، دار الكتاب العربى.

10. تاريخ نجد آلوسى، سيد محمود آلوسى، مصر، بى نا، 1347 ق.

11. تذكرة الحفاظ، ابو عبداللَّه شمس الدين محمد الذهبى، بيروت، دار الكتب العلميه.

12. تفسير كشّاف، محمود بن عمر زمخشرى، بيروت، دار الكتاب العربى، 1366.

13. تهذيب الاحكام، شيخ ابى جعفر محمد الحسن الطوسى، چاپخانه خورشيد، دار الكتب الاسلامى، 1365.

14. تهذيب التهذيب، احمد بن على، ابن حجر العسقلانى، بيروت، دار الفكر، 1404 ق.

15. تهذيب تاريخ دمشق، على بن الحسن المعروف بابن عساكر، بيروت، دار إحياء التراث العربى، 1407 ق.

ص: 584

16. چرا؟ چرا؟ پرسش و پاسخ در مدينه منوره، على عطايى اصفهانى، ويراستار: محمد فرقانى، مركز فقهى ائمه اطهار عليهم السلام، 1383.

17. الخصائص الكبرى، ابى الفضل جلال الدين عبد الرحمن ابى بكر السيوطى، بى جا، دار الكتب العربى.

18. خصال، ابو جعفر محمد بن على بن حسين بابويه قمى(صدوق)، تصحيح و تعليق:

على اكبر غفارى، مؤسسه نشر اسلامى، قم، 1416 ق.

19. الرد على الافنائى، احمد بن عبد الحليم الحرّانى(ابن تيميه)، مصر، مطبعة السلفيه.

20. الروح، شمس الدين ابى عبداللَّه بن قيم الجوزيّه، بيروت، مكتبة التربية.

21. روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم و السبع المثانى، لابن الفضل شهاب الدين محمود الاوسى البغداد، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1364 ق/ 1985 م.

22. زاد المعاد فى هدى خير العباد، محمد بن ابى بكر معروف به ابن قيم جوزيه، بيروت، دار التراث لاحياء العربى.

23. زيارت، جواد محدثى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1371.

24. سنن ابى داود، سليمان بن الاشعث السجستانى، بيروت، دار الكتب العربى.

25. السنن الكبرى، ابوبكر احمد بن الحسين البيهقى، افست، بيروت، دار المعرفه.

26. سنن النسائى، ابو عبدالرحمن نسائى، بشرح الحافظ جلال الدين السيوطى، قاهره، دار الحديث، 1407 ق/ 1987 م.

27. سنن الترمذى، ابو عيسى محمد بن عيسى الترمذى، تحقيق: احمد بن شاكر، بيروت، دار احياء التراث العربى.

28. سنن الدارمى، عبداللَّه بن عبدالرحمن الدارمى السمرقندى، القاهره، دار الحديث، 1420 ق/ 2000 م.

29. شلتوت الفتاوى، محمود شلتوت، دار الشروق، الطبعة الثانية عشره، 1403 ق/ 1983 م.

ص: 585

30. شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، على اصغر رضوانى، نشر مشعر، چاپ اول، 1382.

31. صحيح ابن ماجه، ابو عبداللَّه محمد يزيد قزوينى معروف به ابن ماجه.

32. صحيح البخارى بشرح الكرمانى، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1401 ق/ 1981 م.

33. صحيح مسلم، مسلم بن الحجاج نيشابورى، بيروت، دار أحياء التراث العربى.

34. غرر الحكم ودرر الكلم، سيد حسين شيخ الاسلامى، انصاريان، قم، چاپ پنجم، 1376.

35. الفتاوى الكبرى، تقى الدين ابن تيميه، بيروت، دار الكتب العلميه.

36. فرهنگ فارسى معين، دكتر محمد معين، مؤسسة انتشارات اميركبير، تهران، 1360.

37. فلسفه زيارت و آيين آن، مرتضى جوادى، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1383.

38. كتاب التوحيد، محمد بن عبد الوهاب، بى جا، الدار العلميه الكتاب الاسلامى، 1992 م- 1413 ق.

39. كتاب المصنّف في الاحاديث والآثار، ابى بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبة الكونى، بيروت، دار الكتب العلميه.

40. كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، على المتقى بن حسام الدين الهندى، بيروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الخامسة، 1405 ق/ 1985 م.

41. مجمع البحرين، فخر الدين طريحى، تحقيق: احمد حسينى، بنياد بعثت، قم، 1414 ق.

42. مجمع الزوائد ومنهج الفوائد، نور الدين على بن ابى بكر الهيثمى، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408 ق/ 1998 م.

43. مجموع فتاواى، عبدالعزيز بن عبداللَّه ابن بارز، دار الوطن، المطبعه الاولى، 1416 ق.

44. المستدرك على الصحيحين، ابوعبداللَّه محمد حاكم نيشابورى، بيروت، دار المعرفه.

45. المسند، احمد بن حنبل، افست، بيروت، دار الفكر.

46. المعجم الكبير، ابى القاسم سليمان احمد الطبرانى، طبع شركة معمل ومطبعة الزهر الحديثة المحدوده.

ص: 586

47. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى(م 1359 ق).

48. مفردات، حسين محمد راغب اصفهانى، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1423 ق.

49. من لا يحضر الفقيه، ابى جعفر محمد بن على بن الحسين بابويه قمى(صدوق) منشورات جماعة الدين في الحوزة العلمية في قم المدرسة.

50. منهاج السنّة النبويه، تقى الدين احمد بن محمد بن عبد الحليم الشهير بابن تيميه الحرّانى، بيروت، دار الكتب العلميه.

51. ميزان الاعتدال، ابو عبداللَّه شمس الدين محمد الذهبى، بيروت، دار المعرفه، 1382 ق.

52. نقد و تحليلى بر وهابيگرى، همايون همّتى، سازمان تبليغات اسلامى، چاپ اول، 1367.

53. نقدى بر انديشه وهابيان، سيد حسين موسوى قزوينى، ترجمه حسن طارمى، چاپ اول، 1366.

54. نيل الاوطار من اسرار منتقى الأخبار، محمد بن على بن محمد الشوكانى، بيروت، دار الكتب الطيب.

55. وسائل الشيعه، محمد بن حسن حرّ العاملى، تحقيق: مؤسسه آل البيت، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1414 ق.

56. وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى، نور الدين على بن احمد سمهودى، دار احياء التراث العربى، بيروت.

57. وهابيان، على اصغر فقيهى، چاپ چهارم، 1377.

ص: 587

5. زيارت قبور از ديدگاه فقه تطبيقى

چكيده

دكتر محمدرضا بندرچى (1)

موضوع زيارت قبور ائمه اطهار عليهم السلام و صالحان و مؤمنان، از جمله موضوعاتى است كه همواره مورد بحث و گفت و گو بين مذاهب اسلامى، به ويژه فرقه وهابيت بوده است. در بين انديشمندان مذاهب اهل سنت فقط علماى حجاز هستند كه چون تعاليم مذهبى آنها مبتنى بر عقايد فرقه وهابيت مى باشد، از اين رو هم ابنيه قبور مؤمنان را جايز نمى دانند و هم زيارت مراقد آنان را حرام و بدعت مى شمردند. در ميان مذاهب اسلامى، عالمان و فقيهان مذهب تشيع كه آموزه هاى خود را مبتنى بر كتاب و سنت و عترت مى دانند، با اتكا به نصوص بسيارى كه در اين زمينه وجود دارد، هم احداث بنا بر قبور امامان و صلحا و مؤمنين و هم زيارت آنها را جايز و بلكه مستحب دانسته و موجب ثواب مى شمارند. مقاله حاضر عهده دار بررسى ديدگاه هاى مذاهب اربعه در مورد زيارت قبور مردان و زنان است.

كليدواژه ها: زيارت قبور، مذاهب اربعه، وهابيت، اهل سنت.

مقدّمه

يكى از مسايلى كه گفت وگوهاى بسيارى بين مذاهب اسلامى، خصوصاً پيروان ساير فرق با طرفداران طريقه وهابيت ايجاد كرده و در قرون اخير منشأ فتنه هايى شده است، موضوع زيارت قبور امامان و صلحا به طريقى كه در فقه شيعه است مى باشد.


1- استاديار دانشگاه.

ص: 588

طريقه اماميه كه آموزه هاى خود را مبتنى بر كتاب و سنّت و عترت مى داند، با اتكا به نصوص فراوانى كه وجود دارد، هم احداث بنا بر قبور امامان و اهل بيت را جايز، بلكه مستحب مى داند و هم زيارت آنها را براى همه مسلمانان موجب ثواب و بركت دنيا و آخرت مى شمارد. پيروان ساير مذاهب اسلامى، اگرچه به شيوه اماميه معتقد نيستند، اما در عين حال به اتكاى روايات نبوى صلى الله عليه و آله رويه اماميه را حرام نمى دانند، بلكه خود نيز زيارت قبور را جايز و در بعضى موارد مستحب مى شمارند.

نمونه آن احداث بناهاى مهم زيارتى در كشورهاى اسلامى سنّى نشين مثل سوريه، اردن، مصر، تركيه، پاكستان، افغانستان و غيره است كه نه تنها از طرف علماى آن بلاد مورد انكار قرار نمى گيرد، بلكه زيارت آنها نيز تخطئه نشده است. و فقط علماى حجاز كه آموزه هاى آنان مبتنى بر عقايد وهابيت است، هم بناى قبور را جايز نمى شمرند و هم زيارت آنها به كيفيت شيعى را حرام مى دانند. در مقاله پيش رو، سعى داريم با بررسى نظرات و اقوال مذاهب اربعه سنّى و علماى آنها در مورد زيارت قبور، اثبات كنيم كه اقدامات علماى وهّابى با آموزه هاى اهل سنت نيز مغايرت دارد و رفتارهاى شيعيان در زيارت مقابر ائمه اطهار و اهل بيت آنان امرى جايز است و با آموزه هاى دينى مغايرتى ندارد.

طرح بحث

با دقت در رواياتى كه اهل سنّت از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مجامع حديثى خود نقل كرده اند، برمى آيد كه زيارت قبور مسلمانان و طلب آمرزش براى آنان در زمان رسول اللَّه صلى الله عليه و آله امرى رايج بوده است و نه تنها خود آن بزرگوار اقدام به زيارت مقابر مى نموده است، بلكه ديگر مسلمانان و پيروان خود را نيز بدين كار ترغيب مى كرده است.

لازم به تذكر است كه در ابتداى طلوع خورشيد اسلام و بعثت مبارك نبى مكرّم صلى الله عليه و آله به علّت اين كه شبه جزيره عربستان، خصوصاً مكّه غرق در شرك و كفر و جاهليت بود و مردم على رغم شنيدن نداى توحيد، به عادت گذشتگان سير مى كردند و رويه

ص: 589

تفاخر به مردگان از روش هاى مرسوم بود، به حدّى كه سوره «أَلْهَلكُمُ التَّكَاثُرُ» در نفى اين گونه عادات ناپسند نازل شد، لازم بود كه مقام معظّم نبوى صلى الله عليه و آله براى مدّتى محدود مردم را از پرداختن به تكريم مردگان، به گونه اى كه در بين اعراب جاهلى مرسوم بود بازدارد و آنان را به گرايش به تعاليم عاليه اسلام كه مبتنى بر عدم بقاى احدى جز ذات بارى تعالى بود تشويق كند، تا آخرين پس مانده هاى شرك و كفر نيز در قلب هاى آنان بخشكد و براى كسى جز ذات احديت اصالت قايل نشوند.

يكى از دانشوران سنّى مذهب ضمن تأييد مطالب مزبور، مى نويسد: ابن عباس علت اين نهى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را آن مى داند كه توحيد در قلب هاى كفرزده آنان ريشه دوانده و بناى شرك از زمين دل آنان برافتد، ولى پس از اين كه اين مصلحت حاصل شد و مردم به توحيد و يگانه پرستى موفق شدند، زيارت قبور مسلمانان صالح جايز دانسته شد، چرا كه باعث مى شد مردم در ايمان خود پايدارتر شوند و با ياد بندگان صالح، ايمانى محكم تر يابند و بقاى واقعى را در آخرت بدانند. پس نهى آن بنا بر مصلحتى و امر به آن هم مبتنى بر مصلحتى ديگر بوده است. (1) بدين ترتيب است كه بنابر نقل مجامع روايى اهل سنت در روايتى كه صحيحه محسوب مى شود، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين باره فرموده است:

«نَهَيتُكُم عَن زيارة القُبُور فَزُوروها فإنّ فى زِيارَتِها تذكرة ...». (2)

قبلًا شما را از زيارت قبرها نهى مى كردم، اما از اين پس مى توانيد آنها را زيارت كنيد كه در آن يادكرد است.

اين روايت كه بنابر سند مذكور آن در صحيح مسلم، از نظر علم حديث مكتب اهل سنّت، مستندى محكم دارد، باعث شده است كه اكثر دانشوران سنّى مذهب بدان استناد كرده و عمل نمايند و حتى گروهى از آنها حكم به استحباب زيارت قبور را نيز


1- معالم السنن فى شرح مختصر سنن ابى داود، ج 4، ص 394.
2- صحيح مسلم، ج 2، ص 672، كتاب الجنائز؛ سنن ترمذى، ج 3، ص 361، كتاب الجنائز؛ سنن ابى داود، ج 3، ص 218؛ شرح السنّه، ج 5، ص 462 و 463؛ مشكاة المصابيح، ج 1، ص 552؛ مرقاة المفاتيح، ج 4، ص 242.

ص: 590

استفاده كرده اند. (1) از اين بالاتر، اين است كه عده اى از علماى آنان نيز حكم به وجوب زيارت داده اند. (2) گذشته از اين روايت، احاديث ديگرى نيز ذكر شده است كه در آنها رسول اكرم صلى الله عليه و آله امّت را به زيارت مرقد خود تشويق كرده است و يا اين كه نحوه تشرّف به قبرستان بقيع را بدانان آموزش داده است. در كتب مهم روايى اهل سنت، حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:

«مَن زارَ قبرى وَجَبَت لَهُ شَفاعَتى». (3)

هر كس مزار مرا زيارت كند، واجب است كه من از او شفاعت كنم.

بر اين اساس علمايى مهم مثل ابن قدامه مقدسى كه از اعاظم دانشمندان حنبلى مذهب است، ضمن نقل اين روايت از سنن دارقطنى به استحباب زيارت قبر آن حضرت فتوا داده اند؛ علاوه بر آن روايتى نيز در صحاح آمده كه متن آن چنين است:

«انّ النّبى صلى الله عليه و آله زار قبر امّه فى ألف مقنع يوم الفتح، فما روى باكياً أكثر من ذلك اليوم». (4)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در روز جنگ فتح، قبر مادرشان را در محلّ الف مقنع زيارت كرد، به طورى كه گفته اند: كسى ايشان را تا آن روز اين قدر گريان نديده بود.

در روايت ديگرى كه مالك، مسلم، احمد بن حنبل و نسايى در كتاب هاى روايى خود از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده اند، آمده است كه آن حضرت به عايشه چنين تعليم داد كه هرگاه خواستى براى اهل قبور درخواست مغفرت كنى بگو: «السلام على ديار من المؤمنين و المسلمين ...». (5)


1- مرقة المصابيح، ج 4، ص 248 و 249.
2- همان.
3- سنن دار قطنى، ج 2، ص 278، ح 19؛ كنزالعمال، ج 15، ص 651، ح 42582؛ الدرّ المنثور، ج 1، ص 237؛ المغنى والشرح الكبير، ج 3، ص 599، ح 2748.
4- صحيح مسلم، ج 2، ص 671؛ سنن ابى داود، ج 3، ص 218؛ سنن نسائى، ج 4، ص 90؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 501؛ سنن بيهقى، ص 77.
5- موطأ، ج 1، ص 28- 30؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 671، ح 974؛ مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 300 و 375 و 408 و ج 6، ص 71- 76؛ سنن ابى داود، ج 3، ص 219؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 494.

ص: 591

بررسى اقوال علماى مذاهب
الف. حنبلى ها

مى دانيم كه پيروان مذهب احمد بن حنبل از اكثريت عددى برخوردار نيستند، ولى مهم آن است كه بيشتر مسلمانان عربستان و فرقه وهابيت در فروع فقهى از اين فقيه پيروى مى كنند، لذا بررسى اقوال علماى حنبلى مذهب در زمينه زيارت قبور، اهميت خاصى دارد.

«ابن قُدامه مقدسى» كه دانشورى بسيار مشهور است و به گفته ذهبى كتابى در فقه اهل سنت به جامعيت المغنى وى نگارش نيافته، در مورد زيارت مى گويد: «زيارت قبور براى مردان بنابر نصّ صحيح «كنت نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها ...» مباح است و مخالفى هم براى آن ديده نشده است و نيز اهداى ثواب به ارواح مردگان كه نصوص فراوانى دلالت بر جواز آن دارد، بلااشكال است». (1) وى درباره جواز زيارت قبرها براى زنان نيز مى نويسد: از احمد بن حنبل در اين باره فتاوى گوناگونى نقل شده است، ولى مسلماً مى توان گفت كه ابتدائاً با توجه به روايت «لعن اللَّه زوّارات القبور» زنان از آن نهى شده اند، اما بعداً با صدور روايت نبوى با كلام «فزوروها» كه عام است و بر زن و مرد شمول دارد، بايد گفت كه آن نهى قبلى نسخ شده است. (2) وى در ادامه به روايت ديگرى نيز اشاره مى كند كه طى آن «ابن ابى مليكه» از عايشه مى پرسد: اى امّ المؤمنين از كجا مى آيى؛ وى پاسخ مى دهد: از سر قبر برادرم عبدالرحمن برمى گردم. سائل مى گويد: به وى گفتم: مگر رسول خدا صلى الله عليه و آله از زيارت قبور نهى نكرده است؟ وى پاسخ داد: آرى؛ ايشان قبلًا نهى كرده بود، اما بعداً امر به آن فرمود.

ترمذى نيز در صحيح خود آورده است كه عايشه قبر برادرش را زيارت مى كرد و نيز از


1- المغنى، ابن قدامه مقدسى، ج 2، ص 565- 570.
2- همان.

ص: 592

وى نقل شده است كه اگر برادرم را ديده بودم، ديگر قبرش را زيارت نمى كردم. (1) و نيز او در موضع ديگرى از قول احمد بن حنبل مى گويد: «مسلماً زيارت قبور براى مردان مستحب است، ولى آيا مى توان آن را براى زنان مكروه دانست؛ بنابر دو روايتى كه در اين مورد وارد شده است كه طى آن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به عايشه فرموده است: اگر به زيارت قبور رفتى يا گذارت از آن جا افتاد بگو: «السلام عليكم دار قوم مؤمنين» لذا نبايد آن را مكروه دانست». (2) عبدالرحمن نووى فقيه بزرگ مذهب حنبلى نيز عقيده دارد: نصوص فقهى شافعى و اصحاب وى دلالت دارد بر اين كه زيارت قبور براى مردان مستحب است و علماى مسلمان نيز بر همين نظرند، به طورى كه ابن عبدالبرّ ادعاى اجماع كرده است و دليل خود را علاوه بر اين اجماع، صحيحه مشهور نبوى مى داند. اما در مورد حكم زيارت براى زنان بايد گفت: صاحب المهذّب و نيز البيان عقيده دارند كه ظاهر حديث نبوى بر عدم جواز دلالت دارد، ولى اين نظرى غيرمشهور و شاذّ است و بايد گفت: اكثر علما به كراهت آن نظر داده اند، در حالى كه الرويانى در كتاب البحر دو نظر را بيان كرده است:

الف. كراهت كه نظر مشهور است.

ب. جواز كه از نظر من نيز اين قول قابل قبول است، ولى شرطش آن است كه موجب فتنه نشود. (3) بدين ترتيب وى نيز نه تنها به كراهت زيارت قبور براى زنان نظر ندارد، بلكه صراحتاً در صورت عدم وجود فتنه و مشكل، به جواز آن فتوا مى دهد.

ب. نظريه عالمان مذهب حنفى

مى دانيم كه پيروان مذهب حنفى از اكثريت عددى در جهان اسلام برخوردارند و مدرسه اى بزرگ همچون الازهر مروّج اين انديشه است، لذا بررسى اقوال علماى اين


1- همان.
2- همان، ص 49.
3- المجموع فى شرح المهذب، ج 5، ص 309 و 310.

ص: 593

مذهب از اهميت ويژه اى برخوردار است:

يكى از منابع مهم فقه مذهب حنفى كتاب مراقى الفلاح است كه شرنبلانى آن را بر اساس نظرات ابوحنيفه جمع آورى كرده است و آلوسى هم بر آن حاشيه زده و ناصرالدين البانى نيز بر آن تعليقه دارد. در اين كتاب نظر مكتب حنفى درباره زيارت قبور اين گونه تشريح شده است:

زيارت قبور براى مردان و زنان جايز است و گفته شده كه براى زنان حرام است، ولى بهتر آن است كه بگوييم كه جواز آن براى هر دو يكسان است و چه بسا قول درست آن است كه براى زنان نيز همانند مردان استحباب دارد و سنّت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله آن است كه زيارت به طور ايستاده انجام شود و دعا نيز ايستاده صورت گيرد و آن حضرت در هنگام خروج از قبرستان بقيع چنين دعا مى كرد:

«السلام عليكم دار قوم مؤمنين و انّا ان شاء اللَّه بكم لاحقون، اسأل اللَّه لى و لكم العافيه» و بر اساس روايات وارده مستحب است كه زاير، به قرائت سوره ياسين بپردازد. (1)

ج. نظرات مالكيه

مذهب مالكى اگرچه پيروان زيادى ندارد، ولى در عين حال نظريه پرداز آن مالك بن انس از محدثان و فقهاى بزرگ جهان اسلام است. كتاب موطّا وى كه از اهميت والايى در بين اهل سنّت برخوردار است و به همين جهت شرح هاى متعددى بر آن نگاشته شده است، حاوى نظرات اين رهبر سنّى مذهب است كه بر مبناى روايات منسوب به رسول اللَّه صلى الله عليه و آله ذكر شده است. از ديدگاه علماى اين مذهب زيارت قبور نه تنها جايز، بلكه مستحب است و در اين زمينه اجماع علما نيز مورد پذيرش آنان مى باشد.


1- مراقى الفلاح، ص 180. آلوسى در آيات البيّنات خود كه تعليقات شيخ ناصرالدين آلبانى را هم دارد اين مطلب را از ابو حنيفه نقل كرده است و براى ديدن روايات دال بر جواز زيارت مردان و زنان بنگريد به: صحيح مسلم، ج 2، ص 671؛ سنن نسائى، ج 4، ص 94؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 494؛ مسند أحمد، ج 2، ص 300 و 408 و ج 6، ص 71 و 76؛ سنن ابى داود، ج 3، ص 219.

ص: 594

قسطانى شارح مهم صحيح بخارى، ضمن نقل اجماع ابن عبد البرّ كه ما قبلًا در بررسى نظريه نووى به آن اشاره كرديم، مى نويسد: همه مسلمانان بر استحباب زيارت قبور متفقند و حتّى فرقه ظاهريه آن را واجب مى شمارند، لذا از عموم و خصوص روايات وارده مى توان مطلوبيت آن را استنباط كرد، چرا كه زيارت قبرها باعث بزرگداشت صاحبان قبرهاست و بزرگداشت رسول خدا نيز واجب است، پس زيارت ايشان هم واجب است. لذا بعضى از علما عقيده دارند كه در مورد زيارت مزار رسول خدا تفاوتى بين مرد و زن نيست. (1) از ديدگاه اين دانشور مى توان زيارت قبور مسلمين را هم جايز، بلكه مستحب دانست و در مورد زيارت قبر نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله بايد قايل به استحباب بيشتر و حتّى وجوب آن شد.

بحثى درباره زيارت قبور براى زنان
اشاره

چنانچه در بحث قبلى به گونه گذرا اشاره كرديم، از گفته هاى دانشمندان سنّى و مذاهب گوناگون آن برمى آيد كه زيارت قبور مسلمانان براى زنان جايز است، ولى چون اين امر احتياج به بحث بيشترى دارد ذيلًا به طور مستوفى ذكر مى شود:

فقهاى اهل سنّت براى بيان جواز زيارت اهل قبور توسط زنان، به دلايل ذيل استناد كرده اند:

اول: روايت رسول اللَّه

دستور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به مسلمانان براى زيارت قبور با عبارت «فزوروها» اطلاق دارد و به طورى كه در علم اصول بيان شده، اطلاق ادلّه باعث مى شود كه آن را شامل همه مصاديق بدانيم، لذا همه مكلفين، مورد خطاب پيامبر مى باشند و زن و مرد از اين حيث تفاوتى ندارند. از طرف ديگر، در متن روايات شريف، علت اين دستور و لغو نهى


1- المواهب اللدنيّه بالمنح المحمديّه، ص 210.

ص: 595

قبلى چنين آمده است كه زيارت قبور باعث عبرت و رقّت قلب و ياد آخرت مى شود كه اين امر خاص مردان نيست، بلكه هر مسلمانى اعم از زن و مرد بايد از آن بهره گيرد.

ملّا على قارى ضمن بيان اين استدلال، اضافه مى كند: رسول خدا صلى الله عليه و آله وقتى بر زنانى كه در ميان قبرها بر عزيز متوفاى خود محزون بودند مى گذشت، آنان را امر به صبور بودن مى فرمود و هيچ گاه آنان را از زيارت قبور نهى نمى كرد (1) و مسلّماً فعل رسول خدا و نيز تقرير ايشان يعنى سكوت حضرت، دليل بر عدم حرمت است.

دوم: روايت عايشه

چنانچه قبلًا هم بيان شد، در مجامع روايى اهل سنّت، روايتى از طريق عايشه به رسول خدا صلى الله عليه و آله منسوب است كه ايشان در پاسخ به كسى مى گويد كه از كنار قبر برادرم عبدالرحمن مى آيم و وقتى سائل از نهى پيامبر اكرم درباره زيارت قبور مى پرسد، عايشه مى گويد: آن نهى مربوط به قبل بوده و پس از آن رسول اسلام امر به زيارت نموده است. و بدين ترتيب امر بعدى ناسخ نهى قبلى ايشان است. همچنين در روايت ديگرى كه از عايشه نقل شده، آمده است كه وى در حالى كه در ميان هودجى نشسته بود، قبر برادرش را زيارت نمود. (2)

سوم: روايت حضرت زهرا عليها السلام

در روايت ديگرى كه آن را به حضرت فاطمه زهرا عليها السلام نسبت داده اند آمده است كه دختر گرامى رسول اكرم صلى الله عليه و آله در هر جمعه قبر حضرت حمزة بن عبدالمطلب را زيارت مى كرد و با سنگى بزرگ آن را نشانه گذارى كرده بود. (3) نويسنده اين مطلب سپس ادامه مى دهد كه از احمد بن حنبل درباره زنى كه قبر پيامبر


1- مرقاة المفاتيح، ج 4، ص 248 و 249.
2- المستدرك للحاكم حسكانى، ج 1، ص 376؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 500؛ مختصر سنن ابى داود، ج 4، ص 348.
3- التمهيد، شرح موطأ مالك، ابن عبدالبرّ، ج 3، ص 233 و 234.

ص: 596

را زيارت مى كند سؤال نمودند كه وى پاسخ داد: ان شاءاللَّه اشكالى ندارد، كما اين كه عايشه هم قبر برادرش را زيارت مى كرد. سائل مى پرسد: امّا از ابن عباس حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه ايشان زنان زاير قبور را لعن كرده اند كه احمد بن حنبل پاسخ مى دهد:

در سلسله روات اين حديث شخصى به نام ابوصالح وجود دارد كه ناشناس است، لذا موجب ضعف سندى حديث مى باشد. وى ادامه مى دهد كه اميدوارم خدا پاداشش دهد، همان گونه كه عايشه نيز قبر برادرش را زيارت مى كرد و اشكالى نداشت. (1) فقهاى سنّى مذهب در استدلال به اين روايت مى نويسند: طبق مبانى مسلّم بين عامه و خاصّه، امر عقيب حظر را بايد حمل بر اباحه نمود (2) و در اين مسأله نيز چون پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بعد از نهى خود، امر به زيارت فرمود، مى توان آن را دليل بر مباح بودن زيارت قرار داد؛ گذشته از اين كه در بسيارى از روايات وارده، حكمت اين امر را تنبيه و تذكر مرگ و فناى دنيا در نظر زاير قرار داده اند كه شامل هر مسلمانى اعم از مرد و زن است، چرا كه هم مردان و هم زنان هر دو نياز به موعظه و تذكر دارند و حتى شايد بتوان گفت: زنان به اين امر نيازمندتر از مردانند. (3) دانشور ديگرى مثل حافظ البانى كه عالم و محدّثى سلفى مذهب است، در نوشته هاى خود مثل الضعيف من سنن ابن ماجه و سلسلة احاديث ضعيفه حديث «لَعن رسول اللَّه زائرات القبور» را روايتى كاملًا ضعيف و فاقد وجهه لازم براى استدلال مى داند و در همين باره استناد به حديثى مثل:

«لعن اللَّه المتخذين عليها السُّرج»

كه مستند وهابيه در نفى بناى چراغ و نور بر فراز قبور ائمه شيعه است را روايتى ضعيف و غيرصحيح مى داند و سلفى ها را از استناد به آن برحذر مى نمايد. (4)


1- همان.
2- المحصول فى علم اصول الفقه، ج 2، ص 96.
3- رسوخ الاحبار فى منسوخ الاخبار، برهان الدين الجعبرى.
4- سلسلة الاحاديث الضعيفة واثرها السلبى فى الامّة، ص 260، ح 225. اخيراً نيز علماى ازهر با بيان اين كه بوسيدن ضريح حضرت سيد الشهدا جايز است، گامى ديگر در طرد انديشه هاى بى اساس سلفى برداشتند.

ص: 597

ص: 598

ص: 599

ص: 600

ص: 601

ص: 602

ص: 603

ص: 604

ص: 605

ص: 606

ص: 607

ص: 608

ص: 609

ص: 610

ص: 611

ص: 612

ص: 613

ص: 614

ص: 615

ص: 616

ص: 617

ص: 618

ص: 619

ص: 620

ص: 621

مجموعه مقالات هم انديشى زيارت 2

1. آداب زيارت

گلى حجت فر

چكيده

بى شك براى انجام هر كارى آدابى است كه با رعايت آن ارزش آن كار و ميزان تأثيرگذارى و ماندگارى آن بيشتر خواهد شد. براى حقايق دينى ضمن تبيين و تفسير آن، اسرار و احكامى ذكر مى كنند و آداب و آيينى خاصى بر مى شمارند؛ و زيارت نيز به عنوان امرى معنوى كه در حقيقت نوعى هجرت است و زاير در واقع مهاجر به سوى خدا و اولياى اوست از اين قاعده مستثنى نيست و آنان كه با رعايت حدود و آداب به زيارت مى روند، بهره اى بيشتر و لذتى افزون تر مى برند و عقل و قلب خود را متوجه حريم و ساحت امام نموده، ضمن اين كه در اين آداب لطايف و دقايقى نهفته است كه با توجه به آنها ابواب ديگرى از علوم و معارف براى زاير گشوده مى شود.

اين مقاله بر آن است تا با برشمارى و تحليلى از آداب زيارت زنده ترين و مؤثرترين راه براى شناخت و ايجاد ارتباط قلبى و فكرى زاير با امام خود ايجاد نمايد.

كليدواژه ها: آداب، زيارت، مزور، زاير، اسلام، قرآن.

مقدمه

پيش ارباب خرد مايه ايمان ادب است لاجرم پيشه مردان سخن دان ادب است

بى ادب را به سماوات بقا منزل نيست در سماوات بقا منزل مردان ادب است

ص: 622

دامن عقل و ادب گير كه در راه يقين بر سر گنج وجود تو نگهبان ادب است

آدمى زاده اگر بى ادب است آدم نيست فرق در جنس بنى آدم و حيوان ادب است

عاقبت هر چه كند خواجه پشيمان گردد آن كه از وى نشوى هيچ پشيمان ادب است

كردم از عقل سؤالى كه بگو ايمان چيست عقل در گوش دلم گفت كه ايمان ادب است

چشم بگشا و ببين جمله كلام اللَّه را آيه آيه همگى معنى قرآن ادب است

«كمال انسان به ادب اوست»، «ادب بهترين خلق و خوى است»، «مردم بيش از آن كه نياز به طلا و نقره داشته باشند، به ادب صحيح نيازمندند»، «زينتى براى انسان همانند آداب نيست» (1) و ... نخستين چيزى كه خداوند به بنده اش دستور داده رعايت حدود و جمع كردن ادب است. ادب جمع شدن و گرد آمدن تمامى خيرهاست.

خداوند سبحان در دنيا بنده اش را عامل جمع كننده اى قرار داده تا براى وى هر چه را كه به او فرمان داده جمع نمايد. ادب و رعايت آن در مقابل ديگران از اهميت به سزايى برخوردار است و در روايات و احاديث بسيارى به آن اشاره شده است. حال اگر اين مسأله در برابر انسان ها داراى چنان اهميتى است، پس بدون ترديد در برابر خدا، انبيا، اوليا و امامان معصوم از جايگاه برترى برخوردار است.

مفهوم زيارت و زاير

براى زيارت معانى مختلفى بيان شده كه فهرست وار بيان مى كنيم:


1- فهرست موضوعى غرر الحكم و درر الكلم، كلمه ادب، ص 13.

ص: 623

الف) زيارت در لغت عبارت است از تمايل و ميل كردن؛ خواه از دور باشد يا از نزديك و خواه با گرايش قلبى و قصد نيز همراه باشد يا نه و اعم از اين كه با اكرام و تعظيم مزور باشد يا نه؛ از اين رو در مورد ميل و گرايش عنصرى مادى همانند خورشيد كه هيچ يك از ويژگى هاى فوق در آن نيست نيز در قرآن كريم از واژه «زَوْر» كه به معناى ميل كردن مى باشد، استفاده شده است.

ب) در اصطلاح دينى زيارت تمايلى است كه افزون بر ميل و حركت حسى، قلب هم گرايش جدى پيدا كرده و به مزور نيز با تكريم و تعظيم قلبى و انس روحى همراه باشد (1) و اين معنا در مرتبه برين و كامل خود همانا اقبال و توجه قلبى، روحى، فكرى، اخلاقى و عملى به مزور (2) را با خود دارد.

ج) زيارت ارتباط ملكوتى و معنوى با كامل ترين انسان هاست كه عظمت و قدرتشان به اذن خداوند متعال تمام هستى را فرا گرفته است. (3) د) زيارت امام معصوم عليه السلام يعنى تجديد عهد و پيمانى كه شيعيان ائمه با خدا بسته اند. (4) ه) زيارت برقرارى ارتباط قلبى با حجت خداست. اظهار علاقه فطرى محب به محبوب الهى خويش، نشانه وفادارى صادقانه شيعه به امام خود، وصول به حقيقت و نوشيدن از سرچشمه زلال معرفت، حضور آگاهانه در محضر جلوه هاى الهى، ديدار مشتاقانه مأموم با امام معصوم است.

اما مفهوم زاير، زاير يعنى مشتاق ديدار، عاشق و دعوت شده به محفل دوست، مجاهد در راه خدا، مدافع حريم و ولايت، محب باوفاى اهل بيت عليهم السلام (5).


1- مجمع البحرين، ج 1، ص 305.
2- شخص يا چيزى كه ميل و علاقه انسان به سوى اوست يا كسى كه زيارت مى شود.
3- المكاسب، ص 153.
4- بحار الأنوار، ج 102، ص 197.
5- همان، ج 100، ص 116.

ص: 624

زاير كسى است كه قصد زيارت پيشواى معصوم عليه السلام را داشته باشد و عارفانه و خالصانه، ارتباط فكرى و قلبى با امام معصوم برقرار كند و بداند كه هرگز توان فهم معرفت كامل امام را پيدا نخواهد كرد و غايت معرفت وى اظهار عجز از اين معرفت است.

اهميت و ضرورت زيارت

زيارت موجب ارتباط و وابستگى وجودى به اهل بيت عليهم السلام است كه خود منشأ خيرات و بركات و نزول فيض و اجر و ثواب است، همچنين انصراف از آن و بى ميلى به آن موجب انصراف رحمت و بازگشت نعمت خواهد بود و كسى كه چنين علقه و علاقه اى را در جان نپروراند و تقويت نكند از رحمت و لطف خدا و رسولش بى بهره خواهد بود.

امام صادق عليه السلام در پاسخ كسى كه به ايشان عرض كرد: «فدايت گردم، به حضور شما رسيدم در حالى كه توفيق زيارت قبر اميرالمؤمنين را نداشتم، حضرت در پاسخ فرمود: بسيار كار ناپسندى انجام دادى اگر نبود كه تو از پيروان و شيعيان مايى هرگز به تو نگاه نمى كردم! چگونه زيارت نكردى شخصيتى را كه خداوند با فرشتگان آسمان و همه انبيا و مؤمنان او را زيارت مى كنند. آن شخص گفت: اين مطلب را من نمى دانستم. حضرت فرمود: بدان كه اميرالمؤمنين عليه السلام در نزد خداوند از همه ائمه برتر و افضل است و براى اوست پاداش تمامى اعمال و برترى هر كسى به ميزان اعمال و عملكرد آنهاست». (1) بنابراين زيارت به عنوان شاخصى روشن براى كسب فيض و دور نيفتادن از وادى رحمت ضرورى است. حديث مزبور موقعيت والا و عظيم و برترى اميرالمؤمنين نسبت به ساير ائمه و همچنين زيارت خداوند و انبيا و مؤمنان نسبت به آن حضرت را


1- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 20.

ص: 625

بيان مى كند؛ پس بر اساس آنچه گفته شد، انسان همواره بايد آرزوى زيارت اولياى الهى و اميد وصال و دوستى مشاهد آنان را در دل زنده دارد و از خداوند به طور جدى طلب كند: «اللّهم ... حبّب إلىّ مشاهدهم و ألحقنى بهم و اجعلنى معهم فى الدنيا و الآخرة يا أرحم الراحمين». (1) هدف زاير

هدف نهايى زاير در زيارت، خدا و تقرب به ساحت الوهى است. مراد از هدف بودن خداوند در زيارت و تقرب به سوى حضرت حق همانا تخلق به اخلاق الهى و تحصيل كمالات ربوبى است: «تخلّقوا بأخلاق اللَّه» (2)

مزور حقيقى خداوند متعال است و هدف زيارت زنده شدن فضايل و خصلت هاى والاى آن مزور در زاير و دورى جستن و برائت از بدها و بدى هاست؛ از اين رو تمامى فعاليت هاى عبادى كه به انسان جهت الهى مى دهد، خود زيارت اللَّه است.

زيارت، حقيقتى دو سويه

«و لكلّ زائر حق على من أتاه و أنا زائرك و مولاك و ضيفك النازل بك و ...»؛ (3) براى هر زايرى حقى است بر عهده كسى كه به ديدار او رفته است و من زاير، دوست و مهمان شما هستم كه بر شما وارد شده ام. بديهى است كه زيارت و ارادات در حد خود زمينه ارتباط و معيت اهل بيت با زايران و محبان را فراهم مى آورد كه با خود ولايت، شفاعت و مصاحبت در دنيا و برزخ و قيامت را همراه خواهد داشت و اين همان سعادتمندى است كه خداوند از آن با عنوان «عقبى الدار» ياد كرده است: «وَ الَّذينَ يَصِلُونَ ما أمَرَ اللَّهُ بِهِ أنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ* وَ الَّذينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أقامُوا الصَّلاةَ وَ أنْفَقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ


1- همان، ص 58.
2- بحار الأنوار، ج 58، ص 129.
3- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 62.

ص: 626

السَّيِّئَةَ اولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدّارِ». (1)

بر اين اساس، هرگز زيارت يك سويه نبوده و نيست؛ به ويژه زيارت اولياى كريمى كه خير و كرامت آنها ابتدايى و بدون سابقه است؛ اهل بيت كه خاندان كرامت، جود و سخا هستند، قطعاً زاير خود را بدون جواب باز نمى گردانند، حتى طرح حاجت، سؤال و تقاضاى اجابت را خود به ما تعليم داده اند و اين حق كه بر مبناى تفضل الهى شكل گرفته است را تثبيت و اعلام مى كنند و برترين حق هم اين است كه دعاها و خواسته هاى زاير خود را بدون پاسخ نگذارند.

آداب زيارت

بى ترديد يكى از مهم ترين اركان زيارت، توجه به آداب و رعايت حدود آن است.

روشن است كه براى هر چيزى ادب و حدى است كه رعايت ادب و توجه به حد آن هم از جهت فراگيرى و دريافت بهتر آن حقيقت و هم از حيث عمل و انجام آن مؤثر بوده و موجب بهره برى فراوان ترى خواهد شد. اين قاعده در امور معنوى و حقايق فوق مادى مسلّم و روشن است.

زيارت از جمله حقايق ارزشمند و حياتى است كه توجه به حدود و رعايت آداب آن كاملًا در تحقق صحيح و ارتباط وثيق و مطمئن تر با مزور نقش اساسى و تأثير جدى دارد؛ از اين رو با توجه به اهداف و مقاصد عالى كه زاير در زيارت خود دارد و همچنين رعايت آداب آن، احساس حضور و حظّ تشرف در محضر مزور بيشتر نمايان و آشكار مى شود. در ذيل به بررسى آداب زيارت مى پردازيم.

آمادگى روحى

بندگان الهى هنگام توجه به پروردگار، پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام بايد شرايط روحى و جسمى مطلوبى را براى خود ايجاد كنند تا به سبب آن بتوانند با خداى خويش و اين بزرگواران بهتر به نيايش و راز و نياز بپردازند و عنايت و لطف ويژه


1- سوره رعد، آيات 21 و 22.

ص: 627

آنان را بيشتر جلب نمايند و در نتيجه خواسته ها و حاجاتشان بر آورده شود. از اين رو زاير بايد پيش از پيرايش ظاهرى، روح خويش را براى ملاقات روحانى با معادن معنويت و روحانيت آماده كند تا طعم لذت بخش آن را بچشد.

زيارت در حريم دوست بودن زيارت عاشقى را آزمودن

زيارت، محبت را ستودن زيارت آشناى عشق بودن

زيارت فصل دل را وصل كردن صفا دادن به قلب و گريه كردن

نيّت خالصانه

اگر انسان نيت خالصانه براى زيارت داشته باشد، در اين هنگام نامش در ديوان شهدا ثبت مى شود. (1) رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نيز فرموده است: من اتانى زائراً فى المدينه محتسبا كنت له شفيعا يوم القيامه». (2) كسى كه تنها به انگيزه زيارت من، مرا زيارت كند، خداوند او را وارد بهشت مى كند. امام صادق عليه السلام نيز درباره زيارت حسين بن على عليه السلام مى فرمايد: «كسى كه حسين بن على عليه السلام را خالصانه و بدون شائبه زيارت كند و از انگيزه هاى تعدى و طغيان و يا ريا و سمعه منزه و مبرا باشد، گناهان او پاك مى شود؛ چنان كه لباس به وسيله آب شستشو شده و پاك مى شود». (3) زيارت از آن جهت كه مقوله خاص و مهم است، بايد به آن نظر استقلالى افكند و از هرگونه نظر شرك آلود و مشوب خوددارى كرد؛ به عبارتى ديگر زيارت در حد خود هدف و مقصدى مستقل است كه بايد هيچ چيزى را در كنار آن نديد. زاير بايد زيارت را به تنهايى هدف مستقل و مقدس بداند، به گونه اى كه همراه كردن آن با امور ديگر از ارزش و بهاى آن كاسته و آن را بى محتوا و بى معنا مى سازد، اگر زاير بخواهد در زيارت خود موفق باشد، بايد سفر زيارتى خود را تصحيح و نيت خود را اصلاح كند. به سخن ديگر گرچه سفرهاى زيارتى با ديگر سفرها از نظر صورت و شكل


1- بحار الأنوار، ج 100، ص 124.
2- كامل الزيارات، ص 46.
3- همان، ص 273.

ص: 628

ظاهرى يكسان است، اما از نظر سيرت و معنا متفاوت است. در سفرهاى تفريحى، انسان براى انبساط خاطر و آسايش روان و شادابى سفر مى كند و محصول آن هم در برخى موارد رفع خستگى و زدودن ملالت هاى تن و ايجاد طراوت و نشاط است و طبعاً در مقام عمل اين نشاط و شادابى خود را مى نماياند و انسان با وجد و طرب مجدداً كار را آغاز مى كند، اما در سفرهاى زيارتى همين فرح و نشاط و انبساط خاطر و طرب جان براى روح، معنا و حقيقت انسانى ذاتاً و بالاصاله و براى تن و روان بالتبع وجود دارد. اين گونه سفرها زمينه تقويت اركان ايمان و پايه هاى اعتقادات و رافع ملالت هاى جان و آرامش نفس و روان است. اين تجديد قوا براى آن است كه انسان در عرصه علم و مبارزه با شبهات و آفات فكرى و تحريفات ذهنى و همچنين انحرافات اخلاقى و عملى در دام وسوسه ها و هوس ها نيفتاده، بلكه بتواند آنها را شكست داده و اسوه ديگران باشد. از اين رهگذر بايد سفرهاى زيارتى را اندوخته سازى علم و ايمان و تقوا دانست و بر آن اصرار ورزيد. نيت خالصانه داشتن براى زاير بسيار اهميت دارد.

از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «حسين عليه السلام از حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيد: اجر كسى كه بعد از وفات شما به زيارت شما بيايد در حالى كه چيزى جز زيارت شما را قصد نكند چيست؟ حضرت فرمود: كسى كه بعد از وفات من به زيارت من بيايد، در حالى كه جز زيارت من قصدى ندارد و همچنين كسى كه به زيارت پدر تو بعد از وفات او بيايد و هدفى جز زيارت او نداشته باشد و نيز كسى كه به زيارت برادر تو- حسن بن على- بعد از وفاتش بيايد و انگيزه اى غير از زيارت نداشته باشد و نيز كسى كه به زيارت تو- حسين بن على- بيايد و قصد و اراده اى جز زيارت تو نداشته باشد، اجر هر يك از اين زيارت ها بهشت مقرر شده است». (1)


1- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 21.

ص: 629

معرفت زاير

به هر ميزان كه معرفت زاير به مقام مزور برتر باشد، درجه فزونى ثواب و قرابت بيشتر است؛ چراكه اولين شاخصه اى كه در اين نوع معرفت نهفته، الهى بودن امام و از ناحيه خدا بودن اوست. معرفت به حق امام، يعنى امام حجت خدا بر من است و هر فيض و رحمتى كه به من مى رسد از ناحيه وجود شريف آن حضرت است، و اطاعت از ايشان واجب است و اطاعت خدا حساب مى شود. امام رضا عليه السلام مى فرمايد: «ألا فمن زارنى و هو يعرف ما أوجب اللَّه عزوجل من حقّى و طاعتى فأنا و آبائى شفعاؤه يوم القيامة ...». (1) بديهى است كه رسيدن به اين معرفت و اعتقاد به لزوم تبعيت از امام عليه السلام زمانى ممكن است كه اوصاف والاى انسانى و الهى آنان دانسته و به شايستگى هاى وجودى آنان وقوف لازم و كافى حاصل شود؛ در شادى آنان شاد و در ناراحتى و حزن آنان محزون بوده و معتقد باشد كه حالات وى در هيچ زمان و مكانى از ديده آنان پنهان نيست، پس با خود بينديشد كه در طول زندگى، براى امام و معرفت و محبتى كه به او داشته چه كارى انجام داده كه انتظار شفاعت، شفاى مريض، رفع گرفتارى و برآوردن حاجتش را از آن بزرگوار دارد. البته نبايد فراموش كرد كه آنان بسيار بزرگوارند و درخواست ما را اگر به صلاحمان باشد رد نمى كنند، ولى بر شيعه لازم است كه بداند حجت خدا كيست و چه مقامى دارد.

غسل

از مجموع رواياتى كه در اين زمينه نقل شده است اين نكته را مى توان استنباط كرد كه طهارت ظاهر در طهارت باطن تأثير دارد و طهارت ظاهر در حقيقت زمينه ساز طهارت باطن است و آب كه مايه طهارت ظاهرى و طهور است، مظهر ولايت كليه در اجسام


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 584 و 585.

ص: 630

است؛ زيرا قوام و حيات هر چيزى به آب است: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيِّ». (1)

ادب زيارت اقتضا مى كند كه زيارت با داشتن غسل انجام گيرد؛ به گونه اى كه طبق بيان شيخ مفيد اگر غسل نقض و باطل شد، دوباره غسل كند. البته عده اى غسل روز را تا شام و غسل شب را تا صبح كافى مى دانند و در اين فاصله نياز به تجديد غسل نيست. (2)

أنّ أبى عبداللَّه عليه السلام أنّه قال: «غسل يومك يجزيك ليلتك و غسل ليلتك يجزيك ليومك». (3)

ادب غسل كردن غير از آن كه شهرت فقهى و فتوايى دارد و از جمله آداب زيارت معصومين است كه به آن توصيه شده، به اين جهت است كه حرمت و احترام معصوم در حال ممات و غيبت مانند احترام و حرمت نهادن در حال حيات است: «وإنّ حرمته ميتا كحرمته حيّاً»، (4) «إنّ حرمتهم بعد موتهم كحرمتهم فى حيوتهم». (5) شرفيابى به محضرى كه به نص آيه تطهير از طهارت و قداست ويژه برخوردار است و باريابى به صحن و سرايى كه نشان از نزاهت و پاكى الهى دارد، ايجاب مى كند كه انسان بدون تحصيل طهارت برتر، يعنى غسل به آن حريم نزديك نشود و بدون آراستگى جان و پيراستگى تن به آن بيت رفيع قدم ننهد؛ زيرا غسل ظاهرى نمادى از شستشوى روان و پاكى جان است. پس همان طور كه شرط ورود به خانه خدا طهارت و پاكيزگى است، تشرف به حريم اهل بيت كه بيت مرفوع و بيت المعمور زمينيان است نيز متوقف بر طهارت است.

ترك كلام بيهوده و پرهيز از جدال

محمد بن مسلم از حضرت صادق عليه السلام درباره چگونه رفتن به زيارت معصوم عليه السلام سؤال نمود؟ حضرت فرمود: «... سخن اندك گويى و حتى الامكان جز به خير تكلم نكنى». (6)


1- سوره انبياء، آيه 30.
2- هداية الزائرين، ص 19.
3- وسائل الشيعة، ج 12، ص 328.
4- بحار الأنوار، ج 17، ص 33.
5- همان، ج 97، ص 125.
6- فضايلى از زيارت امام حسين عليه السلام، ص 53، به نقل از سفينة النجاة.

ص: 631

زاير بايد از پرگويى و بيهوده گويى پرهيز نمايد و بداند كه از قبل از حركت تا پايان سفر، امام زمان(عج) مراقب اوست. چنان كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «اگر شما حرف بيهوده نمى زديد و قلبتان جايگاه شيطان نمى شد و به چرا نمى رفت، هر آنچه را من مى ديدم، شما هم مى ديديد و هر آنچه را من مى شنيدم، شما هم مى شنيديد». (1) و نيز زاير بايد از كينه ورزى، جدال و دشمنى نسبت به همسفران خويش پرهيز نمايد، (2) به خصوص آن كه در اين سفر روحانى حضور قلب را بر هم مى زند.

پوشيدن لباس پاكيزه و نو

يكى ديگر از آداب زيارت، پوشيدن لباس پاكيزه و نظيف و جديد براى زيارت است.

و در اين باره آمده است: «نيكوست سفيد بودن رنگ آن» (3) و نيز استفاده از عطر و بوى خوش هم توصيه شده است؛ گرچه اين عمل در خصوص زيارت قبر امام حسين عليه السلام متفاوت است و تصريح شده كه پوشيدن لباس نو و استعمال بوى خوش از آداب زيارت آن حضرت نيست؛ بلكه دو پوشش پاك و تميز و سفيد مانند لباس احرام بهتر است. (4) امام صادق عليه السلام در خصوص آداب زيارت امام حسين به ابى نصير چنين مى فرمايد: «هرگاه زيارت جدم حسين عليه السلام را اراده كردى، روزهاى چهارشنبه و پنج شنبه را روزه بگير ... چون روز جمعه به زيارت بروى غسل كن و بوى خوش و روغن استعمال مكن و از سرمه چشم نيز استفاده نكن تا به نزد قبر برسى». (5) در تفسير حديث و همچنين از سخنان علما و بزرگان آشكار مى شود كه به كار بردن بوى خوش در زيارت امام حسين عليه السلام شايسته نيست، اما خوشبو كردن ضريح مقدس آن حضرت، اشكال و مانعى ندارد و بعضى به آن اشاره نموده اند. (6)


1- همان.
2- بحار الأنوار، ج 101، ص 142.
3- هداية الزائرين، ص 20.
4- بحار الأنوار، ج 101، ص 152.
5- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 76.
6- هداية الزائرين، ص 20.

ص: 632

اذن دخول

يكى از آداب زيارت اذن دخول است. چنان كه قرآن مى فرمايد: «يا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إلاّ أنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ»؛ (1)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، داخل اتاق هاى پيامبر مشويد مگر آن كه به شما اجازه داده شود. فقال عليه السلام: «

إذا سرت إلى إلباب فقف ...

؛ هنگامى كه به درگاه مرقد رسيدى توقف كن». توقف كردن و اذن دخول گرفتن براى فهميدن آن جايگاه ويژه است، براى آن است كه زاير بداند اين جا نه خانه اى معمولى و نه قبرى معمولى است. و اين كه چه وادى مقدس تر از جايى كه پيكر معصوم را در خود جاى داده است.

جعبه اى كه چند ساعتى پيامبر خدا حضرت موسى عليه السلام را در خود جاى داده بود، آن چنان قداست يافت كه سمبل آرامش بنى اسرائيل شد. «وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أنْ يَأْتِيَكُمُ التّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ». (2)

در روايتى از ابن عباس آمده است: «تابوت همان صندوقى بود كه مادر موسى او را در آن گذاشت و به دريا افكند و هنگامى كه به وسيله عمال فرعون از دريا گرفته شد و موسى را از آن بيرون آوردند، همچنان در دستگاه فرعون نگاه دارى مى شد و سپس به دست بنى اسرائيل افتاد، بنى اسرائيل اين صندوق خاطره انگيز را محترم مى شمردند و به آن تبرك مى جستند». (3) وقتى كه يك صندوقى كه ساعاتى پيامبر خدا موسى عليه السلام را در خود جاى داده چنين جايگاهى مى يابد، بى ترديد مكانى كه معصوم عليه السلام را در خود جاى داده است نبايد از قداستى ويژه برخوردار باشد و حريم آن حفظ گردد؟ پس هنگامى كه زاير به در حرم رسيد بايد بايستد. اين توقف ادب ويژه است و در حال توقف با خواندن دعا و اذكار وارده سعى كند تا رقت قلب و خشوع دل تحصيل نمايد؛ «و إنّ الرقّة علامة الإذن فلا


1- سوره احزاب، آيه 53.
2- سوره بقره، آيه 248.
3- تفسير نمونه، ج 2، ص 174.

ص: 633

تغفل» (1) زيرا در چنين حالتى دعا اجابت و رحمت الهى نازل مى شود: «إنّ الرقّة علامة لاستجابة الدعاء» (2)

و نيز در برخى روايات هست اگر هنگام ورود به حرم معصوم، قلب به طپش بيفتد، اشك جارى شود و عظمت معصوم به چشم آيد، اذن ورود داده شده است. (3) حفظ متانت و وقار

وقار نشانه ادب و احترام است، وقتى كسى به نزد بزرگى وارد مى شود، سعى مى نمايد حريمش را حفظ كرده و با وقار باشد و اين نشان از آن است كه زاير مى داند كه زيارت امام معصوم همان زيارت امام زنده است و همان رفتارى كه در زمان حيات امام عليه السلام انسان بايد داشته باشد، بايد همان را به هنگام زيارت آنها نيز داشته باشد. پس در هنگام ورود به حرم معصوم عليه السلام با متانت و با وقار است «ثم امش قليلا و عليك بالسكينة و الوقار ...» يعنى با حالت آرامش و وقار راه مى رود. فرق بين سكينه و وقار را چنين نقل كرده اند كه سكينه آرامش و طمأنينه قلبى است و وقار آرامش بدنى. (4) در حرم معصوم عليه السلام هر دو يعنى هم آرامش قلبى و هم وقار لازم است. بر اين اساس رفتارهاى غير مؤدبانه در حرم معصوم عليه السلام در شأن آن برگزيدگان جهان هستى نيست.

ذكر تكبير و تحميد

«فإذا دخلت و رأيت القبر فقف و قل اللَّه أكبر، اللَّه أكبر ثلاثين مرّة». (5) زاير بايد وقتى وارد حرم شد و چشمش به قبر معصوم افتاد، بايستد تا آمادگى بيشتر براى عرض ادب پيدا كند، سپس سى مرتبه ذكر اللَّه اكبر را تكرار نمايد. سعد از امام باقر عليه السلام نقل مى كند: «... چون امام را ديد تكبير بگويد و ... و هر كه پيش روى امام تكبير بگويد» و نيز بگويد: «لا إله إلّا


1- بحار الأنوار، ج 97، ص 134.
2- هداية الزائرين، ص 28.
3- بحار الأنوار، ج 100، ص 134.
4- همان، ج 102، ص 134.
5- همان، ج 24، ص 396.

ص: 634

اللَّه وحده لا شريك له»، خداى تعالى براى او خشنودى و رضوان اكبر خود را واجب خواهد كرد و بين او و حضرت ابراهيم عليه السلام و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و پيامبران الهى در قيامت در دار الجلال جمع خواهد كرد «... و من كبّر بين يدى الامام و قال: لا إله إلّااللَّه وحده لا شريك له كتب اللَّه له رضوانه الأكبر و من يكتب اللَّه له رضوانه الأكبر يجمع بينه و بين ابراهيم و محمّد و المرسلين فى دار الجلال». (1) اما راز گفتن تكبير و تحميد پيش از زيارت آن است كه در اين زيارت مقامات بلندى براى ائمه معصومين ذكر شده است و چه بسا زاير به علت سطحى نگرى در وادى هولناك غلو بيفتد. غلو عبارت است از اعتقاد به ربوبيت پيامبر صلى الله عليه و آله يا ائمّه عليهم السلام و اعتقاد به اين كه آنان مستقلًا خالق و رازقند و يا اعتقاد به نبوت امامان. اين گونه اعتقاد در حقيقت نفى الوهيت رب يا شريك قائل شدن براى او و نفى نبوت و خاتميت نبى اكرم صلى الله عليه و آله است. البته اين نكته را نبايد ناديده پنداشت كه اين اعتقاد كه خالق هستى خداوند است و او اختيارات ويژه اى در اين جهان و آن جهان به پيامبر و امامان واگذار كرده است، اين نه تنها غلو و شرك نيست، بلكه عين توحيد است، ما خالق جهان هستى را ذات مقدس ربوبى مى دانيم و معتقديم كه خداوند آن چنان كه ملائكه را مدبرات امر قرار داده «فَالْمُدَبِّراتِ أمْرًا» (2)

به معصومين هم مرحله اى از اين تدبير را به اذن خودش تفويض كرده است. پس اعتقاد به مقامات فوق العاده براى امامان غلو نيست. اعتقاد به اين كه خداوند آنان را از هر گونه نقصى مبرا كرده است: اعتقاد به عصمت از اشتباه و خطا، گناه و عصيان، عين اعتدال در اعتقاد است نه غلو. «إنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا»؛ (3)

خداوند چنين مى خواهد كه هرگونه پليدى و زشتى را از شما خانواده نبوت بيرون ببرد و شما را از هر عيب پاك و منزه گرداند.


1- همان.
2- سوره نازعات، آيه 5.
3- سوره احزاب، آيه 33.

ص: 635

بوسيدن عتبه و داخل شدن با پاى راست

بوسيدن عتبه و درگاه مقدس هنگام داخل شدن به حرم شريف ائمه معصومين از آداب مؤكد زيارت است. (1) بزرگان شيعه مانند شيخ مفيد، سيدبن طاووس و شهيد ثانى، همچنين علامه مجلسى و عده اى ديگر از علما نيز به امرى كه در روايت صفوان، در شيوه زيارت قبر اميرالمؤمنين عليه السلام آمده استناد كرده اند كه امام صادق به صفوان فرمود: «ثم قبّل العتبة و قدّم رجلك اليمنى قبل اليسرى؛ (2)

سپس آستانه را ببوس و آن گاه پاى راست را قبل از پاى چپ حركت بده.»

بنابراين پس از آن كه زاير اذن دخول طلبيد و با خواندن اذكار مأثور در قلب خود احساس رقت كرد و پس از بوسيدن درگاه، ادب اقتضا مى كند پاى راست را جلو بگذارد و مستحب است در اين هنگام بگويد: «بسم اللَّه و باللَّه و فى سبيل اللَّه و على ملة رسول اللَّه ربّ اأدخلنى مدخل صدق و أخرجنى مخرج صدق و اجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا». (3) آهسته گام برداشتن

«و قارب بين خطاك ...» و گام هايت را كوتاه بردار. يكى ديگر از آداب زيارت قبر معصوم پس از بوسيدن عتبه و مقدم داشتن پاى راست، آهسته قدم برداشتن است.

شايد راز آن اين باشد كه براى هر قدمى كه در اين مسير برداشته مى شود ثواب هاى فراوانى براى زاير نوشته خواهد شد. در شأن نزول اين آيه از قرآن «إنّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أحْصَيْناهُ في إمامٍ مُبينٍ»؛ (4)

ما مردگان را زنده مى كنيم و آنچه را پيش فرستادند و تمام آثار آنها را مى نويسم و همه چيز را در كتاب مبين شماره كرده ايم، آمده است كه قبيله بنوسلمه در نقطه دور دستى از شهر مدينه


1- بحار الأنوار، ج 100، ص 136.
2- همان، ج 97، ص 284.
3- همان، ص 161.
4- سوره يس، آيه 12.

ص: 636

قرار داشتند، تصميم گرفتند به نزديكى مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مكان كنند، آيه فوق نازل شد ... پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود: «إنّ آثاركم تكتب» آثار شما «گام هاى شما به مسجد» در نامه اعمالتان نوشته خواهد شد و پاداش خواهيد گرفت. هنگامى كه بنوسلمه اين سخن را شنيدند، صرف نظر كردند و در جاى خود ماندند. (1) پس گام هاى كوتاه سبب مى شود تا زاير از فيض و ثواب بيشترى بهره مند گردد و از لحاظ روانى نيز اين حركت- آهسته قدم برداشتن- بسيار مؤثر بوده و باعث تمركز حواس و توجه و دقت نظر بيشتر مى شود.

نزديك شدن به ضريح و بوسيدن آن

عن أبى جعفر عليه السلام: «كان على بن الحسين صلوات اللَّه عليهما يقف على قبر النبى صلى الله عليه و آله و يلتزق بالقبر و يسند ظهره إلى القبر و يستقبل القبلة و ...» (2)

امام سجاد عليه السلام كنار قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى ايستاد و به قبر مى چسبيد و پشت خود را به قبر مبارك رسول صلى الله عليه و آله تكيه مى داد و به سمت قبله مى ايستاد و ...» اين پندار باطلى است كه انسان دور بودن از ضريح را ادب بداند و بخواهد از دور زيارت كند، بلكه در روايت تصريح شده كه بدن را به ضريح بچسباند و بر آن تكيه كند و ضريح را ببوسد. در جايى آمده است: «شايد مراد از كسانى كه توصيه به دور بودن از ضريح مى كنند و آن را ادب زيارت مى شمارند، اهل سنت باشند؛ زيرا آنها دور ايستادن از قبر را از جمله آداب و چسبيدن به قبر و بوسيدن و لمس آن را مكروه مى دانند؛ چنان كه علماى آنان در آداب زيارت حضرت نبوى اين مطلب را ذكر كرده اند. (3) پس بدن را به قبر و ضريح نزديك كردن و بر آن تكيه زدن و نيز بوسيدن قبر و ضريح از آداب زيارت است و همچنين مناسب است كه اگر انسان عذرى مانند


1- تفسير نمونه، ج 18، ص 335.
2- وسائل الشيعة، ج 14، ص 342 و 343.
3- هداية الزائرين، ص 22.

ص: 637

ضعف جسمانى ندارد، دعا و زيارت را ايستاده بخواند. محدث قمى مى فرمايد:

«گرچه اين ادب صريحاً در جايى ذكر نشده وليكن خوبى آن از جهات بسيارى استفاده شده است» (1) نيز از جمله آدابى كه در اين باره وجود دارد، آن است كه زاير دوروى صورت خود را به روى قبر يا ضريح نهد و آن را به قبر بكشد و هرگز جايز نيست كه به قبر سجده كند و حتى براى نماز واجب يا مستحب و نماز زيارت پيشانى بر روى قبر بگذارد. روشن است كه اين گونه آداب، زمينه را فراهم مى كند تا زاير قلب خود را در صحن و سراى حقيقى امام ببيند و حضور امام را لمس كند.

در جاى ديگر نيز اين گونه آمده است: «بعد از خواندن زيارت سمت راست صورت را بر قبر يا ضريح بنهد و متضرعانه از خداوند مسئلت كند، سپس قسمت چپ صورت را بر قبر بنهد و با حال سؤال و نياز او را به حق خودش و به حق صاحب قبر سوگند دهد تا او را از اهل شفاعت و شفاعت شوندگان قرار دهد و در اين حال با اصرار و مبالغه در دعا و طلب حاجت از خداوند متعال با همه جديت و سعى مسئلت كند؛ زيرا تا طرح حاجت و سؤال با جديت تمام نباشد و احساس نياز و تشنگى در انسان نجوشد، فيض الهى طالع نمى گردد؛ البته بعد از رعايت اين ادب به سمت بالاى سر مزور حركت و رو به قبله در پيشگاه الهى دعا و نيايش كند». (2) آهسته سخن گفتن

«يا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أنْ تَحْبَطَ أعْمالُكُمْ وَ أنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ* إنَّ الَّذينَ يَغُضُّونَ أصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ اولئِكَ الَّذينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أجْرٌ عَظيمٌ»؛ (3)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر صلى الله عليه و آله نكنيد و همچنان كه بعضى از شما با


1- همان.
2- الدروس، ج 2، ص 23.
3- سوره حجرات، آيات 2 و 3.

ص: 638

بعضى ديگر بلند سخن مى گوييد با آن حضرت به صداى بلند سخن مگوييد، مبادا بى آن كه بدانيد اعمالتان تباه شود. كسانى كه پيش پيامبر خدا صدايشان را فرو مى كشند، همان كسانى اند كه خدا دل هايشان را براى پرهيزگارى امتحان كرده است؛ آنان را آمرزش و پاداشى بزرگ است».

يكى ديگر از آدابى كه رعايت آن موجب حرمت نهادن و تكريم مزور است، فرود آوردن صدا در ذكر و دعاست چراكه در حرم معصوم عليه السلام نبايد صدا را بلند كرد يا با زوار بلند سخن گفت. در محضر امام عليه السلام فرقى بين ديدن و نديدن آن حضرت نيست. (1) همچنين ادب حضور در محضر حجت الهى اقتضا مى كند كه نه تنها انسان از سخن و اذكار غير الهى كه انسان را از ياد خدا غافل مى كند بپرهيزد، بلكه هنگام عبادات، زيارات و اعمال مستحبى به آرامى و آهستگى و بدون بلند كردن صدا، مناسك و اعمال زيارت را انجام دهد.

من چه گويم كه تو را نازكى طبع لطيف تا به حدى است كه آهسته دعا نتوان كرد (2)

رو به قبر و پشت به قبله نمودن در هنگام زيارت

زاير بايد پشت به قبله و رو به سوى قبر شريف امام عليه السلام نمايد و اعمال خويش را انجام دهد. رو به قبر امام بودن و پشت نكردن به آن چه در نماز و چه در غير، از اعتقادات شيعه اثنى عشرى است. (3) و خلاف آن يعنى پشت به قبر مطهر به هر دليل هتك حرمتى عظيم محسوب مى شود. زاير هر جا كه خوابيد يا استراحت نمود، بايد سعى نمايد پاهايش به طرف حرم مطهر امام عليه السلام نباشد. رعايت اين ادب تنها براى معصوم است و براى غير معصوم چنين ادبى ذكر نشده، بلكه ادب در زيارت مؤمنان و اولياى خدا آن است كه زاير پشت سر، يا بالاى سر، رو به قبله به دعا و زيارت مشغول باشد؛ اين مسأله حاوى نكته اى مهم است.


1- بحار الأنوار، ج 100، ص 124، 126، 127.
2- ديوان حافظ شيرازى، ص 40.
3- بحار الأنوار، ج 83، ص 316.

ص: 639

خواندن زيارت مأثور و نماز زيارت

محدث قمى مى فرمايد: «... ترك شود خواندن زيارت هاى مخترعه كه بعضى بى خردان از عوام آنها را با بعضى از زيارت ها تلفيق كرده و در مجموعه اى جمع آورى كرده و نادانان خود را به آن مشغول ساخته و خود را از فيوضات بى نهايت زيارت هاى مأثوره معتبره و فوايد كتب علما محروم كرده اند». (1) علامه حلى نيز در تذكرة الفقهاء استحباب زيارت را تنها در زيارت به مأثور و منقول مى داند و در نوع زيارت هاى اهل بيت اين جمله را تكرار مى فرمايد: «و يستحب ان يزوره بالمنقول» (2)

و در جاى ديگر آمده است: «زيارت با نفس حضور و سلام دادن حاصل مى شود، ليكن اگر خواست زيارتش را بخواند زيارات مأثوره و صادر شده از ناحيه معصومين را بخواند» (3) بنابراين زاير بايد بداند كه زيارت از جانب معصوم صادر شده است. و هنگام خواندن زيارت با نهايت ادب به ضريح نگاه كند و همان طور كه گذشت، زيارت مأثور را در حال ايستاده بخواند مگر آن كه عذرى داشته باشد.

يكى ديگر از آداب زيارت، خواندن نماز زيارت است. قبل از پرداختن به موضوع بايد توجه داشت كه بينش اسلامى بر اين اساس استوار است، كه خالق تمام هستى تنها خداوند است و تمامى موجودات را او آفريده است و نماز نيز حقيقتى الهى و مخصوص پروردگار عالم است و انسان به عنوان جزيى از اين هستى خلق نشده مگر براى عبادت و پرستش و نيز به جاى آوردن نماز كه پاداش و ثواب فراوانى دارد، تمامى اركان و اجزاى آن، از قيام و قعود گرفته تا ركوع و سجود تنها به امر الهى و براى اوست. اين نكات در نماز زيارت قابل توجه است و زاير به آنها التفات مى كند و به خالق خويش عرض مى نمايد كه اين نماز كه از آن تو و براى توست، با نيت قربة الى اللَّه انجام مى گيرد. همان طور كه بزرگان گفته اند ثواب آن را به روح مطهر نبى اكرم صلى الله عليه و آله


1- الدروس، ج 2، ص 23.
2- تذكرة الفقهاء، ص 450.
3- الدروس، ج 2، ص 23.

ص: 640

يا فاطمه زهرا عليها السلام هديه نمايد پس شايسته است كه زاير پس از خواندن دو ركعت نماز زيارت اين دعا را بخواند كه تذكر به نكات فوق است: «اللهم أنى صلّيت هاتين الركعتين هدية منّى إلى سيّدى و مولاى(نام آن معصوم برده شود) اللهم فصلّ على محمّد و آل محمّد و تقبّلها منّى و اجزنى على ذلك جزاء المحسنين. اللّهم لك صلّيت و لك ركعت و لك سجدت وحدك لا شريك لك لانه لا تكون الصلاة و الركوع و السجود إلا لك أنت اللَّه لا إله إلا أنت اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و تقبّل منّى زيارتى و أعطنى سؤلى بمحمّد و آله طاهرين». (1) زاير براى به جاى آوردن دو ركعت نماز زيارت، اگر با كيفيت مخصوصى وارد شده، به همان كيفيت نمازش را مى خواند در غير اين صورت مستحب است در ركعت اول بعد از حمد سوره مباركه «يس» و در ركعت دوم بعد از حمد سوره «الرحمن» قرائت شود: «ثّم انحرف إلى عند الراس فصلّ ركعتين تقرأ فى الاولى منهما فاتحة الكتاب و سورة يس، و فى الثانية فاتحة الكتاب و سورة الرحمن». (2) همچنين زاير در موقع خواندن نماز زيارت خوب است به اين نكته توجه نمايد كه مكان اين دو ركعت در كنار قبر مزور باشد، چراكه عده اى از فقها در مورد نماز خواندن زاير به حالت پشت به قبر اشكال وارد نموده اند. و نيز آمده است: «مناسب و شايسته نيست كه قبر پشت سر باشد، مگر اين كه قبر بسيار دور باشد تا انتزاع بى حرمتى نشود». (3) و بايد توجه داشت كه چون هيچ چيز و هيچ كس نه با امام عليه السلام مساوى است و نه مقدم بر امام، نماز خواندن در قسمت جلو يا سمت راست و چپ امام جايز نيست. (4) استغفار و دعا

ادب زيارت اقتضا مى كند زاير از فرصت زيارت استفاده كرده، با شفيع قرار دادن آنها و همچنين به جهت توجه ربوبى به آن بيت و صاحبان بيت كه انسان هاى معمولى


1- بحار الأنوار، ج 97، ص 288.
2- همان، ص 215.
3- الدروس، ج 2، ص 23.
4- الاحتجاج، ج 2، ص 5483.

ص: 641

نيستند، از خداوند متعال بخواهد كه او را از بدى ها و تباهى ها جدا كرده و دور سازد و توفيق ترك گناهان (1) در بقيه عمر به وى ببخشد. اين عمل زاير نشان از آن است كه وى از گناهان خويش پشيمان شده و درصدد عزم بر رفع اعمال پيشين خود است، لذا با ادب خاصى كه در اين حالت انسان به نوعى سبك بال نيز شده است، ضمن درخواست قبولى زيارتش، آمرزش و غفران الهى را براى ريزش گناهان خويش مسئلت مى نمايد. خداوند بزرگ در قرآن كريم مى فرمايد: «يا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ». (2)

مى دانيم كه در تمام زيارتنامه ها بخشى به دعا اختصاص دارد و يكى از مكان هايى كه دعا مقرون به اجابت است كنار ضريح معصومين است.

«و أعلم أنّ الذى بيده خزائن السموات و الأرض قد أذن لك فى الدعاء ... فالمال لا يبقى لك و لا تبقى له» دعا فراهم آوردن اسباب و عواملى است كه از دايره قدرت انسان بيرون باشد؛ درخواست و تقاضا از كسى است كه قدرت و توانش بى پايان و فوق قدرت هاى عالم است و از طرفى نشان بندگى و توجه به مقام ربوبيت و عامل تقويت روح و روان است. «أتيتك يا ابن رسول اللَّه مكروباً و أتيتك مغموماً و أتيتك مفتقراً إلى شفاعتك و لكل زائر حقّ على من أتاه و أنا زائرك و مولاك و ضيفك النازل بك و الحال بفنائك ولى حوايج من حوايج الدنيا و الآخرة بك أتوجّه إلى اللَّه فى نجحها و قضائها»؛ (3) يا رسول اللَّه در حال سختى و اندوه به سوى تو مشتاقانه آمدم و در حال احتياج و فاقه به شفاعت تو حركت كردم و از آن جا كه براى هر زايرى حقى نسبت به مزور است، من كه زاير و بنده و مهمان تو هستم و همواره در آستان و درگاه تو قرار دارم و حوايج فراوانى از امور دنيا و آخرت دارم، به وسيله تو به سوى خدا روى مى آورم در بر آمدن آن حاجت ها.


1- ر. ك: بحار الأنوار، ج 102، ص 169.
2- سوره تحريم، آيه 8.
3- بحار الأنوار، ج 98، ص 213.

ص: 642

و در جايى ديگر در بخشى از زيارت امير المؤمنين عليه السلام خداوند به عنوان كريم ترين و بهترين مزور در بر آوردن حاجت آمده است: «بار خدايا بنده تو و زاير درگاهت در پرتو قبر برادر رسول اللَّه به سوى تو آمده و هر كسى كه مزور واقع شده حقى نسبت به زاير متعهد است و از آن جا كه شما بهترين و كريم ترين مزور هستيد، از درگاه شما اى خداوند و اى رحمن و اى رحيم مسئلت مى كنيم كه آن تحفه و هديه ات را به من همانا آزادى از آتش جهنم قرار دهى و مرا در زمره كسانى قرار دهى كه در راه خير شتابان است و در هر حالى، چه حال رغبت و سرور، چه حال رهبت و غم، همواره به ياد توست». (1) پس زاير اگر در زيارت خويش با انگيزه خالصانه و با معرفت اعمال خود را انجام دهد، مى تواند براى امورات دينى و دنيوى خود دعا و حاجت خويش را از آن بزرگواران درخواست نمايد، چراكه قطعاً اهل بيت عليهم السلام خاندان كرامت و سخاوت هستند و حاجات زاير را از خداوند مسئلت مى نمايند. همان گونه كه در روايات متعدد آمده است كه هر كس آنان را بشناسد و به صاحب آن قبرهاى مطهر پناهنده شود، پناه داده مى شود و از سوى خداوند حاجت روا بر مى گردد، زيرا اين حقى است كه بر مبناى تفضل الهى به زاير داده مى شود تا حاجت خويش را مطرح نموده و اگر به خير و صلاح وى باشد مورد قبول و عنايت حق تعالى قرار گيرد. همچنين زاير مى تواند براى عموم دوستان و شيعيان على عليه السلام دعا نمايد و طبق روايات عديده اين دعا مقرون به اجابت است. (2) همان گونه كه آمده است: «إنّ اللَّه عزوجل يحبّ معالى الامور و يكره سفلسافها». (3) پس شايسته است زاير هنگام دعا حاجات همه مؤمنان را در نظر داشته و از آنها غافل نباشد.


1- همان، ج 97، ص 271 و 272.
2- همان، ج 100، ص 135.
3- همان، ج 47، ص 323.

ص: 643

قرائت قرآن و صلوات

مستحب است زاير در كنار ضريح مقدارى قرآن قرائت نمايد و ثواب آن را به صاحب قبر مطهر هديه كند كه اين امر نوعى تعظيم و تكريم به مزور است، اما ثواب اصلى و نفع آن به خود زاير بر مى گردد. (1) برخى از محققان ذكر صلوات را هنگام مطرح شدن نام پيامبر اكرم از جمله آداب زيارت ذكر كرده اند. از آن جا كه صلوات و ثواب آن از بهترين و برترين خيرات و پاداش هاست؛ امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «

إذا ذكر النبى صلى الله عليه و آله فأكثروا الصلاة عليه فإنّه من صلّى على النبى صلى الله عليه و آله صلاة واحدة صلى اللَّه عليه ألف صلاة فى ألف من الملائكة و لم يبق شى ء ممّا خلقه اللَّه إلّاصلّى على العبد لصلاة اللَّه عليه و صلاة ملائكته، فمن لم يرغب فى هذا فهو جاهل مغرور قد برئ اللَّه منه و رسوله و أهل بيته

»؛ (2) اگر نام رسول خدا صلى الله عليه و آله بر زبان جارى شد، زياد صلوات بفرستيد، زيرا كسى كه يك صلوات بر پيامبر بفرستد، هزار صف از ملائك براى او هزار صلوات مى فرستند و هر آنچه خداوند آفريده نيز بر او صلوات و درود مى فرستند و آن كسى كه صلوات بر پيامبر نفرستد، او جاهل و مغرور است و خداوند و رسولش و اهل بيت از او برائت مى جويند.

صدقه دادن

يكى ديگر از آداب زيارت، صدقه دادن به تهيدستان و نيازمندان است، چراكه در هنگام زيارت قواى نفسانى انسان براى تحصيل خير و مودت آماده تر است.

«و رابع عشرها الصدقة على المحاويج بتلك البقعة؛ فإنّ الصدقة مضاعفة هنا لك و خصوصاً على الذرية الطاهرة» (3) زاير همان گونه كه سفر خود را با صدقه دادن آغاز مى نمايد، انفاق، بخشش و كمك به نيازمندان را در ادامه سفر نيز نبايد ترك


1- الغدير، ج 5، ص 170.
2- اصول كافى، ج 2، ص 492.
3- الدروس، ج 2، ص 24.

ص: 644

نمايد. توصيه شده است كه در صدقه فقراى شيعه را مقدم بدارد. (1) در برخى از اماكن زيارتى معمولًا افراد متكدى هستند كه از اين فرصت سوء استفاده كرده و زايرين را تحت تأثير خود قرار مى دهند. و زاير بايد سعى كند كه صدقه خويش را به محتاج واقعى بدهد.

تكريم خادمين حرم

زاير قدم به خانه اى نهاده كه بيت مقدس و حرم مطهر است و پروردگار عالم به آن بيت عظمت و مرتبه اى بلند بخشيده: «أذِنَ اللَّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيها اسْمُهُ». (2)

زاير بايد با رفتار و كردار خويش در حفظ حرمت آن مكان بكوشد و قطعاً حرمت نهادن و تكريم بيت مقدس در بالا رفتن مقام زاير نزد خداوند بسيار مؤثر است. همچنين زاير بايد همان گونه كه به حرمت و تكريم آن مكان مى كوشد در كمك نمودن و تكريم خادمين حرم شريف نيز كوشا بوده و با آنان همكارى نموده، به گونه اى كه در نگهدارى و مراقب از آن مكان معنوى و نظافت و رعايت مسايلى كه در آداب زيارت به آن تأكيد شده دقت نمايد. «و عاشرها التصدّق على السدنة و الحفظة للمشهد و إكرامهم و إعظامهم؛ فإنّ فيه إكرام صاحب المشهد عليه الصلاة و السلام». (3) تكرار زيارت تا هنگام خروج از آن ديار

تكرار زيارت تا هنگام خروج از آن بلاد مستحب و از آداب زيارت است چراكه زاير با قصدى جدى و انگيزه اى راسخ به زيارت معصوم عليه السلام اقدام كرده، از اين رو شايسته است تا وقتى كه زاير در آن ديار مقيم و حاضر است، مكرر به زيارت مشرّف گردد.

البته بايد مواقعى را براى زيارت انتخاب كند كه از نشاط لازم برخوردار باشد و از اكراه بپرهيزد.


1- وسائل الشيعة، ج 6، ص 332.
2- سوره نور، آيه 26.
3- الدروس، ج 2، ص 24.

ص: 645

تغيير و تحول زاير پس از زيارت

«... ان يكون الزائر بعد الزيارة خيراً منه قبلها؛ فإنّه تحطّ الأوزار إذا صادفت القبول»؛ (1) زاير بايد پس از زيارت متفاوت باشد؛ زيرا زيارت مقبول، مايه ريزش گناهان و حطّ اوزار خواهد بود.

ثواب روزه و حج قبول آن كس بُرد كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد (2)

انسان حتى اگر داراى بالاترين قدرت مالى باشد، لحظاتى در زندگى او پيش خواهد آمد كه در جست وجوى پناهگاهى است تا بتواند خود را از اين نگرانى ها نجات دهد، چراكه زندگى دنيايى و مادى خواسته يا ناخواسته انسان را به سمت بسيارى از آلودگى ها و تباهى ها هدايت نموده، از طرفى خداوند جايگاهى را براى ارتباط و آرامش انسان ها در نظر گرفته و ايشان را به زيارت شريف اهل بيت دعوت مى نمايد و زيارت پل ارتباطى است براى انسان هايى كه مى خواهند اين خوف و اضطراب را از صفحه جان خود بزدايند و در نزد آن بزرگواران از گناهان خويش استغفار و توبه مى نمايند و قطعاً اهل بيت عليهم السلام نيز براى آنان طلب مغفرت مى نمايند و خداوند سبحان نسبت به گذشته توبه پذير و درباره آينده آنان رحيم مى باشد. حال كه بين انسان و حضرت حق به واسطه شفاعت معصوم انس و الفتى ايجاد شده، پس زاير از نظر خلق و خوى، رفتار، كردار، انديشه و اعتقاد تحول يافته است و در اين حالت بايد اعمال و كردارش با قبل از زيارت تفاوت داشته باشد و از اين پس بهتر زندگى نمايد.

ادب وداع

«تعجيل الخروج عند قضا الوتر من الزيارة؛ لتعظيم الحرمة و يشتدّ الشوق، و روى ان الخارج يمشى القهقرى حتّى يتوارى». (3) همان طور كه زاير در هنگام ورود به حرم مطهر به نكاتى


1- همان.
2- ديوان حافظ شيرازى، ص 50.
3- الدروس، ج 2، ص 24.

ص: 646

توجه داشته است، در هنگام خروج نيز لازم است آدابى را رعايت نمايد، به گونه اى كه پشت به ضريح نكند چراكه ممكن است اين عمل نوعى بى حرمتى محسوب شود، بلكه زاير سعى كند از درى خارج شود كه پشت به مزور نكند، تا جايى كه قبر مطهر از نظر مخفى گردد. در جايى آمده است: «مثل الإمام مثل الكعبه اذ تؤتى و لا تأتى» (1) پس اين ادب ظاهرى نشان از تكريم و تعظيم مزور است و همانطور كه گذشت چون شأن امام همانند كعبه است، از اين رو همواره بايد به مقام حضرت توجه نمود. زاير بايد به اين امر دقت نمايد كه اين گونه مكان ها و بُقاع شريف از آن جا كه خداوند به آن بيوت رفعت داده، فرموده است: «فى بُيُوتٍ أذِنَ اللَّهُ أنْ تُرْفَعَ» (2)

و ورود به آن بيوت را منوط به اجازه دانسته: «لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إلاّ أنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ» (3)

و آن سرزمين را طيب و طاهر قرار داده: «و طابت الأرض التى فيها دفنتم» (4) پس لازم است زاير تمامى معيارها و ضوابط ورود، حضور و خروج را با ملاك هاى تعريف و تعيين شده تطبيق كند تا ضمن حفظ آداب آن مكان، هم به حرمت مزور عمل نمايد و هم سبب ازدياد شوق و عشق به مزور گردد. همان گونه كه در برخى زيارتنامه ها آمده است، از خدا بخواهد اين زيارت را آخرين زيارت وى قرار ندهد.

مراعات ساير مسايل

علاوه بر آنچه گفته شد شايسته است زاير در حرم هاى شريف اهل بيت آداب ديگرى را رعايت نمايد چراكه وى به سرزمينى وارد شده كه گام هاى مبارك آن بزرگواران آن جا را متبرك ساخته است، پس به حالات جنب يا حيض يا نفاس داخل حرم مطهر ائمه نشود و در آن جا از دنيا و مسايل آن صحبت ننمايد و در آن هنگام كه فرصتى دست داده به امور با ارزش و معنوى بينديشد.


1- بحار الأنوار، ج 36، ص 353.
2- سوره نور، آيه 26.
3- سوره احزاب، آيه 53.
4- بحار الأنوار، ج 98، ص 201.

ص: 647

در هنگام وارد شدن به حرم حال كسانى را كه ضعيف تر هستند مراعات نمايد، به آنان احترام بگذارد و اجازه بدهد قبل از خويش وارد آن مكان مقدس شوند تا در ثواب زيارت آنان شريك باشد. بانوان محترم در وقت زيارت با حجاب كامل و پوشيده زيارت نمايند و دقت كنند كه به چه مكانى و در محضر چه بزرگى آمده اند.

چنان كه آمده است: «احترام به حقوق و شخصيت يكديگر استخفاف به زوار ائمه اطهار حتى در نگاه، از دستورات اكيد زيارت است». (1) در صورت ازدحام و كثرت زوار، اگر زاير در اطراف يا نزديك ضريح ايستاده است، زيارت خويش را كوتاه و مختصر نمايد و از ضريح فاصله بگيرد تا ديگران هم به اين فيض بزرگ نايل شوند. همچنين از مزاحمت و بى ادبى به زوار، چه با كلام و چه با عمل، پرهيز نمايد، چراكه تمام زايران آن جا، دعوت شده از جانب آن معصومند و امر به معروف و نهى از منكر را اگر ضرورى بود با آرامش و اخلاقى خوش بيان كند.

«زاير حرم اهل بيت عليهم السلام بايد از اخلاق ناشايست كه مانع حال معنوى وى و سايرين مى گردد دورى نمايد و از آنچه همراه دارد به همراهان خود بذل و بخشش نمايد و تنگ نظر و بخيل نباشد». (2)


1- وسائل الشيعة، ج 8، ص 317.
2- همان.

ص: 648

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. الاحتجاج، احمد بن على بن ابى طالب طبرسى، تحقيق: شيخ ابراهيم بهادرى و شيخ محمد هادى به، اسوه، قم، 1413 ق.

3. بحار الأنوار، محمدباقر مجلسى، دار احياء التراث العربى، قم، 1414 ق.

4. تذكرة الفقهاء، جمال الدين، حسن بن يوسف(علامه حلى)، آل البيت، قم.

5. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، با همكارى جمعى از نويسندگان، دار الكتب الاسلاميه، تهران، بى تا.

6. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعه، محمد بن حسن طوسى، دار الصعب، بى جا، 1401 ق.

7. الدروس الشرعيه، شمس الدين محمد مكى العاملى، مؤسسه نشر اسلامى، قم، 1414 ق.

8. راهنماى زايرين، احمد سامعى، اميركبير، تهران، 1380 ش.

9. الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، عبدالحسين امينى، دار الكتب العربيه، بى جا، 1403 ق.

10. الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، تصحيح: على اكبر غفارى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1388 ق.

11. كامل الزيارات، ابوالقاسم جعفر بن محمد قولويه قمى، مطبعة المباركة المرتضويه، بى جا، 1356 ق.

12. كربلا منتظر ماست بيا تا برويم، زهرا صفاكار، فرهنگ مردم، اصفهان، 1382.

13. مجمع البحرين، فخرالدين طريحى، تحقيق احمد حسينى، بنياد بعثت، قم، 1414 ق.

14. من لا يحضره الفقيه، ابوجعفر محمد بن على بن حسين بابويه قمى،- معروف به شيخ صدوق- تصحيح على اكبر غفارى، جامعه مدرسين، قم، 1392 ق.

15. وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعه، محمدبن حسن حر عاملى، مؤسسه آل البيت، بى جا، 1414 ق.

16. هداية الزائرين و بهجة الناظرين، عباس قمى، علمى، تبريز، 1343 ش.

ص: 649

2. ادب نيايش

عزت اكبرى

چكيده

در متون اسلامى، آيات و روايات بسيارى درباره نيايش آمده و نيز تأكيد زيادى بر آن شده است و با تعابيرى مانند: مغز عبادت، اسلحه مؤمن، سپر مؤمن و ... از آن نام برده اند. يكى از شرايط مهم در اجابت دعا رعايت آدابى است كه در لابه لاى عبارات بزرگان دين در اين زمينه وارد شده است. اين آداب را به سه قسمت مى توان تقسيم كرد: اول، آدابى كه قبل از دعا بايد رعايت كرد؛ دوم، آدابى كه همراه با دعا بايد لحاظ شود؛ سوم، آدابى كه بعد از استجابت دعا بايد از آن غفلت نشود.

كليدواژه ها: دعا، آداب دعا، تضرع، ختم دعا، صلوات.

ادب نيايش

از مضمون آيات و رواياتى كه درباره دعا وارد شده، استفاده مى شود كه استجابت دعا امرى قطعى و اجتناب ناپذير است. اگر مى بينيم دعا ظاهراً به اجابت نمى رسد، بايد در اين كه «دعا» دعاى حقيقى بوده يا نه تأمل كرد والّا دعا و اجابت از قبيل علت و معلول است، هر وقت علت آمد معلول اجتناب ناپذير است. برخى از بزرگان، مانند صدرالمتألهين (1) و علامه طباطبايى بر اين عقيده اند كه ارزش هاى اخلاقى از قبيل توبه، دعا و ... هرگاه تحقق پيدا كند، بركات آن آمرزش گناهان و استجابت دعا باشد تخلف ناپذير خواهد بود.


1- ر. ك: تفسير ملاصدرا، ج 4، ص 154.

ص: 650

كسى كه معتقد است دعا صحيح است ولى قبول نمى شود، مانند كسى است كه معتقد باشد خورشيد طلوع كرده و تاريكى همچنان باقى است!! و يا لباس با صابون شسته شود، اما كثيفى همچنان باقى باشد، بلكه اگر كسى بدون توجه و شرايط لازم فقط به زبان دعا كند و بگويد: دعا كردم، مثل كسى است كه فقط بگويد: لباس را شستم كه با اين گفتار لباس اصلًا شسته نمى شود.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: كارهاى نيك گناهان را از بين مى برد، همان گونه كه آب آلودگى را از بين مى برد. (1) قرطبى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند: سه چيز به امت من داده شده كه به هيچ كس جز انبيا داده نشده است: 1. خداوند وقتى پيامبرى را مبعوث كرد، فرمود: «ادعُونى أسْتَجِبْ لَك»(به صيغه مفرد)، ولى به امت پيامبر اسلام فرمود: «ادْعُونى أسْتَجِبْ لَكُمْ» (2)

(به صيغه جمع). 2. خداوند هنگامى كه پيامبرى را مبعوث كرد، فرمود:

«ما جعل عليك فى الدين من حرج»(صيغه مفرد) ولى به امت پيامبر خاتم فرمود: «وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فى الدّينِ مِنْ حَرَجٍ» (3)

(به صيغه جمع). خداوند در مقام تكليف بر شما مشقت و رنج ننهاد. 3. خداوند وقتى پيامبرى را مبعوث كرد، او را گواه به قدم خود قرار داد، ولى اين امت را گواهان بر مردم قرار داد. (4) ترمذى در نوادر الاصول از خالد ربعى نقل مى كند كه گفت: عجيب است از اين امت به آنها گفته شد: «ادْعُونى أسْتَجِبْ لَكُمْ» (5)

به آنها دستور داده شد دعا كنيد و بدون شرط وعده استجابت داده شده است، ولى در آيه «وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ» (6)

عمل صالح را شرط دانسته است. (7) شيخ صدوق نقل مى كند كه گروهى به امام صادق عليه السلام عرض كردند: ما دعا مى كنيم،


1- «قال النبى: إنّ الحسنات يذهبن السيئات كما يذهب الماء الوسخ».(احياء علوم الدين، ج 4، ص 14.)
2- سوره غافر، آيه 60.
3- سوره حج، آيه 78.
4- تفسير قرطبى، ج 15، ص 213. «قال سمعت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله يقول: اعطيت امتى ثلاثاً لم يعط إلّاللأنبياء».
5- سوره غافر، آيه 60.
6- سوره بقره، آيه 25.
7- تفسير قرطبى، ج 15، ص 213.

ص: 651

ولى مستجاب نمى شود. فرمود: چون شما كسى را مى خوانيد كه نمى شناسيد. (1) در نهج البلاغه آمده است: كسى كه توفيق دعا پيدا كند، از اجابت محروم نمى شود، زيرا خداوند فرمود: «ادْعُونى أسْتَجِبْ لَكُمْ» (2). (3)

طبرسى در الاحتجاج نقل مى كند كه شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: مگر شما نمى فرماييد كه خداوند فرموده: «ادْعُونى أسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ پس چرا ما شخص مظلومى را مى بينيم دعا مى كند، ولى مستجاب نمى شود؟ فرمود: واى بر تو احدى نيست كه خدا را بخواند مگر اين كه دعاى او مستجاب كند، بله دعاى ظالم تا توبه نكند مستجاب نمى شود. اما دعاى آدم محق مستجاب مى شود و يا بدون اين كه خودش بفهمد بلا از او دور مى گردد، يا پاداش آن براى روز قيامتش ذخيره مى شود. (4) آداب دعا كردن

آداب دعا كردن بسيار است، اما نگارنده آنها را گزينش نموده و به سه دسته تقسيم كرده است:

الف) آدابى كه بايد قبل از دعا كردن رعايت كرد

1. طهارت با غسل و وضو و پاكيزگى لباس از آلودگى ها و مباح بودن آن.

2. توجه به قبله و كعبه.

3. استعمال بوى خوش.

4. صدقه. خداوند مى فرمايد: «فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً». (5)

پيش از دعا كردن صدقه دهيد.

5. اعتقاد به اين كه خداوند بر برآوردن تمام حاجت ها قادر است. خداوند متعال


1- التوحيد، ص 288- 289، ح 7. «قال قوم للصادق عليه السلام ندعو فلايستجاب لنا قال: لأنّكم تدعون من لا تعرفونه».
2- سوره غافر، آيه 60.
3- نهج البلاغه، حكمت 135.
4- الاحتجاج، ص 343.
5- سوره مجادله، آيه 12.

ص: 652

مى فرمايد: «وَ لْيُؤْمِنُوا بى». (1)

هر كس كه مرا بخواند دعاى او را اجابت كنم پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من بگروند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند مى فرمايد: كسى كه مرا بخواند و بداند كه ضرر و نفع همه به دست من است، دعاى او را مستجاب مى كنم. (2) 6. حسن ظن به خداوند، يعنى نسبت به برآورده شدن حاجت خوش گمان باشد.

خداوند مى فرمايد: «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً»؛ (3)

خدا را هم از راه ترس و هم از روى اميد بخوانيد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «

ادعوا اللَّه و أنتم يوقنون بالإجابة

»؛ (4) هنگامى كه از خدا چيزى مى خواهى به اجابت آن يقين داشته باشيد. امام صادق عليه السلام فرمود: «

إذا دعوت فظنّ حاجتك بالباب

»؛ (5) وقتى كه دعا مى كنى يقين داشته باش كه حاجت تو پشت در است.

ب) آدابى كه بايد در حال دعا كردن رعايت شود

1. عجله نكردن در استجابت دعا:

در آنچه بر پيامبران گذشته وحى شده، آمده است: شما از دعا كردن خسته نشويد، من از اجابت خسته نمى شوم. گاهى موردى پيش مى آيد كه ما دعا مى كنيم و اجابت هم مى شود، ولى عمل آن در خارج روى مصالحى به تأخير مى افتد، در حالى كه ما روى عجله و دستپاچگى توقع اجابت فورى آن را داريم. اين مطلب شواهد بسيارى دارد، از آن جمله است داستان موسى و هارون كه به درگاه خدا دعا كردند و موسى گفت: «رَبَّنا إنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلأَهُ زينَةً وَ أمْوالًا فى الْحَياةِ الدُّنْيا»؛ (6)

پروردگارا! تو به فرعون و طرفدارانش در زندگى اين دنيا زيورها و مال هاى فراوان دادى. پروردگارا!


1- سوره بقره، آيه 186.
2- ثواب الاعمال، ص 184؛ وسائل الشيعة، ج 7، ص 53، ح 3.
3- سوره الاعراف، آيه 56.
4- الداعوت راوندى، ص 30، ح 61؛ وسائل الشيعة، ج 7، ص 53، ح 4.
5- الكافى، ج 2، ص 473، ح 3.
6- سوره يونس، آيه 88.

ص: 653

تا [مردم را] از راه تو گمراه كنند. پروردگارا! اموالشان را نابود كن و دل هايشان را سخت گردان كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك تو را ببينند. خداى متعال در جوابشان گويد: «قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا»؛ دعاى شما مستجاب شد. امام صادق عليه السلام در حديثى فرمود: ميان اين دعا تا غرق شدن فرعون چهل سال طول كشيد. (1) در برخى از احاديث نيز آمده است كه امكان دارد ميان دعا و اجابت بيست سال يا كم تر و بيشتر فاصله شود. (2) 2. پافشارى و سماجت كردن در دعا و درخواست:

پيامبر فرمود: «

إن اللَّه يحبّ السائل اللجوج

»؛ (3) خداوند دعاكننده سمج را دوست دارد.

از امام باقر عليه السلام روايت شده است: «

إنّ اللَّه كره إلحاح الناس بعضهم على بعض فى المسألة واجب ذلك لنفسه

»؛ (4) خداوند سماجت و اصرار مردم را نسبت به يكديگر ناپسند مى دارد. اما در مورد خودش دوست دارد. قرآن هم مداومت در دعا را توصيه مى كند.

«وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فى نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ»؛ (5)

پروردگارت را به ياد آور در درون خود، در حال تضرع و پنهان، بدون آن كه صداى خود را بلند كنى صبحگاهان و شامگاهان.

3. نام بردن حاجت:

از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده است: خداوند متعال حاجت بنده اى را كه دعا مى كند، مى داند اما دوست دارد كه دعاكننده حوايج خود را بر او عرضه كند. (6) 4. پنهان دعا كردن:

دعاى پنهانى براى اين است كه از شائبه ريا در امان باشد. خداوند عزت مى فرمايد:


1- بحار الأنوار، ج 93، ص 375.
2- همان.
3- بحار الأنوار، ج 93، ص 374.
4- الكافى، ج 2، ص 475، ح 4.
5- سوره اعراف، آيه 55.
6- الكافى، ج 2، ص 476، ح 1؛ مكارم الاخلاق، ج 2، ص 11، ح 27.

ص: 654

«ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً»؛ (1)

خداى خود را به تضرع و زارى و به صداى آهسته بخوانيد.

از وجود مبارك امام هشتم عليه السلام نقل شده است كه فرمود: يك دعاى پنهانى معادل هفتاد دعاى آشكار مى باشد. (2) 5. نيايش دسته جمع و تعميم در دعا:

خداوند متعال مى فرمايد: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ»؛ (3)

هميشه خويش را با كمال شكيبايى به محبت آنان كه صبح و شام خدا را مى خوانند وادار كن.

امام صادق عليه السلام فرمود: «

ما اجتمع أربعة رهط على أمر واحد فدعو اللَّه إلّاتفرّقوا عن إجابة

»؛ (4) هرگز نشد كه چهار گروه براى يك مطلب اجتماع كنند و از خداوند آن را بخواهند، مگر آن كه خواسته آنها برآورده شود، قبل از آن كه متفرق شوند. و نيز امام صادق عليه السلام فرمود: «

ما من رهط أربعين رجلًا أجتمعوا فدعوا اللَّه فى أمر إلّااستجاب اللَّه لهم، فإن لم يكونوا أربعين فأربعة يدعون اللَّه عشرات مرّات إلّااستجاب اللَّه فإن لم يكونوا أربعة فواحد يدعو اللَّه أربعين مرة يستجيب اللَّه العزيز الجبّار له

»؛ (5) هيچ جمعيت چهل نفرى نيست كه خدا را بخوانند، مگر اين كه دعاى آنها مستجاب شود، يا چهار نفر ده بار دعا كنند تا خدا دعايشان را مستجاب كند و اگر يك نفر باشد چهل مرتبه خداى را بخواند تا خداوند عزيز جبار دعاى او را مستجاب كند.

6. اظهار خشوع:

خداوند مى فرمايد: «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً». (6)


1- سوره اعراف، آيه 55.
2- الكافى، ج 2، ص 476، ح 1؛ مكارم الاخلاق، ج 2، ص 11، ح 26.
3- سوره كهف، آيه 28.
4- ثواب الاعمال، ص 112؛ وسائل الشيعة، ج 7، ص 104، ح 2.
5- الكافى، ج 2، ص 487؛ مكارم الاخلاق، ج 2، ص 87، ح 5.
6- سوره اعراف، آيه 55.

ص: 655

خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد: «يا موسى كن إذا دعوتنى خائفاً مشفقاً وجلًا، و عفّر وجهك فى التراب، و اسجدلى بمكارم بدنك و اقنت بين يدى فى القيام و ناجنى حيث تناجينى بخشية من قلب وجل»؛ (1) اى موسى چون مرا مى خوانى ترسان، بيمناك و هراسان باش و صورتت را به خاك بگذار و براى من سجده كن و در مقابل من بايست و مناجات كن و چون به مناجات مى پردازى از روى ترس و با دلى لرزان باش.

7. مدح و ثناى الهى قبل از دعا:

امام صادق عليه السلام فرمود: «

كل دعاء لايكون فيه تمجيد فهو أبتر

»؛ (2) هر دعايى كه در آن تمجيد خدا نيست آن ناتمام است.

محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه در كتاب على عليه السلام آمده است: مدح و ثناى خداوند قبل از درخواست لازم است، گفتم: چگونه؟ فرمود: مى گويى: «

يا من هو أقرب إلىّ من حبل الوريد يا من يحول بين المرء و قلبه يا من هو بالمنظر الأعلى يا من ليس كمثله شى ء

». (3) 8. صلوات قبل از دعا:

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «

لا يزال الدعاء محجوباً حتّى يصلّى على محمّد و آل محمّد

»؛ (4) دعا در پشت حجاب مى ماند، تا آن كه بر محمد و آل او صلوات فرستاده شود. و نيز از آن امام همام نقل شده: «

من كانت له إلى اللَّه(عزّوجّل) حاجة فليبدأ بالصلاة على محمّد و آله ثمّ يسأل حاجته ثمّ يختم بالصلاة على محمّد و آل محمّد فإنّ اللَّه(عزّوجلّ) أكرم من أن يقبل الطرفين و يدع الوسط إذ كانت الصلاة على محمّد و آل محمّد لا تحجب عنه

»؛ (5) هر كس خواسته اى از خدا دارد، اول بر محمد و آل محمد درود بفرستد، سپس حاجت خود


1- تحف العقول، ص 790.
2- بحار الأنوار، ج 93، ص 316.
3- عدة الداعى، ص 199.
4- همان، ص 199؛ الكافى، ج 2، ص 491، ح 1؛ مكارم الاخلاق، ج 2، ص 18، ح 8.
5- همان، ص 200؛ الكافى، ج 2، ص 494، ح 16؛ مكارم الاخلاق، ج 2، ص 19، ح 13.

ص: 656

را طلب كند، آن گاه با صلوات بر محمد و آل او نيز آن را ختم كند، خداوند بزرگ تر از آن است كه دعاى ابتدا و انتها را قبول كند و دعاى وسط را رها نمايد، چراكه درود بر پيامبر و خاندان او ردّ نمى شود.

عبداللَّه بن نعيم مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: «

إنّى دخلت البيت و لم يحضرني شي ء من الدعاء إلّاالصلاة على محمّد وآل محمّد، فقال: أما إنّه لم يخرج أحد بأفضل ممّا خرجت به

»؛ (1) داخل مسجدالحرام شدم هيچ دعايى جز صلوات به ذهنم نرسيد، حضرت فرمود: هيچ كس دست پرتر از تو از خانه خدا خارج نشده است.

9. گريه كردن در حال دعا:

ابن فهد حلى در اين باره مى گويد: اين ادب بهترين آداب دعا و قله بلند آن است به چندين جهت:

1. گريه دليل بر رقت قلب و آن دليل بر اخلاصى كه موجب استجابت دعا است.

على عليه السلام مى فرمايد: «

بكاء العيون و خشية القلوب من رحمة اللَّه تعالى ذكره فإذا وجدتموها فاغتنموا الدعاء

»؛ (2) گريه چشم و خشيت دل از بركات و رحمت خداست كه ياد او بالا باشد هرگاه چنين حالتى براى شما پيدا شد، دعا كرده و غنيمت شماريد.

حضرت اباعبداللَّه الحسين عليه السلام در روز عرفه در صحراى عرفات در حال دعا چنان اشك مى ريخت كه گويى از مشك آب جارى است.

2. گريه دليل بر انقطاع اميد از مردم و زيادى خشوع است. پيامبر اكرم فرمود:

«... وانه لا يدخل الناس بكى من خشية اللَّه تعالى حتى يعود اللبن إلى الضرع

». (3) كسى كه از خشيت خدا بگريد داخل آتش نمى شود، همان طور كه شير به پستان بر نمى گردد.

3. موافقت با امر خداوند در سفارش اولياى او به گريه كردن. خداوند به عيسى عليه السلام


1- همان.
2- شرح دعاى عرفه، ص 19؛ بحار الأنوار، ج 93، ص 336.
3- عدة الداعى، ص 201؛ وسائل الشيعة، ج 7، ص 76، ح 8.

ص: 657

فرمود: «

يا عيسى هب لى من عينيك الدموع، و من قلبك الخشية و قم على قبور الأموات فنادهم بالصوت الرفيع فلعلّك تأخذ موعظتك منهم و قل إنّى لاحق فى اللاحقين

»؛ (1) اى عيسى براى من از چشمانت اشك بريز و در قلبت خشيت من باشد، در قبرستان حاضر شو و آنها را صدا بزن، شايد پند بگيرى و بگو: من هم به شما ملحق مى شوم.

4. در گريه ويژگى ها و فضائلى است كه در طاعات ديگر يافت نمى شود. روايت شده: «

بين الجنّة و النار عقبه لا يجوزها إلّاالبكّاؤون من خشية اللَّه تعالى

»؛ (2) بين بهشت و جهنم گردنه هايى است كه جز گريه كنندگان از خشيت خدا از آن عبور نمى كنند. امام على عليه السلام مى فرمايد: «

لمّا كلّم اللَّه موسى عليه السلام قال: إلهى ما جزاء من دمعت عيناه من خشيتك قال: يا موسى أقى وجهه من حرّ النار و آمنه يوم الفزع الأكبر

»؛ (3) موسى عليه السلام به خداوند عرض كرد: پاداش كسى كه از خشيت تو بگريد چيست؟ فرمود: اى موسى او را از آتش حفظ مى كنم و از ترس بزرگ آن امان مى دهم. و نيز امام صادق عليه السلام فرمود: «

كلّ عين باكيه يوم القيامة إلّاثلاث: عين غضت عن محارم اللَّه و عين سهرت فى طاعة اللَّه و عين بكت فى جوف الليل من خشية اللَّه

»؛ (4) تمام چشم ها در روز قيامت گريان است، جز سه چشم: چشمى كه از حرام هاى الهى بسته شده باشد؛ چشمى كه در راه خدا بيدارى كشيده باشد و چشمى كه در دل شب از خوف خدا گريسته باشد.

10. اعتراف به گناه قبل از دعا و اظهار فروتنى: (5) امام باقر عليه السلام مى فرمايد: «

أوحى اللَّه تعالى إلى موسى عليه السلام: أتدرى لم اصطفيتك بكلامى من دون خلقى؟ قال: لا يا ربّ قال: يا موسى إنى قلّبت عبادى ظهراً لبطن فلم أر أذلّ لى نفساً منك،


1- همان، ص 201؛ امالى مفيد، ص 239، ح 7؛ امالى طوسى، ص 12، ح 15.
2- همان، ص 212، امالى صدوق، ص 81؛ وسائل الشيعة، ج 7، ص 76، ح 10.
3- همان، ص 203؛ امالى صدوق، ص 277، ح 8.
4- همان، ص 203؛ الكافى، ج 2، ص 482، ح 4.
5- مرحوم ابن فهد آداب ديگرى را همراه با دعا شرط مى داند، از قبيل بالا بردن دست ها، دعا براى ديگران، دعا قبل از نياز، و حضور قلب به هنگام دعا كه به خاطر اختصار در كلام از آن اجتناب مى كنيم. علاقه مندان به ص 211 الى 232 آن كتاب رجوع نمايند.

ص: 658

إنّك إذا صلّيت وضعت خدّيك على التراب

»؛ (1) خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد: مى دانى چرا تو را از ميان بندگانم به عنوان كليم اللَّه انتخاب كردم؟ گفت: نه. خداوند فرمود: اى موسى در ميان آنها كسى را فروتن تر از تو نسبت به خود نديدم، تو وقتى نماز مى خوانى گونه هايت را به خاك مى گذارى.

ابن فهد بعد از نقل احاديث گوناگون و ارزشمندى در اين باره مى نويسد: اقرار به گناه در پيشگاه خداوند پنج فايده دارد: 1. بريدن اميد از همه و توجه به سوى خدا، 2. شكستن قلب، 3. رسيدن به اخلاص بر اثر شكسته شدن دل، 4. چه بسا اقرار به گناه سبب گريه كه بهترين آداب دعاست مى شود، 5. موافقت با امر امام صادق عليه السلام. (2) ج) آداب بعد از دعا

ابن فهد حلى با توجه به روايات آدابى را براى بعد از دعا به شرح ذيل بيان مى كند:

اول: تكرار دعا، چه دعا به هدف اجابت رسيده باشد يا ظاهراً نرسيده باشد. اگر دعا به اجابت رسيده باشد ترك آن ستم است، بلكه شايسته است كه دعا و ثنا را تكرار كنى، زيرا خداوند كسانى كه دعا را بعد از رسيدن به هدف رها مى كنند توبيخ كرده مى فرمايد: «وَ إذا مَسَّ اْلإِنْسانَ ضُرُّ دَعا رَبَّهُ مُنيباً إلَيْهِ ثُمَّ إذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إلَيْهِ مِنْ قَبْلُ»؛ (3)

هرگاه براى انسان فقر و مصيبتى پيش آيد، با دعا و توبه به درگاه خدا رود و چون نعمت و ثروت به او عطا شود، خدايى را كه پيش از اين مى خواند به كلى فراموش نمايد.

اگر دعا مستجاب نشد، باز هم نبايد دعا رها شود، چه بسا تأخير به خاطر اين باشد كه خداوند دوست دارد صداى بنده اش را بشنود، لذا شايسته نيست چيزى را كه خدا دوست دارد ترك بكند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «

رحمه اللَّه عبداً طلب من اللَّه حاجة فألحّ فى الدعاء استجيب له أو لم يستجب له و تلا هذه الآيه

: «وَأَدْعُوا رَبّى عَسَى أَلَّآ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبّى


1- عدة الداعى، ص 209؛ الكافى، ج 2، ص 123، ح 7؛ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 332، ح 975.
2- عدة الداعى، ص 211.
3- سوره زمر، آيه 8.

ص: 659

شَقِيًّا»؛ (1)

خدا رحمت كند بنده اى را كه بر دعا اصرار مى ورزد. به اجابت برسد يا نرسد.

سپس اين آيه را تلاوت فرمود: من خداى يكتا را مى خوانم و اميدوارم كه مرا از درگاه لطفش محروم نگرداند.

و نيز امام باقر عليه السلام فرمود: «

لا يلحّ عبداً مؤمن على اللَّه فى حاجته إلّاقضاها له

»؛ هر بنده مؤمنى كه در دعا اصرار ورزد، خداوند حاجتش را بر آورده سازد.

ابن فهد در ادامه مى نويسد: شخص عاقل بسيار دعا مى كند و اصلًا دعايش را قطع نمى كند، به چند جهت: (2) 1. به خاطر فضيلتى كه دعا دارد كه از آن تعبير به مغز عبادت شده است.

2. برخوردارى از امتياز دعا قبل از بلا، چه بسا بلايى مقدّر باشد و با دعا رفع شود.

3. وقتى زياد دعا كنى صدايت نزد آسمان ها شناخته مى شود و چون به هنگام احتياج دعا كنى ردّ نخواهد شد.

4. برخوردارى از دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: «

رحم اللَّه عبداً طلب من اللَّه

». (3) 5. اگر صداى تو محبوب پروردگار باشد، كارى را انجام داده اى كه خدا دوست دارد و اگر محبوب هم نباشد خداوند كريم و رحيم است، چه بسا به خاطر تكرار دعا به تو رحم كند، چگونه اين طور نباشد كه هر شب منادى پروردگار ندا مى كند: آيا كسى هست كه دعا كند و اجابت كنم (4) و نمى بينى كه امام معصوم فرمود: هرگاه درى زياد كوبيده شود باز مى شود. (5) 6. به فوز محبت الهى برسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «

إنّ اللَّه يحبّ من عباده كلّ دعّاء

»؛ (6) خداوند بنده بسيار دعاكننده را دوست دارد.


1- سوره مريم، آيه 48.
2- عدة الداعى، ص 236.
3- همان، وسائل الشيعة، ج 7، ص 69، ح 4 و 79.
4- همان.
5- همان.
6- الكافى، ج 2، ص 478، ح 9؛ ثواب الاعمال، ص 193، ح 1.

ص: 660

7. تأسى به امام على عليه السلام كه امام صادق عليه السلام فرمود: «

كان أمير المؤمنين رجلًا دعّاء

»؛ (1) امير المؤمنين بسيار دعا مى كرد.

دوم: كشيدن دست ها به صورت. ابن قداح از امام صادق عليه السلام نقل مى كند: «

ما ابرز عبداً يده إلى اللَّه العزيز الجبّار إلّااستحيى اللَّه أن يردّها صفراً فإذا دعا أحدكم فلا يرد يده حتّى يمسح على وجهه و رأسه

»؛ (2) بنده دستش را به سوى خدا دراز نمى كند، مگر اين كه خداوند حيا مى كند آن را خالى برگرداند، وقتى دعا مى كنيد دست خود را به سر و صورت بكشيد.

سوم: دعا را با صلوات ختم كند. (3) چهارم: بعد از دعا بگويد: «ما شاء اللَّه لا حول و لا قوّة إلّاباللَّه». (4) پنجم: پس از دعا بهتر از قبل از دعا باشد. چه بسا گناهان بعد از دعا مانع استجابت دعا شود. در ادعيه اهل بيت آمده: «أعوذ بك من الذنوب التى تردّ الدعا»؛ (5) پناه مى برم به تو از گناهانى كه مانع استجابت دعا مى شود. گناهانى كه مانع قبولى دعا مى شود، عبارت اند از: سوء نيت، پليدى باطن، نفاق با برادران، عدم اعتقاد به اجابت دعا، به تأخير انداختن نمازها تا اين كه وقت آن بگذرد. (6)


1- الكافى، ج 2، ص 468، ح 8؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 26، ح 3.
2- عدة الداعى، ص 244؛ الكافى، ج 2، ص 471، ح 2؛ مكارم الاخلاق، ج 2، ص 14.
3- توضيح آن قبلًا گذشت.
4- المحاسن، ج 1، ص 113، ح 60؛ الكافى، ج 2، ص 521، ح 1.
5- همان.
6- همان.

ص: 661

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. احياء علوم الدين، ابوحامد محمّد غزالى، شركت انتشار علمى فرهنگى، 1351، تهران.

3. الاحتجاج، ابى منصور طبرسى، مؤسسة الاعلمى، 1410 ق، بيروت.

4. الكافى، محمد كلينى، دار الكتب الاسلاميه، 1367، تهران.

5. امالى، محمدبن على ابن بابويه(صدوق)، كتابچى، 1380، تهران.

6. بحار الأنوار، محمدباقر مجلسى، دار الكتب الاسلاميه، 1363، تهران.

7. تحف العقول، حسن بن على ابن شعبه حرانى، اميركبير، 1367، تهران.

8. تفسير القرآن الكريم، محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازى، دار التعارف، بيروت.

9. الجامع لأحكام القرآن، محمد بن احمد قرطبى، دار الكتب العلميه، 1413 ق، بيروت.

10. شرح دعاى عرفه، محمدباقر مدرس بستان آبادى، دار الكتب الاسلاميه، 1379، تهران.

11. عدة الداعى، ابن فهد حلّى، مؤسسة المعارف الاسلاميه، 1368، قم.

12. كنز الدقائق و بحر الغرائب، محمدرضا قمى مشهدى، وزارت ارشاد اسلامى، 1411 ق، تهران.

13. من لا يحضره الفقيه، محمدبن على ابن بابويه(صدوق)، جامعه مدرسين، بى تا، قم.

14. الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايى، جامعه مدرسين، بى تا، قم.

15. نهج البلاغه، گردآورى سيد رضى.

16. وسائل الشيعه، محمد بن حسن حرّ عاملى، دار احياء التراث العربى، 1403 ق، بيروت.

ص: 662

ص: 663

بخش پنج: آثار و فوايد زيارت

1. بررسى تأثير دعا با تأكيد بر فرايندهاى شناختى

ص: 664

ص: 665

سيد مهران حسينى (1)

چكيده

سيستم پردازش اطلاعات انسان داراى دو بخش مغز و فرايندهاى شناختى مى باشد. بررسى ها نشان مى دهد كه بخش پيشانى، منطقه قدامى و ميانى سينگولا در مغز انسان جايگاه پردازش اطلاعات مربوط به دعاست. در هنگام دعا خواندن، در جايگاه مشخصى از مغز ما برانگيختگى و فعاليت آغاز مى شود. اين فعاليت شامل پردازش كلمات دعا مى باشد، كه سبب فراخوانى اطلاعات ذخيره شده در حافظه مى گردد. و نيز در كنار شناسايى معانى كلمات دعا، رويدادها و خاطرات مربوطه خوانده مى شود. در نتيجه سبب كاهش استرس، فشار خون و ضربان قلب شده و به ما توانايى مواجهه صحيح با رخ دادهاى پرمخاطره را مى دهد. در اين مقاله با اشاره به جايگاه و اهميت دعا، فرايند دعا و زيارت با تأكيد بر الگوهاى مطرح در روان شناسى تبيين شده است.

كليدواژه ها: دعا، روان شناسى، استرس، تأثير دعا، بهداشت روانى.

مقدّمه

با تأمل در آيات قرآن و سخنان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام ترديدى درباره اهميت دعا (2) و نقش سازنده آن در زندگى انسان باقى نمى ماند. در دين مبين اسلام


1- كارشناس ارشد روان شناسى بالينى.
2- در فرهنگ فارسى معين دعا، خواندن جمله هايى از پيامبر و امامان در اوقات معين براى طلب آمرزش وبرآورده شدن حاجات، نيايش كردن و درخواست حاجات از خداوند تعريف شده است.

ص: 666

اهميت دعا همواره مورد تأكيد قرار گرفته است. يكى از مكان هاى مقدسى كه دعا به اجابت مى رسد، زيارتگاه ها و قبور معصومان است كه زيارت آنها در آموزه هاى دينى سفارش شده است. برخى از آيات قرآن كه در آن به دعا اشاره شده است عبارت اند از:

«مرا بخوانيد و درخواست كنيد تا پاسخ دهم». (1) «براى خدا نام هاى نيك است، پس او را به وسيله آنها بخوانيد و دعا كنيد». (2) «اى پيامبر نبايد آنان را كه هر صبحگاه و شبانگاه خدا را مى خوانند از نزد خود برانى». (3) «اى رسول من بگو: اگر به سوى خدا متوجه نشويد و دعا نكنيد، پروردگارم به شما اعتنا نخواهد كرد». (4) «خداى خود را به تضرع و زارى و به صداى آهسته بخوانيد». (5) «و چون بندگان من از دورى و نزديكى من از تو پرسند، بدانند كه من به آنها نزديك هستم و هر كه مرا بخواند دعاى او را اجابت كنم». (6) «و پروردگار دعاى آنان كه به خدا ايمان آورده و نيكوكار شوند مستجاب مى گرداند و از فضل و كرم خود بر ثواب آنها مى افزايد». (7) «زكريا پروردگارش را گفت: اى پروردگار من مرا از نزدت فرزندى پاكيزه ببخش به درستى كه تو شنونده دعايى». (8) «زكريا عرض كرد: پروردگارا استخوان من سست گشت و فروغ پيرى بر سرم بتافت و با وجود اين، من خود را هرگز از دعا به درگاه كرم تو محروم از عطاى(بى انتهاى) تو ندانسته ام». (9)


1- سوره غافر، آيه 63.
2- سوره اعراف، آيه 180.
3- سوره انعام، آيه 53.
4- سوره فرقان، آيه 77.
5- سوره اعراف، آيه 55.
6- سوره بقره، آيه 186.
7- سوره شورى، آيه 26.
8- سوره آل عمران، آيه 34.
9- سوره مريم، آيه 4.

ص: 667

«پس موسى دعا كرد كه اى خدا اينان مردمى سخت مجرم و بدكارند». (1) «نوح به درگاه خدا دعا كرد كه من مغلوب قوم شده ام، مرا يارى فرما». (2) همچنين در حديث قدسى آمده است: «اى موسى آنچه احتياج دارى از من درخواست كن، حتى علوفه گوسفندت و نمك خميرت را از من بخواه». (3) از سوى ديگر، پيامبر اسلام حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام نيز بر اهميت دعا تأكيد فرموده اند از جمله:

پيامبر صلى الله عليه و آله: «دعا مغز عبادت است، هيچ كس از اهل دعا به هلاكت نمى رسد». (4) امام على عليه السلام: «دعا كليدهاى نجات و كاميابى و گنجينه هاى رستگارى است». (5) امام على عليه السلام: «آن خدايى كه گنجينه هاى آسمان و زمين در دست اوست تو را در دعا رخصت داده و پذيرفتن دعايت را برعهده نهاده، و به تو فرموده كه از او بخواهى تا به تو بدهد». (6) امام صادق عليه السلام: «دعا درمان هر دردى است». (7) امام رضا عليه السلام: «به راستى كه دعا و بلا تا روز قيامت با يكديگر باشند و محققاً دعا بلاى مبرم را بر مى گرداند». (8) امام صادق عليه السلام: «دعا كن و مگو كارها تمام شده است». (9) سال هاست پژوهشگران موضوع دعا و تأثير آن بر انسان را بررسى مى كنند. آنان در حوزه هاى مختلف از جمله فيزيولوژى، پزشكى و روان شناسى سعى دارند تا تأثير دعا بر انسان را كشف نمايند(مك نامارا، 2002؛ هريس، 1999؛ بايرد، 1988؛ بنسون، 1978؛ گلدمن، 1990). اين در حالى است كه در چند سال اخير روان شناسى


1- سوره دخان، آيه 22.
2- سوره قمر، آيه 11.
3- الميزان، ج 2، ص 49.
4- بحار الأنوار، ج 90، ص 300.
5- اصول كافى، ج، ص 230.
6- نهج البلاغه، نامه 31.
7- اصول كافى، ج 4، ص 234.
8- همان، ص 232.
9- همان، ص 229.

ص: 668

شناختى به عنوان يكى از شاخه هاى مهم علم روان شناسى نيز به بررسى فرايند شناخت پرداخته است(كالمن، 2001). روان شناسان شناختى سعى دارند دريابند كه كاركردهاى شناختى مغز انسان چيست و اعمال شناختى انسان از جمله دعا چه فرايندهايى را شامل مى شود. با توجه به اهميت نقش دعا به ويژه در زندگى امروزى انسان كه بيش از هر زمان ديگرى نيازمند يارى خداوند متعال است. در اين مقاله سعى بر آن است تا به اين پرسش ها پاسخ داده شود كه آيا دعا بر جسم انسان تأثير مى گذارد؟

دعا از چه الگوهاى شناختى تبعيت مى كند؟ فرايندهاى شناختى در دعا چگونه تبيين مى شوند؟

تأثير دعا بر انسان

شايد در نگاه اول اين موضوع كه دعا بر جسم انسان و نحوه فعاليت اعضاى بدن او تأثير مى گذارد، عجيب به نظر برسد. پژوهش هاى بى شمارى كه در اين زمينه صورت گرفته است و در اين جا به برخى از آنها اشاره مى كنيم، اين موضوع را اثبات مى كنند.

طى قرن ها دعا همواره به عنوان راهى براى رهايى انسان از رنج هايش به كار برده شده است(داسى، 1997). دعاى قلبى(دعا بدون آوردن كلام بر زبان) بخش زيادى از زندگى ما را شامل مى شود(برونسكى، 1978). ساديا(1991) معتقد است كه دعا به عنوان يكى از راهبردهاى مقابله اى (1) مهم براى كاهش استرس ناشى از بيمارى ها و رويدادهاى ناگوار به كار مى رود. مذهب و دعا به بيماران كمك مى كند تا آنها بتوانند از خودشان مراقبت كنند و نيز بتوانند به خوبى با بيمارى ها و در برابر رويدادهاى پراسترس زندگى مقابله كنند(كايى، 1991).

مك نامارا(2002) اين فرضيه را آزمود كه بخشى از علت شركت كردن مردم در مراسم مذهبى مانند زيارت معصومان و دعا به برانگيختگى منطقه پيشانى مغز مربوط


1- Coping strategies

ص: 669

مى شود. برانگيختگى مناطق پيشانى، هم به طور ذاتى و بى واسطه از اهميت و مزيت فراوانى برخوردار مى باشد و هم لازمه كسب بسيارى از رفتارهايى است كه مذاهب در جست وجوى پرورش دادن آن در انسان هستند، شامل اين كه شخص احساس مسئوليت كند، تنظيم كردن هيجان و تكانه، همدلى، بينش اخلاقى، اميد و خوشبينى.

هر چند آزمون هاى مستقيم براى تعيين دقيق و تأييد اين موضوع هنوز وجود ندارد، با اين حال شواهد قوى در اين زمينه مطرح است. بررسى هاى تصويربردارى مغز، وجود مقادير برانگيختگى زياد در بخش پيشين(قدامى) و افزايش جريان خون را در مناطق پيشانى مغز در هنگام دعا كردن، به ويژه در مكان هاى مقدس و زيارتگاه ها، به اثبات رسانده است.

در بررسى مشخص شد كه دعا نقش زيادى در مداخله خوديارى (1) براى اشخاص مبتلا به التهاب مفاصل (2) داشته است(آركورى، 1996). در پژوهش ديگرى نيز مشخص شد كه 96 درصد بيماران كه تحت عمل جراحى قلب قرار گرفته بودند، از دعا به عنوان يك مكانيسم مقابله با استرس جراحى قلب استفاده كرده بودند(ساديا، 1991). در پژوهش هاولى(1998) كه در زمينه بررسى تأثير تجارب و معناى دعاى بيمارانى كه تحت عمل جراحى قلب قرار گرفته بودند، صورت گرفت مشخص شد كه بيماران با دانستن اين مطلب كه خداوند دعاهايشان را مى شنود و به آنها هنگامى كه در جست وجوى آرامش هستند پاسخ مى دهد، از آرامش روحى برخوردار مى شدند.

همچنين ترنسى و ويليارد(2007) با بررسى بيمارانى كه تحت عمل جراحى قلب باز قرار گرفته بودند، دريافتند دعا كردن در بهبود سريع آنان نقش مؤثرى داشته و دعا بر كنترل نشانگان استرس نيز مؤثر بوده است.

دعا همچنين تأثير مثبتى بر بيماران مبتلا به اضطراب، افسردگى و كمبود عزت


1- Self- help.
2- Arthritis

ص: 670

نفس (1) داشته است(اولااويرى، 1997) ..

اين در حالى است كه دعا و نيايش منظم همبستگى (2) مثبت با بهداشت روانى بهتر شخص دارد و ديندارى و دعا كردن با سطوح بالاى همدلى، بينش اخلاقى، خودبازنگرى (3) و ديگر رفتارهاى مثبت، و همبستگى منفى با افسردگى، تكانشى بودن (4) و رفتارهاى خطرناك دارد. يافته هاى ديگر نيز نشان داده است كه خودبازنگرى، همدلى، اميد و بينش اخلاقى با كاركرد سالم مناطق پيشانى مغز در ارتباط مى باشند، در حالى كه افسردگى، تكانشى بودن، سوء مصرف مواد و الكل با بدكارى اين مناطق مرتبطاند(مك نامارا، 2002). همچنين در قالب استفاده از درمان هاى رفتارى- شناختى، (5) نقش و تأثير دعا، به ويژه در زمينه درمان اختلال افسردگى از اهميت بالايى برخوردار مى باشد(مورلى، 2003). بررسى هاى فيزيولوژيك نيز تأثير جسمانى دعا را نشان داده است. اين تأثير شامل پايين آوردن ضربان و فشار خون، ميزان و تعداد تنفس، كاهش مصرف اكسيژن و تغيير در الگوهاى

GEE

(6) است(بنسون، 1978) ..

جوينگ و والاس(1992) در بررسى خود به نقش دعا و تأثير آن بر پاسخ آرامش (7) و افزايش در ميزان پاسخ گالوانيك پوست در تمرينات مراقبه اشاره كردند. از سوى ديگر، IRMF (8) آزمودنى هايى كه زمان زيادى را صرف دعا مى كنند نشان داد كه


1- Self -esteem
2- Correlation
3- Self- Monitoring
4- Impulsive
5- Cehavioral- Behavioral.
6- Electroencep halogram(EEG)
7- Relaxation Response
8- روش تصوير بردارى بازتاب مغناطيسى عملكرد يا) FMRI(Functional Magnetic Resonance I maging از پيشرفته ترين شيوه هاى بررسى فعاليت مغز است. در بررسى استنديش و همكاران(2005)، دريافت محرك و كاركرد نواحى خاصى از مغز با استفاده از FMRI تأييد شد. به طور كلى با استفاده از اين روش رفتارهاى شناختى شخص بررسى مى شود و كشف مراحل و فرايندهاى شناختى هدفى قابل دستيابى است(وردن، 2005؛ گابريلى، 1996؛ تانگ، 2005).

ص: 671

سيگنال هاى كلى در FMRI كاهش مى يابد. به طور مشخص ساختارهاى عصبى در برگيرنده توجه كردن است و آن تحت كنترل سيستم عصبى خودكار (1) مى باشد، در اين حال دعاى زياد ممكن است تفاوت معنادارى در كنترل فيزيولوژيك كاركردهاى متابوليك نشان بدهد(گلدمن، 1990). در بررسى استنديش و همكاران(2005) با استفاده از FMRI مشخص شد كه ميزان قصدمندى (2) شخص براى انجام امور مذهبى از قبيل دعا با برانگيختگى نواخى خاصى از مغز، از جمله منطقه پيشانى مغز، منطقه پيشين(قدامى) و ميانى سينگولا (3) مرتبط است ..

از سوى ديگر، رويكردهاى مذهبى و دعا نقش مؤثرى در درمان بيمارى هاى روان تنى (4) دارند(هريس، 1999). بايرد(1988) در بررسى هاى خود به نقش سيستم هاى غدد درون ريز و تأثير مثبت دعا بر فعاليت آن اشاره كرده است. همچنين بانتيا و همكاران(2007) ميزان دعا، نشانگان جسمانى و كيفيت زندگى را بررسى كردند. آنان دريافتند سطح متوسط و پايين درآمد با ميزان دعا، مذهبى بودن و سلامت جسمانى ارتباط مستقيم دارد. (5) ديويدسون و همكاران(1984) نيز نتايجى را گزارش كردند كه حاكى از كاهش قابل توجه ميزان اضطرابى در گروه هايى بود كه به صورت طولانى مدت به دعا مى پرداختند. از سوى ديگر از آن جا كه فعاليت هاى مذهبى نظير


1- Autonomic nervous system
2- Intentionaly
3- Cingulate
4- بيمارى هاى روان تنى يا Psychosomatic، بيمارى هايى است كه در آن شكايات بدنى همراه با ضايعات و آسيب هاى بافتى همراه مى باشد، ولى علت آن روانى است، مانند اختلالات معدى- روده اى، اختلالات قلبى- عروقى، سردردهاى ميگرنى، اختلال هاى پوستى(آزاد، 1378).
5- بنيانگذار انقلاب اسلامى ايران حضرت امام خمينى قدس سره سال ها پيش بر اهميت ساده زيستى و مضرات خوى كاخ نشينى تأكيد فرمودند(صحيفه نور، ج 17، ص 217).

ص: 672

دعا كردن بر ويژگى هاى شناختى مبتنى است كه با فعاليت حافظه و بخش هايى از سيستم ليمبيك در ارتباط مى باشند، اين قبيل فعاليت ها اگر به صورت مناسب انتخاب شوند مى توانند در بهبود بزرگسالانى كه مبتلا به زوال عقل (1) هستند مفيد واقع شوند(ونسى، 2005). (استين 1997) تأثير سودمندى دعا كردن بر كاهش استرس را گزارش كرد. الكساندر و همكاران(1994) هم دريافتند كه براساس مطالعات همه گيرشناسى، كسانى كه به دعا مى پردازند، به طور معنادارى كم تر بيمار، بسترى، ويزيت سرپايى مى شوند و هزينه درمانى كم ترى را در مقايسه با گروه هاى كنترل متحمل مى گردد. آنرو(2007) نيز بر نقش دعا در مديريت درد (2) تأكيد كرده است. به طور كلى در زمينه نقش دعا و تأثير آن از سال 2000 ميلادى تاكنون اين جهت گيرى در مقالات پژوهشى مطرح است كه معنويت و ورود آن به فرايند درمان نقش تسهيل كننده و كمك كننده به پيشرفت درمان هاى جسمانى و روانى دارد(هلميكى، 2007).

الگوهاى شناختى تبيين كننده فرايند دعا

بررسى روان شناختى (3) فرايندهاى مذهبى نظير دعا، موضوع جديدى نيست. براى مثال آغازگر برجسته در زمينه بررسى روان شناختى مذهب، تحقيقات فخنر در حوزه پسيكوفيزيك (4)(روان- فيزيك) در اكتبر سال 1850 مى باشد كه در بيشتر كتاب هاى تاريخى اين واقعيت ناديده گرفته شده است. به عقيده فخنر پسيكوفيزيك به عنوان ارتباط دهنده دنياى روحانى با دنياى مادى تلقى مى شود. با وجود اين وونت، كسى كه بيشتر از او به عنوان پدر روان شناسى علمى ياد شده است، كم تر از اين عقايد فخنر كه قابل توجه هستند، استفاده كرده است(بالس، 1993). در چند سال


1- Dementia
2- در فرهنگ وبستر(2003) مديريت درد يا PainManagement اين گونه تعريف شده است: فرايندمهيا كردن مراقبت هايى كه درد را تسكين يا كاهش دهد.
3- Psychological
4- Psychophysic

ص: 673

اخير روان شناسى شناختى به عنوان يكى از شاخه هاى مهم علم روان شناسى به بررسى فرايند شناخت شامل توجه، (1) ادراك، (2) حافظه، يادگيرى ، تفكر ، زبان ، حل ..... مسأله (3) و تصميم گيرى پرداخته است(كالمن، 2001). موضوع دعا و تأثير آن از جنبه. شناختى نيز مورد توجه پژوهشگران(مك نامارا، 2002؛ سيگال و همكاران، 2002؛ باتسون، 1993؛ كانلى، 2004؛ استين و همكاران، 2000؛ پاراگامنك، 1997) قرار گرفته است. آنان دريافتند كه در بسيارى از مذاهب در غرب و شرق از اشكال مختلف دعاى تعمقى در قالب فرايندهاى روحانى و شفادهنده استفاده شده است(سيگال و همكاران، 2002). مكان فرايندهاى شناختى مغز است كه در انسان از دو نيمكره چپ و راست تشكيل شده است. هر نيمكره نيز به چهار قطعه پيشانى، (4) آهيانه اى، پس. سرى (5) و گيجگاهى تقسيم مى شود. به طور كلى مراكز اعمال شناختى و حركتى. انسان در اين مناطق واقع شده است(هافمن و همكاران، 1994).

همچنين حافظه از جمله بخش هايى است كه در فرايندهاى شناختى از اهميت ويژه اى برخوردار مى باشد. حافظه، به معنى فرايند ذهنى كسب و نگهدارى اطلاعات براى يادآورى بعدى و نيز سيستم اندوزش ذهنى مى باشد كه قادر به انجام اين فرايندهاست. حافظه شامل سه فعاليت ذهنى متفاوت كسب اطلاعات(يادگيرى)، نگهدارى اطلاعات و بازيابى اطلاعات است(ملتون، 1963). روان شناسان معمولًا حافظه را به سه نوع حسى، (6)


1- Attention
2- Perception
3- Problem Solving
4- Frontal
5- . Occipital
6- . Sensory Memory

ص: 674

كوتاه مدت، (1) و بلند مدت (2)(يا حافظه معنايى ) تقسيم مى كنند(لوفتاس، 1992).

.. انسان هنگامى كه دعايى را مى شنود يا دعايى را مى خواند، كلمات دعا ابتدا وارد حافظه حسى، كه مخزن اطلاعات حسى و يك سيستم حافظه بسيار كوتاه مدت است، مى شود. مغز انسان هر آنچه از اين طريق دريافت مى كند، براى مدت زمان كوتاهى(در حدود يك ثانيه) در خود نگهدارى مى كند(پاپاليا، 1992). اطلاعات در حافظه به سرعت از دست مى روند، مگر آن كه به حافظه كوتاه مدت منتقل شوند. در حافظه كوتاه مدت اطلاعات براى مدت زمان بيشترى(در حدود پانزده تا بيست ثانيه) ذخيره مى گردد و اگر اطلاعات مورد مرور ذهنى (3) قرار بگيرد مى تواند به حافظه بلند مدت منتقل شود و براى مدت زمان بيشترى(ماه و سال) در حافظه باقى بماند.

به عبارت ديگر، اگر شخص دعايى را كه براى نخستين بار مى شنود، يا مى بيند، تكرار كند، اين دعا به حافظه بلند مدت او مى رود و قادر خواهد بود آن را براى مدت زمان بيشترى نگهدارى كند. حافظه اين توانايى را دارد كه اطلاعاتى را كه به حافظه بلند مدت فرستاده شده است، بار ديگر با فرايند بازيابى (4) به حافظه كوتاه مدت فراخواند. جالب اين كه اطلاعاتى كه براى شخص از اهميت برخوردار نباشد، و مورد توجه قرار نگيرد يا مرور ذهنى آن به خوبى انجام نشده باشد، فراموش خواهد شد(هافمن و همكاران، 1994). در شكل(5) انواع حافظه و ارتباط ميان آن نشان داده شده است. بايد توجه داشت ورود اطلاعات به حافظه بلند مدت تضمين كننده اين نيست كه شخص براى هميشه به آن اطلاعات دسترسى خواهد داشت و اگر براى مدت زمان طولانى شخص به بازيابى اين اطلاعات نپردازد فراموشى(جزيى يا كلى) رخ خواهد داد.


1- Short Term Memory
2- High Term Memory
3- Rehearsal
4- Retrieval
5- Short Term Memory

ص: 675

شكل(1) انواع حافظه و ارتباط ميان آنها.(هافمن و همكاران، 1994)

گذشته از نحوه فرايند ذخيره سازى اطلاعات در حافظه، شخص هنگامى كه به خواندن دعا مى پردازد، فرايندهاى شناختى نيز با هدف درك بهتر موضوع فعال مى شوند. براساس رويكرد پردازش اطلاعات (2) كه تغيير شكل يافته الگوى اتكينسون و شيفرين است، سخت افزار در اين رويكرد، شامل سه مؤلفه حافظه يعنى حافظه حسى، حافظه كوتاه مدت و حافظه بلند مدت است. هر چند شخص با خواندن يا شنيدن دعا، ورود درون داد (3) به اين الگو را خاتمه مى دهد، اما محرك محيطى(خواندن يا شنيدن دعا) در سيستم پردازش جريان مى يابد. بخشى از اطلاعات(دعا) كه مورد توجه شخص قرار گرفته و رمزگردانى (4)(عمل رمزى كردن يك درون داد) شده است، به حافظه كوتاه مدت فرستاده مى شود و حافظه كوتاه مدت به طور موقت با بكارگيرى چند فرايند كنترل به مرتب كردن آنها مى پردازد و مجموعه آن را به حافظه بلند مدت انتقال دهد(هاليوك، 1984). اما براساس الگوى فرايند، (5) با روش ساده به تبيين فرايند شناختى پرداخته شده است.


1- Information Processing Approach
2- Information Processing Approach
3- Input
4- Encoding
5- Process Model.

ص: 676

به طور كلى، الگوى فرايند عبارت است از فرضيه هايى درباره فرايندهاى ذهنى خاص كه وقتى تكليف خاصى شكل مى گيرد، روى مى دهد(نيسر، 1976). طبق اين الگو نخستين گام در پردازش، هنگامى كه شخص دعايى را مى خواند يا مى شنود، رمزگردانى محرك هاست. به اين صورت كه زنجيره حروف پس از دريافت شدن(به صورت بصرى يا شنيدارى) به مكانيسم نگهدارى حافظه كوتاه مدت يا حافظه كاربردى منتقل مى شود. در اين مرحله حافظه كوتاه مدت از حافظه بلند مدت مى پرسد كه در آن جا چه محرك هايى شبيه آن ذخيره شده اند(آلن، 1990). اين مرحله جست وجو شامل تفكر كردن است. به نظر مى رسد مرحله جست وجو در پردازش، تا حدود زيادى تحت تأثير فراوانى كلمه قرار داشته باشد. به عنوان نمونه در كلماتى كه در زبانمان به صورت مداوم بكار مى روند(خداوند، نام پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام) يا در مورد كلماتى كه به تعداد دفعات زياد در حافظه ذخيره شده اند جست وجو با دقت و سرعت بيشترى صورت مى گيرد(لوگان، 1988).

شكل(2) نيمكره هاى چپ و راست مغز و مناطق پردازش اطلاعات را نشان داده است.(سولسو، 1998)

به طور كلى هر عاملى كه بر جست وجو در حافظه بلند مدت تأثير بگذارد، در واقع مرحله جست وجو را در پردازش تحت تأثير خود قرار مى دهد و تفاوت هايى را در زمان يا دقت به وجود مى آورد. بايد توجه داشت پردازش اطلاعات براساس نوع آن در مناطق مختلف مغز صورت مى گيرد. همانطور كه در شكل(2) نشان داده شده

ص: 677

است، در قسمت بالا دو بخش جانبى چپ و راست نيمكره هاى مغز و در قسمت پايين دو بخش ميانى نيمكره هاى مغز از مركز و از جلو به عقب به دو بخش برش داده شده و بخش هاى درونى آن تعيين شده است. با استفاده از اشكال هندسى بخش هاى مختلف مغز كه در فرايند توجه فعال مى باشند مشخص مى باشند. به ترتيب مربع ها بخش هاى دربرگيرنده شبكه توجه، مثلث نشانگر بخشى است كه با ترصد مرتبط است و لوزى نشانگر بخش پيشين شبكه توجه، دايره و بيضى نيز نشانگر بخش هاى فعال در پردازش كلمه و ايجاد ارتباطهاى معنايى با اشكال بصرى كلمه مى باشد(سولسو، 1998).

با اين حال برخى معتقدند پردازش دعا در مغز انسان(صرف نظر از مكان آن) به صورت پردازش مرحله هاى متوالى (1) صورت مى گيرد. براساس اين نظر فرايندها يا مراحل متوالى پردازش وجود دارند. به طورى كه هر بار شخص دعايى مى خواند، مجموعه اى از مراحل روى مى دهند كه آنها پردازش ذهنى آن جمله يا عبارت را توجيه مى كنند. ترتيب اين مراحل عمدتاً ثابت مى باشند، به طورى كه هر مرحله نتيجه اى را تدارك مى بيند كه براى انجام عمل در مرحله بعدى نياز است. به عبارت ديگر پردازش متوالى نه فقط روشى است كه توالى مراحل را ثابت مى كند بلكه به طور ضمنى به اين نكته اشاره دارد كه مراحل به دقت يكى پس از ديگرى انجام مى شوند. هر چند برخى معتقدند مراحل پردازش به صورت مستقل و فاقد همپوشى روى مى دهند و اين گونه فرض شده است كه عمل هر مرحله منفرد به طور كامل پايان مى پذيرد، سپس مرحله بعدى آغاز مى شود و هر مرحله منفرد بر ساير مراحل تأثير ندارد و آنها را در بر نمى گيرد(دعايى را در نظر بگيريد، بر اين اساس هر يك از كلمات به صورت مجزا پردازش مى شوند). بررسى هاى جديد فرض هايى كه در مورد پردازش زنجيره اى و همپوشى نداشتن مراحل عنوان شده است، مورد ترديد قرار مى دهند. به جاى يافته هايى كه عنوان مى كرد فرايندهاى ذهنى براساس روش گام


1- Sequential of Processing

ص: 678

به گام عمل مى كنند، مطالعاتى صورت گرفت كه با سند و مدرك ثابت مى كردند پردازش ذهنى مى تواند به طور همزمان به صورت چند گانه و موازى انجام شود(همه كلمات موجود در يك جمله دعا به صورت همزمان پردازش مى شوند)(سالتوس، 1984).

به طور خلاصه شخص با شنيدن يا خواندن دعا با مراحل، درون داد(كه طى آن مطالب شنيده يا خوانده شده رمزگردانى مى شوند)، تجزيه(در اين مرحله شخص مطالب شنيده يا خوانده شده را به اجزا و بخش هاى كوچك ترى تبديل مى كند)، تمركز(يافتن معناى هر يك از كلمات مطرح شده) و اجرا(پرداختن به فعاليتى مشخص) مواجه است. اين مراحل چندگانه به صورت موازى انجام مى شوند(راينر، 2001). به عنوان مثال، شخص هنگامى كه آيه شريفه «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (1)

را قرائت مى كند يا مى شنود با همه اين مراحل مواجه مى شود(رمزگردانى كلمات، تجزيه، تمركز و اجرا كه در مرحله آخر مى تواند پرداختن به دعا باشد).

شواهدى جمع آورى شده است مبنى بر اين كه مؤلفه هاى ذهنى متفاوت به طور همزمان و به گونه موازى انجام مى شوند. كامپيوترها در گذشته و بخش كثيرى از آنها هم اكنون نيز به پردازش زنجيره اى فرايندها مى پردازند و پژوهشگران بر اين باور هستند كه به طور قطعى انسان به اين صورت عمل نمى كند. علاوه بر اين قياس كامپيوتر اين موضوع را روشن كرده است كه صرف نظر از سخت افزار بايد به نرم افزار سيستم پى ببريم. بنابر سيستم قياس براى پى بردن به شناخت نبايد به مغز، ارگان فيزيكى كه شناخت را در خود جاى مى دهد، خلاصه شود. به طور كلى، مغز به راه هاى بى شمارى مؤلفه هاى مختلف شناختى را به طور پيوسته و همزمان مورد پردازش قرار مى دهد(فودور، 1983).

براساس اين الگو اطلاعات در حافظه بلندمدت فعال هستند. براى مثال به راحتى


1- سوره غافر، آيه 63.

ص: 679

اكنون مى توان اثرى حقيقى بر حافظه حسى يعنى بر مرحله درون داد محرك بيرونى گذاشت. به عنوان نمونه شخص در حالى كه دعايى را مى خواند به دريافتن معنى آن مى پردازد. اگر شخص دعا را به سرعت و با كم ترين توجه و حضور قلب بخواند، برخى از كلمات آن را جا مى اندازد، به اين دليل كه در سريع و بى توجه خواندن برخى فرايندهاى سطح پايين تر نظير غلطگيرى و توجه به اشتباه هاى تايپى، به دقت هميشگى انجام نمى شود. در اين حال اگر اشتباه هاى تايپى در متن وجود داشته باشد به دليل آن كه شخص در گذشته از آن كلمه درك بسيار قوى اى كسب كرده است سبب مى شود تا كلماتى كه به صورت اشتباه تايپ شده اند توسط حافظه بلندمدت اصلاح شوند و شخص بدون توجه به اشتباه بودن، آن كلمات را به صورت صحيح بخواند(ريد، 1992).

همچنين برخى از پژوهشگران با توجه به نقش حافظه معنايى به تبيين فرايندهاى شناختى پرداخته اند. به اعتقاد آنان حافظه معنايى، حافظه پايدار ذخيره معلومات عمومى است و به صورت يك فرهنگ لغات يا دايرة المعارف توصيف شده است. به طور كلى حافظه معنايى مخزن عمومى معلومات است(هينتزمن، 1978). بر اين اساس اطلاعاتى كه شخص از راه هاى مختلف(خواندن كتاب، گوش دادن به راديو ..) به دست مى آورد، در اين بخش ذخيره مى شود. بايد توجه داشت كه حافظه معنايى يك شبكه است، يك مجموعه مفاهيم مرتبط با هم يا بخش هاى معلومات مرتبط با هم. هر مفهوم در اين شبكه به عنوان يك گره، (1) يك نقطه يا محل در فضاى معنايى تلقى مى شود. علاوه بر اين، گره هاى مفهوم از طريق گذرگاه ها و ارتباطهاى جهت دار بين مفاهيم مشخص، با يكديگر مرتبط هستند(ريسبرگ، 1997).

فرايند اصلى كه در اين ساختار وجود دارد، فعال سازى گسترش يابنده (2) است، يعنى فعاليت ذهنى دستيابى و بازيابى اطلاعات از اين شبكه. در حالت عادى مفاهيم


1- Node
2- Spreading Activation.

ص: 680

اغلب وضع آرام و بدون فعاليت هستند. اين فعال سازى فرايند بازيابى و فرايند دستيابى به معانى مفاهيم محسوب مى شود. از سوى ديگر، فعال سازى در سراسر شبكه گذرگاه هاى ذخيره اطلاعات گسترش مى يابد. يك بار كه يك مفهوم فعال شد به ديگر مفاهيمى كه با آن مفهوم نخست مربوط است گسترش مى يابد. براين اساس فعال سازى در يك گره مفهوم شروع مى شود و بعد از آن گسترش يافتن در سراسر شبكه آغاز مى گردد(كولينز، 1975).

طبق اين الگو مفاهيم مذهبى نظير، خداوند، پيامبر، رحمت، عدالت، مذهب و ... به صورت گره در يك شبكه گسترده با يكديگر در ارتباط مى باشند. روند فعال سازى هنگامى كه شخص به خواندن يا شنيدن دعا مى پردازد براى هر يك از كلماتى كه مى خواند يا مى شنود آغاز مى گردد. به طور كلى فعال سازى گسترش يابنده هرگاه يك مفهوم در حافظه معنايى فعال مى شود، راه اندازى خواهد شد. بنابر اين هنگامى كه دو مفهوم فعال مى شوند، در آن جا به طور همزمان دو فعال سازى گسترش يابنده(براى هر گره مفهوم) صورت مى گيرد. براساس فرايند فعال سازى گسترش يابنده هنگامى كه شخص مثلًا دعاى فرج امام زمان(عج) را مى خواند، فعال سازى مفاهيمى چون، ظهور، غايب، حكومت، عدالت، نيمه شعبان، تعجيل، ... آغاز مى گردد. اين شبكه براساس اطلاعاتى كه شخص در زندگى خود از راه هاى مختلف(مطالعه كتاب، تماشاى فيلم، سخنرانى ها ...) كسب مى كند، مى تواند گسترده تر شود. طبق اين الگو، با بالاترين ارتباط معنايى بين مفاهيم، شخص سريع تر قادر است كه ارتباط بين آنها را دريابد. به عبارت ديگر، مفاهيمى كه بيشتر با يكديگر مربوط هستند در مقايسه با مفاهيمى كه از ميزان پايين ترى از ارتباط برخوردارند، مى توان به سرعت مورد توجه قرار داد(هامپتون، 1984).

در فرايند فعال سازى، نقش ماشه چكانى (1) از اهميت برخوردار مى باشد. اين كه


1- Priming

ص: 681

شخص با ديدن يا شنيدن كلمه معانى كه در حافظه دارد به ياد مى آورد. با خواندن يا شنيدن دعا، به طور خودكار معانى كلمات به كار رفته شده در دعا، در حافظه شخص فعال مى شوند. به عبارت بهتر مى توان گفت: ماشه چكانى فعال سازى معانى نزديك و مرتبط با كلمه مى باشد(دانبار، 1984). همچنين ماشه چكانى مى تواند مفاهيم و مطالبى را كه از نظر معنايى با چندين مفهوم در ارتباط هستند فعال كند.

هنگامى كه شخص دعايى را مى خواند يا مى شنود برخورد با نخستين واژه، ماشه شماره يك ناميده مى شود و محركى كه در پى ماشه پديد مى آيد، آماج (1) مى باشد. به طور كلى مقصد فرايند فعال سازى ماشه چكانى، مفهومى است كه تحت تأثير ماشه مى باشد. همچنين ماشه ها مقدم بر آماج ها هستند. به عبارت ديگر، هنگامى كه شخص دعا خواند(يا مى شنود)، به طور خودكار فرايند دسترسى به معناى كلمه آغاز مى شود(نيلى، 1977).

از سوى ديگر، رابطه بين فرايند ماشه چكانى و دسترسى آن به اطلاعات ذخيره شده در حافظه نيز بديهى است، اين كه شخص هنگام خواندن دعا با كلمات روبه رو مى شود كه با فرايند ماشه چكانى كلمات، خاطرات، و رويدادهايى از حافظه فراخوانده مى شوند و شخص آن را به ياد مى آورد. براساس فرايند ماشه چكانى است كه شخص در هنگام خواندن كلمات و جملات در زيارت عاشورا رويداد عاشورا، نحوه شهادت امام حسين عليه السلام، شجاعت ياران آن حضرت و ... از حافظه بلندمدت فراخوانده مى شود و شخص آن را به ياد مى آورد. اين نحوه ارتباط ماشه چكانى و حافظه بلندمدت در پژوهش هاى مختلف(مورتن، 1979؛ براون و همكاران، 1991؛ لوگان، 1990؛ جاكوبى، 1981) تأييد شده است.

از آن جا كه خواندن دعا، به ويژه در مكان هاى مقدس و زيارتگاه ها، زنجيره اى از مفاهيم، باورها و رويدادهاى نگهدارى شده در حافظه بلندمدت شخص را


1- Target

ص: 682

راه اندازى مى كند، ورود اين اطلاعات به حافظه كوتاه مدت شخص و درك دوباره او از اين اطلاعات، سبب آرامش خاطر و كاهش استرس(اولااويرى، 1997؛ استين، 1997)، پايين آمدن ضربان قلب و فشار خون(بنسون، 1978)، درمان افسردگى(مورلى، 2003)، سلامت جسمانى(بانيتا و همكاران، 2007)، بهبود سريع پس از عمل جراحى قلب باز(ترنسى و ويليارد، 2007)، بهبود زوال عقل(ونسى، 2005)، مديريت درد(آنرو، 2007) و به همدلى، بينش اخلاقى، خوشبينى و ديگر رفتارهاى مثبت(مك نامارا، 2002) منجر مى گردد.

نتيجه گيرى

در آيات مختلف قرآن كريم و سخنان پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام بر اهميت، نقش و جايگاه دعا تأكيد شده است. پژوهشگران در حوزه هاى مختلف، به ويژه روان شناسى، فيزيولوژى و پزشكى در سال هاى اخير به بررسى دقيق تأثير دعا بر انسان پرداخته اند. يافته هاى روان شناسان در حوزه شناختى نيز كمك قابل توجهى به درك هر چه بهتر فرايندهاى ذهنى از جمله دعا كرده است.

سيستم پردازش اطلاعات انسان از دو بخش سخت افزار(مغز) و نرم افزار(فرايندهاى شناختى) تشكيل شده است. بررسى ها با تجهيزات پيشرفته از جمله

FMRI

نشان مى دهد كه بخش پيشانى، منطقه قدامى و ميانى سينگولا در مغز، جايگاه پردازش اطلاعات مربوط به دعا مى باشد. از سوى ديگر، كشف انواع حافظه(حسى، كوتاه مدت و بلند مدت يا معنايى) و نحوه ارتباط آن و همچنين الگوهاى شناختى(نظير الگوى فرايند، پردازش مرحله هاى متوالى و پردازش موازى) كه پژوهشگران حوزه روان شناسى شناختى مطرح كرده اند، به درك بهتر از نحوه فرايندهاى شناختى در دعا كمك مى كند.

شخص در هنگام دعا خواندن، در جايگاه مشخصى از مغز او برانگيختگى و فعاليت آغاز مى شود. اين فعاليت شامل پردازش هر يك از كلمات در دعا مى باشد،

ص: 683

اين پردازش خواه به صورت متوالى يا موازى سبب فراخوانى اطلاعات ذخيره شده در حافظه بلندمدت به حافظه كوتاه مدت مى شود. همچنين در كنار شناسايى معانى كلمات دعا، رويدادها و خاطرات مربوط نيز فراخوانده مى شود. اين موضوع يعنى، فراخوانى معانى، رويدادها، خاطرات و باورها سبب كاهش استرس، كاهش فشار خون و ضربان قلب مى شود و به شخص اين توانايى را مى دهد تا با رويدادهاى پر مخاطره مواجه شود.

ص: 684

فهرست منابع

1. آسيب شناسى روانى، حسين آزاد، بعثت، تهران، 1378.

2. بحار الأنوار، محمّد باقر مجلسى، موسسة الوفا، بيروت، 1983.

3. صحيفه نور، مجموعه رهنمودهاى امام خمينى رحمه الله، وزارت فرهنگ و ارشاد، 1364.

4. كافى، ابو جعفر محمّد بن يعقوب كلينى، المكتبة الاسلاميه، تهران، 1347.

5. فرهنگ فارسى معين، محمّد معين، سرايش، تهران، 1380.

6. نهج البلاغه، سيد جعفر شهيدى، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران(1370).

7. الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمّد حسين طباطبايى، ترجمه باقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم ..

8. Alexander, C., Robinson, P., Orme- Johnson, D.( 1994 ). The effects oftransc endental meditation compared to other methods of relaxation andmeditation in reducting risk factors and mortality. Journal of Homeostasis, Vol 35) 4- 5

9. Allen, P.) 1990(. Evidence for a parallel input serial analysis model of wordprocessing. Journal of Experimental Psychology, Vol 16

10. Arcury, T. A.( 1996 ). Gender and ethnic differences in alternative andconventional arthritis remedy use among community dwelling rural adultswith arthritis. Journal of Arthrits care resarge. Vol 9) 5(

11. Astin, J. A.( 1997 ). Strees reduction through mindfulnees meditation effectson psychological symptomology and spiritual experiences. Journal ofPsychotherapy. Vol 66

12. Astin, J. A., Harkness, E., Ernest, E.( 2000 ). The efficacy of distant healing,

ص: 685

asystematic review. Journal of Internal Medicine. Vol 13213. Banthia, R., Tedlie, J., Folkman, S.( 2007 ). Socioeconomic differences is theeffects of prayer on physical symptoms and quality of life. Journal ofHealth Psychology. Vol 12) 2(

14. Batson, C. D.( 1993 ). Religion and individual. New York: Oxford universitypress

15. Benson, H.( 1978 ). Treatment of anxiety. Journal of P sychotherapyP sychosomatics. Vol 30) 3- 4(

16. Byrd, R.( 1988 ). Positive therapeutic effects of intercessory prayer incoronary care unit population. Journal of South Medicine. Vol 81

17. Bolles, C. D.( 1993 ). Religion and the individual. New York: oxfordunivers ity press

18. Bronowski, J.( 1978 ). The Origins of knowledge and imagination. Yaleuniversity press

19. Brown, A., Neblett, D., Jones, T. C( 1991 ). Transfre of processing inrepetition priming. Journal of Experiment Psychology. Vol 17

20. Canli, T.( 2004 ). Amigdala responses to emotionally valenced stimuli inolder and younger adults. Journal of Psychological Science. Vol 15) 3(

21. Colman, A. M.( 2001 ). Dictionary of Psychology. Oxford university press 22. Collins, A.) 1975(. A spreading activation theory of semantic processing. Journal of Psychological Review. Vol 82

23. Davidson, R., Goleman, D., Schwartz, E.( 1984 ). Attentional an d affective concomitants of meditation. New York: Aldine

ص: 686

24. Dossey, L.( 1997 ). The return of prayer. Journal of Alternative Therapies inhelth and medicien. Vol 3) 6

25. Dunbar, K.) 1984(. A horse race of a different color: stroop interferencep atterns with transformed word. Journal of Experimental Psychology. Vol 10

26. Fodor, J.( 1983 ). The modularity of mind. Cambridge, MA: MIT press 27. Gabrieli, J. D.) 1996(. Functional magnetic resonance imaging of semanticmemory processes in the frontal lobes. Journal of Psychological Science. Vol 7

28. Goldman, R.( 1990 ). Three casereports of the metabolic andencep halographic changes during advanced buddhist meditation technigues. Journal of Behavioral Med. Vol 16

29. Harris, W. S., Gowda, M.( 1999 ). A randomized, controlled trial of theeffects of remote, intercessory prayer on outcomes in patients admitted tothe coronary care unit. Journal of Internal Medicine. Vol 159

30 Hawley, G.( 1998 ). Seeking comfort through prayer. International Journalof Nursiry practice. Vol 4) 1(

31. Helmeke, K.( 2007 ). Couple therapy and spirituality and religion states ofart. Journal of Couple and Relationship therapy. Vol 6) 1- 2(

32. Holyoak, D.( 1984 ). Cognition. Engle Wood Cliffs, NJ: Prentice- Hall 33. Huffman, K., Vernoy, M., Vernoy, J.) 1994(. Psychology in action. ThirdEdition. John Willy

34. Hintzman, D. L.( 1978 ). The Psycholog of Learning and Memory. San

ص: 687

francisco: Freeman

35. Hampton, J. A.( 1984 ). The verification of category and property statements. Journal of Memory and Cognition. Vol 12

36. Jacoby, L., Dallas, M.( 1981 ). On the relationshipB etweena utobiographical memory and perceptual learning. Journal ofExperimental Psychology. Vol 110

37. Jeving, R., Wallace, R. K.( 1992 ). The Psychology of Meditation. Journal ofNeuroscience Biobehave. Vol 16

38. Kaye, J.( 1991 ). Spiritulity among caregivers. TheJ ournal of N ursingschol arship. Vol 26

39. Loftus, E.( 1992 ). Psychology. Fourth Edition. MC GRAHILL

40. Logan, G.) 8891(. Toward an instance theory of automatization. Journal ofPsychological Review. Vol 95

41. Logan, G.( 1990 ). Repetition priming and automaticity. Journal ofCognitive Psychology. Vol 29

42. McNamara, P.( 2002 ). The motivational origins of religious practices. Zygon. Vol 37

43. Morelli, G.( 2003 ). Emotion, Cognitive treatment. Ocampr E. Journal. Vol 1

44. Melton, A. W.( 1963 ). Implications of short term memory for a generaltheory of memory. Journal of Verbal Learning and Verbal Behavior. Vol 2

45. Morton, J.( 1979 ). Facilitation in word recognition. Journal of Processingof Visible Language. Vol 11

ص: 688

46. Nelly, J. H.( 1977 ). Semantic priming and retrieval from lexical memory. Journal of Expremental Psychology. Vol 106

47. Neisser, U.) 1976(. Cognition and Reality. San francisco: Freeman

48. Olaoire, S.) 1997(. An expremental study of the effects of distant, intercessory prayer on self esteem, anxiety and depression. Journal ofAlternative Therapies in health Medicine. Vol 3) 6(

49. Paragamenk, K.( 1997 ). The psychology of religion and coping: Theory, Research, Practice. New York: Guilford press

50. Papalia, D.( 1992 ). Human Development. Fifth Edition. Mc Graw Hill 51. Rayner, A.) 2001(. Memory and Cognition. John willy

52. Reed, S.) 1992(. Cognition: Theory and Applications. Pacific Grove, CA: Brooks/ Cole

53. Reisberg, D.( 1997 ). Cognition: Exploring the Science of the Mind. NewYork: Norton

54. Saudia, T. L.( 1991 ). Health locus control and helpfulness of prayer. Journalof Heart. Vol 12) 1(

55. Salthous, T.( 1984 ). Effects of skill. Journal of Experimental Psychology. Vol 13

56. Segal, Z., Williams, J. M., Teasdale, J.( 2002 ). Mindfulness based cognitivet herapy for depression. New York: Guilford press

57. Standish, L., Lake, J., Richards, T.( 2005 ). E vidense for correlations between distant intentional ity and brain function in recipients. Journal ofAlternative and Complementary Medicine. Vol 11) 6(

ص: 689

58. Solso, R. L.( 1998 ). Cognitive Psychology. 5 th Edition. Boston: Allyn andBacon

59. Terrence, N., Willard, R.) 2007(. Influence of prayer coping on mentalhealth among cardiac surgery patients. Journal of Health Psychology. Vol 12) 4(

60. Tong, F.( 2005 ). Decoding the visual and subjective contents of the humanbrain. Journal of Natural Neuroscience. Vol 8

61. Unruh, A.( 2007 ). Spirituality, Religion and Pain. Candian Journal ofNursing Research. Vol 39) 2(

62. Vance, D.( 2005 ). Spiritual activities for adults with alzheimer ' s disease, the cognitive components of dementia and religion. Journal of Religion, Spirituality and aging. Vol 17) 1(

63. Webster ' s New worlds. Medical Dictionary. 2 nd Edition( 2003 )

64. Worden, M.) 2005(. Cognitive Task D esign for F MRI. InternationalJ ournal of Learning Systems and Technology. Vol 6) 2(

ص: 690

ص: 691

2. مفهوم زيارت و نقش آن در بهداشت روانى و تعالى روح

اعظم تركى (1)

چكيده

زيارت برقرارى ارتباط عارفانه با ولى اللَّه است، به گونه اى كه بايد با تمام وجود لب به سخن بگشايى و در لحظه ديدار، نظر از هر كه غير اوست، دور بدارى و خود را از عشق الهى سيراب كنى. اصولًا يكى از فلسفه هاى زيارت، پيوند با ائمه اطهار و پيدا كردن ملكات بلند روحى است، نه اين كه صرفاً شخص يك حركتى انجام داده باشد، بلكه تمام فكر و تشعشعات سلول هاى مغز بايد حال و هواى خاصى پيدا كند و شخص فقط به محبوب فكر كند و بس. بايد بين زاير و زيارت نيز ارتباط برقرار نمود تا حال و هواى زيارت به دل نشيند. زاير كسى است كه به زيارت مى رود تا كمال جويى معنوى خويش را به اثبات برساند و در اين راه از بارقه هاى اميد و معرفت مدد جويد.

انسان ها به دليل مسايل روزمره زندگى دچار يك نوع واپس زدگى، دلمردگى، پوچى و ... شده اند. وجود معنويت در دنياى حاضر روبه فراموشى مى رود، اضطراب، تشويش، ناراحتى هاى روحى و روانى هر روز بيشتر مى شود و تنها چاره رفع اين مشكلات رو آوردن به خالق هستى از طريق پيوند با انبيا و معصومين عليهم السلام و بالاخص رجوع به محضر شريف آنها مى باشد.

كليدواژه ها: زيارت، زيارتگاه، بهداشت روانى، ائمه معصومين عليهم السلام.


1- كارشناس ارشد روزنامه نگارى.

ص: 692

مقدّمه (1)

جان گشايد سوى بالا بال ها تن زده اندر زمين چنگال ها

انسان در جهان هست از مسئوليت خطير جانشينى خداوند در روى زمين و از موهبت ارزشمند تفكر، شعور، ادراك، اختيار، انتخاب برخوردار است كه تماميت، وحدت، تعالى و خود شكوفايى و در نهايت خداگونه شدنش با احياى رسالت عظيم خليفه الهى به بار مى نشيند. بر همين اساس، عميقاً در قبال ذات احديت، خويشتن و جهان هستى، مسئول مى باشد.

با وجود تعهد، مسئوليت و آگاهى از آن است كه آدمى همواره در دلهره و اضطراب، «چگونه زيستن» و «چگونه بودن» به سر مى برد، تا اين كه در راستاى رشد و سلامت روانى و واصل شدن به مبدأ حيات و دست يافتن به مأوا و مأمنى كه شايسته مقامش باشد، گام نهاده و به نداى درونى اش كه همواره به حركت و پويايى فرا مى خواند، گوش جان بسپارد و تا «شدن» را براى اعتلا و شكوفايى و توحيديافتگى تجربه نمايد، تا آن زمان كه به نداى درونى، متعهدانه و مخلصانه و با تمام وجودش گوش دل سپرده، ترنم دل انگيز و روح نوازش را بى عشق و مهر بگذاريم و خواسته هاى بر حقش را سيراب نگردانيم، فطرت و وجدان را چنان حجاب و هاله اى ضخيم فرا مى گيرد كه دنياى صيقل يافته و آينه وارش را زنگار گرفته، و ديگر توان فريادش به ناتوانى، قدرت و راهبرى و امامتش به تخريب، ميل به شكوفايى و به بار نشستن به فساد، تجربه، وحدت و يكپارچگى اش به گسستگى و شكاف، رشد و تعالى اش به قهقرا و بيهودگى، وارستگى و خلاقيتش به بى ثمرى، پويايى و تكاپويش به در جا ماندن و جمود، محبّت و عشقش به بى تفاوتى و عناد و ايمان و معنايش به پوچى، سردرگمى، تباهى و ... مبدل مى شود، و آدمى در اين دنياى وانفسا با اين اوضاع


1- ر. ك: ماهنامه، سال اول، شماره 3، روان شناسى دين، ص 3.

ص: 693

روانى نابسامان و عقيم، چه سان توانايى تقبل و تحمل رسالت بزرگ و سنگين انسانى خويشتن را مى تواند عهده دار باشد و چگونگى به قدرت به سر منزل رسانيدن مسئوليت والاى خود را به دست خواهد آورد و با چه حالى قدم در سير «انسان شدن» استوار خواهد كرد؟ (1) بارى، انسان از توانايى و نعمت و امتياز انديشيدن، انتخاب، اختيار، آزادى، خودآگاهى و شناخت برخوردار است كه مى تواند به دگر بار توبه كرده و به «خويشتن» رجعت كند، تا تمامى قيدهاى مادى را بشكند و حصارها را در هم فرو ريزد، اين كه دل را از زندان تنگ غفلت و بى شعورى رهانيده و پروازش را تا به بيكران ها به نظاره بنشيند و آن گاه اوج گرفتن و تعالى يافتنش را ايمان آورد.

اما تكامل و خودشكوفايى او به منصه ظهور نمى رسد، مگر در سايه رشد مفاهيم بلندى چون تعهد، مسئوليت، آزادى، ايمان، عشق و شناخت كه در صورت كم رنگ شدن و عدم رشد و پرورش اين صفات و عناصر تعالى بخش انسانى، نه تنها هيچ حركتى در راستاى رسيدن به تعادل روانى و كمال مطلوب كه زير بنايى ترين رسالت آدمى در جهان خلقت محسوب مى شود، شكل نمى گيرد؛ بلكه نظام و سيستمى را به وجود مى آورد كه توانايى درك و تحليل اهداف غايى آفرينش و رسالت انسان را از دست داده و آدمى را در يك ادراك و شناخت عرضى و ناسالم از پديده هاى جهان هستى محصور ساخته است. اين روند منجر به تضعيف و فروپاشى قواى درونى مى شود، فرآيندگى، بالندگى و توحيديافتگى را كه به عنوان نياز اساسى در وجود آدمى به وديعه نهاده شد، سر مى نمايد.

در چنين حالتى، نابسامانى (2) و مشكلات و اختلالات روانى شكل گرفته و با ايجاد نظام بيمارگونه، سلامت و اعتلاى روحى و روانى را از بين مى برد، در آدمى انگيزه


1- همان، ص 4.
2- همان، ص 5.

ص: 694

قوى، پايدار، هدفمند و جهت دار ميل به تعالى و تكامل و خودانگيخته فرآيند تحقق خود را تسهيل نموده و شوق پيوستن به مبدأ حيات را امكان پذير مى نمايد، حال بدون انقلاب درونى و پويايى و حركتى اصيل و مبتنى بر مبناى اعتقادى واصل شدن به چنين مقام و منزلت عظيمى امكان پذير مى نماياند. مولانا در مثنوى شريف مى فرمايند:

تازه كن ايمان، نه از گفت زبان اى هوا را تازه كرده در نهان

تا هوا تازه است، ايمان تازه نيست كاين هوا جز قفل آن دروازه نيست

قدر مسلّم است كه مقصود از تكاپو و حركت به جلو، مبدل ساختن دنياى درونى ناپخته و خام به دنياى پالايش شده و تصفيه يافته و واصل شدن به هدف والاى زندگى، يعنى شركت در آهنگ كل هستى وابسته به كمال برين است و آن عبارت است از قرار گرفتن در جاذبه ربوبى و تصفيه روح از آلودگى هاى حيوانى و رذايل اخلاقى، انجام تكاليف مقرر شده توسط پيامبران الهى و تسليم دستورات سازنده وجدان برين و تغيير دادن «من مجازى» به «من حقيقى» (1) كه همه حركات و سكنات جسمى و روانى آدمى را در مسير عبادت به جريان مى اندازد، از آن هنگام آگاهى حقيقى به لزوم شركت در آهنگ كل هستى به وجود مى آيد و اراده حركت براى اين شركت شكل مى گيرد، ورود به هدف اعلاى زندگى آغاز شده است.

انسان براى دست يافتن به كمال مطلوب، پختگى، بالندگى، تعهد و مسئوليت عميقى در قبال خود و جهان هستى مى طلبد تا انگيزه قوى، اراده، جهاد و مبارزه خستگى ناپذير را سبب شود، باشد (2) كه جست وجوگر چراها باشيم كه در فرا راهمان قرار گرفته، و دنياى وجودى خود را احاطه كرده است. اين تكاپو از چنان عظمت و منزلتى برخوردار است كه زيستن آدمى را جهت دار و هدفمند كرده، بودن در جهان


1- همان، ص 5.
2- همان، ص 6 و 7.

ص: 695

هستى را معنى و مفهومى والا مى بخشد، اما تا زمانى كه شناخت و آگاهى از رسالت انسانى رشد نكرده باشد، هرگز تعهد و مسئوليتى بارور نخواهد شد.

در چنين شرايطى بديهى است كه توانايى و قابليت هاى درونى و نيز ابعاد وجودى از لحاظ عاطفى و عقل و همين طور احيا و شكوفايى خود را از دست داده و نمى تواند، توانايى راهيابى به ژرفاى پديده ها را داشته باشد. و مهم تر اين كه در اين صورت، هرگز دغدغه، اضطراب و مسئوليتى براى انديشيدن و پاسخ درباره فلسفه و اهداف زندگى و نيز «چگونه زيستن» به وجود نمى آيد، در اين حالت آدمى در جمود و بى خبرى و بى شعورى غوطه ور شده و به پوچى و بيهودگى، شك، سرخوردگى و عصيان مبتلا مى گردد و توانايى درك عظمت نظام خلقت و نيز غايت و هدف رسالت حاكم در آن را از دست مى دهد و اين روند به دلهره و اضطراب منتهى مى شود كه خود سرمنشأ تمامى بيمارى هاى روانى و مهم تر از همه سد راهى در فرآيند بالندگى است.

بر همين اساس براى راه يافتن در مسير تعالى و تكامل، مهم اين است كه بتوانيم از هستى خود و همچنين از استعداد و توانايى هاى بالقوه خود، شرافتمندانه، متعهدانه و مخلصانه بهره ببريم.

اما بنيادى ترين مفهومى كه درباره «بهداشت و سلامت روانى» در اسلام مطرح بوده و آن را تنها عامل رشد و اعتلاى روحى و روانى قلمداد مى كند، عبارت است از اتخاذ رفتار و فعاليتى معتدل و متعادل در راستاى تخليه و پيرايش، تخليه و آرامش درون با تخليه و پيراستن خويش از اوصاف نكوهيده و ناستوده، و تخليه و آراستن خود به اوصاف و حالات پسنديده و ستوده؛ درباره آيات زيادى از قرآن كريم توجه ما را به خود جلب مى كند كه در حل آن، آدمى به پيروى از طريق الهى تشويق مى گردد.

بدون شك گام نهادن در راه خدا و پيروى از فرامين او، تنها راه ميل به بهداشت روانى است. چنين است كه ويژگى و خصوصيت غالب و فراگير شخصيت انسان مؤمن و برخوردارى عميق افراد، آرامش قلبى است و اين سكينه و آرامش دل صفت

ص: 696

و مشخصه مستقلى است كه از احاطه و تسلّط بر دنياى درونى و شناخت از خويشتن و رسالت الهى خويش، حكايت مى كند.

آرامش مؤمنين يك ويژگى خاصى است كه نمايانگر انجام عناصر روان او و سازمندى وى در ميان خواسته هاى نامتناقض و رام بودن نفس از نظر خضوع و راهوار بودن در برابر صاحب آن است. چنين موهبتى فقط به خود مؤمن اعطا شده و مى توان اين آرامش را در صحيفه چهره فرد خواند. (1) اين آرامش، آرامش ظاهرى و سطحى نيست، بلكه آرامش عميق و ژرفاى بى نهايت است. و در ارتباط با همين آرامش و سكنات قلبى است كه مؤمن يك رابطه عميق و ژرف با خالق خود پيدا مى كند. «ألا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».

نگاهى به پيشينه موضوع

قبل از وارد شدن به بحث درباره جنبه هاى مختلف زيارت، نگاهى مى كنيم به سابقه ديرينه دين و تغيير و تحولات آن از ابتدا تا امروز. در تاريخ سه دوره مشخص مى بينيم كه همه مسايل انسانى را در اين سه دوره مى توان بر حسب زمان تقسيم بندى نمود.

اول: دوره ابتدايى و بدوى جامعه بشرى است كه هنوز [ادراك] خدا وجود ندارد و كتاب و تعليم و تربيت و سازمان هاى آموزشى و ... نيست. و جامعه نمى تواند تجربه خودش را از جمله ادبيات، شعر، عقايد، بينش و ... به ديگران عرضه كند و براى نسل هاى ديگر بگذارد كه ما بتوانيم با مطالعه آن آثار به طرز تفكر و مذهب آنها پى ببريم. بنابراين، دوره اول، جامعه بدوى يا جامعه وحشى است كه جامعه شناسان به آن دوره آركانيك يا جامعه باستانى گويند.

دوم: جامعه تاريخى است. جامعه تاريخى، جامعه اى است كه تمدن دارد. كتابت


1- همان، ص 8.

ص: 697

دارد، تقسيم كار هست، نماد آموزش و پرورش وجود دارد، تعليم و تربيت خاص دارد، مكتب به وجود آمده و انتقال تجربه هاى پيش به نسل هاى بعد امكان يافته است و از روى آثار هنرى يا كتاب ها نسخه هاى خطى و خلاصه آثار مختلف مى توان مطالعه كرد و شناخت.

سوم: دوره معاصر است كه از قرن پانزدهم و شانزدهم شروع مى شود و تا هم اكنون نيز ادامه دارد. شناخت دوره معاصر و دوره تاريخى آسان است، اما شناخت دوره قبلى يعنى دوره آركانيك كه پيش از تاريخ رسمى قرار دارد، مشكل است؛ ولى شناختش مهم و حياتى است، چراكه تا وقتى جامعه هاى بدوى و ابتدايى قبل از تاريخ را دقيق نشناخته ايم، نمى توانيم درباره فلسفه جامعه و جامعه شناسى اظهارنظرى دقيق و عينى و عملى بكنيم. (1) آنچه مسلّم است اين است كه در همه زمان ها دين همچون گرايش شديد انسان ها به سوى وجود والاى الهى با نيروى مافوق وجود داشته و با رسوخ به درون بشر، انديشه و عمل وى را تحت تأثير قرار داده است. و ظهور و بروز بيشتر دين در مواقع حساس زندگى انسان ها به ويژه روبه رو شدن با مشكلات بوده است.

نقش اجتماعى دين

نقش اجتماعى دين اساساً در پيوند و مجتمع كردن آن است. دين، چنان كه از معناى آن بر مى آيد پيوستگى هاى اعضاى جوامع و الزامات اجتماعى را كه به وحدت مسلمانان كمك مى كند ازدياد مى بخشد. چون ارزش هايى كه زيرساخت سيستم هاى الزام اجتماعى هستند در بين گروه هاى دينى توافق گسترده اى را در سطح جامعه بر آورده مى كند، به علاوه دين متمايل به آن است كه ارزش هاى اجتماعى را حفظ نمايد.

با اين كه دين در جامعه نقش مجتمع كننده و منسجم كننده دارد و نيز نيرويى


1- جامعه شناسى اديان، ص 54.

ص: 698

حفظكننده است، از جهات ديگر نيز عملكردهايى دارد. ارزش هاى دينى تا آن جايى در جامعه نقش دارند كه آموخته شوند، مناسب حال آنها باشد و افراد آن را به درون اجتماع آورده باشند. (1) از جمله عوامل سبب ازدياد وحدت و انسجام مسلمانان، زيارت خانه خدا در مكه و نيز ساير زيارتگاه ها و امكان هاى مقدس است كه مى تواند آثار سازنده بسيارى داشته باشد.

مشروعيت زيارت

همه مذاهب و فرق مسلمان به جز يك فرقه از حنبلى هاى متأخر به نام وهابيت، بر مشروعيت زيارت اتفاق نظر دارند. وهابى ها به استناد روايات بخارى به نقل از ابوهريره كه «آهنگ زيارت جز به سوى مسجد الحرام، مسجد الرسول و مسجد الاقصى جايز نيست»، (2) ادعا مى كنند كه زيارت مشاهد و قبور ائمه مسلمين عليهم السلام امرى غير شرعى و حرام است. اين در حالى است كه علاوه بر سند روايت مذكور، دلالت آن نيز محل اشكال است. در اين روايت بحث از مسجد است نه صرف زيارت. از سويى ديگر بحث در مطلوبيت و استحباب زيارت سه مسجد فوق الذكر است نه حصر زيارت در آنها.

خداوند در قرآن مى فرمايد: «فى بُيُوتٍ أذِنَ اللَّهُ أنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيها اسْمُهُ» (3)

«خدا را ياد كنيد در خانه هايى كه خداوند اجازه داده تا آنها را بزرگ شمرده و قدر و منزلت آنان را بلند داريد».

ذكر اين نكته نيز لازم است؛ همچنان كه بيان مى شود، منظور از زيارت صرف


1- درآمدى بر جامعه شناسى دين و آراء جامعه شناسان بزرگ درباره دين، ص 36- 37.
2- لا تشدّ الرجال إلّاإلى ثلاثة مساجد: المسجد الحرام و مسجد الرسول و مسجد الاقصى(مزارات اهل البيت و تاريخها، ص 15).
3- سوره نور، آيه 36.

ص: 699

رفتن به سوى مراقد و مشاهد نيست؛ بلكه تأكيد بر اهميت يادداشت و بزرگداشت بزرگان دين و ارزش هاى دينى است.

زيارت در اسلام و جوامع اسلامى

احترام به گذشتگان امرى است كه در تمام ادوار و ازمنه مختلف زندگى بشر مطرح بوده و مختص به دين اسلام يا اديان الهى نيست، بلكه احترام به نياكان در آثار بر جاى مانده از اديان و تمدن هاى غير الهى نيز به وضوح مشهود است. به طور كلى حفظ و تعمير قبور، دفن ميّت در مقابر سر پوشيده، امرى نيست كه در قرن هاى بعد از صدر اسلام وارد تفكرات مردم شده و مغاير با تفكر اصيل اسلامى باشد. اگر چنين بود، نخستين كارى كه بر مسلمانان زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله لازم بود، تخريب تمام مقابرى بود كه سرتاسر بلاد اسلامى را فرا گرفته بود و يا از تجديد بناى آن در تمام ادوار بشريت جلوگيرى مى نمودند.

در حالى كه نه تنها اين مقابر را ويران نكردند، بلكه مدت چهارده قرن در تعمير و حفظ آن آثار پيامبران پيشين و اولياى سلف نيز كوشيدند.

با مراجعه به تاريخ مسلمانان و گشت و گذارى در بلاد گسترده اسلامى، اين موضوع را مسلّم مى سازد كه تعمير قبور و حفظ و صيانت آنها از فرسودگى، يكى از مراسم مسلمانان در تمام نقاط بوده و هم اكنون نيز در تمام شهرهاى اسلامى مقابر پيامبران و اولياء الهى و رجال نيكوكار به وفور يافت مى شود و براى حفظ آنها كه اغلب از آثار باستانى و اسلامى مى باشند موقوفاتى نيز وجود دارد.

زيارت اهل قبور و اثرات اخلاقى و تربيتى آن

مشاهده مقابر رهبران الهى و انسان هاى باارزش كه عمر خود را در راه رضاى خداوند صرف نموده و اكنون از اين ديار رخت بركنده اند، سبب مى گردد كه انسان ها در برنامه زندگى خود تجديد نظر كنند و از خودكامگى و بوالهوسى خويش بكاهند و به

ص: 700

مسئوليت هاى خود در مقابل خود و مردم بينديشند. در آموزه هاى اسلامى زيارت قبور و تعمق در احوال گذشتگان، همواره سفارش شده است و ائمه معصومين عليهم السلام نيز هميشه بر آن تأكيد نموده اند و حتى آن را درمان بعضى از بيمارى هاى روحى و روانى معرفى كرده اند.

الف) زيارت قبور از ديدگاه قرآن

1. قرآن كريم درباره مدفن «اصحاب كهف» چنين مى فرمايد: «وَ كَذلِكَ أعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ أنَّ السّاعَةَ لا رَيْبَ فيها إذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلى أمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا»؛ (1)

و اين چنين ما مردم را بر حال اصحاب كهف آگاه ساختيم تا خلق بدانند كه وعده خدا(به روز معاد و زنده كردن مردگان) به حق بوده و قيامت البته بى هيچ شك خواهد آمد، آن گاه كه ميانشان تنازع و خلاف در امر آنها بود(يعنى در عدد يا آيين آنها كه قائل به معاد و قيامت بودند) پس بعضى گفتند: بايد گرد آنها حصار و بنايى بسازيم(كه از خلق مستور و ممنوع شوند) خدا به احوال آنها آگاه تر است و آنان كه بر احوال آنها اطلاع يافتند(يعنى خداپرستان و نيكان امت با خود) گفتند: البته بر ايشان مسجدى بنا كنيم.

اين آيه بيانگر اين حقيقت است كه يك مكان به خاطر قرار گرفتن اجساد صالحان و پاكان در آن جا از شرافت خاصى برخوردار مى شود.

2. خداوند به زايران خانه خود دستور مى دهد كه در مقام حضرت ابراهيم عليه السلام يعنى نقطه اى كه ابراهيم عليه السلام در آن جا ايستاده است، نماز بگزارند: «وَ إذْ جَعَلْنا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إبْراهيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إلى إبْراهيمَ وَ إسْماعيلَ أنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»؛ (2)

و(به ياد آر) هنگامى كه ما خانه كعبه را مرجع


1- سوره كهف، آيه 21.
2- سوره بقره، آيه 125.

ص: 701

امر دين خلق و مقام امن مقرّر داشتيم و(دستور داده شد) كه مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خدا قرار دهيد و به ابراهيم و اسماعيل سفارش كرديم كه حرم مرا(از بت) پاكيزه داريد براى اهل ايمان كه به طواف و اعتكاف حرم آيند، در آن نماز و طاعت خدا بجاى آرند.

3. قرآن كريم به افراد گنهكار دستور مى دهد كه به حضور پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بروند تا ايشان در مورد آنان از خدا طلب آمرزش نمايد. زيرا دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله درباره آنان مستجاب مى گردد: «وَ ما أرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إلاّ لِيُطاعَ بِإذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحيماً»؛ (1)

ما رسولى نفرستاديم مگر بر اين مقصود كه خلق به امر خدا اطاعت او كنند. و اگر هنگامى كه آنان(منافق) بر خود ستم كردند به تو رجوع مى كردند و از كردار خود به خدا توبه نموده و تو هم براى آنها استغفار مى كردى و از خدا آمرزش مى خواستى، در اين حال البته خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند.

اين آيه اختصاص به زمان حيات پيامبر صلى الله عليه و آله ندارد، زيرا اولًا: آيات قرآن براى انبيا و اوليا بلكه براى افراد، حيات و برزخى قايل است و آنان را در آن جهان بينا و شنوا معرفى مى كند. ثانياً: طبق احاديث اسلامى فرشتگان پيامى را به خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله مى رسانند. (2) ثالثاً: جامعه اسلامى از همان روزهاى نخست از اين آيه يك معنى وسيع و كلى دريافت نمود. و همين طور پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله نيز آنها به زيارت مرقد پيامبر مى رفتند و آيه فوق را مى خواندند و از پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواستند كه درباره آنان طلب شفاعت و مغفرت كند.

4. خداوند محلى را كه «هاجر» و «اسماعيل» در آن جا براى رضاى خدا صبر نموده و غربت را تحمل كردند، براى عبادت قرار مى دهد، يعنى صفا و مروه.


1- سوره نساء، آيه 64.
2- انتاج الحاج الاصول فى احاديث الرسول صلى الله عليه و آله.

ص: 702

ب) زيارت از نظر سنت

گرچه به اعتقاد ما شيعيان، سنت عبارت است از: قول و فعل و تقرير(گفتار، كردار و امضاى) پيامبر صلى الله عليه و آله و معصومين عليهم السلام اما از باب مماشات و همراهى با وهابيان، ولى به دليل طولانى شدن اين مقاله تنها به بررسى سنت و سيره عملى و قولى شخص پيامبر صلى الله عليه و آله اكتفا نموده و دلايل مشروعيت زيارت را از اين ديدگاه باز مى گوييم.

سنت قولى(گفتار) پيامبر صلى الله عليه و آله

در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است: «هر كه قبر مرا زيارت كند، شفاعت من براى او واجب مى شود». (1) البته اين احاديث و روايات كه در منابع شيعى و سنى از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است به چند دسته تقسيم مى گردند:

دسته اول: رواياتى كه در آغاز رسول خدا صلى الله عليه و آله مؤمنين را به زيارت مزار مطهر خويش فرا خوانده، آثار و فوايد دنيوى و اخروى آنها را يادآورى نموده است. اين گروه از احاديث به حدى زياد است كه برخى ادعاى تواتر كرده اند.

مرحوم علامه سيد محسن امين در كتاب كشف الارتياب تعداد هفده فقره از اين احاديث را از منابع اهل سنت به نقل از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ذكر كرده است كه براى رعايت اختصار فقط به چند نمونه از آنها اشاره مى شود:

1. «هر كس پس از مرگم مرا زيارت كند، گويى مرا در حال حيات زيارت كرده است». (2) 2. «كسى كه حج بگزارد، و مرا زيارت نكند، بر من جفا كرده است». (3) 3. «هر كس با قصد و توجه مرا زيارت كند، روز قيامت در كنار من خواهد بود». (4)


1- من زار قبرى وجبت له شفاعتى(مزارات اهل البيت و تاريخها، ص 14.
2- همان.
3- وفاء الوفاء، ج 3.
4- كشف الارتياب، ص 261، به نقل از وفاء الوفاء.

ص: 703

اكنون دو حديث هم از منابع شيعى نقل مى شود:

4. «هر كس مرا در زمان حيات و پس از مرگم زيارت كند، روز قيامت شفيع او مى شوم». (1) 5. «هر كس قبر مرا پس از مرگم زيارت كند، همانند كسى است كه در روزگار حياتم به سوى من هجرت نموده. اگر نمى توانيد(از نزديك) مرا زيارت كنيد،(از راه دور) به من سلام كنيد، زيرا سلام شما به من مى رسد». (2) دسته دوم: رواياتى هستند كه در آنها رسول خدا صلى الله عليه و آله به زيارت قبور مؤمنين فرمان داده و پاره اى از آثار تربيتى زيارت قبور را نيز باز گفته اند:

1. «قبرها را زيارت كنيد، زيرا زيارت قبور مايه يادآورى مرگ و آخرت است». (3) 2. در جاى ديگر به زيارت قبور فرمان داده اند، آن گاه ثمره و فايده اين عمل را نيز چنين فرموده اند: «به درستى كه زيارت قبور، شما را به دنيا بى اعتنا مى سازد، و آخرت را به ياد مى آورد». (4) بى ترديد «ياد مرگ» و «توجه به آخرت» پيامدها و ثمرات پربار و سازنده تربيتى فراوانى در بر دارد. و يكى از عوامل مهم گرايش به طاعت و بندگى حق و پرهيز از معصيت و گناه و كم شدن اميال نفسانى و مال پرستى و ... همين ياد وحشت انگيز مرگ و تنهايى هاى گور و حساب و كتاب و گرفتن نامه اعمال، در آن روز عظيم و «يوم الحسرة» مى باشد.

دسته سوم: احاديثى هستند كه اشاره دارند به اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر پاره اى مصالح، موقتاً از زيارت قبور نهى فرموده بود، ولى پس از مدتى اين نهى برداشته شد.

و علاوه بر اجازه زيارت قبور به اين امر نيز تشويق و ترغيب نموده اند.


1- بحارالأنوار، ج 100، ص 139.
2- جامع السادات، ج 3، ص 399.
3- صحيح مسلم، ج 3، ص 65.
4- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 113.

ص: 704

1. «شما را از زيارت قبور نهى كرده بودم، پس اكنون آنها را زيارت كنيد». (1) 2. در حديث ديگرى عايشه مى گويد: به درستى كه پيامبر خدا زيارت قبور را اجازه داد. (2) دسته چهارم: احاديثى هستند كه در خلال آنها پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كيفيت زيارت قبور را به اطرافيان خويش آموخته اند:

عايشه مى گويد: پيغمبر كيفيت زيارت قبور را به من آموخت. (3) آن گاه كيفيت آن را بيان مى كند.

از مجموع اين احاديث چنين بر مى آيد كه از نظرگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله، زيارت قبور عملى ممدوح و مطلوب و در بردارنده ثمرات تربيتى، اخلاقى فراوانى بوده، هر چند مدتى نيز اين عمل نهى شده بود. و به دليل اهميت آن رسول خدا صلى الله عليه و آله مسلمانان را در هر عصر و زمان و در هر شهر و ديار به زيارت قبر خويش و ساير مؤمنين فرا مى خوانده است و مؤمنين نيز از آغاز اسلام تاكنون به اين عمل خداپسندانه با دل و جان، شتافته و بهره ها گرفته و خواهند گرفت.

مشروعيت زيارت از ديدگاه ائمه معصومين عليهم السلام

احاديث زيادى در اين زمينه از ائمه معصومين عليهم السلام روايت شده است، امام صادق عليه السلام فرمود: «چون يكى از شما شيعيان عمل حج را بجاى آورد، حجش را با زيارت ما ختم كند، زيارت ما جزو پايانى حج است». (4) همچنين در اين مورد امام رضا عليه السلام فرمود: «هر امامى را در گردن پيروانش عهدى است كه وفاى به آن عهد جز با زيارت قبور آن امامان تمام و كامل نمى شود». (5)


1- احياء العلوم، ج 4، ص 493.
2- صحيح ابن ماجه، ج 1، ص 112.
3- آيين وهابيت.
4- بحار الأنوار، ج 100، ص 254.
5- وسائل الشيعة، ج 10، ص 253.

ص: 705

البته زيارت نه تنها مخصوص پيامبران و امامان، بلكه همان طور كه در سطور گذشته آمد شامل امامزادگان و افراد صالح نيز مى شود.

مشروعيت زيارت از نظر عقل

از ديدگاه عقل سليم بشرى، هر كردار و رفتار و حتى انديشه اى كه آدمى را در مسير كمال الهى يارى دهد، و او را در رسيدن به سر منزل مقصود، و پيمودن مراتب و مراحل سلوك معنوى مدد رساند، و مايه «تقرّب» او به درگاه ربوبى، ضامن پويايى و حركت بى وقفه او در طريق حق و حقيقت باشد، مطلوب و پسنديده است.

و بى ترديد «زيارت» از جمله اعمالى است كه اگر با «آداب و شرايط» آن و توأم با «معرفت» به حق نبى و وصى انجام پذيرد، آثار پربار و سازنده اى در پى دارد كه ره توشه رشد و بالندگى زايران خواهد بود.

چنين زيارتى «زيور زهد» (1) را زينت بخش زندگى زاير قرار مى دهد، و «پيراهن پارسايى» را كه تنيده از تار و پود و تعظيم شعاير الهى است، بر پيكر دل ها مى پوشاند. (2) چنين زيارتى، الهام بخش و شوق آفرين، ادب آموز و هوس سوز، روشنگر و حق نما، ايمان زا و آرمان بخش، گناه شوى و خطاپوش و ... است.

حال كدامين عقل سليم و زنده و پويايى است كه به حسن و مشروعيت آن حكم نكند؟!

مشروعيت زيارت از نظر اجماع

گرچه آن جا كه حكم عملى از طريق كتاب يا سنّت روشن باشد، دگر جايى را براى روى آوردن به دليل اجماع باقى نماند و اگر چنين شود، صرفاً براى تأييد و تقويت بيشتر مبانى آن حكم صورت مى پذيرد. گرچه از نظر شيعه، اجماع از آن جهت كه


1- اشاره به حديث «زوروا القبور فإنها تزهد فى الدنيا».
2- اشاره به آيه(وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ)، سوره حج، آيه 32.

ص: 706

«كاشف از قول معصوم» است، حجيّت دارد. در هر حال اجماع و اتفاق مسلمانان در اعصار و ادوار گوناگون بر حكمى، خود دليل استوار و گواه روشن ديگرى بر حقانيت و جواز آن است. «با مراجعه به كتاب هاى حديث و فقه و اخلاق و تاريخ، مخصوصاً مربوط به «مناسك حج» حقيقت اين مطلب روشن مى گردد.

مرحوم علامه امينى، از چهل و دو منبع اسلامى، استحباب زيارت قبر پيامبر را نقل كرده است. ايشان در كتاب الغدير (1) نصوص و كلمات آنان را با كمال دقت نقل كرده است. (2) در كتاب الفقه على المذاهب الاربعه كه به قلم چهار تن از علماى مذاهب چهارگانه نوشته شده است، و همگان از افكار و آراى آنان ياد شده، چنين آمده است: «زيارة قبر النّبى أفضل مندوبات ورد فيها أحاديث»؛ (3) زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله، برترين مستحباتى است كه در مورد آن احاديث و اخبارى وارد شده است.

در هر حال با مراجعه به عقل سليم و آراى علماى مذاهب اسلامى، جاى هيچ گونه شك و ترديدى باقى نمى ماند كه «مشروعيت زيارت» از مسلّمات فقه اسلامى بوده و تنها گروه كژانديش وهابى است كه با خرق اجماع و بر خلاف حكم عقل، در مشروعيت و جواز زيارت، تشكيك روا داشته و به حرمت آن فتوا داده است.

آداب زيارت

در آداب زيارت فرقى نيست(چه كربلا و چه مشهد و چه ديگر زيارتگاه ها)، ولى هر جا آداب خاص خود را دارد، زيرا زيارت مثل كتابى است كه تدريس مى شود، يك مقدمه و يك پايان دارد و در بين راه طى امتحانى انسان متوجه مى شود كه زيارتش مقبول واقع شده يا خير.


1- الغدير، ج 5، ص 106- 129.
2- آيين وهابيت، ص 119.
3- الفقه على المذاهب الاربعه، ج 1، ص 590.

ص: 707

زيارت مقدمه نماز است. زيارت است كه دل را آماده مى كند و خوب است وقتى انسان به زيارت مى رود، يقين داشته باشد كه دعوت شده خداوند است. زيارت دو نفر از معصومين عليهم السلام برابر ثواب زيارت خانه خداوند است؛ يكى زيارت امام حسين عليه السلام و ديگرى زيارت حضرت رضا عليه السلام.

با توجه به مشابهت هايى كه بين اعمال حج و زيارت ائمه عليهم السلام است، مى توان به اهميت آداب زيارت واقف شد.

نقل است از امام جواد عليه السلام كه «به زيارت پدرم كه مى رويد با سرى پايين و تواضع قدم بر داريد. در راه ذكر اللَّه اكبر، لا اله الا اللَّه و سبحان اللَّه بگوييد». امام هشتم عليه السلام در راه آمدن به خراسان در جمع بسيارى از علما و محدثين، حديث سلسلة الذهب را نقل مى فرمايد كه «كلمه لا اله الا اللَّه، دژ محكم در مقابل عذاب است».

پائولوكوئيلو نويسنده معروف، در يكى از آثار خود به اين مطلب اشاره كرده است و ضمن نقل ماجراى(سفرى كوتاه) اين طور تفسير مى كند: «وقتى كه به سوى متصدى مى روى، سرت را پايين نگه دار وگرنه تعلقات محيط اطراف، تو را مشغول و از هدف اصلى دور مى كند». (1) اعمالى كه زايران در زيارتگاه ها بايد انجام دهند عبارت اند از:

1. زيارت كردن.

2. خواندن زيارتنامه.

3. خواندن دو ركعت نماز زيارت.

4. اداى نذورات، بعد از حل مشكلات و گشايش كار خود و يا رفع مشكل.

5. دعا كردن، با توجه به مكان زيارتگاه ها و ايام مخصوص، مانند اعياد و سوگوارى ها و شب هاى قدر.


1- ماهنامه زاير، به نقل از حسين الهى قمشه اى، ش 152، ص 12 و 13.

ص: 708

آثار زيارت

آثار و پيامدهاى زيارت در مذهب تشيع پيش از آن كه متوجه فرد زيارت شده باشد، متوجه زاير است. در اديان و مذاهب ديگر چه بسا هدف اصلى از زيارت ارج نهادن به شخص زيارت شده باشد و پيامد چندانى براى فرد زيارت كننده در بر نداشته باشد.

اما در مكتب تشيع، اگرچه اين مهم دنبال مى شود؛ يعنى شيعيان با حضور در مراقد و مشاهد مطهر ائمه عليهم السلام و اولياى دين، مفاهيم و كلمات تهنيت و فضيلت را به زبان آورده و به ستايش آنها مى پردازند و ياد آنان را زنده مى دارند و موجبات خشنودى آنها را فراهم مى آورند، اما بيشتر آثار و پيامدهاى اين مراسم به خود زايران بر مى گردد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حديثى زيبا به حضرت على عليه السلام فرمود: اى على هر كسى بعد از وفات من و تو و فرزندانت، ما را زيارت كند، من ضمانت مى كنم كه در روز قيامت او را از وحشت و گرفتارى هاى قيامت نجات دهم و او را در مقام و مرتبه خود جاى دهم. (1) سنت زيارت در مذهب شيعه يك ويژگى و امتياز به حساب مى آيد. زيارات شيعى داراى چنان غناى ادبى، فكرى، سياسى و اجتماعى هستند كه در طول تاريخ نه تنها كهنه و فرسوده نشدند، بلكه با كنار رفتن پرده هاى جهل و ابهام، مفاهيم آنها روز به روز رساتر و كامل تر شده است.

الف) كاركردهاى روحى و معنوى

اولين، فراگيرترين و ملموس ترين كار زيارت تأثير مستقيم در روح و جان انسان و صيقل و صفاى باطن است. اين تهذيب نفس و روح و ارتباط با منبع لايزال و نامتناهى، يك جهان بينى و نگرش خاصى در فرد ايجاد مى كند. اين جهان بينى و بينش تمام مسايل سياسى، اجتماعى و فرهنگى او را نيز در بر مى گيرد.


1- كامل الزيارات، ص 11.

ص: 709

بنابراين تأثيرات معنوى و روحى زيارات در انسان كه تهذيب نفس و صيقل روح را به دنبال دارد، در دو حوزه به مسايل سياسى و اجتماعى نيز ربط پيدا مى كند. اول اين كه موجب نگرش و جهان بينى خاص نسبت به تمام امور از جمله پديده هاى سياسى- اجتماعى مى شود، به گونه اى كه نگرش چنين فردى به خانواده، فرزند، پديده هاى اجتماعى، روابط با ديگران، قدرت، حكومت، ظلم و ... با يك فرد معمولى تفاوت اساسى دارد.

دوم اين كه عملكرد و رفتار چنين فردى با سايرين فرق مى كند. انسان خودساخته اى كه دل در گرو عالم نامتناهى بالا دارد و عظمت خالق و خلقت را مى بيند و از سعه صدر و وسعت نظر بالايى برخوردار است، از هر كاهى، كوهى نمى سازد و براى رسيدن به مقاصد خود دست به هر كار زشتى نمى زند. در مقابل مقام بالاتر از خود تملق و چاپلوسى نمى كند و هيچ نيازى هم به تملق و ستايش ديگران احساس مى كند و هيچ تمايلى به ستم بر ديگران ندارد و در مقابل هيچ ستمگر و زورگو نيز سر تسليم فرود نمى آورد و ... در اين رهگذر، دلدادگان اللَّه در چنين كانون حيات بخش خورشيد معنويت، جان گرفته و هر كس مطابق با نيازهاى خود و ظرفيت هايش بهره اى گرفته و براى حيات خويش به ارمغان مى برد.

ب) كاركرد معرفتى

كار ويژه بعدى زيارات انتقال بخشى از معارف و مبانى فكرى اسلام و تشيع به مخاطبين و نسل هاى بعدى است. در كاركرد اول، تهذيب نفس و تعالى روحى و معنوى انسان به پيدا شدن يك نگرش نوين و جهان بينى جديد كمك مى كرد، ولى در اين كاركرد ويژه زيارت يك سرى اصول و مبانى فكرى آماده اى را منتقل مى كند و مى تواند در بسيارى از حوزه ها مبناى معرفت بشرى قرار گيرد. در هر صورت هر فردى به تناسب زمينه و استعداد و ظرفيت و توان فكرى و روحى، از زيارت بهره مى برد و چه بسا افرادى هم باشند كه هيچ گونه بهره اى نبرند.

ص: 710

ج) كاركرد روان شناختى

انسان هايى كه به زيارت مى روند، اطمينان قلبى دارند كه هرگز تنها نيستند و قدرتى مافوق آنها وجود دارد كه همواره حىّ و حاضر و ناظر بوده و توان برآوردن همه نيازهاى بشرى را داراست. لذا با توسل و استغاثه به درگاه او و ريختن اشك شوق، به سبب داشتن چنين تكيه گاهى مطمئن و مسايل خود را به او واگذار نمود و تخليه روانى شده و آرامش روحى به دست مى آورند.

از نظر روان شناسى اشخاصى كه داراى تكيه گاه روانى هستند، داراى انفعال نبوده و احساس آسيب پذيرى ندارند. و ويژگى هايى همچون، اعتماد به نفس، احساس توانمندى اميدوارى و تأثيرگذارى در مسير سرنوشت خود و متأثر ساختن محيط پيرامون و جهان خارج از خود را دارا هستند. اضطراب و ترس اين افراد به حداقل مى رسد و آرامش با زندگى فرد توأم مى شود و احساس وجود قدرت هاى روحى در فرد تقويت مى يابد.

د) كاركرد فرهنگى

بى ترديد يكى از آثار مهم و ارزشمند زيارت، گردآورى افراد و گردهمايى گوناگون، مليّت ها، آداب و رسوم و فرهنگ سنتى و مذهبى و خاص در پيرامون خود مى باشد، چنانچه يكى از آثار بسيار ارزشمند «حج» گرد آمدن پيرامون مذهب هاى اسلامى است در گرد نگينى به نام كعبه، تا در سايه اين كنگره عظيم و گردهمايى بزرگ علاوه بر آثار معنوى آن، بهره مندى هاى فرهنگى، اقتصادى، سياسى را عايد ملل گوناگون بنمايد.

وجود اعياد و مناسبت هاى مذهبى به عنوان انگيزه هايى هستند كه شهروندان مختلف از شهرها و روستاهاى گوناگون كشور را به سوى اماكن متبرك جلب مى نمايند و از آن جا كه آداب و رسوم، ارزش هاى مذهبى و ... در بين هموطنان، بسيار فراوان و متنوع است، شايد بتوان گفت كه زيارت صرف نظر از جنبه مذهبى و

ص: 711

مفهومى آن يك نوع مبادله فرهنگى نيز محسوب مى شود. اگرچه شايد از اين آداب و رسوم تقليد همه جانبه نشود، اما حداقل اين مزيت را خواهد داشت كه افراد با رسوم گوناگون آشنا مى شوند، به خصوص آداب و رسومى كه مخصوص اعمال زيارت و مربوط با آن است. همينطور به وجود آمدن واژه هايى چون رواق، شبستان، ضريح، صحن و ... كه مخصوص چنين محيطهاى مذهبى مى باشد، سبب گسترش واژه هاى مذهبى شده و از ديگر جنبه هاى كاركردهاى فرهنگى امامزاده مى باشد.

ه) كاركردهاى سياسى و اجتماعى

شيعه همواره اقليتى بوده كه در طول تاريخ، سياست و مسايل سياسى، اجتماعى با روح و اعتقادات اين گروه در هم آميخته است. شيعه اولًا از طرفى مدعى حكومت بوده و از طرف ديگر شرايط و زمينه هاى مساعد براى به دست گيرى قدرت وجود نداشته است. ثانياً هيچ گاه از اصول خود كوتاه نمى آمده و اهل سازش و مصالحه نيز نبوده است. و ثالثاً به دلايل فوق هميشه درگير مخالفت ها و مبارزه با قدرت هاى سياسى زمان خود بوده است. در هر حال با توجه به مشكلات سياسى و اجتماعى، زيارت نقش بسيار مهمى ايفا مى نمايد كه به چند نقش عمده اشاره مى شود:

1. بالا بردن ظرفيت و توان مخاطبين در برابر مشكلات و سختى ها.

2. اميد و اميدوارى در شرايط سخت و طاقت فرساى بحرانى در جامعه شيعى.

3. زنده نگه داشتن روحيات حماسى و دلاورى و شجاعت در افراد و رواج و ادامه آن.

4. ترويج روحيه حق طلبى و عدالت خواهى و تأكيد بر احقاق حق و اجراى عدالت به عنوان مهم ترين آرمان شيعه.

5. احياى روحيه انتقام با تبيين ظلم ها و ستم هايى كه بر ائمه شيعه عليهم السلام و پيروان آنها در طول تاريخ رفته است.

ص: 712

6. توجه به جامعه و حكومت آرمانى، كه امام زمان(عج) پس از ظهور خود آن را تشكيل خواهد داد.

7. و بالأخره زيارات، زاير را متوجه امام و رهبر معصومى مى كند كه هم اكنون زنده است و مى تواند با آنها ارتباط برقرار نمايد و مشكلات و سؤالات آنها را پاسخ گويد و ....

و) كاركرد اقتصادى

يكى از عوامل شكل دهنده يك فرهنگ، نظام اقتصادى آن است كه بدون وجود يك نظام منسجم و صحيح اقتصادى راه بردن به توسعه و توسعه شرعى بعيد به نظر مى رسد. نذورات نقدى زايران كه به صندوق هاى اخذ اعانات واريز مى شود و يا به ضريح مطهر امامزادگان ريخته مى شود، از منابع تأمين نيازهاى مالى اين اماكن مقدس و زيارتى مى باشد.

اما در بحث پيرامون رابطه مبادلات فرهنگى و اقتصادى بايد گفت كه در پاره اى موارد تعاملاتى كه به شكل فرهنگى در اثر زيارت انجام مى گيرد، منجر به گسترش روابط اقتصادى بين زايران و كسبه و حتى زوار زيارتگاه ها مى شود. و مهاجرت هاى از روستاها به شهرها نيز در اين تعامل نقش به سزايى را در بر دارند.

ز) كاركرد هنرى

بارگاه ملكوتى امامان معصوم عليهم السلام علاوه بر تمام كاركردهاى خود، كاركرد هنرى را نيز در بر مى گيرد. چراكه بارگاه آن بزرگواران قلب هاى هنرمندان و عشاق اهل بيت عصمت و طهارت را با شوق فراوانى به سوى خود جلب مى كند و باعث خلق زيباترين اثرهاى هنرى و معمارى در جهان اسلام مى گردد.

از اين رو دريچه اى به سوى جهان ملكوت گشوده مى شود تا ترنّم هاى زيباى نور و روحانيت و انسانيت، فضاى زندگى انسان هاى شيفته و از خود رهيده را معطر نموده، و آنان را به سر منزل مقصود برساند.

ص: 713

تأثير زيارت در بهداشت روانى و تعالى روح

زيارت در اسلام، همان طور كه اشاره شد و به خصوص در فرهنگ تشيع از اهميت به سزايى برخوردار است. بزرگان و اولياى الهى و ائمه معصومين عليهم السلام در موارد بسيارى مؤمنين و افراد جامعه را به زيارت دعوت و تشويق نموده اند و از ارزش دنيوى و اخروى آن آنها را مطلع نموده اند.

زيارت هم جنبه اعتقادى و هم ابعاد اجتماعى و سياسى و به خصوص تربيتى و سازندگى دارد و الهام بخش جسم و روان انسان است. زاير در هر درجه و مقامى كه باشد و زيارت هرگاه انجام پذيرد و مزار مطهر ائمه معصومين عليهم السلام و ساير زيارتگاه ها در هر جاى دنياى خاكى و هر سرزمينى كه باشد، چشمه جوشان معنويت و معارف اسلامى و بشرى است براى رشد و بالندگى ارزش هاى اسلامى و الهى در انسان ها.

زيارت چه در خانه خدا باشد و چه مرقد مطهر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و چه قبور مطهر و مظلوم ائمه بقيع و چه كربلاى سيد الشهد عليه السلام و چه مشهد الرضا عليه السلام و يا ساير اماكن مطهر ائمه عليهم السلام و قبور شهداى اسلام باشد، همگى موجب انتشار نور معرفت و آگاهى و ارشاد و هدايت مى باشد.

سؤالى كه در اين جا مطرح است، اين است كه آيا زيارت صرفاً عملى است عبادى يا جنبه هاى روانى و درمانى هم دارد؟ زيارت چگونه مى تواند در پالايش روح و روان افراد و سلامت جسمى انسان ها نقش داشته باشد. زيارتنامه ها كه مملو از ذخاير معنوى است و از يك دنيا تعليمات فرهنگى و تربيتى و اجتماعى و سياسى برخوردار است، چگونه مى تواند در بازسازى روحى و جسمى انسان امروزى و در عصر تكنولوژى هاى پيشرفته مادى جهان معاصر نقش ايفا كند؟ اصولًا زيارت و درخواست هاى مادى و معنوى در قبور مطهر امامان عليهم السلام چگونه مى تواند به عنوان يك فرهنگ مترقى و عامل پيشرفت علمى و معنوى براى جوامع بشرى مطرح گردد؟

در اين راستا سؤالات زيادى مطرح مى باشد كه بررسى آنها در اين مقاله

ص: 714

نمى گنجد، همين قدر بر اين امر بايد به باور رسيد كه تأكيد پيامبر اكرم و تمام اولياى الهى براى تشويق مردم به زيارت، جاى هيچ گونه شك و ترديدى بر جاى نمى گذارد كه به اهميت و جايگاه آن در اسلام اشاره شده و مى شود.

ولى آنچه كه بيشتر مورد نظر است، گوشه اى از اثرات اين فرهنگ عميق شيعى و اعتقادى بر جسم و روان زاير است و نيز بيان حالاتى كه در موقع زيارت براى افراد پيدا مى شود كه خود مستوجب برآورده شدن حاجات و استجابت دعاى زايرين را فراهم مى آورد. اكنون نقش زيارت و دعا را كه در تربيت انسان و تعالى جسم و روح او مطرح است به اجمال بازبينى مى نماييم.

با بررسى مقدمات زيارت قبور مطهر ائمه عليهم السلام و ... به ويژه بارگاه ملكوتى حضرت ثامن الحجج عليه السلام كه در آداب زيارت وارد شده، و بسيار آموزنده و سازنده است، به جواب سؤال خود دست پيدا مى كنيم. هيجانات روحى و عشق به ديدار معشوق حالت سازندگى جسمى و روانى را به همراه دارد. در اين زمينه مطالب و روايات و آيات متعددى كه پيرامون سفر زاير و اثرات آن وجود دارد، خود حديث مفصلى است بر اين مجمل! (1) در زيارت انسان با تمامى نواقص و كمبودهايش در برابر يك انسان كامل قرار مى گيرد و از آن جايى كه انسان يك موجود كمال گرا است و تلاش مى كند خود را به كمال مطلق نزديك كند، زيارت، اسباب اين صعود را براى او فراهم مى كند. از طرف ديگر زيارت مى تواند در انسان تحول روحى عظيمى را ايجاد كند. و اگر كسى به زيارت برود و اين تحول روحى را در خودش احساس نكند، پس هيچ سودى از زيارت عايدش نشده است. از يكى از علما نقل شده كه زاير بايد پس از زيارت بهتر از قبل باشد. حال اگر زايرى از راه دور با سختى و مشقت رنج سفر را تحمل كند و با


1- روزنامه قدس، زيارت و تأثير آن بر بهداشت جسم و روان، سال 1383، ص 3.

ص: 715

شوق و شور فراوان به زيارت بيايد، اين حضورش مى تواند تأثيرات تربيتى بيشترى داشته باشد.

دكتر عظيمى از استادان حوزه علميه معتقد است:

زايرى كه قصد زيارت يك انسان بزرگ و امام و پيشواى خود را دارد، لازم است آمادگى لازم جهت اين عمل را در خود ايجاد كند. فردى كه موفق شود اين آمادگى را در خود ايجاد كند، اثرات آن را به وضوح در خود مى يابد، كه احساس شادى و نشاط معنوى و سبكبارى از مهم ترين تأثيرات آن است. با ايجاد اين احساسات خاص است كه فرد مى تواند از زيارت خود بهره هاى فراوانى ببرد. (1) در آداب زيارت آمده است: وقتى فردى به زيارت مى رود بايد با وضو باشد، پاكيزه ترين و بهترين لباس خود را بپوشد، معطر باشد و ... كه رعايت تمام اين شرايط و آداب، تأثير فراوانى در روح و روان او به جاى خواهد گذاشت. دعاهايى كه هنگام زيارت بايد خوانده شود، و نيز رعايت ادب و متانت كه تمامى اينها تمرينى است براى چگونگى زندگى فرد در جامعه و اين فرد مبدل مى شود به يك انسان پاك و با اخلاق كه سعى مى كند با رعايت حقوق ساير زايران در حريم كبريايى امام خويش حاضر شود. اگر اين رفتارها بتواند در انسان ملكه شود، اين فرد در جامعه نيز به همين شكل ظاهر خواهد شد، چراكه اين حضور معنوى او را براى حضورى بزرگ تر در جامعه تربيت مى كند و مى سازد.

پس زيارت صرفاً عملى عبادى خشك و بى روح نيست، بلكه ساير جنبه هاى سياسى، اجتماعى، به خصوص عاطفى، روانى و تربيتى را نيز در بر مى گيرد. ادعيه اى كه در اين زمينه آمده، علاوه بر بهداشت جسمى و رعايت نظافت فردى، آمادگى و بهداشت روحى و روانى زاير را نيز در دستور كار او قرار مى دهد و براى ورود به


1- ماهنامه زاير، مرورى بر آثار تربيتى زيارت، شماره 152، ص 8.

ص: 716

صحن مطهر و ورود به حريم مطهر قبور، و دعاهايى كه بايد زاير بخواند و حتى گام برداشتن را تعليم داده است.

در آداب زيارت چقدر زيبا و دلنشين وظايف زايران تشريح شده است. همه اينها از نظر رفتار فردى و اجتماعى و در واقع بهداشت فردى و اجتماعى قابل تأمل و مطالعه است. با اين آمادگى ها، زاير در قبل از زيارت، يك انسان عادى نمى باشد، بلكه يك انسان آماده، پاك و مطهر، با آداب و اخلاق در كنار ساير زايرين است كه آنها هم در همين شرايط قرار دارند، پاى در حريم دوست و يار و مولا و مقتداى خود مى گذارد و دريچه دل را مى گشايد و در خلوت خود با او راز و نياز مى كند.

تصور اين صحنه ها به لحاظ علمى و مادى بشرى را نمى توان در هيچ مكتب و يا در هيچ كتاب علمى و پزشكى يافت، كه اين طور نسخه صحت و سلامت جسمى و روحى را براى فرد فرد جامعه از يك انسان معمولى و عادى، حتى بى سواد، به علم روز گرفته تا بالاترين شخصيت هاى علمى و افراد برجسته، عالم و استاد و پزشك معالج و ... را پيچيده باشد. آنها همگى در كنار هم بايد اين چنين به مداواى بيمارى هاى درون و نهان خود بپردازند. به اعتقاد تمام جامعه شناسان و روان شناسان و اطباى جسم و اخلاق، زواياى پيچيده اين حالات روحى و معنوى را بايد در اين حالات روحانى جست وجو نمود.

بايد نگرش علمى و با ديدى نو اين تعاليم بسيار مترقى و سازنده را به جامعه و سپس به دنيا عرضه نمود، تا بتوان در اين جهان به هم ريخته و بى هويت، انسان معنوى با الگوى اسلامى را عرضه نمود، تا بشريتِ غرق در ماديات و رفتارهاى غير اخلاقى و انسانى، اين انسان والاى تربيت شده در مكتب اسلام و ائمه اطهار عليهم السلام را شناخته براى خود الگو سازد.

زاير اكنون با اين توصيف به بيان هر چه در درون دارد پرداخته و با معبود خود راز و نياز مى كند و شريف ترين و پاك ترين مخلوق خداوند يعنى ائمه معصومين عليهم السلام را

ص: 717

ناظر و شفيع خود قرار مى دهد. در پناه آنها جرأت مى يابد، زبان به اعتراف بگشايد و از اعمال ناپسند و رفتارهاى ناهنجار فردى و اجتماعى خود عذر تقصير آورد، و طلب عفو و بخشش نمايد و درون خود را نيز همچون جسم خود مطهر و پاك سازد.

اين تخليه روانى و خالص شدن، و در يك كلمه گناه را كنار گذاردن، او را سرمشق ديگران مى نمايد و به تك تك افراد درس انسان سازى مى دهد. اين است آن داروى خوشبختى كه هيچ نسخه و تجويز دارو نمى تواند به اين زيبايى انسان را آرام نمايد.

چون داروهاى ساخت بشر اگر مفيد باشد، همگى فقط در جسم انسان اثر مى گذارد، لذا زيارت با رعايت همه آداب و دستورات آن براى انسان هاى به ظاهر سالم، حتى پزشكان، درمانگرى بسيار سازنده اى دارد و شفابخش آلام روحى و روانى انسان ها است. (1) تجريه و تحليل مطالب

باتوجه به مطالبى كه آورده شد، مى توان چنين تجزيه و تحليل نمود:

1. زيارتگاه مكانى است كه علاوه بر عبادات، نكات تربيتى نيز در آن به وضوح به چشم مى خورد و انسان ها را از آلام و رنج هاى درونى بازداشته و پيونددهنده مخلوق است با خالق جهان و همين طور علاوه بر زيارت سياحت هم به شمار مى آيد.

2. زيارتگاه ها، مكانى است براى عبادت و اين كه افراد لحظه اى از ماديات و دنياى فانى چشم پوشيده و با خداى خود راز و نياز مى كنند، به آرامش فكرى بيشترى رسيده و با استفاده از اين آرامش، توانسته اند به زندگى خود حركت و پويايى بيشترى داده و به تعالى روح خود نيز رسيده اند.

3. زيارتگاه ها، محيطى است كه افراد براى بخشش گناهان خود به اين مكان هاى مقدس رفته و از خدا طلب عفو و بخشش مى نمايند. به طور كلى ثابت شده است كه


1- روزنامه قدس، زيارت و تأثير آن بر بهداشت جسم و روان، ص 3.

ص: 718

انسان ها هميشه به دنبال يك پناهگاه و يك نيروى مافوق بشرى خواسته اند تكيه كنند كه هم در گشايش كارها و هم در آمرزش گناهان اين مكان ها بسيار تأثيرگذار مى باشند.

4. زيارتگاه ها، محيطى است براى اين كه تنهايى انسان ها را پر كند. تنهايى براى انسان ها غير قابل تحمل است و تنها بودن فقط از خداى يگانه است و مختص به او.

رفتن به زيارتگاه ها انسان امروز را از روزمرگى نجات داده و شور و نشاط تازه به او بخشيده و به تعالى روح دست پيدا مى كنند.

5. هنگامى كه انسان ها، دچار گرفتارى شده و از همه جا رانده مى شوند، تنها جايى كه مأمن آنهاست، درگاه خداوند است و انسان ها براى اين كه راحت تر بتوانند با خداى خود خلوت كنند، فقط در اين مكان هاى مقدس است كه مى توانند خواسته خود را به خدا گفته و به آرامش برسند. و صبرى كه خداوند براى تحمل مشكلات به آنها مى دهد، خيلى نتيجه بخش است، چراكه همين صبر بر مشكلات باعث مى شود، افراد دچار آلام روحى و روانى شفا پيدا كرده، يعنى با توكل بر خدا و شفاعت امامان معصوم عليهم السلام به منزل يقين مى رسد.

6. همچنين زيارتگاه ها محيطى است كه افراد تنها از راه هاى دور مى آيند و مى توانند در كنار آن حريم يار به آرامش رسيده و هم به زيارت و هم به سياحت خود دست يابند.

نتيجه گيرى

زيارت در اسلام به ويژه در فرهنگ ارزشمند شيعيان، از اهميت بسيار والايى برخوردار است. زيارت هم جانب اعتقادى و هم ابعاد اجتماعى و سياسى را در بر مى گيرد، اما آنچه در اين امر مهم است ابعاد تربيتى و سازندگى اين عمل روحانى است، بعدى كه الهام بخش جسم و روان انسان مى باشد. زيارت صرفاً عملى عبادى

ص: 719

نيست؛ بلكه ساير جنبه هاى سياسى، اجتماعى به خصوص عاطفى و روانى و تربيتى را نيز در بر مى گيرد.

زيارت پيونددهنده انسان با ائمه معصومين عليهم السلام است. وقتى به زيارت چنين انسان هاى بزرگ و شريف نايل مى شويم، بايد به عنوان يك الگوى برتر از آنها كسب فيض كرده و اخلاق و رفتار و اعمال خود را با ساير خصوصيات آن بزرگواران منطبق سازيم، چراكه در اين صورت است كه زيارت معناى واقعى خود را پيدا مى كند.

وقتى ما در برابر يك معصوم و امام قرار مى گيريم و در مزار پيشوايان دين، با شناخت و بصيرت خود حضور مى يابيم و مى دانيم كه اينان كمال مجسم و عينيت فضيلت و جلوه هايى از نور خدا و چشمه هايى از فيض رب و تبلورى از ايمان و خلوص و عبوديت و پاكى اند، در اين صورت عظمت آنان ما را متوجه نقايصمان مى كند و پاكى آنان ما را به ماديات و دنياگرايى ما واقف مى گرداند. پيروى از آنان معصيت ما را محو مى نمايد و نورانيت آنان تيره جانى و تاريك دلى ما را روشن مى كند. مقام آنان ما را آگاه مى كند كه اگر آنان در قله اند، ما هنوز به دامنه هم نرسيده ايم، اگر آنان معصومند، ما گرفتار معصيتيم، اگر آنان برگزيده خدايند، ما در دام ابليس و هواى نفس اسيريم، اگر آنان در اوج معراج معنوى اند، ما در هبوط مادى مانده ايم، اگر آنان بنده خدايند، ما در بند خود گرفتار آنيم.

زيارت زمينه ساز اين تقابل و تقارن و مقايسه و محاسبه است و تا اين سنجش انجام نگيرد، به كاستى هاى اخلاقى و ضعف هاى معنوى خود واقف نخواهيم شد.

پيشنهادات

1. در جامعه سعى شود كه مردم را با اين اماكن مقدس و زيارتگاه ها پيوند دهيم كه اين نقش را رسانه هاى ارتباط جمعى، آثار مكتوب، مطبوعات و ... مى توانند به خوبى ايفا نمايند.

ص: 720

2. اگر انسان ها بخواهند از دام روزمرگى و ناراحتى هاى روحى و روانى نجات يابند، رفتن به اماكن متبرك و راز و نياز با خداى احد و يگانه تنها راه نجات آنها مى باشد، تا بتوانند به آرامش روحى مطلوب رسيده و به تعالى دست پيدا كنند.

3. رفع مشكلات انسان ها در اين اماكن مقدس از سوى متوليان آنها، يكى از راه هاى تجمع مردم است. با تشويق و ترغيب آنها مى توان مشكلات ديگران را همچون تجمع در مساجد حل نمود و به رتق و فتق آنها نيز رسيدگى كرد.

4. مناسب سازى اماكن مقدس نيز از اهميت و جايگاهى بس بالا برخوردار است و بايد متوليان و مسئولين نيز به اين امر مهم توجّه داشته باشند و براى كودكان، سالمندان، گردشگران و ... مكانى بس آرام و دلنشين با توجه به حال و هواى زيارت برگزينند.

ص: 721

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. آيين وهابيت، جعفر سبحانى.

3. احياء العلوم الدين، ابو حامد غزالى.

4. بحار الأنوار، علامه محمّد باقر مجلسى.

5. جامع السادات، علامه محمدمهدى نراقى.

6. جامعه شناسى اديان، دكتر على شريعتى، حسينيه ارشاد، تهران، 1356.

7. درآمدى بر جامعه شناسى دين و آراء جامعه شناسان بزرگ درباره دين، دكتر مسعود جلالى مقدم، تهران، نشر مركزى، 1379.

8. روان شناسى دين، ماهنامه، سال اول، شماره 3.

9. زاير، ماهنامه بين المللى و فرهنگى، اجتماعى و اعتقادى، سال چهاردهم، شماره 152، مرداد 1386.

10. زمينه جامعه شناسى، گيدنز، ترجمه منصور صبورى، 1374.

11. سنن ابن ماجه.

12. شهيد و شهادت در ادعيه و زيارات، على اكبر عليخانه، مرتضى بحرانى، نشر شاهد، 1380.

13. صحيح، مسلم بن حجاج نيشابورى.

14. صحيح، محمّد بن اسماعيل بخارى.

15. صحيح ابن ماجه.

16. الفقه على المذاهب الاربعه.

17. روزنامه قدس، مورخ 27 آبان، 1383، مشهد.

18. كامل الزيارات، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه القمى، تهران، صدوق، 1375.

19. كشف الارتياب، سيد محسن امين.

ص: 722

20. مزارات أهل البيت و تاريخها، ترجمه محمد حسين حسينى الجلالى، بيروت، 1995 م.

21. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، تهران، اسوه، 1376.

22. وسائل الشيعه، شيخ حرّ العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى.

ص: 723

3. نقش زيارت در بهداشت روانى و تعالى روح

داود اسديان (1) و مهدى راثى (2)

چكيده

دنياى امروز با وجود پيشرفت و تحولى كه بر حسب ظاهر پيدا كرده است، در واقع پر از نگرانى ها، اضطراب ها و ترس ها و دلواپسى هاى شخصى است كه ايجاد عقده هاى روانى مى كند. همين عقده ها هم منشأ بسيارى از بدبختى هاى نسل ماست و اين فاجعه اى است كه جامه غرب را در لجنزار خود فرو برده، و دردى است بى درمان كه روان شناسان شرق و غرب به آن اعتراف مى كنند. تقريباً همه روان شناسان تصريح مى كنند كه بيشتر بيماران، تحت تسلط غم ها، غصه ها و دلواپسى ها قرار دارند كه اين غم و غصه ها عقده زاست و عقده هم جنون زا، جنايت افزا و موجب گوشه گيرى، عزلت و ... در آنان است. و هم آنها مى گويند كه اين دردها را درمانى نيست جز توجه به معنويت، دين و اخلاق و تقويت آن در وجود انسان ها. قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام هر دو بخش سخن آنها را تأييد مى كند. در ميان آموزه هاى دينى، نقش زيارت و دعا به عنوان دو عامل در سلامت روح و بهداشت روان از جايگاه بسيار رفيعى برخوردار است.

كليدواژه ها: دعا، زيارت، بهداشت روانى، سلامت روح، دين.

مقدّمه

يكى از ابتدايى ترين و بديهى ترين نيازهاى انسان، نياز به امنيت و آرامش درونى است. در سايه آرامش جسم و روح است كه انسان مى تواند به اهداف خويش در


1- عضو هيأت علمى دانشگاه پيام نور واحد اهر.
2- سرپرست دانشگاه پيام نور واحد اهر.

ص: 724

زندگى دست يابد.

در واقع رسيدن به كمال انسانى و به طور كلى هدفى كه خداوند انسان را براى نايل شدن به آن خلق كرده، در گرو زيستن توأم با آرامش روحى و روانى در دنياست.

اضطراب و تشويش هاى درونى ناشى از زندگى ماشينى، همواره مانع پيشرفت انسان در همه ابعاد بوده است و چه بسا زمينه ابتلا به انواع ناراحتى ها و بيمارى هاى جسمى و روحى را فراهم كرده است.

رسيدن به آرامش و طمأنينه قلبى و سلامت ذهنى كه از سوى متخصصان به «بهداشت روانى» تعبير مى شود، آرزوى هر انسانى است كه به واسطه آن داراى تفكرى سالم، ذهنى خلاق و خاطرى آسوده براى پيمودن فراز و نشيب هاى زندگى باشد.

امروزه، نقش مذهب و عقايد مذهبى و باورهاى دينى و اعتقاد به خدا و انبيا و معاد، در بهداشت روانى و سلامت روحى بسيار مورد توجه محققان و دانشمندان همه جوامع بشرى قرار گرفته است كه اين توجه منجر به انجام تحقيقات بسيار متعدد و متنوع شده است و در نهايت همه اين تحقيقات، نقش مثبت و مؤثر مسايل دينى و مذهبى در بهداشت روانى را تأييد مى نمايد.

بنابراين زيارت و دعا كه در آيين نورانى اسلام از جايگاه بسيار رفيع برخوردار است، مى تواند در برطرف نمودن نيازهاى معنوى و روحى و روانى انسان نقش سازنده داشته باشد. لذا لازم است اين موضوع مورد توجه و اهتمام خاص قرار بگيرد. چرا كه انسان، امروزه تشنه مفاهيم عميق فطرى و الهى است كه متأسفانه در پيچ و خم غفلت هاى زندگى روزمره به تدريج به دست فراموشى سپرده مى شود.

در زيارت انسان با توسل به ارواح پاك انبيا و ائمه و اولياى خدا، از آنان استمداد جسته و درصدد ارتباط با آن حجت هاى خداوند مى باشد. به اعتقاد ما مسلمانان، آنان زنده و شاهد و ناظر هستند(... تشهد مقامى و تسمع كلامى و تردّ سلامى ...). در سايه اين

ص: 725

ارتباط است كه زاير روح خود را صفا بخشيده و صيقل مى دهد و از كدورت ها و پليدى ها، خالص و پاك مى گردد. مقاله حاضر تلاشى در اين زمينه است تا نقش زيارت و دعا را به عنوان دو عامل معنوى در سلامت روح و بهداشت روان انسان ها مورد بررسى قرار دهد، باشد كه گامى مفيد در ارائه راه و روشى بهتر براى دستيابى به آرامش روح و روان و در نتيجه سلامت جامعه باشد.

زيارت در لغت و اصطلاح

زيارت، به مشاهد متبرك و بقعه ها رفتن و دعايى كه به عنوان تشرف باطنى براى امام ها و امامزاده ها و اولياى خدا خوانند، بكار برده مى شود. زيارت به حج و مسافرت به مشاهد متبرك و كسب فيض از قبور منور ائمه هدى عليهم السلام نيز معنى شده است. البته زيارت، سفر و بازديد از اماكن و شخصيت ها در ملل و فرهنگ هاى مختلف نيز وجود دارد و به ديدار و ملاقات پادشاهان و بزرگان رفتن نيز زيارت خوانده شده است.

همچنين دهخدا در لغت نامه خود زيارتكده را به معنى مزار و زيارتگاه تعريف كرده است.

رفت از آن جا و برگ راه ساخت به زيارتگه مقدس تاخت

(نظامى) (1) اقسام زيارت

زيارت در لغت نامه دهخدا به دو قسم تقسيم شده است:

الف) گاه زاير در زيارت خود مطالب و نيازهاى خود را از زبان دل به پيشگاه الهى اظهار مى دارد كه اين نوع را «دعاى غير مأثور يا غير وارده» مى نامند.

ب) مواردى هست كه زاير و داعى مطالب و نيازهاى خود را از قول خود بيان


1- لغت نامه دهخدا ذيل ماده زيارت، ص 13054.

ص: 726

نمى كند، بلكه با الفاظ مخصوص كه از ناحيه حضرات معصوم عليهم السلام نقل شده است به طرح نيازهاى خود مى پردازد. اين قسم ادعيه را در زيارات «دعاهاى وارده يا ادعيه مأثوره و زيارات معتبر» مى نامند. (1) انواع ادعيه و زيارات مأثوره

در اين تقسيم بندى كلى، دعاها و زيارات ها به دو بخش تقسيم مى گردند:

الف) زياراتى كه بايد آنها را در شرايط خاص خواند. مثلًا در زمان يا مكان مقدس خوانده شود، مانند زيارت بالاسر يا پايين پاى حضرت ابا عبد اللَّه الحسين عليه السلام. براى اين نوع زيارت ها و دعاهاى خاص، آداب و شرايط ويژه اى ذكر شده است.

ب) دعاها و زياراتى كه از جامعيت برخوردار بوده و براى آنها هيچ قيد و شرطى از نظر زمانى و مكانى، دور و نزديك بودن ذكر نشده است. اين دعاها از مضامين بسيار رفيعى برخوردارند و براى همه جا كاربرد دارند و از لحاظ ثواب و فضيلت نسبت به ساير زيارات از مرتبه بالايى برخوردار هستند؛ مانند دعاهاى كتاب گران قدر صحيفه سجاديه، زيارت جامعه كبيره، زيارت عاشورا، زيارت امين اللَّه و .... چه ائمه هدى عليهم السلام با شناخت و معرفتى كه از ذات حضرت حق دارند و نيز معرفتى كه نسبت به نيازهاى معنوى و امراض روحى و روانى انسان ها دارند، در اين دعاها مضامينى را با فصاحت و شيوايى و بلاغت به كار برده اند كه براى صلاح و فلاح ما پيروان، تعالى و نجات بخش بوده و لازم است شيعيان از اين آموزه هاى ارزشمند براى رفع نيازهاى روحى و معنوى خود بهره گيرند. در چنين شرايطى است كه دعاهاى ما به هدف اجابت خواهد رسيد.

برخى از آثار زيارت

در ادامه بحث به آثار و بركات زيارت، به طور مختصر اشاره مى شود:

الف) مأجور بودن زاير: در كتب معتبر روايى، براى زيارت قبور ائمه عليهم السلام ثواب و


1- همان، ص 13056.

ص: 727

حسنه بسيار وارد شده است، به طورى كه موجب تعجب انسان مى شود. اما نبايد عظمت و جايگاه آن پيشوايان و مقربان درگاه الهى و نيز خزينه هاى تمام نشدنى و نامحدود حضرت احديت فراموش شود. (1) ب) تلطيف عواطف و صيقل يافتن باطن و قلب زاير از تمايلات پست نفسانى.

ج) ايجاد و رشد خصايل و فضايل مثبت شخصيتى در زاير.

نكاتى مهم درباره زيارت و دعا

دعا و زيارت، پر و بال گشودن از گوشه تنهايى تا اوج با خدا بودن است. دعا و زيارت جامى است زلال از معنويت ناب در كام عطشناك زندگى، زيارت معصومين عليهم السلام بارقه اميد در فضاى غبار آلود زمانه، فرياد روح مهجور در هنگام غفلت و بى خبرى و نيز نسيمى فرحناك و برخاسته از بهشت است.

زيارت و دعا به انسان اعتماد به نفس مى دهد و او را از غرق شدن در گرداب نوميدى باز مى دارد و به تلاش بيشتر دعوت مى كند. زيارت و دعا دل و قلب انسان را صفا و نورانيت بخشيده و خضوع و خشوع ناشى از آن انسان را از مركب غرور و تكبر كه سرچشمه تمام بدبختى ها و سيه روزى هاست فرود مى آورد. براى زيارت در روايات پاداش هاى بسيار بزرگى بيان شده و وعده ورود به بهشت و شفاعت معصومين عليهم السلام از جمله آن وعده هاست:

امام باقر عليه السلام در مورد فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام فرمود: هر كس امام حسين عليه السلام را زيارت كند، خدا را در روز قيامت با ثواب دو هزار حج، دو هزار عمره و دو هزار جهاد كه ثواب آنها مثل كسى باشد كه در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام حج و عمره و جهاد كند ملاقات نمايد. (2)


1- مفاتيح الجنان، ذيل فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام.
2- همان، ص 760.

ص: 728

شخص زاير هرگاه اين توفيق را پيدا كرد كه در حرم مطهر امام معصوم واقع شود، نخست بايد با ذكر جملاتى كوتاه نسبت به ساحت مقدس آن امام معصوم عرض ادب و ارادت كند، آن گاه بايد بيشترين بهره را به وسيله دعا و استغفار براى خود و دوستان و هم كيشان خود از فيوضات آن مكان مقدس ببرد و وقت گران بها و فرصت طلايى خود را بيهوده از دست ندهد و بداند كه در جايگاهى قرار گرفته و توفيق حضور در بارگاه ملكوتى حجت خدا را يافته است كه مهبط فرشتگان الهى و محل رفت و آمد اولياى خداست و فيوضات و رحمت هاى الهى پيوسته بدان جا نازل مى شود. و احياناً حجج ديگر الهى در آن مكان پر بركت حضور دارند. زاير بايد بداند كه در آن مكان مقدس دعاى او به اجابت بسيار نزديك و اميد به برآورده شده حاجت او بسيار زياد است و از فرصت پيش آمده استفاده بهينه را ببرد.

امام سجاد عليه السلام فرمود: زاير حرم مطهر معصومان بايد تلاش كند كه از فرصت نصيب شده و توفيق حضور در آن مكان مقدس بيشترين استفاده را با دعا و استغفار و راز و نياز كسب كند و توجه داشته باشد كه دعاهاى خود را متوجه عالم بالا و رسيدن به اوج سعادت و كمال انسانى قرار داده و از توجه و تمركز به درخواست هاى بى ارزش مادى و دنيوى زود گذر و فانى اعراض نمايد.

امام سجاد عليه السلام در صحيفه سجاديه ياد مى دهد كه چه چيزهايى را با چه زبان و بيانى از خداوند متعال درخواست نماييم. با تأمل در دعاهاى عرفانى و انسان ساز رسيده از معصومين عليهم السلام كه با جامع ترين بيان ها و فصيح ترين عبارت ها بيان شده در مى يابيم كه از خداوند متعال چه چيز و چگونه طلب كنيم كه به درجه اجابت برسد و صلاح و فلاح ما را تأمين نمايد. (1) نكته ديگر اين كه زاير اماكن متبرك پس از قصد زيارت حرم معصوم عليه السلام و تمهيد مقدمات زيارت، همچون وضو و غسل، اعمالى را به شرح زير انجام مى دهد.


1- شرح زيارت امين اللَّه، ص 25.

ص: 729

اول: زاير پس از خواندن متن وارده موسوم به اذن دخول به عرض ارادت و سلام و تحيت بر صاحب بقعه متبرك و ائمه معصومين عليهم السلام مى پردازد.

دوم: زاير پس از عرض ارادت شروع به رازو نياز به ساحت بارى تعالى با شفيع قرار دادن معصوم عليه السلام اقرار به بندگى و اعتراف به ضعف وجودى خود در برابر ذات ربوبى و كبريايى حضرت حق كه موجب كمال و سعادت و تقرب به بارى تعالى است مى نمايد و با اقامه چند ركعت نماز و ساييدن پيشانى عبوديت بر خاك مطهر صحن و عيان ساختن بندگى، فلاح و صلاح خود و ديگران را مسئلت مى نمايد.

سوم: زاير حرم متبرك با طرح خواسته ها و بيان مشكلات و استمداد از حضرت حق با شفيع و واسطه قرار دادن صاحب آن بقعه متبرك(با عباراتى چون يا وجيهاً عنداللَّه اشفع لنا عنداللَّه) (1) رفع حوايج و مشكلات را طلب مى كند.

در ضمن زايران شيعه علاقه مند به معصومين عليهم السلام بايستى توجه داشته باشند كه در طرح خواسته ها و بيان آرزوها طبق فرمايش حضرت زهرا عليها السلام نخست براى ديگران و مؤمنان دعا نموده و بعد حوايج خود را مسئلت نمايد.(الجار ثم الدار).

زيارت همراه با دعا

همان طورى كه گذشت زيارت بدون وجود دعا معنا ندارد و دعا و زيارت لازم و ملزوم يكديگرند. به عبارتى هدف نهايى از دعا راز و نياز به در گاه خداوند متعال است و معمولًا در هر زيارتى به خصوص از بقاع متبرك و از بارگاه ائمه معصوم عليهم السلام زاير پس از عرض ارادت و سلام و تحيت به ساحت مقدس آن بزرگوار به طرح حوايج و خواسته هاى خود مى پردازد و با واسطه قرار دادن آن امامِ داراى شأن و منزلت در ساحت مقدس حضرت بارى تعالى، درخواست هاى خود را از پروردگار متعال طلب مى كند. به جهت اهميت موضوع دعا كه لازمه هر عمل زيارتى مؤثر،


1- مفاتيح الجنان، دعاى توسل.

ص: 730

مفيد و مقبول است به توضيح بيشتر پيرامون اين موضوع مى پردازيم.

ارزش دعا در اسلام

دعا يكى از بهترين عبادات معرفى شده و در لغت به معناى طلب، درخواست و تقاضا آمده است و در اصطلاح به اظهار نياز و خواهش بندگان از درگاه خداوند متعال گفته مى شود.

ارزش و اهميت دعا در فرهنگ اسلامى تا حدى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از آن به عنوان مغز عبادت نام مى برد(الدُّعاء مُخّ العبادة) و نيز امام سجاد عليه السلام در مناجات الذاكرين خود از مناجات خمس عشر به خداوند چنين عرض مى كند: «خداوندا يكى از برترين و بزرگ ترين نعمت هاى تو بر ما ياد توست كه بر زبان هاى ما جارى است و نيز اجازه توست به ما كه تو را بخوانيم و تسبيح كنيم». امام باقر عليه السلام فرمود: «

ما مِن شَى ءٍ افضَلَ عِندَ اللَّه عزوجلّ مِن ان يُسألُ وَ يُطرِبُ مِما عِندَهُ

»؛ (1) در نزد خدا هيچ چيز بهتر از اين نيست كه از او سؤال شود و از آنچه نزد اوست درخواست گردد.

دعا وسيله اى است كه پروردگار عالم در اختيار انسان قرار داده تا وقتى كه اعضا و جوارح و روحيات انسان از مسير تعيين شده خارج مى شود، بتواند با توجه به اين امر(دعا، ذكر، توسل و استغفار) خود را در مسير اصلى قرار داده و مشكلات روحى و روانى خود را با آن برطرف سازد.

در فرهنگ اسلام فرد مهمان نه تنها مجاز است كه خدا را بخواند و خواسته هاى خود را از او بخواهد، بلكه به اين كار مأمور است. خداوند ترك دعا را سبب بى اعتنايى خود به بندگانش ذكر مى كند و مى فرمايد: «قُلْ مَا يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبّى لَوْلَا دُعَآؤُكُمْ»؛ (2)

بگو اگر دعاى شما نباشد خداوند به شما اعتنا نمى كند.

دعا ضمير باطن انسان را جلا و نورانيت داده و باعث پرواز روح انسان به سوى


1- كافى، ج 2، ص 466، ح 2.
2- سوره فرقان، آيه 77.

ص: 731

ملكوت مى شود. دعا وسيله ارتباط مخلوق با خالق بوده و برنامه اى عمومى براى تمام كسانى است كه مى خواهند با خدا راز و نياز كنند. دعا ابزارى است در دست مؤمن كه به او نيرو داده و روح او را آرام و مطمئن مى سازد و در تقويت اراده، تهذيب نفس، ايجاد روحيه اميد و حصول هدف مؤثر است.

خداوند متعال، انسانِ هميشه محتاج و نيازمند به خودش را دعوت به دعا نموده و با كلام وزين «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (1)

او را به منظور رفع حوايج با اسلحه دعا مكلّف كرده است.

فلسفه زيارت و دعا

براى عمل ارزشمند زيارت در منابع دينى، فلسفه و آدابى ذكر شده است. مستحب است زاير قبل از تشرف به بقاع متبرك آنها را انجام دهد. وقتى اين مقدمات بجا آمد و با جامه اى پاك و بدنى طاهر، با قدم هاى كوتاه، خود را نزديك حرم مطهر كرده و تمام توجه خود را به ساحت مقدس و مقام والاى امام معصوم نمايد كه اين مكان محل رفت و آمد ملائكه مقرب خداست. سپس اذن دخول بخواند و وارد حرم نورانى بشود. (2) با مراجعه به منابع و محتواى زيارتنامه ها دلايلى را براى زيارت و دعا مى توان عنوان كرد كه به مهم ترين آنها اشاره مى شود.

تقويت روحيه عبادت و بندگى در انسان.

آشنايى مؤمنان و پيروان با راه و اهداف آن بزرگواران.

زنده ماندن نام ائمه اطهار عليهم السلام.

نمايش قدرت و عظمت مسلمانان.

آشنايى با طاغوت و طاغوتيان و اصحاب ظلم و مستكبران و بيزارى از آنها.


1- سوره غافر، آيه 60.
2- ادعيه و آداب حرمين، ص 20.

ص: 732

ترويج روحيه وحدت، اخوت و برادرى در جامعه اسلامى.

ظلم ستيزى در بين مردم و تن ندادن به حكومت طاغوت هاى زمان.

ترويج ارزش هاى معنوى در جامعه.

اهميت دعا در روايات

1. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «

الدعاء أفضل من قراءة القرآن

»؛ (1) خواندن دعا از خواندن قرآن بهتر است.

2. دعا برترين عبادت است.

3. «الدُّعاء يَرُدُّ القضاء». دعا قضاى الهى را بر مى گرداند.

4. رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «

الدّعاء مخّ العبادة

»؛ دعا مغز و اساس عبادت است.

5. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: دعا كليد رحمت و چراغ تاريكى هاست. (2) 6. و نيز فرمود: دعا كليد پيروزى و گنجينه رستگارى است. (3) 7. امام صادق عليه السلام فرمود: بر شما باد به دعا كردن، زيرا دعا شفاى هر دردى است. (4) 8. دعا عامل رفع اندوه و غم از دل مؤمن است.

9. امام صادق عليه السلام فرمود: دعا اسلحه مؤمن، ستون دين و نور آسمان ها و زمين است. (5) 10. امام على عليه السلام مى فرمايد: امواج بلا را به وسيله دعا قبل از وقوع، از خود دور كنيد. (6) 11. امام صادق عليه السلام فرمود: دعا نافذتر از اسلحه برّنده است. (7) برخى از آثار دعا

در منابع اسلامى آثار متعددى براى دعا و راز و نياز با خدا ذكر شده كه در ذيل به بعضى از آنها اشاره مى شود:


1- تفسير الميزان، ج 2، ص 49 به نقل از عدة الداعى ص 123.
2- بحار الأنوار، ج 90، ص 300.
3- همان، ص 341.
4- محجة البيضاء، ج 2، ص 299.
5- بحار الأنوار، ج 90، ص 294.
6- همان.
7- همان.

ص: 733

1. گناه زدايى: گناه اثرى تاريك بر دل آدمى مى گذارد و ميل و رغبت به انجام كارهاى نيك و خدايى را كاهش مى دهد. در عوض دعا و بندگى و ياد خدا وجدان خدايى را در دل انسان پرورش مى دهد و علاقه به انجام كار نيك را در وجود انسان بيشتر كرده و باعث تقرب به پروردگار و دورى از فساد و شرّ و گناه مى گردد. «إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنكَرِ». (1)

مى دانيم كه بخش مهمى از نماز دعاست.

2. درمان رذايل اخلاقى: در نهج البلاغه پس از اشاره به پاره اى از صفات رذيله در رفتار انسانى، از جمله سركشى، ظلم و تكبر آمده است: چون بشر در معرض آفات متعدد اخلاقى و بيمارى هاى روانى قرار دارد، خداوند متعال به وسيله نماز و دعا بندگان مؤمن خود را از گرفتارى در دامان اين صفات شيطانى حفظ و حراست مى كند. (2) 3. انس و لذت: در نهج البلاغه از آثار دعا لذت راز و نياز با پروردگار ذكر شده است. اگر شرايط دعا رعايت شود، هم دعا به هدف اجابت مى رسد و هم داعى از ارتباط با يگانه خالق هستى لذت مى برد، همان طورى كه مولاى متقيان فرمود: خدايا ياد تو مونس اهل ايمان است و اگر سختى ها بر آنان فرو ريزد به تو پناه مى برند. (3) 4. خوديابى: انسان وقتى رو به درگاه الهى مى كند، خود واقعى خويش را نيز كه پرتوى از عالم ربوبى است «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى» باز مى يابد و هر چه بيشتر با ياد خدا انس پيدا مى كند، به همان اندازه با خود واقعى و ملكوتى آشنا مى شود.

«وَ لَاتَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَلهُمْ أَنفُسَهُمْ». (4)

و مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خداوند نيز آنان را از ياد خودشان برد.

5. نورانيت و بصيرت دل.

6. زهد و وارستگى از لذات مادى.


1- سوره عنكبوت، آيه 45.
2- نهج البلاغه، خطبه 234.
3- همان، خطبه 216.
4- سوره حشر، آيه 19.

ص: 734

7. جلب توجه و نظر الهى به خود.

8. آرامش قلبى و قدرت روحى. (1) «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَلِنُّ الْقُلُوبُ». (2)

هان! تنها با ياد خدا دل ها آرام مى گيرد.

بهداشت روانى

بهداشت روانى عبارت است از مجموعه عواملى كه در پيشگيرى از ايجاد و يا پيشرفت روند وخامت اختلالات شناختى، احساسى و رفتارى در انسان نقش دارند. (3) بهداشت روانى طبق تعريف فوق در سه سطح پيشگيرى اوليه، پيشگيرى ثانويه و پيشگيرى ثالثيه مورد بررسى قرار مى گيرد.

منظور از پيشگيرى اوليه كاهش در مقدار بروز موارد اختلال روانى در يك جامعه است، به وسيله مقابله كردن با شرايط آسيب زا، قبل از اين كه ايجاد شوند. هدف اين نوع پيشگيرى، جلوگيرى از بيمار شدن يك فرد خاص نيست، بلكه مقصود پيش گيرى از خطر ابتلاى افراد كل جامعه به اختلالات روانى است. اين پيشگيرى به كاربرد روش ها و ابزارهايى اشاره مى كند كه در جلوگيرى از ظهور بيمارى هاى روانى مؤثر هستند.

در پيشگيرى ثانويه هدف مداخله زود هنگام در شناخت و درمان سريع نشانگان يك بيمارى اعلام شده كه تلاش مى شود از شيوع و گسترش آن بيمارى جلوگيرى شود.

و منظور از پيشگيرى ثالثى عبارت از كاستن از گسترش عوارض جانبى كه در حاشيه يك بيمارى يا اختلال اصلى وجود دارد. اين بخش بيشتر به فعاليت هاى توانبخشى مربوط مى شود. (4)


1- اخلاق اسلامى، ص 56.
2- سوره رعد، آيه 28.
3- بهداشت روانى.
4- همان.

ص: 735

جورج البى(1982) از پيشكسوتان بهداشت روانى با ارائه مدلى كوشيد تا مفاهيم پيشگيرى از شيوع بيمارى هاى جسمى را در مورد اختلالات روانى به كار برد. به نظر البى كاهش از استرس و افزايش سه عامل 1. مهارت سازگارى، 2. عزت نفس، 3. و گروه هاى تقويت كننده در مخاطبان، منجر به كاهش شيوع اختلال روانى مى گردد.

اين امر به ويژه در مورد كودكان و نوجوانان و جوانان مصداق بيشترى دارد.

از نظر نومى رى گرانت(1983) روانپزشك و متخصص كودكان و نوجوانان نيز مى توان با گسترش روش هاى پيشگيرانه مداخله كننده در سطوح خانواده و اجتماع، از شيوع ناهنجارى هاى روانى در جامعه جلوگيرى كرد. (1) اصول بهداشت روانى

براى دستيابى به هدف اصلى بهداشت روانى- كه پيشگيرى است- بايد محيط فردى و اجتماعى مناسب را براى افراد مهيا كرد. از نظر متخصصان اين حوزه، اصول اساسى بهداشت روانى به شرح ذيل است:

1. احترام فرد به شخصيت خود و ديگران.

2. شناختن محدوديت ها در خود و افراد ديگر.

3. دانستن اين حقيقت كه رفتار انسان معلول عواملى است.

4 آشنايى به اين كه رفتار هر فرد تابع تماميت وجود اوست.

5. شناسايى نيازها و محرك هايى كه سبب ايجاد رفتار مى شود.

بنابراين احترام به خود و ديگران(عزّت نفس)، شناخت محدوديت ها، فهم رفتار و عوامل ايجادكننده آن، ارادى بودن رفتارها، يا تابع فردى بودن آن و پى بردن به نيازهاى اوليه بشر از ملزومات وجود بهداشت و تعادل روانى در افراد است. در واقع شخصى كه اين اصول را بفهمد و بپذيرد، مسلماً واقع بينانه با مشكلات زندگى مقابله


1- همان، ص 20- 22.

ص: 736

خواهد كرد؛ و قدرت سازگارى با واقعيت ها را خواهد داشت. چنين فردى به جاى تفكر ايداليستى به طرز واقع بينانه(رئاليستى) با محيط پيرامونى خود تعامل مى كند.

توان و سازگارى وى در بهداشت روانى او اثرات مثبتى خواهد داشت. چنين فردى در صورت مواجهه با تعارض هاى روانى، با لحاظ اهداف خود تلاش و كوشش مى كند و با حفظ عزت نفس و ارزش وجودى خود، به محرك هاى محيطى پاسخ مناسب خواهد داد. (1) در تأمين بهداشت روانىِ هر فردى عوامل مختلفى دخيل مى باشد؛ از جمله اين عوامل مى توان به سبك تربيتى خانواده، رابطه با اوليا، اختلافات خانوادگى، وجود فرزندان و رابطه با برادران و خواهران اشاره كرد. در تمام اين موارد شرع مقدس اسلام دستورالعمل هاى كاربردى مؤثرى ارائه كرده است. در ميان اين عوامل مقوله هايى به نام خود پنداره و عزت نفس، بسيار قابل توجه مى باشد. رعايت ايجاز و اختصار مطلب مانع از پرداختن به اين موضوع است.

چگونگى تشكيل خود پنداره و عزت نفس كه در منابع اسلامى بسيار به آن تأكيد شده، براى متخصصان بهداشت روانى اهميت خاصى پيدا كرده است. بدون ترديد خود پنداره(چگونگى نگرش فرد به خود) و عزت نفس(احساس ارزشمندى) در تأمين بهداشت روانى فرد، نقشى بسيار تعيين كننده دارند. تصور فرد از خود و شخصيت خويش تا اندازه زيادى تصور فرد را در باره محيطش تعيين مى كند و در طرح ريزى برنامه ها، اهداف و صدور رفتار به فرد كمك خواهد كرد. اگر تصور از خود مثبت و نسبتاً متعادل باشد، شخص داراى سلامت روانى است، اما اگر به عكس خود پنداره شخص منفى و نا متعادل باشد، فرد از لحاظ روانى ناسالم و روان رنجور شناخته خواهد شد.


1- همان، ص 22- 28.

ص: 737

خود پنداره و عزت نفس قابل آموختن است. اين موضوع مسئوليت متوليان تربيتى و پرورشى كودكان را سنگين تر مى كند. تمام مسايلى را كه فرد درباره خود مى داند و نگرشى كه به خود دارد، ريشه در تجارب گذشته تربيتى فرد دارد. در زمان طفوليت اين تجارب تا اندازه زيادى منحصر به روابط خانوادگى است، ولى بعدها يعنى در مراحل بعدى رشد، نقش روابط اجتماعى، گروه همسالان افراد مورد علاقه و مدرسه نيز در رشد خود پنداره و عزت نفس كودكان بيشتر مى شود.

خود پنداره، هميشه در حال تغيير است، زيرا بر اثر روابط مداوم شخص با محيط تصوير او از وجود خودش در معرض تغيير قرار مى گيرد. اين تغييرات در دوران كودكى بسيار زيادتر از دوران بزرگسالى است. كودكانى كه در خانواده هاى صميمى و با محبت رشد مى كنند و در آن احساس ايمنى وجود دارد و افراد بزرگ تر هم در حل مشكلات آنها پشتيبان كودك هستند، اين چنين كودكانى مى توانند تصور مثبت و با ثباتى از خود داشته باشند. و به راحتى با مشكلات روبه رو مى شوند، بدون اين كه استرس، تشويق و اضطراب هاى ناخوشايندى را تجربه كنند. به نظر متخصصان بهداشت روانى، نياز به پيشرفت و ميل به موفقيت، واقع بينى، از جمله ويژگى هاى افراد با روان سالم مى باشد. (1) رابطه احساس ارزشمندى و ايمنى با بهداشت روانى

احساس ارزش، درجه تصويب، تأييد، پذيرش و ارزشمندى است كه شخص درباره خويشتن احساس مى كند. اين احساس ممكن است در مقايسه با ديگران و يا مستقل از آنها باشد. همزمان با زندگى اجتماعى، نياز به احساس ارزشمندى به نحو سالم و متعادل آن در انسان به وجود مى آيد و براى نگاهدارى سلامت و تعادل روانى و حتى تعامل وجود او بسيار ضرورى است. اگر بر اين نياز خللى وارد شود، احساس


1- همان، ص 84.

ص: 738

حقارت و يا خود بزرگ بينى در فرد ايجاد مى شود. بدين معنى كه شخص يا بسيار خود كم بين و ناراضى از خود و متزلزل مى شود و يا بسيار خود بزرگ بين و خود مدار و خودنما خواهد شد. هر دوى اين قطب هاى احساسى نشان دهنده اين واقعيت است كه فرد به دليل اختلال در احساس ارزشمندى، قادر به درك واقعيات و واكنش هاى ديگران درباره خود نخواهد بود. متخصصان بهداشت روانى، علت اصلى احساس حقارت و خود بزرگ بينى را، در طرد شدن مستمر و مداوم كودك از سوى والدين و ديگران اعلام كرده اند. به اعتقاد روان شناسان خصوصاً روان تحليلگران احساس بى ارزشى عميق، ريشه بسيارى از ناهنجارى هاى روانى است كه در بين افراد انسان ديده مى شود. (1) احساس ايمنى

احساس امنيت عبارت است از احساس آزادى نسبى از خطر. اين احساس وضع خوشايندى را ايجاد مى كند و فرد در آن داراى آرامش جسمى و روحى است. ايمنى نيز مانند ارزش، از احساسات و عواطف زير بنايى و حياتى براى تأمين بهداشت روانى است. افراد ناامن نامتعادلند، شخصى كه دايماً احساس عدم امنيت، ترس و خطر از بيرون و درون خود مى كند(دلشوره و اضطراب دارد) نمى تواند انسان سالمى باشد. او با پرخاشگرى و اضطراب واكنش نشان مى دهد. در دنياى ذهنى خود مدام در حال دفع كردن خطرات احتمالى است. براى سالم بودن جسمى و روانى، وجود احساس امنيت لازم و ضرورى است. البته اين موضوع منافاتى با احساس ناامنى در مواقع وجود خطر جدى و واقعى ندارد. احساس عدم امنيت دايم، شخص را در حال بسيج مداوم قوا و تلاطم و بهم ريختگى متابوليسم بدن قرار مى دهد و ادامه چنين وضعيتى به اختلالات روان- تنى منجر مى شود. اما اهل ايمان به بركت وجود


1- همان، ص 90 و 91.

ص: 739

ارتباط سازنده با پروردگار، طبق تصريح قرآن (1) در آرامش و امنيت روانى كامل به سر مى برند. (2) به اعتقاد روان شناسان احساس ناايمنى يك احساس نامحدود نبوده، بلكه احساسى پيچيده و مركبى است كه بايد به عنوان يكى از صفات اصلى كل شخصيت انسان محسوب شود. مزلو روان شناس معروف انسانگرا براى روشن كردن مفهوم ناايمنى، چهارده نشانگان فرعى اين احساس را برشمرده كه در ذيل به آنها اشاره مى شود. به اعتقاد وى احساس طرد شدگى، مورد علاقه ديگران نبودن، مورد تنفر ديگران بودن، احساس تنهايى، احساس ترس و اضطراب و احساسِ در معرض خطر بودن، از جمله نشانگان ناامنى است كه در افراد روان رنجور ديده مى شود. تصور منفى به دنيا، تصور منفى به افراد، احساس عدم اعتماد، بدبينى به ديگران، نارضايتى از خود و محيط، احساس تنش، عصبى بودن، بى ثباتى خلق، ضعف اراده، خرده بينى و گرايش به عيب گويى، احساس گناه، يأس، دلسردى، تمايل به خودكشى، جاه طلبى، اختلال در سيستم احساس ارزش و پذيرش خود، احساس حقارت، وابستگى زياد به ديگران، احساس درماندگى، خودخواهى و خود مدارى از جمله نشانگانى است كه مزلو براى افراد ناايمن مطرح كرده است. (3) خلاصه اين كه نابهنجارى هاى روانى و رفتارى در انسان هنگامى شروع مى شود كه احساس ناامنى در انسان به شدت بر وجود او حاكم گردد. لذا مى توان با الهام گرفتن از آموزه هاى دينى و انجام مناسكى همچون زيارت و دعا و برقرارى پيوندى قوى با خالق متعال، بر اين ناامنى غلبه نمود و سرانجام به سلامت روحى و بهداشت روانى فرد كمك كرد.


1- سوره فتح، آيه 4.
2- بهداشت روانى، ص 90 و 91.
3- بهداشت روانى، ص 92- 98.

ص: 740

پژوهش هاى انجام شده درباره موضوع مقاله

گرچه پژوهش هاى متعددى اثرات سلامت بخش دين را نشان داده اند، اما در خصوص اثر زيارت به عنوان يك رفتار دينى در بهداشت روانى، پژوهش هاى علمى چندانى در كشور گزارش نشده است. در سال هاى اخير روان شناسان علاقه فزاينده اى به بررسى نقش آموزه هاى دينى و مذهب در تأمين بهداشت روانى افراد نشان داده اند. يافته هاى تعداد زيادى از اين مطالعات حاكى است كه افراد مذهبى در مجموع شادتر و سالم تر از افراد غير مذهبى هستند، يا افراد مذهبى فعال، ميزان مرگ و ميرهاى پايين ترى در مقابل انواع بيمارى ها در مقايسه با افراد غير مذهبى نشان مى دهند. آنها از نظر جسمى هم وضع بهترى نشان مى دهند. (1) مكاتب دينى با تأكيد بر انجام رفتارهاى بهداشتى، سلامت روانى پيروان خود را تأمين مى كنند، به طورى كه پيروان اين مكاتب با انجام ندادن رفتارهاى ناسالمِ ممنوع شده، همچون مصرف الكل، تدخين و ... اختلالات جسمى و روانى كم ترى نشان مى دهند. (2) طبق يافته هاى جديد روان شناسان، افراد داراى اعتقادات مذهبى قوى و آنهايى كه در جوامع فعال هستند پس از رويدادهاى استرس آميز در مقايسه با افراد غير مذهبى از نظر روانى بهبود سريع ترى مى يابند و يا مشكلات استرس زا را بهتر تحمل مى كنند. (3) اديان و مذاهب كه از اركان اصلى فرهنگ هر ملتى مى باشد، با ايجاد حس همبستگى و تقويت روحيه حمايتى در پيروان خود، نسبت به همديگر به تأمين بهداشت روانى پيروان خود كمك شايانى مى كنند. دستورات دينى و آيين هاى


1- زمينه روانشناسى هيلگارد.
2- همان.
3- همان، ص 25.

ص: 741

مذهبى، همه عواملى هستند كه مى توانند در امر درمان و پيشگيرى اختلالات روانى و همچنين براى ارتقاى سلامت روان بيماران، به نحو مؤثرى به كار گرفته شوند. (1) بسيارى از پژوهشگران علوم رفتارى و روان درمانگران معتقدند كه باورها و رفتارهاى دينى در پيشگيرى و شفا دهى بيمارى هاى جسمانى و روان شناختى نقش اساسى دارند. (2) به نظر برخى از آنها ضعف باورهاى دينى، علت اصلى بيمارى هاى روانى اعلام شده و در يافته هاى پژوهشى بر آموزش باورهاى دينى براى كمك به درمان درمانجويان تأكيد شده است. (3) پژوهش هاى زيادى همچون يافته هاى ويلتز و كريدر(1992) وجود رابطه مثبت بين باورها، نگرش ها و عملكردهاى دينى با شاخص هاى بهداشت روانى و حتى جسمانى نشان داده اند.

كوهن (4) و همكاران(1995) در مطالعه اى بين ميزان افسردگى و دين باورى افراد، همبستگى خطى منفى به دست آوردند. به طورى كه افراد متدين در مقايسه با افراد سكولارعلايم افسردگى، از قبيل فقدان علاقه و انگيزه، كناره گيرى و انزوا، احساس دل شكستگى، بى قرارى و نااميدى كم ترى را نشان دادند. (5) برخى مطالعات نيز رابطه بين دين و سازگارى را بررسى نموده و دريافته اند كه نگرش ها و فعاليت هاى دينى با احساس سازگارى، همبستگى مثبتى دارند. (6) همچنين همبستگى معنادار مثبت بين انجام اعمال دينى با سازگارى بالاى زناشويى و رضايت زناشويى در اثر پژوهشى گانتنز و همكاران(1996) گزارش شده و پديده طلاق نيز


1- داويديان، 1376.
2- بررسى نقش زيارت دينى در سلامت روانى افراد، به نقل از نيل من و پرساد.
3- همان.
4- cohen
5- همان به نقل از ابوالقاسمى و جماران.
6- همان، به نقل از لوين و اندرو.

ص: 742

طبق يافته هاى اين پژوهش با ميزان ديندارى افراد، همبستگى منفى داشته است.

بررسى هاى ديگر نيز تأثير مداخلات دينى را در كاهش اضطراب و تحمل فشارهاى روانى نشان داده اند، به طورى كه افراد با اعتقادات دينى قوى، اضطراب و ناراحتى كم ترى را نسبت به كسانى كه به اعتقادات دينى پايبند نبوده اند گزارش كرده اند. (1) باورها و اعمال دينى از طريق ايجاد هدف و معنى در زندگى، گسترش روابط اجتماعى و با تقويت احساس همبستگى و ايجاد تعلق در افراد و از طريق ابزارهاى تخليه هيجانى، همچون شركت در اجتماعات و مراسم هاى مذهبى مختلف، موجبات آرامش و تخفيف ناملايمات روانى، همچون افسردگى و اضطراب را فراهم مى كنند. وطن خواه(1379) در پژوهشى رابطه معنادارى را بين ميزان دينى بودن جوانان و ميزان سازگارى آنان گزارش كرده است و علمى(1380) نيز در بررسى خود تحت عنوان «نقش دين و اعتقادات دينى در بهداشت روانى» چنين آورده است:

مذهب با تعليم اين كه طبيعت زندگى دنيوى با سختى ها و مصائب همراه است، افراد را آماده برخورد با مشكلات مى نمايد. مذهب با تبيين اين كه وجود اين سختى ها حكمتى دارد و براى تكامل فردى و اجتماعى بشر لازم است، سازگارى با مشكلات را تسهيل مى نمايد. (2) راثى در پژوهشى همبستگى خطى مثبت بين گرايش دينى با عزت نفس و خود كارآمدى گزارش كرده است. به طورى كه افراد با گرايش دينى قوى از عزت نفس بالا و از احساس خود كارآمدى بالاترى برخوردار هستند. طبق يافته هاى وى، هر قدر گرايش دينى در دانش آموزان بيشتر باشد، عزت نفس يا همان احساس ارزشمندى در فرد كه از شاخص اساسى در سلامت روانى افراد هست نيز بالا خواهد بود. طبق


1- همان.
2- پايان نامه بررسى رابطه گرايش دينى با عزت نفس و خودكارآمدى در دانش آموزان شهر تبريز.

ص: 743

يافته هاى وى افراد ديندار، خودكارآمدى بالايى دارند و خودكارآمدى بالا نيز به افزايش عزت نفس منجر مى شود و آن نيز اعتماد به نفس را در فرد تقويت مى كند و اين هم به نوبه خود در بهداشت روانى فرد مؤثر واقع مى شود.

به نظر بندورا(1986) خود كارآمدى يكى از دو ركن سلامتى عزت نفس است و افراد با خودكارآمدى بالا اعتقاد دارند كه مى توانند هر كارى را براى رسيدن به هدفى انجام دهند. وى معتقد است: افراد درمانده در حل مشكلات، آنهايى هستند كه به توانايى هايشان اطمينان نداشته و تلاششان كم تر بوده و يا كاملًا دست از تلاش برداشته اند. در مقابل افرادى كه از حس خودكارآمدى بالاترى برخوردار هستند، تلاششان را تا غلبه بر موانع افزايش مى دهند. (1) آلن برگين(1991) نيز يكى از پژوهشگرانى است كه طى پژوهش هاى ده ساله(1980- 1991) با عنوان نقش ارزش ها و آموزه هاى دينى در روان درمانى و ارتباط با بهداشت روانى به ضرورت به كارگيرى موضوعات ارزشى و دينى در آموزش هاى بالينى و آموزش هاى بيماران تأكيد مى كند. (2)

نقش زيارت در بهداشت روانى

بعد از طرح مباحثى در مورد اديان و مذاهب و نقش آنها در بهداشت روانى، اختصاصاً به موضوع زيارت به عنوان يكى از مناسك اديان، خصوصاً دين مبين اسلام و نقش آن در تزكيه و تهذيب نفس و بهداشت روانى مى پردازيم.

زيارت يكى از اعمال و مناسك دينى است و به عنوان يك تجربه فردى در ارتباط با خداوند تلقى شده و در دين توحيدى اسلام جايگاه ويژه اى دارد. با بررسى ادبيات پژوهشى موجود درمى يابيم كه رفتارهاى دينى مثل زيارت و عبادت در نزد مسلمانان


1- همان، به نقل از پاجارس.
2- مجموعه مقالات اولين همايش بين المللى نقش دين در بهداشت روانى.

ص: 744

به عنوان يك ارزش محسوب شده و بر انجام آنها تأكيد مى شود. در بحث زيارت فرد با حضور در مكان مشخصى نسبت به صاحب آن مكان يا خود مكان كه تشخص يافته، عرض ارادت نموده و به طرح مسايل و مشكلات خود و اجتماع با پروردگار مى پردازد و در آن مكان مقدس با واسطه قرار دادن آن صاحب شأن و منزلت، آرزوهاى خود را تعقيب مى كند. زاير در حين زيارت با نزديك كردن خود به پروردگار، احساس آرامش درونى كرده و تخليه هيجانى انجام مى دهد. اين امر نيز نهايتاً به سلامت روانى فرد كمك مى كند. (1) پارگامنت و ماتون(1992) نيز دريافتند كه انجام اعمال دينى، مثل زيارت و عبادت باعث كاهش عصبانيت و اضطراب مى گردد.

ونيس و ونيتراب(1995) در پژوهشى بر روى 400 آزمودنى به اين نتيجه رسيدند كه شركت افراد در مراسم دينى از قبيل زيارت و عبادت، با كاهش اختلالات روانىِ شركت كنندگان نسبت به ساير افراد همراه است. (2) پژوهشگرى ديگر نيز به نام موريس(1983) با انجام پژوهشى اثر زيارت دينى را روى افسردگى و اضطراب بر 124 بيمار جسمى مطالعه كرد و دريافت كه علائم مثبت بيمارى آنها بعد از انجام زيارت كاهش معنادارى يافته و اين كاهش حداقل تا 10 ماه بعد از برگشتن از زيارت ادامه دارد.

پهلوانى و دولتشاهى(1379) در پژوهشى به بررسى نقش زيارت دينى در سلامت روانى افراد پرداخته و دريافته هاى خود همبستگى خطى مثبت بين زيارت دينى و سلامت روانى گزارش كردند.

اين دو پژوهشگر، پرسشنامه سلامت عمومى(GHQ) كه شامل وضعيت جسمانى، ميزان اضطراب، ميزان افسردگى و كنش هاى اجتماعى است، بر روى دو


1- بررسى نقش زيارت دينى در سلامت روانى افراد، به نقل از كرول و سوحوچن.
2- همان به نقل از لوين و واندر.

ص: 745

گروه 35 نفرى كه شامل گروه آزمايشى افرادى كه عازم سفر خانه خدا بودند و گروه كنترل كه سفر سياحتى و تفريحى به كشورهاى تركيه و دبى را داشتند، اجرا كردند و به نتايجى دست يافتند.

روش اجرايى آزمون وى به اين صورت بود كه پرسشنامه GHQ به صورت test- retest قبل از اعزام به مسافرت زيارتى، تفريحى و بعد از بازگشت از سفر اجرا و نتايج تجزيه و تحليل داده ها با استفاده از روش آمارى t- test نشان داد. كه دو گروه از لحاظ سلامت روانى با همديگر متفاوت بودند. افراد گروه زيارتى به طور معنادارى در مقايسه با افراد گروه سياحتى در مرحله قبل از عزيمت به سفر از سلامت روانى بالاترى برخوردار بودند. با توجه به پيشينه تحقيقاتى موضوع كه در آن شواهد بسيارى از وجود رابطه خطى مثبت بين ديندارى و بهداشت روانى ارائه شده بود، در مى يابيم كه افراد گروه زيارتى عازم بيت اللَّه الحرام از ميزان ديندارى بالاترى برخوردار بوده اند. و مى توان نتيجه گرفت كه سلامت روانى بالاى گروه زيارتى به احتمال زياد به نقش باورهاى دينى آنها نسبت به گروه سياحتى مربوط مى شود، يافته هاى اين پژوهشگران نشان داد كه تفاوت موجود بين گروه زيارتى و سياحتى در سلامت روانى بعد از بازگشت از سفر نيز وجود داشته و زايران خانه خدا سلامت روانى بهترى داشته اند. نتايج اين پژوهش نشان داد كه زيارت باعث بهبود سلامت روانى افراد شده و اين يافته با نتايج يافته هاى موريس(1983)، سن و ونيتراب(1995) نيز همخوانى دارد. يعنى زيارت اماكن مقدسه و شخصيت هاى معنوى باعث كاهش اضطراب و افسردگى و افزايش سلامت روانى و بهبود عملكرد اجتماعى افراد شده است.

بر اساس يافته هاى اين پژوهش، به جز علايم جسمانى، زيارت در كاهش اضطراب، افسردگى و سازگارى اجتماعى تأثير مثبتى داشته است. يعنى زيارت دينى باعث بهبود علايم افسردگى، اضطراب و سازگارى اجتماعى افراد شده است.

ص: 746

در كل يافته هاى اين پژوهش نشان مى دهد كه زيارت دينى تأثير بيشترى در خصوص كاهش علايم روان شناختى افراد داشته و در كاهش علايم جسمانى منفى افراد تأثير زيادى نداشته است. در ضمن سفر سياحتى نيز در كاهش علايم روان شناختى گروه سياحتى با مقايسه نمره هاى پيش آزمون و پس آزمون تأثير داشته، اما تفاوت موجود معنادار نبوده است. يعنى پس از بازگشت از سفر، سلامت روانى افراد تا حدودى بهتر شده بود، اما تفاوت برخلاف گروه زاير معنادار نبوده است.

بر مبناى يافته هاى اين پژوهش مى توان اظهار داشت: افرادى كه عازم سفر زيارتى هستند در مقايسه با افراد گروه سياحتى، هم قبل از سفر از سلامت روانى بالاترى برخوردار بوده اند و هم اين كه سفر زيارتى در مقايسه با سفر سياحتى باعث بهبودى و افزايش سلامت روانى افراد زاير شده است. اين يافته ها كه زيارت، سلامت روانى افراد را به طور معنادارى افزايش داده، به ويژه با كاهش اضطراب و افسردگى و با افزايش سازگارى اجتماعى به بهداشت روانى افراد كمك كرده است. در راستاى تحقيقات پارگامنت و ماتون؛ 1992، نيس و وينتراب؛ 1995 و موريس؛ 1983 بوده است، يعنى شركت در مناسك دينى و زيارت باعث كاهش اضطراب، عصبانيت و اختلالات روانى مى گردد.

شايد بتوان اثربخشى زيارت را از منظر روان شناختى مطابق نظر كوئينك و همكاران(1981) اين گونه تبيين كرد كه زايران با احساس نزديكى به خدا در مراسم زيارت و همچنين تخليه هيجانى، به احساس آرامش درونى بيشترى دست يافته و اعتماد و اطمينان آنان به يارى و كمك خداوند افزايش مى يابد. لذا با استعانت از رحمت الهى در حل مشكلات خود، اميدوارتر مى شوند و نگرش آنها در برخورد با استرس ها تغيير كرده و اين تغيير نگرش نيز به شكل مثبت باعث بهبود خُلق و خو و سلامت روانى آنها مى شود.

ص: 747

خلاصه و نتيجه گيرى

جوامع بشرى در طول تاريخ خود همواره به دنبال آرامش روحى و به تعبير امروزى، سعى در دستيابى به بهداشت روانى خود و افراد جامعه بوده و هستند، امروزه اضطراب و نگرانى ها و تشويش ذهنى و عوارض ناشى از آن در زندگى فردى و اجتماعى گريبانگير بشر شده و نگرانى جدى براى بشر فراهم ساخته است. اتفاقاً در كشورهاى به اصطلاح توسعه يافته ميزان اين اضطراب ها و استرس ها و مشكلات روانى بيش از ساير كشورهاست. آمار روز افزون بيماران روانى بسترى در بيمارستان هاى غرب مؤيد اين حقيقت است.

فرهنگ انسان ساز قرآن كريم و تعاليم آسمانى براى دورى از اين همه نگرانى هاى روحى و روانى و استرس ها و تشويش ها نسخه اى شفابخش ارائه مى دهد كه اگر بشر به آن عمل نمايد بهترين درمان است و بايستى با دعا و ذكر خدا بر اين مشكلات غلبه كرد، چرا كه ياد خدا به تصريح قرآن آرام بخش دل هاست. (1) بايد گفت ارتباط با خدا از طريق مكان هاى مذهبى و زيارت حضرات معصومين عليهم السلام، اين انسان هاى كامل كه براى بشر در هر دوره و زمان به عنوان اسوه حسنه از ناحيه خداوند بارى تعالى ارزانى شده اند، مى تواند شفابخش دل هاى بيمار و زنگ زده انسان ها باشد. و بايد اين موهبت الهى را جهت اصلاح و تزكيه نفس از آلودگى ها و پليدى ها، كه فلسفه آمدن انبياى گرامى عليهم السلام جز اين نيست، مورد بهره بردارى قرار داد.

زيارت قبور ائمه معصومين عليهم السلام، موجب بيدار شدن ارزش هاى اصيل انسانى در وجود انسان يا بيدار شدن خود واقعى و ملكوتى، و حاكميت روح بندگى و آرامش قلب انسان است و اين آرامش و اطمينان قلبى لازمه حيات بشر است و اميدوارى به


1- سوره رعد، آيه 28.

ص: 748

آينده را به ارمغان آورده و انسان را اميدوارتر خواهد ساخت و در چنين شرايطى است كه مشكلات پيش رو هرگز نخواهند توانست انسان را به يأس و ناميدى كشيده و دچار بحران روحى و روانى سازد.

ص: 749

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. اخلاق اسلامى، محمدعلى سادات، تهران، سمت، چاپ سى ام.

3. ادعيه و آداب حرمين، حوزه نمايندگى ولى فقيه در امور حج و زيارت، مشعر، تهران.

4. اصول كافى، ابى جعفر محمّد بن يعقوب شيخ كلينى.

5. بحار الأنوار، محمدباقر مجلسى، بيروت، لبنان.

6. بررسى رابطه گرايش دينى با عزت نفس و خودكارآمدى در دانش آموزان شهر تبريز، مهدى راثى، دانشگاه تبريز، دانشكده علوم تربيتى و روان شناسى، پايان نامه كارشناسى ارشد، تبريز، 1382.

7. بررسى نقش زيارت دينى در سلامت روانى افراد، هاجر پهلوانى و بهروز دولتشاهى، خبرگزارى فارس، تهران، 1379.

8. بهداشت روانى، سعيد شاملو، چاپ پانزدهم، رشد، تهران، 1381.

9. بيست گفتار، شهيد مرتضى مطهرى، دفتر فرهنگ اسلامى.

10. ترجمه تفسير الميزان، علامه سيد محمد حسين طباطبايى.

11. زمينه روانشناسى هيلگارد، ادوارد اسميت و همكاران، ترجمه پورافكارى، تهران، شهرآب، چاپ دوم، 1385.

12. سلامت روح، ناصر مكارم شيرازى، نماز و عبادت در تفسير نمونه، نبوغ، تهران.

13. شرح زيارت امين اللَّه، سيدهاشم رسولى محلاتى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

14. شرح و تفسير دعاى كميل، حسين مظاهرى.

15. صحيفه سجاديه، امام على بن الحسين عليه السلام، دفتر انتشارات اسلامى، قم.

16. طهارت روح، شهيد مرتضى مطهرى، ستاد اقامه نماز، تهران.

17. لغت نامه دهخدا، على اكبر دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم.

18. مجموعه مقالات اولين همايش بين المللى نقش دين در بهداشت روان، صولتى دهكردى و

ص: 750

همكاران، تهران، دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382.

19. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، قم، بلاغت، چاپ دوم.

20. نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، مؤسسه فرهنگى تحقيقاتى اميرالمؤمنين عليه السلام، قم.

ص: 751

4. نقش زيارت و دعا در بهداشت روانى و تعالى روح

دكتر سيدكامران علوى (1) و هما كاظمى (2)

چكيده

گسترش رشته هاى متعدد دانشگاهى و مراكز ارائه خدمات و ارتقاى ابعاد روانى در همه جوامع و نيز استقبال گروه هاى مختلف جامعه، شواهدى بر اين ادعاست كه در جهان امروز به مراقبت و پرورش و ارتقاى ابعاد روحى و بهداشت روانى اهميت فراوان داده مى شود. يك جلسه مشاوره و روان درمانى موفق، داراى سه ركن مهم درمان است كه عبارتند از همدلى، صداقت و محبت.

در بين آموزه هاى دينى، دعا و زيارت و حضور در اماكن مقدس، آثار بسيارى در حفظ بهداشت روانى و درمان اختلالات رفتارى دارد. حقيقت اين است كه كسانى كه به زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار مى روند، در اثر حضور در محيط معنوى، احساس امنيت روانى مى كنند، زيرا احساس مى نمايند به نزد كسى آمده اند كه با آنها همدل و رازدار است، به آنان محبت دارد و اسرار آنها را حفظ مى كند. در اين نوشتار مقايسه اى بين زيارت و جلسه روان درمانى صورت گرفته است.

كليدواژه ها: بهداشت روانى، زيارت، دعا، زيارتگاه.

مقدّمه

در جهان امروز به مراقبت، پرورش و ارتقاى ابعاد روحى- روانى انسان، همانند ابعاد جسمى او اهميت داده مى شود. البته در بعضى موارد، مى بينيم كه توجهات بيشترى


1- روان شناس، مدرس دانشگاه علوم بهزيستى و توانبخشى.
2- كارشناس ارشد روان شناسى، دبير آموزش و پرورش.

ص: 752

نيز به تربيت و حفظ بهداشت روانى، نسبت به تربيت و بهداشت جسمانى، مبذول مى گردد. گسترش رشته هاى دانشگاهى متعدد و مراكز ارائه خدمات و ارتقاى ابعاد روانى براى افراد، اعم از سالم و بيمار، در همه جوامع، و نيز استقبال اقشار مختلف جامعه در سنين متفاوت و با وجود تفاوت هاى جنسى(زن و مرد) همه شواهدى بر اين ادعا هستند. در كشور ما نيز نه تنها در شهرهاى بزرگ، بلكه در شهرهاى كوچك و دور افتاده نيز خدمات و تبليغاتى تحت عناوينى نظير مشاوره، روان درمانى، كسب مهارت هاى روحى، مهارت هاى زندگى و ... وجود دارد. و روز به روز هم به دليل كثرت تقاضا رو به افزايش است. از اين رو به نظر مى رسد كه در پى اين افزايش تقاضا بايد افزايش اطلاعات، بهبود خدمات، و توجه بيشتر به ارائه شيوه هاى مستند و نوين داشته باشيم تا بتوانيم پاسخگوى اين نياز جامعه باشيم. از شايع ترين دلايل توجه به مراكز مشاوره اى و درمانى، حفظ بهداشت روانى و يا درمان بيمارى هاى روانى (1) و اختلالات رفتارى (2) است ..

بنا به شواهدى كه در متن اين مقاله خواهد آمد، مى توان به اهميت اثرات زيارت و دعا براى دستيابى به منظور فوق، يعنى بهداشت روانى و درمان بيمارى هاى روانى و اختلالات رفتارى، بهره فراوان جست. در حال حاضر، فرايندهاى مربوط به ارائه خدمات علمى و دانشگاهى نتوانسته آن گونه كه شايسته است از منابعى دينى و الهى بهره مند گردد. از اين رو بين اين دو فاصله اى وجود دارد. اين در حالى است كه منابع دينى، سرچشمه بسيار مهمى در تغذيه علوم مختلف، از جمله علوم رفتارى و روانى هستند. علوم رفتارى و روانى نيز ابزارى در خدمت ارتقاى روانى- اخلاقى اجتماعى انسان ها مى باشند.

توصيه هاى اخلاقى دينى نظير تأكيد بر عفو و بخشش، پرهيز از خشم و مجادله، قدرشناسى و تقدير، حفظ ارتباطات انسانى، مانند صله ارحام و عيادت از بيماران و


1- Psychologicall Illnesses.
2- Behavioural disorders

ص: 753

بسيارى از اين موارد، همگى نمونه هايى از اصول صحيح رفتارى است كه به بهداشت روانى و سلامت اجتماعى مى انجامد.

بنابراين، ايجاد پيوند بين منابع غنى مذهبى و روش هاى علمى، به گونه اى كه روش هاى علمى بتوانند از منابع مذهبى بهره بگيرند، باعث ارتقاى سطح خدمات علمى خواهد شد.

در اين مقاله نيز سعى مى شود به اين مطلب اشاره گردد كه زيارت و دعا، به عنوان دو شيوه متداول مذهبى، چگونه مى تواند آثار روان شناختى خود را بر روى فرد بجا بگذارند. به طور اخص، تأكيد نوشتار حاضر اين است كه به صورت علمى نشان بدهد زيارتگاه براى زاير يك محيط امن روانى است كه به دليل احساس امنيت روانى كه در فرد ايجاد مى گردد، دو فرآيند مهم روان شناختى در آن رخ مى دهد. اولين فرآيند عبارت است از پالايش روانى و ديگرى حل مسأله و بينش. اين دو فرآيند هم به منظور حفظ بهداشت روانى براى افراد سالم و ارتقاى بهداشت روانى براى افرادى كه داراى اختلال هستند مفيد است. اين دو فرآيند، در صورتى به شكل كامل تحقق پيدا مى كند كه زاير با تمام وجود احساس كند شخصى را زيارت مى كند كه زنده است و حضور دارد، يعنى زيارت كننده احساس كند كه با او همدلى مى كند، رازدار است و توانايى حل مسأله را دارد. البته، در طول زيارت كلمات و دعاهايى به زبان آورده مى شود كه آنها نيز داراى آثارى بر بهداشت روانى فرد هستند. با توجه به اين كه، نوع و محتواى ادعيه نيز در فرهنگ شيعه، آموزش داده شده است، لذا سعى مى شود كه آثار اين دعاها بر روى بهداشت روانى مورد تحليل قرار گيرد.

زيارت، دعا و بهداشت روانى

حضور در اماكن زيارتى و تلاوت قرآن و دعا داراى آثارى در حفظ بهداشت روانى و حتى درمان اختلالات مى باشد. براى اين كه بتوانيم اين موضوع را به خوبى توضيح دهيم، در اين مقاله به مقايسه بين زيارت و تلاوت دعا، با جلسه درمانى مى پردازيم:

ص: 754

يكى از اركان مهم يك جلسه درمانى، برقرارى رابطه صميمى و همدلى (1) بين درمانگر و مراجع درمانى است. اين همدلى، به اندازه اى مهم است كه اگر همدلى برقرار نگردد، احتمال حل مشكل و درمان فرد، به مقدار قابل توجهى كاهش مى يابد.

همدلى يعنى اين كه بيمار احساس كند كه طرف مقابل، مشكلات او را درك مى كند و در احساسات او سهيم است و در واقع، طرف مقابل، مشكل او را از دريچه چشم او مى نگرد. (2) افراد مذهبى كه به ائمه و امامزاده ها اعتقاد دارند، و جهت زيارت، به حضور آن بزرگواران مى رسند، داراى اين احساس و يقين هستند كه آن امام يا امامزاده با آنها همدلى برقرار كرده است، او زنده است و حضور دارد و با آنها يك ارتباط حاكى از محبت و صداقت برقرار نموده است. البته در محتواى بعضى از ادعيه نيز به اين مفهوم به خوبى اشاره شده است:

«پروردگارا، من به حرمت اين خانه و اين حرم شريف، معتقدم در غيبت و مماتش، چنان كه در حضور و حيات او، البته مى دانم كه پيامبر تو و جانشينانش همه نزد تو زنده ابدند و روزى مى خورند و مقام مرا نزد قبر مطهر خود مى بينند و سلام مرا شنيده و پاسخ مى دهند». (3) يك جلسه مشاوره و روان درمانى موفق نيز جلسه اى است كه داراى شرايط فوق باشد. همان طور كه راجرز (4)(1376) اشاره كرده است، سه ركن مهم درمان، كه در عين حال سه خصوصيت مهم درمانگر نيز مى باشند، عبارتند از: همدلى، صداقت و محبت. (5) منظور از محبت اين است كه درمانجو احساس كند درمانگر با او روراست


1- Empathy
2- زمينه روان شناسى.
3- مفاتيح الجنان، اذن دخول حرم هاى شريف.
4- Rogers
5- راجرز به نقل از براهينى.

ص: 755

است و نقش بازى نمى كند. در واقع، مردم علاقه ندارند كه نزد آدم هايى كه قلابى به نظر مى آيند و رازدار نيستند، سفره دلشان را باز كنند. صاحب نظران معتقدند كه درمانگرى كه از چنين صفاتى برخوردار است مى تواند رشد و خوديابى درمان جويان را تسهيل كند. (1) اما در مورد زيارت بايد گفت: در واقع، كسانى كه به زيارت مى روند و به ائمه و امامزاده ها اعتقاد دارند، در اثر حضور در محيط زيارتگاه دچار احساس امنيت روانى مى گردند. زيرا احساس مى كنند به نزد كسى آمده اند كه با آنها همدل است، به آنها محبت دارد و اسرار آنها را صادقانه حفظ مى كند. گاهى حتى بسيارى از مشكلات عاطفى و روانى انسان ها به اين دليل است كه فاقد فردى امانت دار، در زندگى خود هستند، كه داراى چنين صفات و خصوصياتى است.

احساس همدلى بين زاير با امام و معصوم سبب مى گردد كه با امنيت خاطر به درد دل و بيان مشكل خود با وى بپردازد. اين امر داراى آثار روانى متعددى است كه قابل قياس با فرآيندهاى درمانى است كه در زير به آن اشاره مى گردد:

1. گروهى از مراجعه كنندگان به مراكز روان درمانى و مشاوره، به اين دليل به اين مراكز مراجعه مى كنند كه نياز دارند، شخص مطمئنى كه در عين حال متخصص و رازدار مى باشد، به حرف ها و درد دل هاى آنها گوش كند. هر اندازه شنونده، مطمئن تر باشد، فرد با خيال راحت ترى مشكلاتش را براى او بيان مى كند. بيان مشكل، خود بخشى از درمان است؛ زيرا كه فرد احساس نوعى سبك شدن مى كند. (2) اين همان فرايندى است كه در ديدگاه روان تحليل گرى (3) به آن تخليه هيجانى مى گويند. تخليه. هيجانى، يعنى برون ريزى هيجان هاى فرو نشانده شده، ابراز هيجان هاى شديد يا بيان تجربه هاى غم انگيز كاملًا خصوصى، آن هم در يك محيط امن، غالباً فرد را تسكين


1- راجرز، 1970؛ تراكس و ميچل، 1971.
2- نظريه هاى مشاوره و روان درمانى.
3- Psychoanalysis

ص: 756

مى دهد. نام پالايش (1) نيز به اين فرايند داده شده است. اصطلاحى كه نوعى پاكسازى روانى را در نظر مى آورد. (2) همان طور كه اشاره شد، هر اندازه محيطى كه فرد در آن قرار گرفته است امن تر باشد و شخصى كه فرد براى او درد دل مى كند قابل اعتمادتر باشد، فرايند تخليه هيجانى و پالايش، كه خود بخشى از درمان است، بهتر انجام خواهد پذيرفت.

در فرهنگ شيعيان(و براساس منابع شيعى)، قابل اعتمادترين موجودات عالم، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ساير معصومين مى باشند. به همين دليل زايرين در زيارتگاه هاى اين بزرگواران به بهترين شكل ممكن به تخليه هيجانى خود مى پردازند. در اين فرهنگ، همان طور كه حضرت ثامن الائمه على بن موسى الرضا عليه السلام تصريح فرموده است، اعتقاد بر اين است:

«امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره اى است راهنما در شدت تاريكى ها، رهگذر شهرها و كويرها، گرداب درياها». (3) مسلماً كسى كه امام خود را با چنين توصيفى مى شناسد، با نهايت آرامش و اطمينان در حريم او شروع به بيان مشكل خود مى كند. اين آرامش و اميد، زمانى بيشتر مى شود كه زاير اعتقاد دارد كه امامى كه به زيارت او آمده، زنده است (4) و به او توجه دارد و همچنين قدرت حل مشكل او را نيز دارد. (5) در اين صورت او با نهايت اطمينان خاطر و رازدارى و اميد، به تخليه هيجانى خود


1- Catharisis
2- زمينه روان شناسى.
3- كافى، ج 1، ص 286.
4- موضوع زنده بودن امام ها را در محتواى مربوط به اذن دخول آنها مى توان مطالعه كرد. از جمله دعايى كه در صفحه قبل به آن اشاره شد(اذن دخول حرم هاى شريف).
5- موضوع توانايى ائمه عليهم السلام و امامزاده ها را نيز در زيارتنامه هاى آنها مى توان ديد. مثلًا در بخشى از زيارتنامه امامزاده صالح مى خوانيم: «... شهادت مى دهم كه تو نزد خدا داراى شأن و منزلت بالايى هستى ...» اين موضوع بيانگر اعتبار و توانايى حل مشكل است.

ص: 757

مى پردازد. البته توصيف معصومين بسيار وسيع تر از اين است و اكنون مجال پرداختن به آن نيست. به هر حال خصوصيات اين بزرگواران در فرهنگ شيعه به حدى است كه زيارتگاه هاى آنها محل امنيت روانى غير قابل توصيفى است كه زاير با امنيت وصف ناپذيرى مى تواند به آن اماكن مقدس مراجعه نمايد. تمام خصوصياتى كه براى يك درمانگر بر شمرديم(هزاران برابر بيشتر از آن) در ائمه اطهار وجود دارد كه داراى اثرات تخليه هيجانى و پالايش روانى است. گوشه بسيار كوچكى از اين خصوصيات را مى توان در احاديث زير جست وجو كرد:

امام رضا عليه السلام: «امام پناه بندگان خدا در گرفتارى هاى سخت است». (1) امام رضا عليه السلام: «امام همدم و رفيق، پدر مهربان، برادر برابر و مادر دلسوز به كودك است». (2) امام رضا عليه السلام: «امام ابرى است بارنده، بارانى است شتاب دهنده، خورشيدى است فروزنده و سقفى است سايه دهنده». (3) امام رضا عليه السلام: «امام آتش روشن روى تپه(راهنماى گم شدگان) است(فانوس)». (4) احاديث فوق و بسيارى از احاديث مشابه ديگر، شناخت شيعه را در مورد معصومين عليهم السلام بالا برده و اعتبار آنها را در ذهن زاير بيشتر مى كند. بدون ترديد هر اندازه درمانگر در ذهن درمانجو معتبرتر باشد، اثرات او بر روحيه و درمانِ درمانجو بيشتر خواهد بود. (5) زاير هر اندازه امام و امامزاده را تواناتر احساس كند، با خيال راحت ترى در نزد او به تخليه هيجانى مى پردازد. البته در توانايى هاى معصومين و قدرت آنها در حل مشكلات همين بس كه در منابع فرهنگ شيعه بعضى از توصيفاتى كه از ائمه بيان گرديده است عبارت است از:


1- كافى، ج 1، ص 286.
2- همان.
3- همان
4- همان.
5- روان شناسى اجتماعى.

ص: 758

«... ميان تو(خدا) و آنها(معصومين عليهم السلام) جدايى نيست، جز آن كه تو خدا و آنان بنده و مخلوق تو هستند». (1) و يا آن كه در دعاى توسل، خطاب به معصومين عليهم السلام اين عبارت تكرار مى شود: «اى آبرومند نزد خدا، ما را نزد خدا شفاعت كن». (2) اكنون مى پرسيم: كسى كه چنين تصورى راجع به معصومين عليهم السلام دارد، وقتى كه به زيارت آنها مى رود چه احساسى دارد؟ چه آرامشى را در خود حس مى كند؟ چگونه به تخليه هيجانى و پالايش خود مى پردازد؟ كدام درمانگر مى تواند چنين اثرات لايزالى داشته باشد؟

در چنين شرايطى او خود را با كسى در ارتباط مى داند كه نزد خدا داراى مقام شفاعت است و مى تواند بين او و خداوند واسطه گردد تا به خواسته هاى خود برسد.

اين احساس، زمينه ساز تخليه هيجانى و پالايش روانى است كه قبلًا به آن اشاره گرديد.

2. يكى ديگر از آثار زيارت و راز و نياز با امام يا امامزاده اى كه فرد به زيارت او مى رود اين است كه زمينه لازم براى حل مشكل فرد فراهم مى گردد. اين موضوع را از دو ديدگاه مى توان تبيين كرد. يك ديدگاه، ديدگاه روان شناختى آن است و ديدگاه ديگر، ديدگاه فرا روان شناختى. (3) از ديدگاه روان شناختى بايد گفت: همين كه فرد در يك فضاى آكنده از پذيرش، از رويدادها و مشكلاتى سخن مى گويد كه آزارش مى دهند، اين خود رفته رفته، از بار تهديدآميز بودن آن مشكلات مى كاهد. وقتى در تنهايى، مشكلاتى فكر ما را به خود مشغول مى دارند، ممكن است اين مشكلات جدى تر از آنچه هستند به نظر آيند، اما وقتى آنها را با كس ديگرى در ميان مى گذاريم


1- مفاتيح الجنان، زيارت هر روز ماه رجب، ص 245.
2- مفاتيح الجنان، ص 200.
3- Chology Parapsy

ص: 759

(كه واجد شرايطى است كه به آن اشاره شد) (1) گويى چندان مشكلات ناراحت كننده اى نيستند. از ديد نظريه يادگيرى، (2) گفت وگوى چند باره از رويدادهاى آزارنده، آن هم در محيط امن درمانى(كه در آن تنبيهى در كار نيست) رفته رفته اضطرابى را كه همراه آن رويدادها بوده خاموش مى سازد. در واقع فرد، در لابه لاى توضيحات خودش، به تبيينى از مشكلات خود دست مى يابد. به اين معنا كه چگونگى ايجاد و استوارى و پايدارى آنها و راه و روش تغيير دادن آنها براى او روشن مى شود. (3) بُعد فرا روان شناختى آن نيز اين است: فردى كه به حضور امام يا امامزاده رسيده است و احساس مى كند كه آن بزرگوار، بر او نظارت دارد، زنده است و به صحبت هاى او گوش فرا مى دهد، چنان احساس امنيت مى كند و اضطراب از او دور مى گردد كه آرامش و امنيت روانى لازم براى انديشيدن و پيدا كردن راه حل مشكل بر او حاكم مى شود. البته در فرهنگ شيعه اين يقين وجود دارد كه آن آرامش توسط آن امام يا امامزاده برقرار گرديده است.

يكى از خصوصيات افراد مبتلا به افسردگى، (4) اين است كه ذهن آنها در زمان حال سير نمى كند. آنها يا مشغول سرزنش خود در مورد زندگى گذشته خود هستند و دائم خودشان را محاكمه و محكوم مى كنند كه چرا اين كار را در گذشته انجام دادم و يا اين كه ذهن آنها مشغولِ ساختنِ آينده غم انگيزى است كه هيچ نقطه اميدى در آن وجود ندارد. به هر حال اين طرز استفاده از ذهن و اين نوع عملكرد ذهنى باعث مى شود كه خُلق فرد پايين بيايد و نوعى نا اميدى همراه با كاهش انرژى و انگيزه بر او حاكم شود. چنين شرايطى نه تنها باعث ايجاد روحيه بد در فرد مى گردد، بلكه به دليل


1- نگارندگان.
2- Learning theory.
3- زمينه روان شناسى.
4- Depreession.

ص: 760

كاهش انرژى روانى موجب مى شود كه او نتواند از لياقت ها و توانايى هاى هوشى و ذهنى خود نيز به خوبى استفاده نمايد. (1) از سوى ديگر ميشن باوم (2) اعتقاد دارد كه يكى از مهم ترين علل اين حالت، اين است كه فرد افسرده دائماً در حال استفاده از جملات و كلمات غم انگيز نسبت به گذشته و آينده است. يعنى اين كه او با استفاده از نوعى خودگويى(گفت وگوى درونى) به مرورِ مطالب و خاطرات غم انگيز، سرزنش خود و محكوم ساختن خويش مى پردازد.

دو صاحب نظر فوق، به هر حال به اين نكته اشاره دارند كه علت غمگينى و نااميدى توليد شده در فرد، از خود او سرچشمه مى گيرد. با اين تفاوت كه بك معتقد است كه افكار فرد در ايجاد افسردگى او مؤثر هستند و ميشن باوم معتقد است كه خودگويى هاى او باعث ايجاد افسردگى در وى مى گردند. اما به هر حال وجه اشتراك درمانى آنها در اين است كه بايستى با اين افكار و خودگويى ها مبارزه نمود. به اين ترتيب كه ميشن باوم معتقد است كه بايستى جملات و خودگويى هاى مثبت و اميدوار كننده را جايگزين جملات منفى نمود و بك نيز اعتقاد دارد كه بايستى افكار مثبت و اميدوار كننده را جايگزين افكار نااميد كننده نمود. البته آنها اعتقاد دارند كه گاهى نيز استفاده از تكنيك هاى فرار از اين افكار و خودگويى هايى نيز مى تواند مفيد باشد. پس تكنيك هاى درمانى آنها در مقابل افكار و خودگويى هاى منفى را مى توان به دو بخش تقسيم نمود:

1. فرار.

2. جايگزينى و مبارزه. (3)


1- بِك و همكاران.. Beck, A. T.
2- Meichenbaum, D. H.
3- ماركس(Marx, E. M) و ديگران.

ص: 761

اينك به توضيح دو تكنيك فوق و اثرات دعا در مؤثر بودن آن مى پردازيم:

1. فرار

ذهن فرد نمى تواند در عين حال و در يك زمان واحد به دو موضوع بپردازد. هر گاه كه يك موضوع وارد ذهن مى شود، موضوع ديگر اولويت خود را از دست داده و كم رنگ مى گردد. در اين تكنيك، به افراد آموزش داده مى شود كه لحظات آسيب پذيرى خود را پيدا كنند. لحظات آسيب پذيرى، لحظاتى هستند كه افكار و خودگويى هاى ناخوشايند و نااميد كننده به سراغ فرد مى آيند و خُلق او را پايين مى آورند. هر كسى با دقت برخود(كه اصطلاحاً به آن پاييدن خود مى گويند) مى تواند متوجه شود كه در چه زمان هايى بيشترين آسيب پذيرى را دارد و ذهن او مورد تاخت و تاز افكار يا خودگويى هاى ناخوشايند قرار مى گيرد. البته لحظات آسيب پذيرى افراد، با يكديگر متفاوت است. بعضى از افراد، شب ها كه به رختخواب مى روند(فاصله زمانى بين ورود به رختخواب و خوابيدن)، بعضى ديگر هنگام تنهايى، بعضى صبح ها هنگام بيدار شدن از خواب، برخى ديگر نيمه هاى شب و ... آسيب پذير هستند. به هر حال هر كسى بايستى لحظه(يا لحظه هاى) آسيب پذيرى خود را شناسايى و ثبت كند.

بعد از آن، لازم است كه از تكنيك فرار استفاده كند. در تكنيك فرار همان طور كه گفته شد، فرد سعى مى كند فكر و يا خود گويى هاى ديگرى را جايگزين فكر و خودگويى آزارنده نمايد. (1) مثلًا به يك شى ء(مثل جارو برقى) فكر كند و اجزاى آن را در ذهن خود به خاطر آورد. يا اين كه نقشه يك محل(خيابان ها، كوچه ها و ...) را در ذهن خود مرور نمايد. اين كار باعث مى شود كه ذهن فرد از موضوع آزارنده فرار كند.

اگر چه با اين روش، موضوع آزارنده(مخصوصاً اگر آن موضوع يك موضوع واقعى باشد) حل نمى شود، اما به هر حال يك آرامش در فرد ايجاد مى گردد تا بعدها بتواند به


1- رفتار درمان شناختى.

ص: 762

شكل عقلى و بدون اضطراب و هيجان منفى آن موضوع را حل كند. بنابراين تكنيك فرار روشى است براى ايجاد يك آرامش موقت.

موضوع مورد تأكيد ما اين است كه اگر در اين مرحله بتوانيم از خودگويى هاى ديگرى استفاده كنيم كه مورد توجه دين مبين اسلام است و آنها را جايگزين افكار و خودگويى هاى آزارنده اى كنيم كه زمينه ساز و تشديدكننده افسردگى هستند، اثر بهتر و بادوام تر و معنادارترى بر روى مراجع خواهيم داشت. يعنى اين كه از ذكر و دعا استفاده كنيم و اذكار و ادعيه توصيه شده توسط معصومين عليهم السلام را تكرار نماييم و ذهن خود را نيز بر روى معناى آن متمركز كنيم. اين اذكار و ادعيه، آثار روانى خود را بر روى فرد خواهد گذاشت. تكرار ذكر، با تمركز و دقت و توجه، داراى اين اثر است كه ذهن فرد از افكار و خودگويى هاى غم انگيز و نااميد كننده خارج شده و به تكرار ذكر مى پردازد. يعنى همان پديده فرار از افكار آزارنده، با اين كار اتفاق خواهد افتاد. البته همان طور كه اشاره شد، ذكر بايستى با توجه و دقت باشد. زيرا اگر اين توجه و دقت وجود نداشته باشد، در اين صورت، ممكن است كه زبان و كلمه، در يك مسير حركت كنند و فكر در مسير ديگرى حركت نمايد. يعنى اين كه فقط ظاهر امر(زبان و دهان) مشغول بيان ذكر هستند و ذهن، بازهم در حال تكرار افكار غم انگيز است. به همين دليل است كه گاهى افرادى را مى بينيم كه در حين ذكر گفتن، به مسايل ديگر هم مى انديشند. به هر حال اين تكنيك، در صورتى مؤثر خواهد بود كه فكر و كلام با هم هماهنگ گردند.

2. تحقيقات مختلفى وجود دارد كه نشان مى دهد فرد، تدريجاً به آنچه كه مى گويد اعتقاد پيدا مى كند. (1) آنها در تحقيق خود به اين نتيجه رسيدند كه گفتن و تكرار باعث باور كردن مى شود. در واقع آنها نشان دادند كه وقتى شخصى مطلبى را به زبان


1- فستيجر(Fextinger) و كارل اسميت(Carlsmith, J. M)، پارسا.

ص: 763

مى آورد، حتى اگر به آن اعتقاد نداشته باشد، بعد از مدتى تكرار كردن به آن معتقد مى شود.

در آزمايش ديگر، كوهن (1)(1962)، به نتيجه مشابهى دست يافت. او نيز در تحقيق خود نشان داد كه افراد به اظهارات خود اعتقاد پيدا مى كنند. ميشن باوم (2)(1972) محقق ديگرى است كه معتقد است كه اگر فرد، كلمات، جملات و مطالبى را تكرار كند و به محتواى آن توجه نمايد، پس از مدتى به آن كلمات و جملات اعتقاد پيدا خواهد كرد. از سوى ديگر، خُلق و روحيه او نيز تحت تأثير آن كلمات و جملات قرار خواهد گرفت.

علاوه بر تحقيقات فوق، بازهم تحقيقات و نظراتى وجود دارد كه نشان مى دهد كه افكار و روحيه فرد تحت تأثير كلمات و جملاتى كه به زبان مى آورد قرار مى گيرد.

ولى ما به دليل رعايت اختصار در اين مقاله، فقط به نام آن تحقيقات و نظريات اشاره مى كنيم (3):(علوى، 1379 به نقل از ورف (4) و لئونتيف. دادستان، 1383 به نقل از ميشن .. باوم. شكركن، 1376).

به هر حال با استناد به مجموعه تحقيقات و نظرات فوق نتيجه مى گيريم كه فرد، تدريجاً به آنچه كه به زبان مى آورد، اعتقاد پيدا مى كند. يعنى فكر افراد، خود را با آنچه به زبان آورده است همانند مى نمايد. به همين دليل است كه تحقيقات و نظرات فوق نشان مى دهد كه كلام به فكر شكل مى دهد. اگر اين كلمات و خودگويى ها، كلمات و خود گويى هاى منفى باشد، فكر و خُلق فرد نيز به تدريج منفى خواهد شد، و اگر مثبت باشد، فكر و خُلق فرد مثبت مى شود.

نكته مورد نظر ما در اين بخش از مقاله اين است: حال كه كلام و خودگويى هاى ما


1- Cohen, A. R.
2- Meichenbaum, D. H.
3- علاقه مندان مى توانند با توجه به منابع آخر اين مقاله، به اصل مطالب دسترسى پيدا كنند.
4- Whorf .P .

ص: 764

بر روى فكر و خُلق ما اثر مى گذارد، پس اگر اين كلمات و خود گويى ها، همان ذكرها و دعاهايى باشد كه از معصومين عليهم السلام نقل گرديده است، در اين صورت، هم ذهن ما فرصتى براى تكرار كلمات و جملات غم انگيز نخواهد داشت، و آنها را بيرون مى راند و هم اين كه فكر و روحيه ما خود را با محتواى اين اذكار و ادعيه همانند مى كند. مى توان گفت كه ذكر و دعا، اگر با دقت و توجه باشد، از كلمه شروع مى شود و به قلب ختم مى گردد؛ يعنى ذكر كلامى، منجر به ذكر عقلى و قلبى مى شود.

محتواى بسيارى از ادعيه و اذكار در منابع شيعه، عمدتاً در جهت اميد و حركت و توكل بوده و جايى براى غمگينى بيمارگونه و غيرطبيعى در اين دعاها و ذكرها وجود ندارد. پس وقتى كه فرد اين دعاها و ذكرها را با توجه و دقت به محتواى آنها تكرار مى نمايد، درون او هم با اين دعاها هماهنگ مى شود و نوعى تعادل روانى و اميد را در او ايجاد مى كند. اين تعادل روانى و اميد، با خلق افسرده و مضطرب همساز نمى باشد.

يعنى وقتى كه اين روحيه وارد ساختار روانى فرد مى گردد، روحيه بيمارگونه اى كه بيانگر اضطراب و افسردگى است، خود به خود از وجود فرد خارج مى شود. به هر حال اجتماع نقيضين در آن واحد در ذهن و روح فرد امكان پذير نمى باشد.

براى اين كه به بخش كوچكى از اميدهاى موجود در بعضى از ادعيه اشاره كرده باشيم، به ادعيه زير به عنوان نمونه بسنده مى كنيم:

«اى خدايى كه مالك حاجت هاى فقيران و دانا به اسرار خاموشان هستى، هر حاجت سؤالى را همان لحظه مى شنوى و پاسخ آن را آماده دارى. اى خدا، وعده هاى تو همه صادق و نعمتت فراوان، و رحمتت وسيع است، پس از تو درخواست مى كنم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى و حوايج مرا در دنيا و آخرت برآورده سازى.

البته، تو بر همه چيز توانايى». (1)


1- مفاتيح الجنان، يكى از دعاهاى هر روز ماه رجب.

ص: 765

يا اين كه در دعاى ديگر مى خوانيم:

«اى خدايى كه از او اميد هر خير و احسان دارم و نزد هر شرى، از خشم او ايمنى مى جويم. اى آن كه عطا مى كنى بسيار را به كم، اى آن كه به هر كه درخواست كند عطا مى كنى. اى آن كه به هر كه درخواست نكند و تو را هم نشناسد، باز از لطف و رحمتت عطا مى كنى. مرا كه از تو درخواست مى كنم جميع خوبى هاى دنيا و جميع خوبى هاى آخرت را عطا فرما و به درخواستم از تو، جمع شرهاى دنيا و آخرت را از من دفع فرما. زيرا عطاى تو بى نقص است و اى خدا از فضل و كرمت، بهره مرا بيفزا». (1) يكى از خصوصيات ذهن افسرده اين است كه در برخورد با دنياى اطراف و استنباط از آن، بخش غم انگيز و نااميد كننده آن را انتخاب مى كند. يعنى بخشى كه نااميدى و بدبينى درونى فرد را هم تأييد مى كند و هم تشديد مى كند. در واقع اين ذهن، ذهنى است كه جهت (2) دارد. در واقع ذهن افسرده دچار خطاهاى منطقى است.

دو خطا از اين خطاهاى منطقى كه در رابطه با بحث حاضر مى باشند عبارتند از(دادستان، به نقل از بلاك برن (3) و كوترو، 1990): ..

الف) استنباط شخصى (4) يا فاعلى: يعنى نتيجه گيرى هاى منفى بر مبناى دلايل اندك و حتى متضاد، به عبارت ديگر، بر مبناى خبرهاى نامناسب يا ناقص و نادرست نتيجه گيرى مى كند.

ب) انتزاع گزينشى (5): كه مبتنى بر تمركز بر جزئى منفى از يك چارچوب كُلى است و موجب مى شود كه معناى كُلى موقعيت، ادراك و ضبط نشود.

دو خصوصيت فوق باعث مى گردد كه افراد افسرده، و حتى مضطرب و يا


1- همان، دعاى بعد از نمازهاى ماه رجب.
2- Bias
3- Blakburn ,I .M .
4- Arbitrary inferences.
5- Selective abstraction.

ص: 766

پرخاشگر، داراى ذهنى يك جهتى بوده و همه دنيا و اتفاقات اطراف خود را به شكلى منفى ببينند. در واقع ذهن آنها نمى تواند اتفاقات و نكات مثبت دنياى اطراف را ببيند، (1) و اساساً نمى تواند نعمت هاى اطراف خود را به گونه صحيح ادراك نمايد؛ به همين دليل است كه در طول جلسات درمانى با اين افراد، سعى مى شود كه نوع نگاه و ديدگاه آنها و همچنين برداشت ها و استنباطهاى آنها تغيير كرده و شكل مثبتى را به خود بگيرد. البته دعاهاى ما روش هاى بسيار خوبى براى تقويت ذهن در جهت پيدا كردن نكات مثبت زندگى و توجه به آنها مى باشند. به عنوان مثال وقتى كه دعاى عرفه حضرت امام حسين عليه السلام در روز عرفه را مرور مى كنيم، متوجه مى شويم كه با چه ريزبينى و نكته سنجى بى نظيرى، ذهن خواننده را در جهت مشاهده نعمت ها پرورش مى دهد و البته تكرار اين دعا و ادعيه مشابه، ضمن اين كه به پيروى از اصل(تكرار كلام باعث اعتقاد به آن مى شود) تفكر واگرا (2) را نيز در ذهن افراد افسرده پرورش مى دهد كه ابعاد مثبت زندگى را نيز ببينند. در قسمتى از اين دعا آمده است:

«... تو در اول، كه من نبودم، به من نعمت وجود بخشيدى و مرا از خاك بيافريدى. ... و پيش از اين هم پيوسته با من نيكى و مهربانى كردى و به نعمت فراوانم متنعم ساختى. ... و در گهواره كه كودكى ناتوان بودم مرا نگهداشتى و از شير مادر، غذايى گوارا روزى ام كردى و دل هاى مادران را مهربان ساختى ... و در هر سال به تربيت تو فزون تر شدم و خلقتم مقام كمال يافت و قواى جسم و جانم به حد اعتدال رسيد. پس قوه عقل را در من قرار دادى و معرفت خود را به قلبم الهام نمودى ...». (3) متوجه مى شويم كه اين دعا چگونه با ظرافت تمام به خواننده ياد مى دهد كه بتواند به ابعاد مختلف زندگى خود دقت كند و حتى توانايى توجه به دوران قبل از تولد را


1- رفتار درمان شناختى.
2- Divergent thinking.
3- مفاتيح الجنان.

ص: 767

به شكل مثبت در او شكوفا مى نمايد. تكرار و تمرين اين دعا و ادعيه مانند آن، تمرين بسيار خوبى است براى تقويت توانايى شناسايى و تكرار كلامى نعمت ها و نكات مثبت كه در زندگى وجود دارد. در واقع با تمرين و تكرار اين دعا و ادعيه مشابه مى توان ذهن افسرده را از يك بُعدى نگرى و توجه صرف به ابعاد منفى زندگى نجات داد. اين نوع دعاها، تمرين هاى عملى هستند براى بازكردن ذهن و نجات دادن آن از خطاهاى ادراكى كه به آن اشاره شد. اين تمرين هاى عملى، در قرآن كريم بارها و بارها به صورت نظرى مورد تأكيد قرار گرفته است. مثلًا خداوند چندين بار در قرآن كريم خطاب به قوم بنى اسرائيل فرموده است: «نعمت هايى كه به شما ارزانى داشتم به ياد آريد». (1) و بعد از اين آيه، به گذشته آنها اشاره كرده و فرموده است كه شما، گذشته سختى داشتيد (2) و من بر شما منت گذاشتم و شما را نجات دادم و ....

در مطالب فوق متوجه مى شويم كه خداوند هم در قرآن به ما يادآورى مى كند كه نعمت ها و نكات مثبت و موفقيت هاى زندگى و نعمت هاى خداوند را با خود ذكر كرده و يادآورى نماييم. قبلًا نيز به نقل از بعضى صاحب نظران و با استناد به برخى از تحقيقات، اشاره كرديم كه تكرار يك مطلب باعث اعتقاد به آن مطلب مى شود (3) يعنى ذكر و تكرار نعمت ها باعث تقويت مثبت نگرى در ذهن افسرده مى گردد و ذهن را براى اين نوع نگرش پرورش مى دهد. البته خداوند نيز در قرآن (4) حتى براى ذكر و يادآورى نعمت ها، پاداش در نظر گرفته و فرموده است: «اگر سپاس گزارى كنيد، ما نيز نعمت هاى شما را مى افزاييم». اين خود انگيزه اى براى تكرار و ذكر نعمت هاست.

پس استفاده از ذكرهايى چون: «الحمد للَّه رب العالمين»، «شكراً لِلّه» و ... و تكرار آنها،


1- «اذْكُرُوا نِعْمَتِىَ الَّتِى أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ». سوره بقره آيات 40، 47، 122 و سوره مائده، آيه 11.
2- مثلًا اسير فرعون بوديد و او هم پسران شما را مى كشت و دختران شما را به كنيزى مى گرفت و ....
3- باوم، 1972؛ كوهن، 1962؛ فستيجر، 1959 و ....
4- سوره ابراهيم، آيه 7.

ص: 768

گرچه داراى آثار روانى فراوانى هستند، ولى يكى از آثار آنها مبارزه با منفى نگرى است كه بر ذهن افراد افسرده حاكم است. اهميت اين ذكرهاى مثبت زمانى بيشتر مى شود كه به اين مطلب اشاره كنيم كه بعضى از صاحب نظران(از جمله ميشن باوم، 1972) در تحقيق خود به اين نتيجه رسيدند كه افراد افسرده، در ذهن خود مشغول تكرار خودگويى هاى منفى بوده و جملات منفى و نااميد كننده را تكرار مى كنند.

استفاده از ذكرهاى مثبت، ابزارى است براى مبارزه با اين گونه خودگويى هاى منفى، زيرا وقتى فرد، مشغول به بيان اذكار مثبت مى گردد، ديگر ذهن او نمى تواند به تكرار جملات منفى بپردازد. يعنى در واقع، يكى از بهترين روش ها براى خارج كردن خودگويى هاى منفى از ذهن، استفاده از ذكرهاى مثبت است. تكرار ذكر مثبت هم به تدريج باعث اعتقاد به آن مى شود. تكرار اين جملات مثبت مى تواند روحيه فرد را مثبت كند كه البته مثبت كردن خُلق و روحيه، بهترين روش درمان افسردگى است.

ص: 769

فهرست منابع

1. قرآن كريم.

2. اصول كافى، ابى جعفر محمد بن يعقوب كلينى رازى، ترجمه و شرح حاج سيد جواد مصطفوى، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت عليهم السلام، 1357.

3. تفكر و زبان، سيد كامران علوى، انتشارات دانشگاه پيام نور، 1379.

4. رفتار درمان شناختى، هاوتون كرك و كلارك سالكوس، ترجمه حبيب قاسم زاده، انتشارات ارجمند، 1385.

5. روان شناسى اجتماعى، اليوت ارونسون، ترجمه حسين شكركن، رشد 1376.

6. روان شناسى مرضى تحولى از كودكى تا بزرگسالى، پريرخ دادستان، سمت، 1383.

7. زمينه روانشناسى، ريتا ال اتكينسون و ارنست ر هيلگارد، ترجمه محمدنقى براهنى و همكاران، رشد، 1376.

8. مفاتيح الجنان، عباس قمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1385.

9. نظريه هاى مشاوره و روان درمانى، عبداللَّه شفيع آبادى و غلام رضا ناصرى، مركز نشر دانشگاهى، 1384.

10. هوش هيجانى، دانيل گلمن، ترجمه نسرين پارسا، رشد، 1383 ..

11. Marx, E. M: Williams, J. M. G;, Depression and social problem sohmingJornal of Abnor mal psychology,( 1992 ), 101, 78- 86.

12. Festinger, L. S Carl smith, J, M., Cognitive C onsequences of forcedcomplia nce, Jornal of Abnormal and social Psychology 58) 1959(: 203- 210.

13. Cohen, A., An Experiment on small rewards for Discrepant complianceand attitude change, In Explorations in Cognitive Dissonance, by J. W. Brehm and A. R. Cohen( New York: Wiley, 1962 )PP. 73- 78.

14. Beck, A, T; Hollon, S, D; young, J, E; Bedrosian, R, C, Treatment of

ص: 770

depression whit cognitive therapy and amitriptyline. Archives ofG eneralP sy chiatry( 1985 ), 42, 142- 8.

15. Michenbaum, D, H., Cognitive modification of test anxious colledges tudents. J ornal of counseling and clinical psychology,( 1972 )39: 370- 80

ص: 771

5. زيارت، راهكارى جهت ارتقاى سلامت روان

زهرا تقربى (1)

چكيده

با توجه به تغيير الگوى بيمارى ها، يكى از مسايل مورد توجه محققين در جوامع امروزى روان شناسى مذهب، به طور عام و اثرات مذهب بر سلامت روان به طور خاص مى باشد، مقوله مذهب از ابعاد رفتارى و عقيدتى قابل بحث است.

بعد رفتارى دربرگيرنده رفتارهاى فردى و عمومى است؛ با توجه به تعاريف ارائه شده از زيارت، اين مؤكد دينى هر دو بعد را شامل مى شود. نظر به متفاوت بودن سطح آسيب پذيرى سلامت روان در دو جنس، و با توجه به اين كه در پژوهش هاى متعدد انجام شده در خصوص اثرات مذهب بر ابعاد مختلف سلامت روان به آثار زيارت كم تر پرداخته شده، اين مطالعه با هدف بررسى نقش زيارت در سلامت روان زنان مسلمانِ مراجعه كننده به پايگاه بهداشتى كارگر كاشان در سال 1386 انجام گرفت.

سرانجام معلوم شد زيارت حرم امامان و اماكن مقدس در پيشگيرى از عدم سلامت روان نقش مهمى را ايفا مى كند. شيوع عدم سلامت روان در افرادى كه به حج مشرّف نشده بودند، در افرادى كه شش ماه از آخرين تشرف آنها به زيارت خانه خدا مى گذشت، و در افرادى كه سه ماه از زمان آخرين تشرف آنها به زيارت مقبره امامان سپرى شده بود، بيشتر بود، ولى اين تفاوت ها معنى دار گزارش نشدند.

كليدواژه ها: سلامت روان، زنان مسلمان، مذهب، زيارت.


1- اين مقاله با همكارى خانم ها ليلا تقربى، خديجه شريفى و زهرا سوكى نگارش يافته است.

ص: 772

مقدّمه

طبق تعريف WHO يكى از ابعاد سلامت، سلامت روان است؛ موردى كه در ريشه يابى علل بسيارى از سوانح و مرگ و ميرها، به درجات مختلف در حال خودنمايى است(1). بسيارى از مردم جهان، از مشكل عدم سلامت روان رنج مى برند و متأسفانه آمارهاى مربوطه در دهه هاى اخير سير صعودى قابل توجهى را نشان مى دهد(3، 2). در ايران شيوع اختلالات روانى در جمعيت 18 سال به بالاى كشور 1/ 17% گزارش شده كه اين رقم در زنان 4/ 23% و در مردان 86/ 10% مى باشد(4). در جمعيت 15 سال به بالاى مناطق شهرى كاشان شيوع اختلالات روانى 7/ 23% گزارش گرديده كه اين آمار در مردان 2/ 15% و در زنان 5/ 31% برآورد شده است(5).

محمدى و همكاران(1382) آسيب پذيرى بيشتر زنان را به محدود بودن نقش زنان در فعاليت هاى اجتماعى، استرس هاى محيطى، مشكلات خانودگى و زندگى زناشويى، و عوامل بيولوژيك مربوطه مرتبط دانسته اند(4). نقش مهم زنان به عنوان مادر و مربى، اهميت توجه به سلامت روان آنها را خاطرنشان مى سازد(6).

عوامل متعدد وضعيت سلامت روان را تحت تأثير قرار مى دهند(1)؛ يكى از مهم ترين اين عوامل، مذهب است. روان شناسى مذهبى موضوعى است كه قدمتى تاريخى دارد، ولى امروزه بيشتر مورد توجه پژوهشگران واقع شده است(7). مذهب به عنوان مجموعه اى از اعتقادات، بايدها، نبايدها و نيز ارزش هاى اختصاصى و تعميم يافته از مؤثرترين تكيه گاه هاى روانى به شمار مى رود كه قادر است به زندگى معنا بخشيده و در شرايط خاص فرد را از تعليق و بى معنايى نجات دهد(8). اكثر اديان جهان با توصيه به پرداختن به فعاليت هاى مثبت و دورى كردن از فعاليت هاى منفى بر رفتار و شناخت فرد تأثير مى گذارند. مذهب به عنوان يك ميانجى رويدادهاى روزمره زندگى فرد را تحت تأثير قرار مى دهد، به گونه اى كه فرد مذهبى، بسيارى از رخدادهاى به ظاهر منفى را مثبت و معنى دار ارزيابى مى كند.

به علاوه بسيارى معتقدند كه به كمك ايمان برخورد با هيجان ها و شرايط

ص: 773

اجتماعى آسان تر مى شود. مذهب باعث پديد آمدن روابط نزديك با ديگران شده كه اين خود يكى از همبسته هاى احساس ذهنى بهزيستى است. ضمناً با حضور در مكان هاى مذهبى امكان برخوردارى از حمايت عاطفى ديگران نيز فراهم مى شود(9). افزون بر اين حتى برخى معتقدند كه تأثير معمارى مكان هاى مذهبى، بر رفتار و احساسات نبايد ناديده گرفته شود(8). بسيارى از محققين با توجه به فطرى بودن دين و نياز انسان به امنيت، بيان كرده اند كه بدون معنويت انسان به پوچى و درماندگى خواهد رسيد و دچار احساس بى هدفى، عدم عزت نفس و بيگانگى نسبت به خود و اجتماع خواهد شد(10، 4، 3). برخى نيز فقدان باورهاى دينى را علت بيمارى هاى روانى دانسته و در درمان اختلالات روانى، دين درمانى را توصيه مى كنند(11).

درباره تأثير مذهب بر شاخص هاى سلامت روان، از جمله: رضايت از زندگى، افسردگى، اضطراب، افكار و رفتار خودكشى، سوء مصرف مواد، مصرف الكل، احساس حسادت، مشكلات زناشويى و طلاق، ترس، ناكامى، عصبانيت، پرخاشگرى و خشونت، اعتماد به نفس، بى خوابى و ... تحقيقات متعددى در داخل و خارج از كشور انجام شده است(21، 20، 19، 18، 17، 16، 15، 14، 13، 12، 9، 8، 7، 3، 6، 30، 29، 28، 27، 26، 25، 24، 23، 22، 38، 37، 36، 2، 35، 34، 33، 32، 31) كه نتايج در برخى موارد تا حدى متفاوت و حتى متناقض هستند؛ ولى غالب آنها بيانگر تأثير مثبت و قابل توجه متغيرهاى مذهبى، همچون نماز، روزه، دعا، شركت در مراسم و تشكل هاى مذهبى، اعتقادات و ارزش هاى دينى، ... بر بهداشت روان مى باشند. در برخى از موارد محققين تأثير مذهب را در ابعاد رفتارى و عقيدتى به طور جداگانه مورد بحث قرار داده اند كه در ارتباط با ميزان تأثير آنها، تفاوت هايى با جهات متناقض مشاهده مى شود(38، 24، 39، 10). در برخى موارد در بعد رفتارى مذهب به دو گروه رفتارهاى فردى و عمومى پرداخته شده است كه در خصوص ميزان اثربخشى آنها و حتى تفاوت بين آنها تناقضاتى مشهود است(42، 38، 36، 41، 40، 23).

زيارت، يكى از مناسك دينى به شمار مى رود كه در اسلام از جايگاه ويژه

ص: 774

برخوردار است. زيارت واژه اى عربى است از مصدر زارَ يَزور، به معناى «براى همدمى و مؤانست يا درخواست حاجت به ديدار كسى رفتن». در فرهنگ مسلمانان، به ويژه شيعيان، زيارت به رفتن به مشاهد متبرك و بقعه ها و همچنين خواندن اذكار و ادعيه به منظور تشرف باطنى به پيامبران، امامان، امامزادگان، و اولياى خدا اطلاق مى شود. از جمله آداب آن مى توان به خواندن نماز و دعا و زيارتنامه اشاره كرد(43).

لذا با توجه به تعريف ارائه شده، اين مؤكد دينى هر دو بعد رفتارهاى فردى و عمومى مذهبى را شامل مى شود. به عبارت بهتر متغيرى چند وجهى است كه انتظار مى رود با تركيبى از عقايد، رفتارها، و ويژگى هاى محيط سلامت روان فرد را تحت تأثير قرار دهد. صرف نظر از نماز و دعا، درباره اثرات معنوى رفتن به مكان هاى مقدسى همچون مسجد و كليسا تحقيقات انجام شده متعدد است(38، 36، 13، 25، 22، 19، 18، 2، 8)؛ اما در خصوص تأثير زيارت بر سلامت روان، در داخل و خارج، تحقيقات اندكى انجام شده است(46، 45، 44، 11).

لذا با توجه به تأكيد اسلام بر نقش زيارت در تزكيه و تهذيب نفس، و نظر به اين كه تأثير مذهب بر بهداشت روان در افرادى كه بيشتر تحت استرس قرار دارند، مشهودتر مى باشد(39)، و برخى تحقيقات تأييدكننده اين تفاوت هستند(42، 13) با در نظر گرفتن تفاوت هاى گزارش شده بين دو جنس در ارتباط با گرايش هاى مذهبى(6، 2) و توجه به ساختار جمعيتى خانوارهاى تحت پوشش پايگاه بهداشتى كارگر كاشان، مطالعه اى با هدف بررسى نقش زيارت در سلامت روان زنان مسلمانِ مراجعه كننده به پايگاه مذكور، در سال 1386 انجام شد. باشد كه نتايج مطالعه نظر دست اندركاران و برنامه ريزان امور بهداشت خانواده و ساير سازمان هاى ذى ربط را در جهت ارتقاى كيفيت زندگى زنان مسلمانِ جامعه، به خود جلب نمايد.

مواد و روش ها

در اين مطالعه مقطعى با توجه به برآورد شيوع 5/ 31% عدم سلامت روان در زنان ساكن مناطق شهرى كاشان(5) با درصد اطمينان 95% و با حداكثر خطاى 02/ 0 شيوع،

ص: 775

تعداد نمونه مورد نياز 147 نفر برآورد گرديد. كليه زنان مسلمان مراجعه كننده به پايگاه هاى بهداشتى انقلاب و كارگر كاشان در ماه هاى شهريور و مهر 1386 تا تكميل آمار به مرز 150 نفر به طور مستمر وارد مطالعه شدند. پس از جلب همكارى نمونه ها و اطمينان دادن به آنها در خصوص محرمانه باقى ماندن اطلاعات، ضمن ارائه توضيحاتى درباره نحوه پاسخگويى به سوالات، پرسشنامه GHQ- 21، پرسشنامه اى مشتمل بر اطلاعات دموگرافيك و فاكتورهاى احتمالى مرتبط با بهداشت روان، و پرسشنامه شاخص هاى سنجش اثر زيارت توسط كارشناسان بهداشت در اختيار آنها قرار داده شد و زمان تكميل پرسشنامه به سؤالات طرح شده از سوى آنها پاسخ داده شد. البته در مواردى كه نمونه ها بيسواد بودند، اطلاعات از طريق مصاحبه تكميل گرديد.

جهت سنجش وضعيت سلامت روان از پرسشنامه سلامت عمومى (1) GHQ- 21 استفاده شد. اين پرسشنامه، ابزارى سرندى و مبتنى بر روش خودگزارش دهى است كه با هدف رديابى كسانى كه داراى اختلال روانى هستند، مورد استفاده قرار مى گيرد.

فرم اصلى آن داراى 60 سؤال است كه توسط گلدبرگ (2) در سال 1972 طراحى شده و داراى فرم هاى كوتاه متعددى است(47، 8). در اين پژوهش فرم 12 سؤالى مورد استفاده قرار گرفته است. اين فرم داراى 5 سؤال با بار مثبت و 7 سؤال با بار منفى مى باشد. در اين پرسشنامه دو سبك نمره دهى پيشنهاد شده كه در مطالعه حاضر سيستم 3- 2- 1- 0 مد نظر قرار گرفت. به گونه اى كه در سؤالات مثبت به گزينه بهتر از هميشه، مثل هميشه، كم تر از هميشه، و خيلى كم تر از هميشه به ترتيب امتيازات 0، 1، 2، و 3 و در سؤالات منفى به گزينه هاى هرگز، نه بيشتر از هميشه، بيشتر از هميشه، و خيلى بيشتر از هميشه به ترتيب امتيازات 0، 1، 2، و 3 اختصاص داده شد، و در مجموع وضعيت سلامت روان در مقياس 36- 0 تعيين گرديد. اين ابزار در ايران


1- General Health Questionnaire.
2- Goldberg

ص: 776

استاندارد شده(87/ 0/) و عدد 5/ 14 با حساسيت 89% و ويژگى 63% به عنوان نقطه برش آن معرفى شده است(47).

درباره فاكتورهاى دموگرافيك و فاكتورهاى احتمالى مرتبط با سلامت روان از پرسشنامه اى محقق ساخته شامل 13 سؤال، و در ارتباط با شاخص هاى سنجش اثر زيارت نيز از پرسشنامه اى محقق ساخته در قالب 13 سؤال استفاده شد. اعتبار صورى دو پرسشنامه اخير، به تأييد تعدادى از اعضاى هيأت علمى رسيد و پايايى آن روى تعداد محدودى نمونه از طريق

Retest

- Test به فاصله 72- 48 ساعت تعيين شد كه كليه پاسخ ها در دو بررسى منطبق بود.

جهت تجزيه و تحليل اطلاعات در پرسشنامه GHQ- 21 نمرات 14- 0 به عنوان وضعيت طبيعىِ سلامت روان(گروه سالم) و نمرات 36- 15 به عنوان عدم سلامت روان(گروه مشكل دار) منظور گرديد. با استفاده از نرم افزار SPSS- 11 شيوع عدم سلامت روان در نمونه ها بررسى و تعميم پذيرى آن با 95% اطمينان در جامعه مورد نظر برآورد گرديد. جهت بررسى ارتباط عوامل دموگرافيك و شاخص هاى سنجش اثر زيارت با وضعيت سلامت روان از آمارهاى

59 I CIOR ,OR ,Fisherstest ,FisherYate 59 I CIOR ,OR ,Fisher Yateschi -square ,X 2 testtestT -

و Mann- Whitney U و Mann- WhitneyUMann- WhitneyU استفاده شد.

يافته ها

از 150 پرسشنامه توزيع شده دو عدد آنها به علت كامل نبودن اطلاعات حذف شد و 9 پرسشنامه نيز برگردانده نشد؛ لذا اطلاعات 139 نفر مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت.

جدول شماره يك مشخصات دموگرافيك و جدول شماره دو وضعيت شاخص هاى سنجش اثر زيارت را در واحدهاى مورد بررسى نشان مى دهد.

ص: 777

ص: 778

ص: 779

در نمونه هاى مورد بررسى نمره GHQ 59/ 5 78/ 10 بود. نمره سلامت روان در 33 نفر(7/ 23%)، 15 بود؛ يعنى شيوع عدم سلامت روان با 95% اطمينان در جامعه مورد نظر 91/ 30- 5/ 16% مى باشد. نمودار شماره 1 بيانگر توزيع فراوانى واحدهاى مورد پژوهش برحسب وضعيت سلامت روان مى باشد.

نمودار شماره 1: توزيع فراوانى 139 زن مورد بررسى بر حسب وضعيت سلامت روان

جدول شماره 3 وضعيت دو گروه سالم و مشكل دار را به تفكيك متغيرهاى احتمالى مرتبط با سلامت روان، نشان مى دهد. جدول، گوياى آن است كه تأثير هيچ كدام از متغيرهاى مورد نظر در اين بررسى، معنى دار نمى باشد.

ص: 780

ص: 781

توزيع فراوانى واحدهاى مورد پژوهش بر حسب وضعيت سلامت روان و به تفكيك شاخص هاى سنجش تأثير زيارت در جدول شماره 4 نشان داده شده است.

ص: 782

جدول نشان مى دهد كه تقيد به زيارت رفتن در حد متوسط به پايين، شانس بروز عدم سلامت روان را 28/ 3 برابر افزايش مى دهد. در واقع احتمال بروز عدم سلامت روان، در افرادى كه ميزان تقيدشان به زيارت رفتن در حد متوسط يا كم تر است با 95% اطمينان 22/ 8- 31/ 1 برابر افرادى است كه ميزان تقيدشان در حد زياد و يا خيلى زياد مى باشد. فاصله زمانى 3 ماه بين سفرهاى مذهبى درون شهرى شانس بروز عدم سلامت روان را 78/ 2(26/ 2- 23/ 1) برابر افزايش مى دهد. در افرادى كه با فاصله زمانى 6 ماه به سفرهاى مذهبى برون شهرى مى روند، شيوع عدم سلامت روان بيشتر است، ولى اين تفاوت معنى دار نيست؛ البته نمره GHQ در گروهى كه با فاصله 6 ماه به سفرهاى برون شهرى مى روند 88/ 4 5/ 8 و در گروهى كه اين فاصله زمانى 6 ماه مى باشد 62/ 5 52/ 11 است كه آزمون من ويتنى يو اين تفاوت را معنى دار نشان مى دهد) p/ 0/ 400(يعنى فاصله زمانى طولانى بين سفرهاى مذهبى برون شهرى بر نمره GHQ اثر مثبت و در واقع بر وضعيت سلامت روان اثر منفى دارد.

در افرادى كه در كل يا ظرف يك سال گذشته به حج مشرف نشده اند، همچنين در افرادى كه از آخرين تشرف آنها به حج 6 ماه مى گذرد، شيوع عدم سلامت روان بيشتر است، ولى اين تفاوت ها معنى دار نمى باشند. عدم تشرف به زيارت مقبره امامان در طول يك سال گذشته شانس بروز عدم سلامت روان را 34/ 3(87/ 7- 42/ 1) برابر افزايش مى دهد. از بين افرادى كه به زيارت حرم امامان در يك سال گذشته مشرف شده بودند، در افرادى كه فقط يك بار سعادت تشرف داشتند، شيوع عدم سلامت روان بيشتر از گروهى است كه بيش از يك بار مشرف شده بودند؛ ولى اين تفاوت معنى دار نيست. البته نمره GHQ در افرادى كه يك بار در طول سال گذشته به زيارت امامان مشرف شده اند 7/ 5 40/ 10 و در گروهى كه بيش از يك بار مشرف شده اند 8/ 3 7 مى باشد كه آزمون من ويتنى اختلاف را معنى دار نشان مى دهد

ص: 783

)p /0 /40(

يعنى تشرف بيش از يك بار در طول سال به زيارت مقبره امامان بر نمره GHQ اثر منفى و در اصل بر وضعيت سلامت روان اثر مثبت دارد.

شيوع عدم سلامت روان در افرادى كه از آخرين تشرف آنها به زيارت حرم امامان در طول يك سال گذشته 3 ماه سپرى شده بود، بيشتر بود؛ ولى اين اختلاف نيز از نظر آمارى معنى دار گزارش نشد.

تقريباً همه در طول يك سال گذشته به زيارت مقبره امامزاده ها رفته بودند(131 نفر) و ارتباطى بين رفتن به زيارت امامزاده ها و سلامت روان يافت نشد. با اين حال بين تعداد دفعات تشرف به زيارت امامزاده ها در طول سال گذشته با سلامت روان ارتباط معنى دار وجود داشت؛ به طورى كه تعداد دفعات تشرف در گروه مشكل دار كم تر بود(p/ 0/ 50) به علاوه سپرى شدن 3 ماه يا بيشتر از آخرين تشرف به زيارت امامزاده ها در طول يك سال گذشته، شانس بروز عدم سلامت روان را 18/ 3(26/ 8- 23/ 1) برابر افزايش مى دهد.

بحث

شيوع عدم سلامت روان در افراد مورد بررسى 7/ 23%(91/ 30- 5/ 16) بود. در مطالعه محمدى و همكاران در ايران، اين عدد در سال 1380 در زنان بالاى 18 سال با پرسشنامه SADS 4/ 23%(45/ 24- 35/ 22) و در مطالعه پالاهنگ و همكاران در سال 1374 در زنان بالاى 15 سال ساكن مناطق شهرى كاشان با ابزار GHQ- 82 DSM-- R, و مصاحبه بالينى 5/ 31% گزارش گرديده است(5، 4). احتمالًا تفاوت در مقطع زمانى مورد بررسى، وضعيت متغيرهاى دموگرافيك؛ شيوه انتخاب نمونه، و نوع ابزار غربالگرى از عوامل مهم ناهمگونى نتايج مى باشند.

اين مطالعه نشان داد كه بين ميزان تقيد به رفتن به زيارت بقاع متبركه، فاصله زمانى بين سفرهاى مذهبى درون شهرى، تشرف به زيارت مقبره امامان در داخل يا خارج از كشور در طول يك سال اخير، تعداد دفعات تشرف به زيارت امامزاده ها در طول

ص: 784

يك سال گذشته، و مدت زمان سپرى شده از آخرين تشرف به زيارت مقبره امامزاده ها در طول يك سال گذشته با وضعيت سلامت روان، رابطه وجود دارد. ضمناً وضعيت سلامت روان در افرادى كه بيش از يك بار در طول سال گذشته به زيارت حرم امامان مشرّف شده بودند و در گروهى كه فاصله زمانى بين سفرهاى مذهبى برون شهرى 6 ماه ذكر شده بود، مطلوب تر است. كوتا، سخن اين كه زيارت بر سلامت روان مؤثر است.

در پژوهشى كه) 5002(Lillie در ارتباط با نقش زيارت در كيفيت زندگى افراد در حال احتضار در Birmingham انجام داد مشخص شد كه از ديدگاه مراقبين افراد در حال احتضار، بردن آن افراد به اماكن مقدس مى تواند در ارتقاى كيفيت زندگى آنها مؤثر باشد(45).

در مطالعه دولتشاهى و همكاران(1379) در نمونه هايى كه براى اولين بار عازم زيارت خانه خدا بودند، مشخص شد نمره سلامت روان قبل و پس از سفر تفاوت معنى دارى پيدا مى كند. يعنى سفر زيارتى، منجر به بهبود سلامت روان مى شود. اين پژوهشگران علت را به احساس نزديكى به خدا، تخليه هيجانى و دست يافتن به آرامش درونى، اعتماد و اطمينان به يارى و كمك خداوند، اميدوارى به رحمت الهى در حل مشكلات و تغيير نگرش آنها در برخورد با استرس ها ارتباط داده اند(11).

در تحقيقى كه ايرانمنش(1382) با هدف بررسى تأثير انجام حج عمره دانشجويى بر ارزشيابى دانشجويان دختر از سلامت جسمانى روانى خويش روى 50 دانشجوى 19- 39 ساله اعزامى به سفر عمره دانشجويى انجام داد، مشخص ساخت كه مقياس هاى ترس مرضى و افكار پارانوييدى پس از حج كاهش مى يابند، البته اين اختلاف معنى دار گزارش نشد؛ به علاوه وى نشان داد كه كاهش مقياس اضطراب در گروه متأهلين از نظر آمارى معنى دار مى باشد. در هر حال على رغم عدم كنترل متغيرهاى مداخله گر و حجم كم نمونه، با اين حال اين پژوهش نيز بيانگر تأثير

ص: 785

مثبت زيارت بر سلامت روان بود(46).

Morris

(1982) در پژوهشى كه در ارتباط با تأثير زيارت روى اضطراب، افسردگى، و نگرش هاى مذهبى انجام داد، وضعيت 124 بيمار مبتلا به مشكلات جسمانى را در دو مقطع زمانى 1 و 10 ماه بعد از زيارت بررسى نمود، مشخص ساخت زيارت بر كاهش اضطراب و افسردگى مؤثر بوده و اين اثر حداقل تا 10 ماه بعد از برگشتن از زيارت تداوم دارد(44).

نتايج مطالعات انجام شده توسط معتمدى(1384)، Krause(2004)، Coke(1992)، Myres(2000)، سرگلزايى(1380)، شجاعيان(1381)، آليانى(1383)، Levin(1996)، Braam(2004)، Nisbet(2000)، Hilt 0 n(2002)، Abbotts(2004)، Milstein(2003)، Baetz(2004)، Jarvis(2005)، Bosworth(2003)، Schapman(2002)، Maltby(1999)، Ho(1995)، Nonnomaker(2003) كه آثار نماز، دعا، شركت در مراسم و يا تشكل هاى مذهبى، رفتن به مسجد، يا كليسا را بر برخى از شاخص هاى سلامت روان بررسى نمودند؛ در راستاى مطالعه حاضر مى باشد(49، 48، 13، 15، 8، 23، 14، 36، 34، 33، 42، 27، 26، 25، 22، 21، 19، 17، 35، 3). در مطالعه Lowis(2005) در سالمندان كشور انگليس، ارتباط بين فعاليت هاى مذهبى سازماندهى شده(مثل شركت در مراسم كليسا) و سازماندهى نشده(مثل خواندن كتاب هاى مذهبى و نماز خواندن به صورت فرادى) با رضايت از زندگى به عنوان يكى از شاخص هاى بهداشت روان، در حد بسيار ضعيف گزارش شد كه از نظر آمارى معنى دار نبود(50). در پژوهش محتشمى پور(1382) نيز كه با هدف بررسى رابطه نماز با ميزان افسردگى در دانشجويان دانشكده پيراپزشكى و بهداشت دانشگاه علوم پزشكى مشهد انجام شد، بين نماز خواندن با افسردگى ارتباط آمارى معنى دار مشاهده نشد. با اين حال مشخص شد مرتب نماز خواندن، ميزان افسردگى را كاهش مى دهد(2). در ارزيابى علت تفاوت هاى جزيى مشاهده شده توجه به مشخصات

ص: 786

نمونه ها، نحوه نمونه گيرى، تعداد نمونه و ابزارهاى مورد استفاده ضرورى است.

به هر حال اين پژوهش، يافته هاى سودمندى را در باره تأثير زيارت بر سلامت روان ارائه مى كند. شركت در گردهمايى هاى مذهبى، زيارت و آداب آن، نظير نماز، دعا و راز و نياز با خدا، با معنى دارساختن زندگى، افزايش اميدوارى، ترويج سبك زندگى سالم، افزايش توانمندى مقابله با استرس، گسترش روابط اجتماعى، ايجاد تعلقات گروهى و برخوردارى از حمايت روانى اجتماعى ديگران، تخليه هيجانى، آرامش درونى و ... سلامت روان را تحت الشعاع قرار مى دهند(39، 11).

نتيجه گيرى

شيوع عدم سلامت روان در زنان مسلمان نسبتاً زياد است. زيارت بقاع متبركه سلامت روان زنان مسلمان را تحت تأثير قرار مى دهد، به گونه اى كه زيارت اماكن مقدس در پيشگيرى از عدم سلامت روان، نقش مهمى را ايفا مى كند. لازم است جهت ارتقاى سطح سلامت روان و در نهايت كيفيت زندگى زنان مسلمان به طور خاص و خانواده هاى آنها به طور عام، مسئولين و دست اندركاران سازمان هاى مربوطه اين مورد را مدنظر قرار دهند؛ پرسنل بهداشتى درمانى نيز جهت درمان و پيشگيرى از مشكلات روان اين مهم را نبايد ناديده بگيرند.

ص: 787

فهرست منابع

1. بررسى وضعيت سلامت روانى دانش آموزان دوره متوسطه استان بوشهر و عوامل مؤثر بر آن در سال تحصيلى 83- 82، ع. سلطانيان، ف. بحرينى، س.

نمازى، م. اميرى ح. قائدى، غ. كهن، طب جنوب، اسفند 1383، 7(2): 173- 182.

2. بررسى رابطه نماز با ميزان افسردگى در دانشجويان دانشكده پيراپزشكى و بهداشت دانشگاه علوم پزشكى مشهد، ع. محتشمى پور، م. محتشمى پور، ف. شادلو مشهدى، ع. عمادزاده، ح. حسن آبادى، افق دانش، بهار و تابستان 1382، 9(1): 76- 81.

3. ارتباط دعا با سلامت روانى و عملكرد شغلى كاركنان فنى صنايع مهمات سازى، ر. شجاعيان، ا. زمانى منفرد، انديشه و رفتار، پاييز 1381؛ 2(8): 33- 39.

4. همه گيرشناختى اختلالات روانپزشكى در ايران سال 1380، م. محمدى، ه.

داويديان، اع. نوربالا، ح. ملك افضلى، ح. پوراعتماد و ديگران، حكيم، بهار، 1382؛ 6(1): 55- 64.

5. بررسى همه گيرشناختى اختلالات روانى در شهر كاشان، ح. پالاهنگ، م. نصر، م ت. براهتى، د. شاه محمدى، انديشه و رفتار، بهار 1375؛ 2(4(پياپى 8)): 19- 27.

6. بررسى مقابله مذهبى و ميزان اضطراب در دانشجويان دانشگاه علوم پزشكى مازندران در سال تحصيلى 78- 79. ح. عظيمى، م. ضرغامى، مجله علمى پژوهشى دانشگاه علوم پزشكى مازندران، بهار 1381؛ 12(34): 37- 46.

7. ابعاد رابطه ميان جهت گيرى مذهبى و سلامت روانى و ارزيابى مقياس جهت گيرى مذهبى. ه. بهرامى احسان، مجله روان شناسى و علوم تربيتى، 1383؛ 34(2): 41- 63.

8. بررسى رابطه بين گرايش هاى مذهبى و سالمندى موفق. ع. معتمدى، ج. اژه اى، پ. آزادفلاح، ع. كيامنش، دانشور، ارديبهشت 1384؛ 12(10): 43- 56.

9. احساس ذهنى بهزيستى و فعاليت هاى مذهبى در گروهى از مسلمانان، ح.

هاديانفرد، انديشه و رفتار، تابستان 1384؛ 11(2(پياپى 41): 224- 233.

ص: 788

10. گستره پژوهش هاى روان شناختى در حوزه دين، م. خدايارى فرد، پ. غبارى بناب، م. شكوهى يكتا، انديشه و رفتار، بهار 1380؛ 6(4): 45- 53.

11. بررسى نقش زيارت در سلامت روانى افراد. ب. دولتشاهى، ط. زهروى، ه.

پهلوانى، خلاصه مقالات اولين همايش بين المللى نقش دين در بهداشت روان.

تهران: دانشگاه تهران، فروردين 1380.

12. نقش باورهاى مذهبى درونى و بيرونى در سلامت روان و ميزان افسردگى سالمندان. ف. بهرامى، ع. رمضانى قرآنى، مجله توانبخشى بهار 1384 13. Coke MM. correlates of life satisfaction among elderly African Americans. J Gerontol Sep 1992; 47( 5 ): 316- 20.

14. Ho SC. Woo J. Lau J. Chan SG. Yuen YK. Chan YK. etal. Lifesatis facti on and associated factors in older Hong kong Chinese. J. Am. Geriatr Sco Mar 1995; 43( 3 ): 252- 5.

15. Krause N. Common facets of religion, unique facets of religion, and lifesatisf act ion among older African Americans. J Gerontol psychol sci soc sciMar 2004; 59( 2 ): 109- 17.

16. shkolnik T. Weiner C. Malik L. Festinger Y. The effect of Jewish religiosityof elderly Israelis on their life satisfaction, health, function and activity. JCross Cult Geronto 2001; 16( 3 ): 201- 19.

17. Levin JS. Markides KS. Ray LA. R eligious attendance andp sychologic alwell- being in M exican A mericans. G erontologist Aug 1996; 36( 4 ): 454- 63.

18. Krause N. Religious meaning and subjective well- being in late life. JGerontol psychol sci soc sci May 2003; 58( 3 ): 160- 70.

19. Braam AW. Hein E. Deeg DJ Twisk JW. Beekman AT. Van Tilburg W.

ص: 789

Religious involvement and 6 year course of depressive symptoms in olderDutch Citizens. J. Aging Health 2004; 16( 4 ): 467- 89.

20. Braam AW. Deeg DJ. Poppelaars JL. Beekman AT. Van Tilburg W. Prayerand depressive symptoms in a period of secularization: patterns amongolder adults in the Netherlands. AM J Geriatr Psychiatry Apr 2004; 15( 4 ): 273- 81.

21. Nisbet PA. Duberstein PR. Conwell Y. Seidlitz L. The effect ofparticipation in Religious activities on suicide versus natural death inadults 50 and older. J Nerv Ment Dis Aug 2000; 188( 8 ): 543- 6.

22. Hilton SC. Fellingham GW. Lyon J L. Suicide rates and relig iousc ommitment in young adult males in utah. Am J Epidemol Mar 2002; 155( 5 ): 413- 9.

23. Nonnemaker JM. McNeely CA. Blum RW. Public and private domains ofreligiosity and adolescent health risk behaviors. SOC SCi MED Dec 2003; 75( 11 ): 2049- 54.

24. Dezutter J. Soenens B. Hutsebunt D. Religiosity and mental Health: Afurther exploration of the relative importance of religious behaviors vs. religious attitudes. Personality and individual Differences Mar 2006; 40( 4 ): 807- 818.

25. Abbotts JE. Williams RGA. Sweeting H N. West PB. Is going to churchgood or bad for you? Denomination, Attendance and mental Health ofchildren in West Scotland. Social Science Medicine Feb 2004; 58( 3 ): 645- 656.

ص: 790

26. Milstein G. Bruce ML. Gargon N. Brown E. Raue PJ. MCAvay G. Religious practice and depression among geriatric home care patients.

International J of Psychiatry in medicine 2003; 33( 1 ): 71- 83.

27. Baetz M. Griffin R. Bowen R. Koenig HG. Marcoux E. Th e ass ociationbetween spiritual and religious involvement and depression symptoms in aCanadian population. J of Nervous Mental Disease Dec 2004; 192( 12 ): 818- 22

28. اثر روزه دارى بر سلامت روان، م. صادقى، م ع. مظاهرى، مجله روان شناسى، پاييز 1384؛ 9(3(پياپى 35): 292- 309.

29. بررسى تأثير روزه دارى بر وضعيت سلامت روانى، م. قهرمانى، ع. دل شاد، ج.

توكلى زاده، افق دانش، بهار و تابستان 1379؛ 6(1): 3- 13.

30. بررسى تأثير روزه دارى در ماه رمضان بر ميزان اضطراب، م ت. مقدم نيا، ش.

مقصودى، مجله دانشكده پزشكى دانشگاه علوم پزشكى گيلان، بهار 1383؛ 13(49):

54- 60.

31. تأثير روزه رمضان بر بهداشت روان و افسردگى دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامى سيرجان در سال 1383، م. كاظمى، س. كريمى، ع. انصارى، ط. نگاهبان بنايى، س ح، حسينى، ر. وزيرى نژاد، مجله دانشگاه علوم پزشكى رفسنجان، تابستان 1385؛ 5(2(پياپى 19)): 117- 122.

32. روزه دارى در ماه مبارك رمضان و سلامت روانى، ش. سردارپور گودرزى، ا.

سلطانى زرندى، انديشه و رفتار، پاييز 1381؛ 1381؛ 8(2 پياپى 30)): 26- 32 ..

.14 -905 :( 10 )18 ;2003 tco yrtaihcysP taireG J tnI .noisserped cirtaireg no gnipoc suoigiler dna ecitcarp suoigiler fotcapmi ehT .CD sneffetS .CJ seyaH .RD diouQCM .SK kraP .BH htrowsoB .33

ص: 791

33. Bosworth HB. Park KS. MCQuoid DR. Hayes JC. Steffens DC. The impactof religious practice and religious coping on geriatric depression. Int J Geriat Psychiatry oct 2003; 18( 10 ): 905- 14.

34. Schapman AM. Inderbitzen- Nolan HM. The role of religious behaviour inadolescent depressive and anxious symptomatology. J Adolesc Dec 2002; 25( 6 ): 631- 43.

35. بررسى رابطه پايبندى به دعا با ميزان اضطراب دانشجويان دانشگاه تبريز، زو آليانى، ه. مهين، خلاصه مقالات دومين سمينار سراسرى بهداشت روان، تهران، دانشگاه تربيت مدرس، اسفند 1383 ..

36. Maltby J. Levis CA. Day L. Religious orientation and p sy chologicalwell- being The role of the frequency of personal prayer. British J of Health psychology Nov 1999; 4( 4 ): 363- 378.

37. Koening HG. Larson DB. Weaver AJ. Research on religion and seriousmental Health. New Dir Ment Health Serv winter 1998; 80: 81- 95.

38. Koening HG. George LK. Peterson BL. Religiosity and remission ofdepression in medically ill older patients. AM J Psychiatry Apr 1998; 155( 4 ): 536- 42.

39. Moreira Almeida A. Neto FL. Koeing HG. Religiousness and mentalhealth: a review. Rev Bras Psiquiatr Sep 2006; 28( 3 ): 771- 8.

40. Harris KM, Edlund MJ, Larson SL. Religious involvement and the use ofmental health care. Health Serv Res Apr 2006; 41( 2 ): 395- 410.

41. Arcury TA. Stanfford JM. Bell RA. Golden SL. Snively BM. Quandt SA. The association of health and functional status with private and publicreligious practice among rural, ethnically diverse, older adults withdiabetes. J Rural Health summer 2007; 23( 3 ): 246- 53.

42. Jarvis GE. Kirmayer LJ. Weinfeld M. Lasry JC. Religious practice and

ص: 792

psychological distress. Tran Scult Psychiatry Dec 2005; 42( 4 ): 657- 75 ..

43. پژوهشى درباره زيارت هاى جامعه، س ك. طباطبايى، مطالعات اسلامى، زمستان 1382؛ 62: 111- 132 ..

44. Morris PA. The effect of pilgrimage on anxiety, depressio n an d religious attitude. Psychol Med May 1982; 12( 2 ): 291- 4.

45. Lillie AK. The practice of pilgrimage in palliative care: a case study ofLourdes. Int J Palliat Nurs May 2005; 11( 5 ): 234- 9.

46. بررسى تأثير انجام حج عمره بر ارزيابى دانشجويان دختر از سلامت جسمانى- روانى خويش، ف. ايرانمنش، پايان نامه جهت اخذ دكتراى حرفه اى، ايران، كرمان، دانشگاه علوم پزشكى، 1382.

47. ترجمه تعيين پايايى و روايى پرسشنامه 12 سؤالى سلامت عمومى، م. عبادى، ام.

حريرچى، م. شريعتى، غ. گرمارودى، ا. فاتح، ع. منتظرى، پايش، تابستان 1381؛ 1(31): 39- 46 ..

48. Myers DG. The funds, friends, and faith of happy peo pl e. A mericanp sychologist 2000, 55: 56- 67.

49. آيا فعاليت هاى مذهبى مى تواند از افسردگى، اضطراب و سوء مصرف مواد در دانشجويان پيشگيرى نمايد. م. سرگلزايى، ف. بهدانى، ا. قربانى، خلاصه مقالات ارائه شده در اولين همايش بين المللى نقش دين در بهداشت روان. تهران:

دانشگاه علوم پزشكى ايران، فروردين 1380 ..

50. Lowis MJ. Edwards A. Roe C. Jewell A. Jackson M. Tidmarch W. The roleof religion in mediating the transition to residential care. J of aging studies S ep 2005; 19( 3 ): 349- 362

ص: 793

6. دعا و زيارت ترجمان نياز به معنا در حيات انسانى

دكتر مجتبى عطارزاده (1)

چكيده

نگاه مؤمنانه ناشى از گذر از جهان ماده و پيوند با عالم معنا كه ابزار مهم تحقق آن را بايد نيايش دانست، همه ظواهر را خواهد شكافت و در پسِ هر چيز- هر مفهوم انسانى- معنايى ديگر خواهد جست. به دليل جايگاه والاى نيايش و دعا و نقش ارزشمند آن در زندگى انسان، همه اديان و مذاهب به آن توجه ويژه داشته، بر لزوم پايبندى پيروانشان به اين مسأله تأكيد ورزيده اند. دور از انتظار نيست در حالى كه همگان در جست وجوى آرامش و نشاط معنوى و انرژى فزون ترند، آيين معنابخش اسلام نيز در مقام تحكيم پايه ها و اركان نظم معنايى مشترك بين پيروان خويش و بلكه كل بشريت به مقوله نيايش، اهتمام و توجه ويژه مبذول داشته باشد و راهكارهايى همچون نماز و زيارت را به منظور تسهيل اين مهم، تمهيد نموده باشد. زيارت يعنى پيوند ناقص با كامل، علاقه به رهايى از قفسِ ماديت و بى معنايى، رهايى از نقص و پيوست به معنا، از اين روست كه زيارت در ارزش و پاداش همپاى بسيارى از عبادات حتى جهاد و شهادت به حساب آمده است.

كليدواژه ها: دين، معنا، اضطراب، نيايش، زيارت.

مقدّمه

در فضاى پر تنش امروز، بشريت خسته از همه منابع و مراجعى كه مدعى تأمين آرامش و امنيت وجودى او هستند، در پى يافتن معناى وجودى خويش است. تحقق


1- عضو هيئت علمى گروه معارف اسلامى دانشگاه هنر اصفهان.

ص: 794

اين مهم در گرو تجربه فردى اشخاص و نه تحت تأثير دستورالعمل هاى تجويزى توسط ديگرانى است كه طبق ايده آل هاى خويش راهكارهايى ارائه داده و مى دهند. در نتيجه، اين معناكاوى پيوندى صريح و بى واسطه را مى طلبد كه شخص از سر نياز واقعى در جهت اتصال با منبع معنا دست به كار شود؛ همان كه نيايش مى نامند.

دعا آرامش بخش دل هاست و همين آرامش است كه در روح و فكر آدمى نوعى انبساط ايجاد مى كند و روح را از حالت خمودگى بيرون مى آورد و به حركت وا مى دارد و روحيه دلاورى و قهرمانى به دعاكننده مى بخشد. دعا به انسان متانت در رفتار، انبساط و شادى درونى، استعداد پيروزى، و استحكام در استقبال از حوادث مى دهد و بدان وسيله آدمى توجه زيادى به منشأ معناى وجود پيدا مى كند و مانند ساير عبادات اثر تربيتى دارد. دعا روح ايمان را در نفوس برمى انگيزد و انسان لذت ارتباط با خداوند را درك مى كند، انسان را متكى به خدا و مستقل از غير او مى سازد و از اتكاى به ديگران بى نياز مى كند. دعا حب الهى را در دل رسوخ مى دهد و نفس را از مشغله هاى بيهوده رهايى مى بخشد و چراغ اميد را در قلب و دل انسان روشن مى سازد. دعا كشش بنده ضعيف و نيازمند به سوى خداوند كريم و تواناست. دعا كليد و وسيله قرب الهى، لبّ عبادت و مغز و اساس طاعات و حيات روح است. دعا موجب نزول بركات و شرح صدر در انسان مى شود. دعا چراغ جان است؛ جان ها را بر افروزد و زبان ها را معطر مى سازد.

آرى دعا در فرد و اجتماع اثر سازنده و حياتى دارد. آنان كه به درگاه الهى نيايش نمى كنند، همواره زير پوشش بازتاب هاى روانى و اجتماعى قرار مى گيرند. دعا اطمينان بخش دل ها و فضيلت هر انسان خداجو است، دعا سدى در برابر گناه و انحراف و در يك كلام، عامل معنابخش به حيات انسانى است؛ همان كه كلام وحى بدان اشاره دارد:

ص: 795

«قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبّى لَوْ لا دُعاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً»؛ (1)

بگو پروردگارم براى شما ارجى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد.(شما آيات خدا و پيامبران را) تكذيب كرديد.

اين آيه آخرين آيه سوره فرقان و در حقيقت نتيجه تمام سوره است. گرچه از دعا در اين جا معانى متعدد استنباط مى شود، ولى ريشه همه معانى به يك اصل باز مى گردد، مفهوم آيه چنين است: آنچه به شما ارزش و بها مى دهد همان توجه به پروردگار است.

به راستى وقتى انسان توجه خود را يك سره معطوف به درگاه الهى مى كند و روى به ساحت مقدس او مى آورد، همچون آيينه اى كه در برابر تابش آفتاب قرار گيرد، انوار فيوضات الهى را به تناسب استعداد و آمادگى خود دريافت مى كند و آثار آن را منعكس مى گرداند، هر اندازه دل از تيرگى ها و آلودگى ها منزه و به صفا و پاكى نزديك تر باشد، به همان اندازه قدرت دريافت انوار ازلى معبود در او افزون تر و در نتيجه احساس خويشتن در كنار حامى قدرتى بى انتها، چون خداوند، تنهايى و بى كسى عامل اضطراب زايل مى شود و چنان لذتى از ناحيه گسست از خلق به خالق وجود آنان را فرا مى گيرد كه هيچ لذتى را بر اين لذت مقدم نمى دارند، اين است كه گفته اند:

تو گر لذت ترك لذت بدانى دگر هيچ لذت، تو لذت ندانى

از اين رو در آموزه هاى اخلاقى اديان الهى، به ويژه آيين اسلام، به منظور تأمين آرامش درونى و اجتناب از اضطراب و نگرانى هاى ناشى از دور افتادن از منبع قوى حمايتى همچون اقتدار مطلق الهى كه درك لذت واقعى را در پى دارد، بر پيوند مخلوق بر خالق از رهگذر نيايش تأكيد گرديده است. نيايشگران در پرتو احساس چنين لذتى به يك باره به چنان درك معنايىِ مشتركى مى رسند كه هيچ ساز و كار دست


1- سوره فرقان، آيه 77.

ص: 796

ساخته بشرى قادر به ايجاد چنين فضايى نيست. توجه به اين دستاورد، زمينه درك مفهوم گفتار اسوه نيايشگران، حضرت سجاد عليه السلام در مناجات الذاكرين «

و أستغفرك من كلّ لذّة بغير لذّة ذكرك

»؛ خدايا از هر لذتى جز لذت ذكر تو طلب مغفرت مى كنم را فراهم مى سازد.

حضور در جايگاه كسانى كه خود، نماد بارز و سمبل مسلّم ره يافتگان به وصال دوست هستند، تسهيلگر تكوين چنين فضاى معنوى خواهد بود. آنچه زاير را به پيمودن راه ها و طى مسافت ها و تحمل رنج سفر و بيم باديه و استقبال از خوف و خطر وا مى دارد، همين كشش درونى و علاقه قلبى اوست. اگر عشق آمد، خستگى رخت بر مى بندد و اگر محبت در كار بود، ملال متوارى مى شود. به خصوص اگر عشق راستين به خدا باشد كه معشوق كامل و محبوب مطلق است و پيوند با او، سوزنده و سازنده است. به فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام: «

حبّ اللَّه نار لا تمرّ على شى ء إلّا احترق و نور اللَّه لا يطلع على شى ء إلّاأضاء

»؛ (1) محبت خدا آتشى است سوزان و نور خدا، فروغى است روشنگر. بدين سان عاشق سرگردان و در جست وجوى معنا، سراغ از كوى يار مى گيرد و در اين كاوش حتى خانه اى كه روزى معشوق در آن ساكن بوده، كوچه اى كه روزى دلبر از آن گذشته، زمينى كه بر آن قدم نهاده، شهرى كه روزى در آن جا مى زيسته، سنگى كه دست محبوب به آن خورده، لباسى كه بر اندام او بوده، كفشى كه در پايش داشته، دلربا و جاذب، دوست داشتنى و شوق انگيز خواهد بود.

افراد و گروه هايى از محققان در سراسر جهان، درباره تأثير ايمان به خدا، مذهب و محيطهاى مذهبى و آداب و رسوم دينى مانند نيايش در سلامت روانى افراد، بهداشت روانى جامعه و بهبودبخشى بيماران روانى و مقاوم كردن افراد در برابر حوادث و وقايع دردناك و ايجاد آرامش، به نتايج مثبت و قابل توجّهى دست يافته اند.

به رغم اختلاف روش ها، محيطها و موضوعات مورد بررسى، تقريباً تمامى اين


1- ميزان الحكمة، ج 2، ص 226.

ص: 797

تحقيقات بر اين موضوع اتفاق نظر دارند كه در محيطهاى مذهبى و جوامعى كه ايمان مذهبى آنها بيش تر است، ميزان اختلال هاى روانى و به خصوص اضطراب و افسردگى، به طور محسوسى كم تر از ميزان آنها در محيطها و جوامع غير مذهبى است. (1) كولكاى (2) با بررسى تأثير ايمان مذهبى، نماز و دعا در كاهش اضطراب، به اين نتيجه رسيد كه 42% افراد نمونه او گزارش داده اند كه نماز اضطراب را پايين مى آورد. (3).

گاندى نيز در مقام توصيف نقش آرامش بخش نيايش مى گويد: «دعا و نماز، زندگى ام را نجات داده است. بدون آن بايد از مدت ها پيش ديوانه مى شدم. من در تجارب زندگى عمومى و خصوصى خود، تلخ كامى هاى بسيار سخت داشته ام كه مرا دست خوش نا اميدى مى ساخت. اگر توانسته ام بر اين نا اميدى ها چيره شوم، به خاطر نمازها و نيايش هايم بوده است.

دعا و نماز را مانند حقيقت بخشى از زندگى خود نمى شمارم، فقط به خاطر نياز و احتياج شديد روحى آنها را به كار مى بسته ام؛ زيرا اغلب خود را در وضع و حالى مى يافتم كه احتمالًا بدون دعا و نماز نمى توانستم شادمان باشم. هر چه زمان مى گذشت، اعتقاد من به خداوند افزايش مى يافت و نياز من به دعا و نماز بيشتر مى شد و بدون آن زندگى برايم سرد و تهى بود». (4) الكسيس كارل مى گويد: «نيايش در روح و جسم تأثير مى گذارد و احساس عرفانى و احساس اخلاقى را توأماً تقويت مى كند. در چهره كسانى كه به نيايش


1- الميزان، ج 2، ص 407- 411.
2- Kwilecki
3- Koenig, H. G.( 1994 ), The Relationship between Judeo Christian Religion andMental Health among Middle- Aged and Older Adults, DURHAM, NC, U. S. A, Advances, Fal: Vol 9) 4(: 33- 39.
4- همه مردم برادرند، ص 106.

ص: 798

مى پردازند، حسّ وظيفه شناسى، قلّت حسد و شرارت و حُسن نيكى و خيرخواهى به ديگران خوانده مى شود. نيايش، خصايل خود را با علامات بسيار مشخص و منحصر به فردى نشان مى دهد: صفاى دل، متانت رفتار، انبساط خاطر، شادى بى دغدغه، چهره پر از يقين، استعداد هدايت، آمادگى براى پذيرش حق و راضى بودن به رضاى پروردگار». (1) ايمان به خدا و نيايش و راز و نياز با او به انسان اميد و توان مى دهد و انسان احساس مى كند به پناهگاه مطمئن و با قدرتى بى نهايت متكى است. از اين رو، احساس نشاط و توانمندى مى كند و اگر اين ارتباط با آن منبع عظمت و رحمت قطع باشد، احساس دلتنگى و نگرانى در او ايجاد مى شود و به بيمارى هاى روانى گرفتار مى آيد. به اين حقيقت روان شناسان و روان كاوان بزرگى همچون يونگ، اريك فروم، ويليام جيمز و ديگران اشاره كرده اند و ايمان به خدا و دعا را اساس آرامش و سلامت روان مى دانند.

دعا انسان را به معرفت خدا كه برترين سرمايه هاست دعوت مى كند و باعث مى شود كه خود را نيازمند او ببيند و در برابرش خضوع كند و از مركب غرور كه سرچشمه انواع بدبختى هاست فرود آيد. از سوى ديگر همه نعمت ها را از او ببيند و به او عشق ورزد و رابطه عاطفى او از اين طريق با ساحت مقدس الهى محكم تر گردد.

از طرفى چون خود را نيازمند او و مرهون نعمت هاى او مى بيند، موظف به اطاعت از خواست او مى شود. دعا به انسان اعتماد به نفس مى بخشد و وى را از نااميدى دور مى كند و به تلاش و كوشش بيشتر وا مى دارد.

به راستى وقتى انسان توجه خود را يك سره معطوف به درگاه الهى مى كند و روى به ساحت مقدس او مى آورد، همچون آيينه اى كه در برابر تابش آفتاب قرار گيرد، انوار فيوضات الهى را به تناسب استعداد و آمادگى خود دريافت مى كند و آثار آن را


1- نيايش، ص 31.

ص: 799

منعكس مى گرداند، هر اندازه دل از تيرگى ها و آلودگى ها منزه و به صفا و پاكى نزديك تر باشد، به همان اندازه قدرت دريافت انوار ازلى معبود در او افزون تر مى شود. آثار روحى و معنوى توجه به خدا و نيايش به تناسب شدت و ضعف تفكر و توجه متفاوت است كه گاهى در مراتب عالى همراه با جاذبه خاصى صورت مى پذيرد. در تعاليم اسلامى از آن تعبير به نور دل ها شده است. اميرالمؤمنين على عليه السلام مى فرمايد: «

عليك بذكر اللَّه فإنّه نور القلوب

». (1) قطع نظر از پاداش و اجر مترتب بر دعا و جدا از اثر استجابتى كه متضمن آن است، دعا اگر از حد لقلقه زبان بگذرد و دل با زبان هماهنگ شود و روح انسان به اهتزاز درآيد، روحانيتى متعالى خواهد داشت. آن وقت انسان درك مى كند كه در ساير اوقات چه امور بى ارزشى او را به خود مشغول مى داشته و او را آزار مى داده، و تا چه اندازه اسير حقارت ها بوده است. به راستى انسان وقتى كه از غير خدا چيزى مى خواهد، احساس مذلت مى كند و هنگامى كه تنها از خدا مى خواهد، احساس عزت مى كند. از اين رو دعا، هم طلب است و هم مطلوب، هم وسيله است و هم غايت، هم مقدمه است و هم نتيجه. بهترين لذايذ در نظر اولياى خدا لذت دعا و نيايش با خداست. آنها همه خواهش ها و آرزوهاى دل خود را با محبوب حقيقى در ميان مى گذارند و بيش از آنچه كه به مطلوب هاى خود اهميت مى دهند، طلب و راز و نياز در نظر آنان اهميت دارد و هيچ گونه احساس خستگى و ملالت نمى كنند. (2) حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «پروردگارا! تو از هر مونسى براى دوستانت مونس ترى و از همه آنها براى كسانى كه به تو اعتماد كنند، براى كارگزارى، آماده ترى.

پروردگارا! آنان را در باطن دلشان مشاهده مى كنى و در اعماق ضميرشان، بر حال آنان آگاهى و ميزان معرفت و بصيرتشان را مى دانى، رازهاى آنان نزد تو آشكار است و


1- غرر الحكم و درر الكلم.
2- روان شناسى يكتاپرستى، ص 78.

ص: 800

دل هاى آنان در فراق تو بى تاب. اگر تنهايى سبب وحشت آنان گردد، ياد تو مونس آنهاست، و اگر سختى ها بر آنان فرو ريزد، به تو پناه مى برند». (1) در مجموع، تحقيقاتى كه در زمينه دين مبين اسلام انجام پذيرفته است، بر وحدت بخشىِ نظام روان شناختى انسان توسط مذهب اسلام تأكيد دارد. اين تحقيقات نشان مى دهند كه بين ايمان مذهبى و سلامت روانى و همچنين كاهش ميزان اختلالات روانى رابطه اى مستقيم وجود دارد.

به عنوان نمونه پژوهشگرى در مقايسه ميزان افسردگى و اضطراب دانش آموزان پسر و دختر عضو انجمن اسلامى با ساير دانش آموزان، نقش ايمان مذهبى و نيايش در سلامت روان را در مقايسه اى آمارى مورد بررسى قرار داده و به اين نتيجه دست يافته است كه ميانگين اضطراب و افسردگى دانش آموزان عضو انجمن اسلامى با تفاوت معنادارى از ميانگين اضطراب و افسردگى ساير دانش آموزان كم تر است. (2) در مطالعه اى ديگر با عنوان بررسى رابطه بين عملكرد دين اسلام و افسردگى، نشان داده شده است كه ايمان مذهبى نگرش هاى مذهبى و برپادارى نماز و نيايش، هر كدام به نحوى در حفظ تعادل روانى و استمرار اميدوارى انسان ها مؤثرند.

همچنين پژوهشگرى در بررسى رابطه اضطراب و گرايش مذهبى، با استفاده از مقياسى كه سطح و گرايش مذهبى اسلامى را مورد سنجش قرار داده، به اين نتيجه دست يافته است كه هر چه سطح و گرايش مذهبى افراد كم تر باشد، اضطراب عمومى آنها افزايش مى يابد و تصريح مى كند كه عدم گرايش مذهبى اسلامى و نيز افزايش ضعف شناخت هاى اسلامى، با افزايش اضطراب رابطه دارد.


1- نهج البلاغه، خطبه 225.
2- عباسعلى باقرى، «مقايسه ميزان افسردگى و اضطراب دو گروه از دانش آموزان پسر و دختر عضو فعال انجمن اسلامى و ساير دانش آموزان در شهرستان على آباد كتول».

ص: 801

زيارت؛ فرآيند الگوپذيرى در تسهيل پيوست انسان به معنا

اصطلاح معنويت از ريشه معنا دريافت شده كه مفهومى متافيزيكى در برابر حسى بيرونى است و اشاره به حقيقتى از وجودى ذهنى نيز در برابر حقيقت بيرونى آن دارد.

بر اساس اين زبان شناسى ساده كه از تعابير اتيمولوژيكى اسلامى به معنويت اخذ شده است، مى توان معنويت را به روح منتسب دانست كه در برداشت سنتى نيز از آن به عنوان حقيقت درونى ياد مى شود. اين تعريف بر اساس تفاوت اصلى بين معنويت و روحانيت است و ريشه اصلىِ آن در اصل از اين مسأله است كه حقيقت چند لايه بوده و داراى دو جنبه بيرونى و درونى است، كه جنبه دوم(بعد روحانى) داراى مراتب متعددى است، تا اين كه در نهايت به حقيقت واقعى دست مى يابد. اما آنچه كه در وراى اين جسم فيزيكى است، لزوماً روحانى نبوده و مى تواند نفسانى باشد.

افق معنويت و دسترسى به آن در عالم قدسى كه ما به طور سنتى به آن معتقديم، به اين معنى نيست كه آن به هيچ وجه با سنت ارتباط ندارد، بلكه آنچه كه حقيقت و مبانى اصول ذات قدسى است، در يك شخص ويژه تجلى پيدا مى كند و يك دنياى قدسى بر پايه اين اصول صحيح و گسترده نهانى در خود جاى مى گيرد. معنويت نحوه اى از مواجهه با جهان هستى است كه فراورده اش اين است كه حالت هاى نفسانى نامطلوبى مانند غم و اندوه، نااميدى، دلهره و اضطراب، احساس سرگشتگى و سردرگمى، احساس بى معنايى و بى هدفى و ... تا آن جا كه امكان پذير است، در انسان پديد نمى آيد و يا اگر پديد آمده، ناپديد خواهد شد. اين نحوه مواجهه، موجب رضايت باطن مى شود.

در روند تكاملى زندگى به تعبير سورن كى يركگارد، معنويت و معناخواهى جايگاه ويژه اى دارد. او براى انسان سه مرحله زندگى مى شناسد كه معتقد است افراد به جاى اكتفا به شناخت آن، بايد به انتخاب آن نيز همت گمارند:

1. مرحله زيباشناختى كه در اين مرحله پى گيرى هاى لذت جويانه اصل است، در

ص: 802

اين مرحله، ملامت و نااميدى همسفر تنهايى هاى انسان است، لذت جويى هر چه بيشتر باشد، نتيجه اى جز انهدام اميد، زندگى و اخلاق در پى ندارد. پوچى، بى معنايى و يأس مرحله زيبايى شناختى، فرد را به پيشرفت به سوى مرحله اخلاقى سوق مى دهد.

2. مرحله اخلاقى كه اين مرحله يك مرحله تصميم و تعهد راسخ است. در اين عمل انتخاب است كه خود واقعى و اصيل يافت مى شود، زيرا به واسطه اراده و تعهد است كه خود از قيد فوريت زندگى زيباشناختى آزاد مى شود.

تصميم، بدون قيد و شرط كه بر اساس آن خود يك پارچگى و وحدتش را كشف مى كند، مبتنى بر آگاهى است. انتخاب هاى اصيل همراه با باطن، شور، تنش و احساس ايجاد مى شوند. شور درونى، معيار انتخاب حقيقى است، و آن راه را براى يك انتخاب باز مى كند. باطن انتخاب مستلزم خودشناسى، خودالتزامى، نيل به اصالت و خود واقعى است. حكم سقراطى؛ يعنى «خود را بشناس» را بايد به «خود را انتخاب كن» برگرداند. از طريق اين تمايلات درونى در انتخاب خود، يك خود واقعى با كليت يك پارچه، يافت مى شود. شخصيت يك پارچه همبستگى وحدت اش را در خاطره و اميد پيدا مى كند، در حالى كه ضمير ناخوش از گذشته و آينده بيزار است. بيگانگى نسبت به گذشته حاكى از اختلال در حافظه است و بيگانگى نسبت به آينده منعكس كننده نااميدى است. اميد به آينده با از دست دادن حافظه، يعنى با ضمير بيگانه از بين مى رود. در حين تصميم، تعهد و گرفتارى، خود، گذشته را با آينده يكى مى كند. يك پارچگى خودش را به شكل يك كل يك پارچه بنياد مى نهد.

3. مرحله دينى مميز اصلى باطن زندگى دينى، ايمان و رنج است. مراحل روند زندگى به دست آمدن خود است؛ در نتيجه خود، بيشتر از اين كه ارائه دهنده طبيعت انسان باشد، يك محصول است. زيرا شخص قبل از اين كه خود را كسب كند بايد وجود داشته باشد. احياى علايق دينى، قدرت خلاقه اى به فرد خواهد داد؛ مشروط بر

ص: 803

آن كه اين علايق دينى به حركت جست وجوگرى در پى بعد گم شده ژرفا و توسعه پيدا كند.

آگاهى از خود معيارى مهم است، زيرا آگاهى بيشتر از خود يعنى خواست و اراده بيشتر، و خواست و اراده بيشتر يعنى خود بيشتر. انسانى كه اراده ندارد، خود نيز ندارد. نوميدى، بى ارادگى براى خود بودن است؛ انفصال از خير، گناه است؛ نوميدى بيشتر از اين كه گناه باشد، به نوعى باعث انفصال از خير مى شود. به وسيله ايمان و آموزه هاى آن مانند دعا است كه بر گناه و نوميدى مى توان استيلا يافت، يعنى با ارتباط خود با نفس خودش و به وسيله تمايل به خود شدن كه خود آشكارا ريشه در قدرتى دارد كه مقوم آن است.

اگر انسان كاملًا به اين مقوله ايمان داشته باشد كه هيچ چيزى جز به اراده و مشيت خداوند رخ نمى دهد، مى آموزد كه آرامش و اطمينان داشته باشد و بتواند همه چيز را تحمل كند. انسان هر قدر كه بر سنش افزوده مى شود، بيشتر احساس مى كند كه زندگى اين جهان يك حبس طولانى بيش نيست و اميد و اشتياق آزادى و رهايى و گام نهادن به افق هاى بالاتر را در دل خود مى پرورد. چون به بالا بنگرد، درخواهد يافت كه امور اين جهانى تا چه اندازه كوچك و حقيرند. چون رو به سوى پروردگار جهان كند، همه سختى ها و مرارت ها آسان مى شود.

دريافت معناى زندگى، يا همان هدف خود بنياد شخص در زندگى، دو نظريه «پلكانى يا طولى» و «موزاييكى» عرضه شده است. چكيده نظريه پلكانى آن است كه شخص در زندگى خود، اهدافى ميانى(مطلوب هاى لغيره) داشته باشد كه در نهايت همگى به يك هدف نهايى(يا يك مطلوب لذاته) منتهى مى شوند. اما در نظريه موزاييكى، هر يك از افعال اختيارى انسان، سرنوشت خاص خود را دارند؛ بدين معنا كه يا خود هدف نهايى(مطلوب لذاته) هستند، يا با يكى دو واسطه، به يك مطلوب لذاته مى رسند، به گونه اى كه ديگر يك مطلوب لذاته واحد كه غاية القصواى همه

ص: 804

افعال اختيارى انسان باشد، در ميان نيست.

در رهيافت توصيفى، نهايتاً به اين نتيجه مى رسيم كه بر پايه تفسير «معناى زندگى» به «هدف زندگى»، افراد مى توانند در يك الگوى معين، مثلًا الگوى پلكانى يا موزاييكى، هدف يا اهداف نهايى خاصى را براى زندگى خود كشف يا جعل كنند و از اين طريق، معناى زندگى فرد را بيابند يا بدان معنا بخشند.

ضرورت معنا در زندگى و زندگى معنادار با گسترش ارتباطات كه تقواى پرهيز در برخى قلمروها را اساساً ناممكن ساخته است، دو چندان مى گردد. در تقواى پرهيز، مرز، صورت «مكانى» دارد. اما در تقواى حضور شكل «مكانتى» مى يابد، به اين معنا كه فرد خود را در مرتبت و مكانتى فراتر مى بيند و به اين طريق، از آلودگى شرايط مصون مى ماند. در آيه شريفه «يا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إذا اهْتَدَيْتُمْ» (1)

فضاى بحث، حضور در متن جريان هاى فاسد و دشوار و نه قرنطينه و قرار گرفتن در محفظه اى نفوذناپذير است.

از اين رو، اسلام، از هر زمينه اى، از هر مناسبت و فرصتى، از هر زمان و زمينى، و از هر مقام و مكانى در اين مسير استفاده مى كند و براى هر كس، در هر جا و هر زمان و هر شرايط، تكليفى، برنامه اى دستورالعملى و ... قرار داده تا با پر كشيدن و بالا بردن و رشد دادن انسان و سوق دادن او به آنچه بايد باشد، و بردن به جايى كه بايد برود، و رساندن به جايى كه بايد برسد و توجه دادن انسان به اصل والاى «از اويى و به سوى اويى»، نوعى آگاهى درونى نسبت به مقام و شأن خويش ايجاد كند. بى شك چنين انسان معنوى با ساير انسان ها تفاوت خواهد داشت. وى در عين اين كه خود را برتر از ديگران نمى داند، اما خويشتن را شديداً دوست دارد. اين نوعى «خوددوستى معنوى» است. انسان هاى معنوى براى خودشان بى نهايت ارزش قائل هستند و به همين دليل هميشه مراقب اند كه به گونه اى زندگى نكنند كه اين «خود» گرانبهايى كه


1- سوره مائده، آيه 105.

ص: 805

در اختيارشان است، ذره اى ضربه ببيند. آنها به دليل همين خوددوستى سعى دارند هميشه خود را ارتقا دهند و به وضع مطلوب ترى برسانند.

و زيارت، تكريم اين گونه ارزش هاست، و احياى قداست منسوب به اولياى خداوند با هدف ارتقاى معنوى است. وقتى در زيارت، انسان ناقص، در برابر انسان كامل قرار مى گيرد و به آن مدل و الگو توجه مى كند، انگيزه كمال يابى، او را به قرب معنوى به خدا مى كشد و زيارت، مايه تقرب مى گردد.

ابوسعيد ابوالخير، از شيخ الرئيس بوعلى سينا، درباره تشرف به زيارت، پرسشى مى كند. ايشان در پاسخ مى گويد: «در اين هنگام(هنگام تشرف به زيارت) اذهان، صفاى زيادترى پيدا كرده، خاطره ها با تمركز شديدترى جلوه نموده و باعث نزديكى به خداوند مى گردد». (1) جلوه اى از فيوضات را در خويش مى يابد و احساس «تصعيد وجودى» مى كند، خود را به خدا نزديك تر مى يابد، دلش شكسته تر مى شود، با فطرتِ خدا آشناى خود، صميمى تر و درگوشى تر به نجوا مى پردازد، و تصميم بر توبه ها و انابه ها، از رهگذر همين توجه ها و تقرب ها پديد مى آيد. در مسائل اخلاقى و تربيتى، پيوند با نيكان و رابطه با صالحين و آشنايى با خانواده هاى ريشه دار و صاحب كرامت و شرف، سازنده است، به همان شكل كه گسيختگى از تبار پاكان و بريدگى از ريشه هاى فرهنگى و اخلاقى، زمينه ساز فساد و گناه و بى مبالاتى و عدم تعهد است، زيارت، عاملى در جهت پيوند زدن با صالحان، يا تقويت رابطه معنوى با وارستگان است.

مرحوم صاحب جواهر از شهيد، در كتاب دروس نقل مى كند كه ايشان فرموده است:

«از جمله آداب زيارت، اين است كه زاير پس از زيارت، بهتر از قبل از آن باشد». (2) اين تحول و انقلاب روحى و حال زاير، پيش و پس از زيارت، نشانه اثرپذيرى از جذبه هاى معنوى است كه در مزار يك امام و در كنار مرقد يك پيشواى معصوم وجود دارد.


1- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 2، ص 37.
2- جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام، ج 20، ص 102.

ص: 806

همين نكته، در برخى زيارتنامه ها هم مطرح است. به اين فقره توجه كنيد: «خدايا، مرا از كسانى قرار بده كه از زيارت مرقد دوستان و اوليايت، منقلب مى شوند و رستگار و پيروز بر مى گردند و مستوجب بخشش گناهان و پوشاندن خطا مى شوند». (1) براى وجودهاى گريزان از مركزيت توحيد و فطرت و پاكى، نيروهاى جاذبه معنوى لازم است، تا اين تعادل و حركت در «خط سير» و شناورى در «فلك فوز و فلاح» را هماهنگ و برقرار سازد.

به قول الكسيس كارل: «... در زندگى دانشمندان و قهرمانان و پاكان، يك ذخيره تمام نشدنى از انرژى معنوى وجود دارد، اين مردان، چون كوه هايى در ميان دشت، سر بالا كشيده اند و به ما نشان مى دهند كه تا كجا مى توانيم بالا برويم و چقدر هدفى كه طبيعتاً شعور انسانى به آن متمايل است، عالى است. فقط چنين مردانى مى توانند براى زندگى درونى ما غذاى معنوى مورد نيازش را تهيه كنند». (2) «... از حقيقت هايى كه در انعقاد شخصيت انسان و ساختن آن سخت مؤثر است، توجه انسان است به نمونه هاى والاى فكر و اعتماد و اقدام و عظمت و حماسه و جهاد. اگر اين نمونه هاى والا در ميان زندگان باشند، چه بهتر، ولى انسان به گونه اى ويژه، به اشخاص تاريخى و گذشتگان اعتقاد دارد و كمالات و عظمت هاى آنان را- تا سر حد اساطير- تقديس مى كند و بزرگ مى دارد. بنابراين، بشر به طور فطرى، از توجه به آثار باقيمانده، ابزار كار، محل سكونت و قبور بزرگان تاريخ و تأمل در احوالات آنان، چيزها مى آموزد و به عظمت ها مى رسد». (3) مرحوم نراقى نيز در باب الگوپذيرى از اسوه هاى مسلم معنا، جهت برقرارى تعادل روحى در انسان مى نويسد: «نفوس نيرومند قدسى، به خصوص انبيا و ائمه،


1- «و اجعلنى ممن ينقلب من زيارة مشاهدة احبائك مفلحا منجحا قد استوجب غفران الذنوب و سترالعيوب و كشف الكروب»(مفاتيح الجنان، زيارت حضرت ابوالفضل، پايين پا).
2- راه و رسم زندگى، ص 101.
3- حماسه غدير، ص 302.

ص: 807

پس از آزادى از قفس تن و صعود به عالم تجرد، در نهايت احاطه و استيلا بر امور جهان اند. امور جهان نزد آنان آشكار است و قدرت تأثيرگذارى در مواد عالم را دارند و هر كس كه به زيارتشان برود، از آن آگاه و بر او شاهدند و اطلاع كامل از زايران مرقدشان و از درخواست ها و توسل ها و تضرع ها و شفاعت طلبى هايشان دارند. پس نسيم لطف اين اوليا بر زايران مى وزد و رشحاتى از فروغ آنان بر زايران مى تابد و در رفع نياز و برآورده شدن حاجت ها و رسيدن به مقصودشان و بخشش گناهانشان و رفع گرفتارى هايشان، در پيشگاه خداوند شفاعت مى كنند. اين است رمز اين همه تأكيد در زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام. علاوه بر اين كه در اين زيارت ها، اجابت دعوت ائمه و پيوند با آنان و خشنود كردنشان و تجديد عهد با «ولايت» شان و احياى امرشان و بالا بردن و اعتلاى سخنشان و نابودى و ذلت دشمنانشان نهفته است ... و همه اينها اجرى بزرگ و پاداشى فراوان دارد ...». (1) معنويت در هر عصرى با خصايص آن دوره آفريده شده و متجلى گشته است. هر رهرويى براى ارتقا تا سطح آفرينشگر آن، همواره ناگزير است بخشى از محتوا و روح معانى دوره هاى گذشته را از رهگذر زيارت افراد صاحب آن محتوا بازآفرينى كند و علاوه بر آن، به دگرآفرينى ويژه عصر خويش نيز بپردازد و معنويت تنها با چنين آفرينشى مداومى است كه امكان تكامل خويش را فراهم مى سازد. معنويت گذشتگان آن گاه كه از نگاه بگذرد، ادراك و احساس مشهود را مى سازد و هنگامى كه بخواهد توسط شاهدان توصيف گردد، به شعر و شور مى زند و چون به گوش شنوندگان رسد، در انديشه ها به سان افسانه و اسطوره نشسته و در ايمان و اراده به صورت احكام، محرمات و فرامين بروز يافته و در مواجهه با سنت و آداب و رسوم، به چهره شريعت بيرون مى آيد ... و زيارت، از اين مقوله است. يعنى اگر انسان برود و ببيند و خود را در فضاهاى خاطره آميز قرار دهد و در شعاع يك پرتو قرار بگيرد، چه


1- جامع السعادات، ج 3، ص 398.

ص: 808

بسا كه حرارت معنى، وجود يخ زده زاير را گرم كند و فروغ ديدار، خانه دل را روشن سازد و ديده اهل نظر، مس وجودش را كيميا كند.

سوى ديگر قضيه آن است كه «زيارت»، محبت و شناخت مى آورد و از آن جهت، عامل سازنده و تربيت كننده است. گاهى موتور محرك انسان در ديدار و زيارت، شناخت و علاقه و انس قلبى است- كه از آن ياد شد- و گاهى زيارت و ديدار، باعث محبت باطنى مى گردد. چراكه از نزديك، جمال معنى را مى بيند و به مشاهده ارزش هاى متعالى مى رسد و علاقه مند مى شود. روشن است كه اگر محبت آمد، به دنبالش، طاعت و عبادت و عبوديت و همرنگ شدن با محبوب و سنخيت يافتن با معشوق و حركت در راستاى خواسته او و عمل بر طبق رضاى حق و ... همه و همه به دنبال مى آيد. محبتى كارساز است كه از قلب به اندام سرايت كند و از درون، اعمال برون را كنترل و هدايت نمايد. منتهى، صرف رفتن كافى نيست. «ديدن» هم لازم است. تا به شهود جمال حق نايل نشود، آتشگيره عشق، وجودش را مشتعل نمى سازد. اگر رفت و ديد و به شهود رسيد و زيبايى حقيقت و جمال فضيلت را دريافت، به طور طبيعى، «معرفت» هم مى يابد.

به قول هاتف:

چشم دل باز كن، كه جان بينى آنچه ناديدنى است، آن بينى

گر به اقليم عشق روى آرى همه آفاق، گلستان بينى

آنچه بينى، دلت همان خواهد آنچه خواهد دلت، همان بينى

بى سر و پا گداى آن جا را سر به ملك جهان، گران بينى

دل هر ذره را كه بشكافى آفتابيش در ميان بينى

با يكى عشق ورز، از دل و جان تا به عين اليقين عيان بينى

كه يكى هست و هيچ نيست جز او وحده لا اله الا هو

به طور قطع نتيجه اين معرفت آن خواهد شد كه كسى كه مى داند از سرچشمه

ص: 809

غايى(معنا) دور افتاده است، با همين دانايى نشان مى دهد كه نه فقط جدايى حاصل آمده، بلكه وصل و وحدت دوباره رخ خواهد داد.

جمع بندى و نتيجه گيرى

از پيامدهاى عصر جديد، تأكيد بيش از حد بر «فرديت» انسان است؛ به گونه اى كه به تدريج به پديده «خود شيفتگى» آدمى منجر مى شود. به اعتقاد اريك فروم «انسان خودشيفته» از مظاهر عصر جديد است؛ (1) انسانى كه پيوسته منتظر است تا ديگران محبت و عشق خويش را نثارش كنند، ولى چنين وظيفه اى را براى خود در قبال ديگران قائل نيست تا محبت و عواطفش را نثار ديگران كند، نتيجه منطقى چنين وضعيتى، گسست عاطفى افراد از يكديگر است؛ افرادى كه انگيزه كم ترى براى ارتباط با يكديگر دارند مسلماً در برآورده ساختن مطالبات خود نيز كم تر چشم اميد به هم مى دوزند. در نتيجه هر چند بازيابى هويت انسانى به معنا و مفهوم احساس پيوند با ديگران و پذيرش از سوى آنان، درك جايگاه و منزلت فرد در جامعه و درك انتظارات متقابل فرد و جامعه، پديده اى است كه در آحاد انسانى چونان يك نياز و ضرورت خودنمايى مى كند، اما خودشيفتگى مذكور و محدوديت هاى ناشى از آن، مانع پاسخگويى مناسب به آن است.

پيامد چنين وضعيتى، پيدايش نوعى بحران معناست كه هر چند آحاد انسانى از آن آگاه اند، اما به دليل بى اعتمادى به يكديگر كه عمدتاً از فقدان آموزه هاى مشتركى كه در غالب يك نظم معنايى مى تواند زمينه پيوند را فراهم آورد ناشى مى شود، قادر به حل آن نيستند. بدين ترتيب ضرورت يافتن راهكارى مناسب جهت برون رفت از حالت فقدان معنا، ذهن بشريت را به خود مشغول داشته است. همين ضعف و ناتوانى ذاتى انسان در اداره امورش، مى تواند مهم ترين عامل در راهيابى انسان به


1- هنر عشق ورزيدن، ص 14.

ص: 810

خالق خود باشد. ناگفته پيداست در صورتى پرورش حس خداجويى ميسّر مى شود كه انسان دائماً نقصان و فقر وجودى خود، و غنا و بى نيازى خداوند را متذكر شود و اين مهم جز در سايه تداوم ارتباط با قدرت قاهره الهى(نيايش)، از طريق ديگرى ميسور نيست.

دعا و زيارت انسان را از انزواى درون بيرون آورده، به جمع پيوند مى زند و آن در حقيقت، همدم شايسته اى است كه تنهايى و غربت وحشتناك را به انس و الفت مبدّل مى سازد؛ زيرا شخصى كه در حال نيايش است، نه تنها خود را تنها نمى بيند، بلكه با چشم دل مى يابد كه در آن حالات عرفانى، مجموعه كاينات با او همنوا هستند؛ چه آن كه به فرمايش قرآن كريم: «هر موجودى تسبيح و حمد خدا مى گويد، ولى شما تسبيح آنها را نمى فهميد». (1) به قول مولوى:

گر تو را از غيب چشمى باز شد با تو ذرّات جهان همراز شد

نطق آب و نطق خاك و نطق گِل هست محسوس حواس اهلِ دل

جمله ذرات عالم در نهان با تو گويانند روزان و شبان

ما سميعيم و بصير و با هُشيم با شما نامحرمان ما خامُشيم

در دعا و نيايش است كه انسان خود را آن گونه كه هست، مى بيند، به نقص و عيب خويش آگاه مى گردد و مانع اين مى شود كه در او «خودپندارى» جايگزين «خود حقيقى» شود و هرگز اين دو را با يكديگر خلط نكرده، پيوسته از هم تميز مى دهد.

اين كه آدمى بپذيرد كه داراى نقص است، خود يك بينش آگاهانه است و اين كه شوق طلب براى وصول به تكامل و كامل شدن كه تلاش براى شناخت بيشتر و بهتر انسان ها را در پى دارد، بينشى آگاهانه تر مى طلبد. دستيابى به چنين بينشى به طور قطع در سايه سار ارتباط با انسان هاى كاملى فراهم مى آيد كه در پيمودن مسير كمال، مى توانند الهام بخش سالكان اين طريق باشند. برقرارى اين ارتباط كه مقدمه نيل به


1- سوره اسراء، آيه 44.

ص: 811

معرفت و شناخت حقيقى است، با رو در رو شدن و گفت وگو محقق مى شود. پيوند ميان ديدن و دانستن، از احساس نياز در درون و ژرفاى آدمى براى رسيدن به نوعى تكامل و پيشرفت، انسان را به پيشگاه وارستگان طريق عبوديت كه ترجمان معناى انسانيت است، مى كشاند.

صدر المتألهين شيرازى مى گويد: هر وجودى كه ناقص باشد، همواره شايق است كه كامل تر گردد و چون همه هستى ناقصند همه شايقند كه كامل شوند و شدت و قلت شوق بستگى به شدت و ضعف وجود دارد. (1) «زيارت»، از اين مقوله است، پيوند ژرف ناقص با كامل، محبت و علاقه مفرط به رهايى از نقص و پيوست به معناست. از اين رو آنچه زاير را به پيمودن راه ها و طى مسافت ها و تحمل رنج سفر و بيم باديه و استقبال از خوف و خطر وا مى دارد، كشش درونى و علاقه قلبى اوست. و اگر عشق آمد، خستگى رخت بر مى بندد و اگر محبت در كار بود، ملال متوارى مى شود. شوق، انسان راكد را حركت مى بخشد و ساكن را مهاجر مى كند و عافيت طلب را باديه پيما مى سازد:

آنچه در راه طلب خسته نگردد هرگز پاى پر آبله و باديه پيماى من است

براى عاشق شايق، نه تنها خود محبوب، جالب و جاذب است، بلكه هر چيزى هم كه به گونه اى رنگ تعلق و رايحه انتساب به او را داشته باشد، مطلوب و جاذبه دار است و دلداده را به سوى خود مى كشد.

در زيارت چنين است. چگونه مى شود كه عاشق خدا و دوستدار پيامبر و اهل بيت، و محب صالحين و صديقين و شهدا و اوليا اللَّه، شوق ديدار خانه خدا و بيت اللَّه و مزار و مرقد و خانه و شهر و ديار معشوق را نداشته باشد و شيفته ديدار كعبه و مدينه و مزار ائمه و قبور صالحين و شهرهاى خاطره آميز و شوق انگيزى كه ريشه در فرهنگ دينى ما دارد نباشد؟!


1- دين، گفتگوى تمدن ها و ... به نقل از تفسير آيه نور، ملاصدرا، ص 112، در مجموعه مقالات انسان معاصر، دين و كاركردهاى آن، ص 330.

ص: 812

از اين روست كه «زيارت»، در ارزش و پاداش، همپاى بسيارى از عبادات، بلكه برتر از حتى جهاد و شهادت به حساب آمده است؛ چه آن كه در پيوست به معنا، پوينده طريق زندگى ارزش و معناى حيات را درك مى كند و از فرصت ايجاد شده در جهت كمال خويش سود مى برد.

دعا و زيارت علاوه بر كاركرد معنابخشى به حيات انسان، باعث اطمينان قلب و قدرت روحى نيز مى شود؛ زيرا انسان در نهايت، به ويژه در وقت اضطراب، غالباً با حضور قلب و خلوص نيت رو به سوى خداى مى آورد و با او درد دل مى كند، عقده هاى خويش را بيرون مى ريزد و اسرار خود را، كه در نهان گاهش محافظت مى شد، به زبان مى آورد و تنها از او راه چاره و گريزگاه طلب مى نمايد و با آه و ناله تقاضاى كمك مى كند و اين خود طمأنينه و آرامش كاملى در پى خواهد داشت.

به ديگر سخن، وقتى نيايشگر از بن جان و ژرفاى دل، دست به دعا در اماكنى كه آكنده از عطر معنويت است، بر مى دارد، نوعى شادابى و بهجت و انبساط معنوى در درون خود احساس مى كند كه حاضر نيست به هيچ بهايى آن را از دست بدهد. دعا و زيارت در انسان حالت روشن دلى و روشن بينى و آرامش ايجاد مى كند و در حكم چراغى مى گردد كه در درونش روشن شده باشد، بر خلاف افرادى كه با دعا و ياد خدا رابطه ندارند و هميشه خانه دلشان تاريك و ظلمانى است و از درك و بينش و روشنايى بى نصيبند و از دعا و زيارت به عنوان نيروى بهجت زا، انبساطآفرين و لذت بخش محرومند.

ص: 813

فهرست منابع

1. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، رضا پاك نژاد، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1346.

2. جامع السعادات، مهدى بن ابى ذر نراقى، نجف، مطبعة النجف، 1383 ق.

3. جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام، جعفربن حسن محقق حلى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، بى تا.

4. حماسه غدير، محمدرضا حكيمى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1364.

5. دين، گفتگو تمدن ها و ... به نقل از تفسير آيه نور، ملاصدرا، در مجموعه مقالات انسان معاصر، دين و كاركردهاى آن، مريم السادات سنگى، انتشارات دانشگاه مازندران، 1385.

6. راه و رسم زندگى، آلكسيس كارل، ترجمه پرويز دبيرى، اصفهان، تأييد، 1344.

7. روان شناسى يكتاپرستى، مهدى پروا، تهران، انتشار، 1380.

8. غرر الحكم و درر الكلم، سخنان امام على عليه السلام، گردآورى تميمى آمدى.

9. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى.

10. مقايسه ميزان افسردگى و اضطراب دو گروه از دانش آموزان پسر و دختر عضو فعال انجمن اسلامى و ساير دانش آموزان در شهرستان على آباد كتول، عباسعلى باقرى، رساله كارشناسى ارشد، تهران، دانشگاه تربيت معلم، دانشكده روان شناسى و علوم تربيتى، 1373.

11. ميزان الحكمة، محمد محمدى رى شهرى، ترجمه حميدرضا شيخى، قم، دار الحديث، 1383.

12. الميزان فى تفسير القرآن، سيد محمدحسين طباطبايى، ترجمه محمدتقى مصباح يزدى، نشر بنياد علمى و فكرى علامه طباطبايى با همكارى رجا، چاپ چهارم، 1367.

13. نهج البلاغه، سخنان حضرت امير المؤمنين عليه السلام، گردآورى سيد رضى.

14. نيايش، آلكسيس كارل، ترجمه على شريعتى، تهران، الهام، 1377.

ص: 814

15. همه مردم برادرند، مهاتما گاندى، ترجمه محمود تفضّلى، تهران، اميركبير، 1366.

16. هنر عشق ورزيدن، اريك فروم، ترجمه پورى سلطانى، تهران، مرواريد، 1366 ..

17. Koenig, H. G.( 1994 ), The Relationship between Judeo C h ristianRelig ionand.

ص: 815

7. نقش زيارت در تحول رفتار و شخصيت

غلامرضا صالحى

چكيده

زيارت و تشرّف به اماكن مقدس به ويژه زيارت قبور مطهر حضرات اهل بيت عصمت عليهم السلام از امورى است كه در منابع اسلامى بدان بسيار سفارش شده است و آن به خاطر اثرات عميق و اساسى و معنوى خاصى است كه در روح و روان انسان ايجاد مى كند و رفتار و شخصيت او را تحت شعاع قرار مى دهد و ايمان و معنويت را در قلب او استوار مى سازد. اين نوشتار بر آن است تا به اثرات و ثمرات زيارت اماكن مقدس و قبور معصومين عليهم السلام و نقش روحى و روانى زيارت چنين جايگاه هاى معنويت و انسانيت، در شخصيت انسان و متحول نمودن آن بپردازد. اهميت تحول در رفتار، ارتباط رفتار و شخصيت، معيارهاى شخصيت بهنجار، عوامل مؤثر در شخصيت، زيارت و امنيت روانى، زيارت و ارتباط خوب، زيارت و اميدوارى در زندگى، زيارت و داشتن الگوى راستين و كامل، زيارت و عزت دنيوى و اخروى، از بحث هاى اصلى اين مقاله مى باشد كه به تبيين آنها پرداخته شده است.

كليدواژه ها: زيارت، رفتار، شخصيت، شخصيت ايده آل، تعامل، اميدوارى، الگوپذيرى، عزت طلبى.

مقدّمه

همه مكاتب تربيتى در طول تاريخ مى كوشيدند تا در رفتار و كردار انسان تغيير و تحول ايجاد نمايند و او را بر طبق اهداف و اصول تربيتى خود تربيت نمايند. در مكتب تربيتى اسلام نيز هدف اصلى آن است كه انسان را از منجلاب رفتارهاى

ص: 816

غير اخلاقى و آداب غلط غير الهى نجات بخشد و او را به سوى كمال و سعادت حقيقى سوق دهد و رفتار و شخصيت الهى و اسلامى را در وجودش استوار گرداند.

خداوند متعال در معرفى وجود مقدس و نورانى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، آن حضرت را عامل اساسى جدا سازى بشريت از رفتارها و كنش هاى نامطلوب كه مانند زنجيرهاى آتشين آنها را فرا گرفته است، دانسته و در اين باره چنين مى فرمايد: «وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيّبتِ وَيُحَرّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبلِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأْغْللَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ»؛ (1)

و او كسى است كه طيبات و خوبى ها را براى آنان حلال و چيزهاى پليد را برايشان حرام مى سازد و سختى و زنجيرهاى(آداب و رسوم غلط) را كه در برابرشان بود، مرتفع سازد.

اين همان چيزى است كه ما از آن به تغيير رفتار ياد مى كنيم و همه انبيا و اوصياى الهى در صدد تحقق آن بودند. براى تغيير رفتار و شخصيت انسان، با توجه به جنبه تأثيرپذيرى انسان، عوامل زيادى دخالت دارند. يكى از مهم ترين آنها كه در منابع دينى ما از آن ياد شده است، زيارت اماكن مقدس و قبور مطهر معصومين عليهم السلام مى باشد كه به نوبه خود اثرات شگرفى در شخصيت و منش انسان هاى با ايمان ايجاد مى كند.

اگر ما اماكن مقدس و قبور معصومين عليهم السلام را محل نزول رحمت هاى الهى و جايگاه نور و معنويت و بركات قدسى بدانيم و در اين مكان هاست كه توفيقات الهى شامل حال بندگان خداوند متعال مى شود، پس بايد اين چنين گفت كه بهترين جايگاهى كه مردم مى توانند در رفتارهاى خود تجديد نظر نمايند و با الگوپذيرى از انسان هاى كامل و معصوم يك شخصيت الهى و مورد نظر اسلام و قرآن براى خود ايجاد كنند، همين اماكن نورانى و وحيانى مى باشد.

قبل از هر چيز شايسته است تا به اهميت و جايگاه اين بحث پرداخته شود.

اهميت و ضرورت بحث

بدون شك انسان موجودى ضعيف مى باشد و نمى تواند بدون يارى از نيروهاى متافيزيكى و غير مادى خود را به كمال و سعادت، كه همان قرب الهى است، برساند.


1- سوره اعراف، آيه 157.

ص: 817

در اين راه ناگزير است كه خود را ملزم به استمداد از اين نيروهاى الهى نمايد.

تصور بعضى از مردم اين است كه زيارت اماكن مقدس به ويژه قبور معصومين عليهم السلام، يك امرى جزئى و فقط براى رسيدن به آرزوهاى و آرمان هاى دنيوى و مانند آن مى باشد و در نتيجه از بركات و فوايد اصلى و حياتى آن غافل مى باشند. اين در حالى است كه زيارت اين مكان هاى شريف، مخصوصاً زيارت معصومين عليهم السلام كه حيات و مماتى براى آنان به معناى واقعى وجود ندارد، مى تواند بهترين رفتار و شخصيت الهى و ايده آل را براى انسان به ارمغان آورد، تا در وهله اول بتواند يك زندگى و اخلاق و رفتار نرمالى با مردم داشته باشد و ثانياً بتواند به سعادت و كمال نهايى كه همان قرب الهى است، دست يابد.

در عالم كسى را نمى توان يافت كه از اخلاق و شخصيت متعادل- كه ما از آن به رفتار الهى تعبير مى كنيم- لذت نبرد و هر كسى به نوبه خود مخصوصاً اهل ايمان دوست دارد كه بالأخره رفتار و كردار خود را تصحيح نمايد و خود را به مرز انسان كامل، نزديك كند. پرواضح است كه با توجه به منابع دينى ما مسلمانان، انس و ارتباط دايم با اماكن مقدس و زيارت قبور معصومين عليهم السلام و وابستگان به آنها، از عوامل مهمى مى باشد كه مى تواند ما را در دستيابى به يك شخصيت الهى و اسلامى و مورد قبول و رضايت معصومين عليهم السلام يارى رساند و آنچه را كه لازمه يك زندگى مطلوب با رفتارى خداپسندانه مى باشد، به انسان عطا نمايد. پس به طور خلاصه مى توان اهميت اين مبحث را در اين موارد ارائه نمود:

1. ضعف و ناتوانى انسان، مهم ترين عاملى است كه مى تواند داعى انسان قرار گيرد تا براى تصحيح شخصيت خود و الگوپذيرى از انسان هاى كامل و معصوم به زيارت آنها و اماكن مقدس مشرّف شود.

2. زيارت اماكن مقدس و قبور معصومين عليهم السلام، علاوه بر ثواب هاى فراوانى كه برايش وارد شده است، يكى از وسيله هاى مهم براى رسيدن به اخلاق و رفتار

ص: 818

مطلوب و در نتيجه سعادت دنيوى و اخروى مى باشد و اين امرى است كه در اكثر موارد مورد غفلت واقع شده است.

3. اخلاق و رفتار ايده آل، همان رفتارى است كه مورد قبول منطق قرآن و اهل بيت عليهم السلام مى باشد و رمز رسيدن به چنين شخصيت الهى در گرو انس و ارتباط با اماكن مذهبى و وحيانى مى باشد و با استمداد از اين ذوات مقدس عليهم السلام است كه مى توان قلّه هاى ايمان و اخلاق و رفتار و شخصيت واقعى قرآنى و اسلامى را فتح كرد و از چنگال شوم مكاتب مادى و بشرى و مانند آن رهايى يافت.

تعاريف كاربردى

زيارت: واژه زيارت از ماده «زار» به معناى ديدن و ملاقات كردن و مانند آن به كار رفته است و گاهى به معناى حج و مسافرت نيز آمده است. در اصطلاح زيارت را مى توان اين گونه تعريف كرد: «زيارت عبارت است از رفتن به مشاهد متبرك و بقعه هاى معصومين عليهم السلام به عنوان تشرف باطنى براى كسب فيض از قبور منور آن ذوات مقدس». (1) رفتار: «رفتار در لغت به معانى سلوك، معامله، خوش رفتارى، حسن سلوك، عمل كردن، حركت كردن و مانند آن است». (2) و در اصطلاح عبارت است از: «عملى كه از فرد سر مى زند و يا سخنى كه به زبان مى آورد». بر اساس علم روان شناسى، رفتار را اين گونه تعريف مى كنند: «هر فعاليتى كه ارگانيسم(جاندار) انجام مى دهد و به وسيله ارگانيسمى ديگر يا يك ابزار اندازه گيرى، قابل مشاهده يا اندازگيرى است». (3) شخصيت: شخصيت در لغت به معناى شرافت، رفعت، بزرگوارى، مرتبه، درجه، منش و غيره استعمال شده است. (4) براى شخصيت تعريف هاى زيادى بيان كرده اند كه به دو تعريف اصلى اشاره مى گردد:

1. شخصيت عبارت است از «سازمان پوياى درون فرد كه مشتمل است بر آن


1- ر. ك: لغت نامه دهخدا، ج 17، ص 89.
2- همان، ج 26، ص 534.
3- تغيير رفتار، ص 41.
4- لغت نامه دهخدا، ج 30، ص 279.

ص: 819

دسته از سيستم هاى روان تنى كه رفتارها و افكار انسان را مشخص مى سازد».

2. شخصيت به «الگوهاى رفتار اطلاق مى شود كه سازگارى هر فرد را در مقابل محيط زندگى مشخص مى كند». (1) ارتباط رفتار و شخصيت

اگر بخواهيم شخصيت هر انسانى را موشكافى و تحليل نماييم و به ابعاد مختلف آن پى ببريم، بدون شك ناگزيريم كه رفتار و كنش هاى او را بررسى نماييم. در اين جاست كه در مى يابيم كه شخصيت انسان(با توجه به تعاريفى كه از شخصيت ارائه شد) چيزى جز رفتارهاى او كه به صورت ظاهر، نمايان مى شود، نمى باشد. پس اگر در اين مقاله صحبت از شخصيت و تحول در آن به ميان مى آيد، همان رفتارهاى ايده آلى مى باشد كه مورد قبول موازين عقلى و شرعى است. در نتيجه شخصيت و رفتار، دو مقوله اى مى باشند كه با هم ارتباط تنگاتنگى دارند و دو چيز جداى از يكديگر نيستند.

معيار رفتار و شخصيت بهنجار

تغيير و تحول در شخصيت و رفتار آدمى، يكى از مقوله هاى مهمى است كه در تمامى مكاتب تربيتى مطرح مى باشد و هر مكتبى مى كوشد كه طبق اعتقادات و باورها و ارزش هاى جامعه خود، در شخصيت و رفتار انسان ها تحول ايجاد كند. ولى با توجه به جهان بينى اسلامى و قرآنى، شخصيت بهنجار مكتب اسلام با ساير مكاتب جهان مانند ليبراليسم، اومانيسم و ... تفاوت هاى ماهوى دارد. در چنين مكاتبى، يك شخصيت و رفتار بهنجار را در پرداختن به امور مادى و اين جهانى و بهره ورى بيشتر از لذات آن، خلاصه مى كنند و شخصيت آدمى را به مرز حيوانيت نزديك مى نمايد، اما در مكتب انسان ساز اسلام، يك شخصيت بهنجار داراى خصوصيات الهى-


1- روان شناسى شخصيت از ديدگاه اسلامى، ص 10.

ص: 820

انسانىِ منحصر به فردى مى باشد كه مى توان آنها را اين گونه بيان نمود:

1. عقل گرايى در رفتار و شخصيت

يكى از نعمت هايى كه خداوند متعال در وجود انسان قرار داده است تا به واسطه آن به سعادت دنيوى و اخروى برسد و از دايره حيوانات خارج شود، نعمت عقل و فهم و شعور مى باشد. هرگاه در اسلام سخن از شخصت و رفتار ايده آل به ميان مى آيد، منظور همان شخصيتى است كه مطابق با عقل و تحت فرمان آن مى باشد. چنين شخصيتى است كه مى تواند فرق ميان امورات مطلوب و نامطلوب را تشخيص دهد و بهترين گزينه را براى سعادت خود انتخاب كند. قرآن كريم در تمجيد كسانى كه از نيروى عقل خود استفاده مى كنند، چنين مى فرمايد: «فَبَشّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ و أُوْللِكَ الَّذِينَ هَدَ هُمُ اللَّهُ وَ أُوْللِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْببِ»؛ (1)

اى پيامبر، بندگان مرا بشارت بده، همان ها كه اقوال مختلف را مى شنوند و بهترين را بر مى گزينند و پيروى مى كنند؛ آنها كسانى هستند كه خداوند هدايت شان كرده و صاحبان عقل و شعور مى باشند.

2. فطرت جويى در رفتار و شخصيت

انسان موجودى دو بعدى است. علاوه بر جسم و تنِ مادى و فيزيكى، داراى يك روح الهى مى باشد. در تربيت انسان مى بايست به هر دو بعد انسان توجه كامل داشت. ولى با چنين توصيفاتى بايد گفت كه اصل وجود آدمى در روح او مخصوصاً فطرت الهى و توحيدى او خلاصه مى گردد و جسم و تن انسان به عنوان يك ابزار در خدمت روح و روان وى قرار دارد. اگر ما دم از انسانيت و شخصيت اومانيستى بزنيم، ولى فطريات الهى انسان را فراموش كنيم، سخت به بيراهه رفته ايم. (2) يك شخصيت سالم و رفتار ايده آل، دقيقاً از فطريات درونى خود كه چيزى جز خداپرستى و ميل به كمالات


1- سوره زمر، آيات 17 و 18.
2- ر. ك: بهداشت روان در اسلام، ص 36.

ص: 821

انسانى نيست تبعيت مى كند. اين فطريات را خداوند به طور جاودانه در وجود انسان قرار داده است و غير قابل تغيير مى باشد. سعادت آدمى و رسيدن او به يك شخصيت و رفتار ايده آل، در گرو پيوند با اين امور ذاتى مى باشد. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَاتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»؛ (1)

آن فطرت و سرشتى كه خداوند مردم را بر اساس آن خلق كرد و خلقت خدايى تغييرناپذير است.

3. هدف گرايى در رفتار و شخصيت

از ديگر خصوصيات شخصيت و رفتار بهنجار از ديدگاه اسلام اين است كه بر طبق هدف خلقت باشد و مسير اصلى سعادت خود را در يابد. اسلام بر خلاف مكاتب انسانى و مادى كه هدفى جز نيل به تنعمات اين جهان و رسيدن به شهوات آن ندارند، براى انسان هدفى مافوق اين اغراض ترسيم كرده است.

بدون ترديد خداوند متعال ما را براى عبادت و بندگى خود و انجام كارهاى شايسته خلق كرده است، چنان كه قرآن كريم در اين باره چنين مى فرمايد: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛ (2)

و جن و انس را فقط براى عبادتم خلق كردم. در نتيجه يك رفتار و شخصيت ايده آل الهى آن است كه هدف زندگى را گم نكرده باشد و فريفته زرق و برق اين جهان نگردد و با انجام كارهاى شايسته و خداپسندانه، خود را به سعادت دنيوى و اخروى رساند.

عوامل تحول زا در رفتار و شخصيت

با توجه به اين كه انسان از يك سو تأثيرگذار است و از سوى ديگر تأثيرپذير از عوامل پيرامون خود مى باشد، عوامل زيادى وجود دارد كه مى تواند رفتار و شخصيت او را متحول سازد و به سوى كمال يا هلاكت سوق دهد. مهم ترين اين عوامل را مى توان در اين موارد خلاصه نمود: خانواده، تعليم و تربيت و محيط.


1- سوره روم، آيه 30.
2- سوره ذاريات، آيه 56.

ص: 822

از عوامل مهمى كه نقش كليدى را در تحول رفتار و شخصيت انسان ايفا مى كند، عوامل محيطى مى باشد. پرواضح است كه انسان به طور دائم با محيط اطراف خود، همچون دوستان، فضاى رفت و آمد، مكان هاى مختلف در تماس مى باشد و هر انسانى به نوبه خود از چنين عواملى تأثير مى گيرد. عوامل محيطى به قدرى در تحول رفتار و شخصيت انسان مؤثر است كه خداوند متعال از ما مى خواهد كه از محيطهاى آلوده و غير سالم دورى كنيم و هميشه با افراد و محيطهاى سالم و الهى معاشرت نماييم وگرنه ما هم تحت تأثير آن قرار مى گيريم.

زيارت و شخصيت

يكى از عوامل محيطى قوى و مؤثرى كه مى تواند شخصيت و رفتار انسان را متحول سازد و آن را به نحو شايسته و عميقى به سوى يك رفتار و شخصيت بهنجار و مطابق با معيارهاى دينى و عقلى سوق دهد، زيارت مكان هاى مقدس و حرم هاى مطهر معصومين عليهم السلام مخصوصاً حضرات اهل بيت عليهم السلام و وابستگان به آنها مى باشد. اگر در منابع دينى ما بسيار سفارش شده است كه هميشه خود را با محيطهاى معنوى و دينى مأنوس كنيم و ارتباط دائمى با چنين جاهايى داشته باشيم، به خاطر تأثيراتى است كه در روح و روان آدمى ايجاد مى شود. بدون شك بالاترين و كامل ترين مصداق چنين محيطهاى معنوى و الهى، قبور نورانى معصومين عليهم السلام و نيز مكان هاى مقدس مانند خانه خدا و غير آن مى باشد. در چنين فضاهايى احساس مى كند كه تمام وجودش مملو از نور و صفا و معنويت شده است و ميل به رفتارهاى شايسته پيدا مى نمايد. در اين جاست كه شخصيت الهى و ايده آل او شكل مى گيرد و به واسطه جذابيت چنين اماكن الهى، در رفتارهاى ناپسند خود تجديدنظر مى نمايد.

قرآن كريم در توصيف اين مكان هاى معنوى و نورانى، مخصوصاً حرم هاى مطهر اهل بيت عليهم السلام، آنها را به مكان هاى ذكر و ياد خدا تشبيه مى كند كه در آن انسان ها به بندگى و عبادت او مى پردازند و چيزى جز معنويت از آن احساس نمى شود. قرآن

ص: 823

كريم در اين باره مى فرمايد: «فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ و يُسَبّحُ لَهُ و فِيهَا بِالْغُدُوّ وَ الْأَصَالِ ...»؛ (1) در خانه هايى كه خداوند اجازه داده است كه مقام و منزلت پيدا كند و ذكر خداوند در آن گفته شود و در صبحگاهان و شامگاهان تسبيح و تقديس او در آن خانه ها شود. سِرّ همه سفارشاتى كه درباره زيارت اماكن قدسى و معنوى شده است، اين است كه انسان از فيوضات مادى و معنوى آنها بهره مند گردد و زندگانى دنيوى و اخروى خود را به واسطه آن درخشان و پر ثمر گرداند.

ما در ادامه مبحث به تأثيرات معنوى و روحى زيارت در روان انسان، كه اصلى ترين ثمره زيارت است، مى پردازيم.

تأثيرات زيارت در رفتار و شخصيت

زيارت و تشرف به اماكن مقدس و انس با چنين مكان هاى نورانى و معنوى، مى توان تحولات و تغييرات مثبتى را در روح و روان و شخصيت آدمى بگذارد كه مهم ترين اين تأثيرات از اين قرارند:

1. زيارت و امنيت روانى

يكى از تأثيرات روانى مهمى كه زيارت اماكن مقدس در روح و روان آدمى ايجاد مى كند و مى تواند از او يك شخصيت ايده آل با رفتارهاى شايسته بسازد، مسأله آرامش و آسايش قلبى و روانى زاير مى باشد. بدون ترديد يكى از نيازهاى اساسى انسان كه حتى امكانات مادى هم در سايه آن معنا پيدا مى كند و بدون آن زندگى چيزى جز تحمل رنج و بدبختى و ناراحتى نمى باشد، آرامش روحى و روانى است. يكى از انگيزه هايى كه روان شناسان و روان كاوان درباره آن بحث مى كنند و موجب مى شود كه انسان از ناراحتى و اضطراب رهايى يابد، اثبات وجود و يا انگيزه امنيت طلبى است. (2) يعنى انسان به خودش بقبولاند و تلقين كند كه يك نيرويى والا وجود دارد كه


1- سوره نور، آيه 36.
2- ر. ك: بهداشت روان در اسلام، ص 170.

ص: 824

مى تواند او را نجات دهد و در اين صورت است كه به آرامش روانى دست مى يابد.

انسان با زيارت اماكن مقدس به ويژه حرم مطهر معصومين عليهم السلام، در مى يابد كه خود را متصل به يك نيروى متافيزيكى و الهى نموده است و اگر مشكلات او از راه عادى و طبيعى حل نشود، به واسطه تمسك به چنين فضاهاى معنوى و توسل به آن ذوات مقدس، مى تواند مشكلات پيش روى خود را مرتفع سازد. در اين جاست كه دغدغه و اضطراب جاى خود را به آرامش و اطمينان عميق روانى مى دهد و شخص زاير به بهترين حالت روحى و روانى مى رسد و اين چيزى است كه بارها در زندگى انسان هاى مؤمن تجربه شده است.

قرآن كريم يكى از ويژگى هاى اهل ايمان را اطمينان و آرامش قلبى و روانى مى داند و در اين باره چنين مى فرمايد: «الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَطْمَلِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَلِنُّ الْقُلُوبُ»؛ (1)

كسانى كه ايمان آورده و قلوبشان به ياد خداوند آرامش دارد همانا دل ها با ياد خدا آرامش مى يابد. بديهى است كه اين اهل ايمان هستند كه با زيارت اماكن الهى و قبور مطهر معصومين عليهم السلام، ياد خدا را به واسطه اين عرصه هاى معنويت در دل خود نهادينه مى كنند و با توسل و التجا از ذوات مقدس معصومين عليهم السلام، سعادت دنيوى و اخروى خود را به دست آورده و به آرامش روانى مى رسند.

2. زيارت و روابط خوب انسانى

يكى از تأثيرات ديگرى كه زيارت اماكن مقدس مى تواند در رفتار و شخصيت انسان ايجاد كند، تعامل شايسته شخص زاير با افراد جامعه و احترام به حقوق ديگران مى باشد. از جمله خصوصيات يك انسان ايده آل از نظر اسلام اين است كه درباره حقوق ديگران بسيار حساس مى باشد و هميشه سعى مى كند كه با تمام وجود با خلق خدا خوش رفتار باشد و نيز خواسته ها و نيازهاى نيازمندان را بر طرف نمايد. قرآن


1- سوره رعد، آيه 28.

ص: 825

كريم يكى از خصوصيات اساسى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را، مهربانى و رأفت آن حضرت با مردم مى داند ودر اين باره مى فرمايد: «لَقَدْ جَآءَكُمْ رَسُولٌ مّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ»؛ (1)

و همانا رسولى از خودتان به سوى شما آمده است؛ برايش سخت است كه شما در رنج و سختى باشيد و بر هدايت شما حريص است و به شما مهربان و صميمى است.

وقتى انسان وارد اماكن زيارتى، مخصوصاً حرم مطهر اهل بيت عليهم السلام مى شود، خود را وارد درياى پاكى و صداقت و فضاى معنوى مى نمايد و با توسل از آن ذوات مقدس مى خواهد كه اخلاق و رفتارى الهى و توحيدى پيدا كند و مانند رفتار و شخصيت معصومين عليهم السلام، بهترين تعامل را با خلق خدا داشته باشد. انسان زاير و كسى كه با اولياى الهى حشر و نشر دارد، هميشه مى كوشد كه رفتار خود را با مردم اصلاح كند و ذره اى از حقوق آنان را زير پا نگذارد.

اگر در آداب زيارت، موظف هستيم كه حتى صداى خود را در موقع دعا كردن بلند نكنيم و يا در برآوردن حوايج ديگران بكوشيم، همه به اين خاطر است كه نيكى با ديگران و رعايت ساير حقوق ديگران به صورت ملكه و عادت در رفتار و شخصيت ما در آيد و با ديگران طورى معاشرت كنيم كه از رفتار و كردار ما نهايت رضايت را داشته باشند و اينها نعمت هايى است كه انسان مى تواند به واسطه زيارت به دست آورد.

3. زيارت و اميدوارى در زندگى

يكى از ديگر اثراتى كه زيارت اماكن مقدس در رفتار و شخصيت انسان ايجاد مى كند، اين است كه انسان را به زندگى آينده و داشتن آينده اى زيبا و سعادت مند اميدوار مى سازد و او را از يأس و نوميدى و بدبينى رها مى سازد، كه اين يكى از نيازهاى


1- سوره توبه، آيه 128.

ص: 826

روانى انسان مى باشد. بدون شك انسان با اميد و آرزو زنده است و اگر اميدوارى به آينده را از انسان بگيرند، زندگى او متلاشى مى گردد و هرگونه تلاش و فعاليت را از او سلب مى كند. انسان هاى اميدوار داراى شخصيت هاى بزرگى هستند كه گرمى و نشاط از چهره آنان نمايان است و به قول روان شناسان «اميد به آينده مشكلات زندگى را در كامشان گوارا كرده است و كوچك ترين خللى در عزم و اراده آنها وارد نمى سازد و به دشوارى ها لبخند مى زنند و با قيافه اى باز به استقبال مشكلات مى روند و به جاى يأس و نا اميدى روح فعاليت و پشتكار را در خود ايجاد مى كنند». (1) خداوند متعال از ما مى خواهد كه هيچ گاه نا اميدى را به خود راه ندهيم و از رحمت الهى غفلت نكنيم، و حتى يأس از رحمت الهى را از بزرگ ترين گناهان مى شمارد، چنان كه قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: «لَاتَاْيَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ و لَايَاْيَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكفِرُونَ»؛ (2)

هيچ گاه از رحمت خداوند نا اميد نشويد، زيرا كسانى كه از رحمت خداوند غافل مى شوند از گروه كافران مى باشند.

انسانى كه خود را متصل به پايگاه مقدس مى كند و خويشتن را در زمره معصومين عليهم السلام مى داند، اين احساس و هويت در رفتار و شخصيت او حاصل مى شود كه تنها و بى يار نمى باشد و مى تواند با عنايات چنين انسان هاى الهى و توحيدى، زندگى دنيا و آخرت خود را آباد سازد. انسان زاير اگر هم از سر غفلت دچار معصيت و لغزشى شده باشد، هيچ گاه نا اميد از غفران الهى نمى شود و مى داند كه در چنين اماكن نورانى مى تواند توبه حقيقى نمايد و خداوند به بركت معصومين عليهم السلام، او را از گرداب گناه نجات مى دهد. اين خود يك پتانسيل قوى براى زندگى معنوى و اميدوارانه او خواهد بود.

امام باقر عليه السلام زيارت قبور مطهر اهل بيت عليهم السلام را موجب آمرزش الهى مى داند و مى فرمايد: «اى حمران؛ بشارت باد تو را؛ هركس قبر شهداى آل محمد را زيارت كند


1- چگونه بايد بود، ص 88.
2- سوره يوسف، آيه 87.

ص: 827

و هدفش پيوند با خداوند و پيامبر اكرم باشد، همانند روز تولد از مادر، از گناهان پاك شود». (1) انسان به واسطه زيارت اماكن مقدس مخصوصاً حرم معصومين عليهم السلام و توسل به آنان، سعادت دنيا و آخرت خود را از خداوند طلب مى كند و مى داند كه با وجود چنين پشتوانه هاى الهى، نبايد از زندگى خود نا اميد گردد، بلكه بايد با نشاط و سربلندى و با اراده اى قوى به زندگى هدفمند خود ادامه دهد و مشكلات را يكى پس از ديگرى از جلوى راه خود بر دارد و با الگوگيرى از انسان هاى كامل به شخصيت و رفتارى شايسته و مثبتى دست يابد.

4. زيارت و الگوپذيرى

يكى ديگر از تأثيرات زيارت در تثبيت شخصيت و رفتار انسان اين است كه او را از سردرگمى و نداشتن يك برنامه مشخص نجات مى دهد و الگوهاى ايده آلى را براى داشتن يك زندگى شايسته، به انسان معرفى مى كند. از نيازهاى اساسى انسان براى داشتن يك زندگانى سعادت مندانه اين است كه هميشه كارهاى خود را همراه با يك الگوى مناسب و شايسته انجام دهد و سعى كند هيچ كارى را بدون اقتباس از آن الگو انجام ندهد. انسان هايى كه در طول تاريخ بشرى، به مقامات عاليه انسانى و علمى و غيره رسيده اند، همگى در زندگانى خود داراى يك الگوى مشخص بوده اند و برنامه هاى زندگى خود را به واسطه آن الگو، تنظيم مى كردند.

مسأله الگو به قدرى اهميت دارد كه قرآن كريم، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به عنوان الگويى نيكو براى اهل ايمان معرفى مى كند و در اين باره چنين مى فرمايد: «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لّمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»؛ (2)

همانا رسول خدا براى كسانى كه اميد به خداوند و جهان آخرت دارند و ذكر خدا را زياد مى گويند، الگوى شايسته اى مى باشد.


1- ر. ك: وسائل الشيعة، ج 10، ص 259، ح 22؛ امالى شيخ صدوق، ج 2، ص 28.
2- سوره احزاب، آيه 21.

ص: 828

بدون شك يك انسان زاير وقتى به زيارت اماكن مقدس مشرّف مى شود، در واقع خود را با تمام وجود وابسته به آن ذوات مقدس معصومين عليهم السلام كه انسان هاى كامل هستند، مى داند و در رفتار و گفتار، آنها را الگوى خود قرار مى دهد تا بدين وسيله بتواند به يك شخصيت ايده آل كه سعادت دنيوى و اخروى او را تضمين كند دست يابد. زاير با توسل به ذوات مقدس معصومين عليهم السلام كه واسطه فيض الهى مى باشند، خود را تسليم آنها مى كند و از آنان مى خواهد كه در تمامى مراحل زندگى ياد و مددكار او باشند، و با الگو قرار دادن آنها، از دره هاى ضلالت و گمراهى نجات مى يابد.

چنان كه در زيارت وارث، شخص زاير خطاب به اهل بيت عليهم السلام چنين مى گويد: «قلبى لقلبكم سلم و أمرى لأمركم متّبع»؛ (1) قلب من با قلب شما موافق است و امر و كار من با فرمان و امر شما همراه است.

5. زيارت و عزت نفس

از ديگر تأثيرات روحى و روانى كه زيارت مى تواند در شخصيت و رفتار انسان ايجاد كند، به دست آوردن عزت دنيوى و اخروى و سربلندى در نزد مردم جامعه مى باشد.

روان شناسان و روان كاوان بر اين عقيده اند كه يكى از نيازهاى فطرى و غريزى انسان اين است كه دوست دارد سرافراز و با عزت زندگى كند و ديگران ارزش و هويت براى او قائل شوند. هيچ انسانى را در كره زمين نمى توان يافت كه دوست نداشته باشد عزتمند و با احترام زندگى كند، زيرا اين يك ميل درونى و ذاتى آدمى مى باشد.

انسانى كه در زندگى داراى عزت و شرافت نيست، هيچ گاه شخصيت و رفتار ثابت و نرمالى ندارد و با چنين شرايطى تمام اميد خود را از دست خواهد داد و وظيفه اصلى خويش را انجام نمى دهد و با ذلت و سردرگمى به زندگى خود ادامه مى دهد.

علاوه بر عزت دنيوى، در آخرت هم انسان هاى مؤمن دوست ندارند كه خوار شوند


1- ر. ك: مفاتيح الجنان، ص 429.

ص: 829

و اميد دارند كه با الطاف الهى سربلند محشور شوند. قرآن كريم، ميل عزت طلبى را از لوازم زندگى انسان مى داند و تنها راه عزت طلبى واقعى را ايمان به خداوند متعال معرفى مى كند و مى فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنفِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ»؛ (1)

و عزت فقط از آن خدا و رسولش و اهل ايمان مى باشد، ولى گروه منافقين اين را نمى دانند.

زيارت اماكن مقدس و حرم مطهر معصومين عليهم السلام از جمله جاهايى است كه انسان مى تواند با تمسك به اولياى الهى و استعانت از آنان، به درجات عالى ايمان و معنويت دست يابد و با الگوپذيرى از چنين شخصيت هاى الهى است كه عزت دنيوى و اخروى انسان فراهم مى آيد و انسان مؤمن در چشم ساير مردم عزيز خواهد شد و با چنين عزت الهى، در ميان مردم به بالاترين فعاليت دست مى زند و اين ميل ذاتى و غريزى او تأمين مى شود. در زيارتنامه امين اللَّه يكى از خواسته هاى زيارت كننده اين است كه خداوند او را عزت و محبوبيت عطا كند و اين همان ميل روانى انسان مى باشد كه دوست دارد داراى عزت و احترام باشد و از ذلت و سرشكستگى گريزان مى باشد، چنان كه در آن زيارت چنين مى خوانيم: «محبوبة فى أرضك و سمائك»؛ (2) خدايا مرا در زمين و آسمان خود، محبوب گردان. بدون شك يك شخصيت والا و رفتار ايده آل موقعى به دست مى آيد كه انسان داراى عزت و سربلندى باشد تا در سايه چنين عزت الهى، خود را به درجات عاليه انسانيت برساند و زندگى خود را وقف عبادت و خدمت به بندگان خداوند كند.

نتيجه گيرى از مباحث

با توجه به مطالب مذكور و بررسى نقش زيارت در تغيير و تحول رفتار و شخصيت آدمى، نكات زير قابل ارائه و دقت نظر مى باشد:

1. دو عنصر رفتار و شخصيت داراى ارتباط عميقى با يكديگر مى باشند و


1- سوره منافقين، آيه 8.
2- ر. ك: مفاتيح الجنان، زيارت امين اللَّه، ص 575.

ص: 830

مجموعه رفتارهاى انسان است كه شخصيت انسان را تشكيل مى دهد و شخصيت آدمى چيزى جز رفتارهاى مثبت و منفى او نمى باشد.

2. يك شخصيت نرمال داراى ويژگى هايى مى باشد كه عقل گرايى و مطابقت با فطرت و هماهنگى با هدف الهى از مهم ترين آنهاست.

3. نتايج زيارت را نمى بايست فقط در امور مادى و دنيوى خلاصه كرد و بايد به اثرات روحى و روانى آن نيز توجه داشت.

4. زيارت اماكن مقدس و قبور مطهر معصومين عليهم السلام، از جمله عوامل محيطى مؤثر در تحول شخصيت و رفتار انسان مى باشد كه مى تواند اثرات روحى وروانى زيادى در انسان ايجاد كند كه امنيت روحى و آسايش روانى، ايجاد روابط خوب انسانى با مردم، ايجاد حس اميدوارى و دورى از يأس و نوميدى، داشتن الگويى ايده آل و راهنمايى مهربان و الهى، داشتن عزت دنيوى و اخروى و ارزشمندى در نگاه مردم جامعه، از اصلى ترينِ اين تأثيرات روحى و روانى است كه شخص زاير مى تواند با چنين نعمت هاى روانى و روحى، سعادت دنيوى و اخروى را براى خود به ارمغان آورد.

خلاصه

همواره آرزوى هر انسانى اين بوده هست كه داراى يك رفتار و شخصيت ايده آل باشد و يك زندگى شايسته را در سايه چنين شخصيتى داشته باشد. همه مكاتب تربيتى مى كوشيده اند تا بر اساس ارزش هاى خود، تغييرات و تحولاتى را در رفتار و شخصيت انسان به وجود آورند. در اسلام نيز كوشش مى شود كه انسان مؤمن بهترين رفتار و شخصيت را داشته باشد، تا به واسطه آن به سعادت دنيوى و اخروى دست يابد. عوامل زيادى وجود دارد كه مى تواند رفتار و شخصيت انسان را متحول سازد و از جمله آنها زيارت اماكن مقدس، مخصوصاً قبور معصومين عليهم السلام، مى تواند به عنوان يك عامل محيطى بسيار اساسى، رفتار و شخصيت انسان را متحول سازد و آن را به

ص: 831

سوى يك شخصيت الهى و انسانى سوق دهد. اهميت و ضرورت بحث زيارت و تحول در شخصيت، از اولين مباحث اين نوشتار مى باشد كه آن را تبيين كرده ايم.

بررسى عوامل تأثيرگذار در شخصيت و رفتار انسان، از ديگر مباحث اين مقاله است.

در مبحث پايانى و اساسى بحث، به تأثيرات روحى و روانى زيارت در رفتار و شخصيت انسان پرداخته ايم كه در اين گفتار به ايجاد آرامش و امنيت روانى در شخصيت انسان زاير، تعامل خوب و سازنده انسان زاير با مردم جامعه، ايجاد اميد و نشاط در زندگى انسان، داشتن الگويى برتر در زندگى، داشتن عزت دنيوى و اخروى و داشتن وجاهت در نگاه مردم، به عنوان مهم ترين اثرات روانى زيارت در شخصيت و رفتار انسان، اشاره و به توضيح و بررسى آن پرداختيم.

ص: 832

فهرست منابع

1. امالى، ابو جعفر محمّد بن على بن حسين بن بابويه قمى، معروف به شيخ صدوق.

2. بهداشت روان در اسلام، مهدى صانعى، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، چاپ اول، قم، 1382.

3. تغيير رفتار، على اكبر سيف، تهران، آگاه، چاپ اول، 1373.

4. چگونه بايد بود، مجيد رشيد پور، انتشارات انجمن اوليا و مربيان، تهران، چاپ دوم، 1369.

5. روان شناسى شخصيت از ديدگاه اسلامى، على اصغر احمدى، تهران، سپهر، چاپ سوم، 1374.

6. لغت نامه دهخدا، على اكبر دهخدا، دانشگاه تهران، چاپ سيروس، 1331.

7. مفاتيح الجنان، شيخ عباس قمى، چاپ اسلاميه، تهران.

8. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى.

ص: 833

8. اقتضائات نفس و رويكرد زيارت

خديجه هاشمى

چكيده

شكى نيست كه نمى توان با انديشه ناقص بشرى به كنه حقيقت و رموز ارزشمند ابعاد حج و زيارت خانه خدا پى برد، اما شايد بتوان با ذكر مقدمات مورد بحث، ضرورت و لزوم اين زيارت عارفانه را در جهت تكامل و ترقى نفس بشرى بيان نمود. لذا مقاله حاضر در صدد برآوردن اين مهم مى باشد كه ضمن تبيين ماهيت نفس و تأثير حقيقى زيارت، به خصوص زيارت خانه خدا(حج)، بر آن به نقش مؤثر و بى بديل اين فريضه بزرگ بر نفس آدمى تأكيد ورزد. و به ره آوردهاى بى نظير آن در صيرورت نفس و متعالى شدن آن اشاره نمايد. سعى اين نوشتار بر اين است كه واگو كند كه زيارت عارفانه، بازيافتن هويت وجودى خويش است و نيز سيراب گشتن از زلال حضور محبوب. زيارت حقيقى، خلوت گزيدن و انس گرفتن با سرچشمه رحمت و محبت الهى است.

كليدواژه ها: نفس، زيارت، ميل فطرى، صيرورت نفس.

مقدّمه

وصال معبود و محبوب، نهايت كمالى است كه جمله عارفان و عابدان و عالمان الهى در تكاپوى يافتن آن ره مى سپرند. و حج، اين زيارت معبود، جايگاه با عظمت و درياى ژرف تجلى اين عشق و اين اتصال معنوى است كه دل و انديشه بزرگان دين را به گونه اى مسخّر خود نموده است كه هريك به زبانى و به طريقى در اين شكوه بى مثال در پى يافتن حقيقت آن سير عارفانه و جست وجوى معبود خويش و شوق وصال اويند.

ص: 834

اما از آن جا كه هر طى طريقى نياز به ابزار راه و مركب سفر و قابليت رفتن دارد، انسانِ زاير چگونه مى تواند توانايى چنين طى طريق عظيمى را كسب نمايد؟ چه استعداد و چه نيرويى است كه انسان را در طلب يافتن كمال مطلوب خود به حركت و هجرت وا مى دارد؟ به عبارت ديگر نفس آدمى چه اقتضائاتى در پيمودن اين مسير دارد؟ آيا اين اقتضائات از امور فطرى و نهادين وجود آدمى است؟ يا ساخته فكر و انديشه بشرى اوست؟

مقاله حاضر سعى دارد ضمن تبيين مفهوم نفس و بيان ماهيت آن از ديد فلاسفه مسلمان، به اين هدف بپردازد كه آيا مى توان ميان نفس آدمى و اقتضائات موجود در آن و كاركرد زيارت، هماهنگى مشاهده نمود و وجود جذبه و كشش دوگانه اى را يافت كه سير الى اللَّه و شوق به زيارت و ديدار محبوب را در وجود نوع آدمى روشن نمايد؟ با توجه به اين ضرورت و هدف، مقاله در چند محور به بيان اين امر مى پردازد:

محور اول: مفهوم شناسى نفس، زيارت، و بيان ماهيت نفس.

محور دوم: بررسى رابطه بين نفس و زيارت و فطرى بودن اين امر.

محور سوم: بررسى نقطه اوج تجلى اين رابطه در زيارت خانه خدا و فريضه حج.

محور چهارم: تجلى مراتب نفس آدمى در حقيقت حج و ره آورد اين فريضه با شكوه در صيرورت نفس.

مفهوم نفس

نفس از ديدگاه اهل لغت همان روحى است كه هستى و حيات جسد به آن وابسته است. «النفس: الروح الذى به حياة الجسد، وكلّ إنسان نفس حتى آدم عليه السلام، الذكر والانثى سواء. وكلّ شئ بعينه نفس. ورجل له نفس، أى: خلق وجلادة وسخاء ...» (1) مراد از نفس همان روح است كه حيات و هستى جسد و بدن به آن وابسته مى باشد و هر انسانى به آن


1- العين، ج 7، ص 270.

ص: 835

نفس اطلاق مى گردد و حتى حضرت آدم، و زن يا مرد در اين مورد مساوى است و هر شى ء به ملاحظه ذاتش نفس شى ء گفته مى شود و نيز گفته شده كسى كه داراى نفس است يعنى صفات پسنديده داشته داراى ذكاوت و سخاوت است. همين واژه در قرآن نيز به چند معنى به كار رفته است. (1) ماهيت نفس از ديدگاه فلاسفه مسلمان

نفس در اصطلاح فلاسفه، جوهرى است كه ذاتاً مستقل و در فعل، نيازمند به ماده است و متعلق به اجساد و اجسام مى باشد. به عبارت ديگر جوهرى است مستقل و قائم به ذات خويش كه تعلق تدبيرى با بدن دارد. (2) فلاسفه براى نفس تعاريف متعددى ارائه داده اند، از جمله تعريفى كه مورد قبول ابن سينا، ملا صدرا و فخر رازى واقع شده، عبارت است از: «النفس كمال أوّل لجسم طبيعى يصدر عنه كمالاته الثانية بآلات يستعين بها على أفعال الحياة كالإحساس والحركة الإرادية». (3) البته بايد توجه داشت كه ملاصدرا معتقد است كه نفوس، حدوث جسمانى داشته و بقاى آنها روحانى است؛ يعنى نفوس ناطقه انسانى از ابتدا مجرد نبوده اند. (4) وى براى نفس سه نشئه قائل شده و آنها را نشئات حسى، خيالى و عقلى ناميده است. (5) خواجه نصير الدين طوسى نيز در كتاب اخلاق ناصرى، نفس را چنين تعريف مى كند: نفس انسانى جوهرى بسيط است كه از شأن او ادراك معقولات به ذات خويش و تدبير و تصرف او در اين بدن محسوس كه بيشتر مردم آن را انسان مى گويند به توسط قواست و آن جوهر نه جسم مى باشد و نه جسمانى و نه محسوس به يكى از حواس است. (6)


1- علم النفس از ديدگاه دانشمندان اسلامى و تطبيق آن با روان شناسى جديد، ص 14.
2- الاسفار الاربعه، ج 4.
3- همان، ج 8.
4- همان، ج 4، ص 102.
5- همان، ج 4، ص 57.
6- حقيقت روح، ص 348.

ص: 836

در كلمات فلاسفه گاه ديده مى شود كه الفاظ ديگرى نيز در معناى مترادف، يا نزديك به معناى نفس به كار مى رود كه عبارتند از: نفس، قلب، عقل و روح. چنان كه غزالى در كتاب خود مى نويسد: «فى معانى الألفاظ المترادفة على النفس و هى أربعة:

النفس و القلب و الروح و العقل». معانى الفاظى كه با معناى نفس مترادف هستند چهار لفظ مى باشند: نفس، قلب، روح و عقل. (1) مفهوم زيارت

زيارت در لغت به معناى ديدار كردن و قصد و آهنگ چيزى نمودن است. در مفردات راغب آمده است: «زور: الزور أعلى الصدور و زرت فلاناً تلقيته بزورى أو قصدت زوره نحو وجهته».

زور به بالاى سينه مى گويند و فلانى را زيارت كردم يعنى با بالاى سينه ام او را ملاقات نمودم يا قصد نمودم بالاى سينه او را هنگامى كه به سويش توجه نمودم. (2) زيارت در اصطلاح، ديدارى است مشتاقانه با حضور در پيشگاه محبوب، با حركتى كه از شهر و ديار به شوق ديدار شروع مى شود. حركتى ظاهراً در مكان و به حقيقت در دل و جان. (3) زيارت، هويت وجودى خويش را باز يافتن و از زلال حضور يار سيراب گشتن است. زيارت، خلوت گزيدن و انس گرفتن با سرچشمه رحمت و محبت الهى است.

نفس؛ مظهر حقيقت انسان

نفس آدمى داراى ويژگى هاى خاصى است كه آن را معرّف حقيقت وجودى انسان و وجه تمايز او از ساير موجودات دانسته اند، چنان كه علامه همدانى در اين باره مى گويد: «حقيقت آدمى و آنچه كه به سبب آن بر ساير حيوانات ترجيح پيدا مى كند،


1- روان شناسى اسلامى، نشريه درس هايى از مكتب اسلام.
2- مفردات الفاظ قرآن، ج 2.
3- شوق ديدار، ص 12.

ص: 837

همان نفس است و بدن امرى عاريتى و به قول متكلمان، حكم مركب نفس را دارد. با اين كه بدن امرى است فانى و بى بقا؛ اما نفس، امرى است باقى كه فنايى در آن نيست». (1) تمامى تعاليم انبيا و امامان معصوم عليهم السلام نيز در جهت پرورش و به كمال رساندن قواى نفس آدمى و به ظهور رساندن توانايى هاى نهفته در آن بوده و لذا همين نفس آدمى داراى قدر و منزلتى است كه نمى توان در اين عالم، همتايى براى آن يافت.

چنان كه در تعبيرى از حضرت صادق عليه السلام نقل شده كه فرموده است:

أثامن بالنفس النفيسة ربّها و ليس لها فى الخلق كلّهم ثمن (2)

من ثمن قرار مى دهم با اين نفس بسيار پر ارزش، خداى او را. در همه مخلوقات خدا موجودى پيدا نمى شود كه ارزش آن برابر با نفس باشد.

زيارت؛ ظهور ميل فطرى نفس

از آن جا كه فطرت عبارت است از ويژگى هاى آفرينشى و تكوينى وجود انسان كه با حيات عقلانى او هماهنگ است، بدين جهت ملاك تعالى و تكامل انسان به شمار مى رود و با معيارهاى حيات طبيعى و غريزى انسان قابل توجيه نيست؛ از اين رو فطريات از نوعى قداست برخوردارند و جنبه ارزشى دارند. بر اساس تمايلات فطرى، انسان حقايق متعالى را دوست داشته و به آنها گرايش دارد و احساس يا ميل به زيبايى دوستى، حقيقت جويى، خيرخواهى و يا ميل قدسى برجسته ترين تمايلات عالى انسانى به شمار مى روند.

ميل به ديدار و زيارت خداى تعالى نيز به عنوان يكى از مصاديق نياز به يك امر مقدس و مفهوم قدسى و شايسته پرستش و تعظيم بشر به شمار مى رود كه در تاريخ انسانى همواره وجود داشته است. به گونه اى كه به نظر و عقيده برخى از دين پژوهان، اعتقاد به امر مقدس، عنصر مشترك اديان است و چنين اعتقادى حتى در اديان بدوى


1- معراج السعاده، ص 22.
2- تعليم و تربيت در اسلام، ص 218، به نقل از بحارالأنوار.

ص: 838

نيز به گونه اى وجود داشته است. (1) زيارت خانه خدا تبلور عاشقانه رابطه علت و معلول

در نظر صدرالمتألهين حقيقت انسان حقيقتى است جمعى و تأليفى و مشتمل بر امورى است كه داراى يك وحدت تأليفى است كه مراتب متفاوتى از حيث تجرد و تجسم را دارد. و از اين نظر شبيه به وحدت تأليفيه اين عالم است. همان طور كه به نظر مى رسد كه تمام طبقات مختلف اين عالم(معقول و مثالى و محسوس) با ريسمانى به يكديگر متصل شده اند و مانند زنجيرى كه حركت قسمت اول آن باعث به حركت در آمدن قسمت آخر آن نيز مى شود و اجزا و طبقات آن پشت سر هم در حال حركت در قوس نزولى و صعودى است؛ به همين صورت مراتب وجودى حقيقت انسانى، يا عالم صغير نيز كه همان نفس و عقل و طبع است، دائماً در تصاعد و تنازل مى باشند. به عبارت ديگر آثار نفس به بدن نزول مى كند و يا به عكس آثارى از بدن به نفس صعود مى كند و هر يك از ديگرى متأثر مى گردد. (2) ملّا صدرا در سلوك عرفانى خود كه حكمت متعالى را با سيرى صعودى به مبدأ ازلى اشراق وجودى مى رساند، تنها علت نهايى يعنى واجب بالذات را حقيقى دانسته و ممكنات كه همه معلول اويند را جهتى از جهات او مى داند و اين مجعولات را فيض آن جاعل بالذات. تأثير جاعل، چيزى جز «تطور آن در اطوار و تنزل آن در منازل افعال» نيست. جهان ممكنات نيز با اين كه معلول آن علت بخشنده و افاضه كننده وجود است، اما در اين جا عليت به تجلى تبديل مى شود و معلول به جلوه، اضافه اشراقى به كمال خود مى رسد و معلوليت چهره تجلى و تشأن به خود مى گيرد، لذا هرچه غير اوست مظهر او مى باشد.

از طرفى روشن است كه ميان هر علتى نسبت به معلول خود و هر مفيضى نسبت


1- كلام جديد، ص 82.
2- الشواهد الربوبيه فى مناهج السلوكيه، ص 428.

ص: 839

به مستفيض خود مناسبتى وجود دارد كه هر چه اين مناسبت شديدتر باشد، رابطه و علاقه عليت بين آنها نيز شديدتر مى گردد. ملّاصدرا پيش از اين كه رابطه علّى و معلولى را در فريضه حج و زيارت خانه خدا به تصوير بكشد، به ذكر اين نكته مى پردازد كه براى هر حقيقت عقليه اى در اين عالم، مثال و مظهرى جسمانى وجود دارد و هر كس كه از مشاهده اين حقايق عقليه قاصر باشد، بر او لازم و واجب است كه به مثال ها و مظاهر جسمانى آن حقايق در اين عالم توجه كند، تا به طور كلى از ثواب و فضيلت مشاهده حقايق و ارتباط با آنها محروم نگشته و از حوزه و حريم خطاب الهى خارج نگردد. (1) وى آن گاه حج را اوج تبلور رابطه عاشقانه اين علت و معلول مى داند و چنين بيان مى كند: «همان گونه كه بر روح و نفس ناطقه انسان واجب است كه به حضرت قدس حقيقى تمسك كند، بر جسم و بنيان صورى جسمانى او نيز واجب است كه به عنوان تمثل و تشبّه از روح و اعمال آن پيروى نمايد و توجه از خانه و پيكر جسمانى به خانه خدا نمايد. خويشتن دارى از كليه لذات جسمانى و شهوات حيوانى از زن و استعمال عطريات و ساير اعمال منافى با حج با يك نيت خالص از شائبه ريا و به قصد رضاى خداوند از جمله امورى است كه روح انسان را آماده انصراف از خانه نفس و توجه به كعبه مقصود و خانه خدا و وجهه كبرى مى نمايد. اين به سبب تجرد از خواهش هاى قواى بدن و لذايذ دنيوى و طواف به دور خانه كعبه و انجام مناسك حج و تشبه نفوس اشخاص به نفوس اشخاص عاليه، حاصل از اشراقات مبادى عقليه است كه به قصد تشبه به مبدأ كل مى باشد.

طواف حجاج و گردش آنان به دور خانه كعبه كه مورد توجه و عنايت اوست، شباهت دارد به دوران فلك و اجرام كريمه سماويه در فضاى بى انتهاى عالم كه مظهر و جلوه گاه قدرت و شوكت اوست. و حركت اين افلاك نيز تشبّه به مبدأ كل است،


1- همان.

ص: 840

زيرا او هم مبدأ وجود و هم غايت و نهايت وجود و ايجاد آنهاست و به مضمون آيه شريفه «وَ لِكُلّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّيهَا»؛ (1)

براى هر كس راه و طريقى است به سوى خدا كه او راهبر و راهنماى اوست به آن طريق. (2) زيارت خانه خدا سير توحيدى نفس

هنگامى كه حج، تجلى اتصال و رابطه مناسبت دار علت و معلول مى باشد، آيا نمى توان اين رابطه را پلكانى در جهت صعود و عروج نفس آدمى دانست؟ آيا نفس آدمى نمى تواند در اين سير ظاهرى به سيرى باطنى دست يابد و از اين درگاه خاكى و ظلمت زمينى به حقيقتى آسمانى و الهى هجرت كند؟

به فرموده حضرت امام خمينى رحمه الله حج سفر الى اللَّه است. چنان كه حضرت امام باقر عليه السلام در تفسير آيه «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ ...» (3) فرمود: «حجّوا إلى اللَّه عزّوجلّ»؛ يعنى با حج گزاردن به سوى خدا رو آريد.

مسلم است كه در اين سفر روحانى و سير آفاقى و انفسى، زاير خانه خدا به قدر سعه وجودى و افق معرفت خويش بهره مى گيرد. يكى كوى دوست را مى نگرد و زيارت مى كند و ديگرى روى دوست را، يكى ديار را نظاره مى كند و ديگرى يار را.

شنيده ام كه به حجاج عاشقى مى گفت: كه كعبه من سرگشته كوى جانان است

به جان ملازم آن آستانه باش اى دل كه بار تن به در كعبه بردن آسان است

چنان كه عارف بزرگ، مرحوم بهارى همدانى درباره زيارت خانه خدا مى گويد:

«حج گزار بايد تأمل كند و بداند كه اين «سفر جسمانى الى اللَّه» است و سفر ديگرى هم «سفر روحانى الى اللَّه» بايد بكند و آن معرفت و تكميل نفس است». (4) ماهيت سفر حج و زيارت خانه معبود و محبوب فراتر از اين سير و سفر ظاهرى


1- سوره بقره، آيه 148.
2- الشواهد الربوبيه فى مناهج السلوكيه، ص 430.
3- سوره ذاريات، آيه 50.
4- حج عارفان، ص 72.

ص: 841

است. در حقيقت، صيرورت است؛ يعنى شدن و به فعليت و كمال لايق خود رسيدن و اين با سير و سفر صعودى فاصله بسيار دارد، زيرا هر سير و سفرى مستلزم صيرورت و شدن نيست. و صيرورت يعنى سفر معنوى انسان. (1) مراحل سفر معنوى زاير

زاير در نخستين قدم، بايد رفع حجاب بين عبد و مولا كند. و براى رهيدن از حجاب ها بايد از خويشتن سفر كرده و از خواسته هاى خود هجرت كند تا مصداق «وَمَن يَخْرُجْ مِن م بَيْتِهِ ى مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ» شود. ايام حج و مناسك آن و به ويژه سرزمين عرفات نيز بهترين فرصت براى رهايى از خودبينى و هجرت از بيت نفس است. (2) در حج كندن اين تعلقات، اولين شرط سفر است. و زدودن همه علايق و خواسته هاى نفسانى از خود و به كنار نهادن ماديات و مظاهر دنيوى و اعلان اين پيام آزادگى كه حال، منم تنها و رهيده از قيد و بندهاى ظلمانى دنيا، فراركننده از شهوات و هواپرستى ها .... كه با ضميرى اميدوار به سوى خداى خويش هجرت مى كنم.

امام صادق عليه السلام فرمود: «

إذا أردت الحج فجرّد قلبك للَّه عزوجل من قبل عزمك من كلّ شاغل و حجب كلّ حاجب و فرض امورك كلّها إلى خالقك ...

». (3) آن گاه كه اراده حج كردى، قبل از عزيمت، قلب خويش را براى خداوند بزرگ، خالص و خالى گردان و هرچه تو را مشغول مى دارد و حجاب ميان تو و خدا مى شود از دل بيرون كن و همه امورت را به آفريدگارت واگذار و در تمام حركات و سكنات به او توكل كن.

در اولين گام هاى زيارت خانه معبود كه نداى لبّيك اللّهم لبّيك از زاير شيفته ديدار برمى خيزد، گونه اى از بيرون شدن و برهنه گرديدن از مراتب فروتر تجلى مى يابد و رها نمودن هرگونه سركشى و به خود باليدن و استبداد. در اين هنگام است كه اتحادى


1- امام خمينى و عرفان حج، نشريه ميقات حج، ش 30.
2- صهباى حج، ص 426.
3- مصباح الشريعه، ص 47.

ص: 842

تمام از انسانيت آغاز مى گردد كه در آن، زاير و عاشق ديدار يار به خالق و محبوب خويش روى آورده و هرچه كه بيهوده و باطل است به كنار مى گذارد.

زاير خانه خدا نيز بعد از پشت سر نهادن دعوت هاى شيطانى نفس، هنگامى كه به دعوت حق پاسخ مى گويد، خود را در جهت او قرار مى دهد و از تمامى وجودهاى ديگر چشم مى پوشد. در مرحله پيش طرح دوستى را ريخته بود و حال، عشق و علاقه به ديدار او را دارد. زاير در مرحله نخست اين سفر معنوى حامل انوار نبود و حال با خلعت هاى نورى كه در بر دارد، بر گرد حقيقتى مى چرخد كه خود نيز در آن غوطه ور شده است.

در سفر حج نيز زاير هنگام بازگشت از سفر معنوى حج اين سير و مرحله سوم را دارد. او در حج با تمام وجود، مفهوم «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ» (1)

را درك نموده است و با نورانيتى از اين سفر معنوى باز مى گردد كه گويى تازه از مادر متولد شده است. (2) در اين حال است كه مردم به زيارت او مى روند، زيرا گذشته هاى زاير خانه خدا پاك شده و پيش از آن كه به معصيتى مبتلا شود، اين نورانيت در او هست. (3) زايرى كه با زيارت خود گويى خود را بر ترازو و ابزار سنجش عرضه نموده و در برابر آيينه و معيار كمال ايستاده و به اخلاق الهى متخلق شده است، حال كه به ميان خلق خدا آمده است وظيفه اى براى خود در ميان آنها قائل است كه با قبل از سفرِ او بسيار متفاوت است.

زايرى كه به اين مرحله و مرتبه از سير نفس رسيده، در حقيقت به عقل مستفاد و بام خرد و نفس، راه يافته و سلطان زمين و سليمان زمان مى گردد.

هرآن كس كه در اين خانه رهى يافت سلطان زمين است و سليمان زمانه است

گويى تا وقتى كه به اين مرحله نرسيده، يك انسان مجازى بيش نيست، انسانى


1- سوره حديد، آيه 4.
2- بحارالأنوار، ج 96، ص 385.
3- عرفان حج، ص 29.

ص: 843

بالقوه است و در اين هنگام است كه به فعليت و سرمنزل مقصود مى رسد. (1) چنان كه در روايت نيز آمده است كه از علامات قبول حج، ترك معاصى و گناهانى است كه زاير در گذشته مى كرد و از علامات ديگر آن، بدل نمودن همنشينان بد به همنشينان خوب و مجالس لهو و غفلت را به مجالسى كه در آن ياد خدا شود. (2) ره آورد زيارت در صيرورت نفس آدمى

علاوه بر اين كه حج، خود مى تواند طى مراحل و مراتب چهارگانه نفس باشد، ره آوردهايى را نيز به طور مستقل ذكر مى كنيم و در ضمن بيان آنها به اقوالى از فلاسفه مسلمان در تأييد اين كه نفس مى تواند به چنين قابليتى دست يابد نيز اشاره مى كنيم.

زيارت و تحقق معرفت نفس

چنان كه گفتيم در زيارت، ابتدا بايد نفس را از تمامى زنگارها پاك نمود و آن گاه وارد ميدان لقاى الهى شد. اين زدودن نفس زاير از آلودگى ها جز با شناخت آن امكان پذير نيست. نخست بايد به نقايص وجودى خود اقرار كرد و آن را باور نمود و آن گاه به تخليه و تحليه آن اقدام كرد. تخليه از بدى ها و كاستى ها و تحليه به نور معرفت الهى.

لذا معرفت حق پس از معرفت نفس به خود حاصل مى گردد. ابوحامد غزالى مى گويد: «ما از شناخت نفس به شناخت خداوند تبارك و تعالى مى رسيم». (3) تحقق اين رابطه از جمله نكاتى است كه در آيات و روايات نيز توجه زيادى به آن شده است. «من عرف نفسه فقد عرف ربه عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربه». (4) اما در اين كه چگونه چنين تلازمى را مى توان برقرار نمود؛ سيد عبداللَّه شبر در كتاب مصابيح الأنوار، وجوهى را به نقل از حكما و متكلمين ذكر مى كند كه برخى از آنها عبارتند از:

- با توجه به اين كه نفس بر بدن اشراف دارد و احوال بدن بر او پوشيده نيست،


1- سفر نفس، ص 24 و 25.
2- معراج السعاده، ص 887.
3- تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ج 1، ص 517.
4- ميزان الحكمه، ج 6، ص 141.

ص: 844

انسان پى مى برد كه خداوند هم بر عالم اشراف دارد و هيچ چيز از علم واسع او بيرون نيست.

- نفس، واحد است و با وحدت خود به بدن نظم و سامان مى دهد و اگر متعدد بود در تدبير بدن تمانع رخ مى داد، پس خداى عالم نيز واحد است وگرنه اين نظم و هماهنگى نبود. «لَوْ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ...». (1)- نفس، مدبر و محرك بدن است، لذا عالم نيز به مدبر و محركى نياز دارد كه خداوند است.

- نفس، محسوس و ملموس نيست، لذا خود اين عالم نيز محسوس و ملموس نيست. (2) علاوه بر اين تقارنى كه در مسأله معرفت نفس و معرفت رب وجود دارد، رابطه عليتى كه در سلسله علل ممكنات و واجب تعالى وجود دارد، موجب مى شود كه اين مبدأ نامحدود و علت العلل هستى در نهايت تقرب و نزديكى به جميع حلقات علل باشد، قربى كه نه زمانى و مكانى، بلكه ذاتى و معنوى است و در شرايطى و مواقفى به خوبى تجلى مى يابد و زيارت بهترين نمونه اين تجلى گاه است. (3) زيارت و تحقق عشق متعالى نفس

ابن سينا پس از بيان سريان عشق در تمامى موجودات، هنگامى كه مى خواهد معشوق حقيقى را معرفى نمايد، پس از بيان مقدمات فلسفى لازم، به اين نتيجه مى رسد كه «خداوند آن موجودى است كه خير نهايى و نهايت خير است، پس به مقتضاى كلّما زادت الخيرية زادت المعشوقية و العاشقية للخير لذا وجود خداوند غايت در معشوقيت و عاشقيت است». (4) ملّاصدرا نيز به اين نتيجه دست مى يابد كه «از آن جا كه وجود و خير و كمال


1- سوره انبياء، آيه 22.
2- معرفت نفس از ديدگاه حكيمان، ص 186.
3- رحيق مختوم، ص 236.
4- مبانى فلسفى از منظر ابن سينا و ملاصدرا، ص 138.

ص: 845

مساوى هستند و عشق هم ملازم با خير و كمال است، يعنى عشق و كمال بر حسب مراتب وجود است، لذا هرچه وجود كامل تر باشد، كمال و حسن بيشتر است و در نتيجه عشق هم شديدتر است و به سبب اين كه حضرت حق، عين حسن و كمال بى انتهاست، چرا كه وجود صرف و هستى محض است، از اين رو حقيقت عشق بى انتهاست و كامل ترين عشق، عشق حق به ذات خود است و موجودات نيز هركدام به حسب مرتبه وجودى شان داراى مرتبه كمال عشق به ذات و آثار خود و عشق به حضرت حق هستند». (1) «وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لّلَّهِ ...»؛ (2) آنان كه ايمان به خدا آورده اند، بيش از هرچيز به او محبت دارند. در حج نيز طواف كردن، خود علامت اوج علاقه و نشانه محبت زاير است، تا آن جا كه انسان خود را فداى محبوب مى سازد. آن چنان كه پروانه عاشق آن قدر دور شمع مى چرخد تا سرانجام خود را با بال و پرى سوخته به پاى شمع مى افكند. زاير و حاجى واقعى نيز كه آتش اشتياق لقاى پروردگار در دلش شعله ور شده و بار سفر معنوى بسته و از وطن و فرزند و همسر بريده، و لبيك گويان خود را به پاى ديوار خانه محبوب رسانده است، پروانه وار گرد شمع فروزان خانه توحيد مى چرخد و با حركتى دايره وار بر گرد خانه حق نشان مى دهد كه جز حق چيزى نمى خواهد و جز حق چيزى نمى جويد و عاشق هيچ عاملى جز حق نيست. (3) زيرا كه «العشق هو نار فى القلب يحرق ما سوى المحبوب». (4) سالك عارف، مرحوم بهارى همدانى مى گويد: «مقصود اصلى از خلقت انسان شناخت خدا و رسيدن به درجه دوستى و انس با خداست و رسيدن به اين دو غرض جز با تصفيه و پاك نمودن قلب ممكن نباشد. و آن نيز ممكن نيست، مگر با نگه داشتن نفس از هواهاى نفسانى، و براى رسيدن به اين مطلوب، عبادات را به شيوه هاى


1- همان، ص 140.
2- سوره بقره، آيه 165.
3- حج عارفان، ص 120.
4- رحيق مختوم، ص 160.

ص: 846

گوناگون تشريع نمود كه هريك رذيله اى از رذايل انسان را برطرف نمايد. و حج، مجمع العناوين جمله اى از اين عبادات است كه هر يك صلاحيتى در تصفيه نفس را داراست. و شايد به همين دليل است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مبدل كردم رهبانيت را به جهاد و حج. (1) مرحوم كلينى در كافى نقل مى كند: «أفضل الناس من عشق العبادة فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده»؛ (2) بهترين مردم كسى است كه به عبادت عشق ورزد و با آن معانقه كند و با قلب خود آن را دوست بدارد و با بدن خود با آن مباشرت نمايد.

گر عشق نبودى و غم عشق نبودى چندين سخن نغز كه گفتى كه شنيدى؟

ور باد نبودى كه سر زلف ربودى رخساره معشوق به عاشق كه نمودى؟

زيارت و تحقق تعادل رفتارى نفس

غزالى از جمله فلاسفه اى است كه به بررسى موضوع تعديل رفتار و درمان بيمارى هاى روحى زمان خود پرداخت و به گونه اى منطقى رفتار را تحليل نمود و در اعماق نفس بشرى جست وجو كرد. در نهايت همچون مسكويه بر اين عقيده گشت كه «اخلاق نيكو به اعتدال قوه عقل و كمال حكمت و نيز به اعتدال قواى غضب و شهوت و اطاعت اين قوا از عقل و شرع باز مى گردد. اين اعتدال از دو راه حاصل مى شود: نخست از راه بخشش الهى و كمال فطرى به گونه اى كه انسان با كمال عقل و حسن خلق آفريده شود؛ دوم از راه مجاهدت و واداشتن نفس به اعمالى كه اخلاق پسنديده را برايش فراهم مى آورد». (3) هر يك از اعمال زيارت خانه خدا تعليمى است در فروتنى، و خشوع و تمرينى است در واداشتن نفس به اخلاق پسنديده. حج از جمله مناسكى است كه در روايات فراوان، مجاهدت نفس از لوازم آن شمرده شده كه با تحقق حقيقى اين مجاهدت ها،


1- تذكرة المتقين، ص 22.
2- اصول كافى، ج 2، ص 83.
3- علم النفس، ص 193.

ص: 847

كرامت نفس و تعادل رفتارى آن حاصل مى گردد.

امام رضا عليه السلام درباره اين سفر معنوى مى فرمايد: «

... مع ما فيه من إخراج المال و تعب الأبدان و الاشتغال عن الأهل و الولد ...

». (1) در سفر حج بايد حالت انفاق و گذشت از مال را در خود ايجاد كنى، تا در تو زمينه زراندوزى و مال پرستى نابود شود و زندگيت بر محور ثروت نچرخد و مال و ثروت خدايت نگردد. و نيز خود را بسازى تا از ناراحتى هاى جسمانى و دورى عزيزان و خاندانت و منع نفس از لذات استقبال كنى.

بايد از گرما و سرما نهراسى و آنچنان سرمست و عاشق باشى و توطين نفس كنى كه با همه مشكلات، راهت را ادامه دهى، آن هم نه يك روز و دو روز كه در هميشه زندگى حالت خضوع و حضور در محضر محبوب را دارا باشى و بكوشى كه در اين هجرت و سفر روحانى ريشه كبر و غرور را بخشكانى و همواره فروتن باشى.

صاحب المراقبات نيز در باب زيارت و تأثير آن در تعديل رفتار شخص، مى گويد:

«بايستى حج گزار را نشانه عبوديت و خشوع و ذلت باشد، چنان كه در اخبار وارد شده است كه يكى از دو كفش خود را به دست گيرد. به هر قدر بتواند در اظهار خشوع و تذلل جديت كند و حال او مانند حال كسى باشد از گناهكاران در روز قيامت در موقعى كه سلطنت الهى ظاهر مى گردد. قرآن كريم به آن اشاره فرموده است: «يَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِىٍّ» (2)

».

در عين حال حج گزار بايد از جانب كبريايى او شاكر باشد كه وى را به اين شرافت عظمى مشرّف ساخته و در رديف زايران خود قرار داده است. (3) زاير حج در مراحل گوناگون، اعتدال اخلاقى و غلبه بر نفس را تجربه مى كند. از جمله در احرام كه لباس تقوا و خاكسارى به تن مى كند، شكوه بندگى و رقيت را به عمل مى آورد و تواضع و فروتنى خود را به نمايش مى گذارد.


1- بحارالأنوار، ج 99، ص 40.
2- سوره شورى، آيه 45.
3- حج عارفان، ص 111.

ص: 848

زيارت و تحقق كمال نهايى نفس

سعادت از ديدگاه فارابى رسيدن آدمى به آخرين حد كمال يعنى عقل مستفاد است، به طورى كه شايستگى آن را بيابد كه عقل فعال، همه معقولات را به او افاضه كند. (1) ارسطو نيز در كتاب دهم از «اخلاق نيكو ماخس» خير برين را اين گونه شرح مى دهد:

«خير برين نيروى فكرى اى است كه كفايت ذاتى دارد، حقيقت مطلق را درك مى كند و خلاصه برترين فضيلت است، زيرا آدمى را به والاترين چيزى كه در او قرار دارد يعنى عقل، واصل مى سازد، خير برين فضيلت فضايل است، زيرا به واقع هدايت كننده به سوى جنبه قدسى آدمى است». (2) كندى نيز در فلسفه خود پيرامون سعادت نفس معتقد است كه سعادت، دستيابى به محبوب ها و مطلوب هاى حسى و دنيوىِ زوال پذير نيست، بلكه سعادت حقيقى رسيدن به محبوب الهى و روحانى است و نزديك شدن به خداى سبحان. (3) چنان كه گفتيم بهترين ظهور وصال به مطلوب، در فريضه حج تجلى مى يابد.

خداى متعال كه بنى آدم را از خاك آفريد و آنان را به سوى قرب خود دعوت نمود، به لطف خويش و از عالم خودشان معموره اى را بنا نهاد و نام آن را «بيت اللَّه» گذاشت كه اين انسانى كه در ظلمات عوالم طبيعت فرو رفته و در اسارت زندان آب و گل كره خاكى است، به واسطه آن، به قرب او دست يابد. آن را مطاف زايران و خواهندگان خود قرار داد، تا به دور آن طواف كنند و با او انس گيرند و به اين ترتيب براى وصول به عوالم مافوق آن آمادگى يابند. براى اين زيارت آدابى نيز قرار داد كه همه پله هاى ترقى و صعود از عالم ملك به عوالم ملكوت، جبروت و لاهوت است. به عبارت ديگر اين مناسك، زاير را براى زيارت كعبه حقيقى مستعد و مهيا مى سازد كه درباره آن فرمود: «لا يسعنى أرضى و سمائى بل يسعنى قلب عبدى المؤمن». (4)


1- تاريخ فلسفه در جهان اسلام، ص 428.
2- همان، ص 70.
3- همان، ص 374.
4- المراقبات، ج 2، ص 196.

ص: 849

سخن پايانى

روشن گشت كه زيارت حج با وجود اين عظمت و شكوه ظاهرىِ وصف ناشدنى، خود مى تواند نفس آدمى را به مرتبه اى از عظمت برساند كه شكوه ظاهر در مقابل آن عظمت درون و آن حقيقت پنهان، قطره اى است در برابر اقيانوس. نفس نيز مى تواند به موهبت ماهيت مجرد خويش، عوالم مجرد و فوق طبيعت مادى را طى نموده و به مقام فناى فى اللَّه و قرب ملكوت دست يابد. و نيز زاير به بركت تعاليم آسمانىِ حج مى تواند به آثار و ره آوردهايى دست يابد كه زيرا را از نشئه مادى اين عالم خاكى به صيرورتى الهى برساند.

ص: 850

فهرست منابع

1. از ميقات تا عرفات، عبداللَّه درويش، نشر معارف، چاپ اول، قم، 1382.

2. اسرار حج، محمدتقى اشتريان، تقريرات حاج سيد ابوالحسن رفيعى قزوينى، اسلام.

3. اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ترجمه و شرح محمد باقر كمره اى، اسوه، تهران، 1381.

4. الاسفار الاربعه، صدرالدين محمد شيرازى، تصحيح و تحقيق: مقصود وحودى، بنياد حكمت اسلامى صدرا، چاپ اول، تهران، 1383.

5. امام خمينى و عرفان حج، محمدتقى رهبر، نشريه ميقات حج، ش 30.

6. بحار الأنوار، محمدباقر مجلسى، چاپ سوم، بيروت، 1403 ق.

7. تذكرة المتقين، شيخ محمد بهارى همدانى، نهاوندى، چاپ اول، قم، 1375.

8. تعليم و تربيت در اسلام، مرتضى مطهرى، صدرا، چاپ بيست و ششم، تهران، 1374.

9. حج در كلام و پيام امام خمينى، امام خمينى قدس سره، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ سوم، تهران، 1376.

10. حج عارفان، رحيم كارگر، مشعر، چاپ پنجم، قم، 1381.

11. حقيقت روح، احمد زمرديان، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ سوم، تهران، 1372.

12. رحيق مختوم، عبداللَّه جوادى آملى، اسراء، چاپ اول، قم، 1376.

13. رساله نفس، ابو على سينا، تصحيح موسى عبيد، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، چاپ دوم، تهران، 1383.

14. روان شناسى اسلامى، حسين حقانى زنجانى، نشريه درس هايى از مكتب اسلام، قم، 1380.

15. سفر نفس، عبداللَّه نصرى، تقريرات استاد حائرى يزدى، نقش جهان، چاپ اول، تهران، 1380.

ص: 851

16. الشواهد الربوبية فى مناهج السلوكية، محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازى، تعليق و تصحيح: سيد جلال الدين آشتيانى، بوستان كتاب، چاپ سوم، قم، 1382.

17. شوق ديدار، محمد مهدى ركنى، آستان قدس رضوى، مشهد، 1362.

18. صهباى حج، عبداللَّه جوادى آملى، اسراء، چاپ اول، قم، 1377.

19. عرفان حج، عبداللَّه جوادى آملى، به كوشش حسين رضوانى، مشعر، چاپ پنجم، 1380.

20. علم النفس از ديدگاه دانشمندان اسلامى و تطبيق آن با روان شناسى جديد، شكوه السادات بنى جمالى، دانشگاه علامه طباطبايى، چاپ هشتم، تهران، 1380.

21. عليت از ديدگاه فيلسوفان مسلمان و فيلسوفان تجربه گرا، عين اللَّه خادمى، بوستان كتاب، چاپ اول، قم، 1380.

22. العين، خليل بن احمد فراهيدى،، دارالهجره، قم، 1405 ق.

23. كلام جديد، على ربانى گلپايگانى، هاجر، چاپ اول، تهران، 1385.

24. مبانى فلسفى از منظر ابن سينا و ملاصدرا، محمد حسين خليلى، بوستان كتاب، چاپ اول، قم، 1382.

25. المراقبات، ميرزا جواد ملكى تبريزى، ترجمه ابراهيم محدث بندر بيگى، انتشارات اخلاق، چاپ اول، 1375.

26. مصباح الشريعه، منسوب امام صادق عليه السلام، بيروت، الاعلمى، 1413 ق.

27. معراج السعاده، ملا احمد نراقى، هجرت، چاپ اول، قم، 1371.

28. معرفت نفس از ديدگاه حكيمان، عباس نيكزاد، انجمن معارف اسلامى ايران، چاپ اول، تهران، بهار 1382.

29. مفاتيح الغيب، صدرالمتألهين شيرازى، ترجمه محمد خواجوى، مولى، چاپ اول تهران، 1363.

ص: 852

30. مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانى، تصحيح غلامرضا خسروى حسينى، مرتضوى، چاپ اول، 1363.

31. ميزان الحكمه، محمّد محمدى رى شهرى، مكتبة الاعلام الاسلامى، چاپ اول، قم، 1362.

ص: 853

9. لوازم، اركان و آثار تربيتى سفرهاى زيارتى

مريم صادقى

چكيده

انسان ها گاهى در اثر بروز فشارهاى روانى ناشى از مصائب دنيا يا گناهان و معاصى، نيازمند پناه بردن به ملجأيى امن مى شوند تا از سنگينى مشكلات پديدار شده كاسته و خود را نجات دهند. حال اين سؤال مطرح است كه اين ملجأ و مرجع كيست؟ چه ويژگى هايى دارد؟ آيا مى توان به او دسترسى پيدا كرد؟ نوشتار حاضر در پى پاسخگويى به سؤالات مذكور، به بررسى مسأله زيارت مى پردازد. زيارت يافتن همان است كه درمان دردهاى بشرى است. همان كه مزور ناميده مى شود و با عنايت خاص خويش مربى نيازمندان است. زاير فطرتاً اين ضرورت را احساس مى كند كه چنگ زدن به دامن انسانى مطهر و معصوم و كامل، متوسل شدن به وى و اميدوار گشتن به شفاعتش، از طريق زيارت امكان مى يابد. اين پژوهش با اشتمال بر مباحثى پيرامون زيارت و آداب و آثار تربيتى آن و با استفاده از روش كتابخانه اى در پى آن است تا با طرح مطالب در خور توجهى از آيات و روايات، به سؤالات مذكور در فوق پاسخ دهد.

كليدواژه ها: زيارت، زاير، تربيت، شفاعت، توسل، ولايت.

مقدّمه

يكى از اصول و اركان نظام فكرى اسلام، پيمان ها و ميثاق هايى است كه از طرف پروردگار عالم اعلام شده است، مانند توحيد و پذيرش ربوبيت پروردگار كه ميثاق الست و بزرگ ترين ميثاق انسانى است، رسالت و نبوت انبيا عليهم السلام و قبول ره آورد

ص: 854

سفراى الهى كه از پيمان هاى مسلّم دينى و قرآنى است و امامت و ولايت اوصيا عليهم السلام كه از مهم ترين عهدها و قراردادهاى ناگسستنى الهى است. شناسايى، تثبيت و تحكيم اين گونه عهدها از رسالت هاى اولى و ضرورى آحاد جامعه و امت اسلامى است. از آن جا كه يكى از تأثيرات و كاركردهاى حتمى و ارزشمند زيارت، همانا تثبيت ميثاق و تحكيم عهد رسالت و امامت است، جاى تأمل و توجه و بررسى دارد.

زيارت، عرصه بسيار مناسب و مؤثرى در بازشناسى پيمان ها و امتياز آنها از ميثاق هاى بشرى و نيز تجديد و تحكيم اين قراردادهاست. بى ترديد بهترين عامل براى نهادينه كردن و تقويت بافت هاى ايمانى و عهود الهى و نيز التزام فكرى و روحى و التزام عملى آنها، عامل مؤثر زيارت است. همين پيمان هاست كه گره وجودى و پيوند حقيقى بين انسان و حقايق الهى توحيد، نبوت، امامت و ... ايجاد مى كند. انسان در پناه اين ميثاق ها از لغزش ها مصون و از خطرات در امان است. اين پيمان ها حلقه هاى ناگسستنى است كه انسان را از فرو افتادن در ورطه زشتى ها و پلشتى ها حفظ كرده و به عالم خوبى ها و پسنديده ها وصل مى كند. (1) از اين رهگذر، جريان زيارت عهد و پيمانى مستقيم بر فرد فرد جامعه اسلامى است كه با ايجاد ارتباط كامل در همه ابعاد، ضمن آماده سازى فضاى تبليغ و هدايت و زدودن غبار اوهام، خرافات و انديشه هاى باطل و نيز كنار زدن دست ظالمان و بدانديشان كه همواره سدّ فيض كرده و مانع از اشراق نور امام و بهره گيرى امت هستند، جان هاى صاف و صيقلى را به بار مى نشاند و دل هاى مكدر و زنگار گرفته را با جلاى وجودش روشنى و صفا مى بخشد. سخن مذكور كه الهام گرفته از حديث نورانى امام رضا عليه السلام است، (2) يادآور بيان الهى در قرآن مجيد است كه فرمود: «الَّذينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْميثاقَ* وَ الَّذينَ يَصِلُونَ ما أمَرَ اللَّهُ بِهِ أنْ يُوصَلَ»؛ (3)

هم آنان


1- فلسفه زيارت و آيين آن، ص 105.
2- ر. ك: اصول كافى، ج 1، ص 200 و 201.
3- سوره رعد، آيات 20 و 21.

ص: 855

كه به پيمان خدا وفادارند و عهد او را نمى شكنند و آنان كه به آنچه خدا به پيوستنش فرمان داده، مى پيوندند.

از اين رو امام رضا عليه السلام فرمود: براى هر يك از ائمه عليهم السلام، عهد و پيمانى بر عهده مواليان و شيعيانش وجود دارد و براى اتمام وفا به آن عهد، بايد قبور آنان را زيارت كنند. بى ترديد كسانى كه با ميل و رغبت به زيارت امامان خود مى روند و به آورده هاى آنان ايمان داشته و تصديق مى كنند، از شفاعت و همراهى آنان در روز قيامت بهره مى برند؛ (1) بنابراين انسان همواره بايد از خداوند متعال بخواهد تا او را موفق به وفاى پيمان هاى الهى كند كه از جمله آن دعاى معروف «اللّهم لا تَجعلهُ آخِرَ العهدِ مِن زيارتى إيّاه» است. (2) معناى لغوى و اصطلاحى زيارت

زور: به فتح(زا) قصد و ميل است، زيارت در لغت، ديدار كردن با قصد را گويند كه در ريشه اين واژه، مفهوم ميل و گرايش نهفته است؛ گويى زيارت كننده از ديگران روى گردانده و به سوى زيارت شونده تمايل دارد و قصد او را كرده است. (3) زرتُ فلاناً: او را سينه به سينه ملاقات كردم يا رجل زائرٌ، و قوم زور: مردى و قومى زيارت كننده. (4) ريشه «زور» در قرآن، چهار بار به صورت زُرْتُمْ، تزاوَرُ، الزور، زوراً آمده است مثل:

«حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ». (5) لزيارةُ لغةٌ هى الحضور عندَ المزورِ ولكنّها فى عُرفِ الشيعة هى الحضورُ فى احدَى المَشاهدِ المقدّسةِ»؛ (6) حضور در پيشگاه شخص به جسم و جان، با توجه قلبى و حضور دل نسبت به اولياى خدا زيارت است و زيارت يكى از اعمال پسنديده و سنت هاى برجسته است كه در احاديث معصومين عليهم السلام به آن تأكيد شده و پاداش هاى فراوانى


1- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 345.
2- بحار الأنوار، ج 97، ص 266.
3- دايرة المعارف تشيع، ج 8، ص 564.
4- مفردات، ج 2، ص 169.
5- سوره تكاثر، آيه 2.
6- دايرة المعارف الاسلاميه، ج 13، ص 106.

ص: 856

براى زاير بيان گرديده است. (1) ضرورت و اهداف تحقيق

باتوجه به اين كه همه ما در طول عمر خود حداقل چند بار به زيارت امامان معصوم عليهم السلام و يا حتى امامزادگان نايل مى شويم، در اين تحقيق سعى خواهد شد به آداب، شرايط، اركان و آثار سفرهاى زيارتى پرداخته شود چراكه انسان با زيارت كردن در اين دنياى پيچيده و مدرن، مرهمى براى دل مشغولى هاى خود مى يابد كه شايد هيچ جاى ديگر به چنين آرامش روحى و روانى نرسد. زيرا روايات متعددى در اين زمينه وجود دارد كه بيان مى دارند ديد و بازديد و صله ارحام، باعث افزايش طول عمر انسان مى شود. اين افزايش طول عمر، دليلى ندارد جز انبساط خاطرى كه براى طرفين پيش مى آيد، پس به راحتى مى توان نتيجه گرفت كه زيارت امامان معصوم عليهم السلام به طريق اولى باعث آرامش روانى انسان مى شود.

پيشينه موضوع

زيارت، از جمله كارهايى است كه از زمان خلقت آدم وجود داشته است و در واقع اولين زاير، حضرت آدم عليه السلام و اولين مزور، خداوند متعال و اولين جايى كه زيارت شده، خانه كعبه است. بنابراين زيارت، قدمتى ديرينه دارد كه مساوى است با قدمت آفرينش انسان. در تفسير آيه «وَ لَا آمّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَ آنُ قَوْمٍ أنْ صَدُّوكُمْ» (2)

آمده است كه انجام عمره و زيارت خانه خدا، امرى مرسوم در نزد مشركان عصر بعثت بوده است و در شأن نزول اين آيه آمده است كه مشركان براى عمره و زيارت خانه خدا راهى مكه بودند و مسلمانان، خواهان هجوم به آنان شدند كه در اين هنگام اين آيه نازل شد. در مورد كتاب هاى نوشته شده در زمينه زيارت مى توان گفت: قديمى ترين و كامل ترين كتاب،


1- دايرة المعارف تشيع، ج 8، ص 564.
2- سوره مائده، آيه 2.

ص: 857

كامل الزيارات نوشته ابن قولويه است كه در آن، به آداب و اهميت زيارت ائمه عليهم السلام پرداخته است. (1) تاريخچه زيارت

الف) تاريخچه زيارت در ميان بشر

زيارت ديدارى مشتاقانه و احترام آميز است، زيارت يك انگيزه فطرى در بشر دارد و انسان به طور فطرى پيشوايان دينى و رجال خدمتگزار سياسى و اجتماعى را در حال حيات بزرگ مى شمارد و به صور مختلف به آنها اداى احترام مى كند. به همين منوال، پس از رحلت نيز به تعظيم، تكريم مدفن و آثار به جاى مانده از آنها مى پردازد و براى اداى احترام و بيان محبت خود، به زيارتشان مى رود. بدين ترتيب، آدابى خاص همراه با خواندن ادعيه بر مرقد بزرگان دينى يا ملى ميان تمام ملل و پيروان مذاهب به اشكال گوناگون رايج شده و اين نشان مى دهد كه زيارت و تكريم انسان هاى برجسته و صاحب كمال، حتى بعد از مرگشان، همچون پرستش و عبادت، ريشه در فطرت بشر دارد. البته در اين بحث، زيارت به معناى عامش مورد نظر است كه زيارت غير مسلمين و غير اديان را نيز در بر مى گيرد و صرف نظر از بعد روحانى و معنوى آن، شامل مراسم و احترامى مى شود كه هر ملتى به پيشوا و رهبر خود ادا مى كند.

به عبارت دقيق تر تعظيم و بزرگداشت بزرگان در گذشته همگانى و فطرى است و به انگيزه اى درونى انجام مى گيرد و مخصوص قوم و ملت خاصى نيست.

در حقيقت زيارت قبور بزرگان به بزرگداشت دين و علم و صلاح بر مى گردد، يعنى مفاهيم والاى انسانى كه در نزد همه آدميان- از هر نژاد و دينى كه باشند- محترم و مقدس است و ريشه در سرشت انسان دارد و همين علاقه و انگيزه فطرى، باعث ساختن معابد و زيارتگاه ها در دنيا شده است، (2) و حركت گروهى زايران به اين


1- تفسير راهنما، ج 4، ص 227.
2- شوق ديدار، ص 18.

ص: 858

مكان هاى مقدس و باشكوه براى ستايش آفريدگار و احترام گذاردن به اولياى خدا و انسان هاى كامل و پاك، انگيزه طبيعى و درونى دارد. اعتقاد به خداوند و پذيرش پيشوايان دينى به عنوان بزرگ ترين مصلحين بشرى، و احترام به آنها و انجام رسوم و آيين هاى مذهبى، همچون زيارت، امورى فطرى است كه قبل از هر تبليغ و تعليمى، دست خلقت در نهاد آدميزاد نهاده است. و چون انسان طبعاً طالب و خواستار آنها بوده و گروهى سودجو هم از اين ميل طبيعى به نفع شخصى بهره گرفته، از اماكن مقدس، براى حكومت و قدرت خود استفاده هاى تبليغاتى مى كنند. به هر حال، صحنه گسترده زيارت، تمام سرزمين ها، ملت ها و اقوام گوناگون را در بر گرفته و پيروان هر مذهبى با اجراى آداب و سنن خاص، به پيشوايان خود اداى احترام مى نمايند.

ب) زيارت در اديان و اقوام ديگر

براى درك صحيح از واقعيت زيارت و اين كه تنها يك عبادت اسلامى نيست، كافى است بدانيم كه اين سنت در همه اديان و مذاهب وجود دارد، اما شكل آن و اماكن و اشخاصى كه زيارت مى شوند و نقش حضور در مكان هاى مقدس و نوعى اداى احترام در آن جا، يك مسأله عمومى و جهانى است.

در آن سوى تاريخ، در بابل مردم بر قربانگاه هاى معابر، گوسفند به عنوان قربانى سر مى بريدند و دعاها و اوراد مخصوصى مى خواندند؛ بر پيكر بت ها روغن هاى خوشبو مى ماليدند و در برابر آنها مواد معطر بخور مى كردند و به ندبه و تضرع مى پرداختند. (1) در مصر باستان نيز مردم به زيارت خدايان مى رفتند و نذور و قربانى هاى خود را به كاهنان تقديم مى كردند؛ زنان و مردان مصرى وقت زيارت، هداياى خود را روى


1- «زيارت در تمدن ها و اديان ديگر»، ماهنامه زاير، شماره 98، بهمن 81.

ص: 859

ميز سنگى قربانگاه كه در زير پاى مجسمه الهى مصرى قرار داشت، مى گذاشتند و زانو مى زدند و با پاى برهنه به عبادت مى نشستند. (1) موضوع زيارت، وقتى در دين بودا مورد تحليل و بررسى قرار مى گيرد، جنبه احترام و تقدس آن به روشنى معلوم مى گردد؛ زيرا در بوداييسم، زيارت اماكن مقدس و بودا پيشوايان مذهبى، جنبه پرستش آفريدگار را ندارد، بلكه فقط به عنوان احترام و بزرگداشت كسى است كه زيارت مى شود. زيارتگاه هاى بزرگ در چين، تبّت، سيلان، هند، برمه و كره، همگى از گسترش و عموميت زيارت حكايت مى كند.

سنت زيارت تنها به دين يا نژاد خاصى اختصاص ندارد؛ زيرا يكى از آداب مهم مذهبى در مسيحيت، زيارت اماكن مقدس مى باشد. اولين زيارتگاه مسيحيان فلسطين بود، سپس در شهرهاى اروپا، مقابر قديسين و اوليا نيز به صورت زيارتگاه درآمد. در قرون وسطى، كاروان هاى عظيمى از قلب اروپا براى زيارت بيت المقدس به راه مى افتادند كه با مشكلات و سختى هاى بسيار، مسافت زيادى را طى مى كردند تا خود را به اورشليم برسانند. (2) بيت المقدس در نزد يهوديان و مسيحيان و مسلمانان هر سه، مقدس و زيارتگاه است و از زيارتگاه هاى مسلمانان در اين شهر مى توان از قبة الصخره و مسجد اقصى نام برد.

ديوار ندبه در نزد يهوديان مقدس است. مسيحيان مخصوصاً كليساى قبر مقدس را تقديس مى كنند. كليساها و زيارتگاه هايى كه هر يك يادگار يكى از حوادث مذكور در كتاب قدس يا قديسين است، در اورشليم فراوان است. اورشليم لااقل از قرن پانزدهم قبل از ميلاد سابقه دارد و قدمت اين زيارتگاه، تا حدّ زيادى گسترش عمل زيارت در بعد زمان را آشكار مى نمايد.


1- تاريخ و فلسفه مذاهب جهان، مذاهب خاموش، ص 44.
2- «همه ما در دنياى پيچيده امروز نيازمند فضاى معنوى مانند زيارت هستيم». قدس، 15/ 11/ 82 گفتگو بازهرا دلپذير.

ص: 860

اگر دقيقاً به فلسفه زيارت مقابر مهم و اماكن مقدس در دنياى مسيحيت توجه كنيم، در مى يابيم كه هم اكنون دنياى به اصطلاح متمدن، نه تنها خود را بى نياز از زيارت نمى داند، بلكه فطرتاً ستايش و زيارت قبور مقدس را براى تشفى آلام دنيا نيز ضرورى مى داند. زيارتگاه جايى است كه انسان خالى از گرفتارى هاى تمدن جديد، مى تواند با كسى راز و نياز كند و درد دل خويش را با او در ميان نهد و چون دوستى خالص و بى ريا، مكنونات قلبى خود را بيان نمايد. درك اين واقعيت و نياز فطرى، باعث شده است كه در كشورهاى انگلستان، فرانسه، ايتاليا، زيارتگاه هاى بزرگ كه هر يك به نام خاصى معروفند، وجود داشته باشد.

رم كه پس از بيت المقدس، مهم ترين زيارتگاه هاى مسيحيت را در خود جاى داده است، همه ساله زايران بى شمارى را به خود جلب مى نمايد. در آن جا مردم با نذر و نيازها و استمداد و دعاهاى خاص، شكل ويژه اى به زيارت مى دهند.

پيچيده ترين شكل زيارت، در مذهب هندو وجود دارد كه از يك رشته آداب و تشريفات خاصى برخوردار است. هندو بايد قبل از زيارت، حتماً بدن را شست وشو داده و غسل كرده باشد و پاك و تميز به زيارت برود، و نيز زاير بايد گل و گلاب همراه داشته باشد كه در موقع زيارت با نثار گل، فضاى زيارتگاه را عطرآگين نمايد. نقاط مختلف زيارتگاه با آيينه هاى بلند شفاف كه پرتو شمع ها در آن، زيبايى خاصى به وجود آورده، تزيين شده است. فضاى زيارتگاه با بوهاى خوش مشك و عنبر و عود و كندور پر شده است. زاير بايد هنگام زيارت، با سر پوشيده و با حجاب وارد زيارتگاه شود. اين عمل درباره زنان در هر سن و سالى كه هستند الزامى است؛ ولى مردان مى توانند از همان گل هايى كه نثار مى شود، طوقى بر گردن اندازند يا دسته اى بر سر نهند. (1) بزرگ ترين زيارتگاه هاى هندوان در بنارس، همه ساله ميليون ها زاير را به


1- CD نمايه اطلاعات، مجلس شوراى اسلامى: به نقل از زيارت، زدودن غبار از انزواى دل/ قدس.

ص: 861

سوى خود جلب مى نمايد، در شهر «امريت سر» كه معبد طلايى معروف، در آن وجود دارد، شيوه زيارت و تشريفات ويژه آن واقعاً ديدنى است.

ج) زيارت در تاريخ اسلام و تشيع

زيارت و تاريخ آن در اسلام، همراه با شور و شوق ها و رنج و سوگ هاست؛ شور ايمان و شوق ديدار محبوب، با رنج سفر و آزار دشمنان و سوگ از دست دادن ائمه هدايت و اولياى خدا همراه بوده است.

براى بررسى ابعاد تاريخى زيارت در اسلام، ابتدا به دوران حيات پيامبر صلى الله عليه و آله و سيره ايشان در اين زمينه رجوع مى كنيم، چون زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله براى ما بهترين اسوه و سرمشق است. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در طول زندگانى خود، بارها به زيارت قبور شهدا مى رفت و در ميان جمع يا تنها و در هنگام روز يا نيمه شب ها در كنار تربت پاك شهيدان حضور يافته، با ايشان سخن مى گفت. همچنين نمونه نخستين زيارت ها و بهترين زايران در صدر اسلام، زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله از مادر مكرمه خويش در حجة الوداع مى باشد كه در تاريخ ثبت گرديده است.

يكى ديگر از وقايعى كه در تاريخ صدر اسلام ثبت شده، سفر اويس قرنى از شهر و ديارش به سوى مدينه و به قصد زيارت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است. اويس، عاشق پيامبر صلى الله عليه و آله بود و چون به مدينه رسيد، آن حضرت براى شركت در جنگ از شهر مدينه خارج گشته بود. اويس مادر پيرى داشت كه از دو چشم نابينا و از شدت ضعف و پيرى، دست و پايش سست شده بود. اويس به خاطر سفارش مادرش، پس از تحمل مشقات سفر و رسيدن به مدينه، با توقف كوتاهى، بدون آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله را زيارت كند، به نزد مادرش بازگشت. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از بازگشت به مدينه فرمود: «

يفوحُ روائِحَ الجنّة مِن قِبَلِ القَرَن وا شَوقاه إليك يا اويس القرن

»؛ (1) نسيم بهشت از جانب قرن مى وزد،


1- كتاب اويس قرن(منقول در منبع پيشين).

ص: 862

سپس اظهار شوق به ديدار اويس قرن نمود و فرمود: هر كس او را ملاقات نمود، سلام مرا به او برساند.

نمونه ديگرى از زيارت در صدر اسلام، سفر معراج پيامبر صلى الله عليه و آله است كه در آغاز به مسجد الاقصى رفت، پس از ديدار از آن مسجد كه يادگار انبياى گذشته است، به معراج صعود كرد، در همين سفر بنا بر نقل بعضى تواريخ، زيارتگاه هاى زمين را هم زيارت نمود. (1) پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و انحراف رهبرى اسلام، حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و بارگاه مطهر ايشان پناهگاهى براى حق جويان و حقيقت طلبان شد. بلال حبشى موذن رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله به خاطر خوابى كه ديد و پيامبر صلى الله عليه و آله در عالم رؤيا به او فرمود: «اى بلال! اين جفا چيست؟ آيا وقت آن نرسيد كه به ديدارم بيايى؟» اندوهگين بيدار شد و به زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله شتافت. (2) زيارت حضرت زهرا عليها السلام از مرقد مطهر پدر بزرگوارش وسيله اى براى هدايت و آگاهى امتى بود كه عهد خود را با پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير فراموش كرده بود.

يكى ديگر از زياراتى كه در تاريخ صدر اسلام ثبت شده، ديدار صعصعة بن صوحان عبدى، از مزار مولاى متقيان حضرت على عليه السلام است.

در بررسى تاريخى زيارت به اين نكته مهم و اساسى واقف مى شويم كه مدفن پاك حضرت محمد صلى الله عليه و آله در مدينه، مركز تبليغ مكتب اسلام بود و در حقيقت مسجدالنبى پس از وفات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز توسط ائمه معصومين عليهم السلام، پايگاه دين و معرفت توحيدى و مركز اسلام شناسى شناخته مى شود.

به طور كلى، يكى از نكات جالب توجه در زندگى امامان شيعه عليهم السلام كه كم تر در آن دقت شده است، ماندن آنها در مدينه است.


1- بررسى كوتاهى پيرامون زيارت، ص 62.
2- الغدير، ج 5، ص 146 و 147.

ص: 863

آنها در گرد مشعل فروزان بارگاه پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمدند و به مردم درس حركت و قيام و راه عشق و عرفان مى آموختند؛ و هنگامى كه به اجبار يا به ضرورت مى خواستند از مدينه پيامبر صلى الله عليه و آله دور شوند، باز هم به زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمدند و با زيارت خويش مردم را بيدار مى كردند و چهره دشمنان اسلام را از اين طريق رسوا مى نمودند. (1) امام حسين عليه السلام بر اثر فشار يزيد براى بيعت، هنگامى كه مجبور شد از مدينه به مكه پناه ببرد تا با خلافت كفر و نفاق بيعت نكند، در روزهاى آخر چندين بار بر سر قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله مى آيد و با آن حضرت وداع مى كند. امام موسى بن جعفر عليه السلام و امام رضا عليه السلام نيز قبل از زندان و تبعيد با زيارت وداع جد بزرگوارشان، حقانيت خاندان على عليه السلام را ثابت نموده و دشمن را رسوا كردند.

در تاريخ اسلام پس از مدينه، كربلا از زيارتگاه هاى مقدس مسلمانان بود. كربلا را انبياى پيشين مى شناختند و براى مصيبت هاى حسين عليه السلام اشك ها ريخته بودند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بارها داستان كربلا را براى دوستان و نزديكان خود گفته بود.

فلسفه تأكيد و ترغيب و تشويق ائمه اطهار عليهم السلام به زيارت امام حسين عليه السلام و ايجاد ارتباط و پيوند معنوى با سيد شهيدان، زنده ماندن دين و عقيده، از طريق زيارت است و اين كه مسلمانان در ديدار با امام تجديد پيمان نموده و وفادارى خود را به راه آن حضرت اعلام نمايند. لذا همواره كربلا پايگاه تشكل شيعه بود و دشمن از اين جنبه سياسى انقلابى زيارت كه از معنويت مزور و مضامين دگرگون ساز زيارتنامه نشأت مى گيرد، وحشت داشت.

مرقد امام حسين عليه السلام در تاريخ، كانونى روشنى بخش براى زايران حسينى بود و مردم از طريق زيارت سالار شهيدان به حقانيت اهل بيت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پى برده و اين شناخت به گسترش و رشد فرهنگ اسلامى و شيعى كمك مؤثرى مى كرد و مزار


1- زيارت، ص 63.

ص: 864

امامان معصوم عليهم السلام را به دانشگاه علوم اسلامى و مركز معرفت و عبادت و محل تجمع شيعيان و پايگاه حركت هاى انقلابى آنان تبديل نمود.

نياز انسان به زيارت

الف) نياز فطرى انسان به الگو

از بارزترين تفاوت هاى عمده بينش تربيتى اسلام با نگرش هاى تربيتى مكاتب ديگر، حضور الگوهاى متعالى در اين مكتب و فقدان چنين الگوهايى در مكتب هاى غير الهى است. برخوردارى از الگو و اسوه اى كه تحقق بخش آرمان ها و اهداف يك مكتب است، نشانه اى بارز از توفيق آن مكتب در به ثمر رساندن آرمان هاى خويش مى باشد. از اين رو توجه به نقش تعيين كننده اسوه ها و قدوه ها، در تربيت، تأثيرى غير قابل انكار دارد. متربى بيش از آنچه كه از پيام هاى مربى اثر مى گيرد، عمل و رفتار مربى را ميزان و ملاك ارزشيابى قرار مى دهد، لذا حضور اسوه هاى متعالى در هر مكتب تربيتى، تعيين كننده ميزان پويايى و تحول آفرينى آن مكتب مى باشد.

در قرآن و احاديث معصومين عليهم السلام، اسوه ها و الگوها به خوبى معرفى شده اند. از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ابراهيم خليل عليه السلام و پيروان حقيقى آنان به نام اسوه ياد شده است و به ايمان آورندگان تفهيم شده كه اگر كسى تسليم كامل و محض خداى تعالى باشد و اوامر او را دقيقاً اجرا نمايد، خداوند او را متعالى مى سازد و به مقام والاى اسوه بودن در كنار رهبران الهى ارتقا مى دهد. «قَدْ كانَتْ لَكُمْ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ فى إبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ»؛ (1)

بى ترديد براى شما الگويى نيكو وجود دارد در ابراهيم و آنان كه با اويند. «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ (2)

قطعاً در رسول خدا اسوه نيكويى براى شماست. «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فيهِمْ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ اْلآخِرَ ...»؛ (3)

يقيناً براى شما، در ميان


1- سوره ممتحنه، آيه 4.
2- سوره احزاب، آيه 21.
3- سوره ممتحنه، آيه 6.

ص: 865

ايشان الگويى نيكو وجود دارد [الگو] براى كسى كه به خدا و روز واپسين اميد دارد.

با توجه به آيات قرآنى و سخنان ائمه اطهار درباره اسوه هاى نيكو به اين نتيجه نهايى دست مى يابيم كه روش الگويى يا روش اسوه سازى در اديان الهى به عنوان بهترين روش عملى براى تربيت انسان مطرح شده و اين روش، با تكيه بر اصل «همانندسازى با الگوهاى برتر» مى تواند در جهت انسان سازى و نيز تشكيل مدينه فاضله انسانى، راهگشاى ما و پاسخگوى نياز فطرى انسان ها در همه اعصار و قرون باشد. همان گونه كه رهبران الهى در زمان حيات اسوه بودند، در زمان ممات نيز الگو مى باشند، از اين رو يكى از آثار زيارت الگوپذيرى از آنان است.

ب) فقر انسان امروز از داشتن الگوهاى سالم

متأسفانه در جوامع امروزى، انسان از داشتن الگوهاى سالم و كامل محروم بوده و وجود الگوهاى منحط و مبتذل، ضربه مهلكى به جوامع بشرى وارد آورده است. با وجود پيشرفت عظيم تكنيك و صنعت و تمدن جديد، انسان امروز بيش از هر زمان ديگرى به الگوى «انسان كامل» نيازمند است و اصولًا رنج و پريشانى و سرگردانى تمدن جديد، معلول نداشتن سرمشق زندگى و سرمشق معنويت و الگوهاى خوب انسانى است. (1) دكتر شريعتى مى گويد: «اگرچه در شرايط كنونى، انسان امروز بيش از هر زمان ديگرى وسيله سفر و قدرت رفتن به سوى كمال را پيدا كرده؛ اما چون راهنما ندارد و راهش مشخص نيست و علامت ها را برداشته اند، راه را گم كرده است. انسان امروز بيش از همه توانايى رفتن دارد، اما دانايى رفتن را ندارد و اين پريشانى و سرگردانى، زاييده نداشتن الگو و رهبر است». (2) متأسفانه نسل جوان امروزى، در عين حال كه در عصرشان علم قوى تر است،


1- امت و امامت، ص 99.
2- همان، ص 92.

ص: 866

بينش و منطق و قدرتشان قوى تر است، اما گمراهى و تزلزل شخصيت و پريشانى فكرى آنها از نسل هاى قديم بيشتر است و اين، به دليل نداشتن الگوهاى كامل انسانى است. چنين انسانى مبدأ و منتهاى حركت و آفرينش انسان را نمى داند و در اثر اين نادانى، در راه زندگى از رفتن به سوى كمال و رشد انسانى كه همان عبوديت و بندگى خداست، باز مى ماند و اين سرنوشتى كه در طول تاريخ بشريت، بسيارى از انسان ها دچار آن گشته و با نپذيرفتن دعوت رسولان الهى و حجت هاى خداوند، دست به دامان الگوهاى غير متعالى شده و با چنين مستمسكى، دچار ضلالت و گمراهى ابدى گشته و روى فلاح و سعادت را نديدند و داستان چنين انسان هايى در قرآن ذكر شده است. (1) ج) لطف خدا در ارائه الگوهاى برتر

مكتب تربيتى اسلام با احاطه بر نياز انسان به الگو و جهت پاسخگويى به اين نياز فطرى و سرشتى انسان، الگوهاى متعالى را در اختيار انسان ها قرار داد، در هر زمان و شرايطى، امكان تماس و ايجاد ارتباط واقعى انسان با امام و الگو و اسوه حسنه را ميسر مى داند و اين انسان است كه بايد به چنين ارتباطى، به طور دائمى توجه داشته و از آثار تربيتى چنين كمالى، برخوردار بشود.

همان گونه كه مطرح شد، مى دانيم كه اسلام براى پاسخگويى به نياز انسان ها، اصل همانندسازى با الگوهاى برتر را تحت عنوان «نبوت و امامت» مطرح نموده و تمام محتواى نظرى مكتب را در وجود نبى و امام، به عنوان يك حقيقت عينى و قابل لمس به نمايش گذاشته است و اين چهارده معصوم را كه مظهر همه صفات جماليه خداوند و جامع جميع كمالات روحى و ملكات نفسانى و درياى علم و حكمت و مظهر تقوا و پارسايى و مجسمه زهد و حلم و ساير خصائل ستوده هستند، به عنوان گل هاى سر


1- ر. ك: تفسير بُشرى، ج 3، ص 65.

ص: 867

سبد خلقت و گوهرهاى درخشان آفرينش به انسان ها معرفى نموده است.

اسلام با عنايت به فقر ذاتى انسان در انتخاب الگوها و با توجه به نياز فطرى او به اسوه و امام، (1) با معرفى چهارده معصوم پاك و نورانى، اين خلأ روحى را پر نموده و در كنار محتواى نظرى مكتب، نمونه هاى عملى را به انسان ها معرفى كرده و آنان را بالاترين مرجع براى تربيت بشر و بهترين وسيله، جهت نيل به هدف غايى تربيت مى داند.

د) ويژگى هاى الگوهاى متعالى

در مباحث پيشين مطرح شد كه چهارده معصوم عليهم السلام به عنوان الگوهاى متعالى، و انسان هاى كامل معصوم، رهبرانى هدايت شده هستند كه شايستگى هدايت ديگران را نيز دارند. لذا خداوند اينان را به عنوان الگوهاى متعالى به بشر معرفى نموده است، مهم ترين ويژگى هاى الگوهاى متعالى عبارتند از: 1. عصمت؛ 2. علم؛ 3. وسيله تقرب به خدا.

نظر به اين كه بحث درباره عصمت و علم پيشوايان الهى و رهبران آسمانى از عهده اين نوشتار خارج مى باشد، از اين رو فقط در مورد وسيله تقرب به خدا بودن آنان كه مهم ترين ويژگى الگوهاى متعالى است، اشاره مى شود.

زيارت وسيله تقرب به خداوند

از آن جا كه والاترين هدف خلقت، الهى شدن انسان و تقرب جستن به خداوند است، و منظور از تقرب، نزديك شدن به خداوند، از طريق كسب فضايل، آراسته شدن به مكارم اخلاق، و نيز تخلق به اخلاق اللَّه، به وسيله بندگى و طاعت و اخلاص و تقواست، از اين رو زيارت چون پيوند و تجديد عهد با بندگان خالص خداوند است،


1- در برخى تفاسير، در ذيل آيه: «يَبْتَغُونَ إلى رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ» نوشته اند كه مراد از الوسيله امام است.(على بن ابراهيم تفسير قمى، ج 1، ص 195.

ص: 868

زمينه كسب صفات شايسته و عامل رشد معنوى شده و در نتيجه سبب تقرب به خدا مى گردد. وقتى در زيارت، انسان ناقص، در برابر انسان كامل قرار مى گيرد و به آن نمونه و الگو توجه مى كند، انگيزه كمال يابى، او را به قرب معنوى به خدا متوجه مى كند و زيارت، مايه تقرب مى گردد. در حقيقت تقرب به اولياى خدا، راهى است براى تقرب به خدا. (1) بنابراين، زيارت امام، وسيله نزديك شدن و تقرب جستن به خداوند است و آراسته شدن به اوصاف و اخلاقيات معصومين عليهم السلام، آراستگى به اوصاف الهى است و در همين قرب به خدا، كمال وجود انسان نهفته است.

اركان زيارت

الف) مربى (2)(معصوم يا مزور)

ائمه طاهرين عليهم السلام كه بهترين مربى (3) انسان هستند، مركز و محور زيارت مى باشند و انسان زاير با اعتقاد به جاودانگى روح آنان، در مزار مقدس و حرم مطهر اين اسوه هاى هدايت سر تعظيم فرود مى آورد و حضور چنين مربيان بزرگى را در برابر خود احساس مى كند و در چنين شرايط روحانى، عبارات ارزنده «زيارتنامه» را بر زبان جارى و با خداى متعال و امام خويش، راز و نياز مى كند و در چنين ارتباط و تماس معنوى، بهره ها و فيض هاى فراوان از محضر نورانى و مقدس امام خويش، كسب مى نمايد.


1- CD نمايه مقالات(كتابخانه مجلس شوراى اسلامى) حاوى: عبداللَّه امامى، «آثار تربيتى زيارت»، نشريه قدس 3/ 4/ 83.
2- زيارت فرآيندى تربيتى است و آثار آن موجب رشد انسان و فزونى كمالات در او مى شود. [ربوه: فزونى]
3- انبياى عظام و اولياى الهى هم مى توانند مربى و مزور باشند، اما ائمه به عنوان حجج نهايى و اكمل حق برزمين بيشتر مورد توجه اند.

ص: 869

اسلام، امام را زنده هميشه جاويد و شهيد شاهد مى داند و بر اساس منطق قرآن، شهدا از حيات ابدى برخوردارند و در نزد خدا متنعم مى باشند. ائمه طاهرين عليهم السلام كه همگى در راه هدايت انسان به سوى خداوند به شهادت رسيدند، مصداق بارز اين آيه قرآن بوده و روح والا و بزرگ ايشان، حاضر و ناظر بر اعمال بندگان خداست: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللَّهِ أمْواتاً بَلْ أحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ». (1)

ائمه طاهرين عليهم السلام با قدرت معنوى كه دارند، براى رفع حاجت ها و نيازهاى مردم، اقدام نموده و همان گونه كه در دوران عمر پر بركت خويش، به يارى انسان ها مى شتافتند. پس از شهادت نيز، پناه مظلومان و يار ستمديدگان و فريادرس بيچارگان هستند. زاير با چنين درك و باورى از امام، در حرم مطهر ايشان حاضر مى شود و با حضور قلب و توجه خالصانه به وجود نورانى و مقدس ايشان ابراز ارادت نموده و خود را از ابعاد محدود زمان و مكان خارج كرده و با توسلى پر شور و زيارتى عاشقانه به ديدار الگوهاى متعالى و جاودانه مى شتابد و در حد توان و ظرفيت روحى و معنوى خويش، از محضر پر فيض آنان كسب معرفت و نورانيت مى نمايد.

با ترسيم جايگاه والاى امام در هدايت و تربيت انسان، لازم ديديم كه حقوق امام بر شيعيانش را مطرح نماييم تا زائرى كه به ديدار امام خود مى شتابد با شناخت و معرفت به اين حق، يك زيارت با معرفت داشته باشد و تا آن جا كه مى تواند در اداى دين حقوق، سعى و تلاش نمايد.

1. حق وجود و بقا

خداوند به بركت وجود امام، تمام بندگانش را مى آفريند و اگر امام نبود، هيچ كس نبود؛ بلكه اگر امام نبود، نه زمين وجود مى يافت و نه فلك خلق مى شد. (2) ائمه طاهرين عليهم السلام در رساندن فيض هاى خداوند به ساير مخلوقاتش، واسطه


1- سوره آل عمران، آيه 169.
2- مكيال المكارم، ج 1، ص 90.

ص: 870

هستند و معنى اين جمله از دعاى ندبه «أَيْنَ السببُ المتّصل بَينَ الارضِ وَ السماء» كه امام را يك اتصالى ميان آسمان و زمين مى داند، همين است. بنابراين امامان معصوم عليهم السلام از خداوند تعالى درخواست مى كنند و به خاطر اجابت درخواست آنها و تعظيم حقّ ايشان، به آفريده هاى خود روزى مى دهد. (1) بنابراين وجود ائمه طاهرين عليهم السلام، ضامن وجود و بقاى هستى و آفرينش است و زاير بايد بداند كه به بركت وجود امام، او هم از نعمتِ هستى، بهره مند شده و لذا با چنين درك و بينشى، زاير بايد هستى خود را خالصانه فداى امام خويش نمايد و زندگيش را براى رضاى امام صرف كند. همان گونه امامان نيز براى هدايت انسان ها ايثار و فداكارى كردند.

اگر امام روى زمين نباشد، هيچ چيز در اين دنيا برقرار نمى ماند. امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر زمين بدون امام بماند، از هم مى پاشد». (2) و نيز فرمود: «اگر زمين، يك ساعت از حجت الهى خالى بماند، اهلش را فرو مى برد». (3) بنابراين وجود امام و حجت خدا روى زمين، ضامن بقا و تداوم هستى است.

2. حق قرابت و خويشاوندى پيامبر

طبق آيات صريح قرآن، مودت و محبت به قربى(ائمه معصومين عليهم السلام) واجب است.

قرآن كريم مى فرمايد: «قُلْ لا أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْرًا إلَّا الْمَوَدَّةَ فى الْقُرْبى»؛ (4)

اى پيامبر به امت بگو كه من از شما براى تبليغ رسالت، توقع مزد و پاداش ندارم، جز اين كه درباره خويشاوندانم مودت و محبت ورزيد. امام باقر عليه السلام مى فرمايند: «منظور از" قربى" در اين آيه امامان هستند». امام حسين عليه السلام نيز در تفسير قول خداوند عزوجل مى فرمايد كه منظور از «قُلْ لا أسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أجْرًا إلَّا الْمَوَدَّةَ فى الْقُرْبى»، دوستى و قرابتى است كه به


1- الاحتجاج، ج 2، ص 284(منقول در مكيال).
2- كافى، ج 1، ص 179.
3- غيبت نعمانى، ص 203(باب 10).
4- سوره شورى، آيه 23.

ص: 871

وسيله آن دوستى، به خداوند نزديك تر شويم كه اين بزرگ ترين حق است و آن را براى ما مايه خير قرار داده و نزديكى به اهل بيت را بر هر مسلمانى واجب كرده است. (1) بنابراين زاير بايد اين مودت را در قلب و باطن خويش داشته باشد و در هنگام زيارت، معرفت خود را همراه با محبت و مودت خالصانه به ساحت مقدس ائمه طاهرين عليهم السلام ابراز نمايد كه اين خواسته رسول خدا صلى الله عليه و آله در قرآن است.

3. حق مُنعِم بر مُنعَمٌ عليه و حق واسطه نعمت

تمام بهره ها و استفاده هايى كه به مردم مى رسد، به بركت وجود امام آن زمان است و در زيارت جامعه مى خوانيم كه ائمه طاهرين عليهم السلام «اولياء النِّعم» هستند، يعنى آنها ولى نعمت ما مى باشند و زاير بايد حق منعم را بر متنعم بجا آورد و در هنگام زيارت بلكه در تمام زندگى خود، به اداى چنين حقى بپردازد.

زايرى كه بفهمد امام ولى نعمت اوست، در برابر او شكرگزار و خاضع خواهد بود و مى داند كه هر چه دارد، خداوند به واسطه وجود امام، به او عطا كرده است و اين بينش در دعا و زيارت و راز و نياز زاير با امام، تأثير به سزايى خواهد داشت.

4. حق پدر بر فرزند

اين روايت صريح كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «

أنا و علىّ ابَوا هذهِ الامة

»؛ من و على دو پدر اين امت هستيم، بيانگر اين است كه زاير بايد امام را پدر حقيقى خود بداند؛ (2) امام رضا عليه السلام نيز در توصيف امام فرمود: «الإمام الأنيس الرفيق و الوالد الشفيق»؛ (3) امام همدم و رفيق و پدر دلسوز و مهربان است. با تعمق و دقت بيشتر در اين روايات و امثال آنها در مى يابيم كه دلسوزى امام براى هدايت امت و نگرانى حجت خدا براى سعادت انسان ها، بيشتر از پدر هر كسى است و امام از هر پدرى، به حال فرزندانش، دلسوزتر


1- البرهان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 124.
2- حكمت عبادات، ص 251.
3- كافى، ج 1، ص 387 و 388.

ص: 872

است و بر وجود انسان ها احاطه معنوى دارد و نوعى ارتباط روحى و قلبى ميان ائمه طاهرين و مؤمنين وجود دارد.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «من درختى هستم كه فاطمه عليها السلام شاخه آن و على پيوند و حسن و حسين ميوه آن و دوستانشان از امت من، برگ هاى آن درخت مى باشند». (1) بنابراين زاير همچون برگ درخت طيبه است و ريشه اين درخت، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و شاخه هاى آن ائمه طاهرين عليهم السلام مى باشند.

اين برگ اگر بخواهد هميشه سرسبز و شاداب بماند، بايد از اين درخت آسمانى جدا نشود و زيارت، عبادتى است كه انسان را به حجت هاى الهى نزديك مى گرداند و با اين پيوند و نزديكى فرزند به پدر و برگ به درخت، اعتقادات زاير پابرجا و استوار خواهد ماند، و حوادث روزگار و هجوم فرهنگ هاى بيگانه، خللى بر آنها وارد نمى كند.

5. حق آقا و ارباب بر بنده(ولىّ و مُوَلَّى عليه)

از مجموع حقوقى كه گفته شد، بيان سيادت و آقايى امامان عليهم السلام نسبت به ما ثابت مى شود و معنى سيادت آن بزرگواران، اين است كه آنها از خود ما در تمام امور، اولى و سزاوارترند كه خداوند فرمود: «النَّبِيُّ أوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أنْفُسِهِمْ». (2)

بنابراين همان گونه كه يك بنده از مولايش اطاعت مى كند، ما نيز بايد در اطاعت از مولايمان تسليم محض باشيم و البته اين اطاعت همراه با عشق و محبت و معرفت اثرات نيكويى دارد.

6. حق عالم بر متعلم

ائمه معصومين عليهم السلام راسخين در علم (3) هستند و خداوند دستور داده كه مردم هر چه مى خواهند، از خاندان وحى بپرسند كه ايشان اهل ذكرند. (4) در حقيقت تفسير و تأويل


1- جوامع الجامع، ج 3، ص 311.
2- سوره احزاب، آيه 6.
3- سوره آل عمران، آيه 7؛ «وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إلَّا اللَّهُ وَ الرّاسِخُونَ فى الْعِلْمِ».
4- سوره انبياء، آيه 7؛ «فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّكْرِ».

ص: 873

قرآن، به دست ائمه طاهرين عليهم السلام انجام مى گيرد؛ لذا قرآن در كنار حجت خدا و امام مى تواند انسان را هدايت نمايد.

اگر زاير، خود را متعلم بداند و به شوق ديدار امام و معلم و مربى خود حركت نمايد، به اين اميد كه از درياى علم و معرفت امام خود بهره مند شود، مسلماً از زيارت خود، نتايج معرفتى و شناخت بسيارى عايدش مى شود و مى فهمد كه عالمان حقيقى ائمه طاهرين عليهم السلام هستند و علم واقعى و صحيح نزد ايشان است.

شايسته نيست كه زاير در اداى وظايف متعلم نسبت به عالم كوتاهى كند و اين توجه بايد قبل از زيارت و در حين زيارت بلكه پس از آن و در تمام زندگى او وجود داشته باشد.

7. حق ولايت امر

يكى ديگر از حقوق، حق ولايت امر است، و از بزرگ ترين حق هايى كه خداوند واجب نموده، حقّ والى است. امام صادق عليه السلام در اين زمينه مى فرمايند: «هر كه مقام ولايت امامتش را درك كند، مزه شيرين ولايت را خواهد چشيد و امتياز نيكويى اسلام را خواهد داشت؛ زيرا خداوند تبارك و تعالى، امام را براى رهبرى خلق خود قرار داده و او را بر اهل طبيعت و جهان خود حجت ساخته است ... خداوند جز به معرفت امام، اعمال بندگانش را نپذيرد». (1) آنان حجت هاى الهى و اعيان و داعيان مردم به سوى خدايند كه با راهنمايى هاى آنان، بندگان خدا ديندارى مى كنند و سرزمين ها به نورشان آباد گردد و از بركت آنان، ثروت ها و ذخاير كهن افزوده شود. پروردگار عالم، آنان را مايه حيات و زندگى مردم ساخته و به وسيله ايشان تاريكى ها را روشن نموده و آنان را كليدهاى سخن و ستون هاى اسلام قرار داده است. (2) از جمله حق ولايت امر، آن است كه آنچه مى گويد،


1- كافى، ج 1، ص 203.
2- نهج البلاغه، خطبه 2.

ص: 874

بشنوند و او را اطاعت كنند كه خداوند فرمود: «أطيعُوا اللَّهَ وَ أطيعُوا الرَّسُولَ وَ اولى اْلأَمْرِ مِنْكُمْ». (1)

در مباحثى كه درباره مربى(معصوم) عنوان شد، نتيجه گرفتيم كه امام بر گردن شيعيان حقوقى دارد و شيعه واقعى كسى است كه حقوق امام خود را ادا نمايد و در حوزه رهبرى امام خويش، حركت كند و خواسته ها و آرزوهايش و اعمال و رفتارش، مورد رضاى باطنى امام قرار گيرد كه همان رضايت خداوند است.

زيارت كه بهترين روش ارتباط امام با مأموم است، در حقيقت انگيزه و محركى براى انسان است تا به ديدار مربى و معلم و ولى نعمت خويش برود و با امام خود ديدار كند و حضور امام را در زندگى به ثبوت برساند.

ب) متربى(انسان يا زاير)

اينك بايد پرسيد زاير واقعى كيست؟ براى يافتن پاسخ اين سؤال، به كلام معصومين عليهم السلام رجوع مى كنيم. امام جواد عليه السلام درباره زيارت حضرت رضا عليه السلام فرمودند:

«اگر كسى با شناخت حق وى، او را زيارت كند، براى او ثواب هزار حج نوشته مى شود». (2) از امام كاظم عليه السلام رسيده است: «هر كس امام رضا عليه السلام را(كه در شهر غربت از دنيا مى رود) زيارت كند، در حالى كه تسليم امر او و عارف به حقش باشد، در پيشگاه الهى از منزلت شهداى بدر برخوردار است». (3) در اين زمينه از امام صادق عليه السلام پرسيدند كه مقصود از عرفان به حق امام چيست؟

ايشان فرمود: «بداند او امامى است كه اطاعتش(از طرف خدا) فرض و واجب است». (4) امام جواد عليه السلام معرفت و بينش زايرى را مورد تأييد قرار مى دهد كه عارف به حقّ امام باشد. پس كسى كه به زيارت ايشان برود، در حالى كه شناسنده حق آنهاست و


1- سوره نساء، آيه 59.
2- كامل الزيارات، ص 318.
3- بحار الأنوار، ج 99، ص 41.
4- وسائل الشيعة، ص 554.

ص: 875

مى داند كه البته ايشان، حجت خدا بر خلق هستند و حكم دروازه اى را دارند كه(براى كسب معرفت) از آن در بايد وارد شد، (1) پس مى تواند طعم حقيقى «زيارت» را از اعماق وجود بچشد.

در حقيقت، از زبان معصومين عليهم السلام، ثواب زيارت مشروط به همين عرفان است:

«عرف بِحقّه وَ حُرْمته وَ وِلايَتِه»؛ (2) زاير بايد به حق امام و حرمت و احترام او و ولايتى كه دارد، معرفت داشته باشد. جالب اين جاست كه شرط اصلى و ناگسستنى كسب ثواب زيارت، همين شناخت حقّ امام امت است و زاير حقيقى، كسى است كه با شناخت بر حق امام و اداى اين حق، به زيارت امام خويش برود و نتيجه چنين زيارت با معرفتى، آثار تربيتى و سازنده آن است كه باعث كمال و رشد انسان خواهد بود.

بنابراين اگر سنخيت روحى ميان زاير و مزور باشد و انسان، شيعه حقيقى امام خود باشد، در هنگام زيارت و ديدار، شاهد جذبه هاى روحى و معنوى خواهد بود.

اما اگر زاير با امام خويش سنخيت روحى و معنوى نداشته باشد، هنگام ديدار، قوه دافعه ايجاد مى شود. ائمه طاهرين عليهم السلام محبوب حقيقى خداوند و غايت آفرينش هستند و ديدار آنان، لازمه كمال روحى انسان است و هر چه انسان بتواند خود را به امام نزديك تر كند، حب خدا و قرب پروردگار و عشق به جمال حق در وجودش شعله ورتر مى گردد. در حقيقت شدت و ضعف اين ارتباط مانند شدت و ضعف نور است، هر چه انسان بتواند خود را به اين ستاره هاى درخشان نزديك تر نمايد، از نور وجود آنان بيشتر بهره مند مى گردد. البته اين نزديكى و قرب بايد در هر دو جنبه نظرى و عملى(قول و فعل) باشد و آن قدر كه عمل و رفتار، معيار شيعه بودن و محبت واقعى است، زبان و گفتار، نمى تواند گوياى عشق به ولايت باشد.

امام، جامع كلام تكوين و تدوين، واجد كتاب حقيقت و شريعت و شامل نشئه


1- كامل الزيارات، ص 320.
2- شوق ديدار، ص 136 و 137.

ص: 876

حقيقى و اعتبارى است؛ (1) امام، مظهر كمالات است و اگر زايرى با عشق و اخلاص خدمت امام خود سلام بدهد، زيباترين جواب ها را از ايشان خواهد شنيد و جاذبه معنوى ايشان را احساس خواهد كرد.

در اينجا ذكر اين نكته لازم است كه هر چه در اين طيف گسترده، انسان خود را به حجت خدا بيشتر نزديك كند، در مسير عبوديت خداوند توفيق افزون ترى حاصل خواهد كرد و صراط مستقيم تكاملى را با سرعت بيشتر طى خواهد كرد و به هدف غايى تربيت نزديك تر مى شود.

ج) محتواى زيارتنامه

زيارت يك فرآيند دينى و تربيتى است و محتواى تربيت همان سخنانى است كه زاير در حضور مزور بر زبان جارى مى سازد. پس زيارت نامه همان كلماتى است كه در مزار هر يك از پيشوايان دينى بايد خواند و در حقيقت اگر ما با معانى بلندى كه زيارتنامه ها در بر دارد آشنا نشويم، نمى توانيم نظرى محققانه به زيارت داشته باشيم و هرگونه قضاوتى در اين زمينه سطحى خواهد بود.

به طور كلى، مبادله سلام هنگام مقابل شدن با ديگران، ساده ترين، آسان ترين و ارزشمندترين وسيله براى ابراز ارادت، تكريم و تعظيم مخاطب و تحكيم پيوندهاى اجتماعى است. زيارت كننده پس از سلام و اداى احترام، با او به گفت وگو مى پردازد و محتواى زيارات، حاصل همين گفت وگوهاست كه در آن زاير با مزور، درد دل مى كند و با اظهار اشتياق و محبت قلبى، از مهر و لطف امام سخن مى گويد و محاسن و فضايل او را بازگو مى كند. پس از اظهار محبت و اطاعت و شرح مناقب و كمالات و تصريح به امامت و رهبرى وى، به دعا و نيايش مى پردازد.

زيارتنامه ها را از آن جا كه كلام معصومين عليهم السلام و آموزش امامان شيعه است، مى توان


1- ادب فناى مقربان، ج 3، ص 46.

ص: 877

ملاك يابى و موضع شناسى كرد و در مورد شيعه اى كه اين كلمات را در مزار، از روى عقيده بر زبان مى راند، مى توان چنين حسابى گشود. اعلام مواضع، هم به صورت سخن و هم به صورت عملى، قابل اجراست. گاهى خود يك عمل، اعلام موضع است، گاهى هم سخنان و آراء، گوياى مواضع انسان است. متن زيارتنامه ها، به صورت مؤكد و فراوان شامل اين «اعلام مواضع» و تصريح به راه و خط رهبرى و جناحى است كه زاير امام، در آن قرار دارد و در رابطه با همان «موضع» هم به «زيارت» آمده است.

تصريح به قول يك رهبرى، اعلام نفى رهبرى هاى ديگر است، خود را در خط رهبرى ائمه دانستن و معرفى كردن، پاسخ «لا» به همه داعيه داران علم افرازان و طاغوت ها و قدرت هاى ضد خدايى و مخالف حق و قانون هاى متزلزل سلطه هاى ضد بشرى و قانونگذاران يك سونگر كافر است، به زيارت حجت خدا و امام معصوم و رهبران الهى رفتن، در بردارنده همه اين اهداف و مواضع است. اين همان مسأله «تولّى» و «تبرّى» را مى رساند كه از شاخه هاى اساسى دين و از نشانه هاى بارز ديندارى است و ضرورت پايبندى به آنها، نه به صورت ظاهرى و تنها در شكل، و نه فقط در حد حب و بغض قلبى و درونى، بلكه در متن عمل رفتار و سلوك اجتماعى و برخوردهاى سياسى، از مسلمات خط مكتبى يك مسلمان متعهد و موضع دار است. (1) در قسمتى از زيارت، زاير با استفاده از آن فضاى روحانى، براى خود و ديگران، دعا مى كند و به نماز و قرآن رو مى آورد و به وعده خدا اميد دارد تا تحت قبه آن امام شهيد، دعاهايش مستجاب شود. قسمتى ديگر از محتواى زيارت، بيان شهادت و گواهى است كه زاير در اين مرحله گواهى مى دهد كه زندگانى و حيات مزور هميشه در راه حق سپرى گشته و او به خاطر خدا، تبليغ دين و خيرخواهى و نصيحت براى امت نموده و به سبب انجام چنين رسالتى رنج ها و سختى هايى را متحمل شده و در


1- كربلا، كعبه دل ها، ص 176 و 177.

ص: 878

راه خدا و براى رضاى او ايثار و فداكارى و صبر كرده است. زاير گواهى مى دهد كه مزور اقامه نماز نموده، زكات را پرداخت و در راه خدا جهاد كرده و پيرو حقيقى كتاب خدا و بهترين آمر به معروف و ناهى از منكر است و وجود او از هرگونه بدى و آلودگى، پاك و مطهر است و به خاطر چنين اوصافى، شايستگى رهبرى خلق و حجت بودن بر بندگان خدا را يافته است.

در قسمتى ديگر از محتواى زيارت، زاير به ايمان و اعتقاد راسخ خود به خدا و رسولان گرامى و ائمه معصومين عليهم السلام شهادت مى دهد و بيان مى كند كه در حيات و ممات چنين ايمان و اعتقادى را دارد و از آن روى بر نمى گرداند و ثابت و استوار خواهد بود. زاير در فرازهايى از زيارتنامه، خدا را سپاس مى گويد كه هدايت را نصيب او نموده و توفيق محبت و ولايت برگزيدگان خداوند را عطا نموده و به اين وسيله انسان ها را از ورطه هلاكت و نابودى و گمراهى نجات بخشيده است.

در قسمت هايى از زيارت كه با واژه هاى «زُرتُك» يا «اتيتُك» آغاز مى شود، حالات زاير و انگيزه هاى درونى او و هدف اصلى او از زيارت مطرح شده و زاير با توجه و توسل به مقام والاى مزور، اميد شفاعت گناهان و اجابت خواسته هايش را مطرح مى نمايد. در بررسى و تحليل محتواى زيارات، به اين نتيجه مى رسيم كه غالب زيارات از يك سير منطقى برخوردارند كه در اين سير، زاير با رعايت آداب و مقدمات زيارت، خود را براى ديدار با پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام و ارواح پاك اولياء اللَّه مهيا مى سازد.

زيارت و دعا

دعا، سخن گفتن با خداست و نيايش زبان خاصى است كه ابعاد ناشناخته انسان را بيدار مى كند. زيارت، ديدار با پيشوايان مكتب و سلام و درود بر آنان و راز و نياز با آنهاست. در حقيقت زيارت هم نوعى دعاست چون انسان به طور غير مستقيم و از طريق واسطه هاى فيض با خدا گفت وگو مى كند و لذا دعاهايى كه در زيارت بر زبان

ص: 879

جارى مى شود، زودتر مستجاب مى گردد، چون واسطه هاى فيض در پيشگاه خداوند بسيار محبوبند و خداوند به خاطر آنان دعاى زاير را مستجاب مى گرداند.

در حقيقت، دعا نوعى معرفت اللَّه است و بسيارى از كليدهاى عرفان و شناخت در مضامين عالى دعاها يافت مى شود. همان گونه كه دعا، باب معرفت اللَّه است، زيارت نيز باب معرفت ائمه معصومين عليهم السلام است و انسان زاير از اين باب به عظمت امام پى مى برد و به واسطه عظمت مقام امام، درهاى رحمت الهى را به سوى خود مى گشايد و در يك فضاى ملكوتى و معنوى قرار مى گيرد.

در حقيقت زيارت، نوعى تعظيم و بزرگداشت مزور و تعليم زاير است. زيارت، هم ثنا و ذكر خداست كه ولى همه نعمت هاست و هم معرفى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه هدى كه از بزرگ ترين نعمت هاى آفريدگارند و كامل ترين اسوه و نمونه براى كسانى كه در راه خودسازى هستند و به دنبال مربى و مقتدا و مرشد مى باشند. زاير، با شناختى كه از امام و حجت خدا پيدا مى كند، نمونه عملى زندگى خود را يافته و با پيروى از امام، همان صراط مستقيمى را كه به بهشت منتهى مى شود، مى پيمايد.

در حقيقت زيارت، هم صراط مستقيم و هم رهبران راه تكامل بشرى را به انسان معرفى مى نمايد. زيارت، انسان را با نورِ هدايت ائمه هدى عليهم السلام آشنا ساخته و راه رفتن به سوى خدا را از طريق امامت و ولايت هموار مى نمايد. بنابراين دعا و زيارت به عنوان دو روش در نظام تربيتى اسلام، مطرح مى شوند و انسان ها مى توانند با تكيه بر اين دو روش تربيتى، خود را به بالاترين مراحل كمال انسانى برسانند.

انواع زيارتنامه ها

زاير، گاهى با بيانات خود كمالات مزور را ترنم مى كند كه اين گونه ثناخوانى فقط بيانگر ميزان ارادت زاير، اعلام تولى به وى و تبرى از دشمنان او، ابراز احساسات و تعيين موضع وى است كه اين نوع زيارت، اصطلاحاً «غير مأثوره» ناميده مى شود.

گاهى زاير از زبان معصوم ثنا مى خواند كه اصطلاحاً اين گونه زيارتنامه ها را زيارت

ص: 880

«مأثور» مى نامند. چنين زيارتنامه هايى نه تنها كيفيت اظهار ارادت و ابراز تولى و تبرى را مى آموزد، بلكه متنى است براى شناخت مزور و آگاهى از منزلت او؛ زيرا هر كس به مقدار معرفت خويش سخن مى گويد و كلام هر كس، بيانگر ميزان شناخت و آگاهى اوست: «الكلام صفة المتكلّم» (1) و «كل يأتى بما هو أهله». (2) در اين زيارتنامه ها، اوصاف مزور هنگام سلام دادن تكرار مى گردد و به ذكر اسم او بسنده نمى شود. اين، از آن جهت است كه مرتبت شخص مزور براى زاير روشن تر گردد و توجه پيدا كند كه معشوق و محبوب او براى اعلاى كلمه توحيد، اقامه نماز، اداى زكات، احياى امر به معروف و نهى از منكر، تلاوت كتاب خدا و ... چه رنج هايى كشيده است.

همچنين زيارتنامه هاى مأثور دو گونه است:

1. زيارتنامه هاى اختصاصى كه امامى خاص با آن زيارت مى شود و زاير به سلام و اظهار ارادت به يكى از آن پيشوايان نور مى پردازد. مانند: «السلام عليك يا رسول اللَّه و رحمة اللَّه بركاته، السلام عليك يا محمّد بن عبداللَّه». (3) 2. زيارتنامه هايى كه مضمونى عام و محتوايى كلى دارد و هر امامى را با آن مى توان زيارت كرد، مانند زيارت امين اللَّه، زيارت جامعه كبيره و .... (4) دسته ديگرى از زيارات، زيارات مطلقه و مخصوصه هستند؛ زيارات مطلقه، مقيد به وقتى از اوقات يا مكانى خاص نيست و در هر زمان و مكانى كه انسان بخواهد، مى تواند آن را بخواند؛ ولى زيارات مخصوص در شب ها يا روزها يا ماه هاى خاص يا در مكان هاى خاصى انجام مى شود، مانند زيارت رجبيه يا زيارات حضرت على عليه السلام در روز ميلاد پيامبر صلى الله عليه و آله و ....


1- امثال و حكم، ج 1، ص 268.
2- همان، ص 127.
3- مفاتيح الجنان، ص 144(زيارت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در روز شنبه).
4- ادب فناى مقربان، ص 36.

ص: 881

لوازم زيارت

الف) ولايت

مفهوم ولايت كه در قرآن كريم و روايات، به صورت هاى گوناگونى مطرح شده است.

گاهى به ولايت اهل بيت عليهم السلام اختصاص دارد و گاهى درباره ولايت هر ولى خدا و هر مؤمن صالح است. به عبارت ديگر، يك ولايت اللَّه داريم: «ألا إنَّ أوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ». (1)

كسانى كه خود را تحت ولايت اللَّه قرار مى دهند، متقابلًا خدا هم ولى آنهاست. اين ولايت، رابطه اى طرفينى بين مؤمنان و خداوند است. مؤمن ولى خدا و خدا هم ولى مؤمن است. اين ولايت، در رابطه انسان با خدا وجود دارد.

دنباله ولايت خدا، ولايت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و ولايت اهل بيت عليهم السلام است. وقتى مى گوييم:

ولايتى كه براى خدا هست، براى پيغمبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام نيز وجود دارد، منظور فقط حكومت نيست؛ بلكه تمام شئون ولايت را در بر مى گيرد. البته در شعاع ولايت خداوند، مسأله حكومت نيز مطرح مى شود؛ چون خداست كه حاكم و قانون را تعيين مى كند. بدين ترتيب حكومت، يكى از شئون ولايت اللَّه است.

ولايتى كه به خدا، پيامبر صلى الله عليه و آله، اميرمؤمنان و ديگر امامان معصوم عليهم السلام نسبت داده مى شود، مفهومى است كه تشكيك مراتب دارد. مرتبه اعلا و ذاتى آن، براى خداوند متعالى، و مرتبه بعدى آن ويژه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است. (2) البته اين تبعيت و دنباله روى، بر اساس محبت است و مؤمنان بالاترين رابطه محبت را با پيامبر صلى الله عليه و آله برقرار مى سازند.

«قُلْ إنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ»؛ (3)

بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را بر شما ببخشايد و خداوند آمرزنده مهربان است.


1- سوره يونس، آيه 62.
2- آفتاب ولايت، ص 99.
3- سوره آل عمران، آيه 31.

ص: 882

اگر در دوست داشتن خدا صادق هستيد، بايد تابع من(پيامبر) باشيد؛ چون من نماينده خدا بوده و بيان كننده خواسته هاى خداوند از شما هستم.

به هر حال لازمه پذيرش ولايت الهى، آن است كه شناخت خود را از خدا دريافت كنيم و محبت او را به دل داشته باشيم. هرگاه چنين رابطه معرفت و محبتى با خدا برقرار كرديم، طبيعتاً رفتار ما بايد تابع اراده او باشد. اين همان «ولاية اللَّه» است. مرتبه نازل اين ولايت، در رسول خدا صلى الله عليه و آله تحقق پيدا مى كند. پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز اين ولايت در حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام متجلى است. پس از آن حضرت نيز ساير ائمه اطهار عليهم السلام با ادله خاص مشمول اين ولايت هستند. بنابراين ترديدى نيست كه هر كس واقعاً ايمان داشته و تحت ولايت الهى در آمده باشد، بايد از ولايت رسول خدا صلى الله عليه و آله بهره مند باشد و با تمام وجود پيامبر صلى الله عليه و آله را دوست بدارد و از دستورات آن حضرت پيروى كند. (1) ب) توسل

ظهور تعدادى از آيات قرآن، در جواز مشروعيت توسل و نيز سفارش به آن مى باشد كه عبارتند از: «يا أيُّها الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إلَيْهِ الْوَسيلَةَ»؛ (2)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، تقوا پيشه نموده و براى رسيدن به او(خدا) وسيله بجوييد. «اولئِكَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إلى رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ»؛ (3)

آنان كه دعوت مى كنند(به پرستش خداوند) براى نزديكى به پروردگارشان وسيله قرار مى دهند. «وَ لَوْ أنَّهُمْ إذْ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحيماً»؛ (4)

اگر آنان هنگامى كه به نفس خود ظلم روا داشتند، به سوى تو مى آمدند و از خدا طلب آمرزش مى كردند و تو نيز براى آنان طلب مغفرت مى كردى، هر آينه خداوند را توبه پذيرى مهربان مى يافتند.


1- پرتو ولايت، ص 293 و 294.
2- سوره مائده، آيه 35.
3- سوره اسراء، آيه 57.
4- سوره نساء، آيه 64.

ص: 883

از اين آيه شريفه استفاده مى شود: چنان كه استغفار و توبه خود انسان مجرم، وسيله كسب رحمت و مغفرت پروردگار غفار است، همچنين، رفتن به سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله و حضور در محضر او و تقاضاى استغفار و شفاعت از آن حضرت نيز، وسيله ديگرى براى جلب رحمت و عنايت حضرت حق مى باشد؛ وگرنه ترغيب به رفتن به سوى آن حضرت خالى از فايده و حكمت خواهد بود؛ بلكه از آيه مباركه، چنين به دست مى آيد كه استغفار خود مجرم نيز، وقتى مؤثر است كه به سوى رسول صلى الله عليه و آله آمده و در حضور وى، قيام به استغفار نمايد؛ چه آن كه مى فرمايد: «جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ»؛ نزد تو، آيند و سپس از خدا، آمرزش بخواهند. (1) در منابع روايتى اماميه احاديث بسيارى در نيكويى توسل و مشروعيت آن وارد شده است، علاوه بر آنها در بسيارى از ادعيه اى كه از امامان روايت شده، آشكارا به شيعيان ضرورت توسل جستن به پيامبر صلى الله عليه و آله و اولياى دين تأكيد شده است، و با توجه به مبانى اعتقادى شيعه، نه تنها توسل هيچ گونه منافات و تعارضى با توحيد پروردگار ندارد، بلكه خود اين عمل، با آگاهى از اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله و معصومين عليهم السلام خود برگزيدگان پروردگار بوده و براى هدايت مردم آمده اند، بسيار معقول و قابل توجيه است.

ج) شفاعت

در قرآن مجيد به شفاعت كراراً اشاره و تصريح شده، و آياتى چند در اثبات اصل وجود شفاعت در قرآن آمده است «مَنْ ذا الَّذى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إلاّ بِإذْنِهِ»؛ كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند؟ (2) اين آيه، شفاعت با اذن الهى را ثابت مى كند.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اولين و برترين شفيع انسان ها و مسلمان هاست، مقام محمود كه در قرآن به آن اشاره شده است: «عَسى أنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُودًا»؛ (3)

باشد كه پروردگارت تو را به مقامى پسنديده(شفاعت) بگمارد، همين شفاعت است.


1- توسل، ص 106.
2- سوره بقره، آيه 255.
3- سوره اسراء، آيه 79.

ص: 884

حضرت صلى الله عليه و آله فرمود: من شفاعتم را بر اهل كباير(صاحبان گناهان كبيره) ذخيره كرده ام.

شفاعتى كه شيعه مطرح مى كند، از آيات قرآنى اقتباس شده و يك مسأله مهم تربيتى است كه آثار مثبت و سازنده فراوانى دارد. برخى از اين آثار عبارتند از:

1. ايجاد اميد و مبارزه با روح يأس؛ وقتى انسان درك كند كه گناه باعث طرد كلى از درگاه خدا نمى شود و مى تواند با توسل به شفيعان، گذشته خود را جبران كند، از نااميدى رهايى يافته، براى سازندگى خود تلاش مى كند؛ 2. ايجاد رابطه اى معنوى با اولياء اللَّه؛ وقتى انسان دريابد كه اوليايى وجود دارند كه به واسطه تقرب خود به خداوند مى توانند از او شفاعت كنند، سعى مى كند كه آنان را بشناسد و رابطه اى معنوى با آنان ايجاد كند و از فرموده ها و دستورهاى آنان اطاعت كند. (1) در نهايت با عنايت در مباحث گذشته معلوم شد كه زيارت داراى اركان و لوازمى است كه فراهم ساختن لوازم و شرايط مورد نياز، كمك شايان توجهى به زاير در مقام متربى در راستاى متأثر شدن از آثار تربيتى زيارت، توسط مزور(مربى) مى كند. در ضمن مشخص شد كه زيارت معصومين عليهم السلام اعم از انبيا، امامان و ... يا ياران معصومين عليهم السلام با در نظر گرفتن شرايط آن، منافى با توحيد نبوده و از دستورات اكيد و صريح قرآن كريم مى باشد.

آداب زيارت

دانستيم زيارت، تشرف به محضر صاحبان علم، كرامت و عصمت و طهارت و بار يافتن به بارگاه اكابر فضل، تقوا و حكمت است. در همين راستا زايران نور، بايد روح و جان خود را در زلال جارى آداب و بايسته هاى عرفانى و اخلاقى «زيارت» شست وشو دهند و با عشق و علاقه و پاكى نفس و تن، حرمت آن بزرگان را حفظ كنند.


1- دايرة المعارف تشيع، ج 10، ص 11.

ص: 885

زيارت حقيقى، آن گاه تحقق مى يابد كه با شروط خاص خود و آداب ظاهرى و باطنى انجام گيرد و زاير با آگاهى، معرفت و آمادگى كامل، گام در وادى نور بنهد و به نحو شايسته، از اين فيض بيكران برخوردار گردد.

ما با مراجعه به منابع دينى و مطالعه دستورات بزرگان در جهت رعايت آداب ويژه زيارت، آداب مورد نظر را به الف) آداب مربوط با طهارت ظاهرى، ب) آداب مربوط با احترام عملى، ج) آداب مربوط با طهارت باطنى تقسيم مى كنيم كه به قرار ذيل است:

الف) آداب مربوط به طهارت ظاهرى

1. وضو گرفتن و غسل نمودن، پيش از بيرون رفتن براى سفر و زيارت. همان طور كه تأثير وضو در تنوير انسان مشهود است، غسل كردن نيز مى تواند آثار مشابه با توضُّؤ داشته باشد.

بنابراين، زيارت چون از امور مستحبى محسوب مى شود، مشمول قاعده وضو و غسل خواهد شد. چراكه آن دو امر، هم موجب طهارت ظاهرى و جسمى زاير(زدوده شدن از آلودگى ها و نجاسات برونى) و هم باعث طهارت باطنى و نورانيت درونى انسان مى گردند.

2. پوشيدن جامه هاى پاك و پاكيزه كه البته بهتر است سفيد رنگ بوده و با مواد معطر، خوشبو شده باشد.(به جز در زيارت سيدالشهدا عليه السلام)

از اين رو، چه زيبا و پر معناست كه وقتى زاير به زيارت و ملاقات محبوب و معشوق خود(مزور) مى رود، خود را به بهترين شكل بيارايد، خوشبو كند و به رنگ صفا و طهارت درآيد. چراكه وى عاشق است و هدفش جلب رضايت و خشنودى معشوق مى باشد. بايد توجه نمود گرچه موارد مذكور در قسمت مربوط به طهارت ظاهرى و بدنى ذكر گرديد، اما به طور يقين داراى آثار باطنى و نورانيت و تأثيرات معنوى نيز خواهد بود.

ص: 886

ب) آداب مربوط به احترام عملى

1. ترك كلام بيهوده، مخاصمه و مجادله در طول مسير.

اولين و مهم ترين گام در راستاى زيارتِ هدايتگران واقعى و مطهر انسان ها، بنا بر دستور صريح قرآن كريم، كناره گيرى از همه اقسام معاصى و گناهان است كه در اين ميان نسبت به ترك جدال و مشاجره لفظى كه نمايانگر سوء ادب بيشترى نسبت به ديگران است، تأكيد فراوان ترى شده است.

2. بوسيدن عتبه عاليه و آستانه مباركه.

3. بجاى آوردن سجده شكر براى خداوند، جهت دستيابى به نعمت ارزشمند زيارت.

4. مقدم داشتن پاى راست در وقت دخول و مؤخر داشتن آن در وقت بيرون آمدن، پس از اخذ اذن دخول.

5. نزديك شدن به ضريح مقدس و لمس كردن آن به جسم و جان در صورت عدم ايجاد مزاحمت براى ديگران و عدم تماس با بانوان.

6. استدبار به قبله و استقبال به قبر منور مزور.

7. ايستادن در وقت خواندن زيارت(در صورت عدم ضعف و مشكل جسمانى).

8. گفتن تكبير پيش از قرائت زيارت(ظاهراً حكمت آن جلوگيرى از بروز حالت مبالغه يا غفلت از عظمت حق تعالى است). (1) 9. بلند نكردن صدا به هنگام خواندن زيارت.

10. وداع كردن با حضرات عليهم السلام در وقت خروج و عدم استدبار به ضريح مقدس ايشان.

11. قصد مراجعت مجدد به حرم مطهر و بازگشت به زيارت تا زمان اقامت در مشهد شريف.


1- آداب زيارت، ص 138 و 139.

ص: 887

ج) آداب مربوط به طهارت باطنى

1. بجا آوردن نماز زيارت(حداقل دو ركعت و حداكثر هشت ركعت) و خواندن دعا و قرآن پس از نماز و هديه آنها به روح مقدس مزور.

2. اشتغال به نماز جماعت پيش از زيارت، در صورتى كه زيارت با نماز جماعت مصادف گردد. (1) 3. نيابت كردن از پدر و مادر و اقارب در زيارت و استغفار براى ايشان.

4. بهتر كردن احوال(كردار و گفتار) پس از فراغت از زيارت نسبت به قبل از زيارت.

5. انفاق كردن و احسان بر خادمان حقيقى آستانه مباركه، فقرا، مساكين و مجاورين حرم به قدر امكان. (2) آثار تربيتى زيارت

اينك نوبت به بيان ثمرات و آثار نيك تربيتى زيارت مى رسد. آثار زيارت را ابتدا مى توان به دنيوى و اخروى تقسيم نمود. سپس آثار دنيوى را به فردى و اجتماعى و آثار فردى را به اعتقادى و روانى تقسيم كرد.

آثار دنيوى زيارت

مراد از اين قسم، آن است كه انسان در زمان حيات خويش در دنيا، پس از زيارت مزوران مقدس به ثمراتى دست مى يابد كه آن ثمرات موجب رشد و شكوفايى زاير از جهت عقيده و امور روانى مى گردد.

1. آثار فردى

الف) ثمرات اعتقادى

تحكيم و تقويت اعتقادات ... در اين بعد، اصول اعتقادى در شخص تقويت و تثبيت مى شود؛ چراكه انسان در هر لحظه از عمر خويش، ممكن است به دلايل گوناگون


1- شوق ديدار، ص 50.
2- آداب زيارت، ص 139.

ص: 888

دچار شبهه، تزلزل اعتقادى و در نهايت شرك و كفر گردد. بنابراين لازم است با تمسك به وسايلى چون اهل بيت عليهم السلام اصول اعتقادى خويش را از خطرات مصون بدارد كه يكى از مناسب ترين طرق، زيارت حضرات عليهم السلام است. شك و شبهه در اعتقادات به سان طوفانى سهمگين همواره در كمين انسان هاست و اهل بيت عليهم السلام مانند يك كشتى نجات، مى توانند زاير را به ساحل سلامت و يقين برسانند. در اين باره روايات فراوانى رسيده كه مطالعه آنها مى تواند مفيد باشد.

استجابت دعا

زاير وقتى به زيارت انسان هاى پاك و مقدس مى رود، آنها را محرم و انيس دل خويش شمرده و صندوقچه دل خويش را به رويشان مى گشايد و آنچه با اغيار ناگفتنى بوده، با آن عزيزان مى گويد و درد دل مى كند. انسان خسته از گناه، گرفتار در امور مادى و دنيوى، به دنبال پناهگاهى مى گردد تا خستگى خويش وانهد و در پى كسى است كه در درگاه الهى صاحب فضيلت و كرامت فراوان است و در واقع واسطه فيض الهى به شمار مى آيد. خداوند متعال فرموده: «ادْعُونى أسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ مرا بخوانيد تا برايتان استجابت كنم. اما گاهى خواندن خداوند و ذكر نام انسان هاى مطهر مقدس كه عزّتمداران ملكوت اعلى مى باشند، چنان سرعتى به «استجابت» مى بخشد كه انسان متحير و سرگردان مى ماند.

به طور مسلم مقام و جلالت ويژه آن انسان هاى والا گهر در نزد خداوند، در نزد خلق نيز محبوبشان گردانده تا جايى كه براى استجابت دعا به عنوان واسطه معرفى مى شوند.

انفتاح باب توبه و آمرزش گناهان

يكى از الطاف خداوند به بشر گنهكار، جعل «باب توبه» است. توبه به معناى رجعت از گناه است. وقتى انسان سرگردان و غوطه ور در معاصى، به زيارت معصوم عليهم السلام

ص: 889

مى رود، عنايت خدا شامل حال وى گشته و بسيارى از گناهان او بخشيده مى شود. اين مغفرت مى تواند در پى توبه زاير صورت گيرد. امام صادق عليه السلام فرمود: «

مَنْ زار الحسين عليه السلام عارفاً بحقّه ... غَفَرَ له ما تقدّم مِنْ ذنبه و ما تأخَّر

»؛ (1) گويا خداوند به واسطه ميانجى گرى آن حضرت عليه السلام به سوى عبد باز مى گردد [تاب اللَّه عليه] و پس از آن بنده توفيق توبه مى يابد [تاب العبد الى اللَّه] و سرانجام گناهانش بخشيده مى شود.

ب) آثار روانى زيارت

1. اميد به زندگى: اميد يكى از مهم ترين و اصلى ترين قدم هاى اصلاح هر كسى است و اين نكته در زيارات، خيلى خوب مطرح شده كه زاير به امام، به عنوان مظهر رحمت و بخشش و افاضه حق تعالى، مى نگرد و مى داند كه امام قادر است زاير را به بهترين راه هدايت كند. از اين رو از نظر عاطفى تمام اميد و آرزويش وجود مقدس مزور است و يقين دارد كه او به اذن خدا فقر را برطرف مى كند و هراس و ترس را به ايمنى مبدل مى سازد و به هر گناهكارى و هر بيچاره اى پناه مى دهد. چون در زيارت از طريق پيوستن و احساس كمك گرفتن از يك موجود برتر به افراد، معنا و هدف داده مى شود، لذا در رفع نااميدى و ايجاد خوش بينى درباره آينده، و اعتماد به نفس مؤثر خواهد بود. تمام اين حالات، ناشى از اين است كه ادعيه و زيارات انسان را به اين شأن مى رسانند كه نيازمند ارتباط با منبع و انسان كامل است.

2. رفع افسردگى: در زيارت شخص افسرده مى تواند هيجان هاى خود را تخليه كند و به آرامش برسد. چراكه اولًا، از بيان كردن مشكلات، عليه او استفاده نخواهد شد و ثانياً، احساس خجالت در او به وجود نمى آيد. از آن جايى كه تخليه روانى يكى از مؤلفه هاى مهم در رفع افسردگى است، در روان درمانى و مشاوره نيز به اين مقوله از طريق تخليه هيجانات پرداخته مى شود. در حال حاضر در بين روان شناسان غربى


1- بحار الأنوار، ج 100، ص 257.

ص: 890

كه تجربه مذهبى ما را ندارند، اين اعتقاد وجود دارد كه با استفاده از بعضى مؤلفه هاى معنوى مثل دعا و زيارت مى توان مشكلات روان شناختى را رفع كرد. (1) 3. احساس آرامش و نشاط: وقتى انسان به زيارت امامى نايل مى شود، حالاتى چون حزن و گريستن، دعا و اعتكاف و نيايش، انجام مى دهد و لطف خداوندى و نظر آن بزرگوار(مزور)، نتيجه و هديه اى است كه نصيب او مى شود. زاير، تحت تأثير فضاى روحانى آن مكان مقدس قرار مى گيرد و اشك و گريه اولين قدم زيارت است.

عرفا معتقدند: حداقل بهره اى كه از عبادات و زيارت مى توان برد، پيدا كردن حالات حزن و گريستن است كه به آرامش و رضايتمندى از زندگى مى انجامد و گريه براى اوليا و انبيا از شوق و پيروزى است.

وقتى كه به زيارت امام رضا عليه السلام مى رويم، همه وجود ما آرام مى شود. انسان احساس مى كند كه به اقيانوس هستى، آمده است. كم تر كسى است كه اين آرامش را احساس نكند، انسان هاى زاير پيرو هر دينى كه باشند ... به محض اين كه به حرم امام رضا عليه السلام پا مى گذارند، موج روحانى و معنوى حضرت، ايشان را در بر مى گيرد و آن جاست كه به آرامش و نشاط مى رسند. (2) ج) اثر جسمى(طولانى شدن عمر)

يكى از آثار زيارت طولانى شدن عمر است، زيرا وقتى انسان به ديدار عزيزى مى رود، تغييرات سلولى ايجاد مى شود و سلول ها منبسط مى شوند كه اين انبساط خاطر، مصونيت روان و بدن است. ين هاى توليد شده در مقابل عفونت ها و سرطان ها، مصونيت مى بخشد، در نتيجه انسان با چهره اى گشاده تر، عمرى طولانى تر و سالم تر به زندگى ادامه مى دهد. (3)


1- نشريه قدس 15/ 7/ 82، بى نا، «نقش زيارت در درمان افسردگى».
2- «روان شناسى زيارت»، نشريه زاير، شماره 90.
3- همان.

ص: 891

2. آثار اجتماعى

الف) تأثير فرهنگى(مبارزه جويى و شهادت طلبى)

زاير، از زيارت مزور و از فضاى زيارتگاه درس مبارزه و درس قيام عليه باطل مى آموزد، چراكه مزور در اصل به خاطر حق طلبى و مبارزه با باطل به شهادت رسيده است، لذا مى بينيم بسيارى از مبارزات و قيام ها از همين زيارتگاه ها و در كنار آنها آغاز شده است مثلًا:

1. مبارزه حضرت زهرا عليها السلام عليه حكومت زمان خود در كنار قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و گريه بر كنار آن قبر را وسيله اى قرار داد براى آگاهى امت غفلت زده.

2. امام حسين عليه السلام وقتى كه مجبور مى شود در اثر فشار يزيد، مدينه را ترك كند در روزهاى آخر بر سر قبر جدش پيامبر صلى الله عليه و آله مى آيد، ضمن وداع با ايشان، مبارزه خود را از آن نقطه مقدس آغاز مى كند.

3. اكثر امامان در مدينه ماندند و جز با ضرورت از آن جا و از كنار قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله بيرون نرفتند. اين نبود جز اين كه مبارزه را در كنار قبر پيغمبر صلى الله عليه و آله و در آن زيارتگاه مقدس برنامه ريزى كرده و شكل مى دادند و حقايق را به مشتاقان مى آموختند.

4. امام هفتم عليه السلام نيز زيارتگاه پيامبر صلى الله عليه و آله را ميدان مبارزه و نبرد با طاغوت زمان خود مى نمايد و آنان را رسوا مى سازد.

5. امام هشتم عليه السلام نيز هنگامى كه مجبور شد به سوى خراسان روانه شود داخل مسجد شد و مكرر با پيغمبر صلى الله عليه و آله وداع كرد و صدايش به گريه بلند بود كه بدين وسيله عملًا ادامه نبرد باطل را در كنار پيغمبر صلى الله عليه و آله اعلام كرد.

6. امامان نهم و دهم و يازدهم عليهم السلام نيز مادامى كه بالاجبار از مدينه بيرونشان نكرده بودند در همان جا مردم غفلت زده را رهبرى مى كردند و نهال مبارزه را كنار قبر جدشان در دل و جان مردم مى كاشتند.

با توجه به آنچه گفته شد، اين نكته معلوم گرديد كه شخص زاير با زيارت امام و مراد

ص: 892

خود مى تواند يك انسان واقعى و يك مجاهد سلحشور الهى گردد و به مصداق «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأمْوالِهِمْ وَ أنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أجْرًا عَظيماً» (1)

لايق دريافت ثواب و پاداش هاى فراوانى گردد.

از اين جا مى توان اندكى نقش زيارت و زيارتگاه را فهميد كه زيارتگاه الهام بخش، زندگى ساز و پايگاه حركت و قيام است كه از همان آغاز، پيامبر صلى الله عليه و آله و امامانِ هدايت، اين درس را به ما آموختند و به پيروان خود دستور مى دادند كه به زيارت بروند، هر چند با خوف و ترس همراه باشد و حتى تا مرز دستگيرى و زندان هم كه شده زيارت را ترك نكنند. (2) ب) تأثير اقتصادى و مالى

امام صادق عليه السلام در روايتى فرمودند: «

من زارنى غفرتُ له ذنوبه و لم يُمِت فقيراً

»؛ (3) كسى كه مرا زيارت كند، فقير نمى ميرد. با توجه به فرمايش حضرت مى توان دو معنا براى فقر در نظر گرفت؛ فقر اقتصادى و فقر معنوى. اگر منظور، فقر معنوى باشد، بدين معناست كه ائمه عليهم السلام در مواقع هولناك، دست شيعيان را مى گيرند و آنان از نظر معنوى فقير از دنيا نمى روند. اما اگر منظور، فقر مادى باشد مى توان اين طور برداشت كرد كه زيارت ائمه عليهم السلام در گردش و رونق چرخه اقتصادى زايران و حتى مجاوران حرم مطهر ائمه عليهم السلام تأثير بسزايى دارد، چنانچه روايتى نيز در اين زمينه نقل شده است؛ امام باقر عليه السلام فرمودند: «امر كنيد شيعيان ما را به زيارت قبر حضرت امام حسين عليه السلام، به خاطر اين كه زيارت آن حضرت رزق و روزى را زياد و عمر را طولانى مى كند. (4) آثار اخروى زيارت

1. ثبت ثواب حج و عمره در نامه عمل: امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «

من زار الحسين عليه السلام عارفاً بحقّهِ كتب اللَّه ثوابَ ألفِ حَجّةٍ مقبولةٍ وَ ألفِ عمرةٍ مقبولةٍ و غفر له ...

»؛ (5) هر كس در


1- سوره نساء، آيه 95.
2- سرزمين وحى، ص 9 و 10.
3- بحار الأنوار، ج 100، ص 145.
4- كامل الزيارات، ص 284.
5- بحار الأنوار، ج 100، ص 257.

ص: 893

حالى كه عارف به حق حسين عليه السلام باشد و به زيارت او نايل گردد، خداوند براى زاير ثواب هزار حج و هزار عمره مقبول را مى نويسد. از آن جا كه فضايل زيادى در باب زيارت امام حسين عليه السلام وارد شده، قلم و بيان از ذكر مقام والاى زاير آن حضرت عاجز است.

و در يك كلام مطاف تمام انبيا و اوليا قبر شش گوشه حضرت سيد الشهداء عليه السلام مى باشد! زيارتى كه امام صادق عليه السلام فرمودند: «زيارت امام حسين عليه السلام برترين اعمال مى باشد». (1) از ديگر فضايل زيارت آن حضرت اين است كه زيارت ايشان افضل از زيارت ائمه است.

ديگر اين كه زيارت امام حسين عليه السلام سبب خلاصى ديگران هم مى شود، چنانكه حضرت صادق عليه السلام فرمود: «شفاعت زاير قبول مى شود در حق صد نفر كه همه مستحق جهنم شده باشند». (2) و در اخبار ديگر است كه به زايران مى گويند: «هر كس را بخواهيد دست او را بگيريد و داخل بهشت نماييد». (3) 2. حرمت جسد زاير بر آتش و وجوب بهشت بر وى: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به زودى پاره تن من [امام رضا عليه السلام] در سرزمين خراسان، مدفون خواهد شد، هر مؤمنى كه ايشان را زيارت نمايد، خداوند عزيز و جليل، بهشت را بر او واجب گردانده و بدن او را بر آتش جهنم حرام خواهد نمود.

امام هادى عليه السلام نيز در اين باره حديثى دارند: «

مَنْ زار عَمَّتى بِقُم فَله الجنة

»؛ (4) هر كس عمه ام را [حضرت معصومه عليها السلام] در قم زيارت كند، بهشت از آن اوست.

3. دستگيرى از مؤمن در مواقع صعب قيامت: امام رضا عليه السلام در روايتى فرمودند:

«من زارنى عَلى بُعدِ دارى، اتيتُه يوم القيامة فى ثلاثِ مواطنَ حتّى أُخلّصَه مِن أَهوالِها: اذا تَطايَرتِ الكُتبُ يميناً و شِمالًا و عند الصراطِ و عندَ الميزان

»؛ (5) هر كس مرا زيارت كند و از راه دور هم [احياناً] آمده باشد، من در روز قيامت سه جا به ديدن او خواهم رفت و او


1- كامل الزيارات، ص 262.
2- بحار الأنوار، ج 98، ص 77.
3- همان، ص 27.
4- همان، ص 265.
5- همان، ص 34.

ص: 894

را از ترس و وحشت آن سه موضوع نجات خواهم داد: 1. هنگامى كه نامه عمل از چپ و راست به او عرضه مى شود؛ 2. هنگام عبور از صراط؛ 3. هنگام سنجش اعمال.

4. شفاعت: قال النبى صلى الله عليه و آله: «

من زارنى حيّاً و ميّتاً كنت له شفيعاً يوم القيامة

». (1) بنابر فرمايش پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله يكى از پاداش هاى زاير حرم نبوى چه در دوره حيات و چه در زمان ممات ايشان، شفاعت زاير است ... يعنى حضرت به عنوان يكى از شفيعان روز جزا، زاير را از عذاب الهى نجات مى دهد و نقش ميانجى را در آخرت ايفا مى كند.

نتيجه گيرى

زيارت، حضورى عارفانه و مشتاقانه در بارگاه پاكان جهان و تشرف به حرم هاى مقدس و نورانى آنان است. زيارت، شرفيابى به محضر اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و كسب فيض و بركات معنوى از ساحت آن بزرگواران است. زيارت، كه واقعيتى اصيل، عينى و خارجى است، آثار و بركات فراوان دارد و از سه ركن اصيل مركب است:

1. زاير، يعنى شخصى كه ميل و گرايش به كسى يا چيزى دارد.

2. مزور، يعنى شخصى يا چيزى كه ميل به اوست.

3. خصيصه اى نفسانى به نام گرايش قلبى كه با تكريم و تعظيم و انس گرفتن با مزور همراه است.

اگرچه معناى شرح الاسمى زيارت، آسان و گفتن آن روان است، ليكن معناى حقيقى آن با حقايق و معارفى همراه است كه بايد به تدريج آنها را آموخت؛ زيرا به صورت يك اصل و قاعده كلى هر حقيقتى كه ميزان تأثير كمى و كيفى آن گسترده و عميق باشد ضرورتاً از معنا و لب بيشترى برخوردار است و زيارت از اين مقوله است.

از اين رو در امر زيارت بايد دو موضوع خاص مورد توجه و دقت قرار گيرد:

اول اين كه، انسان پس از مرگ از حياتى برتر و كامل تر برخوردار است و ارتباط و تعلق او به عالم بالا و انس و حشر او با جواهر قدسى موجب گسترش وجود و ميدان


1- همان، ج 74، ص 345.

ص: 895

احاطه وى مى شود و طبعاً آثار وجودى او قوى تر و گسترده تر است و تفسير زيارت به ارتباطى زنده ميان دو حقيقت بدين معناست كه نفس زائر با نفس و جان مزور ارتباط برقرار مى كند، و هرگز زيارت ارتباط زاير با بدن مدفون مزور نيست.

دوم اين كه، ارتباط و توجه خاص مزور به بدن موجب مى شود بدن و جسد او يك نوع مركزيت و محوريتى پيدا كند و همين مايه توجه و زيارت قبر و بدن مى شود.

گرچه روح و جان انسانى زمان و مكان ندارد و انسان در هر شرايطى و در هر مكان و زمانى با درود فرستادن و اهداى سلام و صلوات و ... مى تواند مزور را شادمان كند، يا خود از او اثر وجودى بپذيرد، اما به لحاظ توجه و عنايت خاصى كه آن نفس به هر جهت، به شيئى دارد موجب مى شود در آن فرصت زمانى و مكانى موفقيت ويژه اى ايجاد شود. لذا، از اين جهت است كه مزار ائمه معصومين عليهم السلام بهترين مكان براى سير در عبوديت و طيران در فضاى معنويت است.

وقتى بار سنگين خطاها انسان را از رفتن باز مى دارد و گناهان بسيار انسان را گرانبار مى سازد، حالت تضرع و نياز، شكسته دلى، پشيمانى، ندامت و خوف و رجا و بيم و اميد لازم است. انكسار قلب در پيشگاه خداوند قادر قاهر در طول مسير الزامى است و دل شكستگى در برابر «عظمت» خدا و «عصمت» رسول بايد فراهم گردد. با واسطه قرار دادن چهره اى چون پيامبر و اولياى خدا در برابر پروردگار، امواج درياى رحمت و كرم او، زودتر گنه كار را فرا مى گيرد و استحقاق غفران و توبه پذيرى فراهم مى شود.

از اين رهگذر، تاريخ، بسيارى از زايران مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله و عترتش را مى شناسد كه در مزار و مرقد پيامبر به پيشگاه خداوند توجه و التجا نموده و رضاى الهى را كسب كرده اند و يا حتى از بيمارى هاى سخت شفا گرفته اند.

اين گونه احترام ها و محبت ها و شفاطلبى ها و تبرك جويى ها، از عقيده و ايمان سرچشمه مى گيرد.

ص: 896

فهرست منابع

1. قرآن الكريم، ترجمه آيت اللَّه مكارم شيرازى، نشر دار القرآن الكريم، تهران، 1376.

2. آداب زيارت، ميرزاحسين نورى، اپرون، بى جا، 1378.

3. آفتاب ولايت، محمدتقى مصباح يزدى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، قم، 1383.

4. ادب فناى مقربان، عبداللَّه جوادى آملى، اسراء، قم، 1383.

5. اصول كافى، محمدبن يعقوب الكلينى، دار التعارف و المطبوعات، بيروت، 1401 ق.

6. امت و امامت، على شريعتى، قلم، تهران، 1358.

7. بحار الأنوار، محمد باقر مجلسى، المكتبة الاسلاميه، تهران، 1398 ق.

8. بررسى كوتاهى پيرامون زيارت، سيد محمد حسينى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1364.

9.* برهان فى تفسير القرآن، سيد هاشم بحرانى، دار التفسير، قم، 1375.

10. پرتو ولايت، محمدتقى مصباح يزدى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، قم، 1383.

11. ترجمه اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ترجمه باقر كمره اى، اسلاميه، تهران، 1381.

12. توسل، سيد محمد ضياءآبادى، بنياد بعثت، تهران، 1380.

13. حكمت عبادات، عبد اللَّه جوادى آملى، اسراء، قم، 1379.

14. دايرة المعارف تشيع، احمد صدر حاج سيد جوادى، شهيد محبى.

15. دايرة المعارف الاسلاميه، حسن الامين،، دار التعارف للمطبوعات، بيروت، 1423.

16. سرزمين وحى، مرتضى فهيم كرمانى، دارالسلام، تهران، 1375.

ص: 897

17. شوق ديدار، محمد مهدى ركنى، اداره امور فرهنگ آستان قدس، مشهد، مهر، 1362.

18. الغدير، عبدالحسين الامينى النجفى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1366.

19. غيبت نعمانى، ابن ابى زينب محمّد ابن ابراهيم نعمانى، مترجم: جواد غفارى، صدوق، تهران، 1363.

20. فلسفه زيارت و آيين آن، مرتضى جوادى، اسراء، قم، 1382.

21. قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1372.

22. كامل الزيارات، جعفر بن محمّد ابن قولويه، صدوق، تهران، 1375.

23. كربلا، كعبه دل ها، جواد محدثى، نشر شعر، تهران، 1375.

24. معجم الفاظ قرآن، حسين بن محمد راغب اصفهانى، مرتضوى، تهران، 1376.

25. مفاتيح الجنان، عباس قمى، ترجمه مهدى الهى قمشه اى، ايران نگين، مسجد جمكران، 1381.

26. مكيال المكارم، محمد تقى موسوى اصفهانى، مهدى حائرى قزوينى، برگ شقايق، قم، 1380.

27. منتهى الامال، عباس قمى، هجرت، قم، 1373.

28. من لا يحضره الفقيه، محمد بن على بن الحسين ابن بابويه القمى،(شيخ صدوق)، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1383، همان كتاب با تحقيق على اكبر غفارى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، بى تا.

29. نهج البلاغه، ابن موسى، محمد بن حسين(سيد رضى)، ترجمه سيد جعفر شهيدى، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1370.

30. وسائل الشيعه، محمّد ابن حسن الحر العاملى، آل البيت، قم، 1412 ق.

ص: 898

ص: 899

10. مبانى فقهى، آثار روحى و روانى زيارت

محمدعلى ابراهيمى (1)

چكيده

ابن تيميه در قرن هشتم هجرى فتواى تحريم زيارت اماكن مقدس را مساوى كفر دانست و زايران مرقد مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله را مشرك خواند. سپس وهابيت با اخذ قسمتى از فراورده هاى ذهنى ضلالت آور ابن تيميه به عنوان يك فرقه جديد تأسيس شد و مشكلات و شبهات جديدى را براى جهان اسلام پديد آورد. فقهاى اسلامى اعم از تشيع و تسنن كليه شبهات اين فرقه را پاسخ مستدل و مطابق با موازين علمى دادند. در اين نوشتار دلايلى از منابع اهل سنت ارائه شده كه آنان نيز مانند شيعه قائل به جواز زيارت مرقد رسول خدا مى باشند. همچنين برخى از آثار روحى و روانى زيارت قبور به اختصار مورد ارزيابى و تحليل قرار گرفته است. نگارنده ضمن بررسى مبانى فقهى زيارت، به سؤالات مطرح شده از سوى آن فرقه ضاله پاسخ داده و مبناى اصلى اين اشكالات را صبغه سياسى دانسته، كه ناشى از تحجر و جمود فكرى و نيز نيرنگ سياسى بوده است.

كليدواژه ها: ابن تيميه، وهابيت، زيارت، آثار روحى و روانى زيارت.

مقدّمه

يك نگاه اجمالى به تاريخ فقه اسلامى نشان مى دهد كه تدوين اين دانش قرن ها پس از نزول قرآن و شكل گيرى سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و پيشوايان عليهم السلام دين صورت گرفته است. (2) اگر


1- كارشناس ارشد حقوق جزا.
2- جامع المقاصد، ص 30، اين مجموعه از برخى كتاب هاى موجود در نرم افزار جامع فقه اهل البيت عليهم السلام و ... جمع آورى شده است، الدور الثانى(دور التدوين)؛ جواهر الفقه، المقدمة، ص 10، مراحل تدوين الفقه و تطويره، على بن الحسين بن بابويه(ت 329) فقام بتدوين الفقه على نمط جديد، و أحدث فيه تطويرا.

ص: 900

در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله تفقهى در دين صورت گرفته باشد باز دليلى بر سامان يافتن معرفت احكام الهى نيست، فقط نمايه اى از تفقه در دين خواهد بود. بنابراين اختلاف نظرهايى كه ميان فقهاى اسلام پيش آمده، مربوط به قرن ها بعد از نزول قرآن و سيره پيامبر صلى الله عليه و آله است. حال چرا چنين اختلافات عميقى و موضع گيرى هايى ميان انديشمندان علوم اسلامى پيش آمده، سؤالى است كه پاسخ آن در طى تدوين اين نوشتار مورد اشاره قرار خواهد گرفت.

اما آنچه كه بايد اين جا به آن پرداخته شود اين است كه قرآن كريم مى فرمايد: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ (1)

آنچه رسول خدا براى شما آورده بگيريد(و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد. از جمله چيزهايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى امت خود قرار داده، جواز زيارت اهل قبور است. ما در منابعى كه به آن اشاره خواهيم كرد، مى بينيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله اول اين عمل را نهى نمود، اما بعداً امر فرموده است. و اين جمله رسول اللَّه صلى الله عليه و آله كه فرمود: «

كنت نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها» (2)

در تمام منابع و صحاح سته اهل سنت نقل شده و اسناد آن هم مورد نقد واقع نشده است. اين مى رساند كه همه آنها اين روايت را پذيرفته اند، با اين كه همين روايت سبب اختلاف نظر فقهاى اهل سنت از لحاظ قايل شدن به وجوب، حرمت و اباحه حكم زيارت شده است.

قرآن كريم مى فرمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ اْلآخِرَ»؛ (3)

مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند. از آن جا كه قرآن و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله


1- سوره حشر، آيه 7.
2- مصنف ابن أبى شيبة فى الأحاديث و الأثار، ج 3، ص 223.
3- سوره احزاب، آيه 21.

ص: 901

زمان و مكان ندارد و در برهه هاى زمان و مكان ناپديد نمى گردد، لذا قابليت استدلال و تأثيرگذارى هميشگى دارد. آيا خود پيامبر صلى الله عليه و آله به ديدار و عيادت برادران دينى و زيارت مردگان مسلمان نرفته است؟ اگر پيامبر صلى الله عليه و آله چنين عملى را انجام داده، آيا براى ما اسوه نخواهد بود؟! بدون شك پيامبر صلى الله عليه و آله براى ما اسوه است و رفتار آن بزرگوار موجب جواز و اباحه عمل مى شود. پس سؤالى كه اين جا مطرح است اين خواهد بود كه اين نظرات افراط و تفريط فقهى موجود چه مبنايى شرعى مى تواند داشته باشد؟! همچنين سؤال ديگرى كه بايد به پاسخ آن برسيم اين است كه آثار روحى و روانى زيارت چيست؟!

از ديدگاه فقهاى شيعه زيارت مؤمنين، عيادت بيماران و رفتن به قبرستان مسلمانان جهت اداى احترام، دعا و تقديم خيرات، نذورات و نيز خواندن ادعيه، نه تنها حرام نخواهد بود، بلكه شخص زاير مستحق پاداش هم هست و براى آن اجر و ثواب نيز تعلق مى گيرد و اين عمل نه تنها هيچ شائبه و نشانى از كفر و شرك ندارد، بلكه اثرات تربيتى فراوان بر آن بار خواهد شد.

برخى از كسانى كه خود را اهل سنت معرفى مى كنند، اما بيشترين اهانت ها را به مقدسات و عقايد مسلمانان روا داشته و خشم توفنده علماى اسلام را برانگيخته اند به صراحت مى گويند:

1. مسافرت براى زيارت مرقد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حرام است.

2. ساختمان سازى روى قبور بدعت و شرك مى باشد.

3. توسل به ارواح پيامبران و محبوبان درگاه الهى، شرك است و ...

4. منكر شفاعت بوده و آن را با توحيد در عبادت و توحيد ذاتى ناسازگار مى دانند. (1)


1- السيف الصقيل فى الرد على ابن زفيل، ص 177.

ص: 902

5. و نيز مى گويند شفاعت موجب تجرى است، قرآن آن را باطل دانسته و از لازمه پذيرش آن اين است كه خداوند تحت تأثير شفيع قرار گيرد و ... (1) بايد ديد كه مبناى اصلى اين اشكالات چيست؟ آيا دليل شرعى دارد يا با صبغه اى سياسى رنگين مى باشد؟ در اين نوشته تلاش شده كه مبانى فقهى و آثار روحى و روانى زيارت تحقيق شود و در ضمن آن، به سؤالات فوق پاسخ داده شده و بطلان اشكالات به شكل واضح ثابت گرديده و با يك جمع بندى منطقى نوشته خاتمه يابد.

مفهوم لغوى و اصطلاحى زيارت

زيارت واژه عربى است و در لغت به معناى بازديد كردن، ديدار كردن شخص بزرگ، و رفتن به مشاهد متبركه را گويند. (2) و نيز به معناى ديدار كردن از مكان يا چيزى مهم و با ارزش نيز خواهد بود. (3) در اصطلاح ديدار كردن از آرامگاه هاى ائمه عليهم السلام، بزرگان دين، مكان هاى مقدس، به قصد ثواب و تبرك و همچنين ديدار كردن از كسى، چيزى، يا جايى كه داراى ارزش و اهميت مى باشد را مى گويند. (4) لازم به تذكر است كه يكى از مصاديق ديگر زيارت، ديدار از مرقد شهدا و اهل قبور مسلمين مى باشد كه در ميان امت اسلامى جايگاه ويژه دارد و جزء سنت پيامبر صلى الله عليه و آله است. (5) كلمه ديگرى كه در اين راستا قابل توجه است «عيادت» مى باشد، چون در منابع دينى مورد تأكيد واقع شده و پيامبر صلى الله عليه و آله عنايت خاص به آن داشته است. مفهوم اين كلمه نيز نوعى زيارت و ديدار كردن مى باشد و براى دلجويى بيمارانى كه در بستر مانده اند به كار مى رود. در فارسى لفظ ديدار كه عبارت از عمل يا فرايند ديدن كسى براى گفت وگوى حضورى يا رابطه اى عاطفى مى باشد، قرين مفهوم زيارت خواهد


1- مجموعه آثار شهيد مطهرى 1، «شفاعت»، ص 243.
2- فرهنگ فارسى عميد.
3- فرهنگ معاصر فارسى.
4- فرهنگ بزرگ سخن.
5- عون المعبود شرح سنن أبى داود، مع شرح الحافظ شمس الدين ابن قيم الجوزية، ج 6، ص 26.

ص: 903

بود. در انگليسى از اين عمل به «ويزيت» (1) تعبير مى نمايند، چون پزشك بيمار را مى بيند، آن گاه دارو برايش تجويز مى كند، و همين معنا در بعض منابع لغوى عربى نيز ديده مى شود. «الزِّيارَة» ج: زِيَارَات، زور: مص، آمدن پزشك به بالين بيمار براى معاينه و درمان، ويزيت، رفتن به اماكن مقدس براى زيارت پيشوايان دينى و مذهبى. (2) واژه ديگرى كه در اين جا قابل توجه است، «توريست» (3) مى باشد كه امروزه به عنوان يك صنعت مهم درآمده و در سراسر جهان نهادهاى گردشگرى، سياحتى و جهانگردى داير بوده، موجب رونق تور سياحتى و زيارتى گرديده است. در كشورهاى اسلامى سازمان حج و زيارت يا سازمان اوقاف و امور خيريه، متصدى اين امر مى باشد و سالانه ميليون ها مسلمان را از سراسر جهان راهى عربستان مى نمايند كه در مراسم اداى فريضه حج شركت كنند و به زيارت خانه خدا بپردازند.

بنابراين زيارت فقط مخصوص ديدن و سفر به مشاهد نمى باشد، بلكه هر نوع رابطه اى كه موجب بازديد و ملاقات ميان دو يا چند نفر شود، زيارت خواهد بود، اگرچه آنها به قصد بوسيدن و لمس كردن نزد همديگر نروند. در شرايط كنونى به لحاظ گسترش ارتباطات، توسعه زندگى شهرى و فراهم بودن امكانات حمل و نقل آسان، انواع سفرهاى زيارتى، تجارتى، سياسى، ديپلماتيكى، فرهنگى، تفريحى و ...

ميان ملل جهان رايج شده و بعضى از آنها اجتناب ناپذير گرديده است. مثلًا پدر در يك كشورى و فرزند در كشور ديگرى زندگى مى نمايند، عواطف انسانى ايجاب مى كند كه از همديگر ديدن داشته باشند، اگر كسى قايل شود كه سفر به قصد زيارت حرام است، اين حكم موجب اختلال نظام معيشتى بشر مى گردد و اصلًا قابل پذيرش نخواهد بود.

مخالفان زيارت مى گويند: سه روايت از ابى هريره نقل شده كه مى توان از آنها


1- vizit
2- فرهنگ ابجدى عربى- فارسى، ص 465.
3- turist

ص: 904

استفاده مفهومى كرده و حكم به تحريم سفرهاى زيارتى صادر كرد. 1. «تشدّ الرحال إلى ثلاثة مساجد: مسجد الحرام و مسجد الأقصى و مسجدى» (1) 2. «ابا هريرة يخبر أن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله قال: إنّما يسافر إلى ثلاثة مساجد: مسجد الكعبة و مسجدى و مسجد ايلياء». (2) 3. «عن أبى هريرة، أنّ رسول اللَّه صلى الله عليه و آله قال: لا تشدّ الرحال إلّاإلى ثلاثة مساجد: مسجد الحرام و مسجدى هذا و المسجد الأقصى». (3) يعنى براى سه مسجد فقط مى شود بار سفر بست.

مفهوم آن اين است كه براى غير اين موارد به مسافرت رفتن جايز نيست.

واقعيت اين است كه يكى از آفات تفقه در دين پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله سطحى گرايى و ظاهربينى در ميان گروهى از مسلمانان رواج يافت، از اين رو به حفظ روايت بيش از تدبر و انديشه در مفهوم و مضمون آن همت گماردند. نمونه اين سست انديشى را ما در نظرات ابن تيميه مى نگريم و در مباحث آينده پيرامون آن بحث مى كنم. آفتى كه امروزه دامنگير وهابيت شده، اتكاى آنان به نظر سخيف ابن تيميه است. چون هر چند ابن تيميه در قرن هشتم به احاديث فوق استدلال كرد و حكم به تحريم زيارت نمود، اما وهابيت معتقد شدند كه حتماً استدلال او خطاناپذير بوده و پيوسته همان را تكرار مى كنند. (4) از اين معلوم مى شود كه آنها مقلد ابن تيميه هستند نه مطيع خدا و رسول او.

پيشينه تاريخى زيارت

آغاز تاريخ سفرهاى زيارتى بشر را كسى نمى تواند معين كند، اين ضرورت پس از اسكان انسان بلافاصله احساس شده و فرزندان بنى آدم به هر دليل نتوانسته از هجرت و سياحت دست بردارند. يكى از دلايل مهم ساخت خانه كعبه توسط حضرت


1- صحيح البخارى، باب فضل الصلاة فى مسجد مكة و المدينة، الجزء الثانى، ص 58.
2- صحيح مسلم، ج 4، ص 126.
3- سنن ابن ماجة، ج 1، ص 452، باب 196، ما جاء فى الصلاة فى مسجد بيت المقدس، ح 1409.
4- فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى، ج 3، ص 142.

ص: 905

ابراهيم عليه السلام همين بود كه مردم به آن جا مسافرت كرده و به طواف بيت بپردازند.

بنابراين سفرهاى زيارتى جزء سيره عقلاى عالم است و اگر كسى كم ترين تأملى در اين زمينه داشته باشد، منكر ارزش آن نخواهد شد.

بدون ترديد بشر دلايل فراوانى براى سفرهاى سياحتى و زيارتى دارد، بعضى از آنها مربوط به عواطف انسانى است، برخى مربوط به عبرت آموزى از سرگذشت ديگران مى باشد، بعضى ديگر هم پاسخ به خواسته هاى درونى و نيازهاى روحى و روانى انسان است. قرآن كريم به صراحت امر مى كند: «قُلْ سيرُوا فى اْلأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أكْثَرُهُمْ مُشْرِكينَ»؛ (1)

بگو: در زمين سير و سفر كنيد و بنگريد عاقبت كسانى كه قبل از شما بودند چگونه بود؟ بيشتر آنها مشرك بودند!

ما اگر بخواهيم به وسعت دامنه شرك پى ببريم بايد به جاهاى مختلف مسافرت كنيم، از فرهنگ ملل مختلف آگاهى يابيم تا بتوانيم راجع به عقايد حق يا باطل آنان قضاوت كنيم. ما اگر از دنياى پيرامونى خود باخبر نباشيم چگونه مى توانيم راجع به آنها اظهار نظر كنيم؟!

به علاوه اگر سفرهاى زيارتى غير موارد سه گانه مذكور خطرزا و مشكل آفرين بود، قطعاً قرآن كريم به اين شدت دستور نمى داد. حكم به تحريم سفرهاى زيارتى پس از تفقه ابن تيميه در دين خدا صادر گرديد. وى روحانى قرن هشتم است، پيش از تولد او همه مسلمانان جهان به زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله مى شتافتند، و اين سيره عملى بزرگ ترين حجت بر جواز و استحباب قصد سفر براى زيارت است. (2) حتى خود پيامبر صلى الله عليه و آله از شهر خارج مى شد و براى زيارت به سوى مزار مادر خود مسافرت مى نمود. (3) عده اى عايشه را كه معروف به ام المؤمنين است مشاهده كردند كه به زيارت قبر برادر خود عبدالرحمان رفت. وى در جواب افرادى كه به او اعتراض


1- سوره روم، آيه 42.
2- فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى، ص 147.
3- ر. ك: صحيح مسلم، ج 3، ص 65.

ص: 906

كردند، گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله امر كرده است. (1) بايد توجه داشت كه شايد علت تحريم موقتى زيارت قبور توسط رسول خدا صلى الله عليه و آله اين بوده كه مردم جاهل عرب به طوايف، افراد قبيله و كثرت اموال خود مباهات مى كردند و فخرفروشى مى نمودند. از جمله عادات زشت آنان افتخار به نياكان خود بود، حتى اقدام به شمارش قبور مى كردند. مفسرين در ذيل آيه «ألْهاكُمُ التَّكاثُرُ* حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» فرمودند: در اين آيات نخست با لحنى ملامت بار مى فرمايد: «تفاخر و مباهات بر يكديگر شما را از خدا و قيامت به خود مشغول داشت، تا آن جا كه به زيارت و ديدار قبرها رفتيد، و قبور مردگان خود را برشمرديد. (2) بنابراين چون چنين سابقه زشتى در ميان اقوام عرب وجود داشته و آنها داراى چنين روش نامناسبى بوده اند، رسول خدا صلى الله عليه و آله آنان را از زيارت قبور منع كرده بود. اما بعداً ديد كه جامعه رو به تربيت است و آثار سوء زمان جاهليت از بين رفته، امر به زيارت كرده كه اقل مراتب امر مباح بودن است، (3) پس زيارت قبور در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله كاملًا مباح بوده است. چون معناى امر بعد از نهى، حداقل اباحه عمل خواهد بود. به خاطر اين كه امر لاحق موجب نسخ نهى سابق مى گردد، به همين لحاظ اقوال فقهاى اهل سنت در اين مسأله مختلف شده و بين حرمت مطلق، وجوب مطلق و اباحه مؤكد دور مى زند. (4) اقسام سفرهاى زيارتى

سفرهاى زيارتى هميشه و الزاماً جهت بازديد عتبات، آرامگاه هاى مردگان و مساجد مهم نيست. معمولًا انسان بر اساس ضرورت هاى زندگى خود برنامه ريزى كرده و اقدام به عملى مى نمايد. الزامات حياتى بشر فقط در سفرهاى مذكور خلاصه نمى شود،


1- تحفة الاحوذى بشرح جامع الترمذى، ج 4، ص 135.
2- تفسير نمونه، ج 27، ص 276؛ فتح القدير، ج 5، ص 597، ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 27، ص 254.
3- فيض القدير شرح الجامع الصغير من احاديث البشير النذير، ج 5، ص 71، ح 6430.
4- تحفة الاحوذى بشرح جامع الترمذى، ج 4، ص 136.

ص: 907

به خاطر اين كه شرايط زيست محيطى در حال تحول است و هر روز پيش آمدهاى نوينى رخ مى دهد كه انسان ناچار است از لاك خود بيرون رفته و راه جديدى را در پيش گيرد. اينك با برخى از اين ضرورت هاى اجتناب ناپذير آشنا خواهيم شد.

1. زيارت ارحام و برادران دينى

يكى از آداب اسلامى و سنن نبوى و شعاير دينى ملاقات با برادران دينى است، اين ارتباط عاطفى مى تواند سبب پيوستگى ناگسستنى باشد. انسان ها همين كه با هم انس پيدا كردند يك نوع علاقه و محبت درونى نسبت به يكديگر پيدا مى كنند؛ زمينه هاى زيادى براى ايجاد آن وجود دارد. مثل رفاقت اتفاقى در سفر، يا بر اثر خدمت وظيفه سربازى و هم اتاقى شدن در دوران تحصيل و ... پس از گذشت زمان انسان به خاطره خود مراجعه مى كند، گذشته خود را مرور مى نمايد، به ياد روزگار تلخ و شيرين خود مى افتد و جهت تجديد خاطره اقدام خواهد كرد.

تا انسان از كسى شناختى نداشته باشد، اتفاقى به ديدن او نمى رود. همين كه دلايل كافى براى كار خود يافت مقدمات آن را فراهم مى كند، از عواملى كه موجب تحريك انسان مى گردد، عبارت است از روابط فاميلى(سببى يا نسبى)، روابط كارى(تجارى، صنعتى و خدماتى) روابط اخلاقى و معنوى(رابطه استادى و شاگردى) و ... مى باشد.

در اسلام تأكيد زيادى روى ارتباطات معنوى شده است، قسمتى از آن دستورات به عنوان صله ارحام مورد عنايت دين واقع گرديده و قطع آن مورد نكوهش قرار گرفته است. پس اگر واجب نباشد قريب به اين معنى خواهد بود.

يك بخش از روابط انسان مربوط به ارتباطات عمومى است. جميل بن دراج مى گويد: روزى از امام صادق عليه السلام در مورد اين آيه كه مى فرمايد: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذى تَسائَلُونَ بِهِ وَ اْلأَرْحامَ إنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً» پرسيدم، امام فرمود: مقصود از ارحام عمومى مردم است، زيرا خداوند به صله و احترام آن دستور داده است. آيا نمى بينى كه

ص: 908

آن را با خود مقرون كرده است؟ (1) بخش ديگر آن مربوط به ارتباطات فاميلى مى گردد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به حاضر و غايب امت خود و كسانى كه در اصلاب پدران و ارحام مادران آينده هستند تا روز قيامت سفارش مى كنم كه صله رحم انجام دهند ولو مسافتى به طولانى يك ساله را در پيش داشته باشند، چون صله رحم هر چند با مسافرت شاق و بعد مكانى همراه باشد، جزء امور دين مقدس اسلام است. (2) بخش سوم آن مربوط به زيارت برادران دينى است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس برادر خود را در خانه او ديدن كند، خداوند متعال مى فرمايد: تو مهمان و زاير من هستى، پذيرايى از تو با من است، و من بهشت را براى تو واجب كردم به خاطر اين كه ميزبان را دوست دارى. (3) اين كلمات نورانى و راهكارهاى دينى، دليل ثابت و محكمى جهت اباحه سفرهاى زيارتى بوده و الزامات عاطفى، انسانى و اخلاقى اى را براى طرفين مسلم مى گرداند و هرگونه مانع تراشى و احكام غير واقعى را مردود مى سازد، حال از هر شيخ الاسلامى حقيقى يا خود خوانده اى كه صادر شده باشد. (4) 2. عيادت مطلق از بيماران

بخشى از متون دينى اسلام را عيادت و دلجويى از بيماران به خود اختصاص داده است، فقهاى اسلام، بدون استثنا در آثار فقهى خود بابى تحت عنوان «عيادة المريض» را به نگارش در آورده اند، تقريباً در ميان فقهاى اسلام مخالفى درباره عيادت از بيماران وجود ندارد، حتى خود آنانى كه قايل به تحريم سفرهاى زيارتى هستند. و


1- الكافى، ج 2، ص 150، باب صلة الرَّحِم، ح 1.
2- همان، ج 2، ص 151، ح 5.
3- همان، ج 2، ص 177، باب زيارة الإخوان، ح 6.
4- جهت اطلاعات بيشتر به التوفيق الربانى فى الرد على ابن تيمية الحرانى، لجماعة من العلماء، ص 20 و 21 مراجعه شود.

ص: 909

اين حكايت از اجتماع اهل حل و عقد مسلمين دارد.

بيهقى در شعب الايمان مى گويد: شصت و سومين شعبه ايمان عيادت مريض يعنى به ديدن بيمار رفتن، ملاقات و احوال پرسى با بيماران است. آن گاه روايات فراوانى را نقل مى كند كه يكى از آنها را با هم مى خوانيم: «

قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: أطعموا الجائع و عودوا المريض و فكّوا العانى

»؛ پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله امر مى كند كه به آدم گرسنه غذا بدهيد، به ديدن مريض برويد و اسير را رها سازيد. (1) حداقل خطاب امرى استحباب مؤكد خواهد بود، لذا زيارت مريض جزء ايمان تلقى شده است، چون مؤمن در برابر همه فرمايشات رسول خدا صلى الله عليه و آله تسليم مى باشد.

بنابراين اين تفكر غلطى خواهد بود اگر كسى قايل به تحريم مطلق زيارت گردد. يكى از مهم ترين سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله اين بود كه بعد از سه روز به ديدن ياران خود مى رفت.

3. زيارت مزار پيشوايان دين

يكى از مراسم باشكوه عبادى و سياسى اسلام زيارت كعبه در موسم حج است. و كسى در اصل وجوب آن شك ندارد، به همين دليل مسلمانان توانمند از سراسر عالم اسلام عيد اضحى را در مكه سپرى كرده و به طواف بيت مى پردازند. فقهاى اسلام فرموده اند: وقتى مراسم حج به انتها رسيد، نوبت ديدن و زيارت مرقد رسول خدا صلى الله عليه و آله است؛ و نبايد كسى خود را از فيض آن محروم سازد. فقط ابن تيميه و به تبع آن وهابيت است كه حكم به تحريم زيارت قبر پيامبر صلى الله عليه و آله هم داده اند. (2) «

قَالَ الحُسَيْنُ لِرَسُولِ اللَّه صلى الله عليه و آله يَا ابَتَاه ما لِمَن زارَكَ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: مَنْ زَارَنِى حَيّاً أوْ مَيِّتاً أوْ زارَ أباكَ أوْ زارَ أخاكَ أو زارَكَ كانَ حَقّاً عَلَىَّ أن أزُورَهُ يَوْمَ القيامَةِ وَ اخَلِّصَهُ مِنْ ذُنُوبِهِ

»؛ امام حسين عليه السلام از جد بزرگوار خود مى پرسد: پاداش زيارت كننده تو چيست؟! رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: كسى كه مرا در زندگى يا بعد از مرگم يا پدرت يا برادرت يا


1- شعب الايمان، ج 6، ص 3033، باب 63، ح 9165.
2- البشارة و الاتحاف بما بين ابن تيمية و الالبانى فى العقيدة من الاختلاف، ص 53.

ص: 910

تو را زيارت كند، بر من حق پيدا مى كند كه روز قيامت به ديدار او بروم و او را از گناهانش خلاص گردانم. (1) در حديث ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «

ضَمِنْتُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامةِ أنْ اخَلِّصَهُ مِنْ أهْوالِها وَ شَدائِدِها حَتَّى اصَيِّرَهُ مَعِى فِى دَرَجَتِى

»؛ (2) من ضامن خلاصى او در روز قيامت از ترس و گرفتارى هاى آن هستم تا او را همراه خود همرتبه گردانم.

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «

مَن أتَى مَكَّةَ حَاجّاً وَ لَمْ يَرزُنِى إِلَى الْمَدِينَةِ جَفَوْتُهُ يَوْمَ القِيامَةِ وَ مَن أتَانِى زَائِراً وَجَبَتْ لَه شَفَاعَتِى وَ مَنْ وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتِى وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة

»؛ (3) كسى كه مكه مشرف شود ولى مرا در مدينه زيارت نكند، روز قيامت به او سخت خواهم گرفت، هر كس مرا زيارت كند، شفاعت او برايم واجب خواهد شد، و كسى كه شفاعت من براى او واجب شود، بهشت براى او واجب مى گردد.

در روايت ديگر آمده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «

مَنْ زَارَ قَبْرِى بَعْدَ مَوْتِى كَانَ كَمَنْ هَاجَرَ إِلَىَّ فِى حَيَاتِى فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوا فَابْعَثُوا إِلَىَّ السَّلامَ فَإِنَّهُ يَبْلُغُنِى

»؛ (4) كسى كه قبر مرا بعد از مرگ من زيارت كند، مثل كسى است كه با من در زمان حياتم مهاجرت كرده است، اگر نتوانست به زيارتم بيايد، از دور برايم سلام بفرستد كه به من مى رسد.

روايات در اين باب بسيار زياد است، در اكثر آنها متن روايت فريقين يك سان مى باشد، فقط ذيل روايتى كه مربوط به زيارت امامان معصوم عليهم السلام مى شود در منابع روايى اهل سنت ذكر نشده است و الا در صدر روايت اختلافى وجود ندارد و يك نواختى لفظى و معنوى آن كاملًا مشهود مى باشد.

در مورد ديدن برادران دينى امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «

مَنْ زَارَ أخاً فِى جانِبِ الْمِصْرِ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ فَهُوَ زَوْرُهُ وَ حَقُّ عَلَى اللَّهِ أنْ يُكْرِمَ زَوْرَه

»؛ (5) كسى كه برادر دينى خود را


1- وسائل الشيعة، ج 14، ص 326، ح 19323 و ص 329، ح 19326.
2- همان، ص 328، ح 19325.
3- همان، ص 334، ح 19337.
4- همان، ص 337، ح 19344.
5- همان، ص 581، ح 19859 و 19860.

ص: 911

محض رضاى خدا زيارت كند، در حقيقت خدا را زيارت كرده است و حق پيدا مى كند كه خداوند زيارت كننده خود را گرامى بدارد. در اين قسمت نيز روايات زيادى در منابع اسلامى وجود دارد كه دلالت بر اهميت ديد و بازديد مى كند و مسلمانان را نسبت به ملاقات همديگر تشويق مى نمايد. نكته قابل توجه در روايات اين است كه هر عملى كه انجام مى پذيرد، بايد رنگ خدايى داشته باشد و اگر اين رفتارهاى معنوى با نيت پاك همراه بود مستحق پاداش معنوى مى گردد. مفهوم روايات اين است كه اگر كسى براى طلب خود يا ساير نيازمندى هاى شخصى به ديدن كسى مى رود انتظار دريافت بهشت از خداى متعال نداشته باشد.

4. زيارت قبر مسلمانان

زيارتِ آرامگاه هاى مؤمنان و صلحا بدون هيچ اختلافى جايز است. فقط طبق نظر افراطى ابن تيميه حرام مى باشد كه آن مردود و خلاف شرع است. سند حكم او رواياتى است كه مورد نسخ واقع شده چون اوامر بعد از نهى موجب نسخ مورد منهى مى گردد.

در ذيل اين نوشتار به آراى فقهاى اهل سنت و شيعه اشاره خواهم كرد. آن گاه روشن مى گردد كه حكم جواز و مباح بودن زيارت مرقد مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله و قبور مسلمانان مورد اتفاق فريقين است.

ديدگاه فقهاى فريقين در مورد زيارت

خوش بختانه هر دو طايفه از علماى اسلامى در خصوص احترام مرقد مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله توافق نظر دارند و آن را شريف ترين عبادت و بهترين طاعت و با فضيلت ترين ثواب مى دانند، و تأكيد دارند كه هر زاير خانه خدا، قبل يا بعد از طواف بيت اللَّه الحرام سراغ حرم نبوى رفته و به زيارت آن بارگاه ملكوتى بپردازند. در مورد زيارت قبور مؤمنان نيز قايل به جواز بوده همه آن را جزء عمل مشروع تلقى كرده اند كه قبلًا متذكر شوم. نمونه هايى از فرمايشات علماى اسلام در مورد زيارت قبر رسول

ص: 912

خدا صلى الله عليه و آله به قرار ذيل است.

1. نويسنده عون المعبود مى نگارد: «و اعلم أنّ زيارة قبر النبى أشرف من أكثر الطاعات و أفضل من كثير المندوبات لكن ينبغى لمن يسافر أن ينوى زيارة المسجد النبوى ثمّ يزور قبر النبى و يصلّى و يسلّم عليه اللهم ارزقنا زيارة المسجد النبوى و زيارة قبر النبى آمين»؛ (1) 2. نووى دمشقى مى گويد: «فصل فى زيارة قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و أذكارها: إعلم أنه ينبغى لكلّ من حجّ أن يتوجّه إلى زيارة رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، سواء كان ذلك طريقه أو لم يكن، فإنه زيارته صلى الله عليه و آله من أهم القربات و أربح المساعى و أفضل الطلبات». (2) 3. ابوصلاح حلبى مى نويسد: «زيارة رسول اللَّه صلى الله عليه و آله عند قبره و كلّ واحد من الأئمة عليهم السلام من بعده فى مشاهدهم من السنن المؤكّدة و العبادات المعظمة، فى كلّ جمعة أو فى كلّ شهر أو فى كلّ سنة إن أمكن ذلك، و إلّافمرة فى العمر. و من لم يتمكّن من زيارة النبى صلى الله عليه و آله و الأئمة عليهم السلام بحيث قبورهم لبعد داره أو لبعض الموانع فليزر من شاء منهم من حيث هو مصحرا أو من علوّ داره أو من مصلّاه فى كلّ يوم أو فى كلّ جمعة أو فى كلّ شهر». (3) 4. علامه حلى معتقد است كه منظور از زيارت بعد از حج، عام است و استحباب آن شامل زيارت مرقد پيامبر صلى الله عليه و آله و ساير ائمه عليهم السلام مى شود. (4) 5. شيخ حر عاملى مى نويسد: استحباب زيارت رسول خدا صلى الله عليه و آله و ساير ائمه عليهم السلام بعد از حج مورد تأكيد است. (5) با وجود اين كلمات صريح ديگر جاى هيچ ابهام و شكى باقى نمى ماند و اگر كسى با آن همه روايات منصوصه و تصريحات عالمانه شيوخ اسلام در احكام اسلامى ايجاد تشكيك نمايد، در اصل عقيده او بايد ترديد كرد كه آيا واقعاً از روى علم منكر احكام شرعى مى شود يا از روى عناد يا ناتوانى علمى؟!


1- عون المعبود، ج 6، ص 25.
2- الاذكار النووية، ص 204.
3- الكافى فى الفقه، ص 223.
4- منتهى المطلب فى تحقيق المذهب، ج 2، ص 474.
5- هداية الأمة إلى أحكام الأئمة، منتخب المسائل، ج 5، ص 453.

ص: 913

آثار روحى و روانى زيارت

روان شناسان تلاش فراوان دارند كه راهكارهاى مناسبى جهت درمان مشكلات روانى افراد جامعه پيدا نمايند، اما متأسفانه در اين باره از منابع دينى كمك نمى گيرند تا بتوانند با آموزه هاى آن مراجعه كنندگان خود را با اطمينان بيشترى مورد معالجه قرار دهند، علت آن شايد در كم اطلاعى آنان از منابع سرشار دينى باشد. با اين كه در اين منبع فياض، مخصوصاً سخنان گوهر بار ائمه عليهم السلام راهبردهاى بسيار مفيدى وجود دارد كه با تكيه بر آن مى شود بحران هاى روحى و روانى جامعه را كاهش داد و آنها را جهت غلبه بر بيمارى توان بخش نمود. نقش انبيا در رشد و توسعه آموزه هاى روان شناختى، بسيار حايز اهميت است. انبيا يكى پس از ديگرى دانش مورد نياز انسان را كه از طريق وحى به آنان عرضه مى شد دريافت مى كردند كه در اين دانش ها اطلاعات مربوط به انسان و تفسير و تحليل پديده هاى ذهنى و رفتارى وى نيز نهفته بود. (1) در ذيل به قسمتى از اين روش ها اشاره مى شود.

1. رسيدن به آرامش روانى

يكى از مهم ترين آثار زيارت رسيدن به آرامش نسبى است. انسان به لحاظ داشتن عاطفه و احساس سرشار نمى تواند زندگى يك نواخت داشته باشد. يك رنگى در زندگى ملالت آور و كسل كننده است و پيامد انزواگرايى و جامعه گريزى و در نهايت بيمارى افسردگى را در پى خواهد داشت. وقتى انسان در خود احساس دلگيرى مى كند تلاش خواهد كرد تا از اين وضعيت رهايى يابد. چه چيزى مى تواند دنياى سرد و بى روح آدم را در هم بشكند و شادابى را براى او هديه كند؟!

طبيعى است كه بگويم تغيير وضعيت و محيط كمك زيادى مى كند. بنابراين وقتى انسان به ملاقات عزيزان خود مانند پدر، مادر، برادر و ساير وابستگان مى رود و در


1- ديدگاه هاى روان شناختى حضرت آيت اللَّه مصباح يزدى، ص 26.

ص: 914

محيط فاميلى قرار مى گيرد بسيارى از مشكلات و گرفتارى هاى خود را از ياد مى برد، حالت نشاط و سرور به او دست مى دهد. ديدن يك دوست به ميزان زيادى روى روحيه طرفين اثر مى كند، بلافاصله شكوفه خنده را بر لب مى نشاند. چرا بايد ناسنجيده و بدون تأمل اين مواهب الهى را از بندگان خدا گرفت و گفت فقط انسان مجاز است براى سه مسجد بار سفر ببندد لاغير؟!

وقتى انسان بار سفر مى بندد و به زيارت عتبات مى رود، با ديدن آن فضاى سرشار از معنويت، بيشتر خود را در جوار رحمت و مغفرت الهى احساس مى كند و مى انديشد كه بعد مكانى از بين رفته، معرفت الهى حس مى شود و او واقعاً در محضر حضرت رب است. با اين كه انسان هميشه در محضر خدا مى باشد ولى غفلت باعث مى شود كه اين حالت را همه جا نداشته باشد، اما مشاهد مشرفه و قبور صالحان حجاب ها را كنار مى زند و انسان را متنبه مى سازد و در فضاى معنويت غرق مى گرداند.

لذا ناب ترين اشك ها آن جا از ديدگان سرازير مى گردد، دل ها شست وشو مى يابد، اميدها به مغفرت خدا زيادتر گرديده و دعاها خالصانه تر مى شود. شايد به همين خاطر است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «

كنت نهيتكم عن زيارة القبور فزوروها فإنّها تزهد فى الدنيا و تذكّر الآخرة

»؛ (1) من قبلًا شما را از زيارت قبور منع كردم پس به زيارت آنها برويد، چون زيارت اهل قبور زهد در دنيا و يادآورى آخرت را در پى دارد. اين دو عنصر اثر اساسى در تربيت و سازندگى انسان خواهد داشت و راه بندگى را به سوى حضرت رب هموارتر مى كند.

و نيز فرمود: «

... فإنّها ترقّ القلوب و تدمع العين و تذكّر الآخرة

»؛ (2) در زيارت نرمى دل، گريستن چشم و يادآورى آخرت است. انسان با دل شكسته آمادگى براى اخلاص پيدا مى كند، با چشم جوشان از اشك، موفق به طهارت باطنى مى گردد و ياد آخرت


1- كنز العمال فى سنن الأقوال و الأفعال، ج 5، ص 651، ح 42582.
2- همان، ج 5، ص 651، ح 42583.

ص: 915

ضمن اين كه اثر بيشتر در آمادگى دگرگونى را ايجاد مى نمايد، پيامد دل كندن از زرق و برق دنيا و فريب نخوردن مظاهر آن را به همراه دارد. مگر ما در بندگى خداوند به دنبال چه هستيم؟! آيا غير از اخلاص در عبوديت و تقرب الهى را مى طلبيم؟ بدون ترديد راه رسيدن به اين هدف همان است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پس اصرار و التزام به مطلق زيارت نه تنها موجب شرك نيست كه حتى شرك زدايى مى كند و انسان را مى سازد و تربيت مى نمايد.

2. يادآورى مرگ

اثر روحى و روانى ديگر زيارت اين است كه انسان را به ياد مرگ مى اندازد.

گرفتارى هاى دنيا، مشغله هاى فراوان و ... گاهى به حدى پيشرفت مى كند كه انسان سال ها از آن دور مانده و باورش نمى شود كه ممكن است روزى مرگ به سراغ او هم بيايد. انسان غافل در عالم خواب و خيال خويش خوش است و سرمست از باده عيش و نوش، به خود مى بالد و به مظاهر چند روزه دنيا مباهات مى كند.

پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: سراغ زيارتگاه ها و آثار مردگان برويد، شايد تكانى بخوريد و از توهمات ذهنى خود رهايى يافته كمى متنبه شويد. زيارتِ بيماران، و مخصوصاً ديار مردگان، انسان را متوجه مرگ مى كند و اين كه او بايد روزى با دنياى خيالى خود وداع كند.

اميرالمؤمنين عليه السلام وقتى كه با لشكريان خود از جنگ صفين بر مى گشت، در حالى كه لشكرش شكست خورده بود و سخت دچار بحران روحى گرديده بود، پشت دروازه كوفه رسيدند، نزديك قبرستان ايستاده با مردگان سخن گفت تا زنده ها و اطرافيان او متوجه عالم غير مادى شوند و بفهمند كه اين دنيا عمر بس كوتاهى خواهد داشت.

سخنان امام عليه السلام به حدى شورانگيز و تأثيرگذار است كه هر وقت انسان مى خواند به خود مى لرزد و در فكر فرو مى رود. فرمود: «

يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُكِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا

ص: 916

خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِى الْكَلَامِ لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى

»؛ (1) اى ساكنان خانه هاى وحشت زا، گورهاى تاريك، اى خفتگان در خاك، اى غريبان، اى تنهاشدگان، اى وحشت زدگان، شما پيش از ما رفتيد و ما در پى شما روانيم، و به شما خواهيم رسيد. از ما درباره اين دنيا مى پرسيد؟! بدانيد كه خبرهاى بدى براى شما داريم: در خانه هايتان ديگران سكونت گزيدند، زنانتان با ديگران ازدواج كردند، اموال شما در ميان ديگران تقسيم شد. اين خبرى است كه ما داريم، حال شما چه خبر داريد؟ سپس به اصحاب خود رو كرد و فرمود: بدانيد كه اگر اجازه سخن گفتن داشتند، به شما خبر مى دادند كه بهترين توشه براى اين سفر، تقواست. يعنى در آن جا غير از پرهيزگارى الهى هيچ چيزى دست انسان را نمى گيرد.

اين كلام مولى را هر وقت انسان مى خواند عميقاً متأثر مى گردد. حضرت على عليه السلام معلم انسان است، مى خواهد نسل آدمى تربيت شود و از نظر روحى و روانى دگرگون گشته به فكر چاره باشد.

پيامبر صلى الله عليه و آله با توجه به اين ضرورت فرمود: «

فزوروها و ليزدكم زيارتها خيرا

»؛ زيارت قبور موجب خير است. و نيز فرمود: «

فزوروها فانّها تذكركم الموت

»؛ (2) موجب تذكر و يادآورى مرگ مى باشد. خلاصه اين كه انسان از اين طريق ساخته خواهد شد و كم تر مرتكب عصيان، جرايم و هنجارشكنى اجتماعى مى گردد.

3. وسيله عبرت و پندآموزى

در سخنان رسول خدا صلى الله عليه و آله به اين اثر اشاره شده، در يك تعبير فرمود: «

... فزوروها فإنّ فيها عبرة

»؛ به زيارت قبور برويد چون در زيارت آن عبرت آموزى است، يعنى زيارت اهل قبور مايه عبرت مى باشد. در تعبير ديگر آمده است: «

... فزوروها، فإنّ فى زيارتها عظة و عبرة

»؛ (3) اهل قبور را زيارت كنيد، چون در زيارت آنها پند و عبرت آموختن است.


1- نهج البلاغه، ص 655، حكمت 130.
2- المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 375 و 376.
3- إرواء الغليل فى تخريج أحاديث منار السبيل، ج 3، ص 223، ح 772.

ص: 917

و نيز در يك عبارت ديگر آمده است: «

... فزوروها، فإنّ لكم فيها عبرة

»؛ (1) به سراغ اهل قبور برويد، چون براى شما عبرت آموزى دارد و انسان از ديدن آنها پند مى گيرد.

بر خلاف اعتقاد ابن تيميه كسانى كه به زيارت مرقد مطهر پيامبر صلى الله عليه و آله يا فرزندان پاك آن حضرت مى روند، در برابر آنان سر به سجده نمى سايند، آنان را پرستش نمى كنند، چون اين مطلب بديهى است كه عبوديت از آن خداى متعال است. بنابراين مراتب فرمانبرى را كسى عبادت نمى داند، زاير كه به آن جا مى رود، چون محل مناسب براى معرفت است و يك نوع حس نزديكى به خدا در انسان زنده مى شود و محل بود و باش ملائكه است، شيطان در آن جاها راه پيدا نمى كند، اين عوامل موجب مى شود كه انسان توان عبادت خالصانه را پيدا كند و خدا را پاكيزه تر نيايش نمايد. اگر كسى غير از اين موارد را نيت كند مشرك است. البته مشرك اختصاص به آن مكان ها ندارد. مشرك همه جا مشرك است، زمان و مكان در شرك مدخليت ندارد. بنابراين به بهانه شرك، زايران را از ابراز محبت به پيامبر صلى الله عليه و آله و فرزندان او منع كردن، ناشى از يك تحجر و جمود فكرى يا يك نيرنگى سياسى بيش نخواهد بود.

به همين خاطر طرح اين اوهام مورد پذيرش فقهاى اسلام قرار نگرفت و در برابر طراح آن يعنى ابن تيميه واكنش هاى شديد نشان داده شد كه قبلًا اشاره گرديد.

4. همبستگى مستحكم خويشاوندى

گفتم كه مفهوم زيارت تنها ديدن از امكنه و قبور نيست، معناى عام آن شامل كليه ديد و بازديدها و روابط اجتماعى بشر مى گردد، از اين رو از مطلق ملاقات ها تعبير به زيارت مى شود. بعضى از ديدارها در اسلام مورد تأكيد واقع شده و جزء امور دينى مى باشد، مثل ديدار خويشاوندان كه به عنوان يك تكليف دينى ضرورى است.

از لحاظ روحى و روانى بسيارى از انسان ها دچار يك خلأ مى باشند، هر كسى


1- الجامع الصغير فى أحاديث البشير النذير، ج 2، ص 677، ح 9285.

ص: 918

سعى مى كند اين كاستى را به نحوى جبران و پر كند. يكى خلأهاى روحى خود را از طريق مواد مضر چون الكل، شراب، مرفين، مواد مخدر، قماربازى و ... جبران مى كند، روشى كه سرانجام جز تباهى و فرو رفتن در منجلاب بيشتر ندارد. اگر نگويم نصف جمعيت بشر روى زمين به اين سمت كشيده شده اند، حداقل بخش قابل توجهى از مردم دنيا در همين وادى گم گشته اند، تا جايى كه به هشدارهاى عقلاى عالم توجه نمى كنند و روز به روز بر عمق فاجعه افزون مى شود.

بخش ديگر مردم از طريق علم، تحصيلات عاليه، آموختن فنون و كسب تجارب مى كوشند فرصت هاى خود را پر كرده، براى خود سرگرمى مى آفرينند تا در زندگى احساس كمبود نكنند. بخش ديگر مردم از طريق برقرارى روابط اجتماعى، تلاش مى نمايند همكاران صميمى، آشنايان فرهيخته، و نظير آن را پيدا كرده، با هم روابط دوستانه داشته باشند، تا در موقع ضرورت به همديگر پناه برده با مشاوره هم مشكلات روحى و روانى خويش را كاهش داده و حل نمايند.

راهكارهاى مكتب حيات بخش اسلام در اين زمينه قابل توجه است. اگر كسى بنا دارد در سلامت روحى و روانى به سر برد لازم است اين فاكتورها را در نظر داشته باشد.

1. شناخت ضرورت هاى روحى و روانى. تا انسان از مشكلات خود آگاه نباشد، نمى تواند راه چاره براى آن پيدا كند، احساس درد هميشه قبل از اقدام به درمان است.

در تفسير نور آمده است: خطاكار، ابتدا بايد پشيمان شود و به سوى حقّ برگردد، سپس براى استحكام رابطه با خدا، از مقام رسالت كمك بگيرد «فَاسْتَغفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ». گناهكاران نبايد مأيوس شوند، استغفار، توبه و زيارت اولياى خدا، وسيله اى براى بازسازى روحى آنان است «جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا ...». (1)

2. يكى از بهترين روش درمان مشكلات روحى و روانى، توكل و توجه به خدا،


1- تفسير نور، ج 2، ص 32.

ص: 919

پناه بردن به ذات اقدس الهى و درخواست كمك از آن ذات كبريايى است. فلسفه عبادات هم اين است كه ما به خدا نزديك شويم و بتوانيم با او سخن بگوييم. اگر عبادات ما تأثير نمى داشت و دعاهاى ما مثمر ثمر نمى بود خداوند نمى گفت: «ادْعُونى أسْتَجِبْ لَكُمْ إنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ»؛ (1)

مرا بخوانيد تا(دعاى) شما را بپذيرم! كسانى كه از عبادت من تكبّر مى ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند.

3. راه تقرب به خدا منحصر در عبادت نيست، احترام به والدين، دلجويى و شاد كردن دل آنان، يكى از بهترين راه هاى تقرب الهى است. همه با تجربه مى دانيم كه آنچه مايه شادى و سرور بزرگان فاميل، مخصوصاً والدين است، ديدار مرتب آنان، جويا شدن از احوال شان و نشستن در كنار آنان مى باشد، كمك هاى مالى در رتبه بعدى است. اما مؤثرتر از ديد و بازديد نسخه اى وجود ندارد. اين فرمايش پنجمين پيشواى دين امام باقر عليه السلام است كه مى فرمايد: اى خثيمه سلام ما را به شيعيان ما برسان و به آنان سفارش كن كه ... براى ديدن به خانه يكديگر روند، زيرا در اين ديد و بازديد ولايت ما زنده مى ماند. خدا رحمت كند بنده اى را كه ولايت ما را زنده نگهدارد. (2) زندگى زير سايه روشن ولايت موجب آرامش و اطمينان خاطر است و اين بهترين راه براى پر كردن خلأهاى روحى خواهد بود.

و نيز همان بزرگوار مى فرمايد: «

صِلَةُ الأرحامِ تُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ تُسَمِّحُ الْكَفَّ وَ تُطَيِّبُ النَّفْسَ وَ تَزِيدُ فِى الرِّزْقِ وَ تُنْسِئُ فِى الأجَلِ

»؛ پيوند با خويشاوندان و نيكى به آنها خُلق انسان را نيك و او را سخى مى نمايد، باطن را مصفى، و منور مى سازد، روزى را زياد و عمر را طولانى مى نمايد. و اين نمودار آثار و بركات روابط خانوادگى خواهد بود.

اثر ديگر صله رحم اين است كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «

صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ


1- سوره غافر، آيه 60.
2- وسائل الشيعة، ج 12، ص 7، ح 15501.

ص: 920

الْحِسَابَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هِىَ مَنْسَأةٌ فِى الْعُمُرِ وَ تَقِى مَصَارعَ السُّوء

»؛ (1) صله رحم و نيكى در حق آنان حساب روز قيامت را آسان نموده، عمر را طولانى و انسان را از گناه نگهدارى مى كند.

جمع بندى و نتيجه

يكى از مفاهيم دينى و مذهبى ما تحليل مبناى فقهى مشروعيت و حرمت زيارت است. زيارت مفهوم بسيار وسيعى دارد و شامل كليه روابط عاطفى، معنوى، فاميلى و انسانى بشر مى شود. در دنيايى كه بشر امروز از آلودگى هاى مادى و معنوى رنج مى برد، يكى از راه هاى كاهش فشار روحى و روانى انسان برقرارى روابط سالم است.

برقرارى فرايند ديدارى جزء ضرورت هاى روحى و روانى بشريت بوده و در هيچ زمانى تلاش در كاهش اهميت آن انجام نگرفته است. مگر اين كه در قرن هشتم هجرى قمرى فرد سست انديشى خرط القتاط كرد و فتواى تحريم زيارت را صادر نمود، مخصوصاً ديدن از اماكن مقدس و عتبات عاليات را مساوى كفر دانسته حتى زايران مرقد مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله را مشرك خواند.

وى از طرف علما و قضات مصر مورد پيگرد قرار گرفته، بارها از نوشتن، فتوا دادن، حضور در ميان مسلمانان منع و راهى زندان گرديد. اين شخص كسى جز ابن تيميه نبود. افكار سخيف او مى رفت كه به قبرستان اذهان دفن گردد كه وهابيت سر از بيغوله هاى حجاز در آورد و با اخذ قسمتى از فرآورده هاى ذهنى ضلالت آور ابن تيميه نحله وهابيت را تأسيس كردند. حضور اين فرقه ضاله مشكلاتى را براى جهان اسلام پديد آورد و شبهات جديدى را سبب گرديد.

خوش بختانه فقهاى اسلام، اعم از تشيع و تسنن با درايت تمام و عقلانيت كامل، آستين بالا زدند و كليه شبهات موجود را پاسخ مستدل و مطابق با موازين علمى


1- الكافى، ج 2، ص 152، ح 12 و 23.

ص: 921

دادند. امروز وهابيت درمانده تر از هر زمان ديگر ميان منجلاب شك و اوهام گرفتار است. تنها كارى كه از آنها بر مى آيد صدور فتواى تكفير شيعه است. آنها با اين اقدام نامعقول نه تنها كمكى به خود نمى كنند، بلكه مايه آبروريزى خود را فراهم مى سازند.

در اين تحليل علمى دلايل زيادى از منابع اهل سنت ارائه شد كه آنان نيز قايل به جواز زيارت ولو به معناى مصطلح آن هستند و زيارت مرقد مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله جزء آمال آنان نيز مى باشد. همچنين برخى از آثار روحى و روانى زيارت به اختصار مورد ارزيابى و تحليل قرار گرفت و ديديم كه در منابع روايى فريقين دلايل زيادى براى جواز زيارت وجود دارد كه در برخى از آنها به آثار و پيامدهاى روحى و روانى زيارت اشاره شده بود. مخصوصاً در احاديثى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شد كه حضرت مى فرمايد: از هر جا به من سلام كنيد به من مى رسد، دليلى قوى است بر بطلان آنچه كه منكران زيارت مطرح مى نمايند.

ص: 922

فهرست منابع

1. إرواء الغليل فى تخريج أحاديث منار السبيل، محمد ناصر الدين الألبانى، المكتب الإسلامى، بيروت، چاپ دوم، 1405 ق/ 1985 م.

2. الاذكار النووية، محيى الدين أبى زكريا يحيى بن شرف النووى الدمشقى، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع.

3. البشارة و الاتحاف بما بين ابن تيمية و الالبانى فى العقيدة من الاختلاف، حسن بن على السقاف، دار الامام النووى عمان، الاردن، چاپ اول، 1413 ق/ 1992 م.

4. تاريخ الفقه و تطوّراته(المنتخب)، جامع المقاصد، جمعى از بزرگان.

5. تحفة الاحوذى بشرح جامع الترمذى، أبى العلا محمد عبدالرحمن ابن عبدالرحيم المباركفورى، دار الكتب العلمية بيروت، لبنان، 1382- 1353 ق.

6. ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، فراهانى، تهران، چاپ اول، 1360.

7. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، چاپ اول، 1374.

8. تفسير نور، محسن قرائتى، مركز فرهنگى درس هايى از قرآن، تهران، چاپ يازدهم، 1383.

9. الجامع الصغير فى أحاديث البشير النذير، جلال الدين عبدالرحمن بن أبى بكر السيوطى، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت.

10. جواهر الفقه، عبدالعزيز ابن براج قاضى طرابلسى، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول 1411 ق،.

11. ديدگاه هاى روان شناختى آيت اللَّه مصباح يزدى، محمد صادق شجاعى، مركز انتشارات آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره قم، چاپ اول، 1385.

12. سنن ابن ماجة، محمد بن يزيد القزوينى، دار الفكر، لبنان، 1409.

13. السيف الصقيل فى الرد على ابن زفيل، أبى الحسن تقى الدين على بن عبد الكافى السبكى، مكتبة زهران.

ص: 923

14. شعب الايمان، احمد بن الحسين البيهقى، دار الفكر، بيروت، چاپ اول، 1424 ق/ 2004 م.

15. صحيح البخارى، محمد بن اسماعيل بن ابراهيم ابن المغيرة البخارى الجعفى، باب فضل الصلاة فى مسجد مكة و المدينة، دار الفكر، 1401 ق/ 1981 م.

16. صحيح مسلم، مسلم النيسابورى، دار الفكر، بيروت، لبنان.

17. عون المعبود شرح سنن أبى داود، أبى الطيب محمد شمس الحق العظيم آبادى، مع شرح الحافظ شمس الدين ابن قيم الجوزية، دار الكتب العلمية، بيروت.

18. فتح القدير، محمد بن على شوكانى، دار ابن كثير، دار الكلم الطيب، دمشق، بيروت، چاپ اول، 1414 ق.

19. فرهنگ ابجدى عربى- فارسى، رضا مهيار، اسلامى، تهران، چاپ اول، 1410 ق.

20. فرهنگ بزرگ سخن، حسن انورى، سخن، تهران، چاپ اول، 1381.

21. فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى، جعفر سبحانى، توحيد، قم، چاپ اول، 1373.

22. فرهنگ معاصر فارسى، نسرين حكمى و نسترن حكمى، مؤسسه فرهنگ معاصر، تهران، چاپ سوم، 1381.

23. فيض القدير شرح الجامع الصغير من أحاديث البشير النذير، محمد عبدالرؤوف المناوى، دار الكتب العلمية، بيروت، لبنان.

24. كافى، محمّد بن يعقوب كلينى، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365.

25. الكافى فى الفقه، ابوالصلاح تقى الدين بن نجم الدين حلبى، اصفهان، چاپ اول، 1403 ق.

26. كنز العمال فى سنن الأقوال و الأفعال، على المتقى بن حسام الدين الهندى، دار الكتب العلمية، بيروت، چاپ اول، 1419 ق/ 1998 م.

27. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، نورالدين على بن ابى بكر الهيثمى، بتحرير الحافظين الجليلين: العراقى و ابن حجر، دار الفكر، بيروت، 1425 ق/ 2005 م.

ص: 924

28. مجموعه آثار 1، «شفاعت»، مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، تهران، چاپ پنجم، 1373.

29. المستدرك على الصحيحين، أبى عبداللَّه الحاكم النيسابورى، بى تا و بى جا.

30. مصنف ابن أبى شيبة فى الأحاديث و الأثار، عبداللَّه بن محمد بن أبى شيبة إبراهيم بن عثمان ابن أبى بكر بن أبى شيبة الكوفى العبسى، مكتب الدراسات و البحوث فى دار الفكر، بيروت.

31. منتهى المطلب فى تحقيق المذهب، علامه حسن بن يوسف بن مطهر اسدى حلى، مجمع البحوث الإسلامية، مشهد، ايران، چاپ اول، 1412 ق.

32. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، مشهور، قم، چاپ اول، 1379.

33. وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم، 1409 ق.

34. هداية الأمة إلى أحكام الأئمة، منتخب المسائل، محمد بن حسن بن على حرّ عاملى، مجمع البحوث الإسلامية، مشهد، ايران، چاپ اول، 1412 ق.

ص: 925

11. نقش مكان هاى زيارتى در همبستگى اسلامى

محسن جان پرور و اكرم تقى زاده ساروكلايى

چكيده

تلاش براى همبستگى و اتحاد كشورهاى اسلامى، موضوعى است كه فكر و انديشه مسلمانان روشنفكر و صاحب نظران و انديشمندان اسلامى را به خود معطوف ساخته است.

در اين راستا، فرهنگ زيارت و نقش زيارتگاه هاى اسلامى، در تقويت اين همبستگى بين مسلمانان، جايگاه ويژه اى دارد و مسلمانان مى توانند با تأكيد و تكيه به اين ميراث با ارزش، در تقويت همبستگى و اتحاد ميان خود، مقابله با فرهنگ هاى بيگانه استفاده كنند. در اين بين، زيارتگاه هاى بزرگ جهان اسلام مانند مكه(مكرمه)، مدينه(مسجد النبى) و بيت المقدس، داراى جايگاه ويژه و ارزش والايى در بين تمامى مسلمانان(كشورهاى اسلامى) هستند، و همچنين زيارتگاه هايى مانند نجف، كربلا، كاظمين، مشهد، سامرا كه در بين مسلمانان شيعه مذهب جايگاه ويژه اى داشته و در بين ديگر مسلمانان نيز از احترام خاصى برخوردارند، ظرفيت بالايى در اتحاد و همبستگى بين مسلمانان دارا مى باشند. اين كشورها مى توانند با استفاده از اين ظرفيت ها و تقويت فرهنگ زيارت در بين مسلمانان، به عنوان يكى از عوامل اتحاد، همبستگى بين خود را تقويت نموده و باعث گسترش احترام و عزت مسلمانان در جهان و توسعه اسلام و صلح و آرامش جهانى شوند.

كليدواژه ها: جهان اسلام، زيارتگاه، همبستگى اسلامى، زيارت.

مقدّمه

جهان اسلام با وجود ظرفيت هاى زياد براى توسعه و همبستگى، امروزه با چالش هاى درونى و بيرونى بى نظيرى مواجه شده است. اين موضوع، با ورود به قرن

ص: 926

بيست و يكم، مسلمانان را با تجديد نظر و بحث بر سر جامعه سنتى و گاهى نيز اعاده آن با جلوه هاى نوين، در تلاش براى مقابله با معضلات عظيم در جنبه هاى مختلف قرار داده است. برخى از اين موارد، به پاسدارى از ارزش هاى فرهنگى متعلق به روند احياى ميراث اصيل و ريشه دار فرهنگى و برخى ديگر با بازنگرى در تنظيم مفاهيم فرهنگى، طبق ارزش هاى ياد شده و به منظور پر بار ساختن محتواى آنها با ديدگاه هاى اسلامى برگرفته از قرآن كريم، ارتباط دارد، تا بتواند در برابر چالش هاى فرهنگى معاصر، به گونه اى روابط فرهنگى موجود همبستگى ميان مسلمانان را تقويت كنند. فرهنگ زيارت و نقش زيارتگاه هاى اسلامى، در تقويت اين همبستگى بين مسلمانان، جايگاه ويژه اى دارد. مسلمانان مى توانند با تأكيد و تكيه به اين ميراث با ارزش، از آن در تقويت همبستگى و اتحاد ميان خود و مقابله در برابر فرهنگ غربى و سنگ اندازى ها و مداخلات دشمنان اسلام استفاده كنند.

در اين بين، زيارتگاه هاى بزرگ جهان اسلام مانند مكه(مكرمه)، مدينه(مسجد النبى) و بيت المقدس، از جايگاه ويژه و ارزش والايى در بين تمامى مسلمانان كشورهاى اسلامى برخوردار هستند. همچنين زيارتگاه هاى نجف اشرف، كربلا، كاظمين، مشهد مقدس، سامرا- كه در بين مسلمانان شيعه مذهب، جايگاه ويژه اى داشته و در بين ديگر مسلمانان نيز از احترام خاصى برخوردارند-، توان بالايى در اتحاد و همبستگى اين كشورها دارند. كشورهاى اسلامى مى توانند با استفاده از اين ظرفيت هاى بالاى اعتقادى و ارزشى، همبستگى بين خود براى مقابله با دشمنان اسلام و همچنين براى جلوگيرى از بروز اختلافات بين خود، استفاده كرده و باعث گسترش احترام و عزت مسلمانان در جهان و توسعه اسلام و صلح و آرامش جهانى شوند.

واژه زيارت

زيارت در لغت، آهنگ كردن و از نظر شرعى حاضر شدن در محضر پيامبر، امام يا مؤمنى است. بنابراين زيارت پيامبر و امام معصوم يا شهيدان در زمان زنده بودن يا

ص: 927

پس از رحلت آنان تفاوتى ندارد؛ زيرا آنها در حقيقت همان گونه كه در آيه كريمه قرآن آمده است: «زنده اند و در پيشگاه پروردگارشان روزى مى خورند» (1). (2) زيارت اكثراً براى انجام يك كردار يا فريضه دينى و در اماكن مذهبى انجام مى شود، اماكنى كه براى پيروان آن دين، مقدس به شمار مى آيند. البته پديده زيارت كمابيش در بيشتر اديان جهان وجود دارد.

جهان اسلام

اكنون جهان اسلام، شامل حدود پنجاه كشور است كه همه يا اكثريت جمعيت آنها مسلمان اند. چهل كشور از اين كشورها خود را رسماً كشور اسلامى قلمداد مى كنند.

حدود نيمى از اين كشورها كه يك چهارم جمعيت مسلمانان جهان را در بردارند، در خاورميانه و شمال آفريقا جاى دارند. با اختلاف زياد، بيشترين جمعيت مسلمان در خارج از منطقه در اندونزى، بنگلادش، پاكستان و هندوستان قرار دارند. از طرف ديگر، حدود 93 درصد مردم خاورميانه و شمال آفريقا مسلمان مى باشند. كم تر از 3 درصد مسيحى و حدود 3 درصد داراى مذهب هاى قبيله اى هستند- عمدتاً در جنوب سودان- و كم تر از 2 درصد يهودى مى باشند. (3) اين مجموعه عظيم جغرافيايى جهان اسلام، سرزمينى را به طول يازده هزار كيلومتر و به عرض بيش از پنج هزار كيلومتر، با تركيبى بسيار متنوع- از نظر انسانى و طبيعى- شامل مى شود. در حال حاضر جهان اسلام، از ديدگاه جغرافياى سياسى، به چهار بخش كاملًا متفاوت، قابل تفكيك و بررسى مى باشد. اين چهار بخش عبارتند از:

1. مركز جهان اسلام، كه در حقيقت گهواره جهان اسلام و منطبق با بخش جنوب غربى آسيا يا خاورميانه است.


1- سوره آل عمران، آيه 168.
2- آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و بزرگان و صحابه و تابعين، ص 15.
3- جغرافياى سياسى خاورميانه و شمال آفريقا، ص 30.

ص: 928

2. شمال جهان اسلام، كه دربردارنده آسياى مركزى و قفقاز است.

3. غرب جهان اسلام، كه شامل كشورهاى شمال افريقا و شمال شرق و بخش هاى ديگر افريقا است.

4. شرق جهان اسلام، كه از مرزهاى شرقى ايران آغاز شده و تا كرانه هاى غربى اقيانوس آرام گسترش مى يابد. (1)(نقشه 1)

جايگاه سياسى مكان

مكان، مركز عمل آگاهانه و ارادى انسان ها است. مركزى است كه در آن از رويدادهاى مختلف، تجربه زندگى مى آموزيم. رويدادها و عملكردهاى آگاهانه، تنها در ساخت مكان هايى معين پر اهميت جلوه مى كنند. علت افتراق مكان ها، تمركز ارزش ها، ديدگاه ها، هدف ها و تجربه هاى مختلف در آنهاست (2) كه باعث آن مى شود كه مكان مطلوبيت سياسى پيدا كند و توجه بازيگران را به خود جلب نمايند. به عبارتى ديگر، آنها بار سياسى به خود مى گيرند و بدين ترتيب ماهيت ژئوپليتيكى مى يابند. (3) با توجه


1- جغرافياى سياسى جهان اسلام، ص 31- 32.
2- انديشه هاى نو در فلسفه جغرافيا، ج 1، ص 275.
3- اصول و مفاهيم ژئوپليتيك، ص 156.

ص: 929

به اين بار ژئوپليتيكى است كه مى توانند نقش خود به عنوان عامل مؤثر و ارزشمند در عرصه هاى مختلف، مانند همبستگى و پيوند گروه هاى انسانى، به نمايش بگذارند.

همبستگى اسلامى

اندكى توجه به مفاهيم اسلامى به خوبى نشان مى دهد كه اسلام، دين فطرى و بشرى و در نتيجه يك ايدئولوژى الهى براى عموم افراد انسان ها در تمام زمان ها و مكان هاست. اين مسأله مسلّم است كه در دين اسلام، مليت و قوميت به معنايى كه امروزه ميان مردم جهان مصطلح است، به هيچ وجه اعتبارى ندارد؛ بلكه اين دين به همه ملت ها و اقوام مختلف جهان با يك چشم نگاه مى كند و از آغاز نيز دعوت اسلامى به ملت و قوم مخصوصى اختصاص نداشته است. به همين جهت از نظر قرآن، اساساً بشر خلق شده است كه امت واحد باشد: «و مَا كَانَ النَّاسُ إِلَّآ أُمَّةً وَ حِدَةً فَاخْتَلَفُوا ...»؛ (1) مردم در اصل، يك ملت واحد بودند، سپس اختلاف پيدا كردند.

نقش همبسته سازى اسلام از اين جهت است كه عملًا تمام جنبه هاى زندگى را تحت تأثير قرار مى دهد و با تجويز دستورات اخلاقى، تمامى مسلمانان را بى توجه به نژاد يا زبان به صورت يك جامعه معنوى(امت) متحد در مى آورد. در سراسر دارالاسلام(قلمرو اسلامى) مسلمانان بايد پنج ركن دين(يا تكاليف اصلى) را رعايت كنند. شكل و محتواى اين نمازها از نظر جغرافيايى تغيير چندانى نمى كند.

مهم اين است كه كليه مسلمانان در موقع نماز، به طرف خانه خدا و كعبه در مكه مى ايستند كه اين يگانگى آنها و نقش وحدت بخش اسلام را مورد تأييد قرار مى دهد. (2) همچنان كه على رغم همه تفاوت هاى موجود در سراسر جهان اسلام، امت اسلامى آن گونه كه در طول تاريخ شكل گرفته و آن طور كه بايد آن را باز شناخت، امتى است كه نمى تواند گذشته خويش را از اسلام جدا سازد؛ اسلامى كه جزء تاريخ و


1- سوره يونس، آيه 19.
2- جغرافياى سياسى خاورميانه و شمال آفريقا، ص 309.

ص: 930

فرهنگ ملت هاى اسلامى گرديده و گاهى باعث به وجود آمدن برخى از اين ملت ها شده است. اين اسلام، در مقابل مسيحيت پيچيده، آيين عبادى و اعتقادى ساده و انعطاف پذيرى را عرضه مى دارد كه خود را با ساختارهاى كهن ملت ها هماهنگ مى سازد. (1) و با علقه هاى فرهنگى قوى و جهانى خود، قابليت خاصى براى ايجاد همبستگى بين المللى مى دهد كه از ديگر اديان جهان بسيار بيشتر است. (2) از سوى ديگر، انعطاف پذيرى اسلام است كه خود، ضامن مقاومت و در نتيجه انسجام آن شده و مى تواند باشد. (3) مكان هاى بزرگ زيارتى جهان اسلام

1. مكه(مسجد الحرام)

شهر مكه مركز حجاز است؛ منشأ دين مبين و قبله مؤمنين و مولد سيد المرسلين، زيارتگاه مؤمنين و تمام مسلمانان جهان است. فلسفه پيدايش اين شهر كه به نام «امّ القرى» نيز شناخته مى شده، به دو جهت است: نخست مركزيت عبادى و دوم مركزيت تجارى. اسامى ديگر مكه عبارتند از: كعبه، عرش اللَّه، بلد الحرام، بيت الحرام، ام رحم، بكه و ....

در سال دوم هجرت، قبله مسلمانان از بيت المقدس به سوى كعبه تغيير كرد و اين نشان داد كه مكه و كعبه همواره پايگاه اصلى اسلام بوده و خواهد بود. اين اقدام، علاوه بر پيروزى فرهنگى بر يهود، پيروزى بر قريش نيز بود كه كعبه را در انحصار خود و عقايد شرك آلودشان قرار داده بودند. در واقع با اين حركت، دين ابراهيم كه اساس آيين هاى توحيدى بود، به معناى واقعى احيا گرديد. خداوند در قرآن در اين باره فرمود: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّمَآءِ فَلَنُوَلّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَلهَا فَوَلّ وَجْهَكَ شَطْرَ


1- اسلام و تمدن اسلامى، ص 632.
2- احساس محاصره ژئوپليتيك اسلام و غرب، ص 260.
3- اسلام و تمدن اسلامى، ص 642.

ص: 931

الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ»؛ (1)

ما به هر سو گردانيدن رويت در آسمان را نيك مى بينيم. پس تو را به قبله اى كه بدان خشنود شوى، برگردانيم؛ پس روى خود را به سوى مسجد الحرام كن؛ و هر جا بوديد، روى خود را به سوى آن برگردانيد.

2. مدينه(مسجد النبى)

پيامبر صلى الله عليه و آله در ماه ربيع الأول سال 622 ميلادى به يثرب آمد و با آمدن آن حضرت، نام اين شهر به مدينة النبى تبديل شد. رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در همان آغاز، مدينه را چون مكه «حرم» دانست. بر اين اساس، مكه حرم خدا و مدينه حرم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله است.

بنابراين، اين بهترين شرافتى بود كه مدينه مى توانست به دست آورد.

همچنان كه در روايتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «

اللّهُمَّ انَّ ابْراهيم حَرَّم مَكَّةَ فَجَعَلَها حَرَماً وَ إنّى حرّمت المدينة ما بَين مأْزمَيها، أن لايهراق فيها دم و لايحمل فيها سلاح لقتال

»؛ (2) خداوندا! ابراهيم مكه را حرم قرار داد و من مدينه را كه حد فاصل دو كوه عير و ثور است؛ آن گونه كه خونى در آن ريخته نشود و سلاح براى جنگ در آن حمل نگردد.

ضمناً از آن جا كه مدفن و زيارتگاه چهار امام شيعيان در قبرستان بقيع واقع در مدينه مى باشد، بر اهميت و تقدّس آن افزوده است.

3. بيت المقدس(مسجد الاقصى)

اورشَليم كه در زبان عبرى: يِروشالاييم، در عربى: القُدس و در فارسى: بيت المقدس ناميده شده، نام شهرى است در خاورميانه. اين مكان، محل تلاقى سه دين بزرگ آسمانى يعنى اسلام و مسيحيت و يهود است. و همين امر باعث شده است كه اين شهر از مقدس ترين و مهم ترين مكان هاى روى زمين باشد. براى مسلمان اين جا قبله اول و محل معراج حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله است؛ حضرت سليمان عليه السلام به فرمان خدا


1- سوره بقره، آيه 144.
2- صحيح مسلم، ج 1، ص 448- 449، ح 475.

ص: 932

در اين مكان، معبدى ساخت و از اين رو، اين جا براى يهود مقدس ترين مكان شد.

حضرت عيسى عليه السلام در اين مكان به عبادت مى ايستاد و بدين جهت اين جا براى مسيحيان مقدس شده است. همچنين در قرآن كريم، در آيه «سُبْحنَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ ى لَيْلًا مّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى»؛ (1)

نام مسجدالاقصى اشاره شده كه مربوط به معراج پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است اين خود، نشانگر عظمت و احترام اين مكان است.

شكل(2) محدوده تأثيرگذارى مكه مكرمه، مدينه و بيت المقدس در جهان اسلام

4. نجف اشرف

نجف، يعنى سرزمين سخت و بلند و اين شهر را به علت قرار گرفتن در بلندى، «نجف» ناميده اند. از طرف ديگر، در كنار اين سرزمين، درياچه اى نيزار بوده به نام «بحر النى» كه به مرور زمان خشك شده است و بدين لحاظ مى گفتند: «النى جف»؛ يعنى درياچه نى خشك گرديده، و نجف، مخفّف آن است. شهر مقدس نجف اشرف در 180 كيلومترى جنوبى بغداد و هشتاد كيلومترى جنوب شرقى كربلا واقع شده است. (3) نجف به خاطر قرار گرفتن حرم مطهر امام اول شيعيان على بن ابى طالب عليه السلام در آن، از سوى شيعيان داراى جايگاه والايى است. همچنين در نظر ديگر مسلمانان جهان نيز از عزت و احترام و جايگاه خاصى برخوردار است.


1- سوره اسراء، آيه 1.
2- سوره اسراء، آيه 1.
3- راهنماى عتبات مقدسه و اماكن باستانى عراق، ص 56.

ص: 933

5. كربلا

اسم كربلا كه از «كرب» و «بلا» گرفته شده است، به معناى سرزمين غم و اندوه، مشقت و رنج و نيز به معناى آزمون در خير و شر مى باشد. نام هاى ديگر اين سرزمين «طف»، «نينوا» و «غاضريه» است. اين شهر در جنوب غربى و در حدود صد كيلومترى بغداد واقع مى باشد. (1) كربلا به خاطر قرار گرفتن حرم مطهر حضرت امام حسين عليه السلام و برادر بزرگوارشان حضرت ابوالفضل عليه السلام و ديگر ياران امام حسين در قيام عاشورا، داراى جايگاه ويژه اى در نزد مسلمانان، به ويژه شيعيان است.

6. كاظمين

كاظمين يعنى دو كاظم، واژه كاظم به معناى فرو نشاننده خشم، و بردبارى مى باشد.

كاظم لقب امام هفتم بزرگوار شيعه، امام موسى بن جعفر عليه السلام بوده كه ايشان را با نهمين امام جواد عليه السلام به جهت تغليب كاظمين ناميده اند. به لحاظ اين كه هر دوى ايشان در اين شهر مدفون هستند، به كاظمين يا كاظميه شهرت يافته است. اين شهر در شمال غربى بغداد واقع شده است؛ شهرى كوچك و قديمى كه بيشتر اهالى آن را شيعيان تشكيل مى دهند. هم اكنون به جهت وسعت يافتن شهر بغداد، كاظمين به اين شهر متصل گشته است. (2) از آن جا كه اين شهر در مركز سياسى كشور عراق واقع گرديده است، مى تواند جايگاه خوبى براى برقرارى و توسعه روابط مسالمت آميز و متحد كننده بين شيعيان و اهل سنت در اين كشور داشته باشد.

7. مشهد الرضا

مشهد به دو معنى است: محلّ شهود كه مشاهد، جمع آن است؛ يا اين كه به معنى شهادتگاه مى باشد. مشهد، بزرگ ترين شهر از شهرهاى شمال شرقى ايران و مركز استان خراسان رضوى است. اين شهر با دو و نيم ميليون نفر جمعيت، دومين شهر پرجمعيت ايران است.


1- همان، ص 42.
2- همان، ص 30.

ص: 934

وجود زيارتگاه و بارگاه ملكوتى حضرت امام رضا عليه السلام، هشتمين امام شيعيان جهان، در اين شهر، سالانه بيش از سيزده ميليون زاير را به اين ديار مى كشاند. اين شهر به لحاظ جمعيتى و به اين لحاظ كه در كشور شيعه مذهب ايران است از جنبه هاى مختلف سردمدار جهان اسلام، به ويژه شيعيان بوده و از قدرت بالاى ژئوپليتيكى در بين كشورهاى جهان اسلام برخوردار است. بر اين اساس مى تواند نقش ايران در اتحاد و همبستگى بين جهان اسلام، به ويژه جايگاه شهر زيارتى مشهد الرضا را به خوبى نشان دهد.

8. سامرا

سامرا مخفّف «سرّ مَن رآه» به معنى شاد شدن هر بيننده مى باشد. شهر زيارتى سامرا، در حدود 125 كيلومترى شمال بغداد، در استان صلاح الدين و در بين راه بغداد و موصل واقع شده است. حرم مطهر و زيارتگاه دهمين و يازدهمين امامان شيعيان يعنى حضرت امام هادى عليه السلام و امام حسن عسكرى عليه السلام در آن جا واقع شده است. (1) البته غير از شهرهاى زيارتى مذكور، شهرهاى ديگرى هستند كه از ويژگى هاى خاصى برخوردار هستند، از آن جمله است شهر مذهبى قم كه مدفن حضرت معصومه عليها السلام مى باشد.

شكل(2) محدوده تأثيرگذارى نجف، كربلا، كاظمين، مشهد و سامرا در جهان اسلام


1- همان، ص 79.

ص: 935

نقش مكان هاى زيارتى در همبستگى اسلامى

اسلام خود را به عنوان يك دين جامع و داراى برنامه و طرح كامل از نظم اجتماعى و به عنوان شيوه اى براى زندگى عالى معرفى مى كند. اين دين بر پايه مجموعه اى از قوانين و اصولى استوار است كه به صورت ابدى، از سوى خدا و مستقل از خواسته هاى پيروان آن تعيين شده است. بنابراين اسلام نقش مهمى در زندگى مسلمانان ايفا كرده و اين نقش همچنان ادامه خواهد داشت. (1) چنان كه شاهد هستيم، اسلام علاوه بر كنگره سراسرى سالانه در مكه معظمه توانسته است همواره گردهمايى هاى مذهبى، و فرهنگى و اقتصادى خود را داشته باشد؛ همچنين از نظر سياسى توانسته در صورت بروز اختلاف ميان برخى كشورهاى اسلامى، در رفع آن از فكر و انديشه يكى از اعضا و يا از وجدان عمومى امت اسلامى استمداد بطلبد. يا اين كه از نقش و تأثير فرهنگى و بار احساسى اوقات و اماكن اسلامى، مثل ماه رمضان و يا شهر مكه، پيوسته در اين زمينه استفاده كند. (2) از آن جا مكان ها شامل ارزش هاى ويژه و خاص خود هستند، مى توانند بار احساسى فراوانى براى انسان ها همراه داشته باشند. (3) مكان هاى زيارتى جهان اسلام از ارزش هاى والاى مذهبى و فرهنگى در بين مسلمانان برخوردار مى باشند، و به عنوان تداعى كننده چنين بار احساسى براى مسلمانان، مى توان با استفاده و تقويت اين بار احساسى اتحاد و انسجام را بين مسلمانان و كشورهاى اسلامى تقويت كرد. همچنان كه امام خمينى رحمه الله به كرات اعلام كرده است كه حج- زيارت مكه كه كليه مسلمانان به انجام آن براى يك بار در زندگى خود سفارش شده اند- يك رويداد كاملًا سياسى است. زيرا احكام اسلام، محدود به رابطه خصوصى ميان انسان و خدا نيست؛ بلكه به منش حكومت و تعهد حاكم به اجراى وظيفه تاريخى خود، در جارى كردن قانون اساسى در زندگى مردم نيز


1- جنبش هاى اسلامى معاصر در جهان غرب، ص 246.
2- اسلام و تمدن اسلامى، ص 643.
3- درآمدى نو بر جغرافياى سياسى، ص 34.

ص: 936

گسترش مى يابد. (1) اين امر خود باعث ارتباط، همبستگى و اتحاد كشورهاى اسلامى مى شود، كه آثار و نتايجى را به دنبال خواهد داشت. اين موضوع را به خوبى مى توان در انديشه امام خمينى رحمه الله يافت و در قالب چند محور زير بيان كرد:

1. بازگشت مجد و عظمت مسلمين؛

2. پيروزى مسلمانان بر دشمنان؛

3. استقلال كشورهاى اسلامى؛

4. آسيب ناپذير شدن مسلمين. (2) نتيجه گيرى

جهان اسلام با وجود ظرفيت هاى زياد براى توسعه و همبستگى، امروزه با چالش هاى درونى و بيرونى بى نظيرى مواجه شده است(شكل 3) كه هر يك از آنها چنان كه شاهد هستيم به اشكال مختلف، كشورهاى اسلامى را تحت تأثير قرار داده و آنها را با چالش مواجه كرده اند(چنان كه آمريكا عراق و افغانستان را به اشغال در آورده و اسرائيل همچنان فلسطين را تحت اشغال خود دارد و ...) و با سنگ اندازى هاى خود مانع اتحاد، همبستگى و توسعه اين كشورها شده اند. فرهنگ زيارت و مكان هاى زيارتى جهان اسلام، مانند مكه، مدينه، بيت المقدس، نجف اشرف، كربلا، كاظمين، مشهد و سامرا، اين ظرفيت را كه نقش برجسته اى، هم از نظر روحى و هم از نظر همبستگى و وابستگى كه مى توانند در بين اعضا ايجاد كنند، دارا مى باشند. كشورهاى اسلامى مى توانند از ظرفيت هايى كه مكان هاى زيارتى در اختيارشان مى گذارند، در مقابل توطئه هاى تفرقه انگيز دشمنان جهان اسلام استفاده كرده و موجب همبستگى و اتحاد خود شوند و عزت و احترام مسلمانان و كشورهاى


1- احساس محاصره ژئوپليتيك اسلام و غرب، ص 123.
2- ر. ك: وحدت كشورهاى اسلامى از ديدگاه امام خمينى.

ص: 937

خود را دوباره احيا كنند و چهره ابهام آميزى را كه دشمنان اسلام از اسلام، به عنوان دين جنگ و خون ارائه كرده اند، تغيير داده و حقيقت دين اسلام را كه دين صلح و آرامش است، به تمامى دنيا معرفى كنند.

ص: 938

فهرست منابع

1. آرامگاه هاى خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و بزرگان و صحابه و تابعين، سيد عبدالرزاق كمونه حسينى، ترجمه عبدالعلى صاحبى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1371.

2. احساس محاصره ژئوپليتيك اسلام و غرب، گراهام فولر و يان لسر، ترجمه عليرضا فرشچى و على اكبر كرمى، تهران، دوره عالى جنگ دانشكده فرماندهى و ستاد سپاه، چاپ اول، 1384.

3. اسلام و تمدن اسلامى، آندره ميكل و هانرى لوران، ترجمه حسن فروغى، تهران، سمت، 1381.

4. اصول و مفاهيم ژئوپليتيك، محمد رضا حافظ نيا، مشهد، پاپلى، 1385.

5. انديشه هاى نو در فلسفه جغرافيا، حسين شكويى، تهران، گيتاشناسى، چاپ ششم، 1382.

6. تحليل و بررسى همپوشى سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران در تعامل با جمهورى آذربايجان با واقعيت هاى ژئوپليتيك، رضا حسين پور پويان، پايان نامه دوره كارشناسى ارشد، دانشگاه تربيت مدرس، تهران، 1385.

7. جغرافياى سياسى جهان اسلام، عزت اللَّه عزتى، تهران، سمت، 1378.

8. جغرافياى سياسى خاورميانه و شمال آفريقا، آلاسداير درايسدل و جرالد اچ. بليك، ترجمه دره ميرحيدر، تهران، دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، چاپ چهارم، 1374.

9. جنبش هاى اسلامى معاصر در جهان غرب، مجموعه مقالاتى پيرامون اسلام، جهانى شدن و پست مدرنيته، ابوبكر بقادر، مترجم: مرتضى بحرانى، تهران، مجلس شوراى اسلامى، 1384.

10. درآمدى نو بر جغرافياى سياسى، ريچارد موير، ترجمه دره مير حيدر و يحيى صفوى.

سازمان جغرافياى نيروهاى مسلح، تهران، 1379.

ص: 939

11. راهنماى عتبات مقدسه و اماكن باستانى عراق، حيدر شجاعى، تهران، مجمع علمى و فرهنگى مجد، چاپ دوم.

12. صحيح مسلم، معالم المدينة المنوره.

13. وحدت فعاليت هاى اسلامى، تنها راه وحدت اسلامى، مجموعه مقالات بيدارى اسلامى، چشم انداز آينده و هدايت آن، محمد بن ناصر العبودى، تهران، معاونت فرهنگى مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى، 1384.

14. وحدت كشورهاى اسلامى از ديدگاه امام خمينى، حميد زنگنه.

ص: 940

سفيد

ص: 941

من الحمد لله تمهيد ع لا عز و جل ين دا فهرس د

12. جايگاه سياسى و اقتصادى زيارت

نرگس قاسمى

چكيده

زيارت علاوه بر آثار معنوى نتايج مادى نيز دارد كه در اين پژوهش به بخشى از آن پرداخته شده است. در اين تحقيق از كتب، مقالات و گزارش هاى موجود كه به بحث نتايج اقتصادى و سياسى زيارت پرداخته اند استفاده شده است. به عبارت ديگر، روش تحقيق، كتابخانه اى و اسنادى است. اين مقاله به دنبال پاسخ اين سؤالات است كه اهميت زيارت چيست؟ جايگاه سياسى زيارت كجاست؟ نتايج اقتصادى زيارت چه مى تواند باشد؟ نتيجه اين بررسى نشان مى دهد كه زيارت علاوه بر اثرهاى معنوى داراى نتايج سياسى، مانند آموزش تسليم ناپذيرى، دلاورى و غيرت ورزى نسبت به اسلام، دفاع از فضيلت و كرامت انسانى، جذب جمعيت، احيا و توسعه شهر، نشانگر اعتراض سياسى و ... و در بعد اقتصادى نيز اشتغال زايى، ايجاد درآمد ارزى براى كشور، توسعه شبكه هاى ارتباطى و حمل و نقل و ... را موجب مى شود.

كليدواژه ها: زيارت، جايگاه سياسى زيارت، جايگاه اقتصادى زيارت، جهانگردى.

مقدمه

از آن جا كه اعتقادات هر سرزمين براى مردم آن ديار از اهميت فوق العاده اى برخوردار است، نوع نگرش به آن نيز بسيار مهم است. تجربه چين، امارات متحده عربى و بسيارى از كشورهاى ديگر در سال هاى اخير، حاكى از اين است كه فراهم كردن زيرساخت هاى مناسب در خصوص گردشگرى، رشد اقتصادى و افزايش قابل

ص: 942

توجه درآمد را براى اين كشورها به ارمغان آورده است و در برخى موارد، مانند عربستان جايگاه خاصى از نظر سياسى براى آنان تعريف نموده است.

ويژگى هايى كه باعث شده زيارت به عنوان يك مقوله قابل توجه در اين مطالعه انتخاب شود، نتايج عمده سياسى و اقتصادى مانند زودبازده بودن و عدم نياز به سرمايه گذارى كلان، مزيت هاى اجتماعى، فرهنگى و زيست محيطى و ايجاد امنيت و توسعه در روابط سياسى بين كشورهاست.

اهميت زيارت

هدف اسلام ارتقا و رشد معنوى و مادى انسان و سوق دادن اوست به آنچه بايد باشد و بردن او به جايى كه بايد برودو رساندن به جايى كه بايد برسد و توجه دادن انسان به اصل والاى «از اويى و به سوى اويى». از اين رو اسلام از هر زمينه، مناسبت، فرصت، زمان، زمين، مقام و مكانى در اين مسير استفاده مى كند و براى هر كس، در هر جا و هر زمان و هر شرايط تكليف، برنامه و دستور العملى قرار داده است.

يكى از اين تكاليف زيارت است. زيارت عامل «توجه به خدا»، «تحول روحى» و «توبه» است. براى مثال قرآن كريم مى فرمايد: ابراهيم و فرزندش اسماعيل اساس خانه كعبه را نهادند،(هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بر مى افراشتند) (1) و چون ساخته شد به ابراهيم دستور رسيد كه خانه را براى طواف كنندگان و اقامت كنندگان و نمازگزاران پاكيزه سازد. (2) و چون خانه پرداخته شد، خداوند به ابراهيم فرمود: مردمان را براى زيارت خانه بخواند. (3) همچنين نمونه هاى بسيارى كه در كتب تاريخ و شرح حال و زيارتگاه ها آمده است و به زيارت قبور و تبرك و توسل به آنها و ختم قرآن براى صاحبان قبور و دعا و نماز در كنار آنها، اشاره مى كند نشان از جايگاه والاى زيارت در زندگى مسلمانان است.


1- سوره بقره، آيه 127.
2- سوره حج، آيه 26.
3- سوره حج، آيه 27.

ص: 943

زيارت، در ارزش و پاداش، همپاى بسيارى از عبادات، بلكه برتر از حتى جهاد و شهادت به حساب آمده است. بزرگان دين زيارت را به مردم توصيه و آنان را بدين امر تشويق كرده اند و پاداش ها و ثواب هاى فراوانى براى «زاير» بيان شده است. كه همه و همه نشان از آثار معنوى و اهميت اين دستور اسلامى دارد. آنچه كه در اين پژوهش به دنبال آن هستيم نگاهى به آثار و نتايج سياسى و اقتصادى زيارت است.

الف. جايگاه سياسى زيارت

نقش زيارتگاهى شهرها تنها با انجام مراسم مذهبى خود ساكنان شهرنشين تبيين شدنى نيست، مگر آن كه شهر بتواند به طور مستمر و يا فصلى پيروان مذهب رابه تعداد زياد از افق هاى دورتر به سوى خود جلب كند. ميدان جاذبه بعضى از مكان هاى زيارتى، ناحيه اى و يا در مقياس كشورى(مشهد و قم) و بعضى ديگر در مقياس جهانى(مكه ومدينه) پيروان خود را جذب مى كند (1) با توجه به آنچه گفته شد و با نگاهى به سابقه تاريخى زيارت و حوادث حال حاضر جهان مى توان به بيان آثار و نتايج سياسى زيارت پرداخت.

1. زيارت دين را به مردم يادآور مى گردد و به يادشان مى آورد كه بايد از سنّت نبوى و آيين محمّدى، كه اهل بيت نبوّت و خاندان رسالت آن را پاس داشته اند، پيروى كرد.

2. زيارت درس عزّت طلبى، تسليم ناپذيرى، دلاورى و غيرت ورزى نسبت به اسلام و دفاع از فضيلت و كرامت انسانى و همچنين حرمت انسان ها را به انسان ها مى آموزد. نمونه آن مى توان پس از شهادت امام حسين عليه السلام به گروه توّابين اشاره كرد.

چون توّابين به شمار نزديك به چهار هزار تن و به فرماندهى سليمان بن صُرد خزاعى، با شعار خونخواهى حسين بن على عليهما السلام و كشتن قاتلان او قيام كردند، در ربيع


1- جغرافيا و شهرشناسى، ص 300.

ص: 944

الأوّل سال 65 ق. به زيارت آرامگاه امام رفتند و در پيرامون اين آرامگاه گرد آمدند.

آنها يك شبانه روز در كربلا ماندند و سپس به عين الورده كوچيدند. (1) 3. زيارت نشان دهنده ترس حاكمان ظلم از رفت و آمد مردم به امكان زيارتى است. كه تاريخ از اين نمونه ها فراوان به ياد دارد:

ابرهه براى انهدام كعبه حركت كرد تا آن جا را ويران كند و صنعا معبد عمومى عرب و مركز شرق گردد. و مردم براى عبادت به معبدى كه او در صنعا ساخته بود بروند.

نمونه ديگر زمانى كه مردم براى زيارت آرامگاه امام حسين عليه السلام مى رفتند. اين امر خشم هارون را برانگيخت و او را بر آن داشت كه از آن آرامگاه هاى پاك انتقام ستاند.

هارون مشتى از مردمى را كه خداوند بر دل هايشان مهر نهاده و خوف خويش را از آنان ستانده است، روانه ساخت تا مرقد آن امام را كه چراغ هدايت و مشعل فرا راه نجات امّت بود ويران سازند. فرستادگان هارون دو مسجدى را كه بر مرقد امام و بر مرقد حضرت ابوالفضل عليه السلام برپا شده بود ويران ساختند و بنا و نشانى كه از ميراث فرهنگى امّت در آن جا بود از ميان بردند. هارون همچنين از آنان خواسته بود درخت سدرى را كه در كنار مرقد امام عليه السلام روييده بود قطع كنند و جاى قبر را نيز با خاك يكسان سازند. اين همه، بدان هدف بود كه زايران آن حضرت به بارگاه او راه نيابند و آهنگ زيارت او نكنند. هارون همچنين مردانى مسلّح گماشت تا مانع رسيدن مردم بدان مرقد نورانى شوند. (2) همچنين در امالى شيخ طوسى آمده است: به متوكّل خبر رسيد كه مردمان سواد عراق در سرزمين نينوا براى زيارت حسين عليه السلام گرد مى آيند و شمار فراوانى آهنگ آرامگاه او مى كنند. متوكّل يكى از فرماندهان خود را به همراه سپاهى فراوان روانه


1- نزهة اهل الحرمين فى عمارة المشهدين، ص 23.
2- نزهة اهل الحرمين فى عمارة المشهدين، ص 28.

ص: 945

ساخت و به او فرمان داد قبر امام حسين عليه السلام را ويران كند و مردم را از زيارت او و گرد آمدن بر پيرامون آرامگاهش باز بدارد. آن فرمانده در سال 236 ق. روانه سرزمين طف شد و چون به كربلا رسيد فرمان خليفه را به اجرا در آورد. امّا مردمان سواد عراق بر او شوريدند و نزد او گرد آمده، گفتند: اگر تا آخرين نفر كشته شويم بر جاى ماندگان ما از زيارت او دست نخواهند شست.

در سال 237 ق. متوكّل به مرقد امام عليه السلام هجومى دوباره كرد و مردمان را از زيارت بازداشت. در نتيجه زايران كم تر شدند و برخى پنهانى به زيارت رفتند. اما چندى نگذشت كه ديگر بار زايران رو به فزونى نهادند. بدين سان گاه به گاه سختگيرى در اين باره كاستى و فزونى مى يافت و بسته به آن زايران نيز كاهش و افزايش مى يافتند. (1) اين وضع تا سال 237 ق. ادامه يافت تا آن كه خبر زياد شدن زايران امام عليه السلام به او رسيد و همچنين وى را از اين آگاهانيدند كه شمار فراوانى از مردمان سواد عراق و كوفه به كربلا هجرت گزيده، خشم متوكّل از اين خبر جوشيد. پس سپاهى انبوه فراهم ساخت و آن را به فرماندهى ديزج روانه كرد. او بدين فرمانده دستور داد قبر و خانه هاى پيرامونش ويران شود، جاى قبر شخم زده و بذر افشانده، و بدان آب بسته شود و مردم هم از زيارت آن بازداشته شوند. چون آن فرمانده به كربلا رسيد جارچيى را فرمود تا بانگ برآورد: پس از سه روز هر كس را در نزد آرامگاه حسين ببينيم و هر كس كه به زيارت او برود، بيگانه و بر ضدّ خويش خواهيم دانست. از آن پس، مردم ترسيدند و گريختند، آن فرمانده نيز فرمانى كه داشت اجرا كرد و مضجع امام و بنايى را كه بر آن ساخته شده بود ويران ساخت.

چونان كه در مروج الذهب آمده است، ديزج خود تخريب آرامگاه امام را آغازيد، آن گاه دست به كار شخم زدن، بذر افشاندن و آب افكندن در آرامگاه و اراضى مجاور


1- الأمالى شيخ طوسى، ص 209.

ص: 946

شد و زيارت كربلا را با وضع جريمه هاى سنگين ممنوع كردند. (1) همچنين متوكل عباسى، به سبب عنادى كه با اهل بيت داشت، قبر امام على عليه السلام را چون قبر امام حسين عليه السلام ويران كرد. (2) 4. زيارت موجب جذب جمعيت، احيا و توسعه شهر مى شود، طرفداران نظريه مذهبى در پيدايش شهرها معتقدند عوامل مذهبى در بهم پيوستن گروه هاى مختلف اجتماعى در سكونت گاه هاى انسانى و نيز تمركز جمعيت و پيدايش شهرها به ويژه در دوره هاى قديم بسيار مهم بوده است. (3) براى مثال رحلت حضرت معصومه عليها السلام در شهر قم به سال 201 ق و به خاكسپارى جسد مطهر آن بانوى بزرگوار، باعث شد كه مردم به تدريج خانه هاى خود را به آرامگاه و آن باغ نزديك كنند تا به بارگاه متبرك نزديك تر و از زيارت اهل بيت عليهم السلام بيشتر بهره گيرند. از اين رو به مرور زمان ساختمان هاى شهر در قسمت هاى شرقى متروك ماند و مردم متوجه نواحى غربى شهر شدند. اين واقعه از تاريخ وقوع تا به امروز بزرگ ترين عامل رونق و احياى شهر قم بوده است.

5. ايجاد قطب علمى، فرهنگى: از نقش هاى جنبى كه در شهرهاى زيارتى ايجاد مى شود، مراكز آموزشى در زمينه دينى و حوزه هاى علمى معتبر است. براى نمونه شيخ طوسى در ابتداى قرن پنجم هجرى، به نجف مهاجرت كرد و با تشكيل مجلس درس خود، آن شهر را به يكى از مركزهاى علمى و فرهنگى شيعى تبديل كرد. در قرن سيزدهم هجرى، به سبب وجود فقيهان و بزرگانى چون كاشف الغطا، بحر العلوم و شيخ مرتضى انصارى، اهميت علمى گذشته را بازيافت و حوزه علميه آن رونقى به سزا گرفت. (4) البته از آن هنگام تا عصر حاضر به رغم فرازها و فرودها، همچنان، به


1- مجلات تاريخ اسلام.
2- تاريخ طبرستان، ج 1، ص 95.
3- ديدگاه هاى نو در جغرافياى شهرى، ص 146.
4- مزارات اهل البيت عليهم السلام.

ص: 947

عنوان يكى از مراكز علمى جهان تشيع مطرح و منشأ اثر است. (1) و در كليه حوادث سياسى ايران و عراق تا حد امكان حضور داشته است. مانند نهضت تنباكو، نهضت مشروطه، مبارزات مردم عراق بر عليه استعمار انگليس و ....

6. زيارت مى تواند انگيزه مهمى باشد براى آزادى يكى از مقدس ترين اماكن مذهبى كه ساليان درازى زير سلطه و اشغال است. مثال بارز آن بيت المقدس كه مكان ظهور و تجلى و ارائه اديان بزرگ ابراهيمى بوده است. فضاى بيت المقدس با انفاس قدسى پيامبران توحيدى درآميخته است. وجود قبور پيامبران الهى و ابرار علاوه بر اين كه بر قداست اين مكان مطهر مى افزايد، سبب توجه و تذكر هر چه بيشتر مسلمانان جهان بر اين مكان شريف مى گردد.

مسجدالاقصى محل آغاز معراج رسول اكرم صلى الله عليه و آله يادآور اين واقعه پر عظمت دينى تاريخى است. و همواره اين موضوع مهم معراج رسول اكرم صلى الله عليه و آله را گوشزد كرده و به بشر خاكى پيام رهايى و رسيدن به حضرت حق را مى رساند. در قرآن كريم نيز اين موضوع چنين ذكر شده است: «سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى». (2)

قدس قبله گاه اول مسلمين قبل از طعن يهود بوده است(تغيير قبله در ماه هفدهم هجرت صورت گرفته است). (3) از طرفى قدس، مكان آثار و محل مواريث اسلامى است.

7. زيارت عامل جمع شدن مسلمان در كنگره بزرگ مذهبى- سياسى به نام حج است، حج از ديرباز تاكنون از اهميت ويژه اى در بين مسلمانان برخوردار بوده است، همه ساله ميليون ها مسلمان مشتاق از گوشه و كنار جهان، به سوى سرزمين مقدس مكه و مدينه حركت كرده، با تمامى سختى ها و مشقت ها خود را به ميقات مى رسانند


1- تاريخ طبرستان، ج 1، ص 95.
2- سوره اسرا، آيه 1.
3- تاريخ تحليلى اسلام، ص 71.

ص: 948

و لبيك گويان آماده انجام فريضه حج مى شوند. و گوشه اى از پتانسيل هاى امت واحده اسلامى را به نمايش مى گذارند.

8. زيارت مى تواند نشانگر اعتراض سياسى باشد، براى مثال در شروع حركت مشروطه پس از ايستادگى عين الدوله در برابر خواسته هاى مردم و روحانيت، آيت اللَّه بهبهانى، آيت اللَّه طباطبايى و آيت اللَّه شيخ فضل اللَّه نورى يك ماه در حرم حضرت عبدالعظيم متحصن شدند. در نهايت علاء الدوله حاكم تهران عزل و بنا شد عدالتخانه تأسيس گردد. (1) و در 25 جمادى الاول 1324 ق حدود هزار نفر كه در رأس آنها آيت اللَّه بهبهانى و آيت اللَّه طباطبايى بودند به سوى قم حركت كردند و مهاجرت كبير را شروع نمودند كه موجب شد مظفرالدين شاه، عين الدوله صدراعظم را بركنار كند و فرمان مشروطيت را هم صادر نمود. (2) 9. زيارت مى تواند سرآغاز مبارزات سياسى مردم يك كشور باشد. براى مثال در سال 1314 ش اعتراض به ماجراى كشف حجاب در مسجد گوهر شاد مشهد كه در بين شهرهاى ايران به دليل وجود حرم مطهر حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام از تقدس خاصى برخوردار است و همه ساله ميليون ها نفر براى زيارت مى آيند. اين ويژگى موجب شده اين شهر اهميت خاص داشته و مركز روحانى و علوم اسلامى قرار گيرد و طبعاً شهرهايى كه پايگاه اسلامى دارند در مقابل مظاهر فساد بيشتر مقاومت مى كنند كه حادثه مسجد گوهرشاد نمونه آن است. (3) 10. زيارت و مكان زيارتى نقطه شروع مبارزه برخى حكومت ها عليه باورهاى مذهبى ملت خود مى تواند باشد .. مثلًا رضا خان چون مى دانست مذهب ريشه هاى عميقى در ايران دارد، تظاهر مذهبى زيادى براى جلب رضايت مردم و روحانيون داشت. به زيارت عتبات مى رفت، مدال مولاى متقيان عليه السلام به گردن مى آويخت، در


1- تاريخ سياسى معاصر ايران، ج 1، ص 115.
2- همان، ص 116 و 117.
3- همان، ص 245.

ص: 949

دسته هاى عزادارى محرم شركت مى كرد و ... به طور خلاصه خود را حامى مذهب معرفى مى كرد. (1) اما پس از آن كه به حكومت رسيد، دين را مانع جدى اقدامات خود يافت و به دين ستيزى پرداخت. بنابراين در مراسم تحويل سال 1307 كه همسر و دختران رضاخان بدون رعايت حجاب اسلامى در رواق حضرت معصومه عليها السلام حضور يافتند، نخستين قدرت نمايى و اخطار رضاخان به روحانيت و حوزه هاى علميه اتفاق افتاد. (2) اين امر زمينه سازى براى كشف حجاب بود. (3) 11. زيارت مى تواند مبناى ادعاى كشورى براى رهبرى جهان اسلام باشد. وجود مكه و مدينه در كشور عربستان موجب شده است كه اين كشور مدعى رهبرى جهان اسلام باشد.

12. زيارت يك نقطه مى تواند موجب علنى شدن عناد برخى فرق عليه گروه ديگرى از مسلمانان شود. انفجار در حرمين عسكريين كه در سال 1385- 1386 ش رخ داد نمونه بارز آن است.

13. زيارتگاه مى تواند محلى براى تبعيد و يا هجرت رهبران سياسى و مذهبى قرار گيرد. مثال بارز آن خروج امام حسين عليه السلام از مدينه به سمت مكه براى بيعت نكردن با يزيد، نمونه هجرت رهبران بزرگ است. نمونه ديگر امام خمينى است كه به كشور عراق و شهر نجف تبعيد شدند و در اولين سال تبعيد در پاسخ فضلاى اصفهانى طى پيامى مى فرمايند: «... اين تبعيدها و زجرها كه براى دفاع از احكام مترقى اسلام، دفع سلطه اجانب از بلاد مسلمين، جلوگيرى از دستبرد به استقلال و تماميت ارضى ممالك اسلامى مى باشد، گوارا و موجب سرافرازى ملت مسلم است ...». (4) 14. زيارت مى تواند به ارائه چهره اى واقعى از يك كشور به جهانيان كمك كند.


1- همان، ص 239.
2- زندگينامه سياسى امام خمينى از آغاز تا تبعيد، ج 1، ص 68.
3- همان، ص 73.
4- آواى انقلاب، ص 22.

ص: 950

چون زايرانى كه به مكان زيارتى مى آيند زبان گويايى براى بيان حقايق كشور مذكور هستند و تبليغات سوء را كم اثر مى كنند.

15. زيارت موجب گسترش امنيت مى شود، زيرا حفظ قداست مكان زيارتى مانع از اعمال خشونت مى گردد، شواهد تاريخى فراوانى از پناه بردن افراد مختلف به مكان زيارتى براى حفظ جانشان وجود دارد. و نمونه هاى ديگرى نيز از تلاش براى حفظ حرمت اين مكان ها ديده مى شود، مانند خروج امام حسين عليه السلام از مكه براى جلوگيرى از شكستن حرمت خانه خدا و ممانعت از خون ريزى در اين مكان مقدسى كه يزيديان براى رسيدن به خواسته خود حاضر به حرمت شكنى بودند.

16. جنبه مهم ديگر زيارت برقرارى صلح و دوستى است، زيرا وقتى زايران داخلى و خارجى با آداب و رسوم يكديگر آشنا مى شوند و دوستانى در كشورها و شهرهاى ديگر پيدا مى كنند، ميان آنها ايجاد علاقه و محبت مى شود، در مجموع باعث مى گردد كه صلح و دوستى پديد آيد.

ب. جايگاه اقتصادى زيارت

جهانگردى پديده اى است كه از ديرباز در جوامع انسانى مختلف وجود داشته است.

اما با ورود به عصر مدرن به صورت يك صنعت سودآور در آمده و مورد توجه بسيارى از كشورهاى دنيا قرار گرفته و هر ساله با رشد و توسعه اين صنعت چند وجهى مواجه بوده ايم.

با نگاهى گذرا به در آمدهاى جهانگردى كشورهاى مختلف، به اين نتيجه مى رسيم كه نگاه كشورهاى مختلف دنيا، به توسعه جهانگردى با اهداف مختلف سياسى، فرهنگى، اجتماعى و ... كاملًا متفاوت بوده، اما اكثر كشورها، توسعه اقتصادى را در درجه اول اهميت قرار داده اند، به اين دليل است كه جهانگردى به سرعت رشد يافته و به بزرگ ترين صنعت دنيا تبديل شده و منافع عمده اقتصادى را به اقتصاد ملى كشورها وارد كرده است.

ص: 951

در حال حاضر گردشگرى فعاليتى قدرتمند و حرفه اى بزرگ در سطح جهان است، به نحوى كه ابتدا قبل از نفت، آن گاه هم رديف آن، سپس بالاتر از آن قرار گرفت. در سال 1992 از هر 15 نفر شاغل در جهان، يك نفر در بخش گردشگرى فعال بوده و كل شاغلان اين بخش در همان سال 130 ميليون نفر بوده است. در حال حاضر ميزان 10 درصد از شاغلان دنيا در مشاغل وابسته به بخش گردشگرى فعاليت دارند.

ميزان درآمد فعاليت گردشگرى از سال 1950 تا 1992، 132 برابر شده و طبق برآوردهاى قبلى، در سال 2005 بيش از 150 ميليون نفر در اين بخش مشغول به كار شده اند. از سال 1990 تا 2005 حدود 40 ميليون شغل در اين بخش ايجاد شده و از سال 2000 تاكنون نيز هر ساله 750 ميليون نفر به گردشگرى مى پردازند. درآمد گردشگرى در سال 2005 حدود 6/ 5 درصد از درآمد ناخالص جهان بوده است. بر اساس پيش بينى سازمان جهانى گردشگرى در سال 2010 در حدود يك ميليارد و 18 ميليون نفر به گردشگرى خواهند پرداخت و درآمد ناشى از گردشگرى بين المللى در همان سال به حدود يك هزار ميليارد دلار خواهد رسيد. (1) بر اساس آمارهاى موجود، جهانگردى 10 درصد از درآمدها و شغل هاى دنيا را به وجود آورده و پيش بينى مى شود كه اين رقم تا سال 2010 به دو برابر برسد. از ديدگاه اقتصادى، اصلى ترين كاركرد صنعت جهانگردى، كسب درآمدهاى ارزى، توزيع مجدد درآمدها، ايجاد زمينه اشتغال، سرمايه گذارى و ايجاد ارزش افزوده، همچنين فروش كالاها و خدمات مورد نياز گردشگرهاست. (2) صنعت توريسم و سهم آن در اقتصاد ملى كشورها از مباحث مهمى است كه مورد توجه صاحبان امر قرار گرفته است و ارتباط تنگاتنگى با صنايع ديگرى مانند هتلدارى، حمل و نقل، آژانس هاى مسافرتى، صنايع دستى، رستوران دارى، صنايع غذايى، كشاورزى و ... دارد.


1- روزنامه دنياى اقتصاد، 31 مرداد 1386.
2- همان.

ص: 952

خلاصه آن كه زاير به خدماتى احتياج دارد تا او را در تهيه مايحتاج سفر خود يارى كند. اين خدمات نه تنها نيازهاى زاير را تأمين مى كند، بلكه موجب به وجود آمدن مشاغل جديدى نيز مى شود و مانع از خروج پول هاى نقد از محل مورد بازديد مى شوند.

براى مثال، در كشور ايران، 50 درصد گردشگران را گردشگران زيارتى تشكيل مى دهند، سال گذشته(1385) 627 هزار نفر از گردشگران ورودى به كشور براى زيارت به مشهد مقدس سفر كردند. بيش از 8 هزار بقاع متبرك در كشور وجود دارد، با معرفى اين بقاع به مردم، مى توان در جهت جذب گردشگر زيارتى، از اين ظرفيت استفاده كرد. تاكنون گردشگرى مذهبى كاملًا يك طرفه بوده به طورى كه گردشگران بسيارى از ايران براى زيارت به عتبات عاليات و مكه مى روند و در مقابل درصد بسيار كمى گردشگر زيارتى به ايران مى آيند. (1) نتايج اقتصادى توريسم زيارتى

امروزه توجه سياست گذاران و برنامه ريزان كشورها به صنعت گردشگرى به عنوان يك استراتژى توسعه اقتصادى، فرهنگى، امنيتى و سياسى بيش از پيش معطوف اين امر شده و آثار مثبت اقتصادى و فرهنگى آن، مورد توجه جدى دولت ها و ملل گوناگون قرار گرفته است. بسيارى از كشورها با بهره گيرى از اين صنعت، به نقطه اوج اهداف مورد نظر دست يافته اند، به نحوى كه بيشترين درآمد خود را از طريق آن تأمين مى كنند و در زمره كشورهاى توسعه يافته جهان مطرح شده اند. (2) در جغرافياى جهانگردى، مكان هاى مذهبى، به عنوان نيرومندترين قطب جذب گردشگر شناخته شده است. در تعريف توريسم مذهبى اين طور بيان شده، كه جهانگردى مذهبى عبارت اند از: بازديد گردشگران ويژه، از اماكن مقدس، نظير زيارتگاه ها، مقابر


1- خبرگزارى مهر.
2- روزنامه دنياى اقتصاد، 31 مرداد 1386.

ص: 953

امامزاده ها و نظاير آنها. در اين جا با دو دسته مختلف از جهان گردان روبرو مى شويم، دسته اول: كسانى كه از اماكن مقدس در دين خود بازديد مى نمايند و گروه دوم: كسانى كه از اماكن مقدس ساير اديان ديدن مى كنند. كه اين امر نتايج مختلف اقتصادى به دنبال دارد. به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. توريسم مذهبى، نوعى سرمايه گذارى غيرمستقيم خارجى در داخل كشور است و آثار آن، در كليه بخش هاى اقتصادى، اثر توسعه اى دارد.

2. هر زايرى، وقتى به شهر مذهبى سفر مى كند، بعد از زيارت سعى دارد از ديدنى هاى ديگر هم بازديدى داشته باشد. بنابراين زيارت و سياحت توأمان صورت مى گيرد كه به رشد اقتصادى و فرهنگى شهر مذهبى مى انجامد.

3. براى زاير خريد جاذبه خاص خود را دارد، چرا كه سفر به شهر زيارتى و خريد سوغات براى اقوام و دوستان با هم عجين شده است. معمولًا بازارهاى سنتى و مدرنى وجود دارد كه هر مسافرى را ترغيب به خريد مى كند. اين بازارها كه از صدها غرفه و فروشگاه تشكيل شده است، هرساله بازديدكنندگان و خريداران فراوانى دارد. اين فعاليت ها موجب ايجاد درآمد و ايجاد فرصت شغلى است.

4. ايجاد درآمد ارزى براى كشور.

5. ايجاد درآمد براى دولت از راه دريافت ماليات و عوارضى كه ناشى از فعاليت هاى مربوط به صنعت گردشگرى زيارتى است.

6. تهيه مايحتاج زايران همچنين ايجاد كليه زيربناهاى مورد نياز و ارائه خدمات به زايران و ... موجب اشتغال زايى است و به رونق صنايع داخلى كشور مى انجامد.

7. توسعه شبكه حمل و نقل جاده اى، ريلى، هوايى و گاه دريايى.

8. توسعه خدمات مسافرى، شامل آژانس هاى مسافرتى، كاروان هاى زيارتى، هتل ها، بيمارستان ها و ....

9. توسعه خدمات مالى و پولى و مؤسسات مربوط به آن مانند بانك ها و ....

ص: 954

10. تحرك در امر ساختمان سازى با توجه به نيازهاى ساخت تجهيزات مورد نياز در شهرهاى توريستى.

11. ايجاد مؤسسات بازرگانى خاص، به خصوص در امر صادرات و واردات.

12. توسعه امكانات زيربنايى مورد نياز شهرهاى توريستى، مانند نيروگاه ها، سيستم فاضلاب شهرى و ....

13. توجه خاص به محيط زيست براى حفاظت از امكانات طبيعى مانند آب، هوا، خاك و ....

14. توسعه صنايع غذايى و زيرمجموعه هاى مربوطه، مانند صنايع كشاورزى، دامپرورى، باغدارى و ....

15. توسعه و رونق صنايع دستى به دليل تقاضاى فراوان زايران، براى صنايع دستى آن شهر زيارتى خاص و كشور مربوطه.

16. توسعه شبكه هاى مخابراتى و ارتباطى، مانند تلفن، فاكس، اينترنت، روزنامه و ....

نتيجه گيرى

هدف تعاليم اسلام ارتقا و رشد معنوى انسان و سوق دادن او به پيشرفت هاى مادى و معنوى جامعه مى باشد. از اين رو، اسلام از هر زمينه، مناسبت، زمان، مقام و مكان در اين مسير استفاده مى كند. يكى از اين راه ها زيارت است. كه علاوه بر آثار معنوى، داراى نتايج ديگرى از جمله سياسى و اقتصادى نيز مى باشد.

از نتايج سياسى مى توان به ارائه چهره واقعى از كشورهاى مسلمان در جهان، نمايش قدرت امت واحده اسلامى، نماد اعتراض سياسى، مبدأ شروع حركت انقلابى مردم يك جامعه، محلى براى هجرت و يا تبعيد رهبران سياسى و مذهبى، ايجاد انگيزه جهت باز پس گيرى مواريث اسلامى و ... را مى توان برشمرد.

ص: 955

و از آثار اقتصادى آن نيز، توسعه شبكه هاى حمل و نقل و ارتباطات، امكانات اقامتى و زيربنايى، افزايش درآمدهاى ارزى، جذب سرمايه گذارى داخلى و خارجى، رونق صنايع داخلى، به خصوص صنايع دستى، اشتغال زايى و ... را مى توان عنوان كرد.

البته همه اين موارد، در سايه مديريت صحيح امكانات و توانمندى هاى بالقوه و بالفعل اماكن زيارتى ممكن است.

ص: 956

فهرست منابع

1. آواى انقلاب، گزيده اى از اعلاميه هاى امام خمينى، حسن روحانى.

2. الأمالى، شيخ طوسى.

3. تاريخ تحليلى اسلام، جعفر شهيدى، نشر دانشگاهى، تهران، 1384.

4. تاريخ سياسى معاصر ايران، سيدجلال الدين مدنى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1380.

5. تاريخ طبرستان و رويان و مازندران، ابن اسفنديار.

6. جايگاه قدس نزد مسلمانان، حسن ستارى.

7. جغرافيا و شهرشناسى، يداللَّه فريد، انتشارات دانشگاه تبريز، تبريز، 1384.

8. ديدگاه هاى نو در جغرافياى شهرى، حسين شكويى، سمت، تهران، 1383.

9. روزنامه دنياى اقتصاد، 31 مرداد 1386 نقش صنعت گردشگرى بر متغيرهاى اقتصادى، مرضيه مروج خراسانى.

10. زندگينامه سياسى امام خمينى از آغاز تا تبعيد، محمدحسن رجبى، كتابخانه ملى جمهورى اسلامى ايران، تهران، 1370.

11. فصلنامه الكترونيكى ميقات حج، جايگاه حج در انديشه اسلامى 19، اسفند 1385.

12. مجلات تاريخ اسلام، م. دونالدسن، شماره 19، كربلا مهم ترين زيارتگاه شيعى، دوايت، ترجمه عباس احمدوند.

13. مزارات اهل البيت عليهم السلام، حسين جلالى.

14. نزهة اهل الحرمين فى عمارة المشهدين، سيد حسن صدر، چاپ كربلا.

15. خبرگزارى مهر(09/ 06/ 1386).

ص: 957

13. كاركرد مزارات و زيارتگاه ها

منصور يوسفى جولندان (1)

چكيده

پرستش و تقدس از ديرباز در بين اقوام مختلف وجود داشته و عبادت جايگاه ويژه اى در بين اديان و مذاهب داراست. دين اسلام نيز در اين خصوص مستثنى نبوده و در اين بين زيارت قبور، توسل نمودن و شفاعت خواستن از اهم امور دينى تلقى مى گردد. مزارات و زيارتگاه ها با پذيرفتن خيل عظيمى از علاقه مندان و مريدان تأثيرات بسيارى را در زندگى مردم مسلمان گذاشته و تحولات سياسى، اجتماعى و حتى اقتصادى را سبب گشته اند. اماكن مقدسى كه قدرت تأثيرگذارى در ابعاد مختلف زندگى، حتى به لحاظ روحى و روانى را مى توانند داشته باشند. محل دفن يك شخصيت مذهبى تاريخى توسعه عمرانى را به همراه داشته و با جذب زاير و توريست، منبع درآمد زايى براى اهالى آن ديار به شمار مى رود. گرچه علقه هاى مذهبى و اعتقادات و باورهاى مردم، تعامل خاصى را بين آنها و جايگاه هاى مقدس اسلامى رقم زده و دلبستگى هاى موجود را بيش از پيش نمايان تر مى سازد. اين مقاله بر آن است تا كاركردهاى متنوع مزارات و زيارتگاه ها را به دليل نقش پر رنگ آن در زندگى مردم مورد بررسى قرار دهد.

كليدواژه ها: كاركرد، مزارات، اماكن مقدس، تبادلات فرهنگى، بقعه، حرم.

مقدّمه

زيارتگاه ها يكى از عناصر اجتماعى، فرهنگى يك قوم و يا يك ملت محسوب مى شوند. عناصرى كه نه تنها داراى كاركردهاى اجتماعى هستند، بلكه جايگاه


1- دستيار علمى دانشگاه پيام نور واحد رضوانشهر.

ص: 958

ويژه اى براى بروز رفتارهاى فرهنگى خاص و همچنين تبادلات فرهنگى نيز به حساب مى آيند. علت و انگيزه هايى براى پيدايى و به وجود آمدن اين اماكن مقدس هست كه ساختن يك مزار را علاوه بر تمايلات مذهبى، داراى انگيزه هاى سياسى، اقتصادى و روانى نيز مى سازد. از آن جا كه اماكن مقدس در ارتباط مستقيم با فرهنگ يك قوم قرار دارند و فرهنگ نيز زاييده پديده هاى اجتماعى- اقتصادى، مذهبى، تاريخى و سياسى همان قوم است، بنابراين مى توان زيارتگاه ها را در ارتباط با تمامى اين پديده ها دانست. كاركردهاى زيارتگاه ها بسيار متنوع و متعدد است و در قالب هشت بخش مى توان طبقه بندى نمود كه در اين مقاله به كاركردهاى مختلف مزارات خراسان و ماوراء النهر در عصر تيموريان در دو سده 14 و 15 ميلادى(8 و 9 هجرى قمرى) پرداخته شده است.

پيشينه تحقيق

پس از سپرى شدن سال ها از عرض وجود كردن مردم به اين جايگاه هاى مقدس اسلامى براى معرفى و شناساندن آنها نياز به مطالعه، تحقيق و بررسى هاى متعددى مى باشد. كنكاش و به دست آوردن اطلاعات لازم و تجزيه و تحليل آن بسيار مهم و حياتى براى انسان ها جلوه مى كند و قدر مسلّم امروزه موضوع مزارات و زيارتگاه ها نقش مهم و پراهميتى را در زندگى روزمره مردم مسلمان ايفا مى نمايد. گرچه كتب و مقالات و تصاوير بى شمارى از اماكن و آرامگاه هاى مقدس در طى سال هاى متمادى تهيه و در اختيار علاقه مندان و مشتاقان قرار گرفته است، ولى على رغم تلاش هاى به عمل آمده هنوز نواقص و كم وكاستى هايى در راه معرفى آنها وجود دارد كه شايد با هر مطالعه و تحقيق نكته اى از ابهامات و مجهولات باقى مانده برطرف شود.

در زمينه مزارات خراسان عصر تيمورى، مرحوم على دوانى در مفاخر اسلام(1378- 2000) دكتر هيلن براند در مقابر(1988)، واله اصفهانى در خلد برين(1378)، خواندمير در تاريخ حبيب السير(2002)، بلينتسكى در خراسان و ماوراء النهر(1986)،

ص: 959

خليل اللَّه خليلى در آثار هرات(2004)، حافظ نور محمد در تاريخ مزار شريف(1990)، محمد بلخى در مزارات شهر بلخ(1966)، تحقيقات گسترده اى را به رشته تحرير درآورده اند كه شامل خراسان ايران و افغانستان كنونى است.

در بخش مزارات و زيارتگاه هاى ماوراء النهر درباره كاركرد اين اماكن مقدس در سمرقند و بخارا واقع در كشور ازبكستان كنونى، ملّازاده در تاريخ مزارات بخارا(1960)، النرشخى در تاريخ بخارا(1973)، فضل اللَّه روزبهان اصفهانى در مهمان نامه بخارا(1962)، دكتر غروى در آرامگاه در گسترده فرهنگ ايرانى(1376)، سليم بخارى در دل به يار(1993)، خاوند شاه بلخى در روضة الصفا(1984)، السمرقندى در سمريه(1964)، حافظ كربلايى در روضة الجنان(1970)، ويل دورانت در تاريخ تمدن(2003)، خرم بركه در خواجه احرار ولى(2005)، محمد جوينى در تاريخ جهانگشاى جوينى(2003)، منوچهر ستوده در آثار تاريخى ورارود و خوارزم(1384)، لوسين بوآت در تاريخ مغول(2003)، اشپولر در تاريخ ايران در دوره نخستين اسلامى(2001)، حسن بيك روملو در احسن التواريخ(2004)، امين مالوف در تاريخ سمرقند(1996)، عبدالملك بن حيدر سمرقندى در قنديه(1957)، بارتولد در تركستان نامه(1974)، گروهى از پژوهشگران دانشگاه كمبريج در تاريخ ايران دوره تيموريان(2000)، سلسله مقالات آلبرت هورانى تحت عنوان طريقه نقشبنديه(1974- 1975)، بابينگر در مقاله فرامين نقشبنديه در اسلام(1923)، مطالب مبسوطى را ذكر نموده اند.

در مورد مزارات مورد نظر در كشور تاجيكستان فعلى، مى توان به آثار: سفرنامه دكتر باشينو(1994)، باباجان غفوراف در تاجيكان(1997)، محمد رياض در احوال و آثار و اشعار مير سيد على همدانى(1995)، ياحقى و سيدى در از جيحون تا وخش(1378)، شيرين آكينو در اقوام مسلمان اتحاد شوروى(1989)، حمزه كمال در مزارهاى شمال تاجيكستان و چهارده مزار(2001)، ميرزا شكورزاده در تاجيكان، آريايى ها و فلات ايران(2004)، نذيرجان تورسان زاد در تاريخ و فرهنگ مردم خجند(2003)، جوآن گروس در خواجه احرار

ص: 960

و قوه ادراك و توان مذهبى(1982) اشاره نمود. پژوهش و مطالعه حاضر با بهره گيرى از منابع فوق الذكر، به بررسى اثرات و نتايج زيارتگاه ها در زندگى مردم خراسان و ماوراء النهر مى پردازد و يافته هاى جديدى را هم در قالب پژوهش به عمل آمده بازگو مى نمايد.

شيوه بررسى

در پژوهش انجام شده، عمده ترين بخش يافته ها با استفاده از مطالعه ميدانى بوده است كه براى دستيابى به اطلاعات مدنظر از تكنيك هايى همچون گفت وگو و مصاحبه باز، مشاهده، مشاهده مشاركتى استفاده نموده و براى غنى ساختن اطلاعات از مطالعه كتابخانه اى نيز بهره برده و با تمسك به روش اسنادى كسب معرفت گرديده است. در بحث گفت وگو و مصاحبه افراد مورد نظر در دو دسته قرار مى گيرند: دسته اول، زايرينى بودند كه از نقاط دور و نزديك به امر زيارت مبادرت مى ورزيدند. و دسته دوم، شامل متوليان، خدام و مسئولين ذى ربط در حفظ و نگهدارى اماكن اسلامى مى شد كه در محل تحقيق حضور داشتند. ضبط صوت، دوربين فيلمبردارى و دوربين عكسبردارى از جمله ابزارهاى ثبت و ضبط اين پژوهش به شمار مى رفتند.

در اين تحقيق از روش فونكسيوناليزم (1)(كاركرد گرايى) نيز استفاده شده است، به طورى كه علماى فن كاركردگرايى را در بررسى هر عمل اجتماعى و يا هر نهاد، با توجه به رابطه اى كه با تمامى كالبد اجتماعى دارد، مى دانند. (2) ارتباط زيارتگاه ها با مردم و تأثيراتى كه بر زندگى آنها به جا مى گذارد و روابط به وجود آمده، از دريچه اين نظريه نگريسته شده و از اصل وحدت فونكسيونى (3) استفاده گرديده است، چنان كه راد كليف براون (4) وحدت فونكسيونى را «يك پارچگى و تعاون هماهنگ همه عناصر سازنده دستگاه اجتماعى كه اختلافات پاينده را كنار


1- Functionalisme
2- مبانى انسان شناسى، ص 121.
3- Functional anity.
4- Radcliffe Brawn.

ص: 961

مى گذارد، زيرا حل آنها ممكن نيست» (1) مى داند و در پژوهش انجام شده، عنصر مذهب به عنوان عامل وحدت و يكپارچگى بين گروه هاى قومى و مذهبى مد نظر قرار گرفته است.

جامعه آمارى

تحقيق حاضر در كشورهاى ايران، تاجيكستان، افغانستان و ازبكستان انجام گرديده كه به صورت نمونه گيرى شامل سيزده مزار به اسامى:

شاه قاسم انوار در تربت جام، ملاحسين كاشفى در سبزوار، گنبد هارونيه و سنگ يادبود امام محمد غزالى در توس، مير سيد على همدانى در كولاب تاجيكستان، محمد بشارا در ناحيه پنجكيت تاجيكستان، خواجه اسحاق ختلانى در كولاب تاجيكستان، مولانا يعقوب چرخى در روستاى حلتكو شهر دوشنبه تاجيكستان، مزار شريف در بلخ افغانستان، خواجه عبداللَّه انصارى در هرات افغانستان، خواجه احرار ولى در سمرقند ازبكستان، خواجه بهاء الدين نقشبندى در بخاراى ازبكستان، گورمير و بى بى خانم در سمرقند ازبكستان است.

از دلايل عمده نمونه گيرى اين سيزده مزار، على رغم وجود مزارهاى متعدد و همعصر در اين چهار كشور، مى توان به شهرت، مقبوليت، معمارى، معاصر بودن و ميزان تأثيرگذارى صاحبان آن مزارها اشاره نمود. اين پژوهش از شهريور ماه سال 1383 شمسى آغاز و در خرداد ماه سال 1386 شمسى به پايان رسيده است.

كاركرد مزارات و زيارتگاه ها

كاركرد مزارها و زيارتگاه ها بسيار متنوع و متعدد مى باشد و به صورت زير طبقه بندى مى گردد كه عبارت اند از كاركردهاى مذهبى، تاريخى، هنرى، روان شناسى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى.


1- مبانى انسان شناسى، ص 127.

ص: 962

1. كاركرد مذهبى

زيارتگاه ها از جمله اماكن مذهبى هستند كه پس از ورود اسلام به ايران و ماوراء النهر در اين سرزمين ها به وجود آمده اند. اين جايگاه ها يكى از مظاهر ويژه دين اسلام محسوب مى شوند. مظهرى كه در طول حيات خود نه تنها كاركرد مذهبى متعددى را براى دين اسلام ارائه كرده است، بلكه وظايف مظاهر ديگر اسلامى نظير مسجدها و حسينيه ها را نيز به نحو مطلوب به انجام رسانيده است.

دلايل اين ادعا را مى توان در نقشى كه زيارتگاه ها در انجام دادن اعمال مذهبى، مانند نماز و عبادت معينى در حكم عبادتگاه و نمازخانه و همچنين مركزى براى تصميم گيرى هاى اجتماعى- سياسى، ايفا مى كنند، جست وجو كرد. چون كه «در سراسر ايران بسيارى از امامزاده ها به عنوان جانشين مسجد ايفاى وظيفه مى كنند». (1) و يا در تاجيكستان و ازبكستان در جوار مزارِ شخصيت هاى مذهبى، مساجدى احداث گرديده است كه در مجموع جشن ها، عزادارى ها و ديگر مراسم مذهبى نيز در اين اماكن برگزار مى شود، اگر چه اين مراسم از گذشته تا حال دچار تغييراتى شده و در حال حاضر به جرأت مى توان آنها را جزئى از فرهنگ و آداب و رسوم اقوام ايرانى تاجيكى به حساب آورد، اما به دليل سابقه مذهبى اى كه دارند برگزارى اين مراسم در زيارتگاه ها از ديگر كاركردهاى مذهبى اين ابنيه شمرده مى شوند. ضمن آن كه وجود خانقاه و مدارس علوم دينيه در جوار زيارتگاه هاى ياد شده، از نكات بارز اين بخش به شمار مى رود كه مى توان به خانقاه منتسب به امام محمد غزالى در گنبد هارونيه در توس و خانقاه و مدارس دينى خواجه بهاء الدين نقشبند در بخارا و خواجه احرار ولى در سمرقند اشاره نمود.


1- مقابر، ص 25.

ص: 963

2. كاركرد تاريخى

با توجه به آثار و بناهاى باقى مانده از گذشته، تاريخ و سابقه يك قوم به دست مى آيد.

يكى از مهم ترين اين آثار، بناهاى تاريخى هستند كه در هر گوشه از اجزاى خود كليدى نهفته دارند، كليدى كه مى تواند گنج پنهان و گمشده تاريخ بشر را بگشايد.

زيارتگاه ها با تاريخ و سوابق محلى كه در آن قرار گرفته اند و يا قومى كه حيات و ثبات خود را مديون آن هستند، عجين شده اند. اين پيوستگى سبب شده است تا اين اماكن از عناصر مهم تاريخى به شمار روند. غبارى كه در هر گوشه از آنها مى توان اثرى، هنرى، دستمايه اى و جاى پايى از گذشته ها را يافت. «چگونگى ساخت يك امامزاده و تاريخ ساخته شدن آن و انگيزه هايى كه باعث به وجود آمدن آن شده است، روايت ها و حكايت هايى كه در مورد آن نقل مى شود، همگى به باز شدن گره هايى كور و نكات مبهم تاريخ كمك مى كنند». (1) كاركردهاى تاريخى زيارتگاه ها به دليل ارتباط و تلفيقى كه بين مذهب و فرهنگ يك قوم ايجاد كرده اند، از اهميت ويژه اى برخوردار است. مجموعه آرامگاهى گورمير در سمرقند كه مدفن امير تيمور و فرزندانش به همراه استادش ميرسيد بركت است و يا مزار و مسجد بى بى خانم، همسر امير تيمور گوركانى در سمرقند و بناى هارونيه، از جمله آثار تاريخى هستند كه به دليل رعايت آداب زيارت از سوى جمعى مورد مطالعه قرار گرفته اند.

3. كاركرد هنرى

هنر پديده اى است كه از ديرباز فكر و انديشه انسان را به خود مشغول داشته است.

هنر در جنبه هاى مختلف زندگى انسان شكل گرفته است، اما مانند هر پديده ديگرى كه در ارتباط با زندگى انسانى قرار مى گيرد، براى ثبات و دوام خود به تكامل احتياج


1- اماكن متبركه شهر كاشان، ص 159.

ص: 964

دارد. «تكامل يك هنر براساس محرك هاى دنيوى و دينى صورت مى گيرد». (1) اسلام با آيين ها، اصول و قوانين خود يكى از قوى ترين محرك هاى دينى در ايران و آسياى مركزى محسوب مى شود. پس از فتح ايران به دست اعراب مسلمان، هنر ايرانى در خدمت دين اسلام قرار گرفت و البته به اين معنى كه هنر ايرانى تحت تأثير قوانين اسلامى معنى و مفهوم جديدى پيدا كرد، مفهومى كه با كنار گذاشتن اختلاف و تضادهاى هنر ايرانى با دستورات اسلامى و پيوند دادن پديده هاى مشترك به وجود آمد. اين مفهوم در بناهاى مذهبى اسلامى به خوبى قابل مشاهده است. از جمله بناهاى مذهبى اى كه پس از اسلام در ايران و ماوراء النهر ساخته شده است، زيارتگاه امامزاده ها و آرامگاه هاى عارفان و قديسين هستند. به طورى كه آنها مجموعه اى از آثار هنرى ايرانى و اسلامى به حساب مى آيند. مجموعه اى كه با بهره گيرى از خاصيت منحصر به فرد دين اسلام يعنى «پذيرش عناصر قومى و محلى و آميزش با آنها» (2) به وجود آمده است. بناهاى مذهبى همچون مساجد و مزارات از مراكز مهم خلق آثار هنرى شمرده شدند. مراكزى كه نه تنها مكان مناسبى براى حفظ آثار هنرى بودند، بلكه هنر اسلامى را نيز معرفى مى كردند.

زيارتگاه ها با كاركردهاى هنرى خود، مفاهيم اسلامى را با زبان هنر، تصوير و رنگ به ديگران منتقل مى كنند. كاشيكارى ها، آجر چينى ها، گچ برى ها، آيينه كارى ها، نقاشى، حكاكى، كنده كارى و ... همگى زبان گوياى هنر ايرانى و اسلامى هستند.

آنچه كه موجب خرسندى در حين تحقيق گرديد، وجود موزه ها در مجموعه آرامگاهى بود كه تعداد قابل توجهى از زايرين و توريست هاى داخلى و خارجى را به سمت خود معطوف ساخته بود. اين امر به خوبى مى تواند در راه بسط و گسترش فرهنگ غنى اسلامى و معرفى شخصيت هاى عرفانى و مذهبى و شناساندن مناطق


1- مسجد نمونه هنر دينى در اسلام، ص 46.
2- تاريخ هنر، ص 191.

ص: 965

مورد نظر گام هاى اساسى و مهمى را بر دارد و با توجه به خلق آثار هنرى همچون نقاشى، مينياتور، خطاطى و تهذيب كه معمولًا براى تزيين موزه ها و شكل دادن به ويترين ها و قاب هاى موجود، از آن استفاده مى كنند، ضمن معرفى استعدادها و شاهكارهاى هنرمندان بومى و محلى، همراهى اين آثار با فرهنگ و تمدن اسلامى از نكات جالب توجه مى باشد. در مزارات مير سيد على همدانى در كولاب و خواجه بهاء الدين نقشبند در بخارا، وجود دو موزه از اقدامات مثبت متوليان امر در اين خصوص خبر مى دهد. ضمن آن كه در سبزوار سازمان ميراث فرهنگى اين شهرستان ضمن بازسازى مزار ملاحسين كاشفى به منظور حفظ اين اثر، ساختمان ادارى ميراث فرهنگى را نيز در محوطه مزار احداث كرده و نظارت مستمرى را در مراقبت و نگهدارى از اين بناى آرامگاهى به انجام مى رساند.

4. كاركرد روان شناسى

انسان مجبور است براى زندگى و حيات خود با مشكلات و سختى هايى كه بر سر راهش قرار مى گيرند به مبارزه خيزد؛ اما قهرمان اين نبرد هميشه انسان نيست.

هنگامى كه انسان نتواند بر مشكلات زندگى فايق آيد، به واسطه عواطف و احساسات خود دچار نوعى پريشانى روانى مى شود. اين پريشانى مى تواند روح و روان او را تحت تأثير خود قرار دهد و انسان را آزرده كند. «بر طبق تحقيقات روان شناسى راه هايى براى از بين بردن اين آزردگى روح و روان وجود دارد كه يكى از اين راه ها تخليه روانى است. دين و مذهب از جمله پديده هايى هستند كه توانايى آرامش روحى انسان ها را در خود نهفته دارند». (1) زيارتگاه ها به واسطه اعتبارى كه از نظر مذهبى در بين مردم دارند، از مكان هاى مناسبى براى تخليه روحى و روانى به حساب مى آيند. فضاى مزارات، فضاى


1- دين پژوهى، ص 291.

ص: 966

روحانى است، فضايى كه مى تواند عواطف انسانى را تحريك كند و او را وادار سازد در برابر مشكلات عكس العمل هايى خلاف زندگى عادى خود بروز دهد.

عكس العمل هايى همچون راز و نياز يا گريه و زارى؛ با اين عكس العمل ها انسان روان درمانى و تخليه روانى مى شود و با اميد به اين كه قدرتى برتر براى حفظ و نگهدارى آنها وجود دارد، به زندگى خود ادامه مى دهند.

كاركردهاى روان شناسى زيارتگاه ها، كاركردهايى است كه بر روح و روان انسان اثر مى گذارد و اين اثر گذارى ها به حدى قوى و نيرومند است كه آن جا به عنوان يكى از اماكنى كه مراجعه به آنها آخرين اميد و توسل محسوب مى شود، در بين فرهنگ مردم ما شناخته شده اند. ضمن آن كه انسان از بدو آفرينش در برابر حوادث طبيعى نياز به نيروى مافوق و برتر را در خود احساس مى كرد، نيرويى كه بتواند او را از حوادث و بلايا و مشكلات و سختى ها حفظ كند. آنچه كه توانست اين نياز انسان را برآورده سازد، دين و مذهب بود. اما براى اطمينان بيشتر به يك مكانى مادى و ملموس نياز داشت. تا در كنار آن به آرامش روحى و قلبى دست يا بدو در همان جا با معبود خود راز و نياز كند. به همين دليل پرستشگاه و اماكن مذهبى را براى اين كار ساخت، زيارتگاه ها را ساخت، تا مكانى براى آرامش روحى و قلبى و فروكش كردن هيجانات و اضطراب هاى درونى انسان ها باشد. در اين جايگاه هاى مقدس زايرين اطمينان قلبى دارند كه هرگز تنها نيستند و قدرتى مافوق آنها وجود دارد كه همواره حى و حاضر بوده و توان برآوردن همه نيازهاى بشرى را دارد. لذا «با توسل و استغاثه به درگاه او و ريختن اشك شوق از داشتن چنين تكيه گاهى مطمئن، با اشك نياز به حل مشكلاتشان، يا اشك داشتن اميد به گشوده شدن گره مسايل شان، تخليه روانى شده و آرامش روحى به دست مى آورند». (1)


1- گذرى بر فرهنگ زيارت، ص 241.

ص: 967

درخواست شفاعت زايرين در جوار مزارهاى شخصيت هاى دينى و معنوى نمى بايست اين گونه تلقى شود كه زاير اين تقاضا را از صاحب آرامگاه داشته و از او حاجت مى طلبد. و در حالى كه وى به دليل قرب و منزلتى كه صاحب مزار با توجه به جايگاه ارزشمند خود در نزد خداوند دارد، او را واسطه حاجت خود مى كند، تا پروردگار عالم به دليل اعتبار صاحب مزار، گشايشى در مشكلات فرد زاير بنمايد. در اغلب زيارتگاه هاى مورد پژوهش، اين موضوع به خوبى مشهود بود، به شكلى كه در دو مزار خواجه احرار ولى و خواجه بهاء الدين نقشبند، متوليان امر مدام به زايرين تذكر مى دادند كه فقط از خداوند حاجت بخواهيد و لا غير.

5. كاركرد سياسى

شايد يكى از مهم ترين علل به وجود آمدن زيارتگاه ها را بتوان در پديده هاى سياسى جست وجو كرد. ايجاد امامزاده در ايران نوعى اعتراض به اعراب مسلمانى بود كه پس از ظهور اسلام، ايران را فتح كردند و در طول حكومت خود فشارهاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى را بر ايرانيان اعمال كردند، «امامزاده ها را به عنوان سمبل تمايلات سياسى و مذهبى به وجود آوردند». (1) اماكن مقدس همواره موجب برترى سياسى يك منطقه نسبت به مناطق ديگر بوده اند. وجود زيارتگاه در بالاى تپه مشرف به يك روستا موقعيت سياسى آن روستا را نسبت به روستاهاى ديگر برترى مى بخشيد. شايد يكى از دلايلى كه در اكثر روستاهاى ايران و بعضاً تاجيكستان، افغانستان و ازبكستان زيارتگاهى وجود دارد، همين امر باشد.

در تحقيقات دقيقاً اين نكته نمايان بود روستاهايى كه زيارتگاهى در داخل خود داشته، روستاهاى همجوار را به لحاظ مختلف تحت الشعاع قرار داده و از قرب و


1- مقابر، ص 25.

ص: 968

منزلت بالاترى در بين مردم برخوردار بوده است. به عنوان نمونه مى توان به روستاى حلتكو در نزديكى شهر دوشنبه، پايتخت تاجيكستان، اشاره نمود. اين روستا به واسطه وجود مزار مولانا يعقوب چرخى، از شهرت و منزلت بالاترى نسبت به روستاهاى همجوار بهره مند است، يا روستاى خواجه اسحاق كولاب با مزار خواجه اسحاق ختلانى، روستاى لنگر تربت جام با مزار شاه قاسم انوار و منطقه گذرگاه هرات با مزار خواجه عبداللَّه انصارى با روستاها و مناطق همجوار متفاوت بوده و از جايگاه ويژه اى برخوردارند.

6. كاركرد اقتصادى

كاركردهاى اقتصادى يك زيارتگاه را بايد در اعتبارات مالى آن جست وجو كرد.

افرادى كه به اماكن معنوى مراجعه مى كنند، هداياى نقدى و غيرنقدى خود را به زيارتگاه پيشكش مى كنند. علاوه بر اين، اين گونه اماكن معمولًا داراى بناها و زمين هاى وقفى فراوانى هستند كه وجود اين نوع وقف ها به اعتبار اقتصادى زيارتگاه كمك مى كنند. «وجود يك زيارتگاه به دليل مراجعه افرادى كه براى زيارت امامزاده مى آيند و مخارجى را كه براى اين كار متقبل مى شوند و همچنين هدايايى كه به اين مكان مقدس پيشكش مى كنند، همگى در رشد و توسعه اقتصادى منطقه نقش مهمى دارند. بخش عمده اى از درآمد زيارتگاه صرف فعاليت هاى اقتصادى مى شود كه اين مسأله به رشد و توسعه اقتصادى منطقه كمك مى كند». (1) ضمن آن كه اختصاص نذورات بعضى از زيارتگاه ها به نوادگان و يا مستحقين در زندگى آنها نقش مهمى مى تواند ايفا كند. همچنين در روزهاى خاص، وجود بازارها و دستفروش ها كه كالاهاى خود را در معرض فروش زايرين قرار مى دهند، از كاركردهاى مهم اقتصادى زيارتگاه ها به شمار مى رود. فروش بليط وروديه در


1- اماكن متبركه شهر كاشان، ص 164.

ص: 969

جايگاه هاى مذهبى، مانند مجموعه آرامگاهى گورمير و بى بى خانم در سمرقند و گنبد هارونيه در توس، باعث درآمد قابل توجهى به منظور تأمين هزينه هاى جارى اين بناها و حقوق و مستمرى خدام و متوليان آن محسوب مى شود.

7. كاركرد اجتماعى

زيارتگاه ها در ساخت، بافت، روابط و قوانين اجتماعى، نقش مهمى را داشته و دارند.

«يكى از كاركردهاى اجتماعى زيارتگاه نقشى است كه آنها به عنوان پناهگاهى براى مظلومان و ستمديدگان و يا توبه كنندگان و بازنشستگان ايفا كرده اند. اين نقش از بست نشستن روحانيون براى احياى قوانين اسلامى، تا پناهنده شدن اشرار براى گرفتن تأمين جانى، قابل بررسى است». (1) زيارتگاه ها به دليل قدرت و اعتبار اجتماعى كه دارند، همواره به عنوان مركزيت يك منطقه بافت مسكونى و تجارى منطقه را در اطراف خود متمركز مى كنند و يا با «تحت الشعاع قرار دادن فعاليت هاى اجتماعى و اقتصادى، منطقه را به يك شهر زيارتى تبديل مى كنند». (2) در سال هاى اخير مسير شهر بخارا تا مجموعه آرامگاهى خواجه بهاء الدين نقشبند به طول دوازده كيلومتر توسط دولت ازبكستان آسفالت شده و به صورت اتوبان چهار بانده براى استفاده زايرين و توريست هاى داخلى و خارجى مشاهده مى شود.

8. كاركرد فرهنگى

فرهنگ از جمله پديده هايى است كه به شدت تحت تأثير مذاهب و آيين ها و مناسك آنها قرار مى گيرد. فرهنگ ايرانيان پس از فتح ايران توسط مسلمانان در ارتباطى كه با ويژگى هاى فرهنگى جديد پيدا كرد، تغييرات فراوانى را پذيرفت. به وجود آمدن اماكن مذهبى در بخش هاى مختلف ايران و ماوراء النهر، تغييرات فرهنگى و


1- تاريخ اشرار كاشان، ص 38 و 39.
2- تأثير اسلام در ساخت شهر، 45.

ص: 970

همچنين رفتارهاى فرهنگى خاصى به وجود آورد. افرادى كه به مزارها مراجعه مى كنند، رفتارهاى خاصى را بروز مى دهند كه ريشه در آداب و رسوم، اعتقادات، انديشه ها، تفكرات و به طور كلى فرهنگ آنها دارد.

مردمى كه به زيارتگاه ها مراجعه مى كنند، نوعى ارتباط با يكديگر برقرار مى كنند كه نتيجه اين ارتباط مى تواند به تبادلات فرهنگى منجر شود. اين افراد هر كدام ويژگى هاى فرهنگى خود را در معرض ديد ديگران قرار مى دهند و از اين طريق فرهنگ خود را منتقل مى كنند. از طرف ديگر، با مشاهده رفتارها و ويژگى هاى فرهنگى ديگران، از آنها تأثير مى پذيرند. ورود اصطلاحات و لغات جديد در زبان فارسى و تاجيكى نيز از جمله كاركردهاى فرهنگى زيارتگاه هاست، مانند بقعه، حرم، صحن، مزار، مرقد، زاير و زيارت از اين مجموعه اند. داستان هايى كه از زندگى اجتماعى و مذهبى امامزاده ها و شخصيت هاى مذهبى نقل مى شود، جنگ ها و نبردهاى آنان، چگونگى مردن، يا به شهادت رسيدن آنها و دوستان و دشمنانشان در فرهنگ عامه جاى معتبرى دارند، يكى از عوامل اصلى در دامن زدن به اين دوستى ها و دشمنى ها مى باشند. «پس از نفوذ اسلام در ايران، ويژگى ها و آئين هاى تلفيقى مطرح گرديد. تركيب دو عنصر فرهنگى متفاوت با دو فرهنگ با منشأ متفاوت را آيين تلفيقى گويند syncretism. (1) حضور زايرانى از پاكستان، هندوستان، ايران و روسيه در مزار مير سيد على همدانى در كولاب و حضور مريدان و پيروان شيخ بهاء الدين نقشبند از چين، تركمنستان، تركيه، هند، جاوه، ايران، عراق، آلمان، انگليس، ژاپن، روسيه و تاجيكستان در منطقه قصر عارفان بخارا، حلقه اى از اتصال و تلفيق افراد با مليت ها و فرهنگ هاى متفاوت را به تصوير مى كشاند كه آنها ساعت ها، حتى روزها در كنار هم آداب زيارت را به جا آورده و به زبان اسلام با هم به گفت وگو و مباحثه مى پردازند.


1- فرهنگ مردم شناسى، ص 68.

ص: 971

نتيجه گيرى

گرايش هاى مردم به واسطه انگيزه هاى درونى و احترام غير قابل توصيف آنها به زيارتگاه ها و مزارها، حضور پررنگ و چشمگير مريدان و علاقه مندان به اين اماكن اسلامى را سبب شده است و ميزان تأثيرپذيرى آنها از شخصيت هاى دينى مدفون شده را دو چندان كرده است. اولين نتيجه در پژوهش انجام شده، دستيابى به جايگاه زيارتگاه ها در بين زايرين است كه جهت رفع حوايج مادى و معنوى و تقويت روحى و آمرزش الهى به زيارت آن بقاع مشرّف مى شوند كه نمودار تأثير فرهنگ مذهبى در بين مردم است. بعد ديگر ايجاد جاذبه هاى مختلف اقتصادى، فرهنگى و رفاهى در اين كشورهاست كه به سبب وجود مزارها و زيارتگاه ها مهاجرپذير بوده و سالانه تعداد بى شمارى از زايرها و گردش گران داخلى و خارجى را پذيرا هستند.

از تحقيقات به عمل آمده اين نتيجه حاصل گرديد كه زيارتگاه ها ويژگى خاصى را در ارتباط با زندگى مردم ايجاد نموده اند، على رغم وجود كاركردهاى بسيار متنوع و متعدد اين اماكن معنوى، ايجاد آرامش روحى و روانى انسان مهم ترين خصيصه اين ويژگى را رقم زده است. ضمن آن كه پيوند ناگسستنى مردم با اين زيارتگاه ها، روحيه دين مدارى و اميدوارى، انسجام و يك پارچگى گروه هاى قومى و مذهبى منطقه در سايه اين بقاع متبرك بيش از پيش نمايان است. در اين بين مسئوليت خطيرى بر دوش اهل فن همواره سنگينى مى كند كه براى حفظ ميراث گران بهاى گذشته و مثبت و معرفى هويت ملت مسلمانان مى بايست همچنان در دامنه و قلمرو و تحقيقات گام هاى اساسى برداشت.

ص: 972

فهرست منابع

1. اماكن متبركه شهر كاشان، پايان نامه زهرا خليل پور، تهران، دانشگاه آزاد اسلامى واحد تهران مركزى، 1377.

2. تاريخ اشرار كاشان، ملا عبدالرسول مدنى، كاشان، مرسل، چاپ اول، 1370.

3. تاريخ هنر، ه و جنسن، ترجمه پرويز مرزبان، چاپ دوم، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1990.

4. تأثير اسلام در ساخت شهر، حسين سلطان زاده، مجله معمارى و شهرسازى، دوره پنجم و شماره 25، 1373.

5. دين پژوهى، بهاء الدين خرمشاهى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى 1372، چاپ اول، 1372.

6. فرهنگ مردم شناسى، ميشل پانوف و پرن شيل، ترجمه دكتر اصغر عسكرى خانقاه، چاپ اول، تهران، نشر ويس، 1990.

7. گذرى بر فرهنگ زيارت، پايان نامه شريفى جهانى، تهران، دانشگاه آزاد اسلامى واحد تهران مركزى، 1375.

8. مبانى انسان شناسى، محمد صادق فربد، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1380.

9. مسجد نمونه هنر دينى در اسلام، الگ گرابار، ترجمه محمد سعيد رضايى كاشانى، فصلنامه هنر، شماره 26، 1373.

10. مقابر، رابرت هيلن براند، ترجمه كرامت اللَّه افسر، تهران، ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1988 ..

11. Gross Joann( 1982 )Multipleroles and perceptions of suf ishikhsymb olicstatements of political and religious authority, New York University

ص: 973

14. نقش سفرهاى زيارتى

در افزايش اشتغال و وضعيت اقتصادى استان ايلام

نصرت اللَّه كشاورز (1)

چكيده

استان ايلام با بيش از 430 كيلومتر مرز مشترك با كشور عراق، بيشترين مرز خاكى با اين كشور را دارا مى باشد. اين مرز در گذر ايام همواره نقطه تهديد، جنگ و كشتار براى مردم اين ديار بوده و باعث بى ثباتى منطقه، فرار سرمايه هاى انسانى و مادى از استان شده و اين خطه از كشور را با بحران هاى جدى عدم توسعه و امنيت مواجه كرده بود. در سايه تحولات ايجاد شده و به بركت وجود عتبات عاليات، اين نقطه تهديد، تبديل به فرصتى گران بها شده است. گشايش مرز بين المللى مهران و تردد زايرين اماكن مقدسه دو كشور، موجب توسعه اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و امنيتى استان شده كه اين امر مى تواند خارج شدن استان ايلام از بن بست جغرافيايى و توسعه يافتگى را در پى داشته باشد. طبق نظرات و ايده هاى متفكرين اجتماعى هر جايى كه به عنوان محل تردد مسافران و زايران و تعاملات آنها با يكديگر قرار گيرد، متأثر از آن، منطقه تحت تأثير مسايل مختلفى خواهد بود و تغييرات اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى و امنيتى را ايجاد خواهد كرد. اين مقاله عهده دار بررسى و تحليل نقش سفرهاى زيارتى زايران عتبات عاليات بر رونق اقتصادى استان ايلام، به ويژه شهرستان مهران مى باشد.

كليدواژه ها: سفر زيارتى، عتبات عاليات، ايلام، مهران.

مقدّمه

افزايش بى رويه جمعيت با توجه به ضعف امنيت و نگهداشت و تثبيت جمعيت در مناطق مرزى، افق بسيار پيچيده اى براى آينده نواحى حاشيه اى پديد آورده است.


1- كارشناس ارشد جامعه شناسى.

ص: 974

در دنياى آينده، كشورى موفق خواهد بود كه مشكلات جمعيتى خود را به حداقل برساند و با استفاده از راهكارهاى مختلف اقتصادى، اجتماعى و امنيتى بتواند جمعيت را به ماندن در نواحى مرزى و محل تولدشان علاقه مند نمايد. از طرفى نواحى مرزى به واسطه دورى از مركز، انزواى جغرافيايى و توسعه نيافتگى و ... تفاوت فاحشى از نظر برخوردارى از رفاه و توسعه با مراكز عمده جمعيتى دارند. (1) از جمله نقاط مرزى ايران كه در دوران هشت سال دفاع مقدس بارها مورد تهاجم نيروهاى عراقى قرار گرفت و چهار بار به تصرف درآمد، مرز مهران در استان ايلام است كه به دنبال شكست حكومت حزب بعث در عراق، بازگشايى شد و ترددهاى مرزى جهت زيارت عتبات عاليات، به صورت گسترده اى در آن آغاز گرديد.

رفت وآمدهاى مرزى كه در ابتدا جنبه زيارتى داشت، رفته رفته جنبه اقتصادى نيز پيدا كرد و روز به روز قوى تر و زيادتر گرديد. آنچه كه در اين ميان غيرقابل انكار است، تأثيرگذارى اين مراودات مرزى بر استان ايلام به ويژه شهرستان مهران است.

در ادامه به تأثيرات آن بر وضعيت اقتصادى و اشتغال در استان ايلام مى پردازيم.

هدف مطالعه

هدف اصلى اين مقاله، پاسخ به اين سؤال كلى است كه بازگشايى مرز مهران و تردد زايرين عتبات عاليات دو كشور ايران و عراق از آن مرز، چه تأثيراتى بر وضعيت اقتصادى و روند اشتغال در استان ايلام را در پى داشته است؟

فرضيه

بازگشايى مرز مهران و تردد زايرين اماكن مقدس از آن، باعث بهبود وضعيت اقتصادى، رفاه نسبى و ايجاد اشتغال در استان ايلام شده است.


1- رضايى، ص 17.

ص: 975

روش تحقيق

روش مطالعه به دو روش اسنادى و پيمايشى بوده كه در روش اسنادى، با استفاده از روش پانل، به مقايسه وضعيت استان در دو مرحله قبل و بعد از باز گشايى مرز پرداخته ايم ودر روش پيمايشى نيز با استفاده از روش دلفى، ديدگاه صاحب نظران را در مورد اين تأثيرات جويا شده ايم.

تعريف و جامعه شناسى زيارت

زيارت در لغت، به معناى قصد كردن و ملاقات نمودن(به طور مطلق) است و در اصطلاح به معناى ملاقات با اشخاص خاص و يا اماكن ويژه است كه از نظر زيارت كننده، آن مكان يا شخص خاص داراى احترام، برترى و شرافت ويژه اى است.

مفهوم زيارت به معناى اصطلاحى، ريشه در متون دينى اديان مختلف از جمله اسلام و مسيحيت دارد. مثلًا در متون دينى مسلمانان تأكيد مى شود كه به زيارت خانه خدا، مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و بارگاه امامان شيعه عليهم السلام و نيز قبور امامزادگان بزرگوار بروند، چنان كه در دين مسيحيت، به ويژه مذهب كاتوليك، مكانى در واتيكان وجود دارد كه مسيحيان كاتوليك براى زيارت به آن جا مى روند. در هر صورت رفتن به اين اماكن و ملاقات با اشخاص، به اين خاطر است كه از اعتبار قدسى، معنوى و فضيلتى كه در آن مكان يا آن شخص وجود دارد، بهره مند شوند. (1) زيارت تجديد عهد و تحكيم ميثاق با ولايت و خط امامت يا پيمان با محور توحيد و بيعت با رسالت وحى است. (2) با اين وصف، هنگامى كه اصطلاح جامعه شناسى زيارت را به كار مى بريم، مقصود ما بررسى و مطالعه آن دسته از رفتارهاى گروهى، جمعى و جامعه اى است كه عرفاً عمل زيارتى ناميده مى شود. بنابراين، مطالعه منظم و روشمند رفتار يك گروه كوچك كه به زيارت امامزاده روستاى خود مى روند، جامعه شناسى زيارت است.

همچنين مطالعه حالات، حركات به رويه و رفتار يك جمعيت چند ميليونى كه به


1- شوق ديدار، ص 6.
2- زيارت، ص 2.

ص: 976

زيارت خانه خدا مشرف مى شوند نيز جامعه شناسى زيارت است. (1) زيارت و سفرهاى زيارتى در مذاهب مختلف

واژه زيارت، ويژه غرب است؛ اما پديده اى كه آن را ترسيم مى كند، جنبه جهانى دارد و واقعيتى از يك مردم شناسى مذهبى است كه به هيچ وجه به مذهبى كه به طور نمادى ايجاد شده باشد، بستگى ندارد. اما مقتضيات ديگرى دارد كه عبارت اند از برخورد و مشاركت در امور مذهبى مقدس گروه هاى انسانى كه با حضورى باطنى و صميمانه به زيارت مى روند. (2) سفر زيارتى، مسافرت به سوى مكان مقدس است. در زبان لاتينى «پره گرينوس»، (3) به معناى خارجى و به مفهوم كسى است كه مسافرت مى كند. كسى كه عبور مى كند يا مسافتى را مى پيمايد و مى خواهد از جايگاهى مقدس ديدار كند. اين ديدار با حفظ تمام ويژگى هاى غيرقابل وصف خود، در نظامى پيچيده از رمزها، آيين ها و رفتارها سازمان مى يابد. چارچوب آن اساساً مكانى مقدس با تصاويرى از مقدسان و گروه هاى زايران و راهبان وابسته به اين مكان است.

بنابراين، زيارت با اهدف بازديد از مكانى مقدس صورت مى گيرد و تجلى يك يا چند شى ء مانند مقبره يك شخص مورد احترام، شيئى معجزه آميز يا يك نقش و اثر است.

عوارض جغرافيايى مانند قله ها، چشمه ها و غارها، اغلب مكان هاى جالب و جذاب براى زيارت اند. در اطراف اين جايگاه ها، كسانى كه تقدس آنها را باور دارند مجموعه هاى مصنوعى مانند حفاظ كليساها، غارها، چشمه ها، آب نماها، معبدها و ... ساخته اند.

هنگامى كه زاير از اين حفاظها مى گذرد، خود را در جهانى ديگر محاط مى بيند.

از ديرباز زيارتگاه ها، نمادى از اشتياق ژرف و نهانى انسان تلقى شده اند. اين مكان ها از روزگاران كهن، چه در غرب و چه در شرق به تعداد بسيار وجود داشته اند و هر زمان كه


1- اماكن مذهبى و توسعه جهانگردى، ص 18.
2- جامعه شناسى جهانگردى و مسافرت، ص 52.
3- peregrinus

ص: 977

گسترش يافته اند، دست كم ايجاد كننده برخى زيرساخت هاى جهانگردى بوده اند.

يونانيان عهد باستان به دلف، (1) اپى دور و الوزيس مى رفتند. مسيحيان سده هاى ميانه .. به سلسله مراكز و محل هايى رفت وآمد مى كردند كه امروز نيز مقدس شمرده مى شوند.

مانند بيت المقدس، رم، سن ژاك- دو- كمپوستل، (2) شارتر، كولون و كانتربرى ... .....

در آن زمان، كليسا سازمان دهنده واقعى مسافرت ها و عامل آموزش و پرورش و اطلاعات مردمى در مورد مسافرت بود. به علاوه، راه مراكز بزرگ جاذب مذهبى به مهمان خانه هايى منتهى مى شد كه به منظور استفاده زايران با امكانات پذيرايى در پايان سده چهاردهم دست كم نيم ميليون زاير را پذيرا مى شدند. اين مهمانسراها و صومعه ها امروز نيز مورد بازديد قرار مى گيرند و شواهدى از اهميت اين شكل از جهانگردى اند.

در دين اسلام، زيارت مكه يكى از اصول اعتقادى تلقى مى شود و براى هر بزرگسال آزادى كه توانايى مالى داشته باشد، يك بار زيارت آن واجب است. اين زيارت به گونه اى ژرف، جامعه اسلامى را مشخص ساخته است. اين سفر زيارتى، فرصت آميزش مردم با يكديگر، جابه جايى دانشمندان و تشكيل جريان هاى بازرگانى را به وجود مى آورد. زايران خانه خدا از نواحى دورى چون آفريقاى شمالى، آمريكاى مركزى، آسياى جنوبى و شرقى به مكه مى شتابند. در سده هاى ميانه به هنگام فرا رسيدن ماه اصلى زيارت، نمايشگاه بازرگانى عظيمى در اطراف خانه كعبه بر پا مى شد. به علاوه در جهان اسلام، مكان هاى مقدس ديگرى وجود دارد كه از مكه اهميت كم ترى دارد. مثلًا در عراق همه ساله صدها هزار نفر زاير به زيارت امامان شيعه در شهرهاى نجف، كربلا، سامرا، كاظمين مى روند. يا در ايران هر سال ميليون ها


1- Delphes
2- Saint -Jacques -de -compostelle

ص: 978

نفر از مشهد، قم و مقبره هاى امامزادگان ديدن مى كنند. در آفريقا زاهدانى در تومبوكتو، (1) آگادس، توبا، كائولاك و ... وجود دارد كه بسيار معروف مى باشند ....

در مذهب هندوييسم، يكى از راه هاى منتهى به رستگارى، اقامت پارسايانه در يك مكان مقدس است. مهم ترين زيارتگاه، وانارسى(در بنارس) در سواحل گنگ است. در حقيقت، تقريباً در تمام دنيا، تمام جريان هاى آبى نمادى از گنگ تلقى مى شوند. همچنين در سراسر آسياى جنوبى، زيارت به معابدى كه در كرانه هاى رودخانه ها يا دريا ساخته شده اند، منتهى مى شود. اين زيارتگاه ها نه فقط به مناسبت جشن ها و اعياد، بلكه در دوره اى خارج از فصل بادهاى موسمى، در تمام سال موجب جابه جايى امواج انسانى مى شوند.

در ژاپن، زيارت عملى بسيار گسترده است؛ به ويژه زيارت ايسه كه مورد توجه پيروان شينوست سبب جابه جايى جمعيت بسيارى مى شود: در نيمه سده نوزدهم، در سال گاهى تا پنج ميليون زاير به اين زيارتگاه مى رفتند. بيشتر آنها به «عبادت پنهانى» بدون اطلاع نزديكان و خوار شمردن همه محرمات اجتماعى و قانونى به زيارت مى روند. سرانجام بايد خاطر نشان كرد كه در حاشيه زيارت ها، از يك سو ادراك بودايى «ماندالا»(نوعى شكل اساطيرى) وجود دارد كه به وجود آورنده راهى براى آزادى از طريق يك راهپيمايى طولانى است و آزمونى به منظور اثبات توانايى شركت در آيين هاى زيارتى تلقى مى شود و از سوى ديگر، گسترش سفرهاى ستوده شده در آيين «تائوييسم» چينى است. پيروانى كه بر اين باورند كه به سبب بداقبالى يا بيمارى مرتكب خطا شده اند، بايد به اعتراف در منظر عموم يا كار در جاده ها به منظور اصلاح ارتباطات و ايجاد «مسافرخانه هاى دادگرى» جايى كه به مسافران غذا و خدمت رايگانى براى استراحت ارائه مى شود، به جبران مافات بپردازد و خود را از گناه پاك كند.


1- Tombouctou

ص: 979

فلسفه زيارت در اسلام

با استناد به آيه 156 سوره بقره درمى يابيم كه همانا در فرهنگ اسلامى، هدف اصلى رشد و ارتقا به سمتى است كه بايد باشد و هدايت او به نقطه اى است كه بايد برسد. از اين رو، يكى از راه هاى تقويت معنويت و ايجاد ارتباط با معبود، از راه زيارت است كه انسان وقتى به معناى عميق زيارتنامه ها توجه كند و با عشق و علاقه به زيارت بپردازد، احساس مى كند از طريق مكانى كه مشغول زيارت است، به معبود خود نزديك تر شده است. بسيارى از اوقات مسير زيارت، همراه با عشق و از خودگذشتگى است.

وادى زيارت بيش و پيش از آن كه وادى معقولات و محاسبات عقلى باشد، وادى دل و جذبه درون است. زاير اگر بداند و بشناسد كه مورد زيارت كيست، هرگز نمى پرسد كجاست؟ به راه مى افتد و همچون خضر به دنبال آب حيات و همچون موسى، در پى عبد صالح روان مى گردد تا برسد و بيابد و بهره برگيرد و كامياب شود.

زيارت از اين مقوله است؛ پيوند قلبى است؛ محبت و علاقه است. آنچه زاير را به پيمودن راه ها دور و دراز و طى مسافت ها و تحمل رنج هاى سفر و بيم باديه و استقبال خوف و خطر وا مى دارد، كشش درونى و علاقه قلبى اوست و اگر عشق آمد، خستگى رخت بر مى بندد و اگر محبت در كار بود، ملال متوارى مى شود.

آن كه در راه طلب خسته نگردد هرگز پاى پر آبله و باديه پيماى من است

همه مخلوقات الهى، در سير و سفر از مكانى به مكان ديگر و از زمانى به زمان ديگر، در جهت كمال حركت مى كنند. قرآن كه براى هدايت بشر نازل شده است، در آيه هاى بسيار با تعابيرى مانند: «قُلْ سِيرُوا فِى الْأَرْضِ ...»، «فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ ...» و «أَوَ لَمْ يَسِيرُوا فِى الْأَرْضِ» بر سير و سفر تأكيد داشته و در خطابه هاى مختلف از انسان دعوت مى كند كه به مسافرت و زمين گردى بپردازد. (1) هدفدار بودن جهان هستى و خلقت موجودات و انسان ها و نيز بيهوده و عبث خلق نشدن پديده ها و هستى به


1- سيماى جهانگردى اسلامى، ص 42.

ص: 980

نحوى صريح و گويا در قرآن كريم اشاره شده است: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنكُمْ عَبَثًا»؛ آيا پنداشته ايد شما را بيهوده آفريده ايم؟

بنابراين چون همه پديده هاى جهان و روابط بين آنها قانونمند و مبتنى بر اصول علمى و حساب شده است، نوعاً سير و سياحت و سفر نمودن انسان ها نيز هدفدار بوده و نقش سازنده و هدايتگر و تكامل بخش بودن آن، در قرآن مجيد به صراحت بيان شده است. در احاديث نيز همين مضمون به عبارت هاى گوناگون مطرح گرديده است. سير و سفر در زمين، خود، سبب پند گرفتن و عبرت آموختن بشر و به تبع آن رشد يافتن انسان خواهد شد.

از اين رو قرآن مجيد به مسلمانان دستور مى دهد: «برويد در زمين بگرديد و در آثار پيشينيان و ملت هاى گذشته و زمامداران و فراعنه ظالم دقت كنيد و بنگريد پايان كار آنها به كجا رسيد».

در بررسى آيات قرآن كريم، هفت آيه تحت عنوان «سِيرُوا فِى الْأَرْضِ» و هفت آيه با عنوان «أَوَ لَمْ يَسِيرُوا فِى الْأَرْضِ» در مورد سير و سياحت بيان شده است. هفت آيه اول در سوره هاى آل عمران/ 137، انعام/ 11، نحل/ 36 و 69، عنكبوت/ 20، روم/ 42، سبأ/ 18؛ و نيز هفت آيه دوم در سوره هاى يوسف/ 11، نجم/ 46، روم/ 9، فاطر/ 46، مؤمن/ 21 و 82، محمد صلى الله عليه و آله/ 10 آمده است. (1) مسافرت هاى مذهبى و زيارتى

بدون ترديد، يكى از مهم ترين و كهن ترين عوامل و انگيزه هاى مسافرت انسان، باورهاى مذهبى و احساسات دينى بوده است. انسان از ابتداى تاريخ، مكان هايى را مقدس مى دانسته است و به منظور تأمين نيازها و خواسته هاى روحى، روانى و مادى خود و از ترس بلاياى طبيعى و غيرطبيعى كه زندگى او را تهديد مى كرده، به زيارت و ديدن آن مكان هاى مقدس مى رفته است. (2)


1- بررسى نقش توانمندى هاى استان ايلام، ص 56.
2- درآمدى بر جهانگردى، ص 12.

ص: 981

جاذبه هاى مذهبى، زيارتگاهى و اماكن مقدس و آرامگاه هاى پيشوايان دينى و ...

هر ساله پذيراى ميليون ها جهانگرد هستند و در هر كشورى، از تنوع زيادى برخوردار است. اين نوع از اشكال جهانگردى، همواره يكى از رايج ترين انواع توريسم قلمداد گرديده و سابقه آن به قرون و اعصار گذشته مربوط مى گردد.

مدارك مستند تاريخى موجود از تمدن هاى عظيم ميان رودان و مصر و نيز آثار به جاى مانده از روزگاران پيش از تاريخ، حكايت از سفرهاى مذهبى هزاران نفر از انسان ها از ديرباز مى نمايد.

توريسم زيارتى تنها شكلى از اشكال جهانگردى است كه بر موانع آب و هوايى غلبه مى كند. چرا كه با تغييرات آب و هوايى مشاهده مى شود كه تعداد بازديد كنندگان از اماكن و شهرهاى مذهبى دچار تغيير نمى گردد. همايش عظيم جهانى ميليون ها نفر از مسلمانان همه ساله در مكه و مدينه، يكى از انواع بارز اين نوع جهانگردى مى باشد. (1) وضعيت تردد زايرين عتبات از مرز مهران

با توجه به آمارهاى موجود، تردد مسافران عتبات، از مرز مهران نسبت به ساير مسيرها، بيشترين سهم را به خود اختصاص داده است، به طورى كه تنها در سه ماهه اول بازگشايى اين مرز، تعداد مسافرانى كه از طريق اين مرز تردد داشته اند، بيش از آمار مسافرانى است كه در طول سال 1381 از مرز بازرگان تردد داشته اند. (2) اين موضوع، نشانگر از قابل دسترس بودن و كوتاهى اين مسير، به عتبات عاليات است البته پيش از هر عاملى بايد عشق و علاقه به امامان را انگيزه اين سفر دانست.

برابر با آمار ارائه شده از سوى سازمان پايانه ها و حمل و نقل استان ايلام، در نيمه دوم سال 1382، تعداد 559/ 393/ 2 نفربه قصد زيارت اماكن مقدس، از مرز عبور كرده اند كه از اين تعداد 285/ 121/ 2 نفر اتباع ايرانى و 274/ 272 نفر اتباع خارجى ديگر كشورها بوده اند.


1- جهانگردى، ص 67.
2- بررسى نقش توانمندى هاى اقتصادى استان ايلام، ص 84.

ص: 982

جدول(شماره 1) آمار تردد زايرين از مرز مهران در شش ماهه دوم سال 1382

ماه اتباع ايرانى(نفر) اتباع خارجى(نفر) مهر 44257598 آبان 1510752310 آذر 29032243663 دى 38347354583 بهمن 86413720402 اسفند 98950742729 جمع 2722742121285 جمع كل 2393559 مأخذ: سازمان حمل و نقل و پايانه هاى كشور

ص: 983

جدول(شماره 2) آمار تردد زايران از مرز مهران در سال 1383

ماه اتباع ايرانى(نفر) اتباع خارجى(نفر) فروردين 71887188959 ارديبهشت 11166237424 خرداد 1092147 تير 783614176 مرداد 478865686 شهريور 47486793 مهر 76179926 آبان 10631954 آذر 20901781 دى 11457361 بهمن 4279317 اسفند 4267329 جمع 594210240713 جمع كل 834923 مأخذ: سازمان حمل و نقل و پايانه هاى كشور- 1383

ص: 984

جدول(شماره 3) آمار تردد زايران از مرز مهران در سال 1384

ماه اتباع ايرانى(نفر) اتباع خارجى(نفر) فروردين 88413322 ارديبهشت 116022293 خرداد 173332436 تير 396902480 مرداد 541181800 شهريور 689624800 مهر 367704547 آبان 150254445 آذر 167735047 دى 1284718653 بهمن 1838831950 اسفند 1563159318 جمع 315980141091 جمع كل 457071 مأخذ: سازمان حمل و نقل و پايانه هاى كشور- 1384

ص: 985

جدول(شماره 4) آمار تردد كاروان هاى زيارتى از مرز مهران در سال 1384

ماه كاروان كاروان ويزاى متفرقه ايرانى ويزاى متفرقه خارجى ورودى خروجى ورودى خروجى ورودى خروجى آذر 13540 174 585 314 دى 436514591 3486 4699 4718 بهمن 5016330299 2527 10838 7554 اسفند 3609498392 19325 8857 6774 جمع 13125987782 25512 24979 19360 جمع كل 44339386371769

لازم به توضيح است كه اعزام كاروان هاى زيارتى عتبات عاليات كه از سال 1383 آغاز شده بود، در 8 ماه اوليه سال 1384 با وقفه همراه بود كه در ابتداى آذرماه اين ترددها، دوباره از سر گرفته شد.

حال با توجه به آمارهاى ذكر شده در جداول فوق مى توان گفت كه تردد اين تعداد زاير از مرزهاى استان ايلام در ايجاد تسهيلات و امكانات بيشتر و تخصيص اعتبارات عمرانى به منطقه بسيار مؤثر بوده است. در پى ورود سرمايه و جذب اعتبارات، منطقه نيازمند شعب ادارى فعال تر و گسترده ترى، نظير بانك ها و گسترش بخش خدمات در بخش هاى مختلف درمانى، امدادى و پذيرايى و ... مى باشد كه نياز به برنامه ريزى دارد. وجود امكانات و ايجاد زمينه هاى مختلف پيشرفت اقتصادى، فرهنگى، سياسى و اجتماعى منطقه را در پى خواهد داشت كه در نهايت مى توان به نقش مثبت سفرهاى زيارتى در منطقه اذعان نمود كه با رونق هر چه بيشتر فعاليت هاى اقتصادى، اين قلمرو از نوار مرز را در مسير پيشرفت قرار داد و در نهايت به خروج اين نواحى از انزواى جغرافيايى، اقتصادى و اجتماعى كمك

ص: 986

به سزايى نمود. از اين رو مى توان گفت: پس از اين، مهران آن منطقه منزوى و دور افتاده و بدون امكانات نيست؛ بلكه جاذبه هايى به لحاظ جذب جمعيت از داخل و خارج در آن، ايجاد شده و به صورت يك منطقه نسبتاً مطرح معرفى شده است كه گذر مرزى در اين دستاورد، نقش كليدى و اساسى دارد.

تأثير تردد زايران عتبات بر اشتغال و ساختار نيروى كار در ايلام

وضعيت اشتغال در استان

اشتغال و بيكارى، از جمله مقولات اساسى اقتصاد جهانى است؛ به گونه اى كه افزايش اشتغال و كاهش بيكارى به عنوان يكى از شاخص هاى توسعه يافتگى تلقى مى شود.

يكى از دغدغه هاى اساسى برنامه هاى توسعه در كشور ما نيز، تلاش براى كاهش معضل بيكارى است كه همواره به عنوان مهم ترين هدف اين برنامه ها، مد نظر بوده است. از سويى ديگر، اطلاعات مربوط به ساختار نيروى كار، مبنايى براى ارزيابى و تحليل سياست هاى اقتصادى كلان يك جامعه محسوب مى شود؛ به ويژه نرخ بيكارى به طور عام، به عنوان شاخص كلى عملكرد جارى اقتصاد آن جامعه، مورد استفاده قرار مى گيرد.

در جدول(شماره 5) عمده ترين شاخص هاى نيروى كار و تغييرات آنها، در استان ايلام محاسبه شده است. بررسى نرخ مشاركت اقتصادى در اين استان، نشان مى دهد كه در سال 1384(دو سال بعد از بازگشايى مرز مهران) 38 درصد جمعيت در سن كار(10 ساله و بيشتر) از نظر اقتصادى فعال بوده اند؛ يعنى در گروه شاغلان يا بيكاران قرار گرفته اند. بررسى تغييرات نرخ مشاركت اقتصادى نسبت به سال 80(دو سال قبل از بازگشايى مرز) حاكى از افزايش 3 درصدى اين نرخ مى باشد.

بررسى نرخ بيكارى سنين 10 ساله و بيشتر نشان مى دهد كه در سال 1384، 3/ 14

ص: 987

درصد از جمعيت فعال(شاغل و بيكار) بيكار بوده اند. بررسى روند تغييرات نرخ بيكارى نشان مى دهد كه اين شاخص نسبت به سال 1380، 02/ 3 درصد كاهش يافته است. اين كاهش، بيشتر تحت تأثير افزايش شاغلان در بخش صنعت و خدمات بوده است كه با بازگشايى مرز مهران و تردد زايران عتبات عاليات از آن، حيات تازه اى به خود گرفته است. (1) آمار ارائه شده از سوى سازمان مديريت و برنامه ريزى استان ايلام، نشان از افزايش اشتغال در سال هاى بعد از بازگشايى مرز مهران بر روى مسافران كه به قصد زيارت عتبات عاليات از اين مرز تردد داشته اند، با نرخ بالا را دارد كه منجر به كاهش نرخ بيكارى از 04/ 17/ درصد در سال 75 در شهرستان مهران به 00/ 13 درصد در سال 1383 رسيده است.

جدول(شماره 5) وضع اشتغال و فعاليت در استان ايلام در طول سال هاى 1384- 1380

مأخذ: سازمان مديريت و برنامه ريزى استان ايلام- 1384

وضعيت اشتغال در شهرستان مهران

جدول(شماره 6) تعداد فرصت هاى شغلى به وجود آمده در طى سال هاى 75 الى 1384 برابر آمار اداره كار و امور اجتماعى شهرستان مهران را نشان مى دهد.

هر چند به آمارهاى ادارات كار نمى توان استناد كرد؛ زيرا نسبت جمعيت بيكار در ادارات كار معمولًا از مبناى علمى برخوردار نيست. به عنوان مثال، مستند بيكار بودن


1- گزارش اقتصادى اجتماعى استان ايلام سال هاى 83- 1378، ص 28.

ص: 988

اشخاص همان مراجعه يا اعلانى است كه بر اساس يك تفكر حاكم به خصوص در استان به همه افراد غيرشاغل در ادارات دولتى كه اصطلاحاً پشت ميز نشينان مى گويند را بيكار دانسته و مشاغلى غير از مشاغل ادارى را بيكارى مى دانند. ولى همين آمار نيز نشان از كاهش نرخ بيكارى و افزايش فرصت هاى شغلى، به دنبال تردد زايرين و بازگشايى مرز مهران در سال هاى 1382 به بعد را دارد.

جدول(شماره 6) تعداد فرصت هاى شغلى ايجاد شده طى سال هاى 1375- 1384 در شهرستان مهران

مأخذ: اداره كار و امور اجتماعى شهرستان مهران

تردد متوسط روزانه 300 كاميون به مرز و نيز فعاليت روزانه يكصد دستگاه سوارى شخصى و پلاك قرمز در جابه جايى مسافران، موجب رونق بخشيدن خدمات، به ويژه مواد غذايى، رستوران ها، هتل ها و ... در استان ايلام و ايجاد اشتغال

ص: 989

غير مستقيم در زيربخش هاى مختلف از جمله تعويض روغن، سوخت جايگاه ها و ساير موارد مربوط گرديده است. به عنوان مثال، نگاهى به آمار فروش جايگاه هاى سوخت شهر مهران كه قبل از بازگشايى بازارچه، به علت عدم فروش در آستانه تعطيلى و ورشكستگى قرار داشته و صاحبان آنان اين گونه جايگاه ها را در ليست فروش خود قرار داده بودند، اينك به يمن وجود بازارچه مرزى و ترددات بين المللى عتبات عاليات رونق بسيار خوبى گرفته است.

نقش سفرهاى زيارتى عتبات بر رونق اقتصادى استان ايلام

دو ماه پس از سقوط دولت حزب بعث عراق در تيرماه 1382 بازارچه مرزى مهران عملًا شروع به فعاليت نمود. سقوط ديكتاتورى صدام، نبود دولت مركزى مقتدر در عراق و سهولت رفت و آمد از مرز مهران، با در نظر گرفتن سهل گيرى مقامات سياسى- امنيتى كشورمان در خروج اتباع ايرانى از مرز به قصد زيارت عتبات عاليات، به زودى سيل بى شمارى از ارادتمندان اهل بيت عليهم السلام از اقصى نقاط ايران و حتى كشورهاى همجوار، مانند پاكستان و افغانستان كه سال ها اميد و انتظار زيارت اماكن مقدس را در دل مى پروراندند به سبب موقعيت جغرافيايى مناسب، پايين بودن هزينه تردد، نزديكى به مركز عراق و شهرهاى زيارتى اين كشور(نجف 180 كيلومتر و كربلا 240) و ... را روانه مهران كرد.

عبور بيش از پنج ميليون زاير از مرز مهران در سال 1382 گوياى عمق مسأله است، كه تحول عظيمى در وضعيت اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و امنيتى استان ايلام ايجاد نمود. اما متأسفانه به دليل عدم ساماندهى مناسب، آماده نبودن زيرساخت هاى لازم در دو سوى مرز در آن مقطع، سيل غيرقابل كنترل و پيش بينى زوار به سمت استان ايلام و مرز مهران و به خصوص نبود يك دولت مقتدر در عراق و ناامنى هاى ناشى از آن، اين روند نتوانست به رشد خود ادامه دهد. از طرفى بروز ناامنى هاى جدى و سامان يافتن نسبى حكومت مركزى در عراق و لزوم تردد

ص: 990

قانونمند زوار در چارچوب مقررات كشورى، از جمله اخذ ويزا را به يك ضرورت تبديل نمود.

در اين راستا راه اندازى زيرساخت ها، جاده هاى دسترسى، امكانات رفاهى و خدماتى، ترمينال موقت و پاكسازى زمين هاى آلوده به مين و حضور مداوم و سازمان يافته تر نيروهاى انتظامى و امنيتى منجر به ارتقاى سطح كيفى و كمى تشكيلات سازمانى اين نيروها و به تبع آن افزايش ضريب امنيتى استان ايلام گرديد.

اقدامات عمرانى انجام گرفته، يا در حال ساخت در شهر مهران، نظير ساخت جاده مرزى مهران به بازارچه به طول 11 كيلومتر، حذف نقاط حادثه خيز محورهاى منتهى به مرز مهران از جمله مسير مهران- دهلران و مهران- ايلام به گونه اى كه اعتبارات شهرستان تنها در بخش راه، بيش از بيست وپنج ميليارد ريال بوده است.

بنا بر اعلام فرماندارى مهران در سال هاى اخير تسهيلاتى در حدود بيست ميليارد ريال از محل بندهاى مختلف ر- ز- ژ و تبصره هاى قانونى ديگر، براى احداث زيرساخت ها به بخش خدمات از جمله ساخت هتل، مجتمع هاى بين راهى و رستوران به بخش خصوصى واگذار شده است.

اخذ عوارض توسط شهردارى از كاميون هاى عازم بازارچه و اتوبوس هاى حامل زوار باعث بالا رفتن درآمدهاى شهردارى و امكان بهبود زيرساخت هاى شهرى مهران در يك سال اخير شده است كه احياى پارك ها، فضاى سبز، ساخت قريب به يكصد چشمه سرويس بهداشتى عمومى، زيباسازى و آسفالت معابر، از جمله اين اقدامات و تأثير مثبت رونق بازارچه و مرز مهران در زندگى مردم است.

علاوه بر اقدامات فوق، رونق اقتصادى باعث بهبود وضعيت كسب و درآمد صنوف خدماتى و همچنين بالا رفتن ارزش افزوده املاك در شهر مهران و ديگر

ص: 991

شهرهاى استان شده است. مجموعه اين عوامل نشان دهنده آن است كه تردد زايرين عتبات عاليات از مرز بين المللى مهران، نه تنها در وضعيت اقتصادى مهران كه در توسعه استان ايلام نقش انكارناپذيرى داشته است.

همچنين با از سرگيرى مجدد تردد زوار بعد از مدت كوتاهى وقفه در آن كه به دليل ناامنى در كشور عراق بود، از طريق كاروان هاى مجاز، برابر مصوبات سازمان حج و زيارت، هم اكنون روزانه بالغ بر چهارده كاروان و عده زيادى نيز به صورت انفرادى از مرز مهران تردد مى نمايند. برابر نرم هاى پذيرفته شده سازمان ملل، چنانچه تمامى زيرساخت هاى لازم آماده باشند، ميزان اشتغال ناشى از هر ايرانگرد و يا جهانگرد نُه نفر است؛ يعنى در چنين وضعيتى به طور مثال در آذرماه تعداد 22408 نفر از مرز مهران خارج شده اند، مى بايستى بيش از دويست هزار شغل ايجاد گردد. اما به دليل نبود زيرساخت ها از جمله هتل هاى چند ستاره، رستوران هاى مجلل و ... و نبود اطلاعات موثق، هيچ عدد قابل استنادى را نمى توان به آن نسبت داد، هر چند مى توان گفت: اين امر موجب رونق كسب و كار صنوف وابسته، نظير اماكن اقامتى، رستوران ها و ساير امور خدماتى در استان ايلام گرديده است.

سرمايه گذارى

متغير سرمايه گذارى، روى ديگر متغير پس انداز و به عبارت بهتر پس انداز مولد مى باشد. اين متغير به عنوان بخشى از توليد ناخالص داخلى، موتور محرك توليد و رشد اقتصادى است. متغير سرمايه گذارى به دو بخش خصوصى و دولتى قابل تفكيك مى باشد.

1. سرمايه گذارى دولتى

سرمايه گذارى دولتى را در سطح استان در قالب اعتباراتى كه در استان ها هزينه مى شود، مى توان در قالب اعتبارات تملك دارايى هاى سرمايه اى بيان نمود.

ص: 992

بر اساس مفاد ماده 76 قانون برنامه سوم توسعه، سهم اعتبارات تملك دارايى هاى سرمايه اى استان، بر اساس ضريبى از درآمدهاى مصوب آن استان، تعيين مى گردد.

پس با توجه به درآمد مصوب استان در سال 83(140 ميليارد ريال) اعتبارات تملك دارايى هاى سرمايه اى استان ايلام در اين سال برابر 772182 ميليون ريال است كه معادل 551 درصد درآمدهاى مصوب استانى است و در مقايسه با سال 82، 9/ 18 درصد رشد نشان مى دهد.

مقايسه سرمايه گذارى بخش دولتى در سال هاى قبل و بعد از بازگشايى مرز مهران در استان ايلام، حاكى از رشد بسيار زياد اين بخش بوده، به طورى كه درصد رشد اين سرمايه گذارى در سال 83(دو سال پس از بازگشايى مرز) نسبت به سال 79(دو سال قبل از بازگشايى مرز)، 9/ 18 درصد رشد داشته است. از مجموع اين اعتبارات در سال 1383، 5/ 4 درصد به طرح هاى امور عمومى، 6/ 53 درصد به طرح هاى امور اجتماعى و 9/ 39 درصد به طرح هاى امور اقتصادى، اختصاص يافته است. (1) 2. سرمايه گذارى بخش خصوصى

رشد سرمايه گذارى بخش خصوصى در سال هاى اخير در استان ايلام و به خصوص شهر مهران قابل توجه بوده است، به طورى كه اكثر اين سرمايه گذارى ها در زمينه هاى كشاورزى، امكانات رفاهى و زيرساخت هاى گردش گرى، نظير ايجاد هتل و رستوران هاى بين راهى، ايجاد واحدهاى اقتصادى زود بازده، مانند تأسيس كارخانه يخ، نانوايى هاى فانتزى، ايجاد شركت هاى مسافرى و بارى در جهت تسهيل صدور كالا و رفت وآمد زايرين، توسعه ناوگان حمل و نقل مسافر و كالا، ايجاد جايگاه هاى پمپ بنزين و ... مى باشد. ضمناً لازم به تذكر است كه به دليل اين كه از بازگشايى مرز مهران چند سالى بيشتر نمى گذرد، آمار دقيق و قابل استنادى در


1- گزارش اقتصادى اجتماعى استان ايلام، ص 33.

ص: 993

زمينه ميزان دقيق سرمايه گذارى هاى به عمل آمده در بخش خصوصى، در موارد مذكور وجود ندارد.

از كليه مباحثى كه مطرح گرديد مى توان نتيجه گرفت كه استان ايلام با تأكيد بر نقاط قوت و رفع تنگناها و استفاده بهينه از موقعيت ايجاد شده به لحاظ قرار گرفتن در مبادى ورودى و خروجى زايرين عتبات عاليات بين دو كشور ايران و عراق مى تواند به لحاظ درآمدهاى استانى و اعتبارات عمرانى از جايگاه نسبتاً مناسبى در سطح كشور برخوردار گردد. چنانچه در برخى زمينه ها نظير ساخت و تجهيز زير بناها جهت تشويق هر چه بيشتر بخش خصوصى به سرمايه گذارى هاى جديد، به ويژه در بخش راه، گسترش فعاليت هاى خدماتى، ايجاد زير ساخت هاى توسعه اقتصادى و ايجاد شبكه منظم حمل و نقل، فعاليت هاى مؤثرى صورت پذيرد.

استان ايلام در سايه مديريت صحيح و تخصيص مناسب منابع مالى بين بخش ها مى تواند آينده اى روشن تر را پيش رو داشته باشد.

تأثير مراودات مرزى بر بخش هاى مسكن، درآمدهاى استانى و مالياتى

سرانه درآمدى استان ايلام در فاصله بازگشايى مرز مهران و مراودات مرزى افزايش قابل توجهى يافته است. با توجه به اين كه كيفيت زندگى خانوارها در همه بخش ها، با درآمد مردم نسبت مستقيم دارد، از اين رو مى توان نتيجه گرفت كه مبادلات مرزى از طريق استان ايلام، منجر به رونق اقتصادى و بهبود زندگى مردم در همه بخش هاى اجتماعى، فرهنگى و بهداشتى و فراهم آمدن امكان دسترسى شهروندان به شرايط بهتر براى بهره مندى افراد از امكانات رفاهى و ارتقاى سطح زندگى مردم و توسعه متناسب و متوازن شده است. اين رونق اقتصادى در بخش هاى مختلف اقتصادى از جمله بخش مسكن، رشد درآمدهاى استانى، افزايش و رشد درآمدهاى مالياتى در استان، به خصوص شهرستان مهران قابل مشاهده است.

ص: 994

بخش مسكن

نمودار(شماره 5)، رشد عوارض نوسازى در شهرستان مهران را نشان مى دهد كه به دنبال حضور تعداد كثيرى زاير در شهر مهران و لزوم خدمات دهى به آنان، علاوه بر افزايش قيمت املاك موجود، فعالين بخش مسكن را به سمت سرمايه گذارى بيشتر در ساخت اماكن اقامتى و رفاهى در شهر سوق داد. افزايش درآمد شهردارى در بخش مسكن كه در نمودار زير آمده است، گوياى اين واقعيت است كه بر خلاف گذشته، سرمايه گذارى در صنعت ساختمان داراى بازده نسبتاً خوبى است. عوارض نوسازى كه در سال 1381 و قبل از بازگشايى مرز 000/ 000/ 5 ريال بود، به 000/ 500/ 33 ريال در سال 1383 رسيده است كه درصد تغييرات آن نسبت به سال 81، 570 درصد مى باشد.

روند درآمدى استان

از بين درآمدهاى مختلف دولتى، بعضى منابع درآمدى از لحاظ موضوعيت و ماهيت در استان ها قابل وصول مى باشد و از سرمايه گذارى ها و فعاليت هاى انجام شده در استان ها ناشى مى گردد.

درآمدهاى مصوب استان از 32 ميليارد ريال در سال 78، با نرخ رشد متوسط

ص: 995

ساليانه 5/ 67 درصد به 140 ميليارد ريال در سال 83 افزايش يافته، وصول درآمد استان در سال 83 به ميزان 162 ميليارد ريال بوده است كه اين رقم 6 درصد عملكرد درآمدهاى كل كشور را در سال مذكور تشكيل مى دهد.

استان ايلام به لحاظ ميزان درآمد در رتبه بيست ويكم قرار دارد و اين در حالى است كه از نظر جمعيتى رتبه بيست وهفتم كل كشور را به خود اختصاص داده است. (1) مجموع درآمدهاى وصولى استان ايلام در سال 83 به ميزان 162 ميليارد ريال بوده كه 70 درصد آن(معادل 113 ميليارد ريال) به درآمدهاى مالياتى، 4/ 7 درصد(معادل 12 ميليارد ريال) به جرايم رانندگى داخل و خارج شهرى و بقيه به ساير دستگاه هاى دولتى اختصاص داشته است.

جدول(شماره 7) شاخص ها و اطلاعات درآمدهاى مصوب و عملكرد استانى و اعتبارات استان ايلام در سال هاى 83- 79(ارقام به ميليون ريال)

چنانچه از جدول(شماره 7) استنباط مى شود، عمده ترين ويژگى درآمدهاى استان ايلام از يك طرف، بالا بودن سهم درآمدهاى مالياتى نسبت به ساير درآمدها و


1- گزارش اقتصادى اجتماعى استان ايلام، ص 25.

ص: 996

از طرفى ديگر اين است كه قسمت عمده اى از ماليات هاى وصولى از طريق ماليات اشخاص حقوقى غيردولتى(45 درصد) مى باشد.

آمار و ارقام نشان مى دهد كه درصد تغييرات درآمدهاى استانى و مالياتى در سال هاى پس از بازگشايى مرز مهران(سال 82 به بعد)، نسبت به سال هاى قبل از آن 5/ 172 درصد بوده است كه رشد چشمگيرى داشته و اثر اين امر بر درآمدهاى استان غيرقابل انكار مى باشد.

درآمدهاى مالياتى

جدول(شماره 8) فروش سالانه دوازده واحد از صنوف مختلف را نشان مى دهد كه توسط اداره امور مالياتى مهران(به صورت على الرأس) به عنوان برآورد پرداخت ماليات، در نظر گرفته شده است. نگاهى به اين جدول، گوياى اين واقعيت است كه سرانه درآمدى در فاصله گشايش مرز مهران افزايش چشمگيرى يافته است.

با توجه به اين كه صنوف مختلف شهرستان مهران كه تا قبل از بازگشايى مرز و ورود زايرين، با نوعى ركود و كسادى بازار مواجه بودند و عملًا تعداد زيادى از صاحبان اين مشاغل را بيكار كرده بود، به دنبال تردد زايرين عتبات عاليات رونق گرفته

ص: 997

و موجب ايجاد اشتغال براى بسيارى از افراد ساكن منطقه گرديد. همچنين اين ترددات، به دنبال خود با افزايش درآمد و ايجاد مشاغل جديد باعث افزايش درآمدهاى مالياتى اين شهرستان شد كه در ادامه، به روند رشد آنها اشاره مى كنيم. يادآورى اين نكته ضرورى مى نمايد كه اين افزايش درآمد مالياتى در حالى تحقق يافته كه ضرايب مالياتى به نفع ماليات دهندگان نسبت به سال هاى قبل كاهش يافته است.

جدول(شماره 8) فروش سالانه 12 واحد از صنوف شهر مهران در سال 83- 1380

مأخذ: فرماندارى مهران

ص: 998

ص: 999

جدول(شماره 9) آمار وصول ماليات و جدول(شماره 10) آمار وصولى تجميع عوارض اداره امور مالياتى شهرستان مهران را در خلال سال هاى قبل و بعد از بازگشايى مرز مهران نشان مى دهد. اين جداول، به نوعى ديگر تأييدى است بر افزايش درآمد سرانه و رونق اقتصادى ناشى از مبادلات تجارى و ترددات مرزى.

جدول شماره(شماره 9) آمار وصول ماليات اداره امور مالياتى شهرستان مهران در سال هاى قبل و بعد از بازگشايى مرز مهران 83- 1381

مأخذ: اداره امور مالياتى شهرستان مهران

ص: 1000

جدول شماره(شماره 10) آمار وصولى تجميع عوارض اداره امور مالياتى شهرستان مهران در خلال سال هاى قبل و بعد از بازگشايى مرز مهران 83- 1380

مأخذ: اداره امور مالياتى شهرستان مهران

آزمون و تحليل فرضيه

بازگشايى مرز مهران و تردد زايرين اماكن مقدس از آن، باعث بهبود وضعيت اقتصادى، رفاه نسبى و ايجاد اشتغال در استان ايلام شده است.

الف: براى بررسى اين فرضيه در ابتدا و با استفاده از روش اسنادى اطلاعاتى جمع آورى شده كه تأثيرات مثبت اقتصادى گشايش مرز و مراودات مرزى زايرين بر وضعيت اقتصادى، رفاه نسبى و اشتغال در استان را كاملًا تأييد مى كند كه از جمله اين موارد، عبارت اند از:

- نرخ رشد مشاركت اقتصادى كه در سال 1381 برابر با 35% بوده، به 38% در سال 1384 رسيده(رشد معادل 3%).

- افزايش سرمايه گذارى هاى بخش دولتى و خصوصى در استان ايلام، مقايسه سرمايه گذارى بخش دولتى در سال هاى قبل و بعد از گشايش مرز مهران تأييد كننده اين مدعاست. به طورى كه درصد رشد اين سرمايه گذارى در سال 1383 نسبت به سال 1379(دو سال قبل و دو سال بعد از گشايش مرز مهران) نشان از رشد 19% درصدى اين سرمايه گذارى ها دارد.

ص: 1001

- رشد عوارض نوسازى در شهرستان مهران كه به دليل حضور تعداد كثيرى از زايران و بازرگانان در شهر مهران، علاوه بر افزايش قيمت املاك، فعالان بخش مسكن را به سمت سرمايه گذارى بيشتر در ساخت اماكن اقامتى و رفاهى در شهر مهران سوق داده است. به طورى كه عوارض نوسازى كه در سال 1381 و قبل از بازگشايى مرز 000/ 000/ 5 ريال بود، به 000/ 500/ 33 ريال در سال 1383 رسيده است كه درصد تغييرات آن نسبت به سال 81، 570 درصد مى باشد.

- رشد درآمدهاى مصوب استان از 69 ميليارد ريال در سال 1381 به 234 ميليارد ريال در سال 1384 رسيد كه نسبت به سال قبل از بازگشايى مرز 240 درصد رشد داشته است.

- از عوامل مهم و مؤثر در توسعه و رشد بخش هاى اقتصادى، افزايش سپرده گذارى در بانك هاست كه نشان از بالا بودن حجم سرمايه گذارى و نقدينگى در يك منطقه را دارد. مقايسه مانده سپرده هاى نزد بانك هاى استان ايلام، نشان از رشد 300 درصدى اين سپرده ها در سال 1383(دو سال بعد از بازگشايى مرز مهران) نسبت به سال 1379(دو سال قبل از بازگشايى مرز) را دارد.

- گشايش مرز مهران و مراودات زايرين از آن، با افزايش درآمد و ايجاد مشاغل جديد، موجب افزايش درآمدهاى مالياتى استان شده، به طورى كه ميزان وصول درآمدهاى مالياتى در سال 1383 نسبت به سال 1380 نشان از رشد 236 درصدى اين درآمدها را دارد.

- بررسى نرخ بيكارى سنين 10 ساله و بيشتر نشان مى دهد كه در سال 1384، 3/ 14 درصد از جمعيت فعال(شاغل و بيكار) بيكار بوده اند. بررسى روند نرخ بيكارى حاكى از اين است كه اين شاخص نسبت به سال 1380، 02/ 3 درصد كاهش يافته است. اين كاهش بيشتر تحت تأثير افزايش شاغلان در بخش خدمات بوده كه با بازگشايى مرز مهران، حيات تازه اى به خود گرفته است.

همچنين آمار ارائه شده از سوى سازمان مديريت و برنامه ريزى استان ايلام، نشان از افزايش اشتغال در سال هاى فعاليت بازارچه مرزى با نرخ بالا را دارد كه منجر به

ص: 1002

كاهش نرخ بيكارى از 04/ 17 درصد در سال 1380 در شهرستان مهران به 00/ 13 درصد در سال 1383 شده است.

- گشايش مرز مهران و تردد زايرين عتبات عاليات همچنين موجب اشتغال 1000 نفر كارگر خدماتى، به كارگيرى تعداد 100 نفر در ادارات دولتى مستقر در مرز و 500 نفر راننده جهت جابه جايى زايران را فراهم كرده است.

- تردد روزانه 300 كاميون به مرز و نيز فعاليت يكصد دستگاه سوارى شخصى و پلاك قرمز در جابه جايى مسافران، موجب رونق بخشيدن خدمات به ويژه موادغذايى، رستوران ها، هتل ها و ... در استان ايلام و ايجاد اشتغال غيرمستقيم در زير بخش هاى مختلف، از جمله تعويض روغن، سوخت جايگاه ها و ساير موارد مربوطه گرديده است.

ب: براى آزمون اين فرضيه، علاوه بر اطلاعات به دست آمده به روش اسنادى، اطلاعات و داده هاى زير نيز با استفاده از روش دلفى و با استفاده از نظر كارشناسان و متخصصين به دست آمده است:

به منظور آزمون فرضيه سوم تعداد پنج سؤال مطرح شد:

جدول(شماره 11) نظر كارشناسان در خصوص فرضيه ارائه شده:

ص: 1003

با توجه به اطلاعات و داده هاى به دست آمده از روش اسنادى و ميانگين مجموع نظرات متخصصين در ارتباط با تأثيرات گشايش مرز بر وضعيت اقتصادى، رفاه نسبى و ايجاد شغلى، فرضيه مذكور با موافقت 95% از صاحب نظران همراه بوده و تنها 04% مخالف تأثيرات اقتصادى مرز بر وضعيت اقتصادى، رفاه نسبى و ايجاد اشتغال مهران بوده اند. لذا اين فرضيه كه «بازگشايى مرز مهران و تردد زايرين عتبات عاليات از آن، موجب بهبود وضعيت اقتصادى، رفاه نسبى و ايجاد اشتغال در استان ايلام شده است»، تأييد مى شود و كارشناسان بر تأثيرات مثبت بازگشايى مرز موارد ياد شده، تأكيد كرده اند.

نتيجه گيرى

از آن جايى كه يكى از مهم ترين و كهن ترين عوامل و انگيزه هاى مسافرت، باورهاى مذهبى و احساسات دينى بوده و اين نوع مسافرت، تنها شكلى از مسافرت است كه بر موانع آب و هوايى غلبه مى كند، لذا وجود جاذبه هاى مذهبى، همانند بارگاه منور شش امام معصوم شيعه، قبور تعدادى از پيامبران بزرگ در كشور عراق و از طرفى نزديكى

ص: 1004

مرز مهران و به تبع آن استان ايلام، امنيت بالاى منطقه، به دليل سكونت جمعيت شيعه در دو طرف مرز مهران، موجب شده كه اين منطقه هر روزه شاهد تردد بيش از 6000 نفر مسافر از هموطنان عزيز باشد كه به قصد زيارت عتبات عاليات وارد مهران مى شوند، همچنين پذيراى همين تعداد زاير عراقى باشد كه به قصد زيارت حضرت ثامن الائمه عليه السلام، حضرت معصومه عليها السلام و 8000 بقعه متبرك مدفون در ايران، وارد استان ايلام مى شوند. گشايش مرز مهران در سال 1382 به عنوان راه اصلى زيارت عتبات عاليات و تردد هزاران زاير از اقصى نقاط ايران و ديگر كشورهاى اسلامى، مانند افغانستان، پاكستان متضمن آثار زيادى از جمله موارد زير در استان ايلام شده است:

افزايش رشد مشاركت اقتصادى، افزايش اشتغال و كاهش بيكارى در سال 1384 به ميزان 03% نسبت به سال 1380(دو سال قبل از بازگشايى مرز)، رشد چشمگير سرمايه گذارى بخش خصوصى و دولتى، رشد بخش مسكن و عوارض نوسازى، افزايش مانده سپرده هاى نزد بانك ها و رشد درآمدهاى مالياتى در استان ايلام.

ص: 1005

فهرست منابع

1. پژوهشى پيرامون تأثيرات بازارچه مرزى مهران بر وضعيت اقتصادى شهرستان مهران، حجت اللَّه اسماعيلى، فرماندارى مهران، 1384.

2. سيماى جهانگردى اسلامى، على رحيم پور و داوود سيد حسينى، تهران، چاپ اول، 1379.

3. شوق ديدار، محمد مهدى ركنى، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوى، 1362.

4. اماكن مذهبى و توسعه جهانگردى، نادر رياحى، تهران، بنياد فرهنگى البرز، 1384.

5. سيماى شهرستان مهران، سال هاى 84- 1382، سازمان مديريت و برنامه ريزى استان ايلام.

6. بررسى نقش توانمندى هاى استان ايلام، زكيه كرمى، پايان نامه كارشناسى ارشد جغرافيا و توريسم، دانشگاه آزاد اسلامى، تهران، واحد علوم و تحقيقات، 1384.

7. گزارش اقتصادى اجتماعى استان ايلام سال هاى 83- 1378، سازمان مديريت و برنامه ريزى استان ايلام.

8. گزارش عملكرد 1384، اداره كل كار و امور اجتماعى استان ايلام.

9. گزارش عملكرد 84- 1381، سازمان حمل و نقل و پايانه هاى استان ايلام.

10. گزارش عملكرد 84- 1381، اداره امور مالياتى استان ايلام.

11. جامعه شناسى جهانگردى و مسافرت، روبر لانكوار، ترجمه صلاح الدين محلاتى، تهران، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتى، 1377.

12. زيارت، جواد محدثى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371.

13. درآمدى بر جهانگردى، صلاح الدين محلاتى، تهران، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتى، 1380.

14. جهانگردى، رحمت اللَّه منشى زاده، تهران، چاپ اول، 1376.

ص: 1006

ص: 1007

بخش شش: زيارت در فرهنگ و ادب فارسى

1. تجلّى زيارت در ادب فارسى

ص: 1008

ص: 1009

زهرا خلفى (1)

چكيده

دين باوران با حضور در مشاهد متبرك و زيارتگاه امامان، از ارواح طاهر و نفوس تزكيه شده آنان استمداد مى جويند و با ارتباط و اتصال به روح مطهر آنها، خصلت هاى زشت و ناپسند خود را با استغفار و طلب رحمت از درگاه الهى برطرف كرده، خود را از كدورت ها و تيرگى ها و غفلت ها بيرون آورده، به سرچشمه نور و رحمت و هدايت مى رسانند، كه همه اينها همان اثر زيارت است.

زيارت در ادبيات فارسى همواره مورد توجه شاعران نيز قرار گرفته و آنان با ديد عرفانى زيارت را به عنوان ارتباطى زنده و مؤثر، جهت نيل به جلوه هاى روحانى و گسستن از دشمنى نفس و شيطان تلقى مى كنند. در اين نوشتار سروده هايى از خواجه عبد اللَّه انصارى، ناصر خسرو، عين القضات، نجم الدين رازى، خاقانى شروانى و حافظ به عنوان نمونه ذكر گرديده و ديدگاه آنان درباره زيارت مورد بررسى قرار گرفته است.

كليدواژه ها: زيارت، ادب فارسى، شاعران، شعر.

مقدّمه

زيارت به مفهوم ديدار كردن شخصى بزرگ، مهم و محترم؛ و نيز بازديد كردن مَشاهد متبرّك و بقعه رفتن، كسب فيض از قبر منوّر و قبور ائمّه هدى، و نيز دعايى كه به عنوان تشرّف باطنى براى امام ها و امامزاده ها و اوليا مى خوانند، در لغت نامه هاى


1- عضو هيأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى دزفول.

ص: 1010

فارسى به كار رفته است. زيارت كه به عنوان شاخصى روشن براى كسب فيض و دور نيفتادن از وادى رحمت است، در ادبيّات فارسى مورد توجّه شاعران و نويسندگان ايرانى قرار گرفته و آنان هدف و مقصد نهايى زيارت را لقاى الهى و قابليت ديدار، عنايت حق و راهيابى و تشرّف به محضر و كوى الهى مى دانند.

آنان زيارت مَشاهد متبرّك و قبور منوّر را به عنوان ارتباطى زنده و مؤثّر، جهت نيل به جلوه هاى روحانى و معنوى و گسستن از دشمن درونى «نفس» و دشمن بيرونى «شياطين انس و جن» تلقّى مى كنند.

در اين مقاله از نوشته ها و اشعار، خواجه عبداللَّه انصارى، ناصرخسرو، عين القضات، نجم الدين رازى، خاقانى و حافظ نمونه هايى چند ذكر گرديده و ديدگاه آنان را در مورد «زيارت» مورد بررسى قرار مى دهيم.

زيارت از نظر خواجه عبداللَّه انصارى

در راه خدا دو كعبه آمد منزل يك كعبه صورت است و يك كعبه دل

تا بتوانى زيارت دل ها كن كافزون ز هزار كعبه آمد يك دل (1)

خواجه عبداللَّه انصارى زيارت دل را زنده ترين و مؤثّرترين راه براى شناخت و ايجاد ارتباط قلبى و فكرى مى داند و دل پاك و روشن و مهذّب عارف را جلوه گاه جمال حقيقت و متجلّاى معشوق ازلى و آيينه تمام نماى كلّيه رازهاى ناگشودنى و مبهم آفرينش به شمار مى آورد و به گفته ابوحامد غزّالى: «... و عجب تر آن است كه از درون دل روزنى گشاده است به ملكوت آسمان». (2) زيارت از نظر ناصرخسرو قباديانى

... در كوه چشمه اى ديدم كه گفتند هر سال چون نيمه شعبان بگذرد، آب جارى شود از آن جا و سه روز روان باشد و بعد از سه روز يك قطره نيايد تا سال ديگر. مردم آن جا به


1- لغت نامه دهخدا.
2- حافظنامه، ص 567.

ص: 1011

زيارت روند و تقرّب جويند به خداوند سبحانه و تعالى، و عمارات و حوض ها ساخته اند آن جا ....

ناصرخسرو عقيده دارد كه، ارتباط و تعلّق وجودى به پروردگار عالم را از طريق زيارت پديده هاى متبرّك طبيعت مى توان برقرار كرد و نزديك شدن به اماكن پاك و مقدّس سبب ارتباط وثيق قلبى و روحى و فكرى مى شود و انسان را به محضر خدا نزديك مى سازد.

زيارت از ديدگاه عين القضات

اى عزيز آنچه موسى عليه السلام طالب و مشتاق كوه طور سينا بود، آن كوه سنگ نبود، بلكه حقيقت آن سنگ بود. «وَ أَنَّ الْمَسجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللَّهِ أَحَدًا». جمال كعبه نه ديوارها و سنگ هاست كه حاجيان بينند، جمال كعبه آن نور است كه به صورت زيبا در قيامت آيد، و شفاعت كند از بهر زايران خود.

در هر فعلى و حركتى در راه حجّ، سرّى و حقيقتى شد؛ امّا كسى كه بينا نباشد خود نداند، طواف كعبه و سعى و حلق و تجريد و رمى حجر و احرام و احلال و قارِن و مفرد و ممتنع در همه احوال هاست «مَن يُعَظّمْ شَعلِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ».

هنوز قالب ما نبود، و كعبه نبود كه روح ها به كعبه زيارت مى كردند. «وَ أَذّن فِى النَّاسِ بِالْحَجّ يَأْتُوكَ رِجَالًا». دريغا كه بشريت نمى گذارد كه به كعبه ربوبيت رسيم! و بشريت نمى گذارد كه ربوبيت، رخت بر صحراى صورت نهد! هر كه نزد كعبه گِل رود خود را بيند، و هر كه به كعبه دل رود، خدا را بيند. (1) عين القضات توجّه باطنى و درونى مشاهدات را پايه و اساس زيارت و ديدن حقيقتِ چيزها را شرط لازم ارتباط معنوى مى داند. جمال حقيقى كعبه پوسته و ظاهر آن نيست، بلكه كُنه و اصل آن بايد در نظر گرفته شود. زيارت حقيقى آن است كه با


1- تمهيدات، ص 94 و 95.

ص: 1012

تمام دل عظمت بارى تعالى را دريابند و حضور او را حسّ كرده و از هر چه غير اوست دل را تهى نمايند. رمز حضور در برابر حق جز خلوص نيت نيست.

عين القضات در مورد زيارت خانه خدا و رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى گويد:

علامت محبّت خدا آن باشد كه محبوبات ديگر را در بازد و همه محبّت ها را ترك كند و محبّت خدا را اختيار كند. اگر نكند هنوز محبّت خدا غالب نباشد. زن و فرزند و مال و جاه و حيات و وطن، همه از جمله محبوبات است؛ اگر حُبّ اين محبوبات غالب باشد، نشان آن باشد كه نگذارد كه زكات و حجّ و صدقه از تو در وجود آيد كه هر يكى خود محكى است تا خود به زيارت خانه خدا و رسول او تواند رفت؛ بود كه اين همه محبوبات را وداع كند، و محبّت خانه خداى تعالى اختيار كند. (1) زيارت خانه خدا و رسول او دلى زدوده شده از زنگار تعين ها و تعلّق هاى دنيوى مى خواهد و كسى كه حُبّ محبوبات نفسانى بر دل او غلبه دارد، زاير حقيقى چنين مقام اعلا نخواهد بود. شناورى در بحر وسيع خانه خدا و رسول او با البسه تعلّق و سلسله هاى مادّى ممكن نيست و به قول بابا طاهر:

دلا راه تو پُر خار و خسك بى گذرگاه تو بر اوج فلك بى

گر از دستت برآيد پوست از تن برآور تا كه بارت كم ترك بى

شرط اوّل قدم برداشتن زاير در راه منزل ليلى، مجنون بودن است و الّا جز زيارتِ در و ديوار خانه كعبه و مدينه طرفى نخواهد بست.

اى تهى دست رفته در بازار ترسمت پُر نياورى دستمال

نفس را كنار زده و بيا، «دَعِ نَفسكَ و تعال»

نفس خود را بكش نبرد اين است منتهاى كمال مرد اين است

راه عشق راهى بى كران است و براى پيمودن آن وادى پُرخطر جرأت و شجاعت


1- همان، ص 138.

ص: 1013

مى خواهد. دلى آهنين و قوى كه خالى از اغراض و كينه ها باشد و مشمول «كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم» نگردد. زيارت خانه خدا و رسول او كجا و دل پوسيده و لبريز از گرد و غبار ماسوا كجا. و به قول حافظ:

در راه عشق وسوسه اهرمن بسيست پيش آى و گوش دل به پيام سروش كن

و به قول اثيرالدّين اخسيكتى:

در شطّ حادثات برون آى از لباس كاوّل برهنگى است كه شرط شناوريست

بايد كه در زيارت عشق از مس وجود دست برداريم تا به كيمياى عشق برسيم و زر شويم.

دست از مس وجود چو مردان ره بشوى تا كيمياى عشق بيابى و زر شوى

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد باللَّه كز آفتاب فلك خوب تر شوى

از پاى تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجلال چو بى پا و سر شوى

زيارت از نظر نجم الدّين رازى

... به هر شهر كه رسند، بايد كه از زيارت ها و مواضع متبرّك بپرسند، و به نيازى تمام بروند و زيارت بجاى آرند. (1) نجم الدّين رازى عقيده دارد كه با كمال خضوع و نيازمندى به زيارتگاه هاى متبرّك بايد رفت و با كنار گذاشتن هرگونه تكبّر و تفرعن، فروتنانه ارتباط تنگاتنگ و وثيق با مَزور برقرار نموده و زمينه تماس صحيح و لقاى كامل را مهيا ساخت. نزديك شدن به زيارتگاه ها نماد ارتباط استوار قلبى و روحى و فكرى زاير خواهد بود و انسان حضور مَزور را در صحنه زندگى حس خواهد كرد. دلى شيفته و حاجت مند، زاير را از حيرت ضلالت و تاريكى جهالت خارج مى سازد و او را به بارگاه حُسن و خورشيد فروزان نزديك مى كند. دلِ شكسته و دردمند مى تواند به چشمه حيات معنوى برسد و از آب زلال آن سيراب و از نسيم خوشگوار آن دلنواز گردد.


1- مرصاد العباد، ص 267.

ص: 1014

زيارت از نظر خاقانى شروانى

حق تو خاقانيا كعبه تواند شناخت زآخور سنگين طلب توشه يوم الحساب

مرد بود كعبه جوى طفل بود كعب باز چون تو شدى مرد دين روى ز كعبه متاب

***

كعبه سنگين مثال كعبه جان كرده اند خاصگان اين را طفيل ديدن آن ديده اند

***

به سلام آمدگان حرم مصطفوى ادخلوها بسلام از حرم آوا شنوند

بنده خاقانى و نعت سر بالين رسول تاش تحسين ز مَلَك در صف اعلا شنوند

فخر من بنده زخاك در احمد بينند لاف دريا ز دَمِ عنبر سارا شنوند

***

سى ساله فرض بر در كعبه كنم قضا تكبير آن فريضه به بطحا برآورم

از دست آن كه داور فريادرس نماند فرياد در مقام و مصلّا برآورم

زمزم فشانم از مژه در زير ناودان طوفان خون ز صخرة صمّا برآورم

درياى سينه موج زند آب آتشين تا پيش كعبه لؤلؤ لالا برآورم

برآستان كعبه مصفّا كنم ضمير زو نعت مصطفاى مزكّى برآورم

ديباچه سراچه كلّ خواجه رُسُل كز خدمتش مراد مهنّا برآورم

سلطان شرع و خادم لالاى او بلال من سر به پاى بوسى لالا برآورم

در بارگاه صاحب معراج هر زمان معراج دل به جنّت مأوى برآورم

تا قرب قاب قوسين بر خاك درگهش آوازه دنى فتدلّى برآورم

امروز كز ثناش مرا هست كوثرى رخت از گوِ ثرى به ثريا برآورم

فردا هم از شفاعت او كار آن سراى در حضرت خداى تعالى برآورم

***

يعنى امسال از سر بالين پاك مصطفى خاك مشك آلود بهر حرز جان آورده ام

ص: 1015

خاك بالين رسول اللَّه همه حرز شفاست حرز شافى بهر جان ناتوان آورده ام (1)

خاقانى از آخور سنگين(حجرالاسود و يا سنگ آب هاى چاه زمزم) توشه روز آخرت را درخواست مى كند. او با توسّل به سنگ متبرّك در خانه كعبه، آن را ذخيره اى براى روز بازخواست؛ و زيارت حجرالاسود را معراجى جهت دستيابى به بهره معنوى از بارگاه الهى و استفاده از خوان نعمت حق مى داند. كعبه ظاهرى و سنگى در حقيقت طفيلى كعبه جان و معنويت است. كعبه جان اصل و مايه ارزشمند كعبه سنگى است و از طريق زيارت مَجاز پى به حقيقت برده و «المجازُ قِنطَرَةُ الحقيقه»؛ مجاز پُلى است براى رسيدن به حقيقت.

خاقانى از اين كه خاك درگاه حضرت محمّد صلى الله عليه و آله را زيارت مى كند، به خود مى بالد و اين افتخار را به باليدن دريا به سبب وجود ماهى اى كه از آن عنبر معطّر مى گيرند تشبيه مى كند. او در زير ناودان متبرّك بام كعبه اشك زلال و خالص از مژگان مى افشاند و دلِ خون فشان خود را بدين گونه صفا و طراوت مى بخشد. با سينه اى آتشين اشك هاى مرواريدگون را در برابر كعبه لبريز مى سازد، تا بتواند در مدح و نعت رسول اكرم صلى الله عليه و آله اشعارى از دل سوزناك برآورد.

خاقانى سر به پاى بوسى بلال حبشى فرود مى آورد و در برابر خادم رسول صلى الله عليه و آله به خاك مى افتد و بدين وسيله دل خود را به بهشت معنوى پيوند مى زند و بر خاك درگاه رسول حق آواى «دَنَا فَتَدَلَّى» (2)

سر مى دهد. او با ثناى پيامبر صلى الله عليه و آله به كوثرى دست مى يابد كه او را از گودال خاك به آسمان اعلا پرواز مى دهد. خاقانى عقيده دارد كه خاك پاك و مشك آلود حضرت محمد صلى الله عليه و آله، دعاى جان اوست و شفابخش دل هاى بيمار و ناتوان است.

خاقانى در زيارت كعبه، خود را در كنار چشمه اى مى بيند كه با شست و شو در اين چشمه و طلب استغفار و رحمت الهى، غبار كدورت ها و تيرگى ها را از وجود خود


1- شاعر صبح، ابياتى از ص 46، 55، 63، 89 و 97.
2- در سوره نجم، آيات 7 و 8 به اين مفاهيم اشاره شده است.

ص: 1016

پاك مى سازد و بدين وسيله به محضر خدا تقرّب مى جويد.

زيارت از نظر حافظ

ثواب روزه و حجّ قبول، آن كس برد كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد (1)

حافظ، زيارت حقيقى را شرط قبولى روزه و حجّ مى داند. از نظر او كسى كه با عشق زيارت مى كند مى تواند به عبادات و طاعات خود اميدوار باشد و به قرب الهى نايل گردد. زيارت خاك ميكده عشق از نظر حافظ، يعنى آگاهى و درك حُسن الهى و كنارزدنِ حجاب عاشق كه خود و خودى اوست. زيارت خاك ميكده عشق، يعنى افتادگى و تسليم و پاكباز بودن در برابر معشوق كامل و كمال مطلق، يعنى تهذيب و تصفيه درون، يعنى معرفت به قدرت لايزال بى چون كه صاحب اختيار مطلق است و در عين حال مشفق.

از نظر حافظ، اجر «ثواب» و پاداش و جزاى خير «ثواب» روزه گرفتن و حج گزاردن پذيرفته شده «قبول» به درگاه خداوند را كسانى برده و مى برند كه به عبادتگاه عشّاق و «ميكده» آمده باشند و خاك آن درگاه را زيارت كرده باشند [مقصود اين كه:

اعمال بى ريا و پاك و بى غلّ و غش در انجام فرايض دينى مقبول درگاه خداوند است و اين، تنها رندان و ملاميان و عاشقان هستند كه عبادت و نيايش آنها به درگاه خداوند پذيرفته مى شود، زيرا ايشان آنچه مى كنند از راه كمال خلوص و پاكى عقيده و بدون روى و رياست و از انجام فرايض مذهبى هيچ گونه نظر عوام فريبى و اغواگرى و تظاهر ندارند، آنچه مى كنند تنها براى خداست و اين است كه نيايش آنان پذيرفته شده است، نه روزه و حجّ صوفيان متظاهر و زاهدان ريايى]. (2) حافظ در شعر ديگرى درباره زيارت چنين مى گويد:

بر سر تربت ما چون گذرى همّت خواه كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود (3)


1- حافظ نامه، ص 537.
2- حافظ خراباتى، بخش چهارم، ص 2560.
3- حافظ نامه، ص 747.

ص: 1017

همّت خواستن، همان توجّه قلب است با تمام قواى روحانى فرد به جانب حق، براى حصول كمال در خود يا ديگرى. حافظ رندان جهان را زاير تربتش مى داند و رندان از نظر او همان عاشقان حقيقى هستند كه از تزوير و رياكارى بركنارند. آنان اهل نياز و رستگارى هستند و در راه عشق از مصلحت بينى هاى ظاهرى به دورند.

آنان اهل جاه و مقام نيستند و در باطن مقام والا و افتخار آميزى دارند.

حافظ مى گويد: هرگاه بر گورم گذرت افتاد، از خاك گورم، كمك و مساعدت «همّت» و قصد بلند «همّت» بخواه و بدان كه نيازت برآورده مى شود و بدان كه پس از اين كه درگذشتم مزارم زيارتگاه رندان و عاشقان جهان خواهد بود، آنان كه از عشق بويى برده و به عشق و محبّت سرسپرده اند، مرا كه از عشّاق و رندان نامدارم به سرورى خود مى پذيرند و از اين رهگذر چون سخنانم مبشّر مهر و محبّت و سرودهايم همه سروده هاى عشق و عاطفت است، پس از مرگم نيز عشّاق و دلدادگان و رندان جهان بر سر خاكم به زيارت و فاتحه خوانى خواهند آمد و از روان پاك و قدسى ام همّت و كمك خواهند خواست، تا در مراحل و مسالك عشق پيروز و موفّق باشند. (1) بنابراين حافظ عقيده دارد كه از تربت رهبران و بزرگان مى توان يارى طلبيد و كسب فيض نمود و انسان با نزديك كردن خود به قبر مَزور و گذاردن دست يا صورت بر روى قبر و بوسيدن آن، ارتباط مؤكّد و وثيق قلبى و روحى و فكرى با روح بزرگوارِ آن مقرّب حق ايجاد مى نمايد و خواسته هاى درونى خود را به او مى گويد و با او مناجات مى كند. زيارت و زيارتنامه، كتاب وجود انسان را در محضر ولى خدا باز مى كند و به نقاط نقص و ضعف و فقر و عجز زاير اشاره مى كند.

راه كمال و سعادت را مى نماياند و امام [رهبر و هر فردى كه اسوه بزرگى و مقتداى هدايت است] را به شفاعت مى طلبد و ده ها و صدها نكته حياتى را تذكّر مى دهد.

انسان را از غفلت و سهو درآورده، به وادى تنبّه و تذكّر مى كشاند. خصلت هاى


1- حافظ خراباتى، بخش سوم، ص 1559.

ص: 1018

ممدوح و پسنديده او را برجسته و احيا مى كند و خصلت هاى زشت و ناپسند او را با استغفار و طلب رحمت الهى برطرف كرده و با نظر رحمت الهى جبران مى كند.

بالأخره در كنار چشمه امامت كه عين الحيات است، انسان را شست و شو مى دهد و پاك و پاكيزه از ميخانه طهور امامت خارج مى شود و اين همان اثر زيارت است.

اگر عرصه زيارت نبود، راه تماس و ارتباط مسدود بود، قطعاً اين نياز فطرى و طبيعى بشر بى پاسخ مى ماند؛ از همين رهگذر زيارت در نزد همه، حقيقتى فطرى و مسلّم است؛ گرچه عدّه اى با فطرت و خواست ذاتى انسان مقابله مى كنند؛ امّا رجوع به اهل بيت عليهم السلام [و اهل معرفت] براى رفع نيازمندى ها يك حقيقت و عمل كرد صحيح دينى است؛ زيرا آنان باب الهى و به اذن اللَّه باب حوايج و رافع مشكلات هستند. (1) نتيجه

زيارت از نظر برخى از شاعران و نويسندگان ايران، رمز حضور و شهادت روح بزرگوار مَزور است كه منشأ خيرات و بركات و نزول فيض و اجر و ثواب است.

زيارت موجب ارتباط و اتّصال به روح حى و مطهّرى است كه از محضر الهى مرتزق مى گردد و در حرم الهى سُكنى گزيده، آن روحى پاك كه به مواثيق خود با خدايش پاى بند بوده و هرگز سلسله دوستى الهى را نگسلانده و به امانت حق خيانت نورزيده است. انسان با زيارت قبور منوّر راهى را براى نفوذ نور و فروغ ايمان در وجودش مى گشايد و خود را از كدورت و تيرگى بيرون آورده و شايسته و آراسته مى گرداند.

زيارت، انسان را هم به چشمه زندگى متّصل مى كند و هم در پرتو حقيقت طَهور، انسان را پاكيزه مى سازد.

بنابراين همه دين باوران با حضور در مشاهد مشرّفه از ارواح طاهره و نفوس زكيه آنان استمداد مى جويند تا در عبور از تنگناهاى زمانه با هدايت و عنايت آنان راه را به پيش ببرند.


1- فلسفه زيارت و آيين آن، ص 52 و 150.

ص: 1019

فهرست منابع

15. لغت نامه دهخدا

16. حافظ نامه، بهاء الدين خرمشاهى، شركت انتشارات علمى و فرهنگى و انتشارات سروش، تهران، چاپ پنجم، 1372.

17. سفرنامه ناصرخسرو قباديانى مروزى، محمّد دبير سياقى، انتشارات زوّار، تهران، چاپ سوم، 1369.

18. عين القضات، عفيف عُسيران، انتشارات منوچهرى، تهران، چاپ دوم.

19. مرصاد العباد نجم الدّين رازى، محمّد امين دكتر رياحى، انتشارات علمى، تهران، 1373.

20. شاعر صبح، گزيده اشعار خاقانى شروانى، سيد ضياء الدّين سجادى، انتشارت سخن، هران، 1373.

21. حافظ خراباتى، ركن الدّين همايون فرّخ، انتشارات اساطير، تهران، چاپ اول، 1354.

22. فلسفه زيارت و آيين آن، عبد اللَّه جوادى آملى، مركز نشر اسراء، قم، چاپ دوم، آبان 1383.

ص: 1020

ص: 1021

2. تجلى زيارت در ادب و هنر اسلامى

مژگان حرّى

چكيده

هنر، يكى از استعدادهاى منحصر به فرد آدمى است كه حديث انديشه هاى والا و پنهان را باز مى گويد و حسنات روح را در قالبى از صنعت يا سخن به جلوه مى گذارد و زمانى كه اصل اين استعداد رخ نمايد، اين پديده معنوى در همسويى با فطرت خداجوى صاحبش حديث حق پرستى را در ناى خود ساز مى كند و پيمانه جان پاك سيرتان را لبريز مى گرداند، پس تفاوت ندارد كه هنر در چه ظرفى ريخته شود و به چه صورتى اشراق نمايد، بلكه مهم انديشه اى است كه در پس آن نهان است و جلوه اى كه از اين انديشه به منصه ظهور مى رسد. يكى از قالب هايى كه هنر در زيباترين صورتش در آن شكل مى گيرد، دين است و يكى از مقوله هاى هنر دينى، زيارت مى باشد. بسيارى از هنرمندان، اثر هنرى خود را به امورى درباره زيارت اختصاص داده و در اين باب نقش آفريده و كلام خلق كرده اند. هنرمندان، شعرا، و نويسندگان در پروازى روحانى به زيارت خانه خدا، آستان مبارك نبى اسلام و اولياى الهى رفته اند، يا از عطر جان فزاى آن اماكن متبرك، دل را مصفى نموده اند و خود را مشمول فيض عظيمى گردانده اند كه عظمت آن را حضرت رب العالمين داند و بس.

كليدواژه ها: هنر، ادبيات، هنر و ادب دينى، هنر و ادبيات اسلامى، زيارت.

مقدّمه

عالم از ولوله حسن تو خاموش مباد عاشقان را سفر عشق فراموش مباد

زيارت، ديدار مشتاقانه اى است كه با حركت زاير از كوى خود آغاز مى گردد و به ديدار يار مى انجامد كه اين ديدار در حوزه جسمانى، نگاه را از تماشاى يار محظوظ

ص: 1022

گرداندن و در حيطه معنوى، روح افزايى حضور دل در محضر دلدار است. ارجحيت زيارت معنوى بر ديدار جسمانى، رجحان حقيقت بر مجاز است و درجه ارزش زيارت بسته به بلنداى مرتبه آن يار است كه زاير قصد قرابت با وى مى نمايد. پس گاه چنان اين سفر جسم و روح دل انگيز است كه حتى انديشه آن سبب آرام دل است.

صفاى زيارت و تأثير آن در جلاى دل زاير، پيوسته آدمى را به صرف قوه ژرف و شگرفى به نام هنر براى بيان اين لذت واداشته است، به طورى كه صاحبان هنر، ابعاد مختلف زيارت را در قالب هاى گوناگون هنر به تصوير كشيده اند تا هم هنرمند را خوش آيد و هم مخاطب را به وجد و لذت معنوى آورد و هنر نيز در اصيل ترين شكل خود ماندگار شده باشد كه حاصل آن بسيارى از اشعار، نوشته ها و تابلوهاى خط، نقاشى، منبت، و بى شمارى از مقوله هاى ديگر هنر مى باشد كه در آنها قامت خامه و صورتِ اثر تا بلنداى عظمت نقش پيش رفته اند و اثر را براى سال ها و بلكه قرن ها باقى گردانده اند، به طورى كه تكرار آنها هنوز هم دل و جان مخاطبان را در يك سفر دل انگيز روحانى به كوى يار مى برد و صفا مى بخشد.

تعريف هنر و ادبيات و رسالت آن

اصل واژه هنر در زبان سانسكريت، «سونر» مى باشد كه تركيبى از دو كلمه «سو» به معناى نيك و «نر» يا «نره» به معناى زن و مرد است و همين واژه در زبان اوستايى با تغيير «سين» به «ه» به «هونر» تبديل گرديده است و نيز در زبان پهلوى يا فارسى ميانه به شكل امروز «هنر» درآمده است كه به معناى انسان كامل و فرزانه است و شايد اين قوى ترين ارتباط بين صورت و معنا باشد كه در واقع رسالت هنر مانند هر پديده ديگر در جهان ماده و معنا به كمال رساندن صاحب آن است و اين معنا همان است كه در صورت لغت آشكار گرديده است.

رسالت تكاملىِ هنر، مقوله اى است كه در ميان تمام انسان ها با هر ايده و عقيده اى مطرح است و در كلام هنرمندان مختلف هم بدان اشاره گرديده است:

ص: 1023

«تكامل بايد هدف اوليه هنرمندان حقيقى باشد».(بتهون)

«هدف زندگى امروز زندگى است، نه زيبايى».(ويكتورهگو)

در ادبيات ايران و دوره بعد از اسلام، مفهوم واژه هنر به اصيل ترين هدف خود نزديك شد و به معناى كياست، زيركى، خطر و اهميت، لياقت، كفايت و كمال به كار رفت (1) و اين بارِ معنايى عام آن بود.

هنر، يكى از استعدادهاى منحصر به فرد آدمى است كه وسيله ظهور عواطف و احساسات انسان قرار مى گيرد و آن جا كه عظمت يك پديده، زبان و قلم را از بيان و نيز عقل و منطق را از ادراك ناتوان مى گرداند، عنصر هنر به صد زبان، ناگفته ها را بر زبان مى آورد و با هزار كلام تكلم مى كند و به قولى: «آن جا كه طبيعت توقف كند، هنر آغاز مى شود». (2) همچنان كه خلق اثر هنرى شگفت انگيز است، اثرگذارى آن نيز قابل تأمل مى باشد. هنرمند با بهره گيرى از نيروى عاطفه و احساس، چنان اثرى بر مخاطب مى گذارد كه شايد ساعت ها توجيه و تبيين نتواند انديشه اى را بدان راحتى القا نمايد.

«عقل بينداخت قلم، شخص هنر ساخت». (3) هنر با ويژگى هاى منحصر به فرد، داراى زمينه گسترده اى از صورت هاى تجلى مى باشد. گاهى از رهگذر بيان آدمى، هنرهايى چون شعر، خطابه و ... به ظهور مى رسند؛ زمانى دست آدمى آثارى از نوع نقاشى، معمارى، گرافيك، خوشنويسى، و ... خلق مى كند؛ و زمانى هم ساير اعضا و جوارح آدمى در آفرينش يك اثر هنرى نقش دارند، اما وراى نقش آفرينى هاى تمام اعضا و جوارح، فكرى آكنده از احساس و خلاقيت نهفته است كه در واقع هنر، مخلوق چنين انديشه اى است.

يكى از زير مجموعه هاى هنر كه از پركاربردترين شاخه هاى هنرى نيز مى باشد،


1- فرهنگ معين و لغت نامه دهخدا.
2- حافظ.
3- سعدى.

ص: 1024

ادبيات يا سخنگان است و آن مجموعه سخن هاى انسانى است كه در قالب هاى گفتارى، نوشتارى و غير آن گرد مى آيد. ادبيات هر ملت هم چون تاريخ و مكتب آن، نماد هويت يك ملت است.

در جهان مقوله خاص ترى از هنر نيز وجود دارد، به نام هنر دينى كه هدف آن به كارگيرى اين استعداد معنوىِ آدمى در جهت اقامت او در محفل انس كبريايى است. و در اسلام، هنر دينى، به نام هنر اسلامى انديشه صاحب و مخاطب اين قالب نافذ را در حيطه فطرت خداجويى و حق پرستى، آن هم به كامل ترين شكل خود كه در اكمل اديان الهى تجلى پيدا كرده است، به جولان درمى آورد و دل ها را به دلدار قرين مى سازد.

نكهت جانبخش دارد خاك كوى دلبران عارفان آن جا مشام عقل مشكين كرده اند

در واقع آن جا كه هنر و ادبيات فاخر، وسيله اى براى رساندن آدمى به فطرت خداجوى خود قرار مى گيرند، در عالى ترين مراتب خود به گوهر ارزشمندى تبديل مى شوند كه جاودانگى آثار خلق شده در آنها، خواه در قالب كلام يا در صورت نقش، گواه بلنداى درجه آنها مى باشد و اين پديده اى است مقدس و باشكوه كه در ادبيات و هنر ايرانى بسيار ديده مى شود. در واقع رابطه متقابلى بين هنر اسلامى و اثر به جاى مانده از آن برقرار است كه لطافت و اثرگذارى هنر براى نشان دادن شكوه اثر به كار مى رود و اهميت و ارزش اثر، هنر را تقدس مى بخشد.

از دل و جان، شرف صحبت جانان غرض است غرض اين است وگرنه دل و جان اين همه نيست

هنر دينى، طرحى نو از هنر است كه از زيبايى هاى حسى هنر براى به تصوير كشيدن جلوه هاى معنوى پديده مجردى كه كل وجود آدمى و بلكه هستى بدان آراسته است، استفاده مى كند و در واقع به صورت مجرد و انتزاعى به وصف نمادين عظمت دين در جلوه هاى گوناگون آن مى پردازد. آرامش همراه با عظمت و شكوه، سكوت آميخته با شور و هيجان، و آسودگى همراه با حركت و پويايى، از ويژگى هاى نهفته در دل آثار هنرى

ص: 1025

دينى هستند كه نشان از نوعى الهام به قلب هنرمند دارند و مخاطب را به گونه اى لطيف اما پر جاذبه به مفاهيم والاى نهان شده در دل خود جلب مى نمايند. هنر دينى، در تمام جهان روايتگر زنده اى است كه از منزلت وقايع و پديده هايى روايت مى كند كه عظمت جان انسان و طبيعت جهان در گرو آنهاست و در واقع برگرفته از فطرت آدمى است.

پيش از آب و گل در دل من مهر تو بود با خود آوردم از آن جا نه به خود بربستم

زيارت

زيارت، رسم ديرينه اى است كه در ميان همه اقوام، اديان و مذاهب رواج داشته است و تنها تفاوت آنها در شيوه بجاى آوردن و آداب آن بوده است. زيارتگاه ها و اماكن مقدسى كه از هزار سال قبل از ميلاد مسيح در تاريخ وجود داشته اند، گواه قدمت تاريخى اين رسم كهن در ميان اقوام و ملل هستند. زيارتگاه هاى اقوام آشور و بابل، معابد و زيارتگاه هاى هندوان، و همچنين مكان هاى مقدس مسيحيان، از جمله اين زيارتگاه ها هستند. اما همچنان كه ظهور اسلام، بسيارى از آداب و رسوم ملل و اقوام ديگر را رنگ و بوى معنويتِ نشأت گرفته از فطرت خدايى انسان بخشيد، به زيارت نيز معناى تازه اى داد.

در اسلام زيارت، يكى از فرايض دينى و رشته اى از باورها و اعتقادات مذهبى است. فلسفه زيارت برقرارى ارتباط با آن وجود مقدسى است كه زاير قصد زيارت وى مى كند. زيارت در اسلام، ديدار مردگان نيست، بلكه در دينى كه بشر را صاحب روح جاويد مى داند، زيارت ديدار زندگان است و زيارت بزرگان در واقع بزرگداشت بزرگى و عظمت وى است، پس هر اندازه كه مقام و مرتبه كسى كه فرد به زيارت او مى رود، والاتر باشد، ارزش زيارت نيز براى زاير بيشتر است.

اصل اعتقاد به زيارت در اسلام نشأت گرفته از اعتقاد به اين دين و دستورات آن است. آن كه زاير بيت اللَّه مى گردد، عملى را انجام مى دهد كه حق تعالى در كلام

ص: 1026

جاويدش آن را به خود مخصوص گردانده است. «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» (1)

و آن كه به زيارت حرم نبى مكرم صلى الله عليه و آله يا مشهدى از مشاهد ائمه عليهم السلام مى رود، در واقع تولى را در قلب خود زنده نگه داشته است.

زاير در زيارت، عهد و پيمان خود با خدا، پيامبر و ولى او را تجديد مى كند و اعتقاد به توحيد، نبوت و ولايت را اثبات مى نمايد و اين همه ارزش هايى هستند كه اسلام بدين رسمِ بالنده بخشيده است و همين تقدس و معنويت سبب گرديده است كه بسيارى از هنرمندان و ادبا هنر و كلام خود را با اين مقوله ارزشمند زينت بخشند و بر ارزش نقش و سخن خود بيفزايند و در حقيقت هنر و كلام خود را وسيله اى براى تقرب به حق تعالى و اولياى او قرار دهند.

اى دل بيا كه به پناه خدا رويم زانچ آستين كوته و دست دراز است

زيارت در ادبيات و هنر

ميدان هنر و ادب اسلامى، از طبيعت در شكل نمادين آن آغاز مى گردد و تا ماوراءالطبيعه و مراحل سير و سلوك پيش مى رود و باورهاى ارزشمندى را كه از دين مقدس اسلام سرچشمه گرفته اند همراه با زيبايى هاى نهفته در دل هنر و ادبيات به مخاطبانشان منتقل مى نمايند. شعاع دايره هنر اسلامى از صبحگاه «قالوا بلى» آغاز مى گردد و تا طلوع رستگارى و تصوير بهشت و دوزخ پيش مى رود. هنرمند، از عالم محسوسات گذر مى نمايد و صحنه آفاق را پشت سر مى گذارد و در تجربه شهودى خود، در عالم انفس سير مى نمايد كه بسيارى از آثار هنرمندان و ادباى مسلمان گواه وسعت و شگفتى اين قلمرو است.

يكى از مقوله هايى كه در هنر و ادب اسلامى بدان پرداخته شده است، موضوع زيارت است. همچنان كه زيارت در اسلام ديدار زندگان است، هنر مربوط به زيارت نيز هنر زنده است و تنها تصويرگرى يك اتفاق يا يك مكان نيست، بلكه اثر ارائه شده


1- سوره آل عمران، آيه 97.

ص: 1027

در اين هنر، در هر زمان براى مخاطب، پندها و دستورالعمل هاى زندگى را به همراه دارد و در سكون جسم، جان را به آستان دوست نزديك مى گرداند. البته اين همه تنها در قالب نقشى است كه صورتگرى شود و كلامى كه بر زبان آيد، ورنه حقيقت موضوع نه به تصوير آيد و نه بر زبان جارى گردد و نه چشم و گوش زمينى را ظرفيت پذيرش آن حقايق فراهم باشد.

گر مجال گفت بودى گفتنى ها گفتمى تا كه ارواح و ملايك زاسمان تحسين كنند

زيارت در هنرهاى تصويرى

قالب هاى مختلف نقاشى از جمله نقاشى قهوه خانه اى، مينياتور، نقاشى هاى ديوارى و چاپ سنگى، هر يك به طريقى، نقش خود را در به تصوير كشيدن موضوع زيارت ايفا نموده اند.

نقاشى ارزشى، سنتى و مذهبى قهوه خانه اى با آن بن مايه هاى سادگى و آينه صفتى كه در خود دارد، سال هاست كه محيط عارفانه بسيارى از اماكن مذهبى را با صحنه هايى از ضريح و بارگاه معصومين عليهم السلام زينت بخشيده است و به همين صورت مينياتور، با ويژگى هاى تصويرى خاص خود، صحنه هايى از اين اماكن معنوى و روحِ نهفته در آنها را به تصوير كشيده است.

همين تصاوير را هنرمندان هنرهاى مختلف به صورت چاپ سنگى، نقاشى هاى پشت شيشه و نقش هاى پشت آينه نيز به تصوير كشيده اند كه هر يك جلوه خاص خود را دارند. گاهى نيز اين تصاوير با هنر خطاطى توأم گرديده اند و بر جلوه خود افزوده اند. اشعار معروف شعراى شعر مذهبى كه در باب زيارت معصومين عليهم السلام سروده شده اند، در قالب هنر خطاطى زينت بخش بسيارى از مكان ها گرديده اند و خلق آثار هنرى معروفى را موجب شده اند كه از ميان انواع خط، خط نستعليق كه از لحاظ زيبايى در درجه اول قرار دارد، بيشتر به چشم مى خورد.

ص: 1028

بدون شك عدد رشته هاى هنرى از آنچه گفته شد، بسيار افزون است و هر هنرى بنا به ويژگى هاى خود، شيوه اى از انتقال پيام را در پيش مى گيرد كه اين مسأله در باب زيارت و پيام هاى آن نيز صدق مى كند.

زيارت در ادبيات

ادبا هم در بسيارى از آثار خود، موضوع زيارت را بهانه قرار داده اند، تا سيمرغ جان را به آستان حضرت دوست رسانند و ميثاق بندگى خويش را با حضرت ذوالجلال در آفرينش آثار ادبى خود به نمايش گذارند و از اين رهگذر، بيانگر هنرى آن سفر شورانگيز باشند، لذا موضوعات مختلف مربوط به زيارت؛ از اشتياق به اين سفر روحانى تا سفرنامه و وصف مكانىِ آن اماكن مقدس و آثار معنوى زيارت، موضوع كلام بسيارى از اديبان قرار گرفته است. در اين مختصر به نمونه هايى از آنها اشاره مى گردد.

شوق زيارت

يكى از مقوله هايى كه در ادبيات زيارت بسيار بدان پرداخته شده است، شوق به اين سفر است كه هزاران نقش اين اشتياق قبل از آن كه به منصه ظهور برسد، بر دل و جان هنرمند منقوش گرديده است. شعرا، بسيارى از اشعار خود را به بيان اشتياق ديدار يار اختصاص داده اند و گاه اين احساس را با سوز و ناله اى كه نشان از نياز و توسل دارد، همراه نموده اند.

«اى نسيم سحر آرامگه يار كجاست/ منزل آن عاشق كش عيار كجاست».(حافظ)

«مى كشد شوقم عنان، باد اين كشش در ازدياد/ تا شود تنگ عزيمت تنگ بر خنگ مراد».(محتشم كاشانى)

«اگرچه غرق گناهم، سفينه ام اين جاست/ مراد و قبله ام اين جا، مدينه ام اين جاست».(محمدجواد غفورزاده)

«اسرار خرابات به جز مست نداند/ هشيار چه داند كه در اين كوى چه راز است»

ص: 1029

«خواهى كه درون حرم عشق خرامى/ در ميكده بنشين كه ره كعبه دراز است»

(فخرالدين عراقى)

«تا مگر همچون صبا باز به كوى تو رسم/ حاصلم دوش به جز ناله شبگير نبود»

(حافظ)

«تا شنيد از باد، پيغام وصال يار گل/ بر هوا مى افكند از خرمى دستار گل»

(وحشى بافقى)

«اى دوست گر به خانه مرا راه نمى دهى/ بگذار تا كه بوسه زنم آستانه را»

(محمدحسين بهجتى اردكانى)

«حيات سعدى آن باشد كه بر خاك درت ميرد/ درى ديگر نمى دانم مكن محروم از اين بابم»(سعدى)

وصف اماكن زيارتى

از موضوعات ديگرى كه در باب زيارت در ادبيات فارسى بدان پرداخته شده است، توصيف مكان هاى زيارتى است. سفرنامه هاى ادبى از اماكن متبرك و خاطرات سفرها از جمله اين آثار هستند. شعرا هم در بسيارى از اشعار خود به توصيف صفا و مروه و صحن و گنبد و ايوان و بارگاه معصومين عليهم السلام پرداخته اند. در اغلب اين آثار، چنان معنويتى به قلب مخاطب القا مى گردد كه گويى نويسنده يا شاعر، هنگام خلق اثر، خود را جسماً يا روحاً در آن مكان مقدس يافته است و نواى دل خود را در آن فضاى روحانى، بر صفحه كاغذ آورده است و اين حالت هنرمند هنگام خلق اثر، در زمان بازخوانى آن نيز در جان مخاطب پديد مى آيد.

در واقع اين تفاوت بين اين گونه سفرنامه ها و توصيفات با وصف ساير اماكن است، به طورى كه در اين مورد، سخن از زيبايى گنبد و بارگاه، وصف قشنگى سنگ و آينه نيست، بلكه هدف نزديكى دل است با آن دردانه هاى خلقت كه بلنداى روحشان

ص: 1030

آن اماكن را مقدس گردانده است و اين نقش ديدن و نقاش پرستيدن باشد.

«در وسط ميدانى سرباز، يك اتاق خالى! نه معمارى، نه هنر، نه زيبايى، نه كتيبه، نه كاشى، نه گچ برى، نه ... حتى ضريح پيامبرى، امامى، مرقد مطهرى، مدفن بزرگى ... كه زيارت كنم، كه او را به ياد آرم، كه به سراغ او آمده باشم، كه احساسم به نقطه اى، چهره اى، واقعيتى، عينيتى، بالأخره كسى، چيزى، جايى تعلق گيرد، بنشيند، پيوند گيرد، اين جا هيچ چيز نيست، هيچ كس نيست ... و اين جا حرم اوست، خانه او! اين جا خانه مردم است».(تحليلى از مناسك حج؛ على شريعتى)

«كعبه، بيتى است كه لا يملكه احد و لم يملكه احد. طواف اين خانه انسان را آزاد مى كند كه ملك كسى نشود و بنده كسى نگردد ... حقيقت كعبه يك وجود مادى دارد در سرزمين مكه و آن همان خانه اى است كه ابراهيم خليل سلام اللَّه عليه بنايش كرد و اسماعيل عليه السلام هم دستيارش بود و در عالم مثال وجود ديگرى دارد. باز همين حقيقت در عالم عقل كه عرش اللَّه است، وجود ديگرى دارد و نيز در نشأه تسبيح و تحميد و تكبير كه مقام الوهيت و الهيت است و اسماء الهى است، وجود ديگرى دارد».

(عرفان حج، جوادى آملى)

«اين بارگاه كيست كه از عرش برتر است/ وز نور گنبدش همه عالم منور است

از شرم شمسه هاى زرش كعبتين شمس/ در تخته نرد چرخ چهارم به ششدر است»(خالد نقشبندى، در وصف حرم على بن موسى الرضا عليه السلام)

«ايوان تو شانه خورشيد است/ گلدسته تو نشانه خورشيد است

چشمش كه به گنبد تو روشن شد ماه/ دريافت كه خانه، خانه خورشيد است»

(محمدجواد غفورزاده)

ره توشه زيارت

گاهى هم شعرا و نويسندگان، در باب آثار معنوى زيارت سخن گفته اند و از حال زاير در آن سفر روحانى و كراماتى كه نصيب وى مى گردد، نوشته اند و سروده اند.

ص: 1031

«صورت واقعى حج، سيرت واقعى و حقيقت زاير را مى سازد ... حج، انسان ساز است و اگر كسى حاجى راستين و واقعى نبود، انسان نيست».

(جوادى آملى، عرفان حج)

ارزنده ترين ره آورد اين سفر براى زايران، مصفى گرديدن قلب و نزديكى به حضرت دوست است و اين پيامد چنان ارزشمند است كه زايرِ عارف براى آن دست افشان مى گردد و جان به مهمانى جانان بردن را بر خود فرض مى شمارد.

«تا به لب جام مى آن ترك مى آشام آورد/ از لب جانبخش خود جان بر لب جان آورد»(ملك الشعراى بهار، در منقبت اميرالمؤمنين عليه السلام)

«قبله هفتم رضا، شاهى كه خاك درگهش/ مرده را روح و روان در هفت اندام آورد»

(ملك الشعراى بهار، در منقبت امام رضا عليه السلام)

«بخت كو تا آيم در آستانت جا كنم/ رو به جنت پشت بر دنيا و ما فيها كنم»

(محتشم كاشانى، در منقبت امام رضا عليه السلام)

نتيجه گيرى

خلق اثر هنرى و بيان نثر و نظم در باب زيارت اماكن مقدس اسلامى، از همت والاى هنرمندان سالكى است كه از اين طريق، آرام جان جسته اند و قرار دل يافته اند و خود را در معرض انوار قدسى كرامت حضرت رب العالمين قرار داده اند و اين تنها عاملى است كه آثار اين هنرمندان را ارزش مى بخشد و ماندگارى آنها را رقم مى زند، ورنه ظرف محدود وجود بشر كجا و پرداختن به مقولات ماورايى انديشه او كجا!

سر منزل فراغت نتوان ز دست دادن اى ساربان فروكش كاين راه كران ندارد

در واقع خلق اثر هنرى در باب زيارت، بهانه اى است براى برقرارى ارتباط با انوار قدسى آنها كه آدمى با زيارتشان، دل را جلا مى بخشد و جان را آينه دار ولايت ايشان مى گرداند و اين بهانه براى هزار رفتن و پوييدن كافى است.

ص: 1032

فهرست منابع

1. ادب زيارت، عبدالحسين نيشابورى، معرفت زاير، دليل ما، قم، 1380.

2. زيارت، محمدمهدى ركنى، آستان قدس رضوى، مشهد، 1404 ق.

ص: 1033

3. تجلى زيارت در شعر و ادب فارسى

على اكبر نارى ابيانه

چكيده

شعر در سه قرن اول هجرى در خدمت امرا و پادشاهان بود، اما از قرن چهارم با رويكرد به اماكن مقدس، با ستايش كعبه و پيامبر اسلام آغاز مى شود، تا اين كه در قرن نهم جامى به زيارت عتبات شتافته و اشعار دلنشين و خالصانه سروده است. از قرن دهم با تشكيل اولين حكومت ملى صفويه و رشد و ترويج عقايد شيعى، شاعران بسيارى به مدح و منقبت اهل بيت عليهم السلام، به ويژه مرثيه شهيدان كربلا پرداخته و عشق و شيدايى خود را به خاندان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و زيارت آن بزرگواران نشان داده و به زيارت مشهد امام رضا عليه السلام اهتمام ويژه اى داشته اند. از طرفى از قرن دهم به بعد، سفرنامه نويسى منظوم درباره حج و عتبات نيز باب شد. اما امروزه زيارت به معناى اصطلاحى يعنى زيارت حرمين شريفين و حرم معصومان و ديگر اماكن مقدس جايگاه اصلى خود را در شعر و ادب فارسى پيدا كرده و بيش از پيش در حال گسترش مى باشد.

كليدواژه ها: زيارت، زاير، ادب فارسى، شعر، شاعر.

مقدّمه

سَير و سفر، اغلب مترادف يكديگر و با كلمه هايى چون حركت، سياحت و گردش هم معنى است. در قرآن كريم به «سير» 20 مرتبه و «سفر» 7 مرتبه در آيات متعدد اشاره شده است «و واژه هاى ديگرى را يادآور مى شود كه در كليات با سير و سفر تشابه دارند، ولى در مفاهيم، هر يك هدف خاصى را دنبال مى كنند». اين واژه ها عبارت اند

ص: 1034

از: هجرت، نفر(رهسپارى)، عروج و .... (1) در آيه شريفه 82 سوره مباركه غافر آمده است: «أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ»؛ آيا سير و سفر نكرده اند كه بنگرند سرانجام كسانى كه پيش از آنان بوده اند چگونه بوده است؟ و در آيات ديگر به سير در زمين اشاره و در برخى از آيات، احكام سفر تشريح و تعيين شده است. در روايات نيز سفر مورد تأكيد قرار گرفته است و آداب خاصى نيز براى آن بر شمرده اند. (2) سفر، موجب تكامل و تعالى انسان و بيانگر عروج اوست؛ سرشت آدمى توجيه كننده سير و سفر و سياحت و گردش گرى است. با سيرى در تاريخ و مرورى بر احوال بزرگان علم و اخلاق، به اين نكته پى مى بريم كه بسيارى از چهره هاى پر فروغ جوامع بشرى و راهنمايان و مربيان آدمى، براى نيل به فضايل اخلاقى و دسترسى به معارف عالى بشرى سفرها كرده و مرارت ها و سختى ها كشيده اند. به همين دليل در ديوان شعراى فارسى و تازى و كتب نويسندگان، مضمون هايى نيكو و عبارت هايى آموزنده در مورد آثار سفر بر تعالى روح و اخلاق آمده است.

سعدى شيرازى مى فرمايد:

بسيار سفر بايد تا پخته شود خامى صوفى نشود صافى تا در نكشد جامى

عطار سروده است:

زين بحر همچون باران بيرون شو و سفر كن زيرا كه بى سفر تو هرگز گهر نگردى

ابوحامد محمد غزالى نيز در فوايد سفر گفته است: «آن كه سفر كند، خويشتن و اخلاق خويشتن را بشناسد تا به علاج صفاتى كه در وى مذموم است مشغول شود ...». (3)


1- «آهنگ زيارت»، مجله زاير، ش 135، ص 13.
2- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، «سير و سفر در قرآن و روايات»، ص 128.
3- «تأثير جهانگردى در ارتقاى فرهنگ روحى- معنوى مسافر»، زاير، ش 135، ص 31؛ امثال و حكم دهخدا، ج 2.

ص: 1035

انواع سفر(زيارت)

اصولًا سير و سفر دربردارنده انگيزه هاى متفاوتى است و آن در افراد، تنوع سفر را پديد مى آورد، (1) لذا سفر انواعى دارد. به طور كلى، سفر از ديدگاه محمد غزالى بر دو نوع ظاهرى و باطنى تقسيم مى شود: سفر باطنى، سفر دل است و سفر در ملكوت آسمان هاست و سفر ظاهرى بر پنج قسم است: سفر اول، در طلب علم؛ سفر دوم، براى عبادت است؛ چون حج و جهاد و زيارت؛ سفر سوم، گريختن از چيزى كه مشوش دين باشد؛ چون طلب جاه و مال و ولايت و شغل دنيا؛ سفر چهارم، تجارت در طلب دنيا؛ سفر پنجم، تماشا و تفرّج باشد. (2) در يك تقسيم بندى جديد، سفر به چهار دسته تقسيم مى شود: الف. سفرهاى زيارتى و عبادتى؛ ب. سفرهاى تبليغى؛ ج. سفرهاى جهادى؛ د. سفر آخرت(معاد) و باز هر كدام را انواعى است. اما آنچه به بحث ما مربوط مى شود سفرهاى زيارتى و عبادى است كه انواع زيادى براى آن برشمرده اند: 1. زيارت خانه خدا(سفر حج تمتع، عمره و قِران)، 2. زيارت اماكن مقدس امامان عليهم السلام، بقاع متبرك امامزادگان و پيامبران، 3. زيارت امام زمان(عج) در مساجد و اماكن مقدس، 4. زيارت قبور مؤمنين و شهدا، شخصيت هاى دينى، علمى و ادبى و ...، 5. زيارت مساجد و ديگر اماكن متبركه، 6. صله رحم و ديدار خويشان و دوستان و عيادت بيماران، 7. ديدار بزرگان، مشاهير علمى و ادبى و اساتيد و تكريم آنان. (3) با يك نگاه به تقسيم بندى بالا مى توان گفت: به جز موارد 1 و 5(زيارت خانه خدا و مساجد و اماكن متبرك) در باقى موارد، موضوع انسانى يا شخصيتى دينى- فرهنگى زنده و يا از دنيا رفته كه مورد احترام و در جايى مدفون و قبه و بارگاهى دارد، مطرح مى باشد. برخى نيز زيارت را به دو بخش كلى زيارت معصومين عليهم السلام و زيارت مؤمنين تقسيم كرده اند. (4)


1- آهنگ زيارت، ص 13.
2- اماكن مذهبى ايران و توسعه گردشگرى، ص 34.
3- همان، ص 95 و 96.
4- دائرة المعارف تشيع، «زيارت»، سيدمهدى حائرى، ج 8، ص 564.

ص: 1036

زيارت در لغت و تعريف آن

زيارت در لغت بر اساس گفته راغب اصفهانى در المفردات برگرفته از ريشه «زور» و به معناى بالاى سينه است. فلانى را زيارت كردم يعنى با بالاى سينه ام او را ملاقات كردم، يا اين كه قصد نمودم بالاى سينه او را هنگامى كه به سويش توجه نمودم و در فارسى ديدار با قصد، بازديد كردن و آهنگ چيزى نمودن است (1) و جمع آن «زيارات».

اما يك حدس آن است كه زيارت واژه اى است فارسى از ريشه «زَوْر» كه در زبان پهلوى «زوهر- زهور» بوده و با حذف «ه» تبديل به «زور» شده است و در فارسى درى به يك معنى نذورات كه نام يكى از عبادات و از لوازم و ابزار آن بوده، آمده است. (2) با اين تعريف، زور با نذر و نذورات در زيارت و اماكن زيارتى ارتباط پيدا مى كند.

زيارت در اصطلاح «حضور در پيشگاه شخص به جسم و جان و با توجه قلبى و حضور دل نسبت به اولياى خداست». (3) كه اين حضور در مشاهد متبرك امامان معصوم عليهم السلام و بقاع متبرك امامزادگان، پيامبران، بزرگان دينى و ... و يا رفتن به ديدار يكديگر و بزرگان انجام مى شود. (4) به سخن ديگر «به شكل خاصى از نيايش كه كسى يا چيزى را مورد توجه قرار مى دهند» (5) و دعايى را كه به عنوان تشرف باطنى براى ائمه هدى عليهم السلام و اولياى خدا مى خوانند (6) و سپس طلب حاجت مى نمايند نيز زيارت گويند.

زيارت كننده شخص محترم و بزرگ زنده يا مرده را به جسم و جان و حضور قلب «زاير» مى نامند.

آنچه از عنوان مقاله، نياز به توضيح كوتاه دارد مسأله «شعر» است. در فرهنگ ها


1- زيارت، ص 7.
2- سبك شناسى، ج 1، ص 266- 268.
3- دائرة المعارف تشيع، «زيارت»، سيد مهدى حائرى، ج 8، ص 564.
4- فرهنگ فارسى معين، ج 2، ص 1767.
5- «جامعه شناسى زيارت»، زاير، ش 77، ص 8 و 9.
6- فرهنگ معين، ج 2، ص 1767.

ص: 1037

شعر «سخن موزون و غالباً مقفى حاكى از احساس و تخيل» معنى شده است. جمع آن «اشعار» و فرق شعر و نظم را در اين امر دانسته اند كه شعر كلامى است موزون و خيال انگيز و نظم كلامى است موزون و قافيه دار (1) و شاعرى به قول نظامى عروضى در چهار مقاله، صناعت و فنى است كه شاعر به وسيله آن مقدمات توهم زا را فراهم آورد و قياس هاى نتيجه دهنده را باهم سازگار سازد «بر آن وجه كه معنى خُرد را بزرگ گرداند و معنى بزرگ را خرد و نيكو را در خلعت زشت باز نمايد و زشت را در صورت نيكو جلوه كند» و به واسطه ايهام سرشت ها را گرفتگى و گشادگى خاطر پديد آيد. (2) لذا گفته اند: شعر به معنى شعور و آگاهى و در حديث، حكمت است. شعر و شاعرى يكى از زير مجموعه هاى علوم ادبى و ادبيات است. (3) با اين توضيح و اين كه موضوع مقاله تجلى زيارت در شعر و ادب فارسى است، شايسته است پيش از پرداختن به مسأله زيارت در شعر و ادب فارسى، از زيارت در قرآن و روايات بحثى كوتاه به رشته تحرير درآوريم.

واژه زيارت در قرآن كريم تنها در دو مورد به طور صريح آمده است كه اولى «تَّزَ وَرُ عَن كَهْفِهِمْ» (4)

به معناى مفهومى زيارت، گراييدن(در جريان غار اصحاب كهف) و دومى «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ» (5)

به معنى اصطلاحى زيارت قبور است. (6) و آيه «... وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ ...» (7) به لحاظ تفسيرى در مورد استحباب و مشروعيت زيارت حضرت رسول صلى الله عليه و آله استشهاد مى شود. (8) همچنين در آيات ديگرى به طور كلى به مفهوم زيارت اشاره دارد (9). (10)


1- همان.
2- چهار مقاله، ص 42.
3- فرهنگ معين، ج 1، ص 178؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج 1، ص 119 و 120.
4- سوره كهف، آيه 17.
5- سوره تكاثر، آيه 2.
6- زيارت در قرآن، ص 7 و 8.
7- سوره نساء، آيه 64.
8- «هدف از زيارت»، ميراث جاويدن، ش 52، ص 24.
9- ر. ك: سوره اسراء، آيه 1؛ سوره طه، آيه 12؛ سوره كهف، آيه 21؛ سوره بقره، آيه 115.
10- . «زيارت و ديانت يا جهانگردى و سياحت؟»، ميراث جاويدان، ش 52، ص 67 و 68.

ص: 1038

زيارت در سيره و سخنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه هدى عليهم السلام يكى از اعمال پسنديده و سنت هاى برجسته اسلامى است كه درباره آن تأكيد و تشويق فراوان شده است. بر اساس روايات، زيارت در سه زمينه: 1. زيارت اهل قبور و شهدا؛ 2. ائمه معصومين عليهم السلام؛ 3. زيارت يكديگر، از صدر اسلام تاكنون وجود داشته است كه براى هر يك نمونه اى از تاريخ و روايات مى آوريم.

1. زيارت اهل قبور و شهدا: «پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى زيارت به بقيع مى رود و كيفيت زيارت اهل قبور را به بعضى از همسرانش تعليم مى دهد. فاطمه زهرا عليها السلام به زيارت شهداى احد مى رود. امّ سلمه همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله در ماه يك بار به زيارت شهداى احد مى رود و به آنها سلام مى كند و به غلامش دستور مى دهد كه به شهداى احد سلام كند». (1) 2. زيارت ائمه معصومين عليهم السلام: امام صادق عليه السلام از قول پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «

منْ اتانى زائِراً كُنْتُ شَفيعُهُ يَوْمَ الْقيمَهِ

»؛ هر كه به عنوان زيارت به سويم آيد، روز قيامت شفيع او خواهم بود. همچنين ايشان در مورد زيارت امام حسين عليه السلام مى فرمايد: هر كه حسين بن على عليه السلام را با شناخت حق امام(عارِفاً بِحَقّهِ) زيارت كند، از سخنگويان با خدا بر فراز عرش اوست. (2) تقريباً در اكثر زياراتى كه براى ائمه عليهم السلام در كتب ادعيه به صورت مأثور وارد شده، عباراتى مثل عارفاً بحقّه، زائراً عارفاً و غيره در پايان زيارتنامه آمده كه حاكى از اهميت و ضرورت زيارت عارفانه و از روى معرفت و شناخت نسبت به مراقد مطهره ائمه طاهرين عليهم السلام است.

در ثواب زيارت امام على بن موسى الرضا عليه السلام از امام جواد عليه السلام نقل شده است كه فرمود: هر كه قبر پدرم را زيارت كند، بهشت براى اوست. (3) نظير همين روايت، رواياتى از امام نهم براى ثواب زيارت آستانه حضرت معصومه عليها السلام (4) و امام على عليه السلام در


1- هدف از زيارت، ص 21.
2- زيارت، سيد محمّد حسينى، ص 8 و 12.
3- همان، ص 26.
4- منتخب ادعيه و زيارات، به نقل از وسائل الشيعة، ج 10، ص 452.

ص: 1039

مورد زيارت دانيال نبى عليه السلام واقع در شهر شوش وارد شده است. در مورد زيارت امامزادگان و استحباب آن نيز حديث داريم. زيارت هر امامزاده آن گاه به درجه كمال مى رسد كه پيغمبر اسلام در پايان آن حديثى كه در شأن فاطمه زهرا عليها السلام فرموده: «

... وَ مَنْ زارَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَكَانَّما زارَ عَليّاً و مَنْ زارَ ذُرِيَّتَّهما فَكَانَّما زارَهُما

»؛ يعنى كسى كه امام حسن و امام حسين عليهما السلام را زيارت كند، مثل اين است كه حضرت على عليه السلام را زيارت كرده باشد و كسى كه فرزندان آن دو را زيارت كند، مانند اين است كه آن دو بزرگوار را زيارت كرده است. پس از اين حديث اين طور استنباط مى شود كه زيارت غير معصوم و امامزادگان و توسعاً سادات، فرزندان و نوادگان ائمه عليهم السلام نيز مستحب است، (1) مانند زيارت عبدالعظيم حسنى عليه السلام در شهر رى كه به فرموده امام حسن عسكرى عليه السلام ثواب زيارت سيدالشهدا عليه السلام را دارد. هدف پيشوايان عالى قدر درباره زيارت افراد غير معصوم، غير از زيارت و ثواب آن، منظورهاى سياسى و اجتماعى هم بوده است. (2) 3. زيارت يكديگر: در مورد زيارت يكديگر و فوايد آن، حديثى از امام صادق عليه السلام منقول است كه فرمود: به زيارت يكديگر برويد؛ زيرا زيارت شما از يكديگر، زنده گردانيدن دل هاى شما و ياد نمودن احاديث ماست و احاديث ما، شما را به يكديگر متوجه مى سازد. (3) تاريخ ادبيات و سبك شناسى شعر زيارت (4)

پيش از آن كه به بحث درباره تاريخ ادبيات و سبك شناسى شعر زيارت بپردازيم، لازم است به اوضاع دينى مسلمانان و وضع شيعه در قرن هاى اول تا پنجم هجرى


1- تنديس عبادت، ص 35، به نقل از بحار الأنوار، ج 10، ص 18.
2- فرزندان امام موسى بن جعفر عليه السلام و تذكره آقا على عباس عليه السلام، ص 168 و 169 از بحارالأنوار، ج 99، ص 295 و ج 71، ص 311.
3- اصول كافى، باب مذاكره و گفت وگوى برادران، ج 3، ص 268.
4- در مورد تاريخ ادبيات زيارت از دو منبع تاريخ ادبيات در ايران، جلدهاى 1، 2، 5(قسمت يكم) و از صبا تا نيما، ج 1، استفاده بسيار برده ام.

ص: 1040

نگاهى كوتاه بيفكنيم.

دكتر صفا در جلد يكم تاريخ ادبيات در ايران مى نويسد: «در سه قرن اول هجرى، اديان و مذاهب قديم ايران يك باره از ميان رفت و مذاهب اسلامى خواه در ايران و خواه در خارج از ايران، با شدت كم نظيرى ظهور كرد و اختلافات ميان مسلمانان به درجه اى بود كه مى توان گفت: بيشتر فرق و نحل خارج از اندازه مسلمين، در همين سه قرن به وجود آمد و پايه ايجاد فرق ديگر هم در اين سه قرن نهاده شد. علت اين امر آن بود كه هنوز مسلمين و يا نو مسلمانان مشغول يافتن حقايق دين اسلام بودند و اختلافات و مناقشات در افكار و اسلوب فكرى مسلمانان و در نتيجه در شعر و نثر هم مؤثر افتاد. گذشته از آن، خود موجب اتحاد ادبيات پر دامنه دينى مسلمانان در اين ايام گرديد. در قرن چهارم و آغاز قرن پنجم هجرى، مذاهب اسلامى دنباله مذاهب دو قرن پيش و بيشتر غلبه با مذاهب شافعيه، حنفيه، حنبليه، شيعه اثنى عشرى، اسماعيليه، قرامطه، خوارج و ... بوده است. وضع شيعه در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم از ميان ساير قرون ممتاز است، زيرا در اين دوره بر اثر غلبه سادات طالبيه و امراى آنان از قبيل اسفار، ماكان، مرداويج و آل بويه، قسمت بزرگى از ايران تحت تسلط دولت هاى طرفدار تشيع يا دولت هاى غير مزاحم نسبت به شيعه قرار داشت.

آل سامان نسبت به اهل اديان و مذاهب مختلف به ويژه شيعه از در مخالفت درنمى آمدند. در بغداد و ممالك تابعه آل بويه شيعه در اقامه مراسم مذهبى خود آزاد بودند. اما بعد از غلبه سلطان محمود غزنوى بر خراسان و عراق و تسلط سلاجقه بر ايران، شيعه دچار مخالفت سخت دولت ها گرديد. همچنين قرن چهارم مصادف است با دوره غيبت امام منتظر(عج) و اين امر از چند جهت در عالم تشيع مؤثر واقع شد. نخست جلوگيرى از تشعب شيعيان و دوم پيش آمدن مسأله اجتهاد و موضوع انتخاب كسى از ميان علماى شيعه به عنوان نايب امام و همين امر باعث تكامل علوم مذهبى شيعه از قبيل حديث و فقه و كلام شد».

ص: 1041

«فرقه اسماعيليه از ميان فرق شيعه، از باب تأثيرى كه در اوضاع دوره مذكور و ادب فارسى دارند، بايد بيشتر از ديگران مورد توجه باشند. ظهور اين فرقه اصلًا نتيجه اختلاف در امامت اسماعيل بن جعفر الصادق عليه السلام با برادر او حضرت موسى بن جعفر عليه السلام بوده است». اسماعيليه به دليل اهميت اصل تبليغ و دعوت براى آنها، به تأليف كتب و رسالات متعدد و سرودن اشعار به زبان فارسى توجه زيادى داشتند.

بزرگ ترين شاعر و نويسنده اسماعيلى، ناصر خسرو است كه علاوه بر سرودن اشعار حكمى و وعظى در سفرنامه خود به موضوع زيارت خانه خدا و مقابر اوليا و انبيا عنايت وافرى نشان داده است.

در اين جا با توجه به تقسيم بندى اى كه در مقدّمه به سفرهاى زيارتى اشاره گرديد، به نقش برخى از انواع زيارت در تبلور و غنا بخشى شعر در تاريخ ادبيات و سبك شناسى شعر در ايران مى پردازيم.

1. نقش زيارت حج(مكه) و روضه پيامبر صلى الله عليه و آله در شعر فارسى

حج در لغت به معنى «قصد پى در پى» است كه به فتح حاء مصدر و به كسر آن، اسم مصدر است و در اصطلاح به زيارت خانه خدا با اعمال مخصوص به آن اطلاق مى شود و اقسام و اعمال ويژه اى دارد: حج تمتّع، حج افراد و حج قِران. (1) دكتر شميسا در مورد اصطلاحات اسلامى در شعر دوره هاى نخستين مى نويسد:

از ويژگى هاى فكرى شعر سده هاى اول تا سوم، يعنى سبك خراسانى، آن است كه اشاره به معارف اسلامى، حديث و قرآن(و زيارت) در آن كم است و آنچه هست صورى است و عميق نيست و به اصطلاح مورد بحث و فحص و بسط قرار نمى گيرد و شاعر از آن مضمون نمى سازد و يا استفاده تمثيلى نمى كند و از آن بيشتر در جهت مدح ممدوح(پادشاهان) يا وصف معشوق استفاده مى كند. براى مثال فرخى


1- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، ج 1، ص 894- 896.

ص: 1042

(م 429 ق) برخى از لغات و اصطلاحات اسلامى و زيارتى مانند اذان، قرآن، مكه، نبوت، پيغمبر اسلام و ... را در اشعار خود آورده. در مورد مكه گفته است:

گاه مى خوردن مى تو بر كف معشوق تو وقت آسايش بتت را پاى تو اندر كنار

مر مرا در خدمت تو زندگانى باد دير تا ببينم مر تو را در مكه با اهل و تبار! (1)

علت آن را بايد در نوپايى عقايد اسلامى در ميان شاعران اين دوره جست وجو نمود. موضوعى كه از شعر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم عهد سامانيان و غزنويان شروع شده و در دوره سلجوقى تكامل يافت، حكمت و وعظ و مناقب اهل بيت عليهم السلام است كه پيش درآمدى براى اشعار زيارتى بود و كسى كه قصايد تمام و كامل در اين موضوع ساخت كسايى مروزى بود و بعد از او ناصر خسرو قباديانى به تقليد از او پرداخته است. شاعران شيعى و بزرگ اين دوره همچون فردوسى، كسائى، فرالاوى، غضايرى رازى و ... اشعار و قصايد غرايى در مفاهيم دينى و مدح و منقبت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام سروده اند؛ ليكن در باب موضوع زيارت به معنى اصطلاحى، اشعار چندانى يافته نمى شود. موسى فرالاوى از شعراى معروف هم عصر شهيد بلخى و رودكى در اين باره مى گويد:

چه شغل باشد واجب تر از زيارت آنك اگر چه نيك بكوشم به واجبش نرسم

همى شفيع نيابم ازو به عذر گناه كريم طبعى او نزد او شفيع بسم

سبك شعر در نيمه دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم تحت تأثير سبك دوره اول غزنوى قرار داشت و حتى گاهى شاعرانى مى كوشيدند كه سبك سامانى را احيا كنند.

مانند ناصر خسرو و قطران تبريزى. دكتر وزين پور درباره شعر ناصر خسرو مى نويسد: شعر ناصر خسرو مانند شعر كسايى سرشار از حكمت و موعظه و انديشه هاى مذهبى است (2) و دكتر شميسا در مورد سبك وى آورده است: قصايد او به


1- سبك شناسى شعر، ص 68 و 69.
2- گزيده سفرنامه ناصر خسرو، مقدمه.

ص: 1043

لحاظ اوزان سنگين و قوافى مشكل و لغات اصيل كهن و مضامين مذهبى و فلسفى و انتقادى متشخص است و از اين رو بايد او را صاحب سبك شخصى دانست. (1) ناصرخسرو در قصيده 34 بيتى معروف خود(حاجيان آمدند با تعظيم/ شاكر از رحمت خداى رحيم) حديثى طولانى از امام زين العابدين عليه السلام را كه حاوى ادب باطنى زيارت حج و گفت وگويى عميق، زيبا و بديع امام سجاد عليه السلام با شبلى كه از حج آمده بوده، به نظم كشيده است. (2) وى همچنين در سفرنامه منثور خويش به زيارت خانه خدا، مقابر و مشاهد اوليا و انبيا اشاره فراوان كرده و توصيفات دقيق، خواندنى و بديعى دارد.

خاقانى(م 595 ق) بر خلاف نظامى كه بيشتر به داستان سرايى پرداخته و چندان ميل به سفر نداشت، شيفته سفر بوده، به ويژه، سفر زيارتى خانه خدا. وى تحفة العراقين را درباره سفر مكه در شروان سروده است. به دليل اهميتى كه خاقانى در سرودن اشعار زيارتى در شعر و ادب فارسى داشته است، به نقش زيارت كعبه و پيامبر صلى الله عليه و آله در شعر او به طور ويژه نگاه مى افكنيم.

نقش زيارت كعبه و پيامبر صلى الله عليه و آله در شعر خاقانى (3)

خاقانى در پرتو ابيات و تصاوير بلند به معبود و نشانه هاى معبود خود عشق مى ورزد و شگفتا كه در عين عاشقى، عقل و خرد و تخيلش را در حد كمال به كار مى گيرد تا با استفاده از آيات و احاديث و تلميحات، آداب و بركات زيارت را ذكر نمايد. زاير از منظر وى، ابتدا عاشقى است عاقل، اما به تدريج عاقلى عاشق مى شود كه هيچ وقت زيارت بى معرفت و حكمت را روا نمى دارد. از اين رو در قربانگاه حق، نفس را


1- سبك شناسى شعر، ص 63 و 64.
2- زيارت، جواد محدثى، ص 39 و 40؛ ديوان ناصر خسرو، ص 300 و 301.
3- «تجلى زيارت در شعر خاقانى»، زائر، ش 75، ص 9 و 10 و نيز ر. ك: «توصيف كعبه و مدينه و خراسان در شعر خاقانى» مجله مشكوة، ش 5.

ص: 1044

قربانى مى كند نه گوسفند را:

بامدادان نفس حيوان كرده قربان در منى ليك قربان خواص از نفس انسان ديده اند

به گفته دكتر زرين كوب در با كاروان حله تمايلات پارسايى در طى سفر مكه و تأثير زيارت روضه پيغمبر صلى الله عليه و آله در وى، قوت پيشتر يافت و چون به سبب غرور باطنى در دل از ستايشگرى شاهان ناخرسند بود، اين داعيه تازه در جانش آويخت كه از اين پس «حسان عجم» شود و مثل حسان كه ستايشگر پيغمبر بود وى نيز به مدح پيغمبر بسنده كند و از ستايش ديگران كنار جويد. خاقانى در ادامه قصيده مذكور گويد:

هر كبوتر كز حريم كعبه جان آمده از ير پرش نامه توفيق پنهان ديده اند

اما تنها وصف كعبه نيست كه در نزد خاقانى اين قدر ارج و قرب دارد، بلكه پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه و آله نيز در پرتو قصايد فخيم و استوارى مورد ستايش او قرار گرفته است.

آن گونه كه برخى استادانِ خاقانى شناس همچون دكتر كزازى در رخسار صبح عنوان نموده اند، ستايش پيامبر صلى الله عليه و آله و كعبه، زمينه هاى گسترده از سخن خاقانى را در بر مى گيرد، بلندترين و شيواترين ستايش در پهنه ادب فارسى، از آنِ اوست.

ابوالعلاء گنجوى، استاد و پدرزن خاقانى نيز از شاعران قرن ششم حوزه شمال غربى ايران، در قصيده اى در فخريه و تبراى از تهمت به مدح شروان شاه منوچهر، ضمن سوگند و احترام به كتب پيامبران، كعبه، سنگ سياه(حجر الاسود) و كوه صفا، از سخن بد گويان خود را پاك و منزه مى دارد:

به حق حرمت انجيل و عزت تورات به سرّ صحف براهيم و رتبت بطحا

به عزت شب معراج و حرمت حجاج به حق كعبه و سنگ سياه و كوه صفا

منزهم چو محمد زگفته كفار مقدسم چو معبد زكعبه ترسا (1)


1- سبك شناسى شعر، ص 142- 145.

ص: 1045

دكتر ذبيح اللَّه صفا مى نگارد:

از اواسط قرن پنجم شاهد نهضت تازه و پراهميتى در دربار غزنويان مى شويم و آن كوشش هاى شاعرانى مانند مسعود سعد، ابوالفرج رونى، سنايى، سيد حسن غزنوى و همعصران آنان است كه از آن ميان در شيوه سنايى، زهد و وعظ و افكار صوفيانه و زاهدانه، با منطق حكيمانه در آميخت و منظومه هاى وى به ويژه سير العباد و حديقة الحقيقه داراى ابياتى است كه جز با اطلاع كامل از حكمت و يك دوره علوم مذهبى و معقول قابل حل نيست. (1) از شعراى شيعى نيمه اول قرن ششم هجرى، قوامى رازى، سيد حسن غزنوى، حسن متكلم كاشى و حمزه كوچك نيز به سرايش مواعظ و حكم و مناقب خاندان رسالت شهرت دارند. سيد حسن غزنوى بعد از سال(544 ق) از نيشابور به بغداد و از آن جا به مكه رفت و سپس به زيارت قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شتافت و اين قصيده زيبا را بگفت:

يا رب اين ماييم و اين صدر مصطفاست يا رب اين ماييم و اين فرق عزيز مجتباست

در زمان صفويه از سده دهم هجرى به بعد، سفرنامه نويسى زيارت حج به صورت شعر نيز مرسوم گرديده است؛ مانند فتوح الحرمين تأليف محيى الدين لارى از اديبان و شعراى قرن دهم كه نسخه خطى آن وقف كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى شده است (2) و پس از آن سفرنامه حج تحفة الحرمين يوسف ناجى(1052- 1124) شاعر برجسته ترك كه در شرح سفر طولانى خود از استانبول به حرمين شريفين در سال 1090 سروده است. (3) شرف الدين حسن شفايى(م 1037 ق) نيز به تقليد از تحفة العراقين خاقانى، مثنوى مطلع الأنوار را ساخته است. (4)


1- تاريخ ادبيات در ايران، ج 2، ص 336- 345.
2- زائر، «اخبار حرم»، ش 135، ص 23.
3- «سفرنامه حج تحفة العراقين»، زائر، ش 131، ص 33.
4- تاريخ ادبيات ايران، ج 1، ص 537.

ص: 1046

2. زيارت امام زمان(عج) در زيارت حج و اماكن مقدس

غيبت امام عصر(عج) در قرن سوم اتفاق افتاده، و آن حضرت از طريق نوّاب اربعه با مردم در ارتباط بوده است، اما بعداً اشخاص و بزرگانى در بيدارى يا رؤيا و خواب به زيارت آن حضرت نائل آمده اند. اين ملاقات ها و زيارت ها از ابتدا در منزل امام عسكرى عليه السلام و سپس در سفر حج و ديگر اماكن مقدس رخ مى داده است. لذا به دليل توالى تاريخى و اهميت زيارت ايشان به عنوان «امام زنده زمان» و نيز معرفى يكى از انواع سفرهاى زيارتى به بحث درباره زيارت امام زمان(عج) در اين قسمت اشارت مى نماييم.

«آنچه مسلّم است اين است كه تشرف به خدمت حضرت مهدى(عج)، لطف و عنايت الهى را مى طلبد؛ اگر چه بايد دانست كه عدم رؤيت و زيارت حضرت، دليل بر بى توجهى و بى عنايتى از ناحيه حضرت نمى باشد. نكته قابل تأمل اين است كه رؤيت حضرت مصلحت دينى و شخصى را مى پذيرد، چه بسا اصرار بر ديدن حضرت، بدون آمادگى و عدم خلوص سبب شود كه انسان نتواند حقيقت و سرّ آن را درك كند و جبراً كشف سرّ كند. اين كشف سرّ امام، مانند محاربه با امام است و كسى كه با امام خود، چه در حضور و چه در غياب محاربه كند، فى الواقع مشرك گرديده است».

چنان كه شيخ طوسى در كتاب غيبت اين مطلب را در حديثى از حضرت حجت(عج) به حسين بن روح، نايب خاصش نقل مى نمايد. لذا طبق مصلحت بايد حضرت مهدى(عج) از انظار عموم دور باشد و اگر تفحص و تجسس براى پيدا كردن و رؤيت صورت گيرد، اين عمل منافى با حكمت غيبت و نقض غرض حكيم مطلق است. (1) مسأله زيارت امام زمان(عج) هميشه سؤال برانگيز بوده و عوام و خواص در اين باره ابهاماتى داشته اند.


1- سؤال از امام مهدى(عج) در روايات، ص 131- 135؛ به نقل از دار السلام، شيخ محمود عراقى، ص 251.

ص: 1047

حجت الاسلام حسين گنجى در كتاب چهارده گفتار پيرامون ارتباط معنوى با حضرت مهدى(عج)(ص 20- 24) در مورد امكان زيارت حضرت مى نويسد:

«سيد بن طاووس رحمه الله درباره ملاقات با امام زمان(عج) در كتاب كشف المحجه لثمره المهجة مى فرمايد: «اعْلَمْ انَّ الطَّريقَ الى امامِكَ مَفْتُوحٌ لِمَنْ يُريدُ اللَّه عزَّوَجَلّ كَرامَتَهُ عَلَيْه»؛ بدان كه راه به سوى امام توبراى كسى كه خداوند اراده فرموده است آنها را اكرام كند باز است. مرحوم آيت الحق سيد على قاضى در پاسخ به پرسش برخى از شاگردانش درباره رسيدن به خدمت امام زمان(عج) فرمود: خدمت خدا در نماز مى شود رسيد، خدمت بنده خدا نمى توان رسيد؟! پس زيارت و باريافتن به حضور آن حضرت امكان پذير است، اما به اذن و توفيق الهى؛ خوشا به حال افرادى كه به زيارت حضرت نائل و با آن حضرت همنشين شده اند! و چه بسا حضرت براى افرادى ظاهر مى شوند ولى آن حضرت را نمى شناسند و يا اين كه بعداً ايشان را مى شناسند. روايات در اين زمينه ها بسيار است، چنان كه شيخ طوسى در كتاب الغيبة خود به برخى از آنها اشاره و صاحبدلان و بزرگانى را كه موفق به زيارت قطب عالم امكان، حضرت صاحب الزمان(عج) در دوره غيبت شده اند معرفى نموده است. از جمله علما و بزرگانى كه به زيارت آن حضرت نائل آمده اند، عبارت اند از: ابوجعفر اودى(ازدى) در سال 300 ق در طواف كعبه، محمد خلف در سال 293 در طواف كعبه، يوسف بن احمد جعفرى 306 پس از سفر حج در راه شام، احمد بن عبداللَّه هاشمى 260 در منزل امام عسكرى عليه السلام، محمد بن احمد انصارى 293 در مكه، على بن مهزيار اهوازى در سفر حج، (1) سيد احمد رشتى 1280 در سفر به مكه، (2) شيخ مفيد، علامه حلّى، سيد بحرالعلوم، شيخ رجبعلى خياط و ...».


1- خورشيد در نهان، ج 2، ص 354.
2- مفاتيح الجنان، ص 1011 و 1012. علامه مجلسى در بحار الأنوار، ج 53 قضاياى متشرفين به محضر حضرت را نقل مى كند. ر. ك: چهارده گفتار پيرامون ارتباط معنوى با حضرت مهدى(عج)، ص 29.

ص: 1048

در مورد حالات، ويژگى ها، ظهور، مدح و منقبت و انتظار حضرت صاحب الامر(عج) در ميان ديوان هاى شاعران فارسى و تازى سروده هاى خالصانه بسيارى يافته مى شود، اما به جريان زيارت ها و ملاقات هاى بزرگان با آن حضرت به صورت شعر و منظومه هاى داستانى كم تر پرداخته شده است كه در اين باب، همت شاعران فرهيخته را در سرايش منظومه هاى داستانى در زمينه زيارت امام منتظر(عج) مى طلبد. با اين حال، براى زندگانى و شرح احوال امام زمان(عج) كتاب نامه هايى تهيه شده است كه يكى از آنها كتاب در جست وجوى قائم(عج) درباره معرفى 1850 جلد كتاب پيرامون زندگى حضرت بقيّة اللَّه الاعظم(عج) تأليف حجت الاسلام سيد مجيد پور طباطبايى از انتشارات مسجد مقدس جمكران است. اين اثر در دو بخش باريافتگان به حضور حضرت قائم(عج)(ص 366 و 367) و مهدى(عج) در آينه شعر و ادبيات(ص 221- 229) به معرفى كتاب هايى در زمينه نثر زيارت امام زمان(عج) و شعر در مدح و منقبت آن حضرت پرداخته است.

3. زيارت عتبات عاليات در شعر

زيارت عتبات عاليات در عراق، به ويژه كربلا و نجف پس از زيارت كعبه معظمه و مدينه منوره، مورد توجه خاص ائمه معصومين عليهم السلام در روايات بوده است و بيشترين ارادت و احترام را در نزد علما، دانشمندان، شاعران و نويسندگان فارسى زبان را به خود جلب نموده است. چه آنها با زيارت و تشرف به عتبات و يا در شهر و موطن خود و در آرزوى زيارت عتبات اشعارى ناب از خود به يادگار نهاده اند.

چنان كه گفتيم از قرون سه تا پنج هجرى اشعارى درباره زيارت وجود نداشت، اما از قرن ششم به بعد زيارت عتبات در شعر شعرا، نمود پيدا مى كند. خاقانى مشتاق زيارت عراق هست و از شروان زادگاه خود گلايه دارد:

ص: 1049

در همه شروان مرا حاصل نيامد دوست دوست خود ناممكن است اى كاش بودى آشنا

من حسين وقت و نااهلان يزد و شمر من روزگارم جمله عاشورا و شروان كربلا

اى عراق اللَّه جارك سخت مشغولم به تو وى خراسان عمرك اللَّه سخت مشتاقم تو را (1)

زيارت در شعر سبك عراقى

در حمله مغولان و دگرگونى كامل اوضاع اجتماعى، يكسره سبك خراسانى محو شد و سبك عراقى رواج تام يافت. سبك عراقى دو ويژگى مهم دارد و آن شيوع عرفان و غزل است. شيوه سنايى و خاقانى و نظامى سرانجام به شعر عرفانى كشيد و از طريق عطار به مولانا رسيد و به قول سلطان ولد در مقابل شعر شعرا، شعر اوليا پديد آمد.

نظامى در مخزن الاسرار تأكيد دارد كه شعر بايد مبتنى بر شرع باشد و ظاهراً مراد از آن معنويات و اخلاق است و شعر به اين معنى در شعر سنايى و عطار هم سابقه دارد. (2) شعر شرعى در آثار سعدى نيز به ويژه در حكايات بوستان علاوه بر مدح و نعت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، «آل رسول» و «بنى فاطمه» در ديباچه آثارش، از اصطلاحات زيارت، زيارتگاه، مسجد و ... بسيار استفاده نموده است. در حكايت دهم باب دوم بوستان(شرح خزائلى ص 175 و 176) درباره كرم، كار خير و زيارتگاه گفته است:

كرم كن چنان كت برآيد زدست جهانبان درِ خير بركس نبست

گرت در بيابان نباشد چهى چراغى بنه در زيارتگهى

سعدى در گلستان هم حكايت هاى لطيف و نغزى در مورد زيارت مكه، حجاج، زيارتگاه دارد كه ذكر يكى از حكايات او در زمينه حجاج و حاجى در اين جا خالى از


1- سبك شناسى شعر، ص 110.
2- همان، ص 192- 209.

ص: 1050

لطف نيست. «سالى نزاعى ميان پيادگان حجاج افتاده بود و داعى در آن سفر هم پياده بود. انصاف در سر و روى هم فتاديم و داد فسوق و جدال بداديم. كجاوه نشينى را ديديم كه با عديل خويش مى گفت: يا للعجب! پياده حجاج(چون) عرصه شطرنج به سر مى برد فرزين مى شود يعنى به از آن مى شود كه بود و پيادگان حاج باديه به سر بردند و بتر شدند!

از من بگوى حاجى مردم گزاى را كو پوستين خلق به آزار مى درد

حاجى تونيستى شترست از براى آنك بيچاره خار مى خورد و بار مى برد» (1)

عطار و مولانا هم در مدح و ستايش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و شخصيت عرفانى امير المؤمنين عليه السلام اشعار نغز، مؤثر و بى بديلى را در تاريخ شعر فارسى انشاد نموده اند.

مولانا در سفر بلخ به قونيه به زيارت عتبات مقدس و از آن جا از راه دمشق(نزديك سال 618 ق) به قونيه رفت. (2) اما حافظ كه در قرن هشتم شعر شعرا و شعر اوليا را در هم آميخت و «شعر كيميا» ساخت، (3) دو غزل مشهور(زان يار دلنوازم شكريست با شكايت ....) و(دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند ...). در ابياتى به عبارات «رندان تشنه لب» و «سرهاى بريده» و «شب قدر» به جريان شهادت امير المؤمنين عليه السلام و قضيه شهداى كربلا اشارات و تلويحاتى دارد و همچنين به طور صريح يك رباعى در مدح امير المؤمنين عليه السلام به او منسوب است:

مردى ز كننده در خيبر پرس اسرار كرم ز خواجه قنبر پرس

گر طالب فيض حق به صدقى حافظ سرچشمه آن ز ساقى كوثر پرس

در مقطع غزلى همت(شحنه نجف) را بدرقه راه صادقانه خويش نسبت به خاندان پيامبر، به ويژه زيارت امير المؤمنين، على عليه السلام مى داند:

حافظ اگر قدم زنى در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف (4)


1- گلستان سعدى، ص 159.
2- تاريخ ادبيات ايران، ج 1، ص 434.
3- ر. ك: سبك شناسى شعر، 192- 209.
4- ديوان حافظ، ص 212 و 372.

ص: 1051

حافظ همچنين از زيارت، زيارتگاه، آرامگاه و ... در معانى حقيقى و استعارى و عرفانى آن بهره برده است.

بر سر تربت ما چون گذرى همت خواه كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود

***

ثواب روزه و حج قبول آن كس برد كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد

جامى و زيارت عتبات

توجه به موضوع هاى مذهبى و زيارت با اقبال «عبدالرحمن جامى» در قرن نهم معطوف مى شود.

«جامى خاضعانه نسبت به آل اللَّه به ويژه امير مؤمنان، على عليه السلام ابراز ارادت كرده است. حكّام عهد جامى هر جا كسى را مى يافتند كه حب على عليه السلام را در سينه داشت به سختى مجازات مى كردند و جامى نيز با اين كه در تقيه عقايد خود را در ايران پنهان مى داشته، در سفر عراق با دلى مطمئن و خاطرى آسوده به زيارت حرم علوى عليه السلام مى شتابد. سروده او در مدح سالار شهيدان، امام حسين عليه السلام حاكى است كه وى به كربلا سفر كرده است.

كرده ام از ديده پاى سوى مشهد حسين هست اين سفر به مذهب عشاق فرض عين

خدام مرقدش به سرم گر نهند پاى حقا كه بگذرد سرم از فرق فرقدين» (1)

با تشكيل دولت صفويه(907- 1148 ق) و از سده دهم هجرى به بعد سفرنامه نويسى به صورت شعر هم رايج شد. از جمله اين سفرنامه هاى منظوم، سفرنامه سيد مهدى بحرانى در گذشته به سال 1243 ق در باره كاظمين است كه آن را با


1- جامى و سروده هاى ولايى، ص 17؛ مفاتيح الجنان، ص 928؛ چند مرثيه از شاعران پارسى گوى، ص 2- 12.

ص: 1052

عنوان رحلة الشّتاء و الصّيف به رشته تحرير درآورده است. (1) 4. زيارت مشهد الرضا عليه السلام در شعر

در جغرافياى كهن، دو منطقه اصلى و مهم ايران، خراسان و عراق(ايران) است و از اين رو شعر به اعتبار شاعران، يا خراسانى است يا عراقى و شاعران، شعر خود را به يكى از اين دو منطقه نسبت مى دهند.

- خاقانى شروانى(م 595) مدام در آرزوى ديدن خراسان و زيارت فضلاى آن جا بود.

به خراسان شوم انشاء اللَّه آن ره آسان شوم انشاء اللَّه

عندليبم چه كنم خارستان به گلستان شوم انشاء اللَّه (2)

در سال 549 ق خاقانى با اجازه شروان شاه اخستان به شوق ديدار خراسان كه آرزوى ديرينه او بود، از شروان بيرون آمد، اما چون در شهررى بيمار شد و خراسان نيز بر اثر فتنه غز و حبس سلطان سنجر و قتل محمد بن يحيى گرفتار هرج و مرج و آشوب گشت، به دستور پادشاه مجبور به چشم پوشى از مسافرت شد و اين گونه به حسرت در قصيده اى مويه مى كند:

چه سبب سوى خراسان شدنم نگذارند عندليبم، به گلستان شدنم نگذارند

نيست بستان خراسان را چون من مرغى مرغم آوخ سوى بستان شدنم نگذارند

يا در قصيده اى ديگر گويد:

رهروم مقصد امكان به خراسان يابم تشنه ام مشرب احسان به خراسان يابم

اين گونه قصايد زيبا و غراى خاقانى درباره خراسان را «خراسانيه هاى ديوان خاقانى» ناميده اند. (3)


1- «بقاع متبركه و صنعت گردشگرى»، ميراث جاويدان، ش 52، ص 118 و 119.
2- سبك شناسى شعر، ص 109.
3- «به خراسان روم ان شاء اللَّه، بررسى خراسانيه هاى خاقانى شروانى»، زائر، ش 77، ص 30.

ص: 1053

- نورالدين عبدالرحمن جامى نيز در قرن نهم در مدح و منقبت خاندان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ويژه على بن موسى الرضا عليه السلام، حريم درگاه آن امام همام را قبله گاه سلاطين مى داند:

سَلامٌ عَلى آلِ طاها وَ يس سَلامٌ عَلى آلِ خَيرِ النَّبِّيين

سَلامٌ عَلى رَوْضَةٍ حَلَّ فيها امام يُباهى بِهِ الْمُلكُ وَالدّين

امام به حق شاه مطلق كه آمد حريم درش قبله گاه سلاطين

منقبت گويى و مرثيه سرايى در عهد صفوى

با مرگ جامى دوره شعر كلاسيك كه با رودكى آغاز شده بود، پايان يافت. در روزگار پرعظمت پادشاهان صفوى هيچ شاعر مبتكر و بزرگى كه در تاريخ ادبيات ايران نام و مقام شايسته اى يابد برنخاست. اين امر را بايد در سياست كلى پادشاهان صفوى جست كه به دلايل داشتن مقام شيخى و رهبرى طريقت و تماس با رؤساى مذاهب و رقبايى چون شاهان عثمانى و هند به شعر و شاعرى توجه يك سويه داشتند (1) و بيشتر همّ خود را صرف ترويج مذهب تشيع مى كردند و اكثر اشعار به جاى مديحه و غزل در مدح و منقبت اولياى دين و ذكر كرامات ائمه اطهار عليهم السلام و مصيبت شهيدان كربلا و بزرگداشت امام زادگان در ايران بود. محرك هاى شاعران در سرودن اين گونه اشعار، هدفمندى، (2) پرداختن به باورداشت هاى مذهبى و كسب ثواب اخروى را نيز نبايد از نظر دور داشت. لازم به يادآورى است كه منقبت گويى و مرثيه سرايى ويژه شعر عهد صفوى و حتى زبان فارسى نبوده است، چه اين دو موضوع در اشعار شعراى سده هاى پيشين، به ويژه قرن هاى هشتم و نهم و در زبان عربى در اشعار ابوالاسود دوئلى در منقبت اميرالمؤمنين عليه السلام، قصيده ميميه فرزدق در مدح امام زين العابدين عليه السلام،


1- سبك شناسى شعر، ص 288.
2- دايرة المعارف تشيع، مقاله «رابطه فرهنگى و هنرى ايران در عهد صفوى و ويژگى هاى ادب شيعه»، ج 2، ص 37 و 38.

ص: 1054

هاشميات كميت اسدى و قصيده تائيه دعبل خزاعى سابقه داشته است. (1) پيداست كه غلبه نهايى تشيع و رسمى شدن آن مى توانست در اين امر تأثير تازه اى داشته باشد، به ويژه كه پس از شاه اسماعيل، شاه تهماسب(مدفون در جوار مرقد منور امام رضا عليه السلام) سياست دينى پدر را دنبال نمود و بعد از آن(به جز اسماعيل دوم فرزند شاه تهماسب) در عهد پادشاهى شاه عباس و جانشينانش تا به آخر عهد صفوى، همان سياست با قوت تمام دنبال شد و گويندگان و ستايندگان بزرگ زمان شاه تهماسب، مانند حيرتى تونى(م 961 ق)، محتشم كاشانى(م 996 ق) سرگرم ساختن اشعار دينى، به ويژه مناقب آل رسول صلى الله عليه و آله و مرثيه با حال و هواى زيارت كربلا و مشهد مقدس در قالب هاى قصيده، ترجيع بند و تركيب بند بوده و حتى برخى اموال خود را وقف آستانه امام رضا عليه السلام نموده اند؛ مانند قاسمى گنابادى از شعراى قرن دهم.

همچنين پادشاهان صفوى در راستاى سياست، علاقه و نذر و نيازهايى كه به مرقد مطهر حضرت ثامن الحجج عليه السلام داشته اند، همواره به زيارت مشهد مقدس مى شتافته و علما و دانشمندان و شاعران را به همراه مى برده اند و اموال و املاك شخصى خود را وقف و نذر حرم مطهر مى كرده و به تعمير و توسعه حرم اقدام مى نموده و خدام و متوليان امر را تحت حمايت خويش مى نواخته اند.

مرحوم حاج شيخ عباس قمى در مفاتيح الجنان(ص 925- 927) به نقل از صاحب مطلع الشمس در خصوص زيارت هاى شاه عباس از اصفهان به مرقد مطهر امام رضا عليه السلام مى نويسد: در اواخر سنه 1008 مجدداً شاه عباس به مشهد مقدس رفته، زمستان را در آن جا گذرانيد و خدمت خادم باشى آستانه مقدسه را خود متقلّد و مشغول بود، چنانچه شبى با مقراض(قيچى) سرشمع ها را مى گرفت. شيخ بهايى رحمه الله بالبديهه اين


1- همان.

ص: 1055

اشعار را انشا كرد:

پيوسته بود ملايك عليين پروانه شمع روضه خلد آيين

مقراض به احتياط زن اى خادم! ترسم ببرى شهپر جبريل امين

و در سنه 1009 بنا به نذرى كه شاه عباس كرده بود كه پياده به مشهد برود، پياده به مشهد مشرف گشت و در 28 روز آن راه طولانى را طى نمود و صاحب تاريخ عالم آرا اين اشعار را در اين باب نگاشته است:

غلام شاه مردان شاه عباس شه والاگر خاقان امجد

به طواف مرقد شاه خراسان پياده رفت با اخلاص بيحدّ ...

پياده رفت شد تاريخ رفتن زاصفاهان پياده تا به مشهد

مصرع آخر، به حساب ابجد 1009 مى شود كه تاريخ سفر شاه عباس به مشهد مقدس است.

رويكرد پادشاهان صفوى در تشويق شاعران به منقبت گويى و مرثيه اهل بيت عليهم السلام و از سويى بى مهرى به شاعران مداح باعث شد كه شعر در اين دوره از محيط دربار قدم بيرون نهاد و به دست عامه افتاد و گويندگان غزلسرا و مثنوى ساز به دربار سلاطين عثمانى و بارگاه شاهان گوركانى هند روى آوردند و به تشويق آنان «سبك هندى» در شعر فارسى رسوخ يافت و در معمارى و نقاشى و ساير مظاهر فرهنگى و هنرى، سبك تازه اى به وجود آمد كه آن را سبك «هند و ايرانى» يا «هند و اسلامى» ناميده اند. (1) در اين راستا بارگاه هايى نمادين از ائمه طاهرين عليهم السلام در هند شكل مى گيرد.

همزمان با احداث شهر تاريخى حيدرآباد(دكن) هند در سال 1006 ق در شرق اين شهر و بالاى كوه يك رواق به نام بارگاه امام رضا عليه السلام به حكم علامه مير مؤمن استر آبادى گرگانى ساخته شده و به همين خاطر اين كوه را «كوه مبارك امام ضامن عليه السلام»


1- همان.

ص: 1056

ناميده اند. شيعيان شهر حيدرآباد در شب ذى القعده به مناسبت سالروز ولادت با سعادت امام رضا عليه السلام به زيارت كوه مزبور مشرف و به جشن و شعر خوانى و مداحى در فضايل و منقبت آن حضرت مى پردازند. (1) تأليف كتب مربوط به زيارت در قرن سيزده و چهارده

موضوع زيارت در قرن سيزدهم و چهاردهم به اندازه اى شيوع و اهميت پيدا مى كند كه كتاب هاى بسيارى در زمينه زيارت، زايرين و شرح زيارات معصومين عليهم السلام به نثر و نظم به زبان هاى فارسى و عربى تأليف گرديده است.

از جمله كتاب هاى زيارتى منظوم تحفة الزائرين بالهادين است كه عارف و شاعر قرن سيزدهم ميرزا على خان صفاء السلطنه نايينى متخلص به «مشتاقى» آن را سروده و حاوى مجموعه اى از زيارات و مناجات و قصايد در مديح ثامن الائمه عليه السلام و خواهرش حضرت معصومه عليها السلام مى باشد و آن را در سنه 1300 وقف آستان قدس رضوى نموده است. از اشعار مشتاقى در مورد زيارت آستانه مبارك حضرت رضا عليه السلام قصيده «معبد ملائكه» است:

اين معبد ملائكه يا عرش كبرياست يا بقعه منور سلطان دين رضاست؟

پاداش يك زيارت تو صد هزار حج چونان كه يك اشارت تو خلد را بهاست

خاكى كه زاير تو گذارد قدم بر آن فرخنده تربتى است كه بهتر ز كيمياست (2). (3)


1- «كوه مبارك امام ضامن عليه السلام، زائر، ش 77، ص 33.
2- «معبد ملائكه»، زائر، ش 3، ص 19.
3- درباره كتاب هاى زيارتى به نثر و شعر، ر. ك: الذريعه شيخ آقا بزرگ تهرانى، جلد هاى 3، 13، 14، 15، 18، 20، 25؛ زيارت، سيد محمد حسينى، ص 165 و 166.

ص: 1057

5. نهضت بازگشت ادبى و زيارت حضرت معصومه عليها السلام

دكتر آرين پور در از صبا تا نيما مى نويسد: «در نيمه دوم قرن دوازدهم، اواخر دوره افشارها و كمى پيش از فتحعلى شاه نهضت نسبتاً مهمى در شعر و نثر فارسى به نام «بازگشت» آغاز شد. شهر اصفهان كانون نهضت جديد شد و شاعرانى از سبك رايج هندى برتافتند و به تقليد و تتبع طرز و شيوه استادان سبك خراسانى در پنج شش قرن پيش پرداختند». (1) بر اثر هدايت و تشويق مهم ترين آنها يعنى مير سيد على مشتاق از سادات حسينى اصفهان منظومه اى از گويندگان جوان بر گرد او جمع شدند، مانند محمد خياط عاشق اصفهانى، صهباى قمى، آذر بيگدلى، هاتف اصفهانى و حاجى سليمان بيدگلى كاشانى را كه مشاهير شعراى عهد فتحعلى شاه بيشتر شاگردان آنها بودند مى توان نام برد. اين شاعران علاوه بر قصايد و غزليات به سبك خراسانى و عراقى، تركيب بندهايى بسيار فصيح و سوزناكى به تقليد از تركيب بند محتشم كاشى سروده اند و ضمن زيارت حرم هاى ائمه عليهم السلام و اولاد پاك آنان در ايران، قصايد محكم و غرايى در ستايش آن حضرات و شهرهاى مذهبى و اماكن زيارتى به ويژه آستانه حضرت معصومه عليها السلام از خود به يادگار گذارده اند؛ براى مثال سيد احمد هاتف اصفهانى قصيده اى(ماده تاريخ) در ستايش شهر قم و حرم حضرت معصومه عليها السلام دارد به مطلع:

حبّذا شهرى كه سالار است در وى سرورى عدل پرور شهريارى دادگستر داورى

و همو در تاريخ مرمّت گلدسته حرم(1191) گفته است:

سپهر مجد و خورشيد سماحت اختر عزت نظام عالم و دستور گيتى آصف دوران


1- از صبا تا نيما، ج 1، ص 13.

ص: 1058

دبيرخامه هاتف پى تاريخ اتمامش رقم زد: شد زحكم آصف اين گلدسته آبادان

(ديوان هاتف)

دكتر آرين پور وضع ادبى دوره قاجار را چنين توصيف مى نمايد: «آغا محمد خان، مؤسس قاجاريه به واسطه اشتغال به جنگ و پيروزى، طبعاً فرصتى براى تشويق شعرا و گويندگان نداشت، اما برادرزاده و جانشين او فتحعلى شاه دربار باشكوهى در تهران تشكيل داد و صدها شاعر و قصيده گو و غزلسرا كه محور آنها ملك الشعراى صبا(م 1238 ق) بوده، از هر سو پيرامون شاه شاعر و شعرشناس گرد آمدند». ملك الشعراى صبا كه به قول علامه دهخدا روزگارى را نيز به حكومت قم و كاشان گذرانيد و گويند وقتى به كليددارى آستانه نيز منصوب گشت، (1) از جمله شاعرانى بود كه بيشترين قصايد و ماده تاريخ هاى محكم و غرايى را در كتيبه هاى منظوم فارسى در موضوع زيارت آستانه مباركه حضرت معصومه عليها السلام در قم، امامزاده جعفر در پيشواى ورامين و ديگر آستانه ها و اماكن مذهبى در تهران و رى به خود اختصاص داده است. معروف ترين اشعار كتيبه هاى حرم مطهر حضرت ستّى فاطمه معصومه عليها السلام يعنى كتيبه هاى گرداگرد گنبد، پايه مرمرين ضريح مرقد منوّر، سردر ورودى سابق(از سوى شمال) و در ميانى ايوان طلا و حرم مطهر از سروده هاى طبع شيرين صباست. ابياتى از يكى از كتيبه ها كه به منظور تذهيب گنبد در سال 1218 ق در بحر رمل(فاعلاتن) سروده و به خط نستعليق آقا مهدى ملك الكتاب طهرانى مزين گرديده است را در زير مى آوريم:

آتش موسى عيان از سينه سيناستى يا كه زرين بارگه بضعه موساستى

بضعه موسى بن جعفر فاطمه كز روى قدر خاك درگاهش عبير طرّه حوراستى


1- لغت نامه هخدا، ج 27، ص 116 و 117.

ص: 1059

نوگلى رنگين زطرف گلشن ياسين بود آيتى روشن به صدر نامه طاهاستى

پرتوى از آفتاب اصطفاى مصطفاست زهره اى از آسمان عصمت زهراستى ...

شاعران ديگر عهد قاجار همچون غياثاى حلوايى(م 1052)، ميرزا صادق ناطق اصفهانى(م 1230) صاحب قصيده(ماده تاريخ) معروف معجزيه، اشراق(قرن 13)، خادم، عبداللَّه محرم(كتيبه ضريح)، دانش، حاج محمد تقى بن عباس شيرازى متخلص به شوريده(م 1247)، شيبانى كاشانى(م 1308) صاحب دو قصيده 53 و 36 بيتى مطوّلِ گرداگرد ايوان هاى صحن نو، سيد غمخوار(قرن 14) قصايد و ماده تاريخ هاى شيوايى در ستايش حرم حضرت معصومه عليها السلام و سال ساخت و تعمير و تزيين حرم و بناهاى اطراف آن سروده و به حرم مطهر تقديم نموده اند كه حاكى از محبت و ارادت آن شاعران به آستان پر بركت حضرت معصومه عليها السلام و توجه به سرزمين مقدس قم است. نگارنده درباره كتيبه هاى آستانه مباركه حضرت معصومه عليها السلام پژوهشى مفصل و ادبى تهيه و در سفر اخير به آستانه مطهر قم عكس هايى از اين كتيبه هاى نستعليق صحن شرقى تهيه و مشاهده نموده است كه كتيبه هاى شعرى جديد به خط ثلث هم زينت بخش نماى كاشى هاى معرق حياط ورودى به مرقد مطهر(مجاور صحن مزبور) گرديده است.

6. زيارت و امامزاده ها پيامبران در ايران

در مرحله اول، زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و پيشوايان معصوم اسلام مورد سفارش واقع شده است. اما اگر افرادى به زيارت آن بزرگواران دست نيافتند، يا زيارت آنان را انجام داده اند، نوبت به زيارت امامزادگان، اوليا و صالحان و پيامبران مى رسد كه به حمداللَّه در غالب بلاد شيعه به ويژه ايران، قبورشان ملجأ و پناه دردمندان و حاجتمندان است و به استحباب زيارت آنان در روايات و احاديث و نظر علماى اعلام تصريح شده است.

در حديثى كه در مقدّمه مقاله گفته آمد، پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله در شأن فاطمه اطهر عليها السلام زيارت

ص: 1060

فرزندان امام حسن و امام حسين عليه السلام را به منزله زيارت آن دو بزرگوار ذكر نموده كه از اين حديث زيارت امامزاده ها استنباط شد. حضرت امام موسى بن جعفر عليه السلام فرموده است: «

من لم يقدر على زيارتنا فليزر صالحى موالينا يكتب ثواب زيارتنا

»؛ هر كس نمى تواند به زيارت ما بيايد، بايد دوستداران صالح ما را زيارت كند و براى چنين زيارتى، ثواب زيارت ما براى او نوشته مى شود. بر اساس اين گونه روايات و احاديث به تدريج در ميان مردم ما اين عقيده ريشه دار گرديده كه زيارت غير امامان معصوم را هم مورد توجه قرار دهند. (1) اين موضوع از دوره صفوى آغاز مى شود. يان ريپكا درباره رويكرد شاعران صفوى به امامزاده ها مى نويسد: «شاعران شيعى عهد صفوى و پس از آن، از آن جا كه به جاى مدح و قصيده به ستايش پيغمبر و على يا سوگنامه امامان پرداخته اند. اما از ديگر سو بى مهرى آشكار به شاعران باعث شد كه دلبستگى به امامزادگان، فرزندان امامان و به آرامگاه ايشان كه به امامزاده هم بلند آوازه اند بسيار چشمگير باشد». (2) از اين رو شاعران علاقه مند و شيفته امامزاده ها، بقاع متبرك و پيامبران آثار ادبى خالصانه، احساسى و عاطفى خود را به آستان آن بزرگواران تقديم داشته و بدين وسيله سر ارادت و احترام خود را به آستان خاندان پاك رسالت ساييده اند و برخى از اشعار آنها همراه با آيات و احاديث بر كتيبه كاشى بناها، قبور و ضريح هاى مطهر به صورت خوشنويسى نقش بسته است.

علاوه بر اشعارى كه شعراى دوره بازگشت ادبى و پس از آن درباره حرم حضرت معصومه عليها السلام قم سروده و در قسمت پيشين از آن بحث شد، نمونه هايى از شعر شعراى قرون اخير و معاصر را در وصف و منقبت و زيارت امامزادگان بقاع متبركه و پيامبران


1- فرزندان امام موسى بن جعفر عليه السلام و تذكره آقا على عباس عليه السلام، ص 168 و 169 به نقل از بحار الأنوار؛ مفاتيح الجنان، ص 562.
2- تاريخ ادبيات ايران، ج 1، ص 526.

ص: 1061

كه در كتاب هاى مربوط به شرح احوال، آثار تاريخى و مدفن آن بزرگان تأليف گرديده به دست مى دهيم. صباى كاشانى(م 1238 ق) قصيده اى 25 بيتى ماده تاريخ براى ايوان بقعه مبارك امامزاده جعفر عليه السلام پيشواى ورامين در سال 1227 ق سروده كه روى كاشى نوشته شده و نمونه ابيات آن چنين است:

مالك رقاب عالم داراى دادگستر شمس الملوك اعظم خاقان پاك گوهر

ايوان و گنبد و صحن چون عرش و چرخ جنت آراست خوب و جانبخش افراخت نغز و دلبر

كلك صبا رقم زد از بهر سال تاريخ بنياد شد زدارا اين بارگاه جعفر (1)

شاعران اواخر روزگار قاجار همچون سروش اصفهانى(1270 تاريخ كتيبه گنبد)، مشرق(كتيبه ضريح) و ... قصايد و ماده تاريخ هاى شيوايى را براى حرم مطهر حضرت عبدالعظيم عليه السلام و امامزادگان طاهر و حمزه عليهما السلام واقع در شهررى انشا نموده اند كه به خط نستعليق بر كتيبه كاشى هاى معرق و آيينه كارى هاى حرم هاى مطهر قصارنويسى و تذهيب شده است. (2) همچنين بالاى در ورودى بقعه متبرك امامزادگان خطيب و نجيب واقع در بلده نور آيات و ابياتى با خط نستعليق خوش نوشته شده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ فَاللَّهُ خَيْرٌ حفِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّ حِمِينَ».

آيد از اين لاله زار بوى خطيب و نجيب مى وزد از اين مزار بوى خطيب و نجيب (3)


1- آشنايى با سلاله پاكان(امامزاده جعفربن موسى الكاظم(ع)، ص 72- 74.
2- دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 81؛ نيز ر. ك: زندگى نامه حضرت عبدالعظيم(ع)، ص 318؛ آثار تاريخى تهران، ص 151.
3- از آستارا تا استارباد، ج 3، ص 265.

ص: 1062

از اشعار معاصر در مديحه عليا جناب زينب خاتون عليها السلام واقع در ارزنان اثر طبع مرحوم سيد مجتبى كيوان(1330- 1412 ق) در موضوع زيارت امامزادگان است:

معطر مى شود جانى كه زى كوى تو مى آيد كه بوى اولياى حق زمشكوى تو مى آيد

به ياد خاكبوس جدّ والاى تو مى افتد به آهنگ زيارت هركس سوى تو مى آيد (1)

و نيز همواره مراقد پيامبران مورد توجه علما و شاعران بوده است. شيخ كمال الدين همايون فراهانى در مديحه اشموئيل نبى عليه السلام واقع در ساوه اشعارى به شرح ذيل دارد:

نهفته است در اين بارگاه با تجليل پيام آور يزدان جناب اشموئيل

به هوش باش كه اين مرقد سراسر نور بود مزار ملائك مطاف جبرائيل

به شهر ساوه مزارش منادى توحيد به خاك كشور جمشيد مايه تجميل (2)

7. زيارت بزرگان، مشاهير علمى و شاعران

همان گونه كه در بحث زيارت در روايات عرض شد، از نخستين زمينه هاى زيارت در اسلام زيارت(ديدار) برادران دينى با يكديگر بوده است و در حديث امام صادق عليه السلام فوايدى براى آن ذكر شد كه ديدار بزرگان، مشاهير، علمى و ادبى و اساتيد، يكى از مصداق هاى آن است. بر اساس اين، صورت ديگرى از زيارت و ديدار شاعران، مشايخ، عرفا و دانشمندان در تاريخ ادبيات فارسى رقم خورده است كه طى آن ديدارها و زيارت هايى بين بزرگان و شاعران رخ داده و اشعارى براى هم سروده اند كه حاكى از بزرگوارى ها، گذشت ها و گاهى فخر فروشى، طعنه، طنز و ... آنان نسبت به هم بوده است: ابوسعيد ابوالخير، عارف نامى سده چهارم و پنجم با مشايخ و اساتيدى


1- تاريخچه ارزنان و مقبره عليا جناب زينب
2- شكوه اعجاز، ص 103 و 104.

ص: 1063

چون ابوالحسن خرقانى، ابوعبداللَّه محمد بن احمد خضرى مروزى(م 400 ق)، استادش حسن سرخسى و ... ديدارهايى علمى و ادبى داشته و اشعارى خطاب به آنها سروده و پاسخ گرفته است. ابوسعيد يك رباعى شگفت و شطح گونه نيز در موضوع زيارت به معنى ديدار دارد كه در كتاب سخنان منظوم ابوسعيد ابوالخير، تأليف مرحوم سعيد نفيسى، صفحه 59 آمده و شرحى در تعليقات از سيّد عزالدين آملى در صفحه 151 ذكر شده و آن رباعى چنين آغاز مى گردد: دى بر سر گور زلّه غارت كردم ....

همچنين در قرم ششم دو زيارت و ملاقات بين شعرا اتفاق افتاده كه حاوى حكايت هاى شيرين و خواندنى است. يكى در ابتداى قرن ششم در سال 506 ق است كه نظامى عروضى بر اساس حكايتى در چهار مقاله، خيام را به شهر بلخ در كوى برده فروشان در سراى امير ابوسعد جرّه ملاقات كرده بود و خيام بدو گفته: «گور من در موضعى باشد كه هر بهارى شمال بر من گل افشان مى كند» و به سال 530 وقتى به نيشابور رسيد، چهار سال بود كه آن بزرگ روى در نقاب خاك كشيده بود. عروضى مى افزايد: «آدينه اى به زيارت او رفتم و يكى را با خود بردم كه خاك او به من بخش نمايد. مرا به گورستان حيره بيرون آورد ... و چندان برگ شكوفه بر خاك او ريخته بود كه خاك او در زير گل پنهان شده بود و مرا ياد آمد آن حكايت كه به شهر بلخ از او شنيده بودم ...». (1) اين حكايت حاوى كرامت و پيشگويى خيام نيشابورى در مورد محل دفن خود بوده است. حكايت ديگر، ديدار شرف الدين حسام النسفى از علماى دينى و شاعر، با خاقانى شروانى است كه حاكى از بزرگوارى و گذشت خاقانى نسبت به حسام در مورد شاعرى وى است. (2) در قرن هفتم نيز عطار، قسمتى از عمر خود را به رسم سالكان طريقت در سفر


1- چهار مقاله، ص 100 و 101؛ تاريخ ادبيات در ايران، ج 2، ص 527.
2- سبك شناسى، ص 47 و 48.

ص: 1064

گذراند و از مكه تا ماوراء النهر بسيارى از مشايخ را زيارت كرد. (1) همچنين شيخ مظهر الدين باخرزى در سفر به قونيه توقع داشته كه مولانا به ديدار او برود، اما مولانا به دليل داشتن مقامات عرفانى، زيارت خود را اولى دانسته و مى گويد:

ما به بغدادِ جهانِ جان انا الحق مى زديم پيش از آن كاين داروگير نكته منصور بود (2)

8. زيارت قبور مؤمنين و شهدا

در يك تقسيم بندى كلى زيارت به دو بخش تقسيم مى شود: زيارت معصومين عليهم السلام و زيارت مؤمنين(اهل قبور). درباره زيارت اهل قبور هم دستورهاى فراوانى از سوى پيشوايان اسلام وارد شده است و اين عمل به عنوان يك وظيفه اخلاقى براى زندگان معرفى شده است. امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «زُوروا مَوْتاكُمْ فَانَّهُمْ يَفْرَحُونَ بِزِيارَتِكُمْ ...»؛ به زيارت مردگان خود برويد، زيرا آنان به خاطر زيارت شما خرسند مى گردند. امام صادق عليه السلام فرمود: به زيارت مرده رفتن، مثل هديه بردن در زنده بودن اوست و سبب خوشحالى او مى گردد. (3) مرحوم محدث قمى در مفاتيح الجنان مى نويسد: «زيارت قبور مؤمنين ثواب بسيار دارد و علاوه بر فوايد عظيمى كه بر آن مترتب است، باعث عبرت و آگاهى و زهد و بى ميلى به دنيا و رغبت در آخرت است». بر اين اساس، شاعران و نويسندگان خوش قريحه پارسى نيز با زيارت قبور در سوگ مؤمنين، دوستان و شهدا، طبع آزمايى نموده و اشعارى سوزناك و مرثيه اى را سروده و يا حتى بعضى از شاعران اشعارى براى گورخود گفته اند كه برخى از اين اشعار بر سنگ قبور و مزارها به زيبايى و به اشكال و خطوط گوناگون نقش بسته است كه بررسى و پژوهش درباره آنها، «روشنگر بعضى پيچيدگى هاى مسايل در تدوين تاريخ و زندگى نامه مردم هر


1- تاريخ ادبيات در ايران، ج 2، ص 861.
2- سبك شناسى شعر، ص 232.
3- فرزندان امام موسى بن جعفر عليه السلام و تذكره آقا على عباس عليه السلام، ص 164 و 165.

ص: 1065

عصر كه در جامعه شناسى نمودار اعتقادات مذهبى و آداب و رسوم ملت ايران است» (1) كه همه اينها را مى توان در قالب دانش «مزار پژوهى» مطرح و عرضه داشت.

در اين زمينه كارهايى انجام گرفته است؛ از جمله بررسى ويژگى هاى سنگ نوشته مزار شهداى جنگ تحميلى است كه كتاب ها و مقالاتى پيرامون آن نگاشته شده است.

محض نمونه مى توان به مقاله اى در مورد اشعار على معلم دامغانى كه در موضوع سنگ قبر شهدا و اموات گورستان هاى محل تولد وى سروده و نگارنده در يكى از روزنامه هاى رسمى آن مقاله را ديده است و نيز كتاب بررسى سنگ نبشته مزار شهدا، نوشته كارشناسان مردم شناسى سازمان ميراث فرهنگى كه به متون و اشعار نوشته بر قبور شهدا اشاره و تحليل دارد و ... اشاره نمود.

نتيجه

شاعران در سه قرن اول هجرى از اصطلاحات دينى و مذهبى به صورت ابزارى و خام براى مدح و توصيف امرا، پادشاهان و معشوق استفاده كرده اند، اما از قرن چهارم تا ششم زيارت به معناى خاص اماكن مقدس مانند مكه مكرمه و مدينه منوره، با ستايش كعبه و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه در شعر خاقانى به اوج مى رسد آغاز و نيز زيارت در معناى عام يعنى ديدار شاعران و بزرگان با يكديگر نيز رخ داده است، تا اين كه در قرن نهم جامى با اين كه حكام وقت ضديتى بسيار با شيعه داشته اند، به زيارت عتبات شتافته و اشعار دلنشين و خالصانه سروده است. از قرن دهم با تشكيل اولين حكومت ملى، صفويه و رشد و ترويج عقايد شيعى و طرد قصايد ستايشى توسط آنها، شاعران بى آن كه به زيارت عتبات مشرف شوند، به مدح و منقبت اهل بيت عليهم السلام به ويژه مرثيه شهيدان كربلا پرداخته و به طور صريح و يا تلويحى عشق و شيدايى خود را به خاندان پاك رسول صلى الله عليه و آله و زيارت آن بزرگواران نشان داده و علاوه بر آن به زيارت مشهد مقدس اهتمام ويژه اى داشته اند. و از طرفى از قرن دهم به بعد، سفرنامه نويسى منظوم


1- «بقعه امامزاده قاسم عليه السلام»، مجله دانشمند، ش 11، ص 76.

ص: 1066

حج و عتبات نيز باب مى شود و پس از آن در دوره قاجاريه(قرن 12 و 13) توجه و اهتمام شاعران به زيارت امامزادگان و بقاع متبرك قم به ويژه آستانه مبارك حضرت معصومه عليها السلام و امامزادگان مدفون در ايران، به ويژه در تهران و رى جلب و سوق داده مى شود.

اما امروزه زيارت به معناى اصطلاحى آن يعنى زيارت حرمين شريفين(حج) و عتبات عاليات در عراق، سوريه و ديگر كشورهاى اسلامى و زيارت امام هشتم عليه السلام، امامزادگان بزرگوار، پيامبران عظام، قبور مؤمنين و شهدا و ... در ايران در شعر برخى شعراى معاصر، ديوان ها، مجموعه هاى اشعار مذهبى و كتب مربوط به معرفى اماكن مقدس و بقاع متبرك، در حال پيدا كردن جايگاه اصلى خود است. به طورى كه اشعار سنتى و نو در برخى قالب ها و زبان هاى شعرى، به ويژه محاوره به صورت موضوعى به خصوص در باب زيارت امام رضا عليه السلام اندكى شكل گرفته است، اما زيارت به صورت كلى و عام يعنى اصطلاحات و لغات زيارت بقاع و اماكن متبرك در برخى اشعار با كمى جست وجو و كاوش پيدا مى شود كه تلاش و همت عالى شاعران متعهد و مكتبى را براى بهره بردن از موضوع زيارت با مطالعه و پژوهش بيشتر مى طلبد و پيرو آن تأليف و تدوين كتاب ها، مجموعه ها و منظومه هاى داستانى در زمينه شعر و نثر زيارت به طور تخصصى ضرورت پيدا مى كند. و از سويى مسئوليت تهيه و تدوين «دايرة المعارف زيارت» و يا دست كم دانشنامه زيارت توسط سازمان ها و نهادهاى ذى ربط را دو چندان مى نمايد كه برگزارى همايش زيارت و تداوم آن در سال هاى آينده مى تواند تمهيدات و مقدمات لازم را براى اين مهم فراهم آورد. در اين جا براى نمونه و حسن ختام چند شعر موضوعى و گزيده ابياتى در خصوص زيارت آل رسول صلى الله عليه و آله و ذريه طيبه، امامزادگان بزرگوار عليهم السلام از شعر و ادب معاصر، به ويژه پس از انقلاب اسلامى به دست مى دهيم:

الف. اشعار موضوعى زيارت درباره حضرت امام رضا عليه السلام و خواهر مكرمه اش.

ص: 1067

دوس دارم صدات كنم تو هم منو نيگا كنى من تورو نيگات كنم، تو هم منو صدا كنى

(سهيل محمودى، مى خواهم عاشقانه تر بخوانيم)

اومدم با يك اشارت اومدم به زيارت اومدم.

حاجتم رواكن.

به طواف بارگاهت اومدم به پناهت اومدم.

دردمو دواكن.

هر دو شعر فوق به صورت محاوره و سرود درآمده و شعر اول در ميلاد آن حضرت از صدا و سيماى جمهورى اسلامى پخش مى شود و شعر دوم در سايت اينترنتى موجود است.

مى روم تا كبود حقارت بقعه بيكسى را زيارت

(على معلم دامغانى، رجعت سرخ ستاره)

وقتى كه با توهستم، انگار توى بهشتم من تو تموم خوابام، اسم تو رو نوشتم

دور سرم مى چرخن، كفترا دسته دسته بيا بريم زيارت تو هم دلت شكسته

(عليرضا قزوه، شعر زيارت، عشق عليه السلام)

هر كه ز روى معرفت زيارت رضا كند ز نعمت زيارتش زيارت خدا كند

ببين مقام زايرش كه از طواف قبر او ثواب صد هزار حج، خدا به او عطا كند

(ژوليده نيشابورى، دلا بسوز كه)

مثنوى «جهان از جوى عصمت مى خورد آب»(گل هاى زهرايى) اثر احمد عزيزى به مطلع:

ص: 1068

خوشا صحراى قم وان ابرو بارش گل معصومه مى رويد بهارش (1)

ب. ابيات برگزيده شاعران معاصر با موضوع زيارت ائمه معصومين عليهم السلام، امامزادگان و پيامبران.

فلك تبرك جويد، فرشته كحل بصر زخاك مقدم زوار سيدالشهدا عليه السلام.

(قدرت قمى)

سلام بر توكه دارد زيارت حرمت ثواب گفتن تسبيح و خواندن تهليل

(رياضى يزدى براى حضرت مسلم عليه السلام، چراغ صاعقه)

آن طنين زنگ زيارت مى دهد آن صدا بوى بشارت مى دهد

بر سر خاكش پرستوها شدند زايرانش فوج آهوها شدند

من هم از آداب دانان توام از زيارتنامه خوانان توام

من شهيد هرشب خويشم بيا من مزار آباد تشويشم بيا

گنبدى اين جاست از روح طلا زايران قرن آتش الصلا!

(احمد عزيزى، كفش هاى مكاشفه)

قسمت نشود روى مزارم بگذارند سنگى كه گل لاله بر آن نقش نبسته

با اشتياق زيارت، ياران همدل گذشتند انگار تنها دل من از عاشقى بى نصيب است

تو آن امامزاده اى كه ماه و خورشيد دخيل بر ضريح ديده تو بسته است

(عليرضا قزوه، از نخلستان تا خيابان)

شيون كند زمانه و زارى كند زمين اين در عزاى لاله و آن بر مزار گل

(سهيل محمودى، سوگند من ...)


1- روزنامه كيهان، 31 فروردين 1374، ش 15327، ص 12.

ص: 1069

به چشم توتيا كردم غبار پاى زوارش زنور عشق او بر دل خيال ديگرى ديدم

(ابوالقاسم ابوالحسنى، درباره امامزاده داود عليه السلام)

در بارگه زاده زهرا داود عليه السلام از لطف خداوند كريم معبود

هر كس كه شود عازم آن مرقد پاك انوار الهى شود اورا مشهود

(شيخ على اكبر، كوماسيان) (1) ج. گاهى شاعران معاصر بر مزار شاعران متقدم حاضر شده و اشعارى در مدح يا سوگ آنها سروده اند. رهى معيرى بر مزار مولوى طى مرثيه اى سوزناك گويد:

گفتم چو غنچه خنده زنم در ديار تو دردا كه غرق گريه شدم بر مزار تو

هنگام نوبهار كه دوران خرمى است دردا و حسرتا! كه خزان شد بهار تو (2)


1- زندگى و پرتوى از كرامات امامزاده داود عليه السلام، ص 81.
2- آزاده(مجموعه شعر)، ص 91.

ص: 1070

فهرست منابع

1. آثار تاريخى تهران، دكتر سيد محمد تقى مصطفوى.

2. آزاده(مجموعه شعر)، رهى معيرى.

3. آشنايى با سلاله پاكان(امامزاده جعفر بن موسى الكاظم عليه السلام)، پيشوا، حسن اصلانى.

4. آهنگ زيارت(مقاله)، پروانه صادقى، مجله زاير، ش 135.

5. اخبار حرم، زاير، ش 135.

6. از آستارا تا استارباد، دكتر منوچهر ستوده.

7. از صبا تا نيما، دكتر يحيى آرين پور.

8. اصول كافى، ابى جعفر محمّد بن يعقوب كلينى، علميه اسلامى.

9. اماكن مذهبى ايران و توسعه گردشگرى، نادر رياحى سامانى.

10. امثال و حكم دهخدا، على اكبر دهخدا.

11. بحار الأنوار، علامه محمدباقر مجلسى.

12. بقاع متبركه و صنعت گردشگرى، سيد حسين اميديانى، ميراث جاويدان، ش 52.

13. بقعه امامزاده قاسم عليه السلام، پرويز متين خو، مجله دانشمند، ش 11، 1373.

14. به خراسان روم انشاء اللَّه، بررسى خراسانيه هاى خاقانى شروانى، سيد هادى آقايى، زاير، ش 77.

15. تاريخ ادبيات ايران، يان ريپكا، ترجمه دكتر ابوالقاسم سرى.

16. تاريخ ادبيات در ايران، دكتر ذبيح اللَّه صفا.

17. تاريخچه ارزنان و مقبره عليا جناب زينب خاتون عليها السلام، علامه فقيد سيد مصلح الدين مهدوى.

18. تأثير جهانگردى در ارتقاى فرهنگ روحى- معنوى مسافر، صلاح الدين محلاتى، زاير، ش 135.

19. تجلى زيارت در شعر خاقانى، تيمور غلامى، زاير، ش 75.

ص: 1071

20. تنديس عبادت، داود نعيمى.

21. توصيف كعبه و مدينه و خراسان در شعر خاقانى، دكتر جليل تجليل، مجله مشكوة، ش 5.

22. جامعه شناسى زيارت، سيد مجتبى فاضل رضوى، زاير، ش 77.

23. جامى و سروده هاى ولايى، زاير، ش 77.

24. چند مرثيه از شاعران پارسى گوى، ابوالقاسم رادفر، مقدّمه.

25. چهارده گفتار پيرامون ارتباط معنوى با حضرت مهدى(عج)، حسين گنجى.

26. چهار مقاله، نظامى عروضى سمرقندى، به اهتمام دكتر محمد معين.

27. خورشيد در نهان، ترجمه الغيبة شيخ طوسى، عباس جلالى.

28. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، بهاء الدين خرمشاهى، سير و سفر در قرآن و روايات(مقاله)، محسن معينى.

29. دايره المعارف تشيع،.

30. ديوان حافظ، خوشنويسى استاد عباس اخوين.

31. ديوان ناصر خسرو، تصحيح مجتبى مينوى، مهدى محقق.

32. زندگى نامه حضرت عبدالعظيم عليه السلام، عزيز اللَّه عطاردى.

33. زندگى و پرتوى از كرامات امامزاده داود عليه السلام، محمد على كوشا.

34. زيارت، سيد محمد حسينى.

35. زيارت، جواد محدثى.

36. زيارت در قرآن، سيد محمد حسينى.

37. زيارت و ديانت يا جهانگردى و سياحت، دكتر حكمت اللَّه ملاصالحى، ميراث جاويدان، ش 52.

38. سبك شناسى، محمد تقى بهار(ملك الشعرا).

39. سبك شناسى شعر، دكتر سيروس شميسا.

40. سفرنامه حج تحفة الحرمين، معصومه طاهر پور، زاير، ش 131.

ص: 1072

41. سؤال از امام مهدى(عج) در روايات، سيد فخر الدين موسوى.

42. شكوه اعجاز، كمال الدين همايون فراهانى.

43. فرزندان امام موسى بن جعفر عليه السلام و تذكره آقا على عباس عليه السلام، احمد صادقى اردستانى.

44. فرهنگ فارسى معين،.

45. كوه مبارك امام ضامن، زاير، ش 77.

46. گزيده سفرنامه ناصر خسرو، دكتر نادر وزين پور.

47. گلستان سعدى، تصحيح دكتر غلامحسين يوسفى.

48. لغت نامه دهخدا، على اكبر دهخدا.

49. معبد ملائكه، زاير، ش 3.

50. مفاتيح الجنان، انتشارات علمى.

51. منتخب ادعيه و زيارات، تهيه و تنظيم انتشارات زاير، قم.

52. هدف از زيارت، سيد هادى رفيعى پور، نشريه ميراث جاويدان، ش 52.

ص: 1073

4. جلوه هاى مراسم زيارتى در فرهنگ مردم ايران

فاطمه شعبانى اصل (1)

چكيده

يكى از آيين هاى دينى و مراسم مذهبى سفر به اماكن مقدس مى باشد كه زيارت ناميده شده است. زيارت حركتى است ظاهراً در مكان و به حقيقت در دل و جان. زيارت حضور جسم و روح است در برابر اولياى الهى. زيارت برقرار كردن ارتباط قلبى با حجت خداست. آنچه در زيارت بسيار چشمگير است، اهميت آن و ثواب هاى بسيارى مى باشد كه در روايات ائمه اطهار بيان شده است. سفرهاى زيارتى كه با عشق و آرزومندى و با پس انداز مختصر انجام مى شد، در هر شهر و ديارى از ايران قديم آداب و رسوم خاصى داشت. مانند تهيه توشه راه، طلب حلاليت، پرداخت خمس يا زكات مال، نوشتن وصيّت نامه، پرداخت بدهى به طلبكاران، رفع كدورت و آشتى با افراد قهر، تعيين وكيل در غياب خود، چاووشى خوانى و بوسيدن قرآن هنگام خروج از منزل، وداع با خانواده و بستگان. و نيز هنگام بازگشت همراه با مراسمى بود. مانند آوردن سوغات، استقبال اهالى و فاميل همراه چاووشى خوانى از زاير، قربانى كردن، برپايى سفره وليمه.

كليدواژه ها: زيارت، آيين، حج، زاير، سفر زيارتى.

مقدّمه

دين (2) نتيجه كوشش انديشه انسان براى دستيابى به نوعى احساس امنيت در جهان


1- پژوهشگر واحد فرهنگ و مردم مركز تحقيقات صدا و سيما.
2- از نظر لغوى، دين كلمه اى است فارسى پهلوى از ريشه اوستايى دثنا(Deana) به معنى نفس، ذات ووجدان كه در زبان عربى وارد شده و به معناى اطاعت به كار رفته است. معنى ديگر دين در زبان فارسى: كيش و آيين است. در زبان هاى اروپايى واژه Religion از ريشه لاتينى Religio به معنى عقد و اعتقاد، به يكديگر بستن و در معناى عمومى، پرستش، آداب و مناسك مذهبى به كار رفته است.(انسان شناسى فرهنگى، ص 239).

ص: 1074

است. دين مظهر توجه انسان به موجود الهى يا نيروهاى فرا طبيعى است و يا دست كم احساس ساده وابستگى بدانهاست، كه نظامى از اعتقادات به نيروهاى فوق طبيعى، نمادها و مناسك (1) را در بر مى گيرد. نظامى كه در جهت معنى دار كردن و قابل فهم ساختن زندگى عمل مى كند. از اين حيث دين را مى توان از دو منظر متفاوت مورد نظر قرار داد:

1. احكام و اصول اعتقادى و قوانين امر و نهى و شايست و ناشايست دينى.

2. آيين ها، اعمال و مناسكى كه بر اساس سنت و اعتقاد در يك جامعه دينى برگزار مى شود. آنچه در اين مقاله مورد مطالعه قرار مى گيرد قسمت دوم يعنى اعمال و مناسك دينى است كه فرد مؤمن به عنوان عضو جامعه انجام مى دهد.

از اين رو يكى از انواع آيين هاى دينى مراسم زيارت رفتن و حضور در اماكن مقدس و رويارويى با اولياى خدا و ائمه دين است، كه با حركت از شهر و ديار به شوق ديدار شروع مى شود، و نوعى آيين دينى محسوب مى گردد و مى توان گفت: حركتى ظاهراً در مكان و به حقيقت در دل و جان، زيارت حضور جسم و جان است در برابر خليفه اللَّه و رهايى از عالم ظاهر و باطن، روشنگر راه زندگى و مشعل فروزان در مسير الى اللَّه. زيارت برقرار كردن ارتباط قلبى است با حجت خدا؛ قرار دادن خويش در حوزه روحانيت و معنويت و فيض به بخشى از انسانيت. زيارت به معنى ديدار، پيشواز، تمايل، اعراض، آهنگ سفر كردن، مهياى سفر شدن، عزيمت به سوى مقصود است. آنچه در زيارت بسيار چشمگير است، ثواب هاى بسيار و پاداش هاى


1- مناسك، جمع منسك به معناى جاهاى عبادت، اعمال، حج، جاى قربانى كردن و همچنين راه و روش عبادت است.

ص: 1075

عظيم است كه در روايات ائمه، براى آن بيان شده است. از اين رو سفرهاى زيارتى از اهميت خاصى برخوردار هستند.

هوگارت سفر زيارتى را چنين تعريف مى كند: «سفر به اماكن مقدس به قصد كسب فضيلت معنوى، يا شفا يا شكرگزارى». يك تعريف رسمى اين ايده را نيز در بر دارد كه سفر زيارتى بايد داراى مراتب خاص مناسك گزار باشد: «آغاز سفر، خود سفر، اقامت در زيارتگاه يا مكان مقدس و بازگشت به خانه». (1) از نظر وان ژنپ در هر مناسكى به طور كل سه فرايند در نظر است: 1. مرحله جدايى يا گسستن: يعنى جدا شدن فرد يا گروه از موقعيت پيشين، يا وضعيت زندگى قبلى خود. در فرايند گسستن از گذشته، فرد جزئيات فرهنگ جامعه را براى بازسازى و ادامه شيوه زندگى مى آموزد و اين خود مى تواند براى وى «جواز عبور» باشد.

2. مرحله عبور يا انتقال: پس از گسستن از وضعيت پيشين، فرد يا گروه طى مراسمى گاه طاقت فرسا كه با توسل به نيروهاى فوق طبيعى و نوعى ابهام و پيچيدگى عاطفى و روانى شديد نيز همراه است، از پايگاه قبلى خود گذر مى كند و به دنياى جديد وارد مى گردد. در چنين مراسمى نمايش، نوخاسته به عنوان نوزاد تلقى شده و در فرايند «عبور» گويى دوباره به دنيا مى آيد.

3. مرحله پيوستن: پس از عبور از مرحله دوم، فرد به پايگاه جديد اجتماعى اش پيوند مى خورد و در واقع «پيوستن» و يا گرفتن نام تازه، امتيازهاى نو دستاوردهاى اين دوران است. (2) بنابراين، زيارت را مى توان داراى دو عنصر جدايى و پيوند دانست. جدايى از مبدأ و پيوند به مقصد و آنچه كه به نحوى با آنها ارتباط دارد، همان درد جدايى و شادى پيوند است.


1- درآمدى بر مردم شناسى گردشگرى، ص 142.
2- مردم شناسى اعتقادات دينى، ص 138.

ص: 1076

روش تحقيق

روش اين پژوهش ميدانى غير مستقيم است. به اين معنى كه از اسناد و گزارش هايى استفاده مى شود كه از دهه چهل در بايگانى واحد فرهنگ مردم در مركز تحقيقات صدا و سيما نگهدارى شده است. اين اسناد از اقصى نقاط كشور از سوى فرهنگياران (1) و به درخواست برنامه «سفينه فرهنگ مردم» كه توسط مرحوم سيد ابوالقاسم انجوى شيرازى اجرا مى شد كه خصوص سفرهاى زيارتى شامل قم، مشهد، عتبات عاليات و بالأخره سفر روحانى «حج» و آداب و مراسم ويژه اين گونه سفرها گردآورى شده است مى باشد.

مبانى نظرى

بر اساس مكتب كاركردگرايى (2) هر يك از ويژگى هاى فرهنگ داراى Function هدف، غايت، قصد، منظور، انگيزه هستند، كه باعث به وجود آمدن نظم اجتماعى مى شوند.

ساختار يك جامعه، به واسطه عمل اين كاركردها معيّن مى شود. مراسم و آيين هاى دينى نظم و ترتيب خاصى را در اعمال و عقايد مؤمنان ايجاد مى كنند و اين نظم و ترتيب ها تأثير به سزايى در موضوعات مختلف زندگى روزمره و فضاى روزانه فهم عمومى و واكنش هاى عملى گذاشته و جلوه خاصى در احساس يعنى هم در حالتى روحى و معنوى مسلط و هم در تمايل و انگيزه اى ويژه ايجاد مى كند. رابطه دين با جامعه رابطه اى يك سويه و منفعلانه نيست، بلكه دين فعالانه وارد ميدان مى شود و نه تنها نظم اجتماعى را تفسير و تحليل مى كند، بلكه آن را ايجاد كرده و بدان شكل و ماهيت مى بخشد. زيارت در فرهنگ مردم يك عمل و اقدام اجتماعى است و ديگر آن


1- فرهنگياران: راويان و يا افرادى هستند كه بومى منطقه هاى گوناگون ايران مى باشند. و در موردموضوعات مختلف براى واحد فرهنگ مردم مطلب ارسال مى كنند. كه از دهه چهل به صورت افتخارى به سفينه فرهنگ مردم همكارى مى كردند.
2- Function

ص: 1077

كه چنين فعاليتى به طور جمعى و مشترك انجام مى شود. به منظور توصيف دقيق تر اين عمل اجتماعى، اين گونه بيان مى كنيم كه زيارت شامل يك ارتباط منظم نمادين(سمبوليك) از طريق آيين ها و اعتقادات دينى انجام مى شود.

در هر زيارتى، آيين، آداب و رسوم خاصى وجود دارد. كليفورد گيرتز (1) انسان شناس برجسته امريكايى آيين را چنين تعريف مى كند. آيين ها پذيرش اقتدارى كه در وراى نگرش دينى نهفته است. نگرشى كه خود آيين ها آن را منسجم و عينيت مى بخشد، و از تحقيق و فرآيند اجراى خود آيين ها ناشى مى شوند. با ايجاد مجموعه اى از حالات معنوى و انگيزه ها و نيز ارائه تصويرهايى از نظم جهان هستى(جهان بينى) و به وسيله واحدى از نمادها، اجراى آيين هاى دينى جنبه مدل براى و از، باورها و عقايد دينى را جايگزين منحصر به فرد يكديگر خبر كنند. (2) مراسمى كه با قصد و اراده براى انجام سفر زيارتى آغاز مى شد، اين گونه مى باشند، تهيه توشه راه، طلب حلاليت، پرداخت زكات مال، رفع كدورت، مكتوب كردن وصيّت، رضايت از فرزندان و همسر و پرداخت مهر او در صورت خواست همسر، همه از مواردى بودند كه فرد زاير، قبل از حركت به آن اهتمام مى ورزيد. در اين بين اطلاع رسانى اين سفر با چاووش بود كه خود اين حضور، اشعار و مراثى آن از آداب پيش از سفر شمرده مى شد. همراهى چاووش در روز حركت و بدرقه اهالى از زاير نيز بخش مهمى از سفرها بود. آن گاه با جدايى زاير از خانواده و دورى او از روستا، شهر و ديار خود، خانواده او نيز آدابى را به جا مى آورد كه از آن جمله اند؛ برگزارى مجالس قرآن به شكرانه سلامتى زاير، پختن آش پشت پا، نصب بيرق و بالأخره انتظار براى بازگشت.

شادمانى خبر مربوط به بازگشت مسافر و زاير آغازى بر برخى آداب ديگر سفر بود: پرداخت انعام به كسى كه خبر بازگشت زايران را مى رساند، مراسم استقبال


1- Clifford Geertz
2- دين به مثابه نظام فرهنگى، ص 90.

ص: 1078

اهالى، انجام استقبال و همراه با آن چاووش خوانى دوباره، ذبح گوسفند، ديده بوسى، زيارت قبولى و بالأخره برپايى سفره وليمه، آداب انتهايى اين گونه سفرها بود كه با تقديم هدايا و سوغاتى هاى متبرك از سوى زاير به اوج خود مى رسيد و مرحله پيوند دوباره زاير با خانواده خود، پس از دوره اى از فراق و جدايى موقت به شمار مى رفت.

پس از آن، زندگى عادى و روزمره آغاز مى شد. با اين تفاوت كه شخص زاير هويت جديدى يافته بود و در ارتباطات اجتماعى لقب جديدى چون حاجى، كربلايى و يا مشهدى داشت. بنابراين، در چرخه اى از جدايى و پيوند، زاير علاوه بر بهره معنوى از سفر زيارتى، جايگاه معنوى خاصى را نيز نصيب خود مى كرد.

جلوه هاى زيارت در فرهنگ مردم

سفرهاى زيارتى با عشق و آرزومندى و با پس انداز مختصر انجام مى شد. چه بسا افراد با صرفه جويى در زندگى روزمره، پس انداز چند سال خود را به اين قبيل سفرهاى زيارتى اختصاص مى دادند. در ابتدا تأمين مخارج سفر براى سفر زيارتى حج «مستطيع شدن» از الزامات سفر مكه است. در دستجرد گلپايگان اگر يك نفر ثروتش به اندازه اى شود كه بتواند به زيارت خانه خدا برود، مستطيع مى شود. زايرين سيوند فارس كه قصد زيارت خانه خدا را داشتند و جواز سفر دريافت كرده بودند به ترتيب زير آماده مى شدند: آنها به محض دريافت جواز، سهميه خمس و زكات مال خود را جدا مى كردند و به سادات و فقراى محل مى پرداختند. سپس بدهى و حساب خود را با طرف حساب هاى خود تسويه كرده، اگر با كسى كدورت و يا قهر بوده، حتى اگر كوچك تر از خودش بود، با او صلح و سازش مى كرد. آن گاه وسايل اياب و ذهاب و حتى مخارج بازگشت خود را معيّن و يك نفر از فرزندان بزرگ، عيال يا داماد خود را وكيل مخارج بازگشت خود مى كرد و دستورات لازم را به او مى داد. در عين حال وصيت نامه خود را تجديد مى كرد و دست عيال يا شخص مورد اعتماد ديگرى مى داد. (1)


1- سيف اللَّه پيوندزاده، فرهنگيار.

ص: 1079

زيارت و پابوسى امام رضا عليه السلام نيز از آرزوهاى مردم بوده است و همه ساله گروه بسيارى به زيارت بارگاه ملكوتى آن حضرت در مشهد طوس نايل مى شدند. در شهر كازرون «زن ها خيلى علاقه مند به زيارت، مخصوصاً زيارت حضرت رضا عليه السلام هستند و اين است كه به تدريج با پس انداز، «روارچينى» (1) خياطى و ترشى سازى، مخارج رفتن به زيارت آن حضرت را فراهم مى كنند». (2) بنابراين، سفرهاى زيارتى جداى از سفر واجب حج بود كه لازمه آن برخوردارى از تمكّنِ مالى فرد بود.

در سال هاى گذشته وصيت، پرداخت خمس و زكات، تسويه حساب، پرداخت بدهى به طلبكاران و آسودگى خاطر از مهم ترين اقدامات سفرهاى زيارتى، به ويژه حج و عتبات عاليات به شمار مى رفت. در دستجرد گلپايگان، زاير خانه خدا «ابتدا پيش يكى از آقايان(روحانيون) مى رود و حساب ثروت خود را مى كند و هر چه بدهكار باشد، مى دهد. سپس چند روز قبل از عزيمت، كليه دوستان و اقوام را مى بيند و از آنها عذرخواهى مى كند تا مبادا اگر روزى حرفى زده باشد كه آنها از دست او ناراحت شده باشند، از او بگذرند و او را حلال كنند. وى قبل از بستن بار سفر بايد وصيت كند و «وصيت نامه» بنويسد، كه اگر رفت و بازنگشت، مالش چطور بين فرزندان و زنش تقسيم شود. وقتى وصيت نامه را نوشت آن را به دست زنش مى دهد».

در زمان هاى قديم اهالى روستاهاى كاشان براى سفر زيارتى بارگاه امام حسين عليه السلام از الاغ و قاطر استفاده مى كردند. «چند روز پيش از رفتن، زاير يك نفر سواددار كامل را به خانه دعوت مى كرد و وصيت نامه خود را مى نوشت و نزد يكى از بزرگان ده مى گذاشت تا در صورت فوت احتمالى مطابق آن عمل كنند». (3) سفر زيارتى نزد مردمان با ايمان، همواره يادآور سفر آخرت بوده است. از اين رو مردم در سفرهاى زيارتى قبل از حركت از اهالى محل و روستا، از خويشان، نزديكان


1- rovar cini
2- مظلوم زاده، فرهنگيار.
3- پهلوانيان، فرهنگيار.

ص: 1080

و همسايگان خود حلاليت مى طلبيد تا با خاطر آسوده قصد زيارت كنند.

اهالى دستجرد گلپايگان نيز به اين اعتقاد دارند كه «مسافر خانه خدا قبل از سفر يكى از كارهايى كه بايد انجام دهد تا حج او مورد قبول واقع شود، اين است كه اگر در طول عمرش با كسى نزاع كرده باشد و تا آن هنگام با او صلح نكرده باشد، بايد هر طور شده با او صلح كند و فرد را از دست خود راضى كند، حتى اگر آن شخص بگويد كه مثلًا من مبلغى از تو مى گيرم و با تو آشتى مى كنم، بايد به خواسته او تن دهد و او را راضى كند تا بدين ترتيب با طلب حلاليت، حج او مورد قبول خداوند قرار گيرد». (1) در سفرهاى زيارتى، پيوستن به مكانى مقدّس براى تلطيف روح و بهره مندى از معنويات آن از سويى اين رنج دورى و دردِ جدايى بيشتر از سوى وابستگان، خود را نشان مى داد و آنان بايد اين جدايى را به نحوى تحمّل كنند و تا اتمام سفر زاير و بازگشت او، در تب وتاب باشند. از اين رو، به آداب و رسومى خاص متوسل مى شوند تا با انجام آن و براى ايمنى مسافر از گزند حوادث سفر، زاير خود را بيمه كنند.

در اسفرجان شهرضا نيز «بايد زاير مشهد روى آردى كه قبلًا در ظرفى تهيه شده، تيمّم نمايد- از اين آرد آش پخته و به فقرا مى دادند- و از خانه كه بيرون مى آمد در كوچه، قرآن را مى بوسيد و از زير آن رد مى شد، سپس در هنگام رفتن، كاسه اى آب پشت زاير ريخته مى شد». (2) جا دارد اشاره اى هر چند كوتاه به مراسم رفتن به زيارت كه توسط جلال آل احمد بيان شده، بپردازيم. وى بيان مى دارد كه در هنگام رفتن به سفر زيارتى اين مراسم را اجرا كردند: «سه بار از زير قرآن و آب رد شدم و در مرتبه سوم قرآن را بوسيدم و به پيشانى نهادم و در ميان هوايى كه در اثر دميدن «آية الكرسى» ها و «چهار قل» هاى نزديكانم، بوى مسجد و حرم از آن مى آمد، هواى حرمى كه دود پيه سوز و بوى تند شمع هاى پى اش كم بود. و در ميان اشك هايى كه از چشم خواهران و برادران كوچكم


1- احمدى، فرهنگيار.
2- سلطانيان، فرهنگيار.

ص: 1081

روانه بود، از خانه بيرون آمدم تا سر كوچه هر كه مى رسيد از آشنا و غريبه، از اهل محل يا ديگران همين كه مى فهميد به زيارت مى روم از ته دل التماس دعا مى گفت ...». (1) پختن آش پشتِ پا و توزيع آن بين اهالى محل و خويشان و نزديكان، از آداب سفر به شمار مى رود كه خانواده زاير با حركت مسافر خود، براى سلامتى و ايمنى مسافر به پخت آن مبادرت مى ورزند. در مباركه لنجان رسم بود كه هنگام خروج زاير از منزل، يك سفره مى آوردند كه مقدارى آرد در آن بود. سپس شخص زاير بايد روى آن آردها را تيمّم مى كرد و از خانه خارج مى شد. پس از حركت زاير، سه روز بعد براى او آش پشتِ پا مى پختند و در اين آش بايد از همان آرد استفاده مى شد. (2) تبرّك اين آش نيز از همان آردى است كه زاير روى آن را تيمن كرده است. اين مراسم در روستاى بهمن از توابع آباده به شكل جالبى برگزار مى شود. در اين روستا صبح روز سوم آردى را كه زاير در آن را تيمّم كرده و هنوز دست نخورده باقى مانده است، مى آورند و مقدار يك من شاه(معادل شش كيلو) آرد به آن اضافه و سپس آن را خمير مى كنند. آن گاه اقوام زاير در خانه او جمع شده و مقدارى عدس، نخود و مقدارى سبزى هاى خشك از قبيل برگ چغندر، پياز خشكه- پياز را مى كوبند و خشك مى كنند- شِويد خشك و مقدارى ادويه مى آورند، سپس خمير را چانه مى كنند و چانه ها را روى تخته اى مى گذارند و با چوبى گرد به نام تير «بَلَك بُرى» (3) خمير را پهن مى كنند و با چاقويى آنها را به شكل هاى ريزتر از برگ مى برند. دو برگ اولى را كه بريده شد، به صحرا مى اندازند و مى گويند: «را زَوارُمونُ بريدم» (4) يعنى «راه زوّارمان را كوتاه كرديم». آن گاه تمام چانه ها كه پهن و بريده شد، دو چانه آخرى را به شكل يك زن و يك مرد درست مى كنند و اسم آنها را «مومو هوا» و «بومو هوا» مى گذارند. وقتى


1- زيارت(مجموعه داستان هاى مذهبى)، ص 47.
2- ايران پور، فرهنگيار.
3- balak bori
4- r zavaromono boridam

ص: 1082

بَلَك برى تمام شد، مقدارى سبزى خشك كرده را با روغن داخل ظرفى سرخ مى كنند و بعد مقدارى كشك به سبزى سرخ كرده مى افزايند. آن گاه عدس و نخود پخته شده را با كمى آب در ظرف مى ريزند و آنها را مى جوشانند. هنگامى كه آب جوش آمد، بَلك هاى بريده شده را داخل ظرف- ديگ- مى ريزند و «موموهوا و بومو هوا» را هم داخل ديگ قرار مى دهند تا پخته شود. وقتى آش پخته شد، آن گاه آش «بَلك» يا آش «پس پا» را كاسه كاسه به خانه دوستان، همسايگان و اهل ده مى فرستند. سپس «بوموهوا و موموهوا» را داخل ظرفى گذاشته و آن را به يك زن مى دادند تا به همراه ظرف، بدون آن كه پشت سر خود را نگاه كند، سر جوى آب رود و «بوموهوا و موموهوا» را در آب اندازد و بگويد: «همين جور كه شما خود او ميريك، مسافر مَنُم زيد بيا». (1).

سپس بدون آن كه به پشت سر خود را نگاه كند، به خانه برمى گشت. در واقع آش «پس پا» را براى سلامتى مسافر مى پختند. (2) از آن جا كه زيارت اماكن متبرك يكى از آرزوهاى ديرينه مردم به حساب مى آمد، چاووش را مى توان سمبل سفر زيارتى به شمار آورد، زيرا بدون حضور چاووش خوان، سفر زيارتى شور و هيجان نداشت.

در سابق زمانى كه اهالى ده نمك اراك به زيارت مكه، كربلا و مشهد مى رفتند، چون وسيله نقليه بسيار كم بود و معمولًا اين مسافرت ها طولانى بود، از چند روز قبل از سفر، يك نفر با سواد و خوش صدا همه روزه صبح هنگام، سوار اسبى شده و در كوچه ها به راه مى افتاد و چاووشى مى خواند. بسيار اتفاق مى افتاد كه كسى قصد زيارت نداشت، ولى با شنيدن صداى چاووش، تشويق شده، عازم زيارت مى شد. (3) در فريدن كمران از توابع اصفهان، اشعار يك چاووشى كه با صلوات همراه بود،


1- hamin jur ke oma xod ow miriyk mosafere manom zid baya
2- كريمى، فرهنگيار.
3- نمكى، فرهنگيار.

ص: 1083

بدين قرار است:

اول سلام بر احمد، دوم به ساقى كوثر سوم به فاطمه، چهارم به سبزپوش پيمبر

سلام پنجم ما باد به كشته نيزه خنجر ز بعد پنج تن حق، سلام بر همه يك سر

همين كلام بود امر واجب ما كه بر حبيب خدا ختم انبيا صلوات

به يازده پسران على ابوطالب به ماه عارض هر يك جدا جدا صلوات

در كرب و بلا به شمر ملعون لعنت در طوس غريب الغربا را صلوات

چاووشى ديگرى كه براى اهالى اين روستا آشنا بود، اين ابيات است:

اى كعبه به خود مناز، هر كه جايى دارد بين شاه رضا چه بارگاهى دارد

خاك در او سجده گه شاه و گدا با ورد زبان حمد و ثنايى دارد

كه خدا گفته در همه آيات در طوس غريب الغربا را صلوات (1)

در فريدون شهر اصفهان نيز روز سفر زايران به كربلا يا مشهد، همه اقوام و نزديكان زاير از زن و مرد، كوچك و بزرگ، وى را بدرقه مى كنند و از ميان جمعيت يكى از مردان روستا در حالى كه سوار بر اسبى است و عَلم سياه رنگى در دست دارد، با صداى رسا «ورد على» مى خواند:

چه كربلاست كه آدم به هوش مى آيد هنوز ناله زينب به گوش مى آيد

چه كربلاست عزيزان خدا نصيب كند خدا مرا به فداى شه غريب كند

كه خدا فرموده در همه آيات به باب فاطمه پيغمبر خدا صلوات (2)

زاير با انجام عبادات و اعمال زيارت و با تمام شدن سفر و پس از گذراندن فراز و نشيب هاى راه، بالأخره به مقصد و محل زندگى خود مى رسد كه پس از آن خانواده زاير، بستگان و نزديكانش متناسب با موقعيت اجتماعى زاير، طبق آداب و مراسمى خاص به پيشواز او مى روند.

در گوميشان، دو سه روز قبل از رسيدن حجاج به تهران چند نفر از فاميل هاى هر


1- موكويى، فرهنگيار.
2- لاچينانى، فرهنگيار.

ص: 1084

حاجى براى استقبال به تهران مى رفتند، سپس در روز ورود حجاج به تهران يكى از فاميل ها چيزى را از حاجى به عنوان نشانى (1) مى گرفت و سريع تر به آبادى بازمى گشت تا خانواده زاير را از سلامتى و ورود حاجى به تهران با خبر سازد. بعد از آن كه «بُشگل چى» (2) بازگشت زاير را به خانواده اش خبر مى داد، هديه خوبى به عنوان مژدگانى (3) دريافت مى كرد. آن گاه خبر ورود حاجى را به ساير اقوام مى داد و از آنها نيز مژدگانى مى گرفت». (4) در اصفهان حاجى به هنگام بازگشت از مكه، تا يك هفته بنا به رسم خود در منزل مى نشست و از غريب و آشنا كه براى عرض تبريك و زيارت قبولى مى آمدند، پذيرايى مى كرد. در ضمن، هر يك از ميهمانان كه حضور مى يافتند كادويى مانند كله قند، طاقه پارچه و نظاير آن به حاجى تقديم مى كردند و حاجى هم سوغاتى هايى كه از سفر حج آورده بود، مانند آب زمزم، مهر، قرآن، مسواك هاى چوبى و مرسوم آن زمان و موميايى عربستان كه به قول خودشان براى علاج كمردرد و بهبود زانو استعمال داشت، به آنها مى داد. (5) نتيجه

يكى از برنامه هاى مسلمانان از صدر اسلام تا به امروز، مانند همه پيروان مذاهب آسمانى، تجليل و بزرگداشت از مقام نبوت و اولياى خدا و اداى احترام به آنها به نام زيارت معروف است. اين احترام و بزرگداشت در اثر تعليمات قرآن مجيد و روش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به وجود آمده است كه يكى از اعمال و عبادات مستحب محسوب مى گردد. پيروان قرآن از دور و نزديك خود را به سوى مدفن پيشوايان مذهبى


1- نشانى شامل شب كلاه، پيراهن يا چاقوى متعلق به حاجى بود.
2- bogelci
3- مژدگانى شامل كت و شلوار، پيراهن يا مبلغى پول بود.
4- حسينى، فرهنگيار.
5- داورى، فرهنگيار.

ص: 1085

رسانده و در كنار آنها حاضر مى شوند و بر آنان درود مى فرستند و به راز و نياز مى پردازند. با توجه به مطالب ارائه شده مى توان گفت: سفرهاى زيارتى از قداست و اهميت خاصى برخوردار بوده اند؛ زيرا فرد در اين نوع سفرها با انجام اعمال خاصى به پرورش روح خود مى پرداخته و براى استحكام دين خود از مقام شامخ اين معصومين، سعادت دنيوى و اخروى خود را طلب مى كرده است.

از سوى ديگر، تأثير معنوى اين زيارت ها را مى توان اين گونه بيان كرد:

صرفه جويى در زندگى روزمره، تسويه حساب كردن، پرداخت بدهى به طلبكاران و حلاليت طلبيدن از خويشان، نزديكان و همسايگان خود تا با خاطر آسوده زيارت كنند. زيارت مؤمن را در آستانه ايمان مجسم و در عتبه اسوه هاى اخلاقى مى نشاند. در زيارت انسان متوجه خطاهايش شده و به آن اعتراف مى كند و به اين طريق در او بارقه اميد و مغفرت به وجود مى آورد.

بدين گونه، زيارت عامل تزكيه نفس و خودسازى و تربيت است. عامل توجه به خدا، تقرب به خدا تحول روحى و توجه و گناه زدايى است. بار معنوى زيارت تا حدى است كه گاهى يك انقلاب روحى، يك تحول، يك توجه در مزار معصوم، منشأ اثر در يك عمر است. لحظات «شب قدر» گونه اى كه براى زاير در كنار قبر اولياى پاك خدا حاصل مى شود. اينهاست آثار تربيتى و نقش سازنده زيارت اولياى خدا.

بنابر اين مى توان گفت نقش دين در زندگى مردم بالاخص كاركرد معنا بخشى آن بسيار مهم تر و عميق تر از آن است كه بتوان به سادگى آن را ناديده گرفت. دين يكى از مهم ترين و اصلى ترين منابع معنايى در حيات روز مره مردم و انعكاس آن را مى توان در صدها اعمال، از جمله زيارت نيز به وضوح ديد.

ص: 1086

فهرست منابع

1. انسان شناسى فرهنگى، امان اللَّه قرايى مقدم، تهران، ابجد، 1382.

2. زيارت(مجموعه داستان هاى مذهبى)، جلال آل احمد، تهران، تيرگان، 1383.

3. درآمدى بر مردم شناسى گردش گرى، پيتر برنز، ترجمه هاجر هوشمند، تهران، پژوهشكده مردم شناسى، 1385.

4. دين به مثابه نظام فرهنگى، جبار رحمانى، كليفورد گيرتز، تهران فصلنامه انسان شناسى، شماره 2 و 3، 1384.

5. مردم شناسى اعتقادات دينى، يعقوب شربتيان، تهران، نداى آريانا، 1384.

فرهنگياران

1. امير ايران پور مباركه، مباركه لنجان، 1346.

2. ژاله نمكى، ده نمك، اراك، 1349.

3. سيف اللَّه احمدى، دستجرد، گلپايگان، 1360.

4. سيف اللَّه پيوندزاده، سيوند فارس، 1354.

5. سيمين حسينى، گوميشان، بندر تركمن، 1346.

6. صابر سلطانيان، اسفرجان، شهرضا، 1346.

7. صفرعلى موكويى، كمران، فريدن، اصفهان، 1356.

8. عليرضا لاچينانى فريدونشهرى، فريدونشهر، اصفهان، بى تا.

9. محمدمهدى مظلوم زاده، كازرون، 1352.

10. محمدعلى پهلوانيان، جهق، قمصر، كاشان، 1348.

11. مهرزاد داورى، اصفهان، 1350.

12. محمد مسعود كريمى، بهمن، آباده، 1347.

ص: 1087

5. زيارت در ادب عامه

5. زيارت در ادب عامه (1)

مصطفى خلعت برى ليماكى (2)

چكيده

در فرهنگ عامه ايرانيان قديم زيارت رفتن داراى آداب و سنن و آيين هاى خاصى بوده است. يكى از آداب سفرهاى زيارتى چاوش خوانى بوده كه هنوز هم در برخى از روستاها پايدار مانده است. چاوش به عنوان منادى سفر زيارتى مسئوليت ارتباطى و نقش فرهنگى ويژه اى بر عهده داشته است. و با خواندن اشعار مخصوصى در محلات مى گشته و نداى تشكيل و حركت كاروان سفر را مى داده است. آنها چه در هنگام رفتن و چه در بازگشت زايران با خواندن اشعار قافله سالار زايران بودند.

نويسنده در ادامه اين نوشتار به بازتاب زيارت و آداب آن در ادب و فرهنگ عامه به گونه اختصار پرداخته و زيارت را در موضوعات و مفاهيمى مانند ضرب المثل ها، قصه ها، تمثيل ها، ترانه ها و اشعار محلى و غيره كه از اجزاى مهم فولكلور يا فرهنگ عامه است مورد بررسى قرار داده و نمونه هايى را براى هر كدام ذكر كرده است.

كليدواژه ها: زيارت، چاوش خوانى، فرهنگ عامه، مَثل.

مقدّمه

در فرهنگ لغات «زيارت» به معنى رفتن به جايى به قصد ملاقات و ديدار كسى يا جايى است. ديداركننده را زاير و محل ملاقات را مزار، مى نامند. (3) در لغت نامه دهخدا نيز «زيارت» چنين معنى شده است: به مشاهد متبرك و بقعه ها رفتن و دعايى كه به عنوان


1- در تحرير بخشى از اين مقاله از اسناد موجود در گنجينه فرهنگ مردم صدا و سيما بهره بردم.
2- پژوهشگر رسمى سازمان صدا و سيما.
3- المنجد، واژه زور، زار.

ص: 1088

تشرف باطنى براى امام ها و امامزاده ها و اوليا خوانند. (1) واژه زيارت در دواوين شعرا هم بسيار آمده است كه گزيده اى از آنها در اين جا مى آوريم:

روزم به نيابت شب آمد جانم به زيارت لب آمد

(خاقانى)

در راه خدا در كعبه آمد منزل يك كعبه صورت است و يك كعبه دل

تا بتوانى زيارت دل ها كن كافزون ز هزار كعبه آمد يك دل

(خواجه عبداللَّه انصارى)

گويى به فلان جاى يكى قبر شريف است هركس كه زيارت كُنَدش هست موقر

(ناصر خسرو)

ثواب روزه و حج قبول، آن كس برد كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد

(حافظ)

همچنين واژه «زيارتگاه» نيز در اشعار شاعران به كار رفته است:

ز سمرقند بسى كس به دعاى تو شدند به زيارتگه كاشان و عبادتگه اوش

(سوزنى سمرقندى)

رفت از آن جا و برگ راه بساخت به زيارتگه مقدس تاخت

(نظامى)

زيارتگه اصل داران پاك ولى نعمت فرع داران خاك

(نظامى)

وزين حال اگر نيز گردان شوم زيارتگه نيكمردان شوم

(نظامى)


1- لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 13054.

ص: 1089

گرت در بيابان نباشد چَهى چراغى بِنه در زيارتگَهى

(بوستان سعدى)

بر سر تربت ما چون گذرى همت خواه كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود

(حافظ)

در دستورات شريعت نيز رفتن بر سر مزار و قبور، اداى سلام كردن و فاتحه خواندن، توصيه و تأكيد شده است. همچنين زيارت يكى از آداب دينى مهم مسلمانان به ويژه شيعيان مى باشد. در فرهنگ عامه ما ايرانيان آداب و آيين هاى خاصى در مورد زيارت و زيارت رفتن وجود دارد. زيارت شكل خاصى از نيايش است كه كسى يا چيزى را مورد توجه قرار مى دهند و به وسيله آن مستقيماً از خداوند طلب حاجت مى شود. اين خواهش ها و طلب ها ممكن است بر اساس نيازهاى مادى يا معنوى افراد باشد كه در جهان بينى و ايدئولوژى مكاتب و مذاهب مختلف درجات خاصى دارند. گاهى اوقات زيارت، توأماً با مراسم ويژه و نهادينه شده در افراد صورت مى گيرد، كه فرد داراى درجه و رتبه اى خاص مى شود و از نظر اجتماعى از احترام ويژه اى نزد افراد همكيش خود برخوردار مى گردد. براى مثال مى بينيم كه بسيارى از افراد كشورمان پس از تشرّف به مكان هاى مذهبى با پيشوند حاجى، مشهدى(مشدى) و كربلايى(كبلايى) و غيره خوانده مى شوند.

ترانه ها و اشعار محلى

ترانه يكى از ژانرهاى مهم فرهنگ عامه مى باشد كه در آن خصوصيات روحى، اخلاقى، فردى و غيره مردم تبلور يافته، به عينيّت مى رسد. در ترانه هاى محلى مفهوم زيارت و فحواى آن بازتاب وسيعى يافته است. همچنين در اشعار محلى شعراى گمنام، به ويژه در چاوشى ها نيز بسيار آمده است. در زير به برخى از اين ترانه ها و اشعار اشاره مى شود:

ص: 1090

دوبيتى ها

شتر ره بار كردن بار قالى زيارت مى روم جاى تو خالى

زيارت مى روم حضرت رضا ره ببوسم گنبد زرد طلا ره

***

اين راه زيارت است، قدرش درياب از شدت سرما رخ از راه متاب

شك نيست كه با عينك ارباب نظر برفش پرقو باشد و خارش سنجاب

***

تو كه چُپق كشى دود از هوا كن به مشهد مى روى ما را دعا كن

به مشهد مى روى با قرضِ بسيار مرا بفروش و قرض خود را ادا كن

***

تو كه سيگاركشى دود از هوا كن به مشهد مى روى ما را دعا كن

به مشهد مى روى پاى پياده بيا پا در ركاب اسب ما كن

***

شتر بار كرده ام با بار قالى زيارت مى روم جاى تو خالى

زيارت مى كنم شاه خراسو ببوسم گنبد زرد آقا رو

***

دلم مى خواد از اين جا پر بگيرُم زمين كربلا لنگر بگيرُم

زمين كربلا خاك شهيدان سراغى از على اكبر بگيرُم

در پيشواز رفتن زاير مشهد اين اشعار را مى خواندند:

من ز مشهد از رضاى تو سلام آوردم من پيام از جانب هشتم امام آورده ام

گرچه من خود لايق اكرام و حرمت نيستم هديه اى دارم كز آن والامقام آورده ام

ص: 1091

چهره را ساييده ام بر درگه شمس الشموس من سلام از صاحب دارالسلام آورده ام

نيست جاى حرف ديگر در حريم پاك تو من كه از سلطان دين خيرالكلام آورده ام

بيت الاحزان تو را دارم پيام ديگرى يعنى از معصومه قم اين سلام آورده ام

(محمود احمدى، همدان، گنجينه فرهنگ مردم)

خواهى اگر اى دل كه شود مشكلت آسان در برزخ و در حشر نشوى هراسان

بگشاى به درگاه رضا دست گدايى بنشين به درِ خانه سلطان خراسان

چاوش و چاوش خوانى

در فرهنگ مردم ايران، چاوش خوان كسى است كه در سفرهاى زيارتى(پيش يا پس از سفر يا در هنگام سفر) با خواندن اشعار و آوازهاى مهيج و مناسب، وظيفه تشويق و ترغيب و همراهى مسافران و نيز تذكر به آنها و حفظ شئون سفر براى كاروانيان را بر عهده دارد. هرچند واژه چاوش يا چاووش در گذر زمان دستخوش تحول معنايى شده است، اما كاربرى آن همواره در پيوند با مراسم و تشريفات و سير و حركت بوده است، به ويژه در دوره هاى اخير كه چاوش به عنوان يكى از عناصر اصلى سفرهاى زيارتى و كاروانى، نقش برجسته اى ايفا مى كرده است.

هنوز هم كم و بيش در شهرها و روستاهايى كه سنت هاى سفر تا اندازه اى پايدار مانده است، چاوشان به عنوان «مناديان سفر» و «مغنيان نواخوان» در سفرهاى زيارتى مسئوليت ارتباطى و نقش فرهنگى ويژه اى به عهده دارند. بنا بر اسناد فرهنگ مردم، سابقاً هر يك از محلات داراى يك يا چند نفر چاوش خوان بود كه در تمام طول سال،

ص: 1092

مسئوليت هماهنگى و همراهى و انجام خدمات ارتباطى و فرهنگى مورد نياز زوّار و مسافران كاروان هاى زيارتى را به عهده داشتند.

چاوش خوان ها غالباً به هنگام انجام وظيفه، لباس پاكيزه بر تن مى كردند و شال و كلاه فاخر و اسب و عَلَم به همراه داشتند و با خواندن اشعار و پيام هاى زيبا و مناسب، در كوچه ها و محلات مى گشتند و نداى تشكيل و حركت كاروان سفر را مى دادند و به اين وسيله كسانى كه نيّت سياحت و زيارت داشتند، براى سفر آماده مى شدند. لازم به تذكر است برخى از اشعارى كه توسط چاوش خوانان خوانده مى شد، فى البداهه بود و چندان از وزن و قافيه پيروى نمى كرد. برخى از اشعار چاوش خوانى را در زير مى آورم:

چاوش خوانى در سفر به مشهد مقدس

ابتداى سخن ز بسم اللَّه

بعد از آن حضرت رسول اللَّه بعد از آن امام هشت و چهار

بشنو از من حكايتى موزون داد از مكر و حيله مأمون

كرد درخواست يا امام رضا در مدينه برون شد آن مولا

بروانه به طوس مى گرديد به منزلى به نيشابور برسيد

ديد آهويى بسته به صيادى كرد اندر آن وادى دادى

چشم آهو بر آن جناب افتاد اشك از ديده اش به راه افتاد

عرض كرد السلام اى آقا جان به فداى تو يا امام رضا

هفت روز است اين سگ بدبخت در كمين بود تا مرا بگرفت

هفت طفل است بر من محزون جمله بى مادرند در هامون

مى روم اى امام همچون تير تا دهم بچه هاى خود را شير

باز آيم ايا امام مُبين من به پابوس تو مباش غمين

رو به صياد كرد شاه انام از لب دلفشان نمود كلام

گفت مرد صياد اين سخن تو مگو: (1)

كه محال است وحشى صحرا كه رود باز آيد اين جا

گفت اسب و شمشير خود نهم گرو

كرد در دم قبول آن صياد صيد خود را در اين زمين سر داد

آهو اين دست همچو برق دويد رفت تا نزد بچه ها رسيد

ديد گرگى ستاده (2) بر در غار همچنان در كمين شكار

خواست تا بازگردد اين آهو به زبان فصيح گفت تو بيُو (3)

تو مكن خوف اى دل خسته من ملك هستم اى زبان بسته

صورتم را كردست خداى، ژيان كه كِشم پاسبانى طفلان

آهو اين گرگ را همچو احسان ديد رفت تا نزد بچه ها برسيد

بچه ها روى مادرشان ديدند همه از ذوق و شوق ناليدند

گفتند مهربان مادر كجا بودى؟ بر دل ما تو داغ بنهادى

گفت نور ديدگان تَرَم هفت روز است زار و خونين جگرم

ديدم از دور نورى پيدا شد گر امام رضا هويدا شد

گرگ گفتا كه من به خاك درش مى نمايم كه جان فداى سرش

گرگ از پيش و بچه ها به ميان شدند سوى صياد روان

عاقبت كافر از صدق دل مسلمان شد خاك پاى شه خراسان شد

(ابراهيم پورغلامعلى، فومن، گيلان)

معمولًا براى سفر نجف و زيارت بارگاه حضرت على عليه السلام اشعار متعدد از جمله دوبيتى هاى زير توسط چاوش خوانان خوانده مى شد:

اى دل به كجا روى كه جا در نجف است فريادرسِ هر دو سرا در نجف است


1- اين قسمت را معمولًا چاوش خوان با كلام روايت مى كند.
2- ايستاده.
3- بيا.

ص: 1093

ص: 1094

خواهى كه مس قلب تو خالص گردد خود را برسان كه كيميا در نجف است

***

هركس كه به دل هواى كوثر دارد بايد كه دل از مال جهان بردارد

گر جاه و جهان خواهى و كوثر طلبى اين هر دو محال، خوشه يك سر دارد

براى سفر كربلا و زيارت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام اشعار زير خوانده مى شد:

هر كه دارد هوس كرببلا بسم اللَّه هر كه دارد سر همراهى ما بسم اللَّه

بيا دلا رويم سوى كربلاى حسين بپا كنيم در آن غم سرا عزاى حسين

بيا رويم ببينيم تا فتاده كجا؟ ز صد رزين به زمين قامت رساى حسين

بيا رويم ببين حضرت عباس كجا نموده سرو دست خود فداى حسين

*** در شهرستان آباده موقع عزيمت زايران به مشهد مقدس، اين اشعار توسط چاوش خوانان خوانده مى شد:

اى روهرو مشهد غريب الغربا عازم شده بر زيارت آن مولا

ز احسان چو ترا به كوى خود كرده طلب باشد به تو يار، آن معين الضعفا (1)

خواهى كه روز قيامت شوى از اهل نجات بگشا لب و بفرست بهر محمد صلوات

دوستان رو به خراسان رضا بايد كرد جان به قربانى ايوان طلا بايد كرد

بارگاهى كه در مشهد شده بر پا بر نثار حرمش جان به فدا بايد كرد

بگو بلند اگر شوق مرقدش دارى به صاحب حرم و گنبد طلا صلوات

اى دوستان دمى به خراسان سفر كنيد بر بارگاه قبله هشتم نظر كنيد

روشن كنيد ز ديده ديدار گنبدش خاك حريم وى همه كحل بصر كنيد

نشود ناطقه اى لال به هنگام ممات آن زبانى كه فرستد به محمد صلوات

در طوس عجب دارالشفايى برپاست زان دارالشفا درد همه خلق دواست

از چيست شده دارالشفاى زن و مرد از معجزه حضرت على موسى الرضاست

اى شيعه اگر مى طلبى راه نجات بفرست از دل و جان بهر محمد صلوات

شيعه به خراسان چه مقامى دارد آن حضرت عجب نام گرامى دارد

در حشر كند شفاعت زوّارش زوّار رضا عجب مقامى دارد

نشود خسته و درمانده و هم بى حركات آن زبانى كه فرستد به محمد صلوات

خطّه طوس عجب خاك غم فزايى دارد شهر مشهد چه غريب الغربايى دارد

دردمندان همه بر درگه او روى آرند خاك آن شهر عجب دارالشفايى دارد

بلند گوى اگر نيست بر زبانت عيب به صاحب حرم و روضه رضا صلوات

ايوان طلا عجب صفايى دارد درب يك، عجب آب شفايى دارد

اى حاجى حج عبث به خود غرّه مباش زوّار رضا نگر چه جايى دارد

وصف سلطان خراسان نكند اين ابيات دم به دم بر گل رخسار محمد صلوات

اى زاير شاهنشه دين بشنو سخنى ز قدر آن شاه مبين

گشتى چو تو رهسپار در كوى رضا حامى به تو در سفر بود روح الامين

بريده باد زبانى كه نگويد اين كلمات به مادر حسنين خيرة النسا صلوات

در طوس ز كى بارگاهى برپاست در بارگهش صنع خدايى پيداست


1- در اين جا مردم صلوات مى فرستادند.

ص: 1095

ص: 1096

اى دل قدمى درون آن بارگه نه بنگر كه حريم كبريايى آن جاست

به يازده پسران على بن ابى طالب به ماه عارض هريك جدا جدا صلوات (1)

*** براى سفر زيارتى به حرم حضرت امام رضا عليه السلام چاوش خوان ها اشعار و نغمات گوناگون ديگرى نيز مى خواندند. آنها چه در هنگام رفتن و چه در زمان بازگشت از سفر زيارتى، همواره با ترنم ها و خواندن هاى شان قافله سالار زايران بودند. مثلًا هنگام بازگشت از زيارت مشهد مقدس و حرم امام رضا، اين اشعار را براى پيشوازكنندگان مى خواندند:

ما سلام از روضه شير خدا آورده ايم يك نسيمى از على موسى الرضا آورده ايم

بسى كه رخ ماليديم بر قد شاه رضا بوى مشك و عنبر و عطر و گلاب آورده ايم

يا هنگام بازگشت از حج چنين مى خواندند:

آمدند از راه حج و رويشان دارد شرف از طواف كعبه و پيغمبر و شاه نجف

اشعار ديگر چاوش خوانى:

به حيرتم كه چرا حاجيان به مكه روند شوند زاير سنگى كه ركن ايمان است

اگر كه خانه سنگى شده زيارتگاه شرافتش ز وجود على عمران است

***

ايوان نجف عجب صفايى دارد حيدر بنگر چه بارگاهى دارد

اى كعبه به خود مبال از روى شرف جايت بنشين كه هر كه جايى دارد

***


1- محمدمسعود كريمى، آباده فارس.

ص: 1097

يوسفى از مصر كنعان در خراسان آمده سنگ بر تعظيم او از كوه غلطان آمده

قبله هفتم شه هشتم على موسى الرضا از عرب شاه غريبى در خراسان آمده

چلچراغى ديدم از نزديك چو نخل بهشت ليل سوزان ديده گريان چون دل غمناك ما

بر در اول كه سقاخانه آن حضرت است آب كوثر در ميانش شربت بيمار ما

هر كه زو يك جام نوشد درد او زايل شود از حكيمان و طبيبان جهان فارغ شود

***

هر كه دارد هوس كرب و بلا بسم اللَّه هر كه دارد سر همراهى ما بسم اللَّه

مرغ دل مى طپد اندر برم از شوق حسين مى روم خدمت شاه شهدا بسم اللَّه

فرموده حسين كه خيمه ها بار كنيد هفتاد و دو تن شهيد بيدار كنيد

گهواره اصغر به شتر بربنديد رحمى به دل عابد بيمار كنيد

***

بر مشامم مى رسد هر لحظه بوى كربلا در دلم ترسم بماند آرزوى كربلا

تشنه آب فراتم اى اجل مهلت بده تا بگيرم در بغل قبر شهيد كربلا

***

چه كربلاست عزيزان خدا نصيب كند خدا مرا به فداى شه غريب كند

چه كربلاست كه آدم به هوش مى آيد هنوز ناله زينب به گوش مى آيد

***

صبا به كوى غريبان سلام ما برسان سلام ما به شهيدان كربلا برسان

بگو به مادر قاسم كه قاسم داماد به خواب رفته، عزيزان پيام ما برسان

***

مى روم من به كربلاى حسين تا كنم جان خود فداى حسين

هر كه را آرزوى كرب و بلاست با من آيد به خاك پاى حسين

***

مدام مرغ دلم همچو نى نوا دارد به سر هواى گلستان كربلا دارد

چو ديد غم زده ليلا كه نوجوان اكبر خيال رفتن ميدان اشقيا دارد

***

مى روم در خدمت شاهى كه ايوانش طلاست پادشاه هفت كشور پيش احسانش گداست

يك طواف مرقدش فرموده پيغمبر است هفت هزار و هفتصد و هفتاد حجّ اكبر است

***

ز تربت شهدا بوى سيب مى آيد ز طوس بوى رضاى غريب مى آيد

رضا به شهر خراسان عجب دلش تنگ است ز طوس تا به مدينه هزار فرسنگ است

***

اگر خيال تو سوى رضاست بسم اللَّه به سر هواى رضاى خداست بسم اللَّه

بريده مرغ دلم گر به سوى كرببلا گهى به روضه پاك رضاست بسم اللَّه

*** همچنين در بازگشت زوّار، اين چاوشى ها خوانده مى شود:

ما سلام از روضه شاه رضا آورده ايم در حريمش پا نهاديم و صفا آورده ايم

بس كه رخ ماليده ايم بر مرقد شاه رضا بوى مشك و عنبر و عطر و گلاب آورده ايم

***

يك شب به زمين كربلا خوابيدم در عالم خواب اين ندا بشنيدم

كاى قافله سالار بيابان نجف صد ساله گناهان تو را بخشيدم

***

از كرب و بلا برهنه پا آمده ام بنگر تو ببين كه تا كجا آمده ام

از وصف على زبان فرو مى مالم خاك در او به آبرو مى مالم

در گذشته هاى نه چندان دور، چاوشى ها علاوه بر خواندن اشعار در تهييج مردم به سفرهاى زيارتى، اشعارى را در مورد تهيه اسباب و لوازم سفر مى خواندند كه در گنجينه فرهنگ مردم، اشعار زيبايى از آنها موجود است كه نشان دهنده وسايل و اثاثيه سفر حجاج و مسافران حج در زمان هاى قديم بوده است كه بايد يك زاير با خود همراه داشته باشد:

اى محب على و آل، همه خُرد و كِبار خواب تا كى، همه گرديد به يك دم بيدار

هركه شب راه رود، روز رسد بر منزل هركه شب خواب كند، هست خجل آخر كار

ص: 1098

ص: 1099

ص: 1100

چشم بگشا و نما جمع ز اسباب سفر تا نمانى عقب از قافله هاى زوّار

پاكش (1) خويش بياور ز برش توبره فكن بر سر مال (2) بزن، يا دهنه يا افسار

كوس زد بانگ رحيل به ياد از قُر (3) و زنگ زود بر كَن ز دل خاك در اين دم بسمار (4)

آنچه دارى بُنه (5) همراه فراموش نكن شمع و فانوس و فنر، سيخ فنر (6) را ياد آر

كُپه (7) را با دبه و تنگ (8) و ديگر آفتابه چنته (9) و چاپُق (10) و قليان، زچوب سيگار

قورى و كتر (11) و سماور، سينى و نعلبكى استكان و دگر آن قندشكن را بردار

تنگ روى و ديگر آن قوطى چايى برگير كيسه قند مكرر به كنارى مگذار

از كماجدان و ديگر ديگ بَر و از كفگير بلكه بشقاب و دگر دورى (12) خود را بشمار


1- هر حيوانى كه پا روى آن گذارند و سوار شوند مانند: اسب، قاطر، شتر و غيره.
2- منظور حيوان است.
3- زنگوله اسب يا خر.
4- كلمه اى عربى به معنى «ميخ طويله» مى باشد.
5- وسيله، اثاثيه، توشه.
6- فرن نوعى چراغ روشنايى بود كه اگر مى خواستند چراغ را ثابت نگهدارند، ابتدا ميله را عمودى بر زمين مى كوبيدند و چراغ(فنر) را به آن آويزان مى كردند.
7- وسيله اى مانند كفه ترازو يا سبد كه اثاثيه را در آن مى گذاشتند.
8- دبّه و تنگ ظروفى بودند كه در آن روغن، شيره و يا آب مى ريختند.
9- صندوقى كه به شكل مكعب مستطيل و از چوپ ساخته شده بود.
10- . چُپُق.
11- . كترى.
12- . بشقاب بزرگ.

ص: 1101

كاسه و جام و ديگر قابلمه و طاسِ كباب بنما ياد كه گم مى شود اندر شب تار

سفره نان و ديگر قاشق و از كيسه نمك با توجه همه را در نظرت ياد بيار

كيسه ات گر ز توتون است يا تنباكو جعبه و قوطى گوگرد كه شد مايه نار

آنچه اسباب ز جيب است بكن كم تو عبث ذره بين و ديگر از آينه و قبله نما

مهر و تسبيح و ز انگشتر و قفل و منقاش (1) چاقو و قطب، (2) ز زنجير مسلسل رفتار

جعبه سوزن خود را تو به غيرى مسپار شال و پاتابه (3) به پا پيچ و به سر نِه دستار

موزه در پا، عصا در كف و بر دوش ردا رو به ره آر، به توفيق خداى غفّار

نِه بر خورجين همه اسباب و بزن قفل بر او بار بنما و به مركب بشو اين لحظه سوار

چتر بردار و نما هيكل خود قرآن (4) را تا كه محفوظ بمانى تو به هر ليل و نهار

كن نصيب از كرم خويش «رجا» را يارب كربلا و نجف و مشهد شاه ابرار (5)


1- نوعى انبر كوچك و مخصوص كندن مو.
2- منظور قطب نماست.
3- مچ پيچ.
4- قرآنى به هيكل(پيكر) آويزان مى كردند و تسمه اى چرمى داشت كه آن را به گردن و شانه مى آويختند.
5- مرورى بر آداب سفرهاى زيارتى، ص 45- 49.

ص: 1102

تمثيل و مثل

مشك خالى و پرهيز آب

پرهيز آب عبارتى بود كه سقايان و آبكشان هنگامى كه با مشك يا سبوى پرآب از جايى پر تردد مى گذشتند بانگ مى كردند تا عابران را توجه دهند كه خيس نشوند.

عبداللَّه مستوفى مى نويسد: «با مشك خالى پرهيز آب گفتن، نظير با دست خالى توپ زدن، كنايه از سر و صداى بى اساس راه انداختن و به دروغ خود را صاحب قدرت و اختيار جلوه دادن است. يكى از كارهاى بامزه داش هاى تهران اين بود كه مشكى پيدا مى كردند و در آن دميده آن را مانند مشك پرآب، به كول گرفته، دهن گشاد مشك در دست، با صداى" پرهيز آب، پرهيز آب" مردم را از دور و ور طوق يا علم متفرق مى كردند تا از ازدحام زياد جلوگيرى شود». (1) اما اين مثل در فرهنگ مردم ايران در مورد كسى به كار مى رود كه بخواهد هنر نداشته اش يا كار انجام نداده را به رخ ديگران بكشد و از قِبل آن منفعتى ببرد. حكايت زير از اين مثل روايت شده است:

قصه مثل: در زمان قديم كه مردم با اسب و شتر و امثال آن به زيارت مى رفتند، رسم بود وقتى كه كسى از سفر حج باز مى گشت به نسبت نفوذ و شخصيتى كه داشت، خويشان و آشنايانش هركدام از محل اقامت و شهر حاجى، مشكى تهيه مى كردند و آن را پر از آب كرده و به پيشواز حاجى مى رفتند و سر راه حاجى را آبپاشى مى كردند.

البته هرچه تعداد افراد مشك به دوش بيشتر بود و سر راه حاجى بيشتر آبپاشى مى شد، بر اهميت و شخصيت حاج آقا افزوده مى شد. مثلًا مى گفتند: اين همان حاجى است كه جلو راهش دو فرسخ آب پاشيدند. از قضا يك مرتبه كه يكى از حاجى هاى اسم و رسم دار از مكه بر مى گشت، يكى از آشناهايش كه مجبور بود حتماً مشكى تهيه كند و


1- مستوفى، ج 3، ص 581، حاشيه 1.

ص: 1103

به پيشواز حاج آقا برود، با خودش فكر كرد كه حاجى از آن حاجى ها نيست كه دور و برش خالى باشد و حتماً چند نفرى براى آبپاشى به پيشواز او مى روند. پس چه بهتر من مشكم را از باد پركنم و ببرم، چون با بار سنگين تحمل اين همه راه برايم دشوار است. بالأخره آن جا يك كلكى خواهم زد. همين كار را هم كرد، يعنى مشك خود را در خانه پر باد كرد و گلوى مشك را محكم بست و به راه افتاد تا محل تجمع مشك به دوشان رسيد. هن و هن كنان خود را خسته و كوفته نشان داد و منتظر موقعيت شد كه كارش را شروع كند.

به هر حال، حاج آقا از راه رسيد. جمعيت خوشحالى كردند و هر كدام با مشك هاى خود دست حاج آقا را بوسيدند. تا وقت كار و فعاليت مشك به دوشان رسيد. در اين وقت آن بابايى كه مشك پر از باد به دوش داشت، با سر و صداى زياد خود را ميان مشكيان انداخت و" پرهيز آب، پرهيز آب" گويان به تقلا افتاد و منتظر شد كه مشك رفيق بغل دستى اش باز شود، آن وقت كار خود را شروع كند، بلكه مشتش باز نشود و رسوا نگردد. هرچه بيشتر انتظار كشيد كم تر به نتيجه رسيد و اين انتظار طولانى شد. تا اين كه رفيقش پرسيد: پس چرا سر مشكت را باز نمى كنى؟ آن بابا گفت: راستش را بخواهى، مى ترسم رسوا شوم؛ چون مشك من عوض آب، باد دارد، حالا از تو خواهش مى كنم اول تو سر مشكت را باز كن و نگذار من آبرويم پيش حاج آقا بريزد و مرا پيش او روسياه نكن. بيچاره آن مرد كه مشكش را به اميد ديگران پر باد كرده بود، گفت: رفيق، حقيقت را بخواهى مشك من هم پر از باد است و از آب خبرى نيست و بايد فكرى كرد كه رسوا نشويم. تقلّا بيشتر شد و از هر سو صداى" پرهيز آب پرهيز آب" بلند بود. اما حتى يك قطره آب هم از مشكى سرازير نشد كه نشد، تا اين كه معلوم شد همه مشكيان در خانه خود همان فكر را كردند كه بايد مشكشان را عوض آب از باد پر كنند و زحمت و مرارت حمل اين همه آب را بر خود نگذارند.

از آن طرف حاج آقا هرچه انتظار كشيدند ديد سر مشكى باز نشد و آبى هم پاشيده

ص: 1104

نشد. با ناراحتى پرسيد: پس چرا مشكيان كار خود را شروع نمى كنند؟ ملتزمين ركاب حاج آقا پرسان پرسان رفتند و باز گشتند و به حاج آقا خبر دادند كه مشك ها عوض آب، باد دارد و مثل اين كه خبرى نيست و بقيه راه را بايستى آبپاشى نشده برويم. حاج آقا هم وقتى ماجرا را فهميد با ناراحتى مرتب مى گفت: مشك خالى پرهيز آب؟ مشك خالى پرهيز آب؟ (1) حاجى ما هم شريك!

قصه مثل: در قديم موقعى كه حجاج ايرانى از راه مدينه به زيارت خانه خدا و يا بالعكس مى رفتند، همين كه شامگاهان در يكى از مراحل بين راه رحل اقامت افكنده و ديگ هاى پلو يا آش را بر سر بار مى گذاشتند، ناگهان يك دسته عرب نتراشيده و نخراشيده با سوسمارى يا موش صحرايى از راه مى رسيدند و موش ها سوسمارها را در ديگ آش يا پلو مى انداختند و مى گفتند: «حاجى ماهم شريكيم» چون حجاج بخت برگشته هرگز طبع آنها حاضر به خوردن پلو سوسمار يا آش موش نمى شد، مجبور بودند كه ديگ پلو يا آش نيمه پخته را يك جا تحويل آن گرو بدهند. اين مثل از آن زمان رايج شده است. (2) حالا كه حاجيش نيست كربلاييش هم نباشد

قصه مثل: مردى روستايى به نام باقر در آرزوى اين كه حاجى شود، صد تومان به تدريج جمع كرد و براى زيارت خانه خدا عازم مكه شد. چون به كربلا رسيد، به مرضى سخت مبتلا شد و به حكم ضرورت در همان جا متوقف شد. وقتى بهبود يافت كه زمان حج گذشته بود. ناچار به وطن بازگشت. هموطنان او را كربلايى باقر خواندند و او هر وقت اين خطاب را مى شنيد با نهايت تأثر و تأسف مى گفت: حالا كه حاجيش نيست كربلاييش هم نباشد. (3)


1- قاسم بنائيان، خراسان، نيشابور.
2- داستان هاى امثال، ص 114.
3- داستان نامه بهمنيارى، ص 194.

ص: 1105

عجب سرگذشتى داشت كل على!

قصه مثل: شخصى مستطيع شده و به زيارت مكه رفته و برگشته بود و شده بود حاجى و همه به او مى گفتند: «حاج على». اما دوستى قديمى داشت كه مثل گذشته به او مى گفت: «كللى(» كل على» كربلايى على)» مثل اين كه اصلًا قبول نداشت كه اين بابا حاجى شده!

حاج على هم از آن آدم هايى بود كه تشنه عنوان و لقب هستند و دلشان لك زده براى عنوان! حاج على پيش خودش گفت: «بايد كارى كنم تا رفيقم يادش بماند كه من حاجى شده ام» به اين جهت يك شب شام مفصلى تهيه ديد و رفيقش را دعوت كرد.

بعد از اين كه شام خوردند و نشستند به صحبت كردن و او صحبت را به سفر مكه اش كشاند و تا توانست توى كله رفيقش كرد كه به زيارت حج رفته و الان حاجى شده! او گفت: توى راه حجاج يك نفر سرش به كجاوه خورد و شكست و يك همچين دهن وا كرد، آمدند و به من گفتند: حاج على از آن روغن عقربى كه همراهت آورده اى به اين پنبه بزن، بعد گذاشتند روى زخم، فردا خوب شد. همه گفتند: خير ببينى حاج على كه جان بابا را خريدى. در مدينه منوره كه داشتم زيارت مى خواندم يكى از پشت سر صدا زد: «حاج على» من خيال كردم شما هستى، برگشتم، ديدم يكى از همسفرهاست، به ياد شما افتادم و نايب الزياره بودم. توى كشتى كه بوديم دو نفر دعوايشان شد، نزديك بود خون راه بيفتد همه پيش من آمدند كه حاج على به داد برس كه الآن خون راه مى افتد. وسط افتادم و آشتى شان دادم، همسفرها گفتند: خير ببينى حاج على كه هميشه قدمت خير است. نزديكى هاى جده بوديم كه دريا طوفانى شد، نزديك بود كشتى غرق شود كه يكى از مسافرها گفت: حاج على! از آن تربت اعلايت يك ذره بينداز توى دريا تا دريا آرام بشود. همين كه تربت را توى دريا انداختم، دريا مثل حوض خانه مان شد. همه همسفرها گفتند: خدا عوضت بده حاج على كه جان همه ما را نجات دادى.

ص: 1106

خلاصه گفت و گفت تا رسيد به در خانه شان، ادامه داد كه: همه اهل محل با قرابه هاى (1) گلاب آمدند پيشواز و صلوات فرستادند و گفتند: حاج على زيارت قبول.

همين كه پايم را گذاشتم در دالان خانه و مادر بچه ها چشمش به من افتاد گفت: واى حاج على جان ... همين را گفت و از حال رفت. خلاصه مدام حاج على حاج على كرد تا قصه سفر مكه اش را به آخر رساند. وقتى كه خوب حرف هايش را زد، ساكت شد تا اثر حرف هايش را در رفيقش ببيند، رفيقش با تعجب فراوان گفت: عجب سرگذشتى داشتى كل على؟! (2) ناخوانده به زيارت خانه خدا نتوان رفت

قصه مثل: يكى از توانگران به زيارت خانه خدا رفت. بعد از طواف و فراغت از اعمال حج چنان كه رسم تجارت است در بازار منى مال و اسباب خود را گشود و به خريد و فروش مشغول بود كه ناگاه گدايى كه نان خود را جز در سفره ديگران نديده بود، از آن جا گذشت و آن سوداگر را با آن همه جمعيت ديد. رشك و حسرت بر او برد و ايستاد و زبان به طعن بر او گشود و گفت: «اى دنيادار بى رحم و اى سخت دل از خدا دور! فرداى قيامت مكافات من و تو به يكسان چون خواهد بود؟ كه تو با اين همه سامان و نعمت و من با اين همه رنج و محنت آمده و بينوا و بى چيز باشم؟

بازرگان چون اين فقره را شنيد گفت: «حاشا مكافات ما يكسان باشد، اى گداى فضول و اى طالع بى اصول! طرز درويشى و فقيرى چنين نمى باشد كه رشك و حسد بر اموال مسلمانان برند، مطلب تو از آمدن به اين جا گدايى است نه طواف خانه كعبه، اگر مى دانستم فرداى قيامت جزاى ما يكسان خواهد بود كجا روى به اين راه مى آوردم. گدا گفت: اى دنيادار اين سخن از كجا غلط كردى؟ بازرگان گفت:

استغفراللَّه، من آنچه حق بود گفتم من به فرمان خدا آمده ام، آن جا كه اذن فرموده:


1- ظرف شيشه اى براى نگهدارى گلاب و آب ليمو و غيره.
2- تمثيل و مثل، ج 1، ص 231.

ص: 1107

«وَ أَذّن فِى النَّاسِ بِالْحَجّ يَأْتُوكَ رِجَالًا»، (1)

كه خطاب به ابراهيم عليه السلام بوده كه مردمان را به اين خانه بخوان و كسانى را كه قدرت و استطاعت داشته باشند ندا در ده و بطلب تا بيايند.

پس چون مرا حكم شده به فرمان آمده ام و تو بى طلب ناخوانده آمده و فضولى كردى و آن گاه اين مثل را گفت: ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت. اى گدا تو را نخوانده و تو خود را به مهلكه انداختى و چنين راهى را بى اذن و زاد و با هزار محنت به جهت گدايى و طمع و طلب آمده اى. عزت و حرمت مهمان و طفيلى يكسان نبُود. پس آن گدا خجل و شرمنده شد و جماعتى كه آن جا بودند بازرگان را آفرين گفته و تحسين كردند، پس بازرگان چيزى به گدا داد و او را از خود خشنود كرد. (2) چند ضرب المثل

- زيارت پول حلال مى خواهد و قلب صاف.

- هر كه زيارت برود استخوانش سبك مى شود.

- نگفتى گيوه ات مبارك، مى گويد مرا ببر زيارت.

- تا به يكى بگى عيدت مبارك، مى گه من رو كول كن ببر زيارت. (3)- هر كس به زيارت مى رود تو چاوش خوان او باش(ضرب المثل مازندرانى)


1- سوره حج، آيه 27.
2- مجمع الامثال، ص 383.
3- فرهنگ جامع ضرب المثل هاى فارسى، ص 605.

ص: 1108

فهرست منابع

1. تمثيل و مثل، سيدابوالقاسم انجوى شيرازى، ج 1، تهران، اميركبير، 1353.

2. داستان نامه بهمنيارى، احمد بهمنيارى، چاپ سوم، تهران، دانشگاه تهران، 1381.

3. داستان هاى امثال، اميرقلى امينى، اصفهان، 1324.

4. شرح زندگانى من، عبداللَّه مستوفى، چاپ سوم، تهران، زوّار، 1374.

5. فرهنگ جامع ضرب المثل هاى فارسى، بهمن دهگان، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسى، 1382.

6. مجمع الامثال، محمدعلى حبله رودى، به كوشش صادق كيا، تهران، اداره فرهنگ عامه، بى تا.

7. مرورى بر آداب سفرهاى زيارتى، سيدعليرضا هاشمى، تهران، مركز تحقيقات صدا و سيما، 1384.

راويان(گنجينه فرهنگ مردم):

قاسم بنائيان، نيشابور، خراسان

محمدمسعود كريمى، آباده، فارس

ابراهيم پورغلامعلى، فومن، گيلان

محمود احمدى، همدان

ص: 1109

6. بررسى نماد شناسانه و روانكاوانه مفهوم زيارت و پيوند آن با واژه تشرّف در سه روايت از داستان پرندگان

به قلم ابن سينا، محمّد غزالى و عطار

دكتر ويدا احمدى

چكيده

اين نوشتار از اين جا آغاز مى شود كه از چشم اندازى نمادشناسانه و روانكاوانه چرا واژه «تشرّف» در زمره مأنوس ترين واژه ها با «زيارت» است و بدين ترتيب به تبيين اساسى ترين هدف زيارت مى پردازد. از آن جا كه زبان داستان در چنين مواردى، زبانى قدرتمند است، از اين رو به تحليل اين مهم از چشم انداز سه روايت از داستان پرندگان به قلم ابن سينا، محمد غزالى و عطار پرداخته مى شود، زيرا «زيارت» سيمرغ، هدف اساسى پرندگان در اين داستان هاست، سيمرغى كه مظهر خداست و پرندگانى كه زايران عارفند.

كليدواژه ها: تشرف، سرسپارى، زيارت، افسانه سيمرغ.

1. آيين تشّرف يا سرسپارى (1).

در فرهنگ نمادها، «سرسپارى(تشرف) يك آيين گذار و نماد تولد يك موجود جديد است». (2) اين كه سرسپارى اصلا به چه معناست، نكته حايز اهميتى است كه هم با حوزه معنا شناختى و هم حوزه زبانى داستان پرندگان همسو است، «سرسپارى به


1- Initiation
2- فرهنگ نمادها، ج 3، ص 576.

ص: 1110

معناى ميراندن است. سرسپردن يعنى جدا شدن سر از بدن و مردن. اما اين كه مرگ به معنى خروج و عبور از درى است كه به جايى ديگر باز مى شود. پشت اين در خروجى، يك ورودى قرار گرفته است. سرسپردن يا تشرف يعنى وارد شدن». (1) اكنون بايد ديد سرسپرده كيست؟ «سرسپرده از پرده آتش(بندها و رنج ها) مى گذرد، ديوارى كه غير قدسى را از قدسى جدا مى كند، او از دنيايى به دنياى ديگر مى گذرد و پس از آن تحول صورت مى گيرد، سطح او عوض مى شود و تفاوت مى كند. استحاله فلزات(در مفهوم نمادين كيمياگرى) نيز نوعى سرسپارى است كه فلز در اين سرسپارى خواستار مرگ و عبور است، سرسپارى باعث دگرديسى مى شود». (2) شكل اين تشرف در داستان پرندگان، تشرف به «مقام بندگى خدا» است كه در جريان حركتى فرارونده محقق مى شود و اين همان تحقق هدف زيارت و فناء فى اللَّه است، به تعبير عطار:

در ميان عاشقان مرغان درند كز قفس پيش از اجل بر مى پرند (3)

2. نمادشناسى زيارت به مثابه حركتى فرارونده در داستان پرندگان

اما اين حركت استعلايى براى نيل به زيارت سيمرغ در داستان پرندگان با نمادهاى زير نشان داده شده است:

الف) سفر

«نمادگرايى سفر نشانگر ميل به تغيير درونى است و نياز به تجربه اى جديد و حتى بيش از آن نشانه جابه جايى. به عقيده يونگ، سفر نشانه نارضايى است و منجر به جست و جو و كشف افق هاى تازه مى شود. آيا همان گونه كه يونگ عقيده دارد، ميل به سفر، جست وجوى مادر گم شده است؟ اما به زعم سيرلوت، سفر برعكس، ممكن


1- همان.
2- همان، ص 757.
3- منطق الطير، ص 250.

ص: 1111

است به دليل گريز از مادر باشد. در واقع بايد دو جنبه مختلف مادر را به ياد داشته باشيم كه هم بخشنده است و هم تملك جو». (1) در نمادشناسى سفر، يادآورى نكته اى ضرورى است و آن اين است كه آنچه به عنوان مادر مطرح شده و داراى وجوهى متضاد است، در سفر پرندگان ازسويى موانعى است كه به ظاهر به آن پناه برده اند، اما با شناختى كه حاصل مى كنند در مى يابند كه بايد آن را رها كنند و در جاى ديگرى در جست وجوى آن باشند و آن وجهه راستين مادر در مقام ملجأ و پناهگاه، سيمرغ و بارگاه اوست، اين نكته با تحليل روانكاوانه يونگ از نماد مادر همخوانى دارد كه مى گويد: «ساير مظاهر مادر به مفهوم مجازى آن در چيزهايى متجلى مى شوند كه مبين غايت آرزوى ما براى نجات و رستگارى است، مانند فردوس، ملكوت خدا و اورشليم بهشتى. بسيارى از چيزهايى كه احساس فداكارى و حرمت گذارى را برمى انگيزد مى توان از مظاهر مادر به شمار آورد ... همه اين مظاهر ممكن است داراى معنايى مثبت و مطلوب و يا معنايى منفى و اهريمنى باشد». (2) سفر در زمره اساسى ترين و نمودارترين عناصر نمادينى است كه از رهگذارآن هويت دگرگونى پذير پرندگان اين داستان ها كاملًا آشكار مى گردد. اما اين عنصر در هر كدام از داستان هاى مورد نظر به گونه اى نمود يافته است:

1. در داستان ابن سينا، سفر به شكل گذار از هفت كوه براى رسيدن به كوه نهم كه شهر ملك سيمرغ پس از آن است، نشان داده شده است.

2. در داستان محمد غزالى، سفر را در قالب پرواز بر فراز دريا براى رسيدن به جزيره ملك عنقا مشاهده مى كنيم.

3. و سرانجام در منطق الطير عطار، سفر را در عالى ترين شكل خود، يعنى عبور از هفت وادى تا رسيدن به كوه قاف كه آشيانه سيمرغ بر بلنداى آن است، مى بينيم.

سفر در اين داستان ها در قالب سفر زمينى، دريايى و درونى نشان داده شده است.


1- فرهنگ نمادها، ج 3، ص 587.
2- چهار صورت مثالى، ص 25 و 26.

ص: 1112

ب) زاير

پس از سفر پر از رنج و مرارت پرندگان، شاهد ديگرى كه دال بر تحقق فرايند دگرگونى در آنهاست، همگنى ايشان با كسانى است كه در سرزمين مقصد حضور دارند، يعنى در حضرت ملك سيمرغ و همين مطلب، حضور نماد ديگرى را در اين داستان ها نشان مى دهد كه نماد «زاير» است.

مقوله سنخيت كه در نمادگرايى زاير (1) قابل طرح است با نماد سفر كه پيش از اين مطرح شد و نيز بن مايه آن يعنى طلب كه در رسالة الطيرها جايگاه ويژه اى دارد، پيوند اساسى خورده است. زاير «نمادى مذهبى در ارتباط با وضعيت انسان در زمين است كه آزمون هاى خود را به انجام رسانده تا به لحظه مرگ در سرزمين موعود يا بهشت گمشده برسد. اين واژه به معنى انسانى است كه خود را در جايى كه زندگى مى كند غريب احساس مى كند و در آن جا تنها گذر عمر مى كند و به دنبال مدينه فاضله است.

اين نماد نه تنها ويژگى زود گذر تمام وضعيت ها، بلكه وارستگى درونى نسبت به حال و پيوستگى به اهداف دور و طبيعت است». (2) پرندگان رسالة الطيرها، زايران طالبى هستند كه پا در اين سفر زيارتى گذارده اند تا به آغوش سيمرغ پناه ببرند؛ چرا كه از دست دادن موانعى كه پيش از اين تنها دوست داشتنى و عزيزترين چيز براى آنان در زندگيشان بود، حال مى طلبد تا عشق برترى را جايگزين خود سازد و اين عشق، با تجربه زايرانه آنهاست كه محقق مى شود و سنخيت، كليد حل اين معماست، زيرا:

«زاير با حضور در زيارتگاه به جست و جوى هم ذات شدن و متجانس شدن با كسى است كه اين محل را نام آور كرده است». (3) آيا اين همان سيمرغ يا مادر يا پناهگاه موعود نيست؟

الف) ابن سينا در داستان خود اين همگنى را به اين صورت بيان كرده است: «چون


1- Pilgrim
2- فرهنگ نمادها، ج 3، ص 430.
3- همان.

ص: 1113

والى آن ولايت ما را با خويشتن گستاخ كرد و انبساطى پديد آمد و او را از رنج خويش واقف گردانيديم و شرح آنچه بر ما گذشته بود پيش وى بگفتيم و رنجور شد». (1) از اين عبارت دو نكته قابل فهم است:

نخست آن كه والى كه خود از شخصيت هاى برجسته داستان است، يعنى از كارگزاران و مقربان ملك سيمرغ، پرندگان را با خود، خودمانى كرده است و اين خودمانى شدن زمانى محقق مى شود كه كسى، مخاطب يا مخاطبان خود را از سلك و سنخ خويش بيابد.

دوم آن كه رنجورى والى از رنج پرندگان نيز دلالت زبانى ديگرى است كه مبين همگن شدن پرندگان با اوست. گويى ابن سينا قصد دارد تا در پرده دلالت هاى پوشيده زبانى اين نكته را به مخاطب خود بفهماند كه والى هم روزى همانند همين پرندگانى بوده است كه كوه ها را با رنج پس پشت گذاشته تا به سر منزل مقصود رسيده است.

سهروردى، مترجم رسالة الطير ابن سينا، درباره مفهوم سنخيت در رساله تأمل برانگيز لغت موران به مطلب بسيار قابل توجهى اشاره مى كند، آن جا كه مورچه ها درباره اين كه قطرات ژاله كه سرگرم نظاره آنند سرانجام چه تقديرى دارند، مى نويسد:

«مورى متصرف در ميان ايشان بود. گفت: لحظه اى صبر كنيد تا ميل او از كدام جانب باشد، كه هركسى را زى(به سوى) جهت اصلى خويش كششى باشد و به لحوق معدن و منبع خود شوقى بود. همه چيزها به سنخ خود منجذب باشد». (2) و در ادامه، پاسخ مورچه سالخورده زيباست: «يكى سالخورده در ميان ايشان بود، آواز داد كه اگر وعده «يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ» راست باشد و قضيه «كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ» (3)

و «إِنَّ إِلَيْنَآ إِيَابَهُمْ» (4)

و


1- مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 3، رسالة الطير، ص 203.
2- همان، ج 3، رساله لغت موران، ص 298.
3- سوره يس، آيه 32.
4- سوره غاشيه، آيه 25.

ص: 1114

«فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرِ» (1)

درست آيد، طريق آن است كه چون ملك سليمان در آشيانه ما نگنجد، ما نيز به ترك آشيانه بگوييم و به نزديك او شويم و دگر ملاقات ميسر نگردد». (2) ب) محمد غزالى اين تحول را از طريق طرح آيات قرآنى بيان كرده است. اين كه مى گوييم، پرندگان در اين داستان ها نمودگار آدم در معناى حقيقى آن مى باشند، در اين جا آشكارتر مى گردد. يكى از مهم ترين اين دلالت ها كه مى توانيم به آن اشاره كنيم، اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: «يأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَلِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى رَبّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً» (3). (4)

و اين بازگشت زمانى محقق مى شود كه پرندگان شايسته ديدار با ملك سيمرغ شده اند. غزالى مى گويد: «و هر كه به حقيقت نيازمند و مسكين است، ملك سيمرغ را نديم و جليس است. پس همگان با قرار و سكون آمدند و در رياض و نزهت فرو آمدند و لباس شادى پوشيدند و در خدمت ملك ايستادند و پيش تخت وى صف زدند». (5) ج) عطار اين همگونى را در وادى توحيد، ضمن بيان حكايت زيبايى مطرح كرده و اين چنين سروده است:

از قضا افتاد معشوقى به آب عاشقش خود را درافكند از شتاب

چون رسيدند آن دوتن با يكدگر اين يكى پرسيد از آن كاى بى خبر

گر من افتادم در آن آب روان از چه افكندى تو خود را در ميان

گفت من خود را درآب انداختم ز آن كه خود را از تو مى نشناختم

روزگارى شد كه تا شد بى شكى با تويى تو يكى من يكى


1- سوره قمر، آيه 55.
2- مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 3، رساله لغت موران، ص 298.
3- سوره فجر، آيات 27 و 28.
4- رسالة الطيور، ص 85.
5- همان، ص 83.

ص: 1115

تو منى يا من توام، چند از دوى با توام من يا توام يا تو تويى

چون تو من باشى و من تو بردوام هر دو تن باشيم يك تن والسلام

تا توى برخاست در شركست يافت چون دوى برخاست توحيدت بيافت

تو در و گم گرد توحيد اين بود گم شدن كم كن تو تفريد اين بود (1)

ج) بارگاه(آستانه)

حضرت، درگاه، بارگاه در مقام نماد دگرگونى، بارها و بارها در داستان پرندگان مطرح شده است. برد نمادين اين مفهوم از غناى بسيارى برخوردار است. آن چنان كه هم در عرفان و فلسفه و هم در روانكاوى و كيمياگرى و نيز در ادبيات كه مجموعه اى از همه اينهاست، در محل تحليل و بررسى است. اين كه بارگاه سيمرغ و گذار از آن يكى ديگر از عناصر بنيادين رسالة الطيرهاست كه كاركردى قابل توجه در بيان فرآيند تحول قهرمانان داستان دارد و شواهد آن در داستان هاى نامبرده بسيار با آنچه كه در فرهنگ نمادها مطرح شده است، همسويى و همخوانى دارد. در اين جا بررسى و تحليل اين مفهوم را به همراه چشم انداز كلى تر آن مطرح مى كنم و آن نماد در مى باشد. «مفهوم باطنى درگاه(آستانه) از نقش آن به عنوان معبر ميان بيرون(پلشت) و درون(قدسى) مى آيد» (2) آن چنان كه پرندگان دربند ريسمان ها و موانع و مشكلات راه سفر با گذار از آستانه حضرت سيمرغ و حضور در آن، گويا از آن پلشتى پا در اين قداست و پاكى گذاشته اند، زيرا: «گذار از آستانه دو شرط دارد: يكى طهارت خاص براى جسم و دوم نيت روح، كه كفش در آوردن بر صحن يك مسجد يا جلوى يك خانه ژاپنى از همين نماد نشأت گرفته است». (3) اين نمادگرايى، آيه شريفه «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» (4)

را به يادمان


1- منطق الطير، ص 209 و 210.
2- فرهنگ نمادها، ج 3، ص 204.
3- همان، ص 183.
4- پاى پوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس طوى هستى.(سوره طه، آيه 12)

ص: 1116

مى آورد كه خداوند به پيامبرش حضرت موسى فرمان مى دهد كه در آستانه وادى مقدس طوى كفش هاى خود را از پا درآورد. در حقيقت نعلين هاى حضرت موسى عليه السلام همان دنيا و آخرت است كه براى ديدار با خداوند بايد به آن پشت پا زد.

درست همان اتفاقى كه براى پرندگان رسالة الطيرها به وقوع مى پيوندد. آن هنگام كه از همه دلبستگى ها و موانع مى گذرند تا به ديدار سيمرغ نايل شوند. از همين روست كه «در، به عنوان محل عبور و به خصوص محل ورود به طور طبيعى تبديل به نمادى براى تقرب به خدا و امكان تقرب به حقيقتى برتر مى شود. بدين گونه است كه بازگشت مسيح به عنوان مسافرى كه بر در مى كوبد، بشارت داده مى شود، پسر انسان بر در است (1) ... مسيح در مكاشفات (2) مى گويد: اينك بر در ايستاده مى كوبم، اگر كسى آواز مرا بشنود و در را باز كند به نزد او خواهم آمد و با وى شام خواهم خورد و او نيز با من». (3) پيوند نماد بارگاه با كيمياگرى و فرآيند استحاله اى آن هم جالب است. «به زعم اسقف پرنتى(396) براى كيمياگران و فلاسفه، در به معناى كليد و به معناى ورود يا وسيله عمل كردن در طول مدت عمل بزرگ (4) است. در، ربط با وسيله اى سرى و ابزارى مخفى است». (5) اما از سويى ديگر، تيتوس بوركهارت بر اهميت تركيب نماد در و درگاه از طرفى و غار از طرفى ديگر، تأكيد دارد. اين پيوند، يادآور تحليل روانكاوانه يونگ از نماد غار در تفسير نمادينى است كه از سوره مباركه كهف قرآن شريف ارائه كرده است. يونگ در اين باره اين طور نوشته است: «تمامى اين سوره(كهف) به راز ولادت مجدد اختصاص دارد و غار محل ولادت مجدد است، يعنى آن گودال مخفى كه انسان در آن


1- مرقس 29: 13.
2- 20: 3.
3- فرهنگ نمادها، ج 3، ص 183.
4- Opus
5- همان، ص 186.

ص: 1117

محبوس مى شود تا پرورده و تجديد شود. قرآن راجع به آن مى فرمايد: و خورشيد را ببينى كه چون برآيد از غارشان به طرف راست مايل شوند و چون فرو رود به جانب چپشان برگردد و ايشان(هفت خفته) [ميان] غارند و ميان، مركزى است كه گوهر در آن مى آرمد، مكانى است كه پرورده شدن يا مناسك قربانى و يا دگرگونى در آن رخ مى دهد». (1) اين بررسى نمادين يادآور پرورده شدن آدمى در رحم مادر است كه با آنچه قبلًا در پيرامون نمادگرايى مادر گفته شد و مطالب حاضر همسويى عميقى پيدا مى كند. و اين همان انقلابى است كه براى پرندگان رسالة الطيرها به وقوع مى پيوندد.

سرانجام وادى فقر و فنا كه آخرين وادى از هفت وادى عطار است و پس از آن سى مرغ در پيشگاه سيمرغ حضور مى يابند، دلالت ديگرى بر طرح مقوله سرسپارى و تشرف در منطق الطير است:

چون وصال دلبرش معلوم گشت فانى مطلق شد و معدوم گشت

سالكان دانند در ميدان درد تا فناى عشق با مردان چه كرد

اى وجودت با عدم آميخته لذت تو با عدم آميخته

تا نيارى مدتى زير و زبر كى توانى يافت ز آسايش خبر ...

اين چه كار توست مردانه درآى عقل بر هم سوز ديوانه درآى

گر نخواهى كرد تو اين كيميا يك نفس بارى به نظاره بيا

چندانديشى چون من بى خويش شو يك نفس در خويش پيش انديش شو

تا دمى آخر به درويشى رسى در كمال ذوق بى خويشى رسى

من كه نه من مانده ام نه غير من برترست از عقل شرّ و خير من

گم شدم در خويشتن يك بارگى چاره من نيست جز بيچارگى

آفتاب فقر چون بر من بتافت هر دو عالم هم ز يك روزن بتافت


1- چهار صورت مثالى، ص 89.

ص: 1118

من چو ديدم پرتو آن آفتاب من بماندم باز شد آبى به آب

هر چه گاهى بردم و گه باختم جمله در آب سياه انداختم

محو گشتم، گم شدم د ر بحر راز مى نيابم آن زمان آن قطره باز

گرچه گم گشتن نه كار هر كسى است درفنا گم گشتم و چون من بسى است

3. گسترش شخصيت (1) به عنوان شكلى از تولد دوباره (2) در روانكاوى يونگ و. پيوند آن با مفهوم زيارت و طرح آن در داستان پرندگان:

از آن جا كه فلسفه كيمياگرى و فرآيند نو شدن آدمى از مباحث بسيار جدى در حوزه روانكاوى، خصوصاً روانكاوى يونگ است، وى در اين باره مى گويد: «ولادت مجدد(نو شدن (3)) به مفهوم دقيق آن يعنى تولدى تازه در گردونه حيات فردى». (4) اصطلاح انگليسى اين مفهوم «Renovation» است كه يونگ از آن به تجربه استعلاى حيات تعبير كرده است. او در توضيح اين كه منظورش از چنين اصطلاحى چيست مى گويد:

«منظور من از تجربه استعلاى حيات، آن تجارب نوآموزى است كه در مناسك مقدسى شركت مى جويد كه تداوم جاويدان حيات را از طريق دگرگونى و تجديد بر او فاش مى سازد». (5) وى در ادامه همين مطالب، ثمره اين تجربه فرارونده را در مثل به سيمرغ (6) همانند كرده است. مناسك مقدسى كه يونگ در بررسى خود از آن نام مى برد، به گونه اى ديگر در شكل سفر در دريا و كوه ها و هفت وادى پر فراز و نشيب در داستان پرندگان نيز نشان داده شده است كه سرانجام به استعلاى حيات و تولد دوباره قهرمانان داستان مى انجامد.

در روانكاوى يونگ تولد دوباره در اشكال گوناگونى تحقق مى پذيرد كه به باور ما


1- Enlargement of personality
2- Rebirth
3- Renovation
4- چهار صورت مثالى، ص 64.
5- چهار صورت مثالى، ص 68.
6- همان، ص 69.

ص: 1119

همسوترين اين اشكال با آنچه كه در داستان پرندگان و هدف ايشان از زيارت سيمرغ واقع مى شود «گسترش شخصيت» است. به تعبير يونگ: «آدمى با عظمت كارش رشد مى كند، اما او بايد در درون خويش ظرفيت اين رشد را داشته باشد، در غير اين صورت حتى دشوارترين كارها هم براى رشد او سودى نخواهد داشت. محتملًا اين كه [حتى] به وسيله آن كار خورد و شكسته خواهد شد». (1) يونگ اساسى ترين دليل نياز به گسترش شخصيت را «فقر درونى (2)» (3) دانسته كه بى شباهت به مفهوم اين آيه. شريفه قرآن كريم نيست: «يأَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ». (4)

در اين جا تلاش ما بر اين است تا از رهگذر چنين چشم اندازى در راستاى يافتن افق هاى همسو ميان نظريه روانكاوانه يونگ، مفهوم زيارت در داستان پرندگان به تحليل نمادگرايانه و معنا شناسانه اين داستان ها بپردازيم. در بررسى نماد تشرف يافتگى، سرسپارى و بارگاه گفتيم كه تحمل رنج براى سالك همانند عبور از پرده آتش است كه مقدس را از نامقدس جدا مى كند. آن چنان كه از فحواى اين داستان ها نيز برمى آيد، چنين واقعه اى براى مرغان، از رهگذر سفر براى زيارت سيمرغ رخ مى دهد. غزالى در سطرهاى پايانى رسالة الطيور خود مى گويد: «و تازه كردن عهد به تازه كردن باطن است از جمله آلودگى و خبائث و طهارت ظاهر از جمله نجاسات و احداث». (5) اين كه پس از آن به نماز و برپايى آن اشاره مى كند: «پس از آن ملازم اوقات نماز باشد». (6) اشاره به همين مناسك مذهبى در رخداد ولادت جديدى دارد كه يونگ هم آن را مطرح نموده است و گذار از كوه هاى داستان ابن سينا و هفت وادى عطار هم به گونه اى همين مناسك مذهبى و مقدسند كه در ساحتى نمادين طرح شده اند. كاربرد


1- چهار صورت مثالى.
2- InnerPoverty
3- 2.- 021.
4- اى مردم شما همه به خدا محتاج هستيد و تنها خداست كه بى نياز و غنى بالذات و ستوده صفات است.(سوره فاطر، آيه 15)
5- رسالة الطيور، ص 86.
6- همان.

ص: 1120

مكرر اصطلاح پاكبازى در منطق الطير، دلالت بر همين ثمره عظيم دارد:

ديگرى گفتش كه در راه خداى پاك بازى چون بوداى پاك راى ...

گفت اين ره نه ره هر كس بود پاك بازى زاد اين ره بس بود ...

هركه او در باخت هرچش بود پاك رفت در پاكى فرو آسوده پاك ...

دستها اول ز خود كوتاه كن بعد از آن آن گاه عزم راه كن

تا در اول پاكبازى نبودت اين سفر كردن نمازى نبودت (1)

دليل اين پاكبازى و برپايى مناسك مقدس مذهبى(كه زيارت در زمره شاخص ترين آنهاست) در داستان پرندگان در مقايسه با آنچه كه در روانكاوى يونگ، به عنوان گونه اى از ولادت جديد يعنى گسترش شخصيت مطرح شده، بدين معناست كه اين منى كه هست، من راستين نيست و اين هويت حقيقى بايد از رهگذر شناخت و رنج و عشق، كشف شود. سى مرغى كه تنها مشتى پَر و استخوان باشد، نيست، بلكه سيمرغى است كه با گذار از كوه ها و وادى هاى پر رنج و مرارت آشكار مى گردد.

يونگ مى گويد: «هنگامى كه نقطه اوجى از زندگى فرا مى رسد وقتى شكوفه مى شكفد و از كوچك تر، بزرگ تر پديد مى آيد، آن گاه به قول نيچه، يك، دو مى شود و شخصيت برتر كه فرد همواره بوده، اما ناپيدا به نيروى الهام بر شخصيت حقيرتر متجلى مى شود و كسى كه در درون خويش بزرگ است خواهد دانست كه رفيق روحش آن كه از ديرباز چشم انتظارش بود، آن رفيق جاويدان اكنون به راستى از راه رسيده است تا اسارت را به اسيرى برد، يعنى كسى را گريبان گيرد كه هميشه اين شخصيت فناناپذير را اسير و در بند داشته است و آن گاه با اين عمل، حيات او را به سوى آن حيات عالى تر جارى كند». (2) به عناصر مشتركى كه در اين ديدگاه يونگ و


1- منطق الطير، ص 42.
2- چهار صورت مثالى، ص 72 و 73.

ص: 1121

داستان پرندگان قابل بررسى است توجه كنيم:

1. فرا رسيدن نقطه اوج زندگى: رسيدن سى مرغ به بارگاه سيمرغ و زيارت او.

2. شخصيت برترى كه فرد همواره بوده است: سيمرغ.

3. فرد يا شخصيت حقيرتر: سى مرغ.

4. نيروى الهام: هدهد هادى شده.

5. حيات عالى تر: حضور ابدى سى مرغ در بارگاه سيمرغ و فناى در او.

و طرح مقوله گسترش شخصيت مرغان(سى مرغ) در سيمرغ اين گونه است:

جمله گفتند آمديم اين جايگاه تا بود سيمرغ ما را پادشاه

ما همه سرگشتگان درگهيم بيدلان و بى قراران رهيم

مدتى شد تا در اين راه آمديم از هزاران، سى به درگاه آمديم

كى پسندد رنج ما آن پادشاه آخر از لطفى كند در ما نگاه (1)

اين مقام عبوديت است كه چنين تحليل روانكاوانه عميقى را در بطن خود جاى داده است، زيرا عبوديت تجلى خود الوهى و راستين آدمى است. طرح اين مقوله هاى معرفت شناختى در آثار برجسته عارفان و حكيمان مسلمان، نشانگر التفات ايشان به بعد معناشناسانه كلام خدا و بزرگان دين است كه صد البته راه را روى افق هاى تازه تر مى گشايد.


1- منطق الطير، ص 231.

ص: 1122

ص: 1123

7. مراسم و مناسك در مزارات خراسان و ماوراء النهر

منصور يوسفى جولندان (1)

چكيده

آنچه كه در ادوار مختلف تاريخى عامل مهمى در بقا و جاودانگى اماكن مقدس اسلامى در بين مسلمين گرديده بدون شك مراسم و مناسكى است كه در ايام و فصول مختلف سال در اين جايگاه ها برگزار مى گردد. پيوستگى و انسجام آحاد مردم در حضورى پر رنگ به منظور برپايى مناسبت هاى مذهبى، ادعيه، زيارت، قربانى، دخيل شدن و ساير موارد موجود در آرامگاه ها و بقاع حكايت از پويايى و زنده ماندن فرهنگ دينى و حيات معنوى در بين اقوام و ملل مسلمان در اقصى نقاط كره خاكى مى باشد. در پژوهش انجام شده در خراسان و ماوراء النهر نيز اين امر مشاهده گرديد كه چگونه زن و مرد با اعتقادات و باورهاى مذهبى عجين بوده و بدون كوچك ترين قصور و مسامحه اى سعى در انجام هرچه بهتر و صحيح تر جزئيات مراسم در مزارات دارند. در اعياد مذهبى همچون عيد فطر، عيد قربان و عيد غدير، بعثت و سالروز ميلاد حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و بعضى روزهاى سرور و شادمانى خاص، جمعيت بسيارى در مكان هاى زيارتى حضور يافته و ضمن زيارت قبور بزرگواران، به خواندن نماز و قرائت قرآن و دعاهاى مختلف مى پردازند.

كليدواژه ها: مناسك، مزارات، قربانى، فاتحه، زيارت قبور، استغاثه، زايرين.

مقدّمه

همواره در تاريخ پس از پرداختن به دوران حيات و زندگى پرفراز و نشيب انسان به مرگ و خاستگاه ابدى او نيز اشاره شده و وضعيت دو دوره(حيات و مرگ) انسان را


1- دستيار علمى دانشگاه پيام نور واحد رضوانشهر.

ص: 1124

متأثر و در ارتباط با هم جست وجو كرده اند. در اين بين تاريخ همچون آيينه اى تمام نما از روابط و تعاملات انسانى پرده برداشته و نظام هاى فرهنگى را در ادوار مختلف نشانه مى رود و تمدن بشرى را دوباره احيا مى سازد. تلاش و كوشش هاى فردى و گروهى را در جوامع متفاوت تعريف مى كند تا از آثار و احوال گذشتگان بى خبر نمانيم و از آن سوابق ره توشه اى براى خود بجوييم.

در همين تاريخ هيچ تمدن و مردمى را بى ريشه نيافته تا نسبت به اعتقادات و باورهاى خود و پدرانشان بى تفاوت عمل كنند. وقتى عزت و احترام به بزرگ تر معنا مى يابد در كم تر سرزمينى ياد و خاطره بزرگان به بوته فراموشى سپرده مى شود. در كنار پدر و مادر، اساتيد، معلمان و راهنمايان بشرى كه هميشه خير و صلاح فرد را به او آموزش داده و از علوم مختلف و پيچيده مردمى گلچينى را در اختيار او نهادند، به نيكى ياد شد تا حتى پس از وداع گفتن دار فانى نيز عزيز و محترم شمرده شوند. براى آنها مراسم تشيع، تدفين و مجالس ختم گرفته و در سوگ آنها به ماتم نشسته اند.

هر قدر ميزان علم و تقوا و تعهد متوفى بيشتر بوده، به همان مقدار از قرب و منزلت بالاترى در نزد مردم برخوردار شده اند.

با ظهور اديان الهى و بروز اعتقادات مذهبى پيامبران و اولياى الهى براى هدايت صحيح مردم و اجراى فرامين خدا ارتباط تنگاتنگى با قوم و امت خويش برقرار كرده و در اثر اين تعامل از محبوبيت غير قابل وصفى در بين مردم بهره مند شدند، به طورى كه در زمان حيات از مريدان آن قديس بوده و پس از مرگ مزار او قبله جانان و محل وصل يار قلمداد مى شود.

مفهوم مزار را دكتر معين به گور، قبر به ويژه قبرى كه زيارتگاه باشد معنى كرده است (1) و دهخدا از آن به عنوان مدفن اشخاص مقدس اسلامى نام مى برد. (2) واژه زيارت را حسن عميد به معنى بازديد كردن، ديدار كردن شخص بزرگ، رفتن به


1- فرهنگ فارسى معين، ص 1038.
2- لغت نامه دهخدا، ص 254.

ص: 1125

مشاهد متبرك عنوان كرده است (1) و در فرهنگ فارسى معين به ديدار كردن، رفتن به مكان مقدس تعبير مى شود (2) ضمن آن كه دهخدا زيارت را به مشاهد متبرك و بقعه ها رفتن و دعايى كه به عنوان تشرف باطنى براى امامان و امامزاده ها و اوليا خوانند، معنى مى كند. (3) براى زيارت مزارات يا همان اماكن و جايگاه هاى مقدس اسلامى افرادى كه در آن جا حضور پيدا مى كنند به زاير معروفند. واژه زاير را عميد به معناى زيارت كننده و يا ديدار كننده و يا به كسى اطلاق مى شود كه براى زيارت و يا ديدار با امامزاده يا مكانى مقدس حضور پيدا مى كند، مى نويسد (4) و معين نيز آن را به زيارت كننده و جمع آن را زوار معنى كرده است. (5) هر جا كه يك شخصيت مذهبى مدفون شد، تحولات سياسى- اجتماعى و حتى اقتصادى را سبب گشت. محل دفن كه گاهى يك روستايى بيش نبود، با پيشرفت عمرانى و مهاجرت معتقدين، بافت شهرى به خود گرفت كه براى نمونه مى توان از شهرهايى همچون مشهد، نجف، كربلا، قم، سمرقند، بخارا و امثال آنها و نواحى همانند ناحيه پنجكيت در تاجيكستان و ناحيه سيده زينب در سوريه و ده ها جاى ديگر نام برد كه اماكن مقدس اسلامى در اين مناطق باعث جذب زاير و توريست بوده و منبع درآمد زايى بسيار بالايى براى اهالى آن ديار به حساب مى آيد. ايجاد مشاغل مختلف در جوار مرقد آن بزرگواران، علاوه بر دلبستگى هاى دينى و مذهبى، به نوعى حكايت از وابستگى هاى اقتصادى نيز مى كند.

در اين مقاله به مراسم و مناسك موجود در تعدادى از مزارات خراسان و ماوراء النهر در قالب چهار كشور ايران، تاجيكستان، افغانستان و ازبكستان پرداخته تا شايد گوشه هايى از سنت هاى موجود در آن اماكن مقدس اسلامى را بتوان معرفى نمود.


1- فرهنگ فارسى عميد، ص 582.
2- فرهنگ فارسى معين، ص 1054.
3- لغت نامه دهخدا، ص 13054.
4- فرهنگ فارسى عميد، ص 562.
5- فرهنگ فارسى معين، ص 594.

ص: 1126

پيشينه تحقيق

در خصوص بر پايى مراسم و مناسك و وجود سنت هاى متعدد در ارتباط با زيارتگاه هاى خراسان و ماوراء النهر، تحقيقات وسيعى توسط پژوهشگران داخلى و خارجى انجام پذيرفته و به عنوان منبع و سرچشمه هاى پژوهش در مطالعات اسنادى كاربرد قابل قبول را دارد، اما هنوز نواقص و كم و كاستى هايى در مسير معرفى و شناساندن مزار يك شخصيت تاريخى يا مذهبى مشاهده مى گردد. اما با هر مطالعه و تحقيق جديدى قدر مسلّم از نكات مبهم كاسته شده و آگاهى و معرفت جامع ترى در اختيار پژوهشگر قرار مى گيرد.

در زمينه برگزارى مراسم و مناسك در مزارات و زيارتگاه هاى مورد تحقيق، كتب و مقالات متعددى به چاپ رسيده است. از اهم آنها در مبحث آداب زيارت مى توان به ركنى يزدى در شوق ديدار(1362)؛ خان محمدى در طرح توسعه حرم عبدالعظيم حسنى عليه السلام(1369)؛ خرم بركه در خواجه احرار ولى(2005)؛ فضل اللَّه روزبهان اصفهانى در مهمان نامه بخارا(1962)؛ خليلى در آثار هرات(2004)؛ فسلفد در مقاله رهبريت صوفى در دهلى(1920) اشاره نمود.

در بخش قربانى، ميرچاالياده در رساله در تاريخ اديان(1993)؛ هاشم رضى در مردم شناسى اجتماعى(1355)؛ حمزه كمال در مزارهاى شمال تاجيكستان(2004)؛ سليم بخارى در دل به يار(1993)؛ يا حقى و سيدى در از جيحون تا وخش(1378)؛ اللَّه وردى در قربانى(1382) مطالبى را بيان نموده اند.

و در بر پايى باورها و ساير مناسك و عنعنات موجود در مزارات: روح الامينى در مبانى انسان شناسى(1362)؛ هيلن براند در مقابر(1988)؛ تفضلى و فضائلى جوان در فرهنگ بزرگان اسلام و ايران(1372)؛ بار تولد در تركستان نامه(1974)؛ باباجان غفور اف در تاجيكان(1997)؛ دكتر عبيد الكبيسى در احكام وقف در شريعت اسلام(1986)؛ پطروشفسكى در اسلام در ايران(1985)؛ بلر و بلوم در هنر و معمارى اسلامى در ايران و

ص: 1127

آسياى مركزى(2003)؛ آلبرهورانى در مقاله فرمان نقشبنديه(1974)؛ براون با مقاله درويش يا روحانيت شرقى(1968) و دكتر عسكرى خانقاه در مردم شناسى روش بينش تجربه(1373) در تأليفات خود بدان پرداخته اند.

شيوه بررسى

در تحقيق انجام شده براى اين كه جامعه مورد پژوهش به طور عميق مورد مشاهده و مطالعه قرار گيرد، از روش ژرفانگر استفاده شده است. اين روش را علماى فن نيز معتقدند و آن را بهترين شيوه براى مطالعه مى دانند. «مردم نگارى عمقى مبتنى بر ملاحظه دقيق و عميق يك قبيله است كه بايد در عين حال كامل و جامع بوده و هيچ داده اى را از ياد نبرد». (1) براى دستيابى به اطلاعات لازم از تكنيك هايى همچون گفت وگو و مصاحبه باز و مشاهده استفاده شده است كه از ويژگى اساسى آن «مشاهده و مشاركت در زندگى مردم است ... دستيابى به هدف و نتايج لازم زودتر و دقيق تر خواهد بود، به علاوه نتيجه كار اطمينان و اعتماد بيشترى در پى خواهد داشت». (2) حضور فيزيكى و مشاركت با افراد، براى بجا آوردن آداب زيارت، تكنيك مشاهده مشاركتى را هم در اين تحقيق دخالت داده است. «نخستين شرط در مطالعات مردم شناسى، رفتن به محل و اقامت در آن جاست. بدين ترتيب ارتباط بين محقق و جامعه مورد مطالعه برقرار مى گردد و همه زمينه هاى ذهنى، كه مى تواند محقق را وادار به پيش داورى نمايد، از بين مى رود». (3) براى غنى ساختن اطلاعات مدنظر از مطالعه كتابخانه اى نيز سود برده و به روش اسنادى، اقدام به جمع آورى مطالب گرديده است. به منظور ثبت و ضبط يافته هاى تحقيق از ضبط صوت، دوربين فيلمبردارى و دوربين عكسبردارى استفاده شده است.


1- مردم شناسى، ص 88.
2- مردم شناسى اجتماعى، ص 3.
3- مبانى انسان شناسى، ص 63.

ص: 1128

جامعه آمارى

تحقيق حاضر در چهار كشور ايران، تاجيكستان، افغانستان و ازبكستان انجام گرديده و با ملاك قرار دادن شهرت، مقبوليت، معمارى، معاصر بودن و ميزان تأثيرگذارى صاحبان مزارات به صورت نمونه گيرى در سيزده مزار مورد بررسى قرار گرفته است. مجموعه آرامگاهى شاه قاسم انوار در تربت جام، ملاحسين كاشفى در سبزوار، هارونيه در توس، مير سيد على همدانى در كولاب تاجيكستان، محمد بشارا در ناحيه پنجكيت تاجيكستان، خواجه اسحاق ختلانى در كولاب تاجيكستان، مولانا يعقوب چرخى در شهر دوشنبه تاجيكستان، مزار شريف در بلخ افغانستان، خواجه عبداللَّه انصارى در هرات افغانستان، خواجه احرار ولى در سمرقند ازبكستان، خواجه بهاء الدين نقشبندى در بخاراى ازبكستان، گورمير و بى بى خانم در سمرقند ازبكستان، به عنوان جامعه آمارى، مورد پژوهش واقع شده است. اين تحقيق در تابستان سال 1383 شمسى آغاز و در بهار سال 1386 شمسى به اتمام رسيده است.

مراسم و مناسك در زيارتگاه ها

به منظور پرداختن به تعدادى از مناسك و مراسم موجود در مزارات و زيارتگاه هاى مورد تحقيق، ابتدا سعى در ريشه يابى و ذكر علل تاريخى آن كرده و سپس به بيان نمونه هايى در جامعه مورد پژوهش خواهيم پرداخت:

1. دعا

در كليه فرهنگ لغات دعا به معنى نيايش كردن با پروردگار و نيز «به معنى درخواست نيايش و درخواست از خداوند است» (1) تضرع، التماس و استغاثه به درگاه خداوند نيز معنى شده است. (2) فلسفه دعا نيز از بين بردن و ميراندن روح كبر و استكبار در انسان، توجه به توحيد بارى تعالى و يأس و قطع اميد كردن از غير خداست.


1- فرهنگ فارسى عميد، ص 501.
2- لغت نامه دهخدا، ص 10920.

ص: 1129

دعا در اديان

دعا در دين زرتشت

در كتاب مقدس زرتشتيان(اوستا) متونى است كه نحوه و طريقه پرستش و عبادات و آداب و رسوم مذهبى را معيّن مى كند. قسمت بزرگى از متون موجود حتى امروزه در جوامع زرتشتى ايران و هند به صورت دعا و نيايش در مراسم گوناگون مذهبى خوانده مى شود. بر هر زرتشتى مؤمنى فرض است كه در هر بيست وچهار ساعت كه به پنج دوره يا گاه تقسيم مى شود، ادعيه و مناجات هاى خاصى بخوانند. اين ادعيه و مراسم كه بندگى يا فرضيات خوانده مى شود، با سرودن ادعيه و نيايش هايى در ستايش و تمجيد اورمزد همراه است. امروزه اكثر زرتشتيان به خواندن ادعيه در صبحگاه و شامگاه اكتفا مى كنند.

دعا در دين مسيحيت

مسيحيان معتقدند كه دعا همان خدمتى است كه افراد انسانى به عنوان وظيفه و تكليف دينى، به در خانه خداى خود بجاى مى آورند. بسيارى از دعاها مشتمل بر عبارت(شكوه و عظمت بر خداوند) و يا حمد و آداب مذهبى، اقرار به گناهان، انكسار و توبه است. دعا و ثناى الهى به صورت رسمى و مدون آن از قبيل مراسم و آيين هاى دعا در كليسا محدود نمى شود، بلكه همواره به صورت فردى و جمعى به نيايش در مى آيد. يك چنين مراسم دعا و نيايشى براى يهوديان نيز وجود دارد كه در كنيسه ها برگزار مى گردد.

دعا در دين اسلام

دعا در دين اسلام از اهميت فوق العاده اى برخوردار است به طورى كه در مقايسه ارزش دعا با ساير اعمال و نيز فوايد دنيوى و اخروى آنها، عنايت خاص اسلام را به دعا مى توان دريافت. دعا به عنوان اصلى ترين نياز معنوى انسان ها براى رسيدن به اوج كمالات روحى و قلبى و آمادگى براى عروج، از جاذبه هاى دروغين و پست دنياى مادى به قرب و بقاى الهى است. در اسلام درباره همه چيز و همه جا و همه

ص: 1130

زمان ها دعا هست. از دعاهاى روزانه، هفتگى و فصلى گرفته تا دعا براى شفاى انواع دردها و دعا براى شئون مختلف زندگى انسان، مانند دعا در هنگام بيدار شدن، خوابيدن، غذا خوردن، مسواك كردن، عطسه كردن، دست شستن، مسافرت و ... در اين دين همه اقسام عبادت، دعا مى باشند و تمام اقسام دعا، عبادت.

در آيات قرآن از دعا معانى مختلفى همچون خواندن و خواستن، كمك خواستن، تشويق و ترغيب كردن، ذكر گرديده است. رايج ترين ادعيه در مزارات و زيارات قبور مورد تحقيق، قرائت سوره فاتحه است كه در اغلب اماكن مقدس اسلامى از آداب مهم زيارت به حساب مى آيد. زايرين با استقرار در فضاى معنوى، حضور قلبى براى قرائت فاتحه پيدا مى كنند. ملا يا متولى يا خادم مزار نيز با قرائت آياتى از سوره هاى قرآن، و يا خواندن دعا و طلب آمرزش براى حاضرين مى پردازد. آنها در پايان دست هاى بلند شده به سمت آسمان را به عنوان تبرك به سر و صورت خود كشيده و سپس نذورات خود را به صندوق نذورات مزار ريخته يا به فرد دعا كننده و يا خادم آن جا تحويل مى دهند. اين سنت را به وضوح مى توان در اماكن زيارتى و مزارات مشاهده كرد.

2. زيارت

زيارت در لغت به معنى بازديد كردن، ديدار كردن از شخص بزرگ، رفتن به مشاهد متبرك (1) و به مشاهد متبرك و بقعه ها رفتن و دعايى كه به فرهنگ تشرف باطنى براى امامان و امامزاده ها و اوليا خوانند، (2) آمده است.

زيارت در آيين يهود و مسيح آدابى داشته و در اين اديان نيز وجود دارد.

در اسلام زيارت جايگاه ويژه اى در بين مسلمين دارد و در آموزه هاى اسلامى در اين باره توصيه هايى شده است.


1- فرهنگ فارسى عميد، ص 582.
2- لغت نامه دهخدا، ص 13056.

ص: 1131

زيارت ديدارى است مشتاقانه با حضور در پيشگاه آن كه دوستش داريم و بزرگش مى شمريم. زيارت حضور در اماكن مقدس است و رويارويى با اولياى خدا و ائمه دين كه با حركت از شهر و ديار به شوق ديدار شروع مى شود، حركتى ظاهراً در مكان و به حقيقت در دل و جان، «زيارت حضور جسم و جان است در برابر خليفه اللَّه در زمين، رهنماى عالم ظاهر و باطن، روشنگر راه زندگى و مشعل فروزان در مسير الى اللَّه. زيارت برقرار كردن ارتباط قلبى است با حجت خدا، قرار دادن خويشتن است در حوزه روحانيت و فيض بخشى امام. و امام انسانى است متعالى و خدا نماى با ابعاد وجودى گسترده كه بار معنويتش را از آفريدگار مى گيرد و واسطه رحمت و خير رسانى است به آفريده ها». (1) برخى از زيارت كنندگان به جهت بزرگداشت امامان معصوم كه حجت هاى خداوند متعال هستند، ضريح آنها را مى بوسند. بوسيدن و دست ماليدن بر در و ديوار و ضريح زيارتگاه ها هيچ گاه مستقلًا مورد توجه زاير نيست، بلكه از نظر انتسابى كه بر امام يافته و قرب بسيارى كه خداوند دارد محبوب گشته و احترام و تكريم مى شود.

در واقع چون زاير به شوق ديدار پيشواى عزيز و كريم خود به خانه اش رو مى آورد، اما دسترسى به او پيدا نمى كند، بدين طريق شعله عشق مقدس خود را نمايان مى كند و التهاب درون را آرامش مى بخشد. (2) زيارت قبور از ديدگاه قرآن

در قرآن آيات متعددى در خصوص زيارت قبور وجود دارد كه براى نمونه به سه آيه از سوره هاى بقره، نساء و كهف اشاره مى شود:

در آيه 25 سوره بقره خداوند به حضرت ابراهيم مى فرمايد: «و به ياد آر هنگامى كه قرار داديم خانه كعبه را محل امن و مرجع امر دين خلق و دستور داده شد كه مقام ابراهيم را جايگاه پرستش خدا قرار دهيد و از ابراهيم و فرزندش اسماعيل پيمان گرفتيم كه حرم خدا را از بت بپردازيد و از هر پليدى پاكيزه داريد، براى اين كه اهل


1- شوق ديدار، ص 6 و 7.
2- همان، ص 43.

ص: 1132

ايمان به طواف و اعتكاف حرم بيايند و در آن نماز و طاعت خدا بجا مى آرند».

همچنين در آيه 64 سوره نساء آمده است: «ما رسول نفرستاديم مگر بر اين مقصود كه خلق به امر خدا او را اطاعت كنند(و هدايت شوند) و اگر هنگامى كه گروه منافق بر خود به گناه ستم كردند، از كردار خود به خدا توبه نموده و به تو رجوع مى كردند كه براى آنها استغفار كنى و از خدا آمرزش خواهى، البته در اين حال خدا را توبه پذير و مهربان مى يافتند».

در آيه 21 سوره كهف نيز خداوند مى فرمايد: «بهشت هاى عدن كه نهرها زير درختانش جارى است، خاص آنهاست، در حالى كه در آن بهشت برين زيورهاى زرين بيارايند و لباس هاى سبز حرير و ديبا در پوشند و بر تخت ها(به عزت) تكيه زنند(كه آن بهشت) نيكو اجرى و خوش آرامگاهى است». علاقه مندان درباره توضيح آيات مذكور مى توانند به تفاسير مراجعه كنند.

زيارت قبور از نظر سنت

1. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «

زوروا القبور فإنّها تذكّركم الآخره

». قبرها را زيارت كنيد، زيرا زيارت آنها مايه يادآورى سراى ديگر است».

2. در معراج، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در نقاطى مانند(طبيه، طور سينا و بيت اللحم) نماز گزارد و جبرئيل به او گفت: اى پيامبر خدا مى دانى كه آن جا كجا بود كه نماز خواندى؟

تو در زادگاه عيسى عليه السلام نماز گزاردى.

3. در روايات آمده است كه حضرت فاطمه عليها السلام هر روز جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه عليه السلام مى رفت و نماز بپا مى داشت و مى گريست. (1) زيارت قبور از منظر اهل سنت

زيارت قبور از ديدگاه مذهب حنبلى مباح بوده و مخالفتى در آن وجود ندارد. از نظر مذهب حنفى زيارت قبور براى مردان و زنان مستحب است، بدون اين كه از قبرها


1- طرح توسعه مجموعه حرم مطهر حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام، ص 47.

ص: 1133

عبور كنند. از ديدگاه مذهب مالكى نيز زيارت قبور مستحب است و در زيارت فرقى بين مردان و زنان نيست و همچنين از نظر مذهب شافعى زيارت قبور مستحب بوده و هيچ منعى براى زيارت زنان وجود ندارد.

در اماكن مقدس مورد پژوهش، زايرين با شور و اشتياق غير قابل وصفى به زيارت مزارات مى پرداختند و اغلب مى بايست آداب زيارت را بجا آورده تا زيارت آنها مورد قبول درگاه حق تعالى واقع گردد. معمولًا اين آداب در بسيارى از بقاع متبرك نزديك به هم اجرا مى شود، به طورى كه داشتن اعتقاد قلبى خالصانه به امر زيارت و به مكان و شخصيت مدفون در آن، پاك بودن، داشتن وضو، قرائت قرآن، اقامه نماز، دعاى فاتحه، قرائت زيارتنامه و ساير ادعيه، از آداب زيارت است.

جمعى از مردم پاكستان و هندوستان به دليل ارادتى كه به ميرسيدعلى همدانى دارند سالانه به كرات براى زيارت به شهر كولاب تاجيكستان مى روند و در طول مدت اقامت خود به دعا و توسل به درگاه احديت در اين مكان مشغول مى شوند.

بارها در طول سال مجموعه آرامگاهى خواجه بهاء الدين نقشبند در بخارا زايرينى را در خود جاى مى دهد كه از كشورهاى مختلف، به ويژه اسلامى براى زيارت رفته اند. (1) در مزار شاه قاسم انوار در تربت جام به دليل تنوع مذهبى در آن جا در ايام سوگوارى ماه محرم و صفر افراد سنى و شيعه در كنار يكديگر به خيرات مى پردازند و شب هاى بسيارى سفره هاى شام براى احسان به مردم در اين مكان پهن است. در اين ايام مراسم سينه زنى و روضه خوانى توسط شيعيان برگزار مى شود.

از نكات ويژه آداب زيارت در اين اماكن مقدس اسلامى، مى توان به روزهاى خاص زيارت و چگونگى اعمال آن اشاره كرد. اصولًا منعى در زيارت مزارات در طول هفته براى زن و مرد مسلمان وجود ندارد، اما براى بعضى از اين بزرگواران


1- در حين تحقيق يك هيأت عالى رتبه از عربستان سعودى مشغول زيارت و بازديد از اين مجموعه آرامگاهى بودند(1384).

ص: 1134

روزهاى به خصوص را براى زيارت كردن و يا حضور در مزار نقل كرده اند كه ثواب بيشترى از ساير روزهاى هفته دارد.

3. شفاعت در قرآن

شفاعت در لغت به معنى خواهش كردن، درخواست عفو يا كمك از كسى براى ديگرى، خواهشگرى، شفاعتگر است. (1) در قرآن كريم درباره شفاعت آيات متعددى وجود دارد كه براى نمونه به آياتى از سوره هاى بقره، سبأ، طه و مدثر اشاره مى شود:

در آيه 255 سوره بقره خداوند مى فرمايد: «خداى يكتاست كه جز او خدايى نيست و زنده و پاينده است هرگز او را كسالت خواب فرا نگيرد تا چه رسد كه به خواب رود، اوست مالك آنچه در آسمان ها و زمين است. كه را اين جرأت است كه در پيشگاه او به شفاعت برخيزد؟ مگر به فرمان او. علم او محيط است بر آنچه پيش نظر خلق آمده است ...» و در آيه 23 سوره سبأ آمده است: «و شفاعت كسى جز آن كه خدا به او اذن شفاعت داده سودمند نيست(پس خاصان و انبيا را شفيع خود قرار دهيد) تا چون آن خاصان از دل هاشان اضطراب جلال و سطوت الهى برطرف شود، گويند خدا چه(در باب شفاعت) فرمود پاسخ دهند كه حق(و درستكارى و شفاعت مؤمنان نه مشركان) كه او خداى بلند مرتبه بزرگوار است». در آيه 109 سوره طه نيز خداوند مى فرمايد: «و در آن روز، شفاعت هيچ كس سود نبخشد، جز آن كس كه خداى رحمان به او رخصت شفاعت داده و سخنش پسند او گرديد». و همچنين در آيه 48 سوره مدثر در خصوص اهل باطل آمده است: «پس در آن روز شفاعت شفيعان در حق آنان هيچ پذيرفته نشود».

در مزارهاى مورد تحقيق نيز همچون ساير آرامگاه هاى مقدس اسلامى شفاعت طلبيدن و استغاثه جايگاه مهمى را براى خود دارد. در اغلب مناطق، مزارها در حكم يك طبيب عمل كرده و به قول حمزه كمال رسالت طبابتى نيز داشته اند. (2) در مزارات


1- فرهنگ فارسى عميد، ص 674.
2- مزارهاى شمال تاجيكستان، ص 181.

ص: 1135

زايرين آنها را شفيع قرار داده تا خداوند بيمارى هاى همچون: نازايى، جنون، لكنت زبان كودكان، سردردهاى شديد و امثال آنها را شفاعت كند. و نيز براى حل مشكلات از جمله مشكل بيكارى و نداشتن درآمد مكفى خدا را مى خوانند و دعا مى كنند و بزرگواران مدفون در آن آرامگاه را شفيع قرار مى دهند.

4. قربانى

قربان يا قربانى در لغت به معنى هر چيزى كه به وسيله آن به سوى خداوند تقرب پيدا كنند، آنچه كه در راه خدا تصدق مى كنند مثل گاو و گوسفند و شتر كه در راه خدا بكشند و گوشت آن را بين فقرا پخش كنند. (1) از زمانى كه بشر هنوز پا به مرحله تاريخ نگذاشته به اين كار آشنايى و اعتقاد داشته و به قربانى كردن مى پرداخته است. وقتى فرزند حضرت آدم از خوردن و خوابيدن خيالش آسوده شد و كمى فراغت يافت، به انديشيدن افتاد، به مفهوم ترس و محبت و چيزهايى عاطفى از اين قبيل پى برد، حوادث روزمره اش را از كوچك و بزرگ، از آمدن شب و روز، طلوع و غروب ماه و خورشيد و ستارگان، گرفتن ماه و خورشيد و طوفان و خشكسالى و زلزله تا رؤيا و بيمارى و مرگ همه را با فكر محدود خود توجيه كرد، به طورى كه ذكر نيروى برتر، قواى ماوراء الطبيعه كه دست اندر كار جهان هستند و اين همه حوادث ساخته و پرداخته آنهاست، ذهنش را به خود مشغول داشت، از آنها ترسيد يا به آنها محبت ورزيد، آن وقت براى جلب دوستى يا دفع گزند آنها به فكر ساده و بد وى خود چنين پنداشت كه با نثار پيشكش ها و قربانى ها، اين قواى برتر را كه براى او سرنوشت ساز هستند با خود همراه و سازگار كند، بسيارى از نيايش ها و قربانى ها و نيازها كه به پاى خدايان و نيروهاى ماوراء الطبيعه نثار شده، در آغاز علتى چنين داشته است.

بديهى است در طول قرن ها و با گذشت روزگاران، اين اعتقادات و سنت ها، صورت روز به خود گرفته، تلطيف شده و مانند همه عادات و عقايد بشر از صافى


1- فرهنگ فارسى عميد، ص 790.

ص: 1136

قرون و اعصار گذشته و جنبه انسانى تر و عالى تر يافته تا جايى كه به تدريج و در طول زمان، به صورت يك عادت درآمده و شكلى ارتباط گونه، ولى روحانى و ملكوتى، ميان خالق و مخلوق به خود گرفته است. آيين قربانى به عنوان يك نيايش نيز اين مراحل را پيموده، از جمله قربانى هاى اسلامى، عقيقه است كه در هفته نخستين تولد كودك براى سلامتى او گوسفندى قربانى مى كنند و ضيافت مى دهند، سرِ طفل را مى تراشند و به اندازه موى سر او طلا يا نقره انفاق مى كنند.

قربانى كردن انسان

مدارك و دلايلى حاكى از قربان كردن انسان به خاطر برداشت كشت و درو در چندين جامعه، مثلًا در يونان و بعضى قبايل آمريكاى مركزى و آمريكاى شمالى و در چندين منطقه افريقا و جزاير اقيانوس آرام و نزد بسيارى از جماعات دراويدى هند در دست است. به عنوان مثال به آيين هاى ذرت مرسوم نزد آزتك هاى مكزيك مى پردازيم: به محض جوانه زدن گياه به جست وجوى خداى ذرت يعنى جوانه به كشتزار مى رفتند و آن را به خانه مى بردند و به آن خوردنى تقديم مى داشتند. درست مثل آن كه با خدايى سرو كار دارند. شب هنگام، گياه را به معبد الهه توشه و قوت يا chivome- coatl مى بردند كه در آن دختران جوان سالى گرد مى آمدند و هر كدام دسته اى از هفت خوشه ذرت متعلق به محصول سال پيش را كه در كاغذى قرمز رنگ پيچيده و بر آن(شيره) كائوچو ماليده بودند، در دست داشتند. نامى كه به اين دسته داده بودند chicomolotl(يعنى هفت خوشه)، نام الهه ذرت نيز بود. دختران جوان سال از سه سن مختلف بودند:

بچه سال، نوجوان و بزرگسال كه بى ترديد به نحوى رمزى، مراحل رشد ذرت را مجسم مى كردند و بازوها و ساق پاهايشان پوشيده از پرهاى قرمز رنگ، رنگ خدايان ذرت بود.

هدف از اين مراسم گراميداشت الهه ذرت و تبرك جادويى درون ذرت بود كه تازه جوانه زده بود، و ضرورت قربانى اقتضا نداشت. اما سه ماه بعد، وقتى كه محصول رسيده بود، دختر جوانى را كه نمودار ذرت نورس يعنى xilonen بود، سر مى بريدند.

ص: 1137

اين قربانى سرآغاز مصرف(دنيوى) ذرت تازه بود. از اين رو گمان مى كردند كه قربانى مزبور، بيشتر كار ويژه قربان كردن نخستين محصول و ثمره اول يا نوبر را داشته است. وقتى شصت روز بعد درو كردن پايان مى يافت، قربانى تازه اى صورت مى گرفت. اين بار زنى را كه نمودار الهه Toci(مادرما) الهه ذرت درو شده و خوردنى بود، سر مى بريدند و بى درنگ پوست از پيكرش باز مى كردند. كاهن آن پوست را به دوش مى افكند و پاره اى از پوست ران قربانى را به معبد cinteotl خداى ذرت مى برد و در آن جا براى خود نقابى مى ساخت. چندين هفته با اين شخص چون زائو رفتار مى كردند، زيرا محتملًا معناى آن رسم اين بود كه Toci پس از كشته شدن در وجود پسرش، ذرت خشك شده، در دانه هايى كه سراسر زمستان قوت مردم بود دوباره ولادت مى يابد. يا نزد ديگر اقوام آمريكايى به عنوان مثال پونى Pawnee ها، پيكر دختر جوان قربانى شده را پاره پاره كرده و هر پاره را در كشتزارى مدفون مى ساختند. (1) يونانيان نيز در آغاز از قربانى كردن انسان ها ابايى نداشتند، مثلًا: كاممنون دختر خود ژينا را قربانى كرد و آخيلوس دو تن از جوانان ترويا را به خاطر دوستش پاتروكل قربانى ساخت. در معبد ديان در اسپارت، هر سال يك نفر با قرعه انتخاب و در صحن معبد قربانى مى شد؛ ليكورگ اين رسم را ممنوع كرد، ولى براى احترام به معتقدات عامه مردم، مقرر داشت تا طفلى كه بايد خونش نثار شود شلاق بخورد.

بى گمان قربانى كردن حيوان به جاى انسان از گام هاى بلند تمدن انسان به شمار مى رود كه در يونان بيشتر گاو، گوسفند و خوك قربانى مى كنند. در بين مسلمين، به خصوص در روز عيد قربان كه دهم ذى الحجه است، حيواناتى چون گوسفند، گاو و شتر ذبح مى كنند تا به يكى از فرايض دينى خود جامه عمل بپوشانند، يا همچنين پس از برآورده شدن حاجت، گوسفندى را به عنوان نذر، قربانى كرده و گوشتش را در بين مردم به تساوى توزيع مى كنند ....


1- رساله در تاريخ اديان، ص 322 و 323.

ص: 1138

در كتاب مزارهاى شمال تاجيكستان از قول هاشم رضى در مورد ايران باستان مى نويسد: «ايرانى ها در كنار رودخانه ها، درياچه ها و چشمه سارها مراسم عبادت و قربانى بجا مى آوردند، بدون اين كه آلودگى در آب به وجود بيايد ... ايرانى ها گوشت قربانى را در جاى منزه و پاك فرش مى كردند. آن گاه كه قربانى را سر بريده فرشى از الياف نرم مى سازد و تمام گوشت را به روى آن قرار مى دهد و در مدتى كه او قربانى را مرتب مى كند، موقعى در كنارش به خواندن سرود و دعا مى پردازد». (1) رضى در كتاب تاريخ مطالعات دين هاى ايرانى، به اين نكته نيز اشاره كرده است كه ايرانى ها قربانى را با كارد نمى بريدند، بلكه به سرش مى كوبيدند و دليل اين عمل، تقدس زمين و آب در نزد ايرانى ها بود و آنها براى جلوگيرى از آلودگى زمين و آب بدين شكل رفتار مى كردند. (2) از جمله حاجاتى كه براى برآورده شدنش قربانى نذر مى كنند مى توان از: شفاى بيماران، فرزند زايى، سالم ماندن دام ها، سلامت جستن از بلاياى آسمانى، پر آب شدن نهرها و رودخانه ها و رفع خشكسالى، بازگشتن از سفرهاى زيارتى به خصوص سفر حج، خريد خانه يا اتومبيل رفع مشكل بيكارى و امثال آنها نام برد. نكته جالب رسمى است كه اغلب در بين تاجيكان متداول است و آن رسم در مورد گوسفندى است كه در روز عيد سعيد قربان به دنيا بيايد. طبق اين رسم مى بايست اين گوسفند در عيد قربان سال بعد در يك چنين روزى قربانى شود.

در بيشتر مزارهاى مورد پژوهش بهترين نذر پس از برآورده شدن حاجت، قربانى است كه مى توان به نمونه هايى از اين سنت حسنه اشاره كرد: آيين قربانى در مزاراتى همچون ميرسيدعلى همدانى، شاه قاسم انوار، محمد بشارا، گورمير وجود دارد، اما بيشتر جنبه توزيع در آن جا شكل مى گيرد. در مزار بى بى خانم در سمرقند علاوه بر گوسفند از مرغ هم براى نذر قربانى استفاده مى كنند و در مزار خواجه احرار ولى محلى را براى سر بريدن قربانى درنظر گرفته اند كه پس از انجام اين سنت آن را بين


1- مزارهاى شمال تاجيكستان، ص 143.
2- مردم شناسى اجتماعى، ص 189.

ص: 1139

خدام، رفتگران، فقرا، ساكنين محل و معلولين مستمند، به شكل مساوى توزيع مى كنند. در مزار خواجه بهاء الدين نقشبند در بخارا براى قربانى رسمى وجود دارد.

در اين مكان قربانى كه در راه خدا سربريده مى شود، مى بايست گوشت آن به هفت قسمت مساوى تقسيم شده و بين هفت نفر مستحق توزيع شود.

ساير مناسك

در بعضى از مزارات ياد شده نماز جمعه به شكل باشكوهى برگزار مى شود كه مى توان به مساجدى در مجموعه آرامگاهى خواجه احرار ولى و بهاء الدين نقشبند اشاره كرد كه در اين مزارات در اعياد فطر و قربان، نماز مخصوص دو عيد بزرگ مسلمين اقامه مى شود، ضمن آن كه نمازهاى يوميه به جماعت در اماكن مقدس ذكر شده برقرار است. وجود سقاخانه حكايت از آب متبرك مزارات اين بزرگواران دارد و زايرين مقدارى از آب سقاخانه ها را نوشيده و يا براى استفاده در خانه داخل بطرى هايى، آب را ريخته و با خود به ديارشان مى برند. وجود سقاخانه در مزاراتى همچون محمد بشارا، خواجه بهاء الدين نقشبند و خواجه احرار ولى، مثال زدنى است و آب لوله كشى شده در مزار شاه قاسم انوار نيز در يك چنين وضعيتى براى اهالى و زايرين قرار دارد. در محوطه آرامگاه خواجه بهاء الدين نقشبند حوض آبى وجود دارد كه در كنار آن تنورى را جاسازى كرده اند و به محل شربت كوثر معروف است. مدت ها قبل داخل اين تنور شربتى از آب ميوه هاى مختلف مى ريختند تا زايرين كه از راه هاى دور به اين مكان مى آيند و خسته و تشنه هستند، از اين شربت بنوشند و نفسى تازه نمايند. اكنون ديگر در اين محل از شربت خبرى نيست و فقط به عنوان يك اثر تاريخى و مذهبى مورد بازديد عموم مردم و زايرين قرار مى گيرد.

نقل است زايرين بارگاه ملكوتى حضرت امام رضا عليه السلام كه مسير نيشابور و سبزوار را براى رسيدن به مشهد انتخاب كرده اند در سبزوار به زيارت مزار ملاحسين كاشفى رفته و ساعاتى را در اين مكان سپرى مى كنند، به طورى كه اين مزار به دليل در مسير

ص: 1140

زايرين قرار گرفتن، ميزبان علاقه مندان حضرت امام رضا عليه السلام مى باشد.

در برخى از مزارات مورد پژوهش، وجود موزه مردم شناسى و تاريخى باعث افزايش اطلاعات زايرين و محققين مختلف مى باشد كه حال و هواى خاصى به اين اماكن مقدس اسلامى بخشيده است. وجود موزه آستان قدس رضوى در جنب بارگاه ملكوتى حضرت امام رضا عليه السلام و نيز موزه هاى ديگر مانند موزه تاريخ و فرهنگ كولاب در محوطه زيارتگاه ميرسيدعلى همدانى، موزه طريقت نقشبندى در مجموعه آرامگاهى خواجه بهاء الدين نقشبند و اشياء تاريخى به نمايش درآمده سازمان ميراث فرهنگى در محوطه آرامگاه ملاحسين كاشفى در سبزوار، نمونه هايى از وجود موزه ها در مزارات خراسان و ماوراء النهر مى باشد.

از جمله مراسم ديگرى كه در بعضى از مزارها برگزار مى شود، مراسم خشوم و عيد گل سرخ و نكچه مانى (1) است. مراسم خشوم پنج روز آخر سال و به عبارتى پنج روز مانده به اول فروردين يا اول بهار، مردم با گذاشتن انواع غذا و نوشيدنى بر سر قبور ياد و خاطره عزيزان از دست رفته شان را گرامى مى دارند. واژه خشوم از نام ماه دوازده تقويم سغديان بجا مانده و در بين مردمان آسياى مركزى رايج بوده است.

گرچه حمزه كمال از قول نرشخى مؤلف كتاب تاريخ بخارا مى نويسد: «در آخر ماه خشوم مغان بخارا سر مرقد سياوش پسر كيكاوس آيند و هر سال هر مردى آن جا يك خروس بدو بيكشد پيش از برآمدن آفتاب روز نوروز». (2) مراسم نكچه مانى به روشن نگهداشتن چراغ بر سر مزار گفته مى شود كه بعضاً بر مزار تازه فوت شده سه روز چراغ روشن نگه مى دارند. اين رسم در بيشتر مزارات وجود دارد، اما در تاجيكستان از اهميت ويژه اى برخوردار است.

در مزار خواجه بهاء الدين نقشبند، رسمى به نام عيد گل سرخ در روزهاى آغازين بهار و هنگام شگفتن گل صد برگ و يا گل محمدى آغاز مى گرديد كه زايرين با


1- حمزه كمال محقق تاجيكى در كتاب مزارهاى شمال تاجيكستان به اين رسوم اشاره كرده است.
2- مزارهاى شمال تاجيكستان، ص 133.

ص: 1141

گذاشتن گل سرخ بر مزار خواجه، در مسجد اين مزار به نماز و عبادت مشغول شده و سپس در محوطه آرامگاه به گردش مى پرداختند. البته در حال حاضر مراسم عيدگل سرخ به شكل قبل برگزار نمى شود.

باورها

باورها براساس ويژگى هاى قومى، ملى، مذهبى، نژادى، تاريخى و جغرافيايى به وجود مى آيند و همواره از جايگاه خاصى در فرهنگ عامه برخوردار بوده اند. باورها نقش مؤثرى را در تفكرات، انديشه ها، عقايد و ويژگى هاى شخصيتى و عكس العمل هاى ما ايفا مى كنند. باورهايى كه در مورد زيارتگاه ها وجود دارد متعدد، متنوع و شايد متضاد باشد، اما آنچه كه مسلّم است اين باورها وجود دارند و همه ما هنگامى كه در ارتباط با مزارات قرار مى گيريم خواسته و ناخواسته از آنها تأثير مى پذيريم. باورهايى كه درباره اين اماكن هستند را مى توان به دو گروه كلى حرام و حلال تقسيم كرد. كليه اعمال، رفتارها، حركات و حتى تفكرات و انديشه هايى كه پرداختن به آنها در محدوده يك مزار ممنوع و لازم الاجتناب شمرده مى شود، در گروه حرام جاى مى گيرند. كارهايى مانند ربودن اشياى داخل زيارتگاه، صدمه زدن به مزار، آلوده كردن محيط و رعايت نكردن بهداشت از جمله اعمال و رفتارهاى اين گروه هستند.

علاوه بر اين انديشه هاى نادرست درباره زيارتگاه مانند انكار كردن در مورد سابقه مذهبى يك امامزاده و يا به مسخره گرفتن نذر و نيازها، جزء گروه حرام به شمار مى روند. اين گونه اعمال و رفتارهاى ممنوع در قلمرو مزارات نوعى تابو (1) به شمار مى روند. (2).

تابوهايى كه در محدوده يك زيارتگاه قرار دارند را مى توان به دو گروه تقسيم كرد: گروه اول تابوهايى هستند كه ريشه در مذهب دارند، يعنى اعمالى كه آيين ها و قوانين مذهبى آنها را منع كرده است، مانند سرقت و يا به مسخره گرفتن اعمال مذهبى.

اما گروه دوم تابوهايى هستند كه ريشه در فرهنگ و آداب و رسوم ما دارند، مانند تخريب


1- Tabou
2- مبانى انسان شناسى، ص 296.

ص: 1142

كردن زيارتگاه و يا بى احترامى به خادم آرامگاه. در برابر گروه اول كه اعمال حرام است، گروه ديگرى هم وجود دارد كه شامل اعمال و رفتارهاى حلال يا پسنديده است. هر نوع رفتارى كه در گروه اول جاى نگيرد جزء اين گروه شمرده مى شود. در ميان باورهاى مردم امامزاده ها و آرامگاه ها و هر آنچه كه در آن وجود دارد و كليه متعلقات آن متبرك و مورد احترام هستند، براى مثال اشيايى كه در داخل آن وجود دارد، اعم از قرآن، آيينه، چراغ، جانماز، كه مى توان آنها را با اصطلاح توتم (1) كه در مردم شناسى كاربرد دارد، برابر دانست؛ چرا كه توتم به معنى اشيايى است كه مورد احترام مى باشد. (2) آيين قربانى، حضور در روزهاى خاص زيارت، رعايت كردن آداب زيارت، پاك بودن حين زيارت و وضو ساختن قبل از زيارت، خوددارى از اعمال و افعال بد و حرام در محوطه آرامگاه، عدم رعايت بهداشت فردى، از جمله باورهاى مردم در ارتباط با مزارها نقل مى شود. ضمن آن كه نخنديدن با صداى بلند و قهقهه، كفش ها را كندن و حركت با پاى برهنه به سمت مزار و دعوا و درگير نشدن با احدى در محوطه اين مكان هاى در اغلب مزارات به عنوان يك باور در بين مردم محلى و زايرين مشاهده گرديده است. در سال هاى دور، شكار حيوانات اهلى و يا وحشى در نزديكى و يا جوار مزارها ممنوع بوده و در صورت عمل به آن براى فرد و خانواده شكارچى بد يمن جلوه مى كرد و آنها دچار مشكلات عديده اى مى شدند.

نتيجه گيرى

پس از مطالعه، مشاهده و بررسى هاى انجام شده در خصوص مزارات و زيارتگاه هاى مورد تحقيق مى توان با حصول به نتيجه و جمع بندى از مشاهدات، منابع و اطلاعات به دست آورده به مواردى اشاره كرد كه در هر صورت به اهميت موضوع مى پردازد و احترام به اماكن ياد شده را در بين مسلمين با فرق و قوميت هاى


1- Totem
2- مبانى انسان شناسى، ص 296.

ص: 1143

مختلف يادآور مى شود. فضاى معنوى حاكم بر اين اماكن، اعتبار ويژه اى به آن بخشيده و از دوام و پايندگى ممتازى برخوردار است. در حين پژوهش به كرات مشاهده شد كه چگونه معتقدين پاى بند به سنت ها و مراسم و مناسك موجود در اين مزارات هستند. آنها با فهم و استنباط دقيق و صحيح از آداب زيارت براى عرض وجود پا به محوطه و صحن مزار مى گذارند و همواره يك نوع دغدغه و تشويش خاطرى دارند كه مبادا از آنها عملى سر بزند كه خلاف عرف و آداب زيارت باشد، به طورى كه حتى خنده بلند و سخنان بيهوده را در آن مكان ها به هيچ وجه جايز ندانسته و در صورت مشاهده به افراد خاطى تذكر نيز مى دهند.

حضور آنها در اين اماكن يك نهايت و آرزوى قلبى و باطنى بوده و براى اين گونه سفرهاى زيارتى، از قبل برنامه ريزى كرده و پولى را هم فراهم مى سازند. التماس و تضرعى كه در قالب دعا در اماكن مقدس اسلامى توسط زايرين انجام مى گيرد، به شكلى خفيف تر در ساير اديان و مذاهب جهان نيز ديده مى شود و مهم ترين دليل آن در كنار اعتقادات افراد كاركرد روانى مكان ها و فضاهاى معنوى براى آنها مى تواند باشد.

در دين اسلام نيز دعا جايگاه ويژه اى داشته و به عنوان مسير رسيدن به تقرب الهى به شمار مى رود. سپردن نذورات، توزيع گوشت قربانى در بين مستمندان، اقامه نمازهاى جمعه و جماعات، برگزارى مراسم در اعياد دينى از جمله اعمال نيكى است كه در اين زيارتگاه ها به طور مستمر انجام مى شود و مردم اين گونه اعمال را سنت هاى حسنه دانسته و سعى مى كنند در انجام آنها هيچ گاه كوتاهى ننمايند. آنها معتقدند حضور در مزارات و بر پايى يك چنين مراسمى ضمن ايجاد پيوستگى و انسجام لازم بين مسلمين، به بقاى فرهنگ دينى كمك قابل توجه و شايانى را مى بخشد. با توجه به اين كه مزارات براى شناساندن هويت فرهنگى يك ملت يا قوم به عنوان ميراث فرهنگى آن سرزمين محسوب مى شود و همواره اين آثار به منزله تاريخ و پيشينه يك قوم به شمار مى رود، مع الوصف لزوم حفظ، ترميم و بازسازى اين ابنيه هاى تاريخى، مذهبى بر مسئولين ذى ربط توصيه مى شود تا پاسدار و نگهبان شايسته اى از اين مجموعه هاى فرهنگى باشند.

ص: 1144

فهرست منابع

1. پايان نامه طرح توسعه مجموعه حرم مطهر حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام، على اكبر خان محمدى، دانشگاه علم و صنعت، تهران، 1369.

2. رساله در تاريخ اديان، ميرچا الياده، ترجمه جلال ستارى، تهران، سروش، چاپ اول، 1993.

3. شوق ديدار، محمد مهدى ركنى يزدى، مشهد، اداره امور فرهنگى آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1362.

4. فرهنگ فارسى معين، محمّد معين، تهران، معين، چاپ چهارم، 1383.

5. فرهنگى فارسى عميد، حسن عميد، تهران، امير كبير، چاپ هجدهم، 1362.

6. لغت نامه فارسى، على اكبر دهخدا، تهران، مؤسسه لغت نامه دهخدا، چاپ دوم دوره جديد، 1377.

7. مبانى انسان شناسى، محمود روح الامينى، تهران، زمان، چاپ دوم، 1362.

8. مبانى انسان شناسى، محمد صادق فربد، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1380.

9. مردم شناسى اجتماعى، هاشم رضى، تهران، آسيا، چاپ اول، 1355.

10. مردم شناسى(روش، بينش، تجربه)، اصغر عسكرى خانقاه، تهران، شب تاب، چاپ اول، 1373.

11. مزارهاى شمال تاجيكستان، حمزه كمال، دوشنبه، بنياد فرهنگ تاجيكستان، چاپ اول، 2004.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109